انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 11 از 12:  « پیشین  1  ...  9  10  11  12  پسین »

مامان بخش بر چهار


مرد

 
مــــــــــــــــــــامــــــــــــــــــــان بخش بــــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــار 100

اسحاق به طرز سفت و سخت و وحشتناکی داشت محجوبه رو می گایید .
-پسرم طوری اونو بکن که نیاز به بستری شدن نداشته باشه ..
هنوز ور رفتن با کیر ناصر رو شروع نکرده بودم . نگاه کردم به منصوره تا ببینم اون داره چیکار می کنه . منتظر بودم که اون و نوروز هم تکلیف خودشونو مشخص کنن بعد من کارمو با ناصر ردیف کنم . .. خوب حواسم به مادرش بود . منصوره دستشو گذاشته بود زیر بیضه شوهرش و بعد حرکت روی آلت رو خیلی به کندی انجام می داد که بهش اخطار دادم .
-ببین دخترت چه جور سخت داره گاییده میشه . الان نفر بعدی که اونو بفرستم سراغ یکی جناب احسان خانه .
-اصلا کی بهت گفته در این مرحله تو دستور بدی . باید اسحاق دستور می داد.
-این فضولی ها به تو نیومده . کاری نکن که من دستور بدم از همین حالا تر تیب تو رو هم بدن . زبون درازی دیگه بسه .
وووووییییی دو تا جهش آب کیر از کیر نوروز ریخت بیرون . تا رفتم منصوره رو هل بدم که دستش از رو کیر شوهرش بر داشته شه دیدم اون خودش زود تر دستشو کشید کنار . ظاهرا می دونست که اگه بخواد بازی در بیاره همون بلایی رو که سر محجوبه آوردم سر اونم میارم . با این کارای محجوبه گستاخ, باید به بی رحمی باهاش رفتارکرد . نوروز هم اعصابش خرد شد و رفت اون کنار و حالا من یه دو دقیقه ای واسه ناصر عربی رقصیدم که همون به تنهایی کافی بود کیرشو شق کنه . حتما فکر کرد که یه فرقی بین اون و اون دو تا قائل میشم که دو دقیقه ای رو عشوه گری کرده بودم . کور خونده بود . من به این آقا باج بده نبودم . کیرشو گرفتم توی دستم . با همون آلتش کار داشتم . کاملا تیز و کلفت بود .. پوستش هم خیلی نازک نشون می داد طوری که رگها و مویرگها رو در بعضی قسمتهای کیر به خوبی می شد دید . روغن مالی خوبی هم کرده بودم . اولش دو دستی با کیر ور می رفتم . اونو بین کف دو تا دستام قرار داده و از این رو به اون رو می کردم .
-این قدر عذابم نده . کاری کن که تا آخرش توی دستای تو خالی کنم .
-به وقتش که باشه همه دور هم حال می کنیم ولی این جا رو من از شما بیشتر انتظار داشتم .
حالا فقط یکی از دستامو دور کیرش لول کرده بودم و داشتم باهاش بازی می کردم . بازم شروع کرد به حرف زدن .
-اوووووففففف کیرم . ارغوان جون . من برای شما یه احترام خاصی قائلم زن منطقی و فهمیده ای هستین .
ناصر همین جور که داشت حرف می زد چشاشو هم باز و بسته می کرد. یه لحظه متوجه شدم یه پرشهایی داره در دست من صورت می گیره فوری دستمو کشیدم . چند قطره ای ریخته بود توی دستم و یک قطره هم سینه مو کثیف کرده بود . دستمو ول کردم .. اون با حرف زدن با من می خواست سرمو گرم کنه و بیشتر خیس کنه . کور خونده بود من از اون زرنگ تر بودم . اونو هم فرستادم بره پی کارش .. سه تایی شونو انداختم یه گوشه ای . اسحاق هم که کار محجوبه رو ساخته بود و فکر نکنم دیگه از دست این دختر کاری هم بر میومد . هر چند دلم می خواست یه چند ساعتی رو با اونا حال می کردم و حسن نیت خودمو نشون می دادم ولی از یک طرف خستگی و از طرف دیگه این که اونا زیادی پررو نشن نذاشت که من ادامه بدم .. ولی پسرا با محجوبه حال جانا نه ای کردند که در این میون منیژه هم داوطلب شد که در سکس شرکت کنه . خلاصه مهمونا رفتن خونه شون و من و پسرا خودمونو انداختیم رو تخت . از بس خسته بودیم تا چشامونو گذاشتیم رو هم دیگه رفتیم . رفتیم به خوابی عمیق . صبح که از خواب پا شدیم انگار تمام خستگی هامون در رفته بود . رفتم یه چیزی درست کنم بخوریم که دیدم چهار تا پسرا دور منو گرفتن که مامان ! مامان جونم ما اشتهای تو رو داریم که تو رو بخوریم هوس تو رو داریم . هیچی منو دیگه رو تخت خوابوندن .. دوست داشتم که هر چهار تاشون بیان و در یک زمان کیرشونو بکنن توی کس و کونم . این موضوع رو با اونا در میون گذاشتم و به خوبی از این طرح من استفبال کردن . رسیدیم به یک حالتی که کیر اسحاق رفته بود توی کون من . افشین و احسان کرده بودن توی کسم و اشکان هم فرو کرده بود توی دهنم . چه صحنه با حالی بود .. هیجان چهار کیرو با هم داشتن یه لذتی بهم داد که خیلی زود ار گاسم شدم .. ازشون خواستم که همزمان آبشونو خالی کنن به همون جایی که کیرشون درش قرار داره .. چه کیفی داشت . اشکان هم خالی کرد توی دهنم . اسحاق ریخت توی کونم و احسان و افشین هم آبشونو خالی کردن توی کسم بازم با اشاره حالیشون کردم که کیرو همون داخل نگه داشته باشن .. یه قسمتی از آب کیر در حال بر گشت به عقب بود و چند قطره ای هم روی صورتم قرار داشت .. در همین لحظه یه صحنه ای رو دیدم که نزدیک بود قلبم از جا وایسه . لحظاتی پیش صدای در اومده بود که هیشکدوممون دقت نکردیم که ممکنه از خونه ما باشه .. حتی در هال هم یه تکونی خورده بود ما اونو به حساب باد گذاشته بودیم . قلی شوهرم با یه زن خوشگل موبلوند چشم آبی سپید چهره احتمالا خارجی با لا سرمون ایستاده بود .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
مــــــــــــــــــــامــــــــــــــــــــان بخش بــــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــار 101

-واییییییییی اصلا نمی دونستم چه جوری با این شرایط روبرو شم . ولی اون زن کی می تونست باشه .. چه افتضاحی ! چه گندی ! از این بد تر نمی شد با این که کلی سرم بلا آورده بود و بار ها و بار ها زن بازی داشت و همین حالا شم یه زن امرکایی خیلی وسوسه انگیز ی رو با خودش آورده بود ولی من بازم یه استرس خاصی داشتم . ازش حساب می بردم . اون حالا حداقل پنجاه و دو سال سنش بود . یعنی شونزده سال بزرگ تر از من . ولی سفر خارج خیلی بهش اومده بود .. همه مون در همون حال هنگ کرده بودیم . هیشکدوممون نمی دونستیم باید چیکار کنیم . هم من و پسرام و هم اون قلی نامرد و اون زنی که حدس می زدم دوست دخترش باشه .. اون زن همش می گفت .. اوه مای گاد .. دهنشو باز می کرد و انگشت به دهان جالبی هم می گرفت .. قلی دو دستی زد توی سرش و دستشو آورد بالا تا بذاره زیر گوشم .. ولی اسحاق دستشو رو هوا گرفت .. در همین لحظه اون نامرد سرش گیج رفته در حال تلو تلو خوردن بود که اون زن به کمکش شتافت . بچه هام تازه از حالت شوک خارج شده بودند اونا دیگه باید کیراشونو ازم دور می کردند ... نفسهای قلی به شماره افتاده بود . با این حال زور زیادی داشت و به در و دیوار لگد می زد . پسرا که همه شون کیرشونو از توی کس و کون و دهنم بیرون کشیده بودند هر کدومشون به سمتی فرار کردند . البته دوست نداشتند که دست رو پدرشون بلند کنند . قلی پاهاشو رو زمین دراز کرده بود . پشتشو به دیوار تکیه داده بود .. مثل آدمای عزیز از دست داده هیهات هیهات می کرد . و سرشو از این سمت به اون سمت تکون می داد .
-چقدر پیش لیزا ازت تعریف کرده بودم . گفته بودم که زن ایرونی لنگه نداره .. زن من از همه شون بهتره . بهش گفته بودم که با همه بلاهایی که سرش آوردم بازم چشم انتظارمه و داره از چهار تا پسرام مراقبت می کنه . در این جا صداشو برد بالاتر ..
-آخ من چرا نمی میرم . اصلا چرا بر گشتم ..
یه ملافه ای رو هیکل لختم انداختم تا این جوری از اون حالت رسو ایی خارج شم .
-من چرا نمی میرم . اصلا برای چی زنده هستم . چرا .. من برای چی بر گشتم ..
از میون پسرام اسحاق تنها کسی بود که خودشو سپر بلای من کرده بود .. خیلی آروم زیر گوش من گفت مامان اون خجالت نمی کشه این جور داره از یه زن دیگه میگه .؟ یه عمررفته بود به دنبال زنای دیگه ما رو ول کرد و رفت . اون وقتا هم که بود ایران اصلا ما فکر نمی کردیم پدر داریم . حیف که احترام پدر واجبه و نباید دست روش بلند کرد وگرنه می دونستم چیکار کنم . خودش رفته زن گرفته .....
-چی ؟ اسحاق! قلی زن گرفته ؟ تو از کجا می دونی ..
-اینو از عمه شنیدم .. ..
دیگه امون ندادم به قلی .. هر چی از دهنم در اومد نثارش کردم ..
-مرتیکه آشغال عوضی تو خجالت نمی کشی ؟ بدون اجازه من میری یک زن امریکایی می گیری اون وقت ارث پدر هم طلبکاری ؟ یعنی من یه زن تنها چقدر باید بخورم و دم نکشم . . تو باید کف پای بچه هاتو ببوسی که اگه اونا نبودن من یک زن هرزه می شدم . این جور دوست داشتی که به خاطر نیاز های جنسی خودم راه بیفتم برم دنبال غریبه ها ؟ آره خوب بود ؟ اینا از خون و گوشت تو هستند . می تونی با این شرایط کنار بیای . خودتو چیکار کردی . رفتی با یک زن امریکایی ازدواج کردی ؟ اونم بدون اجازه من ؟
-ارغوان پوست از سرت می کنم . میدم سنگسارت کنن .
-شاهدت کیه .. تو و این زن ؟ پدرت رو در میارم . میگم تو قصد توطئه بر علیه جمهوری اسلامی رو داشتی و رفتی یک زن مرگ بر امریکایی رو گرفتی . ما الان در حال مبارزه با امریکاییم . تازه می خوای تهمت هم به من بزنی . اینو هم یادت باشه تقریبا نود درصد اموالت به نام منه . اختیار تامش با منه .. اون ده درصد رو هم که میشه یه قسمتسو به عنوان مهریه ام بر دارم .یه مقدارشو هم به عنوان ضرر و زیان و خسارت ومیندازمت زندان مجبور میشی همه رو ببخشی . کور خوندی این منم که ازت تقاضای طلاق می کنم . تو خجالت نمی کشی ؟ قلی کاری نکن که جلو این لیزا خوشگله آبروتو ببرم . ازم ارث پدر طلبکاری ؟ به من بگو تا حالا با چند تا زن بودی . من فقط با این چهار تا بودم . چهار تا پسرام . یکی از یکی گل تر . پسرایی که نذاشتن مادرشون به گناه آلوده شه .. ببینم این لیزا خانوم می دونه که نود درصد اموالت رو به من بخشیدی ؟ فکرشو نمی کردی که یه روزی این جوری گیر بیفتی ؟ الان همین خونه ای هم که مادرش هستیم به نام منه . تو به چه اجازه ای وارد این خونه شدی .. می دونم چیکارت کنم ..
-حالا داری منو تهدیدم می کنی ؟
-من به همون شیوه تو با تو بر خورد می کنم .
ملافه رو از روم انداختم .
- تو و این خیابونی ارزش اینو ندارین که من احترام شما رو نگه داشته باشم .. پسرا بیایین بیرون تا این دو نفر ببینن که چه کیر هایی وارد کس و کون و دهنم شده .. بیا .. تو و لیزا بیایین جلوتر ..
-روسپی بس کن ..
-اگه روسپی بده پس چرا تو با هاشون طرف میشی .. مرد هرزه .. روسپی و فاحشه خودتی .. من بیشتر از حقم نخواستم .. برو گمشو .. برو ازخونه ام بیرون .. دیگه حق نداری پاتو بذاری اینجا ..
لیزا بد جوری به کیرای پسرام زل زده بود .. راستش من به او حسادتم شده بود که قلی یه زنی جوون تر از منو به عنوان همسر دومش انتخاب کرده بود ..
-ارغوان من باید سیتی زن می شدم ..
-آشغال .. برای من چه اهمیتی داره که تو می خواستی سیتی زن بشی یا اورینت بشی یا سیکو .. خبر مرگت مگه زن نداشتی چهار تا بچه گل نداشتی که دو تاشون دارن پزشکی می خونن و دو تا شون هم مهندسی ؟ ...
قلی تازه چشش افتاده بود به لیزا که داره کیر پسراشو ورانداز می کنه . دستشو کشید و از خونه رفتن بیرون .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
مــــــــــــــــــــامــــــــــــــــــــان بخش بــــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــار 102

-بچه ها حالا باید چیکار کنیم .
اسحاق : مامان اون شکایتی رو که همیشه می خواستی بکنی و پشیمونم می شدی حالا بکن .. اینو هم اضافه کن که یک زن امریکایی گرفته و آب و تابش بده.
-تو مطمنی که اون زنشه ؟
-اینو عمه می گفت .. خلاصه در اصل قضیه که اون ولت کرد و رفت شکی نیست . منم استشهاد محلی جمع می کنم . تازه ویزا و پاسپورت و خروجی ورودی ها هم مزید بر علته .. ما هم تایید می کنیم . چی می خواد بگه . اون که نمیاد بگه تو با پسرات ار تباط داری و تازه شاهدش کو ؟
-پس برای چی شکایت کنیم؟
-مامان کار از محکم کاری عیبی نمی کنه . بابا قلی رو می شناسمش که از اون هفت خط هاست اومدیم و یه راهی پیدا کرد که اون یه طوری بتونه حرفاشو بزنه و یه جوری ازمون شکایت کنه .
اشکان : ولی مامان عجب زن بابای خوشگلی داریم !
-یک بار دیگه این حرفو زدی نزدی .. ببینم نکنه گلوت پیشش گیر کرده . فکر کردین اونو هم می تونین مث من هاپولی کنین ؟ اون مثل مادرتون نیست که به شما رو بده ..
افشین هم واسه این که اذیتم کنه گفت مامان نا مادری مثل مادر آدمه .
-یعنی دوست دارین با اونم باشین ؟ اون شوهر داره.
-مگه شما نداشتین ؟
-نه من کجا شوهر داشتم . شما هم وقت گیر آوردین که رو اعصاب من راه برین . مثل این که خوشتون میاد منو اذیت کنین .
-لذت می بریم مامان ..
-چقدر هم بد شد . این لیزا هم منو دید . حتما فکر می کنه ما در ایران خودمون چه خلافها که نمی کنیم . در حالی که نمی دونه واقعا آدمای بی شیله و پیله ای هستیم .
خلاصه شکایت رو خیلی سریع تنظیم کرده تحویل دادگاهش دادیم که رسیدگی به اون کلی وقت بگیره و قلی هم هوس گرد و خاک کردن به راه نندازه . لعنتی عوضی ما الان با امریکا در حال جنگیم و سی و شش ساله داریم مبارزه سخت می کنیم. میاد واسه ما زن امریکایی می گیره ؟ تا وقتی که شکایتم ثبت شه و کار های قانونیش انجام شه اصلا حال و حوصله سکس با پسرامو نداشتم . به این پسرا هم گفتم که اگه یه وقتی خونواده نوروز خان گرد و خاک بلند کردن و این هوس به سرشون افتاد که سکس داشته باشن به اونا بگن که فعلا تا یه مدتی معاف هستیم .. بگین دکتر اعلام کرده ارغوان ممنوع السکس شده . با این که می تونستم قلی رو مثل موم در دستای خودم بگیرم ولی اون از اون مار مولک هایی بود که مار در آستین داشت . برای فرار از هر راهی یه فکری به سرش می رسید . حالا چه جوری می خواست خودشو از این مخمصه نجات بده معلوم نبود . ولی پاک آبروم رفته بود . همین ده درصد سرمایه قلی هم کم چیزی نیست . هر چند در برابر اون چیزی که به من رسیده چیزی نشون نمیده . ولی با همه اینا و این که استرس داشتم ولی بهترین راه نجات برای جلو گیری از افسردگی این بود که با پسرام سکس داشته باشم . اخلاق منو که می دونستن به شیوه های گوناگون با من ور می رفتن . از هر وقت و بی وقتی استفاده می کردند تا عشق و هوس ودوستی خودشونونشون بدن .
-اسحاق عزیزم تو با این کیرت بیشتر از بقیه داداشا به من حال میدی . خیلی دلم می خواد بریم و دریکی از این آپارتمانهای تهرون خودمون زندگی کنیم . یا یکی از اون خونه های ویلایی شمال شهر ..
-ولی مادر هیشکدوم به قشنگی و سرسبزی اینجا نمیشه .
-اما بوی خون میده .
-مامان این جا مال توست .. مال تو ..
-هنوزم باورم نمیشه اون نامرد چه طور راضی شده که بدون اجازه من بره زن بگیره
-مامان این قدر خودت رو خسته نکن و به چیزای منفی هم فکر نکن . گیریم که پدر این یک زن دیگه رو هم نمی گرفت آیا این دلیل می شد که با زنای دیگه رابطه نداشته باشه ؟فرض کن لیزا هم یکی از اون زناییه که تو از وجودش مطلع نیستی .
-من نمی دونم چی شده که شما این روزا خیلی هوای زن باباتونو دارین . کاری می کنین که دیگه پیش شما نخوابما . شنیدم که احسان رفته خونه پدری قلی خان .. ببینم بوی شکار رو شنیدی ؟ اگه ببینم سر سوزنی گلوتون پیش این زنه گیر کرده منم میرم شوهر می کنم . با نود درصد ملک و املاک و سر مایه ای که باباتون به اسم من کرده و فکرشو نمی کرد که یه همچه روزی واسه اون شاخ شم .
یه روز به قصد کاری رفتم طرف تهرون که می دونستم کارم تا شب هم طول می کشه . از بچه ها خواستم که مراقب امور باشن .. یه کاری بود مربوط به یکی از مستغلات .. نزدیک تهرون بودم که فهمیدم یه مدرکی رو جا گذاشتم .. وقتی در خونه رو باز کرده و رفتم بالا به قسمت پذیرایی خشکم زد .. فقط مات مونده بودم و داشتم صحنه رو نگاه می کردم .نه پای فرار داشتم و نه نای پرخاش .. پسرام چهار تایی شون داشتن با لیزا حال می کردن ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
مــــــــــــــــــــامــــــــــــــــــــان بخش بــــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــار 103

افشین و اشکان مستقیم کرده بودند توی کس و کونش .. اسحاق کرده بود توی دهنش .اجسان هم داشت با سینه هاش ور می رفت . من لجم گرفته بود . یعنی اون زن جای مادرشونو گرفته بود یا جای دوست دخترشونو ؟ من واقعا نمی دونستم . طوری وسط پذیرایی سرگرم بودن که اصلا متوجه نشدن من یه لحظه اومدم و خودمو کنار کشیدم . فقط یه دو متری حرکت سریع لازم بود تا از پشتشون رد شم که منو نبینن و خودمو برسونم به یکی از اتاقا . توان رفتن نداشتم . زورم کشیده شده بود . صبر کردم تا خودمو بگیرم . فکر خاصی به ذهنم رسیده بود . این که از این صحنه فیلم بگیرم و اونو نشون قلی بدم و بگن بفر ما .. اون که به من می گفت جنده بیاد و ببینه زنش دست هرچی جنده رو از پشت بسته . روسپی امریکایی . راست همیگن که امریکا خیلی پیشرفته تر از ماست و در مورد همه چی از ما جلو تره . اشک از چشام در اومده بود . اصلا این انتظارو از پسرام نداشتم . ولی نشستم و با خودم فکر کردم گفتم ارغوان این پسرا که غیر از تو چهار تا زن همسایه رو گاییدن اونم جلو چشای خودت . حالا این وضعیت فرق می کنه . فکر کنم بیشتر به خوشگلی و چشای سبز روشن و پوست سفید اون زن حسودیم شده بود . اما به نفع منم تموم می شد این که می تونستم این فیلمو نشون قلی بدم و خوب حالشو بگیرم . زنه پررو چهار تا کلمه یاد گرفته بود همش داشت اونا رو تکرار می کرد . خودمو پیدا کردم .. رفتم اتاق روبروشون . از لای در تا اون جایی که می شد حتی کج دار و مریض شروع کردم به فیلمبرداری . این زن اصلا سیر بشو نبود .. کیر رو درست تلفظ می کرد .. ولی به کسش اشاره می زد و می گفت کاس ... لعنتی یه کاسی بهت نشون بدم که تو و قلی هر دو تاتونو دیپورت کنن . ولی من که نمی تونستم فیلم گاییده شدن یک امریکایی رو به دست چهار تا ایرونی نشون بدم . هر چند شاید دولت به من تشویقی می داد و به بچه هام . در یکی از این صحنه ها احسان رفته بود پشت لیزا .. پاهاشو انداخت رو شونه هاش . سرشو گذاشت وسط کون و شکاف و چاک کون لیزا و زبون زدن کس و سوراخ کونشو شروع کرده بود . پاهای لیزا رو طوری به دو طرف باز کرده بود که من تعجب کردم که چطور شده که اون هنوز چاک نخورده . این زن عین ماهی بود . خوش اندام و زیبا . کاملا مشخص بود که به خاطر پول و سر مایه قلی به پر و پای اون پیچیده . مثل دولت نامردش فقط اقتصادی فکر می کرد . ولی حالا که خودشو پیچونده بود به پر و پای بچه هام دیگه از نقطه نظر شخصی و کیف و حال خودش وارد عمل شده بود .
-جووووووووون .. اسحاق کس و کونو می بینی ؟ اندامو داری ؟
اسحاق : ببین احسان مامان اندامش یه سفتی و کلاس دیگه ای داره . این درسته خوشگل و خوش پوسته ولی اگه یک سال اونو به همین صورت بکنی وا میره . بیشتر به درد این می خوره که پشت ویترین باشه . ولی من که خیلی دارم با هاش حال می کنم .
احسان : این خصلت ما مرداست که با هر زنی که حال می کنیم لذت می بریم .
لیزا که حالیش نمی شد اونا چی دارن به هم میگن مدام غر می زد و به زبون انگلیسی یه چیزایی می گفت که فقط از فک گفتن اون می فهمیدم که دوست داشت اونو بیشتر بکنن و با کیر به اون صفا بدن . خودشو انداخت رو زمین و مثل یه ماهی از دست احسان در رفت . رو کرد به چهار تا پسرام . اسحاق وقتی اومد و کنارش قرار گرفت دستشو گذاشت رو سینه اسحاق . خیلی آروم اونو رو زمین دراز و طاقبازش کرد و رفت روش نشست . دلم می خواست در این صحنه وارد کار زار شم . نمی دونستم چرا راجع به اسحاق بیشتر احساس حسادت می کردم . شاید به این دلیل که اون در سکس خیلی قوی تر بود من دلم نمی خواست که اون غیر من به بقیه توجه زیادی نشون بده . کون سفید و متوسط لیزا رفت روی کیر اسحاق قرار گرفت . حرکات کون و تماس کس و کیر اون دو نفر شروع شده بود .
-اووووووففففففف .. لیزا .. ایزا جون یواش تر .. چه کس با حالی ... بچه ها این کس یه ورمی داره بالاش که آدم دوست داره درسته اون قالبو بذاره توی دهنش . اووووووففففففف خیلی با حاله .. لیزا همچنان با سرعت روی کیر اسحاق حرکت می کرد . کیر کلفت احسان قطر و حلقه کس لیزا رو طوری باز کرده بود که دیدن این صحنه بیش از حد منو حشریم کرده بود. دوست داشتم منم برم اون وسط و زیر کیر پسرام دست و پا بزنم . .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
زن

 
مــــــــــــــــــــامــــــــــــــــــــان بخش بــــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــار ۱۰۴

احسان اومد و از پشت کرد توی کون لیزا .. دو تایی داشتن این زن امریکایی رو می کردن و منم همچنان به حلقه کس لیزا و کیر اسحاق خیره شده بودم که داشت زن باباشو می کرد . ننگ بر تو امریکا .. ننگ بر تو زن امریکایی که اومدی و داری بین من و پسرام فاصله میندازی . وقتی این بچه ها داشتن زنای همسایه رو می کردن من تا این حد ناراحت نشده بودم . اشکان و افشین این بار رفته بودن به طرف صورت لیزا . این زن انگاری خوشش میومد . کرم داشت . باید چهار نفری خارششو می گرفتن . اشکان کیرشو از ته نگه داشته و اونو به صورت لیزا می زد . زن هم مرتب دهنشو باز می کرد و مثل سگی که در جستجوی استخون باشه به دنبال کیر اشکان می گشت . بالاخره اشکان کیرشو فرو کرد توی دهن لیزا .. حالا نوبت افشین بود که کیرو بزنه به سر و صورتش .. یهو دیدم لیزا چه جور داره جیغ می کشه .. احسان بد جوری کرده بود توی کونش و من از این حرکتش خوشم اومد . حال کردم . دلم خنک شد .. با این حال کیرشو نگه داشت و زیاد حرکت نداد که لیزا دردش نگیره ولی با دست مالی کردن های زن یواش یواش آرومش کرد و یک بار دیگه کردن کونشو از سر گرفت .. کیر اسحاق مثل موشک زمین به هوا سوراخ کس لیزا رو شکافته و پی در پی باحرکات انفجاری خودش اون زنو به مرحله جنون رسونده بود .. لیزا انگار از گاسم شده بود .. و یه چند تا کلمه فارسی رو هم ظاهرا یاد گرفته بود . برای جاهایی که به دردش بخوره و بتونه به طرفش چیزی حالی کنه اول کیر اشکان رو از دهنش در آورد . .
-آب بده .. ایسحاق .. ..
احسان : داداش مثل این که اون ار گاسم شده .. بیا دو تایی مون خالی کنیم .. و اون دو تا یه بار دیگه بهش حال بدن ..
-من سیر نشدم ..
-فکر کردی لیزا سیر شده ؟
-اون دست کمی از مامان نداره . اگه تا فردا اونو بکنیم همین جور حرص داره .
لعنت بر شما بچه ها . پشت سر من دارین صفحه می ذارین . عصبی شده بودم . یه حالی از شما بگیرم .. از همون مسیری که اومده بودم بر گشتم .. زنگ زدم واسه قلی -آقا سلام !
-ببینم کاری داشتی ؟ توکه همه چیزو ازم گرفتی و داری به ریشم می خندی.
-آقای بی ریش . زن و بچه ات رو ول کردی و سراغت نبود .. تازه توایران هم که بودی همش به دنبال تفریح و خوشگذرونی خودت بودی .. من باید خیلی وقت پیش ها این کارو می کردم . تاره به غریبه ها که کس ندادم . بچه های خودت بودن . از تخم خودت بودن . هر خلافی که از آب در اومدن از همون رگ و ریشه تو هستن . بابا رو ببین بچه هاشو هم ببین . اصلا منو به حرفم گرفتی پاک یادم رفت که چی می خواستم بم . اصلا تو لیزا رو واسه چی گرفتی ؟ تو که می خواستی بر گردی ایران و هر چند ماه در میون اقامتت رو با یه کلکی تمدید می کردی اصلا برای چی دوباره زن گرفتی -لیزا زن مهربونیه . اون منو برای پولم نمی خواد . خلاف تو که همه دارو ندارمو گرفتی و به فکر خودت هستی و چند روز دیگه هم حتما از دواج می کنی . ولی اون بهم وفا داره .
-خفه شو آشغال . تا دیر نشده خودت رو با هلی کوپتر هم که شده برسون این جا و ببین همون زن وفا داری که بهش می نازیدی داره زیر کیر چهار تا پسرات دست و پا می زنه . چه حالی می کنه! چه عشوه ای می ریزه ! دستت درد نکنه قلی . اگه من پس از سالها صبر و تحمل رفتم و با چهار تا پسرام حال کردم که مقصرش تو بودی این زن جدید تو همون اول داره حال می کنه . اون توی میان سال و به اول پیری رسیده رو می خواد چیکار کنه . کیر تو بهش حال نمیده . عوضی بیا و ببین اونی که بهش می نازیدی در چه حالیه . اون وقت اون بقیه اموالت رو که می خواستی به اسم اون بکنی نمی کنی و تقدیمش می کنی به من . فهمیدی ؟ حالا به اسم من نکردی اونا رو به اسم بچه هات می کنی تا زمانی که زنده هستی اختیار فسخ این واگذاری رو داشته باشی . کسی نتونه به توی آقا قلی بگه بالای چشت ابروست ... اوه قلی .. قلی .. کجا رفتی .. چرا چیزی نمیگی .. اون گوشی رو قطع کرده بود و احتمالا داشت به این سمت میومد . طاقت شنیدن اینو نداشت که لیزا این جنده امریکایی داره زیر کیر پسراش دست و پا می زنه . حقش بود . آخر و عاقبت مرد طمعکار و هوس باز و زن باز باید همین باشه که زنش هم بره با دیگران باشه. .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــــــــــــامــــــــــــــــــــان بخش بــــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــار ۱۰۵

اصلا نفهمیدم قلی خودشو چه جوری رسوند به من و خونه ای که یه روزی به اسم اون بود و حالا مال منه .
-اوهوی کجا با این عجله .. فکر کردی من حرصم نگرفته ؟ فکر کردی که من دلم واسه تو سوخته ؟ همین دم در باش چهار کلام حرف باهات دارم . تو اصلا واسه چی با این جنده ازدواج کردی ؟ ازت شکایت کردم . اون ده درصد دیگه رو هم از چنگت در میارم هیچ میندازمت زندان آب خنک بخوری . تو هنوز ارغوانو نشناختی . ار غوان اون دختر بچه ساده و کوچولو موچولوی دیروزی نیست که از رو اجبار بیاد زن تویی بشه که سن باباشو داشتی .. فکر نکن دلم واسه تو سوخته .. واسه خودم سوخته که بچه بزرگ کردم و حالا باید بیام ببینم که این جوری خودشونو اسیر یه جنده خارجی کردن .. زن بابای نکبت بابای نکبتشونو دارن میگان .. ببینم اصلا آزمایش ایدز از این جنده گرفتی ؟ نگو اون یک هرزه نیست . اگه خیلی پاک بود که دیگه این جور زیر کیر این پسرا نمی رفت . چیه قلی ... مال تو دیگه کار نمی کنه و اون لیزا جونت هوس کیر تازه رو داشت .. تو که قبلاایران بودی کبکت خروس می خوند . کمتر آخر هفته ها تو رو توی خونه خودت و پیش بچه هات می دیدیم . بچه ها میگن ما اصلا بابای خودمو نو نمی دیدیم . حالا همون بچه ها ممنون دار تو هستند . چون براشون دو تا زن جور کردی . پسرانی که دو تا زن بابای خودشونو می کنن . باهاش حال می کنن . مادر و نا مادری .
قلی داشت آتیش می گرفت .
-دلم واست می سوزه . اگه دختر می داشتی می تونستی دق دلی خودتو سر اون خالی کنی .. راهی نمونده جز این که من و تو بریم خودمونو برسونیم به اونا و شریکشون شیم . باید خونسردی خودمونو حفظ کنیم . چند روز پیش بچه هام استرس داشتند از این که نکنه اموالی از تو که به نام من شده رو بهت بر گردونم .. بچه هام دچار کابوس شده بودند . حداقل قضیه اونی رو که تا این جای کار می دونم اینه که اونا تو رو به خاطر خودت دوست ندارن . چون تو پدر خوبی برای اونا نبودی . پسرات می ترسن که من باهات آشتی کنم و با وجدان شم و املاکتو بهت پس بدم . الان می خوام اونا رو بترسونم . فکر می کنن که با تو صمیمی شدم .. من و تو با هم لخت میشیم و میریم توی جمع اونا .. یک سکس دسته جمعی انجام میدیم.
-اولا شاید اونا موافق نباشن .. در ثانی چه چیزی رو می خواهیم ثابت کنیم و از این کارمون چه عایدمون مبشه ؟
-در ین که اونا موافق این کارن شک نکن . زن جنده تو وقتی که داره با چهار تا پسرام حال می کنه مطمئن باش که از تنوع هم خوشش میاد .سعی کن خودت رو خونسرد نشون بدی .. و این که اون متوجه قدرت تو میشه ..
-ببینم تو یعنی می خوای به من کمک کنی ؟
-کور خوندی شکایت من سر جاش باقیه . اگه شوهر درست و حسابی می داشتم چرا خودمو مینداختم زیر کیر چهار تا پسرام که این جور آبرومو پیش شما دو تا کثافتا ببرم . هر چند شما از بس لجن و کثیف هستید که من هر چی باشم به گرد شما هم نمی رسم . دلم برای خودم می سوزه . می خوام پسرا بدونن که منم می تونم . قلی اگه بدونی وقتی که ازت جدا شدم می خوام برم عشق و حال .. چهار تا کیر پسرا منو حسابی رو فرم آورده سر حالم کرده .
خلاصه خودمم دلم می خواست حال پسرا رو بگیرم و اونا رو بترسونم از این که بابا باشون آشتی کردم .. من و قلی لباسامونو در آوردیم و با قدم اولی که به سوی اونا بر داشتیم یه خورده عقب نشینی کردن ..
-پسرا چرا به من و باباتون اطلاع ندادین که ما هم بیاییم و شریک سکس همدیگه شیم اون پنج تا یکه خورده بودند . بیش ار همه لیزا ناراحت و گرفته نشون می داد . هوس کیر تازه و جوون داشتن این درد سرا رو هم داره . فکرشو نمی کرد که قلی بیاد این جا و اونو با پسرا گیرش بندازه .
-بچه ها حالا تنهایی می خورین و ما رو خبر نمی کنین ؟ به ما هم می گفتین که دیگه این جوری سر زده نیاییم دیگه .
رنگ و روی بچه هااز حرفای من زرد شده بود . قلی هم چند کلمه ای دست و پا شکسته با این لیزا صحبت کرد .. یه چشمکی به قلی زدم یه اشاره ای به اسحاق که در لحظه ورودمون کیرش توی دهن لیزا بود کرده و ازش خواستم که رو زمین و به صورت طاقباز دراز بکشه .. دلم می خواست دو تا می ذاشتم زیر گوشش ولی خونسردی خودمو حفظ کردم .. چون این بهترین راه مقابله با اونایی بود که فکر می کردن خیلی زرنگ بازی درآوردن .. ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــــــــــــامــــــــــــــــــــان بخش بــــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــار ۱۰۶

بچه ها ماتشون برده بود . لیزا باورش نمی شد که من اومده اونا رو غافلگیر کرده باشم . دستاشو به دو طرف باز کرده بود و با لحنی حاکی از تعجب یه چیزایی می گفت که بیشترش قلی متوجه می شد . شایدم پسرام یه چیزایی می فهمیدن ولی من برام فرقی نمی کرد که اونا چی میگن . خیلی عصبی بودم . با این که از دیدن سکس لیزا و این که حال قلی گرفته شده بود خیلی خوشحال بودم ولی از این که می دیدم شاید نو که اومده به بازار کهنه شده دل ازار حرصم می گرفت . با حرص و خشم رو کیر اسحاق نشستم . لیزا بو بر دار شده بود که باید یه کاسه ای زیر نیم کاسه باشه . می دونم اون با غیرت و تعصب ایرانی آشنایی داشت و می دونست که مرد ایرانی چقدر نا موس پرسته .. . اسحاق چهره تو هم رفته منو دید واسه این که جو رو عوض کنه سعی کرد با پدرش حرف بزنه . هر چند قلی هم دل خوشی از اون نداشت .
-پدر اگه دوست دارید شما بفر مایید زیر, من میرم پشت مامان ..
عصبانی شده گفتم
-پسر از کیسه خلیفه می بخشی ؟ لازم نکرده ادای بچه هایی رو که به باباشون احترام میذارن در بیاری . اون جایی که باید احترام بذاری این کارو نکردی و حسابی ما رو رو سیاه کردی . ..
خودمم داشت خنده ام می گرفت . آخه اسحاق با گاییدن من و لیزا که هر دو تامون زن های پدرش بودیم به اون بی احترامی کرده بود و این جور نصیحت کردنای من هم به نوعی شبیه فیلم بازی کردن بود . قلی کیرشو گذاشت سر کون من ..
-قلی خشکه . برو از رو میز توالت من یه چیزی بیار سر این سوراخو چربش کن ..
-ولی از بیرون به نظر می رسه کارکرد زیادی داشته و خشک هم بتونم اونو بکنم .
-توهین نکن قلی وگرنه تحریمت می کنم . حالا بهت اجازه دادم که منو بکنی روت دیگه این قدر باز نشه . در ضمن فکر نکنم که تقاضای طلاق خودمو پسش می گیرم .
قلی رو هم مثل موم توی دستای خودم گرفتم . این کیفو هم می کردم از این که لیزا می دید که شوهر جون جونی اون چه جوری و با چه هوسی داره کون منو می کنه . خوشم میومد . لذت می بردم . زن عوضی .. یک شبه می خواست صاحب همه چی بشه . درسته که خیلی از این سر مایه ها و ملک و املاک رو قلی از پدرش به ارث برده بود ولی بسیاری از اونا رو از مدیریت من هم به دست آورده بود و اگه من نبودم همون داشته های اولیه خودشو هم از دست می داد . خودمو رو کیر اسحاق حرکت می دادم . قلی هم پس از این که کون من و کیر خودشو چرب کرد یواش یواش سر کیرشو به سوراخ کونم فشار داد و راه رو برای ورود کیر باز کرد . با این کیر هایی که نوش جون کرده بودم دیگه در برابر کیر قلی کار سختی نداشتم . اشکان و افشین و احسان هم کارشون با لیزا تحت الشعاع سکس ما سه نفر قرار گرفته بود .
قلی : چه طوره ارغوان ؟ کیرم بهت حال میده ؟
-آخخخخخخخخخ قلییییییییییی اوووووووففففففففف .. آتیشه .. آتیشه داره منو می سوزونه ..
پیش لیزا ایف و اوف می کردم تا بیشتر دلشو ببرم . کثافت .. حس حسادت زنونه اونو بر انگیخته بودم . بذارم بفهمه که من چه دردی می کشیدم وقتی که برای اولین بار اون و قلی رو با هم دیده بودم . این انصاف نبود که من این جوری بسوزم . همچنان به نالیدنهای خودم ادامه می دادم .
قلی : خوب بلدی فیلم بازی کنی . من اون ار غوان قبل از رفتن رو نمی بینم . تو الان به خوبی داری کیر اسحاق رو نوش جون می کنی و من دارم می بینم که این پسر حسابی با رشد کیر خودش داره به تو حال میده .وقتی اون هست تو چطور داری از من لذت می بری ؟
-هر کیری یه هیجانی داره عزیزم .. درست مثل این می مونه که هر کوسی هم هیجان خاصی داره . همون جوری که تو با وجودداشتن من به دنبال زنای دیگه بودی و یه زن دیگه هم گرفتی . من تعجب می کنم که چه طور با همه زرنگی ها ت رفتی و خودت رو اسیر کردی . مگه این لیزا به همین سادگی دست از سرت بر می داره ؟چیه عزیزم قلی جون به من بگو چی می بینی .. اووووووووففففففففف کیرت رو آروم آروم رو به جلو حرکتش بده و آروم آروم بکشش عقب .
-این جوری خوبه ؟
- آره . راستشو بگو به کیر پسرمون اسحاق حسادت می کنی ؟ یادم میاد وقتی که به دنیا اومد و خب اولین بچه ما هم بود تو چه جوری با شومبولش بازی می کردی و می گفتی که این پسر ریزه میزه عجب کیر کلفتی داره .. یه روزی یه چیز عجیبی در میاد ؟
-و تو هم که مادرش بودی گفتی خوش به حال زنش .. حالا خوش به حال مادرش شده ..... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــــــــــــامــــــــــــــــــــان بخش بــــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــار ۱۰۷

کیر قلی وقتی وارد کونم شد یه حس غریب و عجیبی بهم دست داده بود . یه حسی که انگار داشتم یه کیر تازه می خوردم . به زمانی فکر می کردم که با همه مشکلات و اختلاف سنی که با اون داشتم بازم به دنبال خلاف و خیانت نبودم ولی دیگه این اواخر اون با کاراش عرصه رو بر من تنگ کرده بود . با این که از حرکت کیرش به عنوان یه تنوع در کونم لذت می بردم ولی از این که اسم مردی رو به عنوان شوهر یدک بکشم عذاب می بردم . حس می کردم دارم شکنجه میشم . شاید هم از اون جایی که جامعه ما هر غلط کاری در این زمینه رو برای مرد نادیده می گیره و به زن بهایی نمیده من دچار این حس شده بودم . من اگه از قلی جدا می شدم به عنوان یک مرد بیگانه می تونستم لذت بیشتری از اون ببرم تا این که بخوام به این وضع ادامه بدم . دیگه اون با همه کثافتکاریهاش زبونش تا این حد رو من دراز نبود .
-نهههههههه اسحاق .. بد جنس .. چه جوری و با چه حالی داری منو می کنی ؟! تو هنوزم جون داری ؟ چرا رفتی و با لیزا بودی ؟ دلت اومد مادرت رو دور بزنی ؟
قلی : ارغوان ! طوری صحبت می کنی که اسحاق شوهرت بوده و بهت خیانت کرده . من از همه شما بیشتر ضرر کردم . اون هر دو تا زن منو گاییده . این جا این من هستم که باید گله داشته باشم .
-پس من از کی باید گله کنم به کی باید بگم که شوهرم همش به دنبال زنای دیگه بود ؟ اسحاق : مامان ! بابا ! حالا بیا اختلافات رو کنار بذاریم واز زندگی لذت ببریم . شما کیف نمی کنین ؟ مامان الان دو تا کیر اصلی و درجه یک رفته توی تنت . این قدر سر به سر بابای دوست داشتنی ما نذار ....
-قلی ! حواست باشه . اگه اون چندر غاز اموال تو رو هم از چنگت در بیارم یک ریال از این مال و منالی رو که از تو به من رسیده بهت پسش نمیدم . کل مهرمو ازت می گیرم ازت خسارت می گیرم به خاک سیاه می نشونمت . واسه ما میری زن می گیری ؟
جوش آورده بودم . بیشتر از این که حرص بخورم چرا قلی رو من هوو آورده از این ناراحت بودم که این افسونگر با فتنه گریهاش پسرامو به دام خودش کشیده و من دیگه گزینه همیشگی پسرام نیستم . خیانت رو خیانت . دلم می خواست بازم برم و با مردای دیگه رابطه بر قرار کنم تا همون جوری که به قلی ثابت کردم که ناتوان نیستم اینو برای اون چهار تا پسر هم اثبات کنم .
-مامان ! آروم باش . ببین کیر من چه جوری می رسه به ته کست و هر چی رو که اون داخله جمعش می کنه می کشه بیرون ؟ اینا همه لذت و هوس توست . به وقت سکس باید به سکس فکر کرد . به هیجان . به لحظات قشنگ زندگی ..
قلی ساکت مونده بود . اون فکرشو نمی کرد که با این شرایط روبرو شه . کیف می کردم حالش این جوری گرفته شده بود .ما دو تا زنو مالک خودش می دونست . در حالی که هم من و هم لیزا در حال حاضر پنج تا مرد داشتیم که به ما حال بدن و ازمون لذت ببرن . تازه رفت حواسم جمع و جفت کار خودم بشه که دیدم لیزا چه جور داره با اون سه تا پسرام حال می کنه .. به شدت داشتم لبامو می جویدم . زنیکه جنده . اومده پنج تا مرد رو از چنگم در آورده و چشم طمع به مال منم دوخته . قلی نابودت می کنم . این امریکایی ها رو من می شناسم . هر طرف که باد بزنه میرن . سال 57 که دید مردم انقلاب کردن فوری خودشو انداخت داخل و انقلاب رو تبدیل به یک کودتا کرد . یک کودتای خزنده که منافع خودشو در بر داشت . حتی داخل آخوندا نفوذ کرد .. سرمایه داری و امپریالیسم رو رواج داد . این کثافتا از دولت خودشون یاد گرفتن . هنوزم دارن خون دنیا رو می مکن . روسیه هم از اونا بد تر ..
اسحاق : مامان زن بابا رو نگاه کن ! اصلا به سیاست کاری نداره . راحت داره حالشو می کنه . انگار نه انگار که اتفاقی افتاده . انگار که همه چی آرومه
-چرا آروم نباشه . چرا واسه اون آروم نباشه ؟! دست خالی اومده خودشو به قلی چسبونده . حتما یه وعده وعیدی رو از این زردک از این مردک از این احمق دریافت کرده که با اون همه خوشگلی و جوونی خودشو تقدیم بابای پا به سن گذاشته ات کرده .-بابا این رنگ موخیلی بهت میاد .
-میمون هرچی زشت تره بازیش هم بیشتره .
لیزا همچنان زوزه می کشید ..
-اوووووووواوووووووو فک می , فک می ...
قلی : نزدیکه .. نزدیکه . هر وقت می خواد ار گاسم شه این حرکاتو از خودش نشون میده.
-قلی اصلا تو کیرت کاری هست که بتونی این زنو ارضاش کنی ؟ اون داره تو رو رنگ می کنه .... ادامه دارد .... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــــــــــــامــــــــــــــــــــان بخش بــــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــار ۱۰۸

قلی از این حرف من جوش آورده بود . خیلی دلم می خواست بببینم اگه یه وقتی زناشو با مردایی غیر از پسراش ببینه چه حالی بهش دست میده . بازم می تونه همین تحمل فعلی رو داشته باشه یا اون وقت بیدار میشه . خیلی دلم می خواست با اون تر فند زنونه ای که واردم چند تا از اون مردای ایرونی خوش تیپ و خوش اندام رو بکشونم طرف خودم و لیزا و طوری باهاشون حال کنیم که بریم به عالم هپروت و مثل فیلمای سینمایی در همین لحظه مرد خونه از راه می رسه و زناشو می بینه که در بغل مردای غریبه و زیر کیر اونا قرار دارن . این جوری حرص می خوره .. لبای اسحاقو قفل کرده بودم تا آروم زیر گوشش زمزمه کنم .
-ببینم خوب تونستین قابشو بدزدین . اونم خیلی آروم زیر گوش من گفت مامان واسه این بود که حال بابا رو بگیریم .
-واسه من فیلم نیا . اون وقت دیگه حساب این جا رو نمی کنی که حال منم گرفته میشه قلی : شما مادر و پسر چی دارین به هم میگین . میگم ارغوان تو و پسرات که به اندازه کافی ازم انتقام گرفتین . چه طوره در همین شرایط بیاییم و با هم یه خونواده ای شیم که قدر همو دونسته و می تونیم در کنار هم زندگی مسالمت آمیزی داشته باشیم .
-قلی جان مردی که دنبال عیش و نوش و تفریح خودشه و عمری رو به زنش خیانت کرده و میره در دیار غربت یه زن دیگه ای میستونه اون دیگه لیاقتشو نداره که اسم شوهر روش بذارن . قلی جان تو بدون اجازه من رفتی زن گرفتی . استشهاد می کنم که رفتی و خرجی هم ندادی . حالت رو می گیرم . از اون چند ر غاز مال و منالی هم که داری خیلی هاش به من می رسه ..
داشتم با خودم می گفتم الان با این کیرایی که از پسرای گلم خوردم و نصیبم شده بد جوری هوس کیر مردای دیگه رو کردم که سعی کردم حرفامو طور دیگه ای به قلی بزنم .
-آقا قلی ! می خوام بدونم که وقتی آدم با اشخاصی غیر از همسرش سکس می کنه چه تنوعی داره و چه احساسی به من دست میده .اگه اسم تو به عنوان شوهر روی من بمونه اون وقت من دیگه نمی تونم آزادانه عمل کنم . خوشم نمیاد یه آقا بالا سر داشته باشم که موی دماغ آدم باشه . تازه مگه تو از دست غر زدنهای من خلاص نشدی ؟ مگه مرض داری یک بار دیگه خودت رو اسیر کسی کنی که هر لحظه می خواد در کارای تو دخالت کنه ؟
-نههههههه نهههههههه ارغوان . من پسرا مو به زور تحمل کردم که ببینم دارن با تو سکس می کنن . بازم این دلخوشی رو واسه خودم در نظر گرفتم که اونا بچه های منن از گوشت و خون منن . ولی چه جوری می تونم اینو تحمل کنم که مردای غریبه ای با تو هستند و دارن حال می کنن .
-عزیزم . قلی جون من چون تو رو دوست دارم عاشقتم .. پدر بچه هامی و عمری رو واسه من و بچه هام زحمت کشیدی دارم اینا رو میگم . دارم این کارو می کنم که تو عذاب نکشی . من نمی خوام کار حرامی انجام بدم . تو که بهتر از هر کسی می دونی که من اهل حلال و حرام هستم . قلی منو گاییدی که . با این که کیرت شغالی شده ولی خیلی به کون من حال میده
-ارغوان فکرمو همه تحت تاثیر قرار دادی .من نمی دونم تا چه حد راست گفتی که دوست داری بری با مردای دیگه باشی .
-من با کسی شوخی ندارم . من تصمیم گرفتم که در درجه اول برای خودم زندگی کنم . پسرام هم در واقع بیشتر به مادرشون وابسته اند تا پدرشون . ولی تو باید از این اتفاقاتی که واست افتاده پند بگیری .
کیر اسحاق و پدرش دو تایی منو از این رو به اون رو کرده بود . حالا فقط به این دو تا کیف فکر می کردم . قلی که بد جوری ترس برش داشته بود واسه کون من سنگ تموم گذاشت . انگشتاشو رو پوست کونم می کشید و از این کارش خیلی لذت می بردم و به من آرامش عجیبی دست می داد .
-قلی یواشتر ... زن امریکایی جنده ات رو ببین معلوم نیست چند بار داره به اینا میده و چند بار ار گاسم شده .
کیر کلفت اسحاق خیسی های کسمو کشیده و روی کشاله های رونم اثری از هوسهای من وجود داشت . کف دستشو رو کونم می کشید اونا رو به دو طرف بازشون می کرد . مدام کمرمو می بوسید . فکر کرده بود با این کاراش می تونه دلمو به دست بیاره .
-قلی تو تا حالا حداقل با صد تا زن دیگه به غیر من طرف بودی . من بعد از جدایی با تو می خوام دست کم با پنجاه تا مرد دیگه طرف باشم . اگه پسر خوبی باشی شاید تو رو هم جزو اون پنجاه تا مرد قرار بدم . بدون نوبت هم میام پیشت می خوابم .
-نه تو یک جنده نمیشی .
-بشم یا نشم ربطی به تو نداره . آخر و عاقبت مردی که زنشو ول می کنه به امون خدا همینه .. اسحاق تو حواست به کار خودت باشه .. چه کیفی داره . آقا بالاسری به اسم شوهر رو سر آدم نباشه ..... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــــــــــــامــــــــــــــــــــان بخش بــــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــار ۱۰۹

ولی این لیزا هم از اون زرنگ ها بود . حس کرده بود که من و قلی داریم با هم بحث می کنیم و سرمون به کار خودمون گرمه حسابی با اون سه تا پسرم داشت حال می کرد . طاقباز رو زمین دراز کشید .. احسان فرو کرد توی کسش و افشین و اشکان هم رفتند به دو سمتش وبا هر دستش یکی از این کیر ها رو گرفت و اونو به نوبت لیس می زد .
-قلی جون ببین چه جوری داره لیسش می زنه . این زنت عاشق بستنی قیفیه ..
-پسرا بستنی خودتونو تموم نکنین . سر بستنی رو دارین میدین به نا مادریتون . مگه نمی دونین زن بابا محرم شماست ؟
قلی خونش به جوش اومده بود . اینو می شد به خوبی از ضربات کیری که بر کونم وارد می کرد فهمید .
-ارغوان من رو تو حساب زیادی باز کرده بودم .
-چند بار داری از این حرفا می زنی . من دیبگه خسته شدم . دیگه تحمل کردن تو برام امکان نداره . میرم اون قدر جلوی اتاق قاضی طلاق می شینم تا تکلیف من و تو رو یک سره کنه . اصلا میندازمت زندان . دیگه پاک حوصله منو سر می بری . کاری نکن که بیشتر از دارایی های دم دستی تو از چنگت در بیارم که مجبور شی از زیر خاکی هاتم بگذری . بالاخره در هر آستینت یه چیزی برای رو کردن داری .
کیف می کردم حالشو می گرفتم .
- اوووووفففففف اسحاق اسحاق .. من دارم از حال میرم .
-فدات شم مادر .. تو اگه بلایی سرت بیاد ما دیگه باز کی رو داریم ؟ این بابا که همش به دنبال عیش و نوش خودشه .
-این جوری به فکر مامانتون هستین که وقتی یه زن خوشگل می بینین هوش از سرتون می پره ؟ مگه من از دلم بیرون میره .؟ تا وقتی که یه مردی پیدا شه که از جنس شما 5 تا نباشه و با هام حال کنه دلم خنک شه ..
قلی : تقصیر من چیه ارغوان پسرا به تو خیانت کردند .
-خیلی رو داری مرد . خرده حسابای قدیمی چی ؟
در همین لحظه سر و صدا و جیغ زدنهای لیزا متوجهمون کرد که اون بدون حاشیه خیلی راحت داره خودشو به آخر خط می رسونه . احسان رفته بود زیر لیزا دراز کشیده و کسشو بسته بود به رگبار اشکان هم فرو کرده بود توی کونش .. افشین هم کیرشو مرتب به سر و صورت اون زن می کوبید ..
افشین : بابا! لیزا چی داره میگه ؟
-راستش فکر کنم از شما آب می خواد اون ارضا شده . خیلی هم عصبانیه . زود تر توی کس و کونشو خیس کنین . وگرنه مثل یک ماده پلنگ میفته رو کیرشما با دندوناش طوری اون کیر رو گاز می زنه که انگاری داره شیشلیک می خوره . تا یه مدتی کیر شما از کار میفته و اون وقت فاتحه تون خونده هست ..
افشین : ممنونم بابا از راهنمایی مفیدت ..
خنده ام گرفته بود . از این بد بختی و فلاکت قلی که داشت بچه هاشو راهنمایی می کرد که چه جوری نا مادری خودشونو سر حال کنن . ضربات شدید کیر اونا روی کس لیزا منو به هوس آورده بود . خیلی حسود شده بودم . با این که کیر اسحاق و قلی در حال صفا دادن به من بوده ولی دلم می خواست که اون سه تا کیر بیان سراغم . لجم می گرفت که این زن غریبه هم از کیر شوهرم نصیب ببره و هم از کیر بچه هام . در واقع اون در این میونه از همه ما بیشتر سود کرده بود . یه لحظه جفت پسرام کیراشونو بیرون کشیدند . منی هاشون از کس و کون لیزا فوران کرده بود . ولی اون زن ول کن نبود . کیر افشینو گرفت نوی دستش وپس از این که خودشو طاقباز کرد از افشین خواست که کیرشو بکنه توی کس اون .. حالا احسان و اشکان کیراشونو فرو کرده بودند توی دهن لیزا و افشین هم از روبرو داشت نامادری خوشگل و جوون خودشو می گایید . چه صحنه ای شده بود . من همچنان حرص می خوردم . لیزا عین خیالش نبود از این که می دید قلی با همسر اول خودش مشغوله . اون داشت حالشو می کرد . واقعا که . میگن این زنای امریکایی مثل اردک هستند راست میگن . شوهرشون داره با یکی دیگه حال می کنه خودشون هم راحت با این مسئله کنار میان .
-اوووووفففففف اسحاق جون .. حواست این جا باشه .
-هست مامان هست .. حواسم به توست .
-پس چرا من ارضا نمیشم؟
-از بس حواست رفته پیش هووت .
-نه این طورام نیست .
-چرا هست مامان . تو یک ریز داری از اون حرف می زنی . یه خورده به فکر خودت باش .
-نه .. نهههههه خواهش می کنم .. . اون سه تا پسر نا مردم .. تو هم نامرد بودی . اگه من نمیومدم و تو رو از چنگ اون در نمی آوردم ول کنش نبودی اسحاق ! هر چهار تا تون نامردین هر پنج تا تون .
اسحاق سر منو به طرف صورتش کشوند و گفت مامان فراموش نکن که ما یک سکس دسته جمعی با همسایه هامون داشتیم . دیگه بار اولی نبود که منو با زنی غیر خودت می دیدی . منم که تو رو با مردای دیگه ای دیدم . حالا یه جوری با هوو بودن لیزا کنار بیا . تو که می خوای از بابا جدا شی ..
قلی : شما دو تا که بازم دارین پچ پچ می کنین . ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 11 از 12:  « پیشین  1  ...  9  10  11  12  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

مامان بخش بر چهار


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA