انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 21 از 94:  « پیشین  1  ...  20  21  22  ...  93  94  پسین »

داستانهای سکسی مربوط به دوست دخترها و دوست پسرها


مرد

 
شب دبش تکرارنشدنی




سلام دوستان... یه خاطره ای و میخوام براتون تعریف کنم نمیدونم اسمشو چی میزارید ولی خوب ممنون میشم که وقت تونو صرف نوشته منم بکنید ...
خودم و معرفی میکنم : سالار هستم 27 سالمه .
همه بهم میگن به قیافت میخوره پسر شیطون و شری باشی...
بگذریم...
من یه روز در میون با ماشین میرم تو خیابونا یه چند ساعتی دور میزنم
اونشب شب جمعه بود و کلی خیابونا شلوغ بودن ...
ما توی شهرمون یه جایی رو داریم که بیشتر این ماشین بازا میان میرن اونجا
من که ماشین باز نبودم ولی خوب دیگه رفتم اونجا یه چرخی زدم یه خورده وایسادم و ماشینارو نگاه کردم ... یه نیم ساعتی از موندنم تو اونجا گذشت و متوجه شدم که یه دختر تنهایی خیلی نگاه میکنه بهم و همش منو زیر نظر داره
ماشینش یه پراید نوک مدادی بود خودشم تنها بود ...
وایساده بود اونجا و بقیه رو نگاه میکرد و منم زیر نظر داشت
من کلا یه پسر سر و زبون داری هستم
اصلا جلو دخترا کم نمیارم و اصلا هم خجالتی نیستم
دیگه وقتی دیدم خیلی زوم کرده رو من با ماشین رفتم سمتشو اونجا پارک کردم
ماشین و خاموش کردم ... دیدم خیلی دوباره نگاه میکنه ...
از ماشینم پیاده شدم و رفتم سمت ماشینشو بهش گفتم افتخار میدید تا باهم یه دوری بزنیم ؟ وایساد خندیدن گفت میخوایی منو بدزدی ؟!؟! بهش گفتم نه میخوام بخورمت !
ماشینشو همون جا که بود پارک کرد و باهم رفتیم سوار ماشین من شدیم
خلاصه از اونجا دور شدیم و رفتیم یه پارک خلوت که معروف به پارک ......!!! دیگه وقتی از ماشین پیاده شدیم رفتیم روی صندلی نشستیم و سر صحبت و من باز کردم ... خودمو معرفی کردم . اونم خودشو معرفی کرد
اسمش سپیده بود .... 22 ساله.... درسشم تموم شده بود .
خلاصه دوستیه منو سپیده از اونشب شروع شد ... کلا دختر کم حرفی بود و بیشتر فقط گوش میکرد ...
وقتی هم میخندید چهره ی مظلوم و با نمکی رو صورتش نمایان میشد ....
تقریبا یه 1 ساعتی اونجا بودیم و بعد دیگه گفت باید بریم چون اگه دیر برم خونه خانوادم بهم گیر میدن ... دیگه بردم رسوندمش جای اولمون و اون رفت منم رفتم خونه ...
ساعت 9 بود رسیدم خونه و لباسامو درآوردم و رفتم یه دوشی گرفتم
وقتی دراومدم از حموم گوشیمو نگاه کردم دیدم 3 بار زنگ زده بود
دیگه خودم و خشک کردم و داشتم لباسامو تنم میکردم دیدم گوشیم داره زنگ میخوره ... سریع رفتم تو اتاقم دیدم شماره سپیده
گوشی و برداشتم و بعد از سلام و احوال پرسی بهم گفت تو که زنگ نمیزنی مجبور شدم من زنگ بزنم! دیگه واسش توضیح دادم که حموم بودم .
یه ربع باهم صحبت کردیم و مامانش صداش کرد و مجبور شد قطع کنه
دیگه اس ام اس داد که نمیتونم صحبت کنم بابام اومده خونه و بیا اس ام اس بدیم
خلاصه زیاد سرتونو درد نیارم ... یه 6 ماهی از رابطمون گذشت و خیلی باهم راحت شده بودیم ... در هفته 2.3 باری باهم میرفتیم بیرون .
1/2 ساعتم باهم بودیم ...
باهم دیگه احساس آرامش میکردیم و از هم دیگه کاملا راضی بودیم !
تو این 6 ماه از همه جا صحبت کردیم ... از خونواده هامون تا سکس و ...
یه شب نظرشو درباره سکس ازش پرسیدم که دیدم اصلا بدش نمیاد و
وقتی هم راجبعه سکس باهم صحبت میکردیم صداش میلرزید ...
خودش که با زبون خودش گفت خوشم میاد ولی نمیتونیم باهم سکس کنیم
قیافش اونجوری نبود که بخواد خیلی خیلی خوشگل باشه .. ولی بدم نبود
سبزه بود و چشم و ابروهای مشکی داشت
وقتی هم میومد بیرون آرایش ملایمی میکرد که واقعا بهش میومد و منم کلی ازش تعریف میکردم ...
ولی افسوس که راضی نبود کاری کنیم ... منم دیگه نمیدونستم چیکار کنم که راضی بشه
تا این که یه شب بهش زنگ زدم و یه 1/2ساعتی باهم حرف زدیم
از پشت تلفن انقدر داغش کردم که یه آه تقریبا بلندی کشید و گوشیو قطع کرد
اولش خیلی تعجب کردم که چرا اینجوری کرد ... چند بار دیگه بهش زنگ زدم ولی جواب نداد ... تا اینکه بعد از 10 دقیقه خودش زنگ زد و گفت که خیلی حال داد ارضا شدم
منم چون تونسته بودم ارضاش کنم حس خوبی داشتم ...
تا اینکه یه بار باهم قرار گذاشتیم و رفتیم بیرون .. که خودش گفت اونشب واقعا بهم حال داد تشکر کرد و گفت ایشاا... بتونم جبران کنم
دوباره من باهاش درمورد سکس بحث کردم و که آره خیلی خوبه اگه یه بار امتحان کنی ضرر نمیکنی و از این جور حرفا ....
کم کم داشتم راضیش میکردم ...
که یه شب زنگ زد و گفت موافقی بیایی خونمون ؟ من اول فکر کردم داره شوخی میکنه بهش گفتم مگه میشه ؟ گفت آره بابا مامانم از سر شب رفتن خونه خالم
( شهرستان ) منم خیلی خوشحال شدم و سریع حاضر شدم که برم خونشون مامان و بابام خوابیده بودن . منم یه جوری رفتم از خونه بیرون که اصلا متوجه نشده بودن .
ساعت 1 شب بود که با ماشینش اومد دنبالم و زنگ زد گفت سریع بیا پایین
دیگه منم هول هولکی رفتم پایین و سوار ماشین شدم .. اصلا باورم نمیشد که میخوام برم خونشون ... یه نیم ساعتی تو راه بودیم
تا اینکه رسیدیم دم در خونشون بهم گفت تو تو ماشین باش تا من در و باز کنم بعدا بیا داخل ... در و باز کرد و منم سریع رفتم داخل که کسی نبینه مارو
دیگه رفتیم داخل خونشون و گفت آروم اینجا همسایه هامون یه خورده فضولن
رفتم نشستم رو مبل اونم رفت تو آشپزخونه برام چای آورد و اومد نشست پیشم و باهم چای خوردیم ... وایسادیم یه خورده باهم حرف زدنو بعدش گفت وقت واسه حرف زدن زیاده / دستمو گرفت و رفتیم داخل اتاق خوابش !
نشستیم رو تخت و تو چشمام زل زد و گفت سالار خیلی دوست دارم !!!
منم تا خواستم بیام بهش بگم منم دوست دارم ! دیدم لبشو گذاشت رو لبم
نــمــیدونم چه جوری بود ولی خیلی ماهرانه لب میگرفت
واقعا لذت داشت ... چشمامونو بسته بودیمو فقط لبای هم دیگرو میخوردیم
تو اون لحظه دیگه هیچی برام مهم نبود و محکم گرفته بودمش تو بغلمو حسابی بدنش و با دستام لمس میکردم ... دیگه آه و اوه سپیده بلند شد ولی خیلی کم
2تامون واقعا داشتیم لذت میبردیم از هم دیگه ...
لباسمو در آوردم و بازم دوباره لب گرفتیم و دست کشید رو سینه هامو بعد لبشو از لبم جدا کرد رفت سراغ سینه هام و وایساد سینه هامو خوردن خیلی حال میداد
دلم میخواست داد بزنم تو کاراش یه جوری رفتار میکرد که بعید میدونم یه زن شوهر دار بتونه این کارارو انجام بده!
بهش گفتم بسه بیا کیرمو بکن تو دهنت . اولش گفت نه بدم میاد حالم بد میشه
دیگه انقدر بهش اصرار کردم تا قبول کرد
شلوارمو از پام کشید پایین و وایساد برام ساک زدن ... اونشب هیچ برقی روشن نبود و داشتیم تو تاریکی باهم سکس میکردیم ... خیلی لذت داشت
وقتی کیرمو میکرد تو دهنش هی اوم اوم میکرد منم بیشتر حشری میکرد
دیگه گفت خسته شدم بهش گفتم خوب حالا نوبت منه که مال تورو بخورم
گفت اصــلا خوشم نمیاد هر کاری کردم نشد که نشد
شلوارشو کشیدم پایین اولش نمیذاشت دیگه کم کم راضی شد و خودشم کمک کرد شلوارشو از پاش درآوردم و زیرش یه شرت مشکی بود یه کون کاملا برجسته ای هم داشت یه خورده کونشو لیس زدم دیدم انگار خوشش میاد کم کم کیرمو گذاشتم دم کونش دیدم نمیشه اینجوری اونجا هم چیزی نبود که بمالم تو سوراخش که نرم شه ... دیگه یه انگشتمو کردم تو دهنمو خیسش کردم بعد کم کم کردم تو سوراخش اولش اصلا نمیرفت تو وایساد التماس کردن که سالار نمیشه بیا بیخیال شیم
ولی من قبول نکردم و یهو انگشتمو کردم تو کونش که یه آهی کشید و کم کم انگشتمو عقب جلو میکردم اونم فقط آه و ناله میکرد ... تا اینکه خواستم کیرمو بکنم تو کونش که دیدم بازم راه نمیده سر کیرم خیلی بزرگ بود نمیرفت داخل
مجبور شدم بلندش کنم و جوری که انگار نشسته رو صندلی نشست رو کیرم
آروم آروم خودش با دستش کمک کرد که کیرم بره تو
کیرم رفته بود داخل کونش ولی خیلی دردش گرفته بود و فقط چشماشو بسته بود و هی آه میکشید و هی میگفت بسه کیرم کامل رفته بود داخل کونشو خودش بالا پایین میشد 2تامون صدامون رفته بود بالا ولی چون خونشون آپارتمانی بود نمیشد زیاد سر و صدا کرد یه یه ربعی همین جوری بالا پایین میشد رو کیرم و دیگه کم کم داشت آبم میومد که بهش گفتم برام ساک بزن اونم وایساد ساک زدن آبم اومد و سریع سرشو بلند کرد و آبم ریخت رو شکم خودم ... پاشد برام دستمال کاغذی آورد و سر کیرمو با رو شکممو پاک کردم . یه نگاه به ساعت گوشیم انداختم و دیدم ساعت 4 صبح
بهش گفتم من دیگه کم کم برم گفت نه یه خورده دیگه بمون بعد میری لباسامونو تنمون کردیمو دوباره از هم لب گرفتیم .
( این مطلب و یادم رفت که خدمتتون عرض کنم!! که سپیده از نظر اندامی اندام قشنگ و تو پری داشت ولی سینه های زیاد جالبی نداشت بخاطر همین من از خوردن سینه صرف نظر کردم )))))) . اونشب منو رسوند و منم بدون اینکه خانوادم متوجه بشن رفتم تو خونه و انقدر دیگه خسته بودم که سریع رفتم خوابیدم .
از اون شب به یاد موندنی به بعد دیگه هیج وقت ما با هم سکس نکردیم
رابطمون 1 سال و 3 ماه طول کشید و تا این که یه روز اومد دم خونمونو به گوشیم زنگ زد گفت بیا پایین کارت دارم . رفتم پایین دیدم از ماشینش پیاده شده و با چهره ی خیلی غمگین و ناراحت کننده ای اومد طرفم و سلام کرد و یه پاکت نامه ای و بهم داد
و هرچی بهش گفتم چی شده ؟ گفت همه چی تو اون نامه نوشته شده ...
وقتی خواست بره سوار ماشینش بشه یه نگاه پر از معنی بهم کرد و رفت ..
با عجله رفتم بالا نامه رو باز کردم دیدم ..
با دست خط خیلی قشنگی برام نوشته :
ســالار جان امیدوارم وقتی این نامه رو میخونی از من دلخور نشی !
من اون شب که دیدمت خیلی ازت خوشم اومده بود . تو چهره ات یه غرور خاصی بود که من دوست داشتم . اونشب خیلی دلم میخواست بیام پیشت و باهم آشنا بشیم ولی روم نمیشد . من از سکسی که اونشب باهم کردیم خیلی راضی بودم دلم نمیخواست از پیشم بری .تو این یک سال و 3 ماهی که خیلی زود گذشت عشق واقعی و فهمیدم ... من تا یک هفته دیگه از این شهر میرم ( با خانوادم ) ولی نمیدونم بعد از من با کی آشنا میشی و کی و توی قلبت راه میدی .. ولی ازت خواهش میکنم کارایی وکه منو تو باهم انجام دادیم و هیچوقت واسه کس دیگه ای انجام نده ..
من با تمام وجود عاشقت بودم ولی هیچوقت بهت نگفتم .... فقط بهت گفتم دوست دارم
اون خاطره هایی و که باهم داشتیم و قول بده نه تو فراموش کنی نه من!!!
تو اولین و آخرین کسی بودی که وارد قلب من شدی و عشق و بهم نشون دادی
اگرم ازدواج کنم مطمئن باش که هیچوقت به اون اندازه که عاشق تو بودم عاشق شوهرم نمیشم ...
امیدوارم هرجا که هستی خوش باشی .
ببخشید که اینجوری ازت جدا شدم
عاشقت هستم و عاشقت میمونم *
خیلی دوست دارم / سپیده !

بعد از این نامه هرچی زنگ زدم به گوشیش خاموش بود
نمیتونستمم برم دم خونشون
قصه ی منو سپیده هم تموم شد .
بابت اینکه چشمای گلتونو خسته کردید برای داستان من یه دنیا تشکر میکنم
این داستان کاملا واقعی بود و هیچ دروغی یا تخیلی در کار نبود ...
موفق باشید
     
  
مرد

 
شب های تنهایی من5


ماهه که سکس نداشتم.الان که دارم اینومینویسم لباسمو در آوردم وفقط یه شورت ویه سوتین تنمه.دمر افتادم رو تختم.میتونم کونمو توی آینه ببینم.مثل پورن استار ها کونمو میلرزونم وبا دستام به کونم ضربه میزم ومیگم او یا.یاد اولین کون دادنم میفتم.18سالم بود واوج حشری بودن و بی عقلی.با یه پسری که بدنسازی کار میکرد قرار بود سکس کنم.اولین بار کیر اون رو ساک زدم.هنوز مزه ش تو دهنمه.خیلی بهم مزه داده بود.امااز کونم نگم بهتره.حال داده بودا اما خیلی درد داشت.یادمه گریه کرده بودم و پسره واسه اینکه ارومم کنه کیرشو اورد جلو دهنم و گفت بیا پستونک بخور.منم با چشای پر از اشک واسش ساک زدم واروم تر شدم.یادش بخیر.روی همین تخت با ارش عوضی که 5 ماهه باهاش بهم زدم کلی سکس داشتم.یادمه سوراخ کونمو با جون ودل میبوسید.صورتشو فشار میداد به نرمی کونم توش غرق میشد.خیلی کونمو دوس داشت.ارش دوس داشتنی بود.واقعا همیدیگرو دوس داشتیم.این قد دوسش داشتم که واقعا آبشو قورت میدادم.هر وقت میخواستیم سکس کنیم اول لختم میکرد و کسمو لیس میزدوسینه هامو میمالید.منم واسش ساک میزدم وابشو. میاوردم.تا بار دوم ابش دیرتر بیادشاید خیلی ها انتظار دارن که دوس پسرشون مثل فیلمای پورنو یک ساعت بکونتشون .اما اینا همه چرت وپرته.حتی یادمه اولین بار که واسه ارش ساک میزدم ابش اومد و ریخت تو دهنم.خجالت کشیده بود.اما من واقع نگربودم.کلی قربون صدقه ی کیرش رفتم و گفتم اتفاقا خوشم اومد ابتو خوردم..وا ی من کیر میخوام.5 ماه رنگ هیچ کیری و ندیم.نه اینکه فکر کنید جنده هستما.نه.اما یه دخترم که بر اساس میل طبیعی ام دوس دارم کرده بشم.البته توسط دوس پسرام...میخوام با خودم ور برم امشب.سوتینم ودر میلرم وسینه هامو میمالم.کاش الان یه کیر تو دستم بود.اینقدر واسش ساک میزدم که ابش رو میاوردم.این لحظه سکس رو دوس دارم که بیفتم و منتظر باشم که اب کیر میخواد پاشیده بشه روم.وقتی که داره میاد یه حس خوبی دارم.آب میریزه روو بدنم ومیمالمش به شکم وسینه هام.گرمی جالبی داره...دلم تنگ شده.بر میگردم توی اینه کونمو میبینم بازم.اخه ارش چطور این کون و فراموش کرده.شورتمو در میارم.انگشتمو میکنم تو سوراخ کونم.فدای سرم.کونم مال خودمه به هرکی دلم بخواد میدمش.با دستام کسمو میمالم.اخخخخخخخخ من کیر میخوام.فعلا ناچارم خودم خودم رو ارضا کنم.کسمو میمالم به تشک.یه کیر مصنوعی دارم که ارش بهم داده بود.از کمد درش میارم و میذارمش تو دهنم.از هیچی بهتره.معلوم نیست الان ارش داره کدوم جنده ای رو میکنه.برام مهم نیست.احتمالا همون جنده ی همیشگی .توی این چند ماه روحیه سکس نداشتم.اما از امشب میخوام دوباره شروع کنم.امشب خیلی حشری ام.کاش میرفتم پیش این پسره.اخه یکی تازه باهاش دوس شدم.گفته بود تنهاست وبرم پیشش.کاش میرفتم.اگه میرفتم الان در حال کس دادن بودم...کیر مصنوعی رو از دهنم در اوردم و میکنم توی کسم.تا ته کردم توش.دمر افتادم با یه دستم اونو نوی کسم حرکت میدم،با اون یکی دست اینا رو دارم توی لپ تاب تایپ میکنم.اه اه اه آخ کسم.سخته تایپ کردن.بابا یکی بیاد منو بکنه.ای آی آی آی آی کیرمیخوام آی آی کسم میخاره.کشیدمش بیرون....چه کارا که با ارش نکرده بودیم.یه بار مربای توت فرنگی رو مالید به سینه هام و روی نافم و روی کسم.بعد شروع کرد به خوردن.هم برام جالب بود وهم حشری میشدم.منم مربا رومالوندم به کیرش وتخماش.خیلی خوشمزه بود.کیر با طعم مربا! بعد غذاهای دیگه هم امتحان کردیم.یادش به خیر.یه ویلا توی شمال گرفته بودیم.سکس توی طبیعت خیلی حال میده.لخت لخت روی چمنا منو خوابوند.شکمم که به سبزه ها میچسبید یه قلقلک خاصی رو روی سطح لخت بدنم حس میکردم.انگار سبز ها هم ذره ذره ی بدنمو می کردن.دستامو باز کردمو سینه مو فشار میدادم به چمنا.کیر ارشم کسمو به وجد میاورد..دارم تولپ تاب عکسای تولد ارش رو میبینم که دوتایی تو خونشون بودیمو خل بازی راه انداختیم.براش یه ساعت گرفته بودم.این عکس وخیلی دوس دارم چون یه عالمه سرش خندیدم.نمیتونستیم دوربین وتنظیم کنیم که ازمون خوب عکس بگیره.بالاخره موفق شدیم این عکس وبگیریم.تواین عکس من رو مبل نشستمو پاهامو نیمه باز گذاشتم.ارش دامنمو داده بالا وکسمو میبوسه.شورتم نپوشیدم.ماجرا داره.طی یه حرکت ابتکار ی با کاغذ کادو یه شورت واسه خودم درست کردم وچند تا روبان بهش اویزون کردم.با کلی چسب سعی کردم بمونه تو کونم.وقتی که نوبت هدیه رسید.پاشدم دامنمو کشیدم پایین.روش نوشته بودم (please fuck me my heart…)کلی خوشش اومده بود..من انواع سکس رو با ارش امتحان کردم.حتی زوری وخشونتی.دهنمو بسته بود.یه کیر مصنوعی توی کسم.دستمم از پشت بسته بود.موهامو از پشت گرفته بود دستشو کونمو میکرد.کلی با کمربند ودستاش زده بود منو.تمام کونم کبود شده بود.گریه م گرفته بود.همون یه بار فقط اینجوری منو کرد ومن فهمیدم که مازوخیست نیستم.اما انگار ارش سادیستی بود.اگه نبود که الان پیشم بود.نه پیش اون دختره ی جنده.این اواخر که منو میکرد انگار تمام عقده ها وناراحتی اشو روم خالی میکرد.بدون نوازش بدون بوسه.فقط در میاورد و فرو میکرد تو کسم.برام هیچ لذتی نداشت.بهش میگفتم که من جنده نیستم که یه راست فرو میکنی.هیچ اعتنایی نمیکرد و عین سگ محکم تلمبه میزد وابش میرخت تو کسم.حتی حواسش نبود که بپرسه قرصامو خوردم یا نه.بی توجه کسم رو از ابش انباشته میکرد.اون زمان که خیلی عاشق بودیم وقتی ابش توی کسم ریخته میشد حس میکردم تمام عشقش داره از کسم میره تو قلبم.گرمی اب کیرشو گرمی هوس وخواستنش میدونستم.واسه همین دوس داشتم ابشو توی دهنم بریزه.این جوری ارضا بشه.و با عشق همه شو قورت میدادم.اما اواخر وقتی ابش میمومد یا میریخت توی کسم یا میپاشید رو صورت وسینه هام.منم دهنمو اصلا باز نمیذاشتم و سریع جلو چشمش ابشو پاک میکردم.دیگه رابطه مون بهم ریخته بود.تا اینکه فهمیدم داره خیانت میکنه.دیگه از چشم افتاده بود.اخرین سکس مون خیلی تلخ بود.سرتا پام پر از بغض و کینه بود.رو تخت افتاده بودم.اومد رو تخت نشست و کمربند شلوارشو باز کرد.از جام تکون نخوردم.سینمه وگرفت وفشار داد.برگشتم سرد تو چشاش نگاه کردم.کیرشو در اورد و گذاشت رو لبم و با کیرش میزد تو صورتم.قدیما این کارشو دوس داشتم.با دستم کیرشو از جلو صورتم زدم کنار و گفتم بس کن ارش .شورتمو دراوردمو گفتم بیا بکن و تمومش کن.گفت چرا این قد عصبی هستی؟حرفی نزدم کیرشو فشار داد به لبم.اصلا لبامو باز نکردم.گذاشتش رو سینم.فقط سرمو برگردوندم وچشامو بستم.ناچار کیرش و فرو کرد تو کسم و تلمبه زد.تو چشای دروغگوش خیره شدم.داشت تن تند میکرد و تنم رو تکون میداد.به نفس نفس افتاده بودم.هیچ عشقی نبود دیگه حس کردم جنده ام.فقط به قیافش نگاه میکردم که عاجزانه ناله میزد و داشت از کسم لذت میبرد.ابش اومد سریع خودمو جمع کردم وابش ریخت رو تخت.لباسمو پوشیدمو رفتم دم پنجره .هن.ز رو تخت ب حال افتاده بود.بدون اینکه نگاش کنم گفتم ارش دیگه نمیخوام ببینمت .حتما میدونی چرا؟گفت چی میگی؟گفتم چیزینگو زودتر از اینجا برو فقط...

     
  
مرد

 
پارتی پر داف



رفيقم احمد گفت ميخوام يه پارتي توپ ببرمت پر داف، بلكه بعد 3 ماه يه دوست دختر گير بياري. دقيقا سه ماه بود سكس نكرده بودم و بدجوري تو كف بودم. دوست دختر قبليم اوپن بود خيلي هم دوستش داشتم ولي چون ديد اهل ازدواج نيستم ولم كرد. منم بعد اون با كسي رفيق نشده بودم كه در حد و اندازه ي اون باشه. خلاصه دلو زدم به دريا كه برم پارتي. رفتيم ديديم به به عجب پارتي اي. مشروب كه به راه بود و خونه بسيار بزرگ و زيبا پر دختر و زن! يكيشون كه يه نيم تنه ي قرمز ساتن پوشيده بود نوك سينه هاش معلوم بود و يه دامن كوتاه كه اگه خم ميشد كونشو ميديدي. سبزه چشم ابرو مشكي كمر باريك و كون گوشتي. سينه هاشم خوب بود. از اول چشمم فقط اونو گرفت ولي وقتي ديدم وسط رقص يه مرده انگشتش كرد و اونم خنديد فهميدم واقعا جنده ي پارتيه! ولي مرده ميانسال بود و انگار به توافق نرسيدن. رفيقم كه ديد تو نخشم گفت برو ترتيبشو بده گفتم كاندوم ندارم پول هم همرام نيست كه دست كرد جيبش و بهم داد گفت برو به سلامت. من ديدم اگه من اولين كسي نباشم كه ميكنمش ديگه دلم نمياد بكنمش اينه كه رفتم جلو گفتم خانم حال رقص داري؟ كه چشاش برق زد و گفت آره ولي اگه بريم اون اتاق ميشه 300 تومن. گفتم حالا يه تخفيف هم بده گفت بستگي داره. اگه ارضام كني كمتر ميگيرم. تعجب كردم حس كردم ازم خوشش اومده. فكر نميكردم جنده ها هم ارضا بشن! منو تا اتاق راهنمايي كرد و يه مشروب هم برداشت اورد. گفتم من خيلي وقته سكس نداشتم ولي تا حالا هم چنين تجربه اي نداشتم بايد سرم حسابي گرم شه تا بتونم بكنم. اون گفت اشكال نداره و دو تا گيلاس ريخت خورديم و من دومي و سومي رو هم خوردم كه ديدم ديگه خجالت نميكشم. شروع كردم لباي گوشتيشو خوردن و خوابوندمش رو تخت. دستشو برد رو كيرم و مالوندش منم از رو لباس سينه هاشو گاز گرفتم و نيم تنه اشو دادم بالا. سينه هاي اناري قشنگي داشت عين دوست دخترم سايز 75 اينطورا بود. زبونمو كشيدم وسط سينه هاش كه آهش در اومد. گفتم جنده خانم چيه؟ مونده تا بگامت. دستشو گرفت رو كونم و محكم چسبوند به كسش. پاهاشم باز كرده بود داده بود بالا. يه سيلي محكم به رونش زدم و بلند شدم لاي پاشو ببينم. يه شورت لامباداي حرير پوشيده بود كسش از زيرش پيدا. با دندون گرفتم كش شورتشو چند بار كشيدم و ميخورد به پوستش تق تق صدا ميداد. انگشتمو كردم تو كسش ديدم عجب آبي داده و هي بالا پايين كردم. اونم عشوه ميومد و آه و اوه ميكرد. يهو اومد بالا تي شرتمم در آورد و موهامو چنگ زد و لبامو خورد. منم زبونمو تا ته ميكردم تو دهنش كه طعم توت فرنگي ميداد. ديگه طاقت نداشتم كمربندمو باز كردم شورتمم دادم پايين تا كيرمو ديد خودش اومد ميك زد. عجب ساكي داشت ميزد. منم موهاشو چنگ ميزدم و فشارش ميدادم رو كيرم. حسابي حشري شده بودم ولي نميخواستم خشن بكنمش چون ميخواستم ارضا شه. اون داشت ميساكيد منم دستمو گذاشتم رو سينه هاش و شروع كردم چلوندن كه ديدم دارم محكم ميچلونم و اونم حسابي خركيف شده. ديدم كم مونده آبم بريزه تو دهنش هلش دادم افتاد رو تخت منم سريع كاندومو كشيدم و پاهاشو گرفتم تا جايي كه در توانم بود گرفتم بالا و گذاشتم تو كسش. همونجوري با لباس كردمش چون قرمز بود خيلي هم سكسي بود. آه و اوهش در اومد و داشت جيغ ميزد.حين اينكه تلمبه ميزدم چوچولشو ميماليد. ديدم يه لرزه كرد و چند تا آه بلند كشيد.حس كردم همين الان آبم مياد كه گفت فكر كنم ارضا شدم بذار بشينم رو كيرت خسته نشي. ديگه از اين لحظه اون فاعل بود منو پرت كرد رو تخت و شورتشو در آورد و نشست رو كيرم. خيلي حال ميداد انگار تمام وجودمو داشت ميبلعيد. ميپريد بالا و پايين و سينه هاش تكون ميخورد. آه و ناله و جيغ هم زد كه من زود آبم بياد. ديگه نفهميدم چي شد كه آبم اومد و راحت شدم. بعد خودش كاندومو از سر كيرم كشيد انداخت دور. بغلش كرده بودم كه گفتم ميتوني تا چند وقت فقط با من باشي؟ گفت نه من دوست دارم با چندتا مرد باشم نه با يكي. يه نفر دلمو ميزنه! گفتم به خدا پولتو ميدم ولي فقط با من باش گفت نه من تنوعو بيشتر دوست دارم.
يهو در باز شد و ديدم احمده! ما دو تا رو لخت رو تخت ديد ولي نه من خجالت كشيدم نه اون. حسابي مست بوديم. اومدم خودمو بپوشونم گفت چقدر جيغ زدين بابا! من تمام مدت پشت در بودم. منم يه فكري به كله ام زد به دختره گفتم اگه واقعا تنوع طلبي همين الان جلو من به اين رفيقم بده! از حرفم جا خورد ولي كم نياورد. همون لحظه پاشد و رفت سمت احمد. احمد با اينكه خشكش زده بود و انتطار نداشت از فرصت استفاده كرد و گفت من پول ندارم بدما! دختره هم بي شرف گفت موردي نداره (كه حال منو بگيره). يهو ديدم به سرعت كير احمدو در آورده داره ميخوره. احمدم ولو شد رو ديوار و آهش در اومد. ديدم اي بابا كيرم دوباره سيخ شد گفتم كوفتتون شه بياي اينجا منم شريك كنين. دختره پاشد گفت آره بياين دوتايي منو بكنين منتها تو (احمد) مجاني. پولش بايد اين يكي بده. گفتم اسمم عليه. گفت حالا هرچي!
منم تو دلم گفتم اشكال نداره يه شبه و بايد پول يه ماه كارمو بدم به اين جيگر منتها حاليش ميكنم. اين دفعه ميخواستم از كون بكنمش. احمد دختره رو خوابوند و شروع كرد سينه هاشو خوردن منم كسشو خوردم. اين دفعه هم يه جوري آه ميكشيد انگار 10 ساله سكس نكرده. با دست كونشو محكم چنگ ميزدم و كسشو گاز ميگرفتم. نامردي نكردمو كيرو در آوردم زود كردم تو كسش. در آوردم و خواستم تو كونش كنم كه احمد گفت مام هستيم. گفتم كسش مال تو پستون و كونش مال من. من دراز كشيدم و به دختره دستور دادم كونتو قمبل كن بشين روش. طفلي اجرا كرد. كونش خيلي گوشتي و باحال بود. با كمر باريكش آدمو ديوونه ميكرد. گفتم دراز بكش. دراز كشيد سينه هاشو گرفتم چلوندم تو دستم. پاشو داد هوا گفتم احمد نامردي نكن كسشو جر بده. اونم كه حسابي قاطي كرده بود يه ضرب سريع كرد تو كسش. كير من تو كون تنگش بود و پستوناي ناازشو ميماليدم احمدم تكون ميخورد و كسشو ميكرد. دختره به آه آه افتاده بود موهاشو چگ زدم تو گوشش گفتم خشن ميكنمت. پاره ات ميكم. اينو كه گفتم انگار احمد ارضا شد و تمام آبشو ريخت تو كس طرف. گفتم پاشو كه نوبت منه. احمد دراز كشيد دختره هم فرقوني نشست بالا سر احمد طوري كه سينه هاش آويزون شد جلوي دهن اون. اون سينه هاشو آروم ميك ميزد منم كون قمبل شده اشو چنگ ميزدم و تلمبه ميزدم. چند بار از كون در آوردم كردم تو كسش. ديدم داره آبم مياد در آوردم كردم تو كونش انقدر زدم تا آبم اومد كامل ريختم تو كونش.
سه تايي بيهوش افتاده بوديم ولي كير احمد سيخ شده بود. با دست واسه اش زد و ميك زد تا دوباره آبش اومد.
ديگه ولو شده بوديم و بهش گفتم چطور بود گفت عالي. گفتم من كم آوردم اگه واقعا تنوع ميخواي من حرفي ندارم منتها ديگه پول ندارم. گفت اشكال نداره اگه دو تايي منو بكنين پولتون نصف ميشه. ما هم قبول كرديم و قرار شد ماهي يه دفعه به حسابش برسيم.
......
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
سكس با دوست دخترم پرند


سلام دوستان عزيز
من محمد هستم و 19سالمه (از اون دسته آدمايي هستم كه هفته اي يه دفه ميرن آرايشگاه و خيلي به خودشون ميرسن ).اين داستا حدود يه ماه پيش برام اتفاق افتاد درست دو هفته قبل از عيد91 .

من تو خونه نشسته بودم كه خالم از تست رانندگي كه ساعت 9 داشت برگشت ومن پشت سيستم تو نت بودم كه ديدم در ميزنن رفتم ديدم خالمه (ما ايفنمون بخواتر بارون شديديكه زده بود سوخته بود)بعد اومد تو باهم روبوسي كرديم من گفتم خاله جون بفرما داخل باهم رفتيم تو بد مامانم با خالم روبوسي كرد وبعداز يه خورده حرف مامانم چايي اورد . خالم گفت من يه خورده سبزي ميخوام.خواهر مياي باهم بريم بگيريم منم اصلآ ملتفت حرفاشون نبودم.يهو ديدم خالم داره ميگه محمدجان همره ما مياي.منم گفت هااااا چيه باربر گير نياوردين مارو مي خواين ببرين. بعد خالم گفت نه ميخواستم بگم بياي بلكه اين كامپيوترت خواموش شه توهم باد به كلت بخوره.گفتم باشه. چايي خوردم لباسامو عوز كردم مو هامو اتو كشيدم بد گفت بريم.توراه داشت به دوستم اس ام اس ميدادم كه چرا دست دخترت ول كرده وداشت با هاش يجورايي دوا مي كردم.كه رسيديم. حركت كرديم به سمت بازار( زناروهم كه ميشناسين).از اول بازارو قيمت ميگيرن تا ته بازار.رفتيم تو قسمت تره بار و جايي كه سبز فروشي بود. من اصلآ توجه نميكدرم كه اونا چي ميخرن فقط ميديدم نايلكسارو ميدادن دست من .من يه اس ام اسو نوشتم و ارسال كرد گوشيمو گذاشتم تو جيبم.بعد سرمو چرخوندم و توجهم به يه دختر جلب شد.واقعآ قشنگ وزيبا بود من محو چهرش شده بودم حس ميكردم چرش منو جزب اون كرده بود داشتم برندازش ميكردم كه يهو سرشو برگردوند و به من نگاه كرد منم انگار كه چيزي نشده سرمو برگردوندم بعد پيش خودم فك كردم و گفتم دختر خوبيه بزار موخشو بزنم . برگشتم ديدم با ولع به من نگاه ميكنه انگار ميخواست يه چيزي بگه، منم چش تو چش نگاش كردم. ديدم از كيفش (يه كيف كوچيك داشت)يه دفترچه در اور داره يه چيز مي نويسه. بد ديدم با چنتا خانوم ديگه داره مياد طرف ما كه از بغلمون ردشن او از همه عقب تر بو و اهسته ميومد . من رومو كردم طرف خالم اينا تا نفهمن من دارم دخترشونو ديد ميزنم من دستم تو جيب سوئشرتم بود . ديدم يه دست نرم رفت تو جيبم اومد بيرون من يه نگاه به اطرافم كردم ديم همون دخترست و يه نگاه بهش كردم ديدم يه چشمك ناز زد منم دستمو از تو جيبم در اوردم ديدم يه كاغد مچاله شده بازش كردم ديدم توش نوشته. اين شمارمه تك بنداز تا بهت زنگ بزنم منم بعد از 10 دقيقه تك انداختم. بد بهم اس داد ام شب بي دار باش بهت اس ميد ساعت 2 منم گفتم حتمآ خوشحال ميشم اونم گفت بوس فعلآ. منم گفتم فعلآ. تو كونم عروسي بود كه يه دختر بهم شماره داده (جون تاحالا برام پيش نيومده بود كه يه دختربهم شماره بده همش من شماره ميدادم)بعد ساعت 1:47.8 دقيقه بهم اس داد گفت بي داري گفتم اره عزيزم بعد بهم اس داد گفت نميخواي چيزي بگي گفتم چي مثلآ گفت كي هستي چيكاره اي و اينا ديگه كفتم اهااااااا من محمد هستم 19 سالمه، سال اخر رشتم كامپيوتره. اونم گفت من اسمم پرند هستم16 سالمه سال دوم دبيرستان بعد باهم كلي اس بازي كرديم بد بهم گفت بيا قرار بزاريم منم گفتن 3روز ديگه پارك شهرداري گفت باشه هرچي تو بگي عزيزم.به هم باي داديم.پيش خودم ميگفتم تا 3 روز ديگه من چه جوري تحمل كنم،دقمرگ ميشم كه. گفت چيكار كنيم تحمل ميكنيم.

بعد از 3 روز زنگ زد وگفت چيكار ميكني عزيزم من گفتم دوش گرفتم و دارم مو هامودرست ميكنم گفت بايد خيلي خشگل شده باشي گفتم بله ديگه پس چي فكر كردي بد گفتم دارم حركت ميكنم بهت ميزنگم گفت باشه عزيزم . مو هامو درست كردم و بهش زنگ زدم و گفتم من حركت كردم گفت منم با دوستم دارم ميام من ديگه چيزي نپرسيدمو باي دام. رسيدم پارك شهرداري نشسته بودم كه ديدم گوشيم زنگ خورد گفتم جانم گفت محمد كجايي گفتم پيشه شير مركزي گفت دارم ميام پيشت منم اطرافمو نگاه كرد ديدم واااااااااااااااااااي يه ملكه داره مياد بروم نياوردم اومد جلو ديدم پرند با دوستش فرناز و دوست پسر دوستش علي اومن من به علي و پرند دست دادم گفتم به فرناز دست ندم بهتره چون شايد دوست پسرش ناراحت بشه بد ديدم خوده فرناز دستشو اور جلو منم بهش داست دادم بعد پرند مارو بهم مرفي كرد فرناز و علي رفت يه طرف من پرندم رفتيم يه طرف بعد باهم كلي حرف زديم و باهم بيشتر اشنا شديم (حرف هايي كه زديمو نميتونم بگم) .

بد من اومد خونه حدود ساعت 5 بود و رفتم يه دوش گرفت تا سرم شسته شه اخه كل چسبو رو سرم خالي كردم و رفتم استراحت كردمو ساعت 8 بيددار شدم و رفتم تلوزيونو روشن كردم داشت يه بر نامه در باره ماشين ها ميداد حدود 10 15 دقيقه اي بود كه داشتم مي ديدم ديدم گو شيم زنگ خورد پرند بود جواب دادم گفتم سلام گفت سلام عزيزدلم، دلم برات يه زره شده گفتم بهمين زودي گفت اره چون كم كم دارم عاشقت ميشم گفتم من ازوقتي كه تورو ديدم عاشقت شدم . وهي قربون صدقه هم ميرفتيم . بهش گفتم كي بيكاري گفت جمعه گفتم جايي ميخواي بري گفت نه خونه تنهام مياي پيشم گفتم نه يبرنامه بهتر دارم گفت چي گفتم مياي بريم سر باغمون گفت اره چراكه نه بد گفت خيلي دلم برات تنگ ميشه عشقم گفتم ما بيشتر.

زوز ها سپري ميشد ومنم باهاش صحبت ميكردم و باهم پشت تلفن لاو ميتركونديم تا اينكه بعد از 4 روز شد جمعه ساعت 10 به من زنگ زد و گفت سلام گلم گفتم سلام عزيزم گفت داري چيكار مي كني گفتم مثل هميشه دارم مو هامو درست ميكنم بهم گفت كي مياي دنبام گفتم 20 دقيقه ديگه گفت باشه دوست دارم باي منم گفتم باي

بعد سوار ماشينم شدم و رفتم دنبالش دم خونشون(نميدونين باچه دردسري خونشونو پيدا كردم)بعد سوار ماشين شد و بهش دست دادم بد صورتمو بوسيد و گفت نميخواي منو بوسي منم طوري كه مثلآ خجالت ميكشم بوسيدمش و راه افتاديم رفتيم به سمت باغ تو راه بوديم كه دستمو گذاشتم رو پام اونم دستشو گذاشت رو دستم و مدام قربون صدقش ميرفتم كه چقدر قشنگ شدي لباست چقدر بهت مياد من شيفته همين زيباييت شدمو ازين حرفا كه رسيديم يه 10 دقيقه تو راه بوديم (باق ما تو يه روستا تو حومه شهر بود)بد من رفتم درو باز كردم و ماشينو بردم تو باغ و گفتم برو تو الاچيق بشين من ميام من رفتم از تو ماشين يسري چيپسو پفكو ماشعیر خريده بودم اوردم ديدم روسريشو گرفته و رفت تو الاچيق نشسته منم رفتم پيشش وسايلو گذاشتم پايينو رفتم كنارش نشستم دستمو گذاشتم رو شونه هاش طوري كه سرش رو شونه هام بود بد پاهمو دراز كردمو اون سرشو گذاشت رو سينم و پاي راستشو گذاشت بين پاهام و ازم يه لب گرفت (ما تو اين يه هفته و دو سه روزي كه باهم اشنا شده بوديم جوري بهم وابسته شده بوديم كه نمي تونم بگم) وبهم گفت محمد ميخوام ازت يه قولي بگيرم گفتم چه قولي عزيزم او اشك تو چشاش جم شد گفت هيچوقت تنهام نزار بد در حالي كه اشك از چشاش سرازير شده بود گفت من عاشقت شدم منم خيلي اروم اشكاشو پاك كردم و يه لب ازش گرفتم گفتم من تا اخر عمرم كنارتم بعد گفت منم عاشقتم و باهم لب ميگرفتيم و تو بغل هم قربون صدقه هم ميرفتيم (اينم بگما من هيچ وقت بفكر سكس با پرند نبودم)و بقل هم خوابمون برد.يه نيم ساعت خوابيديمو بيدار شديم
ديگه كارمون شده بود هفتهاي دو سه بار بيام سر باغ ما تو بغل هم دراز بكشيم قربون صدقه هم بريم يروز كه بوديم سرباغ من پرند تو بغل هم دراز كشيده بوديم و ديدم يدفه يكي زد تو سرم سرمو برگردوندم ديدم داداشمه با دوست دخترشه گفتم تو اين جا چيكا ميكني، اينو گفتم پرند روسريشو گذاشت سرش سلام كرد داداشم سلام كرد و احوال پرسي كردن به داداشم گفتم جواب ندادي گفت چشمم روشن دختر مياري سر باغ گفتم شما ؟گفت اِ اِ اِ ديگ به ديگ ميگه روت سيا گفتم پ نه پ ميگه خيلي سفيدي بد همه زدن زير خنده بد من پرندو به داداشم و دوست دخترش معرفي كردم انا هم رفت اون طرف ماهم باهم لب ميكرفتيم تو بغل هم ديگه بوديم كه ديدم دوست دختر داداشم داره براش ساك ميزنه من فهميدم ولي پرند نفهميد يدفه داد زدم گفتم رضا انجا جاشه داداش!! پرندم فهميدو داشت مي خنديد بد پرند با خنده گفت بهشون كاري ن داشتباش بزار خوش باشن منم گفتم باشه بعد پرند دستشو برد سمت كمر بندمو كمر بندمو شول كرد و دم گوشم گفت ميخواي ماهم ازين كارا كنيم، منم چيزي نگفت و گذاشتم كارشو بكنه و شلوارمو اورد پايينو كيرمو ساك ميزد منم شالشو برداشتم و نگاش ميكردمو اه اه اه ميكردم و داشت حشرم ميزد بالاو اومد بسمت بالا و تيشرتمو در اورد و سينهامو ميخورد منم دكمه مانتوشو باز كردم واي چي ميديدم يه تاپ مشكي توري كه سينهاش معلوم بو و سوتين نپوشيده بود منم تاپشو در اورمو برش گردوندم به پشت خوابوندمش وباهاش لب ميگرفتم و سينه هاشو ميماليدم كه يدفه حواسم رفت سمت داداشم و ديدم دوست دختر داداشم به صورت سگ نشسته و داداشم داره تلمبه ميزنه منم بكارم ادامه دادم و شروع كردم به خوردن سينه هاي ناز و سفت پرند داشت از ته قلبش اه ميكشيد و داشت خيلي حال ميكرد منم همين جور داشتم سينه هاشو ميمكيدم يواش يواش اومدم به سمت پايين و شلوار جين پرندو در اوردم شرت پرند خيس خيس بود و منم شروع كردم به ليسيدن رون هاش و اون ميگفت محمد كسم كسمو بخور منم شرتشو كشيدم پايين شورو كرم به ليسيدن و ميك زدن كسش هي بالا پايين ميكرد خودشو ميگفت اخخخخخخ جوووون بخور بخور سرمو فشار ميداد منم اونقدر كس و چوچولشو ليسيدم تا اب منيش اومد بد برگشتو كون وسوراخ كونشو مي ليسيدم بد انگوشتمو كردم تو دهنش تا خيس بشه بد اروم اروم كردم تو كون بعد انگوشتا و كونشو تف ميزدو تا خيس بشه اونم اخ اوخ ميكر ميگفت درد داره منم خيلي حشري شده بودم بهش توجه نمي كردم بعد درحالي كه انگشتم تو كونش بود گفتم برام ساك بزنه تا كيرم خيس شه اونم برام ساك زد منم كيرمو اهسته كردم تو كونش اه اهِ كشيده ميكرد انگار داشت لذت ميبرد منم كيرمو يواش كردم تو اهسته اهسته عقب و جلو ميكردم بعد شروع كردم به تلمبه زدر 4-3 تا تلمبه زدم ديدم اصلآ تو اين دنيا نيست ميگفت من كير ميخوام محمد بكن كونمو پاره كن منم با اين حرفاش حشري تر ميشم تندتر تلمبه ميزدم 16-15 تلمبه زدم كه ديدم ابم داره مياد همه ابمو رو كمرش خالي كردم به پشت دراز كشيدمو اونم اومد رو شكمموباهم لب ميگرفتيم كه ديدم داداشم با دوست دخترش رفتن تو استخر دارن شنا ميكنن من به پرند گفتم نظرت با يه شنا چيه گفت حرفي ندارم بعد من بغلش كردمو پريديم تو استخر باهم شنا ميكرديمو لب ميگرفتيم داداشم با دوست دخترش لخت بودن من و پرندم لخت بوديم و داداشم دم گوشم ميگفت به خوب كسايي امار ميدي منم ميگفتم مثل تو كس نيستم باهم يه شناي درست و حسابي كرديم من پرندو بردم رسوندم. خيلي ازم تشكر كرد وگفت بهترين روز زندگيش بود
اميد وارم ازش لذت برده باشين
     
  
مرد

 
همه چیز از یک اس ام اس شروع شد


خیلی وقت بود که می خواستم داستان عشق ونفرت خودم رو براتون بنویسم اما فکر می کردم با نوشتن این داستان راز خودم رو بر ملا کردم و از نوشتن صرف نظر میکردم.تا اینکه بالاخره تصمیم گرفتم این داستان واقعی را براتون بنویسم. من با نادین و شوهرش تو یه شرکت دولتی کار می کردیم من با بابک شوهر نادین رفیق گرمابه وگلستان بودم تا جایی که هر وقت مشکلی برامون پیش میومد با کمک هم دیگه حلش می کردیم. همین ابتدا بهتون بگم آدم لااوبالی هم نیستم اما از او آدمهایی هستم که زود به زود عاشق می شم. سالها از این مراوده دوستانه می گذشت تا اینکه روزی از نادین یه اس ام اس زیبا که درش ابهام هم بود به دستم رسید من عادت نداشتم به همکارای خانومم اس ام اس بدم برا همین هم خانوهای شرکت هم بهم اس ام اس نمی دادند. بعد از اون اس ام اس نادین، منم با یه اس مبهم جوابش رو دادم. بعد از چند روز دومین اس ام اس رو با این مضمون بهم داد. من شما رو خیلی دوست دارم. وقتی این اس ام اس رو خوندم احساسی از ترس و دلهره وهیجان تمام وجودم رو گرفت! من از ترس اینکه از اس ام اسم سوء استفاده نشه و از طرف نادین مورد امتحان قرار نگرفته باشم جوابش رو ندادم . دو سه روزی گذشت تا اینکه تو شرکت باهاش روبرو شدم و خودم رو به پررویی زدم و پیش قدم شدم و گفتم خانوم نادین اتفاقا من هم خیلی به شما علاقه دارم. از اون روز به بعد اس ام اسها شروع شد و من به خاطر اینکه زنم متوجه نشه یه سیم کارت دیگه با یه گوشی خریدم تا اینکه برای اولین بار قرار گذاشتیم بریم بیرون .کمی به خودم رسیدم و با ماشین رفتم سر قرار. تو ماشین خیلی حرفا زدیم اون از شوهرش می گفت که هیچ علاقه ای بهش نداشت و من هم از زنم که اگر چه دوستش داشتم اما هیچ وقت عاشقش نشدم.یادمه تو همون روز بهش گفتم این علاقه ای که داره بینمون شکل می گره عاقبت، کار دستمون می ده! با اینکه خیلی دوسش داشتم اما پیشنهاد کردم که بیاد و این عشق و فراموش کنه و مثل گذشته ها مثل یه همکار براهم باشیم. اما اون نپذیرفت و گفت ما که کاری نمی کنیم حالا باشه تابعد.یکی دو هفته ای گذشت. درحالی که خیلی دوست داشتم بهش تلفن کنم تا یه قرار بیرون بذاریم اما جلوی خودم وگرفتم تا اینکه خودش زنگ زد و قرار گذاشت. رفتم دنبالش. دوباره از زندگی هامون گفتیم اما حقیقت این بود که من تو دلم آرزو داشتم به هر بهانه جای خلوتی پیداکنیم و حد اقل کمی ازش لب بگیرم که نشد. اما یدفه گرمای دستشو تو دستام احساس کردم. البته اونایی که از این جنس دوستی های عاشقانه داشتن می دونن چه احساسییه!احساسی که شما با کردن صد تا جنده هم نمی تونین بدستش بیارین! خلاصه اون روز هم گذشت ودوستی ما روز بروز بیشتر و بیشتر می شد. تا اینکه داداشم اینه برا مسافرت خارج کشور کلید خونشون رو دادن به من تا طبق معمول به خونشون سرکشی کنم و به گلاشون آب بدم. تو این فکر بودم که چطور بهش زنگ بزنم و هماهنگ کنم که زنگ زدو گفت ساسان رفته شهرستان و کسی خونه نیست دلم گرفته اگه می تونی بیا دنبالم بریم بیرون. من که از خدا خواسته سریع آماده شدم تا ساعت 5 بعد از ظهر رفتم سراغش. با اینکه خیلی خوشکل نبود اما حتما می دونید تو عشق اصلا خوشکلی ملاک نیست! بقول معروف علف باید به زبون بزی شیرین بیاد. البته اینو هم بگم که چشمهای درشت وخمارش با موهای مشکی پر کلاغی اش و باسن درشتش چهره جذابی بهش داده بود که در نظر اول هر مردی رو شیفته خودش می کرد.خلاصه روز موعود فر رسید! تو ماشین بهش گفتم دوست داری بریم یه جای خلوت تا باهم درد دل کنیم گفت اتفاقا آره از بس تو این شهر کوچیک دور خیابونا چرخیدیم شاید یکی مارو ببینه و بشناسه. من که انتظار چنین حرفی و نداشتم گازشو گرفتم رفتم به طرف خونه داداشم اینا!تو فاصله حیاط خونه تا آسانسور دلهره و اضطراب عجیبی سرتاسر وجودم رو گرفت من که تاحالا تجربه چنین کاری رو با زن شوهر دار نداشتم عجیب ترسیده بودم اما از طرف دیگه شدت علاقه من بهش در حدی بود که همه این ترس و حیا رو کنار گذاشتم و خلاصه وارد اتاق شدیم.نمی دونم می تونید تصور کنید چه حالت و فضایی بود. واقعا اینکه حضرت یوسف اونجور از کنار دعوت ذلیخا گذشت خیلی مرد بود. واقعا مرد می خاد تا تو اون لحظه که شیطان با همه وجود حضور داره تو دست رد به سینش بزنی و اون کاری که باید نکنی.سرتون ودرد نیارم نشستیم روی تخت وشروع کردیم به درد دل کردن! دوبار دستامو تو دستاش حس کردم من که از هیجان داشتم قالب تهی می کردم خودمو کنترل کردم وآروم صورتم رو بهش نزدیک کردم،دیگه داشت بوی خوش نفسای گرمش بهم می خورد،نادین هم از چشاش معلوم بود که حسابی حشری شده!دستم ودور کمرش حلقه زدم سینه هاشو آروم گرفتم!تو دستم اصلا سوتینش رو احساس نکردم! ازاون سوتینهای نرم پارچه ای تنش بود.کم کم شروع کردم به مالوندن سینه هاش ک اونم حی خودش رو به هم نزدیک می کرد تا اینکه برای اولین بار لبای زنی رو می بوسیدم که عاشقش بودم.گرمای لب و زبونش آتشی بود که انگار از وجودم زبانه می کشید!نمی دونم کیا این احساس و درک کردن انگار می خوای بری تو وجود طرفت از بس هیجان و گرما داره! نمی دونم چرا تا به حال از معاشقه و سکس با زنم تو این پنج سال یک دهم این لذت رو نبردم.یهو متوجه شدم روش خابیدم!البته بالباس همین که دستم وبردم تا زیب شلوارشو باز کنک گفت : می دونی داری چکار می کنی!که هنوز بعد سه سال ایج جملش یادمه . من که از شدت سکس داشتم دیوونه می شدم زیب شلوارشو باز کردم و دستم و بردم رو کسش!حسابی خیس شده بود!کمی مالوندمش که صدای آه و اوهش در اومد.شلوارشو کمی کشیدم پایین،زیب خودمم باز کردم!کیرم و از زیب شلوارش فرستادم تو!آروم آروم با کیرم با کسش بازی کردم!کیرم سوراخ کسش رو پیدا کرده بود! کیرم و تا ورودی کسش بردم، اما یه لحظه نمی دونم چه نیرویی بود که منو از این کار منصرف کرد. نادین هم با چشمانی شهوت آلود انتظار چنین کاری رو از من نداشت.دوباره کمی همدیگرو بوسیدیم وبدون اینکه بروی خودمون بیاریم از خونه زدیم بیرون! البته این داستان ادامه داری البته اگه نظر بدین بقیه اش هم می ذارم. قسم می خورم جز واقعیت چیزی ننوشتم.
     
  
مرد

 
بهترین دوست دخترم شادی


سلام به همه
اسم من سینا است وامروز میخوام یکی از داستان های دوست دخترامو بهتون بگم
شاید خشتون بیاد شاید هم نیاد مهم نیت خوب بریم سر اصل مطلب ماجرا از ان جا شروع شد که در کوچه ی ما یک دختر بود که دوستم مهدی با اون دوست بود واونو خیلی دوست داشت اسم اون دختر ساناز بود واون دوتا عاشق هم بودن روزی دختر خاله ی ساناز برای تعطیلات تابستون اومد پیش ساناز اسم دختر خاله ساناز شادی بود من که نمیدونستم شادی دختر خاله ساناز بهش تیکه مینداختم شادی به ساناز غضیه رو گفت واون دوتا خبیص واسه من یک نقشه کشیدن اونا میخواستن منو جلو بچه های کوچمون زایه کنن روز بعدش رفته بودم کوچه که بچه ها داشتن فوتبال بازی میکردن درست جلو ساختمون اون ساناز عوضی من که رفتم با بچه ها یک ذره فوتبال بازی کنم اون عوضیا سطل اب رو سرم خالی کردن همه کرکر داشتن بهم می خند یدن من تصمیم گرفتم انتقام بگیرم من رفتم عکس چند تا میمون برداشتم وزیرش نوشتم
تروخدا کمک کنید میمونم گم شده اسم میمونم شادی وای حدودا ساعت 3 بعد از ظهر بود هیشکی کوچه نبود عصر ساعت 5 اومدم بیرون دیدم کل بچه ها دارن مسخرشون میکنن ومیگنن میمونای از قفس فرار کرده عین جنگ جهانی شده بود حالا اونا که خیلی ناراحت بودن اومدن جلو ی ساختمون ما نوشتن به باغ وحش خوش امدید من زرنگی کردم وهمون جایی که نوشتن به باغ وحش خوش امدید نوشتم دوتا میمون از باغ وحش ما فرار کرده اند جهت پیدا کردن انها به ما اطلاع دهید وای اون دوتا داشتن از حرس
میسوختند که مهدی به من گفت گناه دارن کمکم داشت این دعوا ها تبدیل به دوستی میشد من که دیدم شادی ناراحت گفتم برم از دلش در بیارم رفتم پیشش گفتم ببخشید بخاطر این کار هایی که کردم جواب نداد بهش گفتم سکوت علامت رضایت بعد رفتم فرداش شادی از خونه رفت بیرون با ساناز من هم بیکار علاف رفتم مهدی صدا کردم گفت فعلا حوصله ندارم نیم ساعت دیگه میام منم که نمیدونستم چیکار کنم رفتم یک گوشه نشستم تا این که سرو کله شادی پیدا شد وبهم گفت کلیدا دست ساناز میتونی از در بری بالا ودر باز کنی من گفتم باشه واز در بالا رفتم وپریدم تو حیاط ودر رو باز کردم شادی گفت یک دقیقه بیا تو کارت دارم من قلبم داشت تند تند میزد وارد خانه شدیم اون از من خواست چند دقیقه تو پذیرایی صبر کنم من هم صبر کردم اون رفت ویک کتاب زبان اورد وگفت ما امتحان زبانم نزدیک میتونی باهام کار کنی من اون موقع ترم 11زبان بودم وقبول کردم باهاش کار کنم کم کم زمان می گذشت وما باهم بیشتر دوست میشدیم دیگه هم دیگه رو به اسم کوچیک صدا میزدیم دیگه منو تو نداشتیم یکی بودیم یک روز هم دیگه رو نمی دیدیم نمی تونستیم زندگی کنیم با هم انقدر رفیق شده بودیم که نمیشد گفت من به شادی گفتم میشه فقط یک لب کوچولو بهم بدی فکر میکردم ناراحت بشه ولی ناراحت نشد هیچ وقت اون روز فراموش نمیکنم چه لبای شیرینی داشت بعد کم کم وارد لخت شدن شدیم وبیشتر بهمون حال میداد من با اون خیلی خوب شده بودم تا جایی که هرچی میگفتم انجام میداد من تازه فهمیده بودم عشق واقعی چی جزیات بقیش بماند به هر حال تابستون داشت تموم میشد من بهش گفتم تابستون تموم بشه میخوای بری گفت اره وگفت باید تا تابستون بعد صبرکنی به هر حال داستان ما تموم شد باید تا تابستون بعدی صبر کنم.
     
  
مرد

 
سکس با زهره دوست دخترم

میخوام از سکسم با دوس دخترم براتون بگم پارسال همین موقع بود یعنی زمستون داشتم با ماشین میرفتم پیش یه رفیقام بارون میومد شدید تو کمربندی شهرمون بودم دیدم 3 تا دختر وایسادن سوارشون کردم و خلاصه کار نداریم من با یکیشون که اسمش زهره بود رفیق شدم 2 هفته ای با هم دوست بودیم تا یه شب حرف بوس و لب و این چیزا شد گفت من دوس دارم ببوسمت اما روم نمیشه منم گفتم رو نمیخواد چشاتو ببند بوسم کن 2 3 روزی نتونستم باهاش برم بیرون رفت شهرشون دانشجو بود اخه وفتی برگشت گفت بیا دنبالم ماشینم دست مامانم بود ساعت 7 و این موقع ها بود رسید یه اپاچی زرد داشتم با اون رفتم دنبالش خیلی ناراحت شد بگو حالا ننه الان وقت ماشین بردن بود که دوس دخترم ناراحت بشه نتونه لبم بده رفتم رسوندمش خوابگاه بهم اس داد لب میخوام یالا بیا لب بدیم . این اس و داد و مامان از راه رسید که اره فردا خونه مادر بزرگت جلسه است من میرم اونجا خر رنگ نکنی که امارتو دارم گفتم بروی چشم ........
به زهره اس دادم که فردا خونمون خالیه میای اونم که تو کف لبام بود گفت اره میام . فردا شد و ساعت 2 بود مامان رفت منم پشت سرش به زهره اس دادم که بلند شو بیا . رسید در و باز کردم تو راهرو بغلم کرد و شروع کرد به لب گرفتن . رفیتیم تو ساختمون و شروع شد لبای همو میخوردیم و حسابی حشر زده بود بالا لباسای همو در اوردیم دیگه با هم حرف نمیزدیم عین وحشی ها پریده بودیم به هم یادمه یه شرت قرمز پاش بود درش اوردم کسش سفید و خشگل بود تصمیم گرفتم بخورمش گفت صبر کن 69 شدیم من مال اونو میخوردم اون مال منو کسش حسابی خیس خیس شده بود زبونمو میزدم تو اب شهوت کسش جیغ اروم میزد دستو خیس کردم ( تف زدم ) اروم کردم تو کونش کونشو واسم چرخوند یعنی دوس دارم اینجوری تا ته انگشتمو کردم توش بعد دو انگشتش کردم تند تند براش میکردم توش کونشو برام بالا پایین میکرد و تند تند کیرمو ساک میزد کیرمو از دهنش در اورد و گفت انگشت بسه کیربکن توش یالا علی منم انگشت و در اوردم و از روم بلند شد به حالت سگی دم تخت خم شد و سر کیرم که خیس اب شهوت بود گذاشتم دم سوراخ کونش اروم کردم توش سر کیرم داشت داغ میشد از بس کونش تنگ و داغ بود همشو کردم توش و اونم داشت اه اه اروم میکرد و گفت تلمبه بزن بکن منم شروع کردم کونش حسابی لیز بود تند تند شروع کردم به تلمبه زدن اون فقط برام اه اه میکرد و میگفت یالا بکن بکن فدات شم عشقمی بعد من ارضا شدم گفت بذار توش باشه ابمو ریختم تو کونش اونم کسشو با دست میمالید تا ارضا شد و گفت بیا بغلم یه لب محکم ازم گرفت و تو دلش خوابیدم الان 1 ساله از اون ماجرا میگذره و هنوز برای هم میمیرم و سکسامون مثل همون دفعه اوله . پایان
جایی که همه ادعای خاص بودن دارن، تو عادی باش،
.
.

اینجوری خاص ترین آدمی
     
  
مرد

 
مهسا

دستم رو لاي موهاي لخت و مشکش مي کردم و باهاشون بازي مي کردم....
سرش رو روي سينم گذاشته بود و چشم هاي زيباش رو بسته بود .
آروم لپش و کشيدم و گفتم : جات راحته ؟ --- هي بد نيست !!! ----- برو شکر خدا کن گلم....راستي مهسا چند روزه که يه غمي تو چشمات موج مي زنه!!!چيزي شده عزيزم ؟----- آره با خواهرم دعوام شده ---- چرا ؟ ---- فضول رو بردن جهنم گفت هيزمش تره !!!!-----مرسي گلم ---- خواهش ميکنم...
از روم برش گردوندم روي تخت و لبام و نزديک لباي زيباي صورتيش بردم و شروع کردم به خوردن....چشم هاش رو بسته بود...نفس گرمش رو روي پوست صورتم احساس مي کردم. دست راستش رو از زير تيشرتم به کمرم رسوند و آروم نوازش مي کرد.
مهسا دختر خيلي هشري بود....قبل از من با يه پسر ديگه دوست بوده. يه روز پسره بش زنگ ميزنه و مي گه بيا خونمون پيش هم باشيم . مهسا قبول مي کنه وقتي ميره خونه ي پسر ناگهان متوجه مي شه که دو تا از دوست هاش هم اونجان....خلاصه بهش تجاوز مي کنن و پردش و از دست مي ده ... هنوز مي شه غم حاصل از اين خاطره ي بد رو تو چشماش خوند ... از وقتي ديدمش احساس مي کنم تمام سلول هاي بدنم مي پرستنش. بدون اون حتي يک لحظه هم نمي تونم زندگي کنم
اون هم براي فراموش کردن خاطرات بدش به من پناه آورد و الان با هميم و لحظات خوشي رو با هم داريم ...
آروم شروع کردم به خوردن گردنش وقتي براش با زبون ليس مي زنم کاملاً معلوم مي شه که خيلي حال مي کنه....نفس عميق مي کشه و لب پايينيش رو به دندون مي کشه ...
به گوش هاش رسيدم...اول با زبون ليس ميزدم و بعد قسمت پايين گوشش و داخل دهنم مي کردم و با لبام گازش مي گرفتم
شروع کردم به ماليدن سينه هاي گرد و خوش فرمش....صداي نازش فضاي اتاق رو پر کرده بود
تيشرت زرد رنگش رو از تنش در آوردم.سوتين نداشت و شروع به خوردن کردم و با دست راستم پهلوهاش رو مي ماليدم.
به خودش مي پيچيد و لپ پايينش و با دندون گاز مي گرفت
از ديدن اين منظره خيلي هشري شده بودم دستم رو به داخل شرتش کردم همين که دستم به کسش خورد يه آه بلندي کشيد و گفت : اشکان عاشقتم!!!
بعد از کمي ماليدن شلوار و شورتش رو با هم در آوردم يه بوس از کس صورتي رنگ زيباش کردم که تازه اصلاحش کرده بود و صاف صاف بود بلند شد و تي شرتم و در آورد و بعد شروع کرد به باز کردن کمربندم در همين حين سينم و مي خورد....شلوارم و تا زانو داد پاينن و بعد شورتم و کشيد پايين...کيرم و گرفت دستش و بعد از کمي ماليدن شروع به خوردن کارد. سر کيرم و مي کرد تو دهنش و ميک ميزد و زبونش و دورش مي چرخوند...
بسته گل---- مي خوام بخورم خو ---- آخه نوبتت تموم شده ...حالا وقتشه من وارد ميدون بشم ---- ( يه خنده کوچيک کرد ) باشه...بفرماييد اين گوي و اين ميدان ....
پاهاش و از هم باز کردم و شروع کردم به ليس زدن کوسش و همه جاش و خوردم...کمرش و بالا و پايين مي داد و حسابي آه و اوووه مي کرد. هر دو عرق کرده بوديم و رنگ پوست صورتمون قرمز شده بود
گفت : بسه اشکان وقته اصله کاريه ! ----- در خدمتم گل باغ دل من...
حالت چهار دست و پا به خودش گرفت و يکم باسنش و داد بالا. اول يکم سر کيرم و به کسش ماليدم و بعد خيلي يواش کردم تو
شروع کردم به تلمبه زدن ( البته خيلي آروم ) صداي آه و اووهش دوباره بلند شده بود
عجب منظره بود واقعاً خيلي بدن سکسي داشت همينجور که تلمبه ميزدم با دستم با سنش و مي ماليدم
گفتم : گلم حتماً بابات معمار بود !!! يه خنده ي شيطنت آميز کرد و گفت سرت تو کارت باشه
برش گردوندم و به کمر خوابوندمش و دوباره شروع به تلمبه زدن کردم....سينه هاش بالا و پايين مي شد و ديدن اين منظره واقعاً ديوونم کردم بود با دست راستم شروع به ماليدن سينش کردم و تلمبه زدن رو تند تر کردم
کيرم و کشيدم بيرون و آبم و ريختم کف دستم...بعد با دستمال پاکش کردم و دوباره برگشتم روي تخت و پاهاش و باز کردم و شروع به خوردن کس نازش که حالا يکم سرخ شده بود و آبش راه افتاده بود کردم
بعد از چند دقيقه اون هم ارضا شد و کنارش خزيدم و يه بوس از پيشونيش کردم و گفتم : مهسا...دوستت دارم --- منم همينطور...
جایی که همه ادعای خاص بودن دارن، تو عادی باش،
.
.

اینجوری خاص ترین آدمی
     
  
مرد

 
سونامیه تینا
سلام .قبل از هرچی از اینکه وقتتون رو برای خوندن این خاطره میگذارید ممنونم و به خدمتتون عرض میکنم این خاطرات ۱۰۰درصد واقعیست فقط اسامی مستعار میباشد.خیلی وقته میخوام خاطرات تلخ و شیرین خودمو هم برای محک زدن خودم بعنوان اولین تجربه نویسندگی و هم از جنبه سکسی بودن برای برطرف کردن امیال سکسی خودم واز طرف دیگر برای خواننده های این خاطرات(نه داستان)صرف نظر از برطرف کردن نیازهای سکسی ، و با این دیدگاه که شاید تجربه ای باشه و بتونه تاثیری هرچند بسیار ناچیز اما مثبت در زندگیشون بگذاره در سایتی بنویسم که قسمت ،در این زمان و این مکان و در انجمن لوتی شد.اینم خدمتتون صادقانه عرض کنم تاجای ممکنه سعی میکنم بیان خاطراتم دقیقا بدون کوچکترین غلوی مانند آنچه که حقیقتا بزام اتفاق افتاده بنویسم برای درک بهتر مطلب به زبون محاورهای براتون مینویسم اگر کم و کاستی و یا غلط نوشتاری و گرامری بود به بزرگی خودشون دوستان ببخشند که این نهایت بضاعت بنده میباشد. عنوان این نوشته روهم گذاشتم سونامیه تینا به این دلیل که شخصیتی که بعنوان طرف مقابل من (که در ادامه براتون معرفی میشه) در اوایل آشنایی خودشو به اسم تینا بمن معرفی کرد که اسم مستعارش بود و اینکارشم طبیعی بنظر میرسید و اشنایی با اون واقعا سونامی عظیمی بود تو زندگیه من. لازم دیدم این توضیحات رو برای بهتر منتقل کردن حسم داده باشم و هم نظر شما عزیزان رو برای بیان خاطره ها و قسمتی از سرگذشت زندگیم در چندین قسمت رو بدونم.در صورت اعلام مثبت از طرف دوستان عزیزم در همینجا از مدیریت انجمن تقاضا میکنم تایپکی تحت عنوان ذکر شده به این مطلب اختصاص بده که به امید خدا بقیه خاطره ها و سرگذشتمو براتون بازگو کنم. یا علی
از سرم که بیفتی ،
دست و پای غرورت خواهد شکست !
آن روز درد شکستن را خواهی فهمید ...
روزی که از چشمت افتادم را به یاد آر ...
     
  
مرد

 
امير و درنا کس جيگر

من تو يكي از برج هاي سر به فلك كشيده شهرك غرب زندگي ميكنم. اونروز يه روز
تابستوني گرم بود مثل همه روزهاي تابستوني - تموم بچه هاي مجموعه ما اومده بودن تو
پارك مجموعه و اسكيت بازي و تنيس بازي ميكردن.

منم رفتم پارك. تموم دوستامم اونجا بودن از جمله درنا خانم كه خيلي با ما سر سنگين
بود. اونا خونشون رو به روي خونه ما هست. ما در حد يه سلام خشك و خالي با هم دوستيم.
درنا داشت اسكيت بازي ميكرد.دوست صميمي من مهدي هم انجا بود. او يه سگ دابرمن بزرگ
داره كه خيلي وحشتناك هست. اونروز اين آقا سگه انگاري حالش بد بود هي به همه ميپريد
و هي پاچه ميگرفت حالا ديگه نميدونم ، مهدي بهش آنتن ميداد يا اينكه خودش اين كار
رو ميكرد. خلاصه...

مهدي اينا كنار زمين اسكيت وايساده بودن.منم رفتم پيش اونا. درنا هي زمين اسكيت رو
دور ميزد و هيچ توجهي به من نميكرد.نامرد انگاري اصلا من رو نميديد.من هم اسكيت هام
رو پوشيدم و وارد زمين شدم.براي بار سوم،چهارم بود كه دور زمين رو ميزدم.يه دفه
نميدونم چي شد زنجير آقا سگه از دست مهدي افتاد و سگه افتاد دنبال درنا و درنا رو
انداخت زمين.منم جو گرفتم تندي رفتم كه درنا رو نجات بدم ولي پام به پاي درنا گير
كرد و افتادم روش.واي چقدر بدن نرمي داشت واي كيرم يه دفه راست شد بدجور ضايع بود.
ناگهان سگه گير داد به من و با پنجه اش اومد رو صورتم ولي دم مهدي گرم زود به دادم
رسيد و سگ رو گرفتش.من و درنا هم خاكي بلند شديم و خودمون رو تميز كرديم.درنا از من
تشكر كرد و بدو رفت خونه.منم زود خم شدم و كيرم رو كردم زير بند شرتم تا معلوم
نباشه كه سيخ شده.

مهدي گفت:پسر چي شد يه دفي انگاري جو گرفتت،دهنت رو گاييدم چرا رو دختره افتادي؟

-كيرم به كونت بچه كوني چرا سگت رو نميبندي به درخت نزديك بود كونم رو پاره كنه

-واسه تو كه بد نشد يه حالي هم كردي!!!

به مهدي گفتم:دم خودت و سگت حسابي گرم و تندي رفتم خونه.وقتي رسيدم خونه لباسام رو
كه عوض كردم ناگهان صداي زنگ در اومد .در رو كه باز كردم از تعجب پشمام فر خورد.
درنا بود. خودش بود. واي چي شده كه اومده دم در خونمون. گفتم:سلام درنا خانم، واقعا
من معذرت ميخوام ببخشيد!!! همش تقصير اين آقا سگه بود

-نه خواهش ميكنم.راستش من اومدم كه از شما تشكر كنم

-اونوقت برا چي ؟

-اگه شما نميرسيديد اون سگه منو ميكشت !

-خواهش ميكنم، وظيفم بود ديگه بالاخره هر همسايه اي براي همسايه اش اين كار رو بايد
بكنه

-واي آقا امير صورتتون داره خون ميآد

-من خونم گرم بوده نفهميدم،خواهش ميكنم بفرماييد تو تا من برم صورتم رو بشورم بيام
خدمتتون.

بعدش ديگه منتظر نشدم تا درنا بياد داخل و زود رفتم داخل دستشوئي و صورتم رو شستم .

وقتي اومدم بيرون ديدم درنا روي كاناپه داخل سالن نشسته بود.تا من رو ديد با نگراني
گفت:واي آقا امير شرمنده،به خاطر من صورتتون زخم شد.

من هم كه كيرم خواب رفته بود دوباره يواش يواش داشت سيخ ميشد

گفتم:خواهش ميكنم،شما بايد من رو ببخشيد كه افتادم روي شما

درنا لبخندي زد كه انگاري به منظور من پي برده و گفت:خوب حالا...!!! آقا امير شما
چند سالتون هست؟

او جوري با ناز گفت كه نزديك بود من از حال برم

گفتم:من..من..18 سالم هست شما چطور ؟

-من هم 18 سالمه...خوب من ديگه بايد برم! !!

-درنا خانم مامان،بابا خونه نيستن؟ خودت تنهايي ؟

-آره مامان و بابام رفتن كرج و فكر كنم ساعت 2 برگردن

-خوب منم كه تا يه هفته ديگه مامانم اينا نميان و تنها هستم.شما هم اينجا بمونيد،من
وقتي تنها هستم حسابي حوصله ام سر ميره.

-من هم وقتي تنها هستم خيلي حوصله ام سر ميره

-خوب پس اينجا ميمونيد ديگه تا مامان بابا بيان ؟

-با...با...باشه

ساعت 11:30بود من تلويزيون و ريسيور رو روشن كردم و روي PMC رفتم،اندي داشت از عشق
ميخوند...

قصه از كجا شروع شد......

من به رستوران تلفن زدم و دوتا پيتزا پپروني سفارش دادم بعد روي كاناپه كنار درنا
نشستم اون نيم متر با من فاصله داشت واي تيپش داشت من رو ميكشت . يه مانتو و شلوار
تنگ تنش بود و از بالاي مانتوش ميتونستي به درستي قوس سينه هاش رو ببيني واقعا
تحريك آميز بود.

گفتم:خوب از خودت بگو!!!

-چي بگم؟

-تو كه مثل من داداش يا آبجي نداري،وقتي تنهايي چيكار ميكني؟

-من بيشتر اوقات كه تنها هستم تو اينترنت ميرم و از دوستان mail ميگيريم و كاراي
ديگه

-پس شما تو ياهو Mail دارين؟

-نه من تو سايت MSN،mail دارم

-اما Yahoo كه امكانات بيشتري داره؟

-من Msn رو بيشتر قبول دارم

-خوب ولي فضايي كه yahooميده 1 گيگابايت هست و خيلي بيشتر از سايت مايكروسافت هستش

-واقعا!!!؟؟؟نميدونستم كه فضاي ياهو بيشتره

-بيا بريم تا يه mail تو yahoo برات بسازم

با هم رفتيم تو اتاقم و سريعا سه سوته كامي رو روشن كردم و به اينترنت وصل شدم.به
درنا گفتم:تو پشت كامپيتر بشين تا بهتر ياد بگيري و خودم بالاي سرش وايسادم.بعد
وارد ياهو مسنجر شدم اتفاقا يكي از دوست دخترام يه پيام سكسي برام فرستاده بود.من
هم ناخواسته اون پيام رو بلند خوندم.وقتي تموم شد يه دفه به خودم اومدم واي چه بد
شد....ناراحت نشه...بهش برنخوره...واي الان پا نشه كونم بزاره و......

صورت درنا از خجالت مثل گل سرخ قرمز شده بود و منم داشتم از خجالت ميمردم.

درنا گفت:چه دوستاي جالبي داري!!!

منم كه منتظر يه اينجور موقعيتي بودم گفتم:آره اونا دوست دخترام هستن

-منم تو MSN چندتا دوست پسر دارم

-تو تهران و برج خودمون كه دوست پسر نداري؟

-نه...فقط...فقط...شما

-ااااي ي ي ي...ول

و هر دومون زديم زير خنده

چند وقت پيش من به سايت هاليوود رفته بودم و الكي نوشتم كه يك داستان
زيبا(فيلمنامه)دارم.اونا هم 5 بار بود كه براي من mail ميفرستادن كه ما فيلمنامه رو
ميخريم.

اونروز هم يه mail از طرف هاليوود برام اومده بود من رفتم كه اون رو بخونم.

درنا گفت:آقا امير mail شما از طرف هاليوود هستش؟

-آره

بعد جريان رو كاملا براش تعريف كردم و گفتم:من عاشق فيلمهاي هاليوودي هستم.در ضمن
يه كيف پر از فيلمهاي هاليوودي دارم.

-چه عالي ، من هميشه بازي كردن هاليوودي ها رو دوست داشتم.خيلي روراست و واقع
گرايانه بازي ميكنن

-از چه نظر؟

-مثلا...مثلا..از نظر روراستي ديگه

-آها...فهميدم،منظورتون حرفهايي كه ميزنن و كارهايي كه ميكنن ديگه؟

-آره.در ضمن خيلي هم خوب بازي ميكنن

تو چشاش يه حالتي بود كه انگار داشت از من يه چيزي ميخواست.فكر كنم منتظر بود كه من
بحث سكس رو وسط بكشم.منم از بس كيرم شق شده بود ديگه حال حرف زدن نداشتم گفتم:درنا
خانم شما تا حالا كدوم فيلمهاي هاليوودي رو ديدي؟

-من فيلمهاي زيادي ديدم ولي از فيلم آمريكان پاي خيلي خوشم مياد

من كه اون فيلم رو ديده بودم بي اختيار گفتم:همون كه دوتا دختر خانم توش همديگر رو
جر ميدن

يهو درنا يه طوري شد،حالت چهره اش تغيير كرد.من خيلي نگران بودم و خيال ميكردم بهش
برخورده و الان پا ميشه و فحش باروونم ميكنه.ولي وقتي اين حرف رو شنيدم از تعجب
خشكم زد،او گفت:تو اينجا فيلمش رو داري؟

-آره

-ميشه بزاري يه بار ديگه نگاش كنم آخه خيلي با مزه هستش

هنوز اين حرف رو نزده بود كه موبايلش زنگ زد،سريع موبايلش رو جواب داد،بعد به من
گفت:امير جون من تا دو سه ساعت ديگه مهمونت هستم،بابا و مامان رفتن خريد و ساعت 5
ميان

من خيلي خوشم مي اومد كه اون اينقدر سريع با من خورشتي شد و روسريش رو هم درآورد.

گفتم:چه خوب شد...حالا ميتونيم با خيال راحت بشينيم و فيلم رو ببينيم.

پيتزاهايي رو كه سفارش داده بوديم اوردن بالا و به من دادن منم اونا رو گذاشتم رو
ميز داخل سالن.تلويزيون داخل سالن سينماي خانگي بود با صداي توربو و استريو.

من رفتم و دوتا نوشابه از آشپزخونه اوردم و شروع به خوردن نهار كرديم.آخ نميدوني
همراه اون خوشگله نهار خوردن واقعا به من چسبيد.

ديگه فيلم كم كم داشت حساس ميشد.صحنه اي كه دخترها با هم سكس ميكردن شروع شد.درنا
يه جوري به تلويزيون خيره شده بود كه انگاري ميخواد بره اون تو.آه...آه...آه...تمام
سالن رو پر كرده بود.

من از درنا پرسيدم:درنا تو از اينجور صحنه ها خوشت مياد؟

-تا حدودي قشنگن

-خوب زودتر بگو تا يه كاملش رو بهت نشون بدم

تندي رفتم تو اتاقم و يه CD سوپر ورداشتم و رفتم تو سالن و تو VCD گذاشتم.

آخ خانمه چه جوري داشت آه..آه... ميكرد.كير ما هم كه از شقي ديگه ترك ورداشته بود

گفتم:قشنگه؟

-اوه واسه ايجور صحنه هايي من ميميرم،هر شبا تو اينترنت فقط پي يه اينجور عكسهايي
هستم.

من كه ديگه رسيدنم رو به اون جلوي چشام ميديدم گفتم:دوست داري جاي اين خانمه باشي؟

-نه..كير اون آقاهه خيلي داراز هستش

-خوب اگه ميخواي كوتاه ترشم دارم

اون يه جوري به شلوارم كه زيرش كير بينوايم بود نگاه كرد كه نزديك بود بپرم
روش،نميدوني چه حالي داشتم.

درنا گفت:ببينمش

منو ميگي مثل برق شلوار و شرتم رو درآوردم.اون پاشد و اومد روبه روي من روي زانو
نشست و كيرم رو با دستش گرفت و يه زبون به نوكش زد.واي من يه آه كشيدم خيلي به من
حال داد.

آه..آه..سوپر تو سالن ميپيچيد.اون پاشد و مانتوش رو دراورد.واي چه تيپي داشت.يه
تيشرت نازك تنش بود كه ميشد از زيرش سوتينش رو ديد و يه شلوار لي تنگ پاش بود.آروم
تيشرتش رو درآوردم اونم كمك ميكرد.سوتينش صورتي بود.

يه لب عاشقونه ازش گرفتم.معلوم بود كه خيلي خاطر خواه من شده.سينه هاش رو از روي
سوتين ليس ميزدم و با دستام كمر او رو گرفته بودم اونم سر من رو گرفته بود و روي
سينه هاش فشار ميداد.سوتينش بوي خيلي خوبي ميداد.

رفتم پشتش و با يه دستم سينه هاي او رو ميمالوندم و با دست ديگرم دگمه هاي شلوارش
رو باز ميكردم.وقتي دگمه هاي شلوارش رو باز كردم دستم رو بردم تو و از روي شرتش كمي
روي چوچولش رو مالوندم.شرتش خيلي نرم و لطيف بود.شلوارش رو درآوردم.شرت و سوتينش
همرنگ بودن واقعا كه هيكل بسيار زيبايي داشت.درنا گفت:من از دو ساعت پيش تا حالا
منتظر يه اينجور فرصتي هستم.شرتش رو هم با دهانم از پاش درآوردم و سوتينش رو هم باز
كردم.روي كاناپه خوابوندمش و اونقدر پستوناش رو خوردم كه صداي ناله اش به هوا
رفت.صداي درنا با صداي سوپر مخلوط شده بود واقعا تحريك آميز و جالب بود.

بعد از اينكه كمي شكمش رو خوردم رفتم سراغ كسش.با زبانم چوچولش رو بالا پائين
ميكردم و گاهي اون رو ميمكيدم.درنا با آه و ناله گفت:وايسا چه كار ميكني!!هنوز منو
نكردي داره آبم مياد.

من رفتم تو اتاقم و يه كاندوم رو كيرم كشيدم و رفتم تو سالن.او هنوز داشت خودش رو
ميمالوند.گفتم تا حالا كير با كاندوم ديدي

درنا كه تو حال خودش بود با يه حشري گفت:نه..نه...بيا ببينم چه جوره

رفتم پيشش،مادر جنده طوري پريد و كيرم رو گرفت كه يه لحظه فكر كردم كنده
شد.آخ...آخ...چه جوري ميخورد.پنج دقيقه فقط كير و خايه هام رو ليس زد.با دستام زير
بغلش رو گرفتم و بلندش كردم و روي كاناپه گذاشتمش.پاهاش رو از هم كاملا باز كرد و
روي شونه هاي من گذاشت منم كيرم رو گذاشتم روي كسش و با يه فشار شهواني داخل
فزستادم.درنا يه جيغ بلند كشيد و بعدش آروم شد و آه..آووووو ميكرد.با اين كارش من
رو بيشتر حشري ميكرد.سه چهار بار كه جلو عقب كردم آبم اومد و توي كاندوم خاليش
كردم.

درنا وقتي فهميد كه من ارضا شدم گفت:حيف شد.من ميخواستم مزه آبكمر مردها رو
بچشم،اما الان اين آب ديگه مزه روغن و وازلين كاندوم رو ميده.من كاندوم رو درآوردم
و بردم تو سطل آشغال اتاقم انداختم.دوباره درنا رو روي كاناپه خوابوندم.از نوك سينه
هاش تا نوك انگشتاي پاهاش رو كاملا ليس زدم.چندبار هم انگشتم رو توي كسش
كردم.چوچولش باد كرده بود،با زبونم اون رو ميمكيدم و هي ليس ميزدم.زبونم رو داخل
كسش ميكردم اون خيلي خوشش از اين حركت مي اومد واسه همين من اين حركت رو خيلي انجام
دادم.چه كسي داشت بهش گفتم:عجب كس شيريني داري؟

-آره!!!خيلي به پاش زحمت كشيدم،هرشب يه ساعت اون رو ميمالونمش

با دستاش سر من رو محكم گرفته بود و روي كسش فشار ميداد و خيلي با ناز
ميگفت:اوووويييييييييي.....

طرف ناجور حشري شده بود نفس زنان گفت:اه..اه...آه...بكن..بكن تو كسم...بدو دارم
آتيش ميگيرم...

كير بينواي ما هم كه دوباره به شرايط آرماني رسيده بود دوباره راست شد.سر كيرم رو
يه كم روان كننده ماليدم و گذاشتمش روي كسش و با يه فشار محكم كيرم رو تا خايه هام
تو كسش فرو بردم.درنا اول يه جيغ بلند كشيد و بعدش صداش كمتر شد.اونروز لذتي بردم
كه در طول اين 18 سال زندگي هنوز هيچ جايي نبرده بودم.درنا هم خيلي با ناز
آه..اوييي ميكرد.من روش افتاده بودم و جلو،عقب ميكردم و ازش لب ميگرفتم.

درنا گفت:حالا تو بخواب تا من روي تو تلمبه بزنم

من هم روي كاناپه خوابيدم و درنا اومد و صاف رو كيرم نشست و اون رو تو كونش كرد و
بالا پايين ميرفت و منم پستوناش رو ميخوردم.من كلي سر كننده به كيرم زده بودم ولي
لاكردار جوري بالا،پايين ميرفت كه ديگه داشتم ارضا ميشدم

گفتم:آوه درنا پاشو الان آبم ميآد

درنا بلند شد و كيرم رو توي دهنش فرو برد و با چند تا ميك من كاملا تخليه شدم.الان
همه آبم تو دهنش بود.درنا آبم رو روي يه دستمال كاغذي تف كرد.من بهش گفتم:مگه نميخواستي بخوريش؟
گفت:نه عزيزم ميخواستم مزه اش رو بفهمم.حالا هم كه چشيدم.خوب حالا اين رو بي خيال من رو بايد ارضا كني و الا تو كونت ميزارم
من خنديدم آخه نميدوونم از كجا اين حرفا رو ياد گرفته بود.درنا روي كاناپه نشست و پاهاش رو باز كرد منم رفتم روبه روي كسش رو زمين نشستم و از لباي كسش هي لب ميگرفتم و انگشتم رو تو كشس ميكردم.خلاصه بعد 2 دقيقه اونم ارضا شد.تموم پاهام و كيرم خوني شده بود،پرده درنا خانم هم كه پاره شده بود.با هم رفتيم حموم و همديگر رو شستيم.بعدش همديگر رو خشك كرديم و لباسهامون رو پوشيديم.خيلي خسته شده بوديم و به قول معروف حسابي از كمر افتاده بوديم.درنا روي كاناپه ولو شد منم رفتم و بالاي سرش نشستم و سرش رو روي پاهام گذاشتم و به موهاش چنگ ميزدم.خيلي عاشقونه به هم نگاه ميكرديم.
گفتم:درنا...من دلم ميخواد هميشه با من باشي،اگه يه دفه دلت گرفت و يا اينكه از كسي رنجيدي به من بگو
درنا با يه لبخند گفت:باشه.امير؟؟؟!!!
-جونم
-دوستم داري؟
-من هميشه تو رو دوست داشتم و واست ميمردم ولي تو كه اصلا راه نميدادي و با ما بدرفتاري ميكردي
-معذرت ميخوام...
-منم به يه شرط ميبخشمت
-چي؟
-كه بگي من رو دوست داري
-من اسيرت شدم.ديوونت شدم...گرفتارت شدم....كشتت شدم...
-آآآآييييي بسه ديگه بابا...ما رو گاييدي
هر دومون زديم زير خنده
ساعت 4بود درنا گفت:امير جون من ديگه بايد برم خونه اگه مامان بابا بيان و من خونه نباشم بد ميشه
-فردا مياي با هم بريم دركه
-مگه ماشين داري؟
-بابا دمت گرم ديگه...
-نه منظورم اين بود كه يعني بابا مامانت ماشين رو نبردن
-نه عزيزم...بابا و مامانم با ماشين بابام رفتن و ماشين مامان جونم رو دادن به من كه تو اين چند روزه دست تنها نباشم.
-عاليه...منم يه جوري بابا مامانم رو ميپيچونم و باهات ميام
-خوبه.پس فردا ساعت 7 تو پاركينگ Ok ؟
-Ok...OK... خوب ديگه كاري نداري؟
-نه عزيزم خدانگهدارت
-Goood bay
درنا رفت خونشون منم مثل يه نفر كه انگاري كوه كنده بود رفتم تو سالن و كانال Space Platinium رو كه 24 ساعته سوپر نشون ميده رو زدم و رو كاناپه ولو شدم.......
جایی که همه ادعای خاص بودن دارن، تو عادی باش،
.
.

اینجوری خاص ترین آدمی
     
  
صفحه  صفحه 21 از 94:  « پیشین  1  ...  20  21  22  ...  93  94  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستانهای سکسی مربوط به دوست دخترها و دوست پسرها

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA