انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 1 از 22:  1  2  3  4  5  ...  19  20  21  22  پسین »

پسران طلایی


مرد

 
در خواست ایجاد تاپیک با عنوان

پســــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــلایی

نویسنده : استاد ایـــــــــــــرانی

در تالار داستان ها و خاطرات سکسی دارم

تعداد ارسال : این داستان در بیش از ۵۰ قسمت منتشر خواهد شد

کلمات کلیدی : داستان تخیلی ، داستان های سکسی ، نوشته ایرانی ، پسر، سکسی ، پسران ، پسران طلایی ، زنانی که به دنبال پسرانند


با سپاس

آره داداش





شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  ویرایش شده توسط: aredadash   
مرد

 
پســــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــلایی 1

با مدرک فوق لیسانس نرم افزاری یا همون کامپیوتر رفته بود خدمت . . یک درجه ستوانی بهش داده بودند و با احترام باهاش بر خورد می کردند . . اوایل وقتی که به خدمت رفته بود خداخدا می کرد که زود تر از شر خدمت خلاص شه و بیاد خونه وردل مامانش یا این که زود تر جایی مشغول کار شه .وقتی که تازه رفته بود دبیرستان استعدادش در فراگیری کارهای مربوط به نرم افزار و سخت افزار کامپیوتر خیلی زیاد بود . حتی در دوران دبیرستان و زمانی که خیلی ها با کامپیوتر مبارزه می کردند که اونو وارد پیشرفتهای علمی فرهنگی و اقتصادی و زمینه های دیگه نکنند اون خیلی راحت می تونست بر نامه نویسی کنه . وبه زیر و بم خیلی از کارایی که از دست دیگران بر نمیومد آشنایی داشت . سینا با این که درساشم خوب بود ولی هم در دوران دبیرستان و هم در دوران دانشگاه دست از دختر بازی و حتی زن بازی هم بر نمی داشت . اون با بیشتر دخترا یا زنایی که گرم می گرفت رابطه جنسی بر قرار می کرد . اون به لذت سکس عادت کرده بود ولی حالا که از خدمت بر گشته بود نمی دونست چیکار کنه . پدرش کارمند مخابرات بود و مادرش هم خانه دار . همین یه خونه ویلایی رو هم که در بالای شهر داشتند از پدربزرگش بهشون رسیده بود وغیر اون پدر سینا سرمایه خاصی هم نداشت که بخواد واسه تنها پسرش مایه بذاره . از طرفی سینا هم از کار بازاری خوشش نمیومد . خواهرش ساناز هم که تازه در همون رشته اون در دانشگاه سراسری پذیرفته شده بود وپدرش سیاوش خان اهل حال و عیش و تفریح هم بود و اگه گاهی هم پولی دستش میومد بیشتر واسه خودش خرج می کرد . هرچند هوای زنش سارا رو هم داشت ولی تازگیها از نظر عاطفی و مسائل زناشویی توجه کمتری بهش می کرد . سارا 45 سالش یود و پنج سالی رو از شوهرش که سه چهار سالی مونده بود تا باز نشسته شه جوونتر بود . خلاصه سینا که از خدمت اومد یه چند روزی رو خونه نشین شد حوصله اش سر اومده بود . پدرش از نظر مالی هواشو داشت ولی اون خودش سختش بود . دوست داشت مستقل باشه یا این که از نظر مالی دستش بیشتر به جیبش برسه . هر چند بیشتر زنا یا دخترا یی که باهاشون رابطه داشت از نظر مالی واسش مایه میذاشتن ولی اونم بازم سختش بود که همیشه اونا دست به جیب کنن . زرنگ بازی در می آورد اما گاهی اوقات حس می کرد که زیر بار منت اوناست و به خاطر همین از دختری که زود سیر شده نمی تونه دل بکنه وبه خاطر همین مسائل مالی و این که کمی براش خرج کرده مجبوره مدتی دیگه رو با هاش سر کنه .البته الان که از خدمت اومده بود با هیشکی جور نبود . واسه کار هر قدر این طرف و اون طرف می رفت فایده ای نداشت . دیگه الان یه بچه دبیرستانی و کسی که تازه با کامپیوتر آشنا شده بود می تونست راحت بره توی عمق بر نامه ها . با این حال تلاششو کرد که بتونه یه کار خوب گیر بیاره . . ماهی دویست سیصد هزار تومن اونم با مدرک فوق لیسانس ارضاش نمی کرد . یه جا یه شرکتی پیدا شده بود که از اول صبح تا چند ساعت اول شبو باید اونجا سگ دو می زد واین هم اونو راضیش نمی کرد . دوست داشت یک کاری پیدا کنه که حداقل بعد از ظهر ها رو متعلق به خودش باشه .. ساناز خواهرش که احترام زیادی برای سینا قائل بود و عشق و علاقه خاصی نسبت به اون داشت و همیشه هم می خواست پیشش جلب توجه کنه از این که اونو این روزا ناراحت می دید خیلی ناراحت بود -داداش اگه کاری ازم بر میاد بهم بگو . پول کم داری من پس انداز زیاد دارم . مگه یه داداش بیشتر دارم . -ولم کن ساناز .. چیکار به کار من داری . سینا طوری سر خواهرش داد کشید که اون از ناراحتی رفت اتاق و درو به روش بست و اشک می ریخت . حس می کرد که یه علاقه خاصی به سینا داره . داداشش خیلی خوش تیپ بود با هیکلی که توجه بیشتر دخترا رو به خودش جلب می کرد . خیلی از دخترا اومده بودن پیشش و ازش می خواستند که داداششو واسشون جور کنه .اون هیچوقت این کارو نکرد . حس می کرد که به اون دخترایی که با سینا دوستند حسادت می کنه . چند روز بعد سینا که از کوچه بغلی شون رد می شد چشش افتاد به زنی که با یه یه میکاپ غلیظ و فتنه گری خاصی داشت از کنارش رد می شد . چهره این زن براش خیلی آشنا بود . هر چی فکر می کرد نمی تونست به یاد بیاره که اونو کجا دیده ...در همین لحظه زن وارد خونه ای شد بزرگ و شیک و ویلایی . ناگهان به یادش اومد که این زن همسرهمون جناب سردار بازنشسته ایه که بیست سال از شوهرش کوچیک تره . شوهره از اون ساواکی های زمان شاه بود که در سال 57 وقتی به فر مان امریکا کودتای 22 بهمن انجام شد اون تغییر ماهیت داد و رفت جزو اطلاعات امنیت رژیم جدید شد و دیگه خایه مالی ها رو گذاشت واسه این دستگاه .. خیلی هم خرش می رفت و به یه پول و پله ای رسیده بود . یه دختر هم داشت که درامریکا زندگی می کرد ولی اون روزی که اون یعنی سینا رفته بود خونه این زن باهاش حال کنه درست چند روز قبل از خدمت , دخترش که اون زمان ایران بود و رفته بود کرج خونه یکی از فامیلاش ..خیلی زود تر به خونه بر می گرده و سینا و این خانوم که اسمش بود شیرین در همون مرحله مقدماتی کارشون گیر می کنه و سینا در حالی که یک جعبه ابزار لوله کشی و وسایل مربوط به اون دستش بود از خونه میاد بیرون که مثلا بگه ما لوله کشیم . .. دو دل بود که دوباره زنگ خونه شیرین رو بزنه یا نه . اون خیلی خوش اندام و خوشگل و خوش پوست بود . شوهرش بالای هفتاد داشت ولی اون اصلا نشون نمی داد که بین 50 تا 60 باشه . اون موقع می گفت که شوهرش خیلی کارا از دستش بر میاد . زن خیلی حشری بود . سینا خیلی سریع هم تونست باهاش رو هم بریزه . .. با تردید زیاد زنگ در خونه شونو زد .. آیفون تصویری داشتند ولی انگار شیرین پشت در ایستاده بود یا این که وارد ساختمون نشده بود . چون خودش اومد درو براش باز کرد .. . یه نگاهی بهش انداخت .. لبخندی زد و گفت .. -به به ! انگاری می شناسمت . رفتی که رفتی .. بیا داخل درو ببند بینم .. سینا تعجب می کرد . بعد از یک سال و نیم این قدر راحت داره باهاش بر خورد می کنه .. -بی معرفت رسم دوست داشتن اینه ؟/؟ -باور کنین من اون روز ترسیده بودم . گفتم شاید دختر خانومتون اگه بفهمه بین من و تو سر و سری هست براتون زشت شه -نمی خواد این قدر رسمی با هام حرف بزنی . . اون دقیقا نمی دونست سینا کجا زندگی می کنه ..-حالا چی شد دوباره هوس ما رو کردی -از خدمت بر گشتم ..-آها کس گیر نیاوردی ما رو کس گیر آوردی .. بیا بریم بالا -ببینم آقای میهن دوست هنوز خرش میره ؟/؟ اصلا از بیکاری خوشم نمیاد . حالا بیا بریم بالا تا من نفهمم معرفتت در چه عیاری قرار داره امکان نداره کمکت کنم و قدمی برات بردارم -چه جوری باید نشون بدم ؟/؟ -اینجا که نمی تونم بگم . بریم بالا . -دخترتون که اینجا نیست -نه بیچاره دو ماه موند و بر گشت امریکا .... ادامه دارد .. نویسنده ...ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .



شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
پســــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــلایی 2

سینا یه نگاهی به دم و دستگاه و تشکیلات اونجا انداخت . عجب خونه شیک و بزرگی بود . از بیرون نشون نمی داد که درونش تا این حد جا دار و بزرگ و شیک باشه -ببینم سینا جان موافقی ؟/؟ ..پسر نگاهی بهش انداخت و گفت نمی دونم چی بگم . راستش الان که خیلی گرسنه و تشنه امه . -تو فقط باید قبول کنی که هر وقت من خواستم و گفتم تشنه و گرسنه باشی . -اگه یه وقت نگفتی و نخواستی و اون وقت من خواستم چی ؟/؟ -اون که آرزومه هر جا بخوای در خد متتم . سینا با این که زنا و دخترای جوون زیادی گاییده بود و نمی خواست خودشو به کردن زنای مسن عادت بده با این حال اون لحظه هم حشری بود و هم این که می خواست بدونه اون با نفوذی که روی شوهرش داره چه کاری از دستش بر میاد تا براش انجام بده . -لختم می کنی یا لخت شم . . فکر کنم حدود دو سالی می گذره . تا چند شب خوابم نگرفت . همش تو رو می دیدم . انگاری آب شدی و رفتی زمین . ولی دیگه ولت نمی کنم . حتی اگه دخترم هم پیداش شه ولت نمی کنم . -ببینم این کاری که آقات برام گیر میاره طوری هست که بشه خیلی زود زن گرفت . راستش سینا با این که خیلی زن باز و دختر باز بود ولی دوست داشت سر و سامونی بگیره و فرم زندگی خودشو یه تغییری بده حالا در این حین اگه گاهی یه ناخنک هایی هم به زنای نیاز مند بزنه بدک نباشه . شیرین یه نگاهی حاکی از تعجب به سینا انداخت و گفت . -حیفه با این هیکل و جوونی بخوای زن بگیری . فکر کنم با این کاری که برات جور میشه تو دیگه اهمیتی ندی که بخوای از دواج کنی -منظورت اینه که میرم یه شرکتی که کلی زن و دختر درش هستن ؟/؟ -پسر اول بیا فکر این کارت باش . گفتی که تازه از سربازی بر گشتی . حالا برو سر بازی با این بازی کن . بیا شیرین منتظرته . نگاه نکن سنی ازم گذشته . زن هم همون زنای قدیم . حالا همه شون مصنوعی کار می کنن . می خوان حال بدن باید کلی بهشون لفظی بدی . چهار تا فیلم الکی و مصنوعی از اینترنت و ماهواره می بینن فکر می کنن هر چی هست و نیست فقط همیناست . دیگه جونم چی به عرضت برسونه . همین دیگه . سینا دیگه سست و بی اراده شده بود . شیرین که دید پسر حرکتی نمی کنه رفت به سمتش .دستشو گذاشت رو شلوارش . -اوووووخخخخخخ یعنی این کیرت واسه من این جوری شده ؟/؟ فداشم . این جوری ازم حاجت می خواد چرا که نیازشو بر آورده نکنم . خیلی بهش ظلم می کنی . هر کاری کرد که دستشو از لای شلوار به شورت و کیر سینا برسونه نتونست . آخرش کمر بندشو باز کرد و شلوار پسررو پایین کشید .. . وقتی نگاش به کیر اون افتاد چشاش داشت از کاسه در میومد . . قبل از این که کیرو از بالا بذاره توی دهنش و یه حال مشتی به پسر بده زبونشو گذاشت زیر بیضه های اون و تخماشو گذاشت توی دهنش و پوست بیضه هاشو آروم آروم توی دهنش می کشید و به سبکی میکش می زد که سینا حس کرد کیرش می خواد پوست بترکونه . شیرین زبونشو از بیضه ها به آلت سینا رسوند . پسر حس کرد که باید قدرت خوشو نشون بده . زنا در این سن و سال نمی تونن خود نگه دار باشن از این نظر که اگه هوس به سراغشون بیاد بسیاری از پرده های شرم رو هم پاره کرده و توجهی به این ندارن که چه کسان دیگه ای دور و برشن . سینا زنو رو دستای خودش بلند کرد . شیرین اونو راهنمایی کرد . وقتی سینا اونو انداخت رو تخت سریع پاشد رفت کنار میز آرایش و دستی به سر و صورتش کشید . یه لحظه که روشو بر گردوند پسررو کاملا بر هنه پشت سر خودش دید . . شیرین در رابطه با هر کی که برای اولین بار باهاش سکس داشت حس می کرد که هیجانی بالاتر از این وجود نداره ولی هیجان سینا رو فوق العاده و استثنایی می دونست . . هیجان از این که این جوون تازه نفس و خوش اندامو در آغوش داشته باشه . سینا دستاشو گذاشته بود رو شونه های زن . آروم بلوزشو در آورد . با کف دستاش با صورت و گردن شیرین بازی کرد . دستاشو با هوس به پشت سوتین شیرین رسونده اونو هم درش آورد و لحظاتی بعد اونو رو تخت خوابوند و سرشو لای پای زن قرار داد . زن نیاز به لذت و لذت هوس رو هیچوقت تا به این حد در خودش احساس نکرده بود . آروم با موهای سر پسر بازی می کرد . . -خیلی با حالی سینا .. یا تو با حالی یا این که من خیلی خیلی هوس دارم . هوس تو رو دارم . می خوام کیرت رو بخورم . آبشو می خوام بخورم . ولی سینا که هم هوس داشت و هم می خواست خودشو نشون بده که زن براش کاری رو دست و پا کنه سرشو لای پای زن به شدت حرکت می داد . -وووووووووییییییی اووووووفففففففف ..سینا بیشتر از بیست دقیقه داشت کس شیرینو میک می زد ولی اون هنوز ار گاسم نشده بود . خود شیرین هم تعجب می کرد . شاید حشر و هوس زیاد گاهی اوقات اثر عکس داره و تمرکز آدمو بهم می زنه . چون اون همش داشت به این فکر می کرد که از کدوم حرکت سینا می تونه لذت بیشتری ببره . پسر دهنشو بر داشت و کیرشو به کس شیرین نزدیک کرد چند بار اونو به کس چسبوند و برش داشت -نکن ..نکن چرا این جوری داری دلمو می بری .. یه لحظه شیرین حس کرد که که با ضربه ای به طرف عقب رفته کیر سینا رو توی کسش حس می کرد .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
پســــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــلایی 3‎

سینا ..سینا سینا .. قلبم قلبم -داره از حرکت می ایسته ؟/؟ -نه حالا که داره به خاطر تو می زنه . انگاری آتیش هوسو داری همه جا پخشش می کنی . از کس تا نوک سرم همش داره آتیش می گیره . سینا سرا پای زنو غرق بوسه اش کرده بود . البته تا نقطه ای که مجبور نشه کیرشو از توی کس بیرون بکشه . شیرین احساس می کرد که تا به حال همچین کیر شیرینی رو در طول زندگیش نچشیده . شایدم چون داشت سنش می رفت بالا تر قدر سکس رو بیشتر می دونست وقتی سینا کیرشو می کرد توی کسش و بیرون می کشید اونم با فشاری که از طرف کس بر کیر وارد می کرد سطح و فشار تماس رو زیاد می کرد تا از هر نظر حال داده باشه . طعم بوسه های داغ سینا اونو به آینده امید وار کرده بود . دستاشو دور جوون خوش تیپ و خوس اندام حلقه زده بود . -سینا دوستت دارم دوستت دارم منو ببوس ببوس .. محکم تر فرو کن این کیرت رو توی کس من .. حس کرد که لذتی که سینا به اون میده با لذتی که بقیه به اون دادن فرق می کنه . شاید بعد از سینا بازم بودند کیر های دیگه ای که اونو بکنند ولی با این که بیشتر از دو برابر سینا سن داشت یه علاقه خاصی رو نسبت به اون در خودش احساس می کرد .. نه دیوونه شدم . نه .. نه .. این یک هوسه . نمیشه بهش گفت عشق . تازه اون منو می خواد چیکار . اون که نمیاد منو دوست داشته باشه و دخترای جوونی رو که دور و برشن ول کنه . . واقعا چیکار می تونست براش بکنه .. . دستای سینا رو از زیر پشت رونهای پا احساس می کرد . سینا طوری چنگشون می گرفت که اون حس می کرد که انتهای رگهای عصبی حاصل از مالش سینا می رسه به کسش و اونو بیشتر خیس می کنه . شیرین دستاشو گذاشته بود رو سینه اش و باهاش ور می رفت . ولی بیشترین تمر کز اون به کیری بود که داخل کسش داشت مانور می داد .سینا تا می تونست انرژی خودشو روی این زن مسن یا میانسال گذاشته بود که به خوبی بتونه خودشو در دل اون جا کنه .-خیلی خوش بدنی شیرین . شیرین تنی .. -حالا سر زده گیرت آوردم . دفعه بعد برات معرکه میشم . .. زن با خودش فکر می کرد که سینا با این هیکلی که داره می تونه دل هر زنی رو ببره . این زن می تونه هم شوهر دار باشه و هم بی شوهر . که میشه هم دختر باشه و هم بیوه .. اون چطور می تونه سینا رو با یکی دیگه قسمت کنه . اصلا دلشو نداره . ولی باید این کارو بکنه . -سینا هر وقت خواستی بکنی توی کونم حرفی ندارم . من به هیشکی کون نمیدم فقط به اونی که باهاش عشق می کنم میدم -ببینم با خیلی ها عشق می کنی ؟/؟-حالا دیگه نه . حالا حس می کنم که فقط می تونم با تو عشق کنم . -پس باید به من کمک کنی . من از بیکاری و بی پولی خوشم نمیاد .-اگه پول می خوای من کمکت می کنم -تا کی ؟/؟ -تا اون حدی که بتونم و تازمانی که تو بخوای .. -تو خیلی خوبی شیرین .. .. شیرین حس کرد که باید یه تماسی در رابطه با سینا بگیره تا سکس بهش مزه بده .. از پسر عذر خواست و یه تلفنی زد و بر گشت . هنوز وضعیت کاری سینا رو مشخص نکرده بود ولی روند اقداماتش مثبت بود . حالا باید به سکس فکر می کرد و بعدش به خود سینا . می دونست که می تونه پسر رو خیلی خوشحال کنه . .تمام حواس خودشو رو این مسئله گذاشته بود که از سکس لذت ببره .سینا دمرش کرد وقاچای کونشو گرفت تو دستاش و دستاشو رو به بالا و به طرف کمر و شونه های شیرین به حرکت انداخت و از همون پشت به گاییدن شیرین شیرین ادامه داد . -اووووفففففف سینا خوبه ..خوبه .. .. همین خوبه .. دستای سینا از رو شونه های شیرین به زیر سینه هاش قرار گرفت و اون سینه های درشت رو در چنگش گرفت . زن حس کرد که آبش داره می ریزه .سالها بود که چنین حسی بهش دست نداده بود .. حس کرد که یکی از بهترین روز ها و لحظات زندگیشو سپری می کنه .. -سینا آب می خوام . کیرت رو بکش بیرون من خودمو بر گردونم . پسر این کارو انجام داد . از روبرو کیرشو کرد توی کس زن . . داغ شده بود .. حس کرد که آب تمام کیسه آبش در حال خالی شدن به کس شیرینه . شیرین هم اینو حس کرده بود . بدنش به این آب نیاز داشت . تشنه بود و نیاز به تقویت داشت و پسر این کارو براش انجام داده بود . -سینا می خوام در مورد کارت صحبت کنم ..فعلا چند روز باید آزمایشی بری و ببینیم که شرایط به چه صورته . کاریه که باید ارباب رجوع و استقبال کننده زیاد داشته باشیم تا بتونیم خدمات خودمونو بیشتر ارائه بدیم .-در آمدش خوبه ؟/؟ -اگه این کار جون بگیره در آمدش خیلی عالیه . -میشه از دواج کرد ؟/؟ شیرین نگاهی به سینا انداخت و گفت ..این کاریه که اگه سرت رو بهش گرم کنی و لیاقت خودت رو نشون بدی شاید اصلا دوست نداشته باشی از دواج کنی . سینا من این حرفی رو که دارم می زنم ناراحت نشو . هر شغلی واسه خودش ارزشمنده . حالا در جامعه ما به صورت یک ضد ارزش شاید بررسی شه -قاچاق ؟/؟ -نه من با سر نوشت آدما بازی نمی کنم . -ببینم تو تا حالا با یک زن اون کاره طرف شدی ؟/؟ -کم . یکی دو بار .-فکر نمی کنی اگه مردای اون کاره ای هم پیدا شن چقدر می تونن خانومای محترم و متشخص و پولداررو به طرف خودشون بکشونن ؟/؟ زنایی که چند سال ازشون بزرگ تر باشن ولی هر پولی رو حاضرن واسه تفریح خودشون خرج بکنند بی دردسر . حتی ما می تونیم اگه خودشون هم جا نداشته باشن واسه این کارشون تر تیب یک محیط امن رو بدیم . . شیرین علنا داشت به سینا می گفت که یک جنده مرد بشه .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
زن

 
پســـــــــــــــران طلـــــــــــــــایــــــــــــــی ۴

سینا گیج شده بود . نمی دونست شیرین داره از چی صحبت می کنه . اون بخواد با زنا رابطه داشته باشه ؟/؟ زنای شوهر دار و بی شوهر؟/؟ زنای متشخص ؟/؟ خیلی کار خطر ناکی بود . ولی خطر اجتماعی و خانوادگی به جای خود اگه این زنا بیمار بودند چی می شد ؟/؟ -به چی فکر می کنی . حتما فکر می کنی که نکنه این زنا بیمار باشن .. نه ما تا اونجایی که بتونیم احتیاط می کنیم . تازه این زنا خودشون از اونایی که می خوان باهاش تماس داشته باشن هراس دارند . میشه از کاندوم استفاده کرد . میشه یه جورایی با هم توافق کرد .. در هر حال کارمون بگیره من بر نامه ها دارم . تا بهداشت و ایمنی کاملا رعایت شه . ما که نمی خوایم شهر نو راه بندازیم . سینا تحت تاثیر حرفای شیرین قرار گرفته بود . طوری که وقتی شیرین به طرفش قمبل کرد تا سینا بکنه توی کونش پسر کیر به دست نمی دونست باید چیکار کنه . فکرش مشغول بود . عشقبازی مفت و مجانی و پول و در آمد خوب داشتن . این رویای هر جوانی بود . اما اگه این زنا ایدز داشته باشن چی . نه ..نباید اون جورا هم باشه . در هر حال زندگی ریسکه . هر کاری درد سرای خودشو داره . -سینا داری چیکار می کنی . نباید الان به تو می گفتم . پاک حواست پرت شده رفته به جای دیگه . . -نهههههه شیرین . کون شیرین تو گاییدن داره .. -پس چرا کیرت این قدر شل شده -آخه هر چی داشته ریخته توی کست . -اوووووففففف زود باش بهش بگو بلند و شق شه وگرنه در امتحان استخدامی رفوزه اش می کنم . سینا هر جوری بود فکرشو آزاد کرد و با لذت به کون گرد و بر جسته شیرین نگاه کرد و کیرشو به صورت قدی گذاشت روی چاک کون زن و با چند حرکت مماسی از بالا به پایین کیرش کاملا شق و سفت شد -شیرین جون همین الان داره آبم میاد .. -پسر مقاومت داشته باش . به خودت فشار بیار . این زنایی که پول میدن و می خوان تو رو داشته باشن حریصن . این جور بخوای شل شی مجبور میشم یه مقدار از پولشونو پس بدم . -بعد از فروش پس گرفته نمی شود -من که دارم کرایه میدم . دو تایی شون خندیدند . -حالا کارت رو بکن پسر . سینا کیرشو به سوراخ کون شیرین چسبوند . هنوز کونش اون طراوت و تازگی جوونی رو داشت . خیلی راحت کیر سینا رو قبول کرد . هر چند کمی سفت می کشید و درد داشت -اوخ اوخخخخخخ دردم میاد دردم میاد .. -ناز نکن شیرین جون -نازدارم حتما ناز می کنم دیگه . سینا هر جور خوشته بکن توی کونم . می خوام جر بخورم . کونمو بدوزن . بازم فکر سینا رفت به جا های دیگه . چه جوری می تونم از دست خونه در برم . اگه زنا بخوان شبا با من باشن چیکار کنم . نمی دونم . با این حال دستاشو گذاشته بود روی کون شیرین و به سرعت برق و باد زن کون گشادو می گایید . این زن هم هرچی کونش گشاد باشه و کار کرد زیاد داشته باشه بازم به وقت کون دادن درد می کشه . مگر این که خیلی نرم و با حالت مزه گرفتنی کون بده . -سینا سینا .. اگه می تونستم تو رو برای خودمم می گرفتم . -شیرین جون هر وقت بخوای همین جوری در خد متم . سینا فکرشو متمرکز کرد تا زود تر توی کون شیرین خالی کنه .. -شیرین جون بازم آبم داره میاد -خیلی زوده -قبولم نمی کنی ؟/؟ -چرا . تو که می دونی اگه یه فدایی داشته باشی اونم منم . -مثل مردای لات حرف می زنی -من یه لوتی لات هستم . آبتو خالی کن پسر خیلی حرفا باهات دارم . اگه بدونی کونم چقدر هوس کیرت رو داره . می خواد آتیش بگیره ولی باشه دفعه دیگه .. امروز هم نباید به این زودی از پیشم بری . هنوز می خوام باهات حال کنم . ازت لذت ببرم . بغلت بزنم و ببوسمت . کیر سینا مثل یک آتشبار می رفت توی کون گشاد شیرین و بر می گشت . شیرین هم همراه با کیر سینا کونشو می گردوند -سوختم سوختم سوختم سینا این چی بود توی کونم ریختی -آب هوسم . آب هوسم .. .. کیرت رو بکش بیرون می خوام آبشو بخورم .. شیرین شروع کرد به ساک زدن و تا قطره آخر آبی رو که توی کیر سینا قرار داشت همه رو خورد . همون لبارو گذاشت رو لبای سینا و سینا هم دیگه حرفی واسه گفتن نداشت هماغوش با زن خودشو غرق در هوس و بازی جوانی شیرین کرده بود .. -عزیزم به من بگو دلواپس چی هستی . من باید دلواپس خودم باشم که تو رو می خوام بدم به دست این و اون واسه این که راضی باشی . .-من نمی دونم چه جوری از خونه جیم بزنم .- ببینم تو گواهینامه داری ؟/؟ -آره -اگه بتونم مشکل تو رو حل کنم چی بهم شیرینی میدی . -یه بار دیگه می کنمت -فدای تو . همین الان میگم . شوهرم مسئول آژانسه . یه سمند داشتیم که دادیم دست راننده . چند روزه رفته . می دمش دست تو باشه ولی چون باهاش کاسبی می کردیم یه مقدار خیلی کمی هم باید هوامو داشته باشی خیلی کم . -من که باهاش کار نمی کنم . تازه شوهرت نمیگه این ماشین خودمونو که کرایه دادم چرا نمیاد سر کار ؟/؟ -ببین این ماشین مال منه . یه سمند صفر کیلومتره .. یعنی مدل امساله . به شوهرم و بر و بچه های اونجا هم می سپرم که تو جزو همونایی هر وقت هم که احیانا از خونه تماس گرفتن بگن رفتی سرویس . تازه خونواده ات اگه بخوان با موبایل تماس می گیرن وبه موبایلت زنگ می زنن . هر وقت کار نداشتی و دست و بالت زنی نبود می تونی بری خونه .گاهی هم واسه خالی نبودن عریضه می تونی بری همون آژانس بشینی . هر وقت هم با کسی بودی یعنی رفتی سرویس .. و بازم هروقتی یه زنی خواست تو رو چند روز داشته باشه در واقع رفتی سرویس راه دور یا دربست در اختیار یکی هستی و مثلا رانندگی اونو می کنی . وقتی در آمدت هم خوب باشه دیگه بهتر از این چی می تونه باشه . و اما من بابت هر زنی که می خواستم برات ردیف کنم سی درصدشو می خواستم خودم بگیرم . باور کن اگه پسرای دیگه ای رو بخوام استخدام کنم چهل کمتر نمی گیرم . این ماشین خب میشه ازش کاسبی کرد و منم در بست در اختیارت گذاشتم . اصلا شایدهم یه هفته کارسکس نباشه .. گفتم پنجاه پنجاه رقم خوبیه . به نفعته . یعنی اکه زنی تو رو با خودش برد و روزی دویست تومن بهت داد صد تومن تو صد تومن من ....... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
پســـــــــــــــران طـــــــــــــــلایـــــــــــــــی ۵

فکر این کار هیجان زده اش کرده بود ولی با این آبی که توی کون شیرین ریخته بود احساس آرامش خاصی می کرد . . اون اگه یه ماشین از خودش می داشت می تونستم خیلی کارا انجام بده. یعنی حالا هفتاد درصد از سهمیه رو می تونست نصیب خودش کنه . .سینا از خوشحالی نمی دونست چیکار کنه . دیگه پی همه چی رو به تنش مالیده بود . اون فقط می خواست خودشو یه جایی مشغول کنه و شیرین هم گفته بود که اینایی که میان شاید اوایل نه ولی رفته رفته می خواد سیستم رو به صورتی در بیاره که چند روز قبل از آمیزش یه آزمایش خونی هم داده باشن .. از قرار معلوم دلش می خواست چند تا همکار دیگه هم به جمع سینا و خودش اضافه کنه. در عین این که کار ساده ای بود ولی خیلی خطر ناک هم بود . ولی تا اونجایی که می شد باید احتیاط کرد . یک لحظه غفلت می تونست تمام معادلاتو از بین ببره . سیناهمون طوری که بهش قول داده بوداونو یک بار دیگه از جای اصلی که یک زنو به هوس میاره گاییدش . یعنی از کوس و این بار طوری بهش حال داد که براش جای حسرت و پشیمونی بمونه که چرا اونو داره می فرسته توی بغل این و اون . خود شیرین هم بد چیزی نبود .شیرین رو ارضاش کرده بود . -پسر سمند رو ببر خونه . آرم آژانس هم داره . میری و با مادرت خواهرت پدرت با هر کی که دوست داری حرف می زنی میگی کار گیر آوردی و برای یکی دو روز داری میری سرویس . خیلی هم خوشحال میشن که سینا جون خیلی زود کار گیر آورده . می تونی همون اول یا چند روز که گذشت یه هدایایی هم برای بر و بچه های خونه بخری و خوشحالشون کنی که باور کنن تو کار گیر آوردی و در آژآنس کار می کنی . دروغ هم که نیست . کار گیر آوردی دیگه -جنده بازی رو میگی ؟/؟ -چیه قبولش نداری سینا ؟/؟ این جوری که حرف می زنی من حس می کنم تو خوشحال نیستی . من ناراحت میشم اگه حس کنم تو همچین حسی داری . -نه خواستم یه حرفی زده باشم ..-سینا تو تا یک ساعت دیگه بر می گردی همین جا . اولین مشتری همون موقع میاد اینجا . سعی کن زود بیایی . بعد تو احتمالا دو روز در اختیار اونی . حواست باشه . هر کاری که اون ازت خواست انجام میدی . البته در حد معقول . کاری به زندگی خصوصی دیگران هم نداری . اگه طرف خواست تعریف کنه که خب می کنه . اما اگه نخواست حرفی بزنه کاری به کارش نداشته باش . لبخند بزن خوش مشرب باش . طوری که لذت ببره از این که تو رو انتخاب کرده و همیشه طالب این باشه که تو رو با خودش ببره .شاید تو رو به سایرین هم معرفی کنه . اینو هم در نظر داشته باش وقتی که چند تا همکار دیگه هم پیدا کنی اون وقته که متوجه میشی خوش اخلاق بودن و سازش و تعامل با دیگران داشتن تا چه حد می تونه برات مفید و موثر واقع شه . .شیرین دستای سینا رو تو دستای خودش گرفت و گفت پسر حواست باشه که داری چیکار می کنی . اون زن با یک پرادو میاد دنبالت . تو سمند رو میاری و میذاری همین جا . به خونه ات میگی داری میری یک سرویس حداقل دوروزه . . دیگه سفارش نکنم . فقط باید قلق طرفت رو بگیری و بدونی که اون از چه چیزایی بیشتر خوشش میاد . اما اینو هم در نظر داشته باش که باید همیشه تابع خواسته های طرفت باشی . حالا من چون شناخت خاصی از این زن دارم راهنمایی ات می کنم که تا حدودی بدونی که باید چیکار کنی . این خانوم اسمش هست ملیسا . مثل اسمش خیلی نازه . شوهر داره . بچه نداره . شوهرش هم مدام این طرف و اون طرف میره .نمی دونم واقعا انگیزه اش از این کار چیه . چی رو می خواد ثابت کنه . اون که این همه راحتی داره . خودشم زن خیلی خوشگل و تو دل بروییه . شوهرشم خوش تیپ و خیلی باحاله . هفته ای دو سه روزم پیششه . شاید سه چهار سالی رو این ملیسا ازت بزرگ تر باشه -ببینم حتما شوهره خیانت می کنه و زنه می خواد تلافی کنه . -راستش من کنجکاو شده بودم . غیر مستقیم موضوع رو پیش کشیدم ولی جوابمو نداد . -خب اون ازت چی خواست چی بهت گفت -هیچی فقط گفت می خوام یه دوست پسر داشته باشم .. ..-حالا از کجا می دونی منو قبول داره .. اندامتو واسش تو ضیح دادم بعد گفتم شبیه کدوم هنر پیشه ای .. راستش سینا هم دیگه چیزی از شیرین نپرسید ..فقط همینو بهش گفت که سعی کنه که زنه فریبش نده و همون اول پولو ازش بگیره . -ملیسا این جوری نیست . اگه بهت بگم شوهره روزی دو میلیون در آمد نقدیشه که نصف بیشترش میره تو جیب زنش باورت نمیشه حالا خرید و فروش ملک به یک طرف . .. تازه شاید زنه با اون یعنی شیرین حساب کنه . در هر حال پسر رفت خونه اش . سیاوش خان رو ندید . ولی خواهرش ساناز و مادرش سارا خونه بودند . مادره از این که پسرش کار گرفته خوشحال بود . ولی خواهرش یه جوری شده بود . -داداش اصلا این کار با خون تو می خونه ؟/؟ اگه یه وقتی گیر زنا و دخترای بد بیفتی واست پاپوش درست کنن چی ؟/؟ ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
مرد

 
پســــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــلایی 6

ساناز خواهر عزیزم تو چیکار به این کارا داری من خودم مراقب این مسائل هستم . اولا من یک جوون هستم و مجرد . در ثانی تو مگه دوست دختر من هستی که داری این جور با هام بر خورد می کنی ؟/؟ ساناز دو باره لب ور چید . انتظار نداشت که داداشش جواب دلسوزی اونو این جوری بده . اشک از چشاش در اومده بود . سارا : ببین سینا این روزا اخلاقت خیلی عوض شده و ساناز همش ازت شکایت داره -آخه به اون چه مر بوطه تو هر کار من دخالت می کنه . -پسرم اون که بهت حرف بدی نزده گفته مراقب خودت باش در این راه گرگ زیادن . زنای زیادی هستند که هزار جور کثافت کاری می کنند و اگه یه پسر ساده و تازه به دوران رسیده و چشم و گوش بسته ای رو گیر بیارن می خوان هر جوری شده خودشونو بهش بچسبون و حتی باهاش از دواج کنن . باز م میگیم خب حالا این مصیبت رو قبول کنی و با هاشون راه بیای و بشن زنت . اونا مگه می تونن وفا دار بمونن . همش تیغی کار می کنن . مهریه رو می گیرن و بد بختت می کنن . در زندگی اونا عشق مفهومی نداره .-مامان تو هم که داری بد تر از ساناز میشی . با این حال سینا رفت طرف خواهرش تا از دلش در بیاره . ساناز خیلی ناراحت بود . حس می کرد علاقه ای که به داداشش داره فراتر از یک علاقه معمولی خواهر و برادریه . نمی دونست چرا و چشه . اصلا خوشش نمیومد دوست پسر بگیره . وقتی سینا صورتشو بوسید یه احساس خاصی بهش دست داد . با این حال برای داداشش ناز می کرد . سینا دست خواهرشو گرفت و اونو به اتاقی دیگه برد . -خواهر تو چته -تو چته سینا . دوست نداری نگرانت باشم ؟/؟ ببینم اگه یکی دنبال من راه بیفته و به من متلک بگه نظر بد داشته باشه تو ناراحت نمیشی ؟/؟ انتظار داشت از داداشش بشنوه که چنین می کنم و چنان می کنم .. تا لذت ببره و سینا هم همینا رو گفت . دوست داشت داداشش حسادت کنه از این که یه پسر دیگه دنبالش راه میفته همون جوری که اون به یه دختر دیگه حسادت می کرد . کمی آروم گرفته بود . از این که سینا در همین حد و اندازه هم که شده به اون اهمیت میده . سرشو بالا گرفت . با چشایی سرخ شده و خیس از اشک به چشای داداشش نگاه کرد .-ساناز کسی اذیتت کرده . بگو کدوم پسر اذیتت کرده . من نباید همچین حرفی به تو بزنم . نکنه عاشق شده باشی . گول حرفای پسرای بد رو نخور . من خودم یک پسر هستم . جنس خراب اونا رو می شناسم . می دونم چه تخسی هستند . از دخترا بیشتر انتظار دارن که طعمه هوسشون شن . -داداش تو که این جوری نیستی . نه من عاشق کسی نیستم . وقتی داداش مهربونی دارم که مراقب کارامه و حواسش به منه چرا بخوام خودمو بندازم تو تله ای که ندونم چه جوری ازش در بیام . حالا می خوای دو روز بری سرویس ؟/؟ این چه کاریه پیدا کردی . -همیشه که به همین صورت نمی مونه .میشه به خیلی جاها رسید . بعد یه چند وقتی که شد می تونم شغلمو عوض کنم -ولی من می ترسم . زنا و دخترا از اون بلا ها هستن .-ببینم نکنه با عروس خودت هم می خوای این رفتار رو داشته باشی . -داداش تو که دختر نیستی بخوای زود از دواج کنی چرا می خوای این قدر خودت رو زود علاف زن و زندگی کنی و اسیر شی . سینا سر خواهرشو گذاشت رو سینه اش و با محبت نوازشش کرد . با عشقی برادرانه . اما ساناز با این نوازشها به نوعی دیگه احساس لذت می کرد . دوست داشت در آغوش داداشش بخوابه . با همه اینا نمی دونست بیشتر از این در مورد این حسش که اونو به وحشت انداخته بود چی فکر کنه . سینا به خونه شیرین بر گشت . شیرین و ملیسا منتظرش بودند . ملیسا خیلی زیبا تر و فانتزی تر از اونی بود که تصورشو می کرد . با این که شیرین از زیباییهای این زن گفته بود ولی با این حال فکر می کرد که همه اینا برای نوعی بازار گرمی باشه . که این از اون زنایی باشه که ریخت و قیافه ای نداشته و با پولشون می خوان حال کنند . ولی ملیسا یه لحظه لبخندی زد و ساکت شد . خیلی خونسرد و جدی باهاش بر خورد می کرد . سینا با خودش گفت چیکار به این کارا دارم . شیرین سینا رو به گوشه ای کشید و دویست و پنجاه هزار تومن بهش داد . -بیا پسر این برای دو روزه . .. -یعنی همین قدر هم به تو رسیده ؟/؟ -ببین تو می خواستی اونو از کجا گیرش بیاری . تازه من یه ماشین هم در اختیارت گذاشتم . که یک بهونه ای باشه برای تو که از دست خونواده ات خلاص باشی . فقط حواست باشه . فکر کنم ازت خوشش اومده . در هر حال یادت باشه بهت چی گفتم . فقط هر کاری کرد حرفی نزن ولی اونجایی رو که مربوط به ابزار کارته حواست باشه که لطمه نخوری . مثلا اگه خواست کیرت رو گاز بگیره باید به این فکر کنی که برای کار بعدیت نمی تونی توان داشته باشی . خودت دیگه قلق کار رو می گیری . سینا به هنگام دست دادن با ملیسا دستای ظریفشوبامکث لمس کرده بود . زن یه مانتو وسوسه انگیز به رنگ قرمز تنش کرده بود . بیشتر موهای سرشو ریخته بود بیرون . صورت گرد و سفید و موهای شرابی و هیکلی که نشون می داد بیشتر از 60 کیلو نباید داشته باشه سینا رو به خودش جذب کرده بود . ولی لذت این رابطه واسه سینا زمانی به اوجش می رسید که به این فکر کنه که واسه دوروز کس کردن و خوابیدن در آغوش یک زن با حال دویست و پنجاه تومن هم گیرش میاد ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
پســــــــــــــــــــــــران طــــــــــــــــــــلایی 7

سینا فقط محو زیبایی ملیسا شده بود . یه دستش به جیبش بود و یه نگاهش به چهره زیبا و هوس انگیز و فانتزی این دختر که دل و دینشو ربوده بود . داشت به این فکر می کرد که این یکی باید بهداشتی باشه .هم این که خودش بهداشتی بود و هم این که به این ملیسا جونش نمیومد که این کاره باشه . نه به هیچ وجه کاندوم نمیذارم ولی اگه خودش بخواد چی . دلم می خواد کیرم بدون هیچ فاصله ای بره توی کسش . مجبورم هر جوری که اون می خواد عمل کنم . اون که دوست دختر من نیست . ملیسا خیلی خشک و ساکت نشون می داد . یه چیزی فکرشو مشغول کرده بود . ولی سینا اونو به حساب این گذاشته بود که داره فکر می کنه چه جوری حال شوهرشو بگیره تا دیگه هست به دنبال زنای دیگه نباشه . .. با خودش گفت تا باشه از این مردا که مشتریای ما زیاد شه . اونا یه یک ساعتی رو تو راه بودند . معلوم نبود دارن کجا میرن . به نظر میومد یه جایی باشه نزدیک تجریش . رفتن به یه کوچه ای که مگس هم پر نمی زد . .. سینا با خودش حساب کرد که دیگه این طرفا خیلی عالیه . با خونه شون در مرکز شهر هم فاصله داره و خونواده اش دیگه این چند روزه این طرفا نمیان که اونو ببینن . خودش لحظاتی بعد از این فکرش خنده اش گرفت . چون که قرار نبود که اون و ملیسا رو موقع عشقبازی گیرش بندازن . به خونه که رسیدن ملیسا درو با کنترل از راه دور باز کرد و وارد شدن . پسر به این فکر می کرد که زن چه جوری در این خونه ویلایی بزرگ که شاید دو سه هزار متر هم می شد گاه تنهایی زندگی می کنه . در همین افکار بود که دید چند تا سگ از هر مدل هیکلی به طرفش حمله ور شدند . سینا فوری چسبید به دامن ملیسا .. -نترس کاریت ندارند . پسرای خوبی هستند . تا من با تو هستم کاریت ندارند . جو به عمو سینا سلام کن .. سگ نره خر که قیافه زشتی هم داشت راس راسی دستشو داشت می آورد جلو تا با سینا دست بده . پاپی هم که پا کوتاه بود و یک سگ دیگه که سینا بهش توجهی نکرد . این سگا زبون ملیسا رو باز کرده بودند .. سینا احساس گرسنگی می کرد . نمی دونست کارش از همین حالا شروع میشه یا یه چیزی می خورن . وارد تالاری شده بودند که پسرو به یاد قصر پادشاهان بزرگ مینداخت . نصف اونو در یه گوشه ای انواع و اقسام میز و صندلی ها و کاناپه پر کرده بود و در بقیه قسمتها هم تابلو های نفیسی به چشم می خورد مربوط به دوران قاجاریه و قبلش . مانتوشو که در آورد و روسری رو هم از سرش گرفت دیگه حس کرد اگه تا حالا حوری بهشتی بوده از این به بعد شده ملکه حوری بهشتی . یه پیراهن یه سره چرمی به صورت یا طرح بلوزدامن چسبیده به رنگ جیگری براق اون زیر تنش کرده بود و نصف سینه هاشم که انداخته بود بیرون و دل سینا رو به شدت برده بود .. با خودش گفت حتی اگه ناهار هم نخورم در گشنگی هم میشه اینو گایید . می خواست بره طرف ملیسا و عشقبازی با اونو شروع کنه ولی بازم یه چیزی مانع از این کارش می شد . منتظر بود که خود ملیسا پیش قدم شه . بعد از ظهر شده بود . دست به آشپزیش خوب بود . هر چند غذار رو آماده کرده بود ولی یه چیزی آورد و خوردند . یعنی غذای آماده رو گرم کرد . سینا حس کرد که دیگه خیلی سنگین شده و نمی تونه جلو کیرشو بگیره . بعد از غذا ملیسا همچنان بی خیال بود و عکس العملی نشون نمی داد . سینا متوجه گذشت زمان نبود . یعنی زمان براش خیلی سریع می گذشت . در حالی که یکی که داره کاسبی می کنه زمان واسش سخت می گذره .. پس این داره چیکار می کنه . چرا خودشو تسلیم من نمی کنه ..در طبقه اول و طبقه دوم بعد از خروج از تالار هم کلی اتاق در حاشیه ای دیگه وجود داشت که نشون می داد این خونه نباید ساختش جدید باشه ولی کاملا امروزی به نظر می رسید . هر چند طرحش زیبا و مال سالها پیش بود . ملیسا اومد طبقه اول . خیلی راحت لباساشو در آورد . حتی شورت و سوتین نازک و فانتزی اونم به رنگ قرمز براق بود . سینا هم دیگه دست به کار شده بود . اونم لباساشو در آورد و تا مرز شورت پیش رفت . ملیسا رفت حموم تا یه تنی به آب بزنه . اون قبل و بعد خواب عادت داشت که دوش بگیره .. سینا داشت آتیش می گرفت . کون قلمبه ملیسا رو فقط یه شورت نازک پوشش داده بود .. چرا این قدر معطل می کنه . من که تا حالاش صبر کردم از این به بعدش هم صبر می کنم . اون رفته حموم . پس من میرم به همون اتاقی که واسه خواب آماده کرده منتظرش میشم . کاش بهم می گفت که باهاش می رفتم . کارای ملیسا واسش عجیب به نظر می رسید . عطر ملایمی به بدنش زد و قبلش هم کیرشو توی دستشویی شست که طعم و بوی بد نده . . سختش بود به این زن صاحب کار بگه حموم کجاست یعنی حموم دیگه ای که یه آبی به خودش بزنه . آخه اون خیلی خشک بود و در چند مورد بر خوردی تند داشت که سینا بی خیال شد . ولی با این تیپی که ملیسا زده بود می دونست که تا لحظاتی دیگه سکسشون شروع میشه . با کیرش مشغول ور رفتن بود که حس کرد ملیسا داره بر می گرده . شورتشو بالا کشید .. -ببینم تو چرا این جا دراز کشیدی ؟/؟ این جا جای منه . می تونی بری در هر اتاق دیگه ای که دلت می خواد استراحت کنی .... ادامه دارد ... نویسنده ..... ایــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
زن

 
پســـــــــــــــــــــــــران طـــــــــــــــــــــــــلایی ۸

ببخشید مگه ما قرار نبود با هم بخوابیم . من کنار شما باشم ؟/؟ من مگه برای همین اینجا نیومدم ؟/؟ سینا دیگه صبرش سر اومده بود . اگه مسئله پول و استخدام و کرایه ای بودنش نبود همین الان می افتاد سر ملیسا و یه کام دل ازش می گرفت چون اونو بی اندازه حشری کرده بود و دیگه امانشو بریده بود .. ملیسا لحظاتی سکوت کرد و نگاه معنی داری به سینا انداخت و گفت اتفاقا شما رو برای همین آوردم اینجا که کنار من نخوابی . دیگه خواهش می کنم سوال اضافه نکن ... سینا ساکت موند و از جاش پا شد و رفت و پاشو گذاشت به اولین اتاقی که دم دستش بود . از کارای ملیسا سر در نمی آورد برای لحظاتی حس کرد که اون دیوونه هست . زنگ در خونه به صدا در اومد . سینا تر سید . نمی دونست خودشو کجا مخفی کنه . ترس برش داشته بود . یاد بعضی از فیلمها و اصلا واقعیتها افتاده بود که زن و مرد دست به یکی می کنند و از مرد بد بختی که به عنوان معشوق وارد خونه کرده اخاذی می کنند . حالا سینا می ترسید که به سر نوشت یکی از این فلاکت زده ها دچار شه که به خاطر کس یا پول کس کردن باید سرشو به باد بده . وارد گنجه شد و از داخل دستگیره رو نگه داشت که به ظاهر بسته بیاد . قلبش به شدت می تپید . کی می تونست باشه . درست در اتاق روبرویی ملیسا قرار داشت . به نظرش اومد که دو نفر دارن با هم حرف می زنن . هر چه دقت کرد ببینه صدای زنه یا مرد .. یا این که با چه لحنی با هم حرف می زنند متوجه نمی شد . خیلی آروم درو باز کرد .. ووووووووی درست در اتاق روبرویی یه زن دیگه ای رو دید که اونم در زیبایی دست کمی از ملیسا نداشت . خودشو کنار کشید تا متوجهش نشن . چند بار اسم مهشید رو شنید . پس اون زن اسمش مهشیده . یه شورت سبز براق و سوتین سبز هم اندامشو زینت داده بود . دو تا کس دو تا هلو .. با یک جفت لیموی آبدار .. دو تا توت فرنگی .. داشتند بهش چشمک می زدند و اون نمی تونست اونا رو بخوره .. -سینا .. سینا کجایی ؟/؟ .. صدای ملیسا بود . پسر ذوق زده شد . .. پس بی خود نبوده که تا حالا لفتش داده . می خواسته دوستش بیاد و دو نفری باهاش حال کنند . این ملیسا هم خیلی با معرفته . پس چرا چیزی به اون نگفت . حتما صبر کرده بود تا مهشید برسه و براش سور پرایز شه . وقتی سینا رفت پیش اون دو نفر مهشید با نگاه خریدارانه ای وراندازش کرد که سینا حتی حاضر بود از خیر ملیسا هم بگذره و با مهشید خوش باشه . نگاه مهشید می گفت که اونم طالب اینه که باهاش سکس کنه ولی یه چیزی مانعش میشه ..یعنی حالا بهم میگن که برم باهاشون بر نامه سکس یک به دو داشته باشم ؟/؟ این جوری برای من بد نیست . ولی خود اونا خسته میشن . تا برن حال کنند و ار گاسم شن یکی دیگه داد و فریاد می کنه میگه زود باش زود باش منو بکن منو بکن . پس از خوش و بش های اولیه مهشید که در حرف زدن مسلط تر بود و بی رو در واسی حرفاشو می زد خطاب به ملیسا گفت -دختر عجب تیکه ای رو تورش کردی . واسه چی داری وقت تلف می کنی -مهشید قول و قرارمون چی بود ؟/؟ ما بیشتر از بیست و دو ساله که با هم دور یه سفره بودیم تا این که از دواج کردیم و اینجا هر کدوم یه سیستم خاصی رو انتخاب کردیم .. در اینجا دیگه ادامه نداد .. -ملیسا تو هر سیستمی که داشته باشی من دوستت دارم . همیشه رفیقتم . درکت می کنم ولی باور کن این جوری که تو میگی نیست . خیلی راحت تر از اونیه که فکرشو می کردی . تو داری به خودت سخت می گیری -آخه من دوست ندارم . مهشید تو همیشه خواستی حرف خودت رو به کرسی بنشونی . همیشه هم حق با تو بوده . بذار یه بار هم که شده حق با من باشه . -ولی نیست . اگه حق با تو بود منم از همون مسیری که تو رفتی می رفتم و می تونستم احساس خوشبختی کنم . سینا پاک گیج شده بود .. دیگه فهمیده بود از این دو تا زن خیری به اون نمی رسه . پس چرا مهشید هم مثل ملیسا خودشو لب دریایی کرده . حتما اینم مثل اون جنون داره . شایدم این دو نفر می خوان لز کنن . یکی از یکی کس خل تر . باز این ملیسا کس خل تره . واسه این که پونصد هزار تومن داده که یه روزشم نزدیکه تموم شه .. سینا داشت فکر می کرد که یه جایی وایسه و هر وقت که اونا لز با همو شروع کردند جلق بزنه . وقتی سینا ازشون دور شد و رفت به همون اتاق روبرویی اون دو نفر همچنان در حال بحث کردن بودند . -مهشید این دفعه رو من پیروزم . -ملیسا ما سی و خوردی سالمون بود که بعد ار بیست سال عشق و حال بهترین شوهرا نصیبمون شد کسمونو که جر خورده بود قبل از عروسی دوباره ردیفش کردیم . جفت شوهرای کس خلمون عین موم توی دستای مونن . بهت قول میدم اگه ما رو زیر کیر یکی دیگه هم ببینن بازم دست به سینه جلومون وای می ایستن . همون کاری که من دارم می کنم . -اشتباه می کنی .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
مرد

 
پســـــــــــــــــــــــــران طـــــــــــــــــــــــــلایی 9

سینا بیشتر حرفاشونو شنید . -ملیسا تو اگه تونستی اونو در کنار خودت داشته باشی و بازم نتونستی و نخواستی کاری انجام بدی می تونی بگی که به همسرت وفاداری . به زندگیت پایبندی . ولی حالا به هیچ وجه نمی تونی خودت رو قانع کنی که به همسر و زندگیت وفاداری .. سینا حس کرد که اونا ظاهرا دارن برای هم کری می خونن و هر کدوم می خوان بگن که حق با منه . یکی تزش این بود که باید در زندگی تفریح کرد و زن نمی تونه تابع خونه و زندگیش باشه و اون یکی می گفت این طور نیست . برای دو تایی شون هم اهمیت داشت که حرف خودشونو به کرسی بنشونن . این وسط سینای بیچاره گیر کرده بود که دو تا کس آبدار نزدیکشه و هیشکدوم از اونا رو نمی تونه بخوره . فقط سی و شش ساعت دیگه وقت داشت . حاضر بود بیشتر و مجانی هم همونجا باشه تا یه ناخنکی به یکی از اونا بزنه که بیشتر دوست داشت با ملیسا باشه و بر تری خودشو به اون اثبات کنه . سینا دستشو گذاشت رو کیرش و در حالی که باهاش ور می رفت خنده اش گرفته بود . به خودش می گفت همه جور دیوانه دیده بودم جز این مدلشو . ولی منم دست کمی از اون دیوونه ها ندارم . این از کاسبی من که حوصله ام از بیکاری سر رفته و اینم از جر و بحث دو تا دوست قدیمی که این میگه من درست میگم و اون میگه حرف حرف منه . سینا به بستر رفت و سعی کرد که بخوابه . دیگه سر و صدایی نشنید . یه چند دقیقه ای گذشت .. دید یکی داره به در می زنه . قبل از این که بفهمه چی شده ملیسا رو دید که سریع اومد پیشش . -سینا امشب پیش من می خوابی . این رفیق ما واسه ما شر شده . میگه که یک زن هوسبازه . می تونه در هر شرایطی به شوهرش خیانت کنه . باید حال کنه کیف کنه . من همسرمو دوست دارم . ولی اون میگه زنا فرقی با مردا ندارن اگه آب ببینن شناگرای ماهری میشن . من می خوام بهم کمک کنی . اون رفته دوش بگیره . من اومدم اینجا .. چون در اتاق ما از چند طرف دستگاه و دوربین کار گذاشته و یه هارد هم تمام اتفاقا رو ضبط می کنه . فقط می خوام امشب خیلی طبیعی باشی . کاری نکنی که مهشید بفهمه من و تو با هم همدست شدیم . اگه بتونم ثابت کنم که حق با منه یه پاداش خوب پیشم محل داری .. -ملیسا جان اگه بخواهیم خیلی طبیعی نقش بازی کنیم نمی تونیم که مثل دو تا مجسمه کنار هم دراز بکشیم . البته من بیشتر حرفا رو می زنم یه حرکاتی انجام می دم که تو مخالفت خودت رو نشون میدی و این اشتیاق از سوی من باید باشه . حتی اگرم شده باید به بدن تو دست بزنم و تو هم باید همه اینها رو تحمل کنی . همش خودت رو کنار بکشی . ازم فاصله بگیری . باید به طور مصنوعی هم همو ببوسیم اون وقت کار دیگه ای نکنیم .. -اتفاقا مهشید هم خیلی از حرفاش شبیه توست . میگه اگه تمام زمینه چینی ها صورت گرفت و اون وقت کار به فینال نکشید و عمل آخر انجام نشد تو برنده ای . میگه من این اجازه رو به خودم میدم که برای سرکشی هر وقت که دلم خواست بیام بهت سر بزنم و تازه قرارمون هم بر این شده که دو تا شش ساعته باشه این امتحان . یکی از الان و یکی هم احتمالا فر داشب . ولی به من گفت که به تو چیزی نگم بابت امتحان . چون مردا که حریص میشن هیچی جلو دارشون نیست و سینا به طور طبیعی باید شوق و اشتیاقشو برای به دست آوردن تو نشون بده . . فقط حواست باشه سینا دست از پا خطا نکنی که میذارم زیر گوشت . و مهشید هم خودش متوجه میشه که از روی اجبار بوده . با این که بهترین دوستمه ولی همش میگه حرف حرف منه . سینا دیگه قاطی کرده بود . عجب بچه بازی راه انداخته بودند اونا . ملیسا حالا سوتینشو هم درآورده بود و اون شورت نازک نخ نمای صورتیش کونشو یک ضرب انداحته بود بیرون و کوسشو ورم کرده از طرف کونش به خوبی نشون می داد . سینا حس کرد که رگهای مغزش در حال ترکیدنه . از این که نمی تونه این زن بهشتی نما رو بگاد حسرت می خورد . تازه باید نقش هم بازی کنه و طوری هم به بدنش دست نزنه که مهشید جریانو بفهمه .-ببین سینا من دارم میرم . هر وقت مهشید بر گشت میام سراغت . یه چیز دیگه . وقتی که نصفه شبی با همیم اگه خواستی یه چیزی بهم برسونی خیلی کوتاه دو سه کلمه ای و خیلی هم آروم همو بغل می زنیم و زیر گوش هم می گیم یا تو اونو با کلمات عاشقونه قاطی می کنی . پسر داشت به این فکر می کرد که حالا که ملیسا دوست داشت که از یک هنر پیشه مردبی هوس استفاده بشه چه لزومی داشت یه جوان کیر کلفت هوس دارو با خودش بیاره . اینم از کس خلی ملیسا خانوم . شاید می خواست پیش مهشید کلاس بذاره و افه بیاد . دقایقی بعد مهشید از حموم بر گشته و ملیسا اومدن سراغ سینا . انگاری که داشتند داماد رو می بردند به حجله گاه . سینا داشت فکر می کرد که اگه این چیزا رو واسه شیرین یا یکی دیگه که مثلا بعدا همکارش شد تعریف کنه باورش نمیشه و فکر می کنه از خودش ساخته . حس می کرد که در کشور های خارج که سر مایه داراش از بیکاری کس خل بازیهای عجیبی دارن این مدلشو ندارن . مهشید روی صندلی و در فاصله چند متری اونا نشست . -مهشید جان اگه نیاز به بیان مطلبی هست می تونی به سینا جان اعلام کنی .. -نمی دونم گفتنش درسته یا نه . ولی فعلا بی خیالش . شاید بعدا گفتم . خب شما مثل دو تا عاشق و معشوق با هم سکس کنین . البته سینا جان اینو هم در نظر داشته باشد که ملیسای ما خیلی عاشق شوهرشه بدون اجازه اون آب نمی خوره . میگه اگه بخوام برم زیر کیر یکی دیگه شوهرم باید اجازه کتبی بده .. سینا از بوی خوش ملیسا مست شده بود . مقاومتش در حال در هم شکسته شدن بود . هر چند می تونست به اطراف سر کشی کنه و حتی تا سر مرز هم بره ولی اجازه رفتن به آن سوی مرزها رو نداشت .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
صفحه  صفحه 1 از 22:  1  2  3  4  5  ...  19  20  21  22  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

پسران طلایی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA