انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 1 از 2:  1  2  پسین »

عاشقتم میسترس


مرد

 
با درود
درخواست ایجاد تاپیک با عنوان
عاشقتم میسترس ( نوشته ایرانی )
در تالار خاطرات و داستان های سکسی را دارم
این داستان در ۱۴ قسمت منتشر خواهد شد .
با سپاس بیکران

آره داداش

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
عاشقتم میسترس 1

بااین که یه دختر مطلقه بود ولی خیلی دوستش داشتم . اون همکلاس دانشگاهیم بود . اسمش بود صبورا ولی اهل صبر کردن نبود در هر کاری عجول بود . بااین که خیلی جذاب بود و معمولا یه دختر یا یه زن باید احساساتی باشه اون زیاد به این چیزا مقید نبود . . عوضش من خیلی احساساتی و مهربون بودم و دلم می خواست یه جوری بهش نشون بدم که دوستش دارم و هر کاری بگه براش انجام میدم . شنیده بودم که شوهرش خیلی اذیتش می کرده ولی بالاخره تونسته دمشو قیچی کنه و پس از لخت کردنش اونو بفرسته پی کارش . نمی دونم با این شرایط درس خوندن و دانشجو شدنش چی بود و من یکی چرا عاشقش شده بودم . یه بار اونو دیدم که پشت یه درختی داره سیگار می کشه .. راستش از این کارش خوشم نیومد . درست همسن اون بودم . هردومون بیست و چهار سالمون بود . با همه اینها ازش خوشم میومد . یه بار ازش خواستم که در خلوت و تنهایی با هم حرف بزنیم . -صبورا رک و پوست کنده بگم عاشقتم .. شکمشو داشت و داشت از خنده روده بر می شد . -برو پسر دیگه از این چیزای تو قصه ها واسم حرف نزن . از بوی سیگار تنش خفه شده بودم . همه دخترا بوی عطر و ادکلن می دادند من باید این بو رو تحمل می کردم . به خودم گفتم صابر خان کی به تو گفته که اینو تحمل کنی . کسی که مجبورت نکرده .. ولی در خنده هاش در حرفا و کلامش یه صداقت و رو راستی خاصی نهفته بود که اگه هر کاری می گفت انجامش می دادم . -ببین آقا صابر شما مردا همه تون مثل همین . ناراحت نشو به مرد جماعت نباید رو داد . اونا عشق حالیشون نیست . فقط باید با زور به همون سبک خودشون باهاشون بر خورد کرد -پس دوست داشتن چی .. -خواب دیدی خیر باشه . چیزی به نام عشق وجود نداره .. آخر عشقا همه هوسه ..هوس .. تا هوس نباشه پایه های عشق محکم نمیشه . پس سعی نکن سر راهم سبز شی . من این روزا خیلی عصبی ام . نمی دونم می دونی یا نه رزمی کار هم هستم . کسی اگه بخواد بهم تو بگه فوری کله معلقش می کنم . پاکت سیگارو در آورد و یه نخ ازش آورد بیرون و یه فندکی بهش زد و بهم تعارف کرد -ممنونم نمی کشم تو عمرم سیگار نکشیدم . اصلا خوشمم نمیاد زنا سیگار بکشن . -اینم از روح خود خواهته .. شوهر منم همین بود . تازه یه مرد تا سیگار نکشه که مرد نیست باشه هر طور دوست داری . دود سیگارو تو صورتم خالی کرد . می دونستم که شاید این اون کاری نیست که می خواد از ته دلش انجام بده . -صبورا من دوستت دارم عاشقتم . بگو من چیکار کنم که دوستم داشته باشی .. -خیلی کوس خلی صابر . چیزی به نام عشق وجود نداره . همه آدما خود خواهن . خود خواه . آدما فقط خودشونو دوست دارن . حتی من دارم به خودم میگم . خود منم خود خواهم . خود منم فقط می خوام زندگی خودمو پیش ببرم -تو چه جور ورزشکاری هستی که داری سیگار می کشی ؟/؟ -برو پی کارت صابر .. -صبورا من دوستت دارم . تو تا حالا عاشق شدی ؟/؟ -بس کن اینا همش مزخرفه .. عصبی شده بودم . نمی دونم چرا . از این که اون به حرفام توجه نداره لجم گرفته بود یه لحظه بی اراده شده سیگارو از دستش گرفته و به زمین پرت کردم . -نمی خوام تو مریض شی .. برق خشم و عصبانیتو تو چشاش می دیدم . -حالا حتی دیگه پدر منم نمی تونه بهم زور بگه . پنجه هاشو گذاشت دور گردنم .. می تونستم از خودم دفاع کنم شایدم اون برنده می شد ولی گذاشتم گلومو فشار بده .. دستشو بر داشت .. فقط تو چشاش نگاه کردم .. -می دونم چقدر عذاب می کشی صبورا دست خودت نیست . -سرم داد کشید و گفت تو با محبت خودت یکی با خشونت خودش هردو تون منو عذاب میدین و دادین . -باشه صبورا من میرم .. صدام در نمیومد . به شدت سرفه می کردم . من میرم ولی هنوزم میگم دوستت دارم . دوستت دارم .به خاطر تو هر کاری می کنم .. سرمو بر گردوندم تا اشکامو نبینه . چقدر هم بد لباس می پوشید .معلوم نبود این حراست و تعزیرات چرا کاری به کارش نداشتند . دختر اینقدر بیرحم تا به حال ندیده بودم . معلوم نبود شوهرش چه بلایی بر سرش آورده که داره لج و لجبازی می کنه و دق دلیهاشو سر من خالی می کنه . کلاس که تموم شد صبورا صدام زد -ببینم هنوزم دوستم داری .. با این که لحنش خشن بود و عین لاتا ولی این جمله اش خیلی به دلم نشست . سرمو تکون دادم . -ببینم ماشین داری ؟/؟ -آره -خب منم دارم .. پس دنبالم راه بیفت بریم خونه مون باهات کار دارم . .. خیلی خوشحال شده بودم . یه خورده مهربون تر نشون می داد . اون یه پرادو داشت و من یه پرشیا . معلوم بود شوهرشو خوب تیغ زده . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
عاشقتم میسترس 2

با هم رفتیم خونه شون . یه آپارتمان در یه مسکونی هشت واحده چهار طبقه بود و اونم تو آخرین واحدش و آخرین طبقه زندگی می کرد . صد و بیست متری زیر بناش می شد . در یه نقطه خوب تهرون .. -ببینم شوهرت باید خیلی پولدار بوده باشه .. -این فضولی ها بهت نیومده .. جا رفتم . نه به اون دعوت کردنش و نه به این جور بی احترامی کردنش . دلم گرفت . نمی دونستم با این زن باید چه جوری کنار بیام . یه چند دقیقه ای تنهام گذاشت وقتی که بر گشت از این رو به اون رو شده بود . یه دامن کوتاه به رنگ مشکی چرم . یه تاپ به رنگ سفید و بدون روسری با موهایی بلند که اونو خیلی جذاب نشون می داد . نمی تونستم باور کنم که این همونه .. انتظار داشتم که لحنش هم تغییر کرده باشه .. راستش هوس کرده بودم بغلش کنم و باهاش سکس کنم . کیرم تو شلوارم ورم کرده بود و شق شده بود که از دید اون پنهون نموند . -ببینم هنوزم فکر می کنی که دوستم داری ؟/؟ فکر نمی کنی که تمام عشقها هوس باشه /؟ فکر نمی کنی که سر انجام رابطه ها به یه جا ختم میشه ؟/؟-خب سکس هم جزیی و جزوی از نیاز های زندگی آدمه . همه آدما یه تمایل خاصی به با هم بودن دارن . دلیل نمیشه که عشق معنا نداشته باشه . -تو از عشق چی می دونی . با دست اشاره کرد به کیر لای شلوارم و گفت ببین ایناهاش این کیر واسه من شق کرده .. دیدی یه زن جدا شده از شوهرش که راه کوسش بازه به تورت خورده و می تونی حسابی سرش شیره بمالی و.. راه کوسش هم که بازه و خیلی حال میده .. اومد جلو تر این بار بوی عطرش با بوی سیگار قاطی شده بود . -ببینم خیلی دوست داری باهام باشی . نه ؟/؟ من که حرفی ندارم . ولی تو باید دوست داشتن خودتو بهم نشون بدی باید نشون بدی که مرد عملی . اگه می خوای باهام باشی من حرفی ندارم .. بد جوری هوسشو کرده بودم . حس می کردم که عشق من تحت الشعاع هوس قرار گرفته .. نباید این جور باشه . نباید با یه سکس عشقو ار یاد ببرم . نباید هر چی که صبورا میگه درست از آب در آد . نباید این طور شه .. -صبورا من دوستت دارم . عاشقتم . -بس کن از کلمه عشق نفرت دارم . این کلمه مال آدماییه که هنوز بالغ نشدن . وقتی که تکلیف شدی وقتی که به سن بلوغ رسیدی عشق از بین میره .. ببینم یه چیز دیگه هم برات تعریف می کنم تا ازم بدت بیاد . وقتی که یک دختر نوجوون بودم چند تا پسر منو به زور با خودشون بردن و به زور بهم تجاوز کردند . از کون منو کردند . کاری از دستم بر نمیومد . ببینم هنوزم دوستم داری -اون مال گذشته هاست . همه اینا رو ندید می گیرم . -ببین پسر من می تونم باهات باشم باهات حال کنم ولی نمی تونم دوستت داشته باشم . عاشقت باشم . تازه یه اسلوب و شیوه های خاص خودمو دارم . اون جوری هم که تو حس می کنی نیست . نمی تونم دست نوازش بر سرت بکشم . نمی تونم ببوسمت . دارم بهت میگم . اگه نمی تونی منو تحمل کنی بگو . دوباره با لحن خشنی بهم گفت که رو کاناپه بشینم . پاهای لختشو طوری گذاشت رو هم که نتونستم چشم ازش بر دارم . اون فقط لبخند می زد و از این که پیروز شده و تونسته تزشو اثبات کنه خوشحال بود و منم از این که نقطه ضعف نشون داده بودم خودمو لعنت می کردم . راستش فکر می کردم که اگه از این موقعیت پیش اومده نهایت استفاده رو نکنم کلاه سرم رفته . یه فیلمی برام گذاشت از این میسترس اسلیو ها .. منو یاد فیلمهای قدیمی رومی مینداخت . که گردن اسرا طناب و تخته می بستند و اونا رو به هر طرف که می خواستند می کشیدند .. این فیلم سکسی که گذاشته بود بیشتر منو تحریک می کرد . زن یا همون میسترس با شلاق افتاده بود به جون اسلیو مرد و اسلیوخان هم در چند صحنه مجبور به کوس لیسی با اعمال شاقه شده بود . با همون گردن گیوتینی خودش مجبور بود کوس میسترس رو لیس بزنه -می بینی صابر خان . مردا حقشونه که این جور رفتار باهاشون بشه .. من این جوری سکس دوست دارم .. توی دلم گفتم هر چی دوست داری داشته باش . بالاخره که متعلق به من میشی و زیر کیر من میری .. ما حالمونو می کنیم . حالا چهار تا نمایش هم میخواد راه بیفته . هرچند صبورا رو دوستش داشتم و واسش هر کاری می کردم . اون فقط لخت شه کیر کلفت منو ببینه دیگه این چیزا یادش میره . -صبورا جان این چیزایی که تو فیلمها نشون میدن فیلمه ؟/؟ یعنی راستی راستی تن این آدما لک می کنه ؟/؟ -نمی دونم اگه ببینمشون ازشون می پرسم . چیه به همین زودی جا زدی ؟/؟ -گفتم که دوستت دارم و هر کاری برات می کنم . -برای خودم و خودت . نمیگم عشق چون عشق از نظر من یعنی بردگی مردان و تو باید ملکه بودن و سروری منو نشون بدی . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
عاشقتم میسترس 3

قبول کردم که اسلیو اون باشم . من باشم بر ده اون . من که خودم روحی روانی برده اش شده بودم . حالا از نظر جسمی هم باید برده اش شم . راستش اگه عقل درست و حسابی می داشتم که عاشق این نمی شدم که تازه عشق منو هم قبول نداشته باشه . هیچ چیزش به اندازه بوی سیگارش غیر قابل تحمل نبود ولی به خاطر عشقی که بهش داشتم مجبور بودم پی همه اینا رو به تنم بمالم . این بار وقتی رفت با یه تر کیب دیگه ای بر گشت . از نصفه به پایین خودشو لخت کرده بود . دیگه داشتم از هوش می رفتم . دست و پام به لرزه افتاده بودم . دلم می خواست بیفتم رو کوسش و تا می تونم گازش بگیرم میکش بزنم . اون همه اینا رو از نگام می خوند ولی انگار می خواست آتیشم بزنه و تسلط خودشو بهم نشون بده . اون جوری که خودش می خواد بهم حال بده و اون جوری که دوست داره باهام حال کنه . همه چی رو خیلی راحت نشون داده بود ولی می دونستم که می خواد خیلی سخت بگیره . . منو برد توی اتاق خواب خودش . خیلی راحت و بی احساس لختم کرد . یکی یکی لباسهامو در آورد . فکر می کردم وقتی کیر کلفتمو ببینه یه به !به !چه! چه !هم میگه ولی عین خیالش نبود . دلش می خواست که من برده اش باشم . اون کاملا لختم کرده بود و فقط خودش از نیمتنه به بالا یه پوشش نیمه سکسی داشت . قسمت پایین و کوس و کونش که همه لخت بود . با هم رفتیم روی تخت البته من از روی تخت یه خورده روتر رفتم . چهار طرف تخت چهار تا میله کاشته شده بود که حدود یه متر بالا تر از ار تفاع تخت بود و خودش با یه چهار پایه منو در فضای بالای تخت طناب پیچ کرد و طوری بست که با یه حرکت و تکونی که به بدنم می دادم می تونستم به تخت نزدیک شم و یه دستی به بدنش بزنم . هر چه بود برای فاز اول از شلاق خوردن بهتر بود . هر چند من به خاطر این دیوونه حاضر بودم که شلاق هم بخورم . اون نباید عذاب می کشید . شوهرش اذیتش کرده بود . وقتی محصل بود سرش بلا آورده بودند . اون نباید سیگار می کشید . من دوستش داشتم باید عشق خودمو نشونش می دادم . هر چه بود اون اگه به همین صورت باهام می موند بهتر بود تا این که این میسترس اسلیو بازی رو بره با یکی دیگه انجام بده . بذار اون هر جور که دوست داره خوش باشه منم با خوشی اون خوشم و لذت می برم . حس کردم یه خورده دارم دچار نفس تنگی میشم . بین سقف اتاق و تشک روی تخت در حرکتی افقی وشیب داربودم . اون آخرین لباس خودشو هم در آورده بود . چه هیکل نازی داشت . کوسش مودار بود . تپل و ناز و هوس انگیز . هر چند من کوسی رو که براق باشه بیشتر می پسندیدم ولی با این حال بازم چیزی نگفتم . اصلا من باید مطیع می بودم . اون یه خورده از این قوانین بردگی رو واسم توضیح داده بود . من هرچی می خواستم خودمو بکشم طرفش نمی شد . تا یه حدی حرکت می کردم دلم می خواست خودمو بندازم رو سینه هاش . کوسشو لیس بزنم . حالا فرو کردن کیر توی کوسش پیشکشش ولی چه جوری اونو بلیسم . خودمو به کوس یا سینه نزدیک می کردم ولی نمی تونستم به مقصودم برسم . اون لبخند می زد و از تماشای این وضعیت حال می کرد . کیرم رو به زمین کوسشو هدف گرفته بود . اون از گوشه تخت یه چیزی رو می کشید به طرف پایین که منو به یاد نخ پرده کرکره مینداخت . با این مدل کشیدن , من میومدم پایین تر و در اون نقطه ای که اون می خواست مستقر می شدم . در یکی از این کششها منو تا اونجایی رسوند که دهنم رفت رو سینه هاش . مثل تشنه های از کویر در اومده و به چشمه رسیده نوک سینه شو میک می زدم . . خوشش میومد ولی می خواست که لذت خودشو مخفی کنه که من پررو نشم . منم نمی خواستم ناراحتش کنم . نمی دونم چرا با همه بدیها و خشونتهاش بازم دوستش داشتم . عاشق میسترس خودم بودم . حتی حاضر بودم با آخرین شدت بهم شلاق بزنه و تمام بدنمو کبود کنه تا بهش نشون بدم که عاشقشم . نمی دونم چرا اون این قدر سر سخت بود که نمی خواست قبول کنه . سینه هاش سایز متوسط و خوش دستی داشت . از اونایی که نشون می داد زیاد دست خورده نیست . حس کردم که یه جوری شدم . خون در یه قسمت از بدنم جمع شده بود فکر می کردم این جوری دارم شکنجه میشم . یه قسمت از پاهام خواب رفته بود . با همه اینها کیرم همچنان شق بود و هوس فرو رفتن توی کوس عشق نازنینمو داشت . حتی دستم طوری طناب پیچ شده بود که نمی تونستم اونو به کیرم برسونم و جلق بزنم . ... تازه داشتم با نوک سینه های صبورا حال می کردم که اون نخ رو ول کرد و من و دهنم رفتیم بالاتر و هر چه دهنمو باز می کردم تا نوک سینه هاشو بگیرم تو دهنم نمی شد . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
عاشقتم میسترس 4

بازی جدیدی دیگه ای رو هم رو من پیاده کرد . یکی از اون خاک گیر های مو دارو گرفت توی دستش و اونو به کیرم می مالید . وقتی که این کارو می کرد هوسمو طوری زیاد می کرد که از هوس زیاد شروع کردم به آه و ناله کردن واون همین جور زل زده بهم نگاه می کرد و می گفت آها بمون بمون توی خماری بمون . بمون و ببین که دوست داشتن چه قیمت سنگینی داره . تو می گفتی که عاشق منی ؟/؟ عشق مرد . عشق وجود نداره . جواب کیر شق خودتو چی میدی . درست میگی . حق با توست .این کیر توست که عاشق کوس منه . دیگه از این کوس شرات تحویلم نده که روح من روان تو رو می خواد . روح کجا بود . روان چی چیه .همه اینا مال قصه هاست . هر لحظه حس می کردم که آب کیرم رسیده تا وسطای آلت . بی انصاف اگه یه خورده با سرعت و شدت بیشتری ادامه می داد آبم می ریخت و سبک می شدم . اگه دستمم باز بود می تونستم جق بزنم ولی اون این کارو نکرد . داشت زجر کشم می کرد . فقط تا اونجایی به من بها می داد که خودش لذت ببره . عیبی نداره صبورا .. بذار صبورا هر کاری دوست داره با صابر انجام بده . بذار صبورا بفهمه که صبر صابر زیاده و به خاطرش هر کاری می کنه . من دیوونه اش بودم . عاشقش بودم . عاشق یک چهره لطیف با اعمالی خشن و روحی که واقعا نمی دونستم چه مدلیه ولی هر چه بود می دونستم که از جنس من و آدماست . در کشش بعدی منو به نزدیک کوسش رسوند . یعنی دهن منو به کوسش نزدیک کرد . حالا باید کوسشو می لیسیدم . باید نشون می دادم که چه خوب می تونم کوس یه زنو لیس بزنم و اونو سر حال بیارم . . یه بو و طعمی می داد کوسش . وضعیت سرم نسبت به لاپاش طوری نبود که تسلطی برای کوس لیسی داشته باشم . بیشتر می تونستم زبون بزنم گردنم به شدت درد گرفته بود ولی تحمل می کردم . فقط با چشام خوب می تونستم کوسشو ببینم . اون چوچوله های صورتی لای موهای سیاه .. زبونمو رو کوسش می کشیدم . نمی دونم چرا بوی صابون و حموم نمی داد . طعم نمکی و خیس اون نشون می داد که از این که دارم کوسشو لیس می زنم خوشش میاد . این بار دستش سهوا شل شد و هردومون ضد حال خوردیم . . کف پاشو بلند می کرد و می ذاشت رو درازای کیرم چقدر خوشم میومد . کیرمو وسط دو تا کف پاش فشار می داد . گاهی خوشم میومد گاهی دردو تحمل می کردم . دلم می خواست منو بذاره پایین . داشتم شکنجه می شدم ولی به خاطر اون تحمل می کردم . دوستش داشتم .. فکر کنم خودش دیگه از این حالت خسته شده بود و دلش می خواست حالتو عوض کنه . طنابارو باز کرد و من رو تخت ولو شدم . اون خودشو کنار کشیده بود . گردنم و تنم درد می کرد . -پاشو هنوز خیلی کار داریم .. یه قلاده انداخت گردن من و یه زنجیر پلاستیکی هم یدک کشش بود . منم چهار دست و پا عین سگ رو زمین راه می رفتم . خانوم کوس و کونش لخت جلو من می رفت و منم پشت سرش . دیوونه پس کی هوست گل می کنه تا ما هم به یه نوایی برسیم من که دیگه از هوس زیاد دیوونه شدم . دیگه دارم روانی میشم . هوس منو از پا در آورده . تاکی صبر و تحمل کنم . لحظه به لحظه دستشو جلو تر می آورد . با فشار سرمو به طرف خودش کشوند و هدایت اونو با قلاده در دست گرفت .- از پایین لیس می زنی تا بالا . یه جوری باید حال بدی که لذت و لرزش توی تمام تنم راه بیفته .. انگار که یه آب توی یه بستر خشک راه افتاده فهمیدی اسلیو من ؟/؟ -آره صبورا جون -این تکیه کلامهای مسخره رو ولش کن . -الان صبورا جون و این حرفا نداریم . بگو بله بانوی من ارباب من میسترس من ..-ارباب من اینجا که من و تو خودمون دو نفریم و کور هم اگه ببینه می فهمه من نوکرم و تو ارباب .. -رو حرف میسترست حرف نیار -چشم صبورا جون ببخشید میسترس عزیزم .. بنده را عفو بفر مایید . گذشت زمان مشکلات را آسان خواهد نمود با نوی من . آخ که پدر عشق و هوس بسوزه . بازم مجبور شدم با خودم درددل کنم صبورا دوستت دارم هم عاشقتم هم هوس تو رو دارم می خوامت چرا نمی خوای باور کنی من تسلیم تو ام . برده توام . تو هرچی باشی من قبولت دارم . دوستت دارم عاشقتم . یه روزی بهت ثابت می کنم . به کون خوشگل و سفید و بر جسته اش که رسیدم دلم می خواست اونجا رو بیشتر ببوسم و لیسش بزنم ولی اون این اجازه رو بهم نداد . فقط می گفت حرف حرف منه . ظاهرا من حق دفاع کردن یا این که چیزی رو برای خودم بخوام نداشتم . . شاید در این شرایط حتی جایز هم نبود که به میسترس خودم بگم که دوستش دارم . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
عاشقتم میسترس 5

وادارم کرد تا می تونم کوسشو بلیسم . این کارو با کمال میل انجام می دادم . هم به من لذت می داد و هم این که یکی از معدود قسمتهایی از بدنش بود که بوی سیگار نمی داد . هرچند اونقدر دوستش داشتم که حتی این بو رو هم بتونم تحمل کنم ولی سرم خود به خود درد می گرفت . کاسه سرم می خواست بترکه ولی از این که خودمو به حریم محبوبه ام رسونده تونسته بودم خودمو درش خلاصه شده ببینم خوشحال بودم . لیسیدن کوسشو طوری با هوس و با انرژی انجام می دادم که پاهاش سست شده بود . دراز کش رو زمین ولو شد . موهای سرمو به طرف خودش می کشید و سرمو به کوسش فشار می داد -ولم نکن بخورش نگو که دردت میاد .. -من کی همچین حرفی زدم بانوی من .. امر امر شماست . دیدم میسترس صبورا لباشو گاز می گیره .. و دستاشو رسوند به جفت گوشای من .. درد داشت منو از پا در می آورد ولی بیشتر از این که به فکر خودم باشم به اون فکر می کردم که ارضاش کنم . اون خیلی سختی کشیده بود . مردا شاید خیلی راحت سیگاری شن ولی یک زن تا به نهایت درد و رنج نرسه معمولا به این چیزا رو نمیاره . یه لحظه حواسم رفت جای دیگه کوسشو گاز گرفتم همچین سیلی محکمی به گوشم زد که برق از کله ام پرید .. -ببخشید میسترس صبورا عمدی نبود .. -اگه عرضه شو نداری بگو یه اسلیو دیگه واسه خودم دست و پا کنم . این قدر هم واسه من مثل فیلمای ترجمه شده یونانی و رومی حرف نزن . ننه من غریبم بازی هم در نیار . چون طوری با التماس بهش نگاه می کردم که فوری روشو بر گردوند . شاید نمی خواست از جایگاه میسترسی خودش پایین بیاد . این بار حواسمو جفت کردم . شاید درد ناشی از بوی سیگار منو به این حال رسونده بود . طوری کوسشو میک زدم که رضایتو به خوبی تو چشاش می خوندم . لباشو گاز می گرفت و من از لذت اون لذت می بردم . لحظاتی بعد دیگه ساکت شد و من فهمیدم که طرف ارگاسم شده .. احساس کردم که خالا باید از من بخواد که کیرمو بکنم توی کوسش و آبمو اون داخل بپاشونم . دیگه یه حسی داشتم که باید حتما آبمو می ریختم توی کوس میسترس خودم تا سبک شم . نمی دونستم چرا این فرمانو بهم نمیده .. با یه زار خاصی به کوس پشمالوی میسترس نگاه می کردم . این دیگه از هر شکنجه ای بد تر بود اگه نتونم توی کوسش آب بریزم . حالا نمی دونستم قرص می خوره یا نه . در هر حال این جور آدمایی که به میسترس بازی علاقه دارن باید حتما از قرص هم استفاده کنن . -صابر برو از آشپز خونه یه لیوان دسته در بیار ببینم . .. اون منو به اسم صدا کرده بود . یه خورده مهربون تر نشون می داد .مثل سر افکنده ها و برده های دوهزار سال پیش راه افتادم طرف آشپز خونه و یه لیوان با خودم برداشته و به میسترس اسلیو رسوندم . از جاش بلند شد . کیر کلفت منو تو دستش گرفت لیوانو هم گذاشت جلوش . با یه دستش لیوانو داشت و با دست دیگه اش با یه حالت جلق زدن که دردم می گرفت کیرمو رو به جلو حرکت می داد . آبتو خالی کن توی این لیوان .. صورتم عین صورت میت شده بود . نکنه میسترس من بخواد آب کیرمو به خورد من بده . اگه بخواد این کارو انجام بده من که نمی تونم باهاش مخالفت کنم . سردرد ناشی از بوی سیگار و از طرفی هم تصور این که بخوام منی خودمو سر بکشم یه حالت تهوعی رو در من به وجود آورده بود که تا حالا سابقه نداشت . . صبورا که دستشو شل تر کرد یه خورده درمورد کیرم کوتاه اومد و آبشو یواش یواش روونه لیوان کرد -آخخخخخخخ .. داره میاد داره می ریزه -مرضو می ریزه کوفتو می ریزه .. اسلیو که این جوری مثل شیر حال نمی کنه .. اون همیشه زیر سایه میسترس و ارباب خودش حال می کنه .. چقدر آب داشتم . ولی می دونستم که اگه کیرم توی کوس صبورا میسترس من می رفت خیلی بیشتر از اینها هم خیس می کردم . چقدر دلم می خواست نوازشش کنم و بگم که دوستش دارم . یواش یواش خودمو قانع کرده بودم که به درک بالاتر از سیاهی که رنگ دیگه ای نیست . اگرم گفت که آب کیرمو سر بکشم می کشم . دوباره طاقباز رو زمین دراز کشید و لیوان در دست من بود . غلط نکنم اون باید آب کیر منو خودش بخواد که سر بکشه . ولی ظاهرا این تئوری منم غلط از آب در اومده بود . ازم خواست که این آبو بمالم به صورت و سینه هاش و زیر گلوش .. چون میزانش زیاد بود به همه جا می رسید . -برای پوست خیلی مفیده .. کاش می گفت که به کونش بمالم و بعدش کیرمو فرو کنم توش ...ولی دیگه باید حسابی اونو کرم مالی می کردم . چقدر از دستمالی کردن سینه هاش خوشم میومد . بیشتر از دستمالی کردن صورتش بهم حال می داد . -این قدر بمال تا همه خوب حل شه .. ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
عاشقتم میسترس 6

وقتی می خواستم ازش خداحافظی کنم همون لحن و حالت خشنشو داشت . نمی دونم چرا با همه اینا دوستش داشتم . -ببینم می تونی بیای و با من زندگی کنی ؟/؟ البته اگه بتونی با شرایط من کنار بیای و بسازی . حتی در کلامش هم نوعی حالت دستوری وجود داشت .. -یه بهونه ای میارم و میام پیشت . راستش هم دوست داشتم درکنارش باشم و با هر سازش برقصم و هم از این می ترسیدم که اگه من پیشش نباشم اون بره یه اسلیو دیگه واسه خودش پیدا کنه . موبراندامم راست می شد وقتی که تصور می کردم یکی دیگه داره تن لختشو دید می زنه . بوی دود سیگارهایی که خورده بودم اثرشو کرد و قبل از این که برم بالا آوردم . حالم خیلی بد شده بود .-صابر بچه ننه بازی درنیار . تامرد سیگار نکشه مرد نیست . ولی خب این یکی رو دیگه میذارم به عهده خودت . حوصله نعش کشی رو دیگه ندارم . . یه بهونه ای واسه خونه آوردم و با بهونه درس خوندن تونستم کاری کنم که خونواده زیاد منو زیر سوال نبرن . اونا بهم اعتماد داشتند . درهرحال من و صبورا هم خونه شدیم . هم خونه .. هم درس .. هم غذاو هم خواب .. اون با دخترای دیگه زیاد سر خوش نبود . عشق به این که منو بتونه خوب هدایت کنه و هر کاری که در سکس دوست داره باهام انجام بده و یه جوری قدرت خودشو نشونم بده باعث شده بود که در سیگار کشیدن بیشتر رعایت کنه تا من کمتر صدمه بخورم . اون لذت می برد از این که منو در سلطه خودش داشته باشه . دومین شبی که پیشش بودم منو به صلیب کشید . یه صلیب چوبی و پرملات . دستهای منو بسته بود و با پاهام می تونستم حرکت کنم . وسط اتاق پشت به من قمبل کرده ازم می خواست که در همون شرایط شاق کیرمو فرو کنم تو کوسش . از این که بالاخره رضایت داده بود که این کارو براش انجام بدم لذت می بردم . ولی در شرایطی خیلی سخت . من باید سنگینی تخته ها و چوبهایی رو که به عنوان صلیب بهم بسته شده بود تحمل می کردم و با همون سنگینی خودمو رو به جلو حرکت داده کیرمو فرو می کردم تو کوسش . تازه باید مراقب می بودم که به میسترس خودم آسیبی نرسه و اونو هم به اوج لذت برسونم . فشار سنگینی بهم میومد . دو سه تا ضربه اولو که وارد کوسش کردم حس کردم دلم می خواد در جا آبمو خالی کنم . . هم این که خوشم میومد و هم اینکه ضربات بعدی فقط خستگی منو به دنبال داشت . خیلی سخت بود گاییدن صبورا با این شرایط ولی اون ازم می خواست که این کارو مرتب براش انجام بدم . طوری شده بودم که اگه ازم می خواست در همون لحظه آبمو خالی کنم دیگه نمیومد . از حال رفته بودم . رفت و یه دیگ پر از آبو آورد . پاشید به صورت و تنم و گفت بیدار شو دیگه . این قدر خودتو لوس نکن . اگه این قدر شل بازی در بیاری دیگه نمیگم بیای پیشم -معذرت می خوام بهم فرصت بده . من می خوام کنار تو باشم . دوستت دارم --دوستم داشته باش ولی مثل یک برده که اربابشو دوست داره .. مثل یک رعیتی که برای ملکه اش هر کاری می کنه . از اون دوست داشتنای مزخرف لیلی و مجنونی واسم نگو که حالم بهم می خوره . اگه دستم به نویسنده های زنده عاشق عشق برسه خودم گردنشونو می گیرم خفه شون می کنم . اگه خوب وظیفه اتو انجام بدی بهت اجازه میدم پس از یک کوس لیسی خوب یه چند دقیقه ای منو بکنی به شرطی که قول یک ارگاسمو بهم بدی و تضمین کنی که منو سر حالم می کنی . ته کیر منو با طناب نازک بست . طوری که آلت من کبود شده بود . همونو گذاشت تو دهنش . آبم نمیومد ولی کیرم دردش گرفته بود . وقتی که سرشو به لاپام چسبونده بود و کیرمو تا ته فرو کرده بود توی دهنش منم موهای سرشو نوازش می کردم .. یکی محکم زد به پشت دستم . این لحظه ها رو تحمل می کردم به این امید که بتونم یه لبخند رضایتی رو روی لباش ببینم . تا یه محبتی رو در کلامش احساس کنم . تا اگه اون جوری که من می خوام نتونه دوستم داشته باشه حداقل ازم راضی باشه و کارامو دوست داشته باشه . -پنج دقیقه آزادت می ذارم ببینم چیکار می کنی .. دلم می خواست از این فرصت استفاده کنم و اونو بکنم . کیر ضرب دیده خودمو فرو کنم تو کوس داغ و گرمش .. آبمو خالی کنم ولی گفتم بهتره طوری سر حالش کنم که خودش ازم بخواد این کارو براش انجام بدم .. لاپاشو به دو طرف باز کردم تا از لیسیدن کوسش شروع کنم . اون جایی رو که می دونستم حساس تره گذاشتمش تو دهنم و با حرکتای پی درپی رو به جلو و عقب میکش می زدم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
عاشقتم میسترس 7

کوسشو رو به بالا و پایین حرکت می داد . خیلی حساس شده بود . انگار دلش نمی خواست خودشو تا این حد حشری نشون بده . واسه همین با دستاش می زد به سرم ..-نههههه نهههه نههههه چیکار داری می کنی -من تابع اوامر میسترس خودم هستم . جز اطاعت امر کار دیگه ای نمی کنم . اینو که گفتم آروم گرفت و از این که بهش اهمیت میدم و حرف حرف اونه خوشحال شد .. -برای چند دقیقه آزادی که هر کاری انجام بدی ترجیح دادم که با ادامه کوس خوری تا اونجایی که می تونم حشری ترش کنم . با پاهاش دنبال کیرم می گشت . می دونستم که داره بهم میگه که اونو فرو کنم تو کوسش .. دهنمو از رو کوسش ورداشته و جاش کیرمو گذاشتم . نخواستم غرورشو بشکنم و بهش بگم دیدی که تو هم می خوای و می خواستی . بیشتر از هر لحظه ای حس می کردم که اون مال من شده . عضلات صورتشو به خوبی می دیدم که به هم پیچیده شده و از هوس چه فشاری داره به خودش میاره اون نمی خواست هوسشو با فریاد نشون بده در حالی که اگه این کارو می کرد چیزی از غرورش کم نمی شد . توی اون فیلمی که با هم دیده بودیم و زنه میسترس بود و آقاهه اسلیو . زنه پس از این که کلی مرده رو با خودش گردوند و اونو باساز خودش رقصوند رفت زیر کیر اون و مثل یه عشقبازی معمولی داشت از هوس فریاد می زد ولی این میستری ایرونی ما انگاری تافته جدا بافته بود . -عیبی نداره هر کاری دوست داری انجام بده من عاشقتم حرفی نمی زنم از بودن با تو لذت می برم . این بار با تمام وجودم اونو در آغوش گرقته و بوسیدمش . خیلی سرد و مجسمه ای بود طوری اونو می بوسیدم که شاید اگه سنگ هم بود نرم می شد ولی اون خیلی خونسرد لبشو به لب من داده بود . یه بوی ته سیگاری هم از اون لباش میومد و از دهنش . با همه اینا در این حد تحمل می کردم . دوسه دقیقه ای که گذشت یه حرکتایی رو توی لباش احساس می کردم . یه حرکت اون و یه فشارش سبب شده بود که من حرکت و فشار خودمو بیشترش کنم . این حرکتو تو ی کوسش هم حس می کردم . خودشو به طرف من و بالا حرکت می داد . این حرکاتش خیلی خوشحالم کرده بود از این که می دیدم اونم یه احساسی داره و می تونم روش حساب کنم و به روزای بعد خوشبین باشم . شجاع شدم و به سرعت کیرمو می زدم به ته کوسش و می کشیدم بیرون . حرارت کوسش با اون یکی دوباری که کرده بودم تو کوسش فرق می کرد این بار یه هیجان دیگه ای رو حس می کردم . حرارتی که از کوسش به کیرم منتقل شده بود . این دو تا زبون همدیگه رو خوب می فهمیدند . کاش اون زبونش هم زبون منو خوب می فهمید . دستمو گذاشته بودم بالای کوسش و با یه مالشهای هوس انگیزی که می دونستم خیلی تحریک میشه به کارم ادامه می دادم . کف دستاشو گذاشته بود پشتم . یواش یواش پنجه هاشم فرو می کردتوی پهلوهام .. رحم نداشت ولی من کیف می کردم از این که تونسته بودم میسترس خودمو خوشحالش کنم . اونو به هوس بیارم .تا ازم راضی باشه . تا فقط تنها اسلیو اون باشم . و شایدم یه روزی منو از زاویه دیگه ای هم دوست داشته باشه . چند تا حرکت محکم به طرف من انجام داد .گویی که دنیا رو بهم داده باشند . من تونسته بودم با کیرم اونو به از گاسم برسونم . یه لحظه چشاشو باز کرد . -من که نباید بهت بگم . تو خودت نمی دونی که باید کارتو درست تمومش کنی ؟/؟ ..فهمیدم که میگه باید هیجان و هوسمو خالی کنم تو کوسش . همون چیزی که با تمام وجودم می خواستمش . طوری حس گرفتم که هر حرارتی که توی کیرم و پشتش قرار داره با حداکثر توان و ظرفیت آبمو بیاره طرف کوس عشق نازنینم . همونی که منو برده خودش می دونه و منم حس می کنم که یه جورایی اسیر اون و خواسته هاش هستم . وقتی که تمام عشق و هوسمو توی کوسش خالی کردم دستامو دور کمرش حلقه زده و یه بار دیگه لبامو رو لباش قرار داده و با بوسه ای گرم چشامو بستم . غرق در رویاهای شیرین خودم بودم که یه لحظه حس کردم که یه چیزی منورو به عقب پرت کرده .-ببینم کی به تو گفت این همه با هام حال کنی . من بهت گفتم پنج دقیقه .. رفتم طرفش تا بهش بگم خودتم خوشت اومد چرا فیلم بازی می کنی ولی یه چیزی مانعم شد . خیلی سست و شل شده بودم . نمی دونم که چه وحشتی بهش دست داد که یه بار دیگه هم منو به عقب هل داد این بار افتادم رو یه تخته چوبی که یه گوشه ای افتاده بود و یه میخی پهلومو طوری اذیت کرد که یه لحظه نتونستم جلو فریادمو بگیرم .. فقط نگاش می کردم . -منو ببخش میسترس صبورا تکرار نمیشه احساس کردم که خودشم ناراحت شده . وقتی که لباسمونو تنمون کردیم تا به فکر درس و غذا باشیم یه خورده رفتارش نسبت به من متعادل تر شده بود . ولی با این حال خوی سلطه طلبی رو به خوبی درش احساس می کردم . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
عاشقتم میسترس 8

گاهی اوقات یه خورده بهتر می شد . البته این بهتر شدناش مربوط به وقتی بود که ما خارج از برنامه سکس بودیم . واسم یه خورده از خاطراتش می گفت از این که شوهره چقدر باهاش بد تا می کرده . از این می گقت که اونو از هر چی مرد بیزارش کرده و نسبت به این دسته بد بینش کرده .. -صابر به نظر من به مردا نباید رو داد . اگه اونا فکر کنن که ما زنا بهشون احتیاج داریم دیگه تابع هیچی نیستن نه قانونی نه مرامی .. هیچی .. می خواستم بهش بگم پس خود تو خود زنان چی ؟/؟ اونا نباید از قانون پیروی کنن ؟/؟ ولی درجا لبامو گاز گرفتم . نه صابر چیزی نگو . بذار میسترس تو عشقشو بکنه . بذار خودشو خالی کنه . اون با این حرفاش حال می کنه . همون جوری که از به باد کتک گرفتنت به وقت سکس داره حال می کنه . -ببینم چیزی می خواستی بگی ؟/؟ -نه صبورا . چیزی نمی خواستم بگم . اون حالا دیگه پیش من سیگار نمی کشید . برام خیلی مهم بود که چرا اون جلو من دیگه سیگار نمی کشه . دو علت می تونست داشته باشه . یه خورده فرهنگش رفته بود بالا و دلش واسم می سوخت و به سلامتی من اهمیت می داد و دوم این که به سلامتی من اهمیت می داد که وفتی باهام سکس می کنه و منو مثل یه اسلیو له می کنه سالم و سر حال باشم و اون جوری که دوست داره بهش حال بدم . من دوست داشتم همون حالت اول باشه ولی واقعا نمی دونستم کدومش می تونه درست باشه . چقدر به اون و محبتش نیاز داشتم . به یه لبخندش . به این که بفهمه اون جوری که من دوستش دارم از ته دلمه . با تمام احساس و وجودمه . اون جوری که شوهرش دوستش داشت نیست . راستی چرا من باید اونو با تمام بدیهاش با تمام کوس خل بازیهاش دوست داشته باشم . بعضی ها می گفتند که ما با یک نگاه عاشق میشیم . بعضی ها می گفتند که ما عاشق چشم و ابروی طرف میشیم و بعدا می شناسیمش . بعضی ها با همون چند جمله حرف زدن از طرف خوششون میومد .. یه عده هم پس از کلی وعده ملاقات با طرفشون می فهمیدن که می تونن عاشقش باشن . آخه واسه من دختر که قحط نبود . اونم یه سیگاری .. خیلی باهام رسمی بر خورد می کرد . منم گام به گام با اون پیش می رفتم . نمی خواستم حس کنه که ازش می خوام سوءاستفاده کنم . هر چند دیگه چیزی نمونده بود که ازش استفاده نکرده باشم . اون می گفت آخر رابطه های زن و مرد فقط سکسه . این حرفو می زد ولی از طرفی می گفت که مردا فکر و ذکرشون فقط داشتن تن و بدن زنهاست .. همه کاسه کوزه ها رو سر ما می شکست .. .نمی دونم چرا این کارو باهام می کرد . چرا دوست داشت برتر باشه . شاید می خواست دردهای گذشته شو فراموش کنه . شاید هم این حس درش وجود داشته . شاید شوهرش به خاطر همین مسائل باهاش پیچیده . من که از چیزی خبر نداشتم . برام فرقی هم نمی کرد . فقط همینو می دونستم که عاشق میسترس خودم هستم . عاشق این که تمام تنشو بوکنم و بلیسم . هر کاری که میگه انجامش بدم . یه غروبی که از دانشگاه بر گشته بودیم این بار منو به یکی از ستونهای کاشته شده گچی که از وسط پذیرایی سر در آورده بود بست . تو دستاش یه شلاق می دیدم . از اونایی که بازم تو فیلمهای میسترس اسلیوی نشونم داده بود تا ذهنمو آماده کنه . هرشبی پس از این که درسامونو می خوندیم و قبل از این که بخوابیم یکی از این فیلمها میذاشت تا آمادگی ذهنمی منو حفظ کنه . هرچند این شلاقش مثل اون شلاقهای سفت و سختی نبود که پوست بدنو از وسط شکاف بده ولی ضربات پی در پی که بر بدنم به خصوص بر باسنم وارد می کرد یه خارش خاصی رو در من به وجود می آورد . و بعد از مدتی متوجه شدم که پوستم کاملا قرمز شده . موهای سرمو از پشت کشید سرموداد عقب و در یه حرکت تند دوباره منو به جلو کشوند . طوری که لبم رو لباش قرار بگیره شروع کرد به بوسیدنم و آخرش لبامو گاز گرفت . با همون شلاق افتاد به جون کیرم . این بار دو دستی پس کله منو به سینه هاش چسبوند . لبامو باز می کردم تا سینه ها و نوکشو میک بزنم و هر چند ثانیه که این کارو انجام می دادم خودشو می کشید عقب . نمی دونم چه جنگ و دعوایی داشت که همین که می فهمید سخت مشغولم سرمو می داد عقب . اون حتی با خودشم می جنگید . انگار دوست نداشت که من بفهمم که چقدر داره لذت می بره . باشه صبورای من . اگه تو عشقو در این می بینی ببین . من عقب نشینی نمی کنم . دیگه منم عادت کرده بودم . به این که میسترس من ازم لذت ببره . به این که یه برده اسیر در دستای اون باشم . اونو در اختیار خودم داشته باشم اون مال من باشه . بهم لذت بده . همون جوری که دوست داره عشقشو بده به من . نوک تیز سینه هاش از هوسش می گفت .. یه غرور خاصی بهم دست داده بود از این که تونستم میسترس خودمو راضی نگه داشته باشم . وهمین باعث شد که اون خودشو بکشونه پایین تر و کیرمو بذاره تو دهنش . اولش حس کرده بودم که می خواد عقب نشینی کنه و یه حالی هم داده باشه ولی طوری وسط کیرمو گازش گرفت که بازم با یه فریاد تونستم عکس العمل خودمو نشون بدم -یواش تر اسلیو بی حیا . صدات میره بیرون ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
عاشقتم میسترس 9

من و صبورا در محیط دانشگاه هم همیشه با هم بودیم . در مورد این مسئله که با هم زندگی می کنیم کسی چیزی نمی دونست و دوست هم نداشتیم که کسی رو از این جریان با خبر کنیم . همین که از کلاس بیرون میومد طرز لباس پوشیدنو آرایششو خیلی فانتزی تر می کرد . راستش از این که بقیه با دید دیگه ای بهش نگاه کنند خیلی حرص می خوردم . یه جوری آدامس می خورد که منو به یاد جنده های گوشه خیابون آخر شبا مینداخت . دلم نمی خواست این حسو داشته باشم . سختم بود . یه روز با هم رفته بودیم به یکی از پارکها که یه هوایی بخوریم . خانوم خانوما و من رو نیمکت کنار هم نشسته بودیم . هوس کرد یه سیگار آتیش کنه . فضای آزاد بود و عشقش کشیده بود که این کارو انجام بده منم که به کاراش اعتراضی نمی کردم البته خونه اگه بودیم می رفت یه گوشه ای و در یه محوطه دیگه . طوری هم نشسته بودیم که باد دود سیگارو پخشش می کرد تو صورت من . نسیم ملایمی که باید باهاش حال می کردیم و دست همو توی دست هم میذاشتیم و از عشق می گفتیم . به بهونه دستشویی ازجام پا شده و دستشویی هم رفتم .. وقتی که بر گشتم دیدم سر و صداست . صبورا سیگارشو انداخته بود و داشت آدامس می جوید و دو تا جوون قرتی و تک پرون داشتند بهش می گفتند هی خوشگله جا داریم و ماشین هم داریم اگه کوس نابی داری ما هم پول نابی داریم .. پاشو بریم .. از پشت درختا شاهد این صحنه بودم . می خواستم ببینم عکس العمل صبورا چیه . اگه باهاشون بره .. نه اون همچین کاری نمی کنه .دلم مثل سیر و سرکه می جوشید . من می میرم . دیوونه میشم . حاضرم میسترس من با دستای خودش خفه ام کنه ولی زیر کیر یکی دیگه نره . خشم و ناراحتی رو در چهره میسترس صبورا به خوبی می دیدم . گارد گرفته بود . یاد فیلمهای بروس لی افتاده بودم .. دیگه طاقت نیاوردم و رفتم طرف جوونا -کثافتا ولش کنین .. یقه امو گرفتند و بردند پشت درختا با مشت و لگد افتادم به جونشون ولی اونا دونفر بودند و حسابی از خجالتم در اومدند . صبورا اومد طرفمون در همین لحظه جمعیت زیادی اومدن طرف ما و اون دو تا پا به فرار گذاشتند . از بینی ام خون میومد -پسر کی بهت گفته خودتو درگیر کنی -من نمی خواستم بهت آسیبی برسه .. کثافتا بهت پیشنهاد پول داده بودند -چیه ترسیدی که من خودمو به پول بفروشم ؟/؟ -یعنی تو اگه از کسی خوشت بیاد بدون پول باهاش میری ؟/؟ با یه دستش زد گلومو گرفت و گفت عوضی خوار مادر خودت هرزه ان . تو حالتو بکن و حالتو بده . فکر کردی من آدمی هستم که هر دقیقه و ثانیه خودمو بندازم توی بغل یکی . فکر می کردم تو یه خورده با بقیه فرق می کنی .. تو هم از همون قماشی .. دستشو از رو گلوم بر داشت -صبورا من که چیزی بهت نگفتم من که خودمو به خاطر تو انداختم تو میدون و تو فقط شاهد کتک خوردنم بودی من که بهت نگفتم هرزه . چرا بهت بر خورد . چرا بهم توهین کردی . سرمو انداختم پایین و بدون خداحافظی می خواستم برم خونه ام .. -برگرد باهات کار دارم . اگه بری دیگه حق نداری اسم منو بیاری -چیه دیگه نمی تونی حالتو بکنی ؟/؟ -این قدر زبون درازی نکن . اومد جلوم وایساد . -بهت گفتم بیا بریم . من گاهی یه خورده عصبی میشم . ولی نمی دونم چرا دلم نمیاد لت و پارت کنم . با خودم گفتم فکرکردی من نمی تونم بزنمت ؟/؟درسته که چند تا فن می دونی ولی منم همچین دست و پا چلفتی نیستم که ساکت بشینم . دوباره باهاش راه افتادم . هرچند که ازش دلخور بودم . -ببینم اگه نمی خوای حال کنیم بگو . -چرا صبورا من دوستت دارم عاشقتم و همه اینا رو تحمل می کنم .. تا رفتیم خونه خودشو انداخت رو تخت و گفت حالا بهت این فرجه رو میدم که هرجوری دوست داری باهام حال کنی ولی نیم ساعت بیشتر نشه چون دوست دارم امشب یه بر نامه های داغ داغ داغ با هم داشته باشیم اسلیو عزیزم .. چقدر به شنیدن کلمه هایی مثل عزیزم نیاز داشتم . کاش اون اینا رو بیشتر درک می کرد . تنش یه خورده بوی عرق می داد . ولی عاشق همین بوی عرقاش بودم . به هیجان اومده بودم . اون می خواست از دلم در بیاره و به نوعی با نیم ساعت آزاد گذاشتن من ازم عذر خواهی کرده باشه .. این بزرگترین هدیه ای بود که میسترس من می تونست بهم بده . نمی دونستم از کجا شروع کنم . سریع لختش کردم . و اونو با یه شورت و سوتین روبروی خودم قرار دادم . -ببینم اسلیو من چی تو ذهنش می گذره .. چقدر خوشم میومد که این جوری باهام حرف می زد . پس اونم در وجودش یه چیزی به نام عاطفه داره . با این حال من نباید زود پسر خاله می شدم . طوری باید باهاش حال می کردم که اونو عصبانی نکنم و بازم از این جایزه ها بهم بده . رفتم سراغ شورتش . یه چشمم به ساعت بود . و یه چشمم به هیکل ناز صبورا . شورت سفید و توری صبورا موهای کوسشو به خوبی نشون می داد .اون شورتو لیس می زدم و با کوسش می جویدم . از بوی عرق کوسش لذت می بردم . حال می کردم . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
صفحه  صفحه 1 از 2:  1  2  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

عاشقتم میسترس


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA