انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
سیاست
  
صفحه  صفحه 4 از 6:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  پسین »

علی خامنه‌ای: "دیکتاتور سال"


مرد

 
آیت اله خامنه ای! لطفا ًادامه دهید ـ نامه مجتبی واحدی (مشاور کروبی به رهبری)

این نامه پیرو درخواست نوریزاد نوشته شده است

“مدت زیادی اندیشیدم که برای شما چه عنوانی انتخاب کنم.آقا؟ سید علی خامنه ای ؟ علی خامنه ای یا آیت اله سید علی خامنه ای ؟ به این نتیجه رسیدم همان عنوانی را به کار ببرم که شما تنها با استفاده از ابزار های حکومتی ، آن را به دست آورده اید و بسیاری از افراد به طمع لقمه ای نان یا به امید رسیدن به مناصبی که لایق آن نیستند شما را با آن عنوان می خوانند. ”
مشاورمهدی کروبی در نامه خود به آیت الله خامنه ای، در خصوص نامه نگاری های برخی افراد همچون نوری زاد به وی، نوشت: “بسیاری از کسانی که دل در گروی ابادانی ایران یا سربلندی اسلام دارند طی ماههای اخیر ، در خطاب های کتبی و شفاهی ، ازشما خواسته اند به برخی اقدامات پایان دهید که البته همه آنها می دانند خاتمه آن اقدامات و افتضاحات ، جز با کوچ شما به دنیای دیگر یا به پایان رسیدن ریاست متزلزل شما بر کشور ، میسر نخواهد بود من هم تا چندی پیش گمان می کردم باید دلسوزان این کشور، شما را به بازبینی اقداماتتان فرابخوانند.”
سردبیر سابق روزنامه آفتاب یزد در ادامه نامه خود مواردی را از رفتارها و برخوردهای چند سال اخیر رهبر جمهوری اسلامی را بر می شمرد و به وی نکاتی را یاد آوری می کند. وی در این نامه در خصوص اصلاح رفتار می گوید: “شما هیچگاه با اراده خود ، تن به تغییر و اصلاح نداده اید و هرگاه که فشارهای داخلی یا خارجی ، تغییر واصلاحی را بر شما تحمیل کرده ، شما پس از پشت سر گذاشتن بحران ، نه تنها به جایگاه پیشین بازگشته اید بلکه تمام تلاش خود را به کار گرفته اید تا احساس حقارت ناشی از تغییر تحمیلی را به نحوی ، جبران نمایید.”

شما را آیت اله خطاب می کنم و از رو حانیون والامقامی که به خاطر حفظ دنیای شما ، آخرت خود را نفروخته اند تقاضا می کنم برای تمیز آخوند های درباری از روحانیونی که دین ودنیای مردم را آباد می خواهند ، تمهیدی بیندیشند .

متن این نامه که در اختیار سحام قرار گرفته بدین شرح است:

روی سخنم با شماست آیت اله خامنه ای!
تعجب نکنید از اینکه شما را آیت اله خطاب کردم . مدت زیادی اندیشیدم که برای شما چه عنوانی انتخاب کنم.آقا؟ سید علی خامنه ای ؟ علی خامنه ای یا آیت اله سید علی خامنه ای ؟ به این نتیجه رسیدم همان عنوانی را به کار ببرم که شما تنها با استفاده از ابزار های حکومتی ، آن را به دست آورده اید و بسیاری از افراد به طمع لقمه ای نان یا به امید رسیدن به مناصبی که لایق آن نیستند شما را با آن عنوان می خوانند . از سوی دیگر یقین دارم به کارگیری عنوان «آیت اله » برای شما ، چیزی بر اعتبارتان نمی افزاید زیرا تکرار اعطای این لقب به شما و برخی مزد بگیران متملق ـ که آنها هم مانند خودتان ، ناگهان آیت اله شدند ـ شرایطی فراهم کرده که ملقب بودن به این عنوان آبرویی برای کسی ایجاد نمی کند و نداشتن این عنوان هم موجب « تحقیر » کسی نخواهد شد. . شما هرگاه اراده کنید کسی که تنها تخصص او « اجتهاد » در کشف راههای جدید برای تملق گویی از شماست توسط دستگاه تبلیغات رسمی کشور ، به درجه آیت الهی نائل می آیداما اگر کسی در مقام حق جویی ، انتقادی بر شما وارد کند در منابر و تریبونهای حقوق بگیر رهبر ، از منصب آ یت الهی ، خلع درجه می شود . شما را با عنوان « آیت اله » مورد خطاب قرار می دهم تا بار دیگر مردم به یاد بیاورند مرحوم منتظری تنها به خاطر تأکید بر عدم شایستگی شما برای استفاده از این عنوان ، با چه ظلم ها و آزارهایی در زمان حیات خود مواجه شد و تشییع و ترحیم او با چه محدودیت های عقده گشایانه ای روبرو گشت!

شما را آیت اله خطاب می کنم و از رو حانیون والامقامی که به خاطر حفظ دنیای شما ، آخرت خود را نفروخته اند تقاضا می کنم برای تمیز آخوند های درباری از روحانیونی که دین ودنیای مردم را آباد می خواهند ، تمهیدی بیندیشند . مگر شیخ کلینی که از او با عنوان « ثقه الاسلام » یاد می شد از آیت اله های دست ساز شما کمتر اعتبار و احترام داشت ؟ مگر از یکهزار واندی سال قبل تا دهه های اخیر برای بزرگانی همچون ابن سینا ، شیخ بهایی ، شیخ صدوق ، سهروردی و علمایی که در درشته های گوناگون علوم ، آثاری ماندگار از خود به جای گذاشتند چیزی بیش از عنوان « شیخ » استفاده شده است ؟ یکی از معتبر ترین افراد برای روحانیون سنتی در دهه های اخیر ، مرحوم شیخ عبدالکریم حائری یزدی ـ مؤسس حوزه علمیه قم ـ بوده است . آیا توصیف او با عنوان « حاج شیخ» از اعتبارش در حوزه های علمیه کاسته است؟ مگر بزرگانی چون مرحوم طالقانی ، به خاطر داشتن عنوان « آیت اله » محبوب خدا وخلق خدا شدند ؟مگر کروبی شجاع ،به خاطر ملقب بودن به لقب آیت الهی ، اینگونه به قلب میلیونها ایرانی راه یافته است؟ از همه بالاتر ، مگر رابطه عاشقانه بسیاری از ایرانیان با ائمه معصومین علیهم السلام بر اساس عناوین والقاب دهان پُر کنی که امثال شما به آن محتاج هستید تنظیم می شود ؟ پس بگذار عنوان آیت اله که شنیدن آن شما را ارضا می کند برای خودتان باقی بماند . لابد علمای بزرگ دینی هم برای خود تدابیری خواهند اندیشید تا بدنامی کارهایی که تحت لوای حکومت « آیت اله» انجام میشود به نام آنها ثبت نگردد. آنها شاید ناچار باشند از این به بعد عناوینی برای خویش برگزینند که شنیدن آن عناوین، مردم ایران را به یاد حمایت های بی منطق شما از دروغ پردازان دولت احمدی نژاد ، رانت خواران بزرگ ، سر کوبگران و شکنجه گران نیندازد و بالاتر از همه ، خاطره رفتار فرعونی حاکمان ایران را برای ایرانیان زنده نکند.

آیت اله خامنه ای !
بسیاری از کسانی که دل در گروی ابادانی ایران یا سربلندی اسلام دارند طی ماههای اخیر ، در خطاب های کتبی و شفاهی ، ازشما خواسته اند به برخی اقدامات پایان دهید که البته همه آنها می دانند خاتمه آن اقدامات و افتضاحات ، جز با کوچ شما به دنیای دیگر یا به پایان رسیدن ریاست متزلزل شما بر کشور ، میسر نخواهد بود من هم تا چندی پیش گمان می کردم باید دلسوزان این کشور، شما را به بازبینی اقداماتتان فرابخوانند. امابه یاد آوردم که شما هیچگاه با اراده خود ، تن به تغییر واصلاح نداده اید و هرگاه که فشارهای داخلی یا خارجی ، تغییر واصلاحی را بر شما تحمیل کرده ، شما پس از پشت سر گذاشتن بحران ، نه تنها به جایگاه پیشین بازگشته اید بلکه تمام تلاش خود را به کار گرفته اید تا احساس حقارت ناشی از تغییر تحمیلی را به نحوی ، جبران نمایید. فکر می کنم خودشما بهتر از هرکس منظور مرا می دانیداما برای کسانی که این نامه را می خوانند فقط چند نمونه از رفتار شما در سالهای گذشته را یادآوری می نمایم:

یک ـ در اواخر سال ۷۴ که وضعیت کشور ، از برخی جهات شبیه امروزبود وشما نیاز به حضور گسترده مردم در انتخابات ـ برای اثبات مشروعیت خود به ناظران داخلی و خارجی ـ داشتید در جمع دانشجویانی که به « نظارت استصوابی شورای نگهبان » معترض بودند آنها را به حضور گسترده در انتخابات فراخواندید و گفتید « نظارت استصوابی ، مصوبه مجلس است . نمایندگان مجلس می توانند قانون را اصلاح کنند» اما همین که به مقصود خود رسیدید ،همه سخنانِ اغواگرانه خویش را به دست فراموشی سپردید و نظارت استصوابی را از گذشته محکم تر بر سر کاندیداهای مجلس کوبیدید.

دو ـ هجدهم تیرماه سال هفتاد و هشت و روزهای پُر التهاب پس از آن را به یاد می آورید؟. بله درست فهمیدید. همان روزهایی که حتی یادآوری آن ، موجب شرمساری است . در آن روزها شما مطمئن بودید که خون به جوش آمده دانشجویان ، ممکن است بنیان حکومت ظلم در ایران را برچیند . لذا در برابر دوربین های تلویزیونی ، اشک ریختید و خواستار محاکمه و مجازات کسانی شُدید که در کوی دانشگاه تهران ، جنایت آفریده بودند . حتی گفتید که از شنیدن اخبار مربوط به کوی دانشگاه تهران ، قلبتان به درد آمده است . با همین حرف ها ، بسیاری از افراد را فریفتید و از همه سیاست مداران سرشناس دو جناح کمک گرفتید تا آرامش به شهر تهران بازگردد. اما همین که خیالتان آسوده شد در مقام مدعی نشستید و دستور دادید که شاکیان کوی دانشگاه را به زندان بیندازند . ظاهراً این حد از عقده گشایی هم ، آرامش برای شما به ارمغان نیاورد . پس ، اَمربَران شما موظف شدند قرباینان جنایت هجده تیر را به تمسخر بگیرند . آنها نیز با « صدور حکم محکومیت یک سرباز به خاطر دزدیدن یک ریش تراش از خوابگاه دانشجویان کوی دانشگاه » دستور ولی نعمت را اجابت کردند . جنایت کوی دانشگاه تهران پس از کودتای انتخاباتی سال ۸۸ هم تکرار شد اما در سال ۸۸ ، مقامات قضایی کشور که از مافی الضمیر شما آگاه بودند حتی به اندازه شناسایی « دزد ریش تراش» هم به خود زحمت ندادند در حالی که در ماههای اولیه پس از بیست ودوم خرداد ۸۸، رئیس مجلس شما بارها بر رسیدگی به جنایت کوی دانشگاه تأکید کرد.

ظاهراً این حد از عقده گشایی هم ، آرامش برای شما به ارمغان نیاورد . پس ، اَمربَران شما موظف شدند قرباینان جنایت هجده تیر را به تمسخر بگیرند . آنها نیز با « صدور حکم محکومیت یک سرباز به خاطر دزدیدن یک ریش تراش از خوابگاه دانشجویان کوی دانشگاه » دستور ولی نعمت را اجابت کردند . جنایت کوی دانشگاه تهران پس از کودتای انتخاباتی سال ۸۸ هم تکرار شد اما در سال ۸۸ ، مقامات قضایی کشور که از مافی الضمیر شما آگاه بودند حتی به اندازه شناسایی « دزد ریش تراش» هم به خود زحمت ندادند

سه ـ باز هم بگویم؟ ایا بحران هسته ای رابه یاد می آورید که چگونه شما را مستأصل کرده بود ؟ به یاد دارید که تا آخرین روزهایی که خاتمی بر سر کاربود برای سوءاستفاده از اعتبار جهانی او ، از عملکرد هسته ای دولت هشتم تجلیل می کردید ؟ به یاد دارید که عده ای از طرفداران دو آتشه شما ، مناقشات فراوانی بر سر مذاکرات پاریس به راه انداختند و شما شخصاً به دفاع از عملکرد خاتمی و تیم هسته ای او برخاستید؟ اگر فراموش کرده اید من عین جملات شما راکه هنوز در سایت دفتر خودتان موجود است یادآوری می نمایم :«دوستانى که مشغول فعالیت و مذاکره هستند، خوب مذاکره کرده‌اند. من همین مذاکرات پاریس را که همین اخیراً – یک ماه پیش تقریباً – انجام گرفت، نگاه کردم و خواندم؛ مواضع خوبى را اتخاذ کردند و خوب دفاع کردند و قوى و منطقى حرف زدند.»[‌ دیدار با سفرای ایران ـ بیست وپنجم مرداد ماه ۸۳] در این داستان هم پس از آن که احساس کردید نیازی به اعتماد سازی در خارج ندارید همه حرف ها و تأییدیه های قبلی خود را فراموش کردید و تیم هسته ای دولت قبلی را به ضعف و ناکارآمدی متهم نمودید تا جایی که همه تلاش های اعتماد ساز خاتمی و دولت او ، بی اثر شد و هزینه های فراوان خارجی بر کشور ، تحمیل گردید .

ایت اله خامنه ای !
نمونه هایی که ذکر شد فقط برای اثبات این نکته بود که شما ، اصولاً قائل به اصلاح گفتار و گفتمان خود نیستید و هرگاه هم که به ناچار ، تن به اصلاح داده اید تمکین شما کوتاه مدت وبرای « خریدن فرصت » بوده است . البته ، امروز که شرایط کشور از هر زمان دیگری بحرانی تر و عملکرد شما از هر دوره دیگری مناقشه بر انگیزتر است شما هیچ نشانه ای از تمایل به اصلاح از خود بروز نداده اید لذا نمی دانم دوستانم به کدام امید ، شمارا به اصلاح فرامی خوانند ؟ اما به فرض که مانند سالهای هفتاد و چهار ، هفتاد و هشت وهشتاد وهشت ، از مواضع خود عقب نشینی کنید یا ظاهراً با انجام اصلاحاتی موافقت نمایید یقین دارم پس از مدتی کوتاه ،اولاً اصلاحات موقت را متوقف خواهید نمود ثانیاً چون تن دادن به اصلاح را نوعی تحقیر برای خود بر می شمارید برای بازگشت به نقطه قبل از اصلاح ، هر کاری که لازم باشد انجام خواهید داد و کسانی که عامل وادارکردن شما به اصلاح بوده اند با بدترین عقده گشایی های شما مواجه خواهند شد.

ایت اله خامنه ای ! حتی اگر یک در صد احتمال اصلاح رفتار شماوجود داشت من هم همان چیزهایی را می نوشتم که دوستان دیگرم برای شما نوشتند . همچنین اگر روش هایی وجود داشته باشد که اصلاح امور بدون نیاز به اجازه شما ، امکان پذیر باشد از ان استقبال خواهم کرد اما « اصلاح » اگر مانند موارد پیشین ، با اجازه شما بیاید با دستور شما هم خواهد رفت و این ، دیگر اصلاح نخواهد بود . پس من بر خلاف دوستانم از شما می خواهم به کارهای خودتان ادامه دهید ، زیرا تنها با ادامه موقت حکومت شما ، آخرین حلقه ها از زنجیره آگاهی مردم ایران تکمیل خواهد شد. حکومتی که به نام شما ثبت شده ـ‌ و من در تسلط واقعی شما بر آن تردید دارم ـ باید چندی دیگر ادامه یابد تا خوش بین ترین ایرانیان نیز بدانند که نام ایران واسلام ، ملعبه ای در دست مزدوران شماست تا همچون بنی عباس و بنی امیه . همه مخالفان خود را « خارج شده از دین »بخوانید و آنها را از بدیهی ترین حقوق انسانی ، محروم سازید .اگر شما چند صباح دیگر بر تخت لرزان خویش بنشینید ساده لوح ترین هموطنان من هم باور خواهند کرد که شما به چیزی جز بقای حکومت خویش نمی اندیشید وبرای آن حاضرید همه سرمایه های ملی ، عقیدتی و فرهنگی ملت ایران را به حراج بگذارید واگر لازم شد دربرابراهانت های واقعی به مظاهر اسلام وایران ، سکوت کنید . راستی اگر قبل از اقدام نابخردانه و مشکوک یک ‪کشیش امریکایی‬ در سوزاندن قرآن کریم ، حکومت شما ساقط شده بود ، ایا متدینان ایرانی می توانستند باور کنند که بی تفاوت ترین حکومت اسلامی در برابر این حرکت ، حکومتی است که پایتخت خود را ام القرای جهان اسلام می نامد؟آیا گمان می کنید مردم نمی دانند چرا در شهرهای ایران ،از آن تظاهرات سفارشی که عوامل شما آن را « خود جوش » می نامند برای اعتراض به قرآن سوزی به راه نیفتاد؟ خوب می دانیم و می دانید حکومت شما از هرتجمعی که امکان تبدیل آن به گردهمایی مردمی وجود داشته باشد می ترسد ، مگر آنکه مانند تظاهرات حکومتی بیست ودوم بهمن ، از ماهها قبل برای آن تدارک ببینید و نیروهایتان را از شهرهای کوچک به تهران وسایر بلاد کبیره بیاورید. به خوبی می دانید که به خدمت گرفتن همه عناوین مقدس برای حفظ حکومت نامقدس شما ،بسیاری از مردم را نسبت به مقدسات واقعی ، بی تفاوت کرده به طوری که ایران ، تنها کشور اسلامی بود که در آن حتی یک تجمع خود جوش مردمی برای اعتراض ـ حتی آرام وملایم ـ به قرآن سوزی انجام نشد . مردم این واقعیت را به چشم خود دیدند و این از ثمرات تداوم موقت حکومت شماست. بی عملی حکومتی و مردمی در برابر قرآن سوزی در حالی در برابر چشمان متحیر « قرآن دوستانِ» ایرانی صورت گرفت که کمتر از دوسال قبل ، عوامل شما، دروغی به نام سوزاندن تصویر آیت اله خمینی را منتشر کردند وبه بهانه آن ، چندین روز کشور را محل جولان وحشی های مدعی حمایت از ولایت نمودند.

آیت اله خامنه ای !
اگر شما به توصیه برخی از دوستان من ، آرزوی بسیاری از ایرانیان را با کناره گیری خود محقق می کردید آنگاه این شانس برای نسل امروز و نسل های اینده وجود نداشت که شاهد تمسخر عملی ادعاهای شما توسط کسانی باشند که ظاهرا « سینه چاک ولایت » هستند . شما از موفقیت های بزرگ اقتصادی به ویژه در زمینه طرح هدفمندی یارانه ها سخن می گویید و افراد ذوب شده در ولایت همچون احمد توکلی ، شبانه روز در حال افشای فریب کاری های احمدی نژاد در همین عرصه هستند، گروهی دیگر هم از آینده سیاه اقتصاد کشور ، سخن می گویند . شما علیرغم همه دلخوری های خویش از احمدی نژاد ، هنوز از پاکدستی و ساده زیستی او می گویید و طرفداران شما نام کسی را افشا می کنند که با توصیه نزدیک ترین یارِاحمدی نژاد ، یکهزار ودویست میلیارد تومان – تقریبا معادل سه روز از درآمد نفتی کشور- وام گرفته واز باز پس دادن آن خودداری می نماید. سینه چاکان دیروز شما ازسوءاستفاده سه هزار میلیاردتومانی در سیستم بانکی سخن می گویند و شما خواهان « کِش » ندادن موضوع می شوید! راستی اگر حکومت شما ، یکسال پیش سرنگون میشد آیا عده ای از متدینین که هنوز شما را باور داشتند به این حقیقت پی می بردند که « شمابرای قبیله سیاسی خویش ، بیش از منافع مردم و ثروت عمومی ملت ، اهمیت قائل می شوید »؟

لطفا در دوره کوتاه باقیمانده از حکومت ، به کارهای خود ادامه دهید زیرا تنها از این طریق ، مضحک بودن ادعای شما در خصوص نترسیدن از قدرت های بزرگ جهانی بر خالص ترین طرفداران شما هم آشکار می شود . امروز شما آنقدر ضعیف شده اید که حتی در برابر عروسک دست ساز خود یعنی محمود احمدی نژاد هم یارای ایستادن ندارید .

آیت اله خامنه ای!
لطفا در دوره کوتاه باقیمانده از حکومت ، به کارهای خود ادامه دهید زیرا تنها از این طریق ، مضحک بودن ادعای شما در خصوص نترسیدن از قدرت های بزرگ جهانی بر خالص ترین طرفداران شما هم آشکار می شود . امروز شما آنقدر ضعیف شده اید که حتی در برابر عروسک دست ساز خود یعنی محمود احمدی نژاد هم یارای ایستادن ندارید . اواز دو سال قبل با ابلاغ احکام متعدد به نام مشایی و نشاندن او بر صندلی کنار خود در جلسات هیئت دولت ، دستور شما برای برکناری او از سمت معاون اولی را به تمسخر گرفت و در موضوع نمایندگان ویژه و برکناری وزیر خارجه هم نشان داد ادعای شما در خصوص لزوم هماهنگی سیاست خارجی با رهبری را به هیچ می انگارد.البته اکنون کار به جایی رسیده که حتی به صورت ظاهری ، دستور شما برای ابقای وزیر اطلاعات را نمی پذیرد تا شما ناچار شوید شخصاً و علناً برای ابقای مصلحی وارد عمل شوید که این کار مفهمومی جز اعتراف کتبی شما به ناتوانی در برابر ایستادگی های احمدی نژاد ندارد. او همچنین سناریوهایی را به شما تحمیل می کند تا یک نماینده حامی شما ناچار شود « دسترسی احمدی نژاد به پرونده مفاسد زیردستان شما » را دلیل اصلیِ «کوتاه آمدن های شما و امربرانتان در برابر احمدی نژاد» بداند . در یک کلام ، اگر حکومت شما دوسال پیش سرنگون شده بود مردم ایران با چشم خود نمی دیدند که چگونه اتحاد نامقدستان با احمدی نژاد برای سرکوب مخالفان ومعترضان ، به افتراقی اینچنین رسوا تبدیل می شود . آری یکی از ثمرات تداوم کوتاه مدت حکومت شما آنست که مردم فهمیدند « جان …. و ….از هم جداست متحد جانهای مردان خداست» . با اطمینان می گویم که در آینده ایران ، حتی تصور ظهور فرعون صفتانی که تنها در برابر انسا نهای دست بسته و محبوس ، ادعای خدایی دارند به ذهن کسی خطورنخواهد کرد و این دستاوردی است که اگر شما چند صباحی دیگر به حکومتتان ادامه دهیدبه صورت کامل ، نصیب مردم ایران خواهد شد.

آیت اله خامنه ای !
با تداوم حکومت شما ، سایر ملت ها نیز خواهند فهمید که حمایت از مسلمانان جهان ، ادعای گزافی است که شما برای توجیه ماجرا جویی های خود در سایر کشورها مطرح می نمایید . زیرا اگر تا چندی قبل ، بی تفاوتی شمادر برابر کشتار مسلمانان چچن و ترکستان شرقی ، وحشت شما از دو قدرت کمونیستی جهان را آشکار می ساخت امروز سکوت حتی حمایت وقیحانه مزدورانتان از جنایاتِ« هم پیمان سوسیالیست – بعثی شما در سوریه » نشان می دهد هرکس به نحوی در تحکیم موقعیت شما کوشا باشد حمایت از او را بر خود واجب می دانید ؛ چه سعید مرتضوی عامل کشتار و شکنجه در کهریزک و چه بشار اسد دیکتاتور وقاتل در سوریه. برای شما هم مهم نیست قربانی جنایت چه کسی باشد؛ محسن روح الامینی که پدرش از وابستگان به نظام خودتان است یا مردم مظلوم وآزادیخواه سوریه. این رسوایی نیز از ثمرات تداوم حکومت شماست.

آیت اله خامنه ای !
شما باید مدتی دیگربه خیال خود بر کشور حکومت کنید تا سایت های خبری رسمی و غیر رسمی ، تحصیل کودکان مظلوم ایرانی در میان کوچه های خاکی به جای نشستن در کلاس ها را گزارش نمایند و رسوایی عوامل بزرگترین بیمارستان پایتخت در گذاشتن دو بیمار در کنار خیابان را افشا کنند در حالیکه شما در سالهای حاکمیت خود ، برای ارضای شهوات سیاسی و اقتصادی دوستانتان ، صدها مدرسه وبیمارستان در کشورهای دیگر احداث کرده اید. اگر شما چند سال پیش ، از حاکمیت کناره گیری کرده بودید شاید برای دنیا وآخرت خودتان مفید تر بود اما بسیاری از مردم که اکنون برای لقمه ای نان باید به سخت ترین کارها تن دهند نمی توانستند از نزدیک شاهد حیف ومیل دهها میلیارد تومانی در سفر شما به قم باشند که برای تهیه و نصب دهها هزار پلاکارد و تراکت بر در دیوار شهر وسر و روی مستقبلان ونیز اتلاف صدها هزار شاخه گل در برابر قدومِ « مینی بوس منور شما » هزینه شد . حکومت شما باید آنقدر طولانی میشد تا متدینانی که با نهج البلاغه اشنا هستند در شهر مذهبی قم شاهد نقض دستور امام علی ( ع ) توسط شما باشند که آنگونه مردم را به دنبال مرکب خود می کشاندید. راستی ایا خبرهای مندرج درسایت های گوناگون را خواندید تا بدانید درظل حکومت شما ، چه تعداد از مردم به امید دریافت وام ، یافتن شغلی برای فرزندان بیکار یا حل مشکل مسکن خود به دنبال قلعه متحرک شما می دویدند؟

آیت اله خامنه ای !
سقوط زودهنگام حکومت شما مردم را از شناسایی مواجب بگیرانی همچون امام جمعه بیسواد قم که برای جلب محبت شما به چنان دروغ پردازی هایی روی آورد محروم می ساخت. راستی شما که خود را حافظ مقدسات دینی می دانید برای برخورد با این جاعل ناشی که یک انسان معمولی و
گناهکار را تا حد عیسی مسیح ( ع ) بالابرد واز سخن گفتن او قبل از گهواره سخن گفت ، چه کردید؟ اگر شما پس از کودتای بیست ودوم خرداد هشتاد وهشت ، از شرمندگی کشتار بیگناهان و شکنجه مظلومان ، حکومت را واگذار می کردید مردم نمی توانستند شاهد گزافه گویی شیخ کریه المنظر ـ مصباح یزدی ـ باشند که « نعمت وجود شما را از مجموع همه نعمات خداوند ، بالاتر دانست »وبدین طریق نشان داد در حکومت مذهبی شما ، تملق گویی تا کجا رسیده است .

آیت اله خامنه ای!
لطفا چندوقت دیگر به حکومت با همین شیوه ادامه دهید زیرا اگر در نخستین روزهای پس از کودتای انتخاباتی ،از منصب مادام العمر خویش کناره گیری می نمودید مردم نمی توانستند شاهد ارتقای مقام « مرتضوی قاتل » توسط احمدی نژاد و سکوت رضایتمندانه شما در برابر آن باشند ، اما امروز تفاوت رفتار و ادعاهای کسی که خود را جانشین پیامبر (ص‌ ) می نامد را دیدند و این تجربه ، به انها خواهد آموخت که « انسان » بودن و « انسان دوستی » به عمامه وتاج نیست بلکه هدیه ای است از طرف خداوند به همه آنها که می خواهند «آدم » باشند وبرای « آدم شدن » تلاش می کنند . این درس بزرگ
     
  
مرد

 
این درس بزرگ ، به همه هموطنان رنج کشیده من آموخت که از این به بعد تنها کسانی را بر کشور حاکم کنند که با ادعایِ دروغین « نصب ولی فقیه توسط خداوند » ، از نظارت عمومی بر خویش نمی گریزند . اگر حکومت ایت اله ، دو سال پیش سرنگون می شد یا شما از قدرت کناره گیری می کردید رسانه های جهانی بازتاب دهنده اظهارات نابخردانه سید احمد خاتمی نبودند که از « لزوم خونریزی برای نهادینه کردن فرهنگ حجاب » سخن می گوید . او هم که مانند شما یک شبه « آیت اله » شده و کروبی به حق او را « قاضی شریح جمهوری اسلامی » نامید با سخنان خود اعتراف کرد که ثمره بیست ودوسال حاکمیت مطلق شما ، ایجاد شرایطی در کشور است که یکی از احکام اولیه مورد نظر شما ، جز با خونریزی قابل اجرا نیست . در حالی که تحت حاکمیت لائیک ها در ترکیه ، روز به روز گرایش به حجاب ، بیشتر می شود.

آیت اله خامنه ای !
دوستان شما سعی میکنند با مشابه سازی های تاریخی ، شما را در جایگاه پیامبر مکرم اسلام (ص ) و امام علی ( ع ) بنشانند . عده ای دیگر هم شما را در جایگاه امام حسین ( ع ) می نشانند و البته از عاشورای خامنه ای سخن می گویند که در آن ،امام حسین قلابی دوران به شهادت نمی رسد و به جای آن ، کسانی کشته می شوند که تملق گویان شما ، آنان را با یزید مقایسه می کنند . اما به نظر می رسد حکومت شما بیش از هر چیز به حکومت نمرودی شبیه است. زیرا قبل از شما تنها کسی که به صورت علنی ، ازتسلط خود بر جان ، مال وناموس مردم سخن می گفت ، نمرود بود . امروز ، هم رفتار شما به گونه ای است که نشان می دهد خود را حاکم مطلق العنان کشور می پندارید که حتی کسی حق سؤال از شما را ندارد و مزد بگیرانتان به صراحت می گویند که « کسی حق ندارد در مورد مبانی تصمیمات ولی فقیه سؤال کند». ظاهراً شما هم براین گمان باطل هستید که شعبه ای از حکومت خداوند بر جسم وروح انسان ها در اختیار شماست . راستی ایا می دانید غلو گویی های حقارت آمیز حامیان پولی شما ، کار را به جایی رسانده که عده ای از مردم می گویند « ولی فقیه ، خداوند را نماینده خود در آسمان ها می داند» ؟
همه اینها را گفتم تا بار دیگر خواهش کنم به کارهایتان ادامه دهید تا آنان که مبدأ هستی و دستِ منتقمِ او را باور دارند با مشاهده سرنوشت محتوم شما ، بر ایمانشان افزوده شود . ثبت حوادث این سالها و ماهها ، علاوه بر نسل امروز ، برای نسل های آینده نیز عبرتی خواهدبود تا بیاموزند که هیچکس را نمی توان با سخن وادعای او سنجید . بلکه تنها باید به انسان هایی اعتماد کرد که عملکرد ایشان بر اساس معیارهای مشخص و تجربه شده بشری ، قابل ارزیابی ودفاع است. مطالعه عملکرد شما ونتایج آن ، همچنین به نسل های آینده خواهد آموخت که نوع بشر حتی انان که تلاش می کنند خود را پیرو واقعی پیامبران علیهم السلام جلوه دهند اگر چشم ناظر بندگان خدا را مراقب اعمال خود ندانند به بدترین فرعون ها ی تاریخ تبدیل می شوند و روی نمرود را سفید می نمایند .

آیت اله خامنه ای !
من به فضل الهی و همت ملت بزرگ ایران ، ایمان دارم و مطمئنم که در آینده ای نزدیک ، به جای ادعاهای دروغین همچون « نصب ولی فقیه در آسمان ها» معیارهای تجربه شده زمینی ، بر ایران حاکم خواهد شد . در آن روز ، همه مسئولان ، منتخب واقعی مردم خواهند بود و مردم برای اجرای توصیه امام علی (ع) یعنی « سخن گفتن بدون لکنت با حاکمان »‌ با زندان وشلاق مواجه نخواهند بود . در ایران آینده ، یاد آوری عملکرد شما ، به همگان خواهد آموخت که به هیچکس اجازه سوء استفاده از اعتقادات مذهبی یا احساسات ملی برای به دست گرفتن اختیار ملک وملت را ندهند . در آن روز هیچکس نمی تواند دور از چشم مردم ، منافع کشور را صرف بلندپروازی ها و شهوات سیر ناشدنی خود نماید یا اراده خویش را بر ملت بزرگ وتاریخ ساز ایران ، تحمیل کند. آن روز بسیار نزدیک تر از تصور شماست . پس تا آن روز به کارهایتان ادامه دهید.

سید مجتبی واحدی – ۱۴ دی ماه ۹۰

ایت الله درست است که از سایتی که برداشتم ل را ننوشته بود اما در نامه اصلی این ل وجود دارد
     
  
مرد

 
از نگاه تمامیت‌خواهان حاکم، کنشگران سیاسی و صاحب‌نظران باید تکلیف خود را نه فقط با یک مقوله (مفهوم) یعنی ولایت مطلقه فقیه، بلکه با نماد مشخص آن یعنی آیت الله خامنه‌ای نیز مشخص کنند. هر فردی که به تمامی "همراه" نباشد و سرسپردگی تام و تمام ابراز نکند، "غیرخودی" ارزیابی خواهد شد. غیرخودی‌ها در بهترین حالت، "بی‌بصیرت"اند، و در بدترین وضع، "مزدوران دشمن".

وقتی رهبر جمهوری اسلامی نتیجه‌ی دروغین انتخابات نمایشی 22خرداد 1388 را تایید می‌کند، هر سئوال و ابهام و انتقاد (و به طریق اولی، اعتراضی) غیرمجاز و در خور حذف و طرد و درنهایت سرکوب است. وقتی رهبر جمهوری اسلامی از دولت برآمده از کودتای احمدی‌نژاد دفاع تام و تمام می‌کند، هر انتقادی لایق مواخذه و مشکوک خواهد بود. وقتی رهبر جمهوری اسلامی فرمان دهد، قضیه اختلاس دیگر "کش" داده نمی‌شود. یا وقتی ایشان زبان به انتقاد از دولت بگشاید، مجوز برای هر هجمه و تهمت و اعتراض به ساکنان قوه مجریه تا حد اخذ اعتراف غیراخلاقی از همراهان دولت صادر شده است.

فروکشیدن پله به پله‌ی هاشمی رفسنجانی به‌مثابه‌ی یکی از ارکان حاکمیت در تمام عمر جمهوری اسلامی، شاهدی بزرگ بر ادعای این یادداشت است. رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام از آن‌رو که "مصلحت" نظام را بد فهمیده و در حوادث پس از کودتای انتخاباتی، تمام قد در کنار رهبر جمهوری اسلامی و جریان سرکوبگر قرار نگرفته، ریاست مجلس خبرگان رهبری را از دست می‌دهد؛ در مورد وقف دانشگاه آزاد با تحقیر و تخفیف محترمانه رهبری مواجه می‌شود؛ خانواده‌اش دچار محدودیت‌ها و گاه فشارها و توهین‌های غریب قرار می‌گیرند؛ و درنهایت از امکان انتخاب رئیس دانشگاه آزاد نیز محروم می‌ماند. و این هنوز تمام راه نیست که مجمع تشخیص مصلحت نظام باقی است.

از این منظر (و با مفروض اشاره شده)، سردار علایی اشتباه بزرگی مرتکب شده یا محتمل هنوز چنان‌که باید و شاید سیمای عریان قدرت متکی به شخص سرکوبگر و خودکامه و جریان نظامی-امنیتی-رانتی همگام با وی را درنیافته است. تاکید بر باور به جمهوری اسلامی یا تأیید انقلاب اسلامی، وقتی سرسپردگی تامّ و تمامی به آیت الله خامنه‌ای ابراز نشود، بی‌حاصل و چون آب در هاون کوفتن است.

البته به حتم سردار منتقد وضع موجود، اطلاعات و شناخت دقیق‌تری از لایه‌های پنهان و ارکان حاکمیت دارد؛ اما به هر علت و دلیل، تمایل نشان نداده برای آن‌که نسبت خود را با مرکز ثقل نظام مشخص کند. از نظر سوگندخوردگان رهبر جمهوری اسلامی، او نمی‌تواند از "ولایت فقیه" پشتیبانی کند بی‌آنکه شخص ولی فقیه را تقدیس کند.

وقتی آیت الله مصباح یزدی مخالفت با ولایت فقیه را "شرک" توصیف، و تصریح می‌کند: "در میان نعمت‌های اجتماعی عصر حاضر نعمتی برتر از نعمت وجود آیت‌الله خامنه‌ای نیست"؛ و می‌گوید: "امروز نماد اسلام شخص مقام معظم رهبری است و اگر به هر نحوی تضعیف شود مطمئنا حرکتی شیطانی برای تضعیف اصل اسلام است ولو اینکه به‌نام اسلام صورت گیرد"؛ و نیز تاکید می‌کند که "ایشان با روسای جمهوری و رهبرانی که در عالم هستند، از لحاظ توانایی مدیریت، سعه صدر، جامعیت، تقوی، مهربانی، دلسوزی و صدها فضیلت دیگر قابل مقایسه نیست. در زندگی بیش از سی ساله مسؤولیت رسمی ایشان یک نقطه سیاه نمی شود پیدا کرد"؛ به نظر می‌رسد تکلیف "شهروندان ایران" مشخص شده است.

هرکس (به‌ویژه هر کنشگر سیاسی) که بخواهد به مرزبندی صریح یا حتی غیررسمی با رأس هرم قدرت در جمهوری اسلامی دست زند، "غیرخودی" است. مگر آن‌که کنش و اقدام او، در چهارچوب پروژه‌ها و برنامه‌ای حاکمیت، معنا یابد و قابل کنترل و هدایت ارزیابی شود.

مسیری که مرد آزاده و حق‌جو، محمد نوری‌زاد در دو سال و نیم اخیر طی کرده است خود شاهدی معنادار است. نوری‌زاد اینک به نقطه‌ای رسیده که رسما خواهان شکایت شهروندان از شخص رهبر جمهوری اسلامی شده است.

این کشف هرچند برای بسیاری از ابتدا مکشوف بود، اما نوری‌زاد کوشید که از مسیری اصلاح‌طلبانه و چونان منتقدی ملی و مذهبی، صادقانه خرد آیت‌الله خامنه‌ای را حساس کند و نسبت به بحران‌ها زنهارش دهد؛ تلاشی که هرچند برایش بس صبوری کرد، بی‌حاصل نمود.

هر منتقد و کنشگر سیاسی که چون سردار علایی نخواهد با محتوای اصلی ساختار سیاسی قدرت در ایران، تعیین تکلیف کند، در همین تعلیق خواهد ماند؛ محتوایی که مبتنی است بر شخص آیت الله خامنه‌ای. کاری که هرچه زمان می‌گذرد، نیروهای سیاسی بیشتری بدان گرایش می‌یابند و در موردش به‌صراحت اعلام موضع می‌کنند؛ ابوالفضل قدیانی جدیدترین نمونه و چهره‌ی شاخص و رشید در این عرصه است.

اجمالا آن‌که از زاویه‌ی حاکمیت سیاسی در جمهوری اسلامی (و به‌طور مشخص، منظر تمامیت‌خواهان گرد آمده پیرامون آیت الله خامنه‌ای)، کنشگر سیاسی اگر "با رهبر" نیست، "بر رهبر" و علیه اوست. این دوراهی است که نه منتقدان و دموکراسی‌خواهان، که تمامیت‌خواهان آن را هر روز بیشتر پررنگ و برجسته می‌کنند.
     
  
مرد

 
میتونی بری نامه های نوریزاد رو گرامی در سایتش بخونی ...

http://nurizad.info

از نامه دهم تا ۱۸ بخون .
     
  
مرد

 
نامه بیستم محمد نوری زاد

به نام خدایی که شرم آفرید

یک خبرخیلی خیلی خوب!

سلام به رهبرگرامی جمهوری اسلامی ایران

پیش از آنکه این خبرخیلی خیلی خوب را به جناب شما تقدیم کنم، تقاضا دارم کمی صبوری بخرج دهید تا من به یک سخن کوتاه اشاره کنم. قول می دهم بلافاصله بعد ازطرح این سخن، به سروقت آن “خبرخوب” ومطول بازروم. آنجا که من خبرخوبی برای شما پدید آورده ام، چراخبرخوب شما ازمن وجمعی چون من دریغ شود؟ با این تفاوت که خبرخوب من به نجات وامنیت ورفاه رشد وآبادانی کل کشوروبقای خود شما منجرمی شود، وخبرخوب شما اما تکان مختصری به زندگی من و عده ای دیگراز زندانیان درمی اندازد.

واما سخن کوتاه من:

تقاضا دارم به حجة الاسلامان مصلحی و طائب دستور فرمایید آن پنج دستگاه کامپیوترحرفه ای ولوازمی را که از دوسال پیش ازمن برداشته اند، واقلام دیگری را که ازسایرین برده اند به ما باز بگردانند. اجاره ی دستگاههای خود من روزانه حداقل یکصد هزارتومان است. این یکصدهزارتومان را دردوسال ضرب کنید تا بدانید امثال من چقدراز اطلاعات و سپاه شما طلبکاریم. به این حجة الاسلامان بفرمایید: برداشتن اموال مردم اگرازهرسارق بی سروپایی پذیرفتنی باشد، ازکسانی که به لباس پیامبرفروشده اند پذیرفتنی که نیست، جزخسارت وآشوب وازهم دریدن شعارهای اسلامی وانقلابی بهره وفایده ندارد. بویژه آنکه این سرقت های بیشماربه تأیید کسانی صورت پذیرفته است که درمقام وزارت اطلاعات یک کشوراسلامی، و ریاست اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بنا دارند از امنیت واموال وآبروی مردم صیانت کنند. به آنان بفرمایید: “هتک حرز” شهروندان، طبق قانون هرکشورکافروهربیقوله ای جرمی محرزاست. پس شما دو تن و دستگاه عریض و طویلتان چرا ازاین گناه و جرم مستمردست نمی شویید؟ حالا داستان اسکله های قاچاق و هزار هزار فرصت روبیده بماند برای بعد.

خوب، این ازسخن کوتاه من. واما “خبرخوبِ” من از دل اوضاع شکننده ودرهم پیچِ امروزِ ما برمی خیزد. شما نیک ترازهمه ی ما می دانید که حال و روز این روزهای ما اصلاً خوب نیست. شعارهای پوک ما وقرارگرفتن افراد نالایق برمصادراموراولاً، و حساسیت های جامعه ی جهانی ثانیاً، ودسیسه های کشورهایی که بهردلیل از ما خوششان نمی آید ثالثاً، ما را به تنگنایی سخت درافکنده است.

ما به کودک لجوجی می مانیم که ازآغوش مهرومعترضانه ی پدرومادرخود بدررفته. واکنون نه کسی را می شناسد، نه راه خانه می داند، نه وسعت نظری دارد، ونه جذابیتی که مردمان را بدو تمایلی باشد. سکه های توی جیبش نیز بیش از آنکه موجب رهایی او شود، دزدان راه را به وسوسه می اندازد. سرانجامِ این کودک لجوج چه می تواند باشد جزشیون وبه تاراج دادن دارایی اش و نهایتاً: تکدی گری؟ کسی که درهمان گدایی نیزمستقل نیست. وباید کل درآمدش را به حامیان گردن کلفتش بدهد تا لقمه نانی بدو بدهند.

بچشم خود می بینید که این روزها دیگرازشلتاق های رییس جمهورمطلوب تان خبری نیست. و شما نمی دانم چرا مجبورید این جنازه را تا پایان دوره اش به دوش بکشید؟ من بنا ندارم دراین نامه ای که بر”خبری خوب” مبتنی ست، برتلخی ها پای بکوبم و کامتان را برآشوبم. قراراست خبری با شما بگویم که ما را از این تنگنا بدر ببرد و دوام و بقای ما وشما را تضمین کند.

مقدمتاً ازبشاراسد سوری بپرسید این شبها را چگونه صبح می کند؟ از او بپرسید آیا از شبها و روزهای زندگی اش لذت می برد؟ ازاو بپرسید اگرزندگی اش بهمین منوال بدرازا بیانجامد و مثلاً سی سال دیگر نیزبا کشتارورعب وزندانی کردن معترضان به حکومت خود ادامه دهد، آیا طعمی ازلذت وآرامش نصیبش می شود؟ ازاو بپرسید برای برقراری چه شرافتی هموطنان خود را ازپا درمی آورد؟ به او بفرمایید این قبول که مردمان معترض همگی آلت دست اجانب اند وجاسوس و فتنه گر، اما تو درادامه ی رهبری ات بنا داری چه تاج گلی به سرمردمت بزنی که تا کنون نزده ای؟

حالا به داخل قبرقذافی فرو می شویم وهمین پرسشها را بگونه ای دیگر از او می پرسیم. این که: اگر زنده شوی و مجدداً بدنیا بیایی چه خواهی کرد؟ ازاو می شنویم: من می توانستم با بکار بستنِ کمی تعقل هنوززنده باشم وبا آبرودرگوشه ای ازکشورم زندگی کنم. اما لجوجانه خود نخواستم واکنون با هزار خسارتی که برای مردم لیبی ببارآورده ام، درگورخود چشم به راه عقوبت عقبایم. وباز از او می شنویم: آهای رهبران و حاکمان جهان، بگوش باشید، اگر طالب بقا و دوام و همراهی مردمید، با مردم خود یکی باشید. زبان لکنت مردم بگشایید. به خواست آنان بها بدهید. دست به جیب مردم نبرید. دوراز چشم آنان به هزارکار نابجا روی نبرید. واگرروزی همین مردم شما را نخواستند، ازعلیّ مرتضا بیاموزید و خود کنار بروید. و بدانید که خیرشما درهمین کناررفتن است. وگرنه: این من. سرنوشت شما.

رهبرگرامی،

من که بنا دارم خبرخوشی را با شما بگویم، غلط بکنم جناب شما را با قذافیِ پلید همسنگ و هم طراز بدانم. او جفا کاربود و نتیجه ی جفاکاری اش را چشید و به جهنم پیوست. شما کجا و قدافی کجا؟ نه نه، زبانم لال اگر یک چنین نیتی با من باشد. مرا اگر یک چنین نیت شومی درسربود، هرگزاز “خبری خوب” با شما نمی گفتم. خبرخوب را با کسی می گویند که هنوز کورسویی ازامید دراو بچشم آید. ما با شما دل به امید بسته ایم. بله، ما شما را اینگونه می بینیم.

گفتم: اوضاع زمینی و آسمانیِ این روزهای ما اصلاً خوب نیست. هم درزمین به تنگنا و آشفتگی درافتاده ایم، وهم بدلیل برزمین کوفتن بدیهی ترین سنتهای الهی، ازچشم و رحمت خدا دورمانده ایم. اگر دیر بجنبیم، بشاراسد سوری، فرشی ازروزها و شب های تلخ خود را پیش پای ما خواهد گستراند. اما هنوزما را فرصت اندکی مانده. ومن چتر”خبرخوب” خود را درهمین فرصت اندک وا می گشایم. منتها “خبرخوب” من به ضروت های ظریفی محتاج است. وبرای اثربخشی تامّ وتمامش به همراهی کسانی دیگرنیزنیاز دارد. من یک چند نفری را که حضورشان برای دستیابی به آن “خبرخوب” حتمی است برمی شمرم و از جناب شما نیز می خواهم که یک چند نفری را خود شما براینها بیفزایید. من و شما و این چند نفر باید به یک جایی برویم که آن “خبرخوب” برای ملاقات ما پای می کوبد. به کجا؟ خواهم گفت. ابتدا باید همراهان خود را برای آن ملاقات شورانگیز برگزینیم. من شخصاً این افراد و این جمعیت ها را پیشنهاد می کنم:

یک: جناب هاشمی رفسنجانی، بدلیل سهم ونقشی که درهزارتوی انقلاب داشته است. ومی شود سر انگشتِ ایشان را درهر حادثه ای رصد نمود. وی شاید بیش از همه ی ما بداند قافله ای که برقوس یک دایره راه می پیماید، نه به گمگشتگی، بل به خود فریبیِ مؤکّد دچار است. چرا که هرچه راه برود، به نقطه ی عزیمت خود نزدیکتر می شود. نقطه ی عزیمتی که ازشادابیِ روز نخست تهی است. خستگی وبی سرانجام مسافران این می گوید.

دو: جناب سید محمد خاتمی، ازآن روی که هشت سال تمام اراده ی بسیاری از امور کشور بدست او بود. او می توانست کارها بکند، ونکرد. او می توانست آنچنان اوج بگیرد که برای پایین کشیدنش به نفس تنگی بیفتند. او می دانست: قطب مخالفِ آن کسی که دروغ می گوید، کسی نیست که راست بگوید. بلکه آن کسی است که به رغم راستگویی، راه بردروغ ببندد. وخاتمی این دومی را نادیده گرفت. خاتمی باید مسئولیت را می جوید و فرو می برد. که اگر مسموم بود، بالا می آورد، واگر گوارا بود، خود بالا می رفت.

سه: جناب احمدی نژاد، از این روی که او تجلی عوامیت و برآمده از بُهت وبیماری ما ایرانیان است. برخی از آدمیانِ تاریخی غذا را می چرند. اینجا همانجاست که معده هایشان بهم لبخند می زند و احوال هم را می پرسند. معده هایی که باهم دست می دهند وبا هم روبوسی می کنند و بهم متلک می پرانند و زیر چشمی همدیگررا می پایند. ضیافت معده ها، یکی از رایج ترین های تاریخ بشربوده است. ضیافتی که درآن، حجم معده ها ملاک برتری است. جایی که عقل به حاشیه می رود و جهالت آذین می پوشد. آقای احمدی نژاد ازاین روی که عقلانیت ما ایرانیان را به طعنه گرفت و برتن بسیاری ازما معده ای از جهالت پوشاند، درنوع خود پدیده ای کم نظیراست. ما که نه، تاریخ باید به تحلیل این پدیده ی نوظهور دورخیز کند. حضوراین پدیده درآن صحنه ی ملاقات ضروری است. حتماً!

چهار: همه ی مراجع تقلید فعلی، بخاطراین که برعمده ی فعل و انفعالات کشور چشم داشته اند وبا سکوت یا همراهیِ خود آنها را امضا فرموده اند. اینان نیک می دانند که پای تاریخ از بلاهت آدمیان آبله گون است. ومی دانند: بنای مرجعیت شیعه ازابتدا برروبیدنِ جهل و بلاهت پاگرفته است نه اینکه بربلاهت مردمان برج بسازد. مراجع ما آزمونی سخت و سهمگین را ازسرگذرانده اند. آزمونی که جوانان ما را پیرکرد و پیران ما را فرسود. چه می گویم؟ روزهای سخت مراجع ما هنوز درپیش است. مراجع ما می دانند این جاذبه نیست که فرد را برمی کشد. گاه دوری وگریز است که آنان را به معرکه می خواند. علمای سابق ما چرا شجاعت را ضروری مرجعیت می دانسته اند؟ و گریز از دنیا را ضروری تر؟

پنج: همه ی نمایندگان مجلس درتمام دوره ها، که برای صیانت از حق مردم سوگند خوردند واین سوگند را صمیمانه بخاک افکندند. خیانت ها وغارت ها و قوانین خاک خورده را بچشم خود دیدند و دم برنیاوردند. برای شنودن آن “خبرخوب” حتماً آقایان روح الله حسینیان و احمد توکلی هم باشند. تا اولی اخلاق و ادب و امنیتی را که با لباس پیامبر آمیخته به نمایش بگذارد و دومی رنگهایی را که به صورت شعار افشانده صیقل دهد.

نمایندگان ما باید همانجایی که برصندلی نمایندگی نشسته بودند، زمین زیر پا را می خراشیدند و خاکش را پس می زدند و به گودیِ گورخود فرو می شدند. به جنازه ی مدفونشان که می رسیدند، به صورتش تُف می کردند و بازازسرگورخود برمی خاستند تا وقتی دیگر. جنازه ی آنان باید از دستشان کلافگی می گرفت. نبش قبر، یکبار و دوبار نه هرروز و هرساعت. بله، جنازه ها باید از یقه درانی نمایندگان ما پای فرارمی جستند. نماینده ای که بخاطر حقوق تباه شده ی مردم، دم به ساعت یقه ی خود را نگیرد و ندراند وبه نبش قبرخود نپردازد، همان جنازه ی بی تکان نشسته برصندلی نمایندگی است ونه بیشتر. وما متأسفانه دراین سالها، قبرستانی از نمایندگان فربه و بی تپش برآوردیم. با سنگ قبرهایی مجلل و سیستم صوتیِ دِبش. قانون؟ شوخی نفرمایید.

شش: همه ی وزرا از ابتدا تا کنون، آنانی که برزمین ناهموار این سرزمین بی دروپیکرشکم ساییدند و بزعم خود سنگ برسنگ نهادند اما عجبا که بنای درستی از بلندای های و هویشان بالا نرفت. وزرای ما باید بدون آنکه هیچ پیش شرطی برای خود قائل شوند، هراز چندی به یک جزیره ی متروک می رفتند و بخش قابل توجهی از فضولات فکری خود را درآنجا دفن می کردند و درراه بازگشت کل جزیره را با فشاریک دکمه بهوا می فرستادند. بدا که وزرای ما همیشه هزار مسئله ی فردی و صنفی را بدوش می کشیدند و تنها یکی از مسائلشان مردم بود. وزرای ما همه چیز داشتند الا همان جزیره را. والبته این “رفاقت” بود که دراغلب وزارتخانه ها جای “لیاقت” را گرفت تا وزرای ما راه آن جزیره را نپیمایند.

هفت: همه ی قاضیان دستگاه قضا، وبویژه شیخ محمد یزدی و همین جناب آملی لاریجانی، که قانون را با ندانم کاری های خود دم در دستگاه پرآوازه اش روبه قبله خواباندند و گوش تا گوش سرش را بریدند تا عبرت تاریخ شود و هرگزدم ازحقوق مردم و حاجت های قضایی آنان برنیاورد. معتقدم نوازندگان با هرمهارتی که دارند، تنها بخشی از ظرفیت سازها را برمی کشند. روزی را تجسم کنید که سازها با همه ی استعدادشان به صدا درآیند. بهشت نه مگر آنجاست؟ جایی که نغمه ها، فضای مناسب وگوش شنوا بیابند.

دستگاه قضایی ما نیز باید به یک چنین چشم اندازی دست می بُرد. که عدالت را از غربت بدر می آورد و غبارش می روبید و صدای دلنوازاورا بگوش جهانیان می رساند. نه این که براو زنگار بنشاند و جنازه اش را به گورعمیقی ازمذلت دراندازد و براو تلّی از تباهی فرو ریزد. برای خیلی ها رستگاری، زنگوله ای است تاهرکس به تناسب حال به آن تنه ای بزند و صدایی از او برآورد. برای دستگاه قضایی ما رستگاری درتعداد سنگهایی بود که می توانست از پیش پای مردمان بردارد که برنداشت. بلکه بالعکس، سنگ هایی سنگین به پای قانون ومردمان بست و به پایشان سنگ نیزکوفت.

هشت: روحانیان، که باید مثل کبریت، درهمجواریِ آتش، کمر به خاموشی می بستند. ونه چون چوبِ تر. که تا شعله ورشدن فاصله بسیار دارد. خاطره ای که یک چوب ترازآتش دارد، به اشتعال او نمی انجامد. وگرنه جنگلها با همین خاطره خاکسترمی شدند. دراین انقلاب، روحانیان ما خوش برآمدند اما بقدر همه ی عمرتاریخ، فرصت سوزاندند. روحانیان ما به کجاها که می توانستند سربزنند و سرنزدند. دریغ که فرصت گذشت و روحانیان ما از قافله ی پرشتابِ شهامت و علم و فرصت سنجی و حق گویی و حق گرایی جا ماندند.

کمی دیر شده اما چرا نگویم: تجاوز، حتماً درمعنای جنسی و مالی و سرزمینی اش متوقف نیست. تجاوز می تواند حتی درهمین کلمه ها صورت پذیرد. یک نویسنده درهرکجا که دروغ می نویسد، به حقِ کلمه هایی که برمی گزیند تجاوز می کند. روحانیان ما، هم به حقِ صنفی خودشان تجاوز کردند و هم به آن رسالتی که عهده دارش بودند.

خلاصه این که: روحانیان ما هم خودشان را هدر دادند وهم دینی را که بنا برتبلیغش داشتند. شما یک منبرآزاد دراین سرزمین فلک زده نشان من بدهید تا من بدانسو شتاب کنم. منبری که پایه های آن از حق باشد و پله های آن از ادب و انصاف و بلندای آن از علم. حیف که زمان سپری شد و رفت. مگراین “خبرخوب”ی که من بنای گفتن آن دارم چاره سازی کند وروحانیان ما را برسرقراری که با خدا بسته اند باز بگرداند. وگرنه اگر زمان گذرکند، واین نیم فرصت نیز بگذرد، روحانیان ما باید برای همیشه بجای آب افسوس بنوشند و بجای نان حسرت بخورند. مباد درحق روحانیانی جفا کنم که با همه ی سلامتشان، ناگزیردرامتداد روحانیان جفاکار قرارگرفتند وازآسیب آنان خراش خوردند. روحانیانی که بغض در گلو،مفری برای واگشودن فهمشان نیافتند.

نه: دستگاههای امنیتی، چه اطلاعاتی و چه سپاهی. ازاین روی که این دستگاهها دراین سی و سه سال علاوه بربایستگی های حرفه ای که جای تقدیرنیز دارد، توانستند به بازتعریف مشتقاتی از معارف دینی دست یابند که پیش از آن برای مردمان تاریخ نامکشوف بود. معتقدم دستاوردهای اینچنینی این جماعت که ازیک نظام دینی برآمدند وبرسراین کشورآوارشدند، باید درکتاب دستاوردهای بکرجهانی ثبت و ضبط شود تا مبادا دیگران اینهمه فراورده را به نام خود بالا بکشند. جماعتی که قانون را درپوزخند، حق مردم درخمیازه، پاکدستی را درطنز، انصاف را درخارش، آبروی مردم را درمستراح، حریم های خصوصی را دراستکان چای، ادب را درعطسه، واموال مردم را درجیب خود فرو فشردند وآنچنان برآیندی ازسکرات یک دین آسمانی برکشیدند که مگرانبیا عظام با آن اتصالی که به کانون وحی داشته اند به ترمیم اینهمه هرزگی حریف شوند.

ده: آن جماعت ازمردم که برسایرین جفا کردند. این جماعت با فریبکاری، با دروغ، با دورزدن قانون، با تطمیع دیگران، با ریاکاری، با بالاکشیدن حق این و آن، با رانت خواری و رابطه گرایی، با سکوت، با همراهی، وبا نفهمی های خود سهم تعیین کننده ای در تخریب شاکله ی کلی جامعه داشته اند. حضور اینان نیزدر جایگاه مخصوصی که من برای شنودن آن “خبرخوب” برساخته ام بسیارضروری است.

واما آن “خبرخوب”

حالا وقت آن رسیده است که ما و شما و این اشخاص واین جمعیت هایی که من پیشنهاد داده ام، و کسانی که خود جناب شما براینها افزوده اید به جایگاه برآمدنِ آن “خبرخوب” برویم. محل مورد نظرمن، یک سالن سرپوشیده مثل سالن های ورزشی است. همه برسکوها می نشینیم و شما ریاست جلسه را بعهده می گیرید. مقدمه ی “خبرخوب” اززبان جناب شما جاری می شود. این که: دوستان، بزرگان، هریک ازما درپدید آمدن نابسامانی های این سرزمین آسیب دیده دخیل بوده ایم. گرچه اوضاع زمینی و آسمانی این روزهای ما خوب نیست، اما ظاهراً خبرخوبی درراه است. ما هنوز به انتها نرسیده ایم. ما راهنوز امید هست. تا مگردرحد مقدور، آبِ رفته بجوی بازبگردانیم. صدا و تصویرما اکنون بطور زنده از شبکه های داخلی و خارجی پخش می شود. ما امروز درقدمگاه تاریخی خویش ایستاده ایم…..

کلمه ها نای بیرون خزیدن از گلوی مبارک شما را ندارند. ازادامه ی سخن بازمی مانید. به آقای هاشمی اشاره می فرمایید که رشته ی کلام را دردست بگیرد. شرمی غلیظ برچهره ی ایشان نشسته است. دل دل می کند اما او نیز پای برخاستن ندارد. به آقای خاتمی رو می کنید. که یعنی شما بیا و پشت این تریبون بایست وبا مردم ایران سخن بگو. آقای خاتمی چه بگوید؟ بگوید: ای مردم، من شرمنده ام که اوضاع کشوربدینجا انجامیده ومن بقدرسالهای مسئولیتم باید پاسخگوباشم؟ ازهرمرجع و روحانی و قاضی و وزیرومسئولی که می خواهید روبه مردم قرار گیرند و ازآنان بخاطرسالها خسارت پوزش بخواهند، کسی شهامت برخاستن و پای پیش نهادن ندارد. که اگر می داشت، تا کنون از مردم عذرخواسته بود.

نهایتاً منِ نوری زاد برمی خیزم تا این “خبرخوب” از گلوی من سرازیر شود و بقای ما و شما را تضمین کند وکشوررا ازهزار حادثه ی درکمین برهاند. ومن، اینگونه لب به سخن می گشایم:

سلام به مردمان سرزمینمان ایران

سلام به شما شیعیان و سنیان و مسیحیان و یهودیان و زرتشتیان وبهاییان و درویشان و با دینان و بی دینان وبا حجابان و بی حجابان کشورمان ایران. سلام به شمایانی که با تبسم وهزار آرزو به روی ما آغوش گشودید و اداره این کشور را به ما سپردید و ما اما به امانت شما دست بردیم و تا توانستیم از آن برداشتیم یا امانت های شما را هدر دادیم و سوزاندیم و راه بجایی نیز نبردیم.

سلام به دختران و پسران

که تا چشم گشودید از ما ترشرویی و عصبیت و تحکم و محدودیت دیدید و ناگزیردم برنیاوردید. ای من فدای مظلومیت شما که بدست پرشقاوت ما جوانی تان ازکف رفت و ما مجالی برای سخن گفتن و اعتراض بشما ندادیم. ما شیعیان، مظلومیت را درکربلا می جوییم. وحال آنکه سالها شما مظلومانه درکنارما بوده اید وچشم ما لیاقت رؤیت جمال شما را نداشت. ای جوانان سرزمینمان ایران، این من، نوری زاد، مرا بگیرید و به تقاص سالها فریب و آسیب و غارت، بند از بندم بگسلید. بخاطرجوانی نابی که از شما ضایع کردم به صورتم تف کنید. بخاطرشادمانی و شادابی ای که از شما دریغ داشتم، گریبانم بگیرید و ازهم بدرید. بخاطرحقی که از شما در اجتماع ومجلس و دولت و دستگاه قضا تباه کردم، شماتتم کنید و از من روبگردانید.

من شما را بخاطر یک اعتراض ساده به زندان انداختم و درسلولهای انفرادی شما را بدست هیولاهای خود سپردم تا برشما شنیع ترین رویه های غیرانسانی فرو ریزند. من، نوری زاد، جوانی شما را سوختم. ای آتش برمن گوارا که سوختن شما را دیدم و ضجه های شما را شنیدم و از شما رو برگرداندم. آیا مرا می بخشایید؟ این من، قاتل و شکنجه گرو غارتگرو مانع رشد و شادابی شما، آیا می توانید به صورت من بنگرید و به من بگویید: بخشیدیمت؟ مرا ببخشایید ای دلسوختگان. من امروز ازهرخطایی که مرتکب شده ام پشیمانم. مرا به سرنوشت و بیچارگی ظالمان احالت مدهید. من خود برخطاکاری خویش معترفم. پوزش مرا بپذیرید و از من درگذرید. گرچه خود نمی دانم اگر بجای شما بودم، واینهمه آسیب از کسی دیده بودم، مرا آیا شجاعت بخشودن او بود یا نه. اما شما بزرگی کنید و مرا ببخشایید. شما را به جوانی ای که از شما تباه کردم سوگند، مرا نفرین مکنید. من امروز دلشکسته ام. از تجسم جفاهایی که برشما روا داشته ام. از آسیب هایی که برشما بارانده ام. به من رحم کنید. به کسی که به شما رحم نکرد.

سلام به بانوان این سرزمین زخمی

شما سرسلسله ی آسیب دیدگان این سرزمین زخمی هستید. ما بلافاصله پس از بعهده گرفتن سکان این کشور، به اول کسانی که جفا کردیم شما بودید. به اجبار شما را به رعایت حجاب مجبور کردیم و عبوس ترین چهره ها را برای برخورد با شما بکارگماردیم. شما را درامتداد یک باورغلط تاریخی، ناقص و رشد نایافته دانستیم وراه حضوردربخشهایی از جامعه ی علمی واجتماعی کشوررا برشما بستیم. از این که یک بانو با همه ی شرافت و علم و شایستگی اش به مقامی ومسئولیتی درآید تنمان لرزید. درمحافل رسمی و حکومتی، همه جا بانوان چادری را برسایرین برتری دادیم. و دراین میان، به سلامت فکری، وبه شرافت علمی، وبه برتری های مدیریتی بانوان کم حجاب اعتنایی نکردیم. اکنون این ما، این من، مرا و مارا ببخشایید. بخاطربزرگواری ای که درشما هست و درمن نوری زاد نبوده است. مرا از آن روی ببخشایید که اکنون پشیمانم. از جفاهایی که برشما باریدم. ازخطاهایی که مرتکب شدم. ازنسبت های ناروایی که به مقام شامخ شمایان روا داشتم. ازسنگهایی که پیش پای شما وانهادم. وازاین که قدر شمایان را ندانستم و راه را بررشد و برآمدنتان بستم. به صورت من بنگرید و حلالم کنید. مرا به آخرت و حساب و کتاب خدا حوالت مدهید. اگر می توانید درهمین دنیا، درهمین اکنون مرا ببخشایید.

سلام به پیروان سایر مذاهب و مسلک ها

آزادی و فراغت و حضور اجتماعی و سیاسی و اقتصادی سالهای پیش از انقلاب شما بسیار بیشتربود. اما شما پا به پای ما درسرنگونی رژیم سابق همراهی کردید تا مگر به افق مطلوب تری چشم وا کنید. ما به شما فراوان ظلم کردیم. جوری که راه ورود شما را به دستگاهها و ادارات و سایر منصب ها بستیم. وشما را چاره ای باقی نگذاردیم الا پذیرفتن هرآنچه که ما به شما تحکم می فرمودیم. شما را واداشتیم که تمایلات دینی ما را رعایت کنید. وخود ما هرگز به شما اجازه ندادیم تمایلات دینی و سنتی خود را آشکار کنید. چهره ای که ما از دین خدا آراستیم، برخلاف شما که نرم و مصلحانه اید، خشماگین و عبوس و آکنده ازهیاهوبود. ما همسایگان دینی خوبی برای شما نبودیم. ما را بخاطر روح مصلحانه ای که از آسمان خدا دریافته اید، ببخشایید. ما دلهای شما را شکستیم. وراه ورود شما را به اجتماع مطلوبتان بستیم. ما هرگز شما را انسانهای انتقامجو ندانسته ایم. پس ازما انتقام مگیرید و از خطاهای ما درگذرید.

سلام به فرهیختگان و تحصیلکردگان و متخصصان و دانشجویان و اهالی فرهنگ و هنر

رفتارما با شما نیز خوب نبود. زاویه ی تنگی که ما از آن به جهان می نگریستیم،
     
  
مرد

 
هرگز به ما اجازه نداد شما را بفهمیم و درکنار دغدغه های شما قرار گیریم. ما عرصه های حضور شما را درهم فشردیم. با گسیل اوباشان مذهبی به محافل علمی شما اجازه ندادیم فرزانگی و فرهیختگی دراین کشورپا بگیرد. چرا که درآن صورت، خود ما، با سواد کمی که داشتیم، از شما عقب می ماندیم و سخنی برای شما نداشتیم. ما جایگاه علم را درکشورمان خفیف ساختیم. وبه راهی که شما مشفقانه نشانمان می دادید درنیفتادیم. ومحیطی برای دانشگری و آراستگی های هنری نپرداختیم. راه گلوی دانش و هنرشما را بستیم و قدر شمایان را خوار فرمودیم. بخاطر بزرگی ای که درشما نهادینه است، وبخاطرخشمی که درشمایان نیست، وبخاطرادبی که ازشما برمی جوشد، وبخاطرفردایی که چشم به راه شماست، ازما درگذرید. ما خود بخاطر اخم یک نفر، سالها براو تنگ گرفتیم، پس به شما حق می دهیم که دربخشایش ما به تأمل بنشینید.

سلام به کارگران و کشاورزان و صاحبان مشاغل

جفای ما به شما کم نبود. ما شأن تولید را برزمین گرم ندانم کاری زدیم. انرژی و غیرت و توانمندی های شما را به حاشیه راندیم. شما را به آوارگی و مهاجرت از جایی به جایی و از این شغل به شغلی دیگر درانداختیم. محصولی را که شما به راحتی درهمین داخل تولید می کردید، جلوی چشم شما از خارج وارد کردیم واجازه دادیم دامنه ی ورشکستگی های شما گسترش یابد. درمسیراین بی تربیتی بزرگ، اکنون ما به چنان تنبلی ملی درافتاده ایم که مگر جوانان و پیران افغانی زیرپای ما را بروبند و دیوار کج خانه مان را راست کنند. مرا و مارا ببخشایید و از خطاهای بیشمار ما درگذرید تا مگر “فردا” با همه ی ظرافتهایش به روی بُهت زده ی ما لبخند بزند و ما را از این سردرگمی بدر ببرد.

سلام به پدران و مادران و خانواده های شهدا

ما فرزندان شما را فرسودیم. و گاه به بهانه های سست آنان را به زندان انداختیم و راه تحصیل و معیشت آنان را بستیم. جمعی از آنان را – بی آنکه فرصتی برای دفاعشان قائل شویم – کشتیم. قدرشهدای شما را ندانستیم. فرزندان شما برای برپایی برازندگی های جامعه به دل حادثه زدند تا این جامعه از دروغ و نفرت و دزدی تهی باشد. تجلیل ازمقام شهید به این نیست که با چند پوستر و چراغ چشمک زن به استقبال سالروز شهادتشان برویم. تجلیل از شهدا، روفتن زشتی از صورت جامعه است. همان که ما هم فراموشش کردیم وهم خود درتکثیرآن دخیل شدیم. می دانم انتظار بخشایش از شما دلشکستگان دشوار است. اما شما را به رفتگانتان سوگند، ازما بگذرید تا دیگران بیاموزند دراوج نفرت ازجماعتی که به شما ظلم کرده اند و به دل شما داغ نشانده اند، می شود درگذشت وبخشود و برای همیشه ریشه ی کینه های تمام نشدنی را برآورد و به دور انداخت. شما آموزگارآن برکتی باشید که ما شعارش را دادیم و بدان عمل نکردیم.

سلام به کودکان و نوجوانان

به آنانی که ما بسیاری ازفرصت ها و شایستگی ها و سرفرازی ها وسرمایه هایشان را ازهمین حالا به باد داده ایم. به آنانی که قرار است مردان و زنان بالغ و رشد یافته ی فردای ما باشند. به آنانی که تا آمدند بخندند و کودکی کنند، با عصبیت های ما مواجه شدند و به لاک کودکی خویش فرو خزیدند. شما نیز دست بخشایش به سرما بکشید. شمایی که هنوز با لبخند و با دلهای صاف و صیقلین همجوارید. شمایی که هنوز با کینه و نفرت بیگانه اید.

سلام به قهرکردگان و مهاجران

جفای ما بشما کم نبوده و نیست. شما از کشورخود بیرون نرفتید، بلکه از مسیرتوفان جهل ما بدر شدید. کدام عاقل به کشورش پشت می کند؟ وکشورش را با هزار هزار کارِ برزمین مانده بجای می گذارد و به دیاری دیگر می کوچد؟ شما را تاب جهالت ما نبود. رفتید تا مگربعدها به میهن خود بازآیید. چرا که درهیچ کجا – گرچه دربهشت روی زمین – دلتان آرام نخواهد گرفت. ای من خاک پای شما درآن لحظه هایی که از سوزدلتنگی می سوختید و ما را فهم سوز شمایان نبود. عزیزان، ما شما را تاراندیم با صفت های گوناگون. از لامذهب و جاسوس و روشنفکر و بی وطن و اجنبی گرا و خود باخته و غربزده و بی غیرت، تاهرزه وهرجایی و خود فروش.

شرممان باد از این همه جفایی که برشما رفت و ما هیچ فرصتی برای ترمیم این همه جفا به شما ندادیم. اموال وسهم شما را ازاین کشوربالا کشاندیم و با اسلحه ها و زندانهایمان برای شما دخمه های مخوفی از ترس پرداختیم تا مگر خیال بازآمدن به ذهن شما خطور نکند. شما مگر از ما چه می خواستید؟ می گفتید: این حق قانونی هرایرانی است که درهمه ی دستگاهها حضورداشته باشد و به تناسب شایستگی هایش مسئولیت پذیرد. می گفتید: چرا باید کودن ها و نورچشمی ها برکشیده شوند و دیگرانی که برترند، عقب رانده شوند. شما آزادی می خواستید. می گفتید: این حق هرایرانی است که اعتراض کند. راهپیمایی کند. واعتراضش را به گوش مسئولین برساند. اکنون این ماییم. خستگان و جفاکاران و ترشرویان و غضب کردگان. آیا هنوز الفتی ازبخشایشگری با شمایان هست؟ حتماً هست. پس ازخطاهای ما درگذرید و راه آشتی واکنید تا مگر این فرصت های باقیمانده را با شما و با برآمدن شما مدیریت کنیم. چه با حضورما وچه بی حضورما.

سلام به بیکاران و معتادان

کشوری که برسرهزار ثروت ملی خیمه بسته، چرا باید اینهمه بیکار و معتاد و ورشکسته داشته باشد؟ سهم شمایان ازاین همه ثروت ملی کجاست؟ ما با سرمایه های شما چه کرده ایم؟ به کجاها به دست باد سپرده ایم؟ وچرا باید دست شما از معیشت وکارو سلامت تهی باشد؟ جزاین که دستیابی به مقام نخست اعتیاد درمیان همه ی کشورهای جهان تنها ازاین روی نصیب ما شده است که ما سرمان بجایی دیگر گرم بود و دلمان درهوای مطلوبی دیگر خوش بود. وگرنه کدام کشور به ذخایرانسانی اش ایچنین جفا می کند که ما کردیم. ایکاش درشما اینهمه نفرت پا نمی گرفت و می توانستید از خطای ما گذرکنید. اینک این ما، ورشکستگان واقعی. آنانی که سی و سه سال برشما سواربودیم و برگرده های شما بارنهادیم و به شخصیت انسانی شما چیزی نیفزودیم. بلکه از شخصیت انسانی و هویت این جهانی شما فرو کاستیم. راستی آیا از ما درمی گذرید؟

رهبرگرامی،

من به نیابت از جناب شما و همه ی مقصران این سالهای پس از انقلاب، با آسیب دیدگان سخن گفتم. “خبرخوبِ” من همین است. این که رخ به رخِ این مردم تحقیرشده و توسری خورده بایستیم و ازآنان پوزش بخواهیم و دلجویی کنیم. این تنها راه بازگشت ما به عرصه ی برقراری است. چه این که مردمان ما را بخواهند یا نخواهند. مهم فرابردن این رسم پوزشگری است. همان خصلت مؤکدی که انبیا برآن تأکید ورزیده اند. که اگر خطا کردیم، پوزش بخواهیم و درجهت پاکسازی خطا قدم برداریم. شما را بخدا از این خیرخواهی بزرگ عبور نکنید. واین سخن مرا به حساب سخن یک بریده و پشت کرده به نظام نگذارید. ما وشما روزهای سختی پیش رو داریم. تنها راهی که ما را دراین بحران ویرانگر مدد می رساند، دلجویی ازمردمان است. کورشوم اگر شأن و منزلت شما را با این نوشته خفیف خواسته باشم. شما با بها دادن به این توصیه، قد می کشید و سربرمی آورید و به دلها پای می گذارید. مهم همان قدم نخست است. یک یاعلی بگویید و ازجا بربخیزید. یاعلی! پنجم بهمن ماه سال نود

بدرود تا جمعه ای دیگر

با احترام و ادب : محمد نوری زاد
     
  
مرد

 
raso: از ۷۵ میلیون نفر گیریم فوق فوقشش ۲۰ میلیون نفر خامنهای رو نخوان.
پس تکلیف بقیه چی میشه.
چرا به رای اکثریت احترام نمیزارید.
واسه من نه خامنه ای مهمه ونه شاه ونه هرکس دیگه.ولی اینو بدونید و یه کم انصاف داشته باشید که تو این مملکت طرفدارای این مرد خیلی بیشتر از مخالفاشه.
گرامی بحث خامنه ای و شخص نیست!

بحث ولایت هست !فرض بگیریم که خامنه ای بره!

چی میشه؟!

مصباح یزدی یا مهدوی کنی یا پسرش جانشینش میشن ! و این روند ادامه داره!

با شرایطی که خامنه ای خودش بهتر از همه اینهاست اینه وضعیت کشور... یعنی از هم گسسته و تبعیض و خود سری و اجرا نشدن عدالت و ظلم و ..

حال اگر مصباح بیاد چی میشه که قاتل بالفطره هست و نصف ایرانیان رو همون سال اول اعدام میکنه.

یکم فکر کنید و بدون فکر نظر ندید ! .. مشکل جمع شدن قدرت دست یک نفره ! .. قدرت در کشور نباید دست یک شخص باشه و باید پراکنده باشه .. صنف های مستقل و خبرگزاریهای ازاد باید وجود داشته باشند !

در مورد شخص خامنه ای هم که رهبر بمونه یا نه ! لطفا خودتون رو در حداکثریت ندونید !

مطمئنا اگر خامنه ای خودش رو در حداکثریت میدید یک رفراندوم میزاشت و دهان همرو میبست!

اون هم نه مانند انتخابات گذشته ! بلکه رفراندومی که همه نهادهای ازاد باشند و اصلا رای ها جلوی تدوربین های تلویزیونی باشند!

اگر خود را در اکثریت میدید مطمئنا سرکوب نمیکرد و رسانه های مستقل هم نمیبست !

تمام مشکل اینه که ایشون در اقلیت هستند و میخوان اقلیتی که باهاشون هستند به خیل حداکثریت نپیوندند ..

شما هم سعی کن از احساسات بیای بیرون ما سالهای بسیاریس که تاوان احساسی بازیهای پدران و مادران و نسل امروز رو میدیم.
     
  
مرد

 
mahsa_4me: خاک بر سر همه مون که با یه دو بار ماهواره دیدن و گوش کردن به اراجیف اونا به رهبرمون توهین میکنیم
واقعا خاک بر سرمون
من تا زنده ام از رهبرم حمایت میکنم.....................
دیکتاتور اونیه که دوس نداره مردم اب خوش از گلوشون پایین بره و یکسره بخاطر منافع خوش کشور رو تحریم میکنه
ابوالفضل علمدار خامنه ای نگهدار
مطمئنا رهبر شماو امثال شما !

شما که انقدر خوب حرف میزنی و اصلا ماهواره نگاه نمیکنی ! دلایل قانع کننده برای من بیار ! تا منم رهبر رو دوست داشته باشم ! اگر میتونی البته !

شما ایا اگر رهبر اینده ! یعنی بعد از فوت یا مرگ رهبر فعلی ! رهبری بود که شما نپسندیدنش ایا مثل الان قبولش داری؟!ایا امکان نداره که معاویه ها و ابوبکر ها !( که شما به عنوان دشمنان امامان ما معرفی میکنید)
بر مسند قدرت بشینند؟! و یا زمام حکومت رو به دست بگیرند؟!

خوب اگر ما بخواهیم با طرز فکر شما پیش بریم ! یعنی اینکه باید هر رهبر و ولی فقیهی ! که هست و یا در اینده خواهد بود رو به هر صورت و طریقی با هر تخلف و ... قبول کنیم ! .. چون حرف امثال شما اطاعت از ولی فقیه است.
     
  

 
soorena8: یعنی اینکه باید هر رهبر و ولی فقیهی ! که هست و یا در اینده خواهد بود رو به هر صورت و طریقی با هر تخلف و ... قبول کنیم ! .. چون حرف امثال شما اطاعت از ولی فقیه است.
احسنت

یکی از رازهای حکومت کردن به عوام بی سواد گذاشتن جامعه است
در جوامعی مثل ایران که سطح سواد پایینه این اراجیفی که توسط سردمداران حکومت گفته میشه طرفدار داره
اما انسانهای عاقل و فهمیده نمیتونن قبول کنن
آخه اطاعت بی چون و چرا از ولایت مطلقه فقیه چه معنی ای داره ؟
این به معنای واقعی کلمه دیکتاتوریه
خامنه ای هم گرگیست در لباس میش موقعش که بشه اون روشو رو هم می بینید
[b]قبول حقیقت ، رعایت تعادل ، داشتن انصاف
     
  
مرد

 
CHAGAL: احسنت

یکی از رازهای حکومت کردن به عوام بی سواد گذاشتن جامعه است
در جوامعی مثل ایران که سطح سواد پایینه این اراجیفی که توسط سردمداران حکومت گفته میشه طرفدار داره
اما انسانهای عاقل و فهمیده نمیتونن قبول کنن
آخه اطاعت بی چون و چرا از ولایت مطلقه فقیه چه معنی ای داره ؟
این به معنای واقعی کلمه دیکتاتوریه
خامنه ای هم گرگیست در لباس میش موقعش که بشه اون روشو رو هم می بینید
ممنون چگال جان از نظرتان .

خطبه خونین خامنه ای سال ۸۸ موقعش نبود؟!

فکر میکنی چگال عزیز چه کسی به نیروهای مسلح دستور تیر داد ؟! مگر نگفتند در اون خطبه که نظرم به احمدی نژاد نزدیک تر است و اگر کسی بیاد تو خیابون و .. ایران گرجستان نیست و ...

این که علنی بود ! دیگه چیزهایی که علنی نیست و ..
     
  
صفحه  صفحه 4 از 6:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  پسین » 
سیاست

علی خامنه‌ای: "دیکتاتور سال"

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA