انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 4 از 20:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  17  18  19  20  پسین »

داستان های ضربدری


مرد

 
برادران باجناق خواهران جاری
من و شیلا چند ماهی بود که ازدواج کرده بودیم .عاشق هم بودیم . هردومون 23 ساله بودیم . خواهرش شهلا که شباهت فوق العاده ای به اون داشت فقط چاق تر و تپل تر از اون بود . چهار سالی از اون بزرگتر بود . همین تفاوت سنی رو من و داداش سهراب هم داشتیم ولی در عوض من از اون چاق تر و خوش تیپ تر بودم . این تا اینجای قضیه .. ما دو تا داداش با دو تا خواهر ازدواج کرده در حقیقت با جناق هم شده بودیم . شیلا دو ماهی می شد که بار دار بود و هوس چیزای عجیب و غریب می کرد . خیلی هم خوشحال بود می گفت چه پسر باشه و چه دختر براش فرقی نمی کنه. اگه دختر باشه می تونه همبازی خوبی واسه دختر خاله یا دختر عموش باشه . هر چند سهیلا کوچولو سه سال بیشتر نداشت . اون شب مامانش اونو سپرده بود خونه مامان بزرگش یعنی مامان خودش و شیلا که مادر زن من و سهراب می شد .اونا خیلی دوستش داشتند و سهیلا هم به اونجا موندن علاقه داشت . اما قضیه چی بود . این دو تا خواهر یه خورده قاطی کرده بودند و زده بود به سرشون . از بیکاری می رفتند داخل اینترنت و سایتای سکسی و از بس داستانهای سکسی وبلاگ امیر سکسی رو خوندند هوس سکس ضربدری به سرشون افتاد . یه جوری موضوع رو با ما دو تا برادر در میون گذاشتند . واسه سهراب که چند سالی بود یه مدل کوس و کون می کرد فرقی نداشت ولی واسه من که باید زن جوونمو می دادم دست یکی دیگه واقعا درد ناک بود . اصلا این چیزا رو مسخره می دونستم و به غیرت و فر هنگ من نمی خوردکه تن به همچین ننگی بدم . شاید اگه پای بچه در میون نبود راضی بودم شیلا رو طلاقش بدم . شیلای کوس خل ویار کیر داشت . یه روز که خونه نبود شهلا اومد خونه مون . هیچوقت اونو تا این حد خوشگل و جذاب ندیده بودم . میکاپش طوری بود که اونو از شیلای روز ازدواج هم زیبا ترش کرده بود . وقتی که مانتوشو در آورد قبل از این که رو راحتی بشینه دلم می خواست اون شلوار کیپ و چسبونی رو که کون بر جسته و کپلشو تپل تر نشون می داد بگیرم دهنم و بجوم و پس از کلی حال کردن با دندونام بکشمش پایین و بعد از یه ساعت برم رو لیسیدن و میک زدن کونش و.... داشتم از حال می رفتم . دیگه نتونستم تحمل کنم . دوست داشتم این شیلا زود تر بر گرده خونه و یه جوری موضوع سکس ضربدری رو با هاش در میون بذارم . شهلا رفت خونه شون ووقتی شیلا برگشت طوری که اون متوجه تمایل زیادم نشه و یه منتی هم بهش بذارم گفتم شیلا یه مدتیه که روابط بین من و تو سرد شده . تو می دونی که من چقدر خاطرتو میخوام . رک و پوست کنده بگم نمی تونم تو رو زیر کیر یکی دیگه ببینم . غیرتم اجازه نمیده ولی خب چون گفتی به خاطر تنوع در سکس و این که یه شور و حالی در روابط و زندگیمون پیدا شه و به خاطر خوشحالی تو مادر عزیز بچه عزیزم قبول می کنم . می دونستم داداش کیرش از کیرم کوچیکتره و جاذبه سکسیش هم کمتر و هر چی باشه غریبه که نیست . در عوض منم زن تپلشو میگام ولی با همه اینا ته دلم یه جوری بودم چون به این امید ازدواج کرده تشکیل خونواده داده بودم که یه عمر در نهایت سلامت و وفاداری در کنار شیلا زندگی کنم ولی حالا با این وضعیت .. امیر سکسی خدا بگم چیکارت کنه مرد ! اون شبی که موافقتمو اعلام کردم از شب تا صبح صد بار از خواب بیدار شدم . هر بار که فکر می کردم شیلا زیر کیر سهرابه فوری کیرمو تو کوس شهلا جا می دادم و یه خورده تسکین پیدا می کردم . تا این که نصفه شبی رفتم کنار شیلا که داشت داستانهای امیر سکسی رو می خوند و منم دو تا چشممو گذاشتم کنار چشای اون و یهسکس ضربدری رو خوندیم و کلی هوسی شدیم و یه بر نامه ای هم با هم رفتیم -شیلا فقط یادت باشه هوس سکس ضربدری با غریبه ها رو نکنی . اگه هیجان و هوسه همین یه شیوه بسه . در هر حال رسیدیم به امشب . حالا چهار تایی مون تو خونه داداش هستیم . چون بزرگتره و احترامش واجب تر قرار شد که برای اولین بار میزبانی به عهده اونا باشه . هر چند ما چهار تا با هم این حرفا رو نداشتیم . زنا دیگه خودشونو خیلی راحت کرده بودند . شهلا یه لباس خواب فانتزی به رنگ آبی آسمونی تنش کرده بود که لبه اون هم عرض انتهای کوسش بود و پاهاشو تقریبا کاملا لختنشون می داد .وقتی هم که پشت به ما قرار می گرفت بیشتر قسمتهای کونش و جفت قاچاش مشخص بود . کیرم به طرز عجیبی شق کرده بود . شورت کوتاه و نازک شهلا انگاری رفته بود بالا و فقط کونش مشخص بود . ده سانت اول کونش یعنی بالاش معلوم نبود و شورت هم توی همون قسمت قرار داشت . شیلا قر مز پوش شده بود . تقریبا به همون شیوه شهلا .-ببینم سینا تو هم مثل این که از خواهرم بدت نیومده ها -از کجا این حرفو می زنی ؟/؟-از نگات .. از اون کیر تو شلوارت . من یکی رو نمی تونی فریب بدی -خب ما اومدیم واسه این کارا دیگه . نیومدم اینجا که گردو بازی کنیم . تو هم الان میخوای بری زیر کیر داداشم تو که واسه من امشب این قدر خوشگل نکردی . مواظب باش سهراب بهت فشار نیاره و یه وقتی به بچه تو شکمت آسیبی نرسه . ببینم تو کوس خواهرت میشه آب ریخت ؟/؟-اون قرص می خوره دلواپس نباش . چیه سینا تو که ناز داشتی . حالا از همه حریص تر شدی ؟/؟-نه شیلا من خیالم نیست . حاضرم همین حالاشم بر نامه رو بهم بزنم -آره جون خودت ولی چشات یه چیز دیگه ای میگه . فکر نکنم دیگه امشب چیزی از شهلا باقی بذاری که بعدا داداشت بتونه اونو بخوره . یه تخت دونفره دیگه آورده بودند تو پذیرایی و دو تا تختو به هم چسبوندند و قرار شد چهار تایی مون روش قرار بگیریم . البته اگرم دوست نداشتیم می تونستیم تغییر جا و موقعیت بدیم . واسه این که کدوم مرد بره سراغ کدوم زن هر کی یه چیزی می گفت . شیلا و سهراب دوست داشتن که اول با همسرشون سکس کنن که یه دست گرمی یا به زبون بهتر یه کوس و کیر گرمی باشه و بعد برن سراغ همسر اون یکی . نظر من و شهلا که خواسته شد یه نگاهی تو چشای هم انداختیم و تا اعماق وجود هم رفتیم . دلمون چیز دیگه ای غیر ازخواسته اونا می خواست . فکر و نیاز همو خوندیم . هیشکدوممون نمی تونستیم از اون یکی دل بکنیم . بالاخره به هم می رسیدیم ولی دوست داشتیم نوبری هم باشیم . تازه و تازه تو بغل هم قرار بگیریم . یه نگاهی به کیر داخل شلوارم انداخت و گفت آقا سینا شما بفر مایید -من نظرم اینه کهاول ما مردا بریم سراغ خواهر زن یا زن داداش خودمون این طلسم و تابو رو بشکنیم و اعصابمون آروم شه و یه جون و نیروی خاصی بگیریم و از طرفی وقتی که زنمونو تو دستا و زیر یه مرد دیگه که دیدیم تلاشمونو زیاد می کنیم که طرفمونو ار ضا کنیم وشایدم یه حس خاصی شبیه به حسادت در ما بر انگیخته شه که با کیف بیشتر و بهتری همسرخودمونو در مر حله بعدی بکنیم و سر شوق بیاریم -عزیزم شهلای خوشگل من نظر تو چیه -این سینا جان از بس منطقی و شیوا و به جا حرف زد و نکات اساسی رو بیان کرد که من دیگه نمی دونم چی بگم . من نظرشو تایید می کنم .اول من و سینا با هم و تو و شیلا با هم . سهراب زن ذلیل هم نتونست به زنشنه بگه . من رفتم طرف شهلا و سهراب هم رفت طرف شیلا ... دیگه فکر و ذهنم معطوف خواهر زن یا زن داداش شده بود . من و سهراب با یه شورت و اونا با لباس خواب فانتزی و شورت و سوتین فانتزی تری که زیرش داشتند رفتیم رو تخت . دوتا تخت دو نفره طوری بزرگ و جادار بود که دونفر دیگه هم راحت می تونستند روش سکس کنند . سعی می کردم حواسم فقط به کار خودم باشه . شهلا دراز کشید و منم یه پهلو کنارش قرار گرفته دوباره تو چشای خوشگل و درشتش نگاه کرده گفتم ممنونم از این که ازم حمایت کردی -سینا جون از خودمم حمایت کردم . خیلی هوستو رو داشتم خیلی . باور کن هر روز منتظر یه چراغ سبز از طرف تو بودم که خودمو تسلیم تو کنم . از همون روز که با سهراب از دواج کردم همیشه آرزوم بود که یه روزی هم خودمو زیر کیر تو ببینم . حتی گفتم با یه سکس ضربدری حال کنم و راضی شدم شوهرم خواهرمو بگاد تا منم خودمو تسلیم تو کنم . تمام این نقشه ها و استارتش از طرف من بود . دستشو رو شورتم قرار داد و خیلی آروم از پام در آورد وقتی کیرم مثل یک زه از کمان پرید بیرون چشمای شهلا از حدقه داشت در میومد . هوس چشاشو به یه رنگ دیگه ای در آورده بود . تبدیل به التماس شده بود . منم دست به کار شدم . لباس خوابشو از شونه هاش در آوردم . یه سوتینک دور سینه هاش قرار داشت که از شورتشم نازک تر بود . همه به رنگ آبی آسمونی . رنگ دلخواه خودم . وقتی سوتینشو باز کردم و سینه هاش به طور کامل زد بیرون آه و نیمچه فریادی از تعجب کشیدم -اووووووفففففف شهلا جون باورم نمیشه که بعد از چند سال ازدواج این سینه ها رو داشته باشی . درشت و تر و تازه و آبدار . دور نوکشم زیاد قهوه ای و تیره نشده . جوووووووون . با اجازه . اینو گفتم و لبمو گذاشتم دور نوک سینه اش . پشت به شیلا و سهراب قرار داشتم تا اونا رو نبینم و تمرکزم بهم نریزه . هر چند می دونستم که کیر داداشی کیری نیست که شیلا اونو به کیر من تر جیح بده . ولی این اطمینانو داشتم که شهلا به انواع و اقسام مختلف دو باره خودشودر اختیار من میذاره یعنی جدای از این محفلها حتی اگه شیلا هم نفهمه . واسه چند لحظه ای هوس درددل به سرم افتاد و لبمو از دور سینه شهلا بر داشتم -یه چیزی بگم شهلا جون -بگو جون دلم -راستش منم تو رویاهام دوست داشتم یه روزی کیرمو توی کوست توی کونت ببینم . تورو تو بغلم داشته باشم و بهت بگم کشته مرده اتم .-پس چرا این قدر ناز داشتی واسه سکس ضربدری -راستش نمی تونستم شیلا رو با یکی دیگه ببینم .-یعنی من ارزششو ندارم ؟/؟ناراحت نباش اون کیری نیست که کیر تو رو عقب بزنه .. همچین بهت حال بدم و باهات حال کنم که اینجا در واقع من و تو سود کرده باشیم عزیزم .. دستمو دور کمرش حلقه زده سرمو گذاشتم رو شکمش و شروع کردم به بوسیدن ناف و شکمش و یواش یواش رفتم پایین تر .با دهن و دندونام شروع کردم به بازی کردن با شورت نازک و همرنگ سوتینش . کوس قشنگ و ناز و آبدارش از پهلوها زده بود بیرون -وایییییی شهلا جون این دیگه چیه . چه خوشگل برقش انداختی -خوشحالم که تونست نظرتو جلب کنه . یه خورده کونشو از زمین کند و بهم گفت دست بکش ببینم از این یکی خوشت میاد ؟/؟-اوووووخخخخخ چقدر یه دست و بر جسته و خوش مدله . صدامو آوردم پایین و گفتم از کون شیلا بهتره -اینا هیشکدومشون بدون حکمت نیست . می دونستم از کوس براق خوشت میاد و آبی آسمانی هم هوستو زیاد می کنه و کون گنده رو هم دوست داری -تو اینا رو از کجا می دونستی ای کلک .. -خب ما زنا اینیم دیگه -حالا می فهمم بیخود نبود که این چند روزه شیلا به موهای کوسش اجازه داد یه خورده رشد داشته باشن و امروز هم قر مز پوشید . خواست خودشو واسه داماد یا همون برادر شوهرش هوس انگیز کنه . شورتشو در آورده و با اشتهای زیاد رفتم سراغ کوسش . یه نموره ای درشت تر و گشاد تر از کوس شیلا بود ولی با این حال خوراک خوشمزه ای برای کیرم بود حداقل دیگه اینو نمی گفت که اوخ دردم گرفت بکش بیرون . میزان کن . دوباره بذار تو . با سوراخ کون شهلا بازی کرده و بینی خودمو رو کوسش قرار داده و چوچوله هاشو گذاشته بودم تو دهنم میک می زدم . بر خلاف شیلا که سعی میکرد ساکت تر باشه اون جیغش در اومده بود -سینا سینا جاااااان جاااااااان بخوررررر بخوررررر. در سیر و سلوک هوس تو دارم می سوزم تا به کیرم برسم . میخوام مراد خودمو ببینم اون کیری که منو به عرش می رسونه لمسش کنم . عزیزم پاشو یه دور بچرخ کیرتو بنداز رو دهنم . از جهت مخالف کوسمو بخور . منم دل دارم .-شهلا تودیگه کی هستی . یه لحظه تصادفی نگام رفت طرف زنم و داداشم . اونا خیلی از ما جلوتر بودند . داداش به نم نمک حال کردن اهمیتی نداد . کیر قلمی و متوسطشو کرده بود تو کوس شیلا . دلم رفت . واسه یه لحظه فراموش کردم که یه کوس دیگه زیرم خوابیده . داشتم عصبی می شدم . با خودم فکر می کردم این چه خریتی بودکه من کردم . با این که کیرم تو دهن خواهر زن یا زن داداشم بود ولی تحت تاثیر گاییده شدن زنم قرار گرفته دلم تیر می کشید -سینا حواست کجا رفته . سوراخ سوراخه دیگه از جاش بلند شد و مثل شیلا قمبل کرد .. جاااااان عجب کونی داشت و چهسوراخی تنگ تنگ . می دونم داداش بی عرضه من کونشو نکرده بود . اون زیاد به کون کردن اهمیتی نمی داد ولی من سوراخ کون شیلا رو روون کرده بودم . همون شب اول همراه با کوس ترتیبشو داده بودم .-شهلا تا حالا به داداش کون ندادی درسته ؟/؟-تو اگه بخوای به تو میدم -مگه داداش هم می خواست ؟/؟-اوح چه جورم . اوایل خوشش نمیومد ولی چند بار که پشت چراغ قر مز گیر کرد گفت اشکال نداره از چراغ زرد هم با احتیاط ردشیم بد نیست ولی آرزوی کونو به دلش گذاشتم . از دردش هم می ترسیدم .-کیر من که خیلی بدتره -عوضش خودت خیلی بهتر و خواستنی تری. دونفری میدونداری می کردیم . کاری نمونده بود که با این خواهر زنم نکرده باشم جز فرو کردن کیر تو کوسش . اون هنوز در یه حالت قمبل کرده پشت به من و زانوهاش هم رو تشک قرار داشت . ته کیرمو از زیر چسبوندم به سقف کوس شهلا وبا فشار و اصطکاک شدید روی کوسش و از بالا تا پایین حرکت داده و تماس بر قرار می کردم -شهلا عزیزم خیسی داغ کوس داغت کیر منو داغ کرده -اوخ نگو هر وقتجوش آورد خالیش کن تو کوسم تو بدنم می خوام گوشت تنم شه -دوست دارم تو هم حال کنی اول تو جوش بیار بعدا منم دو جوشه اش می کنم . چندین بار که با فشار روی کیرمو به زیر کوسش مالیدم در یه حرکت ناگهانی به سر کیرم فرمان حمله رو صادر کرده و فرستادم تو کوس شهلا . واسه یه لحظه بازم بی اراده سرم رفت طرف شیلا . اون حالا طاقباز قرار داشت و کیر داداش سهراب تو کوسش بود و جفت سینه هاش هم تو دستای برادرم بود . چشاشو باز و بسته می کرد و هر چندثانیه یه بار یه نیم نگاهی به طرف من مینداخت . چی ؟/؟اون خوشش میومد ؟/؟درسته داداش مثل من خوش کیر نبود ولی به هر حال واسش یه کیر جدید و تازه بود و درش ایجاد تنوع می کرد . دوباره داشتم آتیش می گرفتم . سهراب داشت یه کوس تنگ رو می کرد که به کیرش بیشتر حال می داد و شهلا هم داشت با یه کیر کلفت تر گاییده می شد که به کوسش کیف بیشتری می داد . خب منم از کونش و تن تپلش لذت بیشتری می بردم .. بر شیطون لعنت .. این شیطون لعنتی تو این دامی هم که ما رو انداخته ولمون نمی کنه .. یه فحش دیگه به ابلیس داده و انرژی منفی رو از خودم دور کرده سعی کردم فقط به شهلا فکر کنم و حس کنم که اون مال منه . به کونش چنگ انداخته و دو طرف گوشتاشو می آوردم بالا و کیف می کردم .با این کار طوری به اوج هوس می رسیدم که اگه یه هوس سنج به کیرم وصل می کردند درجه اش می پرید و هوس سنج منفجر می شد . دوست داشتم بدون این که شیلا رو ببینم کاری کنم که اون بیشتر توجهش به این طرف جلب شه و ببینه که شوهرش چه جوری داره با لذت و هوس زیاد خواهرشو میگاد . ظاهرا شهلا هم حس کرد که منم این جوری میخوام و تازه خودشم دوست داشت حال شوهرشو بگیره و از ای نا گذشته کیر منم اونو به تحرک وا داشته بود و مجبور بود یه جوری خودشو خالی کنه . هر چه دور و بر کوس شهلا رو پاکش می کردم و روی کیرمو تمیز می کردم با این حال در جا محوطه خیس می شد -عزیزم همه هوسه . همه عشقه . همه نیاز به کیرت داره بکن .. کوسسسسس هوسسسسسی منو بکن .. بکن .. بکن
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
-جووووووون شهلا شهلا دارم دیووووونه میشششششم -نه نه نه نه نههههههه من دیوووووووونت شدم .. حق نداری تا ارضام نکردی دیوونه شی -شدم شدم شهلا .کونت دیوونه ام کرده . کوست دیوونه ام کرده -گرسنه ام .. تشنه ام .. سیرم کن .. سیرابم کن .... لذت گاییدن شهلا دیگه فکر اون وری ها رو از سرم خارج کرده بود -شونه هامو بمالون .. داره میاد داره می ریزه .. آبم میخواد بیاد .. صدای سهراب دراومد -چه زود شهلا . من که یک ساعت باهات ور می رفتم تو ارضا نمی شدی -سهراب حواست به خواهرم باشه که اونو سر حالش بیاری . کیر داریم تا کیر . شیلاحالا می فهمه من چی دارم می گم و چی می کشم . اوخ اوخ اوخ بمال بمال تند تر بکن ... شونه هامو کمرمو همه جامو .. سینا .. عشق من ... شهلا با سینه هاش ور می رفت و من هم در حال گاییدن کوسش شونه ها و کمرشو ماساژمی دادم . یک دفعه یه فریادی کشید که ساختمون به لرزه در اومد .. از هیجان نمی دونست چیکار کنه -جااااااان فدای کیرت اومد اومد اومد .سهراب ! شیلا ! من ارضا شدم . سینا من دو ر کیر تو رو طلا می گیرم . تو رو دیگه واسه همیشه و هر وقت که دلم بخواد از شیلا قرضت می گیرم . من و خواهرم این حرفا رو نداریم . آب بده آب بده می خوام بریز بریزبریز .. زیاد بریز بریز . همه شو می خوام هر چی تو کمرته میخوام . پهلوهاشو تو میون دو تا دستام گرفته و با چند ضربه و فشار دیگه با تمام حس و هوسم آب کیرمو ریختم تو کوس شهلا خواهر زن خوشگل و کار درست خودم .-عزیزم عزیزم عزیزم هیچوقت این جوری از خالی کردن آب کیرم لذت نبرده بودم . بازم سرم رفت طرف زن و داداشم .. سهراب خیس عرق شده بود .. می دونستم به این زودیها شیلا رو ار ضا بکن نیست . من با این کیر درشت و انواع و اقسام تر فند ها اونو به زور ارگاسمش می کردم چه برسه به سهراب کیر قلمی .. دیدم غنچه لبای شیلا خانوم باز شد و میگه سهراب جون راضی شدم . آب کیرتو میخوام .. آب کیرتو میخوام .. معلومنبود آب کیر داداش کجا قایم شده بود و از خستگی بیرون نمیومد . از این طرف شهلا ازم خواست که با ملایمت کونشو بگام -میخوام به عزیز دلم به سینا خوشگله کیر دراز و کیر کلفت خودم شیرینی بدم . کونمو میخوام امشب با کیر سینا افتتاح کنم. به افتخار این شب عزیز و فراموش نشدنی .-شهلا تو این کونو ندادی که من افتتاح کنم حالا مرغ همسایه غازه ؟/؟-آره عزیزم مرغ همسایه غازه . چون کیرش درازه . راه کون من واسش بازه -زن داداش تازه ! کوست واسم نازه .! یه سری از آبهای پس زده کیررو فرستادم طرف سوراخ کون شهلا و خیسش کردم . کیرمو چسبوندم به سوراخ خیلی تنگ و کوچولوی شهلا .. زن داداش از درد دستاشو می زد به زمین تا این که یه خورده فضای داخل سوراخ کونشو باز کرد . یه جایی واسه خودش پیدا کرد آروم گرفت . خیلی یواش کیرمو تو کونش حرکت می دادم -جاااااااان کون دادن هم چه حالی میده ! دفعه دیگه کاری میکنم که بیشتر بهت خوش بگذره . چه حالی می داد تماشای کون شهلا جون . شیلا به سهراب گفت بکن تو کونم کونمو بکن . منم می خوام تو کونمو افتتاح کنی . بازش کنی . می خوام واسه اولین بار بهت کون بدم .. حرصم گرفته بود -شیلا واسه چی دروغ میگی . من سینا که تا حالا بیشتر از پنجاه دفعه گذاشتم تو کونت که .. می خوای سر داداش منو کلاه بذاری ؟/؟از خجالت سرخ شد و دیگه کم آورد . آیا علاوه بر در آوردن لج من می خواست یه آس کنار آس شهلا بذاره ؟/؟یعنی تا حالا واسه خواهرش تعریف نکرده بود که به من کون داده. تو کون شهلا جون آب نریختم فقط چند دقیقه ای اونو گاییدم و یواشکی زیر گوشش گفتم که وسط هفته یه بعد از ظهری میام کاملتر با هم صفا می کنیم . فقطکوچولوتو خوابش کن . گل از گلش شکفت . اون طرف کیر سهراب تو کون شیلا در حال مانور دادن بود . سهراب هم واسه این که لج زنشو در بیاره می گفت آخیش بالاخره یکی پیدا شد که درکم کنه و به من کون بده . جوووووون چه کیفی داره کون کردن . شهلا که بهم از این حالها نمیده . سهراب سهراب جونم وقتی کیر تو توی کون منه تازه می فهمم کون دادن چه لذتی داره . کیر سینا همش دردم میاره . حس می کنم داره پاره ام می کنه .. آب کیر داداش به دیدن کون و سوراخ کون زن من هیجان زده شد و بر گشت سر جاش و حرکتشو به طرف کون شیلا شروع کرد .. کون شیلا آن چنان بیحالش کرده بود که موقع آب ریختن تو سوراخ کونش داشت بیهوش می شد . وقتی که سهراب کیرشو از کون شیلا بیرون کشید و آب های بر گشتی از کونشو دیدم دنیا داشت رو سرم خراب می شد ولی باید به این وضع عادت می کردم . این تازه اولین جلسه ما بود . شیلا با انگشت بهم اشاره زد که برم طرفش . دوست داشتم حالشو بگیرم و نرم ولی زنم بود و مال خودم . از این به بعد باید خودمو بهش نشون می دادم . نشون می دادم که از داداشم بالاترم . داداش رفت سراغ زنش و منم رفتم طرف همسرم -پاکم کن سینا آب کیر سهرابو پاک کن .-چشت هشت تا شه خودت پاکش کن -چیه زنتو زیر کیر یکی دیگه دیدی حسادت می کنی ؟/؟من چیکار کنم که تو تا می تونستی خواهرمو گاییدی و دم نزدی . نذاشتی یه دروغ هم تحویل سهراب بدم و آبرومو پیشش بردی .-چیه این قدر حرص می خوری ولی خواهرت عجب کونی داشت -منم برم ورزش کونم بر جسته میشه . تازه اون شکمش هم چربی داره . مردا همش عاشق اندامهایی مثل اندام منن -مثل این که سکس ضربدری خوب بهت حال داده -سینا من فقط با تو حال می کنم . این قدر حالمو نگیر . کمر و تنم فقط سنگین شده . اون نتونسته ارضام کنه -پس واسه چی گفتی ارضا شدی و می خواستم به تو برسم .... کیرمو ساک زد و آماده اش کرد.اونو طاقباز خوابوندمش و تو چشاش نگاه کردم و بهش گفتم می دونی که چقدر دوستت دارم -آره می دونم . حتی گفتی که به خاطر من این سکس ضربدری رو قبول کردی . ولی شما دونفر خیلی بیشتر کیف کردین .-به من چه مر بوطه داداش خایه نداره . دستامو بردم زیر کمر شیلا و خودمو انداختم روش و کیرمو تا ته فرو کردم توی کوسش . زیر گلو و شونه هاشو غرق بوسه کردم . این بار شیلا بود که جیغ میزد و هوسشو نشون می داد . طوری هم ملات فریاد هاشو زیاد کرده بود که می خواست به شهلا نشون بده که من سینا شوهر اون هستم -عزیزم بزززززززن با کییییییررررت کوسسسسسمو بکن . نششششششون بده که این کیییییییرررررررت مال کوسسسسسسمه مال منه .بگو دوسسسسسستم داری بگگگو مال منی . عشقمنی . بگو کوسسسسسسمو میخوای . بگو که تنگ تنگه .یه نگاهی به شهلا که سمت چپم قرار داشت انداخته و یه چشمکی به هم زدیم و خیلی آروم بهش گفتم که دوستت دارم .کیییییرررررم فدایی کوسسسسسسته عاشقته -چرا بلند تر نمیگی طوری که همه بشنون .... اون طرف سهراب کیرشو فرستاده بود تو کوس زنش ووقتی یه خورده سفت ترش کرد درش آورد به سمت سوراخ کون عیالش -حالا دیگهبه دیگران راحت کون میدی به ما که شوهرتیم نه -غریبه که نبود داداشت بود .. تازه باید ازش تشکر هم بکنی .که اگه اون نیود این کون گشایی رو نمی تونستی انجام بدی .. باشه تو هم بذار . رفت که کیرشو فروکنه تو کون زنش شل شد و کله کیرش به چپ و راست منحرف می شد .-مرد حالا کوتاه بیا فردا که روبراه شدی خودمردیفت می کنم .. از این طرف هم با شدت در حال گاییدن زنم بودم . صحنه های کوس و کون دادن اونو که مجسم می کردم نیروم چند برابر می شد . درسته که سهراب زنمو حرفه ای نگاییده بود ولی گاییدن گاییدنه . سکوت پیوسته شیلا نشون می داد که به لحظه ار گاسم نزدیک شده .. سرشو این طرف و اون طرف تکون می داد و قبل از این که جیغ بکشه واسه این که حالا در روز اول کاری ما شهلا جونم حساس نشه لبامو رو لبای همسرم قرار دادم و وقتی که ار ضا شد منی خودمو ریختم تو کوس تنگ همسر قشنگ و سعی کردم روش فشار نیارم که بچه مون اذیت نشه .. بعد از اون تا نزدیکای صبح چند بار دیگه دست عوض کردیم و سکس دو به یک هم داشتیم . این داداش رفته بود یه وایاگرا خورده بود و کیرش فعال تر شده بود و بهتر می گایید .بالاخره یه توفیقی شد که زنا به دو کیر خوردن عادت کنند . آخر کار سهراب دچار سردرد شد و من دو تا زنو با هم داشتم . کیرمو از کوس این می کشیدم بیرون و بعد فرو می کردم تو کوس اون که شیلا بهم گفت داداشت تنهاست بده برو پیشش -چیه حسادت می کنی ؟/؟باید دیگه عادت کرد .-خب این اول کاره و تا گرم بیفتیم و قلق کارو بگیریم هنوز کلی راه داریم . رفتم پیش داداش وقتی هم که بر گشتم دیدم چه جور به پر و پای هم پیچیدن و دارن لز می کنن -ببینم شیلا تو که این جوری نبودی . شهلا به جاش جواب داد اینم از بر کات داستانهای امیر سکسیه .. با همه این بر نامه ها خیلی بهمون خوش گذشت . قرار شد شب جمعه دیگه این بر نامه رو تو خونه خودمون پیاده کنیم .. من و شهلا یه بار وسط هفته سیر سیر با همعشقبازی کردیم .. بازم پنجشنبه ای دیگه رسیده بود . دوباره هیجان زده شده بودیم . شیلا منو یه گوشه ای کشید و گفت سینا اگه میخوای حرفاتو گوش کنم و همیشه هواتوداشته باشم تو هم باید امروز همراهیم کنی .-چیکار باید بکنم -امروز دیگه هر مردی اول باید بره سراغ زنش .. پایان .. نویسنده ... ایرانی
ارسال شده توسط amirsexi2 در ۲۱:۱۳:۰۰
برچسبها: برادران باجناق خواهران جاری
5 نظرات:
جيبر گفت...
خيلي جالب بود ممنون
سه‌شنبه ۲۴ ژانویهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۱:۰۲:۰۰ (GMT+۰۳:۳۰)
ایرانی گفت...
متشکرم جبیر جان به خاطر همه محبتهات ...ایرانی
سه‌شنبه ۲۴ ژانویهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۶:۲۸:۰۰ (GMT+۰۳:۳۰)
ناشناس گفت...
ایرانی حتما از نظرهام فهمیدی که من چقدر عاشق سکس ضربدری فامیلی هستم.داستانت سراسر شهوت بود.حتما یه سکس ضربدری که خواهر و برادر باهمسراشون هم باشن بذار البته لطفا!!!!(نادر)
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
همسر يكي از دوستان

من كامران هستم این ماجرا مربوط میشه به پنج سال پیش كه من تنها توی یك آپارتمان زندگی میكردم و در همسایگی من یك زن و شوهر جوون زندگی میكردند و من با شوهره كه اسمش مجید بود رفیق بودم. آنها زوج خوبی بودند و دو تا بچه هم داشتند من هم گاهی به آپارتمان اونها دعوت میشدم. خانمش كه اسمش آمنه بود زن خوب و مومنی بود و خیلی به من احترام میذاشتیك روز مجید گفت كه از كارش بیكار شده و بدنبال یه كار جدید هست. من هم به دوستام سپرده بودم كه براش كاری پیدا بشه. مدتها گذشت و خبری نشد تا اینكه یه روز مجید بهم گفت كه یه كاری تو ژاپن براش جور شده و قصد داره در اولین فرصت به اونجا بره. دو سه هفته ای گذشت تا یه روز بهش گفتم كه جریان كار ژاپن چی شد كه جواب داد حالا دنبالش هستم. دو ماهی گذشت ولی مجید ژاپن نرفت منهم زیاد ازش سوال نمیكردم تا اینكه یه روز تو راه پله مجید رو دیدم و بهم گفت كه شب یه سری میاد پیش من. وقتی اومد پیشم دیدم میخواد یه چیزی رو بگه ولی روش نمیشه ازش پرسیدم كه كار ژاپن چی شد كه گفت: این فرصت خوبی تو زندگیمه و وقتی برگردم صاحب همه چی میشم بعد گفت: ولی یه سری مشكلات هست كه سد راه شده.


من بهش گفتم كاری از دست من بر میاد؟ گفت والا نمیدونم چی بگم یعنی روم نمیشه. گفتم ببین من مثل برادرت میمونم به من بگو قول میدم هر كاری بتونم برات انجام بدم. خلاصه با كلی اصرار گفت: رفتن من خیلی برای آمنه سخته اون بد جوری به رابطه زناشویمان عادت داره و اگه در هفته كمتر دو بار با هم باشیم اوضاع و احوالش میریزه بهم. و من با آمنه صحبت كردم كه اگه تو راضی باشی تو این مدت تو همسر موقت اون بشی بعد من گفتم: چنین چیزی امكان نداره چون آمنه زن مومنیه و با وجود داشتن شوهر راضی به مرد دیگری نمیشهمجید گفت: من از زنم جدا می شم ولی نه قانونی فقط از نظر شرعی(این دیگه چه جورشه من نمیدونم) و گفت: بعد از رفتن من شما با صیغه ازدواج موقت زن و شوهر میشید ولی بچه ها و هیچكس دیگه نباید از این قضیه بویی ببرند. من كه از تعجب نمی دونستم چی باید بگم فقط بهش گفتم حالا تو برو تا من فكر كنم و جوابشو بهت بگم. بعد از رفتن اون من به فكر فرو رفتم كه اینكه چه روابط عجیبی بین زن و شوهراست و این زنها چه خصوصیات عجیب و غریبی پشت این ظاهر مظلوم دارند. خلاصه من تصمیم گرفتم به مجید قول بدم كه این كارو براش عملی كنم تا اون هم بره و به كارش برسه. این مسئله تموم شد و مجید رفت من هم منتظر شدم تا چی پیش میاد. یك هفته گذشت و یك روز آمنه رو تو راه پله ها دیدم و با لبخندی سلام و احوالپرسی كرد و بعد هر كدوم به آپارتمان خودمان رفتیم و من فكر كردم كه آمنه یه جور با قضیه كنار اومده ولی چند روز بعد جمعه ساعت دو بعدازظهر دیدم در میزنن وفتی در رو وا كردم دیدم آمنه با چادر جلوی در ایستاده و من بعد از سلام گفتم چه عجب از این طرفا و اون گفت: آقا كامران خواستم بپرسم مجید در مورد من چیزی به شما نگفته؟ من كمی فكر كردم بعدش گفتم: چرا یه صحبتایی شده و بعد دیگه چیزی نگفتم و اون گفت: پس میشه تو یك فرصتی من بیام خدمتتون.



گفتم باشه هر وقت كه دوست دارید منزل خودتونه و اون گفت امشب ساعت ده خوبه؟ گفتم: اره وگفت: پس تا ساعت ده و خداحافظی كرد. من هم مدتی بعد رفتم حموم یه دوش گرفتم و حسابی خودمو تمیز كردم و بعد منتظر شدم. راس ساعت ده صدای زنگ اومد در رو باز كردم بله خودش بود و یك چادر سفید سرش بود و خودشو هم محكم تا زیر گلوش گرفته بود تعارف كردم بیاد تو اومد و همونطور نشست و بعد گفت: بچه ها خوابند و باید زودتر برگردم. من گفتم: من باید چكار كنم گفت من صیغه رو بلدم و بعد چند كلمه عربی گفت كه من اصلا نفهمیدم و گفت این رو هم تو باید بگی و من هم همونطور عین خودش گفتم و تموم شد بعدش دیدم سرش رو پایین انداخت و چادرش رو كه تمام اون مدت با یكدست سفت گرفته بود شل كرد و تازه داشت زیر اون معلوم میشد بعد من رفتم جلو و چادرشو برداشتم و كنار گذاشتم تازه داشتم میدیدم چه فرشته یی جلوم نشسته بدن زیبایی داشت مخصوصا سینه های درشتش سایز دلخواه من بود تا مدتی بهش خیره شدم تا دیدم داره به ساعت نگاه میكنه تازه فهمیدم كه باید یه خورده عجله كنم و دستشو گرفتم بردمش سمت اطاق خواب و تو اطاق اولش بغلش كردم و به خودم فشارش دادم كه ناله ای كرد بعد لباساشو در آوردم و خودم هم سریع لخت شدم افتادم روش و شروع به بوسیدن بدنش كردم كم كم آه و ناله هاش در اومده بود




اول رفتم سراغ سینه هاش كه باید هر كدوم رو با دو دست نگه میداشتم و نوك اون رو تو دهنم گذاشتم بعد همونطور پایین اومدم تا رسیدم به كسش و اون هم دیگه خجالت رو كنار گذاشته بود و همش میگفت آره آره تا رسیدم به كسش ولی بجای كسش اطراف اون رو خوردم و لیسیدم بعد لبای كسشو با دو انگشت باز كردم و مدتی صبر كردم كه دیدم كونش رو بلند میكنه و میكوبه به تخت كه دلم سوخت و زبونم رو گذاشتم رو چاك كسش كه یهو دیدم عربده ای كشید كه من ترسیدم و گفتم چی شده و گفت: ببخشید و بعد كه دیدم زیاد وقت نداریم سریع یه كاندوم كشیدم رو كیرم و كیرمو سر دادم تو كسش همینطور كه تلمبه میزدم چشماشو بسته بود و آروم آه میكشید من هم داشتم بهش نگاه میكردم یه آن چشماشو باز كرد و گفت: یه ذره تند تر و من هم سرعت تلمبه رو زیاد كردم و طولی نكشد كه بدنش شروع به لرزش كرد و همراه با جیغای كوتاه ناخن هاشو فرو كرد تو كمرم بعد من بوسیدمش و از روش بلند شدم. ازش پرسیدم چطور بود؟ و در حالی كه لبخند میزد گفت: مرسی عالی بود بعد سریع شروع كرد به لباس پوشیدن یهو یادش اومد و گفت: اوخ پس شما چی؟ من هم كه كیرم همچنان شق بود گفتم اشكالی نداره باشه دفعه بعد. و گفت: تو رو خدا ببخشید من گفتم: اصلا مسئله ای نیست بزودی میبینمت گفت باشه و خداحافظی كرد و رفت فردای اون روز دیر رفتم سر كار اصلا حوصله كار كردن نداشتم همه روز به یاد آمنه و اون سینه هاش بودم یكی از خانمهای همكارم هم كه سینه های درشتش از زیر مانتو بیرون زده بود و دائما جلوم رژه میرفت برای همین كیرم مثل ستون بتونی سفت شده بود مثل اینكه خانم فلانی همكارم فهمیده بود كه من در مقابل سینه های درشت ضعف دارم چون هر وقت كه با هم صحبت میكنیم هر چند ثانیه یك بار من یه نگاهی به سینه هاش میكنم و اون هم متوجه شده چون اصولا خانمها خیلی زود متوجه نگاه آقایون میشوند.... خلاصه سرتونو درد نیارم اونقدر اون روز به این چیزا فكر كردم و به این نتیجه رسیدم كه امرور روز كار نیست و تلفن رو بر داشتم و به بهانه احوال پرسی شماره آمنه رو گرفتم .


گوشی رو برداشت وتا صدای منو شنید سلامی كرد كه با همیشه فرق میكرد ازش پرسیدم كه آیا همه چی روبراست و گفت كه از بابت دیشب معذرت میخوام و پرسید كه آیا از اون دلخور شدم یا نه كه من گفتم نه بابا این حرفا چیه تازه خیلی هم خوشحال شدم كه تونستم مشكلش رو حل كنم بعد بهش گفتم كه اصلا حال كار كردن ندارم و اون سریع گفت خوب مرخصی بگیر بیا خونه الان ساعت یازدست و تا تو بیایی ناهار رو با هم میخوریم و تا ساعت سه كه مدرسه ها تعطیل شه وقت هست با هم باشیم و من هم كه داشت قند تو دلم آب میشد گفتم باشه. دیگه وقتو تلف نكردم به بهانه مریضی سریع از محل كارم خارج شدم و بسرعت خودمو تا خونه رسوندم. اول رفتم آپارتمان خودم و به آمنه تلفن زدم كه بیاد پیش من اونم قبول كرد و سریع اومد من در رو باز كردم و اومد تو چادرشو از سرش برداشتم و بوسیدمش كه سرخ شد بعد بهش گفتم زیاد وقت نیست اگه میشه بریم سراغ اصل مطلب و اون با حركت سر تائید كرد. خیلی حشری بودم دستشو گرفتم و عین یه بچه دنبال خودم كشوندم و بردمش تو اطاق خوابم پیرهنشو دادم بالا و اولین كاری كه كردم سینه شو از زیر كرست بیرون كشیدم و نوك اونو تو دهنم گذاشتم كه یهو نفس عمیقی كشید مدتی همینطور سر پائی سینه شو خوردم و بعد خوابوندمش رو تخت دامنشو دادم بالا و بدون اینكه شورتشو در بیارم از كنار شورتش لای كسشو باز كردم كه دیدم همینطور آب داره از كسش میاد بیرون و داغ داغ بود و دوباره همون كار دیشبو كردم شروع كردم به خوردن اطراف كس (پیشنهاد میكنم این كار رو امتحان كنید خیلی حال میده) كشاله های رونش
رو گازهای كوچیك میگرفتم اونجاهای كس رو كه پشم در میاد رو با لب گاز میگرفتم طوری كه داشت به خودش پیچ تاب میداد


بعد لبه های كسشو كه داغ داغ بود رو از هم باز كردم و وسط اونو آروم فوت كردم كه دیدم تا اون موقع كه داشت به خودش پیچ و تاب میداد و با سینه هاش ور میرفت یهو كونشو از رو زمین بلند كرد تا كسشو بچسبونه به لب و دهنم منم كه دلم بحالش سوخت زبونمو لوله كردم و گذاشتم وسط كسش كه دوباره نعرهای مثل شب قبل كشید كه ایندفه دیگه تعجب نكردم تازه گفتم: جونم غزیزم بلندتر اونم كه حسابی حشری شده بود صدای ناله هاش تو فضای خونه میپیچید بعد از مدتی خوردنو متوقف كردم ولی اون همچنان نفس نفس میزد بعد همونطور كه لنگاش باز بود كیرمو سر دادم تو كس خیسش كه دوباره آهی آروم ولی طولانی كشید همینطور كه تلمبه میزدم ازش پرسیدم خوبه كه با حركت سر گفت آره بعد همینطور ادامه دادم و خواستم اول اون ارضاء بشه بعد دیدم كه نفساش داره تند میشه تا اینكه دستاشو چسبوند به كمرم و من فهمیدم كه نزدیكه كه ارضاء بشه با وجود اینكه كمرم خسته شده بود سرعتمو بیشتر كردم بعد از هفت هشت ثانیه دیدم همراه با لرزش بدنش آهی كشید و ناخنهاشو فشار داد تو كمرم منم كه تو اوج بودم آبم داشت میومد كیرمو كشیدم بیرون و با چند حركت دست آبم رو پاشیدم رو سینه هاش و بعد بیحال افتادم تو بغلش همینطور كه مدتی تو بغلش خوابیده بودم چشمامو باز كردم و دیدم لبخندی از رضایت رو لبهاشه بلند شد و گفت من میرم و تا یك ربع دیگه بیا خونه من تا غذا بخوریم بعد از خوردن غذا دیگه نزدیكه اومدن بچه ها بود خداحافظی كردم و پرسیدم : كی باهات تماس بگیرم گفت : نمیدونم هر چی زود تر بهتر منم گفتم باشه و اومدم بیرون
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
خواهران دوقلو



سلام
اسم من آزیتا هست و 24سالمه و یه خواهر دوقلو دارم که اسم اون آرزو هست
این داستان که میخوام براتون تعریف کنم مال 2سال پیشه که من و خواهرم تازه ازدواج کرده بودیم ودر مورد سکسهای گذشته و حالامون با هم صحبت میکردیم شوهرخواهرم که اسمش بهرام بود عاشق کون بود و همیشه اونجور که آرزو تعریف میکرد تو سکسشون از کون میکردش اما کس لیسی بلد نبود واین کار رو برا آرزو هیچ موقع انجام نمیداد و برعکسش شوهرمن که عاشق کس لیسی بود اما هر ازچند گاهی یه گریزیم به کونم میزد و خواهرم همیشه میگفت که دوست داره شوهرش براش کس لیسی کنه چون تموم دوست پسراش این کارو خوب بلد بودنداخه من وآرزو همیشه دوست پسرامونو بهم قرض میدادیم اوناهم بخاطر اینکه ما همسان بودیم نمیفهمیدند و سکسامون با حال بود
بگذریم بریم سر داستان خودمون
ما باهم در مورد سکسامون با شوهرامون حرف میزدیم تا اینکه یه روز تصمیم گرفتیم جاهامونو عوض کنیم و سکس با شوهرامون رو تجربه کنیم
دنبال نقشه کشیدن بودیم تا به این نتیجه رسیدیم که بزنیم دسته جمعی بریم شمال و دوتاییمون یه لباس خواب با هم ببریم که جفت هم بود
خلاصه رفتیم شمال و من تو این فکر بودم چه جوری وچه موقع جابجا بشیم که اونا متوجه نشند
رسیدیم و رفتیم تو ویلا وباهم نشستیم ناهاررو درست کنیم و شوهرامونم رفتند دم دریا یه ابی به بدن بزنند داشتیم ناهارو اماده میکردیم که به آرزو گفتم فهمیدم چیکار کنیم اونم مشتاقانه گفت چیکار کنیم؟؟ گفتم اونا خسته اندو شب زود میرند بخوابند و ما بعد از اونا میریم پیش شوهرای یکدیگر میخوابیم که اون موافقت کرد
بعد ناهار یه مقدار استراحت کردیم و رفتیم دریا بعد که شام رو خوردیم اقا بهرام و هادی(شوهرم) رفتند که بخوابند من و آرزوم رفتیم لباسامونو پوشیدیم و جاهامون رو برا خواب جابجا کردیم
تا رفتم تو اتاق با یه صحنه برخوردم که تعجب کردم ودیدم بهرام بیداره و لخت دست به کیر امادست که منو بگاد
ازش پرسیدم مگه خسته نبودی که گفت من برا سکس هیچوقت خسته نیسته و بلند شد منو بغل کرد و انداخت روی تخت و شروع کرد به خوردن سینه هام که بهش گفتم میشه یه چیزی بگم؟؟
گفت چی؟
گفتم کسمو برام بخورکه اون گفت بلد نیست گفتم خوب یاد میگیری که با هزار خواهش و تهدید قبول کردو شروع کرد به لیسیدن اولش خیلی با کراهت زبون میزد اما بعد اونجور میخورد که انگار صد ساله اینکارس ییک حال توپ بهم داد با لیسیدنش اما نتونست ارضام کنه که کیرشو جلو صورتم دیدم و گفت پس تو هم بخورکه منم شروع کردم به ساک زدن براش که بهد چند دیقه گفت بسه می خوام بکونمت اما با یه تفاوت نسبت به شبهای قبلی که گفتم چه تفاوتی که گفت امشب اول عقب منو تابوند یه تف کوچولو انداخت تو سوراخ کونم و اروم اون کیرش رو گذاشت دم سوراخ و با یه فشار حلش داد تویه مقدار دردم گرفت و شروع کرد به عقب و جلو کردن و یا دستش به کسم بود و یه دست دیگش به سینه هام و داشت میکردم خیلی تو کون کردن وارد بود داشتم به ارگاسم میرسیدم که کشید بیرون فکر کردم کارش شده اما منو برگردوند و گذاشت تو کسم و افتاد روم و شروع کرد سینه هامو خوردن که دیدم داره تندتر میکنه وهی قربون صدقه کس و کونم میرفت که ناگهان دیدم کسم اتیش گرفت و بازم داشت میکرد و منم باریختن ابش تو کسم به ارگاسم رسیدم و کیرش رو تو کوسم نگه داشت و همینجور روم افاد و خوابید که یواش یواش کیرش از کسم اومد بیرون و رفت کنارو شروع کرد لب گرفتن این اولین باری بود که اب منیه یه مرد رو تو کسم حس میکردم و خیلی بهم حال داده بود یه نیم ساعتی لاس و لب و مالیدنمون طول کشید تا خوابش برد رفتم تو حال و نشستم که دیدم آرزوم اومد نشست کنارم
بهش گفتم چه خبر؟؟؟
گفت خیلی بهش حال داده بود اما یه چیزی میخواست بگه که نمیتونست
من با خودم گفتم با هادی رو یه جوری که نفهمه مجبور کنم ابش رو بریزه تو که اگه حامله شدم تابلو نشه فرداشبش که رفتم پیش هادی گفتم من خواستم که گفت بابا دیشب 2بارارگاسم شدی بازم میخوای گفتم چه کنم که گفت باشه و افتاد روم و شروع کرد به خوردن لب و گردن و سینه هام و رفت پایین تا رسید به کسم خوب که خورد کیرش رو داد یه ساک حسابی براش زدم و رفت کرد تو کسم و به چند تا مدل کردم که فهمیدم داره کارش میشه صفت چسبوندمش به خودم که ابشو تمو ریخت تو کسم و گفت انگار دیشب خیلی بهت حال داده که امشبم دوست داشتی بریزم توش که یهو برق سه فاز گرفتم
بللللللللللللللللللللللللللللللللللللللله دیشب من توسط بهرام و آرزو توسط هادی بار دار شده بودیم که تا به آرزو گفتم گفت می خواستم بهت بگم اما روم نشد که منم بهش گفتم شوهر تو هم ریخت تو من که خندش گرفت و با هم خندیدیم بعدش گفت تو با بهرام چیکار کردی که عاشق کس لیسی شده که بهش گفتم ما همینیم دیگه
بعد اون قضیه ابزم جاهامونو عوض کردیم اما اون دفعه اول خیلی حال داده بود بهمون
حالا دوتاییمون دو تادختر قشنگ داریم که نمیدونیم مال شوهر خودمونه یا اون یکی
همیشه خوش باشید.....
درد من حصار برکه نیست
درد زیستن با ماهی های است که فکر رود خانه به ذهنشان خطور نکرده
     
  
زن


 
سوراخ کون فریبا، بهترین کادوی تولد من

سلام

من سعید هستم و میخوام ماجرای جالبی که باعث شد من عاشق سکس ضربدری بشم، براتون تعریف کنم.
من و ساناز 27ساله و 24 تقریبا 3 ساله که ازدواج کردیم و از همدیگه خیلی راضی هستیم.
تنها یک ماه از ازدواج من و ساناز گذشته بود که من متوجه شدم ساناز قبل ازازدواج با من یک دوست پسر بنام رضا داشته که باهم همسایه بودن و اتفاقا من و رضا دوست و دوره دبیرستان همکلاسی بودیم . اولش خیلی ناراحت شدم ولی باگذشت زمان و اینکه خودم هم قبلا دوست دختر داشتم ،( البته من تا قبل از ازدواج اصلا تجربه سکس نداشتم فقط چند بارکس دوست دخترمو دستمالی کرده بودم ) جدی نگرفتم . منو رضا همچنان با هم دوست بودیم منم اصلا بروش نیاوردم که یه چیزایی ازش میدونم . تا اینکه یه روز ساناز بهم گفت که رضا با یکی از فامیلهای دورشون به اسم فریبا نامزد کرده . از اون به بعد خیالم راحت شد ودیگه اونارو زیر نظر نمیگرفتم . تقریبا هفته ای 3 یا 4 باربا سانازجونم سکس داشتیم وای چه سکسهایی همه روشهایی رو که از فیلمهای سوپر یاد گرفته بودمو روی سانازجونم اجرا میکردم . مثلا در حالی که کیرمو تا آخر تو کسش جا داده بودم با یه کیر مصنوعی که خودمون درستش کرده بودیم به سوراخ کونش حال میدادم ولی بازم سانازهمیشه تشنه سکس بود تا اینکه یه روزکارم زود تموم شد و منم زود رسیدم خونه دیدم از ساناز خبری نسیت . یکی دو جا زنگ زدم ولی پیداش نکردم بعد از حدود یک ساعت صدای درو شنیدم و فهمیدم خودشه . ساناز که انتظار دیدن منو نداشت خیلی جاخورد و حسابی دستپاچه شد منم اول علت دستپاچگی شو نفهمیدم . گفت که یه خورده خرید داشته و خیابونا شلوغه و... سریع رفت تو حموم و برگشت گفت العان ناهار حاضر میشه . کاملا از رفتار ساناز گیج شده بودم بهش گفتم تا ناهار تو حاضربشه یه دوش بگیرم . تو حموم شلوغ بود و رخت و لباسا تو رخت آویز زیاد بودن لباسهامو درآوردم و یه جوری میخواستم اونارو تورخت آویزجا بدم که احساس کردم دستم خیس شد . بله لباسهای زیر ساناز پر از آب کیر بود . سرم گیج رفتو حسابی بهم ریختم . هزارجورفکر از سرم گذشت . دیگه مطمئن شدم علت رفتار عجیب ساناز همین بوده ماتم برده بود دستو پام داشت میلرزید . یعنی کی با ساناز رابطه داره؟ خدایا بدبخت شدم ، حالا چیکارکنم؟ لبا سامو همونجور پوشیدمو سریع رفتم سراغ ساناز . منو که دید وحشت کرد رنگش پرید . فهمیده بود که لو رفته . یه کشیده آبدار زدمو دسته جارو برقی رو برداشتم که بهم التماس کرد گفتم خفه شو ... فقط بگو با کی رابطه داری؟
اونم از ترس بدونه هیچ حرفی سرشو انداخت پائین با صدای وحشت زده گفت ... رضا
دیگه نفهمیدم چی شد که دیدم دارم زنگ خونه رضا رو میزنم . در باز شد مادرش بود گفت سعید جان چی شده چرا بیقراری پسرم؟ اتفاقی افتاده ؟ حرف بزن دیگه! زبونم بند اومده بود گفتم با رضا کار دارم اونم سریع رضا رو صدا کرد . تا رضا بیاد یه لیوان آب سرد بهم داد گفت بشین رو تخت آب بخور . رضا اومد ببینه کیه با دیدن وضعیت داغون من اونم فهمید لو رفته رنگو روش پرید و خشکش زد . با خودم گفتم خدایا حالا چیکارکنم نگاهم افتاد به مادرش که هراسان منتظر بود ببینه چی شده . به یاد مادرهمیشه نگران خودم افتادم دلم براش سوخت . رضا هم دیگه کم مونده بود پیش مادرش سکته کنه . خودمو کنترل کردم یه خورده آروم شدم با خودم گفتم سعید العان وقتش نیست . همونجوری بدونه اینکه حرفی بزنم برگشتم خونه دیدم سانازنیست خودمو انداختم روتخت نمیدونم چند ساعت رو تخت بودم که صدای زنگ در سکوت خونه رو شکست پاشدم درو بازکردم با تعجب دیدم رضا ست. قیافش خیلی شرمنده نشون میداد بی اختیاریه سیلی محکم بهش زدم . میخواستم درو ببندم که رضا به زوراومد توافتاد به دستو پام.
سعید جان منو ببخش غلط کردم اگه جریانو پیش مادرم میگفتی سکته میکرد همش تقصیر من بود ساناز نمی اومد من مجبورش کردم به خدا تلافی میکنم و ...
چند ماهی ازاین ماجرا گذشت منم به خاطر اینکه سانازو خیلی دوست داشتم واینکه فهمیدم مقصر اصلی رضا بوده سانازوترسونده اگه بهش یه بار کس نده یه چیزهایی رو به من میرسونه، بخشیدمش ولی دیگه باهاش سکس نداشتم و همین خیلی کلافش کرده بود. با رضا هم نه مثل اول ولی حرف میزدیم وهر باربه من میگفت که منو شرمنده کردی و من حتما جبران میکنم
دلم خیلی برای کردن سانازتنگ شده بود وقتی یاد کس تپل و داغش با سینه های گرد وزیباش می افتادم دیوونه میشدم خود ساناز هم میدونست چی میکشم . دو روز به روز تولدم مونده بود . ساناز اومد پیشم دراز کشید و بی مقدمه با دستش کیر پژمرده منو گرفت . زیاد عکس العمل نشون ندادم ولی کیرم بدجوری بلند شد منو حسابی ضایع کرد . ساناز هم از بی کیری داشت میمرد
ولی میگفت العان بهت کس نمیدم نگه داشتم واسه شب تولدت در ضمن مهمون هم داریم.
پس فردا ساعت هفت و نیم از سر کار رسیدم خونه یادم رفته بود که امشب شب تولده و مهمون هم داریم . خیلی عادی در رو باز کردم ساناز اومد ، چقدر لباس زیبایی پوشیده بود کیک و بندو بساط همه براه بودن خونه خیلی مرتب و ترو تمیز بود همه چیز برق میزد. احساس آرامش خوبی داشتم با دیدن کیک تولد به شوخی به ساناز گفتم پس کادوی تولدم کو؟؟؟ اونم با یه لبخند زیبا جواب داد کادو هم آماده است ولی باید یه قول مردانه بدی که کادوی تولدت رو رد نکنی آخه براش خیلی خیلی زحمت کشیدم! گفتم مگه میشه دست سانازم رو رد کنم!!!
ساعت حدودا 10 بود که زنگ خونه بصدا دراومد . رفتم درو بازکردم . از تعجب خشکم زد . رضا بود با یه دختر چادری کنارش : مهمون نمی خوای آقا سعید؟ چچچرا بفرمائید . حدس زدم دختره باید نامزدش باشه از ساناز پرسیدم گفت هفته پیش عروسی کردن.
خلاصه بعد از تعارف کردن اومدیم نشستیم دور هم رو مبلها رضا گفت اجازه هست راحت باشیم ؟ بله خواهش میکنم بعد بلند شد کتش رو درآورد زنش هم چادرش رو برداشتو داد به ساناز . واااااااااااااااااااااااااااااای زنش یه دخترزیبای قد بلند خوش هیکل وسفید ... که روسری نداشت یه تاب قرمز تنگ که کمرش هم لخت بود با یه دامن خیلی کوتاه زرد به تن داشت نوک سینه هاش از زیر تاب معلوم بود. رضا گفت معرفی میکنم فریبا خانمم هستن! منم گفتم خوشبختم خانم . تشکر کرد و گفت رضا تعریف شمارو خیلی برام کرده . لباس پوشیدن ، طرز نشستن و آرایش بسیار زیبای فریبا یه جوری بود که ناخاسته کیرم بلند شد احساس کردم یه قطره هم آبش اومد . ساناز از آشپزخونه صدام زد ولی اگه پا میشدم همه جریان کیرمو میفهمیدن . چند ماه بود سکس نداشتم و حسابی حشری شده بودم .
رضا گفت با اجازه آقا سعید من برم آشپز خونه چایی بیارم . جاخوردم ولی تا حرفی بزنم پاشد رفت . فریبا از جاش بلند شد و اومد کنارم نشست از خجالت پاشدم رفتم به طرف آشپزخونه رضا سینی بدست داشت می اومد . با طعنه و یواش به سانازگفتم حتما کادوی تولدم یادم انداختن اون قضیه هست ! نه؟ ساناز اومد روبروم وایساد با لحن دلشینی گفت نه! کردن سوراخ کون فریبا کادوی تولد تو از طرف رضاست . کم مونده بود آبم بیاد گفتم چی؟ درست شنیدی ! برو که منتظرته سرمو که برگردوندم دیدم فریبا لخت مادرزاد نشسته روی صندلی بدن سفیدش داشت برق میزد . رضا گفت آقا سعید بیادیگه فریبا منتظرته ! گفته بودم که از خجالتت درمیام . بیا که امشب میخوام باهات بی حساب شم . فریبا هم گفت آقا سعید نکنه از من خوشت نمیاد ؟ آروم آروم رفتم جلوتر نشستم رو صندلی
فریبا هم از رو صندلی خودش بلند شد و رو زمین کونشو به طرف من قنبل کرد و گفت آقاسعید کادوی رضا رو رد نکن . ساناز اومد گفت سعید پاشو دیگه بده . بعد رفت یه کرم آورد سوراخ کون فریبارو که درست جلوی من بود چرب کرد دیگه طاقت نداشتم سریع شلوار و شورتمو دراوردم انگشتم آروم آروم دور سوراخ کون فریبا چرخوندم بعد یواش انگشت اشارمو فرو کردم تو کونش . از صدای آخ خ خ گفتن فریبا فهمیدم دردش اومد . داشتم تو آسمونا سیرمیکردم رضا به خاطر اینکه حشریترم بکنه گفت سعید جون من تا حالا فقط کس فریبا رو کردم . کونش تا حالا کیر ندیده سوراخ کونشو مخصوصه تو نگه داشتم . زود باش افتتاحش کن شاید از من راضی بشی درضمن هوای زنمو داشته باشیا یواش بکنش . کیرمو گرفتم تودستم انگار بزرگترو کلفت تر از همیشه شده بود گذاشتم در کونش که فریبا برگشتو گفت یه لحظه ببخشید بعد کیرمو گرفت تو دهنش . فقط کله کیرم تو دهنش جا میشد حسابی خیسش کردو دوباره به طرف من قنبل کرد. وای که چه کیفی کردم . رضا واقعا خوب جبران کرده بود کیرمو یواش فشار دادم تو کونش سر کیرم بزور رفت تو صدای فریبا بلندش اوخ خ خ ... دیگه تو حال خودم نبودم . به یاد روزی افتادم که رضا کیرشو تو کس ساناز من کرده بود واینکه چقدر عذاب کشیده بودم . راست میگفت فریبا رو تا اون روز از کون نکرده بودن من هم تجربه نداشتم ولی از تنگ بودن سوراخش مشخص بود . فشار کیرمو بیشترکردم و همونطور ویکدفعه تا آخرفرو کردم تو کونش . فریبا از شدت درد یه جیغی کشید که ترسیدم همسایه ها متوجه بشن . یکم زیاده روی کرده بودم خلاصه بار دوم که فرو کردم آبم اومد آهی کشیدم و تمام ابی که چند ماه بیرون نرخیته بود تو سوراخ کون فریبا خالی شد . فریبا دیگه صداش در نمیومد منم 5 دقیقه ای تو همون حال بیحرکت حال میکردم . به خودم که اومدم دیدم رضا و ساناز بغل هم نشستن البته کیرش تا ته تو کس ساناز من بود . رضا گفت ببخشید که بی اجازه بود منم گفتم نوش جونت آقا رضا .
بعد از اون شب من از زبون خود رضا و ساناز شنیدم از موقعی که ساناز 9 سال و رضا 13 سال داشته با هم دیگه از کون سکس داشتن و من از همه جا بی خبربجز چند بار دستمالی کس خاطره سکسی نداشتم . فریبا هم چون بچه شهرستانیه و بخاطر محدودیتهای زیادیکه جا های کوچیک دارن تا موقع ازدواج اصلا دوست پسرحتی از طریق تلفن هم نداشته و کونش کا ملا آکبند دست من رسیده بود . برای جور کردن مراسم اون شب ، زن من با رضا چندین ماه مخ فریبا رو کار گرفته بودن تا راضیش کنن . ازاین ماجرا دو سالو نیم گذشته و ما تا حالا هفت بار با هم سکس ضربدری داشتیم .بیشترین حالو وقتی سانازو دوتایی میکنیم میبرم یه بار هم که رفته بودیم شمال دو تا هتل مجزا گرفتیم و با کلک زنهامونوبا هم دیگه عوض کردیم و تاصبح انواع روشهای تخصصی کس کردن با کون کردنو به همدیگه یاد دادیم

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  

 
من و همسرم سوسن جون...........قسمت اول
سلام من امیر هستم ۳۰ ساله و همسرم سوسن ۲۷ساله...۲سال از ازدواجمون میگذشت و زندگی اروم و یکنواختی داشتیم و هر دوتامون هات و حشری....قبل از ازدواج من خیلی سکس داشتم انواع مختلف و ۵ سالی میشد مدام میرفتم تو اینترت و از چت تا سایتهای سکسی و داستانهای جو واجور....
وقتی هم ازدواج کردیم هم من شبها بعد اینکه حسابی سوسن رو میکردم اون میخوابید منم میومدم نت....از قبل از ازدواجم با ضربدری و ایتکه چه سکس جالبیه و اگه ۲طرف با هم توافق داشته باشن عالیه... اما بعد ازدواج فقط داستان میخوندم و حس نمیکردم بتونم اینکارو قبول کنم.....
از سوسن جون بگم قد ۱۶۸ وزن ۶۰ سینه ۷۵ ولی چیزی که به بدن مانکنش نمیخورد کون خوشگلو بزرگش بود که خانوادگی کون گنده بودن..مامانش و دختر خاله هاشم همه کون توپری داشتن واسه همین همیشه ازش میخواشتم با شورتهای سکسی تو خونه راه بره تا من دیوونه کونش بشم.....چند ماه از نامزدیمون گذشته بود یه شب برا اولین بار کون خوشگلشو حسابی گاییدم جاتون خالی از اون به بعد دیگه همیشه کونشو میکردم و حسابی راه افتاده بود.....
تقریبا سال و نیم از عروسیمون گذشته بود و هر دو حس میکردیم خیلی سکس هامون یکنواخت شده و من تو فکر این افتادم تا سوسن رو بکشونم به فضای سکس ضربدری اما کار راحتی نبود باید اروم اروم میرفتم جلو....شبها ازش خواستم با هم بریم سایت از عکس و فیلم شروع کردیم .... کم کم رسیدیم به داستان سکسی و با هم میخوندیم و خودمون رو تو فضای داستان میگذاشتیم و سکس میکردیم و خیلی حال میداد به هر دوتامون....
شبها موقع سکس سوسن ازم میخواست که براش از سکسهای گذشتم بگم مخصوصا وقتی کونش میگذاشتم همیشه از خاطراتم میگفتم و اون جوری ارضا میشد که من خیلی حال میداد بهم....
یه شب به پهلو خوابیده بود و من کیرمو تا تخمهام تو کون تپلش کرده بودم و تلمبه میزدم ...در گوشش گفتم سوسن تو منو قبول داری؟ و میدونی چقدر دوست دارم؟ سوسن سرشو برگردوند و گفت خب اره عزیزم معلومه چطور؟گفتم من همیشه بهت ایمان داشتمو از سکسهای گذشتم واست گفتم چون میدونم تو جنبه داری حالا دوست دارم اگه منو هم قبول داری تو هم واسم بگی سکس داشتی؟با کی؟باور کن قصدم حال کردنه و خیلی حشریم میکنه این موضوع......
سوسن سکوت کرد و منم کیرمو تو کونش نگه داشتمو گقتم باشه عزیزم اجباری نیست نگو.... سوسن اروم گفت امیر امیدوارم که گفتنم باعث لذت بشه نه اذیت.....بهش اطمینان دادم احساس میکردم کیرم بزرگتر شده هنوز نگفته بدجور حشری شده بودم...سوسنم اینو فهمید و با خنده گفت ابت نیاد ها؟؟؟/گفتم نه بگو دیگه زود باش..... سوسن گفت من با مریم (دختر داییش که یه کون محشر داشت که هروقت میومد خونمون منو دیوونه میکرد با کونش..)خیلی سکس داشتیم با هم و تا قبل ازدواجم هر وقت میشد با هم بودیم.....و سپهر پسر عمم(سپهر یه مرد حدودا ۴۰ ساله که خیلی خوش تیپ بود و چند سالی هست رفت کانادا با همسرش) وااااای چه حالی داد وقتی گفت سپهر میکردتش فکر نمیکردم از گفتنش اینقدر حشری بشم.....کیرمو از تو کونش در اوردم رفتم شستمش و خوابیدم روش و کیرمو تا دسته کردم تو کسش و بهش گقتم جووووون سوسن باید واسم تعریف کنی زود باش ....سوسنم که حشری تر شده بود گفت از کی بگم؟گفتم اول سپهر....سوسن ادامه داد من ۱۴سالم بود که یه بار که رفته بودم با هام درس تمرین کنه کسی خونشون نبود اونروز نمیدونم چش بود از اول همش خودشو بهم میچسبوند و یه جورایی باهام لاس میزد وقتی دید من چیزی نمیگم یه دفعه دستشو گذاشت رو کونمو شروع کرد به مالیدن هرچی بهش گفتم نکن حالیش تبود اونروز حسابی کسمو خورد من اولین بار با یه مرد ارضا شدم بعدم دولام کرد رو میز و کیر گندشو خیس کرد گذاشت لای چاک کونم و اینقدر تکون داد تا ابش اومد.....
راستش خیلی بهم حال داده بود برا مریم هم تعریف کردم و اون همش تشویقم میکرد بیشتر بهش حال بدم....سپهر هم ول کنم نبود و کلا شاید ۱۰ باری منو لاپایی کرد و بهم یاد داد واسش ساک بزنم ...دیگه باهاش حال میکردم و هر وقت میرفتم پیشش خودم اول لخت میشدم تا منو بکنه.....اونموقع ها مریم یه دوست پسر داشت که هفته ای چند بار از کون میکردش وهمش منو تشویق میکرد از کون به سپهر بدم اما من میترسیدم.....یه بار که پیش سپهر بودم و کیرشو روی کس توپولم گذاشته بود از دهنم پرید که مریم جریانمونو میدونه سپهرم گیر داد جورش کن با هم ۳تایی باشیم اینقدر گفت تا راضی شدم بهش بگم.......
فکر نمیکردم قبول کنه مریم اما تا بهش گفتم از خدا خواسته قبول کرد ..چند هفته بعد که خونشون خالی بود با مریم رفتیم اونجا و تونروز سپر حسابی کس من و مریمو خورد و بعدم مریمو جلو من از کون گاییدش منم با کسم ور میرفتم تا اومدن سراغم و اینقدر گفتن تا راضی شدم بهش امتحانی یه کم کون بدم....واااااااای امیر خیلی درد داشت تا نصفه بیشتر نگذاشتم بکنه اونم چند تا تلمبه تو کونم زد و ابشو ریخت تو کونم...اونروز از کونم کلی خون اومد اما حال داد ....بعد اونم دیگه سکس نکردیم چون سپهر ازدواج کرد......
اینقدر از تعریفهای سوسن حشری شده بودم که ابم داشت میومد کیرمو کشیدم بیرون و همه ابمو رو سینه هاش خالی کردم......از اونروز دیگه زندگی سکسی ما یه جور دیگه شد
همیشه تو سکسمون حرف مریمو سپهر بود و خیلی تنوع جالبی شده بود .....یه شب که داشتیم سکس میکردیم سوسن گفت فکر کن من مریمم ...واااای امیر نمیدونی چه کونی داره ...سفید و توپول و تمیز ......دوست داری بکنیش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟منم که حشری شده بودم گفتم ارههههه جوووون میخوامش....یه دفعه از رو کیرم پاشد و اومد پیشم بهم زل زد و گفت امیر خوب گوش کن من این حرفارو نسنجیده نمیزنم همه جوانبشو در نظر گرفتم.....میخوام ترتیبی بدم که مریم رو بکنی!!!!!!!!!! تا اومدم حرفی بزنم گفت هیسسسس و ادامه داد من بهش اطمینان دارم و میدونم تو هم دوست داری و اینم بدون اگه هر کی غعمرا راضی میشدم پس خودم دوست دارم و خودم یه نقشه میریزم باشه؟؟؟؟بهش گفتم سوسن من نمیخوام زندگی قشنگمون با این اتفاق بهم بریزه بیخیال شو ...اونشب سوسن بهم اطمینان داد که هیچ ایرادی نیست فقط ازم قول گرفت همیشه جنبه داشته باشم........جوری اونشب گاییدمش که خودش تعجب کرده بود.....۵شتبه هفته بعد دعوتش کرد بیاد خونمون دل تو دلم نبود واااای اگه میشد...کیرم همش از فکرش راست میشد عصر رفتم حمام و صفایی به خودم دادم ...قرار بود سوسن بگه من رفتم ۲روزه مسافرت و وقتی اونو حسابی حشریش کرد بهم اس بده من بیام و الکی بگم پرواز کنسل شد....ساعت ۷بود زدم بیرون رفتم مغازه یکی از دوستام و منتظر بودم ساعت بگذره دل نو دلم نبود ساعت ۱۰ بود که اس داد داره جور میشه تا نیم ساعت دیگه اروم بیا تو...... وقتی وارد خونه شدم یواش رفتم سمت اتاق خواب صدای اه و نالشون میومد یواشکی نگاه کردم دیدم سوسن مریمو قنبل کرده و داره کسشو میلیسه و با دو انگشت تو کونش کرده جوووووووون عجب بدنی داشت کیرم داشت میترکید...سوسن به مریم گفت کاش امیر بود ۲تایمونو میکرد مگه مه مریمی؟؟مریم که داشت ناله میکرد گفت ارررررره کیر میخوام تو هم که میگی کیرش کلفته به نظرت کونمو پر میکرد؟؟؟؟سوسن ادامه داد ارههه از اون کون کن های قهاره....کیرشو میخواهی جنده خانوم؟؟؟؟مریم گفت اررره میخوام کاش بودددد ...نو همین لحظه من وارد اتاق شدمو گفتم به به ببین چی میبینم.....مریم چنان جیغی زد که سرم سوت کشید و خودشو کرد زیر پنو و سوسنم که داشت ادا در میاورد گفت امیر تو چرا برگشتی؟؟منم گفتم دیدم دارید صدام میزنید اومدم !!!!!سوسن گفت پس بدو بیا که وقتشه...مریم اولش اعتراض میکرد که وقتی سوسن کیرمو نشونش داد ساکت شد.....سوسن شروع کرد ساک زدن واسمو و با دستش کس مریمو میمالید تا حشری شد و اوردش جلو و ۲تایی افتادن به جون کیرم وتتتتتی به ارزوم رسیده بودم عجب بدنی داشت سفید و گوشتی با کون فوق العاده سکسی که معلوم بود حسابی مالوندنش.....
خوب که از خجالت کیرم در اومدن هر دوتاشونو خوابوندم و شروع کردم لب گرفتن ازشون هر دو حشری بودن ...سینه هاشونو میخوردمو میک میزدم اونهام صداشون بلند شده بود تا رسیدم به کس های خیس و ابدارشون همه کس و چوچوله هاشونو لیس میزدم ..اینقدر خوردم تا هر۲ ارضا شدن.....سوسن پاشد اول کیرمو ساک زد بعد اهای مریمو داد بالا و با زبونش سوراخ کونشو خیس کرد و کیرمو با سوراخش تنظی...کم دیگه طاقت نداشتم با فشار نصفه کیرم رفت تو کون باحاله مریم که اهش در اومد....جووووووون...شروع کردم به تلمبه زدن و هر بار کیرمو بیشتر میکردم تو کونش .........
سوسن نشست رو وصورتش و مریم شروع کرد کسش رو خوردن ومنم باهاش لب بازی میکردم و تو کون میرم به شدت تلمبه میزدم جووووووون اونشب بهترین سکسی بود که تا حالا کرده بودم....تا ساعت ۳ تو همه مدلها هر دوتاشونو جر دادم و بعدش مثل جنازه هر ۳ لخت تو بغل هم خوابمون برد.....ادامه دارد(نویسنده سامان)
     
  ویرایش شده توسط: sa200222   

 
من و همسرم سوسن جون.........قسمت دوم
صبح وقتی بیدار شدم انگار خواب دیده بودم وقتی به اطرافم کردم اولین چیزی که به چشمم خورد کون سفید و زیبای مریم بود که همونجور لخت به پهلو پیشم خوابیده بود جووووووون کیرم فورا راست شد اونطرفم هم سوسن عزیزم خوابیده بود اونم لخت با بدن استثنایی که داشت هنوز لکه های ابم از دیشب رو تنش بود ....
اروم رفتم صورتمو نزدیک سوراخ کون مریم کردم نتونستم خودمو کنترل کنم شروع کردم به لیسیدن سوراخ کونشو کس نازش.....جووووووون مریم تکونی خورد و نیم نگاهی بهم کرد بعدم با لبخند کونشو داد عقب منم لمبرای نازشو باز کردمو حسابی کونشو لیس زدم....وااااااای کیرم داشت منفجر میشد....به پهلو کنارش خوابیدم و کیرمو خیس کردم خودش اونو گذاشت رو سوراخ کونش با اینکه دیشب اینهمه گاییده بودمش اما بازم دوباره تنگ شده بود ....اینقدر فشار دادم تانصفه کیرمو تو خودش کشید...یه ناله کرد که باعث شد سوسن بیدار بشه و با خنده گفت مریم جتده شد ۲ساعت تو اون کونت کیر نره؟؟؟؟مریم خندید و گفت از شوهر عوضیت بپرس صبح کله سحر این خرظوم فیلشو کرده تو کونم به من چه؟؟//
سوسن گفت تو هم ناراضی...اخی.....برید تو پذیرایی میخوام بخوابم.. ما هم از خدا خواسته رفتیم بیرون حدود ۱ساعتی اونروز گاییدمش و چند باری ابش رو اوردم و با هم رفتیم حمام و کلی با هم لاسیدیم....از اونروز دیگه ماهی دوبار مریم میومد پیشمون و با هم خاطره های زیادی داشتیم تا اینکه با یکی از دوست پسرهاش ازدواج کرد جالب این بود ۲روز مونده به جشنشون اومد پیش ما و گود بای پارتی یا حالی با هم داشتیم...حالم گرفته شده بود خوب تیکه ای رو از دست دادم.....
خیلی زود مریم با سروش عروسی کردن و رفتن سر زندگیشون....زندگی ما هم به شرایط عادی برگشت و همیشه از مریم تو سکس هامون حرف بود....من کم کم سوسن رو اوردم تو خط ضربدری...کار ساده ای نبود ۲ماهی باهاش کلنجار میرفتم تا راضی شد سکس چت کنیم و وب سکس بدیم....خودمم خیلی دوست داشتم محبتش رو تو قضیه مریم جبران کنم....چند تایی زوج پیدا کرده بودیم و با هاشون وب سکس میکزدیم دیگه سوسن حسابی راه افتاده بود جلو وب کس و کونش و به رخ همه میکشید.... و امادگیشو واسه ضربدری پیدا کرده بود اما هم من هم خودش دوست داشتیم با زوجی باشیم که مثل خودمون جوان و خوب باشن که پیدا کردنش سخت بود....
۶ماهی گذشت و عید شد ....مریم و سوسن با هم قرار گذاشتن عید بریم شمال ویلای بابای سروش که امسال نمیخواستن برن اونجا.....چند باری با هم تو این مدت رفت و امد داشتیم و سروش پسر خوش تیپی بود ولی زیادی شوخ بود و هر حرفی رو میزد...سوسن بارها از تعریفهای مریم و سکس هاشون برام گفته بود ...دلم خیلی میخواست یه بارم که شده مریم و بکنم مخصوصا الان که کس هم میده.......
خلاصه سوم عید همگی با ماشین سروش راه افتادیم به سمت شمال تو ماشین سروش با همه شوخی میکرد و به قولی انگشت کون همه میکرد و ما هم میخندیدیم....سوسنم راه افتاده بود و حسابی با سروش کل میکرد....تو ذهنم میگفتم کاش میشد با سروش و مریم ضربدری کنیم !!!!! از فکرم هم حشری شده بودم هم خندم گرفته بود ...کندوان ایستادیم اش بخوریم مریم یه شلوار لی کشی تنگ پوشیده بود که برمودا بود با یه تیشرت استین کوتاه که البنه یه سویشرت کوتاه روش پوشیده بود ولی حسابی کس و کونشو انداخته بود بیرون سینه هاشم که تابلو بیرون بود ...من راست کرده بودم...سوسنم یه مانتو سفید کوتاه تنش بود با شلوار سفید که بدجور کونش توش بالا پایین میرفت ...من و مریم نشستیم و سروش و سوسن رفتن دستشویی.....مریم لبخندی زد و گفت چنه امیر ؟؟گفتم هیچی چیزیم نیست.... بازم خندید و گفت از شلوار باد کردت معلومه.....بی اختیار به کیرم نگاه کردم که خنده مریم بلند شد.....گفتم توقع داری با اونهمه خاطره تو رو با این وضع ببینم راست نکنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مریم گفت کوفت حالا که اینجور شد دق میدمت با کارامو لباسایی که میپوشم...منم گفتم اونوقت قاطی کردم یه کاری دستت دادم مقصرش تویی... با اومدن سوسن و سروش حرفمون قطع شد....چیزی که جالب بود سروش خیلی به سوسن نزدیک میشد و سوسنم بر خلاف اخلاقی که میشناختم استقبال میکرد....خلاصه نزدیک غروب بود که رسدیم ...یه ویلا بین نوشهر و نور که خیلی بزرگ بود و به سمت کوه ..همه امکاناتی داشت و باغ سر سبزی داشت با یه استخر کوچیک که دورشو با شیشه محصور کرده بودن و سقف داشت .....ساختمان کوچکی گوشه درب ورودی بود که زن و مرد میانسالی با ۲تا بچه توش زندگی میکردن و از باغ وویلا حفاظت میکردن که با اومدن ما سروش مرخصشون کرد برن چند روزی به خانواده هاشون سر بزنند.....ساختمان هم ۳تا اتاق بزرگ با وسایل کامل داشت و اشپزخانه و حمام و مبلمان ولی طبقه بالا فقط پذیرایی بود و یه تراس مشرف یه دریا که پیدا بود و جون میداد توش بشینی مشروب بخوری....معلوم بود پدر سروش زیاد اینجا میاد و حسابی بهش میرسه.......
خلاصه اتاق اول مال پدر مادرش بود و سایلشون توش بود ۲تا اتاق دیگه که کنار هم بود وهر کدوم برداشتیم و وسایلمون رو بردیم تو اتاق....خیلی حشری بودم یه خورده با کس و کون سوسن ور رفتم که نگذاشت و گفت شب الان زشته.....بعدم یه دوش گرفت و حسابی به خودش رسید و یه شلوارک با یه تاپ جذب تنش کرد که من متعجب بودم سوسن چه ریلکس شده بهش گفتم با اینا میایی بیرون؟؟؟سوسن گفت بدت میاد؟؟درش بیارم؟؟؟گفتم نه عزیزم شورتت توش پیداست زشتش کزده....سوسن تو اینه یه نگاه کرد و گفت راست میگی بعد شورتشو در اورد یه شورت لامبادا پوشید گفت خوبه؟؟من کیرمو نشونش دادم گفتم دیوونم کردی وای به حال سروش........سوسن خندید و گفت اون خودش یکی بهتر از من و داره که نو رو هم دیوونه کرده....و از اتاق رفت بیرون منم رو تخت دراز کشیدم و تو فکر مریم بودم که خوابم برد.......از خواب که بیدار شدم هوا تاریک بود ۱ساعتی خوابیده بودم....صدای خنده سروش و سوسن میومد....یه دوش گرفتمو به صورتم صفایی دادمو یه شلوارک و تیشرت تنم کردم و رفتم پیش بقیه....
مریم به پهلو رو پای سروش خوابیده بود با یه شورتک لی که شورت لامبادای مشکیش کاملا معلوم بود و داشت تلویزیون میدید و پشتش به من بود و سروش و سوسن داشتن تخته بازی میکزدن ....تا رسیدم بهشون یه لگد اروم زدم در کون مریم گفتم پاشو جلو بزرگترت پانو دراز کردی!!!!!! سروش با دست یه کم کون مریمو مالید و گفت امیر خان ادم به برکت خدا لگد نمیزنه حیفه....و با هم زدیم زیر خنده.... وقتی مریم بلند شد تازه دیدم یه تاپ پوشیده که نصف سینه هاش بیرونه واااای اگه میموندم حتما راست میکردم رفتم اشپزخونه چای بریزم که مریمم اومد حواسم نبود با مشت زد به تخمهام که دادم رفت هوااااااا سروش و سوسن گفتن چی شد؟؟؟؟؟/ مریم بلند داد زد هیچی تنبیهش کردم.....سروش گفت خوب کاری کردی و خندید و سوسنم داد زد اهایییی عوضی خونه خرابم نکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خیلی درد گرفته بود نشستم رو صندلی و تخمهامو میمالیدم....مریم گفت از کار نیافتاده باشه؟؟؟؟؟بهش اخم کردم...بعد گفت بذار امتحان کنم و دیوونه شلوارکشو تا زانو کشید پایین و جلوم دولا شد....وااااای درد یادم رفت کونش خوش فرمترم شده بود کیرم داشت راست میشد و مریمم میدونست که تو دید سروش نیست همونجور پشت به من داشت چایی میریخت و منم راست کرده بودم.....برگشت کیر باد کردمو که دید شلوارکشو بالا کشید و گفت نه ایرادی پیدا نکرده و از اشپزخونه رفت بیرون...................ادامه دارد (نویستده سامان)
     
  ویرایش شده توسط: sa200222   

 
من و همسرم سوسن جون.......قسمت پایاتی
یه کم صبر تا کیرم خوابید و خودمو مرتب کردم و اومدم بیرون...سوسن و سروش بازیشون تموم شده بود و داشتن چایی میخوردن و گپ میزدن مریم هم نشسته بود رو مبل و داشت با موبایلش ور میرفت......منم نشستم پیش سوسن و اونم خودشو تکیه داد به من ...سروش باز داشت وراجی میکرد و ادرس جایی رو میداد که خیلی طبیعت بکری داره و ازمون خواست فردا نهار جوجه بگیریم بریم اونجا....مریم برام اس فرستاد بلوتوثتو روشن کن....منم جوری که کسی نفمه موبایلمو گذاشتم رو سایلنت و روشن کردم...چند لحظه بعد برام یه عکس فرستاد که تا بازش کردم خشکم زد عکس کونشو فرستاده بود که قنبل کرده بود یه کیر تو کس نازش بود که فکر میکنم سروش بود ....از ترس سروش گوشیمو گذاشتم تو جیب شلوارکم و بهش یه چشم غره رفتم.....
چیزی که معلوم بود عزمشو جزم کرده بود که منو با خل بازیهاش دیوونه کنه.....شام رو اونشب همگی رفتیم بیرون خوردیم اونم با این دو تا جیگر که همه میخشون میشدن ...یه جورایی خوشم میومد پسرهای هیز کون سوسنو دید میزدن......حشری تر میشدم.....ساعت ۱۱ بود که برگشتیم ویلا...چون خسته بودیم رفتیم مثلا بخوابیم!!!!!!!سوسن لباساشو در اورد امانش ندادم و انداختمش رو مبل و رفتم با سر رو کسش.....شروع کردم به لیسیدن هر دو به اندازه کافی حشری بودیم.... داشتم کس سوسن حونو لیس میزدم که صدای تاله مریم بلند شد نمیدونم چیکارش میکرد اما داد میزد ...شایدم داشت منو دیوونه تر میکرد.....به سوسن گفتم این دختر خاله جندت چشه امشب؟؟؟؟/سوسن همونجور که ناله میکرد گفت دلش کیر تو رو میخواد.....دیگه نگذاشتم حتی ساک بزنه کیرمو تا اخر فرو کردم تو کسش و صداش بلند شد.....چند دقیقه ای تلمبه زدم و بهش گفتم دوست داری کیر سروش رو ببینی؟؟؟؟سوسن که خیلی حشری شده بود گفت اررررره میخواممم...
هنوز صدای ناله های بلند مریم میومد که پا شدم و دست سوسن رو گرفتم و گفتم پاشو لباس بپوش بریم از پنجره حیاط سکس شونو ببینیم تونم از خدا خواسته سریع اماده شد و بی سر و صدا رفتیم بیرون....اول من یه سرک کشیدم خوشبختانه لامپ اتاق کامل روشن بود و سروش خوابیده بود رو تخت و مریم رو کیرش بالا پایین میشد....به سوسن اشاره کردمو اونم اومد کنارم و با هم سکس شونو میدیدیم....وقتی سروش کیر گندشو در اورد تا فرو کنه تو کون مریم هر دوتامون حشری شده بودیم و من از رو شلوار کون خوشگل زنمو میمالیدم...... کیرم حسابی راست شده بود ....جوووووووون چه کونی میداد بهش.....به سوسن گفتم همینجور که دولا شده بود داشت نگاه میکرد شلوارشو بکشه پایین خودمم رفتم پشتش و کیرمو در اوردم و اروم کردم تو کس خیس و توپولیش.............صحنه جالبی بود و من اینقدر تو کس سوسن تلمبه زدم تا ابم اومدو ریختم بیرون........
فردا صبح قبل پاشدن کون خوشگل سوسن رو بینصیب نگذاشتم و بعد سکس با هم رفتیم حمام و اماده شدیم بریم بیرون.....
واقعا جایی که سروش گفته بود جای دنج و بکری بود و هیچکس اونطرفها نبود......و همین باعث شد خانومها لباس راحتی بپوشن.... با سروش کمک کردیم بساط جوجه زودتر اماده شد و موقع ناهار سروش مشروب توپی اورده بود که همگی با خوردنش حسابی داغ شدیم......ساعت از ۲گذشته بود همه دراز کشیدن به جز من.......پاشدم رفتم یه دوری بزنم هوا عالی بود و منم مست.......
از تپه ای کوچیکی که پایینش نشسته بودیم بالا رفتم و محو زیبایی اون قسمت شدم تا حس کردم یکی کنارمه......برگشتم دیدم مریم هستش....اومد کنارم و نشست و گفت خلوت کردی امیر؟؟؟ گفتم دیدم همه خوابید اومدم اینجا...مریم دستشو گداشت روی رون پاهام ....گفتم نزنی باز بهشا؟؟؟ مریم خندید و گفت بگردم براش بزار از دلش در بیارم و دستشو گذاشت رو کیرم....... با نگرانی گفتم نکن دیوونه یه دفعه سروش میاد......مریم گفت نترس وقتی مست میشه از جاش تکون نمیخوره.......و شروع کرد به مالیدن کیرم....راست کرده بودم و استرس عجیبی داشتم......مریم بیخیال کیرمو در اورد و شروع کرد به ساک زدن...دیگه هیچی حالیم نبود گرمای دهنش کیرمو میسوزوند......چند دقیقه ای کیرمو حسابی خورد .....بعد زل زد تو چشمهام و گفت امیر دوست داری بکنیم؟؟؟؟ بهش گفتم معلومه که میخوام...ارزومه......مریم ادامه داد شنیدم از اینکه سوسن با یکی دیگه سکس کنه خیلی خوشت میاد ارههه؟؟بدجور حشری شده بودم گفتم اره دوست دارم...مریم همونجور که کیرمو میمالید گفت اگه بگم الان سروش داره زنتو میکنه چه حالی میشی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
از جام پریدم و گفتم مست کردی؟؟؟؟؟توضیح بده برام......مریم کیرمو زبونی زد و گفت من جریان همه سکس هامونو به سروش گفتم و اونم خیلی وقته میدونه....دهنم باز مونده بود و تکون نمیخوردم................
مریم گفت امیر سوسن بهم گفته که دوست داری ضربدری کنید ...خب منم بهش این پیشنهاد رو دادم و اینم بگم مدتها رو مخ جفتشون بودم تا راضی شدن اما باور کن تا حالا سکس نداشتن الانم بهشون گفتم اگه تا ۱۵ دقیقه دیگه نیومدم یعنی مشغولیم و اونهام شروع کنن.......که الان گذشته......حرفهاش باورم نمیشد....یواش با هم رفتیم از یه گوشه سرک کشیدیم .......
باورم نکردنی بود سروش وسط پاهای سوسن خوابیده بود و داشت کسش رو لیس میزد.......همه چیز مثل خواب بود تصورش تو ذهنم نمیگنجید.....مریم منو به یه درخت تکیه داد و شروع کرد به سام زدن و وسط کارش گفت امیر یادت رفته سوسن من رو واست جور کرد تمام این مدت حسادت نکرد ؟؟؟؟؟///مگه خودت دوست نداشتی سکسش رو ببینی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟تازه تو هم میخواهی زن سروش رو بکنی یعنی من ارزششو ندارم؟؟؟؟؟؟//
حرفهاش ارومم کرد راست میگفت اگه بزنم زیر حرفم تا ابد سوسن حرفهامو قبول نمیکنه.....مریم رو بلند کردم شروع کردم لب گرفتن ازش و سینه هاشو میمالیدم....... وااااای که چقدر دلم تنگ شده بود براش......چسبوندمش به درخت و دمن و شورتشو کشیدم پایین.......
جووووووووون عجب کونی داشت انگار تا حالا ندیده بودمش؛؛؛سرمو فرو کردم لای کونش و شروع کردم به لیسیدن.....جوری حریص بودم که سیر نمیشدم حسابی صداش در اومده بود ...مریم خودشو ازم جدا کرد و دستمو گرفت و گفت بیا امیر وقتشه......جووووووون سوسن نشسته بود رو کیر سروش و داشت کس میداد با دیدن ما یه لحظه متوقف شدن و با بوسی که برا سوسن فرستادم خیالشون راحا شد و دوباره سروش شروع کرد تو کس ناز زنم تلمبه زدن.....مریم جوری جلو سوسن فمبل کرد واسم که بتونه ازش لب بگیره منم معطلش نکردم کیرمو تنظیم کردم و فرو کردم تو کسش.....واااااای که کس نبود کوره اتیش بود بالاخره به ارزوم رسیدم هم کس ناز مریمو میکردم هم از کس دادن سوسن بی نهایت لذت میبردم........لمبرهای مون کون مریمو میچلوندم و تا ته کیرمو میزدم به کسش تا ارضا شد و ولو شد رو زمین......
رفتم شروع کردم به لب گرفتن با سوسن...حس میکردم خیلی بیشتر از قبل میخوامش....اروم بهش گفتم حالا میخوام به ارزو هر جفتمون برسیم....میخوام ببینم ۲تا کیر تو کس و کونته.......سوسن چشمهاش خمار شد و گفت زود باش امیر بازم کیر میخوام......... رفتم مریمو بلند کردم و کیرمو خوب خیس کرد و رفتم پشته سر سوسن و اروم کیرمو کردم تو کونش......صدای ناله هاش بلند شد هر چی بیشتر فرو میکردم صدای سوسن بلند تر میشد........
تا اینکه کل کیرم رفت تو کونش...........با سروش ریتم رو هماهنگ شدیم و با هم کس و کون زنمو میگاییدیم.......سوسن تو اوج لذت بود و این لذت بردنش منو بیشتر خوشحال میکرد........تا دوباره ارضا شد .......دیگه داشت ابم میومد به مریم گفتم قمبل کنه و بلافاصله کیرمو فرو کردم تو کونش و چندتا تلمبه زدم و همه ابمو خالی کردم تو کونش............سروش هم همینکار کرد و حسابی کون سوسن رو ابیاری کرد......
از اون به بعد ما سکسهای زیادی با هم داشتیم و همیشه سعی کردیم بهترین لذت رو بهم بدیم......پایان (نویسنده سامان)
     
  ویرایش شده توسط: sa200222   
زن


 
سکس گروهی با شهرام و سپیده

شهرام و سپیده یه زوج خوشبخت و جوونی بودن که شهرام با من تو یه شرکت همکار بود.ما
تو یه شرکت خصوصی کار میکردیم و روابط صمیمی با هم داشتیم .معمولأ عصرها به اتفاق
هم بیرون میرفتیم.من و خانومم وشهرام و همسرش.
سپیده 8ماهه باردار بود و شهرام خیلی لز این موضوع راضی بود.اونها چند سال بود که
میخواستن که بچه داربشن و تازهموفق به این کار شده بودن.یهروز تو شرکت که منو
شهرام تنها بودیم یه مرتبه شهرام گفت یه چیزی بگم مسخرم نمیکنی/گفتم بگو.سعی خودمو
میکنم.اونم گفت خیلی هوای کوس کردم.کیرم حسابی باد کرده.
منم خندیدم و گفتم بایدم باد کنه وقتی شکم خانومتو باد میکردی بایدم به فکر اینجاش
بودی.اونم خندید و گفت: ازت راهنمایی خواستم نگفتم که بازخواست کن.
منم گفتم که یا یه جنده پیدا کن.یا یه صیغه.یه راه کم هزینه هم هست.گفت چی؟گفتم
ناراحت نمیشی ؟گفت : نه بگو.منم گفتم برو از کون با سپیده حال کن.آهی کشید و گفت
اصلأ دل و دماغ سکس نداره سپیده.برخلاف چیزی شده که قبلأبود.بعد خودش شروع کرد از
ماجرای سکسهاشون تعریف کردن.هرچی بیشتر میگفت داغتر میشد.راستش منم بدم نمیومد که
بیشتر توضیح بده.چون سپیده یه زن خیلی خوشگل و خوش تیپ بود.
منم تحریکش میکردم تا بیشتر توضیح بده.اونروز حدود 2ساعتی از سکس خودش و سپیده برام
تعریف کرد و ازم قول گرفت که پیش خودمون بمونه.
یه چند مدتی هرروز کارمون شده بود از سکس برای هم گفتن.هرکاری که تو سکس دوست
داشتیم به هم میگفتیم.واقعأ احساس جالبی بود.سپیده فارغ شد و یه دختر خوشگل بدنیا
آورد که اسمش رو گذاشتن دنیا.
بعد یه مدت که گذشت شهرام اومد و گفت که دیشب بعد از یه وقفه طولانی بالاخره سپیده
رو کردم.منم بهش تبریک گفتم و پرسیدم چکار کردی.
تعریف کرد که سپیده رو تو چه حالاتی کرده و یه مرتبه گفت: جات خالی.منم سریع
گفتم.دوستان به جای ما......خندید و گفت:خیلی حال کردی نه.؟گفتم:اگه ناراحت نمیشی
باید بگم آره خیلی.اونم مثل اینکه بیشتر حشری شده باشه گفت یه عکس نشونت میدم تو
نظر بده.
بعد تو موبایلش یه عکس از یه کوس و یه کون نشون داد منم شروع کردم به تعریف و
تمجچید.گفت:میدونی از کیه؟گفتم نه.گفت از سپیده.کیرم حسابی بلند شد طوریکه شهرام هم
فهمید.پرسید الان نظرت چیه.کمی خجالت کشیدم ولی گفتم پسر معرکست.نوش جون کیرت.
اونم خندید و گفت دیشب به سپیده تعریف میکردم که تو دوران تعطیلی سکس با تو چه
حرفایی زدیم.سپیده هم کنجکاو شده بود و هی میپرسید که چه حرفایی زدیم.شهران مثل
اینکه آتشش خیلی تند تر شده بود.
گفت:دیشب فهمیدم سپیده ازت خوشش میاد.منم گفتم خب.ما
دوست خانوادگی هستیم و با همدیگه راحتیم.گفت:نه سپیده دوست داره با تو لذت سکس رو
تجربه کنه.همینطور خشکم زده بود.گفتم:میدونی چی میگی؟گفت: آره.نظرت چیه/گفتم حتمأ
تو هم رو خانوم من نظر داری دیگه؟گفت: حالا تو بیا یه شب دوتایی سپیده رو سرحال
بیاریم تا بعد.
خلاصه 10-12 رو ز گذشت تا اینکه شهرام تو اداره بهم گفتکه بعد از ظهر باید با هم
بریم خونشون.منم که یادم نبود گفتم چه عجب؟گفت :سپیده میخواد.یادم اومد و کیرم
دوباره هوس کرد.شهرامم فهمید و گفت:دیدی تو هم هوس کردی/
قبول کردم و بعد از ظهر با هم قرار گذاشتیم و رفتیم خونشون.واردخونشون که شدیم
حسابی خجالت میکشیدم ولی دیدم که سپیده با یه لباس باز و سکس اومد به استقبالمون و
پذیرایی کرد کمی راحت تر شدم.
خلاصه وقت مقرر رسید و ما رفتیم تو اتاق خوابشون.شهرام لخت شد و منو هم لخت
کرد.سپیده هم با کمک ما لخت شد.لخت لخت بودیم.داشتم کوس و کون و پستونای ناز و شهوت
آور سپیده رو دید میزدم که شهرام گفت:بفرما.نوش جون.مشغول شدیم و هرکدوممون از یه
جایی با سپیده ور میرفتیم.من حسابی پستونای قشنگشو خوردمو شهرام داشت با کوسش ور
میرفت سپیده حسابی حشری شده بود و داشت داد میزد و از من کیر میخواست.کیرمو دادم
دستش تا ساک بزنه.ولی گفت که دوست نداره.منم که دیگه طاقت نداشتم.درازش کردم و کیرم
رو گذاشتم تو سوراخ کوسش واقعأ نمیدونم چقدر طول کشید ولی زود تموم شد آبمو ریختم
رو شکمش و بی حال دراز کشیدم و دیدم که شهرام داره نگاه میکنه منم بی حال گفتم حالا
نوبت تو شد.خندیدیم با هم.شهرام هم کوس سپیده رو آب داد و اونروز تموم شد.الان بعد
از یکسال از اون ماجرا هر 3-4 ماه یه بار بازم سپیده من رو مورد لطف قرار میده و با
شهرام حسابی سر حال میاریمش.ولی الان دیگه با حوصله میکنمش خیلی با حوصله

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
خونه دانشجویی

سلام امیدوارم داستانم زیاد بد نباشه دفعه اولمه که می نویسم
من شهره 23 ساله قد 170 وزن 55 سایز سینه 80 رنگ پوست سبزه و هیکلم کاملا باربی

موضوع بر می گرده به 3 سال پیش که تو یه دانشگاه تو یه شهرستان قبول شدم اما من خوابگاه نرفتم و خونه گرفتم تو اون خونه ما 6 نفر بودیم که هر دو نفر یه اتاق داشتیم . من اونجا بود که با روشنک آشنا شدم و هم اتاقی شدیم .
روشنک یه دختر با پوستی سفید مثل برف و اندام توپ قد 170 و وزن 60 سایز سینه هاش 85 (بعدا فهمیدم) و یه قمبل بزگ که حتی از زیر گشادترین شلوار هم دیده میشد . و البته عضو یه خانواده مذهبی که البته خودش و لباس پوشیدنش اینو نشون نمی داد .
اون همیشه تو اتاق لباسای راحت می پوشد لباسایی با یقه های باز که وقتی خم می شد اگه با دستش نمی گرفت سینه هاش کاملا میومد بیرون البته فقط تو اتاق بیرون جلو بقیه بچه ها لباس بسته می پوشید .
هر روز که می گذشت ما بیشتر به هم وابسته می شدیم یه جورایی من عاشقش بودم و واسم مثل بت مقدس بود و واسه ذره ذره وجودش میمردم . انگار نه انگار که من یه دخترم اونم همیشه می گفت تو مثل پسرایی و من اذت می ترسم.
اما من واقعا نمی تونستم جلو خودمو بگیرم که با دیدنش حشری نشم . کمکم روی ما بهم بازتر شد و اون دیگه کمکم تو اتاق با سوتین و شورت راه می رفت وقتی راه می رفت کونش همچین بالا و پایین میرفت که قلبم با دیدنش از سینه می خواست بزنه بیرون .
یه شب که خواب بود البته الکی خودشو بخواب زده بود رفتم کنارشو شروع کردم به خوردن لباش که دیدم اونم داره لبای منو می خوره اما چشماشو باز نکرد کمکم سوتینشو باز کردم درش آوردم و انداختم کنار شروع کردم به مالیدن سینه هاش و بعد از خوردن لاله گوشش و لیسیدن گردنش نفساش تند تند شده بود داشت لذت می برد من سینه اش رو گرفتم تو دهنم و با دستم کمکم به کسش نزدیک شدم اول از روی شورت کسشو مالیدم و بعد با دستم سینه اش رو ملیدم و از روی شورت باا زبونم لیسش زدم بعد با یه دستم و به کمک خودش البته هنوز چشاشو باز نکرده بود شاید خجالت می کشید شورتشو دراوردم و از منظره ای که میدیدم چند دقیقه مات موندم یه کس تپل که البته قبلا از روی شورت حدس زده بودم تپله .و سفید که حتی به مو هم نداشت ( روشنک خیلی به این اهمیت میداد که بدنش تمیز باشه من حتی دستاشو ندیده بودم که مو داشته باشه ) با لبای صورتی روشن که خیلی هم خوش بو بود که یه هو دیدم با دستاش سرم رو به کسش نزدیک کرد و منم با کمال میل شروع به خوردم کسش کردم خیلی خوش مزه بود وقتی مست بود اینقدر قشنگ آه و اوف می کرد که داشتم از شدت حشر میمردم و حدود 4 ساعت خوردم و خوردم تو این مدت 3 بار ارضا شد اینقدر قشنگ میلرزید و ابش از کس قشنگش می ریخت بیرون که لذت منو 100 برابر می کرد و منم نمیذاشتم حتی یه قطره از اب خوشمزه اش هدر بره و همشو می خوردم .خیلی حال میداد اما اون هیچوقت حاضر نشد کس منو بخوره اما من با خوردن کسش خیلی حال می کردم.
ما مدتها همینطوری حال کردیم تا اون ازدواج کرد اما بعد ازدواج هفته ای یه بار میاد خونه ما و حالا که پرده نداریم (البته پرده من براثر یه تصادف پاره شد) با دست تو کس هم می کردیم بیشتر حال می کردیم . تا 10 ماه پیش که یه روز زنگ زد و گفت خودتو برسون که مستم منم خوشحال سریع رفتم حمام و خودمو تمیز کردم و راه افتادم نیم ساعت بعد رسیدم در زدم رفتم بالا که شوکه شدم ............
دیدم شوهرش خونه است ساکت نشستم گفتم حتما الان می ره سرکار که دیدم روشنک لخت شد و اومد گفت امروز سه تایی حال کنیم کاملا تو شوک بودم من تاحالا با مرد سکس نداشتم اونم در حضور زنش .روشنک لخت لخت بود و کمکم لبسای منو دراورد و من فقط یا شورت و سوتین بودم که آرش (شوهر روشنک ) از اتاق اومد بیرون فقط شورت پاش بود اولش خجالت کشیدم و دستام رو سینه هام و کسم گذاشتم اما دیدم روشنک دراز کشید و منو کشید تا کسشو بخورم و با دستاش شورت آرش رو در آورد(وای یه کیر بزرگ و خیلی کلفت مثل مال خارجی ها که تو عکسا دیده بودم ) و کیر اونو کرد تو دهنش شروع به خوردن کیرش کرد من هنوز تو شوک بودم و کس روشنک رو می خوردم آرش واققعا خوش هیکل و زیبا بود با یه کیر بزرگ و کلفت کمکم حشرم داشت میزد بالا و روشنک هم با خوردن کسش اه و ناله می کرد که برای اولین بار آرش کمر منو گرفت و همونطور که داشتم کس روشنک رو می خوردم منو چرخوند و شورتم رو کنار زد وبا زبونش شروع به لیسیدن سوراخ کونم کرد تا زبونش و زد انگار که یه شی خیلی داغ کذاشتن رو کونم خیلی حس خوبی داشتم اما اولش خجالت می کشیدم و بی حرکت مونده بودم و تکون نخوردم اما یکم که گذشت منم داشتم حال می کردم و کمکم منم تکون می خوردم و اه و ناله می کردم که جامون رو عوض کردیم و ارش دراز کشید و روشنک نشست روی کیرش و کیر ارش رو هدایت کرد به داخل کسش و ارش منو نشوند روی دهنش و شروع به خوردن کس من (همیشه فکر میکردم لیسیدن روشنک خیلی باحاله اما اون موقع فهمیدم خوردم ارش خیلی خیلی باحال تره ) کرد و منو روشنک هم سینه های همو میمالیدیم و میخوردیم یه مدت کس منو خورد و بعد جابجا شدیم و اینبار کس روشنک رو خورد و می خواست تو کس من بذاره اما من دفعه اولم بود و من می ترسیدم و نمیذاشتم بذاره که بعد از کلی اصرار و تعریف از اینکه اروم میذاره و نمیذاره دردم بیاد کمکم نرم شدم و خودم رو در اختیارش گذاشتم اول اروم کیرش رو روی درز کسم عقب جلو کرد تا من خوب مست شدم دیگه حواسم به هیچی نبود که یهو حس کردم یه چیز خیلی داغ رفت تو شکمم ز یه فریاد بلند زدم و بعد یکم نگه داشت تا دردش اروم شد بعد یواش یواش شروع به تلمبه زدن کرد وقتی تلنبه میزد انگار رو زمین نبودم و مدام داد میزدم بکن بکن ارش جونم جرم بده کیرت الان مال منه تو کسه منه ..........
که یه دفعه داغ شدمو لرزیدم و ارضا شدم و بعد چند دقبقه کیرشو از کسم در اورد و سریع تو دهن روشنک گذاشت شروع به تلمبه زدن تو دهن روشنک کرد و همزمان کس منو می خورد که من خیلی از این کار خوشم میاد و بعد از چند مین با یه داد بلند ابشو تو دهن روشنک خالی کرد و بعد هر سه همونطور لخت کنار هم دراز کشیدیم و خوابمون برد
وقتی بیدار شدیم یه 2 ساعتی گذشته بود و ارش اول لباسای روشنک و بعد لباسای منو تنم کرد و باهم یه چیزی خوردیم و ارش منو رسوند و تو راه بهم گفت که بهترین سکسی بود که داشته و من خیلی بهش حال دادم و بهم گفت بازم باهم حال خواهیم کرد .
بعد از اون روز ما یک روز در میانبا هم سکس سه نفره داشتیم . روشنک پیشنهاد داد تا علی دوست آرش به ما بپیونده تا دوبه دو و ضبدری سکس کنیم اما ارش حاضر نبود کس دیگه ای من رو بکنه و می گفت فقط خودش دوست داره منو بکنه تا بعد از چند ماه روشنک حامله شد و کمکم سکس منو ارش دو نفره شد. حالا هر سه منتظریم تا بچه اونا بدنیا بیاد تا باز سه نفره حال کنیم.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
صفحه  صفحه 4 از 20:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  17  18  19  20  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان های ضربدری

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA