انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 31 از 147:  « پیشین  1  ...  30  31  32  ...  146  147  پسین »

Incest Sexy Story - داستان های سکسی با محارم


زن


 
فیلم سوپر مفید است

سینا هستم 20 سالمه اهوازیم
داستانم 3سال پیش اتفاق افتاد
داستانم از اون جایی شروع شد که مادرم تصمیم گرفت که خواهرش رو به همراه خانوادش خونمون دعوت کنه
من پوست روشنی دارم موهامم بوره ورزشکار هم نیستم بدنسازی هم نمیرم اندام لاغر اما خوبی دارم تک فرزندم بیشتر مواقع خونمون بدلیل شغل پدر ومادرم خالیه ولی هیچ وقت تا اون موقع دنبال دخترا نبودم یعنی خوشم نمیومد یا بهتره بگم تو حرف زدن با دخترا کم می اوردم و دست و پامو گم میکردم دخترا هم بیشتر پسرای بامزه و چرب زبون رو دوست دارن و بر خلاف پسرا کمتر تو دوستی به زیبایی اهمیت میدن این شد که دیگه دنبال دخترا نرفتم و دلم به فیلم سوپرایی که دانلود میکردم خوش بود انصافا انقدر تو دانلود فیلم سوپر دقت و مهارت داشتم که همه انگشت به دهن میموندن یعنی بهترین ها رو داشتم یه هارد 500گیگ فیلم با کیفیت اچ دی تو این سه-چهار سال داشتم فول میکردم خلاصه فردا شب شد خالم با شوهرش و دخترخالم یلدا اومدن خونمون . یلدا دختر خالم دختر نازیه موهاش مثل من بوره و یه خورده روشن تره منم خیلی دوسش داشتم اما هرگز نه به زبون می اوردم نه با نگاهم نظرشو جلب می کردم شام که خوردیم پدرم با شوهر خالم مهدی رفتن سر بحث استقلال پرسپولیس ٫بابام پرسپولیسیه مهدی اقا استقلالی منم به بحثاشون گوش میدادم مامانم وخالم هم رفتن تو اشپزخونه هم ظرف ها رو بشورن هم یه کم با هم اخطلاط کنن دختر خالم هم اجازه گرفت که بره سر کامپیوتر میخواست فیس بوکشو چک کنه. نمیدونم چرا باب شده هرکی میاد خونمون یاد فیس بوکش میوفته هی میگن سرعتش عالیه یا این که خونشون اینترنت نداره بله یلدا مثل همه فامیلا رفت تو اتاقم.منم نشستم با کری خوندن پدر به اقا مهدی و برعکس داشتم حال میکردم. من اهل فوتبال نیستم ولی خیلی دوست دارم مناظره اون ها رو که دو اتیشه و متعصب به تیمشون بودن ببینم. حدود 10 دقیقه ای گذشت اونا داشتن حرفاشونو ادامه میدادن که با کف گرگی خودم روی پیشونیم حرفاشون قطع شد اونقدر صداش زیاد بود که داشتن منو با تعجب نگاه میکردن.بابام گفت پسر چته دیوونه شدی خودتو میزنی منم الکی بشون گفتم یادم رفت فردا امتحان دارم هیچی نخوندم با سرعت به سمت اتاقم همون جایی که یلدا بود دویدم یادم نبود هارد پر فیلم سوپر رو کامپیوترمه حتی فیلماش هم رو صفحه نمایشگر تو برنامه درحال پخشه منم فقط متوقفشون کردم یادم نبود پنجره رو ببندم یا حتی فایلا رو هیدن کنم تو همین فکرا بودم داشتم خودمو سرزنش میگردم که چرا این کار و اون کار نکردم که رسیدم دم در اتاق در رو با سرعت باز کردم دیدم بله یلدا داره فیلم سوپر ها رو نگاه میکنه تازه یه دستشم رو کسش بود از رو شلوار داشت میمالید.تا در باز شد با دستپاچگی پنجره برنامه رو بست اولش تو چشاش حیا رو میشد ببینم ولی بعد از چند لحظه رو خودش مسلط شد.دیدم سرشو تکون داد و لباشو به هم سفت کرد بعدش گفت:واسم متاسفه و خیلی احمقم منم مونده بودم جوابشو بدم که اگه بد هست چرا تو داشتی مثل ندیده ها نگاه میکردی که همون دستپاچگی اومد سراغم نتونستم حرف بزنم فقط تو چشمای قشنگش زل زده بودم.اونم که فهمید خودم رو باختم با اخم از جلو چشام رفت تو اتاق پذیرایی پیش بابام و اقا مهدی من فقط میتونستم با چشام اون رو دنبال کنم که از اتاق خارج میشه زبونم بند اومده بود نمیدونستم میره به پدر مادر خودم یا خودش میگه یا نه اعصابم خورد شده بود خلاصه حرفای مادرم وخالم تموم شد بعد بایک اشاره به اقا مهدی شوهر خالم فهموند که وقت رفتنه.اون شب همه خوشحال بودن حتی یلدا هم لبخند همیشگی رو لبای نازش بود.اون شب همش تو فکر وخیال بودم.نمیدونستم چی به سرم میاد همش قیافه یلدا جلوی چشام بود.شب رو با بدبختی گذروندم صبح مثل همیشه پدر ومادرم رفتن سر کار منم با ناراحتی و افسردگی راهی دبیرستان شدم هنوز تو فکر بودم حتی درس دبیر ها رو نمی فهمیدم فقط جزوه هارو مینوشتم ظهر هم یه راست اومدم خونه دوست داشتم با یکی حرف بزنم ولی مثل همیشه تنها بودم غذا رو گذاشتم گرم بشه خودم رفتم حمام .غذا رو خوردم چشمام سنگین شد شب قبلش بخاطر فکر فقط چند ساعت خوابیده بودم رفتم بخوابم شاید پنج دقیقه تو رخت خواب بودم که زنگ خونه به صدا در اومد تو دلم فقط داشتم به اون مریضی که داره وسط ظهر زنگ میزنه فحش میدادم.در رو که باز کردم خشکم زد.یلدا با لباس مدرسه بود من دعوتش کردم تو راستش خیلی ازش میترسیدم .میدونستم برای کار مهمی اومده چون سابقه نداشت اون تنها بیاد ولی چی .رفت روی مبل نشست منم رفتم سر یخچال از شربت مهمونی دیشب که مونده بود برای خودم وخودش ریختم.بعد از پنج دقیقه که سر حال شد گفت سینا من بخاطر قضیه دیشب اینجام من به هیچکس نمیگم که دیشب چی دیدم اما به یه شرط.من که تا اون موقع یه کلمه هم حرف نزده بودم یه دفعه گفتم چیه شرطت٫ گفت اگه میخوای به کسی نگم باید از اون فیلم ها به منم بدی.من با تعجب نگاش کردم اما هیچ چاره ای نبود با نا امیدی فلشش رو که رو میز گذاشت بلند کردم از بهترین ها براش ریختم بهش دادم.نشستم باقی شربت رو خوردم.یلدا تشکر کرد گفت من به مادرم گفتم که کلاس تقویتی دارم بعدش میرم خونه دوستم باهم درس بخونیم با خجالت گفت من که مثل تو خونم خالی نمیشه٫ میشه یکی از فیلماتو بزاری نگاه کنیم من که جا خورده بودم برای این راضی بشه رفتم هارد رو به ال سی دی وصل کردم.فیلم مربوط به یه پورن استار بود که نقش پرستار رو بازی میکرد یه بیمار هم داشت مخش رو میزد بعد شروع کردن لب دادن بعدش کس لیسی مرده چند دقیقه بعد زنه ساک میزد.اخر هم مرده کیرشو کرد تو کس پرستاره صدای ناله و اه ٫سالن رو پر کرده بود من احساس کردم از سرم داره بخار میاد بدنم داغ شده بود کیرم که شق شده بود روجا به جا میکردم که یلدا نبینه یلدا هم مثل من اوضاعش خوب نبود هی سر جاش تکون میخورد و دستش به سمت کسش میرفت من تو اون لحظه خیلی هوسشو کردم نمیدونستم اونم میخواد یا نه برای همین رفتم روی مبلی که نشسته کنارش نشستم بدون اینکه کاری کنم.دیدم یلدا داره نگام میکنه داشتم دیوونه میشدم همیشه دوست داشتم لبشو ببوسم سرمو به صورت ولبش نزدیک کردم یه بوس کوچیک کردم دیدم لبخند زد یکم هم خجالت کشید ولی بلافاصله دوباره لبمو رو لبش گذاشتم این دفعه اون هم همکاری میکرد.خیلی خوشمزه بود حتی زبونش رو میمکیدم لبمو جدا کردم رفتم مغنعه که جزء یونیفرم مدرسش بود رو در اوردم موهاش که با گیره وصل بودن ازاد کردم از موهای ازاد شده وبلند خوشم میومد اونم موهای بور رفتم سمت مانتوش یکی یکی دکمه هاشو باز کردم لباس زیر شم در اوردم سوتین نبسته بود اون موقع ها از سوتین خوشش نمیومد وقتی لباس اخرشو در اوردم سینه هاش افتادن بیرون خیلی ناز بودن نوکشون صورتی متمایل به تیره بود سینه هاشو تو دستم گرفتم دیدم خجالت میکشه خودم هم لباسمو در اوردم بدنمو رو سینش گذاشتم خیلی دوست داشت بهم بچسبه هی با دستش کمرمو مالش میداد به طرف خودش میکشید بهم گفت بیا بریم روی تخت خوابت منم قبول کردم لباسامونو بلند کردیم بردیم تو اتاق.روی تخت نیمه لخت دراز کشید میشد تو چشمای نیمه بازش شهوت رو دید منم رفتم روی تخت شلوارشو با کمک خودش در اوردم حالا فقط یه شورت پاش بود خودم هم شلوارمو در اوردم روم نشد شرتم رو در بیارم رفتم سراغ یلدا دوباره لبشو بوسیدم .سینه هاش رو میمکیدم اون خوشش میومد بوی عطرش منو حشری کرده بود رفتم سمت کسش از رو شرت یه بوسه زدم رو کسش خندید شورتشو با خجالت از پاش در اوردم کسش یه دونه مو هم نداشت تا حالا کس نخورده بودم مثل همه فیلم سوپر ها اول کسشو بو کردم نمیدونم چه بویی میداد ولی حسابی منو دیوونه کرد طوری که شروع کردم تمام کسشو لیسیدن یلدا داشت میمرد چشماشو بسته بود حسابی داشت حال میکرد نمیدونم چقدر داشتم میلیسیدم ولی اخراش یلدا صداش بلند شد کمرشو بالا پایین میکرد که با یه اه شهوت انگیز به اورگاسم رسید ابش ریخت رو تخت یه ذره از ابش هم ریخت تو دهنم که تفش کردم تو دستمال به یلدا گفتم دوست داره ساک بزنه اما گفت بدش میاد منم اصرار نکردم دوباره لبشو بوسیدم بهش گفتم بزار که از کون بکنمت اولش ناراضی بود اما با اصرار من راضی شد که بده من یکم کونشو مالوندم رفتم سر یخچال وازلین رو برداشدم انگشتم رو چرب کردم و با زحمت کردمش تو کونش یلدا خیلی اذیت شد خودشو جمع کرد اما من انقدر عقب وجلو کردم که براش عادی شد یه انگشت دیگم هم کردم توش دوباره به درد افتاد و چند لحظه بعد ساکت شد انقدر حشری شدم که سریع کیرم رو چرب کردم به یلدا گفتم خودشو شل کنه بعدسر کیرم رو بافشار کم کردم تو کونش کیرم خیلی لیز شده بود طوری که میتونستم تا ته کیرمو بکنم تو کونش ولی کم کم کردم توش یلدا رو میدیدم که داره لبشو گاز میگیره بعضی اوقات هم دهنشو باز میکرد داد بزنه ولی داد نمیزد خیلی دلم براش سوخت اما چاره ای نبود همون طور که کیرم توش بود گردنش رو می لیسیدم و گاهی کمرشو ماساژ میدادم کم کم کونش عادت کرد منم سرعت رفت و برگشت کیرم رو سریع تر کردم با دستام سینه هاش رو گرفته بودم. شاید یه دقیقه داشتم تلمبه میزدم حس کردم ابم میخواد بیاد خیلی زود بود کیرم رو در اوردم رفتم با اب سرد شستمش خشکش کردم دوباره چربش کردم اما این دفعه یلدا رو برگردوندم به صورت هفتی پاهاش رو دادم بالا کیرم رو کردم تو کونش کیرم خیلی سفت شده بود وقتی کیرم رو بالا وپایین میکردم سینه هاش میلرزیدن و خودشم گهگاهی اه میکشید منو خیلی حشری کرده بود بردمش گوشه تخت خودم اومدم پایین تخت ایستادم پاهاش رو دادم بالا خودم افتادم روش شروع کردم تلمبه زنی انقدر ادامه دادم که دیگه یلدا صداش در نمیومد فقط چشماش رو بسته بود نمیدونم شاید داشت لذت میبرد منم بعد از چند دقیقه حس کردم ابم داره میاد اون قدر به یلدا اعتماد داشتم و دوسش داشتم که کیرم رو تا ته کردم تو کونش با یه اه بلند ابمو خالی کردم توش .همون جا روش افتادم حال نداشتم بلند شم.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
کردن کون خواهر زنم زهرا

اسم من حسینه 30 ساله متاهل
داستان ما از اونجا شروع شد که یه روز با کلی داستان چند تا فیلم سوپر گیر آورده بودم تا تنهایی تماشا کنم. زن و بچم رو به یه بهونه فرستادم خونه پدر زنم و خلاصه فیلم سوپر رو گذاشتم تو کامپیوتر و لخت شدم واسه جق زدن، فیلمه خیلی محرک بود منم تصمیم داشتم اون شب سه بار جق بزنم. داشتم به اوج میرسیدم که یه هو موبایل زنگ خورد. وحشت کردم چون زنگ موبایل زنم بود. طبق روال جا گذاشته بود. بلند شدم جواب بدم دیدم خواهر زنم زهراست. هر چی فحش رکیک بود بهش دادم که تمرکزم رو بهم ریخته بود. سایلنتش کردم و دوباره مشغول شدم. چند ثانیه نگذشته بود که تلفن خونه به صدا در اومد. دوییدم بر دارم دیدم زهراست گفتم ببین حالا کونی رو اونوقتی که ما میخوایم بکنیمش نیست حالا که تو حال خودمونیم هی مزاحم میشه. اومدم سراغ فیلم و خلاصه خودمو راحت کردم.
چند دقیقه ای شل و بی حال افتاده بودم که اس ام اس اومد واسه گوشی زنم. زهرا بود دوباره. نوشته بود ذهره جان خونه اید امشب بیام اونجا. راجع به زهرا بگم یه دختر 24 ساله دانشجوی حسابداری دانشگاه شمال. حسابی سکسی و خوشگل و کردنی ولی به ما پا نمیداد به خاطر خواهرش. بزرگترین آرزوم کردن کونش بود. البته یه چند باری بازیگوشی میکرد و یه دفعه با سر باز و لباس تنگ میومد جلوم بعد یه دفعه با یه جیغ کوچیک در میرفت مثلا نمیدونسته من اونجام. ما هم که کیرمون راست میشد و...خلاصه خونه ما کرج بود و سر راه دانشگاهش. بعضی وقتا که دیر میشد میومد خونمون شب میموند و فرداش میرفت خونشون تو رسالت. اول که اس ام اس رو دیدم گفتم اه کاش زنم رو دنبال نخود سیاه نمیفرستادم خونه باباش امشباین خانوم خوشگله رو میدیدیم. ولی بعد یه هو یه فکر شیطانی تو سرم اومد دست و پام شروع کرد به لرزیدن. سریع از قول زنم با گوشیش اس ام اس دادم خواهش میکنم عزیزم تشریف بیارین ما شام منتظریم. جواب داد چرا جواب تلفنم رو نمیدی، جواب دادم دستم بنده عزیزم بیا صدای قشنگتو از نزدیک میشنویم. گفت : نه ذهره جان شما با حسین آقا شامتون رو بخورین من یه کم دیر میام. دوزاریم افتاد که با دوست پسرشه دیر نمیتونه بره خونه میخواد شب بیاد پیش ما. فقط دعا دعا میکردم که زنم از خونه باباش زنگ نزنه بهش. سریع رفتم حمام و خودم رو اصلاح کردم و صد تا نقشه واسه کردنش کشیدم چند تا عکس سکسی و فیلم سوپر ریختم تو دسکتاپم. ساعت شد حدود 11 شب زنگ زدم به زنم گفتم کارم طول کشیده نمیتونم بیام اونجا اون بنده خداهم قبول کرد. سریع یه اس ام اس از گوشی زنم دادم به زهرا که بیا خونه دیگه دیره، رسیدی زنگ نزن دارم سعید رو میخوابونم. از خوا ب میپره. سعید پسرم بود 3 ساله. جواب داد باشه نزدیکم. ساعت 11.30 بود که اس داد در رو باز کن. قلبم مثه سگ داشت میزد.در و باز کردم جاش رو تو پذیرایی انداخته بودم و برقها رو هم خاموش کرده بودم که داستان عملی بشه. در واحد رو باز کردم و یه جفت کفش زن وبچم رو گذاشتم دم در که شک نکنه. صدای پله ها که میومد صدای قلب منم تند تر میزد. خلاصه رسید بالا. چی میدیدم چه کوسی شده بود. سینه ها سفت و گنده. کون گنده. شلوار روشن لی تنگ. مانتو آبی آسمونی چسب. موهای مش کرده وآرایش صورت در حد عروس. در رو باز کردم آروم گفتم بفرمایین تو کفشاشم برداشتم. کم قد بلند بود 15 سانتی هم پوشیده بود.خلاصه دستش پر بود از کیف و کتاب و گل و هدیه و ... همین که دولا شد از جلوی در برشون داره کون خوشگل و گندش نمایان شد باورم نمیشد این همون زهراییه که 9 ماهه دانشگاه قبول شده. معلوم نبود اونجا دانشگاهه یا باشگاه بدنسازی؟ اومد تو و گفت چرا آروم حرف میزنین گفتم سعید تازه داره خوابش میبره، ذهره هم پیشش خوابیده. گفت اهههه میخواستم ببینمشون . گفتم حالا فردا هم وقت هست. منم خیلی خسته ام ببخشید تنهاتون میزارم. ذهره جاتون رو انداخته و لباس هم براتوون گذاشته. اگه شام هم نخوردین شام هنوز گرمه. گفت مرسی خوردم. شب بخیر گفتم و رفتم تو اتاق خواب که مثلا با زن و بچم بخوابم. در اتاق خواب ما طوریه که مشرفه به کل حال به جز آشپزخونه. رفتم پشت سوراخ در اتاق نشستم. بند و بساطش رو گذاشت زمین و روسریش رو در آورد و دگمه های مانتوش رو باز کرد و در آورد. وای خدای من چه کوسی شده بود سینه هاش داشت تاپش رو میترکون. رفت تو آشپزخونه و از رو اوپن لباسایی رو که مثلا زنم براش گذاشته بود برداشت و شروع به عوض کردن کرد. ولی دیگه من هیچی نمیدیم. خلاصه با یه شلوار پارچه ای سفید نازک گشاد و همون تاپش اومد پشت در اتاق گفت : ذهره، ذهره جان. من سریع در رو تا نصفه باز کردم و گفتم یواش سعید بیدار میشه. ذهره میگه چی کار دارین. گفت هیچی شب بخیر... فقط رمز کامپیوترتون رو میگین میخوام ایمیلهامو چک کنم. بهش گفتم اونم رفت. رفت سراغ کامپیوتر و اینترنت رو باز کرد. چون رو صندلی نشسته بود دیگه فقط موهاش معلوم بود. منم که دو لا جلو سوراخ در، دستم به کیرم منتظر که کارش تموم شه .یک ساعتی تو اینترنت و فیس بووک و ... چرخید تا خلاصه خسته شد و اومد کامپیوتر رو خاموش کنه که چشمش به عکسا خورد. داشت نگاشون میکرد و کیر من دیگه راست شده بود. همش برمیگشت در رو نگاه میکرد و دوباره کامپیوتر رو نگاه میکرد. چون صندلی رو چرخونده بود به در مسلط باشه، من تموم جونش رو داشتم میدیدم. ترسیده بود و هر دو سه ثانیه در اتاق رو نگاه میکرد. شروع کرد نگاه کردن فیلم سوپرا دور تند زد رفت جلو تا آخر هنوز استرس داشت.منم فیلمایی انتخاب کرده بودم که چند نفری وحشیانه از کون میکنن و دست به کس طرف نمیزنن. خلاصه من که داشتم جق میزدم با دیدن این صحنه ها و زهرا تنها تو خونمون آبم دوباره اومد. زهرا هم سریع رفت دستشویی و اومد تو آشپزخونه و یه ناخنک زد به میوه و شام و رفت بخوابه. خلاصه انتظار ما شروع شد تا زهرا جونم خوابش ببره. من که از یه طرف دوبار آبم اومده بود و نا نداشتم یه نیم ساعتی صبر کردم و بعد آروم اومدم بیرون و رفتم تو آشپزخونه و یه چند تا میوه و یه کم شام چند بار گرم شده دیشب و هفت هشت تا خرما و یه لیوان شیر و خلاصه دادم بالا انرژی بگیرم. زهرا هم خوابیده بود و تکون نمیخورد. حتما اگه بیدار بود میومد ببینه کیه تو آشپزخونست. آروم برق رو خاموش کردم و برق هالوژن حال رو روشن کردم که نور کمی تو پذیرایی میتابوند. آروم نشستم پیشش قلبم مثه سگ میزد.به پهلو خوابیده بود و رو خودش یه چادر سفید کشیده بود. دستم رو گذاشتم رو باسنش .... وای چقدر نرم بود.آروم کشیدم رو رونای پاش. صدای قلبم رو میشنیدم و دستام میلرزید. اگه بیدار شه و عصبانی بشه و آبروم بره چی...آروم باسنش رو از رو چادر بوسیدم و آروم آروم تا زانو و بعد هم تا نوک پاش . یه کم جرات گرفته بودم این دفه دو دستی و محکم تر نوازشش کردم. بعد دستم رو از زیر چادری که روش کشیده بود. بردم تو آروم آروم بردم سمت کسش. وای دستم که بهش خورد دیدم نمناکه. آروم چادر رو از رو کونش برداشتم یه ذرش زیرش گیر کرده بود واسه همین نتونستم کامل بلندش کنم. کمرش معلوم بود آروم دستم رو گذاشتم رو کمرش و نوازش کردم. یه هو چرخید سمت من و منم از ترس خودم رو پرت کردم رو زمین و خودم رو زدم به خواب. 10، 20، 30 ثانیه گذشت و هیچ صدایی نیومد گفتم حتما الان بیدار شده و نشسته و داره منو با عصبانیت نگاه میکنه، آروم سرم رو چرخوندم دیدم به اون پهلو خوابیده و روش به سمته منه و چادر هم به کل رفته کنار. آروم بلند شدم رفتم پشتش و دوباره نشستم و شروع کردم به مالیدن کونش. وای چی بگم که چه حالی داشتم. فقط اونایی که دزدکی کسی رو مالوندن میدونن من چی میگم. خوابیدم کنارش و آروم خودم رو چسبوندم بهش. کیرم آروم خورد به کون خوش فرمش آخه منم شورت پام نبود فقط یه شلوار نازک. جرات کردم و دستام رو آرو گذاشتم رو سینه هاش. وای چقد سفت بود. آخه سوتین داشت. دستم رو آروم بردم سمت کسش. خیسه خیس شده بود دیگه فهمیدم بیداره. آروم شلوارش رو کشیدم پایین. چون به پهلو بود فقط یه طرفش اومد پایین و شورت صورتی نازکی که تنش بود هر کیری رو راست میکرد. آروم تاپش رو زدم بالا و بدنش رو بوسیدم و آروم دگمه سوتین رو باز کردم. انگار که سینه هاش اون تو احساس خفگی داشت. چون تا دگمه سوتین رو باز کردم سوتینه کامل باز شد ودیگه نمیشد بستش. دستم رو گذاشتم رو سینش وای زهرا کونتو گائیدم که عجب سینه هایی داشتی وای. هنوز یه طرف شلوارش بالا بود و یه طرفش پایین. آروم شورتش رو کشیدم پایین که یه هو دوباره تکون خورد. این دفه دیگه من فقط نگاش کردم و نترسیدم. دمرو خوابید. دیگه فرصت ندادم و بلند شدم و با آرامش شلوار و شورتش رو با هم کشیدم تا پایین کونش. وای چی میدیدم کون زهرا کسی که چند سال به عشق کونش جق زده بودم. دستم رو گذاشتم رو کونش و مالیدم و آروم پاهاشو از هم باز کردم دیگه طاقت نیاوردم و شروع کردم لیسیدن سوراخ کونش. کم کم پاهاش شل تر شد و منم زبونم رو بیشتر رو سوراخ کون زهرا جونم میچرخوندم. زهرا دمرو خوابیده بود و صورتش رو گذاشته بود روی بازوهای دستش تا منو نبینه. منم از خدا خواسته کیرم رو در آوردم و خوابیدم روش. سریع خودشو جمع کرد و منم دستم رو بردم زیرش و سینه هاش رو نوازش کردم. نوک سینه هاشو که میگرفتم پاهاش شل تر میشد. یه دستم رو بردم زیرش و رسوندم به کسش. صدای آه آهش در اومده بود ولی آروم. تاپش رو تا سرش کشیدم بیرون ولی کامل در نیاوردم و صورتش تو لباسش بود . اومدم سراغ کونش و شروع کردم به لیس زدن و کسش رو هم همراه با کونش از پایین تا بالا لیس میزدم. شلوارش رو با شورت کامل در آوردم و پاهاشو باز کردم دیگه تو حال خودم نبودم و به کیرم تف زدم و خوابیدم روش و از زیر سینه هاش رو گرفتم و شروع کردم به خوردن بدنش. میبوسیدمش و حی میگفتم کیرم تو کونت زهرا جوون تاپش رو کامل از سرش دراوردم و از صورتش بوسیدم و شروع کردم به خوردن لاله گوشش. یه دستم زیرش روی کوسش رو میمالوند و یه دستم زیر سینه هاش بود و کیرم رو سوراخ کونش. بعد فشارم به کونش رو زیاد کردم که یه هو چمشاشو وا کرد و گفت چی کار میکنی؟ آروم تر. صدات میره تو اتاق ذهره بیدار میشه. گفتم چه عجب عزیزم بیدار شدی اگه میدونستم اینقد خوابت سنگینه تا حالا 100 بار کرده بودمت. موهاش رو مش کرده بود و بسیار خوشبو شده بود. اندامش فوق العاده سکسی. خوشگلم که بود لامصب. گفتم نگران نباش به ذهره یه قرص خواب آور دادم خورده حالا حالاها بیدار نمیشه. تو راحت باش. گفت ببین چی کار میخوای بکنی. گفتم نگران نباش پرده کوست رو نمیزنم فقط با کونت کار دارم بخواب و آروم باش.خیلی مودبانه گفت بسه بیا تمومش کن. با صدای بلند گفتم لاشی کونی کس شعر نگو من همه چیزو از دست دادما، کلی نقشه کشیدم، کلی تو کفت بودم، میدونی چه قدر بخاطر تو ویتامین از دست دادم، بخواب حالمون رو خراب نکن. هم خودت حال میکنی هم من. ناراحت چی هستی. سرش رو مثه بچه آدم گذاشت زمین و دیگه هیچی نگفت. بازیش بود جنده خانوم خودش خیلی وقت بود که همش یه جورایی سینه و کون و کس و... هم جاشو بهم نشون میداد. البته از رو لباس ولی چه لباسی تنگ تنگ کی کیر ادمو دیونه میکنه. چند بار هم که اتفاقی بدنامون با هم تماس داشت. خلاصه رفتم یه قالب کره دست نخورده آوردم و شروع کردم لیسیدن سوراخ کونش. خوشمزه ترین چیزی بود که تو عمرم خوردم. با یه دستمم آروم با کوسش بازی میکردم. کره رو گذاشتم رو سوراخ کونش یه دفه یخ کرد و تکون خورد. گفتم نترس راه کردنتو بلدم آب تو دلت تکون نمیخوره. کونشو چرب کردم و انگشتامو که ناخناشو تا ته گرفته بودم کم کم فرو کردم تو کونش. به نظرم تا حالا به کسی کون هم نداده بود شاید فقط مالونده بودنش. خلاصه تا یه کم فشارم بیشتر میشد. آخ و اوخ میکرد. سریع پریدم کامپیوتر رو روشن کردم و یکی از اون فیلم سوپرای وحشیانه که چند نفر از کون میکنن رو گذاشتم که بفهمه من چقدر دارم بهش حال میدم. خلاصه برش گردوندم و شروع کردم خوردن سینه هاش انگار دوای درد من سینه هاش بود. چشاشو بسته بود و داشت لذت میبرد. لنگشو داده بودم بالا و انگشتم رو کرده بودم تو کونش و داشتم سینه هاشو میمکیدم. فوق العاده بود.هر از چند گاهی یه لیسی هم به کوسش میزدم تا آروم شه. خلاصه انگشت اشارم رو تا ته تو کونش کردم وشروع کردم به چرخوندن. بعد اومدم بالا سرش و کیرم رو گرفتم جلوی دهنشو گفتم بخور گفت نه من نمیخورم بدم میاد. گفتم کس شر بگی کوست رو جر میدما . بعد خودم به حال 69 رفتم سراغ کوسش و کونشو میخوردم و کیرم دم دهن زهرا جونم بود.بعد چند باری که بهش گفتم شروع کرد زبون زدن بهش، وای چه زبونی داشت. باورم نمیشد زهرا با اون کلاس و قیافه داره کیر منو میخوره. خیلی بد میخورد همش میخورد به دندوناش منم که هم کوسش رو میخوردم هم یک از انگشتامو چرب کرده بودم تو کون زهرا. تنگ تنگ بود قطعا اولین کیری بود که به خود میدید. برگشتم به پشت خوابیدم رو زمین و بهش گفتم بخوابه روم برعکس کیرم رو بخوره. اونم بهتر میخورد ولی لاشی هی با تاپش آب دهنش رو پاک میکرد انگار کیر ما کثیف بود. منم دو تا از انگشتامو کم کم داشتم میکردم تو کونش که یه هو کیرمو گاز گرفت و صدامو درآورد. سریع دستشو گذاشت جلوی دهنشو گفت ببخشید دردم گرفت. میدونست که اگه ذهره بیاد قطعا باور نمیکنه که من زوری اون رو کردم و با اختیار داره بهم میده واسه همین خیلی میترسید . خوب خیال میکرد تو اتاقه . طوری فیلم بازی کرده بودم که اصلا شک نمیکرد. دمرو خوابوندمش و کره رو که تقریبا نصف شده بود کم کم با فشار کردم تو کونش طوری که تو کونش پر شده بود از کره، بعد دو تا انگشتم با هم کردم تو کون زهرا . خوابیدم رو زهرا و کیرمو گذاشتم دمه سوراخ کونش . من که اصلا باورم نمیشد کیرم بره تو کون تنگ زهرا آخه کیر من کوتاهه ولی کلفت. هر چی زور زدم نرفت که نرفت . دوباره بلند شدم و رفتم سر یخچال یه خیار نازک ورداشتم و کم کم کردم تو کون زهرا. خیار رو در اوردم و سه تا انگشتم رو کردم تو شروع کردم به چرخوندن. سرتون رو درد نیارو نیم ساعت داشتم با انگشت و خیار و کره ولیسیدن .. کونشو وامیکردم. دو تا انگشت اشاره دو دستم رو به پشت کردم تو کونشو شروع کردم کشیدن به سمت مخالف که صداش دراومد که حسین اقا تو رو خدا دارم میمیرم از درد. منم که صدای فیلم سوپر رو کم کرده بودم با اشاره دستم بهش گفتم اگه قرار بود بمیری الان همه اینا مرده بودن. نترس من که مثه اینا وحشیانه کونتو جر ندادم 1 ساعته دارم با کونت ور میرم. گفتم آب تو دلت تکون نمیخوره. خلاصه بهش گفتم سگی بشینه و کیرم رو گذاشتم دم سوراخش که دیگه قرمز قرمز شده بود. هی عقب و جلو کرد و هی عقب و جلو کردم تا اینکه یه هو فرو کردم توکه یه جیغ کوتاه کشید و دیدم متکا رو گاز گرفته. کیرم رو در اوردم نگاه کردم دیدم خونیه سریع با دستمال پاکش کردمو کونشم پاک کردم گفتم هیچی نشد تازه داری راه میافتیا. دمرو خوابید رو زمین و من کیرم رو گذاشتم تو کونش کم کم فشار دادم تا دوباره داشت میرفت تو گفت تو رو خدا مردم خیلی درد داره. گفتم شل کن الان تموم میشه .کیرم تا نصفه رفته بود تو کون زهرا و زهرا داشت گریه میکرد .منم بیشتر حال میکردم آخه خیلی مغرور و با کلاس بود ادم میخواست چنان بکنتش که صدای سگ بده خداصه.دیدم داره مقاومت میکنه یه دستم رو اوردم زیر کوسش و انگشتم رو یه کم کردم تو گفتم کونی جنده اگه مقاومت کنی کست رو جر میدما لاشی. دستم که به کوسش خورد خودشو چنان جمع کرد که نصفه دیگه کیرمم رفت تو. کیرم تا ته تو کون زهرا بود. باورم نمیشد کیرمو تو کون اون ببینم. داشت نفسش بند می اومد تا یه دفه کشیدم بیرون تا به خودش بجنبه دوباره کردم تو کونش. این دفه راحت تر رفت. در اوردم و از اون کره ای که ته کاغذش بود زدم به کیرم. کیرم هم خونی هم انی شده بود حالم داشت به هم میخورد . دوباره کیره روغن زدم رو کردم تو کون زهرا. دیگه راحت تر میرفت تو ولی هر بار که در میاوردم زهرا میگوزید و کلی هوا از کونش خالی میشد. طوری که بوش اونجا رو ورداشته بود. شروع کردم با همون کیر انی تلمبه زدن تو کون زهرا. آخ که چه داغ بود و لذت بخش. موهاشو به حالت دم اسبی گرفتم انگار سوار اسب شده باشم. موهاشو میکشیدمو کیرمو تو کونش عقب و جلو میکردم. شرع کردم لب گرفت ازش امتناع میکرد. هیچ لذتی که نمیبرد درد هم میکشید همونی که من میخواستم. کیرمو که از کونش در می اوردم سوراخش تا چند لحظه باز میموند بعد بسته میشد.منم یه هو میکردم تو کونش. تو این چند سال ازدواجمون منوخیلی عذاب داده بود با این کوس و کون و سینه و ناز و اداش. بزرگترین ارزوم کردن کون زهرا بود که به این مهم رسیده بودم. ولی ابم نمیومد چون دوبار قبلش اومده بود. خلاصه برش گردوندمو پشت به زمین خوابوندمش چند بارم با دستم به سینش ضربه زدم. چشاشو بسته بود و گریه میکرد. همیشه تو فکر این بودم که با چند تا از دوستام دست و پاهاشو با دهنشو ببندمو بعد اینطوری که میخوام بکنمش و حالا بدون این چیزا داشتم میکردمش. لنگشو اوردم بالا گفتم با دستات بگیرو زانو زدم جلوش کیرم رو از جلو گذاشتم تو کونش . کسش رو میدیدم که تر و تازه است ولی کونش قرمز و گشاد و درب و داغوون. شروع کردم تلمبه زدن و گاز گرفتن سینه هاش.یه لیس میزدم بعد با کف دست محکم میزدمشون . شروع کردم لب گرفتن ازش که لب نمیداد منم به زور چنان لب گرفتم که لبش باد کرد. یه کم موهاشو کشیدمو کیرمو در اوردم بزارم دهنش که همین که دید انیه امتناع کرد منم گیر ندادم.بهش گفتم بلن شو واسا وایساده بکنم تو کونت. بلند شد عین یه برده به همه حرفام گوش میکرد. دستشو گذاشت رو میز ناهار خوری و کردم تو کونش دیگه داشت آبم میومد که سینه هاشو چنان سفت گرفتم گه جای چنگام روش موند. همونطوری سرپا همه ابم رو خالی کردم تو کونش. با اینحال که ابم داشت میومد هنوز داشتم تلمبه میزدم .تا دلم میخواست هم فحش سکسی بهش میدادم. اون اخر، زمانی که داشتم ابم رو تو کونش خالی میکردم متوجه شدم که خودشم داره عقب جلو میکنه و تازه خوشش اومده.دیگه دست و پام داشت از شدت ضعف میلرزید. افتادم زمین و زهرا سریع لباسشوورداشت و دستشو گرفت جلوی کونش و رفت دستشویی. منم که لخت افتادم رو زمین خلاصه بعد از 10 دقیقه از دستشویی اومد بیرون و گفت پشتم جر خورده بدبخت شدم خون اومد. منم گفتم ببین(فیلم سوپر) اونا رو ببین هر روز دارن میدن از کون. ببین اون زنه رو که دو تایی میره تو کونش. پس اون باید مرده باشه. یه روزم من با یکی دیگه باید دوتایی بکنیم تو کونت. دیگه.پاشدم بوسیدمش گفتم ناراحت نباش عزیزم یه هفته دیگه خوب میشی. اونم که از من متنفر بود فقط میخواست من زود لباسمو بپوشمو برم تو اتاق تا ذهره از خواب بیدار نشده. منم لباسمو ورداشتم و رفتم تو اتاق خواب. ساعت 11 صبح بود که از خواب بیدار شدم سریع اومدم بیرون اگه هست بازم بکنمش دیدم مرغ از قفس پریده و رفته. تازه چون من در اتاق رو باز گذاشته بودم همه چیزو فهمیده بود و کلی فحش و اس ام اس نفرینی برام فرستاده بود. از اون تاریخ تا حالا نه تنها با هم تنها نشدیم بلکه از چند متری منم رد نمیشه و با من خیلی سر سنگینه. ولی من یه بار تو اشپزخونه پیش مامانش انگشتم رو از پشت کردم تو کونش و با اون دستم سینشو گرفتم. هر وقت میبینمش کیرم راست میشه و میخوام بکنمش.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
زندایی مریم

من رضا 29 سال با قد 185 وزن 170 پوسته سبزه چشم عسلی یک جور شبیه هندیها از اونجای که یادمه ما با خانواده مادری زندگی می کردیم تا اینکه پای عشق ما باز میشه به خونه ما تو اون چند سال من اصلا فکر هم نمی کردم به مریم تا اینکه بچه دار شد و به قول خودمون استخوان ترکوند محبتش هم روز به روز به من بیشتر می شد تا اینکه تو مهمونیها من با هاش شوخی می کردم یا هر موقع می رقصید نگاهش می کردم چند باری که رفتم مسافرت براش سوغاتی آوردم که دور از چشم دایم منو از لبم بوس کرد که من داشتم راست می کردم از مریم براتون بگم یک کوس ناز 32 ساله موها خرمای چشم خمار عسلی پوست مثل برف سفید قد 168 وزنشم 75 سینه های گرد سایز 75کون برجسته گرد بزرگ که با دیدنش راست میکنین تازه شنا هم کار میکنه یک روز که مهمانی خونشون بودم شروع کرد رقصیدن جلوی من که میرسید جوری که کسی متوجه نشه کونشو تاب میداد یا دولامی شد از یقه لباسش سینه هاشو ببینم چند وقت هم بود با دایی مامشگل پیدا کرده بود بعد از رقص خرید بهونه کرد گفت میای با من بریم تا اینجا برگردیم گفتم باشه یک مانتو تنگ چسبون پوشید ما رفتیم تو آسانسور من عقب واستادم اون جلوی من دیدم عمدا خودش میماله به من من هم کیرم راست شده بود مونده بودم چه کنم اینقدر براش جق زده بودم داستان سکسی خونده بودم یا مسافرت رفته بودم به یاد این کس کرده بودم تخمم درد میکرد و قت نبود شانس یکبار به هم رو کرده بود برای همین با هزار ترس و لرز دستم گذاشتم رو گپل کونش یک دستم سمته سینه هاش دیدم النه که برگرده یک چیز بگه که رسیدم به همکف دیدم بدون اینکه حرفی بزنه کلید زیر زمینو زد گفت یبا بریم انباری من هم گفتم الان که کونم اونجا پاره کنه رسیدیم به انباری رفتیم داخل در بست چراغ هم خاموش کرد نور چراغ راهرو از درز شیشه به داخل می زد که دیدم روسری از سرش برداشت بعد گفت دهنت محکم هست گفتم آره گفت خیلی منومی خواهی همین یکبار و می خوام بهت حال بدم اما تو هم از فکر من بایید بیای بیرون گفتم باشه پریدم بغلشکردم تند تند بوسش می کردم لباشو می خرد مدل قلوه ای قرمز خیلی شیرین بود زبانشو می زد به زبونم من هم نامردی نکردم زبونشو با دادندونم گرفتم کیر هم بهد شق شده بود دیدم دستش اومد رو کیرم دسته منم سینه هاش میمالند لاله گوششو داشتم مثل کودکی که پستونک میک میزنه میک میزدم که دیدم یک آه کشید حرکت دستم رو کسش تند تندتر کردم دیممیگه کیر بدهاونم داشت کیر منو میمالید که من لبموگذاشتم رو لبشو دیدم بدنش لرزید ارضا شد از هم تشکر کرد گفت بریم رفتیم سر خیا بان خرید کردیم برگشتیم تا کسی شک نکنه گفت تا چند وقت دیگه بران سورپرایز دارم 2 هفته بعد دای من رفت چین شب دوم بود به هم زنگ زد گفت میای خونه ما گفتم آره ساعت 9 بود رفتم دم خونشون زنگ زدم در و زد رفتم بالا در چوبی باز بود رفتم تو در و بستم بوی عطر سکس هکه جا رو پر کرده بود منم سر راه قرص ویگرا خورده بودم میدونین کسیکه جق بزنه آبش زود میاد دیگه مریمو صدا زدم گفت الان میام یک موزیک هم تودستگاه داشت برای خودش می خوند مریم اومد داشتم راست می کردم آرایش غلیظ یک تاب آبی چسبون سنگ دوزی شده که سینه هاشو بیشتر نشون می داد یک شلوارک کوتاه مشکی تنگ استرج که کونشو انداخته بود توش او مد دست داد من هم لبشو شروع کردم خوردن گفت وحشی اروم گفتم طاقت ندارم گفت اینم از سور پرایزت توعاشق رقص منی بزار برات برقصم یکم سکسی برام رقصید دیدم دارم از شق درد می ترکم بلند شدم بغلش کردم بردم اتاق خواب شروع کردم لباشو خوردن لبا سشو در آوردم اون هم ماله منو در آورد یک کرست مشکی با یک شرت مشکی تنش بود شروع کردم لباش خوردن گردنشو لیس می زدم گوششو میک می زدم اومدم رو کتفشو لیس زدم با دندونم یک گاز گرفتم گفت اوی بعد کرستشو در آوردم سینه هاش سفت سفت شده بودن نوکش صورتی بود سرش هم جوری بود که زبون می زدی بهش حسش می کردی سینه سمت چپشو لیس می زدم با دست سینه راستشو میمالدیم لای خط سینه هاشو لیس می زدم بدنش خیلی بوی خوبی می داد اومد رو شکمشو لیس زدم دور نا فشو می گفت رضا جونم دارم میمیرم کیر بده گفتم نه می خواهم بهت حال اساسی بدم اومدم با دندانم شرتشو کشیدم پائین چه کسی مثل میوه هلو همونجوری گرد با چاک صورتی با دستم روش مالیدم با انگشتم رو سوراخ کونش فشار دادم گفت آی آروم گفتم چشم افتادم به جون چوچولش لیس می زدم با دست میمالدیم بعد 69 شدیم اون اومد بالا من پائین زبمنمو می زدم لای چاکش می چرخوندم اون هم با پاهاش به سرم فشار می آورد سر کیر منم لیس می زد تخمهام از زیر میی مالید جوری لیس می زد می خورد انگار که داره بستنی قیفی می خورد داشتم لیس می زدم دیدم بدنش لرزید آبش اومد تو دهنم همشو لیس زدم خوشش اومد گفت زود باش من کیر می خوام یک تف انداختم لای سینه هاش شروع کردم لای سینه اش عقب جلو سر کیرم می خورد به زبونش اومدم پاین پاهاشو باز کردم کیرمو فشار دادم نمیرفت تو همینجوری رو کسش مالیدم کیرم آروم سرشو کردم داخل این کس تنگ کیرمداشت از درد می ترکید با فشار یک هو کردم داخل یک جیغ زد گفت جون چه کیر کلفتی جر بدم اینم کسم که می خواستی جون من هم بیشتر حشری می شدم تلمبه می زدم تخمام می خورد به در کونش از ش لب می گرفتم یک هو کیرم کشیدم بیرون گفت چی شد گفتم از پشت گفت نه خیلی کلفته گفتم پس من میرم گفت بیا بغلم کرد لب گرفتم دوباره کردم تو کسش کرم از بغل تخت برداشتم گفتم برگرد برگشت وای چه کونی شروع کردم دستم چرب کردم یک انگشتی کردم توش بعد 2 انگشتی یکم نگه داشتم جا باز کرد 3 انگشتی کیرمودادم مریم حسسابی برام خورد راست شد سرشو خوب کرم زدم سرشو فشار دادم مگه تو میرفت مریم هم میگفت درش بیار گفتم الان بالاخره با هزار مکافات رفت داخل سرش که مریم چنان گازی از دستم گرفت که دستم خون اومد یکم که نگه داشتم جا باز کرد کامل کردم داخل تند تند تلمبه می زدم از جلو کس مریم میمالندم مریم میگفت کونم حال می کنی جون چه کیری توش حرارتشو حال می کنی بکن ماله خودته منم با کسش بازی می کردم دیدم لرزید منم آبمو ریختم رو کمرش تا صبح هم چند بار سکس کردیم شرمند اگه بد بود

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
زن


 
سکس با برادر ناتنی

سلام . میخوام داستان سکس با برادرم رو براتون تعریف کنم البته برادر ناتنی ام .
من و سعید از یک پدریم یعنی بابام چند سال بعد از ازدواج با مادر سعید با مامان من ازدواج کرده و من 2-3 سالی از سعید کوچیکترم . من یک برادر بزرگ تر هم دارم و سعید هم یک برادر کوچیکتر داره که بعد ها میاد توی داستان اسمش نویده . ما توی یک محله زندگی میکنیم اما خونه هامون چند صد متری با هم فاصله داره . بابام راننده است صبح میره سر کار نصف شب برمیگرده معمولن معصومه خانم (زن اول بابام ) میاد خونمون و با مامانم حرف میزنه . یه روز وقتی از دانشگاه برگشتم خونه دیدم معصومه خانم و مامانم دارن درمورد ازدواج سعید حرف میزنن رفتم نشستم پیششون و یه کم خودشیرینی کردم . تا این که مامانم گفت شیرین جان نمیخوای لباساتو عوض کنی منم به خودم اومدم و رفتم یه دوش گرفتم و لباسامو عوض کردم که دیدم معصومه خانم داره میره خونشون منم گفتم بذارین همراهیتون کنم بعد باهم رفتیم خونه سعید اینا معمولآ زیاد به اونجا نمیرفتم شاید هفته ای یه بار . وقتی رفتیم توو دیدم نوید داره توی حیات بازی میکنه معصومه خانم تعارف کرد که بیام توو منم گفتم نه مزاحم نمیشم یهو دیدم سعید اومد بیرون یه سلامی به هم کردیم و سعید گفت چرا نمیاین توو گفتم نه مزاحم نمیشم که سعید گفت چه مزاحمتی بفرمایین تو ... با هم رفتیم تو چند دقیقه ای نشستیم که ناگهان صدایی اومد سریع رفتیم بیرون که دیدیم نوید افتاده توی حوض و داره دست و پا میزنه سعید سریع رفت و دستشو گرفت و آوردش بیرون بچه بیچاره خیلی گریه کرده بود و حسابی هم آب خورده بود معصومه خانم گفت باید ببریمش بیمارستان سعید گفت نه بابا چیزیش نیست اما معصومه خانم اروم و قرار نداشت و سریع نوید رو برد بیمارستان سعید هم گفت ای بابا این مامان ما هم دیگه خیلی بزرگش میکنه منم از فرصت استفاده کردم و بهش گفتم خبر داری داری داماد میشی سعید شاخ درآورد و گفت چی؟ گفتم همین الان از مادرت شنیدم داشت با مامانم حرف میزد . سعید گفت بیا بریم توو توضیح بده ببینم چی شده با هم رفتیم توو و سعید نشست پیشم دستمو گرفت و گفت همه چیزو از اول تا اخر برام تعریف کن . وقتی دستمو گرفت یه احساس خاصی بهم دست داد تا حالا بهم دست نزده بود منم گفتم باشه و شروع کردم براش تعریف کردن داستانی که براش تعریف کردم همش دروغ بود بهش گفتم ( مامانت گفت یک ماه دیگه عروسیته ... اخرش بهش گفتم مامانت گفت چند دفعه ای تو رو در حال جلق زدن دیده ) خودم هم نفهمیدم چرا اون حرفو زدم اما بعد از این که این حرفو زدم رووم نشد توی صورتش نگا کنم اون هم بیچاره سرخ سرخ شده بود انگار واقعآ مامانش در حال جلق زدن دیده بودتش . یک دقیقه ای همینطور سراموون پایین بود تا این که سعید گفت چی میخوری برات بیارم گفتم نه دستت درد نکنه در اون لحضه به حرفی که زده بودم فکر میکردم و یه کم حشری شده بودم تا این که دلمو زدم به دریا و گفتم: واقعآ اون کارو کردی؟ سعید هم که انگار فهمیده بود قصد من چیه گفت دیوونه شدی گفتم چرا ؟ گفت چرا این سوالو میپرسی؟ منم نمیدونستم چی بگم و دست پاچه شده بودم که ناگهان سعید دستمو گرفت و منو کشید سمت خودش انگار واقعآ حشری شده بود شروع کرد به لب گرفتن از من من اولش یه کم ممانعت کردم اما بعدش کم کم اروم شدم یه چند ثانیه ای لب گرفتیم بعد سعید بلند شد و گوشی رو برداشت و زنگ زد به مامانش : الو مامان کجایید حالش چطوره کی میای احتمالا مامانش گفت چطور مگه سعید گفت هیچی همینطوری باشه باشه خداحافظ. ازش پرسیدم چی گفت؟ گفت یک ساعت دیگه میان ... من هم که حسابی حشری شده بودم بلند شدم و سعید رو بغل کردم و شروع کردم لب گرفتن سعید گفت بریم تووی اتاق من رفتیم تووی اتاقش سعید رفت روی تخت خوابید و گفت بیا - منم رفتم و کنارش خوابیدم داشتیم لب میگرفتیم که یهو سعید دستش رو برد سمت سینه هام و شروع کرد به مالیدن دیگه در اوج حشری بون بودم بلند شدم لباسامو در اوردم فقط شرت و سینه بندم مونه بود که دیدم سعید خودشو لخت کرده کیرش شق شده بود کیرش نسبتآ بزرگ بود دوباره رفتیم روی تخت و شروع کردیم به لب گرفتن سعید یواش یواش دستشو کرد توی شرتم و شروع کرد به مالیدن چوچوله ام منم کیرش رو گرفتم و شروع کردم باهاش ور رفتن معلوم بود هر دومون از لب گرفتن سیر شده بودیم سعید بلند شد و گفت ساک میزنی؟ گفتم نه راستش از ساک زدن بدم میاد توی فیلما هم که میدیدم چندشم میشد . سعید به راست خوابید و من نشستم روش کیرش روی کسم بود یه خورده کسم رو روش مالیدم بعد خواستم کیرش رو بکنم تووی کونم که دیدم نه خیلی بزرگ بود هر کاری که میکرد نمیرفت تو تا این که با زور سرش رفت توی کونم فریاد کوچکی کردم و سعی کردم بیشتر فروش کنم سعید هم بالا پایین میکرد اما فایده ای نداشت خیلی دردم میومد واسه همین خودمو کشیدم کنار سعید گفت میخوای از کس بکنم گفتم اخه... گفت نگران نباش حواسم هست پرده ات رو پاره نمیکنم گفتم باشه نشستم روی کیرش و یواش یواش فرو کردم توی کسم اولش سعید یه کم تلمبه زد تا خسته شد و من شروع کردم به بالا پایین کردن صدای ناله ام اتاق رو پر کرده بود اما خیلی مزه داشت . سعید یه غلت زد و روم نشست پاهام رو زد کنار و فرو کرد توو کسم و همینطور که تلمبه میزد با پستون هام ور میرفت من هم همش ناله میکردم تا اینکه سعید اونقد تلمبه زد تا من ارضا شدم اما سعید هنوز ارضا نشده بود بعد از چند دقیقه سعید هم ارضا شد و منی هاشو ریخت روی کسم و من شروع کردم به مالیدن کسم سعید بلند شد و لباساشو پوشید و گفت بلند شو الان مامانم میاد منم بلند شدم خودمو پاک کردم و لباسامو پوشیدم و یه لب کوچولو از سعید گرفتم و رفتم...

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
سرگذشت (بی کسی)

سعی کردم بنویسم هرچی به ذهنم میاد. خسته ام و فردا قرار دادگاه داریم. نمی دونم چی می شه دلم برای قاسم هم می سوزه و هم ازش متنفرم. خسته ام. همه میگن لاغر شدم آروم شدم و کم حوصله و عصبی. یاد روزای قبل دیوونه ام میکنه. یاد روزهای شادی که کسی حریف زبون و انرژی من نبود. از همه کس هایی که بی نهایت عاشقشونم متنفرم. این حس دوگانگی بدجوری عذابم میده. این روزها تمام افردای که زمانی باهاشون بودم به یادم میاد. کمتر کسی تونست منو به بند بکشه خاصیت غرور کذایی ام اینه. یاد مهرشاد محمود و کیوان و نیما کس هایی که پررنگ بودن و بودن نوید رو نباید فراموش کرد گرچه هیچ وقت ارتباط سکس بینمون شکل نگرفت اما با تمام غرور و بدخلقی هاش دوستش داشتم. عاشق پسرای مغرور و هیکلی و با عرضه بودم . چیزهایی که هیچ کدوم تو قاسم نبود نه کلاس نه هیکل و نه غرور و عرضه. تنها یاد گرفته بود دستش رو من بلند بشه و داد و دعواش واسه من بود با اون قیافه مظلوم نما مقدس. از فردا از این خونه میرفتم واسه همیشه و راحت. حتی اگر حکم رو صادر نمیکردن با خودم میگم همین دوستام اگه نبودن فردا باید تو خیابون می خوابیدم.

دست خودم نبود فوق العاده هات و سکسی بودم اندامم بهم کمک می کرد سینه های بزرگ و توپی با قد متوسط و کون برجسته و کوس تپل و رونا و ساق پاهای خوش ترکیب اما اینا باعث نشد که بکارتم رو تا قبل ازدواج از دست بدم هات بودم نه احمق. صورتمم هم همه می گفتن نازه چشم های مشکی و لبام همیشه مرکز توجه بود اما کیوان عاشق اون نگاه غمگینم بود و نیما انرژی و لگدپرونیام رو دوست داشت منو اکثرا ماده ببر صدا می کرد. دو نفری که به تمام معنا عاشقشون بودم اما کیوان عشقش رو بهم ثابت کرد در حالی که نیما خانواده اش انتخابش بود. در هر صورت فردا نمی دونم چی میشه خواب از چشمام رفته و ساعت 4 صبحه. به یاد پوست تیره و بدن هیکلی نیما میافتم. قدش متوسط بود اما هیکلش دیوونه ام میکرد (قهرمان جوودو بود) و اون نگاهی که اول هر دیدارمون با عشق شروع می شد و بعد مثل سگ های هار نگاهم میکرد. طعم لباشو دوست داشتم وجوری که دلم نمی خواست از رو لبام ور داره. چیزی که باعث غرورم بود این بود که رو من فقط این همه وقت می ذاشت تو سکس های گذشته اش که از حامد شنیده بودم فقط در میاورد و میذاشت تو کون و خلاص. از حامد بدم میومد اما نصف اطلاعاتم از نیما از همونه. یاد اولین دیدارمون افتادم اون موقع از کلاص جیم زده بودم واسه 2 ساعت با نیما بودن. ی حوله تنش بود تا رسیدم لبامون رفت تو هم. بعدش رفتم تو اتاق و لباس عوض کردم سوتین و شورت تور فیروزه ای بود که رو تن گندمیم خودنمایی می کرد.شلوارک لی با یک بلوز سورمه ای زیبا تنم بود. تا منو دید اومد جلو و بغلم کرد رو مبل نشستیم مثل همیشه کل کل کردیم عاشق نگاه شیطونش بودم بعد مثل کاه بلندم کرد و برد سمت تخت از پشت بهم چسبیده بود و لبام رو لباش بعد رفتیم رو تخت این دفعه من لب گرفتم با شیطنت لباشو جدا کرد و گفت طعمشون رو دوست داری؟ از این حرفش لجم گرفت و فهمید از نگاهم که موفق شده و بلند خندید. یادم نمیاد که کی بلووز و شلوارک رو در آورد. فقط دست گرمش که به پوستم می خورد واون نگاه لعنتی که رو بدنم بود منو مست کرده بود. تمام تنم رو دست می کشید و نوازش می کرد چیزی که عاشقشون بودم بعد لباش که روی گردنم اومد ناخودآکاه باعث شد چشمامو ببندم حوله هنوز تنش بود گردنمو لیس می زد و می رفت پایین و بدنم داغ شده بود سوتینو از تنم در آورد. سینه هامو میمالید و فشار میداد لب های داغشو که رو نوک سینه ام حس کردم ناله ام بلند شد کاملا نوکشون شق کرده بود و اون همچنان با نوک سینه هام با لباش بازی می کرد و می مکید . دستمو بردم طرف کمر حوله و از تنش باز کردم بلند شد و از تنش در آورد سنگینی وزنش رو تنم بود و گرماش. حس عالی داشتم بعد لیسیدن شکمم و نافم انگشت کشید لای پام آه بلندی کشیدم و زبونش افتاد به جون کوسم لیس میزد آروم و پشت هم خیس بودم و داغ سرشو به کوسم فشار می دادم و ناله می کردم چوچوله ام رو تو دهنش کشید و می مکید داغی دهنش آتیشم میزد نوک زبونش رو چوچوله ام می رقصید و من به خودم می پیچیدم کشیدمش بالا و چرخیدم روش لباشو بوسیدم و آروم لبامو کشیدم رو تنش تا کیرش پشمااشو نزده بود این حس سادیسمی تو سکس رو خوب می شناختم. سرکیرشو لیس میزدم آروم و با آرامش می دونستم دیوونه میشه به زور کیرشو کرد تو حلقه ام شروع کردم مکیدن و یا آرامش عقب جلو کردن زبونمو سر کیرش می چرخوندم ساک زدنم حرف نداره کیرش بزرگ می شد و تمام دهنم رو پر کرده بود و تا حلقه ام فشار میداد اشک از چشام میومد از فشار کیرش تخم های پر پشمشو لیس زدم کمی که اون حس برتریش رو ارضا کنم چشماشو بسته بود و لذت میبرد بی صدا. منو به حالت سگی نشوند و شروع کرد انگشت کردن. انگشتشو فرو کرده بود و می چرخوند و گاهی خم می کرد و به طرف بالا می کشید تا از کونم خارج بشه دردم میومد و گاهی جیغ میزدم و التماس می کردم بدون چرب کردن کیرشو گذاشت رو سوراخم و به زور فشار میداد تنگ بودم و هنوزم هستم. جیغ می زدم و از درد به خودم می پیچیدم. برگشتم اون نگاه حشری پر غرور رو باز دیدم بعد چند دقیقه دردش کم شد و من ناله می کردم کوسم آب انداخته بود و نیما چوچوله ام رو بازی می داد. ناله می کردم که از کونم کشید بیرون آبشو رو رون پام خالی کرد . بغلم کرد و تو گوشم نجوا می کرد هستیا دوستت دارم هیچ وقت ترکم نکن دوستم داشته باش. لباشو بوسیدم و سرمو گذاشتم رو سینه مردونه اش و گفتم دوستت دارم عزیزم تا ابد. اون روز با اینکه ارضا نشدم اما خیلی حال کردم چون سکس با نیما یعتی عشق آمیخته با شهوت. هنوزم خاطرات تو ذهنم میان و منو عصبی می کنن.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
پدرشوهر کیر کلفتم

ميخوام براتون از سكس با پدر شوهرم بگم... ....شوهرم براي 2 هفته رفته بود كنگره پزشكي در اتریش و من تنها تو خونه بودم.....هم خسته شده بودم و هم تو كف كير شوهرم بودم....تنهايي خيلي بهم فشار مياورد.يه شب كه به خودم رسيده بودم مثل هميشه يه تاپ و دامن كوتاه سبز رنگ و داشتم آهنگ گوش ميكردم كه زنگ زدن و پدر شوهرم بود....تو فاصله اي كه بياد بالا شلوار بلند پوشيدم ولي تاپم تنم بود چون خيلي مهم نبود......پدر شوهرم اومد اسمش كامبيزه....درو باز كردم و تعارفش كردم تو....اومد نشست گفت اومدم حالتو بپرسم كه تنهايي.....گفتم خوبم....رفتم آشپزخونه گفتم بابا چايي يا شربت؟؟؟؟دنبالم اومد گفت مشروب ميخوام.....احساس كردم حال عادي نداره....مثل هميشه نبود.براش مشروب ريختم و دادم...همينطور كه براي خودم هم ميريختم حواسم رفت به كيرش....واقعا محشر بود....حسابي از زير شلوار گنده بود....شلوارش قلنمبه شده بود.....اومدم بشينم گفت بيا پهلوي من....رفتم كنارش رو مبل...مشروب رو ميخورد وگفت شوهرت نيست مشكلي نداري...گفتم نه مرسي پدر...گفت بهت فشاري نمياد...مونده بودم چي بگم..هم منظورش رو فهميده بودم هم نمیخواستم به روش بيارم...گفتم نه هيچي....آروم چسبيد بهم و بغلم كرد...گفتم خدايا جلوتر نياد كه منم نميتونم تحمل كنم...از يه طرفم باورم نميشد....آروم شروع كرد با موهام بازي....بعي لباش رو اورد طرف لبام...ديد من واكنشي نشون نميدم گفت امشب با من باش بهت خوش ميگذره...منم حالي به حالي شده بودم....مهم نبود كارم درسته يا نه....مهم اين بود كه كير ميخواستم.....پدر بغلم كرد و منو برد تو اتاق خواب...چراغ خواب رو هم روشن كرد...وااااي..كيرش بد جور شده بود از روي شلوار....تو سن 55 سالگي اين كير يعني عشق....منو از پشت بغل كرد و شروع كرد بوسيدن گوشم....گردنم...وااااي...حال ميكردم.....از پشت كير كلفتشو رو كونم حس ميكردم....لذت ميبردم از كير كلفت..سينه هام رو ميمالوند.....منو چسبوند بيخ ديوار و از پشت محكم كيرشو رو كونم ميمالوند....صداي نفس زدنهاش حشريم كرده بود....جوري پستونهام رو ميمالوند كه ديگه دادم رفته بو د هوا.....گفتم پدر بسه....يواش...گفت هنوز اولشه.خيلي باهات كار دارم.....چند وقته آرزومه بهت برسم....هر دفعه تو مهمونيا كه ميبينمت كيرم سيخ ميشه....امشب جرت ميدم....من هم خوشم اومده بود هم مونده بودم چي بگم....پدر منو گذاشت روي تخت و لباسم رو در آورد....تمام بدنم رو ليسيد....ديگه صداي منم بلند شده بود....بدتر از همه ديدن كيرش حشريم ميكرد...ديگه دستمو بردم طرف كيرش...گفت جونم عروسكم كير ميخواي و منم دگمه و زيپش رو باز كردم.....روم نميشد بگم عاشق كير كلفتت شدم....كمك كرد و دو تايي لخت شديم...خوابيد روم.گفت ميخوام كاري كنم جيغ بزني....حال كردم با اين حرفش....از شوهرم بهتر حال ميداد....شزوع كرد پستونهامو خوردن من آآآآه ميكشيدم...كير كلفتش افتاده بود لاي پام و من داشتم ميمردم....كير لاي پا رو خيلي دوست دارم...پدر شوهرم كيرشو بالا پايين ميكرد لاي پام....ديوونه شده بودم گفتم ميخوام منو بكن بابا...بكنم.گفت چشم جيگرم...آروم خوابيد رومو كيرشو گذاشت سر سوراخ كسم....نفسم بالا نمياومد.....هلش داد تو كسم...واااااااي....خدايا كاش با پدر شوهرم ازدواج ميكردم....چه نعمتيه اين كير كلفت...داد پدرم در اومد آآآآي لاله كستو جررررررر ميدم...ميكنمت كس من....من داشتم ميمردم..پدر جون فشار بديد.....پدر شوهرم ورزشكار هست واقعا كيرش هم ورزشكاري بود....آآآآي كسم پدر محكمتر بكنيدم.....منو بگاااااا....پدر م گفت جوري ميگامت تا 1 هفته راه نري....محكم تلمبه ميزد چشام باز نميشد پشت بابا رو چنگ مينداختم....كيرشو ميآورد بيرون دوباره با فشار ميكرد تو كسم....وااااااي داشتم ارضا ميشدم...آبم يهو اومد و پدر شورم بغلم كرد محكمتر منو گاييد و دادش رفته بود هوا....كس من ...آآآي كيرم داره منفجر ميشه و آبش رو خالي كرد تو كسم....چون قرص ميخورم برام مهم نبود....سكسبا پدر شوهر بزرگترين لذت دنياست....كير برزگش كوچولوتر شد بغيم كرد و هي منو ميبوسيد و ازم تشكر ميكرد....بعد رفتيم حموم و اون ديگه رفت خونشون....هنوز تو هر جايي كه پدر شوهرم باشه منو گير مياره و ترتيبمو ميده....بووووووووس براي كير بزرگ و كلفتش.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
مرد

 
سکس با عمه ام در چین



سلام. اسم من دانیال هیجده سالمه. خاطره من بر میگرد به تابستون گذشته خیلی دوست دارم براتون تعریف کنم.
من یک عمه دارم که الان چهل و پنج سالش از بچگی تو کفه عمه ام بودم نمیدونم چرا خیلی هیکل تو پری داره سینه های گنده و کون قلمبه ولی با این سنش خیلی سرحال همیشه هم لنگ و پاچش بیرون من سعی میکنم جایی باشم که بتونم خوب دید بزنم. رابطه فامیلی ما خیلی زیاد تقریبا تمام مسافرتامونو با هم میریم همیشه دوست داشتم تو یکدوم از سفرها بغل عمه ام بخوابم یک ذره بمالمش تا یک وقت عقده ای نشم ولی هیچ وقت نمیشد چون همیشیه پیش شوهر عمه ام و دخترش میخوابید(دختر عمه ام از من یکسالی کوچکتر همیشه فکر میکرد من به اون نظر دارم و خیلی مواظبش بود تا با من یک وقت تنها نشه در حالی که من به خودش نظر داشتم) اما سال پیش شهریور ماه که قرار شد بریم چین هشت روزه شوهر عمه ام چون نظامی بود نمیتونست با ما بیاد خیلی خوشحال بودم خدا خدا میکردم که یک طوری تو هتل بهمون اتاق بدن که من بغل عمه ام بخوابم. رسیدیم پکن رفتیم هتل یک سویت شیش تخته بهمون دادن یادم رفت بگم ما شیش نفر بودیم عمه و دختر عمه منو خواهرمو مامان و بابام. بماند که عجب هتلی بود سویت ما تخته های دو نفره داشت هر کدوم تو یک اتاق حالا لحظه ی سر نوشت ساز تقسیم شد دل تو دلم نبود مامان و بابام یکدونه از اتاقارو برداشتن من موندم با خواهرمو عمه ام و دختر عمه. چون تختا دو نفره بود قرار شد منو عمه ام برا خواب یک اتاق برداریم و خواهرمو دختر عمه ام یک اتاق البته بماند که اینجا مامانم فرشته نجاتم شد به عمه ام گفت درست نیست دانیال با خواهرش رو یک تخت باشن. اخه مامانم یکم مذهبیه.

رفتیم تو شهر یک گشت زدیم و شام خوردیم امدیم هتل برا خواب من داشتم لحظه شماری میکردم هرکی رفت سمت اتاق خودش من خیلی شیک رفتم رو تخت خوابیدم و منتظر عمه ام اون تو اتاق خواهرم بود یادمه خیلی طول کشید تا امد یک لباس یک تیکه راحتی تنش بود سوتین نبسته بود چون بنداش معلوم نبود چراغارو خاموش کرد و خوابید. از خواب داشتم میمردم ولی مقاومت کردم نیم ساعتی گذشت همه خواب بودن قلبم تند تند میزد عرق کرده بودم خیلی میترسیدم گفتم این بهترین فرصته اروم اروم پتو از روش زدم کنار لباسش رفته بود بالا رونای تپلش معلوم بود دستام میلرزید اول حسابی دید زدم شق کرده بودم یک شورت سفید پاش بود نمیدونستم چیکار کنم اگه درش میاوردم دو حالت داشت یا عمه ام بیدار میشد که اون موقعه بدبخت بودم یا بیدار نمیشد دل زدم به دریا اول از رو شورت کسشو مالوندم خودم شورتمو داده بودم پایین ولی روم پتو بود چند دقیقه ای مالوندم داشت ابم در میومد با کلی ترس و لرز شورتشو تا سر زانوش کشیدم پایین وای عجب کوسی داشت مثل دخترا گوشتی دستمو گذاشتم روش نرم و گرم بود دیگه حشرم زده بود بالا به سیم اخر زدم پرو شدم لباسشو کامل زدم بالا تا سینه هاش معلوم بشه. سینه های گرد و گوشتی داشت با نوک ممه هاش ور رفتم اروم سینشو گرفتم تو دستم خیلی بزرگ بود دوست داشتم کلمو بکنم توش ولی ترسیدم. اروم لای کوسشو باز کردم که یکدفعه احساس کردم عمه ام بیداره چون صدای نفساش میامد فقط نمیدونستم چرا چشاشو باز نمیکرد. بلند شدم نشستم لای پاش شروع کردم به مالوندن کوسش وقتی دیدم عمه ام بیداره و عکس العمل نشون نمیده ترسمم ریخت راحت میمالوندم انگشت فاکمو کردم تو دهنم و اروم کردم نو کوسش گرم گرم بود با یکدست دیگه ام سینه هاشو میمالوندم نوکش سیخ شده بود باورم نمیشد که به ارزوی بچگیم رسیده بودم. نفس عمه ام تند تر شد کاملا معلوم بود بیدار بود. کنترلمو از دست دادم شروع کردم به لیسیدن بدنش به خصوص کوس و روناش سینه هاشو میک میزدم دوست داشتم اونم بلند بشه و کیرمو بخوره کیرمو خیس کردم بردم سمت پاهاش یم ذره رو پاهاش کشیدم تا رسیدم به رونش پاشو خیلی باز کردم اروم کردم تو کوسش و رو عمه ام خوابیدم اولش اروم بالا پایین شدم بعدش تندش کردم همزمان سینه هاشو میخوردم نفساش خیلی بلند شد اروم اه اه میکرد دو سه دقیقه تلمبه زدم که ابم در امد ریختم رو شکمش دیگه جون نداشتم چند دقیقه رو عمه ام دراز کشیدم تا منو با دست هل داد کنار و رفت سمت دستشویی منم دیگه با دستمال کاغذی خودمو تمیز کردمو گرفتم خوابیدم تا تابلو نشه از دستشویی امد پیشونیمو بوس کرد و اروم امد کنارم خوابید. سه شب پکن بودیم که تو این سه شب من عمه ام حسابی مالوندم جالبه که هیچ وقت تو سکس چشاشو باز نمیکرد و خودشو میزد به خواب. بعدش رفتیم شانگهای اونجا اتاقا از هم جدا بود و دیگه عمه ام رفت پیش دختر عمه ام و منو بابام تو یک اتاق بودیم. از اون موقعه به بعد دیکه سفر نرفتیم چون من کنکور داشتم امیدوارم اخر تابستون امسال دوباره بریم. چند باری که عمه ام دیدم اصلا برو خودش نمیاره و باهام مثل همیشه است.
درد من حصار برکه نیست
درد زیستن با ماهی های است که فکر رود خانه به ذهنشان خطور نکرده
     
  
مرد

 
خانواده سرهنگ

اسم من کسری و 17 سالمه، خانواده ما 4 نفره، سعید پدرم که سرهنگ نیرو انتظامیه، سپیده مادرم که ناظم دبیرستان دخترانه است، من و المیرا خواهرم که 21 سالشه و دانشجوی پرستاریه.
ماجرایی که میخوام براتون تعریف کنم مربوط میشه به 4ماه پیش، من و المیرا همدیگه رو خیلی دوست داریم و رابطه خیلی خوبی با هم داریم و خیلی هم به هم وابسته هستیم، تا حدی که وقتی المیرا دانشگاه قبول شد و رفت دانشگاه من تا یک هفته گریه میکردم، بگذریم روز 4شنبه 14 مهرماه بود ساعت 10 صبح بود که معلم ما گفت بچه ها من امروز کار دارم و باید برم و چون ما زنگ سوم هم با همون معلم کلاس داشتیم تعطیل شدیم، اولش به سرم زد که از موقعیت استفاده کنم و تا مامان هم مدرسه است برم قهوه خانه،( آخه مامان من اصلا نمیذاره که من زیاد بیرون برم و مخالف شدید قلیونه ) ولی چون المیرا اون هفته دانشگاه نرفته بود، گفتم که برم خونه پیش خواهر عزیزم، خلاصه سریع رفتم خونه، سر راهم دوتا پفک خریدم که المیرا رو خوشحال کنم آخه اون عاشق پفکه، خلاصه خیلی زود اومدم خونه اومدم زنگ بزنم، که یهو به خودم گفتم بزار غافلگیرش کنم، بخاطر همین کلید انداختم توی درو رفتم تو، وقتی رفتم تو خونه دیدم که کسی خونه نیست، خیلی تعجب کردم آخه المیرا اصلا عادت نداشت از خونه بره بیرون و معمولا وقتی خونه بود اهنگ میذاشت و با رقص خودشو سرگرم میکرد، پیش خودم گفتم شاید خوابه، بخاطر همین رفتم سمت اتاق خواب که یهو دیدم داره از تو اتاق یه سروصداهایی میاد، بخاطر همین کنجکاو شدم و بی سروصدا لای درو باز کردم که یهو سر جام خشکم زد. باورم نمیشد چی دارم میبینم.
دیدم که هومن همسایمون توی اتاقه و دارن با المیرا تو سر و مغز همدیگه میزنن.
راستی یادم رفت هومن معرفی کنم، هومن یه پسر 28ساله است که واحد روبروی ما زندگی میکنه و خونه مجردی داره و چون به ظاهر پسر خوبیه مامن من اجازه داده بود که من باهاش دوست باشم و اوقات فراغتم رو با اون بگذرونم، البته اون خیلی هم پسر مثبتی نیست و ما با هم یواشکی مشروب هم میخوردیم.
خلاصه اومدم برم تو اتاق و با هومن دعوا کنم که یه چیزی بهم گفت یکم صبر داشته باش ببینیم چی میشه...
بخاطر همین سر جام وایسادم و شروع کردم به نگاه کردن.
بعد از چند دقیقه کشتی گرفتن و قلقلک دادن همدیگه دیدم که المیرا چسبید تو بقل هومن و شروع کردن به لب گرفتن از همدیگه ، من سر جام خشکم زده بود و از تعجب شاخ دراورده بودم . باورم نمیشد که دارم چی میبینم دیدم که المیرا همونجور که داشت لب میداد به هومن دستشو برد سمت کیر هومن و شروع کرد به مالوندن کیر هومن از روی شلوار.
اینجا بود که فهمیدم کرم از خواهر جونمه و خودش هم دلش میخواد.
نمیدونم چی شد که ناخواسته دستم رفت سمت جیبم و گوشیمو در اوردم و شروع کردن به فیلمبرداری.
بعد از یک دقیقه المیرا زانو زد جلوی هومن و زیپ شلوار هومن کشید پایینو دستشو برد تو شلوارش و کیر هومن در اورد، وای باورم نمیشد چی میبینم، شاید بزرگترین کیری بود که تو زندگیم دیده بودم، دیدم یک کیر کلفت و دراز نزدیک به 30 سانتیمتر از تو شرتش در اومد ،المیرا یه نگاهی به هومن انداخت و با یه لبخند سر کیرشو کرد تو دهنش و شروع کرد به ساک زدن باورم نمیشد که المیرا اینقدر با لذت داره کیر واسه هومن ساک میزنه حتی تخم های هومن را هم لیس میزد.
بعد از چند دقیقه هومن المیرا را بلند کرد و لباساشو تو یه چشم به هم زدن در اورد و اونجا بود که من برای اولین با چشمم به بدن لخت و خوشتراش المیرا روشن شد، تا حالا کاملا لخت ندیده بودمش. باورم نمیشد که چقدر بدن خواهرم زیباست. شاید بخاطر رقصیدن زیادش بود. یک کمر باریک و یک باسن تپل خشکل و در تا پستون شق و تپل که البته او نا رو همیشه حس میکردم چون همیشه تاپ و شلوارک تنشه ولی فکر نمیکردم اینقدر خوشگل باشن.
بعد هومن خوابید و المیرا رو نشوند روی صورتش و شروع کرد به خوردن کس و کون خوشگل المیرا جون و اینجا بود که ناله های المیرا شروع شد و هومن با دستاش پستونهای اونو فشار میداد و من هم که مشغول فیلم برداری.
بعد از چند دقیقه المیرا خوابید و پاهاش باز کرد، اینجا بود که من موفق شدم کس المیرا رو ببینم. وای نمیدونید چقدر خوشگله. یه کس صورتی تپل و ناز بدون یک تار مو. با دیدن این صحنه کیر من یهو سیخ شد.
بعد هومن خوابید روی المیرا و سر کیرشو گذاشت روی کس المیرا و با یه فشار کرد تو. باورم نمیشد که خواهر خوشگلم اپن باشه ولی دیدم که داره کس میده، نمیدونید چه لذتی میبرد از کس دادن به هومن. بعد از چند دقیقه که تلمبه زدن دیدم جیغ وداد المیرا هوا رفت.
بعد ازچند دقیقه ، هومن المیرا رو برگردوند و شروع کرد به لیسیدن کون المیرا و کیر کلفتش و کرد توی کون خواهرم المیرا یه جیغ محکم کشید و آروم شد . من ترسیدم ولی نمیدونم چرا دست از فیلمبرداری بر نمیداشتم.
بعد هومن آروم کیرشو کشید بیرون و دوباره کرد تو و المیرا آروم تر شد و شروع کرد به آه و اوه کردن و یواش یواش سرعت کردن هومن بالا رفت اونقدر بالا که احساس کردم الان خواهر قشنگم جر میخوره.
سر وصدا شون بالا رفت و یهو هومن پاشد و وایساد بالا سر المیرا و آبش ریخت تو صورت المیرا و بازهم کیرش کرد تو دهن المیرا.
بعد بلند شدند و لباساشونو پوشیدند، اینجا بود که من بالاخره تونستم تکون بخورم.
خیلی سریع از خونه رفتم بیرون که من رو نبینن.
رفتم توی پارک سر کوچه و مات و مبهوت به گوشیم نگاه میکردم.
کاملا گیج شده بودم، همین جور تو فکر بودم که یهو موبایلم زنگ زد. دیدم المیراست، گوشی رو برداشتم گفتم سلام. گفت سلام داداش گلم پس کی میای منو از صبح تنها گذاشتی؟
خواستم بگم آره جون عمت ولی حرفمو خوردم و گفتم دارم میام سر کوچه ام . گفت واسه آجی پفک میگیری گفتم گرفتم و رفتم خونه.
زنگ زدم درو باز کرد و طبق معمول همیشه پرید تو بقلم و صورتمو بوسید و گفت سلام داداش عزیزم.
رفتم تو همین جوری مبهوت بودم و از یک طرف هم با دیدن اون صحنه ها و بوسیدن الانش یهو حشری شدم. بهش گفتم بیا بشین کارت دارم. طبق معمول همیشه اومد نشست روی پام و گفت جونم عزیز دلم که یهو ازجاش پرید آخه برای اولین بار با نشستنش من شق کردم.
پا شد گفت خاک بر سرم این چی بود؟ یهو از دهنم پرید گفتم تو که... سریع حرفمو خوردم.
اخماشو کرد تو هم و گفت من که چی؟ منم عصبانی شدم گفتم تو که نباید بترسی ، بزرگتر از ایناشو خوردی.
یهو زد تو گوشم و گفت خفه شو به مامان میگم چه گهی خوردی.
منم که عصبانی شده بودم گفتم اونوقت منم یه چیزایی رو میگم.
گفت مثلا چیو میگی؟
گفتم بیا ببین و گوشیمو در اوردم و فیلمشو بهش نشون دادم.
یهو اشک تو چشمامش جمع شد و گفت تو اینجا بودی..... گفتم میبینی که. گفت تو که نمیخوای به مامان بگی، منو میکشه و زد زیر گریه.
دلم خیلی براش سوخت ولی از یه طرف عصبانی بودم و از طرف دیگه حشری.
گفتم شرط داره . گفت باشه هر چی بگی قبوله.
گفتم منم میخوام بکنمت. گفت آخه.........گفتم آخه نداره تو که نمیخوای مامان اینو ببینه.
سر شو انداخت پایین و گفت باشه قبوله ولی جون مامان....... گفتم باشه بهش نمیگم . یالا که دارم میمیرم، یالا تا نیومده مامان.
اومد و زیپم و کشید پایین و کیرم از شلوارم در اورد. سرشو انداخت پایین و گفت چیکار کنم برات. گفتم همه کارهایی که واسه هومن کردی.
شروع کرد به ساک زدن............وای تازه میفهمیدم که هومن چه لذتی میبرد. نمیدونید که چقدر عالی ساک میزد. بعد از چند دقیقه حس کردم آبم میخواد بیاد بخاطر همین بهش گفتم بسه بکنش تو کست. اونم پا شد و شلوارکش از پاش در آورد و نشست رو کیرم.
یهو کیرم سر خورد تو کسش و یه جیغ کوتاه کشید..........وای نمیدونید چه لذتی میبردم. این اولین باری بود که کیر من تو کس رفته بود اونم چه کس گرم و نرمی شروع کرد به بالا و پایین رفتن و آه کشیدن.
نزدیک به 10 دقیقه رو کیرم بالا و پایین رفت و من شصتمو کرده بودم تو کونش و اون آه واوه میکرد.
سرعتش بالا تر رفت و نفس هامون تند تر و تندتر شد که یهو یه جیغ کشید و کیرم داغ شد. ثابت وایساد و گفت من ارضا شدم بذاربا ساک زدن بیارم آبتو. گفتم باشه پاشد و شروع کرد به ساک زدن بعد از 3دقیقه دیدم آبم میخاد بیاد. سرشو با دستام گرفتم و شروع کردم به فشار دادن کیرم تو دهنش و با سرعت تلمبه زدم که یهو آبم اومد و همش ریخت تو دهن المیرا و اون هم همشو خورد.
بلندش کردم بوسیدمش و بهش گفتم ممنون عزیزم. گفت خواهش میکنم. کسری تو به مامان نمیگی نه؟
گفتم نه عزیزم ، من خواهر گلم رو دوست دارم ، قول میدم به کسی نگم .
اون هم منو بوسید و گفت پس منم قول میدم که هر وقت دلت خواست بهت حال بدم. منم خندیدم گفتم اگه اینجوری باشه منم بهت قول میدم که اگه خواستی با هومن حال کنی ، کمکت کنم و شرایط رو برات مهیا کنم.
خندید و گفت مرسی داداش گلم.
عصرش من رفتم خونه هومن و بهش گفتم که مشروب میخوام اونم یه لیوان واسه من ریخت و یه لیوان هم واسه خودش.
همینجوری که مشروب میخوردیم من رفتم تو فکر کیر هومن و با خودم فکر کردم که این کیر چیه که المیرا اینقدر با لذت میخوره.
گذاشتم خوب که مست شدیم جفتمون به هومن گفتم ، هومن میشه شلوارتو در بیاری ، خندید گفت چرا؟ نکنه میخوای بکنی منو؟
گفتم نه میخوام کیرتو ببینم.
زد تو سرم گفت خفه شو بچه این حرفا چیه میزنی؟
گفتم درار میخوام ببینمش.
گفت نمیشه، گفتم چرا؟ گفت آخه اگه بیدار شه باید از شرمندگیش در بیام، الان هم که کسی نیست بکنمش.
گفتم من آبتو میارم.
گفت چی میگی پسر دیوونه شدی؟
گفتم نه جدی میگم، گفت آخه تو چطوری میتونی آب منو بیاری؟
گفتم واست ساک میزنم، خندید گفت شوخی میکنی، گفتم نه جدی میگم ، گفت اگه نیومد باید بهم کون بدیا.
گفتم باشه.
کیرشو در اورد دیدم وای عجب چیز خوشگل وبزرگیه. گفت یالا دیگه مشغول شو.
منم شروع کردم به ساک زدن، وای تازه فهمیدم که المیرا هم حق داره اینجوری میخوره، خیلی کیرش خوشمزه بود. واسم خیلی جذاب بود سرم رو گرفته بود روی کیرش بالا پایین میبرد و منم محکمتر و محکمتر مک میزدم و اون میخندید و حال میکرد بعد از چند دقیقه گفت بخواب که وقت کون دادنه. ترسیدم گفتم کون نه، ساک میزنم فقط. گفت نه . من که گفته بودم به این شرط.
گفتم آخه این خیلی کلفته پاره میشم گفت نترس من به کارم واردم.
و شلور منو از پام دراورد. منم دیدم مقاومت بیفایده است . گفتم پس یه لیوان دیگه مشروب بده درد نکشم.
یه لیوان مشروب خوردم و خودمو سپردم دست هومن.
مست مست بودیم. ازم پرسید مستی؟ گفتم آره گفت دمر بخواب.
منم به حرفش گوش کردم و شورتم از پام کشید پایین.
یه نگاه به کون سفید و گوشتی و بدون موی من انداخت و زد زیر خنده و گفت به به، درست مثل.......
گفتم درست مثل کی؟ گفت وقتی کردمت بهت میگم . اومدم بگم میدونم المیرا ولی چیزی نگفتم.
یه کم کرم زد به انگشتش و یه تف انداخت رو سوراخ کون من و انگشتشو کرد توی کونم. ...........وای.......... یه کم دردم اومد ولی زیاد نبود. یه چند باری انگشتشو عقب جلو کرد و سوراخ کونم یه کم باز شد. بعد دو انگشتی این کار کرد و من داشتم گشادتر میشدم. بعد از چند دقیقه که خوب سوراخ کونم باز شد. گفت حالا وقتشه و سر کیرشو کرد تو دهنم کرد تا خیسش کنم و بعد گذاشت دم سوراخ کونم و آروم فشار داد تو. خیلی دردم اومد خودمو جمع کردم و یه آی محکم گفتم.
لپمو بوسید و گفت خودتو شل بگیر فقط اولش یکم درد داره بعد آروم میشی و حال میکنی.
به حرفش گوش دادم و خودمو شل کردم ولی دردش هنوز زیاد بود آخه من اولین بارم بود که کون میدادم و هومن فوق العاده کیر کلفت.
خلاصه آروم آروم کیرشو تا ته کرد توی کون من. و همونجا نگه داشت دردم کمتر شد. گفت من واردم نترس و آروم باش. گفتم چشم. بعد یواش یواش کشید بیرون و دوباره کرد تو آروم آروم شروع کرد به تلمبه زدن و کون من سر شده بود و دردم به لذت تبدیل شده بود . بعد یواش یواش سرعتشو زیاد کرد و من دیگه داشتم حال میومدم تا جایی که بعد از چند دقیقه گفتم بکن بکن محکمتر محکمتر و اون شروع کرد به تلمبه زدن محکم و من نفس نفس میزدم و یهو آبم اومد ولی هومن همچنان ادامه میداد و سرعتش بیشتر بیشتر شد و یهو یه داد کشید آبش ریخت تو کونم وای سوختم.
پاشدم گفتم چرا این کارو کردی، من میخواستم بخورم ببینم چه مزه ایه.
خندید و گفت نترس وقت زیاده باید اولین بار میریختم تو تا کونت عادت کنه و مشتری شی.
گفتم هومن حالا بگو چرا می خندیدی؟ کونم مثل کون کیه؟
گفت قول میدی غیرتی نشی گفتم آره گفت کونت مثل کون مامان و خواهرته و تازه اون موقع بود که من فهمیدم که چرا مامانم میگه هومن پسر خوبیه.
گفتم مگه مامانم هم کردی؟ گفت آره اول اون بعدش هم المیرا الان که تو فقط مونده آقا سعید..
بهش گفتم المیرا رو امروز دیدم، منم کردمش. خندید گفت پس از این به بعد با هم بیاین تا سه تایی حال کنیم. یواش یواش مامانت هم بیاریم توخط . گفتم نه بابا نمیشه گفت میخوای یه آتو هم جور کنم مامانتو بکنی..............
گفتم یه سوال: المیرا رو تو اپن کردی. گفت حالا. گفتم بگو گفت برو ازخودش بپرس . گفتم اعتراف کن گفت وقتی با هم کردمتون همه چیزو واست تعریف میکنم.
از اون به بعد هم که من هر وقت کس میخوام المیرا جونم زحمتشو میکشه. هروقت کیر میخوام داداش هومن میده بهم و هر وقت هم نیستن فیلم سوپر المیرا و یک فیلم هم از مامانم که هومن بهم داده میبینم.
فقط از مامانم تعجب میکنم که چطور این کارا رو کرده..........
بچه ها ببخشید سرتون درد اوردم . این داستان زندگی من توی 4ماهه بود.
پیدا کردن یک دختر "وفادار" از پیداکردن یک مارمولک پرنده سخنگوی یهودی سرخابی نجار شاخدار 55 ساله در اقیانوس ارام سخت تره
     
  
زن


 
دید زدن خاله لیدا

سلام من امین 16 سالمه و از شمال هستم , داستانیو که میخوام براتون تعریف کنم به 1 سال پیش برمیگرده. اول بگم من زیاد فکر این که با کسی سکس داشته باشم نیستم وعاشق دید زدنم !!! تفریحمم فیلم سوپرو دید زدن خوشگلای فامیله و مخصوصا خاله های خوشگلم....! توی این داستان بر خلاف کس و شعرایی که بعضیا تلاوت میکنن داستان چیزه دیگه ای واصلا سکس محارم توش وجود نداره چون خیلی جلوه ی خوبی نداره وخوشم نمیاد در واقع جلق و به این کار بیشتر ترجیح میدم...!
من 4تا خاله دارم که همشون چشماشون سبز وموهای بلوند و پوست سفید دارن,,, خلاصه خوشگلو تو دل برو!!! .......همشون باهام رابطه خوبی دارن و منم عاشق همشونم...ولی خاله بزرگم برام چیزه دیگه ایه !اسمش لیدا و حدود 43 سال سن با قدی 175و وزن حدود70 وسایز سینهاشم85 از همه مهم تر اون رون پا و کون گوندشه که منو جذب خودش میکنه بر خلاف سنش مثل دختر بچه هام تیپ میزنه...! ولی انسانی تند خو وعصبی واز اون دسته ادمایی که به ادم رو نمیده .! تو خاله هامم از همه بد خلق تره شاید به خاطر اینه که بچه دارنمی شه.. شوهرشم از اون بازاریهای خفنه که 7صبح میرفت سره کار تا 9 شب..
خالم خیلی منو دوست داره و منم به خاطر همین زیاد خونشون میرفتم باهامم خیلی راحته و هرجا با مادرم مینشست میگفته امین رفیقه تنهاییامه... همین باعث می شد تا من بهش یه حسایی پیدا کنم ...! برا دید زدن خالم و رفتن به خونشون همیشه لحظه شماری میکردم مخصوصا تابستونا!!!!...... خالم معمولا باهام راحت بودو لباسای راحت میپوشید اکثرا با تاپ و شلوارک میومد کنارم و منم وقتی کونشو میدیدم کیرم سریع سیخ میشد وحتی بعضی وقتا خودشم متوجه میشد و خودشو میزد به اون راه و مثلا ندیدم.........یه شلوار سفید بلند نازکم داشت که هر موقع میپوشید منو بیشتر حشری میکرد اخه شورتاش همیشه از زیرش معلوم میشد و منو وادار میکرد زمانی که خونه نبود برم سراغ شورتو و کرستاش .... شورتای متنوع ودر انواع رنگها تو کشوی لباس زیراش بود وقتی شورتاش و میدیدم سیخ میکردمو پیش خودم میگفتم که این شورتا چه حالی میکنن وقتی میچسبن به کس و کون خوشبوی خالم...از این شورت امریکایی که پشتش فقط یه بند نازک داره هم داشت که تو فیلما میبینیم... که همیشه بوی ادکلون میدادو منم ابمو رو اون خالی میکردم......با تمام این موضوعات بازم ازخالم حساب میبردم و فقط تو ذهنیاتم به یاد کون گند ش جلق میزدم ....

• داستان از اونجایی شروع میشه که پارسال خرداد موقع امتحانات خانوادم باید میرفتند مسافرت و منم تصمیم گرفتم که برم خونه خالم و یه چند روزی اونجا باشم تا خانوادم از مسافرت برگردن....خلاصه نزدیک تابستون بودومیدونستم اگه برم اونجا میتونم خاله عزیزمو دید بزنمو حداقل چیزشم دستیابی به شورتو و کرستای خوشبوی خالم بود......... اون روز مادرم زنگ زدو به خالم اطلاع داد که امین 2یا 3 روز مهمانتونه و خالمم که خیلی وقت بود منو ندیده بود خوشحال شدو گفت بیاد..........اون روز که خیلیم گرم و شرجی بود تصمیم گرفتم ظهر برم خونه خالم و زمانی که رسیدم ایفونو زدمو خالمم دروازه رو بازکردو رفتم بالا وقتی درو خونه رو خالم بازکرد چی میدیدم خالم با یه دامن کوتاه صورتی چین چینی تا بالای زانو با یه تاپه نازک سیاه که چاک سینهای سفیدش پیدا بودو فقط نوک سینهاشو نمیشد دید, تنش بود..... خالم منو فرما زد که برم تو خونه و میگفت چه عجب خونه خالت اومدی و گفتم موقع امتحانات خاله... تموم بشه چشم...... من که هنو تو شک اون کون گنده خالم که زیره دامنه واگه فقط چند سانت دامنش میرفت بالا میتونستم اون لا پای گوشتالوشو اون کونه سفیدشو ببینم بودم ...... هنوزم باورم نشده بودم که خالم اینطور جلوم لباس پوشیده یهو ! دیدم خالم میگه از شانس بدت کولر خونمون خراب شده و این چند روزو باید بدون کولر سر کنیم اول ناراحت شدم بعد کمی که فکر کردم دیدم این به نفع منه اخه خاله ام مجبور میشه لباسای بازوسکسی تری بپوشه و وراحت تر میشه هیکل زیبای خاله رو زیارتش کرد......
• بعد از کلی پذیرایی و زیر چشمی دید زدن البته خالمم خیلی حواسش جمع بود هم موقع نشستن هم موقع بلند شدن که جایی از زیر دامنش مشخص نشه...!منم زمانی که میدیدم خالم میخواد بلند بشه یا بشینه هی زیر چشی میرفتمو ولی هیچی نمیدیدم و فقط زمانی که خالم بلند میشد بره کاراشو برسه از پشت بالاوپایین کردن کونشو موقع راه رفتن میدیدم که مثل ژله میلرزید و حاضر بودم یه شبانه روز با اون کون کپل و سفیدش بشینه رو صورتمو منم سوراخ کون و کسشو براش لیس بزنم!!!!!........خلاصه دیدم شد غروب و منم چیزی از زیباییهای زیر دامن خالم ندیدم…. منم که حشرم زده بود بالاوچیزه خاصی ونتونسته بودم ببینم اعصابم خیلی خورد شده بود وداشتم فوتبال میدیدم به فکر اینکه زمان داره از دست میرو منم هچی ندیدم داشت دیوونم میکرد....بعد از چند دقیقه دیدم تو آشپزخونه صدای ظرف میادو دیدم خالم داره تو کابینتش ظرف و ظروفش رو جابه جا میکنه اروم رفتم دم درو طوری که خالم متوجه نشه تا شاید بشه دیدش زد دیدم یه لحظه سرشو برده تو کابینت و یه خورده از اون لاپاش معلوم بودولی قسمت اصلی یعنی کون گنده خالم وشورتش معلوم نیست خیلی کنجکاو بودم بدونم چه شورتی پاشه و چه رنگیه......!ولی نشد……برگشتم سر جام و نشستم!!!!…. تا اینکه غروب دیدم خالم چای اورد و رو زمین بساط عصرونه رو ردیف کرد ........من نشستم و شروع به خوردن کردم وتا اینکه خالمم امدونشست کاملا حرفه ایم نشست که جاییش معلوم نشه......طوریم چهار زانو نشسته بود که دامنشومحکم چپونده بود تو لاپاش که جایش معلوم نباشه....منم که حسابی زیر چشی لاپای خالمو میپاییدم تا شاید بشه اتفاقی دامنش بره کنارو مام اون لاپای سفیدوگوشتالوشو همراه با شورتی که کس تپل وخوشبوش زیرشه و ببینیم....که یه لحظه دیدم تلفن خونه به صدا در امد و خالمم ناخداگاه و بی هوا سریع اومد بلند شه که بره گوشیو بگیره یه لحظه دیدم پاهاشو وا کردو دامنش رفت کناروقشنگ جلوی چشمام زیر دامنش معلوم شد.... واایییی فقط یه لحظه سریع لاپای سفیدوگوشتالوش جلوم ظاهر شد با یه شورت مشکی (که میدونستم کدوم شورتشه.... جلوش تور توری و پشتش ساده قبلا ابمو روش ریخته بودم) رو از زیره دامنش زیارت کردم....همون لحظه سیخ کردمو.. ولی احساس کردم که خالم متوجه شد که دیدمش... ولی من خوشحال شده بودم از این که یه جایه حساسیو تونسته بودم دید بزنم.راضی شده بودم........بعد از این عصرونه خالم رفت تو اتاق خوابش ودر کمال ناباوری دامنشو عوض کرده یه شلوار بلندپوشید متوجه شدم چرا اینکارو کرد چون شوهر خالم نزدیک اومدنش بودو پایان دید زدن من.......
• خلاصه اعصابمون کلی ریخته بود به هم وهی میگفتم یعنی میشه دوباره اون دامنشو بپوشه ولی یه چی ته دلم میگفت همش که ناامید نباشم شب شدو موقع خوابیدن منم جامو گذاشتم رو بروی اتاق خواب خالم که تلویزیونم دقیقا رو به روم میشد ........ موقع خوابیدن شد و شوهرخاله که خوابید خالمم رفت تو اتاق شو در و هم تا نصفه بست منم که تو فکرحسرت کون سفید و گنده خالم بودم صحنه های امروز مدام رژه میرفت تو افکار خرابم تا اینکه خوابم برد از این به بعدش داستان جالب میشه.........صبح روز بعدی حوالی ساعت ۷ بود که شوهرخاله م رفتو منم خودمو الکی زده بودم به خواب دیدم بعد چند دقیقه خالم از جاش بلند شدو حوله شو)روبیه دشام) رو گرفتو به سمت حمام میره منم که چشامو الکی بسته بودم و زیر چشمی میدیدم تا خالم متوجه نشه بیدارم........ خلاصه اینقدر صبر کردم تا صدا شور شور آب بیاد بعد برم ببینم چه خبره وقتی صدا آب شنیدم بعد چند دقیقه مثل برق رفتم دیدم در رختگن حمام نیمه بازو در حمامم بسته اروم در رختگن و باز کردم دیدم بله یه شورت مشکی با یه کرست مشکی رو سبد لباس نشسته هاست رفتم و اروم شورت خالم و گرفتمو بو کردم بوی کس خالمو میداد یه مقدار لیس زدمو به کیرم کشیدم و خواستم آبمو بریزم روش می ترسیدم خالم منو ببینه که یهو صدای آب قطع شدو سریع پریدم اومدم تو جام خوابیدم و رو سرمم پتو نازک مسافرتی انداختم تا خالم میاد نفهمه که بیدار بودم آخه بد جور نفس نفس میزدم که تو همین حینی که پتو روم بود دیدم یه سوراخ از زیر پتو به سمت اتاق خواب خالم درست شده و منم از این زیر دید خوبی نسبت به اتاق خواب دارم و از همه مهمتر نمیتونه منو ببینه که میدیدمش خلاصه خالم اومد و دعا میکردم که دراتاقشو نبنده که خوشبختانه نبست و اروم رفت بطوری که من بیدار نشم ........ خالم رفت سمت میز ارایشیش تا جلو اینه موهاشو کمی ردیف کنه وهنو حولشم رو تنش بودو پشت به من واستاده بود چند بارم پشتشو هی میدید که ببینه تو چه وضعیتی خوابیدم که خیالش تخت میشد که سرم زیر پتوه....... چن دقیقه بعد یهودیدم خالم میخواد حولشو در بیاره تمام تنم میلرزید وبه نفس نفس افتاده بودم..... به ارزوی دیرینه داشتم نزدیک میشدم.... خالم اصلا نمیدونس که یکی داره دیدش میزنه وگرنه میفهمید میکشتتم میخواست حولشو در بیاره و لباساشو بپوشه..... وایییییییییییییییییی در کشوی لباس زیرشو باز کرد تازه فهمیدم هیچی زیر حولش نیست!!!!!!!!! دیدم یه شورت و کرست قرمز خالی خالی سفید داشت و گرفت که ست هم بودن اصلا فکرشونمیکردم که زیرحولش لخت لخت باشه بعد متوجه شدم که لباس زیرشو میخواد همینجا بپوشه و یه لحظه تو کونم عروسی شد تو همین حین خالم اروم کمربند حولشو باز کردو حولش باز شد!!تمام تنم داشت سر میشد و میلرزیدم اخه خالم تا چن دقیقه دیگه جلوم لخت میشد ومنم تا حالا کونشو از رو شلوارک یا شلوار دیده بودم و برا اولین بار بود که میخواستم لخت ببینمش خیلیم هیجان داشتم..... تو همون حین دیدم اروم دست راستشو ازحوله در اورد نصف سمت راست بدنش اول افتاد بیرون وقتی قاچ کون گندش مشخص شد کیرم داشت از شق درد میترکید یه کون گنده .....که هیچی روش نبود! لخت لخت منم حشری شده بودم ...بعدش دیدم حولشو از تنش کلا در اورد !!!چی میدیدم یه کون درشت و یه هیکل نازوسفید که پشت بهم واساده بود و منم دستمو گذاشتم تو شرتم که جلق بزنم ..... خالم اول کرستشو گرفت تا بپوشه یه خورده نیم روخ شده بود ولی کامل سینه هاش مشخص نبودویه لحظه کوتاه تونستم نوک سینه های درشتو سفیدشو ببینم که نوک سینه هاشم رنگ صورتی کم رنگ یا همرنگ پوستش بهتره بگم وقتی کرستشو پوشید نوبت شورتش رسیدو منم دیگه داشت ابم میومد وقتی شورتشو وا کرد تا پاهشو بکونه تو شورتش کمی خم شدو پاهشو بلند کردو یه لحظه سوراخ کون و کس تپل و سفیدشم معلوم شدوایییییییییییی سوراخ کونش سفیدسفید یه لکه ام نداشت بعد اروم شرتشو کشید بالا کونش مثل ژله تکون میخورد تا بره زیر شورت... بعدش اروم خم شد تا حولشو از رو زمین بگیره دیدم کونه گندش قشنگ وا شده وچاک کسشم میشد از زیر شورتش تشخیص داد ولی حیف که دیگه شورت پاش بود ولی بازم حال داده بودو.. منم این دفعه بر خلاف معمول ابم خود به خود اومد و بعدشم خالمم شلوارکو لباساشو پوشیدو منم از اینکه بدون دردسر تونسته بودم دیدش بزنم خیلی خوشحال بودم......بعد از این ماجرا ..دیگه به این صورت نتونستم این خالمو دید بزنم..

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
تو گوشی از عمه

من یه جورایی مریضم هر ماه میرم دکتر شاید کسی باورش نشه ولی ترشح غده های شهوتم زیاده
یعنی همش به زنا چشم دارم مخصوصا اطرافیانم بدون مقدمه میگم از اونایی که دروغ مینویسن متنفرم پارسال بود که من سکس کردم اونم با محرمم یعنی عمم .من فقط به یه دلیل این اشتباهو کردم اونم اینه که خیلی ادعای شیخی می کردم.من یه عمi دارم که فقط تو یه کلمه بگم همه دیوننشن.نمی گم تئ همه منو بیشتر دوست داره نه اصلا حواسش به من نیست.زود تعریف کنم.پارسال با شوهرش رفتن مسافرت کلید خونه رو دادن مامانم منم فکرایی زد به سرم .شبونه کلیدو بر داشتم رفتم خونشون .راستی عمم 38 سالشه ولی بد نیست جوون پیداست.رفتم خونشون سریع رو تختش خوابیدم تموم لباسای زیرشم دورم ریختم کلی حال کردم بعدش عکساشو اوردم اما احمق یه کار خرونه کرده بود تو مهمونی با دوستاش چنتا عکس سکسی گرفته بودن منم تا اونا رو اتفاقی از زیر قاب عکس دیدم دیگه دیونه شده بودم و از یه طرفم تعجب که عمه مذهبی من چرا این کارو کرده کلی جق زدم و بعدش صبح یواشکی رفتم خونه عمم از مسافرت اومد زنگ زد گفت امید سریع بیا کارت دارم من خاطر جمع بودم همه چیزو سر جاش گذاشتم اما یه گاف داده بودم که میگم.رفتم اونجا دیدم شوهر عمم تو حیاط ماشین میشوره رفتم بالا گفتم الان از مسافرت اومدن محکم میبوسمش درو زدم عمه درو باز کرد اومدم ببوسمش محکم خوابوند تو گوشم هیچی نفهمیدم دماغم خون اومد نشستم رو میز فقط نگام میکرد منم واقعا از ترس قلبم تیر میکشد گفت اول خودم ادمت میکنم بعدش شوهرم بعدشم خانوادت منم اصلا حرف نمی زد.گفت فقط بگو چرا این کارو کردی من چیزی نگفتم چون گفتم داره یه دستی میزنه.فقط گفتم لا اقل بگو چه کار کردم که بدونم گفت نمیدونی گفت کاری نکردم که مستحق این برخورد شما باشم.گفت پاشو بریم تو اطاق رفتیم کامپیوترو روشن کرد گفت من میرم بیرون تو یه فیلم تو صفحه هست بزن ببین.رفت بیرون دنیا رو سرم خراب شد عمم تو اطاقشون بالا سر گاوصندوقشون دوربین مخفی کار گذاشته بودن منه خر ندیدم .همه کارای منو تو اطاق ضبط کرده بود.اومد تو گفت برو فردا ادمت می کنم از ترس واقعا رفتم دکتر فقط قرص خوردم که تا فردا اروم باشم.به دوست صمیمیم گفتم.گفت یقین کن نمیگه ولی بیچارت میکنه.و یه چیز دیگه هم گفت که قطع کرد گفتم بگو/گفتناراحت نمشی گفتم نه گفت اگه واقعا میخواست بگه چرا همون روز نگفت چرا بازی در اورده .

من رفتم تو فکر تا صبح فردا صبح دیر رفتم زنگ زد گفت چرا نمیای؟گفتم الان.رفتم یه کاری کرده بود که باورم نمیشد تا درو باز کرد دیدم چادر مشکی سر کرده هیچی نگفتم.رفتم تو نشستم شروع کرد به حرف زدن یک ساعت و چهل دقیقه حرفاشو زد همه چیزاشو که گفت به من گفت چرا خفه شدی حرف بزن به مامانت گفتی با سوتین عمت ارضا شدی؟من داشتم دیونه میشدم گفتم اخره خط حرف میزنم .گفتم عمه من اگه حرف بزنم یا حرف نزنم منو لو میدی طبیعتا غیر از زندانش من باید از خانواده و شهر برم چون ابرو ندارم پس حرفامو میزنم گفت خوبه که فهمیدی.گفتم عمه من بدبخت عالمم من مریضم روزی چنتا قرص میخورم و هرکس جای من بود شاید این کارو میکرد شما یه نگاه به لباسات بنداز که جلو من می پوشیدی هر ادمی رو داغون میکرد/چرا این قدر به لبام بوس میکردی؟چرا این قدر منو تو سینت فشار میدادی یعنی بازم میگی من مقصرم؟البته اینارو با گریه و داد میگفتم یه بار دیدم شوهر عمم اومد پشت در پیچوندش که بره سره کار.عمه اومد نشست گفت اشغال من دوست داشتم.گفتم میدونم من به عشق شما به سکسی که دعوتم کردن بدون پول نرفتم اما شما داری هی منو محکوم می کنی؟گفت خفه شو گفتم خوب نمیتونم همه بدنم داغونه از بس تو خیالم به عشق شما زدم.حالا من گفتم حرفامو پاشو بریم پشی بابای من.دیدم عمه یه کم اروم شد.گفت چرا این کارارو میکنی؟گفتم اگه دلیلشو میدونستم الان زن میرفتم دختر خالمو بین زمینو هوا نمیذاشتمش گفت خاک برسرت پس بگو چت بوده تو این چند سال.الان بگو چه کار میخوای بکنی؟گفتم هیچی من ازدواج نمی کنم .گفت غلط کردی دردت چیه.گفتم من تابه عشقم نرسم ازدواج نمیکنم گفت کی؟گفتم اونی که میخواد منو ببره کلانتری فهمید کیو میگم گفت خوب چه کار کنیم تو نباید بذاری من زندگیتونو خراب کنم.گفتم فایده مداره خراب شده.گفت چی میخوای؟گفتم نمیگم چون دیگه فایده نداره
گفت بگو بهت میگم .گفتم عمه التماست میکنم به پات میفتم فقط یه بار ب؛لت کنم گفت خفه شو اشغال بلند شدم گفتم به جان مادرم که بیخود قسم نمیخورم امروز خودمو میکشم رسید گفت بتمرگ.نشستم گفت واقعا این کارو می کنی گفتم دوساعت دیگه خبرش میاد.گفت جان خهمون مادرت اگه راضی بشم منو بغلم کنی به کسی حرفی نمی زنی گفتم شما ازمن فیلم داری من چه کار میتونم بکنم
یه بار دیدم چادر رو از سرش برداشت امومد کنارم گفت یالا کارتو بکن برو منم فهمیدم چه کار کنم رفتم بغلش کردم و شروع کرم مالوندنش رفیقم گفته بود اگه واقعا قصدی داره فقط تو دستتو برسون به کسش منم انجام دادم گفت نکن کثافت گفتم فقط یه دقیقه تا مالوندم چشاشو یه دقیقه بست و حرفی نزد.ولش کردم گفتم عمه اینم قولمون اگه کار ندری من برم دنبال بدبختیم/گفت گومشو.لبه در حیاط ایفونو برداشت گفت بیا بالا کارت دارم من رفتم بالا گفت فکرشم نمیکردم با اون همه شهوتی که میگفتی بزاری بری سختت بود؟گفتم از دردش مردم ولی قول داده بودم گفت منم واسه همین قولت بهت گفتم بیای گفت امید اگه حرفامو بر ملا کنی میگشمت با اون فیلم.گفتم چشم.گفت من با رضا مشکل دارم ولی ازترس حرف مردم نمیگم که طلاقم نده گفتم باورم نمیشه چرا؟گفت عادتشه میاد منو یه کم دستمالی میکنی مثل تو و وسط کار جق میزنم واسش میره منم واسه اینکه ارضا نمیشم بیماری اعصاب گرفتم حالا فهمیدم چرا قرص میخوره گفتم من الان چه کنم گفت تواعتماد منو جلب کردی فقط یه بار منو ارضا کن که محتاج غریبه نشم بعد برو/گفتم فقط یه بار منم بوسیدمش شروع کردم وسط پذیرایی به سکس بچه ها دروغ نمیگم ولی جوری حالش بد بود که تا لختش کردم رفتم کسشو بخورم این قدر جیغ زد که همسایشون درو زد گفت من درد کمر دارم چیزی نیست.بچه ها شروع کردم به خوردن کسش اینقدر لیسیدم که ابش با فشار دراومد گفتم بیچارم کردی بکنم دیگه بعد برو خونتون شروع کردم بدونه مقدمه ازش یه کاندوم از قدیما داشت گرفتم واسم سرش کشید رفت روش کردم توکسش این قدر من تلمبه زدم داشت منو چنگ چن میکرد ابم داشت میومد منم از بس شهوتی شده بودم دیگه میخواستم داد بزنم دیدم نمیشه اون هی جیغ میزد ابمو همه در اومد بعد از ده دقیقه که بلند شدم گفت فقط واسه لطفی که امروز کردی ابروتو نمیبرم.بعدش گفتم لا اقل بیا الان باهم دوست بشیم اومد بغلم کرد و بوسیدم بعد گفت هر وقت بخوام میای گفتم اره از خدامه .یه هفته بعد زنگم زد گفت بیا منم بدجور حالم خراب بود رفتم خونشون باورتون نمیشه کاریش کردم داشتیم جفتمون میپکیدیم کشو پاره کردم الان دیگه هیچ وقت نمیخوام زن برم هفته ای یه بار عمم میزنگه میگه بیا خیلی هم باهم بیرون میریم وقتایی که با من بیرون میاد میریم پارک ملت واقعا ارایش میکنه دیگه نمیگه ازدواج کن یه بارم تو خونشون واسم لباس عروس پوشید تو لباس عروس کردمش دیوانه وار کردمش.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
صفحه  صفحه 31 از 147:  « پیشین  1  ...  30  31  32  ...  146  147  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Incest Sexy Story - داستان های سکسی با محارم

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA