انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 1 از 2:  1  2  پسین »

تولد عشق و هوس


مرد

 
با درود
درخواست ایجاد تاپیک با عنوان
تولد عشق و هوس ( نوشته ایرانی )
در تالار خاطرات و داستان های سکسی دارم
این مجموعه در ۱۳ قسمت منتشر خواهد شد

با سپاس
آره داداش

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
تولد عشق و هوس 1

ازروزی که خودمو شناختم مامانمم همه چیزم بود . وقتی که به مدرسه رفتم وقتی که به سن بلوغ رسیدم و وقتی هم که حالا رسیدم به مرز 18 سالگی و تو ورودی دانشگاه اونم در رشته پزشکی قبول شدم و سری تو سر ها پیدا کردم . هنوز هیچی نشده و پامو به دانشگاه نذاشته همه بهم میگن آقا دکتر . خودم خنده ام می گیره ولی خیلی کیف هم می کنم . آخه کیف هم داره . خیلی عذاب کشیدم و خیلی تلاش کردم تا به این درجه از موفقیت رسیدم . مامان خیلی هوای منو داشت . این که با چه کسانی نشست و بر خاست می کنم و دوستام کین .؟/؟ حتی در مورد سیگاری بودن و نبودن اونا هم تحقیق می کرد . مامان انوشای من زن خیلی روشنفکری بود و هست . حتی در مورد دخترا آزادم گذاشته بود ولی خیلی منطقی در مورد اونا باهام صحبت می کرد و این که این منم که باید راه زندگی خودمو انتخاب کنم . اون خیلی سختی کشیده بود . 17 ساله بود که ازدواج کرد و سال بعدش منو به دنیا آورد . چهار سالم بود که پدرم طلاقش داد چون می خواست بره خارج دنبال تفریح و عیش و نوش خودش و مامان حاضر نبود که باهاش بره . چون جنس خراب اونو می شناخت . به هر حال مهرشو داد و یه کارگاه تولیدی لباس واسش گذاشت و علاوه بر اون ماهیانه تا حالا یه چیزی به عنوان خرجی و کمک هزینه واسه منم می فرسته . در این سالها چند بار که اومد ایران یه سری بهم می زد . تعجب کرده بود از این که مامان هنوز ازدواج نکرده . مامان مهربون من این قدر خودشو وقف من کرده بود که از همه لذتهای زندگی خودش زده و دوست پسر هم نگرفته بود و به تمام خواستگاراش جواب رد داده بود . من و اون نسبت به هم خیلی صمیمی و بی غل و غش بودیم . من از همون بچگی هام دوست داشتم خونه لخت بگردم و حتی تابستونا هم شورت پام نمی کردم و مامان هم گاه با یه شورت جلوم ظاهر می شد و گاه همو نو هم در می آورد .می گفت بین یه مادر و فرزند دیگه نباید تا این حد فاصله باشه . اعتقاد داشت که من باید لختی ها رو ببینم تا از این مسائل واسه خودم یه بت نسازم و اونو بزرگش نکنم که فردا پس فردا یه دخترو که دیدم دست و پامو گم کنم . من واسه خوشحالی اون حاضر بودم هر کاری انجام بدم و شاید بزرگترین عامل و علتی که باعث شد من درسمو به خوبی بخونم این بود که می خواستم مایه افتخار مامان شم . اون پیش همه و دوستاش سر بلند شه . مامان در کار گاه دوستای زیادی داشت . ولی بهترین دوستاشو زنایی تشکیل می دادن که مثل خودش بیوه بودند . یا شوهرشون مرده بود یا از اونا جدا شده بودند . جالب اینجا بود که این چند بیوه ای رو که من می شناختم هیشکدومشون مثل مامان نبودند که بعد از بیوگی دست مرد دیگه ای بهشون نرسیده باشه . من و مامان این قدر با هم صمیمی بودیم که حتی در مورد این مسائل هم با هم حرف می زدیم . اصلا دوست نداشتم سر مامان شیره بمالم ولی یه بار فقط زیر آبی رفته بودم و یه جنده رو کرده بودم . هم اونو از کون گاییدم و هم از کوس . این اولین و آخرین تجربه ام تا سن 18 سالگی بود و اونجوری که باید نتونستم مزه بگیرم . همش هول هولکی بود . جندهه به من می گفت دست و پا چلفتی ! هیکل درشت و بر و روی منو می دید و انتظار داشت که ده تا مثل اونو حریف باشم . وقتی هم که به خونه بر گشتم از خجالت نمی تونستم تو چشای مامان نگاه کنم . نمی دونم چرا نمی تونستم بهش کلک بزنم .. آخه اون باهام رو راست بود . یه خورده هم می ترسیدم . حس می کردم همه چی رو می دونه یا می تونه که بدونه . در هر حال گاهی هم از تماشای بدن لخت و کاملا سکسی مامان که تو خونه کنار هم آزاد بودیم دچار یه حالتای خاصی می شدم که سعی می کردم فکرمو جای دیگه ای مشغول کنم . چون اون مامانم بود و نمی بایستی راجع به او خیال بد می کردم . حتی گاهی وقتا دلم می خواست یه شورت پاش کنه . بیشتر موقعها هم می رفتم دستشویی جلق می زدم تا هوسمو بخوابونم و کیرمو شل تر کنم تا مامان متوجه احساساتم نشه . متوجه نشه که من در مقابل یه تن لخت و سکسی ضعف دارم . بگذریم اینم یه مقدمه ای بود از اوضاع و احوال من و زندگی من .. من تو همون تهرون خودمون تو دانشگاه قبول شده بودم و مامان هم از این بابت خیلی خوشحال بود . می گفت که هر طوری شده باید یه جشن تولد واسم بگیره و هم به عنوان قبولی در دانشگاه یه سوری بده و ازم خواسته بود که هر تعداد از دوستامو که دوست دارم دعوت کنم . -مامان می تونم یه خواهشی ازت بکنم -بگو عزیزم -حالا هر وقت دیگه می خواهیم یه مراسم بزرگ بگیریم حرفی ندارم پنج تن از دوستان خوبم که تو هم اونا رو خوب می شناسی در رشته هایی پایین تر قبول شدند . من می خوام فقط از این پنج تن دعوت کنم و تو هم می تونی از پنج تا از دوستان بیوه ات دعوت کنی که بیان تو این مراسم . من میخوام طوری باشه که این مجلس کلیشه ای نشه به همه مون خوش بگذره و حال کنیم . من این دوستان خوبتو سالهاست که می شناسم و می دونم که چقدر اهل حالند فقط میشه یه خواهش دیگه ازت بکنم . -بگو عزیز دلم .. -این دوستام بچه های گل و مودب و خانواده دار و با تربیتی هستند . دوست دارم این فاصله ها و سدهای اجتماعی که بین زنا و مردا وجود داره در این مجلس شکسته شه . می خوام یه جشن تولد سکسی سکسی داشته باشم . خانوما لخت آقایون لخت و همه با هم برقصیم و خوش باشیم و حال کنیم .. -مطمئنی که همچین چیزی می خوای ؟/؟ البته روشنفکری تو قابل تحسینه ولی باشه حالا که تو این طور می خوای من حرفی ندارم -ولی دوستام یه خورده سختشونه . -کاریت نباشه این دوستای من چرچیلن . آخوند جماعتو لخت می کنن چه برسه جوونای تازه به سن بلوغ رسیده رو . -ببینم دوستات که حرفی ندارن -اونا از خداشونه . یه پارتی سکس . لخت لخت . چه حالی میده . ببینم بازم ازت می پرسم پشیمون نشی ها -نه مامان مرده و حرفش . .پسرت دیگه بزرگ شده . ای دل غافل از هول هلیم افتاده بودم تو دیگ . فراموشم شده بود که مامان منم باید جزو این لختی ها می بود ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
تولدعشق و هوس 2

من دوستای خودمو خوب می شناختم . می دونستم که اهل حالند ولی اگه یهوبهشون بگی لخت شی ممکنه شوکه بشن . .شب قبل از تولد , مامان و پنج تن از بیوه های دعوت شده به مراسم دوازده نفره ما با هم یه نشستی داشتند که منم برای دقایقی چند با اونا بودم . چون باهام خیلی صمیمی بودند و حتی یکی دوبار بعضی از اونا یه نظری هم بهم داشتند و راستش منم بدم نمیومد که باهاشون طرف شم ولی مامان جریانو فهمید و به اونا تذکر داد . خیلی راحت حرفامونو به هم می زدیم ولی مودبانه با رعایت ادب و نزاکت و احترام متقابل . اونا بین سی تا سی و پنج سالشون بود و مامان منم سی و شش . اسمهای قشنگی هم داشتند . بیتا , درسا , لیدا , نینا وویدا . یکی هم از یکی خوشگل تر . وقتی باهاشون در میون گذاشتیم که قصد چه کاری داریم همه شون فریادی از خوشحالی برآورده و اوخ جون اوخ جون می کردند -وای چه کیفی داره . -همش دوست داشتم یه دوست پسر خیلی کم سن تر از خودم داشته باشم . خسته شدم از بس با پیر مردای غر غرو پلکیدم . چه حالی میدن این جوونا .. مامان با آرنج به پهلوی اونی که از این حرفا می زد کوبید که یعنی خفه شه . ظاهرا ملاحظه منو می کردند . طرف که فکر کنم بیتا بود به محض این که متوجه شد داره سوتی میده عذر خواهی کرد و به حرفش ادامه نداد ومامان سکان حرفو تو دستش گرفت . بچه ها ما می خواهیم فقط لذت ببریم . یه سکس پارتی درست و حسابی داشته باشیم . نشون بدیم که وقتی هم که هیچ حجابی بین ما نباشه می تونیم به خودمون مسلط باشیم و از زندگی لذت ببریم .بزنیم بگیم بخندیم خوش باشیم و حال کنیم . در کنار هم سکسی سکسی و لخت مادر زاد .. بدون این که مسائل دیگه ای در میون باشه .. زنای بیوه بر و بر همدیگه رو نگاه می کردند . طوری که انگار مامان داره حرفای شاخداری رو بهشون می زنه . نمی دونم چرا حس می کردم قضیه نباید اونی باشه که داره مطرح میشه . من فقط می خواستم این جوری یه حالی کرده باشم . نمی دونم اونا به چی فکر می کردند . تو خونه دوستام فیلمهایی رو از جوامع غربی دیده بودم که زنا و مردای لخت خیلی عادی تو ساحل کنار هم راه می رفتند و مثل ایرونی های خودمون حریص نبودند . دوست داشتم اون فر هنگ هم درمیان ما رسوخ پیدا کنه ولی نمی دونم حتما این خانوما یه بر داشت دیگه ای می کنن . این بار من لب به سخن باز کرده و گفتم ببخشید خانوما من به دوستام نمی خوام چیزی بگم . هم این که دوست دارم براشون سور پرایز باشه و هم این که اگه از اول بخوام این مطلبو بیان کنم می ترسم بعضی هاشون بر خلاف علاقه ای که دارن یکه بخورن و قاطی کنن و نیان . شما چه راهکار هایی دارین که وقتی که در ابتدای مراسم گفتیم که همه باید لخت شیم اونا طفره نرن و این کارو انجام بدن .. درساگفت اگه اجازه هست من نظر خودمو بگم -خواهش می کنم بفر مایید -من عقیده ام اینه اول یه نیمساعتی با هم گرم بگیریم و ما زنا با تر فندهایی که خودمون می دونیم ذهن و فکر و چشم و وجودشونو آماده کنیم بعد که تونستیم رگ خوابشونو در دست بگیریم انوشا جون می تونه اعلام کنه که یه پارتی سکس سکس سکس و داغ داغ داغ داریم و همه باید لخت مادر زاد شن . -اگه اینجا بعضی از پسرا تاب نیارن و در رن چی -اولا نمی ذاریم کار به اونجا بکشه .درثانی تا بیان فکر کنن ببینن چی شده ما زنا خودمونو لخت می کنیم . لخت مادر زاد . دیگه امید جان ! با پاهای سست و لرزون کدومشون می تونن فرار کنن . تو هنوز زنا رو نشناختی . این مامانت تو رو تو خونه حبس کرده و نمی ذاره که ما بهت یه خورده از اون آموزشهای لازمو بدیم . از اون واکسنایی بهت بزنیم که وقتی با یه دختر روبرو میشی دست و پاتو گم نکنی و بدونی که باید چیکار کنی . درسا راست می گفت . این دوستایی که من می شناختم اینو دیگه نمی تونستن تحمل کنن . درجا میخکوب می شدند .. خود من از فکر این صحنه ها هیجان زده شده بودم . دوباره یاد این موضوع افتادم که آیامامان منم باید سکسی کنه .؟/؟ باید زود می جنبیدم تا غیر من با کس دیگه ای نرقصه . نمی تونستم تحمل کنم کسی به اندامش مخصوصا قسمتهای ممنوعه اش زل بزنه . ولی اگه اون بخواد بره طرف یکی از پسرا چی .. فکرمو از این مسائل منفی خارج کرده و به جنبه های مثبت آن چسبیدم هر چند این افکار منفی بازم میومد سراغم و داشت آتیش به جونم می زد . رفتم تو اتاق خودم ولی از بس سر و صدای زنا بلند بود و بیخیال شده بودند که هر چی می گفتند رو می شنیدم . -انوشا جون تا کی می خوای به خودت سختی بدی الان جوونی گوشتت خریدار داره . پاشو برو دست یه مردی رو یه پسری رو بگیر باهات حال کنه . فردا بهترین موقعیته -تورو خدا از این حرفا باهام نزنین -یعنی می خوای بگی تو هوس نداری ؟/؟ تا کی می خوای خودتو علاف پسرت کنی نمیگیم نکن . به فکر خودتم باش . نکنه توقع داری امید بیاد با مامان انوشاش حال کنه . من که این طور فکر می کنم . آخه کدوم مادره که تو خونه لخت بگرده و کوس و کونشو به پسرش نشون بده . پسرشو حموم کنه . پسره هم اونو حموم کنه . به تن و بدن هم دست بکشن . من اگه همچین پسری داشتم کاری می کردم که هرروز منو بگاد -ولی امید از اوناش نیست -مگه تو هستی ؟/؟ خوب سوتی دادی پس تو هم دلت می خواد -نه اصلا منظورم این نبود ... نمی دونستم مامان طوری با این دوستاش صمیمی شده که ریزه کاریهای زندگی ما رو هم واسشون تعریف کرده . اصلا ازش همچین انتظاری نداشتم . ولی خب این دوستاش هم از یه چیزای منطقی حرف می زدند . مامان از 22 سالگی تا حالا که 36 سالشه خودشو علاف من کرده بود و بچه تر که بودم و هنوز به سن بلوغ نرسیده بودم یه روز دیدم که مامان رو تخت دراز کشیده و لخت مادر زاد پاهاشو به دو طرف دراز کرده و یه بادمجون دراز و کلفت رو فرو می کنه تو کوسش و می کشه بیرون . از بس بیحال شده بود دیگه توجهی نداشت که من کنارش وایسادم . هرچند من کنار اون می خوابیدم ولی اون روز من از مدرسه زودتر بر گشته بودم و حواسش نبود که دارم اونو می بینم -مامان حالت خوبه ؟/؟ چرا بادمجونو فرو می کنی اونجات -دستپاچه شد و صورتش مثل گچ سفید شده بود . -چیزی نیست پسرم . دور و برش و اون داخل خارش زیادی داشت و منم این جوری می خواستم بخارونمش . -مامان اگه دوست داری من این کارو واست انجام بدم . می خواست بگه آره اینو از نگاهش فهمیدم ولی نمی دونم چرا پشیمون شد .. با همه این احوال دوست نداشتم یه مرد دیگه رو کنار مامانم ببینم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
تولد عشق و هوس 3

قبل از این که شب بشه و به روز تولد من برسیم جلدی رفتم اونایی رو که واسه فردا دعوت کرده بودم دور هم جمع کردم و خواستم یه جورایی ذهنشونو آماده کنم که ازنظر آراستگی داخلی یه جورایی آماده باشن . بهروز , بهرام ,مانی , هومن وکاوه همه با یکی دو ماه کمتر و بیشتر هم سن بودیم . -بچه ها فقط ازتون می خوام که کم نیارین . می خوام که پیش مهمونا بترکونین . جمعیت زیاد نیست . فقط چند تا زن و چند تا مردیم . خودتون که می دونین چطور خودتو نو آراسته کنین . اگه امکان داره اون پشم و پیله کیرتونو و موهای زیر بغلتونو هم بگیرین . یکیشون داد زد مگه چه خبره امید جان مگه قراره استریپ تیز کنیم -شاید هیچ بعید نیست که لخت شیم . دسته جمعی خندیدند . فکر می کردند که دارم شوخی می کنم و منم چون می دونستم که اونا همچین فکری می کنن این حرفو بر زبون آوردم .-خب بچه ها فعالیت زیاده و اگه عرق کنین و بوی بد بگیرین ....نمی خوام که زنا رو فراری بدین ولی مطمئن باشین خیلی خوش می گذره . همه تون که حسابی با انواع و اقسام رقص آشنایی دارین ... با اون شناختی که از این دانشجویان جدید سراغ داشتم فکر نمی کردم خودشونو علاف رقص کنن . آدم این همه زن لخت ببینه و وقتشو واسه رقص تلف کنه ؟/؟
.معلوم نبود واقعا کوس خل شده بودم . در هر حال اینم واسه خودش نوعی حال کردن بود . دکور ها رو آماده کردیم و باد کنک ها و زر ورقها و از این بند و بساطها رو هم جور کردیم . دوستای مامان هم سنگ تموم گذاشتند . همه شون با شورت و سوتین سر گرم کار بودند . مامان اولش اخم کرده بود ولی بعدا که یکی بهش یاد آوری کرد که فردا قراره این شورت و سوتین رو هم از تنمون در بیاریم کمی آروم گرفت . ظاهرا اونم مث من داشت یه کمی بی جنبه می شد برامون مسئله ای نبود که پیش هم لخت شیم یا نه ولی من باید زنای دیگه رو دید می زدم و مامان هم نگاهش به کیرای دوستام میفتاد . مگه میشه تحت تاثیر قرار نگیره ؟/؟ نمی دونستم چطور با این مسئله روبرو شم . من و مامان طبق عادتمون از روز اول زندگیم کنار هم خوابیدیم . یعنی دراز کشیدیم که بخوابیم . اون لخت لخت بود ولی من هنوز شورتمودر نیاورده بودم . با این که همیشه یا اکثرا لخت پیش هم بودیم ولی هیچوقت دستمونو به جاهای ممنوعه نمی رسوندیم . البته گاهی اوقات مامان خیلی وسوسه انگیز کنار من ظاهر می شد ولی من اونو به حساب بر داشت خودم می ذاشتم . انوشا سمت چپ من بود و منم پشت به او بودم . -امید چیه ساکتی باهام قهری ؟/؟ چته امشب ؟/؟ شامتم خوب نخوردی . فردا روز تولدته باید کلی خوشحال باشی . تو فردا هیجده سالت میشه . من به تو افتخار می کنم . جوونی مو واسه تو گذاشتم و الان ثمره شو می بینم .. لذتشو می برم . نمی دونی که چقدر خوشحالم . -مامان منم از این که تو بهترین سالهای جوونی خودتو واسه من گذاشتی شرمنده تم . نمی دونم چمه . ولی دوستت دارم .. به تو عادت کردم . میخوام همیشه پیشم باشی . مال من باشی . -مگه از پیشت رفتم ؟/؟ مگه مال تو نیستم ؟/؟ اصلا نمی دونم چی داری میگی . امشب مثل غریبه ها شدی . حتی دیگه از مامانت خجالت می کشی و شورتتم در نمیاری ؟/؟ نکنه دوست داری من واست درش بیارم . مثل اون وقتا که کوچولو بودی . زندگی راستی چه زود می گذره . من حالا سی و شش سالمه . وقتی که تو رو به دنیا می آوردم هیجده سالم بود و حالا دوبرابر اون موقع سن دارم -ویه زن تنهایی -من تو رو دارم -ولی شوهر نداری -خب قسمت این طور بوده -مامان من مزاحم زندگیت شدم ؟/؟ -نمی دونم چی داری میگی . من باید اول تو رو ریلکست کنم و بعد ببینم چته . سرتو بگیر طرف من بینم . حالا واسه ما ناز و قهر می کنی ؟/؟ رومو طرف اون کردم و اونم دو تا دستاشو گذاشت رو شورتم و در یک چشم به هم زدن اونو آورد پایین و انداخت یه گوشه ای . حالا اخماتو باز کن . بیا تو بغل مامانت . بیا دوست دارم مثل اون وقتا که کوچولو بودی بوی تو رو احساس کنم .. خودمو سپردم به مامان . دوباره فکرم رفت به فردا . همین هیکل لخت رو باید پنج تا از دوستام فردا ببینن . ازروحیه دوستام خبر داشتم اگه با محیط اخت می شدن خیلی راحت می تونستن دست به هر کاری بزنن . وقتی فکر می کردم مامانی رو که چهار ده ساله دست مردغریبه ای بهش نرسیده اسیر خودش کنن اون هم حتما با رضایت خودشو تسلیم اونا می کنه و تصور می کردم که یکی از این کیر ها رفته توی کوس انوشا و اونم داره حال می کنه و هی جان جان می کنه و بازم کیر می خواد . مامان دستاشو دور کمرم حلقه زده بود و منو محکم به خودش می فشرد . یه خورده خودمو عقب کشیدم تا کیرم به شکم و کوسش نچسبه . -می دونم امید چته . از این که دوستان منو لخت ببینن حسودی می کنی ؟/؟ خودت خواستی من چیکار کنم . تازه ما فقط می خواهیم برقصیم و خوش باشیم خلاف که نمی کنیم . -خب منم باید برقصم و تو هم می رقصی ؟/؟ -آره مگه چیه باید به همه خوش بگذره -میای یه کار کنیم که من و تو با هم باشیم و با هم برقصیم . حالا لخت شدن رو دیگه یه جوری تحملش می کنم -چیه امید آدم که این قدر نباید خود خواه باشه . اگه من تو این مجلس نبودم حتما خیلی خوش می گذشت که تو دوستای منو لخت مادر زاد ببینی ؟/؟ خب یکی دیگه هم دوست داره مامانتو دید بزنه . دید که خیلی ناراحت شدم گفت عزیزم ناراحت نباش می دونی که چقدر دوستت دارم وعاشقتم چشم عزیزم . فقط مثل همیشه دوستم داشته باش تا تو هرچی که خواستی من انجامش بدم . همونی بشم که تو می خوای . قرار شدکه من و مامان بعد از اون ده نفر لخت بشیم تا اونا تکلیفشونو مشخص کنند و بعد من و مامان خودمونو لخت کرده و با هم برقصیم و با هم باشیم . -حالا امید جون یه لبخند بزن . مامان با یه عشق و هوس خاصی بغلم زده بود . منو می بوسید . بدن لختشو به بدن من چسبونده بود . هیجان شدیدی بهم دست داده بود .. واسه اولین بار بود که می دیدم مامان با یه شور و هیجان عجیبی خودشو بهم چسبونده ... یه فکرای عجیبی به سرم افتاده بود .. یعنی اون دوست داره علاوه بر پسرش دوست پسرشم باشم ؟/؟ به هر کلکی بود سعی می کردم کیرم به تنش نچسبه چون می دونستم اگه بچسبه آبم خالی میشه . درهر حال ندونستم چه جوری خوابم برد ولی وقتی بیدار شدم و مامانو لخت کنارم دیدم و تونستم خوب بر اندازش کنم به خوبی احساس کردم این بدنیه که هر مردی آرزوشه در اختیارش داشته باشه ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
تولد عشق وهوس 4

من باید خودمو می کشتم اگه کسی می خواست مامانمو انگولکش کنه . اصلا چرا خودمو بکشم یا طرفو می کشم یا با هاش کتک کاری می کنم .. به خودم می گفتم پسر زشته . دوستاتن یا مهمون دعوت نمی کردی یا حالا که کردی بذار بهشون خوش بگذره تازه تو و مامان جونت که دست به یکی کردین . پس دیگه نباید غمی داشته باشی و نگران باشی . یه لذتی از تماشای تن لخت مامان می بردم که تا به حال همچه لذتی رو نداشتم . مامان پشت به من قرار گرفته بود . کونش قمبل شده بود ومنم همش شیطونو لعنت می کردم که نظر بدی راجع به اون نداشته باشم .. بدون این که از روی عمد بخوام و یا این که در فکرش باشم دیدم کیرم خود به خود شق شد . داغ شده بودم . بیشتر از هر جایی کونش داشت آتیشم می زد . فکر کنم بیشتر واسه این تصور بود که اگه یه دستی به سوی این کون دراز بشه و بخواد لمسش کنه من خودم از هر کسی واجب ترم . شاید این نوع از حسادت بود که منو به این سمت می کشوند و سبب شده بود که داستانهای وبلاگ امیر سکسی بالاخره این جوری اثر خودشو بذاره . آروم رفتم طرف کون مامان . نوک بینی امو طوری گذاشتم وسط درزش که تماس زیادی نداشته باشه و بیدارش نکنه .. بوی کون مامان مستم کرده بود . دوست داشتم لیسش بزنم . زبونمو فرو کنم وسط درزش .. ولی نه درست نبود . اما قراره تا چند ساعت دیگه جلوی دوستام لخت شه . نوک زبونمو گذاشتم وسط شکاف کونش . حالت کونش طوری بود که زبونمو نمی تونستم بذارم رو سوراخ کونش یا کوسش . چون پاهاشو یه جور مخصوصی جمع کرده بود و من باید با دستام چاک کونشو از وسط باز می کردم تا راه باز شه ولی ترس داشت . با اینکه بزاق و آب دهنمو رو کون مامان و اون وسط نریخته بودم یه احساس خیسی و شوری خفیفی اون دور و بر می کردم . دیدم انوشا داره یه تکونایی می خوره . ترسیدم و در حالی که قلبم به شدت می زد عقب نشینی کردم . چشامو بستم و صورتمو به بالش فشردم که اگه بیدار شد حالت چشامو نبینه . خواستم برگردم به طرف دیگه که فرصت نشد . صدای تکون خوردن انوشارو می شنیدم . ظاهرا بیدار شده بود . چشامو به بالش فشار داده بودم و صدام که می کرد جواب نمی دادم . ولی مایه رسوایی من بیدار بود . اون که بیدار بود یعنی من بیدارم . یعنی هوشیارم .کیربیدارمن مثل یک آرپی چی هفت در حال شلیک سر به هوا بود و یقین داشتم که مامان جونم به خوبی زیارتش کرده . پشیمون شدم که چراجوابشو ندادم ولی دیگه خیلی دیر شده بود درهرحال بهتره بریم سر اصل مطلب و کارا . هال و پذیرایی رو به زیبایی تزیین کردیم . خانوم خوشگلا یکی از یکی طناز تر شده بودند . اومدن کمک من و مامان . سنگ تموم گذاشته بودند . وقتی به تن و بدن نیمه لختشون نگاه می کردم چیز زیادی نداشتند که دربیارن . این پنج تا رفیق مودب من اگه آب می دیدند شنا گرای خوبی بودند . راستش خودمم از دیدن اونا به هوس اومده بودم . کاش وقت دیگه ای بود و باهاشون حال می کردم . انوشا که اوضاع منو دید گفت دوستام قشنگن نه ؟/؟ اگه دوست داری می تونی بعد از ظهرو با یکی از اونا باشی . -پس تو چی مامان -من یه جور دیگه ای سرمو گرم می کنم -منظورت با یکی دیگه هست ؟/؟ -خب میگن مهمون حبیب خداست . این که نمیشه یکی از مهمونای ما بشینه سماق بمکه .. زیر چشمی یه نگاه معنی داری کرد و ازم دور شد . فکر کنم از این که دیده من به دوستاش توجه دارم خیلی ناراحت شده بود . رفتم پیشش و گفتم مامان تو خودت قول دادی که ناراحتم نکنی -فعلا این تو هستی که داری ناراحتم می کنی -رفتم جلو و اونو بوسیدم و گفتم مامان من فقط داشتم نگاهشون می کردم نگاه کردن که جرم نیست . تا یه ساعت دیگه قراره همه مون لخت شیم اونو چی میگی -من مامانتم . یعنی فکر نمی کنی هنوز بتونم تو رو بشناسم ؟/؟نگاه داریم تا نگاه . تو داشتی فکر می کردی که چطور می تونی یکی از اونا رو داشته باشی . -مامان من می خوام تو رو داشته باشم -خب ولی مثل اونا که نمی تونی داشته باشی . این حرفیه که خودت می زنی . مگر این که منظورت چیز دیگه ای بوده باشه . نمی دونستم چرا مامان باهام بازی کلامی رو در پیش گرفته و با این صغری کبری بافی به کجا می خواد برسه -منظورم این بود که دوست ندارم دیگری تو رو داشته باشه . -مامان دوستت دارم خواهش می کنم . امروز روز تولدمه . روز یه که واسه قبولی من در دانشگاه داری سور میدی . دوستت دارم . این بار لباشو بوسیدم و از دلش در آوردم . اون خیلی از من حسود تر بود . پسرا اومدند . یکی از یکی خوش تیپ تر همه شون سینه چاک . من و انوشا جونم به اونا خوش آمد گفتیم . وقتی اون پنج تا زنو دیدند دهنشون از تعجب وا مونده بود . من این دو گروه رو به هم معرفی کردم . به جای این که پسرا برن طرف خانوما که حالا از یه دختر هم خوشگل تر و جوونتر شده بودند این زنا بودند که رفتند طرفشون . همه طرف صدای آهنگ بود و حال و هوای تولد رو داشت .. هریک از دوستام به یکی از این خانوما چسبیده بود و دو تایی با هم گرم گرفته بودند .. خوبیش در این بود که ما هر 12 نفرمون با انواع و اقسام رقص های روز آشنایی داشتیم و با آهنگهای تند و ملایم می تونستیم برقصیم .. دوستامون انتظار جمعیت زیاد تری رو داشتند . بیشتر قسمتای کمراین پنج تا زن لخت بودو چاک جلوی بلوزشون سینه هاشونو انداخته بود بیرون . هرچند مامان منم نیمه سکسی بود ولی وضع بهتری داشت . طوری بر نامه های پذیرایی ردیف شده بود که نیازی نبود بریم و تعارف کنیم . همه در گوشه ای روی چند تا میز چیده شده و اون وسط یه فضای بزرگ رو برای رقص کنار گذاشته بودیم . یه گوشه ای وایستادم ببینم چی میگن . به بهرام و بیتا نزدیک بودم . بیتا از همه جوون تر بود با این همه دوازده سال از بهرام 18 ساله که در رشته کارشناسی پرستاری قبول شده بود بزرگتر بود -تبریک میگم پس شما هم دانشجویید -هنوز که نشدم -من یه داداش دارم همسن شماست ولی اون قبول نشده .. از این که می بینم جوونای درس خونی مثل شما به موفقیت می رسن لذت می برم و از دیدن خود شما -منم هم چنین شما خیلی جذابید . آقاتون نیومدن ؟/؟ -من شوهر ندارم -ببخشید فضولی کردم . هنوز خیلی زوده که خانوم جوونی مثل شما ازدواج کنه .. -یه بار شانسمو امتحان کردم ولی شکست خوردم -اصلا بهتون نمیاد که مطلقه باشین یا تجربه ازدواج داشته باشین -نظر لطفتونه .. بقیه هم در حال گفتن یه همچین چرندیاتی بودند که مامان صداشو برد بالا و گفت می بخشید می خوام واسه یه دو سه دقیقه ای وقتتونو بگیرم . اولا به همه خیر مقدم میگم که قدم رنجه فرمودین و در این شادی ما که به مناسبت تولد پسر عزیزم امیده و همچنین قبولی در کنکورو رشته پزشکی شرکت کردین و سهیم شدین ویه چند تا جمله دیگه از این تعارفات بر زبون آورد و گفت من میخوام که امروز و امشب به همه تون خوش بگذره . همه با هم صمیمی باشیم . فاصله ها رو از بین ببریم . تابوها رو بشکنیم و بگیم که لذت زندگی از همه چی بالاتره . در این مجلس همه باید لخت شن و آزادانه از لحظه های شیرین زندگی خودشون لذت ببرن و اونو شیرین ترش کنن . لخت لخت شین وحس کنین که تازه متولد شدین . که این یعنی معنای زندگی و تولدی دوباره . یادتونه وقتی که به دنیا اومدین هیچی تنتون نبود . حالا هم فکر کنین که متولد شدین . مگه اون موقع خجالت می کشیدین که حالا بکشین . چه فرقی با اون موقع داره . اون زمان یه تولدی بیهوشانه داشتین و حالا یه تولد هوشیارانه .. دوستای مامان و من واسه مامان کف زدیم پسرا خشکشون زده بود . با همه بی پروایی خودشون از شرم داشتند آب می شدندرفتم زیر گوش مامان و بهش گفتم دمت گرم عجب سخنرانی کردی . عجب فلسفه ای بافتی .. ولی توی دلم می گفتم عجب کوس شر های منطقی و جالبی بود. یک سخنرانی آنار شیستی در جه یک بود .. پسرا هم یه کف مرتب ولی کم صدا تر واسه مامان زدند که ازش عقب نمونن . منو صدا کردند و گفتند امید جان ما این بر نامه ها رو نداشتیم . رو هوا کوس می زنیم ولی چه جوری لخت لخت با اینا برقصیم کار ما نیست . تازه ببین خودشون حاضرن لخت شن ؟/؟ داشتیم همین صحبتا رو با هم می کردیم که دیدیم زنا یکی یکی دارن برهنه میشن و لباساشونو با یه حالت استریپ تیزی به یه گوشه ای پرت می کنن . آب دهن دوستام خشک شده بود . جلوی شلوار همه شون ورم کرده بود .. -امید این مایه های آبرو ریزی رو چیکار کنیم . هنوز هیچی نشده این کیر ها همه سر به هوا شده . زنا همه لخت شده بودند و پسرا دیگه معطل نکردند و دست به کار شدند -ببینم هر کی هر کی رو بگیره -آره به شرطی که کاملا لخت شده باشین . اینو که گفتم دوستام با یه سرعت چارلی چاپلینی شروع کردند به در آوردن لباساشون تا بتونن زود تر لخت شن و تیکه خوشگل ترو واسه خودشون بگیرن ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
تولد عشق و هوس 5

خوب که نگاه کردم دیدم که همه شون لخت شدند . و پسرایی که زود تر لخت شده بودند طوری به طرف خوشگل تراش هجوم بردند که اصلا بهشون نمیومد تا این حد از خود بی خود شده باشند و اصول دموکراسی رو فراموش کنند . فکر می کردند اگه جنس قشنگ تر گیرشون بیفته شرطو بردن . بهرام و بیتا که دوباره به تور هم خورده بودند و بهروز و درسا , مانی و لیدا با هم بودند . -امید بهتره ما هم لخت شیم و زود تر بریم تو جمع اونا . چیه هنوز دل نداری ؟/؟ -نمی دونم . نمی دونم چی بگم . آخه اون پسرایی که اونجان هیشکدومشون مامانشون تو این لختی ها نیست و مامان حاضر جواب منم گفت و اون خانومایی هم که می بینی لخت مادر زاد با پسرای لخت مادر زاد در حال رقصیدنن هیشکدومشون پسر اون زنا نیستن .. چه جوری هم در حال رقصیدن بودن . کیرشون رو به هوا و تیز بود و فعلا داشتن با یک آهنگ ملایم دست دور کمر هم می رقصیدند . پسرا بیشتر از این که به فکر رقص باشن خودشون و کیرشونو محکم به بدن زنا می چسبوندن . یکی دو تا شون هم زیر گلوی زنا رو غرق بوسه کرده بودند . من و مامان هم لخت شدیم و رفتیم وسطشون . -بچه ها مسائل انحرافی رو توی رقص وارد نکنین . اصالت هنر رو حفظ کنین . یه خورده به احترام مامان یه چند دقیقه ای حرف گوش کن بودند و دوباره همون آش بود و همون کاسه .. من و مامان هم لخت تو بغل هم در حال رقصیدن بودیم . دست من دور کمر مامان و دست اونم دور کمر من بود . خوبی این مدل رقصیدن این بود که هیشکدوممون نمی تونستیم بفهمیم که طرف داره به چی نگاه می کنه . همه با نظم خاصی در حال رقصیدن بودند . نگام به کون های درشت خانوما و دوستای مامان بود . عجب تیکه هایی . کون هر کدومشون یه بر جستگی و هیجان بخشی خاصی داشت . دوست داشتم کیرمو فرو کنم تو کون همه شون و با همه حال کنم . حس کردم که مامان منم باید در حال دید زدن کیر بقیه باشه . هرچند کیر بقیه رو خوب نمی شد دید زد همونجوری که کوسو هم نمی شد خوب بررسی کرد چون همه همدیگه رو بغل زده بودند ولی اگه یه خورده با دقت و موشکافی نگاه می کردی یه مقداراز کیر ها مشخص بود .. کیر من چسبیده به قسمت بالای کوس مامان و زیر نافش بود . -مامان کاشکی کفش پاشنه بلند می پوشیدی -چرا ؟/؟ ! -همین جوری -قدم بلند تر شه ؟/؟ خب اون وقت چی می شد .؟/؟ یه خورده بدنم میومد بالاتر . خیلی شیطون شدی ها -مامان منظوری نداشتم -خب حالا بگو ببینم به نظرت کدوم یک از این خانوما کونشون بر جسته تر و هوس انگیز تره .. درجا جواب دادم کون بیتا .. یهو منو به طرفی هل داد و خواست که از دستم قهر کنه . نذاشتم در ره . -مامان چرا دلخور میشی . خب همه شون لخت شدن من که نمی تونم چشامو ببندم و چیزی رو نبینم . -می تونی که بررسی هم نکنی . ولی می دونی من کدوم کیر رو درشت تر و کاری تر از همه می بینم ؟/؟ تنم لرزید . پس مامان هم چشم چرونی می کرد . -کیر تو, کیر تو پسرم . -مامان می دونم چقدر دوستم داری و به من احترام میذاری من منظور خاصی نداشتم . آخه این جوری که تو رو بغل زده دارم فقط می تونم کون اون پنج تا رو ببینم . -یعنی تو تا حالا کون مامانتو ندیدی ؟/؟ -مامان باور کن فکر کردم منظورت اینه که درمیان دوستات کدومشون خوش کون ترن . ولی حقیقتشو بگم که کدوم کون از همه خواستنی تر و هوس انگیز تره ناراحت نمیشی ؟/؟ -نه بگو تو که عادت داری این روزا همش ناراحتم کنی . -مامان به خودتو قسم که از همه دنیا برام عزیز تری هیچ کونی به اندازه کون تو آدمو به هوس نمیاره . بی عیب و نقصه . منو ببخش که احساس خودمو گفتم -امید من می دونی چرا تو امید منی ؟/؟ واسه این که من تو رو صادق بار آوردم و به خودم افتخار می کنم که پسری مث تو دارم .. تصمیم گرفتیم که آهنگو عوض کنیم . این بار یه آهنگ تند گذاشتیم .. رقص از حالت دو به دو به یه حالت در هم توجه شده بود . من از کنار مامان تکون نمی خوردم دوست نداشتم که کسی به اون بچسبه . زنا داشتند خودشونو می کشتند . می دونستند که چطور دل پسرا رو ببرن دستا و پاهاشونو با آهنگ باز می کردند . لاپاشونو طوری می گردوندند که تمام کوسشون بیفته تو دید پسرا . و از پشت یه رقص کون انجام می دادند . فقط انوشا جونم بود که به خاطر من هیشکدوم از این کارا رو انجام نمی داد .. یکی دوبار دیدم یه دستی رو کون مامان قرار گرفته و یه چنگی انداخته روش .. سرمو بالا گرفته و یه نگاهی به چشای مامان انداختم که ببینم خوشش میاد یا نه . نمی دونم چرا حرکتی نمی کرد تا خودشو خلاص کنه . تا دید که من متوجه اونم فوری خودشو کنار کشید -مامان خوشت میاد که یه دست غریبه بره روی کونت .-تو این شلوغ پلوغی ازم انتظار داری که من چیکار کنم . انوشارو کشیدم یه گوشه ای تا فقط مال خودم باشه . -امید این قدر تابلو نشو -به درک مامان . -چقدر حسودی تو . اصلا فکرشو نمی کردم .-نه این که تو نیستی ؟/؟ من دوست دارم فقط مال من باشی . -این جوری که تو میگی یعنی این که من باید زنت باشم و تو شوهرم باشی ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
تولد عشق و هوس 6

هرجور می خوای فکر کنی بکن .من جنبه شو ندارم یکی دیگه بخواد با مامانم حال کنه . -اگه من شوهر می کردم یا بخوام بکنم چی میشه .. -اگه همچین قصدی داشته باشی واسه همیشه از پیشت میرم . خودشو انداخت تو بغل من و گفت عزیزم شوخی کردم حالا این قدر باهام قهر نکن .. خودمونو کشیدیم یه گوشه ای و شاهد تفریح بچه ها بودیم . این دوستام حسابی مجلسو شلوغ کرده بودند و یه گرمی خاصی به محیط بخشیده بودند . یه سری کاراشون بی شباهت به مسخره بازی نبود ولی زنا به این امید که بعدا یه کارایی صورت بگیره و با یه سری هیجانات مجلس به اوجش برسه تحمل می کردند . دوستام زیاد به هم گیر نمی دادند از این نظر که من به دوست دخترم یا همون مامانم تعصب داشتم ولی اونا زیاد در بند این مسائل نبودند یه خورده بهرام به بیتا پیله کرده بود و دلش نمی خواست کس دیگه ای اونو انگولک کنه ولی یک آن دسته جمعی کیرشونو تو دستشون گرفته و اونو می کوبیدند به شکم و کون هرزنی که دور و بر شون بود -انوشا خانوم امید جون شما هم تشریف بیارین خیلی با صفاست .حال میده .. -ممنون بچه ها من و امید یه خورده کار داریم شما خوش باشین از اون طرف لیدا که متوجه حالات ما شده بود گفت شما دو تا عاشق و معشوق هم که دل میدین و قلوه می گیرین خوش باشین . بابا گلی به جمالتون . این بر نامه واسه شما از همه واجب تر بود . -امید به حرفشون زیاد توجه نکن . اونا همین جوری هستند . گاهی شوخی بیش از اندازه اونا تبدیل به چرندیات میشه -حالا مامانی دوست داری تبدیل به چرندیات بشه ؟/؟ -تو چی دوست داری امید .. -انوشا جون تو که می دونی من از بچگی تا حالا کاری رو که تو دوست نداشتی انجام ندادم و نمیدم . میخوام همیشه تو خوشحال باشی وقتی که تو حال می کنی منم حال می کنم . لذت می برم -پس چرا یه کاری نمی کنی که همیشه حال کنم ؟/؟ این یه تیکه رو خوب نگرفتم . دوست داشتم اون چیزی رو که تو فکرمه همون باشه ... مامان انوشارو کشیدم یه گوشه ای و با دو تا دستام بازوهای لختشو گرفته تو چشاش نگاه کردم . -مامان -جون دل -من چیکار کنم که تو همیشه حال کنی ؟/؟ -خب همیشه حال بده . من و انوشا نگاهمونو به هم دوختیم . حس کردم که همون احساسی رو که من نسبت بهش دارم اونم داره . محیط بد جوری مارو وسوسه کرده بود و این سد کاغذی بین ما رو داشت از بین می برد . در یک آن سرمونو به هم نزدیک کردیم و لبامونو رو لبای هم چسبوندیم . همزمان با اون قسمتهای دیگه بدنمون هم در تماس با هم قرار گرفت . دیگه هیچ فاصله ای بین ما نبود . یه بوسه داغ و پرتنش . من دستمو دور کمرش به حرکت در آورده و اوهمین کارو با حرکتای آروم تری انجام می داد . کیرم شق کرده بود . یه خورده خودمو شل و خم کردم تا کیرم به کوسش بچسبه . یه خیسی خاصی رو در فضای کوسش احساس می کردم . -دوستت دارم انوشا عاشقتم -مگه نبودی ؟/؟ -چرا ولی حس می کنم یه جور دیگه ای هم عاشقتم . تشنه بغل کردن و .. -بغل کردن و چی .. -بغل کردن و بوسیدنتم -کلک حالا داری بهم دروغ میگی ؟/؟ تو که الان داری منو می بوسی . بگو دیگه راستشو بگو بوسیدن و چی ؟/؟ -یه کارایی که درست نیست که مادرا و پسرا انجام بدن .. -اگه درست نیست پس فکرشو نکن و حرفشم نزن -تو ناراحت میشی انوشا ؟/؟ .-آدما آزادن که هر جور دوست دارن فکر کنن . -ولی من اگه اشتباهی کنم فکر اشتباهی داشته باشم تو راهنمایی ام می کنی -شاید گاهی وقتا منم اشتباه کنم . منم دوست داشته باشم غرق یه اشتباه شم . اشتباهی که به من لذت بده . حال بده . اعصابمو آروم کنه . نگرش منو به زندگی عوض کنه -پس انوشا جون اسم اونو نمیشه گذاشت اشتباه . به اون میگن یک ایده یا یه ایده آل . وقتی که آدما با یه چیزی خوشن که بهشون ضرری نرسونه پس باید انجامش بدن -تو این طور فکر می کنی امید ؟/؟ -آره عشق من . -پس دوباره منو ببوس پسرم . دونستم که مامانمم به همون اندازه که من تشنه کوسشم تشنه و طالب کیرمه .. گفته بود که ببوسمش ولی من نوک سینه هاشو گذاشتم تو دهنم .. -انوشا کاش حالا مهمونی تموم شده بود و ما از افکارو اندیشه های جدیدمون تبعیت می کردیم . تو این طور نمی خواستی مامان ؟/؟ -من هر چی رو که تو می خواستی و می خوای میخوام . یه بار دیگه لباشو قفل کردم و در همین حال بودیم که لیدا و نینا پیداشون شد -بد که نمی گذره شما که زود تر از ما شروع کردین . یه همچین مهمونی واقعا برای شما لازم بود . پس بیخود نیست که از بقیه فاصله می گیرین -نینا جون خواهش می کنم ادامه نده . فکر نمی کنم این جور بوسیدن های مادر و پسر در شرایطی که با لخت قرار گرفتن در کنار هم فاصله ها رو شکسته باشن ایرادی داشته باشه .. -خب اگه چیرای دیگه شکسته بشه چی ؟/؟ ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
تولد عشق و هوس 7

من و مامان یه نگاهی به هم انداختیم و راستش هر دو مون احساس کردیم که دلمون میخواد که از این حرفا بین این زنا رد و بدل شه . نمی دونم چرا از این افکار و احساس اونا لذت می بردیم . شاید دوست داشتیم که اونا خودشو نو با این واقعیت وفق بدن و بدونن که من و مامانم داریم با هم حال می کنیم و یا قصد حال کردن داریم . هر چند به اوج پرواز نرسیده بودیم . انوشا جون به دوستاش گفت بچه ها شما برین هوای دوست پسراتونو داشته باشین . این امید هنوز عقدم نکرده حسادتش گل کرده . توقع نداره یکی دیگه یه ناخنکی بهم بزنه . -ببینم تو توقع داری پسرت بهمون ناخنک بزنه ؟/؟ مامان خورد و دم نکشید .. -پس ما میگیم شما دارین عاشق و معشوق میشین و یا شدین یه چیزی می دونیم و میگیم -خوبه حالا غیرت داشتن فرق می کنه با این چیزایی که شما دارین میگین .. من و مامان دوباره تنها شدیم . همه وسایل پذیرایی ردیف بود و حسابی جور .. خودمو به انوشا نزدیک کردم . من دلم می خواست که اون یه قدم بر داره و اونم دلش می خواست که من یه قدم به طرفش بر دارم . -کجا بودیم مامان ؟/؟ -هیچی پسرم می خواستم بهت بگم امیدوارم که بیشتر از صد سال زنده باشی و عمری با سلامتی و در نهایت عزت داشته باشی و از طرفی قبولی تو در دانشگاه رو بهت تبریک میگم .. -خب علی الحساب جایزه و تشویقی چی میدی ... دیگه لبامون به هم نزدیک شده بود . این بار اونو با یه هوس و التهاب خاص و بیشتر از دفعه قبل بوسیدم . دستمو رسوندم به پشت لختش و اونو مورد نوازشم قرار دادم از اونجا دستارو رسوندم به موهای سرش و دوباره اومدم طرف پایین . حالا رسیدم به دو تا قاچای کون درشتش و اونو از وسط بازشون می کردم و باهاش بازی می کردم . صدای نفسهای انوشا نشون می داد که اونم در اوج لذت و هوسه و داره کیف می کنه . دراین لحظات و حرکات لب از رو لبش بر نمی داشتم . سینه هاشو به سینه های خودم چسبونده بودم و با حرکات سینه هام یه نرمشی به اونا می دادم . فقط گاهی با همون بوسه و و باز کردن لبام به طرف بالا و پایین به ملایمت و هوس و با تمام وجودم بهش می گفتم انوشا دوستت دارم با تمام وجودم میخوامت .عاشقتم . دوباره دستمو از طرف کونش رسوندم به چاک کوسش . می خواستم ببینم در چه وضعیتیه . خیسی کوسش طوری به اطراف سرایت کرده بود که اگه می خواست با همین وضعیت بره وسط بچه ها همه متوجه می شدند که خیلی حشری و هوسی شده . من دوست نداشتم کیر هیچکدوم از بچه ها رو تو کوس مامانم ببینم . تحملشو نداشتم . من باید خودم اونو می گاییدم . کف دستمو رو کوس انوشا گذاشته و خیسی روی کوس با دستم یه لغزندگی خاصی ایجاد می کرد که کوس مامان از دستم سر می خورد . من واسه این که نشون بدم بچه مودبی هستم و خیلی پررو نیستم و یه خورده هم جانب احتیاط و احترام رو در نظر بگیرم و هم این که بفهمم مامان کجای کاره وقتی که کوس مامانی از دستم ول می شد می رفتم یه جای دیگه رو می چسبیدم . چند بار این کارو انجام دادم تا بالاخره این بار خودش لباشو از لبام جدا کرد و گفت چیکار می کنی امید تو که دیوونه ام کردی تا اونجا میری ولم می کنی ؟/؟ اون وقت بازم میگی که دوست نداری مردای دیگه راه بیفتن دنبال من یا بهم چش داشته باشن .. -من که آرزومه انوشا .. -انوشا فدات شه امید جون . مگه هنوز نمی دونی که یه مادر دوست داره که پسرش به همه آرزوهاش برسه ؟/؟ وقتی این حرفو از زبون انوشا جونم شنیدم گفتم مامانی زبونتو در آر .. اونم همین کارو کرد و من این بار زبو نشو میون لبای خودم قرار داده و با یه میک زدن هوس انگیز دوباره اونو به اوج حشریت رسوندم و این بار وقتی که دستامو رسوندم به کونش انگشتای درازمو به طرف سوراخ کوسش نشونه رفتم و کردمش تو و تا اونجایی که می شد انگشتمو می کردم تو کوسش و می کشیدمش بیرون . -آه امید امید امید جون اگه بدونی چی دلم میخواد -چی انوشا ؟/؟ -همون چیزی که تو چند دقیقه پیش بهم گفتی . دلم می خواد الان مهمونی تموم میشد و من و تو می رفتیم تو رختخواب پیش هم دراز می کشیدیم -خب این که کار همیشگی مونه . -ولی این دفعه با شبای دیگه و دفعات دیگه فرق می کنه . -چه فرقی ! -امید حالا داری منو اذیت می کنی ؟/؟ یه خورده خودمو خم کردم تا کیرم به فضای کوس و اطرافش بچسبه -خب انوشا نگفتی چه فرقی می کنه . -امید همین چند ثانیه پیش خودت جوابتو دادی . -مطمئن باشم همینه ؟/؟ -عزیزم پسرم .منم مطمئن باشم که تو بازم این حرکتو انجام میدی ؟/؟ درست به این می مونه که ازت یه لیوان آب می خوام و چند مرحله کار می بره تا بتونم تشنگی خودمو رفع کنم -خب انوشا جون ما الان در کدوم مر حله اشیم ؟/؟ من ازت آب میخوام تو این آبو تازه ریختی تو لیوان .. ما الان در این قسمتیم . بعد از اون باید لیوانو بدی دستم یا این که خودت به دهنم نزدیک کنی و مر حله بعدی مر حله رفع تشنگی منه . هیچ اینو می دونی که اگه آدم از یه تشنه آب دریغ کنه چقدر گناه می کنه ؟/؟ -منم تشنه توام انوشا . پس چه جوری تشنگیمو رفعش کنم ؟/؟ با چشای خوشگل و خمارش یه نگاهی بهم انداخت و گفت وقتی که سیرابم کنی خودتم خنک میشی .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
تولد عشق و هوس 8

مامان آخه میون این همه آدم چیکار میشه کرد -راست گفتی . ولی همین که می بینم تو هم یه احساسی مثل احساس منو داری احساس آ رامش و خوشحالی می کنم . -کاش زود تر از اینا به فکرمون می رسید انوشا جون . -شایدم ته دلمون می خواست و خودمون نمی تونستیم بیانش کنیم . آخ امید پسرم بغلم کن . منو ببوس نوازشم کن . نمی دونی دلم چی می خواد -می دونم انوشا همون چیزی که من می خوام . دوست دارم زود تر به چند ساعت دیگه برسیم .. -آره امید امید نازم همه امیدم تویی که منو به آرزوهام برسونی . -آرزوت چیه -آرزوم همونیه که بهم چسبیده . حسش می کنم ولی اون جوری که دوست دارم حسش کنم کلی کار می بره . می دونی عزیزم الان چه حالی دارم -نه مامان بگو . تو خودت هنوز عروسی نکردی و نمی دونی . نباید این حرفو پیشت بگم ولی خب چون در مورد باباته ایرادی نداره . اون شب عروسی بابابا چند ساعت قبل از رفتن به رختخواب و زفاف این حالتو داشتم . همه مهمونا دور و بر مون بودند . هرکسی یه چیزی می گفت . می گفتند و می خندیدند . شاد بودند ولی من دوست داشتم زودتر این بگو بخند ها تموم شه و این من و پدرت باشیم که داریم تو بغل هم میگیم و می خندیم -وحالا همین احساسو راجع به من و در یه همچین روزی داری . -آره امید من . خوشحالم که این حس روزای اول جوونی دوباره اومده سراغم . چقدر امروز خوشحالم . چقدر این لحظه احساس خوشبختی می کنم . پسرم آغاز راه دکتر شدنشه . روز تولدشه .. روز تولد عشق و هوس منه . روز ازدواج منه روز یه پیوندی با تو که نمی دونم اسمشو چی بذارم . شاید بهترین روز زندگیم باشه -البته هنوز یه شرایطی داره که اگه انجام نشه نمیشه اسم بهترین روز رو روش گذاشت -منظورت چیه امید -یعنی تو حرفمو نگرفتی مامان ؟/؟ ای کلک تو خودت ختم روزگاری .. -من دیگه تحملشو ندارم . می خوام یه خورده از اون روز خوب خودتو نشونم بدی . -یعنی روز خوب ما . سرمو گذاشتم رو سینه اش و نوک سینه هاشو میک می زدم -آهههههه آهههههههه نههههههه ...... عزیزم .. این که این قدر خوبه خوبتر از اینش چی می تونه باشه . -اون دیگه محشره محشره انوشا . اون دیگه یه چیز دیگه ایه .. -بگو بگو بازم بگو .. بازم نوک سینه هامو بخور .. به کوسسسسم دست بزن .. نمی دونی چی به روزم آوردی . حالا با این هوسم چیکار کنم . چه طور پیش بقیه فیلم بازی کنم . -نمی خوای فیلم بازی کنی . همونی باش که هستی . همونی که همه هستن مامان . -راست میگی ولی یه خورده خجالتم میاد .-چقدر این شرم و حیاتو دوست دارم انوشا . ببینم هنوز ازم خجالت می کشی ؟/؟ -نمی دونم زیاد نه تو این حرکاتی که با هم انجام دادیم نه . ولی اگه توپتو بخوای بفرستی تو دروازه و گل بزنی اون قسمتای فینالشو هنوز نتوونستم خودمو باهاش هماهنگ کنم -انوشا مامان خوشگلم اونم به جاش که برسیم می تونی یه جوری هماهنگش کنی . هر چیزی یه راهی داره . بعضی چیزا رو در عمل میشه نشون داد . شاید نشه براش بر نامه ای ریخت . مامان دوست دارم از روبروکوستو بخورم ولی اینجوری شاید غافلگیر شیم -پس تو چه فکری و راهی داری . -هیچی قمبل کن کونتو بذار رو دهنم من از این پشت چاک کونتو باز می کنم کوستو لیس می زنم هر چند می دونم از روبرو بیشتر حال می کنی در عوض این جوری تو بر روبرو مسلطی اگه سر و کله یکی پیداش شد تو فوری بهم خبر میدی من دهنمو از رو کوست ور می دارم . -اوخ امید جون چقدر این کارا حال میده و هیجان انگیزه . خیلی می چسبه این جوری -آره انوشا خوشگله من . مامان بهم پشت کرد و پاهاشو از دو طرف باز کرد و منم سرمو گذاشتم لای کونش و زبون و دهنمو گذاشتم رو چاک کوسش و اونو لیس می زدم . طوری دهنمو به کوسش چسبونده بودم که اگه دهنو به دو طرف باز می کردم قالب کوسش یکسره می رفت تو دهنم . همین کارو هم انجام دادم . -آخخخخخخ امید امید .. همین الان دلم میخواد اینجا دراز شم و اون آخرین مرحله کارتم انجام بدی -چه کاری مامان بگو شاید من ندونم -نهههههه خوب می دونی عزیزم خودتو نزن به اون راه -انوشا اگه تو نگی من نمی دونم باید چیکار کنم .. بگو بگو .. -امید دوست داری چی ازم بشنوی ؟/؟ بهت بگم که کیرتو همون نیازمو فروکنی تو کوسم .. آره بهت میگم که این کارو بکن نیازتو فرو کن تو نازم . نازم نیازتو می خواد . چه باحال کوسمو میک می زنی . یه لحظه سرمو بالا آورده و دیدم چشای مامان خمار و بسته شده . -امید چرا دهنتو ورداشتی . -الان دوباره میذارمش رو کوست مامان . فقط می خواستم بگم این جوری که تو چشاتو بستی اگه یکی بیاد داخل چه جوری می خوای ببینیش . اون وقت پیش اینا باید از خجالت آب شیم -چیکار کنم امید دست خودم نیست . چقدر هوسمو تو خودم خفه کنم . منم احساس دارم دیگه . -مامان یکی میای بریم ببینیم اون طرف چه خبره ؟/؟ -بد فکری نیست یه دیدی بزنیم . بریم . اگه اونا بدونن من و تو چه پیشرفتی کردیم حتما پدر ما رو در میارن و ول کن ما نیستن . اوخ اوخ اوخ .. چه بر نامه ای و چه جریانی . وقتی اونا رو دیدیم تازه فهمیدیم که چقدر عقب افتاده ایم و اونا چقدر از ما جلون . در یه هار مونی بسیار جالب پنج تا کیر رفته بود تو پنج تا کوس . پنج تا مرد داشتند پنج تا زنو می گاییدند و پنج تا سکس در حال شکل گیری بود . فقط این کیر من بود که هنوز توی کوس انوشا جون نرفته بود .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
تولد عشق و هوس 9

بهرام در حال گاییدن بیتا بود و با هیجان کیرشو فرو می کرد تو کوسش . وقتی که اونا رو دیدم تقریبا در یه حالت بودند ولی یکی یکی حالتاشونو عوض کردند . لیدا اومد رو کیر مانی نشت . کاوه یه باد کنک گذاشت رو کون ویدا و بعد سرشو به اون فشارد داد و یهو باد کنکه ترکید و همه کیر ها از کوس بیرون کشیده شده و هر یک به سویی در رفتند . کلی کاوه رو بستند به فحش که زهر مارشون کرده . بهرام و بیتا خیلی با حال تر از بقیه با هم مشغول بودند . طوری که انگار چند ساله همو می شناسند ودارن با عشق سکس می کنند . نزدیک بود از زبونم بپره که خونه مون شده جنده خونه که یهو جلو زبونمو گرفتم و دیدم که حرف زشتیه .. ولی راستشو بخوای جنده خانه همچین بر نامه ای انجام نمی شد که ده نفر جلوی هم در حال سکس باشند و بیخیال به کوس و کون هم نگاه کنند . بهروز کیرشو فرو کرده بود توی دهن درسا . من و انوشا سرگرم تماشای این صحنه ها بودیم . بیچاره مامان از حال رفته بود . چشاش یه حالت خاصی گرفته بود و صورتش سر خ شده بود . انگشتمو گذاشته بودم رو کوسش . داغ داغ و خیس بود . -انوشا -جون -به چی فکر می کنی .. -نمی دونم به یه چیزی دارم فکر می کنم که شاید تو هم در فکرش باشی -مامان با مزه تر نیستش اگه اونو بذاریم واسه امشب ما که کنار همیم ؟/؟ -امید چرا داریم خودمونو گول می زنیم . من دیگه نمی تونم صبر کنم . مگه ما چی مون از اونا کمتره . -نه انوشا جون من که میگم وقتی این مهمونا رفتند کارمونو شروع کنیم -امید باهات قهر می کنم اون وقت شب من حالتو می گیرم -می دونم تو همچین کاری رو نمی کنی . کیرمو مالوندم به دور کوسش و خیلی آروم اونو فرو کردم که راهشو بگیره بره . کوس انوشارو افتتاح کردم بالاخره مامانمو گاییدم . -اوخ شیطون بلا . داشتی منو اذیت می کردی . آخخخخخخ کیرتو فرستادی توش . دیگه داشتم دیوونه می شدم نمی دونستم چیکار کنم . باهات قهر می کردم . حالا یه خورده بزن منو بکن اگه کسی پیداش شد کیرتو بکش بیرون . جووووووون . چقدر حال میده . دستمو حلقه زدم دور گردن مامان ولی به اون فشار نمی آوردم .ازم خواست که دستمو بذارم جلوی دهنش . نمی دونستم میخواد چیکار کنه وای انگشت شستمو گذاشت تو دهنش و اونو میک می زد . اوخ امید امید جون کی میشه که شب بیاد و من کیرتو بذارم تو دهنم . حالا دارم این انگشتو به امید اون کیر تو میک می زنم . -واییییییی این جوری که میگی فکر می کنم کیرم تو کوست داره سفت تر و سفت تر میشه . -بشه بذار بشه . دوستت دارم عزیزم . چه خوب شد که برنامه رو این جور چیدیم . خیلی با حال شد . اگه تو نبودی من چیکار می کردم . -مامان من آتیش گرفتم . -امید من سوختم . -انوشا حواست باشه یه وقتی طرف ما نیان . اونا همشون غریبه ان نسبت هم که کیرشونو فرستادن تو کوس یکی دیگه یه وقتی بیان ببین یه پسر داره مامانشو میگاد خیلی بد میشه .-باشه عزیزم هر چی تو بگی خیلی مواظبم ولی اگه یه وقتی لو رفتیم این قدر به خودت سخت نگیر چه اشکالی داره ؟/؟! بذار ببینن بذار بدونن که امید پسر کیرشو کرده تو کوس انوشا مادر . فکر می کنی ارزششو نداشته باشه -چرا چرا عزیزم مامان . عشقم هوسم نفسم ... -نهههههه نهههههه امید جان دلم میخواد جیغ بکشم هیشکی نباشه و تا هر وقت که دوست داشته باشم منو بکنی باهام حال کنی . مثل اسم قشنگت بهم امید بدی . -منم می خوام که مامانم بهم لذت بده همونجوری که تا به حال بهم عشق می داده با هوس هم بهم حال بده . با هوس خودش آتیش هوس منو بخوابونه و بهم لذت بده و خودشم لذت ببره . انوشا گردنشو کج کرده بود و سرشو به طرف من بر گردونده بود و منم لباشیو بوسیدم . چه مزه ای می داد لبای مامانو با هوس تو دهن گردوندن ! و چه مزه ای می داد وقتی که اون با هوس خودش هوس منو جواب می داد . کیر داغم خیسی کوسشو بیرون می کشید و دوباره اونو می فرستاد تو کوسش . اون طرفیها انگاری بی خیال ما شده بودند . طوری جیغ می کشیدندواحساسات خودشونو نشون می دادند که گویی این خونه و ضیافت و دنیا و عشق و حال فقط مال اوناست . زنا که داشتند خودشونو پاره می کردند . یه نگاهی دوباره به اون طرف انداختیم تا ببینیم اوضاع از چه قراره . به به به ! غیر از بهرام و بیتا هشت نفر دیگه رفته بودند تو هم . زن و مرد جاشونو عوض کرده بودند . بهرام و بیتا طوری رفتار می کردند که به نظر می رسید عاشق و معشوق باشند ولی راستش من دلم می خواست تنها وفاداران واقعی مجلس من و انوشا باشیم . اون هشت نفر عین سر خپوستا زوزه می کشیدند . بهرام و بیتا یه نگاهی به اونا مینداختن و یه نگاهی به خودشون .مثل این که دو نفریشون دوست داشتن واسه تنوع هم که شده برن توی جمع بقیه و با یکی دیگه هم حال کنن ولی از این که خودشونو به بی وفایی متهم کنن می ترسیدند ولی در یک آن بلند شده و دیگه شدند ده نفر .. -اووووههههه بالاخره عروس و دوماد از جاشون پاشدند بهروز فریاد کشید و گفت نمی دونی گاییدن عروس خانوم چه کیفی داره . این متلکی بود که بار بیتا کرده بودند . بهروز و هومن دونفری افتادن به جون بیتا . یکی رفت طرف کونش و یکی هم فرو کرد تو کوسش ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
صفحه  صفحه 1 از 2:  1  2  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

تولد عشق و هوس


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA