انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 2 از 8:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  پسین »

سكس وحشیانه


میهمان
 
مامان اميد وخاله اميد 1


سلام دوستان عزيز لازم به توضيح مي دونم که بگم اين داستان کلا تخيلي بوده وجود خارجي نداره ولي شخصيتهاي داستان کلا وجود دارن من اين داستان رو به کمک دوستم اميد نوشتم اميد وارم که همه خوششون بياد.واصل اين داستان هم باعثش اميد شده .
از اينجا ماجرابه زبان من .....................................
اميد يه خاله داره که يک مهموني تو خونش بود يک جور مهموني زنونه خاله اميد شوهر نداره ودر يکي از پاساژاي شهر مغازه داره لباس زير زنونه وغيره .................. خواهر اميد وچندتاي ديگه ازدوستان واقوامشون هم بودن خاله اميد زن بسيار ثروتمنديه اميد تعريف مامان منو پيش خاله وخواهرش زياد کرده بود با تعريفاي اميد خاله اميد مثمم ميشه که مامان منو زيارت کنه بخاطر همين به اميد ميگه که اونو واسه مهمني دعوت کنه چون من قبلا از خواهراي اميد واسه مامانم تعريف کرده بودم مامانم هم نظرش براي رفتن به مهماني جلب شود.تا روز مهماني رسيد من مامانم رو به در خانه خاله اميد رسوندم ورفتم که به کارام برسم.......................................................
ازاينجا به زبان مامان مريم...................................
در که زدم يعني زنگ زدم ديدم يک ادم سياه وقد بلند درو باز کرد از ترس داشتم سکته ميکردم گفتم منزل نسرين خانم گفت بفرمايد که ديدم يک زن حدود 48 الي 50 ساله بايه لباس بلند داره مياد گفت غلام علي کيه گفت نمي دونم با شما کار داره گفت شما گفتم من مريم مامان اميد هستم خلاصه امد نزديک واي خداي من چه زن بود اين نسرين يک سينه هاي داشت که معلوم بود بزور تو کرستش جاشده معلوم بود سايز 120 باشه يا بيشترکه معلوم نيست چجور اين جور شوده بود خلاصه اومد نزديک با من تعارف کرد وسلام وربوسي کرد دستم که تو دستش بود يه جوري دستمو فشار ميداد با بوسهاش بيشتر يه چيز ديگي رو داشت دنبال ميکرد تا يک روبوسيي ساده بعد يک دفعه با خشم گفت مردک به چي زل زدي برو گمشو دور کارت تازه فهميدم که منظور اون به غلام نوکرشون بعد گفت ببخشيد مريم جون اين نوکر ما خنماي خوشکلو که ميبينه اينجور ميشه منم گفتم خواهش ميکنم خوشکلي از چشماتونه بعد گفت نه واقعا ميگم همنجور که اميد خواهر زادم ميگفت شما واقعا جذابين اميد خيلي تعريف ميکونه از شما گفتم نظر لطفشونه ايشون بعد منو به سالن راهنمايکرد حدود 10 الي 15 نفري اونجا بودن که من رو با اونا اشنا کرده از جمله خواهري اميدو که تينا که از همشون ميزد پرو تر باشه البته به خوشکلي خالشون نبودن ولي هيکلي سکسي وتوپي داشتن گفت پس مريم خانم شما هستين که دل برادر ما پيشش گير کرده وديگه سراغ ما نمياد گفتم خواهش مي کونم خوب چيزي که گله داره عوض نداره اين پسر ما هم همش از شماها تعريف مي کونه شنيدم از همه شون شيطون تر هم شما هستين تينا خانم اونم خنديد وگفت تا شيطوني رو تو چه ببيني..........................
بعد من که هنوز لباسمو در نياورده بودم خاله نسرين به من گفت بيان بريم پايين لباسات عوض کن گفتم باشه بريم بعد تو همين هين ديدم که يه چشمک به خواهر زادهاش زد ورفتن پهلو مهمونا خونش 3طبق بود با يک زير زمين زير زمين يه حالت خاصي داشت تو راه دست نسرين رو کمر من بود که هي يواش يواش داشت بروي باسنم پاين مي امد بعد ديدم که قشنگ دستشو گذاشت رو باسنم گفت واقعا باسن زيبا وخوش فورمي دارين من خنديدم تو دلم گفتم خوبه که اين حالا مرد نيست وگرنه همينجا خشک خشک منو ميکرد تا رسيديم پايين من يک مانتو بلند برم بود اون در اوردم يک تاپ مشکي بندي برم بود که تا بالي نافم بود بايک دامن کوتاه که اگر يکم بد مينشستم شورت مشکيم هم پيدا مي شود خلاصه ديدم که دست نسرين بازم رفت رو کونم وسعي داره دستشو بکنه زير دامنم گفتم نسرين جون داري چي کر مي کوني گفت خوش تو دل کسي که اين کونو مي کونه گفتم اه وا اين چه حرفي نسرين جون گفتم پس خوش تودل کسي که اين سينه هارومي خوره گفت ميخواهي بخوريشون يه جور احساس قدرت تو نسرين بود يعني حس ميکردي که اون يک مرده بعد ديدم فوري بنداي لباسشرو انداخت پايين و ديدم که دوتا کرست بسته بعد گفت خانم خوشکل بيا اينا رو باز کون تا ببيني چي هستن اين سنه هاي من بعد به زور سر من به طرف سينهاش بورد سينهاش داغ بودو سفت گفت مي خواهي بدوني چرا اينجور شودن سنهاش که تو دهن من بود ومن مجبور بودم براش بمکم حرفم نمي ومد ديگه هرچي مي خواستم خودم خلاص کونم از ذستش نمي شود گفت چند سال پيش رفتم يه امپول بزنم براي فرم سينم اون امپولو اشتباهي زدن وبجاش سينم بزرگ شده که ديگه سر منو ول کرد يک تونستم يک نفس راحت بکشم................
تا اينجا رو داشته باشين که بقيشو برا تون بنويسم نظر بدين يادتون نره.........................................................................
     
  
میهمان
 
کون تپل مامان

سلام. این ماجرایی رو که میخوام براتون تعریف کنم واقعیت داره و برمیگرده به عید سال 1384. ما یه خانواده سه نفری هستیم من و مامانم و بابام . و من تنها بچه خانواده هستم. اسم من مهران و 18 سالمه اسم مامانم معصمومه و 38 ساله. خوب بریم سر اصل ماجرا. مامان دارای یک اندام سکسی و حشری کننده بود. درسته 38 سال سن داشت و خیلی خوب و جوون مونده بود و تو فامیل به خوشگلی و اینکه چقدر جوون موندی معروف شده بود. بیشترین قسمتی که منو حشری میکرد کون مامان بود یه کون تپل قلمبه و واقعا گنده. طوری که وقتهایی که شلوا تنگ میپوشید کونش تابلو میشد. مامان معصومه عادت داشت که تو خونه بیشتر با تاپ – شلوارک – دامن کوتاه – استرچ تنگ و خلاصه بیشتر لباسهایی میپوشید که اون اندام نازش رو میریخت بیرون. من که حسابی حشری بودم وقتی میرفت حموم و یا تو اتاقش داشت لباس عوض میکرد میرفتم دیدش میزدم و چند باری هم لخت کامل دیده بودمش. بگذریم عید سال 1384 بود پنجم ششم عید بود که بابام برای یه مسافرت کاری رفت بندرعباس آخه بابام کارمند گمرک. خلاصه هیچی بابام رفت. من یه دائی دارم که اسمش حامد و سی سالشه و زن هم نداره اینو داشته باشین. یک روز از رفتن بابا گذشته بود که مامان زنگ زد به دائی و گفت که بیاد پیش ما تا ما تنها نباشیم. قبل از اینکه دائی بیاد مامان رفت یه دامن کوتاه و یه تاپ سینه باز پوشید زیرش هم کرست نبسته بود چون سر سینه هاش معلوم بود. من خیلی تعجب کردم از این حرکت مامان ولی جدی نگرفتم. خلاصه هیچی دائی اومد و شب شد و موقع خواب و قرار شد مامان تو اتاق خودش و بابا و دائی هم پیش من بخوابه. من اونشب خوابم نمیبرد نمیدونم چرا کلا من آدم کم خوابی هستم. حدودا نیمه های شب بود که دیدم دائی بلند شد زیر چشمی نگاش میکردم صورتش رو آورد نزدیک من ببین خوابم یا نه فکر کرد من خواب هستم بعد پا شد از اتاق رفت بیرون. منم شک کردم حدود ده دقیقه گذشت و از دائی خبری نشد. منم آروم پا شدم رفتم بیرون دیدم از طرف اتاق مامان اینا صدا میاد و چراغش هم روشنه. لای در هم باز بود. آروم و بی صرو صدا رفتم جلو و از لای در نگاه کردم بله درست حدس زده بودم. دائی جون افتاده بود رو مامان داشت سینه و لبهای مامان رو میخورد. مامان هم آخ جون وبخور بخوری میگفت که نگو دوتاشون لخت لخت بودن . در اون لحظه گفتم برم تو و حال دوتاشون رو بگیرم اما یه لحظه یه فکری به ذهنم رسید رفتم موبایلم رو اوردم و چند تا عکس ناب از دوتاشون گرفتم. حالا بگذریم که دائی اونشب حسابی معصومه جون رو کرد. صبح که شد دائی پا شد و رفت سر کار من موندم و مامان. منتظر موقعیت بودم تو پذیرایی نشسته بودیم با مامان که من به مامان گفتم مامان دیشب خوش گذشت گفت منظورت چیه گفتم خودت خوب میدونی گفت ساکت شو پسر چی داری میگی و کلی جرو بحث کردیم و آخر سر بهش گفتم که بیا بهت ثابت کنم. وقتی اومد عکسها رو دید کلی جا خورد و قرمز شد و ساکت رفت نشست. گفتم میخوای اینارو بابا ببینه هیچی نگفت گفتم به یه شرط بهش نمیگم خوشحال شد گفت هر چی بخوای برات می خرم گفتم من هیچی نیمخوام فقط گوش کن گفت باشه گفتم باید از این به بعد مال منم باشی من اون کون تپلت رو میخوام اینو که گفتم جا خورد. ولی چاره ای نداشت و قبول کرد. بهش گفتم آماده ای گفت الان گفتم آره عزیزم میخوام حسابی باهات حال کنم جا خورده بود دارم اینجوری باهاش صحبت می کنم. پاشدیم رفتیم تو اتاق من . اول بغلش کردم و خوابوندمش رو تخت و شروع کردم لباش رو خوردن یه تاپ تنش بود با یه دامن کوتاه طبق معمول. تاپ رو درآوردم بعد دامن رو کشیدم پایین یه کرست طوری سفید با یه شورت کشی قرمز پاش بود. اونا رو هم درآوردم و شروع کردم سینه هاشو خوردن ناله مامان دراومده بود و داشت حال میکرد. با یه دست هم کسشو میمالیدم بعد گفتم پاشو منو لخت کن لباسامو درآورد و رسید به شورتم اونو که کشید پایین جا خورد آره کیر من هم از مال داوی هم از مال بابا کلفت تر بود فقط دراز نتر نبود اینو خودش گفت. گفتم شروع کن گفت یعنی ساک بزنم گفتم آره گفت نه من ماله باباتو دائی هم ساک نمیزنم گفتم پس میخوای بابا عکسها رو ببینه ساکت شد و شروع کرد اولش با اکره میزد ولی بعدش عادت کرد و من داشتم حال میکردم بعد از اینکه ساک زد خوابوندمش رو تختم و پاهاشو دادم بالا کیرمو گذاشتم دم سوراخ کسش و هل دادم تو یه جیغ کوچیک زد و منم شروع کردم تلمبه زدن داشت حال میکرد و ناله کسش داغ داغ بود و نسبتا تنگ حسابی از کس کردمش و وقتی دیدم نزدیک آبم بیاد کشیدم بیرون و آروم شد کیرم گفتم حالا نوبت اصل کاری گفت نه من تا حالا از کون ندادم من فقط یه کلمه گفتم اونم عکس بود و ساکت شد . برش گردوندم حالا تون کون سفید و تپل و نرم و قلمبه با یه سوراخ قرمز و چینهای دورش روبه روم بود. اول حسابی کرم مالیدم و با انگشت شروع کردم راه باز کردن بعد کیرم و گذاشتم دم سوراخ کونش و هل دادم تو سر کیرم که رفت تو جیغ زد و اشکش دراومد خواست بره جلو اما گرفته بودمش دوباره هل دادم تو تا تمام کیرم جا شد تو کونش معصمومه جونم ناله میکردو التمس و اشکش دراومده بود شورع کردم به تلمبه زدن و من تلمبه میزدم مامانی ناله میکرد و اشکش دراومده بود خلاصه اینکه داشت ابم میومد تلمبه زدمن رو تند تر کردم آبم که اومد همه رو با فشار تو کونش خالی کردم اونم یه آه بلند کشید معلوم خوب امروز ارضا شده. بعد دوتایی رفتیم تو حموم و بیچاره میشلید سوراخ کونش قرمزتر شده بود و اما گفت که حسابی حال کرده. شب که شد دائی اومد و دوباره وقتی خوابیدیم نیمه های شب دائی پاشد رفت و منم دلم به حال مامانی سوخت که حالا که بابا نیست باید به دونفر کس و کون بده
     
  
میهمان
 
سکس با پیرمرد پولدار

میخوام از یکی از بهترین خاطرات سکسیم بگم (البته باید بگم که قبلش یک دوست پسر داشتم که تریپ ازدواج بودیم و 4سال با هم حال کردیم .. ولی بعداز تصادفم دیگه ندیدمش...) این داستان مربوط میشه واسه آذر 89! دقیقا زمانی که نایب مدیرم در یک کارخانه تولیدی مشغول به کار بودم !
24 سال بیشتر نداشتم ولی چون دانشجوی فوق لیسانس بودم زیاد بها میدادن بهم!
بالخصوص مدیراصلیمون!یک مرد 50ساله تهرانی بود!پسر کوچیکش 3سال از من بزرگتر بود و هرکی روابطمون رو میدیدبهم میگفت این تورو واسه پسرش میخواد!
منم از پسرش بدم نمیومد اما خوب...
یک روز برای ماموریت عازم یکی از شهرستانها شدیم !
من مدیرم و پسرش!
بین راه دوست دختر بهرام (پسر مدیر) زنگ زد و اون به محض پیاده شدن از هواپیما با اولین پرواز برگشت!
من و بابک (مدیرم ) باید شب رو هتل میبودیم!
وقتی رفتیم هتل دیدم داره میگه دخترمه و 1 اتاق میخوام با 2 تخت !
از طرفی واقعا حس پدرانش رو درک میکردم و از طرفی میترسیدم ....
ولی دلو زدم به دریا و رفتم تو اتاقش...
رفتم حمام و اون رفت شام بخره!
وقتی برگشتم رو میز شام یک گل قرمز و یک شمع روشن بود ..
فکر میکردم برقا رفته... ولی ...
بهم گفت پگاه همیشه آرزو داشتم تو چنین شرایطی باهات باشم... تنها و بدون هیچ مزاحم.. خوشحالم که الان با همیم..
من هم خیلی دوسش داشتم ... خیلی زیاد اما نه به عنوان کیs سکسیم !!
اما مدتها بود که دلم میخواست با یک پولدار پیر سکس کنم...
من هم مثل همیشه با لبخند جواب دادم و گفتم خوب واسه چی ؟!! گفت یعنی نمیدونی ؟؟ گفتم نه و حسابی خودمو زدم کوچه علی چپ که دیگه زد به بیخیالی.
رفتم تو رختخوابم و پشت به تخت اون خوابیدم...
احساس کردم داره میاد رو تختم برگشتم نگاش کردم .. گفت دلم این لحظه رو میخواد و با انگشتاش به صورتم میکشید...
این لحظه که تو دراز کشیده باشی و من از نوک پات تا پیشونیت رو بخورم..
اینارو میگفتو خمارتر نگام میکرد..
سرمو برگردونم به سمت دیگه که نگاش نکنم که آروم سرشو اورد کنار گوشم ، خواستم اجازه ندم، محکم دستام رو گرفت و بهم گفت اجازه بده امشب به آرزوم برسم.. من هم بدم نمیومد..بیحرکت بدم وبیشتر در شک که چرا نمیتونم کاری کنم !
خلاصه شروع کرد از گوشام به لبام رسید .. خیلی برام جالب بود مثل یک پسر جوون .. گردنم رو شروع بخ خوردن کرد و دوباره به لبام برگشت ... اونقدر لبامومکید تا منم باش شروع کردم و اون فهمید میتونه هرکار دیگه ایی کنه..
لبای همو میمکیدیم و دیگه اون اومده بود روم
و تمام تنش رو روی تنم تکون میداد و من بینهایت آمادهی یک سکس وحشیانه شده بودم... لباس منو به سرعت در آورد ... و رکابی خودش هم همینطور.
تنش حسابی داغ بود و من بیشتر...
از رو سوتین سینه هام گاز میگرفت و با لباش محکمنوکشو تکون میداد و با اون دستش ینمو گرفته بود...
دیگه نمیتونستم بیصدا بمونم و آخ آخم بلند شد...
سوتینمو باز کردو نوک سینمو گاز میگرفت و داشتم از لذت میمردم تا اینکه دیگه طاقت نداشتم خودم بلند شدم شلوارشو از پاش با شرت دراوردم ...
یهو یه کیر کلفت.. دراز که اصلا باورم نمیشد ماله یه مرد 50 سالست جلو روم بود.. سرمو به سمت کیرش برد..
گذاشتم تو دهنم و اروم ساک میزدم تا اینکه خودش شروع کرد عقب جلو کردن کیرش تو دهنم.. و هی میگفت جوووون... عاشق کستم.. عاشق کردنتم..
میخوام بذارم تو کست...
میخوام امشب جررت بدم... بم بگو چی دوست داری بم بگو چی میخوای...
منم که دیگه داغ کرده بودم حسابی محکم کیرشو مک میزدمو اونم میگفت جوون..
هلم داد سمت تخت پاهامو باز کرد کیرشو گذاشت بین پام...
با کسم بازی میکرد... وای چه حالی بود اون لحظه... منم 6ماهی بود کیر ندیده بودم... داشتم روانی میشدم.. بم میگفت بگو عزیزم .. بگو کیرمو بکنم تو کست یا کونت...
خوش محکم زد رو کسم و بدونه اینکه صداهای منو بشنوه کسمو پاره کرد و پر از خون محکم تلمبه مبزد و من فقط جیغ میزدم اول از درد ولی بعدش داشت حال میداد بهم..
میگفتم بکن توم تا ته... جرم بده... بابک من ماله توام.. اونم لذت میبرد... تااینکه داشت آبم میومد بش گفتم آبم... که یهو کیرشو در آورد ریخت رو شکمم...
خیلی حال داد...
و الان تقریبا 7 ماهه که ما با همیم و من تقریبا همه ی زندگیمو ،عشقمو به اون دادم...
راستی فرداش که برگشتیم تهران بردم نمایشگاه ماشین یه 206 بنامم زد...
     
  
↓ Advertisement ↓
میهمان
 
ماجراي كس دادن به داداشم
دیدن عکسهای مجله
سوپری که از
دوستم تو مدرسه
قرض کرده بودم
کافی بود تا
حشریم
کنه.تواتاقم پشت
میز بودم و در رو
بسته بودم و مجله
رو گذاشته بودم رو
میز و داشتم نگاه
میکردم و دستمو
برده بودم تو
شرتم و سعی
میکردم با کوسم
ور برم. دیدن
کیرهای به اون
گندگی و تمیزی
که داشتن کوسای
به اون خوشگلی رو
جرررررر میدادن
حسابی حشریم
کرده بود و دوست
داشتم یکی از اون
کیرا رو داشتم و
میتونستم روش
بشینم و کوسم رو
پر شده حس
کنم.دوست داشتم
کیر اون پسر
موطلاییه رو
بگیرم تو دستم و
انقدر براش ساک
بزنم و باهاش ور
برم که آبش بیاد و
دهنمو پر کنه از آب
کیرولی
حیف.نصیب من یه
شمع خشک و خالی
بود که باید
میمالوندم رو چوچوله
ام و گاهی هم
میبردمش دم سوراخ
کوسم و آروم بازی
میکردم و خودمو
ارضا میکردم.
توهمین حال بودم
که یهو دراتاقم باز
شد و برادرم اومد
تو.ترسیده بودم و
عصبانی شده بودم
که چرا در نزده تا
زود تر خودمو جمع و
جور کنم.بهش
گفتم:
مگه نگفتم قبل
ازاینکه درو
بازکنی باید
دربزنی؟؟؟
بیچاره خجالت
کشیده بود که
بازهم حرف خواهر
بزرگشو گوش
نکرده و شروع کرد
به معذرت خواهی
کردن.خوشبختانه
چیزی هم نمی
تونست ببینه و
من سریع خودمو جمع
و جور کرده بودم و
مجله سوپر رو هم
گذاشته بودم زیر
کتابا.
گفتم چیه؟؟؟
گفت: یه سوال دارم
ها؟
خارکسده یعنی
چی؟؟؟
سرخ شده بودم و
مونده بودم چی بهش
بگم
گفتم :کی اینو
گفته؟
گفت: تو خیابون
با یکی از بچه ها
دعوام شد بهم گفت
خارکسده.منم
نفهمیدم یعنی چی
ولی حسابی زدمش.
باخودم فکر کردم
بچه دوازده ساله خب
نمیدونه خارکسده
یعنی چی حتماً
ولی برام عجیب
بود چون بچه های
این دوره و زمونه
خیلی پدرسوخته
تر از این حرفان
بهش گفتم:هیچی
یه فحش بده
گفت:اینو خودمم
فهمیدم ولی یعنی
چی؟؟؟
گفتم:یعنی کسی
که خواهرش دختر
بدی باشه و کارای
بد بد بکنه
گفت:چه کاری؟؟؟
گفتم:کارای بد
دیگه.و مونده بودم
چی بهش بگم که
دیدم یهو اون مجله از
رو میز افتاد
پایین و باز شد و
اومد سر یکی از اون
عکسای بکن بکن
اساسی.چشمهای
برادرم شده بود
چهارتا و خم شد و
مجله رو برداشت
گفت:این چیه؟؟؟
منم هول شده بودم و
رفتم که مجله رو
ازش بگیرم ولی
نمیداد کلی باهاش
ور رفتم که مجله رو
به زور ازش بگیرم
ولی نشد و حسابی
مقاومت کرد اخرش هم
گفت:اگر نذاری
ببینم میرم به
بابا میگم حرصم
دراومده بود که این
نیم وجبی داره منو
تهدید میکنه ولی
چاره ای نداشتم جز
اینکه قبولکنم
بهش
گفتم:ببین
همینایی که می
بینی دارن کارای
بد بد میکنن
یهو دیدم اونم خیره
شده به یکی دوتا
از اون عکسایی که
آب به کوس من آورده
بودن و داشت
میگفت: کار
بد؟؟؟؟؟
دیدم که کیرش داره
بزرگ و بزرگ تر
میشه از تعجب
داشتم شاخ
درمیاوردم که چطور
بچه به این سن
میتونه همچین
کیر گنده ای
داشته باشه؟؟
دستم ناخودآگاه
رفت طرف کوسم و
شروع کردم به
مالوندن خودم
گفت:چیکار داری
میکنی؟؟؟
بخودم اومدم و
دستمو کشیم کنار
و گفتم:تو چرا
شومبولت انقدر
گنده شده؟؟؟
گفت:نمیدونم.
گفتم:شاید یه
چیزیشه بذار
ببینم و مهلتش
ندادم و شلوار و
شرتشو کشیدم
پایین اولش یه
کمی زور زد که
جلومو بگیره ولی
نتونست عجب
کیرررررررر باحالی
این داداشمون داشت
و ما نمیدونستیمد
بی مو و لاغر ولی
دراز
بهش گفتم:یادته
یه بار ازم پرسیده
بودی بچه چطوری
به دنیا میاد؟؟؟
آره
ادامه دادم ببین مردا
باید شومبولشونو
بکنن تو سوراخ
خانوما تا بچه
درست بشه.تعجب
کرده بود بیچاره
خیلی ساده تر از
این حرفا بود که
تو کوچه و خیابون
این چیزا رو یاد
گرفته باشه
بهش
گفتم:ببین مثل
این آقاهه که
دودولشو کرده تو
سوراخ این خانومه و
شروع کردم با
کیرش ور رفتن
حس کردم قلقلکش
داره میاد اونم
گفت:میذاری منم
دودلمو بذارم تو
سوراخت؟؟؟
گفتم:نه ولی یه
کاری میکنم که
کلی کیف کنی
چه کاری؟؟؟
برو رو تختم
بخواب رفت و
خوابید منم لختش
کردم و خودمم نیمه
لخت رفتم کنارش
و شروع کردم با
کیرش ور رفتن و
آروم آروم شروع کردم
به خوردنش براش
خیلی جالب به نظر
میومد توهمین حال
دیدم که دستش داره
میره طرف شرتم و
اونو میخواد بکشه
پایین بلند شدم و
خودم شرتمو
کشیدم پایین
خیره خیره داشت به
کوسم نگاه میکرد
معلوم بود حسابی
حشریه بهم گفت
چرا انقدر مو داره؟؟؟؟
ببینم سوراخت
کجاست؟؟؟ آروم چاک
کوسمو باز کردم و
سوراخمو بهش نشون
دادم خیلی براش
جالب تر از اون
چیزی بود که فکر
میکردم بعدش هم
گفتم خانوما باید
تا قبل از
ازدواجشون صبر
کنن و نذارن هیچ
مردی به سوراخشون
دست بزنه
گفت:به جاهای
دیگه شون چی؟؟؟
گفتم اشکالی
نداره خندم گرفته
بود رفتم کنارش
دراز کشیدم و یه
دستمو گذاشتم رو
کوسم و شروع کردم
به ور رفتن با
کوسم و چوچوله ام و
یه دستم هم رو کیر
برادرم بود و داشتم
باهاش ور میرفتم
کیرش همینطور هی
بزرگ میشد و من
بیشتر حشری شده
بودم کاش این
مشکل بکارت
نبود اگر مشکل
پرده رو نداشتم
همین الان کیر
برادرم تو کوسم
بود و من داشتم
حالمیکردم داشتم
یواش یواش از فکر
کردن به این مساله
دیوونه میشدم
داشتم میومدم.آهااااا و
ارضا شده بودمو آروم
داشتم با کیر
برادرم ور میرفتم
ازم پرسید:چی
شد؟؟؟
گفتم:داشتم
کیف میکردم
گفت:ولی من
خیلی کیف
نکردم؟ فقط
قلقلکم اومد
میخواستم
بلندشم و براش
ساک بزنم ولی
دیدم یهو لحن صداش
عوض شد و
گفت:رفیق نیمه
راهی آبجی؟؟؟ تا
اومدم به خودم بیام
دیدم اومده روم و
کیرشو گرفته تو
دستشو برده سمت
کوسم اومدم به خودم
بیام که درد
شدیدی بهم اجازه
تکون خوردن نداد
دیدم برادرم کیرشو
کرده تو کوسم و
داره منو
میکنه.باورم
نمیشد انقدر راحت و
ساده منو گذاشته
باشه سرکار
حسابی داشت منو
میکرد و منم خیسی
خون رو لای پاهام حس
میکردم و از درد و
سوزش داشت گریه
ام میگفت:اونم
نامردی نکرد و بعد
از چند دقیقه کردن
و کردن و کردن
وقتی حسابی
حالشو کرد کیرشو
از تو کوسم درآورد و
گرفت رو
پستونام و هرچی
آب تو کیرش بود
خالی کرد روسینه
ام.این کارش خیلی
بهم حال داد.درد
کوسم کمتر شده
بود و تو یه گیجی
و منگی عجیبی
بودم که ناشی از
پاره شدن پردهء
بکارتم و گول
خوردنم به این
شکل و حس کردن
کیر دراز برادرم تو
کوسم و حس کردن
گرمی آب کیرش رو
سینه هام
بود.
     
  
میهمان
 
مامان و ناظم مدرسه
مدرسه
مدرسه نرفتم
وقتی پام و
گذاشتم تو مدرسه
دیدم که ناظممون
که خیلی آدم گهی
بود تا من و دید اومد
و گفت: -تو دیروز
کجا بودی؟ منم که
به تته پته
افتاده بودم
گفتم: مریض
بودیم آقا.اونم
گفت: فردا به
پدرت میگی که
بیاد مدرسه.
گفتم: آقا من با
مادرم زندگی
میکنم. با بی
حوصلگی گفت:
نمیدونم.یکی
باید بیاد
غیبتت و موجه
کنه خلاصه. بعدش
هم مهیار و دیدم و
جریان و براش
تعریف کردم و
گفت که یارو رو
میشناسه و اینکه
اون مرده یکی از
همکارای باباشه که
هر چند وقت یه ابر
مامانش و میکنه.
شب که مامان اومد
خونه جریان رو
گفتم و اونم قبول
کرد که بیاد
مدرسه.اینجوری
بهش گفتم که
برای فرداش هم
عذری بیاره که من
دیگه نرم و خونه
خالی رو ردیف کنم
واسه مهسا که اون
موقع دوست دخترم
بود و با این که دو
سه سال ازم بزرگ
تر بود خوب کس
میداد. خلاصه روز
بعد رو مدرسه
نرفتم و خونه
موندم ولی مهسا هم
نیومدو خیلی دمغ
شدم.بابای کس
کشش خونه بود و
نمیتونست از خونه
بیاد بیرون. مامان
هم که رفته بود
مدرسه و من موندم و
دودولم! خلاصه!
نزدیکیای ظهر بود
که مامان
برگشت.گفتم:چی
شد؟ گفت:
هیچی.این ناظمتون
انقدرا هم که فکر
میکردم بد نبود
گفتم:چطورحلش
کردی؟ گفت: آره
بابا.هه تو هر چقدر
دلت میخاد حالا
مدرسه نرو گفتم:
چطور؟چی شد مگه؟
مامان هم انگشتشو
کرد تو دهنشو ادای
ساک زدن برام در
آورد!باورم نمیشد
که مامان تونسته
باشه ناظم اخموی
حزب اللهی مدرسه ما
رو هم اغوا کرده
باشه.بهش گفتم:
تعریف کن.یالا.همه
شو بگوووووو مامان
نشست و گفت:
رفتم تو دفتر و
سراغ این مرتیکه
ناظمتون رو
گرفتم.وقتی اومد
تازه زنگتون خورده
بود و همه سر کلاس
بودند.من و ناظم
تون هم تنها شده
بودیم و من داشتم
میگفتم که تو
مریض بودی و
نیمودی مدرسه.
خیلی بی پدر آدم
لجبازی بود.ولی
باالخره نرمش
کردم.بعدشم لای
روسریم و باز کردم
و حالت گرما زدگی
گرفتم به خودم و
شروع کردم خودم و
باد زدن که مثلاً
گرمه.اینجوری تا رو
پستونام معلوم
شده بود و قیافه
حشر زدهء این
بدبخت هم معلوم
بود که اون چیزی رو
که نباید میدیده
دیده منم همینو
میخاستم. بعدشم
بلند شدم رفتم
کنارش نشستم و
شروع کردم صحبت
کردن و چس ناله
کردن که آره این
پسر من پدر بالا
سش نیست و منم
که تنهام واینا رو
که گفتم دیدم یه
جورایی منظورم و
فهمید.اما جرئت
نمیکرد کاری
بکنه.منم دستم و
گذاشتم رو پاش و
گفتم: شما این یه
بارم ببخشیدش
من قول میدم که از
خجالتتون در بیام.
یارو یه کم جا خورد و
چشاش گرد شد. منم
همون موقع دستمو
بردم طرف کیرش و
شروع کردم آروم
نوازش کردن.اینجا
بود که فهمیدم که
طرف نرم نرم شده
چون گفت: آقا
پسرتون هر چقدر
میخاد نیاد مدرسه
ولی به جاش شما
بیاین! منم سرم و
تکون دادم.خودمم
حشری شده بودم و
یه جورایی
میخاستم ببینم
کیر این ناظم
مدرسه چطوریه.بهش
گفتم: اینجاجای
امنی نیست که یه
چند دقیقه خصوصی
صحبت کنیم؟
اونم عین برق از
جاش پرید و گفت:
چراچرا.وی یه کمی
زشته.آخه؟؟
میدونین؟؟؟باید
بریم تو
دستشویی دبیرا.
پا شدم و گفتم:
ایرادی نداره.من
کیرت و میخام.جاش
برام مهم نیست.
کلمه کیر و که
گفتم عین دیوونه
ها شده بود و سریع
رفت سمت در
توالت که وقتی
رفتم تو دیدم
همچینم جای بد و
زشتی نیست.همه
شون توالت ایرانی
بودند و فقط
یکیشون توالا
فرنگی
داشت.رفتیم اون
تو.تا رفتیم تو
امونش ندادم و
شلوارشو کشیدم
پایین و کیرش و
گرفتم تو
دستم.پر از مو بود
ولی خوشگل هم بود.
یه کمی باهاش ور
رفتم و گذاشتمش
تو دهنم.آهی کشید
از سر خوشی.معلوم
بود تا حالا کسی
براش ساک نزده.منم
شروع کردم به ساک
زدن و همزمان با
تخماش هم بازی می
کردم.اونم به موهام
دست می
کشید.بعدش بلند
شدم و مانتومو
خاستم در بیارم که
جلوم و گرفت و من
و چسبوند به دیوار
و شروع کرد از گردن
تا پستونام و
خوردن.وای!عجب حالی
میداد.بهش نمیومد
انقدر اهل حال
باشه.همینجور که
میخورد دگمه های
مینتوم رو هم
بازکرد و دستشو
کرد تو
شلوارم.زیپ شلوار
نزدیک بود پاره
بشه.خلاصه کمکش
کردم و دکمه رو باز
کردم و زیپ و دادم
پایین.دستش و از
رو شرت گذاشت رو
کسم.داشتم
میمردم.شروع کرد از
روی شرت با کسم
ور رفتن و من
همینجور داشتم حال
بعدش شلوار و شرت
و داد پایین و
دستش و لای پام رو
باز کرد.کیرش و
آورد جلو و گذاشت دم
کسم و شروع کرد
بازی
کردن.میخاستم جی
بزنم ولی
نمیتونستم.گفتم:
بکن
توشششششش
بکننننن تو
کووووووسمممم
مردمممممم.گفت:
الان.میخوام
بکنمتتتتتت
اینو گفت و آروم
آروم واسه اسن که
جیغ من در نیاد
کیرش و کرد تو
کووووووسم و من
انگار تو بهشت
بودم.فشارش که
میمداد تا ته
میرفت و وقتی که
میدادش عقب انگار
داشت از کوووووسم
میزد بیرون.تا ته
میاورد بیرون و تا
ته میکرد
توششششششش
اوووووووووف.منم
ایستاده بودم و
بغلش کرده
بودم.انقدر کرد من و
که داشتم جر
میخوردم.بعدش هم
گفت: دارم میام.دارم
میام. منم سریع چهار
زانو نشستم جلوش
وکیرش و گرفتم
تو دستم و شروع
کردم براش جلق زدن
و همینجوری که
براش جلق میزدم
زبونمم میزدم به
سر کیرش.تا این
که آبش اومد و
ریخت رو
صورتم.ولی واسه
اینکه لباسم آب
کیری نشه کیرشو
گذاشتم تو دهنم و
تا ته آبش و
خوردم.وای که چقدر از
آب کیر خوردن خوشم
میاد! من با شنیدن
این حرفای مامان
حسابی راست کرده
بودم و گفتم: -
ببینم بعدش
کسی ندیدتون؟ -
نه.فقط از در
دستشویی که
خاستم بیام
بیرون مهیار و دیدم
که با این دربون
مدرسه تون داشت
حرف میزد.همین.
گفتم: -مهیار که از
خودمونه.ولی دربونه
نکنه دیده باشه و
فهمیده باشه جریان
رو؟ گفت: نه.اونم
یه جوری درستش
میکنمیم.فهمیدم
منظورش چیه.خنده ام
گرفته بود وقتی
مش غلام و با مامان
در حال سکس تصور
کردم.گفتم: بابا
این پیرمرد نا نداره
راه بره مامانم
گفت: اتفاقا
نه.اشتباه می
کنی.دیدم که
حسابی تا من و
دیده بود آب از لب و
لوچه اش آویزون شده
بود و دستش و
بردهبود طرف
کیرش. مردم از
خنده.گفتم: وقتی
که میخواد بکندت
من و هم خبر کن که
میخوام ببینم.
گفت: باشه.تو اون
دستشوییه هم که
یه پنجره داره که
من نمیدونم به
کجاست.سعی کن
جاش و پیدا کنی
وبیای ببینی
گفتم: آره.کوس
دادن تو رو نباید از
دست داد.کوس تو
به آدم زندگی
می
     
  
میهمان
 
مامان و ناظم مدرسه
مدرسه
مدرسه نرفتم
وقتی پام و
گذاشتم تو مدرسه
دیدم که ناظممون
که خیلی آدم گهی
بود تا من و دید اومد
و گفت: -تو دیروز
کجا بودی؟ منم که
به تته پته
افتاده بودم
گفتم: مریض
بودیم آقا.اونم
گفت: فردا به
پدرت میگی که
بیاد مدرسه.
گفتم: آقا من با
مادرم زندگی
میکنم. با بی
حوصلگی گفت:
نمیدونم.یکی
باید بیاد
غیبتت و موجه
کنه خلاصه. بعدش
هم مهیار و دیدم و
جریان و براش
تعریف کردم و
گفت که یارو رو
میشناسه و اینکه
اون مرده یکی از
همکارای باباشه که
هر چند وقت یه ابر
مامانش و میکنه.
شب که مامان اومد
خونه جریان رو
گفتم و اونم قبول
کرد که بیاد
مدرسه.اینجوری
بهش گفتم که
برای فرداش هم
عذری بیاره که من
دیگه نرم و خونه
خالی رو ردیف کنم
واسه مهسا که اون
موقع دوست دخترم
بود و با این که دو
سه سال ازم بزرگ
تر بود خوب کس
میداد. خلاصه روز
بعد رو مدرسه
نرفتم و خونه
موندم ولی مهسا هم
نیومدو خیلی دمغ
شدم.بابای کس
کشش خونه بود و
نمیتونست از خونه
بیاد بیرون. مامان
هم که رفته بود
مدرسه و من موندم و
دودولم! خلاصه!
نزدیکیای ظهر بود
که مامان
برگشت.گفتم:چی
شد؟ گفت:
هیچی.این ناظمتون
انقدرا هم که فکر
میکردم بد نبود
گفتم:چطورحلش
کردی؟ گفت: آره
بابا.هه تو هر چقدر
دلت میخاد حالا
مدرسه نرو گفتم:
چطور؟چی شد مگه؟
مامان هم انگشتشو
کرد تو دهنشو ادای
ساک زدن برام در
آورد!باورم نمیشد
که مامان تونسته
باشه ناظم اخموی
حزب اللهی مدرسه ما
رو هم اغوا کرده
باشه.بهش گفتم:
تعریف کن.یالا.همه
شو بگوووووو مامان
نشست و گفت:
رفتم تو دفتر و
سراغ این مرتیکه
ناظمتون رو
گرفتم.وقتی اومد
تازه زنگتون خورده
بود و همه سر کلاس
بودند.من و ناظم
تون هم تنها شده
بودیم و من داشتم
میگفتم که تو
مریض بودی و
نیمودی مدرسه.
خیلی بی پدر آدم
لجبازی بود.ولی
باالخره نرمش
کردم.بعدشم لای
روسریم و باز کردم
و حالت گرما زدگی
گرفتم به خودم و
شروع کردم خودم و
باد زدن که مثلاً
گرمه.اینجوری تا رو
پستونام معلوم
شده بود و قیافه
حشر زدهء این
بدبخت هم معلوم
بود که اون چیزی رو
که نباید میدیده
دیده منم همینو
میخاستم. بعدشم
بلند شدم رفتم
کنارش نشستم و
شروع کردم صحبت
کردن و چس ناله
کردن که آره این
پسر من پدر بالا
سش نیست و منم
که تنهام واینا رو
که گفتم دیدم یه
جورایی منظورم و
فهمید.اما جرئت
نمیکرد کاری
بکنه.منم دستم و
گذاشتم رو پاش و
گفتم: شما این یه
بارم ببخشیدش
من قول میدم که از
خجالتتون در بیام.
یارو یه کم جا خورد و
چشاش گرد شد. منم
همون موقع دستمو
بردم طرف کیرش و
شروع کردم آروم
نوازش کردن.اینجا
بود که فهمیدم که
طرف نرم نرم شده
چون گفت: آقا
پسرتون هر چقدر
میخاد نیاد مدرسه
ولی به جاش شما
بیاین! منم سرم و
تکون دادم.خودمم
حشری شده بودم و
یه جورایی
میخاستم ببینم
کیر این ناظم
مدرسه چطوریه.بهش
گفتم: اینجاجای
امنی نیست که یه
چند دقیقه خصوصی
صحبت کنیم؟
اونم عین برق از
جاش پرید و گفت:
چراچرا.وی یه کمی
زشته.آخه؟؟
میدونین؟؟؟باید
بریم تو
دستشویی دبیرا.
پا شدم و گفتم:
ایرادی نداره.من
کیرت و میخام.جاش
برام مهم نیست.
کلمه کیر و که
گفتم عین دیوونه
ها شده بود و سریع
رفت سمت در
توالت که وقتی
رفتم تو دیدم
همچینم جای بد و
زشتی نیست.همه
شون توالت ایرانی
بودند و فقط
یکیشون توالا
فرنگی
داشت.رفتیم اون
تو.تا رفتیم تو
امونش ندادم و
شلوارشو کشیدم
پایین و کیرش و
گرفتم تو
دستم.پر از مو بود
ولی خوشگل هم بود.
یه کمی باهاش ور
رفتم و گذاشتمش
تو دهنم.آهی کشید
از سر خوشی.معلوم
بود تا حالا کسی
براش ساک نزده.منم
شروع کردم به ساک
زدن و همزمان با
تخماش هم بازی می
کردم.اونم به موهام
دست می
کشید.بعدش بلند
شدم و مانتومو
خاستم در بیارم که
جلوم و گرفت و من
و چسبوند به دیوار
و شروع کرد از گردن
تا پستونام و
خوردن.وای!عجب حالی
میداد.بهش نمیومد
انقدر اهل حال
باشه.همینجور که
میخورد دگمه های
مینتوم رو هم
بازکرد و دستشو
کرد تو
شلوارم.زیپ شلوار
نزدیک بود پاره
بشه.خلاصه کمکش
کردم و دکمه رو باز
کردم و زیپ و دادم
پایین.دستش و از
رو شرت گذاشت رو
کسم.داشتم
میمردم.شروع کرد از
روی شرت با کسم
ور رفتن و من
همینجور داشتم حال
بعدش شلوار و شرت
و داد پایین و
دستش و لای پام رو
باز کرد.کیرش و
آورد جلو و گذاشت دم
کسم و شروع کرد
بازی
کردن.میخاستم جی
بزنم ولی
نمیتونستم.گفتم:
بکن
توشششششش
بکننننن تو
کووووووسمممم
مردمممممم.گفت:
الان.میخوام
بکنمتتتتتت
اینو گفت و آروم
آروم واسه اسن که
جیغ من در نیاد
کیرش و کرد تو
کووووووسم و من
انگار تو بهشت
بودم.فشارش که
میمداد تا ته
میرفت و وقتی که
میدادش عقب انگار
داشت از کوووووسم
میزد بیرون.تا ته
میاورد بیرون و تا
ته میکرد
توششششششش
اوووووووووف.منم
ایستاده بودم و
بغلش کرده
بودم.انقدر کرد من و
که داشتم جر
میخوردم.بعدش هم
گفت: دارم میام.دارم
میام. منم سریع چهار
زانو نشستم جلوش
وکیرش و گرفتم
تو دستم و شروع
کردم براش جلق زدن
و همینجوری که
براش جلق میزدم
زبونمم میزدم به
سر کیرش.تا این
که آبش اومد و
ریخت رو
صورتم.ولی واسه
اینکه لباسم آب
کیری نشه کیرشو
گذاشتم تو دهنم و
تا ته آبش و
خوردم.وای که چقدر از
آب کیر خوردن خوشم
میاد! من با شنیدن
این حرفای مامان
حسابی راست کرده
بودم و گفتم: -
ببینم بعدش
کسی ندیدتون؟ -
نه.فقط از در
دستشویی که
خاستم بیام
بیرون مهیار و دیدم
که با این دربون
مدرسه تون داشت
حرف میزد.همین.
گفتم: -مهیار که از
خودمونه.ولی دربونه
نکنه دیده باشه و
فهمیده باشه جریان
رو؟ گفت: نه.اونم
یه جوری درستش
میکنمیم.فهمیدم
منظورش چیه.خنده ام
گرفته بود وقتی
مش غلام و با مامان
در حال سکس تصور
کردم.گفتم: بابا
این پیرمرد نا نداره
راه بره مامانم
گفت: اتفاقا
نه.اشتباه می
کنی.دیدم که
حسابی تا من و
دیده بود آب از لب و
لوچه اش آویزون شده
بود و دستش و
بردهبود طرف
کیرش. مردم از
خنده.گفتم: وقتی
که میخواد بکندت
من و هم خبر کن که
میخوام ببینم.
گفت: باشه.تو اون
دستشوییه هم که
یه پنجره داره که
من نمیدونم به
کجاست.سعی کن
جاش و پیدا کنی
وبیای ببینی
گفتم: آره.کوس
دادن تو رو نباید از
دست داد.کوس تو
به آدم زندگی
می
     
  
میهمان
 
مامان و ناظم مدرسه
مدرسه
مدرسه نرفتم
وقتی پام و
گذاشتم تو مدرسه
دیدم که ناظممون
که خیلی آدم گهی
بود تا من و دید اومد
و گفت: -تو دیروز
کجا بودی؟ منم که
به تته پته
افتاده بودم
گفتم: مریض
بودیم آقا.اونم
گفت: فردا به
پدرت میگی که
بیاد مدرسه.
گفتم: آقا من با
مادرم زندگی
میکنم. با بی
حوصلگی گفت:
نمیدونم.یکی
باید بیاد
غیبتت و موجه
کنه خلاصه. بعدش
هم مهیار و دیدم و
جریان و براش
تعریف کردم و
گفت که یارو رو
میشناسه و اینکه
اون مرده یکی از
همکارای باباشه که
هر چند وقت یه ابر
مامانش و میکنه.
شب که مامان اومد
خونه جریان رو
گفتم و اونم قبول
کرد که بیاد
مدرسه.اینجوری
بهش گفتم که
برای فرداش هم
عذری بیاره که من
دیگه نرم و خونه
خالی رو ردیف کنم
واسه مهسا که اون
موقع دوست دخترم
بود و با این که دو
سه سال ازم بزرگ
تر بود خوب کس
میداد. خلاصه روز
بعد رو مدرسه
نرفتم و خونه
موندم ولی مهسا هم
نیومدو خیلی دمغ
شدم.بابای کس
کشش خونه بود و
نمیتونست از خونه
بیاد بیرون. مامان
هم که رفته بود
مدرسه و من موندم و
دودولم! خلاصه!
نزدیکیای ظهر بود
که مامان
برگشت.گفتم:چی
شد؟ گفت:
هیچی.این ناظمتون
انقدرا هم که فکر
میکردم بد نبود
گفتم:چطورحلش
کردی؟ گفت: آره
بابا.هه تو هر چقدر
دلت میخاد حالا
مدرسه نرو گفتم:
چطور؟چی شد مگه؟
مامان هم انگشتشو
کرد تو دهنشو ادای
ساک زدن برام در
آورد!باورم نمیشد
که مامان تونسته
باشه ناظم اخموی
حزب اللهی مدرسه ما
رو هم اغوا کرده
باشه.بهش گفتم:
تعریف کن.یالا.همه
شو بگوووووو مامان
نشست و گفت:
رفتم تو دفتر و
سراغ این مرتیکه
ناظمتون رو
گرفتم.وقتی اومد
تازه زنگتون خورده
بود و همه سر کلاس
بودند.من و ناظم
تون هم تنها شده
بودیم و من داشتم
میگفتم که تو
مریض بودی و
نیمودی مدرسه.
خیلی بی پدر آدم
لجبازی بود.ولی
باالخره نرمش
کردم.بعدشم لای
روسریم و باز کردم
و حالت گرما زدگی
گرفتم به خودم و
شروع کردم خودم و
باد زدن که مثلاً
گرمه.اینجوری تا رو
پستونام معلوم
شده بود و قیافه
حشر زدهء این
بدبخت هم معلوم
بود که اون چیزی رو
که نباید میدیده
دیده منم همینو
میخاستم. بعدشم
بلند شدم رفتم
کنارش نشستم و
شروع کردم صحبت
کردن و چس ناله
کردن که آره این
پسر من پدر بالا
سش نیست و منم
که تنهام واینا رو
که گفتم دیدم یه
جورایی منظورم و
فهمید.اما جرئت
نمیکرد کاری
بکنه.منم دستم و
گذاشتم رو پاش و
گفتم: شما این یه
بارم ببخشیدش
من قول میدم که از
خجالتتون در بیام.
یارو یه کم جا خورد و
چشاش گرد شد. منم
همون موقع دستمو
بردم طرف کیرش و
شروع کردم آروم
نوازش کردن.اینجا
بود که فهمیدم که
طرف نرم نرم شده
چون گفت: آقا
پسرتون هر چقدر
میخاد نیاد مدرسه
ولی به جاش شما
بیاین! منم سرم و
تکون دادم.خودمم
حشری شده بودم و
یه جورایی
میخاستم ببینم
کیر این ناظم
مدرسه چطوریه.بهش
گفتم: اینجاجای
امنی نیست که یه
چند دقیقه خصوصی
صحبت کنیم؟
اونم عین برق از
جاش پرید و گفت:
چراچرا.وی یه کمی
زشته.آخه؟؟
میدونین؟؟؟باید
بریم تو
دستشویی دبیرا.
پا شدم و گفتم:
ایرادی نداره.من
کیرت و میخام.جاش
برام مهم نیست.
کلمه کیر و که
گفتم عین دیوونه
ها شده بود و سریع
رفت سمت در
توالت که وقتی
رفتم تو دیدم
همچینم جای بد و
زشتی نیست.همه
شون توالت ایرانی
بودند و فقط
یکیشون توالا
فرنگی
داشت.رفتیم اون
تو.تا رفتیم تو
امونش ندادم و
شلوارشو کشیدم
پایین و کیرش و
گرفتم تو
دستم.پر از مو بود
ولی خوشگل هم بود.
یه کمی باهاش ور
رفتم و گذاشتمش
تو دهنم.آهی کشید
از سر خوشی.معلوم
بود تا حالا کسی
براش ساک نزده.منم
شروع کردم به ساک
زدن و همزمان با
تخماش هم بازی می
کردم.اونم به موهام
دست می
کشید.بعدش بلند
شدم و مانتومو
خاستم در بیارم که
جلوم و گرفت و من
و چسبوند به دیوار
و شروع کرد از گردن
تا پستونام و
خوردن.وای!عجب حالی
میداد.بهش نمیومد
انقدر اهل حال
باشه.همینجور که
میخورد دگمه های
مینتوم رو هم
بازکرد و دستشو
کرد تو
شلوارم.زیپ شلوار
نزدیک بود پاره
بشه.خلاصه کمکش
کردم و دکمه رو باز
کردم و زیپ و دادم
پایین.دستش و از
رو شرت گذاشت رو
کسم.داشتم
میمردم.شروع کرد از
روی شرت با کسم
ور رفتن و من
همینجور داشتم حال
بعدش شلوار و شرت
و داد پایین و
دستش و لای پام رو
باز کرد.کیرش و
آورد جلو و گذاشت دم
کسم و شروع کرد
بازی
کردن.میخاستم جی
بزنم ولی
نمیتونستم.گفتم:
بکن
توشششششش
بکننننن تو
کووووووسمممم
مردمممممم.گفت:
الان.میخوام
بکنمتتتتتت
اینو گفت و آروم
آروم واسه اسن که
جیغ من در نیاد
کیرش و کرد تو
کووووووسم و من
انگار تو بهشت
بودم.فشارش که
میمداد تا ته
میرفت و وقتی که
میدادش عقب انگار
داشت از کوووووسم
میزد بیرون.تا ته
میاورد بیرون و تا
ته میکرد
توششششششش
اوووووووووف.منم
ایستاده بودم و
بغلش کرده
بودم.انقدر کرد من و
که داشتم جر
میخوردم.بعدش هم
گفت: دارم میام.دارم
میام. منم سریع چهار
زانو نشستم جلوش
وکیرش و گرفتم
تو دستم و شروع
کردم براش جلق زدن
و همینجوری که
براش جلق میزدم
زبونمم میزدم به
سر کیرش.تا این
که آبش اومد و
ریخت رو
صورتم.ولی واسه
اینکه لباسم آب
کیری نشه کیرشو
گذاشتم تو دهنم و
تا ته آبش و
خوردم.وای که چقدر از
آب کیر خوردن خوشم
میاد! من با شنیدن
این حرفای مامان
حسابی راست کرده
بودم و گفتم: -
ببینم بعدش
کسی ندیدتون؟ -
نه.فقط از در
دستشویی که
خاستم بیام
بیرون مهیار و دیدم
که با این دربون
مدرسه تون داشت
حرف میزد.همین.
گفتم: -مهیار که از
خودمونه.ولی دربونه
نکنه دیده باشه و
فهمیده باشه جریان
رو؟ گفت: نه.اونم
یه جوری درستش
میکنمیم.فهمیدم
منظورش چیه.خنده ام
گرفته بود وقتی
مش غلام و با مامان
در حال سکس تصور
کردم.گفتم: بابا
این پیرمرد نا نداره
راه بره مامانم
گفت: اتفاقا
نه.اشتباه می
کنی.دیدم که
حسابی تا من و
دیده بود آب از لب و
لوچه اش آویزون شده
بود و دستش و
بردهبود طرف
کیرش. مردم از
خنده.گفتم: وقتی
که میخواد بکندت
من و هم خبر کن که
میخوام ببینم.
گفت: باشه.تو اون
دستشوییه هم که
یه پنجره داره که
من نمیدونم به
کجاست.سعی کن
جاش و پیدا کنی
وبیای ببینی
گفتم: آره.کوس
دادن تو رو نباید از
دست داد.کوس تو
به آدم زندگی
می
     
  
میهمان
 
از سکس های توپ من سکس سرپائی با رفیق دختر خالم بود ! جائی مهمون بودیم ! اونم واسه
تجدید آرایش رفت تو یه اتاق یه برمودا تنگ یه وجب زیر زانو با تاپ صورتی چسب ! وای درو باز کردم رفتم تو دولا شده بود خته لب میکشید منم چسبیدم به کونه نازش که گفت : نکن اه زشت !
اون 19 من 21 ! خلاصه هی مالیدم اونم کس شر میگفت من گوش نمیدادم ! گقت چرا اینطوری میکنی ؟ گفتم وقتی میرقصیدی روانیم کردی ! آخه خیلی عشوه میومد ! دست مینداخت لایه موهاش پریشون میکرد کونشو میچرخوند ! چشماشو خمار میکرد ! وقتیم میشست پاشو مینداخت رو پاش وای اون رونش میزد بیرون ! آدم دلش میخواست اون دمپای رو فرشی نازشو در بیاره و اون مچه پایه نازشو با پابتدشو بوخوره ! آ ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه! خلاصه یه لبخند معنی دار زد منم سینشو چنگ زدم لب تو لب شدیم ! خیلی حال داد ! آدم وقتی بترسه کسی بیاد هول هول یکیو بکونه وای ی ی ی خیلی مزه داره ! امتحان کنید ! بعد شلوارشو کشیدم پاین
کرمو گذاشتم جلو کسش گفت واییییی نهههههههه ولی زر میزد وقتی از کون کردم میگفت با نازو عشوه که پارم کن منم از پشت سر پائی هل هل کردم تو کسش جیغ زد ! حالا خوبه همه جیغ میزدن میرقصیدن صدا گم شد ! بعد 15 دقیقه خانوم آبش اومد لرزید منم بعدش ابم اومد گفت زود باش همونجا خالی کن در شد شک کردن خالی کن دیگهههههههه ! منم خالی کردم ! وای قلب هر دومون 10000 تا میزد ! شلوارشو کشید بالا تاپشو داد پاین امد بره لب داد گفت بینه خودمون !واییییییییی خیلی سکس سرپائی و با عجله و ترس و دل واپسی حال میده ! تجربه کردی عزیزز ؟؟؟؟
     
  
میهمان
 
اشکان و زنش و داداشی


<< من يک پسر متاهل هستم و چند ماهی است که ازدواج کردم؛ اسم زنم ميناست و ۲۰ ساله است؛ زنی خوش هيکل و خوش سيما و از نظر اخلاقی با اعتقاد هر چند مانتويی است ولی تعصب اخلاقی خاصی دارد. بگذريم. با اين وجود يه روز اتفاقی غير قابل پيش‌بينی افتاد. من يه داداش دارم که ۱۴ سالشه و تا حدی هم خوش منظر. داداشم اسمش اشکمهر هست. يه روز جمعه داداشم رو واسه ناهار دعوت کرم خونمون. مينا ناهارو آماده کرد و با هم سر سفره نشستيم و ناهاره رو خورديم. بعد از ناهار خواستيم بخوابيم؛ داداشم که خوابش نميومد رفت پای تلويزيون و مشغول تماشای اون شد. خلاصه من و زنم که رفتيم تو اتاق چرتکی بزنيم. تو رختخواب شروع کردم به ور رفتن با زنم؛ تا اينکه جفتمون تحريک شديم و من رفتم سراغ پستونش و شروع کردم به مکيدنش. بعد از مکيدن پستونش،شورتشو از پاش در آوردم و رفتم سراغ کسش و شروع کردم به ليسيدن کس سفيد و خوشگلش. خيلی مزه می داد، زبونمو تو کسش تا ميتونستم فرو می‌کردم و مينا هم بدجوری آخ و اوخ می‌کرد. احساس کردم صداش بيرون ميره، بهش گفتم کمی آروم‌تر ولی اون انقدر تحريک شده بود که حاليش نميشد؛ منم بيخيالش شدم. بعد از ليسيدن کسش کيرم گذاشتم تو دهن مينا و اونم واسم حسابی ساک ميزد. به کارش خيلی وارد بو چون با هم هر از چند گاهی فيلم سوپر تماشا می‌کنيم و برای همین تجربش زیاد شد.ر
خلاصه بعد از ساک زدن مينا کيرمو از دهنش در آوردم و به نرمی فرو کردم تو کسش. وای کسش خيلی داغ بود؛ تا ته کردم توش و آروم آروم بالا و پائين ميکردم، بعد سرعت رو بيشتر و بيشتر کردم؛ مينا ديگه طاقتش سر اومد و حسابی ناله ميکرد و ميگفت تا ته بکن،محکم بکن، بيشتر بکن و.... . در همين اثناء احساس کردم در اتاق تکون ميخوره. فهميدم داداشم پشت در داره تماشا ميکنه، منم در حين کردن آروم به زنم گفتم. زنم نگاهی به در کرد و بعد رو به من کرد و خنديد و به شوخی گفت بالاخره اونم دل داره ديگه و شروع کرد به خنديدن. داداشم بدون اينکه فهميده باشه ما ديديمش همچنان پشت در ايستاده بود. خلاصه بشوخی به زنم گفتم: ميخوای صداش کنم، زنم در کمال ناباوری گفت: بگو بياد تو. بهش گفتم: صداش ميکنما! گفت: بکن، گفتم: ميکنما، گفت: بکن، منم سر لج و لج‌بازی که شده اشکمهر يعنی دادشمو صدا کردم؛ داداشم ناخودآگاه در حاليکه از ترس و خجالت سرخ شده بود اومد تو. زنم با ديدن اشکمهر خندش گرفته بود. اشکمهر هم بدون مقدمه عذرخواهی کرد و گفت: ديدم سر و صداتون مياد اومدم ببينم چيه. گفتم بيخيال؛ بعد بهش گفتم: لخت شو. اشکمهر شوکه شده بود، باورش نميشد چنين درخواستی کنم. دوباره بهش گفتم لخت شو و اونم به سرعت لخت شد و شورتشو در آورد. وای چه دول سفيدی داشت. موهاش تازه در اومده بود و نرم و قهوه‌ای رنگ بود. دولش حسابی شق شده بود؛ بگذريم در حاليکه من روی زنم مشغول بالا و پائين کردن بودم، به اشکمهر گفتم بيا جلو و اونم اومد جلو. دولشو در حاليکه مينا رو ميکردم گذاشتم توی دهنم و شروع کردم به مکيدن، وای چه حالی ميداد تا حالا دول پسرها رو ساک نزده بودم، واقعاً خيلی حال ميداد. همچنان مشغول ساک زدن بودم که ديدم آبش در اومد و منم آبشو خوردم و همچنان دولشو می مکيدم تا اينکه دو باره تحريک شد. بعدش به مینا گفتم که دول اشکمهر رو بخوره و اونم از خدا خواسته شروع کرد به ساک زدن دول دادشم... تا اینکه بازم آبش در اومد..../ا
منم بعد از کلی بالا و پائين کردن آبم در اومده بود و ريختم تو کس زنم تا حامله بشه. ولی زنم هموز ارضا نشده بود، برای همين به اشکمهر گفتم زنمو بکنه، اونم از خدا خواسته قبول کرد و رفت سراغ زنمو بعد از ليسيدن پستون و کسش، دولشو کرد تو کس مينا و بالا و پائين ميکرد، تا اينکه هر دور ارضاء شدند. بعد از اينکه آب اشکمهر در اومد اشکمهر آبشو ريخت تو دهن مينا. و من که دوباره حسابی تحريک شده بودم رفتم سراغ اشکمهر و از کون کردمش ولی اشکمهر حسابی از درد آخ و اوخ ميکرد تا اينکه آبم در اود و ريختم تو کون اشکمهر.ر.
از اون موقع تا بحال بعضی مواقع من و زنم با داداشم سه نفری سکس داریم که هیچ با برادر زنم هم جور شدیم و چهارتایی سکس داریم. لازم به ذکر است که برادر زنم 15 سالشه.
     
  
میهمان
 
تو خونه بودم که یهو تلفن زنگ خورد از اونجایی که همیشه من تو خونه تلفنو جواب میدم شیرجه رفتم رو گوشی.بیتا دوستم بود پشت خط گفت که مامانش اینا درن میرن مکه و اون و خواهرش روناک تو خونه تنها هستن پس ازم خواست که برم پیشش .منم که از تنهایی داشتم تو خونه کف میکردم از خدا خواسته رفتم . یه کمی ورق بازی کردیم شامی به بدن زدیم و کم کم ساعت شد 12 شب من که ازخستگی دیگه داشتم میمردم همونجا خوابم برد(اتاق بیتا )نمیدونم بعد از اینکه من خوابم برد چه اتفاقی ....نصف شب یهو از صدای آه و اوهی که از اتاق بغلی میومد از خواب پریدم حس فضولیم گل کرده بود و کرمام داشتن ول ولف میکردن خواستم سر از کارشون درارم به هوای آب خوردن رفتم آشپزخونه ولی یواش دیدم اونا متوجه من نیستن کرمام که بیشتر ول ول کردن خواستم برم ببینم چیکار میکنن رفم دم اتاق دیدم نور خیلی کمی از زیر در معلوم بود از سوراخ در نگاه کردم زاویه دیدم زیاد خوب نبودش چون نیمی از تختو میدیدم ولی از صدا هایی که میومد معلوم بود دارن باهم ور میرن چشامو که تنگو گشاد گردم دیدم که بیتا که خواهر کوچکتره با سوتین وایستاده و روناک که بزرگتره داره ازش لب میگیره از تعجب داشتم شاخ در میووردم ولی میخواستم ببینم.اولش گفتم اینا چه دیوونن مگه پسره الاف کمه ولی یه کم که فکر کردم دیدم شاید اینا کارشون درسته خلاصه اونا ادامه دادن و منم نگاه میکردم چون اونا اصلا متوجه من نبودن و هر دوتاشون تو یه دنیای دیگه بودن.کم کم لای درو باز کردم دیگه اونام کاملا همدیگرو به طرز وحشیانه ای لخت کرده بودن ولی هنوز لب تو لب بودن من تا حالا هیچ کدومشونو لخت ندیده بودم یعنی دقت به هیکل هاشون نکرده بودم ناگهان چشمم به سینه های تپل بیتا افتاد دختر عجب سینه هایی من که دخترم داشت آبم را میافتاد چه برسه به پسرا!پیش خودم فکر کردم دمشون گرم حق دارن که این نعمته الهی رو بین خودشون تقسیم میکننو به بقیه نمیدن همونطور که چشمم به سینه های بیتا خشک شده بود یه دفعه روناک از پشت توی تصویرم قرار گرفت تا حالا کون به این خوش تراشی تو عمرم به غیر از تو فیلما ندیده بودم دشتای بیتا رو کونه روناک بود و اونم به طرزه شهوت انگیزی داشت سینه های خواهرشو میخورد انگار میخواست تمامه کمبوده شیرشو جبران کنه کم کم کار به جاهای باریک کشیدو رفتن تو تخت اوه اوه چه خبرررررررررررر ! منم کم کم داشتم میزدم بالا تو همین گیرو داد یه دفعه روناک رفت وسط پای بیتا و شروع کرد به لیس زدن دیگه صدای بیتا تبدیل به جیغ های بلند همراه با اوفففففف اوف شده بود بعدم جاشون عوض شد منتها به نظر میومد که روناک از بیتا با تجربه تره چون هر چی باشه اون چند تا پیرن بیشتر پاره کرده بود یهو دیدم که روناک کم کم دستشو کرد تو کس بیتا اونم خیلی داشت بهش خوش میگذشت خیلی دوست داشتم که بهشون ملحق بشم.منتها میترسیدم چون حتی تا حالا تجربه سکس با یه پسرم نداشتم دیگه دو د ل شده بودم ولی تصمیم گرفتم که برم بخوابم اما آخه مگه میشد! زنگ زدم یواشکی به دوست پسرم ولی باور کنین وقتی یکی یه فیلم سوپره لایو میبینید دیگه دوست پسرو فراموش میکنید!نمیدونم چی شد که یهو خودمو وسط اتاقه اونا دیدم اونانم اولش ترسیدن فکر کردن که لو رفتن ولی نا خداگاه بهشون گفتم تنها تنها!اون لحظه اینا از دهن من بیرون میومد! نمیدونم چم شده بود روناک که الحق چشمای ردیفی داشت (مدل چشمه خماره انجلینا جولی) با یه عشوه ای که مخصوص خودش بود یه نگاه بهم کرد...میتونم بگم که خودم کم کم لخت شده بودم خلاصه اونا انگار که یه کیره کلفت دیده باشن ذوق کردنو اومدن طرفه من این تقریبا اولین تجربه من بود وقتی که یکیشون سینه هامو میخورد و یکی دیگشون با کسم بازی میکرد اصلا تو این دنیا نبودم دوست داشتم خودمو جر بدمو این دوتا هلو رو بکنم تو خودم!!!اونا شروع کردن از نوک پای من تا حتی زیر بغلمم لیس زدنو بوسیدن بعد تو یه فرصت مناسب روناک دست کرد زیره تختو یه چیزی که شبیه کیر بود در آورد و آروم به من نزدیک کرد یه کمی باهاش بازی بازی کرد و کرد تو کسم که یهو حس کردم کسم داغ شده آره همون موقع پردم پاره شد و خون اومد اما دیگه برام مهم نبود چون خیلی بهم خوش میگذشت!تو همین لحظه ها تو همون حس و حال قشنگ خوابم برد صبح از خواب پاشدمو دیدم یکی اینور و یکی اونورمه ولی بهم میگفتن که این کار اگه با یه پیرم قاتی بشه حالش بیشتره خلاصه بعد از چند روز که ما همش سکس داشتیم دوست پسرمم به این ماجرا قاتی شد حالا هر 4 تامون با هم زندگی میکنیم و تقریبا همیشه هر روز به تعدادمون اضافه میشه دوست داری امتحان کنی؟
     
  
صفحه  صفحه 2 از 8:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

سكس وحشیانه


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA