انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 82 از 94:  « پیشین  1  ...  81  82  83  ...  93  94  پسین »

داستان های سکسی مربوط به سکس آشناها


مرد

 
سکس با سمانه زن برادرم

سلام اسمم وحیده ما تو یه خانواده 5 نفری هستیم دو تا برادر دارم که اونا از من کوچیکترن و ازدواج کردن ولی من ازدواج نکردم!!!میخوام یه خاطره کاملا واقعی براتون بنویسم امیدوارم خوشتون بیاد
ما سه برادر با هم خیلی راحتیم حتی کیرایه همدیگرو دیدیم و با هم کس هم کردیم کیر ما سه برادر بزرگه ولی از من بزرگتر از اوناس وقتی بلند میشه بیست و هفت هشت سانتی میشه طبق عادت ما هرجا که مجردی باشیم همش تعریفامون میره سمت کیرایه بزرگمون و مخصوصا از من که داداشامم توش موندن حتی یه بار یه جنده رو برده بودم وقتی کیرمو دید ترسیده بود و می خواست نده میگفت این بره تو کس من دیگه نمیتونم کس بدم کسمو جر میدی!!!!!....


ماجرا از اونجایی شروع شد که خونه ما با داداشم یه ساختمونه و اونا طبقه بالان ما یعنی من و بابا مامانم پایینیم یه شب بابا مامان نبودن داداشمم هنوز نیومده بود منم پایین نشسته بودم یهو سمانه اومد تو پله ها و صدا زد منو رفتم گفتم چی شده گفت اگه میشه بیاین بالا یه سوسک تو آشپزخونس بکشنینش منم رفتم بالا و بعد از کلی دهن سرویسی سوسکه رو کشتم انداختمش بیرون بعد اومدم بیام پایین سمانه گفت آقا وحید تنهایین؟گفتم آره گفت خوب بمونین یه کم میوه بیارم بخوریم منم تنهام تا شوهرم بیاد حوصلمون سر نره منم گفتم باشه نشستم رو مبل اونم میوه آورد نشست و بعد تلویزیون را روشن کرد گذاشت یه آهنگ پخش کنه منم هیچی نمی گفتم یه کم گذشت یهو اومد نزدیگتر گفت آقا وحید یه سوال میخوام بپرسم ولی میخوام فکر بد نکنین منم گفتم بپرسین مگه چیه که فکر بد بکنم گفت خوب حالا فقط میخوام مطمئن بشم گفتم باشه بعد پرسید راست میگن اونجات خیلی بزرگه منم یهو جا خوردم از سمانه بعید بود خودمو زدم به اون راه گفتم کجام؟؟؟گفت اونجات دیگه گفتم کجام دستم پام قدم کجام گفت بابا آلتتو میگم گفتم آها سمانه از تو بعیده اگه شوهرت بفهمه هم من هم تورو نابود میکنه



گفت گفتم که فکر بد نکن فقط می خوام ببینم راست میگن و درست شنیدم فهمیدم بعضی وقتا که ما حرفشو میزدیم سمانه شنیده بوده گفتم از اونجایی که با بیشتر رفیقام و داداشا راحتیم آره خیلی بزرگه گفت با داداشتم راحتی دیدی؟؟گفتم آره گفت یعنی از شوهر منم بزرگتره آخه از اون خیلی بزرگه منم هم خیلی باهاش حال میکنم هم خیلی اذیتم کرده منم توش مونده بودم انگار این سمانه نبود باهام حرف میزد گفتم آره از شوهر تو تقریبا نصف از منه گفت واییییییییی و بلند شد رفت بعد یه کم برگشت و نشست دیگه هیچی نگفت....بعد یه کم سکوت گفت وحید یه خواهش ازت دارم فقط قول دادی فکرایه بد نکنی گفتم بگو گفت من تا نبینم باورم نمیشه مگه میشه 2 برابر اون باشه پس دیگه چی میشه داری دروغ میگی میخوام ببینمش منم گفتم سمانه بزار من برم حالت خوب نیست برامون شر درست میکنی گفت نه بشین شوهرم حالا حالا نمیاد آمارشو دارم خیالت راحت بعد بهم نزدیک شد گفت میزاری فقط ببینمش گفتم باشه



منم کم کم داشتم حشری میشدم اومد گفت درش بیار پس منم شلوارمو کشیدم پایین با شورت گفتم بفرما گفت اینجوری گفتم بقیش پا خودته گفت نه دیگه من دستت نمیزنم فقط میخواستم ببینم گفتم پس دیدن نداره وشلوارمو اومدم بکشم بالا پرید دستمو گرفت گفت باشه خودم میبینم بعد آروم شورتمو کشید پایین کیرم پرید بیرون هنوز خواب بود ولی یه 16 سانتی میشد گفت واییییییییی این چیه دیگه این که یه لولس گفتم خوب دیدی مطمئن شدی بسه دیگه گفت باید تو هر حالتی ببینمش چرا خوابه این گفتم باید بیدارش کنی اگه میخوای بعد شروع کرد دست زدن بهش و مالوندنش و برام جق میزد تا کم کم بلند شد و همینجور داشت رشد می کرد تا کامل سفت شد حالا یه کیر 28 سانتی جلو روش بود گفت چرا دروغ گفتی از شوهرم یه کم از این کوچیکتره گفتم همین یه کم برای یه زن دوبرابر اثر داره خوب باهاش ور رفت منم حسابی حشری شده بودم ولی نمیخواستم به داداشم خیانت کنم ولی شیطون داشت کار خودشو می کرد



خوب که مالیدش گفت این بره تو یه دختر یازن دیگه نمیتونه سکس داشته باشه اگه 10 تا شکمم زاییده باشی بازم این جرت میده فهمیدم کم کم حشری شده گفتم بسه دیگه الان یکی میاد گفت نفهمیدی گفتم کسی نمیاد بزار حالمو بکنم گفتم می خواستی ببینی دیدیش دیگه گفت وحید جون بیا امشب تو شوهرم باش با این کیرت میخوام مزشم بچشم ولی فقط امشب دیگم کاری نمیکنیم گفتم باشه فقط خودت گفتی جر میخوری گفت از خدامه کیر شوهرم بازم کرده اینو میتونم یه کاریش بکنم بعد یهو کیرمو کرد تو دهنش و شروع کرد به خوردن و همش آهو اوف میکرد و میگفت جووونننن میخوام بکنمت تو کسم میخوام خودمو جر بدم با تو حسابی حشری شده بود ظاهرا عاشق کیر بزرگ بود شایدم برایه همین با داداشم حال میکرد و همو میخواستن چون کیر اونم بزرگ بود خوب که لیسش زد نزدیک بود آبم بیاد بهش گفتم گفت میتونی بازم بلندش کنی میخوام اول یه آب بخورم جون بگیرم بعد بهت بدم منم گفتم میتونم اونم شروع کرد به خوردن تا آبم پاشید بیرون و بشترشو خورد





بعد رفت دهنشو شست و برگشت گفتم حتما پشیمون شده ولی تا برگشت گفت زود باش که دارم میمیرم منم پریدم لباساشو در آوردم تا حالا لخت ندیده بودمش با لباس یه کم لاغر میزد ولی لختش خیلی سکسی بود افتادم به جونش و شروع کردم به خوردنش همش می گفت بخورم بخور همه جامو بخور با اون کیرت رفتم سراغه کسش یه آهی کشید و گفت یالا بخور بخور همش مال توس بخورش منم خوردم و لیس زدم تا ارضا شد یه کم خوابید بعد پاشد گفت پس جرم ندادی گفتم هنوز که نرفتم کیرمو کرد تو دهنش گفت بزار سفت سفتش کنم که جرم بده حسابی بعد دراز کشید و پاهاشو باز کرد و گفت وحید برو تو که دارم میمیرم کسم کیر بزرگ می خواد بکن توش جرم بده منم گذاشتم دم کسش و آروم کردم توش کیر داداشم کار خودشو کرد خیلی سخت نبود و رفت تو ولی آخراش که رسید بزرگیه کیر من خود نمایی کرد سمانه گفت جوووووووونننننننننننننننن ججججججججرررررررررررررر خووووووورررررررررررررررررردم کیرت رسید به نافم تو شکمم حسش میکنم منم باقیماندشو دادم تو که گفت آآآآآآآآآآآیییییییییییی جججججججججججررررررررر خخخخوردم جقدر بزرگه چرا تموم نمیشه گفتم تموم شد آخرش بود گفت خوبه بکن حالا جرم بده





شروع کردم به تلمبه زدن که یهو یاد کونش افتادم گفتم شاید دیگه نشه بکنمش گفتم سمانه کونتو میخوام گفت نههههههههههههه از کون کم دادم کیرت جرم میده فهمیدم به دادشم داده گفتم نترس یه جوری می کنم درد نکشی حالم بیای از تو کسش در آوردم و حسابی کیرمو با آب کسش خیس کردم و گذاشتم دم کونش سمانه هم لباشا گاز گرفته بود و آماده جر خوردن آروم دادم تو بازم چون قبلا داده بود سرش رفت تو منم نگه داشتم تا عادت بکنه بعد آروم آروم همینجور تاتهش کردم توش سمانه هم با هر فشار من یه آخ بزرگ می گفت تا تهش که دادم تو نگه داشتم سمانه هم گفت تموم شد انگار یه چیزی رسیده به گلوم خندم گرفت گفتم آره تموم شد گفت خوبه گفتم الان از دهنم میاد بیرون گفتم قربون تو بشم الان جرت میدم سمانه جونم گفت جرم بده مال خودته کونمو بکن عاشق کیر بزرگتم پارم کن واییییی جر خوردم وحید پارم کردی





منم داشتم تلمبه میزدم دیگه داشت آبم میومد بهش گفتم گفت بریز توم میخوام ببینم کجام میره این آب با این کیر بزرگ منم چنتا تلمبه زدم و با فشار آبمو ریختم تو کونش سمانه هم یه داد کشید فکر کنم ارضا شد و گفت سوختم آبت از کونم رسید به حلقم چه کیری داری چقدر داغه کیرمو آروم کشیدم بیرون و پاشدم همینجور لخت رفتم پایین و رفتم حموم اومدم بیرون دیدم کسی نیست یه زنگ زدم سمانه گفت کسی نیست ولی یادت باشه بنا شد همین یه بار باشه ها تا حالا هم دیگه نشده دو سه باریم موقعیت بوده یه دستی بهش زدم گفتم سمانه کیر بزرگ نمیخوای ولی نه دعوا میکنه نه چیزی هیچی نمیگه و میره ولی رو مخشم تا بازم بده آخه خیلی حشریه و مثل فیلم خارجیا کس و کون میده نه مثل این جنده ها که میکنمشون میان مثل مجسمه کس و میدن و میرن.....
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکس با زندایی جونم

سلام من مهرادم ۱۹ سالمه این داستانی که میگم واقعیته که چند وقت پیش اتفاق افتاده
من ی زن دایی دارم که خیلی تر تمیزه سینه های درش پروپاچه بزرگ و یه کونه گنده خراکه کردنه خب این زن دایی من اول بچه دار نمیشدنو من اصلا تو نخش نبودم یعنی از بچه گیم با اینا بودم داییم که اولا برا کار میرفت تهران خونشون کسی نبود ک پیشش بخوابه بیشتر وقتا من میخوابیدم اونوقت خیلی بچه بودم ، این داستان گذشت تا اینا بچه دار شدن و من وقتی ب بچه هاش شیر میداد دوسداشتم منم بخورم اینقد ک بزرگو خوشگل بودن بعد چند وقت دوباره خونشون کسی نبود و به من گفت ک بیا و خونه ما بخآاب منم با کله قبول کردمو رفتم خونشون این همش با پاهاش ور میرفتو اهو اوه میکرد میگفت ک درد میکنه نمیتآنه بخوابه،گفتم زن دایی میخوای بذات بمالمش. پا پروو ایت تمام دستمو گذاشتم رو رونش ک جفت پاهاش بالا بودن ب ظاهر برای ایکه درد میکردن ،دستمو زدم ب رونش دیدم یجوری شد یهد بهش گفتم برگرد تا بمالم برات بشت من درجا راست کردم (از کیرمم بگم ک ۱۹ سانته قدمم ۱۹۰ هستش ) بر گشتو یذره مالیدم براش بعد گفت دستت درد نکنه و خوابید من که طاقت نیاوردم رفتم دستشوییو خودمو خالی کردم تصور اون پاها و کونه گندش داشت دیوونمم میکرد پیشه من لباس ازاد میپوشید ک شلوارو کونه کندش بیشتر معلوم بشه بیشتتر وقتا پشت بهم میکرد و به بهانه های الکی خم میشد تا از زمین ی چیزایی برداره و کونشو میچسبوند ب کیرم طوری ک ه خم میشد کیرم دقیقا تو کسش میرفت

این قضیه ها گذشت ی روز هیچکس از فامیل تو شهرمون نبودن همه رفته بودن شهررستان بچه هاشم برده بودن با خودشون تو این شهر من بودمو زن دایی عزیزو کون گندم بهش پیشنهاد پدادم ک بیا بریم باهم خونه ما غذا بپز تا بخوریم اولش قبول نکرد بعد راضی شد داشتیم میرفتیم تا لباساشو عوض کنه خم شد تو حیاطو باز من رفتم خوردم ب کونش لباساشو عوض کرد و باهم رفتیم خونمون وقتی بردمش تو خونه خالی خودمون ک کس نبود تو کونم عروسی بود رفت مانتشو در اورد ی لباس خوشگل پوشیده بود بای شلوار تنگ ک ادمو دیوننه میکرد رفت تو اشپز خونه ب بهانه های مختلف بهش میچسبوندم دیگه طاقت نیاوردم رفتم نشستم تو اتاق ک فیلم نگاه کنم.اوردم داشتم نگاه میکردم ک یکدفعه اومد حول شدموفیلمو قط کردم اومد گفت بی تربیت فیلمه چی نگاه میکردی گفتم هیچی گفت همشو دیدم تازه دوهزاریم افتاد ک از لای پر داشته نگاه میکرده گفتم باوجود خانممی مثه شما نمیشه کاری جز این کرد دستمو بردم لای پاش دیدم هیچی نمیگه نم نم بردم سمته کوسش دیدم هیجی نگفت لبمو بدمنز دیکشو ی بوس ازش کردم گفت امروز در اختیاره توام گفتم دمت گرم بابا گفت میدونه از خیلی وقته ک من تو کفشمو میخوامش ک نذاشتم حرفاش قط شه لب ازش گرفتم شرو کردم ب لباساشو در اوردن پیرنشو در اوردم دوتا سینه های خوشگلش افتادن بیرون سوتینش گل گلی بود ک نمیتونستن اون سینه های گندسو نگه دارن درش اوردم سوتئنشو شرو کردم ب خوردنش که صداش بلند شد مهراد اروم تر همش ماله خودته همه لباساشو دراوردم شرتشم کندم از تنش شرو کردم ب مالینده کونه گندش ک گفت بسه حالانوبته منه لباسامو در اورد رفت سراغه کیرم گفت وای چقد بزرگ شده از اون بچه گید میدونستم کیرت لزرگ میشه گذاشت تو دهنش اونقد حرفه ای میخورد ک نگو نپرس ،یه بار ابم اومد و ریختم تو دهنش اونم همشو خورد دوباره کیرم بلند شد گفتم بخواب ک میخوام بکنمت خوابید رو کمر پاهاشو دادم بالا اونقد کیرمو مالیدم ب کسش ک داشت دیونه میشپ با یه حرکتکلشو کردم تو ک دادش در اومد گفت مهراد اروم تر گفتم ببخشبد و شرو کردم ب تلمبه زدن شالاپو شلوپ صدا میومد م گفت بخواب من بشینمرو کیرتو تلمبه بزنم نشست رو کیرم با تمامه سرعت تلمبه میزد ک دیدم شل شدو ابش اومد و خوابید روم .بلندش کردم گفتم چهار دستو پا بشین نشست گفتم میخوام بذارم تو کونت گفت ن نمیشه گفتم فقط اینبار و اجازشو گرفتم معلوم بود از کون نداده ک کیرمو چرب کردمو گذاشتم دم سوراخش فشار دارم با ی فشار رفت تو جبغ کشید گفتم نکش الان درس میشه ک گفت در بیار ب حرفش گوش ندادمو فشار دادم تو شرو کردم ب تلبه زدن حالا دیگه خودشم راضی بود میگفت جرم بده با اون کیرت که ابم داشت میومد همشو بافشار ریختم تو کونش بعد ولو شدم روتخت اومد کنارم دراز کشید لبامو میخورد باهم رفتیم حموم تا شب دولار کردمش از اون به بعدم هر وقت موقعیت باشه میکنمش نبودم برام ساک میزنه..،
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
دختر عمه شهوتی

سلام‬ ، من حسینم و الآن ۱۸ سالمه و سوم ریاضیم‬. ‫من در یک شهرستان کوچک زندگی می کنم (حالا بمونه کجا!) قبل از هرچیز بگم که این داستان قسمت ‫سکسیش خیلی زیاد نیست و سعی کردم عین حقیقت باشه و حتی یک جمله بهش اضافه نکنم.

‫من تازه رفته بودم کلاس اول راهنمایی! تو اون دوران هنوز فیلم سوپر ندیده بودم چه برسه فکر کس کردن به‬ سرم بزنه و هنوز به بلوغ نرسیده بودم و من بودم یه کیر کوچیک‬ ‫من اون موقع ها با چندتا از همکلاسی هام با هم ور میرفتیم و یه جورایی حال می کردیم. خوب بگذریم بریم‬ سر داستان اصلی‬ ...
‫.بنده یه دختر عمه دارم به نام راضیه که اون زمون که من کلاس اول راهنمایی بودم اون سوم راهنمایی بود‬ ‫و اما در مورد راضیه: راضیه دختری بود سفید، یه کم تپل مپل و انصافا خوشکل. او خیلی دختر حشرییه‬ (اینو اون زمونا نمی دونستم بعدا فهمیدم) ما دو تا از بچگی با هم بزرگ شده بودیم و روابطمون خیلی خوب‬ بود و مثل دو تا دوست واقعی بودیم برای هم‬ .
‫من اصلا به بدنش فکر نمی کردم اون زمون چون هنوز زیاد از این چیزا حالیم نبود، یه روز خونواده ی ما و‬ ‫خونواده ی راضیه با هم خونه مادربزرگ برای شام دعوت بودبم. طبق معمول من با راضیه تو اتاق صحبت می کردیم که بهم گفت حوصلم داره سر میره‬ . ‫منم بهش گفتم منم همین طور چی کار کنیم؟‬ ‫.گفت: من میگم بیا یه بازی بکنیم‬ .
‫گفتم چه بازی؟‬
گفت نمی دونم، دکتربازی خوبه؟‬
گفتم آخه این بازی واسه بچه هاس یکی ببینه زشته‬ .
بالاخره با اصرار او قبول کردم‬ . ‫رفتیم تو یه اتاق خالی که یه تخت هم داشتو بهم گفت: من دکترم تو هم مثلا بیماری. منم قبول کردم. منو‬ ‫خوابوند و بهم گفت: خوب حسین آقا چتونه؟‬ ‫منم گفت: یه خورده دلم درد می کنه.. لباسمو بالا زد و یه خورده شکممو مالید. دیدم داره کم کم دستش پایین‬ ‫میره و دستاش یه خورده داره می لرزه..... آروم دستشو گذاشت روی کیرم من چشامو بستم و کیرم آروم آروم‬ ‫راس کرد. البته یادمه خیلی کوچیک بود، یه خورده اونو از رو شلوار مالوند و منم حسابی حال کردم. خواست‬ ‫که شلوارمو از پام بیرون بیاره که یهو از بیرون صدا زدن: بچه ها بیاین شام بخورین. راضیه بهم گفت: خوب‬ برای امروز بسه ادامشو فردا‬ ...
اون شب تموم شد و دو روز بعد اونا اومدن خونه ی ما. او سریع اومد تو اتاق من و در رو بست و بدون‬ ‫مقدمه کیرمو گرفت، و منو پرت کرد رو تخت و شلوارمو خواست بکشه پایین که من جلوشو گرفتم و گفتم می‬ ‫ترسم بیرون بفهمن... ولی اون با زور شلوارمو پایین کشید و یه ده دقیقه ای با کنجکاوی بسیار با اون بازی‬ می کرد!!! حالا که یادم میاد می بینم اصلا من کنجکاو نبودم ببینم کس چیه و چه شکلیه؟؟؟‬
‫چند هفته گذشت و روابطمون به این شکل تبدیل شد و هر چند روز که هم رو می دیدیم سریع با کیر من ور‬ ‫می رفت ولی او اصلا لخت نمی شد! یه روز بهم زنگ زد که حسین به بهونه درس کردن کامپیوتر بیا خونه‬ ‫ما... منم چند تا سی دی ور داشتم و راه افتادم. خونه ی اونا با خونه ما زیاد فاصله نداشتن. وارد خونه که‬ ‫فهمیدم که تنهاس و دیگه تا ته ماجرا رو خوندم. سریع منو برد تو اتاقش شروع کرد به لخت کردن من. این بار‬ ‫کامل من لخت شده بودم و احساس خجالت می کردم و او هم که این موضوع رو متوجه شد لباس خودش رو‬ ‫بیرون آورد. واااااای چی می دیدم دو تا پستون خوش فرم و سفیییید آویزون. با دیدن اونا یه حسی توم جریان‬ ‫پیدا کرد و نا خودآگاه شروع کردم به خوردن اونا. این بار خلاف همیشه او اول با کیرم بازی نکرد بلکه من‬ پدر پستوناشو در آوردم ولی چون اصلا این کارو بلد نبودم زود خسته شد و دیگه نذاش ادامه بدم. ‫بهم گفت: می خوای ببینی من به جای کیر چی دارم؟‬
‫گفتم: خوب معلومه کس داری؟‬
‫ولی کس چیه فقط از زبون دوستام اسمشو شنیده بودم. نه عکسی نه فیلمی و نه هیچ چی... این شد که خودم‬ شلوارشو پایین کشیدم و همچنین شرتشو. کسش خیلی پشمالو بود و من کسشو خوب نمی دیدم‬ . ‫من حدود یه دقیقه با کنجکاوی تمام به کسش زل زدا بودم که او دستمو گرفت و به کسش مالید احساس خوبی‬ ‫داشتم. اون روز کلی با هم ور رفتیم، پستوناشو می خوردم کسشو می مالوندم لب می گرفتیم و اونم حسابی با‬ کیرم ور می رفت‬ ... ‫این ماجرا تا چند ماه ادامه داشت، جوری که با هم قرار گذاشتیم بعد از مدرسه (که مدرسه هر دومون نزدیک‬ خونه مادربزرگ بود) بریم به خونه مادربزرگمون. و اونجا حالی به حولی‬ ...
‫این قضیه دیگه برام عادی شده بودم. اون دوران هیچ کدوم از دوستام کسو از نزدیک ندیده بود و من از همه‬ جلوتر بودم‬ .بعد از گذشت چند ماه نمی دونم چی شد که یهو به یه چشم به هم زدن دیدم سال دوم دبیرستان هستم‬ . ‫بله، من الان دوم دبیرستان بودم و از چند سال پیش که با راضیه سکس داشتم تا الان اصلا سکس نداشتم و‬ اصلا بهش حتی فکر هم نمی کردم. دیگه دوران بلوغم بود و احساس می کردم خیلی شهوتیم و در کل حالم‬ خیلی بد بود و هفته ای چند مرتبه جلق می زدم و از این کار خیلی خوشم میومد‬ . خیلی به کس احتیاج داشتم ولی همون طور که گفتم من در یک شهرستان کوچیک زندگی می کنم و تو این‬
خراب شده هیچ غلطی نمیشه کرد. (البته یه خورده بی عرضگی خودمه). یه مرتبه یاد دوران بچگیم (اول‬ ‫راهنمایی) افتادم و دختر عمم راضیه. او الآن تهران درس می خوند (دانشکده) رفتم تو فکر باورم نمی شد که‬ من قبلا باهاش سکس داشتم‬ .
‫فکر می کردم شاید خواب بوده ....ولی نه... اصلا چی شد یه مرتبه همه چی تموم شد...اصلا یادم نمیومد.....‬
‫دیگه تمام فکرم راضیه بود... منی که یه شاگرد ممتاز بودم و درسم عالی بود با افت شدید تحصیلی مواجه شدم‬ (معدل اول دبیرستان:08:91 و معدل دوم: 21:81). همش فکر می کردم چه جوری به یادش بیارم و بهش‬ بفهمونم که من الان بهش نیاز دارم‬ . ‫کاری از دستم بر نمیومد. او تهران بود و من اینجا ..... با جلق زدن خودمو ساکت کردم تا تابستون که قرار ‫شد با خانواده برم تهران، از خوشبختی من قرار شد که راضیه هم که چند تا از وسایلشو تهران جا گذاشته بود با ما بیاد و زود برگرده.... خیلی خوشحال شدم. به خودم گفتم اگه قراره کاری بکنم این بهترین موقعیته‬ .
بالاخره روز موعود فرا رسید. من و راضیه عقب نشستیم و بابا و مامان هم جلو‬ . سعی می کردم خودمو بهش بچسبونم و تو خواب سرمو روی پاهاش می ذاشتم و‬ ‫رسیدیم تهران رفتیم خونه یکی از فامیلامون. راضیه هم دوران دانشجویی شبا اونجا تلپ بود. شب اول که‬ ‫نتونستم کاری بکنم. رفتار راضیه با من جوری بود که اصلا انگار هیچ چی بین ما نگذشته و این کارو برای‬ ‫من سخت تر می کرد. بالاخره شب دوم فرا رسید..... من جامو یه متری راضیه انداختم. و سعی کردم خوابم‬ ‫نبره یه ساعتی گذشت و کاملا به بدن راضیه خیره شده بودم. چه هیکلی داشت. اصلا قابل مقایسه با سوم‬ ‫راهنماییش نبود. خیلی حالم بد بود دلو زدم به دریا و بالشتمو چسبوندم به بالشت او و خیلی آروم لبمو گذاشتم‬ ‫رو پیشونیش. خیلی آروم جوری که بیدار نشه. قلبم با چنان سرعتی می زد که می ترسیدم راضیه از صداش‬ ‫بیدار بشه. یه خورده شجاع تر شدم و دستمو آروم گذاشتم روی پستونش دکمه بالای پیرهنشو باز کردم یه‬ سوتین مشکی دیدم داشتم می مردم. دیگه نمی فهمیدم که دارم چی کار می کنم. دستی که آروم رو پستونش بود‬ ‫رو یه خورده محکم تر فشار دادم که یهو از خواب پرید و با جیغ خیلی بلندی که کشید بابام بیدار شد و پرید تو‬ ‫اتاق. من که شهوت از سرم پریده بود و حسابی خودمو خیس کرده بودم گفتم: هیچ چی راضیه خر و پف می‬ ‫کرد خواستم بیدارش کنم که ترسید و جیغ زد. بالاخره بابام رفت و راضیه بلند شد و رفت تو یه اتاق دیگه.....‬

اعصابم شدیدا خورد بود. به خودم گفت اصلا بی خیال همون جلق خودمون رو بزنیم بهتره، کی کس می‬ ‫خواد! گرفتم خوابیدم. ولی خوابم نمی برد بعد از چند ساعت به زور خواب رفتم. صبح با صدای راضیه: لنگه‬ ‫ظهره نمی خوای پاشی. از خواب بیدار شدم. روم نمی شد تو صورت راضیه نگاه کنم. موقع نهار سر میز‬ ‫راضیه روبه روی من نشسته بود و هی بهم لبخند می زد و می گفت دیشب چی کار می کردی؟ باهام چی کارداشتی؟... و‬ ‫داشت جلوی همه آبرومو می برد. منم چرت و پرت جوابشو دادم و سریع غذامو تموم کردم و رفتم بیرون تو‬ خیابون با بچه ها‬ ...

‫بعد از ظهر اومدم خونه دیدم راضیه تنهاس و داره وسایلشو جم و جور می کنه. بهش گفتم: بقیه کجان؟ تو‬ داری چی کار می کنی؟‬ ‫گفت: همه رفتن بیمارستان ملاقات یکی از فامیلا و منم چون باید صبح زود برم خونه موندم تا کارامو تموم کنم. با شنیدن این که قرار بود فردا بره خیلی ناراحت شدم و به زمین و زمان فحش می دادم‬ .

رفتم پیشش نشستم و بهش گفتم: راضیه می خوام یه چیزی بگم، ناراحت نمی شی؟‬
گفت:نه هر چی می خوای بگو‬ ...
-‫آخه روم نمیشه

‫مگه چی میخوای بگی‫چی حدس می زنی؟
‫با دوس دخترت حرفت شده؟
دوس دخترم کجا بود بابا
‫زد زیر خنده و گفت: خاک بر اون سر بی عرضت کنن. حالا چی می خوای بگو، اگه روت نمیشه بنویس‬ .

‫فکر خوبیه.....
یه کاغذ برداشتم و خواستو داشتم براش می نوشتم که ملت ریختن تو خونه (بابا و مامان و عمو و‬ خیلی حالم کیری شد‬ .)
راضیه اومد کاغذ رو ازم بگیره. ولی من بهش گفتم: نه من پشیمون شدم‬ .
ولی با زور ازم گرفت و رفت که بخونه‬ ...
(با خودم گفتم الآن آبرومو می بره. ) آخه بعضی وقتا که به کلش می زنه هر کاری ممکنه بکنه‬ . عمو و بابا و بقیه رفتن دوباره بیرون‬ . حالا تو خونه من بودم و راضیه و مامانم‬ . مامانم رفت پای تلفن که بابا مامانش صحبت کنه (هر وقت بخواد باهاش صحبت کنه حداقل 54 دقیقه طول ‫میکشه). منم داشتم با بی حوصلگی کانالو عوض می کردم. راضیه اومد تو پذیرایی و یه نگاه بهم کرد و بلند ‫خندید و خواست یه چیزی بگه ولی نتونست از بس داش می خندید. بعد از چند دقیقه اومد نزدیک من و گفت تو اتاق منتظرم و رفت تو اتاق‬ ...
‫خشکم زده بود به اندازه ای خوشجال بودم که حد و اندازه نداشت. بعد از چند دقیقه بلند شدم و رفتم تو اتاق.‬ خیالم از بابت مامانم راحت بود‬ ...

‫به خودم می گفتم: تا 5 دقیقه دیگه داری کس راضیه رو لییس می زنی. دیگه مثل 5 سال پیش نبود. من الآن ‫.کلی فیلم سوپر دیده بودم و کلی داستان و خاطره خونده بودم. رفتم تو اتاق دیدم راضیه رو صندلی نشسته و یه صندلی هم رو به روش گذاشته. ازم خواست بشینم .

‫منم نشستم روبه روش. دستشو گذاشت رو شونم و بهم گفت: ببین حسین من مثل خواهر بزرگ تر تو می مونم،‬
‫اگه باحات راحتم واسه اینه که من و تو با هم بزرگ شدیم و تو رو برادر خودم می دونم. من نامتو پاره می کنم‬ و به کسی هم نمی گم. و فرض می کنیم که اصلا اتفاقی نیفتاده‬ . ‫من فکر کردم داره مثل همیشه مزه میندازه و منو دس میندازه. واسه همین صورت بردم تا نزدیک تا ازش لب‬ ‫بگیرم که محکم یه سیلی بهم زد. خیلی محکم.... اشک تو چشمام جمع شد......... بهم گفت: احترام خودتو نگه‬ دار عوضی........ همه چی دور سرم می چرخید. راضیه پاشد و رفت بیرون‬ . دو ساعت تمام اونجا نشستم و خشکم زده بود و تو فکر بودم‬ . ‫چرا همچین کاری رو کزد؟؟‬

از اون روز تا الآن من باهاش قهرم و روابطمون به صورت خیلی محسوسی تیره شده‬ . همه فامیل هم متوجه شدن‬ . ‫بلی دوستان این بود خاطره من و دختر عمه نامردم‬ . ‫بعد از اون ماجرا من کلی در موردش تحقیق کردم و فهمیدم که او تهران حسابی خلاف شده و چندتا دوس‬ پسرم داره و حتی بعضی شبا اونجا می خوابه‬ ... ‫آخه چرا باید دختری که به این همه آدم حال میده به من که اولین خاطره سکسیمون باهم بوده نده؟؟؟‬
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
زن دایی

سلام اسمم هومان هست.میخوام داستان سکس با زداییم رو براتون تعریف کنم.من الان 21سالمه وقتی دوم راهنمایی بودم داییم با مینا ازدواج کرد.اووووفففففففف شاه کس.کل فامیل دهنشون وا مونده بود.من از اون موقع تو فکر سکس باهاش بودم که بلاخره به آرزوم رسیدم.
یه روز با دوستامون داشتیم مشروب میخوردیم که یهو من کس خول شدم به مینا اس دادم.متن اس:یه روز میبوسمت فوقش خدا میبرتم جهنم و توهم به خاطر این که من بوسیدمت جهنمی میشی و اونوقت تو جهنم پیدات میکنمو هی میبوسمت وای چه بهشتی میشه این جهنم...بعد چندساعت برام اس اومد دیدم مینا اس داده وقتی فکر میکنی تو این دنیا تنهایی یکی این گوشه دنیا هست که به یادته.منو داری یه هسی بهم گفت مینا پایست.

خلاصه اس دادن ما چند ماه طول کشید که بحث به سکس کشیده شد و مینا گفت داییت اصلا به من توجه نداره و نمیتونه منو ارضا کنه به فکر یه دوستی هستم با کسی که بتونه منو درک کنه و نیازمو براورده کنه.اول دعواش کردم بعد دلم براش سوخت تا یه روز حالش خیلی بد بود داییمم رفته بود تهران.بهم زنگ زد بیا پیشم.اصلا تو فکر سکس نبودم ولی وقتی رفتم تو نظرم عوض شد چون مینا به اندازه ای خواستنی شده بود که هرکی بود نمیتونست جلو خودشو بگیره.از مینا بگم براتون 27سال سن قد 175 خوشتیپ و خوش هیکل کلا روانیشم.پوست گندمی.کمر باریک کون قلمبه.خلاصه نشستم رو مبل برام آب میوه آورد شروع کرد به حرف زدن دیدم داره حالتش تغییر میکنه که اشک تو چشماش جمع شدو گفت خیلی دوست دارم هومان منم بغلش کردمو بش گفتم منم دوست دارم یواش یواش آرومش کردم.دیدم سرشو آورد بالا تو چشمام زل زدو لباشو چسبوند به لبام دیگه حال جفتمون انقدر بد شده بود که چیزی جلو دارمون نبود انقدر لبای همو خوردیم که من بهش گفتم بریم رو تخت.قبول کرد رفتیم رو تخت سفت بغلش کردمو دوباره از هم لب گرفتیم که دیدم حال مینا خیلی خرابه شروع کردم به لخت کردنش.به گوشش خیلی حساس بود وقتی گوششو بوسیدمو لاله گوششو خوردم کلا وا رفت.اومدم پایین تا سینه هاش اوفففف گردو خوشگل همون سینه هایی که آرزو داشتم برای یه بار دست بزنم.کلی سینشو خوردم رفتم پایین تر شکمشو بوسیدم و رفتم تا به کسش اصلا باورم نمیشد این کس گاییده شده باشه تمیزو خوشگل انگار دختر باشه هنوز شروع کردم به خوردن براش میخوردم زبونمو تو سوراخش میچرخوندم که مینا فقط داشت آهو ناله میکردو سرمو به کسش فشار میداد خلاصه پاشد منو لخت کردو شروع کرد به ساک زدن وای داشتم دیوانه میشدم عوضی خیلی خوب میخورد.بش گفتم بسه برگرد اونم برگشت منم از پشت کیرمو کردم تو کس تنگش یهو یه جیغ زدو نفسش بند اوم گفت عزیزم خیلی کیرت کلفته دارم جر میخورم گفتم این دایی ما چه غلطی میکرد تو این چند سال گفت داییت کیرش خیلی کوچیکه.منم شرو کردم به عقب جلو کردن اونم هی ناله میزد و میگفت آیییییی جووووووون بکن جرم بده دارم میمیرم بکن منم داشتم با یه دست سینشو میمالیدم با یه دست سورتخ کونشو وا میکردم بعد چند دقیقه گفتم میخوام از کون بزارم که ترسیدو میگفت نه داغون میشم من به داییتم ندادم خلاصه شروع کردم به خوردن گوشش که دیدم دوباره وارفت کیرمو در اوردمو گزاشتم رو سوراخ کونش هیچی نگفت نم نم اروم اروم سرشو کردم تو که یه نفس عمیق کشید لامصب تنگ و داغ بود کونش معرکه بود شروع کردم کسشو مالیدن و نمنم فرو کردن کیرم تو کونش بلاخره بعد چند دقیقه تا نصفش تو بود و شروع کردم به کردن کونش داشت ملافه رو تختو پاره میکرد بعد منم بی وقفه میکردم که دیدم لرزیدو ارضا شد منم ذیدم داره آبم میاد کیرمو تا تح کردمو آبمو تو کونش خالی کردم بهد چند دقیقه بغلم کردو منو بوسیدو کلی تشکر کرد.بعد باهم رفتیم حموم و بعد حموم یه عصرونه دبش زدیمو رفتیم بیرون.اون روز بهترین روز زندگیم بود.از اون به بعد هواسم همش به مینا هست که یه وقت هرز نپره.منم همه جوره هواشو دارم.ببخشید اگه بد بود اما واقعیت زندگیم بود.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
کردن سمانه خواهرزنم

با سلام اسم خودمو میزارم امیر من یه خواهر زن داشتم به اسم سمانه که شوهر کرده بود اسم شوهرشم نویده سمانه یه کم لاغره ولی معلومه حشریه از چهرش میشد فهمید
داستان ما از اونجایی شروع شد که من بعد از ازدواج چند وقتی اوضاع سکسم با زنم خوب بود تا اینکه زنم دیگه انگار میلش کم شده بود و خودشم میدونست بیچاره همش از من عذر خواهی میکنه و میگه نمیتونم اون جور که باید بهت بدم و از این حرفا ...
گذشت تا اینکه این قضیه بدتر شد و منم داشتم میمردم من و زنم خیلی راحتیم و همه چیزو به هم میگیم یه روز بهم گفت که به سمانه خواهرمم گفتم که نمیتونم ارضات کنم و میلم کم شده منم یه کم خجالت کشیدم ولی از اون روز نگاههای سمانه به من یه جوری شده بود تا اینکه یه روز تو خونه بودم که سمانه اومد خونمون منم بهش گفتم خواهرش نیست اونم گفت باشه منتظرش میمونم اومد تو ونشست ومنم یه کم میوه آوردم ونشستم سمانه شروع کرد به حرف زدن و از اوضامون پرسیدو اینا منم گفتم خوبه اونم میگفت مطمئنی تا اینکه یه مرتبه گفت اوضاع زناشویی چطوره گفتم خوبه گفت من میدونم که خوب نیست چرا دروغ میگی منم گفتم نمیشه که همه چیزو به همه کس گفت اونم گفت من شدم همه کس این مشکل خواهرمه میخوام حل بشه قبل از اینکه شوهر به این خوبیو از دست بده منم گفتم خیلی وقته و مشکل حل شدنی نیست منم باهاش کنار اومدم اونم گفت چجوری باهاش کنار اومدی نکنه میری یه جایه دیگه تو حرفاش شیطنتو میشد دید گفتم سمانه خانوم من هیچ وقت به زنم خیانت نمیکنم نیمتونه ارضام کنه که نمیتونه من که نباید برم سراغه یکی دیگه دوسش دارم و از این حرفا اونم گفت ای کاش میتونستم یه کاری بکنم





یه چند لحظه سکوت بود تا یه مرتبه گفت اگه یه نفر بتونه از یه راه دیگه مشکلتونو حل کنه پایه هستی گفتم خوب آره گفت من با خواهرم حسابی حرف زدم و فهمیدم میلش به سکس کم شده و داره تموم میشه و دیگه بهش امیدی نیست اما شما که نباید میلتو سرکوب کنی گفتم سمانه خانوم چیه میخوای زنم بدی گفت نه من و نویدم برعکس شماییم و نوید کمتر به من میرسه ولی من خیلی داغم و یه کم نزدیکم شد گفت من خودم این فکرو کردم که بدون اینکه کسی بفهمه من وتو.....بعد حرفشو قطع کرد منم گفتم سمانه خیلی داری تند میری این حرفا چیه زشته وپاشدم برم که دستمو گرفت گفت توروخدا به کسی نگی باشه اصلا ولش کن ولی آبرومو نبری گفتم نترس و رفتم تو آشپزخونه وقتی برگشتم یه چیزی دیدم باورم نمیشد مانتو و مغنعه شو برداشته بود وبا یه تاپ و یه شلوار نشسته بود منم رو شوخی گفتم سمانه من نرفتو تو کوچه که هنوز اینجام رو کرد به من گفتم مگه بهت نمیگم من خیلی داغم و نوید کم منو میکنه تو هیچ حسی نداری میخوام مشکلمون اینجوری حل بشه خیلی حشری شده بود منم با این وضع دیدمش کم کم داشتم حشری میشدم اومدم کنارش سریع دستشو گذاشت رو کیرم گفت میخوام امروز اینو مال خودم بکنم بعد دستشو گذاشت رو کسش و گفت میخوای اینو فتحش بکنی؟؟؟گفتم آره میخوامش بعد شروع کرد به در آوردن شلوار من و کیرمو در آورد تا دیدش گفت جووووووووننننننننننن یه حالی بهت بدم که دیگه مشکلی نباشه بین شما تا من هستم دیگه خواهرم نده بهتم اشکال نداره خودم هر شب میام میدم بهت





بهد کیرمو کرد تو دهنش کاری که اصلا تا حالا خواهرش نکرده بود و شروع کرد به خوردن ولیس زدن منم چون آماده نبودم داشت آبم میومد گفتم سمانه آبم داره میاد درش آورد گفت جونننننننن بده بخورمش حالا حالا باید آب بدی بهم بعد کرد تو دهنش و شروع کرد چند باری که لیس زد آبم پاشید تو دهنش اونم آبمو یه کمشو خورد بقیشم ریخت بیرون رو تاپش همش میگفت جوووونننننننن چه آبی داری چه خوشمزس کیرم یه کم شل شد سمانه لباساشو در آورد ولخت کسشو داد بالا و گفت حالا نوبت توس ببینم چه جوری حال میدادی به خواهرم تقصیر تو بوده یا اون منم گفتم صبر کن رفتم تو اتاق و یه کم اسپری زدم و اومدم سمانه داشت با خودش ور میرفت گفت چرا نمیای من دارم میمیرم رفتم سراغش و شروع کردم به خوردن سینه هاش و رفتم پایین تا رسیدم به کسش یه لیس زدم بهش سمانه هم گفت آآآآآآآآآآااااهههههههه بخورش مال خودته منم خوردم وزبونمو میکردم تو کسش میخواستم بلایی که سرم آوردو سرش بیارم و با دهن ارضاش کنم اینقدرخوردم که صداش در اومد جوووووونننننننننن مال خودته بخورششش لیسششششششششششش بزززنننن کی کیرتووووووو میدی بخورش واییییییی آآآآاایییی وارضا شد و بی حال شد بعد بلند شدم و بهش گفتم اصل کار مونده گفت من حال ندارم جونمو در آوردی بزار برای یه وقت دیگه گفتم از کجا معلوم بازم بیای گفت من باید مشکل تورو حل کنم با یه بار که حل نمیشه همش میام گفتم نه پس کی بود که میگفت من داغم به این زودی تموم شد بلند شدم و کیرم که دیگه حال شق شده بود گذاشتم روی کسش و با کیرم میکشیدم رو کسش کسش حسابی خیس شده بود و منم حسابی حال می کردم





یه کم مالیدم هم اون حشری شد هم حالش جا اومده بود شروع کرد به ناله کردن و میگفت بکن دیگه اون کیرتو بهم بده بکن مال خودته کس سمانه رو پارره کننننن من کککککیییررررررر میخوام منم آروم کیرمو حول دادم به راحتی رفت تو میدونستم نوید کیرش بزرگه . کاره خودشم کرده بود و کس سمانه گشاد بود سمانه یه آاااااااهههههههه کشید و گفت جججججوووووننننننننن بلاخره بهت دادم کسمو پاره کردی شروع کردم به تلمبه زدن اونم داشت حال میکرد و همش حرفایه حشری میزد تا اینکه دیدم خیلی حرفاش زیاد شد و آااهههه و اوفش رفت بالا و ارضا شد منم کیرم تو کسش حال نمیکرد کیرم یه کم کوچیک بود و کس سمانه هم به خاطر کیر نوید حسابی گشاد منم در آوردم گفتم میخوام از عقبم فتحت کنم سمانه هم با خیال راحت گفت هر کاری میخوای بکن من مال توام از هر جایی میخوای جرم بده من به جایه زنت باید این کارارو بکنم پس آزادی هر کاری میخوای بکنی منم کیرمو با آب کسش خیس کردم گذاشتم دم کونش اولش سخت بود اونم یه کم آی و اوی کرد وقتی رفت تو مطمئن شدم نوید از عقبم کار سمانه رو میگرفته چون کونشم باز شده بود شروع کردم به تلمبه زدن ولی کونش برایه کیر من خوب بود و داشتم حسابی حال میکرد در همین حال کس سمانه رو میمالیدم تا اونم باز حال کنه خوب که حال کرد و داشت ارضا میشد منم داشتم کم کم میومدم بهش گفتم گفت میخوام با هم ارضا بشیم منم تنظیم کردم تا دیدم سمانه داره میاد منم سرعتمو بیشتر کردم بهش گفتم حرفایه سکسی بزن که منم بیام اونم میگفت جوووووووووووننننننننننننن من دارم میام آبتو بریز توم بزار آبتو حس کنم تو کونم دارم بهت کون میدم و ارضا شد بلافاصله منم آبم شروع کرد به اومدن و همشو ریختم تو کونش سمانه هم گفت وای سوختم چه حالی داد آبت خیلی با حاله و هر دو افتادیم رو مبل
یه کم بعد بیدار شدیم و رفتیم با هم حموم و سمانه رفت بعد از اون وقتی زنم اومد بهش گفتم سمانه اومده بود منتظرت ولی نیومدی رفت زنمم یه نگاهی بهم کرد و یه خنده ای کرد و گفت خوب خوش گذشت باهاش یا نه منم گفتم نشستیم پا یه فیلم و بعدم رفت اونم گفت آره جون خودت ....حالا تو فکرم شاید نقشه بوده و زنمم میدونسته ولی بهش هیچی نگفتم شایدم نمیدونه و باعث درد سر میشه از اون موقه تا حالا از نظر جنسی سمانه خواهر زنم مشکل منو حل کرده و هر موقعیتی پیش بیاد بهم میده یا حالم میاره تا کمبودی نداشته باشم ولی اگه نوید شوهرش بفهمه میکشتم چون آدم مزخرفیه اخلاقشم گنده تا حالا که نفهمیده و زن منم هر یک ماهی با اکراه میاد در بستر سکس ولی فکر کنم خودشم میدونه و خیالش بابت من راحته......
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
خجالت زده زن داداش

سلام به برو بجه های لوتی
اسم من اکبره 24 سالمه این داستانو که میخوام تعریف کنم بر می گرده به4 سال پیش من اون موقع تازه از خدمت سربازی اومده بودم که داداشم با دختر همکارش ازدواج کرده بود و طبقه بالای خونمون زندگی می کردن.داداشم صب میرفت سر کار تا 3 عصر منم بیکاره بیکار بودم یه روز بابا و مامانم رفتن خرید من خونه خواب بودم چون تو خونه تنها بودم و فقط بابا و مامانم باهام بودن شبا راحت می خوابیدم فقط با شورت بودم.زن داداشم صب اومد خونمون تا تو کارای خونه به مامانم کمک کنه ولی کسی نبود منم تو اتاقم خوابیده بودم که اومد تو اتاق من و بیدار شدم گفتم هیشکی نیس رفتن خرید چون اول صب بود کیرم تو خواب راست شده بود و کاملا از زیر شورت مشخص بود دیدم پریسا جون(زن دادشم) داره زیر چشمی به کیرم نگا میکنه به رو خودم نیاوردم یکم باهام حرف زدو رفت تو آشپز خونه بعداز چند دقیقه صدام زد که برم کمکش رفتم گفت بیا لباسشویی رو جا بجا کنیم داشتم کمکش میدادم بردیمش کنج آشپزخونه دیگه جا تنگ شده بود همینجور کمکم میداد خودشو چسبوند بهم که لباسشویی رو هول بده فهمیدم دیگه تنش میخاره از عمد همینجور هول میدادم دستم زدم زیر سینه هاش وای چقد ناز بودن دیدم یه لبخندی زدو چیزی نگفت دیگه برام یقین شد که خبریه کارمو انجام دادم داشتم میومدم عقب که خم شد لباسارو بذاره تو ماشین منم جا تنگ بود خودمو مالیدم به پشتش کیرمم نیمه راست بود درست کشیده شد بهش که یه آه کوچیک کشید شنیدم.بعدش رفت خونه خودش چند دقیقه بعد منم رفتم بالا در زدم اومد در و باز کرد گفتم اینجا کمک نمی خوای یه خنده کرد گفت چطور مگه گفتم کمک اونجا خیلی بهم حال داد گفتم اینجام بیام کمکت یه لبخند زدو گفت بیا تو لباس راحتی پوشیده بود ولی بی حجاب نبود فقط بلوز شلوار بود.رفتم رو مبل نشستم چند دقیقه دیدم داره ظرف میشوره رفتم پیشش کنارش وایسادم دستمو گذاشتم رو باسنش یکم برام ناز آورد ولی پا داد شرو کردم به مالوندنش دیگه ظرفارو بیخیال شد اومد بغلم شرو کردیم لب گرفتن بلندش کردم بردمش تو حال ساعت حدود9 صب بود وقتم زیاد کلی باهم لب گرفتیم بعد رفتم سراغ خوردن گردنش کمکم اومدم پایین بلوزشو در آوردم بعد سوتینشو تو فضا بود فقط صدا نفسش میومد سینهاشو با احساس میخوردم خیلی باحال بودن رفتم پایین تر سراغ نافش دیگه کم کم صدای آهش بلند شده بود شلوارو شورتشو باهم در آوردم وای چه کسی داشت سفید سفید بدون یک مو گفتم پریسا کی حموم بودی گفت دیشب خودمو تنیز کردم گفتم پس بزن قدش خودم افتتاحش کردم این دفه یه لبخندی زد شرو کردم با چوچولش ور برفتن و خوردن اونم محکم سرمو فشار میداد به کسش 10 دقیقه ای خوردم که گفت دیگه دارم دیونه میشم پاشو اون کیر قشنگتو بده دستم پاشدم نفهمیدم چطوری و با اون سرعت شلوار و شورتمو در آورد افتاد به جون کیرم می گفت نمی دونی چقد تو کفت بودم امروز بهترین روز زندگیمه شروع کرد خوردن کیرم خیلی توپ میخورد همچین کیرم آماده شد بلند شد نشست روش و یه آه بلند کشید چون زیاد حال کرده بودیم خیلی نگذشت دیدم آبم داره میاد بهش گفتم پا شد از روش شروع کرد برام جق زدن منم کس اونو می مالیدم تا اینکه آبم اومد اونم طولی نکشید ارضا شد تو بغل هم خوابیدیم چند دقیقه فقط قربون صدقش می رفتم خیلی حال کرده بودیم با این سکسمون که دوباره شروع کردیم و یه بار دیگه کردمش انصافا حال توپی بهم داد واقعا خجالت زده ام کرد. زیرمونو پر منی و آب کس بود پاشدیم تمیزشون کردیم یه لب جانانه ازش گرفتم و رفتم خونه از اون موقع دیگه ماهی یه بارم شده یه حال بهم میدیم واقعا ممنونشم تازه با این سایت آشناش کردم اگه این مطلب و میخونی بدون خیلی باحالی پریسا

نوشته: اکبر
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
دختر نرمی که خواب بود

می دونم همه می گن داستاناشون واقعیه و خب تعداد زیادی اش غیر واقعی. اما به نظر شما، بالاخره یه نفر توی ایران یه خاطره ی سکسی عجیب براش پیش نیومده؟ خب اون آدم احتمال نداره بنویسدش؟ ممکنه من اون فرد باشم، نمی تونم ثابت کنم؛ ولی احتمالش رو در نظر بگیرین.

شروع این داستان خیلی عجیبه، اگه می خواستم داستان رو خودم بسازم قطعا این قدر غیر قابل باور نبود. من یه دختر خاله دارم به اسم شیما که کلا دختر آزادیه، یعنی برخلاف اغلب فامیل که تا حدی مذهبی هستن، این طور نیست. از لحاظ ظاهری هم اندام خیلی خوبی داره، صورت خوشگل و چشمای گیرا، پاهاش کشیده، سینه های خوش فرم که همیشه خطش دیده می شه و باسن پر و تپل. خلاصه مدت طولانیی فانتزی سکس با شیما رو داشتم. موقعی که این داستان اتفاق افتاد اون 17 و من 19 ساله بودم. خونه ی ما دو طبقه است، وقتی مهمونی از شهر دیگه ای می آد، معمولا پایین می خوابه. تابستون بود از کلاس کنکور اومده بودم، قرار بود حدود ساعت 3-4 صبح، دو تا خاله هام و بچه هاشون برسن به شهر ما. من شب از خوشحالی که شیما داره می آد خوابم نمی برد و از شدت شهوت برنامه می ریختم که توی خواب هم که شده یه جوری باهاش حال بکنم. اما متاسفانه هر جور که بود از خستگی خوابم برد.

فرداش که بیدار شدم یادم افتاد کیفم طبقه ی پایینه، رفتم برش دارم، دیدم شیما، وسط دو تا خاله ام توی حال خوابیده به پشتش خوابیده، پاهای خوشگلش زیر ملافه بودن، اما کف پاهاش بیرون بودن و انگشتای خوشگلش بهم چشمک می زدن، یه لحظه احساس کردم فقط می خوام بوسشون کنم. نمی دونم واقعا چی توی مغزم می گذشت، ولی اگه تجربه شو داشته باشین می فهمین شهوت باعث چه حماقتایی می شه، خلاصه با یه مغز خالی، رفتم به سمتش، خوشبختانه خاله هام هر دو، روشون به سمت دیگه بود و اگه بیدار می شدن در لحظه ی اول منو نمی دیدن. اول ملافه رو کنار زدم، تی شرتش یکم پایین اومده بود و قسمت زیادی از سینه هاشو می دیدم، دوست داشتم توی یه اتاق خالی باهاش باشم و تا شب فقط ببوسم و گازشون بگیرم. از طرف دیگه هم، گوشه ی تی شرتش بالا بود و ناف خوشگلش دیده می شد. نوازشش چه قدر لذت بخش می شد! خیلی آروم دستمو روی بخش برهنه ی شکمش کشیدم اصلا تکون نخورد؛ این دفعه محکم تر دست کشیدم و دور نافشو ناز کردم، بازم تکونی نخورد؛ اما یهو ترس برم داشت، رفتم سمت دیگه ی اتاق کیفمو بردارم و به همین بهانه ببینم کسی بیدار شده یا نه.

ظاهرا خواب شیما خیلی سنگین بود و خیلی توی خواب قلت می زد از شانس خوب من همون لحظه، یه تکون خورد و روی پهلوش خوابید. خیلی دوست داشتم پاهاشو ببینم، اما یه شلوار بلند و نازک پوشیده بود. دوباره شهوتی شدم اومدم کنارش نشستم، یه انگشت از روی شلوار روی باسن نرمش کشیدم بازم تکون نخورد، لپ بالای باسنشو فشار دادم، دوباره محکم تر فشار دادم باسنش با این که خیلی نرم و لطیف بود اما شل نبود و فشار دادنش حال می داد. یه دفعه مثل وحشیا شلوار صورتیشو از روی باسنش کنار کشیدم، یه شورت زرد ضمخت پاش بود اونو هم کشیدم پایین، یه باسن خوش رنگ نرم جلوم بود، بدن شیما کلا سبزه بود اما دیدم باسنش روشن تره. دوباره لپ بالاشو فشار دادم، خیلی محکم، لذتش فوق العاده بود، سرمو فرو کردم و محکم لای باسنشو بوس کردم. یهو باسنش تکون خورد و تازه عقلم سر جاش اومد، نمی دونم شورتشو بالا کشیدم یا نه اما شلوارش هنوز پایین بود، دویدم کیفمو برداشتم درو باز کردم و پریدم بیرون. اصلا نمی دونستم چه اتفاقی افتاده! هنوز خواب بود؟ منو دید؟ اگه بفهمه ناراحت می شه یا خوشش می آد؟ به کسی می گه؟ خلاصه تمام وجودم در اضطراب بود، تا جایی که از اضطراب زیاد تصمیم گرفتم کلا به قضیه فکر نکنم. رفتم توی حیاط بعد از ده دقیقه، منتظر آژانس. یهو شنیدم یه صدای کاملا خوابالو گفت سلام آرش! دیدم شیماست که هنوز همون جا خوابیده و چشماش پف کرده ان! بازم نفهمیدم فهمیده یا نه، اما گفتم کاش نمی فهمید اون من بودم و توی حیاط نگاهم نمی کرد. داستانو دیگه کش نمی دم و خلاصه می کنم، رفتم کلاس و برگشتم، بعد از سلام و احوال پرسی رفتارش کاملا عادی بود احساس کردم واقعا نفهمیده. ظهر که همه خوابیدن، شیما با نرگس، دختر خاله ی دیگه ام(12 ساله) رفتن تو اتاق در اتاق تقریبا بسته بود اما وقتی داخلو نگاه کردم دیدم نرگس داره پای شیما رو فشار می ده. البته واضح بود حرکت جنسی چیزی نیست، اما انگار نمی خواستن کسی نبینه. یکم نگاه کردم بعد رفتم طبقه ی بالا، وقتی برگشتم، دیدم همه خوابن، باز فکر تکرار نقشه ی صبح به سرم زد و رفتم توی اتاق، دیدم شیما بیداره و نرگس خوابیده، گفتم ماساژ می دادین؟ با لحنی که انگار لو رفته گفت آره خسته شدیم تو مسافرت، گفتم خب اصلا نرگس بلد بود؟ گفت نه! گفتم باشه پس بخواب من ماساژ بدم گفت باشه و خوابید یکم کمرش رو مالوندم، شونه هاشم همین طور، یکم دستمو زیر تی شرتش بردم و پوستشو مستقیم لمس کردم، البته از کمر جرات نکردم بالاتر برم ولی ماساژم از مشت و مال به نوازش خیلی آروم پوست لطیفش تبدیل شده بود. چند بارم پایین پاچه های شلوارشو بالا زدم و از پایین پا ناز کردمش. راستش حتی توی فکرم بود کم کم تی شرت و شلوارشو در بیارم به بهونه ی ماساژ، اما کم کم سر و صدا شد و فهمیدم بقیه بیدار شدن و دست کشیدن. دو روز گذشت و من هر شب در اوج شهوت می سوختم، می گفتم کاش سینه هاشو هم دید زده بودم، کاش یکم بیش تر با باسنش بازی می کردم حتی کسشو می خوردم و عصبی بودم. اینم بگم که کلا صبا دختر لوس و سوسولیه و همیشه می گه مریضم، اون روزم همه ی خونواده رفتن باغ، اما اون گفته بود مریض و موند، منم که فهمیدم اون می مونه، درسو بهونه کردم و گفتم می مونم.(البته طبقه ی بالا بودم و اون طبقه ی پایین) وقتی همه رفتن می دونستم که تیر آخره یا به نتیجه می رسم یا کاملا اعصابم خورد می شه دوست داشتم گردنش، لپش، لبش، پاهاش، سینه و باسنشو بوس کنم و بعد با شیما ارضا بشم. یه کاندوم از قبل واسه روز مبادا داشتم گذاشتمش توی جیبم و به سمت سرنوشت حرکت کردم. درو باز کردن، یه پتو روی خودش انداخته بود و روی شیکم خوابش برده بود، کف پاهاش به سمت در بود می خواستم بگیرم فشارشون بدم و بوسشون کنم بهش نزدیک شدم، هنوز منو ندیده بود. یعنی یهو برم پاهاشو بوس کنم و قربون صدقه اش برم؟ آخه موقع ماساژ به هیچ کاری اعتراض نکرد! یا برم پتو رو پرت کنم اون طرف، بچرخونمش، شورتشو در بیارم، محکم روی باسنش بکوبم تا جیغش در آد؟ نه گناه داره، نمی خوام وحشی باشم! پس اگه نمی خواست بهم بده چی؟ یا این که مثل اول یواشکی باهاش ور برم؟ اصلا شاید بیدار نشد! دیگه فکری به ذهنم نمی رسید... رفتم جلو اول پتو رو کنار زدم، یه شلوارک کوتاه پاش بود پاهاش یکم عرق کرده بودن، رنگ روشنش مثل باسنش بود مثل دیوونه ها یکم به پاهاش دست کشیدم و بعد فشارش دادم، آروم می بوسیدم و می رفتم بالا، از انگشتای کوچولوش شروع کردم تا رسیدم به رونش ووویی تپل و خوشمزه! دستامو روی دو تا پاش می کشیدم. هنوز کمر و بالاتنه اش زیر پتو بود، پتو رو کامل پرت کردم اون طرف! با خودم گفتم باسنتو بوس می کنم! کوستو می کنم شیما حتی اگه بیدار شی! یه تاپ پوشیده بود که به بدنش چسبیده بود. روی بخشی از کمرش که دیده می شد زبون کشیدم... یهو تکون خورد و برگشت، پریدم عقب، گفت: چی کار می کنی چندش؟ (چند تکیه کلامش بود واسه همین یکم آرامش پیدا کردم) گفتم: هی...چی، فکککککر کردم گرما زده شدی بیهوش شدی گفتم چِچِچِک کنم سالمی؟! گفت ای بابا بذار بخوابم! حالم خوب نیست ول کن! نمی دونستم واقعا خنگه، یا دلش واسه ام سوخته و می خواد طبیعی اش کنه؟ فورا سو استفاده کردم، گفتم الان یه ماساژ لازم داری، بذار این دفعه حسابی حالتو جا می آرم! گفت مطمئنی واسه ام خوبه؟ (مریضی اش فقط سردرد بود Fool ) گفتم آره بابا واسه سردرد بهترین کاره! گفت خب پس بیا، مرسی! بهشت بود؟ بدون رودرواسی انگشتای پاشو گرفتم فشار دادم و شروع به مالیدن کف پاش کردم و رفتم بالا تا رسیدن به روناش، به نحوی کاملا شهوتی روناشو مالوندم باسن تپلوش تو چشمش بود! اما فاکتور گرفتمش و دستمو زیر تاپش فرو بردم یکم ماساژش دادم و گفتم دستاتو بیار بالا! گفت چرا؟ گفتم ماساژ از روی لباس دیوونه؟؟ یه جوری گفتم که مجبور شد واسه این که استایل روشنفکری اش بهم نخورده رضایت بده! تاپشو در آوردم و شروع کردم آروم آروم کمرشو ناز کردم و مالوندم، دیگه ماساژ در کار نبود، از روی شهوت شونه هاشو فشار دادم تا بدنش شل و شل تر بشه. گفتم می خوای ماساژت فقط همین جوری باشه یا می چرخی؟ از ترس این که سینه های خوشگلشو با چشمام نخورم، گفت همین خوبه، گفتم باشه پس...این اذیت می کنه! و بند سوتینشو باز کردم و کنارش رها کردم، گفت لازمه این؟؟ گفتم آره اگه مشکلی داری ببندم؟ گفت نه بابا! منم ادامه دادم، شیما با کمر لختش جلوم خوابیده بود، سینه هاشم از بغل بیرون زده بود. فقط داشتم نازش می کردم، لذت بخش بود اما نمی دونستم چطور پیش روی کنم. یکم آروم دستمو بردم سمت سینه هاشو یه انگشت زدم و کشیدم عقب، یه لحظه تکون محکمی خورد اما چیزی نگفت. کارمو تکرار کردمو و یه نیشگون بدون درد سریع گرفتم، بدنش منقبض شد اما نمی دونست چی بگه، دو بار دیگه کارمو تکرار کردم، وقتی مطمئن شدم، اون بخشی از سینه هاش که در دسترس بود رو تو دستم نگه داشتم و ناز کردم، کم کم فشار دادم. یه ناله ای ازش در اومد: نکن ... گفتم مشکل داری؟ گفت نه... صداش خوب در نمی اومد، فهمیدم که شهوتی شده اونم. کم کم دستمو بیش تر فرو بردم و کل حجم سینه های لطیف و برجسته شو داشتم فشار می دادم، یه ناله ی خفیفی می داد... سرسینه هاش به دستم می خورد اما جرات نداشتم باهاشون بازی کنم. گفت کافیه دیگه، خیلی ممنون! گفتم نه، پاهات مونده گفت پاهامو ماساژ دادی دیگه! گفتم نه بذار اینو درش بیارم ... دستمو لبه ی شلوارکش گرفت و یه دست دیگه مو به بهانه ی این که می خوام بندشو باز کنم، یکم به کوسش مالوندم، مثل برق گرفته ها پرید گفت نه بابا الان دیگه راحت شدم، فکر کنم بیش تر از این خوب نباشه! گفتم آها تو اعتقادات مذهبی داشتی؟ ببخشید، کاش زود تر می گفتی! گفت نه مشکلم اون نیست ... اصلا ولش کن باشه درش می آرم. شلوارکشو خودش در آورد تا دستمو دراز نکنم، بندشو باز کرد، تا زانو کشیدش پایین و دوباره روی شیکم خوابید. یه شورت صورتی لطیف بود این دفعه، باسن تپل مپلش خوب اون تو آروم گرفته بود، قصد داشتم آرامششو بهم بزنم. هیچ ایده ای از ماساژ باسن نداشتم، دستمو روی لپاش گذاشتم و فشار دادم، یه لحظه از شدت هیجان احساس کردم آبم داره می آد! اما خوشبختانه متوقف شد. آروم باسنشو فشار می دادم و مثل یه فنر بر می گشت به جای اولش، با این فرق که لطیف و تپل بود! می خواستم کم کم دستمو ببرم سمت کوسش، اما دیگه تحملی واسه بازی نداشتم. از بالا توی شورتش دست بردم و پوست باسنشو مثل بار اول نوازش کردم، یهو گفت: بسه! بی خیال دیگه! اما تکون نمی خورد گفتم خودتو نگران نکن شورتو محکم کشیدم پایین، گفت چشمتو ببند و دستشو آورد تا شورتشو بکشه بالا و شروع کرد به زور زدن! یه لحظه دلم واسه اش سوخت اما ضعفش لذت بردم. پاهاشو محکم منقبض کرد تا کوسشو نتونم ببینم. گفتم ببین واقعا دوست نداری؟ گفت ولم کن! گفتم، دلیلت چیه آخه؟ گفت نمی خوام بدنمو ببینی! گفتم بدون اعتقاد مذهبی چرا نمی خوای لذت ببریم؟ چیزی نگفت، دستشو شل کرد و گفت باشه پاهاشو شل کرد و روی کمر چرخید. پریدم لباشو بوسیدم، لپاشو می خوردم و می گفتم هام هام! باورم نمی شد! شیما فانتزی من بود و الان لخت تو بغلم خوابیده بود. اول وسط سینه های خوشگلشو بوس کردم بعد با دستام دوباره باهاشون بازی کردم و این دفعه سرسینه هاشو به آرومی ناز می کردم و آه و اوه می کرد. تحت فشار بودم و از ارضا شدن نگران بودم، می خواستم از همه ی بدنش استفاده کنم، اومدن پایین و شیکم و ناف خوشگلو بوس کردم، باورم نمی شد من تا حالا حتی دختری رو نبوسیده بودم و الان یه دختر کاملا لخت رو می خواستم بکنم، دست و پا و رون و باسنشو بوسیدم. گردنشو خوردم و دوباره رفتم سمت سینه هاش و بوس گرفتم و گاز زدمشون! آخش بلند تر شد! گفتم یه فانتزی دارم من، می شه باسنتو کتک بزنم؟ گفت باشه، منم دوست دارم! چرخید، اول سریع شلوارمو کشیدم پایین و کاندومو جایی که باید می ذاشتم قرار دادم. بعد پریدم روش، تق! خندید گفت، زورت همین بود؟ یکم محکم تر زدم گفت وویییی، و بازم خندید! محکم زدم شق صدا داد، گفت آی آی گناه دارم ... معلوم بود که بازم می خواست ... دوباره زدم و باسنش یه تکون خیلی خوشمزه خورد. باسنشو یه گاز گرفتم و بعد واسه جبران کارام بوسیدم و ناز کردم و گفتم ببخشید! اونم با صدای مظلومانه و کودکانه و غمگین می گفت، باشه می بخشم ... ولی باسنم درد داره ... . گفتم می خوام بخورم کوستو! پاهاشو باز کرد، دهنمو گذاشتم وسطشو لیس زدم، صدای اوخ اوخش شدید و شدید تر می شد، من واقعا تجربه نداشتم و غریزی کار می کردم ولی انگار بهش ساخته بود. گفتم می خوام موقع ارضا صورتتو ببینم، گفت پس با دست حال بده، قبول کردم و بعد که گفت دستمو کجا بذارم، تو بغلش خوابیدم، آروم شروع به فشار دادن کوسش کردم، چشمای خوشگلش بسته می شد و می گفت ووووویییی و به سمت من خم می شدم. دیگه داشتم منفجر می شدم، گفتم ساک می زنی؟ گفت نه پرده ندارم. کنجکاو نشدم. از خدا خواسته اول پاها و رونشو مفصل بوسیدم و ناز کردم، بعد کیرمو آروم آروم فروع کردم تو کوسش، گفت همزمان بمالش، به حرفش گوش کردم و شروع کردم به عقب جلو کردن، حدود 3 دقیقه عقب جلو می کردم و اون می گفت آرش، خیلی خوبه! وویویییی! مرسی! دوست نداشتم آبمو روش بریزم پس لحظه آخر شلوارمو کشیدم بالا. احساس کثیفی بهم دست داد. اما ارضا شده بودم و لذت این سکس غیر عادی برام قابل وصف نبود. بعد از اون، دیگه سکسی نداشتیم، اما احتمالا این تابستون دوباره می بینمش و الان که دارم می نویسم، شدیدا چشم به راه اعضای برجسته ی بدنش هستم! دو نکته: 1-دوستان من بازم می گم این داستان واقعی بود، شاید این که کسی موقع این که شورتش به زور پایین کشیده شده با استدلال قانع بشه، عجیب باشه (و البته هست!) و این که آدم بره وسط دو تا خاله اش، دختر خاله اش رو بمالونه عجیب باشه، اما واقعا همچین شخصیتا و افرادی غیر ممکن نیستن، بالاخره توی کشور به این بزرگی ممکنه یکی اش واقعی باشه و ممکنه یکی شون این داستانو نوشته باشه. در هر صورت متاسفان راهی برای اثبات ندارم و فقط می تونم از احتمالات صحبت کنم. 2-درسته این ماجرا برای من لذت بخش بود، اما اصلا از کاری که کردم دفاع نمی کنم، البته سکس با کسی که رضایت داشته باشه(و سلامت عقلی داشته باشه)رو کار بدی نمی دونم؛ اما واقعا نمی تونستم حدس بزنم شیما از مالیده شدن حس بدی نداشته باشه. که خوشبختانه نداشت
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکس عاشقانه نیما و دخترعمو

سلام بچه ها من نیمایم 18 سالمه.بچه همدانم.قد بلندم و پوستم سفیده.موهامم بلند.یه دختر عمو دارم اسمش شیرینه تو اراک زندگی میکنن و6ماه از من کوچکتره.خیلی دختر تمیز و سفیدیه من از دوسال پیش تو کفش بودم تا اینکه عید سال پیش ازم شماره خواست منم از خدا خواسته بهش دادم.یه 15 روزی گذشت تا اینکه من بهش یه اس فلسفی دادم بعد چندتا اس دادن حالمو پرسید و از این حرفا یه دو سه ماهی باهم حرفای معمولی و درسی و از این حرفا زدیم و بعد چند ماه گذشت از دوستیمون اون با خواهرش اومدن خونه ی ما یه چند باری با هم تنها شدیم ولی نتونستم کاری بکنم چون روم نمیشد.
خلاصه چند روز بعدش اونا برگشتن اراک ومن موندم و یه کیر بدبخت کس ندیده.یه مدت بعدش تصمیم گرفتم ازش سوالای سکسی بپرسم تا بفهمم اونم کیر منو میخواد یا نه؟؟؟؟؟ یه شب بهش گفتم میای با هم راحت باشیم و... گفت اره چرا که نه.گفتم تو قبلا به من فک میکردی گفت دوهفته دیگه وقتی دیدمت میگم.

دو هفته گذشت و ما رفتیم عروسی پسر عمم.اونجا دیدمش باهاش دست دادمو حالشو پرسیدم.گفت بدک نیس.گفتم حرفی میخوای بهم بزنی؟؟؟گفت اره یه حرف خیلی مهم.گفتم بگو گفت الان نمیشه.گفتم پس کی؟؟ گفت فردا من تنهام بیا خونمون.منم قبول کردم.شب از فکر و خیال خوابم نمیبرد.هم میخواستم فردا بکنمش هم دلم نمیومد پرده ی این دختر پاکو پاره کنم.

فردا شد.اس دادم و بهش گفتم کی بیام؟ گفت ساعت 3/5 اینجا باش گفتم باشه.بقیه رو یه جور پیچوندم ورفتم خونشون.قلبم داشت میومد تو دهنم.بالاخره اومد درو وا کرد.یه ساپورت مشکی با یه سارافون مشکی و قرمز پوشیده بود.گفتم شیرین چرا ساپورت پوشیدی؟ گفت اخه میدونستم تو دو س داری.راستم میگفت دوس داشتم.وقتی از پله ها میرفتیم بالا دستشو گرفتم.گفتم شیرین حرفتو بگو برم یه وقت بقیه میان زشته مارو تنها ببینن.گفت نترس بیا تو قبل 6 نمیان.گفتم باشه و رفتم تو.داشتم تو اینه به خودم که عرق کرده بودم نگاه میکردم که یهو دستشو گذاشت پشتم اروم اومد جلوم وایساد دستشو گذاشت رو شونم. با ناز گفت نیما... گفتم جونم عزیزم.گفت یه چیزی بگم ناراحت نمیشی منم گفتم شایدم بشم گفت نیما من... ترسیدم گفتم توچی؟؟؟بگو ببینم.گفت من خیلی وقته عاشقت شدم.میخوام شوهر خودم باشی.هز کاری واسه به دست اوردن دلت میکنم.گفتم خاک تو سرت میدونی چقد ترسیدم.چرا قبلا بهم نگفتی؟؟؟؟؟گفت من یه دخترم.خیلی سخته به یه پسر بگی که عاشقشی ولی غرورمو شکستمو ازت شماره خواستم تا ببینم توام منو میخوای یا نه؟؟؟گفتم شیرین گفت بله.گفتم منم میخوامت گفت چقد؟؟ گفتم زیاد.گفت واسه زندگی یا سکس؟گفتم هردوش.گفت یعنی میای خواستگاریم؟گفتم اره.گفت منتظرت بمونم؟ گفتم اره.گفت وااااای یعنی میشه تو مال من باشی؟ گفتم الانم مال توام.یه دفه اومد بغلم و سرشو گذاشت رو شونم دیدم داره گریه میکنه. گفتم چرا گریه میکنی؟ گفت باورم نمیشه نیما جونم. گفتم باورت بشه شیرین جونم.راستی میخوای تا شب سرپا نگهم داری؟اشکشو پاک کرد و گفت نه اقای من بشین برات شربت بیارم ولی نصفشو بخور.گفتم چرا نصفشو؟؟گفت دوس دارم از لیوان تو بخورم. گفتم دیووووووونه ای. گفت دیوونه ی زنجیریتم نیما جون.من نشستم و اون رفت شربت بیاره.خیره شده بودم به پاهاش.اخه سارافونش کوتاه بود.شربتو اورد اومد نشست.گفتم شیرین تا حالا نمیدونستم پاهات اینقد سکسیه خانومم.گفت از این به بعد بدون خب.با خجالت بهش گفتم میذاری دستمو بکشم رو پاهات اونم گفت بکش.منم اروم سارافونشو کشیدم عقب و دیدم یه شورت ابی تنشه بعدروی کونشو لمس کردم و کشیدم روی رون پاش.اروم داشت ناله میکرد.گفتم شیرین یکم بلند تر ناله کن خجالت نکش دوس دارم صدای ناله هاتو بشنوم.(اخه صداش خیلی خیلی حشریه) گفت اگه تو دوس داری باشه.بعد دستمو میکشیدم پشتش و اونم هی ناله می کرد گفتم شیرین میشه از زیر شلوار دستمو بکشم گفت نه. با هزار تا خواهش والتماس راضیش کردم.دستمو از پشت بردم تو شلوارش.شرتشو کشیدم پایین گفتم شلوارتو در بیار گفت دوس دارم تو دربیاری منم یکم لبامو مالیدم به کسش و شلوارشو کشیدم پایین.کسش واقعا رویایی بود.سفید سفید.یه کس کوچولو و تنگ.لباش به هم چسبیده بود گفتم منو لخت کن.گفت نه نیما.تا همین جا بسه.گفتم شیرین مگه تو خانوم خودم نیستی؟گفت چرا..ولی.. گفتم پس لختم کن.اونم کرد.دستشو کشید رو کیرم.گفت نیما بزرگه.گفتم دوس نداری؟گفت چون مال تویه دوس دارم گفتم بشین روش.گفت بازم گفت نه.گفتم چرا؟؟ گفت پرده دارم.میخوام تا شب زفاف دختر بمونم.منم قبول کردم و گفتم لا اقل بذار روش.اونم کسشو جلو کیرم منم میکشیدم روش و لباشو از هم باز میکردم با دستای کوچولوش موهامو میکشید و میگفت عاشقتم مهدی جووون و لباشو میذاشت رو لبام و لبامو میخورد.بعد بلند شد واسم دستمال اورد تا ابمو پاک کنه.پاک کرد و گفت نیما همیشه مال من باش.گفتم باشه.یه لب ازش گرفتمو بعد لباسشو تنش کردم و اونم لباسای منو تنم کرد.باز بغلم کرد و گفت که عاشقتم منم نازش کردم و گفتم منم همینطور عشقم و ازش خدافظی کردم.بعد اون روز بهش خیلی وابسته شدم.واقعا از ته قلبم عاشقشم.دعا کنید ما بهم برسیم وگرنه دو تامونم دیوونه میشیم.بچه ها درسته این داستان خیلی سکسی نبود ولی دوس داشتم این واقعیتو یه جا بنویسم.بچه ها بدونید که هیچ چیزی شیرین تر از سکس عاشقانه نیست. ببخشید که خیلی شد.لطفا نظر بدین به داستانم.

نویسنده.. نیمای عاشق
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
قطع شدن اینترنت و سکس

سلام بر همه بچه های گل و گلاب اول اینو بگم داستان من کاملا واقعی بدتون اومد هم بگید بدمون اومد.. خب بریم سراغ خاطره تمام اسم ها مستعاره از خودم بگم من علی (مستعار) 20 ساله از ماهشهر هستم 2 سال بود توی کف دختر داییم بودم هر موقع که میرفتم خونه داییم همه دختر دایی هام جلوم بی حجاب بودن و لبسا هایی راحتی می پوشیدن کوچیک ترینشون که 18 سالشه خیلی خوشگل بود اسمش نازنین (مستعار) بود من خیلی توی کفش بودم وقتی میرفتم خونه داییم همش اونو دید میزدم و قسمت زیر گردنش نزدیک به سینهاش کاملا لخت بود طوری که یک ذره میشد سینه هاش رو دید ولی نه زیاد خوب پوستش بر خلاف همه ماهشهری ها سفید بود سفید سفید کون خیلی خوشگل و خوش فرمی داشت سینه هاشم اصلا افتاده نبود و خوش فرم بود (بر خلاف بعضی ها که سایز سینه رو میگن من نمیدونم چند بود چون با نگاه کردن نمیشه گفت)

خب از داستان دور نشیم من 2 سال حسرت کردنش رو می کشیدم تا اینکه یک روز اومد خونمون برای شام مهمانی و وقتی غذا خوردیم من یه شیطنت کردم و گفتم:نازنین به نظرت من خوش استیلم گفت آره بد نیستی بعدش گفتم ولی تو عالی هستی خوشگل یکم سرخ شد اونروز گذشت چند بارم دیدمش در حد سلام و علیک بعد از حدود یک هفته می خواست بره توی سایت دانشگاشون تا درس ها و نمره هاش رو چک کنه ولی اینترنتشون به گفته خودش قطع شده بود و اومد خونه ما وقتی اومد پدر مادرم رفته بودن خونه خالم و چون من خسته بودم نرفتم وقتی اومد من پای اینترنت بودم که آیفون خونه رو زد من در رو باز کردم با چادر اومد تو ولی وقتی اومد تو خونه روسریش رو در اورد چادرش هم انداخت و با لباس های راحتی و خونگی توی خونه بود وقتی اومد بش گفتم بفرما بشین اونم گفت مرسی و نشت روی صندلی کامپیوتر و مشغول بود من رفتم توی آشپزخونه یه چیزی بردارم بخورم وقتی برگشتم یه فکری زد به سرم گفتم برم مخش رو بزنم از این فرصت بهتر نمیشه رفتم پییش گفتم نمره هات چطوره گفت عالیه گفتم نازنین جون واقعا زرنگی گفت نه بابا اون طوریا هم نیست بعدش من بهش گفتم نازنین جون یه چیز بگم ناراحت نمیشی؟ گفت نه بگو گفتم من عاشقتم همیشه دوستت داشتم شاخ در اورد بعد دیگه هیچی نگفت و یکم سرخ شد منم با کمال پررویی دستم رو گزاشتم روی دستش خواست دستش رو بکشه ولی من نذاشتم و یک لب آبدار ازش گرفتم انداختمش روی زمین شروع کردم به لب گرفتن و عشق بازی اونم خوشش اومده بود و ادامه داد همینجور داشتیم با همحال می کردیم که من بلندش کردم و گفتم بزار لباسات رو در بیارم عشقم اونم دست زد به سینه هاش و گفت باشه عزیزم بعدش من شروع کردم در اوردن لباساش وقتی پیرهنش رو در اوردم سوتین پوشیده بود از روی سوتین یکم دست زدم به سینه هاش رفتم شلوار جینش رو در اوردم وای چه شورت سکسی الان که یادم میاد کیرم شق میشه خب ادامه بدیم کامل لختش کردم فقط با سوتین و شورت بود منم خودم خودمو لخت کردم سوتینش رو در اوردم و شروع کردم به خوردن ممه هاش یکی از ممه هاش رو با دست میمالوندم یکی رو می خوردم دست از سرشون بر نمیداشتم خلاصه اونم خیلی حال کرده بود بدجور وقتی خوب سینه هاش رو خوردم شروع کردم شورتش رو در اوردن وقتی شورتش رو در اوردم وایییییییییییییییییییییی یه کس قرمز و سفید و بدوون حتی یک تار مو جلوی منه وحشیانه بار شروع کردم به خوردنش خیلی تند تند می خورم اونم صداش در اومد و می گفت بخور عشقم بخورررررر منم ادامه میدادم یه 10 دقه ای براش خوردم خستم شد گفتم عشقم برمیگردی عزیزم؟ یه ماچ گرفت و گفت من در اختیار تو هستم هرکاری دلت می خواد باهام بکن منم برگردوندمش و کیرم رو خواستم بکنم توی کونش دیدم خیلی تنگه اولین بارش بود یکم کرم برداشتم مالیدم بهش و دوباره کردم با هرچی زور و زحمت بالاخره رفت داخل و شروع کردم به کردنش اولا یکم جیغ میزد و می گفت درد داره منم می گفتم اولش اینطوره بعد جا باز می کنه اونم هرجور شده تحمل کرد چند دقه گذشت دیگه کونش خوب جا باز کرده بود و من داشتم خیلی تند تند تلمبه میزدم و اونم آه آهش در اومده بود و داشت حال می کرد و هی می گفت علی عزیزم بکن جرم بده من مال توم اینا رو که گفت دیگه از خود بی خود شدم تند تند کردمش گفتم عزیزم 1 دقیقه دیگه آبم میاد چیکار کنم گفت در بیار تا برات ساک بزنم! چون بار اولش بود یکم ناشیانه می خورد و خوب ساک نمیزد ولی یواش یواش بهتر شد منم در اوج خودم بودم و اونم داشت برام ساک میزد همینجور که داشت ساک میزد احساس کردم داره ابم میاد منم هیچی نگفتم و تمام آبم رو با فشار کردم توی دهنش اونم همش رو خورد کارم تموم شده بود ولی اون هنوز ارضاع نشده بود پس من اومدم و شروع کردم به خوردن کسش اینقدر خوردم و خوردم و خوردم تا بالاخره آبش اومد و سریع لباساش رو پوشید رفت خونه منم رفتم دوش گرفتم 2 ماه بعدشم من رفتم خواستگاریش! و جواب مثبت شنیدم و الان اون زنمه چند تا سکس هم باهاش کردم که اگر از این خوشتون اومد بگید تا بعدیم بنویسم دوستان گل و عزیز...

نوشته:‌ علی (مستعار)
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکس با پسرعموی جذابم سپهر

سلام من ارشینا ام!

میخوام اولین سکسم رو ی جا ثبت کنم ولی خب چه جایی بهتر از اینجا...
یادمه 15 سالم بود که حسابی دیگه حشری شده بودم و همش به سکس فکر میکردم اون موقع با bام حرفشو میزدیم اما جرئت سکس رو نداشتم چون از عقب که درد داره از جلو هم که دردسر داره...
2 سال گذشت و من 17 سالم شده بود همیشه یادمه هرجایی میرفتم با دوستام من بیشتر از اونا مورد توجه قرار میگرفتم قدم 160 و کوتاهه اما چیزی که زیاد دارم سینه و باسنه پوستمم که حسابی سفیده که به همین خاطر خیلیا بم میگن سفید برفی یا بخاطر قدم بم میگن بند انگشتی و فلفل وزنمم 48 ...


چشاشمم که حالت کشیده و خمار داره و رنگش هم ابی تیرست موهامم زیتونی لخت ...
دیگه بیشتر از این نمیگم و میرم سر داستان اون سال عروسیه خواهرم بود و از خیلی جاها مهمون داشتیم عموم 9 سال بود که رفته بود فرانسه با خانوادش و من فقط تلفنی باشون حرف زده بودممامان اینا هم که حسابی درگیر بودن واسه همین قرار بود من برم فرودگاه دنبالشون بعد از کلی انتظار عموم و زن عمو اومدن و حسابی بازار ماچ و بوسه به راه بود که یکی از عقب گفت بابا بزارین منم ببینم این سفید برفی رو وقتی برگشتم سپهر رو دیدم خیلی عوض شده بود قد 180 و هیکل ورزشی و برنز که حسابی دل میبرد چهرشم که چه خندون و چه اخمو دخترکش بود خلاصه حسابی رفته بودم تو کف پسرعموی جذابه 23 ساله ام ...
از اونجا رفتیم هتل درویش و واسشون اتاق گرفتیم منم چون بیکار بودم همونجا موندم (ریا نشه که به عشقه سپهر) 2 هفته گذشته بود که عمو و زن عمو رفتن تهران دیدن فامیلا و اینا اما سپهر به بهونه این که میخواد مشهد رو بگرده نرفته بود...



همون روزا بود که بم زنگ زد ببرمش مراکز خرید و اینا منم چون خرید داشتم فرصت رو از دست ندادم و سریع حاضر شدم و تیپ زدم مکش مرگ ما...
ی شلوار دم پا مشکی با مانتوی تنگ و کوتاه مشکی تنم کردم با کفش پاشنه دار
سپهر که اومد و منو دید کلی تعریف کرد و اینا و رفتیم خریدامونو کردیم و رفتیم کافی فنجون اونجا بهم درخواست دوستی داد و به گفته ی خودش تو این 9 سال با عکسام بوده والان میخواد با خودم باشه منم که واقعا ازش خوشم اومده بود قبول کردم شبش مامان زنگ زد که بابا شیفته و خودشم رفته منزل اباد پیشه مامانی و گفت برم خونه دوسته صمیمیم نوشین سپهر که فهمید گفت بیا بریم هتل اولش قبول نکردم اما گفت کلی حرف داره از این سالا واسه همین قبول کردم و با نوشین هماهنگ کردم و رفتم اون شب تو تارکی و که فقط نور چراغ خواب حاله اب از نور تو فضا داشت واسم کلی حرف زد یه عالمه هم قهوه خورده بودیم و بی خواب شده بودیم



کا به شوخی کشیده شد و من داشتم از دستش فرار میکردم که منو از پشت کشید و چون تعادلم به هم خورد اوفتادم اونم با خودم با خودم کشیدم وافتاد کنارم هردومون میخندیدیم و خسته شده بودیم همونجوری داشتیم حرف میزدیم که وسوسه شدم و لباشو بوسیدم با اینکه یاد نداشتم اما بیخیال هم نمیشدم سرشو برد عقب و گفت بیا یادت بدم چجوری باید عشقتو ببوسی نمیدونم زمان چجوری گذشت اما تا چشم به هم زدم نیمه برهنه رو تخت بودیم منم که حسابی حشری شده بودم ازم پرسید مطمئنی منم گفتم با تو اره گفت چه مدلی ؟ منم که عاشق سکس وحشی اما نه خیلی بش گفتم و اونم دوست داشت چون گفت عاشقتم ک مثه خودمی...
شروع کرد به محکم لیس زدن گردنم منم بیکار نموندم وهمون مدلی که از تو فیلما یاد گرفته بودم شلوار و شرتشو با پاهام و البته کمک خودش در اوردم کیر برنز خوشگلش نزدیک 23 یا 24 سانت بود و حسابی کلفت طوری دستم دورش حلقه نمیشد اونجا واقعا ترسیدم اما با بوسه هاش ترس از یادم رفت و بلند شدم نشستم و براش ساک زدم



این اولین بارم بود و چون بلد نبودم هی عق میزدم اونم خندش گرفت و بغلم کرد و گفت نمیخواد بخوریش بند انگشتیه من اونجا بش گفتم که میترسم و یه جورایی پشیمون شدم اما جوابی داد که قانع شدم گفت این کس و کون گنده همچین کیری بش مشخوره اصن بزرگ نیست بلکه کوچیک هم هست و لب گرفتیم و منو به صورت برعکس خوابوند رو خودش و شروع کرد به کسم رو خورن خیلی حس خوبی بود و همش از لذت بلند داد میزدم واسه اینکه صدام بیاد پائین تر کیرشو کردم تو دهنم و اون 2 تا توپه نازشو واسش میمالیدم من 1 بار ارضا شده بودمو اون خودش میگفت حالا حالا ها کارش طول میکشه بلند شد و منو خوابوند و کیر بزرگشو که الان واقعا بزرگ تر شده بود رو گذاشت دمه کسم از تر چشمامو بسته بودم و اون اول سرشو کرد تو که هنوز اصن داخل نرفته بود درد داشتم و دستشو گاز میگرفتم اونم همون اول کسم شروع کرد به تلنبه زدن و من بدون ابنکه بکارت ام پاره بشه حال میکردم و دوباره به ارگاسم رسیدم همینجور که سینه هامو میمالید گفت میخوام کونتو فتح کنم واقعا رنگم پرید


گفت : میخوای بخوابیم ؟؟
واقعا میخواستم بگم اره بخوابیم که یادم اومد اون هنوز به ارگاسم نرسیده واسه همین گفتم
نه میخوام با تو تجربش کنم اما باید قول بدی سکس وحشی باشه
_میترسم تو اذیت بشی ارشینم
_من دوست دارم
شروع کرد به محکم لبامو خوردن و سینه هامو مالوندن که واقعا سینم درد میگرفت اما دردشو دوست داشتمو فقط با لبای بسته اه اه میکردم...


لبامو ول کرد و شروع کرد به خوردنه بدنم و همه جامو مک میزد و مطمئن بودم که بود میشه همه جام...
وقتی رسید به کسم دیگه کاملا وحشی شده بود و با شدت کسم رو میخورد و سینه هامو میکشید منم فقط جیغ میزدم از درد و لذت...
یه بحظه سرشو بلند کرد تا اومدم بگم یکم ارومتر با فشار و شدت برم گردوند و حالت سگیم کرد موهامو گرفت کشید به سمت عقب منم کمرمو قوس دادم و قنبل کردم که چندتا سیلی محکم زد به کونم و واقعا میسوخت یکم از اب کسم که حسابی راه افتاده بود زد به کیرش و کون من و همیجوری که موهامو میکشید و به کونم سیلی میزد یه دفعه کیرشو رد تو کونم واقعا دردش خیلی بد بود و اشکم در اومده بود و اما سرمو انداخنم پائین تا اشکمو نبینه اونم یه ذره کیرشو همونجوری نگه داشت و سینه هامو میمالید و اه اه میکرد و چون واقعا فشار رو کیرش بود به خاطر سوراخ تنگ کونم تازه یه ذره کونم سوزشش اروم شده بود که کیرشو کشید بیرون و دوباره یه دفعه کرد تو این بارم درد داشت اما بهتر از دفعه قبل بود و پشت سرهم اینکارو میکرد و منم دوباره شروع کرده بودم به آه آه یه مدت که گذشت سرعتشو تندتر رد و یه دفعه وایستاد تا اومدم برگردم ببینم چی شده که کونم اتیش گرفت...اون شب بازم از پشت سکس کردیم و بعد ار مجلس خواهرم نامزد کردیم...
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
صفحه  صفحه 82 از 94:  « پیشین  1  ...  81  82  83  ...  93  94  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان های سکسی مربوط به سکس آشناها

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA