انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 87 از 125:  « پیشین  1  ...  86  87  88  ...  124  125  پسین »

داستان های پیوسته و قسمت دار سکسی


میهمان
 
نام داستان : امتحان وفاداری همسر
قسمت اول :
چند وقت پیشا دوستم شماره زنشو داده بود به رفیق فابريكش كه اسمش شهرام بوده و گفته تریپ تست وفاداریه میخوام ببينم بعد از 5 سال زندگي عاشقانه با همسرم، به مرد ديگه اي هم توجه ميكنه يا نه ..فقط سفارش کرده بود که در حد یه تلفن معمولی باشه و صرفا میخواد بینه زنش اهل حرف زدن با یه مرد دیگه هست یا نه.
.يه هفته بعد شهرام برگشته بهش گفته دمت گرم باهمین ادامه بده هم کوسش هنوز تنگه و زود خيس ميشه و هم خوب لب و زبون میده و میگیره هم خوب كير ساک میزنه و خایه می لیسه،، هم سوراخ کونش فوق العاده داغ و تنگه و خوشگله ، هم موقع کون دادن ناله های شهوت انگیز و نازی می کنه،عجب سینه هایی نرم و خوش فرمي هم داره،،آبمم كه اومد همشو تا قطره آخر خورد حتي اونايي كه روي صورت و پستونش ريخته بود، راستی سوراخ کونش با اینکه تنگه ولی خوب ظرفیت داره چون تو اولين قرارمون كه اومدم خونتون دوبار از کون گاییدمش و کامل آبمو خالی کردم تو سوراخ كونش اما آبم از سوراخ کونش خيلي كم سر ریز کرد .وقتي هم كه لب ميگيره اينقدر شيرين و ناز لب ميگيره كه ديگه آدم دلش نميخواد براحتي لب از رو لبش برداره .
ضمنا ازم دو تا قول گرفته .اول اينكه یه دختر واسه لز براش جور کنم چون عاشق لب گرفتن و عشقبازی و مخصوصا ليسيدن سوراخ كون دختره .دوم اينكه يكي از دوستاي صميمي و خوش هيكلمو براش جور كنم و يه بار بياييم دو نفري پيشش چون خيلي دوست داره سكس دو كير همزمان يا همون دابل رو تجربه كنه . آخر سرم بعد از سه جلسه اي كه دوبارش خونه خودت بود يه بارم تو خونه خودمون گفت" شهرام کوسم به كلفتي کیرت عادت کرده و تشنه كيرت شده. از اين به بعد هر طور شده باید هفته ای دو بار بیای منو بکنی و لطفا منو از كون بيشتر بكن تا سوراخ کونم به سایز کیرت عادت كنه و بيشتر از كلفتي كيرت لذت ببرم"
ضمنا قرار گذاشتيم هر چند وقت يه بار به بهونه موندن خونه خواهرش بیاد و شب خونمون بمونه و با هم حسابي عشقبازي كنيم و تاصبح تنشو در اختيارم بذاره. بهرحال دمت گرم خوب زن حشری ای داری

بعد رفیقم كه حسابي تعجب كرده بود رفته سراغ زنشو از زیر زبون زنش حرف کشیده و پرسیده نرگس شهرام راست میگه این حرفا رو؟ و زنش هم اینارو بهش گفته:
راست گفته که هیچ تازه همه ماجرا رو نگفته، بعد از كلي لاس زدن تلفني با شهرام ، قرار گذاشتيم بياد خونمون همو ببينيم. منم رفتم اون تاپ نيم تنه و ساپورت خاكستري رو كه خط كوسمو نشون ميده پوشيدم و حسابي بخودم رسيدم .وقتي اومد و درو باز كردم و ديدمش يه لحظه چشم تو چشم شديم ..

ادامه دارد

     
  
مرد

 
خانومم خیلی از یکی از دوستام که 26 سالشه ومجرد خوشش میاد و به نوعی به قول خودش به چشم برادر دوسش داره و همیشه تو حرفاش از اندام و خوشگلیش تعریف میکنه حتی با اینکه دوستمه مدل موهاشو زیاد توجه نکردم اون میدونست چطوریه و خواست مدل مو بچه مثل اون درست بشه ...به هر سختی به دوستم جریانو گفتم که امتحانش کنه که تا چه حد دوسش داره ولی میترسید و نتونست انجام بده با وجود اینکه میدونستم اگه بهش زنگ میزد یه هفته نکشیده اونو گاییده بود چون حس میکنم دیوونه کننده دوسش داره که حتی جلو منم ابرازش میکنه
همه عمر برندارم سراز این خمار مستی
     
  
میهمان
 
قسمت دوم :
وقتي اومد و درو باز كردم و ديدمش يه لحظه چشم تو چشم شديم و بعد آروم اومدیم تو آغوش هم بقصد روبوسي و احوالپرسي كه شهرام كه درو بست منو به ديوار كنار در تكيه داد و چشامون مثل دو تا دلداده به همديگه خيره موند.به خودمون كه اومديم ديديم كه لبامون رفته رو لب هم و زبونمون داره تو دهن همديگه خيلي نرم و عاشقونه مكيده ميشه ، طوري كه چند باري نفس هر دومون كم اومد و مجبور شديم نفس بگيريم و دوباره لب تو لب بشيم و نيم ساعت اول فقط سرپايي لب تو لب بوديم و تو اين حالت من دستم تو شلوار شهرام بود و كيرشو ميماليدم و اونم دستشو كرده بود تو ساپورتم و با دوتا انگشتش ميكشيد لاي كوسم و آب كوسمو جمع ميكرد و بعد اونارو مياورد بيرون و آب كوس رو كه از انگشتاش مي چكيد ميريخت رو لبامون كه داشتن همو ميخوردن و اينجوري آب دهنمون با آب كوسم قاطي ميشد و خيلي خيلي مزه آب دهنمون رو شيرين تر ميكرد طوري كه آب دهن همديگرو تا اونجا كه مي شد مي مكيديم و ميخورديم .خودمم فكر نميكردم آب كوسم اينقدر خوشمزه باشه كه بتونم بخورمش .خلاصه وضع طوري شده بودكه دور لب و دهن هر دومون حسابي با آب كوسم خيس شده بود و از دور دهنمون شره ميكرد وشهرامم همزمان با اون يكي دستش هم پستونامو خيلي عاشقانه و ملايم ميماليد و اون وسطا گاهي دست ميكرد تو ساپورتم و سوراخ كونمو نوازش ميكرد و گاهي هم يه انگشتي توش ميچرخوند طوري كه ناله من بلندتر ميشد از لذت.تو اين حين من ساپورتم بخاطر شره كردن آب كوسم حسابي خيس شده بود طوري كه شهرام ساپورتمو از تنم درآورد و با دو تا دستش لمبرهاي كونمو گرفت و شروع كرد به ليسيدن گردن و پستونام طوري كه داشتم از لذت ديوونه ميشدم خلاصه يه عشقبازي حسابي همون دم در با هم كرديم. بعد هر دو لخت شديم و رفتيم حموم .من كه فكر نميكردم همين جلسه اول كارمون به سكس بكشه موهاي كوس و كونمو شيو نكرده بودم و شهرام كه اين صحنه رو ديد از خدا خواسته گفت كه دوست داره خودش كوس و كونمو شيو كنه .خلاصه بعد از كلي عشقبازي و نوازش بدن همديگه زير دوش آب ولرم و بعد از حدود نيم ساعت مكيدن زبون هم و فرو كردن زبونش تو سوراخ كونم و ليسيدنش زير دوش ، قشنگ منو نشوند و با حوصله موهاي دور سوراخ كون و كوسمو شيو كرد و وسطاي شيو كردن هي سر كيرشو ميماليد رو كوسم كه ببينه خوب شيو شده يا نه كه با اينكار حسابي ديوونم كرده بود..بعد منو برد حالت داگي استايل و كونمو با دستاش باز كرد و بعد از كلي زبون چرخوندن تو سوراخ كونم شروع كرد به شيو كردن .من كه از ديدن اين صحنه كه لخت مادرزاد جلوي يه مرد لخت ديگه با كير شق شده دراز كشيدم و اون مرد داره كوس و كونمو شيو ميكنه بد جوري حشري شده بودم بلافاصله بعد از اينكه شيو تموم شد شهرامو بردم زير دوش و آنچنان همديگرو عاشقانه بغل كرديم و لب تو لب شديم كه هر كي ميديد فكر ميكرد شيرين و فرهاد به وصال هم رسيدن .خلاصه يه عشقبازي و لب و تو لب حسابي زير دوش داشتيم جوري كه دستامون بدن همو نوازش ميكرد و بدنهاي خيسمون بهم چسبيده بود و قفل شده بود در حالي كه پستونام به بدن شهرام حسابي ماليده ميشد لبهامون هم از هم لحظه اي جدا نميشد.اون عشقبازي زير دوش خيلي بهم حال داد و مزش هنوز زير زبونمه.بعد شهرام خواهش كرد همون زير دوش براش ساك بزنم و منم بلافاصله جلوش دو زانو نشستم و كيركلفتشو با ولع كردم تو دهنم و حسابي مشغول خوردن شدم اونم همزمان با دستاش كمرم و ميماليد و ازسوراخ كون تا بالاي كمرم با دستاش نوازشم ميكرد..من كه معمولا كير زياد ساك نميزنم بقدري حشري شده بودم كه همه جاي كير شهرامو خوردم و حتي خايشو قشنگ ليس زدم و تخماشو كردم تو دهنم و موقعي كه كيرشو قشنگ تو دهنم كرده بودم بودم و داشم ميمكيدم شهرام يه ناله اي كرد و يه دفعه ديدم گلوم داغ شد..فوري كيرشو كشيدم بيرون و ديدم بعله شهرام آبش اومده...و چون كير تا ته تو دهنم بود بيشترآبش رو قورت داده بودم و فقط قطره هاي آخرش كه داشت از كيرش بيرون ميوم رو تونستم مزه مزه كنم و بخورم...هيچوقت از خوردن قطرات آب كير اينقدر لذت نبرده بودم...

ادامه دارد..

     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
poopi
البته خودمم دوس دارم زیرش بخوابه چون دوستم انصافا خوشگل و خوش هیکله و نازه ..اطمینانم دارم کوچکترین اشاره ای به خانومم بکنه با تموم وجود خودشو در اختیارش گذاشته و زیرش خوابیده ...من یه چیزی میگم شما میخونین واقعا زنم دیوونه شه و بی محابا ازش تعریف میکنه و قربون صدقه ش میره
همه عمر برندارم سراز این خمار مستی
     
  
مرد

 
⁠⁠⁠سکس عاشقانه و خشن من و صنم، دختر همسایه مون


سلام . من پیمان هستم و 25 سالمه از 14 ساله اومدیم به خونه ی جدیدمونو همسایه های جدید. توی محله قبلیه ما خیلی کم میشد با دخترا ارتباط برقرار کرد یه جورایی سنتی بود و همه ی خونواده ها همدیگه رو میشناختن و اصلا چیزی ب نام دوست دختر و دوست پسر معنی نداشت . اما این جایی ک الان هستیم کاملا فرق میکنه سطح فرهنگشون و نوع برخوردشون با همدیگه و کلا دختر و پسر خیلی راحت تر میتونن با هم دوست باشن . کسی هم به کسی کاری نداره .قصه منم با یکی از همین دخترا گره خورده .."صنم" دختر همسایمون خیلی خیلی دختر امروزی و خوش برخوردیه خیلی راحت بعد از برخورد دوم یا سوم حس میکنی یه عمر باهات رفیقه . ولی این یه طرف شخصیتشه قسمت دوم شخصیتش طوریه که با هیچ پسری هیچ برنامه یی پیاده نمیکنه ..یعنی اینطوری که آمارشو گرفتم همه براش رفیق معمولی ن و به هیچ کس پا نمیده . ...خلاصه چند سال گذشت و ما تویاین محل جا افتادیم و با صنم بیشتر صمیمی شدم بعضی موقع ها مشکلات درسی شو ازم میپرسید با ازم میخواست همراه ش تا جایی برم . گذشت و گذشت تا بعد از چند سال خودمو بهش ثابت کردم ک مثلا من ازون پسرا نیستم و میتونه همه جوره رو من حساب کنه . یه روز آخرای ترم دانشگاه ش بودو ب من زنگ زد که اگه میشه برم خونه شون تو درس ریاضی مهندسی ک خیلی استاد بودم کمکش کنم . البته این موضوع تازه یی نبود چند بار دیگه هم قبلا بریا همچین موضوعی رفته بودم خونه شون ک البته همیشه هم مامانش خونه بود و نمیشد دست از پا خطا کرد .اما امروز بعد از اینکه آیفونو زد و داخل شدم دیدم ماشین باباش نیست رفتم داخل خودش تو حال نشسته بود وسط دفتر کتاباش و تا منو دید گفت بیا تو کسی نیست .رفتم داخل پرسیدم مگه مامانت نیس .؟؟؟گفت نه با پدرم رفتن بیرون امشب آخر وقت برمیگردن .!!!! گفتم حالا بد نیست من اومدم تو هم تنهایی ؟؟؟ گفت یه مشکل کوچیک دارم .کمکم کنی سریع میتونی بری ...حس عجیبی درونم بوجود اومد که این حس وقتی تقویت میشد ک لباس تنش رو میدیدم . کثافت اینگار همه ی اینکار رو از روی قصد و منظور با یه برنامه از پیش تعیین شده انجام داده بود .. البته گفته بودم که صنم دختر راحت وامروزیه ولی هیچ وقت اونو با این تیپ و ظاهر ندیده بودم.یه جوراب شلواری خیلی نازک و سفید با یه تاپ سفید ک فک کنم زیادی براش کوچیک بود آخه 60-70 درصد سینه هاشو راحت میشد دید فهمیدم این لباس زیر برای لباس بیرونی شه ....موهای لخت و سیاه ش ک وقتی سرش پایین بود روی صورتشو کامل میپوشوند پوست سفید صورتش و رژ لب قرمزی که زده بود دیوانه کننده بود همین طور ک محو تماشاش بودم گفت این دوتا رو برام حل کن من باید برم با همکلاسی هام تو پارک قرار داریم .اینو گفت و رفت داخل اتاق که لباس بیرونی شو بپوشه .همینطور ک داشت میرفت سرمو بلند کردم و از پشت هم دیدش زدم .بعله ..... باسنش نسیت به هیکل لاغرش دو سایز بزرگتر بود .کلا صنم هیکل خیلی بیستی داشت یه دختر 20 ساله و نه خیلی لاغر اما به طرز هنرمندانه یی سینه و باستنش بزرگ بود و به دل هر کسی مینشست طبق نظر اساتید محلمون (بچه محل ها) احتمالا به خاطر کلاس ژیمناستیک بوده آخه فهمیده بودم چند سال ژیمناست بوده و تازگی بخاطر دانشگاه کمتر سراغش میره .قبلا ازپشت مانتو باسن و سینه هاشو دیده بودم حدس میزدم شاهکار باشه .. جوراب شلواری ش اینقد نازک بود که شرت و حتی نقاشی های روی شرتش واضح دیده میشد .یه شرت سفید با عکسای گیلاس روش....همینجور که روی مبل نشسته بودم کیرمو بین پاهام فشار میدادم که بیشتر از این بلند نشه . اصلا وضع عجیبی داشتم.. میخواستم سریع مساله ها رو براش حل کنم ک دیدم هیچ اثری از خودکار نیست . جرقه یی توی ذهنم رده شد سریع از جا بلند شدم و همینو بهانه کردم و رفتم سمت اتاق . درش کاملا باز بود . دیگه چی میخواستم.. منم سرمو انداختم پایین و رفتم داخل .....دیدم صنم تاپشو درآورده و نشسته پشت میز آرایش و داره با گوشیش صبحت میکنه حواسش به کشوی میز بود انگار دنبال کرست میگشت و همه ی این مدت توی انعکاس آینه من داشتم به اون سینه های درشت و سفید نگاه میکردم هیچ وقت فکر نمیکردم همچین چیزی ببینم . سینه های یه دختر 20 ساله ک تا این سن دست هیچ کس بهش نخورده و نوکش به سمت جلو بود انگار جاذبه یی وجود نداشته براش. همه ی این دید زدن ها 4-5 ثانیه بیشتر طول نکشید ک نگاهش از تو آینه به من افتاد و زود با دستاش سینه هاشو پوشوند البته فقط یه خورده شونو .. مگه اون سایز سینه توی دستهای کوچولوش جا میشن !!!!همین جور ک هم خجالت میکشید هم لبخند میزد گفت چی میخوای سرتو انداختی پایین و میای داخل .به خودم اومدم سرمو انداختم پایین و گفتم ببخشید اومدم خودکار بگیرم .زیر چشمی دیدمش سریع همون تاپ سفیده رو پوشید و اومد ک خودکار رو از رو میز برداره که حول شد و خودکار افتاد رو زمین و رفت زیر تخت .دید یکم اوضاع داره خراب میشه گفت تو برو الان میارم برات .. همونجا به چپ چپ کردم و چند قدمی لومدم بیرون . یه لحظه بازم برگشتم دیدم خم شده زیر تخت داره دنبال خودکار میکرده . اینگار کونشو گرفته به طرف من و از من میخاد برم به طرفش ...همه چی داشت به من میگفت چیکار کنم . دیگه دلمو زدم به دریا و همینجور ک خم بود رفتم پشت سرش رو زانوها م نشستم و دو دستمو انداختم دور باسنش و از زیر کسش دستامو قفل کردم و با چهارتا انگشتم شروع کردم کسشو مالیدن ........ عین کسایی که برق گرفته باشدشون خواست برگرده طرف من که دید قفل شده و با صدای بلند گفت داری چه غلطی میکنی.. گمشو از خونه مون برو بیرون. بابام پدرتو در میاره ..آروم کنار گوشش گفتم فقط میخوام برای چند دقیقه مال من باشی . قول میدم هیچکس نمیفهمه .فکر کنم خیلی بدش اومد از این حرف بزور تو بغلم چرخید و محکم زد زیر گوشم و گفت خفه شو ...از تو گنده تراشم کوبوندم به سقف..اینجا بود که دیگه تنها وظیفه خودمو این میدیدم که یه حال اساسی به صنم خانم بدم ..نمیدونم چی شد که با همون دستم که همچنان داشت با کسش بازی میکرد و دست چپم از زمین باندش کردم و انداختمش روی تختش وحشت کرده بود خواست سینه خیز از اونطرف تخت فرار کنه که پاهاشو گرفتم کشیدم طرف خودم . داشت با ترس تو چشمام نگاه میکرد و من فقط نکاهم به کسش بود چون میدونستم هنوز پرده داره و دنبال دردسر زیادی نیودم عین کشتی گیرا فیتیله شو گرفتم و دمر خوابوندمش ...همون کون درشت الان در فاصله 30 سانتی من بود هنوز جای سیلی ش میسوخت پنجه هامو کردم لای کونش وجواراب شورتی رو از همون درز پاره کردم . جیغ کوتاهی کشید فکر کنم داشت گریه هم میکرد سریع شلوارمو بیرون آوردم کیرم عین چوب خشک شده بود شورتشو با آرامش بیشتری از پاش کشیدم بیرون و لای کونشو باز کردم یه سوراخ خیلی تنگ داشت که آدمو دیوونه میکرد . همینجو ر که شورتش تو دستم بود روش خوابیدم شورتشو گذاشتم کنار صورتش و گفتم نمیخواستم اذیت بشی . اگه قول میدی بقیه راه دختر خوبی باشی ادامه شو آروم پیش میریم هیچی نمیگفت فقط سرشو انداخته بود پایین و فکر میکنم داشت گریه میکرد . آروم کنرار گوشش گفتم . نگران نباش با جلو ت کار ی ندارم فقط از عقب میکنم ولی یکم دردش بیشتره اگه میخوای اذیت نشی یکم کیرمو خیس کن .اینجا بود ک ب سرشو بلند کردو گفت بابام پدرت و درمیاره باز با این حرفش دیوونه م کرد دختره اصلاه راه نمیومد...شورتشو بزور چپوندم تو دهنش ک دوتا دستاشو از پشت محکم گرفتم و بلند گفتم هرچقدر میخای جیغ بزن ..باسنشو سفت کرده بود ول به هر زخمتی بود بازش کردم و کیرمو گذاشتم لای کونش سعی میکرد دستاشو آزاد کنه اما نمیتونست حس کردم داره دهنشو باز میکنه کیرمو تا خایه هام کردم تو سوراخش ومطمن بودم داره درد زیادی میکشه اما یکمم تقصیر خودش شد ..لذت بی نظیری داشت تو آسمونا بودم اصلا صداشو نمیشنیدم شروع کردم دیوانه وار تلمبه زدن و صنم هم زیر من نا امیدانه سعی میکرد خودشو بیرون بکشه با هر بار تو کردن جیغ بلندی میکشید ک البته صداش به جایی نمیرسید چون حالا دیگه دستمو هم گذاشته بودم روی دهنش فقط منو بیشتر شهوتی میکرد بعد از چندتا تلمبه حسابی یکم دلم براش سوخت کیرمو کردم داخل سوراخش ک دیگه الان شده بود عین کوره آتش .همونجنا کیرمو تگه داشتم تا یکم جا باز کنه . دیگه داشت با صدای بلند گریه میکرد... بعد از چند ثانیه که آروم شد باسنش رو شل تر کرده بود منم تا فرصت دیدم یه بار دیگه یه عقب جلو کامل کردم ایندفعه دیگه کمتر عکس العمل نشون داد. دیگه الان وقتش بود شروع کردم به تلمبه زدن جوری میزدم که صدای جیر جیر تخت فکر کنم تو کل خونه میومد دستاشو ول کرده بودم و دهنشو باز کرده بودم . دیگه از گریه و درد خبری نبود .. فقط هر بار که کیرمو میکردم توی کونش صدای آه کوتاهی از روی لذت میداد.. حدودا 7-8 دقیقه یی شده بود که روی صنم خوابیده بودمو داشتم تلمبه میزدم. ک تصمیم گرفتم پوزیشن رو تغییر بدم بهش گفتم برگرد . با نگرانی نگام کرد گفتم نترس عشقم گفتم که با کوست کاری ندارم ... ایندفعه آروم برش گردوندن صورتش رو دیدم ک ه بخاطر گریه ریملش اومده روی گونه هاش . با دستمال صورتشو پاک کردم و آروم گفتم ببخشید ک اذیت شدی تقصیر خودت بود که راه نمیومدی . یه دفعه خندید و باعث شد بی اختبار برم سراغ لبش بوی توت فرنگی رژلبش توی همه ی دهنم حس میکردم .بعد از یه لب گزفتن طولانی رفتم سراغ پاهاش که نگام به کسش افتاد گفتم بذار یه حالی هم به این بدم البته فقط خوردن .بدون مقدمه کوس سفید و بدون مو شو به دهن گرفتم و دیوانه وار میمکیدم و با زبون با چوچولش بازی میکردم کاملا حشری شده بود از قیافه ورنگ صورتش معلوم بود...از فرصت استفاده کردم و گفتم اگه ارضات کنم برام ساک میزنی که دیگه درد نکشی . .اصلا تو این دنیا نبود .گفت آره آره عشششششقم میخووووورم ...سریع دست به کار شدم و با انگشت و زیون رفتم تو کار کسش ..مزه خوبی میداد دست چپم هم روی سینه ش بود چون میدونستم فشار دادن نوک سینه باعث ارگاسم سریعتر میشه ...بدنش داغه داغ شده بود که حس کردم لرزه ریزی افتاده تو اندام خوش فرمش . اینجا بود که دیدم آبش اومد از شدت شهوت دستشو گذاشته بود رو کسش و هی میمالید . انجا بود که منم دیدم تا سرم بی کلاه نمونده و سرد نشده به هدفم برسم سریع پریدم رو تخت و نشستم رو سینه ش البته وزنمو انداختم جلو..حس خیلی خوبی داشت انگار نشستم روی نرم ترین بالشت دنیا . کیرمو گذاشتم جلو لبشو موهاشو از روی صورت کنار زدم ..بدون اصرار کیرمو کامل کرد توی دهنش و نفمیدم چه طور تونست 20 سانت کیرو یه جا بذاهر تو دهنش.. هی بازبونش باهاش بازی میکرد ومحکم میمکید با دستش هم خایه هامو آرو م لمس میکرد...2-3 دقیقه کیرم تو دهنش بود ک حس کردم آبم داره میاد ..گفتم داره میاد کجات بریزم. لبخندش خیلی بدلم نشست ..یعنی میخواست آبمو بخوره ..چیزی که منم خیلی دوست داشتم با این لبخند دیگه جلوی خودمو نگرفتم و آبم اومد بهترین قسمت ماجرا رو تجربه کردم همه ی آبمو مکید و قورت داد... اصلا فکر نمیکردم با یه تازه کار همچین سکسی داشته باشم.......

ادامه دارد...
     
  
زن

 
ضـــــــــــــــربـــــدری حـــــال میـــــــــــــــده ۱

نلی هنوز باورش نمی شد که بالاخره راضی شده باشه به حرفای شوهرش گوش کنه .. سختش بود .. باورش نمی شد که شوهرش این پیشنهاد رو به اون بده . اون حتی عادت نداشت به این که رو سری رو پیش نا محرم از سرش بر داره . باورش نمی شد که نیمایی که عاشقش بود اونو این طور وارد بازی و دنیایی بکنه که ازش نفرت داشت و به اون فکر نمی کرد . نمی دونست چرا شوهرش همچین احساسی پیدا کرده . چرا به زوج مهران و مهناز علاقه مند شده و دوست داره با اونا سکس ضربدری کنه . با این که مهران مرد خوش قیافه و خوش اندامی بود ولی اون چندشش می شد از ایبن که خودشو در اختیار مرد دیگه ای به غیر از شوهرش بذاره . اون اوایل نمی دونست که هدف نیما از تغییراتی که در زندگیش به وجود آورده چیه . چرا بهش میگه می تونی راحت از لباسای سکسی استفاده کنی .. می تونی حتی رو ساپورتت مانتوی خیلی کوتاه یا بلوز بپوشی .. روسری از سرت بر داری .. با مردا دست بدی .. اون همه اینا رو حمل بر این گذاشته بود که شوهرش نمی خواد مرد سختگیری باشه . می خواد اونو آزاد بذاره . با هاش راه بیاد . بهش بگه زن و شوهر باید با هم تفاهم داشته باشن .. اوایل وقتی که نیما واسش فیلمهای سکسی می ذاشت اون بدش میومد ولی یواش یواش به دیدن اون فیلمها عادت کرده بود . و تازه خوششم میومد .. وقتی نیما کف دستشو روی کسش قرار می داد و اون نگاهش به مانیتوری بود که کیر مردای غریبه رو نشون می داد هیجان زیادی بهش دست می داد . نیما واسش از خیانت و سکس های ضربدری می گفت از این که در این دوره و زمونه از بس زندگی یکنواخت شده برای این که زن و شوهر ها یه تنوعی به زندگی خودشون بدن میرن به دنبال سکس های ضربدری . البته گروهی که به هم اعتماد داشته باشن و بتونن نهایت لذتو از هم ببرن . نلی می تونست خیلی از مسائلو بپذیره ولی با سکس ضربدری مخالف بود . هم این که اون سختش بود که تنشو در اختیار مرد دیگه ای قرار بده و هم این که نمی تونست خودشو قانع کنه که شوهرش با زن دیگه ای باشه . به خصوص این که مهناز زن تپل و خوش اندامی بود و شوهرش نیما هم دوست داشت که نلی اندامی مثل اندام مهناز رو داشته باشه . .وقتی نیما از سکس ضربدری واسش می گفت و از حالتایی که یک زن و یک مرد در رابطه با زن و مرد دیگه ای قرار می گیرن دوست داشت با مشت و لگد به سر و کله نیما بکوبه . باورش نمی شد که شوهرش تا این حد بی غیرت باشه . انگار میون چهار تا شون فقط اون بود که نا راضی بود .. نلی دوست نداشت دیگه مهمونی چهار نفره بدن . چون وقتی به این فکر می کرد که مهران چه نظری راجع به اون داره یه حالی می شد .. ولی یه روز که مهران حسابی تیپ زده بود به مهناز گفت که تو نیم ساعت دیگه بیا .. اون شب مهمونی توی خونه نیما اینا بود . نلی هم خونه تنها بود . وقتی نلی مهران رو تنها دید سختش بود ... مهران دوست داشت سر صحبتو باز کنه .. عطری هم به خودش زده بود که هنگام سکس واسه خانوما خیلی تحریک آمیز بود یه پیر هنی هم تنش کرده بود که چاک سینه شو نشون می داد .. واسه یه لحظه که نگاه نلی به مهران افتاد تنش لرزید .. فوری ازش فاصله گرفت .. اما بی اختیار به یاد فیلمهای سکسی افتاد . فانتزی هایی که به هنگام سکس تصورشو میکرد و این که کیر های غریبه ای رو که توی کس خودش در نظر می گرفت ....
مهران : نلی خانوم .. همه مون دوست داریم روابطمون صمیمانه تر شه .. ولی ظاهرا شما مخالفت می کنین .. صورت نلی از شرم سرخ شه بود . انتظار این حرکت رو از مهران نداشت . اونو خیلی بی نزاکت حس کرد .. -ببخشید متوجه منظورتون نمیشم .
-همین شرم و حیای شماست که شما رو خواستنی تر می کنه . من هر طوری شده باید به خواسته اکثریت جامه عمل بپوشونم .
نلی : ببخشید مهناز جون کی میاد ؟
-اون الان تو راهه . شما دوست ندارین زندگیتون تنوع داشته باشه . البته نیما هم متوجه شده که باید یه تحرکی به زندگیش بده .. .... ادامه داد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
ضـــــــــــــــربـــــدری حـــــال میـــــــــــــــده ۲

بالاخره پس از کش و قوس های زیاد نلی تا حدودی نرم شد .. -ببین نیما فقط برای یک بار .. اینو توی گوشت فرو کن .
-باشه عزیزم فقط برای یک بار .. اگه بدونی ضربدری چه حالی میده !
-من فقط برای این که زیاد اصرار می کنی قبول می کنم . چون خسته شدم ..
حالا اونا در فضایی قرار داشتند که برای اولین بارمی خواستند با هم سکس ضربدری کنن . نیما و مهناز مشکلی نداشتند . مردا با یه شورت بودن . مهناز هم سوتینشو در آورده بود و با یه شورت بود . نلی هنوز سختش بود . تمام بدنش می لرزید . بر خودش لعنت فرستاد که چرا قبول کرده که بیاد و سکس ضربدری کنه . انگار مسخ شده بود . برای این که اونو تحریک کنن نیما و مهناز رفتن روی تخت ...
مهران : نلی جان نمی خوای لخت شی ؟ شوهرت زن منو لختش کرد . زن منم شوهرت رو لختش کرد .. ولی من لباسای خودمو در آوردم .. نیما از کنار مهناز پا شد و رفت سمت زنش .
-هیچی نمیشه مثل این که من خودم باید دست به کار شم . عزیزم چیزی نیست .
نلی وقتی دستای شوهرش نیما رو روی بدنش حس می کرد هم احساس آرامش می کرد و هم چندشش می شد از این که مرد دیگه ای هم می خواد به بدن اون دست بزنه نیما : مهران جون تو هم بیا کمک ...
نلی یه لحظه خودشو کنار کشید .. ولی دستای مهران رو رو پس گردنش حس می کرد که چطور داره جلوی شوهرش اونو نوازش می کنه و مهران چیزی نمیگه ..
نیما : دادا بقیه اش با خودت . فقط هوا شو داشته باش . سختشه .
مهران : نوکرتم . زنت جای زن ماست ..
نیما : همچنین زن شما ...
مهران آروم آروم نلی رو لختش کرد . دستشو گذاشت رو سینه های نلی .. با انگشتاش به آرومی روی بدنش می کشید .. نلی خیلی سختش بود ولی همین که چشمش افتاد به شوهرش و مهناز که چه راحت دارن با هم سکس می کنن .. وقتی که دید چه جوری نیما کیرشو کرده توی کس مهناز و در یه حالت قمبلی که اون بتونه راحت ببینه و تحریک شه حس کرد که باید بیشتر با مهران راه بیاد ...
نیما : عزیزم .. هیچی نیست نترس .. مهران هم از ماست . فرض کن که با من داری حال می کنی . همون جوری که من دارم مهناز جونو می کنم فکر می کنم که دارم تو رو می کنم . اگه بدونی این چقدر آدمو آروم می کنه و به آدم حال میده و زندگی آدمو از یکنواختی درش میاره ..
نیما در حال حرف زدن کیرشو مرتب می کوبوند به ته کس مهناز ... نلی هم روشو بر گردوند سمت مهران ... نگاهشو به کیر اون انداخت ... کاملا داخل شلوارش شق و آماده پیکار بود . مهران شورت نلی رو پایین کشید . اونو بغلش کردو برد روی تخت .. اونو بر گردوند تا اونم در یه استیل سگی و رو زانو قرار بگیره طوری که سرش به سمت مهناز باشه و در یه حالت مشابهی که نیما با زنش مهناز سکس می کنه اونم با نلی زن نیما سکس کنه . شورتشو هم کشید .. طوری که صدای بیرون اومدن کیر از داخل شورت مهران مثل صدای رها شدن تیر از چله کمان بود . مهران کیرشو به کس نلی مالوند ..
مهناز : نترس این شوهرم از اون کیر کلفتاست ولی کس زن هر چی تنگ باشه هر کیر کلفتی رو داخل خودش جا میده و خیلی هم حال می کنه . هر دو تا تون خوب حال می کنین . بالاخره به آرزوت رسیدی مهران ..
مهران : تو به کی میگی مهناز که الان هفته هاست چشمت نیما رو گرفته و از آقایی اون تعریف می کنی . انگار که آقایی نیما می خواد بره توی کس و کونت .
مهناز : حالا چرا این قدر حسادت می کنی ..
زن و شوهر دو تایی شون می خندیدند . نیما هم با خنده های اونا به خنده افتاده بود از این که داشتن از حسادت حرف می زدن .. نیما دستشو گذاشته بود رو موهای زنش نلی و نوازشش می کرد . می خواست این جوری بهش نشون بده که خیلی بهش اهمیت میده . در حالی که نلی هنوز در شوک بود و نمی تونست باور کنه که این قدر راحت خودشو تسلیم کرده .. ولی از مالش کیر مهران به کسش خیلی خوشش میومد .. مهران به نرمی کیرشو تا به انتها فرستاد توی کس نلی .. تنگی کس نلی مهران رو به وجد آورده بود .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
ضـــــــــــــــربـــــدری حـــــال میـــــــــــــــده ۳

نلی یه حس عجیبی داشت که نمی دونست چیه . حسی که به اون لذت می داد . اما همراه با احساسی غریب . این که از اون تصوری که از زندگی مشترک با نیما داشت و می خواست فقط خودشو متعلق به اون بدونه و شوهرش هم فقط مال اون باشه جدا شده بود . یه نگاهی به پشت سرش انداخت .. مهران رو دید که بهش لبخند می زنه و داره بهش میگه ببین چه کیفی داره ؟! زنمو ببین که چه جوری داره حال می کنه و خوشش میاد . پس تو هم لذت ببر . تو هم کیف کن که شوهرت چه جوری داره حال می کنه . همون جوری که اون خودشو قانع کرده که تو داری با مرد دیگه ای حال می کنی .. هیچ ایرادی نداره . همه اینا لذت بردنه .. کوس , کیر رو قبول می کنه و کیر هم با کوس های مختلف حال می کنه که براش تنوع داره ...
نلی لباشو گاز میگرفت . اون به نیما قول داده بود که برای همین یک بار رو قبول کنه ... مهران دستاشو. گذاشت پس گردن نلی . خیلی آروم شروع کرد به حرف زدن با اون . نترس عزیزم .. عشق من .. دوستت دارم عاشقتم . ببین هیچ کاری نداره . همه چی آرومه ... نگاه کن ...
مهران شروع کرد به بوسیدن پشت گردن نلی ..کف دستشو هم گذاشته بود رو سینه هاش و اونو به آرومی می غلتوند . نلی هنوز یه حس بد داشت . مهران متوجه شده بود که باید بیشتر با اون ور بره . با ملایمت بیشتری با اون بر خورد کنه . صدای ناله های نیما و مهناز که خودشونو به خوبی با این شرایط وفق داده بودن همه جا رو پر کره بود . مهران داشت حرص می خورد که از اونا عقب مونده و چرا نلی این عکس العمل رو داره نشون میده . با این حال سعی می کرد که مدارا کنه تا نلی روبراه شه .. مهران یه نگاهی به نیما انداخت ... نیما متوجهش نشد یه اشاره ای به مهناز کرد و بدون این که نلی متوجه شه با سکوت کلماتی رو رد و بدل کردند ... نیما متوجه شده بود که مهران چی می خواد . در واقع مهران از شوهر نلی پرسیده بود که آیا این شیوه ای که در پیش گرفته درسته یا نه و نیما هم تاییدش کرده بود . مهران انگشتاشو روی پوست کمر نلی می کشید .. زن همچنان سر سختی می کرد .. ولی مهران حس کرد که لحظه به لحظه خیسی کس نلی بیشترمی شه . طوری که انگار یه جریان آب روان به راه افتاده . هر چند می دونست که این آب کس اون نیست . ولی با این حال باید به همین سبک ادامه می داد تا که شاید می تونست این زن رو سر حال ترش کنه و یه جورایی هم به خط بیاره . سر سختی های نلی هر چند تا حدودی حرص مهرانو در آورده بود ولی نلی رو خواستنی ترش کرده بود طوری که مهران حس می کرد که پس از مدتها یه شور و حال و انگیزه فوق العاده ای برای سکس پیدا کرده . نلی هم رفته رفته حس می کرد که داره داغ و داغ تر میشه . یه تغییراتی رو در خودش احساس می کرد . نه ..نههههههه من نباید خوشم بیاد . من نباید لذت ببرم . اونا باید بدونن که من خلاف میل خودم پامو گذاشتم به این جمع . اونا باید برای من و افکار من ارزش قائل شن بدونن که من از این مسخره بازیها خوشم نمیاد . این معنی نداره که تو شوهر اونو بگیر و تو شوهر اونو .. اصلا این کار ها پایه و اساسی نداره و خنده دار و مسخره هست . این مال بی قید و بند ها و بی بند و بار ها و آدمای لا ابالی هست . آدم درست و حسابی که از این کارا نمی کنه . نلی می دونست که داره لجیازی می کنه . و اینو هم به خوبی می دونست که حالا که کیر مهران رفته توی کسش و جلوی شوهرش اونو کرده دیگه راه باز گشتی نیست . آب رفته رو نمیشه به جوی بر گردوند . اون چه خوشش بیاد چه نیاد شوهرش داره حالشو می کنه و از سکس با زن دوستش داره نهایت لذتو می بره . و چه حرف خودشو به کرسی بنشونه و چه ننشونه بالاخره رفته زیر کیر یک غریبه و اونا هم فقط ظاهر قضیه رو نگاه می کنن . مهران حالا با موهای نلی بازی می کرد .. مهران سرشو گذاشت زیر گوش نلی و خیلی آروم گفت حالا فکر کن که من نیما هستم . اگه این تصور رو بکنی می تونی خیلی راحت با من سکس کنی . تا یواش یواش عادت کنی . نگاه کن شوهرت داره فکر می کنه که زن من تو هستی . اون مهناز رو گذاشته جای تو ...
نلی یواش یواش لب باز کرد و گفت ..
-مگه تو منو مهناز حساب می کنی ؟
مهران : من دیگه مزاجم پاک شده . مسئله ای نیست که کی رو چی حساب کنم . من کیف میکنم از این که زن یکی دیگه رو می کنم . مخصوصا جلو چش شوهرش . خودمم حال می کنم که زنم جلو چشای من با یه مرد دیگه ای حال می کنه .. ... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
ضــــــــــربـــدری حـــال میــــــــــده ۴ (قسمــت آخــر)

نلی می خواست سرش داد بکشه بگه بی غیرت حس کرد که شوهرش هم بی غیرته که داره یه زن دیگه ای رو می کنه . تصمیم گرفت که اونم خودشو هماهنگ با اونا در بیاره هر چند فکرش به اون اجازه رو نمی داد ولی برای اینم که سیاستشو حفظ کنه تر جیح داد سکوت کنه . مهران هم اینو به خوبی حس کرد که نلی نم تر شده . شروع کرد به بوسیدن لبای نلی و از اون جا اومد زیر گلوش . لباشو گذاشت رو سینه های اون و میک زدنو شروع کرد ..
-آخخخخخخخ نههههههه من نمی خوام .نمی خوام ...
مهران هم که می دونست عشوه کردنای زنونه نلی شروع شده گذاشت هر چی که می خواد بگه . اون خوشش میومد از این مدل ناز کردنای زنا به خصوص از نلی که حالا به زحمت تونسته بود اونو وارد میدون کنه و. همین به اون آرامش و لذت و انگیزه می داد که در ادامه راه همچنان پر تلاش باشه . سرعت فرو کردن و بیرون کشیدن کیرشو توی کس نلی زیاد تر کرده بود . اون طرف که مهنازرفته بود روی کیر نیما نشسته بود و مرتب از شوهرش می پرسید که استیل کونش چه طوره ..
مهران : عزیزم .. مهناز جون حالا که رفتی رو کیر داداش نیمای من نشستی دیگه زن اون هستی . در این لحظات مال اونی . اول باید از نیما بپرسی که حالت کونت چطوره ؟ خوش استیله یا نه . اگه می خوای آبش کنی ازکدوم قسمت کم کنی بهتره . ولی به نظر من که حرف نداره . شاید اینو میگم که خودم عاشق این مدل کونها هستم . من حالا باید از استیل نلی جون خودم تعریف کنم که بالاخره به ما افتخار داده و پذیرفته که در جمع ما باشه ..
نلی : من به نیما هم گفتم که فقط برای همین یک باره ..
مهران با خودش گفت همچین ردیفت کنم که از این به بعد هفته ای حداقل یک بار رو دور هم باشیم . این جور فعالیت ها طول عمر آدمو زیاد تر می کنه .
مهران : داداش نیما نلی هم کون خیلی خوش استیلی داره ....
نیما : خیرشو ببینی داداش . فعلا که زن توست . پس خوب سر حالش کن ..
نلی می خواست کمتر حرف بزنه و هوس خودشو نشون بده . کیر و تماسی که با کس داشت رفته رفته نرمش کرده بود . مهران کمرشو گرفت . اونو رو زمین دراز کرد . اول از همون مسیر تا می تونست با هاش سکس کرد. بعد اونو طاقباز کرد . پاهاشو به دو سمت باز کرد .. با کف دستش چند ضربه به بالای کسش زد و لباشو رو لبای نلی گذاشت . زن چندشش می شد که مردی به غیر از شوهرش اونو ببوسه اونم با یه لب به لب چسبون ولی یواش یواش عادت کرد طوری که دستاشو دور کمر مهران حلقه زد و خودشو به اون چسبوند .. مهناز یه اشاره ای به نیما کرد و گفت ببین که زنت راه افتاده ...
-خیلی خوشحالم مهناز ..
مهناز : هیچ زنی نیست که بخواد از زیر بار این جور هوس ها در ره . مخصوصا اگه شوهرش رضایت داشته باشه . یه مدت بگذره زوجهای دیگه ای رو هم وارد کار می کنین . حالا بیا کارت رو بکن که می خوام حال کنم . لذت ببرم . جووووووووون .. مهناز رو کیر نیما نشسته بود و نیما هم دوتا دستاشو گذاشته بود رو کون مهناز و خودشو از زمین به سمت بالا حرکت می داد ...
-اوووووووفففففف پسر پسر مثل این که تو کیرت فلفل ریختی ... داره می سوزونه . ووووووووییییییییی آتیش گرفتم . سوختم . سوختم .
مهناز به شدت حشری شده بود .. با این که کیر داخل کسو مسدود کرده بود ولی از کناره ها آب هوسش ریخت بیرون .. مهران شوهرش به خوبی شاهد این قضیه بود . نیما در جا کیرشو کشید بیرون و رفت پشت مهناز قرار گرفت .
مهران : نیما جون خشک بکن توکونش ... اون عادت داره ..
نیما یه نگاهی به سوراخ کون مهناز انداخت ..انگشتشو فرو کرد توی کون .. بعد کیرشو به سوراخ کون مهناز فشار آورد و گذاشت که بره . توی کون اون ...
نیما : زنت چه کون با حالی داره ...
-نوش جونت .. مدتها روش کار کردم تا این جوری شد ... ولی نلی خیلی بد قلقه ... نیما چند بار کیرشو عقب جلو کرد و آبشو ریخت توی کون مهناز .. و حالا اومد سراغ نلی که به شدت حشری بود و از شوهرش می خواست که به اون کاری نداشته باشه تا ار گاسم شه . بعد از ار گاسم نلی , نیما رفت زیر زنش دراز کشید و این بار مهران پس از چرب کردن کون نلی فرو کرد توی کونش ..
نلی : آخخخخخخخخ آخخخخخخخخخخ خواهش می کنم . ..
مهران : عیبی نداره . بذار جا باز می کنه داداش نیمای ما از این به بعد باید با کون تو هم حال کنه ..
خلاصه دو تایی شون حسابی نلی رو کردند . و بعد رفتن سراغ مهناز ... هر کدوم از مردا هم به نوبت با دو تا زن بودند . انواع و اقسام سکسها رو تا صبح پیاده کردند .. وقت خدا حافظی همه شون گفتن که خیلی خوش گذشت ..
مهران : ولی حیف که نلی گفت همین یه باره و دیگه نمیاد ...
نلی : من این حرفو زدم ؟ نمی دونم ... میشه حرفمو پس بگیرم ؟ تازه می خوام بر نامه دیدار ها مونو از هفته ای یک بار به دوبار افزایش بدم .. خود مونیم ضربدری خیلی حال میده ها . .... پایان .... نویسنده .... ایرانی
     
  
مرد

 
سکس های متاهلی حمید
نویسنده: حمید
قسمت اول:
با سلام خدمت دوستان
این اولین داستانم که می نویسم اگه زیاد جالب نمی نویسم به دل نگیرید.
داستان مربوط به زندگی خودم با همسرم و سکسایی که دوران متاهلی داشتم. اسمم حمید، 30 ساله چند سال پیش بود که با خانمم مهسا ازدواج کردم که 28 سال داره. خانواده نسبتا مذهبی داشتیم ولی زندگیمون نسبتا خوب و ارام داشت می گذشت. روزها و شب ها به خوبی می گذشت. در مورد خودم که هیکلم بد نیست چون به صورت نامنظم یکم بدنسازی کار میکنم و قدم هم بلند هست. معمولا تیپه معمولی میزنم و خانمم هم خیلی قیافه خوبی داره و نسبتا هم سکسای خیلی خوبی باهاش دارم که هم هات هست و هم خوش هیکل و تنها مشکلی که داشت این بود که من زیاد از کون خوشم می امد ولی خوب کون خانمم خیلی کوچک بود ولی خوب هر از گاهی هم از عقب به فیض می رسیدم. روزها می گذشت و من هم زیاد به فکر سکس با کس های دیگه نبودم ولی یک دوستی به اسم مهدی دارم که زیاد با هم رابطه خانوادگی داریم که اون هم همسن من بود ولی چند سالی بعد از من با یک خانمی به اسم منصوره ازدواج کرد. منصوره هیکل توپی داشت مخصوصا باسنش که همیشه تو افساید بود. خب از زمان ازدواجشون دیگه به صورت خانوادگی زیاد رفت و امد داشتیم و البته منصوره هم بر خلاف مهدی دختر شلوغ کن و پر هیجانی بود. معمولا در مهمانی هایی که بودم نسبتا پوشش خانوما بسته بود به طوری که معمولا با روسری و مانتو بودن ولی خب از روی مانتو هم میشد حدس زد که چه تیکه ی خوبی باشه.
از زندگی خودم بگم که سکس های خوبی با خانومم داشتم و معمولا هفته ای دو مرتبه سکس داشتیم به طوری که حدود یک ساعت طول می کشید. زنم کس تنگ و سینه های متوسطی داشت ولی خب کون کوچکی داشت من هم که بیشتر دنبال کون بودن ولی خب می گذشت تا اینکه خانمم باردار شد . سه چهار ماهی از بارداری خانمم می گذشت که تصمیم گرفتیم یک مسافرت برای عید که نزدیک هم بودبریم چون بعد از به دنیا امدن بچه یک مدتی مسافرت نمیشد رفت. من معمولا اهل گردش و مسافرت هستم و هر موقع یک فرصتی پیش می امد یک مسافرت چند روزه می رفتم. وضعه مالیم نسبتا خوب تا متوسط بود ولی مسافرت جزو تفریحات اصلی من بود. وقتی تصمیم به مسافرت گرفتیم من گفتم بهتره یک هم سفری هم پیدا کنیم که خانمم پیشنهاد داد که به مهدی و منصوره بگیم. مثل اینکه منصوره قبلن به مهسا گفته بود تصمیم مسافرت برای عید دارند. به هر حال به مهدی هم گفتم و اونا هم قبول کردن. راستی یادم رفت بگم که ما ساکن اصفهان هستیم. مقصد مسافرت هم شیراز بود و بعد از اون به سمت جنوب. طوری برنامه ریزی کردیم که برای سال تحویل حافظیه شیراز باشم. یک روز قبل عید صبح زود حرکت کردیم و نزدیکای غروب به شیراز رسیدم. بعد از رسیدن، دو تا اتاق در یک هتل در نزدیکای ورودی شهر شیراز اجاره کردیم و شب را اونجا گذراندیم و قرار شد فردا برا سال تحویل حافظیه باشیم. صبح که نسبتا دیر بیدار شدیم و صبحانه خوردیم که تا امدیم از هتل خارج بشیم تقریبا دیگه ظهر شده بود. مستقیم به سمت حافظیه رفتیم. در راه ترافیک سنگین بود ولی حدودای ساعت 2 به حافظیه رسیدیم. اینم را بگم که کلا با یک ماشین و اون هم با ماشین مهدی رفته بودیم. حافظیه شلوغ بود و جای پارک نبود بنابراین تصمیم گرفتیم که مهدی ما را پیاده کنه و بره ماشین را پارک کنه و ما هم بریم داخل. بعد از اینکه از مهدی جداشدیم حدود 10 دقیقه ای پیاده رفتیم تا به حافظیه رسیدیم و وارد شدیم که خیلی هم شلوغ بود و در حین ورود تفریبا همه به هم چسبیده بودن. من سعی کردم خانمم را همراهی کنم چون زیاد حل می دادن و خانمم هم باردار بود. تو این یک لحظه دیدم یک نفر از پشت به منصوره چسبیده و دستش هم رو پهلوهای منصوره گذاشته و کامل داره باهاش حال می کنه. وقتی وارد شدیم فشار حل دادن کمتر شد ولی فردی که داشت با منصوره حال می کرد هنوز دنبالمون می کرد. منصوره هم حرفی نزد نمیدونم حالا یا خجالت می کشید یا خوشش امده بود. به هر حال امدیم نزدیک قبر حافظ بشیم که دیدیم خیلی شلوغه و خانمم گفت من نمیام شما برید. خانمم یک کناری نشست. من هم گفتم یک سر میرم ببینم چه خبره که منصوره گفت من هم میام. داستان من و منصوره دیگه از اینجا شروع میشه و فکر کنم دیگه خودتون حدس میزنید چی پیش خواهد امد. خب کنار هم حرکت کردیم و نزدیک قبر حافظ شدیم که تو اون شلوغی دیدم بهترین موقه که من هم از این کون بی نسیب نمونم. یک لحظه موقعیتش پیش امد که دیگه من کامل پشت منصوره بودم ولی سعی میکردم نشان بدم که در اثر فشار و حل من بهش می خورم و سعی کردم عادی برخورد کنم. ولی ارام ارام دیگه کیرم شق شده بود و دیگه وقتی فشار از پشت زیاد می شد من هم به منصوره می چسبیدم که یک مرتبه حدود یک دقیقه ای طول کشید و دیگه منصوره هم کامل متوجه کیره من شده بود. که یک لحظه برگشت من ترسیدم که نکنه بخواد واکنشی نشان بده به همین خاطر گفتم خیلی شلوغه و زیاد حل می دن که منصوره هم خوب شد شما هستید و هوام را دارید و گرنه خفه میشدم. تو همین حالت خیلی ارام ارام با جمعیت پیش می رفتیم که دیگه کیر من کامل شق شده بود و کاری هم نمیشد بکنم که گفتم الان دیگه منصوره شاکی میشه. دو مرتبه یک لحظه که دیگه بدجور فشار جمعیت زیاد شد منصوره سرش را برگردوند ولی یک نیشخند زد و گفت خیلی شلوغه که من هم جواب دادم اره و دیگه از خیال عکس العمل منصوره راحت شدم. تو این حین هر از گاهی هم می دیدم که خوده منصوره کونش را میده عقب و مثل اینکه خود اون بیشتر از من راغب بود. دیگه من هم پر روتر شدم و دستم را رو پهلوهاش گذاشتم که دیدم برگشت و وقتی دید منم گفت فکر کردم کسی میخاست جیبم را بزنه ولی مثله اینکه شما هستید. دیگه تو این حالت من شروع کردم با دستم یکم بدنش را مالش دادن و خب کیرم هم بد جور شق شده بود و منصوره هم داشت حال می کرد و دیگه هم حرفی نزد. وقتی از کنار قبر خارج شدیم بهش گفتم بریم ببینیم مهدی امده یا نه که گفت جای پارک نیست و فکر نکنم امده باشه. بیا بریم اون طرف را هم ببینیم. اون سمت هم مثل قبر حافظ شلوغ بود و راه هم باریک تر که وقتی من هم اون وضعیت را دیدم بهش گفتم بریم. وقتی به اون سمت رفتیم نزدیک که شدیم خوده منصوره این مرتبه امد جلوی من و گفت اینجا امن تر هستم چون خیلی شلوغه که من هم گفتم من حواسم بهتون هست. این مرتبه دیگه میدونستم منصوره هم راضی هست من هم دیگه نامردی نکردم و حسابی بهش حال دادم تا جایی که وسط جمعیت مانتوی منصوره را یکم بالا دادم تا اینکه یک لایه کمتر فاصله بین کیرم و کون منصوره باشد. منصوره یک شلوار جین پوشیده بود که کارم را سخت کرده بود ولی من هم دیگه از دستام هم استفاده می کردم و کامل داشتیم حال می کردیم. دیگه ارام ارام از جمعیت جدا شدیم که بریم ببینیم مهدی امده یا نه که تو راه منصوره گفت من تا حالا شیراز نیامده بودم و امروز هم خیلی حال داد. منم چون میخواستم یکم رومون تو هم باز بشه گفتم تو که خیلی حال کردی که اونم گفت نه تو حال نکردی. دیگه رسیدیم پیش مهسا که با رسیدن ما مهدی هم رسید.
وقتی رسیدیم همون موقع هم مهدی رسید و شاکی بود چرا گوشیتون را جواب ندادید که تازه دیدیم چند تا زنگ به من و منصوره زده و جواب ندادیم که به مهسا زنگ زده بود و اون را پیدا کرده بود. بعدم پرسید کجا بودید که منصوره گفت تا نزدیکای قبره حافظ رفتیم ولی شلوغ بود نزدیک نشیدیم و بعدش دیگه این اطراف را دیدیم و امدیم. مهدی گفت خب بریم یک گشتی بزنیم که من گفتم نمیام شما برین من با مهسا همین اطراف میمونم تا بیایید چون شلوغه و مهسا نمیتونه بیاد. خلاصه اونا رفتن من و مهسا هم همان جا بودیم تا امدم که زود هم برگشتن و گفتن نمشیه رفت چون شلوغه. دیگه من گفتم گرسنه ایم و بریم یک جایی یک چیزی بخوریم که با استقبال همه هم مواجه شدم. دیگه امدیم بیرون و رفتیم همان اطراف یک غذایی خوردیم ساعت دیگه حدودای 5 بود. بعدشم دیگه رفتیم به سمت هتل چون همه خسته شده بودند. دیگه هم اتفاق خاصی پیش نیامد. تو این مدت همش به فکر منصوره بودم که چطوری بتونم تو این مسافرت بکنمش و یک خاطره خوب از این مسافرت بسازم.
ادامه دارد.....
نظر یادتون نره
     
  
صفحه  صفحه 87 از 125:  « پیشین  1  ...  86  87  88  ...  124  125  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان های پیوسته و قسمت دار سکسی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA