انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 80 از 94:  « پیشین  1  ...  79  80  81  ...  93  94  پسین »

داستان های سکسی مربوط به سکس آشناها


مرد

 
زن عمو

سلام به همه ی بچه های سایت خودمون. خودم هم نمیدونم چی شد که داستان خودم را نوشتم ولی شد دیگه.
اول یه کم از خودم تعریف کنم چون ممکنه داستان هام از یکی بیشتر بشه.
اسمم آرشه و 20 سالمه اصفهان هم زندگی میکنیم. قیافه ی خیلی خوبی ندارم ولی اصلا زشت نیستم. بدنم ورزیده است چون ورزشکارم و بوکسر. برم سراغ اصل مطلب، یک کیر دارم که 25 سانتی متر طول و 7 سانتی متر عرض داره و کمرم هم تا حد نیم ساعت کردن دوام میاره، توی سکس هم عاشق کون کردنم و فوق تخصص کس لیسی را دارم که همین دو تا خصوصیت باعث شده که خیلی ها از من خوششون بیاد. بابام سه سال پیش مرد(سرطان گرفت) و فقط من موندم و خواهرم و مامان جون.یک دونه زن عموی نقلی دارم که حدود چهل دو سه سال داره، خیلی هم خوشگل نیست و دوتا دختر داره که هر دو دبستانی اند. عموم اوایل تابستون پارسال(84) توی تصادف مرد .از اون به بعد اکثر کارهای خونه ی عموم افتاد به گردن من چون تنها خانواده ی ما و عموم و یکی از عمه هام اصفهان هستیم، شوهر عمه ام و بچه هاش که اصلا دنبال کمک به دیگران نیستند و نه عموم پسر داشت و نه من بابا و یا برادر. اواخر پاییز بود که یه روز صبح زن عموم زنگ زد خونه ی ما و به مامانم گفت که من را بفرسته برم خونش بهش کمک کنم چون می خواست بخاری ها را از انبار که روی پشت بوم بود پایین بیاره و نصب کنه. منم مثل همیشه با اینکه بیکار بودم ولی صبح زود بیدار شده بودم کم کم آماده شدم و رفتم اونجا. زن عموم مثل همیشه باهام رفتار میکرد ولی اگر دقت می کردی توی حالتش میشد خوند یه چیزیش هست. خلاصه سرتون را درد نیارم رفتیم با هم آوردیم و بخاری ها را به کار انداختیم در میون کار هم تا میتونستم طبق عادتم شوخی کردم که یکی دو بارش مورد دار بود اما زن عمو(اسمش سارا بود) چیزی نگفت. بعدش سارا رفت چایی آور منم خوردم. میخواستم برم خونه یه دوش بگیرم که سارا گفت به وضعت نگاه کن، اگه اینجوری بری بیرون همه بهت میخندند و تازه مامانت میگه من بچه ام را تمیز تحویلت دادم و دیگه تو را قرض نمیده به من. راست میگفت چون سر تا پام پر بود از خاک های توی انباربود. بهم گفت برو توی حموم خودتو بشور ولباس هاتم بذار پشت در تا ببرم بشور.(خونه ی عموم زیاد میرفتم چند باری هم اونجا حموم کرده بودم و بعد از حموم لباس های سارا را میپوشیدم !چون لباس نداشتم.) گفتم باشه ولی قبلش رفتم دستشویی.
نشسته بودم به کار خودم که سایه ی یک نفر را روی شیشه دیدم باور نمیکردم سارا باشه پس فکر کردم اشتباه دیدم. اما چند لحظه بعد دوباره اومد و رفت. گفتم حتما دختر عمومه و از مدرسه اومده. با خودم گفتم زود بلند بشم تا بیچاره خودشو خیس نکرده. اما وقتی اومدم بیرون خبری از دختر عموم نبود و معلوم میشد که سارا بوده ولی اگر دستشویی داشت چرا بعد از من نرفت؟؟ وقتی میخواستم برم توی حموم یه لحظه چشمم به چشمش افتاد و مطمئن شدم که شهوتش گل کرده اما نه اون جرئت داشت و نه من. رفتم حموم. حمومشون دو قسمت داره یک رختکن و دوم خود حمام که با یه در شیشه ای تار از هم جدا میشند ولی اگر کسی طرف دیگه باشه میتونی بفهمی که کسی هست!(غیب گفتم) لباس هام را توی رختکن در آوردم و رفتم زیر دوش. چون منم دوست داشتم یه اتفاقی بیفته وقتی رفتم زیر دوش از عمد شرتم را خیس کردم و دارش کردم به دسته ی در که توی رختکن بود. امدن سارا را حس کردم. قند توی کونم آلاسکا شده بود. سریع لباس های منو برداشت و یه فحش هم بهم داد که احمق چرا اینو خیس کردی(آخه بدش اومده بود) و رفت بیرون.
بد مدل خورد توی پوزم و حالم گرفته شد. مشغول کار خودم شدم چون اونطور که سارا رفت گفتم بر نمیگرده و بر هم نگشت. کارم تموم شده بود و داشتم میومدم که خودمو خشک کنم که صدای جیغ سارا اومد.سریع یه حوله ی کوچیک دور کمرم گرفتم و پریدم بیرون. دیدم وسط آشپزخونه ولو شده، دویدم طرفش و از اونجایی که کف آشپزخونه لیز بود و دمپایی های منم خیس یهو احساس کردم وسط زمین و آسمونم و با کون مبارک فرود امدم روی زمین. خودمو جمع کردم و رفتم دست سارا را گرفتم و بلندش کردم و گفتم:- خوبی؟ چیزیت که نشد؟- چیزیم نشد ولی انگار حال تو بهتره(با سرش اشاره کرد به کیر و خایه ی ما)
خودم که نگاه کردم دیدم به به! همون دو سانت حوله هم وقتی خوردم روی زمین باز شده.اومدم سریع برگردم برم توی حموم که سارا دستم را گرفت و با حالتی که بوی خواهش میداد و با شهوت مخلوط شده بود بهم گفت آرش تو رو جون مامانت اینو از من دریغ نکن. من تو را خیلی دوست دارم و از این کس شعرا.منم دیدم که قسمم داد و ازم خواهش کرد دور از مردونگیه که بهش کمک نکنم!!! بهش گفتم منم خیلی دوستت دارم زن عمو هر کاری هم بتونم برات میکنم.(لوطی بازی را حال کنید)میخواستم بغلش کنم که بلند شد و دستم را گرفت و گفت پاشو بریم توی اتاق. رفتیم توی اتاق و رو به روی هم نشستیم روی تخت. یه کم زل زد توی چشمام ودر همین حال پیرهن گشاد مردونه ای که پوشیده بود را از تنش بیرون انداخت بعد من بهش حمله کردم و شروع کردم به لب بازی.دیگه حالش دست خودش نبود خودش را ول کرد روی تخت و من افتادم به خوردن لب و گونه و گردنش اما حتی یه صدا هم ازش در نمی اومد.به خودم گفتم اینقدر طولش میدم که خودش التماس کنه.
رسیده بودم به گردنش و داشتم میلیسیدم، کم کم اومدم پایین و رسیدم به سر بالایی سینه اش که اصلا بلند نبود و شیب زیادی نداشت. اروم آروم اومدم بالا به نوک قله نرسیدم اما دورش یه دور زدم و رفتم سراغ اون یکی سینه و مثل قبلی به قله نرسیدم.یه لحظه احساس کردم که یه ناله کرد و این برام بس بود. کار نکرده می کردم، رفتم سراغ دستش از آرنج به بالا شروع کردم به لیسیدن..، رفتم سراغ دستش از آرنج به بالا شروع کردم به لیسیدن. .
دستش که تموم شد رفتم یه راست سراغ قله ی سینه اش و شروع کردم به خورن، دو سه دیقه ای مشغول بودم. و اومدم پایین تر. دو سه دفعه ای روی شکمش رفتم و برگشتم و بعد اومدم پایین اما سراغ کسش نرفتم. رفتم سراغ رون پاش.(شاید بعضی ها بگند مگه اونجا هم برای زن لذت داره؟ باید بگم اگه طرف توی کارش وارد باشه اینجا هم لذت داره) خوب براش از پایین به بالا لیسیدم که آخرش صداش در اومد و گفت کشتیم نامرد زود باش. حالا نوبت کسش بود. رفتم و صورتم را گرفتم جلوش و اول یه کم بر اندازش کردم،خیلی خوب بود برای من که قبلا فقط کس جنده هایی را کرده بودم که بیشتر به آبکش برنج شبیه بود تا کس!. زبونم را گذاشتم روی کسش و از بالا به پایین رفتم. چوچولش را هم توی راه خیلی راحت پیدا کردم. نشون کردم که راحت دوباره پیداش کنم!. شروع کردم به خوردن لبه های کسش. اول فقط باهاش با زبونم بازی میکردم اما بعد شروع کردم به مکیدنش توی دهنم و آروم گاز زدن لبه هاش.رفتم روی چوچولش و زبونم را گذاشتم روش و یه کم باهاش فشار دادم. این دفعه دیگه جیغش بلند شد که امیدوارم کرد. با زبونم چوچولش را تحریک میکردم و با انگشتم اول لبه های کسش را و بعد فرستاد توی کسش. یه کم اون تو بازیش دادم و آوردم بیرون. هنوز داشتم به کسش ور میرفتم که سریع برگشت و به طرف کیرم رفت. کیرم را اول خوب نگاه کرد و یه کم قربون صدقش رفت و بعد کرد توی دهنش.کیرم تازه داشت بلند میشد و هرچی جون میگرفت ساک زدنش براش سخت تر میشد.آخرش صداش در اومد که این چیه؟ چطور بکنمش توی دهنم؟
گفتم نمیخوام بکنی توی دهنت بخواب. و هلش دادم روی تخت. صورتش توی صورتم بود و سریع خورم را انداختم روش. چون لاغر بود اذیت شد و منم زود دستام را بالای سرش تکیه گاه کردم و خودم را از روش بلند کردم. کیرم را گذاشتم دم سوراخش و اومدم اذیتش کنم اما با دستش اونو سریع گذاشت دم کسش. منم نامردی نکردم همشو تا ته فرو کردم داخل. خیلی کس توپی بود، خیلی تنگ بود چون بیچاره چند ماهی بود که نداده بود و از بس من تحریکش کردم کسش خیس شده بود، یک لحظه احساس کردم پوست کیرم کنده شد بسکه تنگ بود.گوشم به دهنش نزدیک بود و ازجیغش شاش بند کردم! با دستاش شروع کرد به چنگ زدن روی کمرم اما من بعد از چند ثانیه شروع کردم به تلنبه زدن.اول آروم میزدم و کیرم را هم تا ته فرو نمیکردم. یه کم که جلو تر رفتیم کیرم را تا تخمام میکردم توی کسش.
سرعتم را کم کم داشتم زیاد میکردم نه خیلی سریع. چند دقیقه بعد من بودم که با آخرین سرعت و قدرت تلنبه میزدم و سارا که با تمام توانش جیغ میزد.هفت هشت دقیقه ادامه دادم و از خستگی خیس شدم.گفتم پاشو تا حالت را عوض کنیم. وقتی میخواست بلند بشه یه لحظه چشمم افتاد به سوراخ کونش.مطمئن بودم اگه بگم خودش نمیده. پس گفتم روی شکم بخوابه و چند تا بالشت گذاشتم زیر شکمش.تا هم کوسش و هم کونش باز بشه. سریع کیرم را گذاشتم دم سوراخ کسش و کردم داخل و شروع کردم با تمام سرعت تلنبه زدن. بیشتر حواسم به سوراخ اندازه ی یک نخود کونش بود.بعد از حدود ده دقیقه از گرم شدن و جیغاش فهمیدم داره نزدیک میشه به ارضا شدن. دیگه داشت ارضا میشد،منم سرعتم را بالا بردم تا بیشتر لذت ببره. وقتی ارضا شد منم تلنبه زدن را متوقف کردم و افتادم روش. تو فکر بودم چطور کونش را بکنم که یه لحظه چشمم افتاد به کرم مرطوب کننده که روی تاقچه کنار تخت بود. طوری که نفهمه دستم را دراز کردم و برداشت. بازش کردم و یه کمش را برداشتم و دوباره با در باز گذاشتمش سر جاش. کیرم را از کسش کشیدم بیرون،سارا هم هنوز توی حال خودش بود و تکون نمیخورد. یه کمی از کرم را زدم سر کیرم و بقیش را هم گذاشتم نوک انگشت اشاره ام.
انگشتم را گذاشتم دم سوراخ کونش و پشتش کیرم را. سریع کرم را مالیدم و کیرم را گذاشتم پشتش و تا اومد تکون بخوره سر کیرم را فشار دادم تو.باورتون نمیشه توی چه حالی بودم. سارا شروع کرد به داد و بیداد ولی من کارخودم را کردم و تا ته هلش دادم تو. خودش دید انگار سر و صدا فایده نداره خودش را شل کرد که اونم لذت ببره و این یعنی پیروزی من. با شور پیروزی تلنبه را آغاز کردم.جیغ های سارا بهم جون میداد و تند تر و محکم تر تلنبه میزدم. بعد از چند دقیقه احساس کردم کم کم دارم نزدیک میشم به اتمام.
انگار خودش دست منو خوند. بهم گفت توی کونم نریزی میخوام توی کسش حسش کنم. تا کیرم را در آوردم بلند شد و بالشت ها را پرت کرد اون طورف و گفت بخواب. منم خوابیدم و اون خوابید روی من و کیرم را کرد توی کسش. خودش شروع کرد و منم با اون تلنبه میزدم.وقتی رسیدم به اوج با خیال راحت همه ی آبم را ریختم توی کسش،اونم با دوتا دستش منو گرفته بود و فشار میداد توی بغل خودش و جیغ میزد.اینقدر بی حال بودم که نمیتونستم تکون بخورم. آروم من را ول کرد و گفت مرسی. نای اینکه جوابش را بدم نداشتم. و همونطور رفتم توی حال خوب ولی خوابم نبرد.سارا هم حتی زحمت اینکه از روی من بلند بشه را به خودش نداد. فقط وقتی صدای تلفن را شنید مثل برق پرید و بعد از چند ثانیه اومد و بهم گفت پاشو برو یکی از دوستات زنگ زده خونتون باهات کار واجب داشته. ...
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
من و پسر عمو و...

اون شب مامانم با دوستاش دورۀ زنونه داشت و بابام هم با دوستاش مجردي رفته بودن شمال و من تنها بودم. وقتي ديدم همۀ دوستامم درگير کارا و درساشون هستن به پسرعموم علي زنگ زدم و بهش گفتم من تنهام و جاي مشروباي بابام رو هم ميدونم و اگه دوست داري بيا با هم يه عرق خوري دونفره راه بندازيم. علي هم که از خداخواسته بود و بعد از يک ساعت دم در خونه مون بود. منم تو اون يه ساعت يه حمومي رفته بودم و مشروب رو هم آماده کرده بودم و يکي ازفيلم سوپراي جديدم رو هم آماده گذاشته بودم تا با هم ببينيم و يه کف دستي بريم(اون موقع 17 سالم بود). علي اومد و بعد از يه کم حال احوال شروع کرديم به خوردن و فيلم ديدن. علي سه چهار سال از من بزرگ تر بود و همه چيز در مورد سکس رو اون بهم ياد داده بود و موقعي که کوچيک تر بودم يه کمي هم همديگرو دستمالي کرده بوديم ولي بعدش اون شد دختر باز حرفه اي و من شدم فيلم سوپر باز حرفه اي! من عاشق فيلم سوپر ديدن بودم و اونو به 10 بار کس کردن ترجيح ميدادم به خصوص صحنه هاي ساک زدن کير رو خيلي دوست داشتم. خلاصه اون شب بعد از نيم ساعت کلۀ هردومون گرم شده بود و کيرامون هم با ديدن صحنه هاي فيلم سوپر حسابي راست کرده بود. علي همش به خودش فحش ميداد که چرا کسي نيست که ترتيبش رو بديم و همينطور با کيرش بازي ميکرد. از رو شلوار ديدم که کيرش واقعاً بزرگ و کلفته و سفت سفت هم شده. مال خودمم دست کمي نداشت ولي ديدن کير سفت شدۀ علي بيشتر کير منو سفت ميکرد و من نميفهميدم چرا. يه کم که گذشت بهش گفتم "ببينم. بين زنا و دختراي فاميل کيو بيشتر از همه دوست داري بکني؟" علي که نيم نگاهش به تلويزيون و فيلم بود گفت "الان حتي اگر صغري خانوم بقال هم اينجا باشه ميکنمش!"
کلي خنديديم. ولي بعدش دوباره جدي سوالم رو پرسيدم. علي رفت تو فکر و بعد از يه کم فکر کردن اسم يکي دو تا از دختراي فاميل رو گفت مثل دختر عمه مون که خيلي ناز بود يا دختر دايي خودش که براي خودش تيکه اي بود. با آوردن اسم هرکدومشون آب از لب و لوچه اش آويزون ميشد و کيرشو محکم تر فشار ميداد. پرسيدم "از بين زنا چي؟"
گفت "نميدونم....ول کن!" گفتم "نه.بگو". يه کم من و من کرد و بعد از يه کم دودلي گفت "بين خودمون باشه. بهت برنخوره ها، ولي هميشه دوست داشتم زن عمو رو بکنم" تو اون حال مستي شنيدن همچين چيزي نه فقط ناراحتم نکرد که کلي هم تحريکم کرد. تصور اينکه علي روي مامانم باشه و کيرش بره تو کس مامانم حسابي حشريم کرد. تو همون لحظه فيلم سوپر داشت صحنه اي رو نشون ميداد که مرده همۀ آبشو ميريزه تو دهن زنه و زنه هم اونو قورت ميده. نميدونم چي شد ولي خيلي حالي به حالي شدم. رفتم نزديک علي و کيرشو از تو شلوارش درآوردم و شروع کردم باهاش بازي کردن. بهش گفتم "حالا چشاتو ببند و فکر کن داري مامانمو ميکني". علي يه کم با شک و ترديد بهم نگاه کرد ولي وقتي من کيرشو گذاشتم تو دهنم چشاشو بست و يه آهي کشيد. خودمم نميفهميدم چرا دارم اين کارو ميکنم ولي داشتم براي اولين بار تو زندگيم ساک ميزدم. مشروب اثر خودش رو کرده بود و من تو اون حالت عجيب تازه فهميده بودم که تمايل من کلاً به مرداست و نسبت به زنا زياد تمايلي ندارم. هر چي تو فيلما ديده بودم را روی کير علي پياده کردم. اولش آروم با زبونم کيرش رو خيس کردم و بعد وسط کيرشو تو دستم گرفتم و کردمش تو دهنم و شروع کردم به ميک زدن و همزمان با ميک زدن آروم آروم براش جق هم ميزدم. يه کم که گذشت ازش پرسيدم "چي داري تصور ميکني؟" و دوباره کيرشو کردم تو دهنم. علي هم جواب داد "دارم دهن مامانتو تصور ميکنم که کير من توشه.....واي...دارم پستوناشو ميبينم که جلو دهنمن.....وااااي قربونت برم زن عمو چه کسي داري..."
و من همينطور مشغول مکيدن و ساک زدن بودم و کلي داشتم از اين اولين تجربه ام لذت ميبردم. به هر حال کير کلفت علي و سفت بودنش منو هم بد جور حال آورده بود و حسابي داشتم ميخوردمش. يه کم که گذشت ديدم علي سرشو برد عقب و حس کردم که کيرش داره بزرگ تر ميشه. فهميدم که داره آبش مياد. از اينکه موقع اومدن آبش کيرش تو دهنم باشه ترسيدم و درش آوردمو شروع کردم براش جلق زدن و بعد از يکي دو بار تکون دادن دستم رو نوک کيرش حس کردم يه آب داغ محکم خورد به چونه ام و بعدش دهنمو باز کردم و فوران آب سفيد علی بود که ميرفت تو دهنم و ميريخت رو صورتم. با اينکه اولين تجربه ام بود ولي اصلاً بدم نيومد. البته شايد به خاطر مستي بود ولي حسابي حال داد و تا قطرۀ آخر آبش رو تو دهنم و رو صورتم خالي کرد و وقتي کاملاً آبش اومد کيرشو گذاشتم دوباره تو دهنم و آروم شروع کردم به بازي کردن و ناز کردن کيرش. بعد بلند شدم و با دستمال صورتمو تميز کردم. يه ليوان مشروب کمکم کرد تا دوباره سرحال بيام. تو همين گيرو دار بود که زنگ زدن. فهميدم مامانم از مهموني برگشته. با عجله لباسامونو پوشيديم و فيلم سوپر رو قايم کرديم. البته مشروب خوردنمون کلاً مشکلي هم نداشت چون مامان و باباي خودمم مشروبخور بودن. مامانم که اومد تو دوباره همون صحنه هايي که از علي رو مامانم تجسم کرده بودم اومد جلو چشمام. به روي خودم نياوردم و سلامي کردم سريع رفتم تو توالت تا دست و روم رو بشورم. مامانم با علي هم سلام و عليکي کرد و رفت تو اتاق که لباسشو عوض کنه. وقتي من اومدم بيرون مامانم با يه تاپ ناز و شلوار معمولي نشسته بود جلو تلويزيون و داشت کانال هاي ماهواره رو اينورو اونور ميکرد. علي رو صدا کردم و کشوندمش تو اتاق. آروم بهش گفتم "ميخواي امشب مامانمو بکني؟" علي چشماش از حدقه دراومده بود "ول کن بابا...مگه ميشه؟ معلومه مستي ها" منم گفتم "نه.خوب گوش کن. کافيه بهش مشروب بديم و يه کم از اون قرصاي خواب آور توش بريزيم تا حسابي بخوابه". علي زير بار نميرفت و حسابي ميترسيد. بهش گفتم "خلاصه که خودت ميدوني. ولي من بارها با اين روش مامانمو خواب کردم و نشستم به فيلم سوپر ديدن. هميشه هم ميرفتم بالاسرش و تکونش ميدادم و اون نميفهميد" اين ايده به نظر علي هم جالب اومد و قرار شد امتحان کنيم. من قرصاي خواب آور رو از توجاشون درآوردم و گذاشتم تو جيب شلوارم و رفتيم تو هال. نشستيم و براي خودمون دو تا ليوان ريختيم و من به مامانم گفتم "مامان تو هم ميخوري؟" خوشبختانه مخالفت نکرد چون اگر ميگفت نه ديگه نميشد کاري کرد. منم رفتم تو آشپزخونه تا براش ليوان بيارم و همونجا قرصها رو انداختم تو ليوان و اومدمو نشستم و براي يه ليوان ريختم.ولي بايد فکري ميکردم تا قرصها تو ليوان حل بشن. خوشبختانه يخ تموم شده بود و منم ريختن يخ رو بهونه کردم و ليوان رو برداشتم و رفتم تو آشپزخونه و با قاشق شروع کردم به فشار دادن و له کردن قرصها و حل کردنشون. يخ رو ريختم و برگشتم تو هال. ليوان رو دادم به مامانم و خودمم ليوانمو برداشتم و به سلامتي هم خورديم ولي من همۀ فکرم پيش صحنه اي بود که تجسم کرده بودم و کيرم ديگه داشت منفجر ميشد. اول خواستم برم تو توالت و خودم با يه جلق خلاص کنم ولي منصرف شدم. خلاصه مامانم وقتي ليوانش تموم شد به زور چشاشو باز نگه داشته بود. علي هم از فرصت استفاده کرد و گفت "زن عمو اگر خوابتون مياد برين بخوابين. ما هم الان ميريم ميخوابيم". مامانمم سري تکون داد و به من گفت"ميدوني جاي رختخوابا کجاست ديگه؟ يه دست براي علي جون بذار،منم گفتم باشه.به من گفت"ميدوني جاي رختخوابا کجاست ديگه؟ يه دست براي علي جون بذار،
منم گفتم باشه و تو دلم گفتم "خبر نداری که علي جون الان شخصاً مياد پيشت.
مامانم بلند شد و رفت تو اتاق خواب. از صداهايي که ميومد فهميدم که داره لباس خوابشو ميپوشه. به علي گفتم "تا يه ربع بعد ميتونيم کارمونو شروع کنيم"
علي گفت "مگه توهم مياي؟" گفتم "معلومه. منم دارم ميترکم از شق درد باز حالا خوبه تو يه بار خودتو خالي کردي".
خنديد و ليوانشو برداشت و سر کشيد. منم يه ذره خوردم تا سرم همونطور گرم بمونه. يه ربع که گذشت آروم رفتيم تو اتاق. اول مامانمو صدا کردم ولي جواب نميداد. بعدش رفتم جلوتر وباز صداش کردم ديدم بازم جواب نميده. اين بار جرأت کردم و رفتم رو تخت نشستم و پتو رو زدم کنار. وااااي چي ميديدم؟ مامانم به پهلو خوابيده بود و پاي راستش رو آورده بود بالا و قسمت پايين لياس خوابش کلاً رفته بود کنار و رون گوشتي و خوش تراشش کاملاً معلوم بود. دستمو گذاشتم رو رونش و تکونش دادم. هيچ عکس العملي نشون نداد. مطمئن شدم قرصه کار خودشو کرده. به علي چشمکي زدم و شروع کرديم به لخت شدن. وقتي کاملاً لخت شديم هردومون رفتيم رو تخت. من پشت مامانم بودم و علي جلوي مامانم. ميتونستم شرت مامانمو ببينم که از لاي پاش بيرون زده بود. قلمبگي کُسش کاملاً معلوم بود و پشماش هم از دورو بر شرت نازکش زده بود بيرون. علي شروع کرد به بازي کردن با پستوناي مامانم و من آروم شرت مامانمو کشيدم پايين و مامانمو برگردوندم و به صورت طاقباز خوابوندمش رو تخت. کيرم ديگه داشت منفجر ميشد ولي ميخواستم اول علي کارشو بکنه. اشاره اي کردم و اونم از خداخواسته بلند شد و لاي پاي مامانمو باز کرد. تازه ميشد کُسش رو ديد که البته پشماي دوروبرش زياد اجازه نميدادن که آدم از ديدنش لذت ببره. ولي قلمبگي و برجستگي عجيبي داشت که تو کُس هاي ديگه نديده بودم. علي دستشو تفي کرد و مالوند به کيرش و گفت "به به. حالا ميخوام کُس زن عمو رو باز کنم. آماده اي زن عمو؟ دوست داري کير به اين کلفتي بره تو کُست؟"
شنيدن اين حرفا حسابي حشريم کرده بود. علي هم کيرشو گذاشت دم کس مامانمو آروم آروم هلش داد تو. وقتي تا ته رفت تو ،بهم گفت "جووون. چه کس نرمي داره مامانت" و آروم آروم شروع کرد به تلمبه زدن. من يه کمي رفتم عقب. اتاق تاريک بو ولي نور بيرون يه کم اتاق رو روشن کرده بود و ميتونستم حالا اون صحنه اي رو که تجسم کرده بودم ببينم. گفتم "علي بخواب روش. بخواب رو مامانم" علي هم همونطور که داشت کيرشو درمياورد و ميکرد تو کس نرم مامانم خوابيد روش و همزمان با اين کار پاي راست مامانمو داد عقبتر و شروع کرد به مالوندن رون پاهاي مامانمو مدام قربون صدقه اش ميرفت "آآآآي...چه گوشتي....جوووون چه کُسي..." و همينطور ميکرد و ميکرد. ديگه داشتم کلافه ميشدم. گفتم "علي حالا نوبت منه" اونم فهميد و بلند شد و جاشو داد به من. از هيجان داشتم ميمردم. آخه اين مامان خودمه. يعني ميتونم بکنمش؟ سرم هنوز گرم مشروب بود و کيرم سيخ سيخ.اومدم کنار مامانمو اونو برش گردوندم به پهلو جوري که کونش به من باشه و پاهاشو بستم. از لاي پاش قمبلي کسش زده بود بيرون. کيرمو خيس کردم و گذاشتم لاي پاي مامانم و آروم آروم بردمش تو. وقتي کيرم رفت جلوتر حس کردم به داغترين نقطۀ دنيا برخورد کرده. نميفهميدم چيکار ميکنم. سرم داغ شده بود و قلبم هزار تا ميزد. کيرمو محکم کردم تو کس مامانم . از شدت لذت داشتم بيهوش ميشدم. شروع کردم به تلمبه زدن و از اون طرف هم دستامو بردم جلو و پستوناي مامانمو گرفتم و شروع کردم به فشار دادن و بازي کردن باهاشون. هنوز به يک دقيقه هم نرسيده بودم که حس کردم آبم داره مياد.نميفهميدم دارم چيکار ميکنم و قدرت تصميم گيري هم نداشتم. کس داغ مامانم اين اجازه رو نميداد که آب کيرمو جاي ديگه اي بريزم و قبل از اينکه خودمم بفهمم ديدم آبم با فشار رفت تو کس مامانم و هرچي تو اون چند ساعت فشار به کيرم اومده بود ظرف کمتر از يک دقيقه تو کُس مامانم خالي شد. سرعتم کمتر شده بود و بدنم داشت از خوشي و لذت ميلرزيد. علي گفت "ريختي توش" سرمو تکون دادمو گفتم "آره.الان آبم تو کُسشه!" فکر کنم اين حرفم خيلي علي رو حشري کرد چون بلافاصله منو زد کنار و رفت جايي که من بودم و بدون اينکه مامانمو تکون بده کيرشو از پشت کرد تو کُس مامانمو چندبار تلمبه زد و يه آه بلند گفت و آروم شد. اونم آب کيرش رو ريخته بود تو کُس مامان بيگناه من که آنقدر خواب بود که نميفهميد دو نفر اون شب داشتن ميکردنش. خودش هم نميفهميد که داره به ما دوتا کس ميده و کُس داغش از آب داغتر ما پر شده. وقتي علي کيرشو درآورد من مامانمو برگردوندم و لاي پاهاشو باز کردم تا آب مون بريزه بيرون. ديدن اين صحنه هم خودش خيلي حشري کننده بود.
اون شب براي من شب عجيبي بود. اون شب من هم زن بودم و هم مرد. هم آب کيرمو ريخته بودم تو کس مامانم و هم آب کيري رو تو دهن خودم ريخته بودم.
از اون شب زندگي من وارد مرحلۀ جديدي شده بود. من نه گي هستم و نه گي نيستم و اين خيلي عاليه چون هم ميتونم نيازهامو با مردا برطرف کنم و هم با زنها.
اون شب بعد از اينکه کُس مامانمو تميز کرديم و شرتشو پاش کرديم، رفتيم بيرون و توي هال دوباره نشستيم به فيلم سوپر ديدن. البته اين بار حتي با اصرار علي هم براش ساک نزدم چون تو اون لحظه دوست نداشتم. هرچند بعدها حسابي از خجالتش دراومدم!
فرداي اون روز مامانم نزديک به ظهر بيدار شد و تا اونجايي که من ميدونم چيزي نفهميد. خوشبختانه قرصهاي ضدحاملگي اي که ميخورد به دادمون رسيد وگرنه نميدونستم خواهر يا برادر بعديم بچۀ خودمه يا نوۀ عموم!!!!
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
من و دختر خاله جونم
ندونستم این رو باید تو کدوم قسمت داستانا بزارم به همین دلیل گذاشتمش اینجا تا لذتش رو ببرید! من یکی از داستانام رو تو انجمن گی گذاشتم که با شوهر خالم گی هستم و بهش میدم الانم هم یه جورایی دختر خالم مخش رو زدم که بکنمش هم اون منو میکنه که در طول این داستان تعریف میکنم براتون. دفه آخر که دختر خالم اسمش پریساس و 23 سالشه که دانشجوی پزشکیه تو تهران اومده بود شهرمون که دیگه نمیگم کجاست!!!که اولین سکسمون شروع شد.اول از دختر خالم شروع میکنم و اون رو واستون توصیف میکنم:یه دختر قد متوسط حدود 160تا165 هست گرد و تپل ولی خداییش خیلی خوشکل و ناز و از برف هم سفید تره هرکی میبینش عاشقش میشه!!!یه دفه هم یواشکی سوتینش که رو زمین بود برداشتم سایزش رو خوندم البته قبلا نه الان که خودم میگائمش!سایز سینه هاش 80کونشم که معلومه دیگه چون چاقه یکم زیبا جادار مطمئن نرم و گنده دلت میخواد بزاری توش!!!!خب از خودمم بگم منم یه پسر 15 ساله قد175 و وزن 90 یکمی منم تپلم هم کونم بزرگه مثل دختر هم سینه هام سایز 30!!!!!!!دیگه فکرش رو بکنین منم نسبت به پسرای دیگه مثل برف میمونم!!!و از اونجا که گی هستم همیشه موهای تن و بدنمم میزنم و صاف صافم به قول شوهر خالم که میکنتم میگه کار یه دختر رو میکنم!!!!!!اون روز پریسا اینا تازه صبحش رسیده بودن من رفتم خونشون که پریسا رو ببینم چون خیلی باهم صمیمی هستیم و من رفتم اونجا که خالم گفت رفته طبقه بالا و خوابیده منم مثل همیشه به قول پریسا سرم رو مثل گاو انداختم رفتم تو ولی بدون سر و صدا رفتم که اگه بیدار بود یه پخخخخخخخخ بهش بکنم یکم جیغ بکشه بخندیم!!!!خلاصه من رفتم تو ولی چیزی نگفتم تا دم در اتاقش که دیدمش لای در بازه و صدای فیلم از تو اتاق میاد ولی از آههههه و اوهش معلوم بود فیلم سکسیه من که تعجب کرده بودم و از لای در داشتم نگاه میکردم طوری که پریسا نفهمه چون پریسا تقریبا دختر محجبه ای بود و تاحالا از دهنش جون سکسی نشنیده بودم!!!که دیدمش هی انگشتش رو میکنه تو دهنش و میکنه تو شلوارش و خلاصه خودش رو انگولک میکنه !!منم دیدم این که حشریه الان برم تو میخوره تو حالش و بد اخلاق میشه ولی از یه طرفم میگفتم شاید برم تو و جور بشه!!از اونجا که من یکم کس خلم رفتم یکم عقب تر که مثلا از بیرون اومدم و نمیدونم رسیدم نزدیک در اتاقش طوری که نتونه خودش رو جمع و جور کنه که من نفهمم داره فیلم میبینه و خود ارضایی میکنه که رسیدم در اتاق رو باز کردم و گفتم سلام خانوم دکترررررررررررر که یه جیغ کشید گفت گم شو برو بیرون بیشعور... منم گفتم آروم باش الان همه میریزن اینجا با این فیلمی که گذاشتی برات بدتر میشه که دید فیلمه داره پخش میشه و فوری پنجرش رو بست و گفت به تو چه اصن من چی میبینم؟گفتم اااااااااا من فیلم میبینم اگه صحنه داشته باشه به تو ربط داره ولی این به من ربط نداره کم من من کرد که من نزاشتم حرف بزنه که گفتم نترس بابا بین خودمون میمونه منم نگاه میکنم تازه اون لحظه که داشتی خودتم میمالیدی زیر میزی برت رد میکنم!! که گفت ای بی شعور و من بحث رو انداختم رو مسائل جنسی وطوری حرف میزدم که اگه یه دختر رو بکنم چیکار میکنم و اگه نخواد نمیکنم حتی تو کونش و خوب بلدم ارضا بکنم و .... یکم خالی بندی دیگه که میدیدم خوشش میاد میگه آره اینجوری خوبه و دوست دارم منم هی دروغام رو بیشتر میکردم تا دیدم باز حشری شده که بهش گفتم پری دوست داری ماهم باهم سکس بکنیم یه لحظه انگار برق سه فاز کرده باشن تو کونش برق گرفتش چشماش گرد شد انگار هرچی حشریش کرده بودم از سرش پریده بود و گفت خیلی بی چشم و رویی وبی حیا آدم به خواهرش بد نگاه میکنه و نظر داره؟گفتم اخه تو که داری خودت میمالی منم خودم میمالم این شد کار؟نه من خوب ارضا میشم نه تو جفتمونم که به یه درد گرفتاریم دیگه نگاه بد و ... نداره ما که میتونیم چرا نبیاد هم دیگه رو خوب ارضا کنیم؟به قول معروف خرش کردم اونم چه خری که گفت آخه من روم نمیشه جلوت لخت بشم منم گفتم رو نمیخواد که من خودم لختت میکنم تو راحت باش انگار صد ساله دارم میکنمت خیالتم راحت تا نخوای از کون نمیکنمت نمیکنم کست نمیزارم فقط در حد یه ارضا شدن اونم گفت باشه داداشی و من گفتم پاشو برو در رو قفل بکن و بیا اگه کسی اومد میگیم حواسمون نبوده و... رفت در رو قفل کرد و اومد و با یه خجالتی که سرش پایین بود گفت بیا من در اختیارتم منم گفتم واسا الان میام فدات بشم و خودم با پر رویی تموم جلوش لخت شدم کیرمم تقریبا راست شده بود که یه جیغ کشید گفتم چیه؟تاحالا کیر از نزدیک ندیده بودی؟که گفت نه من کیرم خیلی بزرگ نیست خیلی کوچیکم نیست درازیش 12 سانت گلفتیشم با متر نواری دورش رو اندازه گرفتمشد 11سانت که قطر دایرش یه 3 سانت و خورده ای میشه که کیر بدی نیست خوش دسته!!!بعد رفتم جلو و پریسا جونم رو گرفتم بغل و به زور(به خاطر این که هنوز خجالت میکمشید)ازش شروع کردم لب گرفتن که اولش یکم خجالت میکشید که بعد از چند دقیقه خودشم همکاری کرد باهام و منم شروع کردم آروم دستم رو تو کمرش بالا پایین کردن و دستم رو کردم تو شلوارش و با کونش ور رفتن و چون کیرم راست بود . هی از رو شلوارش میخورد کسش خوشش میومد و بد تر حشری میشد که دیدم دستاش که دور گردنم حلقه بود رو ول کرد و کیرم رو گرفت تو دستش و یه آه از ته دلش کشید که من تا ته کیرم قند آب شد و داشت میمالیدش برام و منم دستم رو از شلوارش کشیدم بیرون و دیگه لبامون از هم جدا شده بود و دونفری فقط آه و ناله میکردیم که من سینه هاش رو با دوتا دستا م گرفتم و از رو لباساش میمالیدم انگار دارم آب پرتقال میگیرم!!! از چشمای خمارش میشد فهمید چقدر حشریه که من با کمک خودش لباسش رو در اوردم وگفتم جووووووووووووووون عجب سینه هایی که خودش با یه صدای ناز و سکسی گفت همش مال خودته آرمانم هرکاری میخوای بکن باهاش منم گفتم چشم و چون یکم وحشی شده بودم گفتم دوست دارم سوتینت رو پاره کنم اجازه هست؟که گفت هر کاری میکنی بکن دیگه طاقت ندارممنم نامردی نکردم در حقش و سوتینش رو اینقدر مثل وحشیا کشیدم تا از وسط پاره شد و سینه هاش مثل ایربگ ماشین زدن بیرون با یه هاله بزرگ و نوک سیخ شده که شاید اندازه تقریبیش اندازه یه بند انگشت نوکش زده بود بیرون منم سینه هاش رو چسبوندم به هم دیگه و خط وسطش رو یه لیس زدم و گفتم جون و درازش کردم رو تخت و افتادم روش و سینه هاش رو تا جایی که میتونستم جا میدادم تو دهنم و و با تمام وجودم میمکیدم که جیغ میزد و میگت یواش تر آروم تر همش مال خودته عشقمییییییییییییییییییییییییی!!!منم از تو دهنم درش آوردم و با نوک سیخ شدش که قهوه ای روشن بود بازی میکردم و با لبام میکشیدمش که خیلی خوشش میومد همون طوری از رو سینه هاش بوس کردم تا دور نافش اومدم یکمم دور نافش رو لیسیدم و با کمک خودش شلوار و شورتشم باهم کشیدم پایین که دیدم جووووووووووووووووووونممممممممممممم چه کس تپلی و همونطوری که همیشه آرزوش رو داشتم یکمم مو داشتت یکمی چوچولش رو با نگشتم مالیدم و سرم رو بردم وسط دوتا پاش از رو سوراخ کونش تا بالای چوچولش یه لیس سراسری زدم گفتم جوووووووووووون کیرم تو کست و افتام جور چوچولش و میلیسیدم و میمکیدمش و زبونم رو میکردم تو چاک کسش که بعد از حدود یه یک ربعی آب کسش اومد بیرون و یکمیش پاشید تو صورتم!!! و منم خوردمش خوشمزه بود یکم ترش مزه بود ولی خوب بود!که دیدم بیحال افتاده گفتم بیحال نباش که نوبته منه گفت باشه گفتم بهت قول بدم بدون درد از کون بکنمت میزاری؟گفت قول مردونه؟گفتم قول گفت باشه منم گفتم برگرد قمبل کن اونم برگشت و قمبل کرد گفت خوبه عزیزم گفتم عالیه نمیدونید چه قمبلی داشت معرکه بود میدم رو کونش موج میزد و میلرزید بد تر تحریکم میکرد و کسش رو یکم از پشت براش لیسیدم تا باز حشری بشه و اینقدر خوردم میگفت زود تر بکنمم پارم بکن منم همیشه یه بسته ژل لیز کننده از این کوچولوها تو جیبم دارم واسه خود ارضایی از تف بهتره که شلوارم رو ور داشتم و در ژل رو باز کردم و یکمش رو مالیدم رو سوراخ کونش و انگشت اشارم رو کردم توش به راحتی انگشتم رو قورت داد و یه اه هم خودش کشید یکم انگشتم رو عقب جلو کردم دیدم کونش نرم شده با یکم زور دوتا انگشتم رو کردم توش حسابی ده دقیقه ای توش چرخوندم تا دیدم حسابی جا باز کرده ولی دیدم کافی نیست و کیرم برا تو دردش میگیره نمیزاره یواش و آروم کردمش سه انگشت که گفت دردم گرفته یکم آروم یه پنج دقیقه ای هم سه انگشتی مالیدمش که افتاد یادم برام ساک نزده ولی کونش دیگه آماده کردن بود گفتی پریسا جونم نمیخوای قبل از کردنت یه ساک برام بزنی؟گفت که بدم میاد و دوست ندارم که من به زور کردمش ت ودهنش و مجبورش کردم برام ساک بزنه که انصافا بد هم ساک نزد خوب و با ولع تمام میخوردش که خودش گفت بسه دیگه پر رو میشی بیشتر از این گفتم باشه برگرد یکم دیگه ژل زدم به کونش و یکمشم کردم توش یکمم مالیدم به کیر خودم و سر کیرم رو فشار دادم تو را حت رفت یکم دیگه فشارش دادمو تا نصفه رفت توش که گفت ااااییییییییییییییی آرمان درد دارم نکن بکشش بیرون منم گفتم آروم باش نمیکنم توش یکم صبر کن و خودت رو شل بگیر الان خوب میشه منم کیرم رو یکم کشیدم عقب دوباره همون اندازه کردم تو چیزی نگفت معلوم بود بهش حال میده بعد از چند دقیقه ای هم کونش جا باز کرد و کیرم رو با یه تکون تا دسته جا کردم تو کونش وایییییییییی که چقدر داغ بود کونش داشت میسوزوندم!که اه کشید گفت زود باش تلمبه بزن محکم بزن پارم کن مثل این زن جنده های تو فیلما من رو بگا منم که حسابی داغ بودم با تموم سرعتی که میتونستم تلمبه میزدم اونم اه میکشید صداش اتاق رو ورداشته بود و تو همون حال میزدم رو کونش بیچاره کونش قرمز شده بود که بعد از بیست دقیقه ای چسبیدم بهش گفتم دراز بکش تو همون حال که میرفت پایین منم باهاش رفتم که کیرم در نیاد وقتی خوابید میپریدم رو کونش و تلمبه میزدم که بعد از دو یا سه دقیقه ای آبم میخواست بیاد که بدون این که بهش بگم همش رو ریختم تو کونش و گفت وایییییییی سوختم چقدر زیاد بود نامرد چرا ریختیش توم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟میریختیش رو سینه هام گفتم اشکال نداره دفه بعد و همونطور روش بودم تا سر حال شدم و بهم گفت پاشو گم شو اونور خفه شدم زیرت !!! و زدیم زیر خنده و اومد تو بغلم دراز کشید و گفت مرسی خیلی خوب بود خوب ارضا شدم نا گفته نمونه خانوم در حین گاییده شدنش دو دفه دیگه آبش اومد بلند شد رفت کونش رو تمیز کرد و اومد لباس بپوشه که گفتم واسا نپوش باز کار داریم و گفت وا مگه باز جون داری من رو بکنی من خستم ها دئیگه حال گاییده شدن ندارم گفتم نه و واسش یه ساعت ماجرای گی بودنم و دارم به باباش کون میدم رو تعریف کردم و باورش نمیشد که وقتی سوراخ کونم رو دید باورش شد!!!منم بهش گفتم دوست دارم به دست یه دختر گاییده بشم و من رو بکنه که گفت عجبا!!!!من گفتم همینجا بشین من برم پایین و بیام گفت باشه منم لباسام رو پوشیدم و خودم رو مرتب کردم و رفتم پایین..رفتم پایین دیدم شوهر خالم خوابیده خالم تو آشپزخونه داره غذا درست میکنه پسر خالمم خونه نیست رفته بیرون منم رفتم سر یخچال و یه ظرف برداشتم گفتم داریم با پری فیلم میبینیم اومدم خوراکی ببرم بخوریم گفت برین ببینین خوش بگذره منم کاری داشتم زنگ میزنم تو دلم گفتم خدا رو شکر!از تو یخچال چندتا موز و خیار گنده برداشتم و رفتم بالا پیش پریسا که گفت اینا اسه چته؟گفتم مگه نمیخوای من رو بکنی گفت آها از اون لحاظ رفته واسم کیر مصنوعی گیر اورده!!!!گفتم آره بیا بیفت بجونم دیگه طاقت ندارم!گفت چشم عزیزم و اومد فوری لباش رو گذاشت رو لبام و شروع کرد به لب گرفتن ایندفه دیگه خجالت نداشت و خیلی راحت بود!!!و لباسام رو همه یه جا در اورد منم که حشری بودم اونم داشت سینه هام رو میمالید گفتم درسته پسرم ولی سینه هام سایز 30!!!!!!!!که گفت پسر چه سینه هایی داری تاحالا اینجوری بهشون دقت نکرده بودم چه نوک کوچولوی خخوردنی داره و افتاد به جونشون و منم و آخ و اوخم در اومده بود که گفتم پریسا طاقت ندارم زود باش بکن کونم!!!1گفت برگرد ببینممنم برگشتم گفت به به چه کون ردیفی داری کردنی کردنی بابای بیچارم حق داشته اونجوری ازت اولین بار زور گیری کرده حیف بوده از دستت بده!!!و زدیم زیر خنده یکم دور سوراخ کونم رو لیسید و یکم از ژل لیز کننده زد به کونم و یه خیار از اون گنده هاش برداشت اونم تفی کرد و گذاشت در کونمو با فشار محکم تا تهش کرد که جیغ زدم گفتم یواش پاره شدم گفت پارم بکن ولی نه اینجوری!!!که گفت من تو سکس خشنم خفه شو کثافت منم حرف نمیزدم چون داشت خیار رو تو کونم عقب و جلو میکرد و منم دیگه مثل یه دختر داشتم اه میکشیدم و اونم در حالی که من رو داشت میکرد کس خودشم میمالید که بعد از یه 15دقیقه ای موز رو کشید بیرون و یه موز رو تف زد و بدون توجه کردش تو کونم من که داشتم از دردش پس میفتادم نای حرف زدن نداشتم و فقط آه میکشیدم که بهم میگفت کونیییییی من رو از کون میکنی؟کونت رو پاره میکنم و بعد از این حرفاش آب خودش اومد و اینقدر این موز رو فشار داد تو کونم من از حشر زیاد آبم اومد وولوشدم اونم آبش اومده بود افتاد روم و سینه هام رو گرفت تو دستش گفت آخیش این آخریه چقدر خوبه و همیشه بعد از سکسمون بزارم اونم من رو بکنه!!!و بعداز یکی دوساعت دونفریمون رفتیم پایین الان قرار شده 20 مرداد دوباره بیاد و اومد سکسمون رو واستون تعریف میکنم
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
دختر خاله مبینا
خواستم سکس با دختر خالم رو براتو تعریف کنم . من 26 سالمه قد بلند و یکم هیکلی هستم. در اواخر تابستون بود . ترم تابستونیو گرما .. دیگه خودتون می دونید . من یه دختر خاله دارم مه اسمش میناست . 14 سالشه .توپولو دو با مزه و خوشکل . قدش 155 وزنش 55 فک کنم . سفیدو مو بلونده. از بچه گی چون اخرین نوه بود خیلی تاز داشت . همیشه منو میدید یا باید چیزی براش می خریدم یاباید مرفتم که بگیرم.. تا 10 سالگیش چون خونه ی خالم اینا نزدیکمون بود بیشتر پیش ما میومد . اما وقتی که دانشجو شدو یکی تر زدم کی میدمش چون دانشجو یه شهر دیگه بودم. خلاصه همیشه تو بقلم بود . اخرین باری که دیدمش داشت کم کم خانوم می شد . خوب دیگه می دونین استیل کم کم عوض میشه سینه ها بزرگتر ...من خیلی کم میشد که بیام خونه اخه رف امد خیلی سخت بود . بعد اینکه ترم 4 رو گند زدم امدم خونه ترم تابستونی هم امتهاناشو ندادم رفتم خونه دیدم خالم اینا هم هستن تا صدامو مینا شنید دویید طرفم و پرید تو بقلم خلاصه بعد بوس و بغل احوال پرسی دیدم خالم یه چشم غره ی توپ به مینا داد من فکر کردم که شاید قیل من کاری کرده و با دیدم من فرار کرده .. خلاصه 2 3 روزی بود خونه بودم روز 4 دوباره خالم اینا امدو من پشت کامپیوتر نشسته بودم دیدم مینا امد پرید رو پا کونش انقدر گنده شده بود که اصلا دردم نیومد فقط وزنش یه تکون محکم بم داد بغلش کردم که بلند شم دیدم انقر سنگین شده که بیخیال شدم اما خودشو لوس کردو هی می گفت بغل بغّّّّلل. خلاصه بغلش کردمو رو تختم که 1 متریم بود ولش کردم کلی خندیدو گفت چیزی داری بم بدی گفتم میرو برات می خرم . خلاصه خرش کردمو رو تختم دراز کشیدم . انم امد کنارم خوابید . مشخص بود خیلی بزرگ شده که یهو صدا خالم امد دیدم از جاش پرید منم ترسیدم گفتم چی شده گفت هیچی مامانی نمیزاره کنارت باشم .بعد دیدم بلند شدو رفت تازه فهمیده بودم اون چشم غره واسه چی بود . وقتی داشت بلند می شد بوسم کرد استیلش واقعا عوض شده بود . کمر باریک باسن پهن یکیمم سینه که ملوم بود چیزی بش نمیزنه. بلند شد کامل از پشت کونه توپول و گندش ملوم بود خلاصه رفت. بعدش دیدم سروصدا شد رفتم دیدم خاله و مامانم می خوان برن دکتر مینا نمی خواد بره خلاصه موند پیشه خواهرم و رفتن . منم امدم بالا و دوباره داز کشیدم که دیدم ابجیم لیاش پوشیده گفتم کجا . گفت میرم کلاس رضایه فردا امتهان دارم تازه متوجه شدم تجدید شده ...بعد اینکه صدا بسته شدن در امد دیدم صدا پله میاد مینا دویید و پرید تو بغلم منم بغلش کردم انقدر نرم بود که یه طوری شدم من که رو به اسمون خوابیده بودم با شیکم امد روم و در اخر نشست رو شکمم. منم داد زدم که له شدم اونم هی بپر بپر میکرد که منو له کنه . زانوهامو جم کردم که پاهام به کونه وپولش خورد . خیلی خوشم امده بود هی تکون می خورد . من کی حشری شده بودم و کیرم یکم گنده شده بود انقدر این کارو کرد که کامل سیخ کردم خسته شد گفت داداشی چرا حرف نمیزنی حالا دیگه مامان نیست بغلم کن دیگه خم شد روم منم بغلش کردم با دستام شونهاشو میمالودم اونم ساکت شده بود صورتشو جابجا کرد نوکه بینیش دقیق زیره گردنم بود اون عادی نفس می کشد اما من حسابی تحریک شده بودم دستمو بردم زیره پیراهنش شونهاشو میمالوندم تو بچگی این کارو میکردم واسه همین مشکلی نداشتپوست سافو ناز 2 3 باز دستو از زیره بغلش خواستم به سینه هاش برسونم که مخکم چسبیده بود یه من حسابی پهلوهاشو مالودنم خیلی اروم شده بود چند بار سدتم به کش شورتش خورد سعی کردم نیم سانتی پایین ترش بیارم با دستم شیکمشو مالونمدو گفتم داداشی خوبه اونم گفت الییه داشم شیکمشو میمالوندم که یکم خودشو جدا کرد که کل شیگمشو بمالم منم چند با دستی به سینه هاش کشیدم یکمی باهاشون بازی کردم دیدم چشماش بسته انگار داره می خوابه اروم کمرمو بلند کردم نوکه کیرمو اروم به باسنش مالودنم . خیلی نرم بود اروم که میمالوندمش کیرمو سعی می کردم لای کونش بزارم داشتم دیورده میشدم واقعا نرمو گوشتی شده بود .دیگه مینا خسته شده بود از روم لیز خوردو کنارم داز کشیدبه پهلو پیراهنش تا قوس کمرش بالا رفته بود واقعا صافو سفید شورتشم تا دقیق بالای لوپاش جوری که فرق کونش ملوم باشه پایین بود داشتم دیونه میشدم کیرم کامل رو بجلو سیخ بود از پشت بغلش کردم انقار خوابو بیدار بود اروم دستمو روی رون پاش گذاشم واقعا نرم بودکیرمو سانت سانت لای پاش کردمهمین طوری بدون حرکت 5 6 دقیقه ای خوابیدم که یهو انگار بیدار شده باشه برگشتو با ترش گفت مامان اینا امدن ؟ منم که هل کرده بودم گفتم نه اصلا متوجه نشده بود کیرم لا پاشه یهو پاشدم رفتم دستشویی کیرمو رو به بالا گذاشتم ضایه نباشه برگشتم رو شکم خوابیده بود رفتم دیدم گفت تنم درد می کنه . گفتم مینا خوردی زمین گفت نه 7 8 ماه جی جی هام میسوزه . من فهمیدم چون تو سن بلوغه سینهاش داره بزرگ می شه درد داره . گفتم دکتر رفتی ؟ گفت به مامان گفتم گفت خوب می شه .گفتم میخوای به مالمش ؟ گفت باشه اما فشار نده داداشی دردم میاد مند که از تپش قلب داشتم بالا میاوردم گفتم مینایی رو به اسمون بخواب سری خوابید اروم پیراهنشو زدم بالا وای صافو سفید بوسش کردمو شورو به مالودم کردم اروم چشماشو بست گفتم مامانه من میشی یهو خندید گفت باشه گفتم بچه شیر می خوادا گفت من که ندارم بد خودشو به ناراحتی زد گفتم الکی مثلا داری خم شدم روش و شروع به خوردن کردم چشماش و کامل بسته بود یهو گفت داداشی خیلی خوبه همیشه باید بچه ی من بشی منم اروم میک مزدمو گفت باشه مامانی چند باری شیکمشو بوسیدم گفت دادشی خیلی خوبه اما نکن سردم میشه بوسش کردم گفتم باشه نکنه سرما خوردی اونم سری خودشو یه مریضی زد گفت اره داداشی شیکمم درد میکنه دارم واست داداشی میارم من یهو به سرفه کردن افتادم گفت چی شد داداشی گفتم هیچی خلاصه باهاش حرف زدم و گفتم یه مامان خوب باید واشه اینکه یچه سالم باشه دکتر بره مینایی تو که نرفتی با مامان اینا با ناز گفت می ترسم امپول میزنن. منم سری گفتم می خوای من دکترت باشم انوم سری گفت اره پس تو دکترمی منم بوسدمشو گفتم باشه حالا باید معاینت کنم که بچت سالم باشه اونم سری گفت باشه داداشیخلاصه خوب مالوندمش و گفت داداشی از سزارین میترسم اخه شیکم رو پاره میکنن منم داشتم دیوونه میشدم گفتم خوب از یراه دیگه بچتو بدنیا میارم . گفت درد نداره گفتم نه گفت باشه . گفتم شرو کنم گفت باشه داداشی . گفتم رو لبیه تخت دراز بکش سری دراز کشید پاهاشو باز کردم گفت از کجا می خوای بدنیا بیاد با دستم اروم کسشو مالوندم گفتم اینجابا این کارم پاهاشو بست گفتم داداشی باید پاهات باز باشه ها اونم باز کرد . گفتم این توری که لباسات نمیزاده باید راحت بدنیا بیاد گفت داداشی یعنی باید شلوارمو در بیارم ؟ گفتم اره مینا یی گفت مامانم منو می کشه منم گفتم مگه اینجاست خندیدو گفت راس می گی ها داداشی دیدم بلند شدو شلوارشو تا رونه پاش کشید پایید وای خداااا رونه صافو سفید گشتیو توپول یه شورت بچه گونه صورتی گفتم مینایی دوبارههمون طوری بخواب خوابید پاهاشو با ز کرد واییی لپ های ک.ن گنده کس کوچولو رونه پاهاش داشتم دیوونه میشدمنشستم جولو تخت گفتم می خوام ماماننو ببوسم که میخواد داداش برام بیاره گفت باشه شروکردم خوردن رونه پاهاش با لیام کسشو از رو شورت گاز میگرفتم دیدم داره بیهوش میشه اما از سکس واقها چیزی نمیدونه با زبونم شورتشو کنار زدم 15 دقیقه ای لیسیدم اونم با ناله می خندید معلوم بود نمیدونه باید چی کار کنه .گفتم بچه داره بدنیا میادائنم کلی ذوق کردو ناز می کردهمون طوری خوابیدم روش پشت هم میبوسیدمش نوکه کیرم از بالای کش شلوارکم زده بود بیرون میمایدم به کسش از روش بلند شدم گفت تموم شد داداشی مونده بودم چی بگم گفتم اره مینا یی اما بعد زایمان باید مامان ها امپول بزنن که خودشون سالم بمونن اونم گفت نه می ترسمو اینا من گفتم اگه من دکترتم درد نداره گفت قول میدی گفتم اره عزیزم بوسیدمش و گفت کجارو امپول می زنی داداشی منم گفتم پشتتو اونم ناز کردو گفت داداش دردم بیاد دیگهدوست ندارما!گفتم باشه . رو شکم خوابوندمش اووفف کونش عالی بود شورتش نمی توسنت لپاشو بپوشونه گفتم رو صورتت ملافه می کشم که نترسی ببین چه دکر خوبی هستم اونم کلی خندیدو گفت خیلی مهریونی . رو صورتش ملافه کشیدم شلوارشو اروم تا زیره زانوش کشیدم پایین گفتم اماده یی گفت اره دادشی گفتم چپ یا راست گفت هرکودم دوستداری گفتم مینایی نمیشه گفت چرا گفتم با شورت که امپول نمی زنن درش بیارم با تردید گفت باشه داداشی شورتشو کشیدم پایید وایی واییی واای واقعا زیبا ..شروع کردم با کونش بازی کردم یازش می کردم کسی ناز نسبت به نسش سوراخش بزرگ بنظر میومد گفتم مینایی اینجارو هم بوس می کنم چون بهترین مامان دنیا هستی اونم زیره ملافه کلی خندید کونشو باز کردم یه توف غلیز روی سوراخ کونش کردمو لوپهای کونشو بهم میمالوندم انقدر لیز بود که صدای جر جره کونش میومد کیرمو بیرون اوردم دیگه داشت میترکید همون طور که کیرم بیرون بود سوراخ کونشو می خوردمزیونم کامل توکونش می چرخیدلپای کونشو باز کردم دیدم کونش بازه باز شده گفنم مینایی امادهی گفت اره دادشی دیگه صورتشو نمیددم انگشتمو کردم تو کونش دیدم اخ اوح می کنه فهمیدم هم دردش امده هم خوشش میا اما هنوز کونش کوچیکه واسه کردن .گفتم میخوام یه امپوله گنده بهد بزنم اما قول میدم درد نداره یهو پرید نزدیک بود ملافرو کنار بزنه که گفتم درد نداره مامانیی گفتم اصلا می خوابم روت که خیالت راحت شه گفت یاشه قول دادیا گفتم باشهه مامانیه من اومدم یکم با کونش بازی کردمو کیرمو لای پاش فرو کردم اوفففففففف مثل کس نرمو گرم یهو گفت داداشی چقدر داغه گفتم اره داداشی الان گرم تر می شه شرو کردم به تلمبه سرو صدا تلمبه بلند شد اولاش بازی میکرد بعدش فکنم چو به کسش می خورد کیرم داشت حال می کرد کونش مثل ژله می لرزید بعد 8 دقیقه ابم امد همشو لای کونش ریختم گفت وای چقدر گرم شد داداشی مرسی خوشم امد همه ایمو با انگشتم کردم تو سراخ کونش و یه بوس رو کمرش گذاشتم و کیرمو جاساز کردم . ملافرو برداشتم دیدم خماره خماره معلوم بود خوب حال کرد لباس هاشو درست کردم گفتم مینایی خوب بوود ؟ دیدم با ناله می گه الیی بود می خوام بخوابم یه بوس از لبش گرفتم که اونم بوسید اما فک کنم متوجه نبود اما عجب لاپایی بود انگار 100 تا کس کرده بودم...اواخر اسفند شده بود دیگه نزدیک عید بودو باید میومدم خونه . شاید باورتون نشه هنوز تو کفه دفه پیش بودم. دلم می خواست مینا رو دوباره ببینم . نمی دونم چطور امدم شهرمون . رفتم خونه بعد سلامو احوال پرسی مشغول خونه تکونی شدم. کمی هیکلم گنده تر شده بود .. پروئین و استروژن مصرف می کردم و خلاصه هیکل توپی درست کرده بودم همه که نزدیک عیدی میشه دوپینگ می کنن دیگه .. :d خدا خدا می کردم مینا بیاد خونمون . خلاصه بعد 3 4 روز کهخونه تکونیه خالم اینا تموم شد مادرم شام دعوتشون کرد و من با فهمیدنه این موضوع داشتم بال در میاوردم . خلاصه روزی که شبش قرار بود خالم اینا بیان رسیدو من رفتم باشگاه که یه دمی به عضله هام بدم فقط دلم می خواست مینا رو ببینم. رسیم خونه بازم با شنیدن صدام مینا دوویید بیرون دیگه بزرگ شده بود اخه چطوری انقدر سری رشد می کرد .بوسیدمش بعد خالم اینا خلاصه یه اخوال پرسیه شهرستانی ..
رفتم لباسامو عوض کردمو اومدم تو جم خانوما اولین کسی که از هیکلم طریف کرد حالم بود و گفت چقدر خوشتیپ شدم خر کیف شده بودم رو کاناپه نشسته بودم مینا از جلوم رد شد وای خداا سینههاش دیگه حالت افتاده به خودش گرفته بود یه قوس کمر مشتی کون گرد اندام پر و گوشتی .... صورت که ماه با اون موهاش . . باور کنین اگه وامیستاد سیح می کردم. .. یه شلوام نرم پوشیده بود خط شورتش معلوم بود به تیشرت میکی مونز باحال که یکم تنگ بودو راه میرفت سینه هاش بالا پایین می رفت . رفت اشپذخونه امد جلوو خم شد که میوه بزاره رو میز وای عجب کونی ساخته بود شانس اوردم کسی دورو ورم نبود ابروم میرفت با چشام میخواستم شلوارشو از پاش در بیارم . . . . تو این چند ماه هزار با به خودم لعنت می فرستادم که چرا از کون نکردمش . دیدم اوضام خیته رفتم تو اتاقم بعد چند دقیقه دیدم صدا پله میاد دیدم مینا امد بالا .باور کنین نگام می کرد .... پی بگم اخه واقعا خوشگل بود . اومد گفت داداشی چه خبر چی کار می کنی عجب خوشتیپی کردی ها داداشه منی دیگهه منم خندیدم گفتم مرسی میناییی اومد رو صندلی کناریم نشست و بغلم کرد گفت دادشیه منی تو مامانی همش بم میگه رژیم بگیر بعد با یه اهن بچه گونی گفت اخه داداشیی من اگه غذا نخورم که میمرم منم سری گفتم خدا نکنه این چه حرفه باید ورزش کنی غذاتم به اندازه بخوری . . دستمو انداختم دور گردنش بخودم چسبوندمش یه بوس رو لوپش گذاشتم . بعد برگشت بم گفت خیلی خوبی . من هیچی نتونستم بگم . اصلا قفل کردم. گفت چیکار کنم مثل تو داداشی خوش هیکل شم گفتم باید تمرینات بدنسازی خانومارو انجام بدی بم گفت تو بلدی ؟ ؟ گفتم بله اما الان می گردم برای تو اینترنت پیدا می کنم . پرید بوسم کرد و گفت مرسی دادشی . در حال سرچ بودم که یه سری پیدا کردم گفتم اینا خوبه . چشاش گرد شدو گفت اینا چطوریه من که بلد نیستم ! بیچاره راست می گفت . گفتم اره راست می گیها اما یاداشت کردم رفتم تو یوتیوب که فیلم اموزشی پیدا کنم که کلی فیلم امد واقعا عجب کس های ترو تمیزی نشون میداد مینام می گفت مخوام مثل اینا شم خیلی نازن . . . . یکی از فیلم های تمرین ماساژ بود 7 8 دقیقه بود کامل نگاش کرد . تو فیلم یه دختر بود که تن یه دختر دیگرو که بدنش کامل با روغن مخصوص لیز بود می مالوند . بعد که فلم تموم شد مینا پرسید داداشی کدوم باشگاه اینطوری می کنن گفتم اینا خارجی هستن . گفتم که باید چند تا دمبل کوچولو بخری واسه تمرین ... و بعدش گفتم اگه دختر خوبی باشی من مربیت میشم . داشت از خوشحالی بال درمیاورد و بوسید منو . گفتم هروقت اومدم خونتون باهات تمرین می کنم اما دمبل کوچولوهارو حتما تهیه کن . خلاصه وقت شام من کامل زوم بودم روش نفهمیدم چی کوفت کردمو اون شب تموم شدو رفتن خونه . فردای اون روز دیدم از گوشیه خالم اس ام اس اومد که دادشی دمبل صورتی خریدم .. خندم گرفته بود زنگ زدم بش گفتم اخه خنگول چه فرغی داره رنگش کلی خندید و گفت کی میای گفتم معلوم نیست ناز کردو گفت داداشییی گولم زدی؟؟ منم گفتم نه عزیزم هر وقت اومدم خونتون باشه گفت باشه .2 روز بعد خالم اینا دعوتمون کردن خلاصه رفتیمو بعد احوال پرسی مینا دستو کشید گفت داداشی من مکمل هم خریدماااا گفتم مکمل چرا گفت اخه دیدم تو اون فیلما خانوما یه چیزه سفید می خورن که لاقر شن منم گفتم امان از دست تو کلی خندیدیم گفتم حالا کجاست باشگاه تو گفت تو امباریمونه مامان نزاشت دمبلارو تو اتاق بیارم دستمو گرفت رفتیم انباریشون گفت شرو کینم داداشی گفتم با این لباس که عرق میکنی لباس مهمئنیته برو عوض کن مامانت می کشتت . گفت وااییی راست میگیا گفتم لباس راحت بپوش دیدم رفت با همون لباسی که اومده بود خونمون برگشت اما تو دستش یه ساک دستیه . گفتم این چیه دیدم یه شلوارک استرج ه رفت کنار دیوار پوشید اومد اوووففف چه کونی روونییی ....
داشتم دیوونه میشدم گفت شرو کنیم داداشی گفتم باشه اول گرم کن خودتو شرو کرد به بپر بپر کردن تمامه تنش مثل ژله سینههاش اوففف .. چی بگم . خلاصه بعد چند دقیقه خرکات بازو رو گفتمو انجام داد . رسیدم به پاهاش گفتم باید خم شی جلو دستتو به زمین بزنی خودم نشستم پشتش دستم رو کمرش خم شد کونش قمبل شد طرف صورتم اخخ میخواستم گازش بگیرم . .. خلاصه تمرینات تموم شد گفتم می خوای تنم مثل اون خوشکلا شه باید ماساژ داشته باشی و چند دقیقه ای براش حرف زدم و گفتم اونا یه کاری می کنن که تو نمی کنی و کنجکاو شد و گفت ن میخواااااام مثل اونا شم داداشییییییی گفتم خوب چکار کنم برای ماساژ بدم ؟ اومد بقلم کردو گفت اره دادششییی میدی ؟ گفتم باشه اما یه چیزه چرب می خوام گفت تو کمد انبار روغن بچه هست خوبه دادشی؟ گفتم الیهه . رفت و اورد من یه هسیر پیدا کردمو پهن کردم گفتم دراز بکش مینایی . اروم رو به اسمون خوابید گفتم باید لباساتو در بیاری ها گفت باشه پیراهنشو همه چیرو جز شروتو سوتیننشو دراورد اوف عجب کس و کونی . تن سفید ناز گوشتی . . . .شرو کردم به لیز کردن بدنش حسابی دست مالیش کردم سینهاشو از سوتینش دراوردم و حسابی باهاشون بازی کردم مینا هنوز از حال کردم چیزی نمی دونست اما نا خودا گاه اه می کشید معلوم بود داره حال می کنه گفتم شورتتو باید در بیارما گفت داداشی مثل اونا شم فقط همین گفتم باشه . اخ چه کسی گوشتی و کوچولو پاهاشو باز کردم مه شرو به دست کشیدن به کسش کردم ناله می کرد و می گف چرا انقدر خوبه دادشی منم دیوونه تر می شدم کسش حسابی خیس شده بود گفتم برگرد پشتت مونده عجب کونی واقعا تو هیچ فیلم سکسی همچین کونی ندیده بودم حسابی مالوندمش کیرم دیگه قفل کرده بود زیره شکمم درد گفته بود دیگه داشتم می مردم انقدر با کونش بازی کردم که گشاده گشاد شد انگشت اول دوم راحت تو کونش می چر خوندم گفتم خوبه مینایی گفت عالیه داداشی پاهاشو کی باز کردم تا لوپ های گوشتیش از هم واشه گفتم می خوام یکاریو که اونا می کنن و بکنم باشه مینایی ؟ گفت داداشی هر کاری هست انجام بده تو مربیه منی . گفتم یه چیزی هست که باید تو باسنت بریزم تا جذب بدنت شه و مثل ائنا خوشتیپ شی با تعجب گفت ای داداشیه نامرد واسم مکمل اوردی ؟؟؟ گفتم اره مینایی مکمل و از بدن خودم می دم یهو گفت دادشی تو هیکلت بد نشه ها گفتم نه عزیزم نگران نباش در حین حرف زدن انگوشت سومم رو تو کونش کردم گفت دادشی بید بخورمش ؟ گفتم می تونی بخوریش یه اینکه تو باسنم بریزم کدوم انتخاب می کنی گفت خوشمزست ؟ گفتم نمیدوم مخصوص خانوماست گفت بده می خورم گفتم شاید خوشت نبادا گفت نه چون از تنته بده می خورم کجاست برم بیارمش . مونده بودم چی بگم گفتم از یجایی میاد گفت کجا ؟ گفتم به کسی نباید بگی ها گفتم دستتو بده دستشو گذاشتم رو کیرم که داشت می ترکد یهو خجالت کشدو گفد داداشی دودول تو میگی ؟؟ من که از شدت حشری شدن نمی تونستم حرف بزنم سرو تکون دادم گفت داداشیی خوب بریز تو باسنم دیگه داشتم از حال میرفتم گفتم می خوای دودولمو ببینی ؟ با یه حس کنج کاوی گفت ببیینم . کیرمو کشیدم بیرون یه جیغ کوچیک زد گفت وای چرا انقدر ورم کرده تو همون حس خندم گرفت موندم چی بگم با یه دستم کونشو می مالوندم گفتم شرو کنم داداشی گفت باشه .گفتم هرچیزی شد بهم بگو گفت باشه شلوارمو کشیدم پایین پاهاشو باز کردم خوابیدم روش دیگه تحمل نداشتم . به کیرم روغن بچه زدم وای چه تن نرمی داشت 2 3 بار کیر مو لای کونش کشیدم ناز بود ناز نوک کیرمو رو سوراخش گذاشتم گفت دادشی یکم میسوزه گفتم الان خوب می شه کیرمو اروم هول دادم تو 2 بار در رفت از رو سوراخش اما سومین بار نوکه کبرم داشت میرفت تو دیدم داره اشکش در میاد دست نگه داشتم گفتم دادشی اروم باش دیگه هق هق میزد بعد 2 دقیقه کیرمو فشار دادم دیدم داره جیغ میزنه اروم معلو بود درد زیاد داره اما من تمامی کیرمو تو کونش کردم اما هی صورتشو می بوسیدم تمامه صورتش از اشک شور شده بود گفتم داداشی الان خوب می شه کیرمو کشیدم بیرون لیز کردم کردم تو کونش دیگه باز شده بود اروم شروع بلمبه زدم کردم وای وقتی لوپ های کونش به رونه پام مو خورد .... نمیشه توصیف کرد صدای شلپ شلوپ تلمبهام خیلی ناز بود تا می تونستم تند تلمبه میزدم داگه بی حال شده بود داشت ابم میومد کیرو تا ته کردم تو کونش ابمو ریختم انقدر ابم زیاد بود که وقتی کسیدم از کونش بیرون ابم پاشید بیرون منم لوپه کونشو چفت هم کردم که نریزه بیرون و شروع به مالوندم کونش کردم حسابی نازش کردم بوسشکردم گفتم داداشی خوبی گفت اره دادشی خیلی دردم اومد گفتم واسه اولین بار ت بود واسه این بود یه بوس یده اگه دادشو دوست داری یه بوسه ناز دادو گفت ریختی گفتم اره عزیزم همشو ریختم . گفت دستت درد نکنه دادشیه من بوسم کردو بکیرم نگاه می کرد بلندش کردم لباساشو تنش کردم . عجب کونی کرده بودم . واقعا عالی بود تا راه پله ها بقلش کردم . اون شب هر جا می خواست بشینه دستش لای کونش میزاشت بیچاره بد جور دردش اومده بود
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سحر و کیر برادر شوهر

سلام من سحر هستم از تبریز میخوام یکی از خاطره های سکسمو براتون تعریف کنم من۲۶سالمه و۴ساله ازدواج کردم زندگی خوبی داشتم تا پارسال که یه مشکلی بین ما پیش اومد.... تا اون موقع به سکس با کسی فکرنمیکردم ولی بعد اون ماجرا... یواش یواش احساس کردم اکبر(برادرهمسرم) یطورای دیگه ی بهم توجه میکنه اونم متاهل هس احساس کردم ازم چشم برنمیداره باهام شوخی میکنه بعضی وقتا از هیکلم پیش همه تعریف میکرد که من بدطور تحزیک میشدم کاری با جزییاتش ندارم... چندوقت همینطوری گذشت که شروع کردیم اس فرستادن به هم اس های سکسی ردوبدل میکردیم (من خیلی حشری وداغ هستم) چون یه مدتی بود که با رضا(همسرم)هیچ رابطه ی نداشتم بدطورتوی کف بودم هرلحظه که اکبر اس میداد من فکرای عجیبی به سرم میزد تا اینکه دلمو زدم به دریا ... داشتیم باهم حرف میززدیم که گفت بدطور هوس حال زده به سرم منم دیدم خوب موقعیتی هست زودگفتم بیا خونه ما رضا دیرمیاد خونه اکبر تعجب کرده بود فکر میکرد شوخی میکنم باهاش دوباره بهش گفتم زود بیا که دیگه تحمل ندارم اونم از خداخواسته گفت باشه تا یه ساعت اونجا بعد تلفن قطع کردم رفتم یه لباس سکسی پوشیدم یه تاپ ودامن کوتاه صورتی که به قول رضا میگه لخت بگردی بهتراز ایناست هم سینه هام هم باسنم ازش میزنه بیرون...
خلاصه آرایش کردم کس وسینه هامو نرم کردم تا برسه خیلی بی قرار بودم داشتم میمردم از خوشحالی داشتم تجسم میکردم که چکارباهاش بکنم گوشیم زنگ خورد نفسم بالا نمیومد جواب دادم گفت پشت درم دروباز کردم رفتم توی اتاق تا بیاد.... اومدتو وصدام زد باصدای لرزون دعوتش کردم بیاد پیشم وقتی منو با اون لباس دید چشاش برق عجیبی زد من که داشتم دیوونه میشدم زود بهش گفتم اکبر تشنمه زود باش اونم که راست کرده بود پرید رومو شروع کرد به خوردن لبام آخ نمیدونستم بایدچکار کنم ازشدت شهوت گیج شده بودم لباش رو لبام بود زود رفتم سراغ کیرش از روی شلوار مالیدم ولی کفاف حال من نبود زود زدمش کنار افتاده بود روی تخت پریدم روش ازروی شلوار کیرش کذاشتم توی دهنم زیپ شلوارو باز کردمو کیر سفیدو کلفتش اومد بیرون با حالت وحشیانه ی شرو کردم براش ساک زدن اکبر که هم تعجب کرده بود هم داشت لذت میبرد آروم آروم صدای ناله هاش بلند شد که بیشتر حشریم کرد.
بیشتر از یه ربع براش خوردم که اکبر نذاشت منو خوابوند رو تختو شروکردخوردن گردنمو گوشم وای داشتم میمردم فقط آخ واوخ میکردم نفسای گرمش داشت دیوونه م میکرد دیگه نمیتونستم تحمل کنم ولی اکبر گوش بده نبو داشتم التماسش میکردم که بذار توی کسم ولی اکبر عاشق سینه های هلوییه من بود اونم که به آرزوش رسیده بود ول نمیکرد با یه حال عجیبی بدنمو مک میزد که تا حالا توفیلماهم ندیده بودم وای بعدسینه هام نوبت کسم شد که بخوره فکرمیکردم اینم مثل رضا یه لب ازش میگیره بعدبیخیال میشه ولی وقتی افتاد رو کس دیگه داشتم روابرا پرواز میکردم اونقدر قشنگ میخورد که چند بار ارضاشدم ولی اصلادلم نمیخواست از خوردن دست بکشه ولی کسم کیر میخواستو چاره ی نبود سرش از لای پام جدا کردمو کیرشو گذاشتم روسوراخ گفتم باتمام فشار بزن داخل اونم ارخداخواسته یطوری هل داد که واقعا پاره شدم..
با شدت زیادی عقب جلوومیکرد انگارتاحالا کس نکرده باشه وحشیانه میزد ولی منم عاشق اینکارابودم حسابی لذت میبردم لامصب به کیرش اسپری زده بود آبشم نمیومد فقط داشت تلمبه میزد بعدش ازم خواست سرپا بهش کس بدم آخه زن خودش قدش کوتاهه نمیتونه سرپابذاره بلندشدم سرپا از پشت چسبیدبهم کیرکلفتشومالوند روی سوراخو هل داد دیگه کارم از ناله گذشته بود فقط جیغ میزدمو داد داشتم میمردم اونقدر بهم حال میداد که اصلا دوس نداشتم تموم بسو اکبر بدطور داغ کرده بود اصلا به من گوش نمیکرد هرطورکه دلش میخواست میکرد دیگه یواش یواش داشت آبش میومد ازم خواست که بریزه تو دهنم منم که دیوونه اینا قبول کردم آخه گفت سیما(زنش) نمیذاره تودهنش بریزه بدش میاد خلاسه محکمترتلمبه میزد احساس کردم میخواد بریزه زود خودمو کسیدم کناروزانو زدم جلوش کیرشو تا ته کردم تو دهنم همه آبش ریخت تودهنم بازبونم بهش حال دادم باهم روتخت دراز کشیدیم بازشروع کردیم عشق بازی...
باید میرفت خونش اصلا دلم نمیخواست بره باهم لب رفتیم بهم گفت اگه میدونستم اینقدر داغ وحشری هستی خیلی وقت پیش میکردمت ازم خدافظی کردو رفت.... بعداون مدت چندبارم باهاش حال کردم حالا بمونه بعد ببخشید اگه خوب ننوشتم ...فداتون امیدوارم لذت برده باشین
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سكس با زندايي جونم هستی

با سلام
من اسمم احسانه18 ساله.هيكل درشتي دارم.كيرمم هم18سانته.داستاني را كه مي خوام تعريف كنم مربوط ميشهبه 1سال پيش.من از3 سال پيش يعني15 سالگي تو كف زندايي ام بودم ودوست داشتم با اون سكس داشته باشم.تو اين 3 سال هر وقت جلق ميزدم تو كف زنداييم ميزدم.زنداييماسمش هستيه.يه خانوم همه چي تموم 23 ساله.هيكل بسيار زيبا صورت بسيار ناز وخيلي كردني.يعني فقط مي خواهي بخوريش.هميشه دوست داشتم براي يكبار هم كه شده بكنمش.شده بود برام رويايي و مسمم بودم كه هيچوقت دستم بهش نميرسه.چون ما يه خونواده ي مذهبي هستيم وخيلي به اين چيز ها حساس هستيم.يعني به رعايت حجاب و... .داييم هم يه مرد كاملا غيرتي هست وقبل از اينكه زن بگيره خيلي لات بوده وآدم يه لحظه به اينكه داييم بفهمه كسي با زنش رابطه داره فكر ميكنه كلا شهوت از سرش ميپره.خيلي حساس بود.اگر يه لحظه به هستي نگاه ميكردم ميفهميد و صدام ميكرد و يه سوال الكي ميپرسيد.ما وداييم اينا تو اصفهان زندگي ميكنيم وبقيه ي دايي وخاله هام ومادربزرگ وپدر بزرگم هم توي شهرستان زندگي ميكنن.به خاطر همين حساسيت داييم اونا خيلي كم ميومدن خونه ما.ولي به جاش عيد ها همهي13روزش ميرفتيم شهرستان خونه يدر بزرگم واونا هم اونجا بودن واين 13روزهمش پيش هم بوديم.من چون اونجا كسي را نميشناختم بيشتر تو خونه بودم وداييم هم بيشتر مي رفت بيرون.توي اين13روز خيلي به من خوش ميگذشت وهمش داشتم زير چشميهستي را نگاش ميكردم وتقريبا روزي 2بار جلق ميزدم.عيد كه تموم ميشد چون از هم جدا ميشديم من تا يك هفته افسردگي ميگرفتم.خيلي بهش وابسته مي شدم.هستي يه پسر داره كه الآن 2سال و سه ماهشه وروز اول عيد تولدشه.تولد يك سالگي پسرش يعني عيد پارسال برايش جشن گرفتيم.اون روز مادرش يعني هستي آرايش غليظي كرده بود كه نگو.چند بار بهش خيره شدم كه هر بارش را هستي فهميد وفكر كنم از اون روز بود كه فهميد من بهش نظر دارم.قبل ازاون روز رابطه ي ما فقط در حد سلام وخدافظي بود ولي از اون روز به بعد يعني بقيه ي عيد را احساس ميكردم بيشتر بهم نگاه ميكرد.چندبار چشم تو چشم شديم ولي من سريع نگاهم راقطع ميكردم.چون ميترسيدم هستي بدشبياد وبه داييم بگه.اون عيد به من خيلي خوش گذشت.ازاون روز به بعد كمتر پيش من به حجابش اهميت ميداد.البته وقت هايي كه داييم خونه نبود.اون عيد بود كه من براي اولين بار موهاش رو ديدم.موهاي مشكي و خيلي زيبا.چند بار شد كه با مانتو از جلوم رد شد.من پسرش محسن را خيلي دوست داشتم.خيلي شيرين وناز بود.هميشه وقتي ميومدن خونه ي ما ويا ما مي رفتيم اونجا از اول تا آخر محسن دست من بود وباهاش بازي ميكردم.هر وقت كه محسن بغل مامانش بود وگريه ميكرد من ميرفتم وبچه را از هستي مي گرفتم ولي خيلييي دقت ميكرديم كه هنگامي كه مي خواهيم بچه را رد وبدلكنيم دستمون به هم ديگه نخوره.عيد اون سال كه تموم شد وقتي برگشتيم اصفهان يه روز اومدن خونمون.وقتي اومدن من تو اتاقم بودم.وقتي اومدم تو پذيرايي ديدم مادرم رفته توي آشپزخونه چايي بياره وداييم هم رفته بود سر يخچال و هستي تنها توي پذيرايي وايساده بود وداشت به قاب عكس رو ديوارنگاه ميكرد ومحسنم بغلش بود.وقتي وارد شدم بهش سلام كردم واونم با خنده ي معنا داري جواب سلامم را داد.منم سريع رفتم محسن را كه بغل مامانش بود را بگيرم كه وقتي رسيدم جلوش چشم تو چشم شديم.ديدم يه خنده ي كوچيكي كرد.منم گفتم كه فرصت مناسبه دلو زدم به دريا ووقتي بچه را آورد جلو من محكم دستم را به دست هستي كشيدم.با خودم گفتم كه كسي كه نيست.هستي هم كه نمياد بره بگه به داييم كه احسان دستش خورد به دستم.خلاصه دستم را كشيدم به دستش و وقتي به هم خورد با خنده بهش گفتم اخ ببخشيد اونم كه فهميده بود از عمد دستم را به دستشزدم با خنده ي شيريني گفت خواهش ميكنم.همين كه اينو گفت دلم ريخت پايين.ديگه اطمينان پيدا كردم كه هستي هم به من نظري داره.چند دقيقه بعدش كه داشتم با محسن بازي ميكردم نگاش كردم اونم داشت به من نگاه ميكرد و وقتي من نگاش كردم يهلبخند كوچيكي بهم زد.اينقدر خوشحال بودم كه نگو.با خودم ميگفتم احسانهستي را ديگه كردي..وقتي رفتن منم رفتم از توي گوشي مادرم شمارشو برداشتم.يه پيام عاشقانه با كلي ترس ولرز براي هستي فرستادم.ديدم سي ثانيه بعد جواب داد شما؟منم نوشتم احسان.اون لحظه ديگه داشتم سكته ميكردم.با خودم گفتم يا الآن داييم مياد منو ميگيره زير كتك يا هستي جون يه پيام عاشقونه ميده.ديدم چند لحظه بعد...هستي يه پيام عاشقونه داد.اون لحظه داشتم ديوونه ميشدم.با خودم ميگفتم كه نكنه دارم خواب ميبينم.باورم نمي شد كه هستي به اين خوشگلي داره با من پيام بازي ميكنه.توي روياهام هم نميديدم.تا چند روز بعد هي به هم پيام عاشقونه ميداديم تا كه يه روزبه خودم گفتم كه من كه تا اينجا پيش اومدم اونم چراغ سبز نشون داده پس بذار يه جوك سكسي بفرستم.پيام را با كلي ترس فرستادم ديدم چند دقيقه بعد اونميه جوك سكسي فرستاد.من دوباره فرستادم اينبار اون نوشت ))مثل اينكه تو هم بدت نميادا...((من جواب دادم:معلومه.كيه كه بدش بياد.بعد ديگه جواب نداد.من دوباره بهش پيامدادم كه:هستي مي خوام يه چيزي بهت بگم قول بده بي جنبه نشي.جواب داد بگو.پيامش دادم :هستي جون از ته دل دوست دارم.دل تو دلم نبود.با خودم مي گفتم يعني چي ميشه؟ديدم پيام داد.پيام را با كلي ترس باز كردم ديدم نوشته:خوب منم دوست دارم.اگه نداشتم كه جوابتو نمي دادم... .يعني اينو كه خوندم داشتم از خوشحالي سكته ميكردم.اتفاقا اون روز پنجشنبه بود ومدرسه نرفته بودم وداييم هم رفته بودسركار.داييم كاشي كاره و هروقت كه دلش مي خواست نميرفت سركار چون شغلش آزاد بود.اون روز داييم رفته بود سر كار ولي هستي پيام داد كه احسان بيا اينجا محسن خيلي بهونه ميگيره وگريه ميكنه داييت هم خونس.بيا اينجا باهاش بازي كن شايد آروم شه.من اون روز نميدونستم كه داييم خونه نيستوسركاره.فكر ميكردم هستي راست ميگهو داييم خونس.بعدش فهميدم.گفتم باشه الآن ميام.رفتم با اطمينان در خونشون را زدم هستي آيفونا برداشت.دروباز كرد.ديدم ماشين داييم نه تو حياطهنه تو كوچه.شك كردم.رفتم جلوتر يه يالا گفتم ودر پذيرايي را باز كردم.همين كه درو باز كردم يه لحظهجا خوردم.ديدم هستي با تاپ وشلوارك توآشپزخونه داره چايي دم ميكنه.چون اشپزخونه اپن بود درا كه باز ميكردي توي آشپزخونه پيدا بود.تا كه هستيرا اينجوري ديدم كيرم بلند شد.سريع خودم را كشيدم عقب وبرگشتم بيرون ودوباره گفتم يالا.ديدم هستي گفت بفرماييد تو.اون موقع تازه فهميدم چي شده.فهميدم كه داييم نيست و هستي جون هوس كير كرده...رفتم تو با خنده سلام كردم اونم با خنده جوابمو داد.از اون روزي كه با هم پيام بازي كرديم واين حرفا را بهم زديم اين اولين باري بود كه زنداييم را مي ديدم.خجالت ميكشيدم كه نگاش كنم.رفتم تو ديدم بله از محسنم خبري نيست.گفتم دايي نيس؟محسن كجاس؟گفت كه داييت الآن كاري واسش پيش اومد رفت بيرون.محسن همكه خيلي گريه كرده بود خسته شده بود و خوابش كردم)).حالا از وقتي كه پيام داد كه بيا و من رسيدم شايد ششهفت دقيقه شده بود((.منم گفتم پس ببخشيد من ديگه برم كه مزاحم نباشم.هستي گفت نه.نه حالا اينقدر راه اومدي بشين يه چايي بخور.ديگه كيرم داشت مي پكيد.خيلي از روي شلوار ضايع بود.نشستم روي مبل ديدمهستي چايي آورد.واي باورم نميشد.فكرميكردم دارم خواب ميبينم..كون هستي از شلوارش زده بود بيرون وداشت شلوارو جر ميداد.موهاي مشكيش را بسته بود...واي واي سينه هاي بزرگش زده بود بيرون.وقتي كه خم شد چايي را تعارف كرد نگاش به منبود ومن يه لحظه نگام افتاد به چاك سينه اش.ديگه نمي تونستم نگاهم را ازشون بردارم.يه دفعه هستي گفت حواست به چاييت باشه نريزه روت بسوزي.بعد هردومون خنديدم.بعدش نشست كنار من روي مبل دو نفره.دستش را گذاشت رو دستم.گرماي دستش را حس كردم.دستشرا محكم گرفتم تو دستم.يه نگاهي به هم كرديم.بهش گفتم هستي دوست دارم.گفت من بيشتر احسان.بعدش گفت كه احسان ميدوني چرا گفتم بياي اينجا؟مي خواستم باهات درد ودل كنم.خيلي دلش پر بود.شروع كرد:احسان تو ديگه بزرگ شدي وميفهمي اين چيزارو.دوست دارم دركم كني.من آدم داغي هستم وخيلي گرم مزاجم ولي داييت سرده سرده.نمي تونه منو سير كنه.من واقعا داره بهم فشار مياد.تحملش برام خيلي سخته...هنوز حرفاش را كلمه به كلمه يادمه.انگار همين ديروز بود.گفت من ديگه نتونستم تحمل كنم وبه رابطه با تو دست زدم.تو را انتخاب كردم چون فهميدم كه تو هم به من نظر داري وتو هم به سكس احتياج داري.منم ديدم كه الآن به حمايت نياز داره گفتم آره هستي جون دركت ميكنم.ميفهمم چي ميگي.غصه نخور.من كامل در اختيار تو هستم.درست فهميدي.من 3ساله كه به رابطه به تو فكر ميكردم و دوست داشتم با تو رابطه داشته باشم.دوست دارم.در همين حين پاهام را در پاهش گره زدم.به هم نزديكتر شديم وشروع كرديم آروم از هم لب گرفتيم.واي چه لحظه اي بود.بهش گفتم كه دايي نياد يه موقع.گفت كه نه رفته سركار.ميخواستم تو بياي دروغ گفتم كه نرفته.خيلي بدنش داغ بود.واي چه لبايي داشت.اومدم پايين تر گردنشا ليسيدم.سرشا داده بود عقب وچشماشا بسته بود.همين جور كه گردنش را ميخوردم سينه هاش را از روي تاب مي مالوندم.بعدش تاپش را در آوردم.واي چي ميديدم...سوتين مشكيش آدمو ديوونه ميكرد.سوتينش را باز كردم.خوابوندمش روي مبل ومثل نديده ها شروع كردم به خوردنشون.تمامش را ميخوردم.يه دفعه هستي گفت صبر كن احسان.بلند شد رفت يه شيشه از اسپره هاي بي حس كننده ي دندون را آورد و گفت بشين.دكمه شلوارمو باز كرد و گفت پاشو.وايسادم شلوارمو كشيد پايين و كامل در آورد.در همين حين منم پيراهنم را درآوردم.شرتمو كه كشيد پايين جا خورد.گفت واي باورم نميشه كه تو توي اين سن اين كيرت باشه.كيرت تقريبا اندازه ي داييته.اصلا انتظار نداشتمكيرت اينقدر بزرگ باشه.بعد كيرمو گرفت تو دستش و يخورده باهاش بازي كرد وچون من 3سال تو كف هستي جلق زده بودم تا يكم باهش بازي كرد آبم پاشيد تو صورت وسينه هاش.رفت دستمال كاغذي آورد وپاك كرد.آبروم رفت اون لحظه.بعد كيرم را گرفت واسپره را قشنگ به همهجاش زد.بعد خوابوندمش تا اسپره اثر كنه قشنگ كل بدنش را ليسيدم.از سينه هاش شروع كردم داشت بدنش ميلرزيد.خيلي داغ بود اومدم پايين وتمام شكمش را ليس زدم.زبونم را فرو مي كردم تو نافش.واي چه حالي ميداد...بعدش شلوارشو كشيدم پايين.واي پاهاي سفيد هستي آدمو ديوونه مي كنه.شرتش مشكي بود.درشآوردم.واي كس سفيد هستي با آدم حرفميزد.كسش خيس شده بود.كسش را گذاشتم تو دهنم.واي كه چه قدر خوشمزه بود.زبونم را فرو ميكردم اون تو.ليسش ميزدم...داشت تنش ميلرزيد.آه واوه هستي داشت ديوونم ميكرد وباعث ميشد بيشتر كسشو بخورم.بعدش نشستم رو مبل وگفتم ساك بزن.كيرم را تا نصفه ميخورد.كيرم بي حس شده بود ولي بازم احساس ميكردم كه لب هاي هستيرو كيرم ليز ميخوره.دو سه دقيقه خورد.خيلي حس خوبي داشتم.حال ميكردمولي آبم نميومد.هستي هر چي ميخورد سير نميشد.خيلي قشنگ ساك ميزد.خيلي حرفه اي بود.مثل اينكه داييم از ساك زدن براش خيلي خوشش ميومدهكه زنشو اينطور حرفه اي كرده.بعدش گفتم بسه.به پشت خوابوندمش.واي كه چه كوني داشت.بزرگ وسفيد.تمامكونش را ليسيدم.برش گردوندم.ديگه طاقت نداشتم.مي خواستم طعم كس كردن را براي اولين بار تجربه كنم.اونم كس هستي زندايي خوشگلمو...كيرمو گذاشتم دم كسش ويك دفعه فرو كردم.تا نصف كيرم رفت اون تو ويه دفعه هستي يه جيغ كشيد.گفتمش آروم بچه بيدار ميشه.خنديد.كيرمو فشار دادم تا دسته رفت تو.واي چقدر ليز وداغ بود.چه حس خوبي بود.كيرمو همون تو نگه داشته بودم وتكون نمي خوردم و داشتم لذت مي بردم وبه خودم مي گفتم خوشبحال داييم كه اين كسا ميكنه.تو حس وحال بودم كه هستي گفت بجنب احسان.مي خوام منو جر بدي.تورو خدا زود باش.شروع كردم به تلنبه زدن وهر دفعه كه كيرم ميومدبيرون وميرفت تو هستي يه جيغ آروم ميزد وآه و اوه ميكرد.چون اسپره زده بودم كمرم خيلي سفت شده بود.هرچي تلنبه ميزدم آبم نميومد.در حين كردن بودم كه ديدم نفس هاي هستي جون تند شده ويه دفعه يه جيغ كشيد وبدنش لرزيد.ديگه ارضا شده بود ولي بازم ميگفت بكن.مي خواستم از كون بكنمش ولي گفتم بيخيال.دفعه ي اول از خيرش ميگذرم كه يه وقت ازم زده نشه و حسابي بهش حال بدم كه دفعه هاي بعد هم بگه بيام.حتي ازش درخواست هم نكردم.داشتم تلنبه هاي محكم ميزدم كه فهميدم داره آبم مياد.بهش گفتم سينههاتو بهم بچسبون.گفت چرا؟گفتم سريع باش.چسبوند به هم و كيرمو گذاشتم لاي پستوناي بزرگش وكمي عقب جلو كردم كه يهو آبم پاشيد به صورت وگردنش.ديگه شل شده بودم.جونم داشت از توي كيرم ميومد بيرون.افتادم روش.حال بلندشدن نداشتن.بالاخره بلند شدم وبا دستمال هستي را پاك كردم.خيلي حال كرده بود.معلوم ميشد و بعد سكس همش قربون صدقم ميرفت.بلند شديم ولباس هامونو پوشيديم.بعد هستي خانوم استكان چايي كه قبل سكس آورده بود ويخ كرده بود را برداشت و رفت دوباره چايي ريخت.چايي را خورديم.بهم گفت احسان جون ازت مي خوام هفته اي 3بار بياي خونمون.از مدرسه كه تعطيل شدي تا داييت مياد سه چهار ساعت وقته بيا.منم با كمال ميل قبول كردم.بعد از اون روز ما5بار ديگه توي دو هفته باهم سكس داشتيم.بعد دو هفته يه شب اومدن خونه ما.پريروزش من با هستي سكس كردمو قصد داشتم كه فردا هم برم با هستي جون حال كنم كه آمد خونه ما.وقتي وارد شدن هستي زوركي جواب سلاممو داد.اصلا بهم نگاه نميكرد.تو خودش بود.دليلش را نميدونستم كه يه دفعه داييم گفت كه امروز داشتن اساس هاي خونشونو جمع ميكردن كه برن به همون شهرستاني كه پدربزرگم واينا زندگي ميكنند زندگي كنند.اينو كه گفت اشك تو چشام جمع شد.هستي سرشو آورده بود پايين.نمي تونستم چهره ي هستي را ناراحت ببينم.ما دو تا واقعا عاشق هم بوديم.داشت گريم ميگرفت كه بلند شدم ورفتم تو اتاقمو زدم زير گريه.داييمتصميمشو گرفته بود ومي گفت اين جا تنها هستيم و من ميخوام برم شهر خودمون.فرداش هم نرفت سر كارو شبش هم اساس كشي كردن ورفتن.بعد از اون من تا يه هفته همش عصبي بودم.دلم گرفته بود.بعدش جويا شدمكه هستي هم افسردگي گرفته بود وبردنش پيش روانپزشك وخوب شده بود.بعد از او من هر وقت هستي را ديدماصلا بهم نگاه نميكرد وسلامش هم ميكردم سرش را مينداخت پايين وجواب زوري ميداد.شايد به خاطر اين بود كه...عيد امسال هم رفتيم شهرستان روز اول كه رفتيم خونه ي داييم و هستي اصلا نگام نكرد منم ديگه نرفتم خونه داييم. روزچهارم عيد بود كه همه خونه پدر بزرگم دعوت بوديم.وقتي سر سفره نشستيم تا چشمش به من افتاد منم داشتم نگاش ميكردم.سرش را انداخت پايين وبه زور جلوي گريشو گرفت والكي گفت كه من سرم درد ميكنه و اشتها ندارم و رفت تو اتاق خوابيد.من و هستي دوتا عاشق واقعي بوديم.از اون روزديگه من هستيو نديدم...
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
عشق کون زندایی

سلام به تمام رفقای لوتـــــــــــــی عزیز این داستان رو که می خوام براتون بنویسم واقعیته.بعضیا شاید فکر کنن که خالی بندیه.ولی همش واقعیه. من الان 22 سالمه و این داستان بر می گرده به 2 سال پیش که 20سالم بود.زن دایی من هم حدود 28 سالشه.دایی من سه سال پیش عروسی کرد و این ماجرا بعد از یک سال عروسی اش بود که برای من رخ داد.روزای اول زنداییم خیلی با حجاب لباس می پوشید و کسی نمی تونست اندامش رو دید بزنه.برا همین کسی تو نخش نبود.اما قیافه ای خوشگل داشت.چشاش سبز.صورت سفید.یه عینک هم می زد که خیلی خوشگلترش می کرد.منم هیچ احساس سکسی بهش نداشتم تا اینکه داییم برای 2 روز اومدن خونه ی ما تو تهران.(خونه ی داییم پردیس بود)منم تو حال و هوای خودم بودم که روز دوم چیزی دیدم که باعث شد یه حرکت ویژه رو زنداییم بزنم.اون روز زنذاییم با داییم رفتند بیرون و وقتی اومدن خونه دیدیم که زنداییم لباسش کثیفه.نگو تو راه برگشت یه ماشین از تو آب رد می شه و آب می پاشه رو زنداییم و داییم.



خلاصه خونه که اومدن داییم فورن رفت حموم.بعد که اومد بیرون زنداییم رفت.غروب بود و پدرم پیشنهاد داد که شام بریم پارک روبروی خونه.همه قبول کردند و وسایل شام رو بردند اما زندایی هنوز تو حموم بود.مادرم گفت زنداییت که اومد بگو بیاد پارک.(من تو اینترنت بودم و بیرون نرفتم)زنداییم می خواست بیاد بیرون که درخواست حوله کرد.منم گفتم کسی نیست تو خونه.بهش گفتم:برو اتاق بغل حموم.اونجا اتاق بابا و مامانم بود.اونم فکر کرد کسی نمی بینتش سریع دوید از حموم بیرون که بره تو اتاق خواب.وای نمی دونید من چی دیدم.کون سفید زنداییم که مثل ژله بالا و پایین می رفتند(چون دویده بود).دیگه دل تو دلم نبود.زنداییم هم رفت بیرون رفتم شرتش رو گرفتم و یه جق مشتی زدم.از فرداش دیگه ذهنم زنداییم بود.وقتی که می خواستم خود ارضایی کنم فقط ذهنم به اون لحظه بود.دیگه دل تو دلم نبود.بعد از مدتی رفتیم خونه ی داییم.زنداییم هم مثل همیشه لباس های بلند پوشید.من که دل تو دلم نبود،بد ضد حال خوردم.دیگه واسه دید زدن هم چیزی وجود نداشت.تا آخر شب تو کف بودم که یهو یه نقشه به ذهنم رسید.شماره یدوستم رو تو کاغذ نوشتم و توی کفشش که بیرون بود گذاشتم.گفتم سنگ مفت گنجیشک مفت.فرداش رفتم خط رو از دوستم امانی غرض گرفتم.دم دم های ظهر دیدم زنگ زد.گفتم اگه جواب بدم می فهمه.بعد از چند بار زنگ زدن و نداشتن من دیدم پیام داده:مرتیکه غلط کردی شمارتو تو کفشم گذاشتی.می رم ازت شکایت می کنم.منم دیدم اوضاع پسه براش نوشتم:منو نمی شناسی؟بعد از چند دقیقه زنگ زد.دوباره جواب ندادم.پیام دادم:ز...خانم،دیگه ما رو نمی شناسی؟دیگه ما غریبه شدیم؟گفتم شمارمو بذارم تو کفشت که اگه دیدی خجالت بکشی و یادی از ما کنی.باشه دیگه.دیدم نوشت شما؟گفتم چی کار کنم.که زد به سرم و اسم یکی از همسایه هاشون رو نوشتم.گفت ببخشید و معذرت خواهی کرد.حال و احوال پرسی کرد و ...
فرداش زد به ذهنم که واقعیت رو بهش بگم.برا همین شروع کردم به نوشتن پیامهای سکسی.اون نوشت که چی شده؟چرا پیام ناجور بهش میدم.منم واقعیت رو براش نوشتم که چند وقته تو کفش بودم.ولی دم نیاوردم.اون نوشت که دیگه ادامه نده وگرنه به داییم میگه.ولی من دیگه راحت شده بودم و براش نوشتم که اگه منو لخت می دید چی کار می کرد.اون چیزی ننوشت تا چند روز بعد که دیدم به گوشی خودم پیام داد که بیا داییت کارت داره.من گفتم که به داییم گفته و الانه اگه برم منو کشته و آبروم رفته.ولی مجبور بودم.رفتم دم خونشون و زنگ زدم.درو باز کردند.رفتم بالا اما کسی دم در نبود ولی در باز بود.یه سرفه کردم و رفتم تو.وای چی دیدم.دیدم زنداییم رو مبل نشسته و یه لباس تنگ پوشیده داره منو نگاه می کنه.چشام شده بود چهار تا.گفتم:دایی کو گفت:دایی در کار نیست.امشب داییت شیفته و خونه نمی تونه بیاد.دیگه از اون اظطراب دیگه خبری نبود و تو کونم عروسی بود.بهش گفتم که با من چی کار داری؟گفت:یه پیام داده بودی؟می خوام جوابش رو بدم.خودم و زدم به کوچه ی علی چپ.گفتم:کدوم.گفت:خودتی.تو که نمی دونی چرا کیرت راست شده؟من که اصلا نفهمیدم کی راست شد.بلند شد اومد سمتم.گفت اگه مردی دوباره سئوالت رو بپرس.من جربزه پیدا کردم و خودم کامل لخت کردم.وایستادم.دیدم داره کیرم رو نگاه می کنه(کیر من22سانته.من تا اون روز اندازه نکرده بودم).گفتم حالا چی؟جواب داد من با تو باشم جر می خورم/گفتم:نپیچونش دیگه.منو آوردی که اینو بگی.پریدم تو بغلش.اونم خودش ول کرد تو بغلم.دیگه تو کونم عروسی بود و تا دقاییقی دیگه تو کون زنداییم عزا.لب به لب شدیم.اما از لب گیری زیاد خوشم نمیاد.لباساش رو کامل کندم.واااااااااااااااااای چه سینه ای سایز70 بود.سفیددددددددددددددد سفید.
کلی سینه اش رو خوردم و کیرم رو لای پستوناش می زاشتم و بالا پایین می کردم.با این حرکتم خیلی حال می کرد.اومدم پایین تر .اینجاش دیگه ته حس بود.شروع کردم براش لیس زدن.وای چه کس داغی.اونم سرم رو به سمت کسش فشار می داد.دیگه نوبت اون بود برام ساک بزنه.ولی اون اصلا این کار رو نکرده بود و منم اصرار نکردم و یه کم تف زدم و گذاشتم نزدیک کسش.گرمای کسش رو حس می کردم.که کفت بکن تو دیگه طاقت ندارم.منم از خدا خواسته شروع کردم.اول یه خورده جیغ کشید اما بعد دیگه براش عادی شد.نمی تونستم تا آخر تو کسش بکنم.آخه دردش میومد.حالا تلمبه زدنم رو تند کردم.به طوری که اون بد جور حشری شده بود.هی می گفت:محکمتر.جرم بده.منم شدت رو بیشتر کردم.دیدم آبم داره میاد.با خودم گفتم حیفه از این کون بگذری.گفتم حالا از کون.شاکی شد گفت:نهههههههههه گفتم:من تو کف کونتم.گفت:خیلی درد داره.گفتم:من یه جوری می کنمت که دردت نگیره.با التماس قبول کرد.(البته این رو بگم که من تا حالا تجربه ی سکس نداشتم چه برسه از کون کردن)یه خورده کرم زدم و یه دفعه کردم تو کونش.جیغ زد به چه بلندی.من ترسیدم کیرم رو در آوردم.حالا گریه می کرد.نمی ذاشت بکنمش از کون.منم اعصابم داغون شد وبه زور رو تخت خابوندمش و به هزار زور و زحمت کردم تو کونش.
اونم گزیه می کرد و هی بهم فوش می داد.ولی من حال می کردم.کیرم تا ته رفته بود تو کونش.حالا براش عادی شده بود.دیگه داشت آبم میومد.گفتم چی کار کنم گفت بریز بیرون.منم گفتم باشه.ولی لحظه ی آخر همه رو کردم تو کونش و بی حال افتادم روش.تا10دقیقه بی حال بودم.بعئش با هم رفتیم حموم و من رفتم خونه.بعد بهم پیام داد که تا حالا داییت جرات نکرده منو به زور بکنه اما تو این کار و کردی.الان هم زنگ میزنه میگه بیا.اما من نمی رم.چون می خوام ازدواج کنم.چون این سکس ها مسخره بازیه.ببخشید اگه خیلی طولانی شد. ممنونم
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  ویرایش شده توسط: shomal   
مرد

 
سکس من با مادر وحید حس......

داستا به 5 پیش بر میگرده که من دانشجوی مهندسی کشاورزی بودم بودم تو دانشگاه با یک پسری به اسم وحید اشنا شدم من ازش خوشم نمیومد ولی به زور خودش و دوست داشت با من اشنا کنه ولی بعدا با هم رفیق شدیم بعد از گذشت یک سال اون من رو به خونشون دعوت کرد
خونشون تو دروازه دولاب بود هیچ وقت اون روز زو یادم نمیره روز جمعه 18 شهریور سال 85 بود من ساعت 10 صبح راه افتادم ساعت 11 رسیدم خونشون خونشون 2 طبقه بود که طبقه دومش فقط خود وحید بود بعد از 2 ساعت که با هم بودیم مادرش وحید رو از پایین صدا زد و وحید رفت بعد از چند دقیقه دیدم وحید با رنگ و روی پریده اومد بالا گفت من یک مشکلی برای خواهرم پیش اومده باید برم خ ازادی و برگردم منم گفتم خوب پس منم میرم خونمون گفتش نه تو بمون من سریع بر میگردم و بعدش رفت منم یه نیم ساعتی در و دیوار رو نگاه کردم تا حوسلم سر رفت دستشوییم هم گرفته بود ولی اینا تو طبقه 2 دستشویی نداشتن مجبور شدم برم طبقه پایین 5 یا 6 بار مادرش را صدا کردم ولی دیدم کسی جواب نمیده دیگه مجبور شدم یااله بگم و برم تو وقتی رفتم تو دیدم انگار هیچ کس نیست ولی صدای اهنگ ضبط میاد دیدم جلوم 3 تا در هست اولی رو باز کردم دیدم اتاق فکر کنم خواهرش بود در دوم رو که باز کردم دیدم بله مادر آقا وحید با صدای اهنگ گیتار شماعی زاده داره چه ساکی برای مرده میزنه شوکه شده بودم نمیدونستم در رو. ببندم یا نبندم اون ها هم کرک و پرشون ریخته بود تا مجبور شدم در رو ببندم و بیام طبقه بالا دیگه شاش بند شده بودم بعد از 20 دقیقه ماره وحید اومد بالا هی صدا میکرد آقا رضا منم با اون شرایطی که پیش اومده بود حتی روم نمیشد جواب بدم اخر در رو باز کرد اومد پهلوی من الحق و انصاف عجب مالیم هست بهم گفت من عزر میخوام باید در رو قفل میکردم منم داشتم از خجالت اب میشدم گفتم شما من رو ببخشید که اومدم پایین بعد گفت میتونم ازتون خواهشی کنم؟گفتم بفرمایید گفت لطفا به وحید از این قضیه چیزی نگید.اون موقع تازه دوزاریم اوفتاد که مامان جون وحید جنده از اب درومد اخه من فکر میکردم که بابس اون پایین بود ولی با این حرفی که زدتازه همچی دستگیرم شد منم بهش گفتم باشه خیالتون راحت 20 دقیقهای پهلوی من بود بد گفت میرم برات چایی بیارم وقتی اومد و دلا شد چایی رو تعارف کن دیدم سینه هاش داره از لباسش داره میزنه بیرون و اون موقع بود که کیرم دیگه آلارم داد چایی رو بر داشتم و بقل من نشست رو تخت جوری راست کرده بودم که تمام خون بدنم تو کیرم جمع شده بود و دیگه خون به مغزم نمیرسید وسط صحبت بودیم که نتونستم طاقت بیارم لبش رو گرفتم همش تو دلم از این میترسیدم که نکنه بدش بیادولی دیدم نه جوری لبه من رو گاز میزنه که انگار 10 ساله کسی نکردتش بعد از 5 دقیقه لب بازی رفت سوراق زیپ شلوارم کیرم رو در اورد و برام حدود 15 دقیقه ساک زد که دیگه احساس مسکردک کسرم بی حس شده وسط ساک زدن هی میگفت من مکیمیرم واسه کیر سفید جوون بعد از 15 دقیقه اب من اومد دیگه نتونستم جلوش رو بگیرم خواستم از دهنش در بیارم که ابم نریزه تو دهنش ولی دستم لامسب چنگ زد و نذاشت.تا قطره آخر ابم رو خورد .دیگه نا نداشتم ولو شدم رو تخت اونم خوابید رو سینم و شروع کرد دوباره ور رفتن با کیرم بعد از 10 دقیقه انقدر ور رفت تا دوباره کیرم بلند شد بهش کفتم بسه دیگه وحید الان سر میرسه گفت خیالت راحت فرستادمش دنبال نخودسیاه با خواهرش هماهنگ کردم یک 2 ساعتی حداقل معتلش کنه تا من سکسم رو تمام کنم من اب تو رو آوردم حالا نوبت تو هست که اب من رو بیاری اون وقت فهمیدم اینا مثل اینکه خانوادگی جندن اقا منم شروع کردم تلمبه زدن به حالات مختلف اول فرقونی کردمش بعد خوابیدم اون رفت بالا و تلمبه زد بعد به حالت داگی استایل کردمش حدود 29 دقیقه طول کشید تا ابش رو آوردم فکر کنم یه 3 کیلویی لاغر کرده بودم بعد موبایلش زنگ خورد خواهر وحید بود که وحید تو راه خونست که مادرش دیگه لباساشو پوشید یه لب مشتیم ازم گرفت گفت شمارت چنده بهش شمارم رو دادم از اون موقع تا حالا هفتهای 2 شب دهنه من رو سرویس میکنه از بس که حشر هست داستانای بعدی سکسم با مادر وحید رو تو شبای دیگه براتون میزارم لطفا درباره من و مادر وحید نظر بدین که ببینم دوباره براتون بنویسم یا نه؟
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
خاطره کوتاه با خواهر زن

خاطره ای كه میخوام براتون تعریف كنم مربوط میشه به سه هفته پیش .
یه خواهر زن دارم به اسم سارا كه خیلی خیلی خوشگل و سینه های بزرگی داره چند سالی بود كه توی كف اون بودم از لحاظ خانوادگی خیلی بهش گیر میدن و نمیتونه راحت با تلفن حرف بزنه یا شارژ بخره . بعد از چند روز بهش گفتم میخوای برات شارژ بگیرم اونم گفت آره و بهش گفتم شرط داره . گفت چه شرطی . رفتم 5 تا شارژ دو هزار تومانی براش گرفتم و گفتم اگه بزاری به سینه هات دست بزنم بهت شارژ میدم اول با كمی مخالفت گفت فقط یك لحظه گفتم باشه و سینه اشو گرفتم و اولین شارژ رو بهش دادم . روز بعد كه اومده بود خونمون گفت باز شارژ داری گفتم آره ولی دیروز حال نكردم اگه بزاری از زیر لباست بهش دست بزنم دو تا شارژ بهت میدم كه اونم قبول كرد و دو تا شارژ بهش دادم تا اینكه چند روز بعد دوباره اومد خونمون و باز شارژ خواست و بهش گفتم اگه بزاره بخورم دو تا شارژ بهش میدم كه قبول كرد و سینه هاشو خوردم بعد از مدتی كه خونواده به تلفن زدنهاش مشكوك شدن موبایل رو ازش گرفتن و روز بعد كه به خونه ما اومد خیلی ناراحت بود خانمم رفته بود حمام دوش بگیره كه بره عروسی . گفتم میخوای برات موبایل بخرم گفت آره گفتم شرط داره گفت چه شرطی منم گفتم بخواب تا خواهرش بره عروسی و سریع رفتم فروشگاه موبایل براش خریدم و آوردم خونه و دیدم هیچكی خونه نیست و سارا خوابیده خلاصه بیدارش كردم و گفتم اینم موبایل خیلی خوشحال شد . گفتم حالا من یك چیز ازت بخوام بهم میدی اونم گفت چیه گفتم دوست دارم برام لخت بشی و من همه بدنتو لیس بزنم اولش مخالفت كرد ولی من زیركانه شروع به خوردن گردنش كردم خلاصه كم كم لخت شد و بعد از خوردن گردن و سینه هاش شروع به خوردن كوسش كردم توی اوج لذت بود بهش گفتم دو تا شارژ ده هزارتومانی برات گرفتم اگه بزاری از كون بكنم شارژ ها رو بهت میدم كه اونم قبول كرد و كونش رو با كرمی كه همراه داشت چرب كردم و كیرمو گذاشتم توی سوراخ كونش خیلی درد میكشید خلاصه بعد از چندین بار تلمبه زدن آبم اومد و همه رو توی كونش خالی كردم و بهم قول داده همیشه با هم سكس داشته باشیم .
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکس با دختر خالم

سلام . من مهرانم و ۲۴ سالمه . این ماجرا مال همین اواخره و واقعیه .
من یه دختر خاله دارم که از همون دوران نوجوانیم باهاش صمیمی بودم ( البته نه سکسی) بگو بخند داشتیم .
دختر خالم ۳۴ سالشه و شوهر داره و یدونه هم بچه داره و اسمش سمیه است. .
دوران گذشت و زمان سربازی رفتن من شد و من رفتمو ۱۸ ماه بعد تموم شد سربازیم. با خاطر ترخیص من تدارک یه مهمانی رو از خونه ترتیب دادن . مهمانی شام بود و اکثر فامیل دعوت بودن مخصوصا سمیه اینا . وقت اومدن مهمونا شد تا این که سمیه اینا اومدن . بعله سمیه حسابی آرایش کرده بود ( ازدواج کرده بود تازه ) اومدن و سلام و احوال پرسی شد . من از همون نگاه اول سمیه یه احساس دیگه ای بهم دست میداد. واقعا خوشگل شده بود اون روز . از اون شب به بعد فکر سکس کردن با سمیه هر موقع به ذهنم میومد. با هم خیلی رفتو آمد داشتیم . هر موقع میدیدمش واقعاحشری میشدم .دختر خالم یه خانوم حدود ۱۷۰ سانتی یه کم هیکل درشته و رنگش هم یه کم تیره . . کونش که واویلامیکنه . من همیشه سعی میکردمنگاه های شهوتی خودمرو بهش انتقال بدم..
یه روز که خونه ما بودن و میخاستن برن همه کفش هاروپوشیده بودن و تو حیاط منتظر بودن و منم منتظر بودم که سمیه کفش هاش رو بپوشه . وقتی خم شد برای برداشتن کفش هاش من یه آه آروم گفتم چون واقعا دیگه برام سخت بود . فک کنم متوجه شده بود
از اون روز هر موقع خونه ما میومد یا ما میرفتیم می دیدم اون بد جوری منو میپاد.
تا اینکه یه روز بهم گفت : مهران تلویزیون ما تنظیماتش به هم خورده اگه زحمتی نباشه یه وقت بزار بیا یه نگاهی بهش بنداز.
منم گقتم باشه حتما هر موقع که بگی در خدمتم سمیه جان .
ناگفته نماند که این اواخر خیلی با هم مهربون شدیم و خیلی راحت با هم حرف میزنیم .
یه روز حدود ساعت 2 بود که دیدم تلفن خونه زنگ میزنه برداشتم دیدم سمیه است و با خاهرم کار داره تا خاهرم بیاد گفت مهران جان کی میایی تلویزیون رو درست کنی؟ گفتم: امروز بیکارم میخایی بیام ؟ گفت اگه بشه خیلی خوبه .گوشی رو دادم به خاهرم و رفتم لباس هامو بپوشم.
آماده شدم و به خاهرم گفتم نمیایی؟ گفت نه فقط صبر کن یه چیزی هستباید ببری برا سمیه . یه پاکت کوچیک بود . گرفتم و راه افتادم تا رسیدم در خونشون ، زنگ زدم تا سمیه جواب داد درو باز کرد و رفتم داخل .
نمیدونستم تنهاست . وقتی رفتم تو خونه یه کم خجالت کشیدم گفتم : سمیه جان میخایی برم بعدن بیام ؟ گفت: نه بابا بیا راحت باش .
سمیه یه شلواره تنگ با یه بلوز تقریبا بلند تا باسنش پوشیده بودوروسری هم داشت . از خدا خاسته پاهاشم جوراب نداشت ( آخه من عاشق پاهاشم) .
رفتم سراغ تلویزیون و شروع کردم به تنظیماتش تا 15 دقیقه ای طول کشید و درست شد. .
نمیدونستم چطوری حرف رو به سکسی بکشم . آخه هیچ وقت فکرش رو هم نمیکردم با سمیه تنها بشم و بخام باهاش سکس کنم.
دیدم داره میوه و چایی میاره .
گفتم : چرا زحمت میکشی بابا ؟
گفت : این چه حرفیه بابا ؟ یه پسر خاله مهربون داریم دیگه رو زمین .
اومد نشست . شروع کردیم به حرف زدن . بلوزش تنگ بود و سینه های بزرگش کاملا مشخص بود . همین طور که صحبت میکردیم نگاهم به پاهاش بود که دیدم گفت : مهران چته ؟ گفتم راستش (با یه کم خجالت) : پاهاتو میبینم یه جوری میشم . گفت چجوری؟ که من سرخ شدم . دیدم لبخند میزنه . گفتم : خیلی نازن . گفت یعنی چی؟ ( تا حالا شوهرش بهش نگفته بود پاهاش نازن) گفتم : خوب خوشگلن. پاهای دختر نصف خوشگلی دختره . اینو که گفتم دیدم یه جوری شد . کیر من نیم خیز شده بود . دیدم چشمش افتاد بهش . پا شد رفتتو اتاق یه کم دیگه اومد دیدم رفته جوراب پوشیده . گفتم : سمیه جان چرا جوراب پوشیدی ؟ گفت : همینطوری تو اذیت نشی . گفتم: باباچه اذیتی . من دوسشون دارم . دیدم خنده معنی داری کرد . از فرصت استفاده کردم و گفتم : بده خودم برات در بیارم . گفت : چی؟
گفتم پاهاتو بده جوراباتو در بیارم . دیدم یه جوری شد . خودم پاهاشو از زمین برداشتم و گذاشتم تورو پاهام . دستمو کشیدم روپاها ش و بعد جوراباشو کندم و باز نازشون کردم . فک کنم فهمیده بود . ولی خودشم یه کم حشری شده بود با ناز کردن من . میخاست پاهاشو بندازه که گرفتم پاهاشو . گفتم : سمیه جان میشه یهبوس کنم ؟ گفت : دیوونه شدی مهران ؟ گفتم : آره . دیوونه تو و پاهات . دیدم یه کم ناراحت شد. میخاست بکشه پاهاشو نزاشتم و یه بوس کردم . دیدم بله بوسم کار خودشو کرده . دیگه کاری نداشت . داشتم پاهاشو میمالیدم و میخوردم . میگفت : مهران تودیوونه ای . آخه پارم میخورن ؟ گفتم : تونمیدونی چهلذتی داره برام .
گفت: بسه دیگه حالم داره بد میشه . گفتم: منم میخام حالت بد بشه . هر دو خندیدیم . گفت : مهران میدونستی دوست دارم ؟ گفتم : راستش آره . اگه نمیدونستم که همچین جراتی نداشتم . خندیدو گفت گرمم شده و روسریشو باز کرد. موهاش بلند بود رویخت پشت سرش . گفتم نازتر شدی گلم . کیر من زیر شلوارم سیخ شده بود . دیدم فهمیده وداره پاهاشو میماله بهش . گفتم چی کار میکنی؟ داره میترکه . خندید و گفت بزار بترکه . باورم نمیشد . راهی که انتخاب کرده بودم کاملا جواب داده بود و سمیه کاملا حشری شده بود و شهوت از نگاهش میباریرد. دستمو از رو پاهاش کشیدم بالاتر تا برسه به روناش . رون های بزرگی داره خیلی نرم بود . گفت مهران چی کار میکنی؟ گفتم میخام بیشتر گرمت کنم . یه کم رفتم نزدیکتر تا روناش افتاد رو پاهام و خودشو نزدیکتر شد . دستمو انداختم گردنش و بوسش کردم . گفتم دیدی منم دوست دارم ؟ گفت لباتو میخام . منم بدون هیچ صحبتی رفتم سراغ لباش. لباشو داشتم میخوردم . مزه رژ لبش خوب بود . دیگه دیوونه شده بود .دستش از رو غریزه رفت رو سینه هاش دیدم داره ناله هاش شروع میشه . با خنده گفتم اون کار منه کار تو یه چیز دیگست . با نگاهم کیرمو نشونش دادم .
باز شروع کردم به خوردن لب هاش و گردنش . دیدم دستشو برد طرف کیرم و مالیدش . دیگه داشت میترکید . منم دستمو بردم لایه پاهاش . دیدم یه تکونی خورد و گفتآره بمالش . از رو شلوار معلوم بود کسش تپله . شروع کردم به مالیدن . دستمو آروم کردم تو شلوارش . باورم نمیشد . شورت نداشت . چون شلوارش یه کم زخیم بود نفهمیده بودم . همین که دستم خورد به کسش داغی بدنش رو فهمیدن . کیرمبیشتر بزرگ شد . گفتم سمشهجان پاشو شلوارتو در بیارم . گفت : نه دیگه مهران همین خوبه . گفتم : یعنی تو دلت میاد من این طوری بمونم ؟ دیدم راضی شد . گفتم بیا جلوم خم شو خودم در بیارم واست . کونش طرف من بود خودش بلوزش رو در آورد . یهسوتین مشکی داشت . گفتم خم شو . وقتی خم شد بزرگی کئنش بیشتر جلوه کرد . از روی شلوار یدونه بوس کردم که اهی کشید و گفت درش بیار. آروم شلوارشواز بالا گرفتو کشیدم پایین . وای ی ی ی ی ی ی چه کون نازی داشت . خیلی خوشگل بود شلوارش رو تا زیر کونش کشیدم صورتمو گذاشتم لای لپای کونش دیدم اونم داره لذت میبره . خیلی لحظه قشنگی بود . داشتممیمردماز شهوت. شلوارش رو تا ته کشیدم و در آوردم . کونشو باز کردم . وای چه سوراخ نازی . گفتم حبیب تا حالا از کون نکرده ؟ گفت نه . گفتم میگم آخه تنگه . خندید . بیشتر خم شد و کسش از پشت زدبیرون . یه کس خوشگل
قهوه ای کم رنگ . تمیز بود . تازه اصلاح شده بود. آر.م زبونم زدمبهش . دیدم رفت جلو . گفت چی کار میکنی؟ گفتم میخام بخورمگلم . گفت دیوونه ای ؟ گفتم مگه چیه ؟ تا حالا نخورده ؟ گفت نه . گفتم حالا میخورم میبینی چه حالی داره . شروع کردم به خوردنه کس تپل و خوشگلش . دیگهنالههاش بلند شده بود . گفتم منم شلوارمو در بیارم ؟ گفت اگه دوس داری در بیار. اومد نشست . پاش شدم و شلوارمو در آوردم . شرتتنگ پام بود . سیخی کیرم چشماشو از حدقه زده بودبیرون . بلوزممدر آوردم . فقط شورتم مونده بود . گفت کیرت بزرگه ها . گفتم قابل شمارو نداره عزیزم.
اومدجلومو از رو شورت مالیدش. گفت خیلی سفت شده شیطون . ( با خنده ) گفتم پس چی؟ گفتم دراز بکش روزمین . نشستم روشکمش و شرتمو کشیدم پایین . تا کیرم زد بیرون . گفت وای ی ی ی ی ی ی ی . چه نازه . گفتم قابل شمارو نداره . بادستش گرفت و مالیدش . نمیخاست بخوره منم مجبورش نکردم . فقط آب دهنش رو میزد رو دستش و خیسش میکرد . یه کم باهاش بازی کرد . کیرو گرفتم گذاشتم روسوتینش مو مالیدم . سینههاشو از سوتین در آورد دور کیرم فشار داد . احساس خوبی بود . هم من و هم اون داشتیم لذت میبردیم . شوهرش تا حالااون طوری باهاش بازی نکرده بود . گفتم اجازه هست ؟ گفت چی؟ دراز کشیدم روش و کیرم و گذاشتم دم کسش . مالیدم بهش داشت ناله میکرد . یه کم مالیدم . گفت : مهران جان بازر دیگه . منم داشتم میمالیدم تا حریص تر بشه . دیدم دستشو برد پایینو کیرمو گرفت و فشار داد تو کسش . وایییییییییییییییییی خیلی داغ بود . دیدم داره داد میزنه : آخخخخخخخخخخخ مهران تا ته کن . منم تا ته کردم تو کسش . شروع کردم به تلمبه . . پاهاش رودور کمرم حلقه کرده بود . بهتر از این نمیشد . کیرمو در آوردمو مالیدم سوراخ کونش. گفت نه مهران از کون نه . گفتم فقط سرش عزیزم . نمیزاشت تا دستمو بردم سوراخ کونش یه کم مالیدم . کیرمو گذاشتم تو کسش یه کم تلمبهزدمتاحسابی خیس شد . در آورد و مالید رو سوراخ کونش با انگشتم یه کم گشادش کردم .داشت درد میکشید . ولی با نوازش تسکینش میدادم . دیگه وقتش بود که کون خوشگلش رو بکنم . تو همون حالت کیرمو خیس کردمو گذاشتم دم سوراخش . یهکم مالیدم . میگفت مهران نهههههههه. توجه نکردم . آروم فشارش دادم . نمیرفت تو . خودشو میکشید عقب منم نمیزاشتم. یه کم فشارو بیشتر کردم دیدم داره باز میشه سوراخ. داشت ناله میکرد . آخخخخخخخخ نه مهران . درد داره . سوراخش باز شد و سر کیرم رفت تو کونش. داد زد گفت :آخخخ خ خ خ خ خ پاره شدم در بیار. در آورد کیرمو . بازم فشار دادم .این بار یه کم راحت تر رفت تو . چند بار این کارو کردم . وقتی براش عادی شد و داشت حال مبکرد. منم کیرمو تا نصفه کردم تو کونش دیدم بازم داد زد . گفتم عیب نداره عزیزم خوب میشه . شروع کردم به تلمبه تو کونش یه کم تلمبه زده بودم که دیدم داره آبم میاد . گفتم اگه بریزم تو کونش دردش بیشتر میشه نا راحت میشه. در آوردمو ریختم رو کوسش . دیدم داره حال میکنه دستشو آورد جلو آبمو رو کوسش مالید . . دراز کشیدم روش و خودمو چسبودنم بهش حسابی لباش رو خوردم .
گفت مهران جان دستت درد نکنه . مزه یه سکس واقعی رو نچشیده بودم . لبامو خورد .
نظر بدین داستان های دیگمو بزارم .
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
صفحه  صفحه 80 از 94:  « پیشین  1  ...  79  80  81  ...  93  94  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان های سکسی مربوط به سکس آشناها

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA