انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 2 از 3:  « پیشین  1  2  3  پسین »

داستان جنون سکس



 
داستان دهم۱۰.....اونروز جریانو واسه مریم گفتم داشت از تعجب شاخ در میاورد رفتم رو مخش که بریم با هم پیشش اما مگه قبول میکرد میگفت فریبا تو چرا اینجوری شدی باید بریم پیش روانپزشک داری الوده میشی وکلی نصیحتم کرد منم ول کن نبودم اخرش گفتم باشه پس منم از اینجا میرم ...من بخاطر تو اومدم اینجا با هم باشیم وگرنه داشتم اونجا واسه خودم راحت کار میکردم تو هم ادمی میشناسمت حشری تر از منم هستی نمیخواهی حال کنی ارضا شی نصفه این اعصاب خوردی که داری واسه ارضا نشدنه دیگه کم کم رام شد فقط گفت اگه نخواستم دیگه نمیکنما منم گفتم باشه فرداش با هم رفتیم لباس خوابو ست سکسی خریدیم...چند روزی گذشت تا میرزایی گفت دوستتو ساختی؟منم اوکی دادم گفت فردا صبح سر کار نرید یه ادرش داد گفت میریم خونمون منم قبول کردم جریانو به مریم گفتم باز افتاد رو مخم میگفت میترسم نریم مثله اونبار بریزن سرمون ؟گفتم اخه احمق یارو اینهمه اعتبار داره ابرو داره مگه خوله؟ بهش سفارش کردم خودشو خوب اماده کنه شب فریده لباس خوابی که داشتم واسه فردا اماده میکردم دستم دید بهم شک کرد کلی زیر پا ازم کشید بهش گفتم بابا بخدا میخوام ببرم نشون مریم بدم باور نمیکنی الان زنگ میزنم از خودش بپرس دید دارم شماره میگیرم گوشی و گرفت و گفت خل نشو باشه قبول... صبح ساعت ۹ با مریم راه افتادیم به سمته ادرس خونش چند تا کوچه با دفتر فاصله داشت تو ماشین همش دستم رو کس مریم بود بهش گفتم خیلی دلم واسش تنگ شده اونم دیگه داشت چشمهاش میرفت..رسیدیم یه خونه ویلایی بود با اولین زنگ درو باز کرد عجب خونه ای داشت استخر وسط حیاطش بود ۲طبقه و نوساز بود رفتیم داخل میرزایی با یه رکابی و شلوارک بود با هامون دست داد گفت صبح بخیر خوش اومدین خوشگلا یه اتاقو نشونمون داد تا لباسامونو عوض کنیم....لباسامونو در اوردیم من لخت لخت شدم تا لباس خوابمو تنم کنم مریم دستی لا ی کونم کشیدو گفت اینقدر دادی از همه جات زده بیرون....منم سرمو گذاشتم لا سینه هاش جوووووون دلم واسشون تنگ شده بود مریم از همین الان خیس بود یه کم مالیدمش با لباس خواب هر دو اومدیم بیرون مریم با مالش هام دیگه استرس نداشت میرزایی تا ما رو اونجوری دید یه سوتی زد و بلند شد هر ۲تامونو بغل کردو رفتیم به سمت اتاق خواب عجب اتاق خوابی بود همه چی عالی بود رنگ قرمز مشکی سقف پرده های شیکش و سقفو دیوار روبرو ایینه کاری شده بود تا همه جا پیدا باشه... فضای واقعا سکسی بود میرزایی مشغول شد هر ۲تامونو لیس میزد یه دفعه داد زد نرگس بیا کمکم کن!!!!!!!!!؟؟هر دو با هم گفتیم نهههه اما نرگس با یه ست توری اومد تو همون لبخنده پدر سوخته اش رو لبش بود هیکل تقریبا میزونی داشت با هر دوتامون دست داد اومد کناره منو لب تو لب شدیم میرزایی هم افتاد به جون مریم دیگه فضای اتاق پر شده بود از شهوت همدیگرو لخت کردیم مریم کونه بزرگی داشت خیلی نرمو با حال ملرزید در گوش نرگس گفتم بریم سراغ مریم اونم قبول کرد زدم در کون میرزایی گفتم پاشو بشین نگاه کن فعلا اونم نشت و منو نرگس افتادیم به جون سینه های مریم وااااااای ذلم واسه سکس باهاش لک زده بود کاش سارا هم بود اینقدر سینه هاشو خوردیم تا جیغ زد و ارضا شد من رفتم وسط پاهاشو کسشو شروع کردم به خوردن جوووووووونم کستو میخوام مریم مریم بلند میگفت بلیس دارم میمیرم نرگسم رفت پشت کونه قنبلم انگشتشو کرد تو کونم شروع کرد به لیس زدن کسم ربع ساعتی هر ۳داشتیم همدیگرو میخوردیم منم ارضا شدم بعد اومدیم سراغ میرزایی نوبتی ساک میزدیم تا دیگه گفت بسه میرزایی بلند شد مریمو خوابوند کیرشو یه ضرب کرد تو کسش مریم فریاد میزد اونم تند تند تلمبه میزد یه بار دیگه مریم ارضا شد میرزایی نرگس رو قنبل کرد کیرشو چپوند تو کسش کونه نرگس میلرزید وقتی تلمبه می زد از کسش در اورد فرو کرد تو کونش دیگه نرگس جیغ میزد منم داشتم کسشو با دست میمالیدم تا ارضا شد .. میرزایی اومد سراغم بلندم کرد چسبوندم به دیوار یه پامو گذاشت رو میز ارایش کیرشو تنظیم کرد فرو کرد تو کونم کلا از این وحشیا بود سکسو خشن انجام میداد سینه هامو تو دستش گرفته بود و محکم میمالید و تو کونم تلمبه میزد به مدلهای مختلف اونروز ما رو گایید چند باری هر ۳تامون ارضا شدیم ......... وقتی ابش اومد همشو ریخت تو دهن نرگس اونم مثله جنده ها تو فیلم همشو قورت داد.....میرزایی ادم خودخواهی بود هیچوقت نذاشت پای مرد دیگه تو سکسامون باز شه...هفته ای ۱بار حتما مارو میکرد یا جدا یا با هم...بعد ها سر بعضی از کار ها اداری تو بعضی از اداره ها منو میفرستاد با یارو میرختم رو هم یه حالی بهش میدادم کارمونو اوکی میکرد میرزایی هم پول خوبی بهم میداد دیگه چند میلیونی پس اندازم داشتم نذاشتیم مریم بفهمه ۹ماهی اونجا بوذم تا یه روز باهاش دعوام شد و از اونجا اومدم بیرون هرچی نرگسو انداخت وسط اما دیگه بر نگشتم .مریمم با من اومد بیرون اما تصمیم گرفت دیگه کار نکنه......پایان داستان ۱۰ نویسنده سامان
     
  ویرایش شده توسط: sa200222   

 
داستان یازدهم۱۱....۱۰روزی میشد از شرکت اومده بودم بیرون میخواستم یه کم استراحت کنم بعد دنبال کار جدید باشم فقط این وسط سکس بود که نداشتمو ازارم میداد تو این ۲سال نشده بود بیشتر از ۵روز سکس نکنم اما الان ۱۵روز بود یه زنگ به سارا زدم بعد حال احوال موشوع گفتم اونم گفت ۳روز دیگه تولد حیدرزاده هست میخواهی ردیف کنم با هم باشیم؟گفتم اره سارا گفت کاش میشذ یه سکس گروهی میکردیم خیلی حال میده منم گفتم کاش میشد سارار گفت بهت زنگ میزنم میخواست برنامه بچینه ...عصر زنگ زد گفت حیدرزاده قرار شده زنو بچشو بفرسته شمال خونه خواهرش بعدا خودش بره همون ۳شنبه میریم خونشون گفتم عالیه مریمم بیارم؟سارا گفت بیار گفتم اخه اینجوری که کیر کم میاریم اونم گفت دوباره زنگ میزنم ۱ساعت بعد زنگ زد گفت فریبا باورت نمیشه حیدرزاده گفت دوستشم میاره بعدم گفت اگه دوست پسر دارین که با شخصیته جنبه داره خواستین بیارین واییییییی کلی ذوق کردیم بلاخره داشت یه سکس توپ جور میشد به سارا گفتم نرگسم میگم بیاد قبلا ازش گفته بودم اونم گفت فریبا حواست باشه اگه با کسی میاد با جنبه باشه ها من کلی رو مخ حیدرزاده رفتم اوکی داد منم مطمئنش کردمو خداحافظی کردیم زنگ زدم نرگی جریانو گفتم اونم خوشحال شد گفت پس من با حمید میام(با یه پسره دوست بود از اون پولدارا اما میرزایی خبر نداشت کلا ادم بیخودی بود میرزایی دلش میخواست دورش پر از مرغ باشه اما خودش تکی خروس باشه)... مونده بود مریم بهش زنگ زدم کلی رو مخش راه رفتم تا قبول کرد قرار شد به خوانواده ها بگیم تولد دوست مریمه میریم اونجا...دل تو دلمون نبود همش یه شوقی داشتیم خلاصه اونروز با هم رفتیم بدنمونو اپیلاسیون کردیم رفتیم برا حیدر زاده ۲تا کادو خریدیم عصر وقت ارایشگاه داشتیم مریم موهاشو رنگ زیتونی کمرنگ کرد که خیلی بهش میومد منم ارایش خفنی کردم خلاصه هر دو هلو شدیم ساعت ۶بود تاکسی گرفتیم رفتیم بطرف خونه حیدرزاده ...تو راه به نرگس زنگ زدم گفت امادست منتظر حمید هست بیاد راه می افتند .سارا هم که جلو جلو رفته بود وبعد نیم ساعت رسیدیم یه خونه تقریبا نوساز داشت اما نه به بزرگی خونه میرزایی سارا اومد تو حیاط به استقبالمون همدیگرو بغل کردیم جنده خانوم چه ارایشو لباس سکسی داشت .....مریمو بهش معرفی کردم اونم مریمو بغل گرفتو همزمان دستی به کونش زدو گفت جووووووون تو امشب ماله منی!!!!مریمم خندیدو وارد ساختمان شدیم ....... حیدرزادم کلی به خودش رسیده بود منو بغل کردو بوسید و با مریم دست داد و گفت خیلی خوش اومدین میدونستم دوستهای فریبام مثله خودش بیست هستند و راهنمایی کرد بریم تو اتاق لباسمونو عوض کنیم.. سارا هم اومد ما لباسامونو در اوردیم من یه ست سفید که شرتش لامبادا بود پوشیدم یه شلوارک سفید تنگ که کونم میزد بیرون کامل.با یه تاب یقه باز که نصفه سینه هام بیرون بود مریمم شرتشو در اورد پشتشو کرده بود داشت ستشو میپوشید سارا باز کونشو مالید بهش گفتم چته تو؟گفت فریبا خیلی هیجان دارم دارم میمیرم بد جوری میخوام مریمم خندیدو گفت من امشب تو رو جواب بدم هنر کردم !!!!هر ۳خندیدیمو کادو هامونو برداشتیم اومدیم بیرون................
حیدرزاده با دیدنمون تو اون لباسای سکسی با ارایش خفن کلی ذوق کرده بود کادوهارو دادیمو هردو بوسیدیمش نشستیم به گپ زدن راجبه کارو اینحرفاو....نرگس اینا اومدن انگار مسابقه مد و ارایش بود نرگسم یه ارایش خلیجی با حال کرده بود هم حمید هم نرگسو به همه معرفی کردم اونام یه دسته گل قشنگ با یه ادکلن اورده بودن نرگسو بردم تو اتاق تا لباس عوض کنه.... همینجور که داشت پیراهن کوتاهشو تنش میکرد گفتم حالا این حمید سکسش خوب هست ؟نرگس همینجور که داشت سعی میکرد کونه گندشو زیر لباس کوتاهش بپوشونه گفت دیوونه اگه خوب نبود که من باهاش نمیپریدم....خلاصه اومدیم بیرون حیدرزاده پاشد بساط مشروب اورد گفت هر کی میخوره بیاد سر میز حمید و سارا رفتن ..منو نرگسو مریمم مشغول غیبت از میرزایی شدیم.... ۱۵ دقیقه گذشته بود که زنگ زدن خود حیدرزاده واسه استقبال دوستش رفت. در باز شدو یه غول بزرگ اومد تو هممون بی اراده پاشدیم داشتیم نگاهش میکردیم قد ۱۹۰ وزنش حنما ۱۲۰ بود از همه جاش عضله زده بود بیرون یه جین جذب با یه پیراهن اسپرت پوشیده بود موهاشم دم اسبی بسته بود از اون تیپ هاکه مریم دوست داشت حیدرزاده بلند گفت ایشون اقا کیارش که ما بهش میگیم کیا نترسین اهلی هست کیا بلند گفت بخدا من لولو نیستم چرا وحشت کردین؟اومد یکی یکی دست دادو با همه اشنا شد رفت نشست پای مشروب یه بسته هم دستش بود که معلوم بود کادو هستش ..... خوب که خودشونو ساختن سارا یه موزیک شاد گذاشت اومد وسط به رقصیدن حمیدم بلند کرد با هم میرقصیدن نرگس بلند خندیدو گفت بچم از دست رفت حیدرزاذه اومد دستشو گرفتو گفت بچه جدید نمیخواهی/؟با هم شروع کردن رقصیدن منم بلند کردن اومدم وسط مریمو کیا هم نشسته بودن دست میزدن.....این وسط همش دست حیدر زاده رو کون منو نرگس بود و حمیدم داشت با رقص به سارا ور میرفت...حس جالبی بود هیچوقت اینقدر راحتو بی دغدغه خودمونو واسه یه سکس با حال اماده نکرده بوذم...کلی رقصیدیمو لاسیدیم تا خسته شدیم همگی نشستیم باز اونا لبی تر کردنو ما هم یه کم تجدید ارایش کردیم ..حیدر زاده بلند گفت خب بازم خیلی خوش امدین و ممنون بابته کادوهایی که اوردین یه پذیرایی از خودتون بکنید و دوست دارم امشب همه همهجوره به خودشون برسن ..سارا واسه همه شربت اورد و هر کی با یکی به حرفو یا مالیدن مشغول شد سارا با حمید رو مبل بودن و سارا رو پاهای حمید ونرگسم که دسته حیدرزاده لای پاش بودو حرف میزدن مریمم داشت با کیا میلاسید منه بدبخت مونده بودم که مریم گفت بیا اینجا کیا بزرگه دوتامون تو بغلش جا میشیم ...کیا دستشو باز کرد و رفتم سمتش با خنده گفتم قول میدی منو نخوری؟کیا خنده مستانه ای سر دادو گفت اره قول هرچند خوردنی هستی....
دستشو گذاشته بود وسط پای مریمو ازش لب میگرفت با اون دستش سینه هامو چنگ میزد پا شدم دست نرگسو مریمو سارارو گرفتم به زور اوردم روبروی اونها بهشون گفتم اقایون پسرای خوبی باشین بشینید تا ما میخواهیم با هم حال کنیم کارمون تموم شه سارا دست مریمو گرفت لباساشو در اورد خودشم لخت شد مریمو قنبل کرد رو مبلی که دقیقا جلو روی پسرا بود لای کونشو باز کردو سرشو فرو کرد لای کسه مریم که صدای نالشو در اورد ...منم نرگسو لخت کردم نشوندم بغله مریم خودمم شلوارکمو با ناز در اوردمو شروع کردم کسه نرگسو خوردن کونمو به سمته اونا کرده بودم تکون میدادم چند دقیقه ای تو حال خودمون بودیم که یه نگاه به اونا کردم دیدم لخت شدن نشستند کیراشونو میمالن وایییییییی ۳تا کیر کلفتو اماده داشتن واسه گاییدنه ما اماده میشدن......تقریبا سایزاشون یکی بود با کمی اختلاف اول حمید بعد کیا بعدم حیدرزاده....کسم حسابی اب انداخته بود یه دفعه ۳تایی بهمون حمله کردن بالا سرمون ایستادن ما هم زانو زدیم کیراشونو با هم ساک میزدیم صدای ناله شهوت همه سالن رو پر کرده بود ............. حیدرزاده دست نرگسو گرفت برد رو مبله اونطرف شروع کرد به کس لیسی !!!۱حمیدم سارا رو قنبل کرد و کیرشو فرو کرد تو کونش سارا چنان جیغی زد که گفتم جر خورد بعد چند ثانیه گفت بکن حمید جوووون قربون کیر کلفتت میخوام امشب جرم بدیا......کیا هم نشست رو مبل مریمو نشوند رو کیرشو فرو کرد تو کسش تند تند تلمبه میزد مریمم ناله اش در اومده بود رفتم رو دسته مبل کسمو گذاشتم تو دهنه کیا الانم که به اون صحنه ها فکر میکنم خیس میشم دیگه همه سر و صدا میکردن یه کم که گذشت کیا بلند شد رفت طرف نرگسو حیدرزاده ...نرگس نشسته بود رو کیر حیدرزاده و داشت کس میداد کیا هم رفت پشتشو کیرشو تا نصفه کرد تو کونه نرگس وایییییی ۲تاییی من عاشق ام اف ام بودم تو فیلم سوپرام این صحنه بیشتر تحریکم میکرد پاشدم رفتم کنارشون شروع کردم به کسم ور رفتن اینقدر تحریکم کرد این صحنه که فورا ارضا شدم کیا هم دیگه تا اخر کیرشو کرده بود تو ۲تایی تلمبه میزدن چند دقیقه ای کردنش تا نرگس جیغ بلندی زدو ارضا شد اونام بلند شدن تا نرگس کمی استراحت کنه .... حیدرزاده اومد کنارمو گفت چیه دوست داشتی اپن بودی ۲کیرت میکردیم؟اوهوم شهوتی گفتم وحیدرزاده گفت میخواهی ۲تایی کونت بزاریم تو که کون زیاد دادی مشکلی پیش نمیاد اگه دردت اومد بیخیال میشیم میترسیدم پاره بشم گفتم بیخیال میترسم خلاصه با اصرار حیدرزاده قبول کردم تست بزنم نگاهی به مریم اینا کردم دیدم حمید داره تو کسش تلمبه میزنه سارا هم داره سینه هاشو میخوره...................حیدرزاده خوابید زیرو کیرشو کرد تو کونم چند دقیقه کرد تا جا وا کنه بعد کیا اومد کیرشو خیس کردو خیلی اروم میخواست بکنه تو کونم اما نمیرفت اینقدر بهش ور رفت تا کمی از اون کیر گندشو جا داد بغله کیر حیدرزاده....وای داشتم میمردم از درد داشتم جر میخوردم هر دو بی حرکت کیرشونو نگه داشتند تا جا باز کنه.............. کم کم جا وا کردو اروم شروع کردن تلمبه زدن از فکر اینکه ۲تا کیر تو کونمه دوباره ارضا شدم و باعث شد راه تلمبه زدن باز تر بشه یه ۵دقیفه ای تو کونم اروم میکردن تا در اوردن...بلا فاصله حمید اومد کیرشو چپوند تو کونمو تند تند تلمبه میزد دیگه داد میزدم خیلی داشت حال میداد اینقدر زد تا همه ابشو تو کونم خالی کرد منم از داغی اب کیرش باز ارضا شدمو بیحال اقتادم رو مبل .....اونشب بعد شام باز یه سری کس و کون دادیم که خیلی حال داد تا مدتها تو ذهنم بود ...همون شب کیا شمارشو به مریم دادو شماره گرفت خیلی این ۲تا از هم خوششون اومده بود کیا باشگاه بدنسازی داشت بعدها مدیریت شیفت صبح که برا خانوما بود رو داد دست مریم یه بار دیگه منو مریم با کیا بعدا سکس کردیم.و بیشتر خودشون با هم بودن....پایان.نویسنده سامان
     
  ویرایش شده توسط: sa200222   

 
داستان دوازدهم۱۲....هنوز دنبال کار میگشتم دلم نمیخواست برم جاهای قبلی با اینکه حاضر بودن من فوری برم اونجا سارا هم گفت حیدرزاده گفته بیا حتی خودشم گفت اما نرفتم یه روز رفته بودم خرید تو یه مرکز خرید یه مغازه بود پشت شیشه نوشته بود به یک فروشنده خانم احتیاج داریم....رفتم تو یه لوازم ارایشی و بدلیجات بود مغازه تقریبا ۳۰ متر بود که یه بالکن هم داشت ...یه دختره با یه تیپ جندگی پشت سیستم بود یه دخترم بدتر از اون فروشنده که بغل یه پسر از این سوسول فکلی ها نشسته بود داشتن لاس میزدن با دیدن من دختره انگار از تو جلسه سران ملل متحد اوردمش بیرون با یه حالت خاصی اومد جلوم گفت بفرمایید منم یه کم اذیتش کردم اینو بیار اونو بیار اخر سر گفتم ببخشید شما فروشنده میخواستین؟ تا اینو که گفتم پسره بلند شد یه نگاه به سر تا پام کرد گفت خودتون میخواهید مشغول بشید منم میخواستم حرصه دختره رو در بیارم با عشوه گفتم بله..پسرم گفت تا حالا کار کردین جایی؟گفتم بله اما نه فروشندگی تو چندتا شرکت یا منشی بودم یا حسابدار....پسره لبخندی زدو گفت میشه بگین چرا اومدین بیرون؟با یه حالت خاصی گفتم خب یا اونا تاریخ مصرفشون تموم شد یا من.....دختره داشت بال بال میزد پسرم خندیدو گفت اهان....بعد شروع کرد به توضیح دادن ساعت کاری و اینکه من فروشندم صندوقدار نیستم وحقوقشم گفت منم گفتم چه قدر کمه(تقریبا نصفه در امد میرزایی بود)اونم گفت برا شروع بعد باید کارتونو ببینم اگه اوکی بودین زیاد میکنم این اوکی بودنو یه جوری گفت که گرفتم......خلاصه از فرداش رفتم اونجا اون دختر فروشنده که مثله ملخ بود اسمش مرجان بود اون یکی صندوقدار فرشته.....چند روز اول داشتم جای اجناس و قیمتهاشونو یاد میگرفتم مرجان خیلی اذیتم میکرد همش تیکه بارم میکرد وبعضی وقتا فرشته هم همراهیش میکرد یه جوری میخواستن بهم بفهمونن که من از اونا پایین ترم و باید حرف گوش کنم هر چی هیچی نمیگفتم بدتر میکردن...تا یه روز از کوره در رفتم و یه سیلی محکم زدم تو صورتش و بهش گفتم جنده خانوم اگه پاتو از تو کفشم در نیاری به فریبرز(همون پسره صاحب مغازه)میگم با کیا تو اینجا میپری همش داری به اونا میدی...میخواهی امتحان کن...با وساطت فرشته اونروز تموم شدو دیگه صدا از دیوار در میومد از مرجان در نمیومد یکهفته ای گذشته بود از اون ماجرا و من دیگه همه چیو بلد بودم کارش سرگرمم میکرد تا اینکه اون ماجرا اتفاق افتاد (اینم بگم هم مرجان هم فرشته هر دو تو بالکن که قفسه زده بودن جنسای اضافی توش بود یه فرشو پتو متکا با چای ساز و یه ظرفشویی کوچیک هم داشت به فریبرز حال میدادن)... اونروز صبح مرجان ۱ساعتی بود بعد گفت حالم بده زنگ زد به فریبرزو رفت منم مشغول کارام بودم که فریبرز با یه سری کارتن اومد تو کمک کردیم کارتن هارو اوردیم پشت ویترین ...فریبرز عصبی بود مثله همیشه باهام لاس نمیزد بعدم گفت زنگ بزن خونتون هماهنگ کن ظهر بمون این جنسهارو بچینیم منم گفتم باشه تا ظهر چند باری رفت و اومد همشم با فرشته پچ پچ میکرد چند باریم رفت بیرون با تلفن صحبت کرد اول فکر کردم میخواد راضیم کنه بهش بدم ظهر!!!۱ اما عصبی تر از این حرفها بود..خلاصه ظهر شد.....
فرشته یک دفعه گفت من باید برم مهمون داریم فریبرزم بدون حرفی بهش اجزه داد کم کم ساعت ۲ بود یه مقداری از اجناس و جابجا کرده بودیم فریبرز نشست رو صندلی و گفت بی زحمت یه چایی درست کن ...منم رفتم بالا داشتم چای سازو اماده میکردم که صدای قفل کردن در و شنیدم ...پس بگو میخواد سکس کنه چرا اینقدر قیافه گرفته بود خودمو مشغول کردم صدای پاشو میشنیدم اومد بالا یه دفعه چسبید از پشت بهم بهش گفتم نکن اونم انگار کر بود کلی ادا در اوردم تا مثلا راضی شدم !!!!لب گرفتیم اونم همزمان داشت مانتومو در می اورد افتاد به جون سینه هام سوتین و لباسمو در اورد هیچی نمیگفت فقط میخورد بعد خوابوندم رو فرش و پتو کمک کردم شلوارمو در بیاره شرتمم با هاش کشید پایین و شیرجه زد رو کسم نمیتونستم بلند ناله کنم چشمهامو بستمو دستمو گذاشتم رو دهنم ناله میزدم انقدر خورد تا ابم اومد و ارضا شدم ..چشمهامو باز کردم خشکم زد اینها کی بودن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/۳تا پسر دیگه کیر بدست بالا سرم بودم از جام پاشدم تا اومدم حرفی بزنم فریبرز یه سیلی محکم بهم زد که پرت شدم رو زمین... نمیدونم چرا؟؟؟؟سرم هنوز داشت گیج میرفت که بلند داد زد جنده کثافت حالا از من دزدی میکنی؟یه لگد زد تو پهلوم که نفسم بالا نمیومد ...به گریه افتادم سعی کردم نفسمو بدم بیرون با ناله گفتم اشغال عوضی دزد جد و ابادته!!!!یه سیلی دیگه خوردم که لبم جر خورد و افتادم رو زمین....کیفمو اورد چیزایه توشو خالی کرد زمین وایییییی اینا چی بود کلی از بدلیجات ها تو کیفم بود با ناله گفتم به خدا من نمیدونم اینا چه جوری رفتن تو کیفم؟؟؟؟؟؟؟یکی از پسرا با خنده گفت بال داشتن حتما!!!!فریبرز رو کرد به پسرا گفت بکنیتش این اشغاله دزد رو تا بفهمه دیگه از این غلطها نکنه.... بلند جیغ زدم کثافتها چرا نمیفهمین من دزد نیستممممممم...یه پسره دهنمو گرفت و فریبرز گلومو گرفت گفت ببین عوضی من کسخلم صدات در بیاد همینجا میکشمت فهمیدی؟؟؟؟داشتم خفه میشدم با سر تایید کردم ولم کرد دیگه جونی ازم نمونده بود کیراشونو اوردن جلو به زور میکردن تو دهنم منم گریه میکردم داشتم از حال میرفتم مجبورم کردن سوراخ کونشونو بخورم... کونم نذاشتن لاپایی یکی یکی ابشونو اوردن ریختن تو دستمال کاغذی...فریبرز فقط نگاه میکرد اومد جلو موهامو کشید کیرشو در اورد شروع کرد به مالیدن فکر کردم میخواد ابشو بریزه رو صورتم!!۱کثافت شاشید رو صورتمو موهامو بدنم منم فقط گریه میکردم پسرام همینجور که خودشونو مرتب میکردن میخندیدن...از حال داشتم میرفتم همه غرورم شخصیتم به گند کشیده شده بود سرم داشت میترکید با اخرین جونم لباسامو پوشیدم فریبرز گفت گورتو گم میکنی دیگم پیدات نمیشه بفکره شکایتو پلیس باشی ما چهار نفریم شهادت میدیم دزدی کردی هیچ کاریم باهات نکردیم (پس بگو چرا کونم نذاشتن!!!!!!) زدم بیرون به خیابون که رسیدم با همه توانم می دویدم اینقدر رفتم تا از نفس افتادم خودمو رسوندم به پارک و یه جا خلوت تازه بغضم ترکید نیم ساعتی گریه میکردم .. زنگ زدم به مریم نمیتونستم حرف بزنم بهش ادرس جایی که بودمو دادمو قطع کردم.....
نیم ساعتی گذشت مریم و کیا هراسون رسیدن بهم . مریم حالمو دید زد تو صورتش نشست پیشم گفت چی شده؟مدام سوال میکرد کیا گفت مریم ساکت باش شکه شده رفت اب اورد داد خوردم یه کم نفسم بالا اومد همش هق هق میکردم بلندم کردن رفتیم تو دستشویی های پارک سرو صورتمو شستم وای لبم ناجور باد کرده بود جای انگشتهای اون اشغال رو صورتم بود...بالاخره نشستیم تو ماشین من سیر تا پیاز جریانو گفتم کیا اینقدر دست دنده رو فشار داده بود سرش شکست... زنگ زد به یکی دو نفر. از حرفاش معلوم بود میخوان برن اونجا(۲بار با مریم اومده بودن خرید)هر چی منو مریم التماسش کردیم حالیش نبود بدترم میشد ....... بلند داد زد اه ه ه ه خفه شین دیگه ما هم ساکت شدیم سر کوچه مریم اینا داشتیم پیاده میشدیم که مریم قسمش داد بلایی سر خودشو کسی نیاره پاش گیر بی افته..کیا گفت نگران نباش تماس میگیرم و گاز داد رفت مریم فرستادم دوش گرفتم یه کم زخم هامو پانسمان کرد یه قرص داد خوردم اما از نگرانی خوابم نمیبرد همش از مریم عذرخواهی میکردم اونم دلداریم میداد هر چی به کیا زنگ میزدیم بر نمیداشت بعدم خاموش کرد دیگه داشتیم از نگرانی سکته میکردیم ...خلاصه ۳ساعتی گذشته بود ساعت ۷ بود که زنگ زد گفت بیایین سر کوچه !!! با عجله رفتیم نشستیم تو ماشین اثری از دعوا یا کبودی نبود ازش پرسیدیم چی شد؟کجا بودی؟کیا گفت هیچی حل شد بولوتوثتو روشن کن!!!گفتم واسه چی؟؟؟؟کلافه بود گفت کاری که میگم بکن!!!!منم روشن کردم یه فیلم برام فرستاد گفت خیالتون راحت حقشو گذاشتیم کفه دستشون تموم شد برید خونه باید برم کار دارم...مریمو بوسیدو باهام دست داد بهش گفتم فقط میتونم بگم شرمنده......اومدیم خونه فوری فیلمو باز کردیم وایییییییی فریبرز بود کفه مغازه زانو زده بود از خون صورتش پیدا نبود!!!یه دستی خورد تو صورتش گفت یالا بگو اونم رو به دوربین گفت فریبا خانوم گه خوردم غلط کردم بخدا نمیدونستم کاره این عوضی ها بوده منو ببخش بعد دوربین یه لحظه رفت رو مغازه انگار سونامی اومده بود و تمام شد.....ته دلم یه کم خوشحال شد اما بدجوری داغون بودم..........پایان نویسنده سامان
     
  ویرایش شده توسط: sa200222   
↓ Advertisement ↓

 
مقدمه و داستان ۱۳......اوضاع روحی خوبی نداشتم منی که همش تو فکر سکس بودم ۲۰روز بود فقط ۲بار اونم به اصرار مریم بیرون رفتم یه دور زدیم هیچ حسی نداشنم از خودم بدم میومد یه حس دل بهم زنی داشتم همش اونروز جلو چشمم بود خیلی سر خورده بودم ...مریم برام تعریف کرد اونروز کیا با ۳تا از دوستای باشگاهش میرن اونجا فریبرز داشته با یکی از همون پسرا ومرجان ناهار میخوردن به محض اینکه میرسن کل مغازه رومیارن پایین تا میخوره فریبرزو میزنن پسره فرار میکنه چون اول وقت بوده چند نفری بیشتر نبوده اونجا که کسی جرات نمیکنه بیاد وسط یکی از دوستای کیا هم دم در می ایسته به همه میگه به زنه کیا مثلا گیر داده فریبرز مردمم نگاه میکنن همینجور که داشتن میزدنش مرجان داد میزنه نزنیدش بسه!!!بعدم میگه منو فرشته جنسارو یواشکی گذاشتیم تو کیفش بعدم به فریبرز گفتیم دیدیم خودش گذاشت تو کیفش....کیا دو تا کشیده هم میزنه تو صورت مرجانو فریبرزو مجبور میکنن اون حرفارو جلو دوربین بزنه بعدم مامور میاد فریبرز میگه اختلاف خانوادگیه شکایتی نمیکنه مامورا جداشون میکنن میرن کلانتری اونجام چون شاکی نداشته یه اشنا پیدا میکنند تعهد میدن میان بیرون....... از درون دچار یه دوگانگی رفتار شده بودم صبح تا شب فکر میکردم به فریده هم از بس گیر داده بود گفتم یکیو دوسش داشتم ولم کرده رفته زن گرفته دیگه هر روز نصیحتهای فریده هم رو سرم بود تو یه مجموعه بزرگ تجاری کار میکرد ۲سالی بود اونجا بود همه چیش قانونی بود هم محیطش هم حقوقو ساعت کارش....دو ماهی بود تو خونه بودم بعضی روزا میرفتم باشگاه پیشه مریم کم کم حالم بهتر میشد به خودم قول داده بودم دست از این جنون سکس با هر کس و نا کس بردارم و برم یه جا کار کنم که به دید یه جنده و ماشین ارضا بهم نگاه نکنن....هر چی هوس بازی کردم بسه میخواستم اگه انتخابی هم باشه با یه ادمش باشه.....دنبال کار تو یه جای دولتی یا وابسته بودم سال اخر لیسانسمم بود اگه همه واحد هامو پاس میکردم البته!!!!!تو بانک و شهرداری فرم پر کردم اما نتونستم برم...تا اینکه یه روز فریده اومد گفت مدیریت اون مجتمع عوض شده میخواهی صحبت کنم بیایی اونجا؟با هم میریم با همم میاییم اینقدر مصمم بودم گفتم باشه در صورتی که عمرا اگه مثله قبل بوداخلاقم میرفتم....۱هفته ای گذشت فریده گفت بهم گفتن بذار مدیر جدید بیاد الان نمیشه خلاصه ۱ماه گذشت تا مدیر جدید اومد و یه کم پا گرفت فریده هم بهش گفته بود انگار واسه صندوق داری نیرو میخواستن....قرار شد شنبه حضوری برم اونجا برا مصاحبه فقط بدیش این بود ارایشو تیپ زدن و اینها کلا تعطیل بود اما من میخواستم یه ادم جدید بشم (نه اینکه با کسی سکس نکنم میخواستم بخاطر سکس تن به هر چی ندم)رفتمو با مدیر عامل اونجا صحبت کردم چون فریده این چند سال کارنامه خوبی داشت زیاد سخت نگرفتن فقط قرار شد با مدیر داخلی اونجا که یه جوان جدی هم بود(طبق تعریفهای فریده)مشورت بشه جواب بدن.....۲ یا ۳ روزی گذشت تا اوکی دادن و من از اول هفته رفتم سر کار.....هنوز مدیر داخلی اونجارو ندیده بودم اما همه ازش حرف میزدن هم دوستدار زیاد داشت هم چند تا از قدیمیا چشمشون بار نمیداد دشمنش بودن (اطلاعاتی بود که فریده داده بود).
روز دوم سر صندوق بودم دیدم یه جوان قد بلند با کت و شلوار یه تلفن بی سیم هم دستش بود اومد بالا سرم گفت خسته نباشید خانم میلادی منم گفتم ممنون..ادامه داد من سامان دهقان هستم اگه کاری یا مشکلی داشتین لطف کنین به من اطلاع بدین از خواهرتون تعریفتونو شنیدم.....اوه ه ه این مدیر اینجاست از جام خواستم بلند بشم که نذاشت و گفت به کارتون برسید!!!!خوشتیپ بود اما خیلی جدی و کمتر میخندید معلوم بود ورزش میکنه حتی یه نگاهمم نکرد کلی خورد تو ذوقم اینهمه فریده ازش تعریف میکرد این بود ؟؟؟؟؟؟اونجا یه مجموعه ۱۰۰نفری بزرگ بود که با اومدن دهقان هر روز بهتر میشذ و شلوغ تر داشتن طبقه پایینشو هم اماده میکردن که مواد غذایی به حالت سنتر بشه..روزها میگذشت و ما از این اقای دهقان همون جدیتو دیدیم فقط به همه مشکلات بچه ها میرسیذ اما اهله هیچ کاری نبود من ازش متنفر بودم همش تو خونه با فریده وقتی جلو مامانم ازش تعریف میکرد من تکذیب میکردمو میگفتم گنده دماغه خیلی فکر کرده خبریه هنوز از سرم بیرون نیومده بود که هر کی که نباید منو بکنه تا ادم باشه!!!!!دو شیفت بودیم صبح از ۹تا ۱ عصرم از۵تا ۹ شب که بغیش اضافه کاری میشد هر شب باید وقتی صندوقو میبستیم میرفتیم حسابداری پولارو تحویل میدادیم صورتجلسه فروش همه غرفه هارو جدا مینوشتیم بعد میرفتیم دهقانم شبا هر کدوم از خانومهای اونجا که کسی نمیومد دنبالشون یا وسیله نداشتن براشون به خرج مجموعه تاکسی میگرفت ما رو هم چون تا پولهارو بدیم دیر میشد معمولا خودش میرسوند مسیرمون تقریبا یکی بود.... هر چند من ناراضی بودم اما جرات نه گفتنم نداشتم... منم واحد های دانشگاهمو غیر حضوری برداشتم جون صبح تا شب پای صندوق بودم...یه روز ظهر میخواستیم لامپ بخریم واسه خونه رفتیم یه الکتریکی تو مسیرمون بود یه پسر جوون اونجا بود کشت خودشو از بس یواشکی چشمک زد و میخواست پا بدم بهش محل نذاشتم اومدیم خیلی وقت بود سکس نداشتم چند باری خود ارضایی کرده بودم فقط که خودش یه رکورد بود...۲روزبعد فریده پریود بود دلش درد میکرد زنگ رد مرخصی گرفت منم ظهر داشتم تنها میومدم خونه از جلو همون مغازه رد شدم پسره کلی خواهش کرد یه دقیقه بیا رفتم داخل مغازش شروع کرد از اینکه من ازت خوشم میاد بیا با هام دوست بشو تا اینکه گفتم فکرامو میکنم بهت میگم شمارشو داد ولی من ندادم ... ۳روزی گذشت پسر بدی نبود اما من هنوز یه جوری میشدم.غریبه میدیدم..بهش خبر ندادم دیدم یه روز صبح اومد اونجا سر صندوق وای ی ی از ترس دهقان داشتم سکته میکردم بهش گفتم برو زنگ میزنم ..موبایل ممنوع بود سر صندوق.. مجبور شدم یواشکی زنگ زدم بهش توپیدم و گفتم دیگه تحت هیچ شرایطی اینجا نیاد اونم دیگه شمارمو داشت و تازه فهمیدم سوتی دادم همش اس میداد تا بالاخره باهاش دوست شدم.....
ماهی از دوستی منو علیرضا میگذشت کم کم مطمئن شدم پسر خوبیه و نامرد نیست تو این ۲ ماه یه بار رفتم پیش حیدرزاده و با سارا ۳تایی یه حاله توپ کردیم یادمه چون خیلی وقت بود سکس نداشتم اونروز ۷ بار ارضا شدم که باعث شد ضعف بگیرتم !!!!!!!یه بارم به مریم گفتم رفتم تو باشگاه به کیا تنهایی یه کون مشتی دادم حالا میفهمیدم کمتر سکس کردن و زیاده روی نکردن باعث میشه کیفیت سکس بالا بره ادم بهتر و کاملتر ارضا میشه منکه به این رسیدم!!!!با علیرضا یکی دوباری بیرون رفتیم ظهر ها یا جمعه ها که تعطیل بودم یه کم دست مالی کردیم همو تو ماشین تا تصمیم گرفتم باهاش سکس کنم.... قرار شد جمعه خونشونو خالی کنه بریم اونجا...هم شوق داشتم هم استرس تجربه تلخ اذیتم میکرد صبح پاشدم رفتم حموم کس و کونمو صاف صاف کردم (به فریده گفته بودم با علیرضا دوست شدم) اونروزم گفتم میریم با علیرضا کوه عصر میاییم اینجوری بهتر بود ..ساعت ۱۱اومد دنبالم کلی به خودش رسیده بود و سرو صورتشو صفا داده بود من از ریش چون به ادم فرو میره متنفرم تو سکس!!!!!!تو ماشین همش پامو تا نزدیکه کسم میمالید دیگه از الان کسم اب انداخته بود رفتیم خونشون من از اون هات تر بودم همون تو پذیرایی گرفتمش و لب تو لب شدیم خوب که همو خوردیم رفتیم تو اتاق خودش لباسامو در اورد با شرت و سوتین بودم خودشم پیراهنشو در اورد همونجور که وایساده بودم شروع کرد به خوردن انگشتای پام وای ی ی ی چه حالی میداد همینجور میلیسید میومد بالاتر ساق پاهامو رونمو همرو میلیسد من دیگه نمیتونستم رو پاهام بایستم نشستم لبه تخت ولی اون ول کن نبود کسم خیس خیس بود جووووووووووووووووووووووووووووووووووون بخور علیرضا بخورررررررررررررررررر رسید به کسم شروع کرد به لیسیدن از روی شرتم دیگه داد میزدم سرشو فشار میدادم به کسممممممممممممم بلیسش جووووون خیلی با تحمل و اروووم منو میلیسید سوتینمو باز کرد سانت به سانت سینه هامو بوسید بعد شروع کرد به لیس زدن اینقدر تحریکم کرد تا ارضا شدم اما ول نمیکرد شورتمو در اورده بود همه خیسی کسمو میخورد منم دوباره داغ کرده بودم.......... خیلی باحال میخورد ارومو یه جورایی عشقولانه برام تازگی داشت بزور بلندش کردم شلوارشو در اوردم شرتشو با دندون کشیدم پایین کیرش داشت میترکید متوسط رو به بزرگ بود سر کیرشو گذاشتم تو دهنم میک میزدم اونم دیگه حوار میزد بعد کیرشو کردم تو دهنم خیلی داغ میخوردم براش و تند تند میک میزدم ...قنبلم کرد سوراخ کونمو لیس میزد دیگه تو اسمون داشتم قدم میزدم خوب که خورد داشت سوراخ کونم دل دل میکرد !!۱ سر کیرشو گذاشت رو سوراخم اروم داد تو فکر میکرد دردم میگیره منم الکی ناله میکردم تا یواش یواش تا ته کرد تو شروع کرد به تلمبه زدن خیلی ارووم میگایید منو منم به اوج میرسیدم !!! بلندم کرد نشست رو تخت منم کیرشو تنطیم کردم نشستم روش وای چه با حال بود یه کم که کرد منم کسمو میمالیدم تا ارضا شدم جوووون دیگه طاقت نداشتم علیرضا اونروز تا عصر منو میگاییدو۳بار اب داد اخرین بارم همه ابشو ریخت تو کونم جووووووون از اون روز به بعد هر وقت میشد بهش میدادم اما یه بدی داشت یه مدت که گذشت شد سر خر من گیر میداد بدجور یه بار که رفته بودم پیش حیدرزاده بهش حسابی کون دادم اومدم بیرون دیدم تو خیابون وایساده هر چی بهش گفتم اومدم پیش دوستم قبول نکرد مجبورم کرد رفتیم تو زیر زمین مغازش سوراخ کونمو بررسی کرد بعدشم اونم کونم گذاشت اما نفهمید الکی ادعا داشت زرنگه بازم متوجه نشد........!!!!!پایان نویسنده سامان
     
  ویرایش شده توسط: sa200222   

 
داستان چهاردهم۱۴..... حدود۹ماهی از اومدن به کار جدیدم میگذشت دیگه دور قلیزاده و حسینی و مومنی رو خط کشیده بودم با اینکه چند باری بهم زنگ زدن اما قبول نکردم فقط با علیرضا و حیدرزاده بودم وقتم هم اجازه بیشتر نمیداد خودمم سعی میکردم استانه تحملمو در مقابل نیاز سکسیم بالا تر ببرم اینجوری راحترم بودم...سامان دهقان هر شب ما رو میرسوند چند باری تو حساب صندوق کسری اوردم که اون هوامو داشت دیگه ازش بدم نمیومد اما از اینکه کلا در مقابل هر دختری خنثی بود حرصم میگرفت.... طبقه پایین مجموعه که افتتاح شد به علت افزایش صندوق ها مدیر عامل یه حسابدار جدید اورد بعدا شد مسئول حسابداری یه مرد جوان خوش هیکل و خوش تیپ از اون هفت خطها بود از اونا بود که دکور داشت اما کار بلد نبود چند روزی گذشت که سریع دهقان مخالفتشو با حبیبی(حسابدار جدید)اعلام کرد فهمیده بود این نمیتونه نیازهای مجموعه رو بر اورده کنه اما چون خود مدیر عامل اورده بودش زیر بار نمیرفت ومیخواست زمان بده بهش...مجموعه حالا ۳ طبقه بود همکف غرفه ها که منم صندوقدارش بودم منفی یک مواد غذایی و منفی ۲ انبار حسابداری و اتاق دهفان ...حسابداری ۲قسمت بود جلوش برا ارباب رجوع و پشتش که دقیقا پشت اتاق دهقان بود بایگانی بود که حبیبی دوست داشت تو بایگانی میزش باشه(نمیخواست تو دید دهقان بقیه باشه سر از کارش در بیارن )....ما شبا طبق معمول ۱ساعتی رو باید تا تحویل پول و صورتجلسه تو حسابداری میگذروندیم و این باعث شده بود حبیبی با اینکه زن داشت همش با حرفاشو کاراشو شوخیهاش بهم نزدیک شه چند باری هم دهقان سر بسته تو ماشین بهمون گفت به این یارو رو ندین ادم درستی نیست اما من میذاشتم یه حساب کینه ای که بهم داشتن...با اینکه از ظاهر با هم خوب بودن و حبیبی اصلا باهاش سر شاخ نمیشد اما در باطن سایه همو میزدن..۲ماهی از اومدن حبیبی میگذشت و دیماه بود باید تراز مالی رو اماده میکرد اگه نمیتونست این میشد همون حرف دهقان که میگفت این سواد اینکارو نداره نباید مسئول کل حسابداری باشه....حبیبی درخواست نیرو کمکی داد تا سندهای عقب افتاده بروز بشه که تا پایان سال بتونه کاری بکنه...با ما صحبت کرد که ظهرها بمونیم ۲ماه هم اضافه کاری بهمون بدن هم کارارو ما کمک کنیم من که از خدام بود فریده رو هم راضی کردم اونم درخواستو دادو ما ظهرها که همه میرفتن میموندیم تو حسابداری که ما ۳نفر بودیم البته تو انبار بچه ها بودن که کاری به ما نداشتن.... کم کم نوع رفتار حبیبی باهام عوض شد زیاد شوخی میکرد منم واقعا ازش خوشم میومد!!! علیرضا از بی توجهی بهش شاکی بود منم جمعه ها میومدم به بهانه دانشگاه بیشتر تو زیر زمین مغازش بهش میدادم تا دهنش بسته باشه ....چون فضا میز تو بایگانی کم بود یه سری سند ها رو فریده تو اتاق جلویی انجام میداد و منم از قصد پیش حبیبی موندم خودمم کرم میریختم واقعا هیچ کاری نمیکرد ظهرها همش موزیک گوش میکردو ورق بازی میکرد یا با من حرف میزد ..فریده بیچاره با چه جدیتی سند ها رو ثبت میکرد ..تا اینکه همش حرفامون شده بود شوخی های جور واجور بعدها بهم گفت چون شبا با دهقان میرفتید میترسیدم کاری کنم اون بفهمه یا جاسوسش باشین.!!!!!!!!!خلاصه ۱۰روزی از موندنمون میگذشت تا یه روز من داشتم کار میکردم دیدم صفحه مانیتورشو طوری چرخونده که من نبینم فضولیم گل کرده بود یه ۱۰ دقیقه ای بعد پاشد رفت دستشویی سریع رفتم صفحه رو باز کردم دیدم داشته فیلم سوپر میدیده استپ کرده منم از قصد بلی کردم کمی دیدم بعد استپ کردم تا بفهمه دیدم و پاشدم رفتم پیش فریده وقتی اومد رفت سر جاش ۵دقیقه بعدم من رفتم کنار میزش که اونجا کار میکردم خودمو مشغول کردم ....چند لحظه ای نگذشته بود که گفت پیس پیس سرمو بلند کردم به طرفش واااااااااااااای دیدم کیرشو در اورده همونجور که نشسته سرشو گذاشته رو میز شاید باور نکنین تو همه کیر هایی که دیدم فقط چند سانتی از کیر دانیال خوزستانی کوچکتر بود خیلی بزرگ بود راسته راست...بهش خیره شدم اونم اروم گفت دوسش داری؟!!!!منم مدتها منتظر این لحظه بودم گفتم اوهومممممممم گفت بیا دست بزن بهش!!!!!پاشدم کیرشو همونجور که بود گرفتم خیلی استرس داشتم فریده تو اتاق بغل بود ومن داشتم کیرشو میمالیدم اونم کونمو از رو لباس میمالید ............ حشری شده بودم خراب دیگه حالیم نبود بهم گفت بخورش گفتم نه دیوونه فریده اینجاست گفت چند تا پرونده بنداز زمین برو زیر میز ساک بزن من دارم میبینم اگه اومد میزنم به پات تو هم پرونده هارو بیار بالا!!!در ورودی یه راهرو داشت که میزش دقیقاروبری اون بودو از اون اخرهر کی میخواست بیاد تو بایگانی میدید ....اصلا دنبال منطقی بودنو نبودن حرفش نبودم...میخواستم کیرشو.... صدای موزیکی که گوش میدادو بلند تر کرد منم رفتم زیر میز جووووووووووووووووون به این میگن کیرررررررررررر سرشو لیس زدم شروع کردم با زحمت کیرشو تا اونجا که میشد تو دهنم کردن......چه کیری بود خیلی باهاش حال میکردم چند دقیقه کوتاه ساک زدم که حس کردم کیرش داره دل دل میزنه اومدم در بیارم سرمو محکم گرفت و همه ابشو خالی کرد تو دهن و حلقم نمیتونستم هیچی بگم مجبور شدم همشو قورت بدم وای خالم داشت بد میشد اشک از زور اینکه سرفه نکنم از چشمم میومد بلند شدم اومدم سر میزم اونم خودشو جمع و جور کرد بهش چپ نگاه میکردم اومد بوسم کرد گفت دمت گرم جبران میکنم ببخشیدمنم دوسش داشتم فقط بهش لبخند زدم.....
نمیدونم براتون اینجور موقعیت پیش اومده یا نه ولی تو جاهایی که امکان سکس نیست و خیلی ریسکه و با دلهره ادم انجام میده با اینکه به خاطر استرس زودتر ارضا میشه اما یه حاله دیگه داره..... دیگه کار ما شده بود ظهر بشه واسش ساک بزنم حبیبی قول داده بود فوری یه جا جور کنه بریم هر روز بهم اس میدادیم دوسش داشتم شاید اولین نفری بود که هم دوسش داشتم هم سکس میکردم باهاش.. چون دیگه تابلو بودیم به فریده گفتم با علیرضا بهم زدم با حبیبی دوست شدم بماند که چقدر دعوام کرد که زن داره اینجا بفهمن ابرومون میره اما مگه حالیم میشد....یه شب که تو ماشین دهقان بودیم داشت سر بسته میگفت این حضرت زرنگ داره یه کارایی میکنه که بزودی مچشو میگیرم(حبیبی رو میگفت)دهقان بهمون اعتماد داشت که اینو گفتو تاکید کرد حرفی جایی نزنیم از ماشین که پیاده شدیم شروع کردم فحش دادن بهش که فریده گفت خفه شو راست میگه حق نداری به حبیبی بگی دهقان چی گفت منم گفتم برو بابا اون داره از محبوبیتش کم میشه حسودی میکنه اخه حبیبی یه باند چند نفره از بچه هایی که از زیر کار در برو بودنو دهقان بهشون گیر میدادو دور خودش جمع کرده بود..اونشب دعوایی کردم با فریده که باعث قهرمون شد اونم گفت دیگه ظهر ها نمیمونیم منم گفتم من میمونم تو نمون به درک....صبح رفتم کس و کونمو صفا دادم گفتم اگه فریده لج کردو نموند شاید حبیبی بکنتم..به حبیبی هم گفتم اگه گفت نمیمونم اصرار نکن ظهر اصلا فریده پایین نیومد و از همونجا رفت من موندمو حبیبی.....وایییی کسم یه حدی اب انداخته بود که نگوووو..تا خلوت شد حبیبی سرو گوشی اب داد و اومد گفت چه شانسی داریم بچه های انبارم امروز نیستن رفتم پول دادم به یدالله(نگهبان که یه پیرمرد شکمو بود)گفتم بره ناهار چلو کباب بگیره ...اومد طرفم لبشو گذاشت رو لبم مثله وحشیا میخورد سریع دکمه هامو باز کرد گفت در بیار گفتم نهههه خل شدی ؟؟؟گفت باید لخت لخت شی !!!!این بشر انگار نمیفهمید کجاست بالاخرم زور شد لخته لختم کرد وای هم استرس داشتم هم حال میداد کسمو گرفت به دهنش میک میزد جووووووووووون قربونه خوردنت بخورشششش اونم میگفت این کسه کیه؟؟؟؟منم مینالیدم کسه تو عزیزم فقط تووووو....فوری ارضا شدم همش میگفتم نیاد؟؟ اون منو دولا کرد رو میزش بهش گفتم تو رو خدا یواش کیرت خیلی بزرگه همشو نکنی تو یه دفعه....کمی خیسش کرد سر کیرشو گذاشت جولو سوراخ کونم داد تو واییییییی اینهمه داده بودم اما داشت جر میخورد سوراخم....تا نصفشو تو کرده بود که دستمو گذاشتم جلو بدنش که بسه فشار نده خیلی کونم میسوخت اونم بیشتر نکرد همون جور تلمبه میزد تا همه ابشو خالی کرد تو کونممممم از بس داغ بود ابش دوباره ارضا شدم یه دستمال گذاشتم دمه سوراخمو شروع کردم به پوشیدن دیوونه هر تیکه لباسمو یه جا انداخته بود حال میکرد من میترسم.. اونروز من جریانه حرفه دهقان رو بهش گفتم رنگش پرید و شروع کرد به دهقان فحش دادن...دوست نداشتم براش اتفاقی بیفته فکر میکردم دهقان داره پاپوش درست میکنه واسش بهم گفت با فریده اشتی کن صلاح نیست اون نیاد بهمون شک میکنن منم همون شب از دلش در اوردم....۲روز بعد گفت از حالا یه بهونه جور کن پس فردا بریم خونه دوستم کسی نیست چون صندوقدار بودم مرخصی طبق قانون باید ۲۴ساعت جلو تر اعلام میشد به فریده گفتم باید برم جزوه های دانشگاهمو بگیرم از دهقان واسه اونروز مرخصی گرفتم دل تو دلم نبود میخواستم با عشقم بدونه استرس باشم رفتم یه ست جدید واسش خریدم واسه اونم یه فندک با حال کادو گرفتم بیرون سیگار میکشید شبش همه جامو خوب صفا دادم صبح ساعت ۸قرار داشتم که اومد دنبالم تو ماشین همش دستم رو کیرش بود رسیدیم یه واحد کوچیکه مجردی بود دوستش با هامون خداحافظی کرد و رفت حبیبی هم در و از تو قفل کرد خودم لباسمو در اوردم از دیدن لباس زیر خوشگلم حال کرد کادوشو دادم اونم بغلم کرد شلوارشو در اورد گفت تو ساک بزن تا منم اولین سیگارو با این فندک بکشم نشست رو صندلی منم کیرشو کردم تو دهنم جوووووووووووون این کیر یه چیز دیگه بود همه جاشو لیس زدم رفتم پایین تخماشو یکی یکی میک میزدم که صداش در اومد با صبرو حوصله کیرشو حسابی خوردم.... پاشد یه تشک انداخت زمین خوابوندم روش شروع کرد از لب خوردن تا گردنو رسید به سینه هام همشو میک میزد دیگه دسته خودم نبود داد میزدم اونم دستشو کرد تو دهنم تا صدام بیرون نره اینقدر کسمو خورد تا تو دهنش اب دادم یه کم کسمو مثله دکتر زنان معاینه کرد اومد کنارم دراز کشید رفتم تو بغلش با موهای سینه اش بازی میکردم که گفت فریبا خیلی باهات حال میکنم خیلی میخوامت منم ذوق کردم گفتم دیوونتم دیوونه...حبیبی دستشو انداخت لای کسمو گفت میدونستی حلقوی هستی؟گفتم نههه چطور ؟گفت یه چیزی ازت میخوام نه نمیگی؟تو جون بخواه چی؟؟؟بازم کسمو مالید گفت میخوام یه خورده بکنم تو کست پرده ات که پاره نمیشه بزار لذتشو ببریم!!!!! بهش خیره شدم گفتم از کجا میدونی؟گفت خودم دیدم باز پامو باز کرد با نور موبایل تو کسمو بررسی کرد گفت اره حلقوی هستی بکنم؟گفتم میترسم اگه طوریم بشه چی؟دوسش داشتمو اونم میدونست در مقابلش ناتوان بودم...یه مقدار مخمو زد و قرار شد خیلی نکنه تو بهش اطمینان داشتم...سر کیره کلفتشو خیس کرد گذاشت رو دهنه کسم پاهامو داد بالا اروم فشار داد واییییییی چه دردی داشت دقیقا حس میکردم دارم پاره میشم وااااااای در بیار داره جر میخوره در بیارررر اونم در اورد کسمو خیس کرد کیرشو گذاشت باز فشار داد تا کلاهکش رفت تو اخ خ خ خ نهههههه وایییییییی مامانی پاره شدم .....یه کم نگه داشت دائم داشت با دستش میمالید کسمو دردش کمتر شد یه کم باز ترشد بهش گفتم نری خیلی جلو یه وقت پردمو نزنی؟؟؟؟((چه خری بودم من)اونم میگفت حواسم هست دیگه یه لذتی همراه با درد داشتم کم کم یواش جلو عقب میکرد دیگه حالیم نبود !!!چه حسه توپی بود کس دادن باز ارضا شدم و کسم انگار باز ترمی شد دیگه نمیفهمیدم تا کجا توشه داشتم حال میکردم نیم ساعتی کیرش تو کسم بود ۱بار دیگه اب داده بودم که در اورد ابشو ریخت رو سینه هام......بلند شدم وایییییییی اون خیسی که فکر میکردم ابمه خوووون بود داشتم دق میکردم حبیبی سریع با دستمال پاکشون کرد کیرشم خونی بود گریم گرفته بود...بهش گفتم نامرد تو که گفتی یه کم میکنی مواظبی؟؟//سرش پایین بود گفت حواسم نبود به خدا نمیخواستم اینجور شه حالم گرفته بود کلی دلداریم داد دیگه کاری نمیشد کرد دوست داشتنش جوری منو درگیز کرده بود که فوری یادم رفت ... اونم خیلی زبون واسم میریخت بهم گفت بزار خوب حال کنیم یه مدت بعدش اشنا دارم برات میدوزه..اونروز بازم از کس منو کرد منم خودمو سپرده بودم دستش و برام با اون بودن مهم بود دیگه کاری بود که شده بود.....پایان نویسنده سامان
     
  ویرایش شده توسط: sa200222   

 
داستان پانزدهم۱۵....بعد از اون اتفاقی که افتاد انگار باز حس جنونی من برگشت جز چند روز اول که هم سوزش داشتم هم استرس دیگه شرایطم عادی شد هر ساعت میخواستم حبیبی و کلافه کرده بودم با ورود به اسفند ماه کلیه مرخصی ها تا عید لغو شد و حبیبی هم تازه یادش افتاده بود باید حسابهارو ببنده کلا۳نفر بودن تو حسابداری که ۲۰روزی بود یه پسر ۲۴ساله انگار بهشون اضافه شده بود به عنوان کار اموز برا گذشتن طرحش ...اما اوضاع انگار خرابتر از این حرفها بود ...فقط یه بار با بدبختی ۳ساعت اول صبحو از دهقان مرخصی گرفتم حبیبی هم غیبت کرد و رفتیم خونه دوستش اما من حریصتر از این حرفها بودم سیر نمیشدم خیلی دوسش داشتم با شلوغی شب عید اینقدر کارا زیاد شد که ۱بار تونستم برو ظهر پیش علیرضا از بس غر میزد تو مغازش بهش کون بدم(نمیتونستم کس بدم واسه همین بهم حال نمیداد) یه بارم یه سکس خیلی کوتاه شاید ۱۵ دقیقه ای با حیدرزاده داشتم ....... خلاصه سال تموم شد و جلسه پایان سال شد مدیر عامل با زور دهقان غیر از حقوق و عیدی مطابق قانون کار پاداش خوبی به همه بجه ها داد همین طرفداریها از نیرو دهقان شده بود بت بچه ها رو حرفش پیر و جوان حرف نمیزدن که شاید ۱۰ نفر هم نمیشدن اونایی که باهاش بد بودن ....مجموعه ۵روز تعطیل بود و بعدش گفتن بهتون خبر میدیم کی باز میشه اما چون از ۳عید انبار گردانی بود حبیبی چون حسابدار بود باید همراه گروهی که میومد واسه انبار گردانی باشه و بعضی بچه های انبار و سالن ها....ضد حاله بدی خورده بودم اما از یه نظر وشحال بودم مریمو کیا بعد از مدتها دلدادگی ۵فروردین جشن نامزدی گرفتن تو یه ویلا تو کرج!!!همه عید رو داشتم خرید میکردم همه اون جمع سنس گروهی دعوت بودیم منم کشته بودم مریمو همش بهش میگفتم من اونشب میخوام به کیا جای تو بدم تو خسته ای استراحت کن!!!!اونم حرص میخورد ولی میخندید با اینکه مامانم دعوت بود اما یه جوری با فریده نقشه کشیدیم نیاد که میومد باید از اول تا اخر دست به سینه تکون نمیخوردیم!!!! بالاخره روز جشن رسید و ما از ظهر تو ارایشکاه بودیم قرار بود نرگس و حمید بیان دنبالمون ما رو ببرن یه تیپ خفن زده بودم با یه ارایش تابلو موهامو فشن کرده بودم بهم خیلی میومد فریده اینقدر غر زد تا بهش گفتم یا تو نیا یا من نمیرم ا ه ه ه مامانو میاوردم بهتر از تو بود با اینکه ازم بزرگتر بود اما از وقتی بابام فوت کرد خیلی لوسم میکردو هر کار میخواستم میکردم اون بیچارم اخرش کوتاه میومد....وقتی نرگسو دیدم کلی ذوق کردم خیلی دلم واسش تنگ شده بود قبلش تو اس بهش گفتم فریده باهامه حمید سوتی نده به سارام گفتم به حیدرزاده بگه.....ساعت ۵ بود راه افتادیم تو راه نرگس همه اتفاقاته چند وقتو واسم گفت که یه بار میرزایی بیشعور ابشو تو کسش میریزه اونم حامله میشه با بدبختی میندازتش حمیدم فاطی میکنه میره میرزایی رو میزنه و سفته های نرگسو میگیره اونم میاد بیرون از اونجا الان تو یه شرکت دوست حمید کار میکنه.... ساعت ۶.۱۵ رسیدیم اونجا یه باغ بزرگ بود که کلی میرفتی تا به یه ساختمان سفید رنگ بزرگ میرسیدی هوا هنوز سرد بود واسه همین بیرون ساختمانو سقفه خیمه ای زده بودن و میز صندلی چیده بودن اما انگار اول مجلس تو سالن ساختمان شروع میشد .رفتیم لباس عوض کردیم ۲دست لباس اورده بودم یه لباس باقت ریز جذب که سره بود تا بالای زانوهام که ناجور سینه و کونمو میریخت بیرون یه بلوز استین نصفه یقه باز شل که لمه بود و میچسبید بهم با شلوارک لی تنگ و چکمه نرگس گفت چون موهاتو فشن کردی اسپرت بپوش کونم تو شلوارک تنگ لی واقعا تابلو بیرون بود اما فریده هم با این راضی تر بود تا اون یکی....خلاصه اومدیم تو سالن ۵۰ نفری اومده بودن و تازه ارکستر داشت بساطشو پهن میکرد که سارا و حیدرزادم اومدن چه خوش تیپ شده بود لعنتی سارام عالی شده بود نشستیم یه خورده پذیرایی شدیم و حرف زدیم تا موزیک شروع کرد جمعیت تقریبا ۱۰۰نفر بود هنوز ساعت ۷.۲۰ بود یه کمی رفتم پیش مامان مریمو خوش و بش کردم ازش خواستم کاری داشت بهم بگه....داشتم میومدم که ۲تا پسر خوش تیپ داشتن جلوم حرف میزدن راه رو بسته بودن گفتم ببخشید!!!!یکی از پسرا خودشو کشید کنار و اونیکی گفت خانوم شما کجا بودین؟؟؟از حرفش تعجب کردم گفتم بله؟؟؟پسره ادامه داد عرض کردم اینجا زمینه فرشته ها هم مگه میان زمین؟؟/خندم گرفته بود گفتم حالا سعادت نصیبتون شده!!!!ااون یکی که هیز تشریف داشت گفت خانوم شما کیه جنیفر لوپزی؟؟تیکه حرفشو گرفتم همینجور که رد میشدم گفتم فضولی نکن تو چشم چرونیتو بکن!!!رفیقش زد زیره خنده........ اومدم پیش بقیه سارا در گوشم گفت جنده خانوم داشتی مشتری جور میکردی؟زد تو پهلوش و گفتم خفه شو عوضی....دیگه لامپها کم شد و سر و صدا بالا گرفت دیگه دود بود و رقصه نور و صدای بلند موزیک نصفه سالن میرقصیدن چه بمال بمالی بود به به ....منو سارا و نرگس با حمید پاشدیم فریده و حیدرزاده هم نشستن ...کلی حال میداد تا چراقها کم میشد حمید کونه یکی از ما رو میمالید این از عکس العمل اونطرف معلوم بود کارهای حمید حشریم کرده بود کاش میشد به حمید میدادم امشب میخوااااام.....
حمید و نرگس یه کم جدا شدن و با هم میرقصیدن منو سارا با هم که احساس کردم بازم یکی کونمو لمس کرد حمید که نبود برگشتم دیدم همون پسر هیزست بهش محل نذاشتم با سارا میرقصیدم اونم یکی دو بار کونمو مالید سارا هم متوجه شده بود از قصد سارا رو اوردم سمتش اما اون پرو تر از این حرفها بود کونه سارا رو هم مالید اون جنده هم بیشتر نزدیکش شد مثلا اومدم درستش کنم!!!!خلاصه موزیک تموم شد و برا تنفس همه نشستن سارا هی میگفت چه حالی میداد دوباره میریما!!!!بساط مشروبم تو اشپزخونه بود حیدرزاده و حمید رفتن سارا هم به بهانه دستشویی رفت(نمیخواستیم فریده بفهمه سارا میخوره همین جوری ازش خوشش نمیومد).. اینبار که موزیک شروع شد ملت مست هم شده بودن دیگه شیر تو شیر شده بود من نشستم سارا با حیدرزاده رفت وسط ولی اولین موزیک که تموم شد اومد و سارا داشت با همون پسره میرقصید ..فریده رو بزور بردم وسط یه اهنگ باهام رقصید رفت نشست منم رفتم پیش سارا اوه ه ه کم مونده بود اینا بهم لب بدن!!!!اون رفیقشم تو اون شلوغی اومد در گوشم گفت افتخار بده یه رقص با هم باشیم منم قبول کردم تو کل رقص داشت سینه هامو دید میزد منم از اینکه حشریش کرده بودم حال میکردم ...بالاخره عروس داماد اومدن دیگه سالن منفجر شده بود همه میرقصیدن از بغل هر کی رد میشدی مست بود ..فریده فهمید سارا مسته از بس تابلو بازی در اورد شانس اوردیم حیدرزاده یکی از دوستاشو اونجا دید پاشدن رفتن یه گوشه با هم صحبت میکردن سارا اومد کنارم نشست گفت فریبا حالت تهوع دارم!!!!ای خدااااا گفتم پاشو بریم بیرون یه هوا بخور اینجا گند نزنی حالا !!! به فریده گفتم ما تو محوطه یه دور میزنیم میاییم تو پیش نرگس اینا باش ...دست سارا رو گرفتم اومدیم بیرون اخیششش اینجا چقدر خنکه و ساکت!!!یه کم قدم زدیم یکی از پشته سر گفت سارا جون حالت خوبه؟برگشتم دیدم همون ۲تا پسرا هستن انگار ۲۰ساله همو میشناسن سارا گفت خوبم عرشیا جان!!سردم شده بود اون پسره که باهام رقصید گفت سردتونه؟گفتم یه کم اونم فردین شد کتشو در اورد انداخت رو شونم دیگه ۲ به ۲ قدم میزدیم اونا جلو بودن ما پشت سرشون حواسم نبود دیدم رسیدیم به قسمتی از باغ که ماشینها پارک بود تا اومدم حرفی بزنم عرشیا دزدگیر یه ماشین شاسی بلند مشکی که شیشه هاشم دودی بود رو زد در عقبو باز کرد با سارا نشستن توش بلند گفتم سارااااااا؟اونم تحویلم گرفت گفت خفه شو فریبا بچم حالش خرابه!!!!در ماشینو بست ..سینا دستمو گرفت گفت خوش به حالشون بهش گفتم چیه تو هم حالت خرابه؟سینا خندیدو گفت بد جور!! گفتم انگار متوجه نیستی الان کجاییم ممکنه هر لحظه یکی بیاد ؟؟؟سینا اومد بغلم کرد گفت چرا جیگر اما الان همه تو حاله خودشونن زود تمومش میکنیم بیا !!!حشری بودم از سر شب میخواستم لبمو گذاشتم رو لبش رفتیم اونطرف ماشین که حواسمون به همه جا باشه سینا لباسمو بالا زد سینه هامو در اورد وای انگار نه انگار الان سردم بود شروع کرد به لیسیدن جوووووووون لبای داغش به سر سینه های سردم میخورد خیلی حال میداد اون دو تا هم صداشون میومد نگاه کردم تو ماشین یه کمی معلوم بود سارا قنبل داشت کووون میداد دیدن این صحنه حشری ترم کرد شلوار سینارو کشیدم پایین کیرشو در اوردم نشستم کیرشو کردم تو دهنم اخخخخخ اب از کسم راه افتاده بود...سریع میخوردم پاشدم سینا در راننده رو باز کرد هلم داد رو صندلی شکمو بدنم رو صندلی دولا بود پاهام رو زمین .شلوارک و شرت لامبادامو کشید پایینو شروع کرد به لیسیدن کسمو سوراخ کونممممم......... جوووووون محکم لیس بزن دیگه کس و کون به این با حالی گیرت نمیاد سارا داشت اینارو به سینا میگفت خودشم داشت به شدت توسط عرشیا گاییده میشد....چه فازی میداد دیگه صدام در اومده بود سینا پاشد کیرشو خیس کرد فرو کرد تو کونم جاااااااان فشار بده بره تو بکنمممممم سینا پهلو هامو گرفته بود تند تند تلمبه مبزد تو همین لحظه عرشیا و سارا با هم نالیدن و هر ۲ ارضا شدن عرشیا همه ابشو ریخت تو کونه سارا منم از دیدن ارضا شدنشون ارضا شدم وااااای همینجور میلرزیدمو اب میدادم خیییلییی حال داد فکرشم نمیکردم سینا تلمبه اخرشو زد و کیرشو کشید بیرون ابشو ریخت رو زمین...زود جمع و جور کردیم برگشتیم تو مسیر تا سالن شماره هاشونو دادن من بهشون گفتم بچه ها دیگه تابلو نکنید امشب برید و بعدا با هم حرف میزنیم اونا زودتر رفتن ما هم بعدش ....کلی دروغ به فریده گفتیم.. نرگس گفت بیشعور ها داد میزنه چه غلطی کردین برین ارایشتونو درست کنین.........پایان..نویسنده سامان
     
  

 
داستان شانزدهم۱۶....باز شدن مجموعه بخاطرطول کشیدن انبار گردانی تا بعد از سیزدهم به تعویق افتاد فریده کلی خوشحال بود اما من دلم واسه حبیبی تنگ شده بود هر چی زنگ میزدم که جواب نمیداد فقط دو سه باری جواب اس منو دادو گفت که هم اینجا گیرم هم مهمون واسم اومده سرم شلوغه....!!!همون اخر شب جشن من پریود شدم دیگه همه چی تکمیل شد...دید و بازدید عیدو مهمونی بازی اعصابمو بهم ریخته بود ا...روز سیزده بدر قرار بود نصفه فامیل همه برن باغ یکی از پسر خاله هام منم حوصله این یکیو نداشتم ..از یازدهم گفتم نمیام دعوا بالا گرفت تا طبق معمول حرفه من پیروز شد .به حبیبی گفتم بیاد پیشم تا شب میتونستیم کلی حال کنیم اما ضد حال زد گفت باید انبار گردانی رو ببندیم وگرنه نمیشه چهاردهم باز کنیم من نمیدونم چرا وقتی میخوام با یکی باشمو از این شاخه به اون شاخه نشم همه چی بهم میریزه...سارا بیشعورم که با حیدرزاده جونش رفته بود شمال...حوصله علیرضا رو هم اصلا نداشتم حالا دیگه نمیشد به اینا بگم میام ضایع بود روز دوازدهم یهو یاد سینا افتادم .. سریع رفتم شماره که اونشب دادو پیدا کردم بهش زنگ زدم اول گوشیو بر نداشت داشتم به شانسم فحش میدادم که خوذش زنگ زد کلی حال احوال کردیم جالب این بود من زنگ نزدم بهش ویادم رفت اینم بیخیال بود ...خلاصه بحثو کشوندم به سیزده بدر .ازم پرسید کجا میرید فردا؟منم گفتم کجا اما من نمیرم احمق حالا کاسه داغتر از اش شده بود اصرار میکرد که برم!!!!بهش گفتم نمیرم تو کجا میری؟گفت هنوز معلوم نیست با عرشیا اینا احتمالا بزنیم بیرون میایی؟؟/؟گفتم نه بابا همین مونده بگیرنمون ....خلاصه دوزاریش افتاد گفت بیام پیشت؟؟منم گفتم کی فردا؟(حالا از اول نیتم همین بود)با کلی ناز اوکی دادم اونم گفت بزار عرشیا اینارو بپیچونم بهت خبر میدم!!!کلی ذوق کردم خانمها میدونن بعد پریودی دیگه ادم قاط میزنه اونم یکی مثله من ....۲ساعت بعد اس داد این عرشیا رو نمیشه پیچوند میگه بگو سارام بیاد منم باشم بعدم بیایید خونه ما حالش بیشتره...بهش زنگ زدم گفتم من عمرا بیام خونه کسی(هنوز اون خاطرات تلخ یادم بود) دوست داری بیا .سارام نیست رفته شمال بعدم مگه عرشیا چسبیده به تو؟سینا گفت ناراحت نشو اخه چون برنامه ریختیم ضایع است ناراحت میشه داشت کنسل میشد حرصم گرفته بود سینا گفت تو باهاش حرف بزن خرش کن منم قبول کردم..۵دقیقه بعد عرشیا زنگ زد کلی حال احوالو مسخره بازی کردیم بهش هر چی میگفتم تو کله خرش نمیرفت اخرش گفت منم بیام تشویقتون کنم؟؟خودمو زدم به پررویی گفتم دوستت ناراحت میشه گفت اون با من پس میبینیمت و خداحافظی کرد این دیگه کی بود !!!سینا زنگ زد خیلی هم خوشحال بود البته منم همینطور ...دلم میخواست به ارزوی همیشگیم یعنی ام اف ام برسم وای فکرشم دیوونم میکرد....قرار شد فردا صبح ۱۰زنگ بزنه ادرس بگیره اون ماشین تابلوشونم نیارن....صبح از ذوقم تا مامان اینا رفتن پریدم تو حمام همه جامو برق انداختم موهامو سشوار کشیدم ارایش توپ کردم لباس سکسی باخال پوشیدم جوووووون ۲تا کیر میخواستم شبش هم کلی با سینا اس ام اس بازی کردیمو کسمو اماده کرده بود ساعت ۱۰.۱۰ زنگ زد ادرس گرفت گفت تا ۱۱ اونجاییم...یه کم خونرو مرتب کردم بعد از پسر داییم دیگه تو اتاق خودم نداده بودم ساعت حدود ۱۱ سینا زنگ زد تو کوچه بودن در و باز کردم اونهاهم زود اومدن تو با دیدن من تو اون لباس و سرو وضع کلی حال کردن هردوشون خوش تیپ بودن ..یه چایی اوردم و نشستم بینشون سینا لبمو بوسد منم به پهلو داشتم لب میدادم که عرشیا دستشو گذاشت رو کونم جووووون اب از کسم راه افتاده بود دلم میخواست تا عصر بکنن منو...بلند شدم گفتم لباساتونو در بیارین اونام فوری لخت شدن واااااااای ۲تا کیر شق و راست جلوم بود نشستم رو زمین کیراشونو گرفتم مال عرشیا چند سانتی بزرگتر بود یکی یکی میکردم تو دهنم میک میزدم چه حالی میده واقعا!!!یه ۱۰ دقیقه ای کیراشونو میخوردم دیگه اونام حشری شده بودن وقتی میدیدم یه مردو با کارام حشریش میکنم کلی حال میکردم خلاصه بعد کیر لیسی من اونا بلندم کردن لختم کردن نشوندنم رو مبل سینا اومد سراغ سینه هام عرشیا رفت پایین سراغ کسم جوووووووووووون چه حاله توپیه بخورید منو جوووون عرشیا کسم خوشمزه هست؟عرشیا با ناله گفت اره قربونش برم چه ابی انداخته من ناله زدم و گفتم بخوررر نوش جونت امروز میخوام بهتون بدمش تابکنیتش کیرررررر میخواد سینا بهم گفت مگه اوپنی؟با سر تایید کردم اونم وحشی تر شد دوباره افتاد به جونه سینه هامممم وای ۱۵ دقیقه ای منو خوردن مدام جاهاشونو عوض میکردن منم ۲ بار ارضا شدم تا وسط پاهام خیس بود بعد بلند شدم سینا نشست رو مبل منم کیرشو تنظیم کردم نشستم روش رفت تو کسم جاااااااان بکن منو سینا جرم بده...عرشیا هم کیرشو اورد کرد تو دهنم اخ خ خ خ جوووووون سینا همینجور که تلمبه میزد هر بار یکی محکم میزد به کونمممم... بعد جاهاشونو عوض کردن عرشیا باید بکنی تا ابم بیاد رو کیرت یالا کیررررر میخواممممم دیگه داد میزدم تا دوباره ارضا شدم یه کم استراحت کردیم ..بهشون گفتم بریم تو اتاقم خودم جلو راه افتادم اونام با لرزیدن کوووون لختم داشتن دیوونه میشدن رفتیم رو تخت عرشیا خوابید من نشستم رو کیرش تا ته رفت تو بعدم به سینا گفتم بیا اروم بکن تو کونم فقط تا حالا اینجوری نداشتم اگه دردم گرفت در بیار اونم گفت حتما عزیزم و کیرشو خیس کردو اروم کرد تو کونم واااااااااای چرا اینجوری میشه ادم؟؟؟؟انگار دو تا کیراشون یه پارچه بین شونه بهم مالیده میشه ... تا نصفه کیرشو جا داد تو کونم بعد شروع کردن با هم تلمبه زدن تازه داشت دردم میگرفت اما اونا دیگه حالیشون نبود تند تند تلمبه میزدن اخ خ خ خ مامان جون کونم پاره شد واییی کسم...خیلی خال میکردم بالاخره به ارزوم رسیدم ..۱۵دقیقه ای میشد داشتن میکردنم تا هر دو بلندم کردن خوابوندنم رو تخت کیراشونو گرفتن رو سینه هام ابشونو خالی کردن .. بی نهایت لذت بردمممم بعد چند دقیقه بلند شدم یه دوش گردن به پایین گرفتم اومدم وسطشون خوابیدم تا ساعت ۴ همش منو گاییدن دیگه جونی واسم نمونده بود اونام هر کدوم۳بار ارضا شدن...خیلی روز خوبی بوذ وقتی رفتن منم اثار جنایتو پاکسازی کردم وبیهوش شدم...پایان نویسنده سامان
     
  ویرایش شده توسط: sa200222   

 
سلام خدمت همه دوستان عزیز ممنون از اینکه نظر میدین....الیا عزیز اگه کسی تجربه کون دادن داشته باشه خب مسلمه که راحت میشه کرد ..فریبا خودش دوست داشته که با ادمهای جور واجور سکس کنه چون ذاتا خیلی هات بود بعضی ادمها چه مرد چه زن سکس دوست دارن تو شرایط سکسم خیلی داغ هستن اما بعضیا مثله فریبا واقعا همه فکر شبانه روزشون همین بود یه عطش سیری ناپذیر که همین باعث شده بود با هر کسی سکس کنه که من اینجورشو اصلا نمیپسندم و معتقدم ادم باید غیر از حس سکسی یه حس نزدیکی با طرفش داشته باشه تا شریکه سکسیش بشه...حالا نری دختر مردمو خفت کنی فکر کنی مثله فریبا پا میده یا حلاله!!!!!!!!
     
  

 
داستان هفدهم۱۷....سال کاری اغاز شد و من خوشحال بودم از اینکه باز به کسی که دوستش دارم میرسم و باهاش تو یه جا کار میکنم اما اوضاع احوال حبیبی تغییر کرده بود همش عصبی بود بهش زنگ میزدم درست جواب نمیداد یا فوری قطع میکرد حتی پیشنهاد سکسم نمیداد ....نمیدونستم چیکار کنم هیچ راهی به ذهنم نمیرسید به همه چی فکر میکردم که علت رفتاراشو بفهمم اما سردرگم مونده بودم.....خلاصه بعد چند روز جهنمی با کلی التماس ازش خواستم یه ساعت واسم وقت بزاره تا باهاش حرف بزنم قرار شد فردا صبح یه ساعت دیرتر یریم کار تا با هم صحبت کنیم .... فردا با هم رفتیم یه پارک ازش هر چی میپرسیدم سر بالا جواب میداد تا بهم گفت این دهقان عوضی گیر داده باز بدجور اینبار تراز مالی با اعداد اببارگردانی تفاوت زیادی داره اول خردادم مجمع تشکیل میشه من باید تراز رو اونجا توضیح بدم از حرفاش خیلی سر در نمیاوردم اما قیافش شبیه مال باخته ورشکسته ای بود که قراره بره زندان ....دلم میخواست جونمو بدم اون اینجوری نباشه....کلی دلداریش دادم و اونم کمی سبکتر شده بود بهش گفتم دهقان اینجور ببیندت پیروز شده دشمن شاد کن نشو.....از طرفی خانمش حامله بود ۴ماهه و با هم اختلاف داشتن اونم تو خونه اذیتش میکرد خلاصه از اونروز حبیبی عزمشو جذب کرد تا بلکه تا مجمع اختلافارو پیدا کنه روحیش برگشته بود با اینکه با من کمتر از قبل حرف میزد اما خوشحال بودم که روحیش برگشته از دهقان متنفر بودم ولی جلوش رل بازی میکردم اونو مسبب این چیزا میدونستم.............اواخر فروردین اولین سکس امسالمو با حبیبی انجام دادم اما این حبیبی اون حبیبی سابق نبود اینو کاملا از رفتارش تو سکس میشد فهمید اونروز بازم باهاش حرف زدم اما اون قاطی کردو بهم گفت تو چرا اینقدر گیر میدی بهم داری رو اعصابم راه میری من هیچ مرگم نیست اما اگه رفتارام اذیتت میکنه میتونی باهام تموم کنی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!۱ همینجور ماتم برده بود فکر میکردم داره شوخی میکنه اما بازم تکرار کرد گریه ام گرفته بود سرش داد زدمو گفتم خیلی بی معرفتی ازت توقع نداشتم من اینهمه تورو دوست دارم خودتم خوب میدونی اینه جواب محبت هام؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/من حتی وقتی پردمو زدی بخاطر وجودت باهاش کنار اومدم حالا برم؟ازم سیر شدی یا یکی دیگه وسطه؟عصبی ترش کرده بودم اونروز کلی سرم دادو فریاد کرد اما من دوسش داشتم نمیخواستم از دستش بدم افتادم به التماس تا باهام کات نکنه قول دادم کمتر گیر بدم و عوض بشم!!!!!اما تو دلم غوغا بود تا حالا عاطفی از کسی اینجور نخورده بودم من هر روز کسل تر و افسرده تر میشدم حبیبی هم بی اعتنا تر اواسط اردیبهشت شده بود من با هیچکی سکس نداشتم اعصابشم نداشتم تا تصمیم گرفتم یه تنوع واسش درست کنم بلکه برگرده به سمتم!!!با اینکه اصلا دوست نداشتم اما تصمیم گرفتم سارا رو واسش بیارم تا یه سکس ۳نفره داشته باشیم بلکه بهتر بشه اوضاع.. اول با سارا صحبت کردمو اوکی رو گرفتم ...بعد تو یه روز که سرحال تر بود بهش گفتم دوست داری اینبار ۲تا رو با هم بکنی؟اونم تعجی کرد و گفت یعنی چی|؟گفتم دوست داری سارا دوستمو واست بیارم تا اینبار شریک سکسی ما باشه؟؟/خوشحالی رو واضح تو چشماش دیدم اما خونسرد بود تا اوکی داد!!!!!...........
روز بعد حبیبی برا ۵شنبه صبح خونرو اوکی کرد و قرار شد سارا حیدرزاده رو بپیچونه هنوز نمیدونست من اوپن شدم ..مرخصی صبح ۵شنبه رو دادم به دهقان اونم وقتی داشت امضا میکرد پوزخندی زد و گفت امیدوارم این دانشگاهتون زودتر تموم شه خانم میلادی کوچیک(اونجا منو میلادی کوچیک صدا میزدن)!!!!!!حوصله بحث باهاش نداشتم تشکر کردمو رفتم....با اینکه مدتها بود سکس نداشتم اما اون شوق قبلم نداشتم استرس داشتم نکنه حبیبی سارارو ببینه منو ول کنه؟هر چند به سارا گفته بودم دوست پسر فابریکمه که یه وقت شماره ردو بدل نشه!!!!!خل شده بودم با اینکه خودم اینکارو شروع کردم اما استرس داشتم فقط نقطه امیدوار کنندهاش این بود که هم تماسهای حبیبی هم زنگ زدن هاش بیشتر شده بود و به خاطر کسکشی واسش تحویلم میگرفت!!!!!!صبح زود بیدار شدم خیلی به خودم رسیدم تا جلو سارا کم نیارم حبیبی ساعت ۸ اومد دنبالم رفتیم سارارو هم بر داشتیم تابلو بود حبیبی ازش خوشش اومده تو راه همش داشت شوخی میکرد تا رسیدیم تا وارد شدیم منو سارا رفتیم تو تک اتاق خونه تا لباسامونو در بیاریم ..... به سارا گفتم یه کم کسمو بمال تا خیس شه اونم نشست دوزانو جلوم دستشو گذلشت رو کسم وایییی جووووووووون بمال سارا خیلی وقته دستمالیم نکردی !!!سارا جنده یه ست باخال سکسی پوشیده بود و همه کسو کونش بیرون بود البته منم همیطور بودم وقتی حبیبی ما رو دید از جاش پاشد یه سوتی زد و گفت جوووووون بعد هر دوتامونو بغل کردو کونامونو همزمان میمالید با سارا کمک کردیم لباساشو در بیاره خیلی دوست داشتم چهره سارا رو وقتی کیر هیولای حبیبی رو میبینه ببینم!!!!حبیبی همونجور ایستاده شروع کرد به لب گرفتن از ما با دستاشم همه کسو کونمونو میمالوند وااااااای فوری همه چی رو گذاشتم کنار و دو زانو زدم جلوش کیرشو وقتی در اوردم سارا یه جیغ بلند زد و گفت این کیره یا لوله پلیکا؟؟؟؟اومد لمسش کرد داشت دیوونه میشد میگفت از الان بگم من عمرا از کون بهت بدم م م این با اسب پیوند خورده...کیرشو گرفتم شروع کردم به لیس زدن جان ن ن کلاهکشو میکردم تو دهنم میک میزدم حبیبی دیگه نالش در اومده بود سارا هم نشست شروع کرد به خوردن تخم هاش وای کسم اب انداخته بود یه ۵ دقیقه ای ساک زدیم حبیبی هر دو تامونو خوابوند روی تشک شرتامونو از پامون در اورد افتاد به لیس زدن کس و کونمون دیگه هر ۲ تامون جیغ میزدیم حبیبی کس سارا تو دهنش بود با دستش کس منو میمالید...........جووووووووووووووووون بمالش بمالش تند تند اونم تند دستشو حرکت میداد اینقدر مالید تا ارضا شدم و دوباره رفت رو کس سارا همشو می خورد تا سارا شروع کرد بدنشو پیچ دادن و ارضا شد.....حبیبی اومد وسط پاهام کیرشو یه کم مالید روی کسم بعد خیسش کرد اروم گذاشت تو کسم دیگه تا نصفش رفته بود تو که سارا بلند شد وقتی دید دارم کس میدم یه جیغ زد و گفت احمق معلومه چه میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟//حبیبی گفت داره کس میده خودم پارش کردم الانم دارم میگامششش جوووووون چه کسه تنگی داری فریبا !!!!منم داشتم به خودم میپیچیدم تا چند لحظه بعد ارضا شدم حبیبی یه کم دیگه کرد و در اورد کرد تو دهن سارا ..سارا اومد کنارم مدام داشت سوال میکرد حبیبی هم ۲انگشتی کرده بود تو کونه سارا داشت اماده اش میکرد بعد قنبلش کرد سوراخ کونشو یه لیس زد و کیرشو گذاشت تو سورلخ کون سارا فشار داد تو !!!!!سارا بال بال میزد که در بیاره کیرشو!!!!!!حبیبی چند دقیقه صبر کرد تا سوراخش عادت کنه بعد ارووم ادا مه میداد جووووووون کسمو بردم جلو دهن سارا اونم شروع کرد به لیس زدن منم صدام در اومده بود حبیبی از زیر با دستش کس سارارو میمالید تا ارضاش کرد بعد که کیرشو در اورد قشنگ جای سوراخش باز باز بود ....منو به پهلو خوابوند کیرشو خیس کرد داد تو کونمممممم وای چه حالی میداد یه کم که دردش کم شد اروم تا نصفش کرد تو کونم تلمبه میزد سارا اومد از اینطرف سینه هامو میخورد منم تند تند اب میدادم .... اونروز تا نزدیکه ظهر هر دو تامونو جر داد واقعا روز خوبی بود اونروز سبک شدم و حس کردم همون حبیبی گذشته باهامه......پایان نویسنده سامان
     
  ویرایش شده توسط: sa200222   

 
داستان هجدهم۱۸.....چند روزی از سکسمون میگذشت و من امیدوار بودم که تونستم حبیبی رو به سمت خودم دوباره برگردونم ...علیرضا از بس بهش بی محلی کردم و به دروغ بهش گفتم دارم ازدواج میکنم دیگه بیخیالم شده بود منم کمتر به سکس با کسی جز حبیبی فکر میکردم سارا عوضی به دهنش مزه کرده بود ۲روزی زنگ میزد هی قربون صدقم میرفت و از اونروز حرف میزد تا اب پاکیو ریختم رو دستش که دیگه از این خبرا نیست!!!!!اواسط اردیبهشت بود داشتیم به مجمع نزدیک میشدیم باز حبیبی بهم ریخته بود کلا منو یادش رفته بود سعی میکردم کمتر بهش گیر بدم ...تا اونروز اون اتفاق افتاد و مثله بمب تو مجموعه ترکید....یادمه ۳شنبه بود و دهقان از صبح مدام اینور اونور میرفت عصر جلسه هیئت مدیره بود اما دهقان خیلی داشت تدارک میدید و البته خوشحالم بود ..من کماکان دپرس بودم تازه پریودم بودم دیگه قاط قاط...خلاصه عصر جلسه شروع شد بعد از نیم ساعت از بلندگو حبیبی رو خواستن جلسه از دور دیدمش ولی تابلو بود سرخ شده همه پچ پچ میکردن و بازار حرف مفت داغ داغ بود اینبار علیپور همون مردی که به عنوان کار اموز چند ماهی تو حسابداری کار میکرد و خواستن این دیگه واسه چی!!!!دراتاق جلسه هم بسته بود حتی دفتر دارم بیرون کرده بودن ... ۲ساعتی گذشت تا حبیبی اومد بیرون رفت پایین هر چی زنگ زدم جواب نداد بعدم اومد کارتشو خروج کرد و بی اعتنا رفت لامصب جواب نمیداد قاطی کرده بودم سر صندوقم داشتم گند میزدم ساعت ۸ شده بود جلسه هنوز ادامه داشت جالب این بود علیپور هنوز اون بالا بود....با هر بدبختی بود ساعت کاری تموم شد جلسه هم تموم شده بود اعلام شد فردا ظهر همه باید بمونن جلسه عمومی هست....دهقان معلوم بود خوشحاله که سعی میکرد پنهانش کنه ..اونشب به فریده گفتم هر جور شده تو ماشین امار جلسه رو بگیر دل تو دلم نیست اما دهقان بدجنس هر چی گفتیم لب باز نکرد وقتی ازش پرسیدم اقای حبیبی چرا تا اومد بیرون رفت؟پوزخندی زد و گفت حالش خوب نبود سردیش کرده بود رفت میاد نگران نباش!!!!!!رنگ از صورتم پرید دستپاچه گفتم من؟؟؟به من چه؟؟؟دهقانم لبخندی زد و از تو اینه نگاهی بهم کرد که از ۱۰۰تا فحش بدتر بود و حرفو عوض کرد......فردا دیگه بازار داغ داغ بود از شایعه جور واجور ولی همه از تغییرات تو حسابداری میگفتن حبیبی هنوز نیومده بود چه ساعتهای بدی به من گذشت نزدیک ظهر بود که حبیبی با چشمهای پف کرده اومد دیگه اعصاب نداشتم بلند صداش کردم اومد سر صندوق طبق معمول چند تایی چشم داشتن نگاهمون میکردن الکی مانیتورو نشون دادم بهش گفتم تو رو خدا رفتی پایین ۱ دقیقه زنگ بزن اونم الکی مانیتورو نشون داد و گفت باشه....زنگ زد اما سر بسته گفت اینجا نمیشه دیگه کار کرد استعفا دادم!!!!!!!!!!! وای خداااااا سالن داشت رو سرم خراب میشد برام مهم نبود چی میشه پشت تلفن گریه کردم که نره اما فایده نداشت فریده رو صدا کردم اومد جام نشست سرم داشت میترکید ......داشتم میرفتم به سمت دستشویی دهقان منو دید بهم گفت اتفاقی افتاده؟؟؟؟با نفرت بهش نگاه کردم گفتم کار خودتو کردی؟؟؟؟ همینجور که با تعجب نگاهم میکرد از کنارش رد شدم ... توی جلسه مدیر عامل از استعفای حبیبی خبر داد و موافقت هیئت مدیره و اقای علیپور که برای اشنایی با جو مجموعه چند ماهی به پیشنهاد خودشون کاراموز معرفی شده بودن ولی در حقیقت حسابداری با سابقه چند ساله در مجموعه های بزرگ بود به عنوان مدیر جدید حسابداری معرفی شد و مدیر عامل ادامه داد از اقای حبیبی خواستیم تا پایان مجمع در کنار اقای علیپور باشند و بهشون کمک کنند!!!!!!!!!!!!!غم عالم منو گرفته بود همه دلخوشیم اینجا حبیبی بود که داره میره عصر فریده برام مرخصی گرفت اعصاب اینجا موندنو نداشتم................حبیبی شخصیتش خورد شد ه بود هر کی یه چیز میگفت یکی میگفت دزدی کرده یکی میگفت کار بلد نیست یکی میگفت مدرک حسابداری نداشته لو رفته اما موضوع هر چی بود این ها نبود چون حبیبی خیلی تو هم بود به منم دیگه محل نمیذاشت ....چند روزی به مجمع مونده بود یه شب دلم خیلی گرفته بود به اون خط حبیبی که به قوله خودش ماله من بود و زنش خبر نداشت و وقتی میرفت خونه میذاشت تو کشوی میزش شروع کردم اس ام اس دادن با اینکه میدونستم الان نمیبینه اما از اول اشناییمونو روزهایی که توی این مجموعه با هم بودیم و خاطراتمون واسش گفتم و ازش خواستم منو بیخیال نشه!!!!!!صبح ساعت ۱۰ بود دیدم یه خانم که معلوم بود حامله هست همراه با یه زن مسن تر اومد سر صندوقم ازم پرسید فریبا تویی؟جا خوردم بلند شدم تا اومدم بگم شما؟سیلی محکمی خوردم ازش افتادم زمین !!!!بلند فریاد میزد اشغال هرزه برو تورتو جای دیگه پهن کن دست از سر شوهر من بر دار!!!!!!!!!!!!!!واییییییییی زن حبیبی بود همه جمع شده بودن هیچی نمیتونستم بگم که دهقان اومد همه رو متفرق کرد از زن حبیبی خواست بیاد تو دفترش تا به موضوع رسیدگی کنه فریده میخواست بره بزنتش که بهش گفتم بدترش نکن جای خودم نشوندمش رفتم تو دستشویی در و بستم و زدم زیر گریه وااااااای ابروم رفت خداااااا ...با صدا شدن اسمم توی بلند گو خودمو جمع و جور کردم دست و صورتمو شستم رفتم تو اتاق دهقان......اونجا ازم خواست به سوالاته زن حبیبی جواب بدم اولش همه چیو حاشا میکردم تا اینکه همون گوشیو خطه که دیشب اس میدادم بهشو در اورد داد به دهقان و گفت شما شماره نیرو اینجا رو دارین این شماره این خانم نیست این حرفارو واسه شوهر من فرستاده؟؟؟؟؟؟////////واییییییی چه گندی زدم من ...این گوشی دست این چیکار میکنه؟؟؟؟دهقان زیر چشمی به من نگاه کردو منم ملتمسانه بهش نگاه کردم ...خلاصه من نمیدونم این دهقان مهره مار داره با هر کی حرف میزنه فوری طرفو قانع میکنه اونروز منو مرخص کرد ولی نیم ساعتی با زن حبیبی اون خانم که معلوم شد مادرشه صحبت کرد و اونهاهم از در خروجی خارج شدن....اومد تو سالن و یکی از بچه ها که میدونست از همه فضول تره باهاش حرف زد و بهش گفته بود اشتباه کرده سوءتفاهم بوده و معلوم شده اشتباه شده !!!!!هر چند تا مدتها حرفه منو میزدن اما کسی جراتم نمیکرد اشکارا اینو بگه....اونروز عصر منو خواستن بالا معلوم نبود کی امار به مدیر عامل داده میخواست منو اخراج کنه که با وساطت دهقان قبول کرد صرف نظر کنه ...جالب این بود حبیبی وقتی فهمید (اخه اونروز که زنش اومد نبود)بهم زنگ زد هر چی از دهنش در اومد بهم گفت که چرا اس دادم بهش ..وقتی گفتم این خط مثله اینکه واسه من بود و همیشه میذاشتیش همینجا..گفت یادم رفت بذارم گذاشتم تو کیفم اونشب حبیبی با زنش باز دعواش میشه میزاره میره از خونه کیفو نمیبره و از صدای زنگ اس ام اس که از کیفش میومده زنش گوشیو پیدا میکنه!!!!!!!پایان...نویسنده سامان
     
  ویرایش شده توسط: sa200222   
صفحه  صفحه 2 از 3:  « پیشین  1  2  3  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان جنون سکس


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA