انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 15 از 17:  « پیشین  1  ...  14  15  16  17  پسین »

خانواده خوش خیال


زن

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۱۳۹

می شد ناراحتی رو به خوبی در چهره امیر خوند . اون خیلی گرفته بود .. با خودش می گفت آبروی من رفت نباید این کار رو با من می کرد . عرفان متوجه تغییر روحیه اش شد . دستشو گرفت و اونو به سمتی برد .
-داداش چرا این جوری می کنی . این رفتارت اصلا خوب نیست . توی ذوق می زنه ها .. نگاه کن به این خونواده اصلا اونا هیشکدوم از این مشکلات ندارن که تو داری این جوری خودت رو اسیر و گرفتار این موضوع نشون میدی . خودت رو ناراحت نکن . تو هم که حسابی از خجالت خودش و زنش در اومدی . این جا همه بر و بچه ها و فک و فامیلای اونم که داری می کنی .. از عروس امریکایی اون سلنا بگیر تا سارا دخترش و مادرش و غیره و غیره ..
عرفان در این جا یه کرمکی هم ریخت که خودش هم خنده اش گرفت ..
-حالا دست مادرت رو گرفته رفته بهش نشون بده دیگه توی ذوق اونا که نباید بزنی . فقط تو نیستی که هیجان داری . راستش فقط به خودت نگاه نکن . به فکر بقیه هم باش اونا هم احساس دارن . هیجان دارن هوس دارن . اصلا به خودت نگاه کن توجه کن که اون اوایل چطور بودی . چطور به این فکر می کردی که مامان منو داشته باشی بدون این که بخوای برای این مسئله هز ینه کنی . خود منم شاید همین باشم . اصولا بیشتر آدما همین جوری هستند و نمیشه هم ایرادی گرفت . این خصلت در میان همه آدما هست .
امیر می دونست حرفایی که عرفان می زنه کاملا درسته و از مسائلی حرف می زنه که کاملا منطقیه ولی با این حال نمی تونست خودشو قانع کنه که مادرش رو مرتب در اختیار این و اون ببینه . در اون طرف فرخ لقا همراه سامان به پشت ساختمون رفت .. سامان : خیلی خوشحالم می بینم که این فر هنگ آزاد بودن و برابری حقوق زن و مرد در جامعه ایرانی هم داره رشد می کنه و ما هم داریم متمدن میشیم .
فرخ لقا می دونست که سامان داره یه جورایی سر صحبتو باز می کنه تا با اون حال کنه .. سعی داشت نگاهشو رو کیر اون مرد زوم کنه و خودشو آماده کنه ولی تا حدودی خجالت می کشید . با این که در خونه فیروزه با عرفان و امیر و سهیل سکس کرده بود ولی در این فضا تا حدود زیادی احساس غریبی می کرد . شاید هنوز سختش بودبا مردی باشه که هم ردیف شوهرش بود و سنش تقریبا به اون می خورد .. سامان هم بی تا بانه منتظر فرصتی بود که از یه جایی شروع کنه ...
سامان : ظاهرا سحر و سهیل اومده بودند پیش شما .. ساعتی رو با هم گذروندین . امید وارم این پسر شما رو اذیت نکرده باشه و به زحمت ننداخته باشه ..
فرخ لقا : چه زحمتی ! راحته ..
-خب دیگه پسر به باباش رفته ... از این گلکاری ها خوشتون میاد .... من خیلی به گل و گیاه علاقه دارم . و اتفاقا هر قدر فضای این جا زیبا تر باشه بعضی کار ها رو میشه دلنشین تر انجام داد به آدم می چسبه ...
فرخ لقا : منم اتفاقا لذت می برم و از مردایی که در این زمینه با ذوق باشن خیلی خوشم میاد .
فرخ لقا حس کرد که کمی شجاع تر شده . حالا اون باید یه کاری کنه که سامان بیاد به سمتش . راستش داشت حوصله اسش سر می رفت که چرا این مرد این قدر لفتش میده . اون اخلاق خودشو می دونست . حالا که پذیرفته با دیگران باشه ممکنه در هر مرحله و بودن با یکی اولش کمی راحت نباشه ولی زود عادت کنه .. زن در همین لحظه خودشو خم کرد رو یکی از این گلها .. طوری که بر جستگی باسنش به خوبی در زیر نور نور افکن روشن به نظر می رسید .. .
-خیلی خوشگله این گل من دلم می خواد رو همین شاخه بمونه تا همه از این زیبایی استفاده کنن . گل رو نباید چید ...
سامان هم دستشو به سمت کون قمبل شده فرخ لقا برد و در حالی که کوس زن اون وسط هیجان اونو زیاد کرده بود خیلی آروم کف دستشو گذاشت روی چاک وسط و درز کون فرخ لقا ... و آروم زیر گوشش گفت .
-درست مثل من .. معتقدم هر گلی رو نباید چید . گل باید رو شاخه خودش باشه و ریشه هم داره ..
فرخ لقا پا هاش سست شده بود . مخصوصا وقتی که به این فکر می کرد مرد دیگه ای هم از وجود اون داره لذت می بره و وقتی هم که از این فضا خارج شن بقیه هم به دیدن اون میان سمتش و می تونه با خیلی ها حال کنه . یک لحظه فکرش رفت به این جا که تا همین دیروز حتی مراقب بود که روسری اون یه وقتی عقب نره و تار های موش معلوم نشه که نا محرم رو تحت تاثیر قرار بده و گناهی کرده باشه .. کسش کاملا خیس کرده بود ..
فرخ لقا : آخخخخخخخخخخ ... راست گفتین .. که گلکاری چقدر به آدم آرامش میده .. -آره وقتی هم که قطرات شبنم رو گلها می شینه و باعث تر شدن گلبرگ ها میشه اون لحظه هم لحظه با شکوهیه .. آدم دلش می خواد اون گلو از نزدیک بوش کنه . .. ادامه دارد .... نویسنده ... ایرانی
     
  ویرایش شده توسط: shahrzadc   
زن

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۱۴۰

سامان انگشتشو دور شکاف کس فرخ لقا گذاشت و به نرمی با چوچوله اش بازی می کرد . خوشش میومد از این که اونو گوشتی و بر جسته می دید . قلب فرخ لقا به شدت می تپید .. اونی که در عرض چند ساعت سه تا کیر نوش جون کرده بود حالا حس می کرد که داره اسیر هیجان خاص دیگه ای میشه . می رفت تا سابقه آمیزش با یک مرد میانسال رو هم پیدا کنه . انگشت اشاره سامان به آرومی با شکاف کسش بازی می کرد و هر لحظه این حرکت بیشتر و بیشتر می شد . سامان که دیده بود خیسی کس فرخ لقا زیاد شده این سرعت رو زیاد ترش کرد .. انگشتشو تند تر می گردوند . و بعد دو انگشته به کارش ادامه داد . پا های فرخ لقا سست شده بود . احساس گرما می کرد ... نسیم و خنکی هوا که به بدنش می خورد انگار هوس رو در تمام تنش پخش می کرد . فرخ لقا به آرومی روی زمین دراز کشید ... سامان آتیش گرفته بود .. بدنشو به بدن فرخ لقا مالوند . زن موهای سینه مرد رو روی کمرش حس می کرد و از این تماس بی اندازه لذت می برد ...
-اووووووووووفففففففف ... چقدر تن تازه ای داری . خیلی خوش پوسته خانومی . خوش اومدی . به خونه عشق و هوس خوش خیال خوش اومدی . می دونم لحظات خوشی رو در این جا سپری می کنی . همه چی به خیر و خوشی و آرامش سپری میشه .... اووووووووخخخخخخخخ جووووووووووون ...
فرخ لقا درست رو چمنهایی نرم و یکدست دراز کشیده بود .... داغ داغ بود و خنکی زمین بدن گرم اونو حشری تر هم می کرد . مخصوصا وقتی که سامان لباشو می ذاشت رو پس گردن اون و به آروی با موهای سرش بازی می کردز ن دوست داشت که در همون لحظات سامان سخت بچسبه به اون و نذاره که اون از جاش جنب بخوره ... اون دیگه خودشو کاملا آماده کرده بود که با هر کدوم از مردان خوش خیال حال کنه . اون کاملا لذت می برد . جوووووووون ... اوووووووففففففف این کلماتی بود که سامان همرا با بوسیدن فرخ لقا بر زبون می آورد و می دونست که اون زن رو به شدت تحت تاثیر خود قرار داده ..
-وااااااااااااااییییییی .... چقدر خوشم میاد . حیف از شما زنان ایرانی که این لطافت و این زیبایی رو زیر حجاب پنهون کنین و نذارین که کسی از اون استفاده کنه . خوشم میاد که شما زنان قهرمان و دلاور ایرانی دارین آگاه میشین و یواش یواش این تا بو ها رو می شکنین .. عصیان شما لذت بخشه . فرخ لقا می خواست بگه که کیرت خیلی لذت بخشه و من در بند این حرفایی که می زنی نیستم . من فقط می خوام کیف کنم . فرخ لقا یه پهلو و پشت به سامان قرار گرفته بود . مرد کیرشو از پشت بدن زن گذاشته بود روی کس اون و یه فشاری بهش آورد . دوست داشت که سر بخوره و یهویی بغلته بره توی کس .. اون از این حالتی که کیر به نرمی و به ناگهان وارد کس می شد خیلی خوشش میومد .. ولی در اثر یه حرکت کیر رفت به سمت بالا و سخت به سوراخ کون فرخ لقا فشار آورد طوری که زن جیغ کشید .. سامان یه لحظه ترسید ...
-چی شده خانوم خوشگله ..
-هیچی هیچی شما کارت رو بکن .
سامان : من با این قسمت کاری نداشتم
- شما صاحب اختیارید من تحملم کمه . دیگه راستش .....
زن ادامه نداد . نزدیک بود از خاطرات با شوهرش بودن بگه و این که اون وقتایی که واسه ارسلان حالی مونده بود خیلی دوست داشت که اونو از کون بکنه ولی فرخ لقا همش طفره می رفت و ناز می کرد ... چون درد داشت و ..... که حس کرد نباید از این حرفا پیش سامان بزنه . با این که تجربه این کارا رو نداشت می دونست که حرف زدن پیش یه مرد دیگه ایجاد حسادت و تحریک می کنه . واسه همین ترجیح داد که چیزی نگه . سامان خودشو به اون زن چسبونده بود طوری که حس می کرد تمام تنش آتیش گرفته .. وقتی هم که کیر سامانو یکسره در کسش احساس می کرد تمام بدنشو سوخته و تسلیم شده می دید . اون حالا به راحتی داشت با این قضیه کنار میومد که هر مردی و آمیزش با اون لذت خاص خودشو داره . و وقتی که خودشو به هر مردی می سپاره باید فراموش کنه مردای دیگه رو و حس کنه که تا به حال سکسی نداشته . اولین باریه که داره لذت می بره . این جوری احساس ناراحتی هم نمی کنه و نمی تونه خودشو اسیر عذاب وجدان ببینه . هر چند زن به خوبی با این مسئله کنار اومده بود . سامان که به اندازه کافی در اون شب زنای فامیلو کرده بود . انزال هم شده بود با اشتها و سرعت هر چه تمام تر کمر فرخ لقا رو گرفته اونو بسته بود به ضربات برق آسای کیر خودش . دو تا دستاشو هم انداخته بود رو سینه های اون زن ...
فرخ لقا : آخخخخخخخخخ .... جوووووووووون .... تند تر ... لذت می برم . کیف داره . .
این جور التهاب داشتن های زن , سامان رو بیش از پیش حشری می کرد . هنوز بیست و چهار ساعت نمی شد که با امیر آشنا شده بود و می دونست که مادرش خیلی با ایمانه . فکرشو نمی کرد که خیلی زود تونسته باشه به این سمت کشیده شه . ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۱۴۱

این فکر که چی شد که مادر امیر یهویی اومده به جمع اونا مثل خوره به جانش افتاده بود ولی خودشو قانع کرد که فعلا این افکار رو از سرش دور کنه و وقت مناسبی نیست که بخواد به این چیزا فکر کنه . لرزش کون فرخ لقا اونو دیوونه کرده بود . کمر اون زنو محکم نگه داشته و محکم و پی در پی از عقب خودشو می زد به کون اون زن ... هر وقت هم که کون فرخ لقا از لرزش می ایستاد با کف دستش به اون کون ضربه می زد تا دوباره لرزش اونو ببینه ... زن به شدت کیف می کرد و جیغ می کشید .. سامان تقریبا هم سن شوهرش بود .. وقتی فعالیت و انرژی اونو می دید شگفت زده بود از این که چرا شوهرش ارسلان نباید همچین شرایطی داشته باشه . ولش کن حالا نداره که نداره . تو از سامان خان لذت ببر. تو از هر مردی که به تو حال میده لذت ببر . شوهرت که تنها انسان روی زمین نیست . تو می تونی این لذت رو از هر مرد دیگه ای در این دنیا ببری . اصلا کی گفته با نا محرم بودن حرامه ... وااااااایییییی .. چه حالی میده .. فرخ لقا غرق در این افکار خود بود و سامان هم پی در پی در حال فشار آآوردن کیرش به اون بود و امونش نمی داد ..
-جااااااااااان مادر امیر خان چه تن و بدنی داره .. تعجب می کنم . آدم فکر می کنه شما در هشت نه سالگی از دواج کردین که پسر جوونی مثل امیر دارین ..
-آخخخخخخ منظور شما چیه ...
-از بس خوشگل و ناز هستی که اگه نمی دونستم بچه ای اندازه امیر داری فکر می کردم سی سالت بیشتر نباشه .... این حرفا فرخ لقا رو بیشتر تحریک می کرد و از سامان می خواست که با سرعت بیشتری اونو بکنه .. -آخخخخخخخخخخ آیییییییییی کسسسسسسسسم کیییییییییییرررررررر می خواد ..وااااااییییییییی آتیشششششش کن من مردم .. بزززززن جرررررم بده .. وااااااییییییی .... امیر که در محاصره چند تا زن قرار گرفته بود به ناگهان گفت .. -نهههههههههه این مادرمه .. صداش میاد انگار به کمک نیاز داره ....
ستاره وسوسن شصت و پنج ساله های میدون که امیر رو در چنگ خودشون داشتند گفتند فعلا این تویی که بیشتر از مادرت نیاز به کمک داری ..
-نهههههه این سامان خان داره اونو می کشه ...
سوسن : من پسر خودمو خوب می شناسم . به اندازه کافی منو کرده .. سیستم کیر و استیلش طوریه که وقتی فرو می کنه توی کس آدم .. طوری شق و تیزه که آدم فکر می کنه یه چوب کلفت و تراشیده رفته توی تن آدم . ولی خیلی هم حال میده ها .. تو هم همین جوری هستی ...
فرخ لقا همچنان جیغ می کشید .
-امیر جان این قدر دلواپس نباش .. بالاخره یه چیزی میشه ... گوش کن .. حالا می رسی به حرفم ... خوب دقت کن مادرت چی داره میگه ...
فرخ لقا : آخخخخخخخخ سامان جون .. جررررررم بده .. پاره پاره ام کن .. وااااااااایییییییی من مردم .... بکن .. بکن .. کسسسسسسم .. کسسسسسسسم ...
سوسن : خب امیر خان به نظرت الان اگه بخوای بری کمک مادر ت چه کاری از دستت بر میاد . حال اونا رو خراب می کنی میشی یک ضد حال ...
دو تا پیر زن افتاده بودن به جون کیر امیر .. ستاره مادر سحر کف دستشو گذاشت رو بیضه های امیر و سوسن مادر سامان هم آلت امیر رو گرفته بود توی دستش و مدام اینو از این طرف به اون طرف تکون می داد . ستاره تخمهای امیر رو دونه به دونه می ذاشت توی دهنش و اونا رو به آرومی میک می زد . امیر سعی داشت که از فکر مادرش بیاد بیرون با خودش گفت اون که بچه نیست .. هر وقت حس کرد که ورود زیاد کیر به بدنش اونو اذیت می کنه مجبوره کوتاه بیاد . اون درد می کشه . چه کاری از دست من بر میاد ؟ ! نکنه فکر کنن مامانم جنده هست . اون شخصیتش میاد پایین ... هم ناراحت بود و هم غصه می خورد از این نظر که اگه می خواستند مامان اونو جنده حساب کنن پس همه این زنایی که این جا بودند در مورد خودشون هم باید این حس رو می داشتند .. نه .. اینا از فرنگ بر گشته ان . فر هنگشون بالاست .. کلاسشون بالاست . اونا می دونن دموکراسی و آزادی یعنی چه ... امیر در همین افکار بود که دید سوسن داره کیرشو لیس می زنه و زبون ...
سوسن : من حال می کنم کیر رو واسه صاحب کیر به حالت جق در میارم .. از زمان قدیم تا حالا عاشق این حرکت بودم ..
ستاره : کیرت رو بخور سوسن جون . . طوری حرف می زنی که امیر خان فکر می کنه ما چند سالمون باشه .
در گوشه ای سپیده اومده بود سراغ عرفان .... ادامه دارد ... نویسنده .. ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
زن

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۱۴۲

سهیل و سمیر و سیاوش سه تایی رفته بودن سراغ فیروزه .. انگار این زن خستگی ناپذیر نشون می داد . سپیده هم در حال بازی کردن با کیر عرفان بود . عرفان دیگه راستی راستی خوابش گرفته بود و تا حدودی احساس خستگی می کرد . تفریح اون دیگه از حد گذشته بود و دلش می خواست بخوابه . ولی سپیده هیجان زده تر به نظر می رسید . اون می خواست از فضای خونواده خوش خیال بیاد بیرون . .. عرفان در حالی که دراز کشیده بود و سپیده هم کیرشو گرفته بود توی دستش و با اون بازی می کرد یه نیم نگاهی هم به مادرش انداخت که چه پر تلاش میون سه تا جوون دست و پا می زنه . خیلی راحت داشت به هر سه نفر اونا سر ویس می داد . عرفان یه دستی برای مادرش تکون داد که اولش فیروزه متوجه نشد .. ولی سهیل یه ندایی به فیروزه داد و گفت
-ببین عرفان چه جوری داره برات دست تکون میده ؟
فیروزه : ووووووویییییییی این پسر نمی دونه که من الان طوری دراز کش شدم که خوب نمی تونم سرم رو به سمتش بر گردونم . خب الان اون چه در وضعیتیه . الان کی دور و بر شه ؟
سمیر : عمه سپیده داره با هاش حال می کنه ... این عمه هم تن و بدن خوبی داره .. فیروزه : خانومای خونواده خوش خیال همه شون خوش فرمن .. حتی اون مادر بزرگای شما سوسن و ستاره که بزنیم به تخته انگار چهل ساله نشون میدن .
سیاوش شوهر سانازهم اشاره کرد به فیروزه و گفت ولی خودمونیم هیکلی که شما دارین در بین همه این زنایی که این جا هستن حرف نداره .. بیسته ..
فیروزه : کجام از همه تک تره ..
سیاوش خودشو به باسن فیروزه نزدیک کرد و در حالی که دو تا دستاشو رو دوسمت کونش می ذاشت گفت همین جایی که الان دارم چنگش می گیرم از همه جات با حال تره ...
سهیل هم از جلو دستشو گذاشت رو سینه های درشت فیروزه و گفت چرا این جا شو نمیگی . چرا ممه شو نمیگی . این خودش واسه خودش کلی جذبه داره و حال میده . سمیر شوهر سلنا هم اومد جلو تر و گفت بچه ها یه جایی هم واسه ما باز کنین .
سهیل : داداش ! سیا جون کون فیروزه خانومو واسه کیر شما باز کرده . حالا می تونین با خیال راحت بفرستید بره ....
فیروزه : اول باید اذن ذخول بگیرید تا حلال در بیاد .
سمیر : هر کی هر زنی که وارد خونه خوش خیال میشه دیگه میشه گفت به عقد تمام اعضای خونه در اومده و بین اونا یک پیوند همیشگی و دائمی بر قراره .
سمیر کیرشو از همون پشت تا به انتها فرو کرد توی کس فیروزه ...
عرفان حالا صدای ناله های مادرشو می شنید سپیده هم رفته بود روی کیر عرفان و تلنبه می زد .. عرفان در حالی که انگشتاشو به علامت پیروزی سمت مادرش گرفته بود اونو صداش زد و گفت مامان حال کن .. کمک نمی خوای ما هم بیاییم ؟
فیروزه در حالی که می خندید گفت کاری نکن که وقتی رسیدیم خونه تنبیه و تحریمت کنم ..
عرفان : مامان بذار به خونه برسیم . این جور که بوش میاد دیگه امشب در حد خود کشی همین جور باید فعال باشیم .
فیروزه : طفلک عرفان جون من .. فعلا دارم حال می کنم . دیگه این سه تا دسته گل نمی ذارن من تکون بخورم . خیلی پسرای گل و آقایی هستن . به منم خیلی حال میدن جووووون .
سمیر : آخخخخخخخخ ... داره میاد ...
فیروزه : بذار بیاد ... فدای اون کیر و کمرت بشه فیروزه ... بریز خالی کن .. خیلی داغم .. خیلی تشنه ام ... آب می خوام . آب می خوام . بریزش اون داخل . جوووووووون .. جووووون
سمیر : آخ ..آخخخخخخخخ .. کیرم دیگه نمی تونه تکون بخوره .. قفل کرده .. قفل کرده .
فیروزه کون گنده شو طوری از عقب به بدن سمیر چسبونده بود که اونو پرس کرده بود ... پرشهای کیر سمیر رو داخل کسش حس می کرد .... .. در سمتی دیگه و دور از جمعیت , سامان و فرخ لقا همچنان مشغول بوده هر چند لحظه در میون صدای جیغ و داغ فرخ لقا به گوش می رسید . امیر هم با این که اون استرس اولیه رو در موردش نداشت که ممکنه زخمی شده باشه ولی خیلی دوست داشت بره زود تر معلوم کنه که مادرش در سلامت کامل به سر می بره و این ناله هاش فقط به خاطر هوسشه . عرفان دستاشو گذاشته بود دور کمر سپیده و سینه هاشو دو نه به دونه می ذاشت توی دهنش و نوک اونا رو می مکید .. و اما فرخ لقا طوری حشری شده بود و با کیر سامان بازی می کرد و التماس که ازش می خواست تا صبح توی بغلش بمونه ...
سامان : من خیلی دلم می خواد که اختصاصی مال من باشی ولی اعضای خونواده خوش خیال همه با هم ندارند ... ادامه دارد ... نویسنده ..... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۱۴۳

سحر یواش یواش داشت صداش در میومد ... بعضی از مردا هم می گفتند که نمی دونیم این فرخ لقا و سامان دارن چیکار می کنن و اعتراض داشتن به این که هر وقت یه لقمه چرب و چیلی تازه ای میاد سامان فوری اونو می بره سمت خودش ... با این که این مردا غر می زدند ولی به محض دیدن سامان ساکت می شدند ... انگاری همه شون ساکت شده بودند و منتظر بودن ببینن سامان و فرخ لقا چیکار می کنن و کی از راه می رسن .
سحر : من نمی دونم این عروس و دوماد کجا رفتن . امیر جون مامان تو شده عروس پشت پرده ها . خوب دارن حال می کنن .
امیر : چیه حالا تو هم نگرانش شدی ؟
سحر : اتفاقا اگه نگران تنها کسی که درمیان جمع نباشم همان مامان توست . اون که دیگه نگرانی نداره . تازه راه کیر رو پیدا کرده . اگه بدونی چه حالی می کنه . ولی اون باید به بقیه مردا هم توجه کنه . اون دیگه الان مارک خوش خیال خورده به تن و بدنش . باید بدونه مقررات خونواده خوش خیالو . البته بر و بچه های خوش خیال به طور خود جوش همه اینا رو می د ونن .
حالا این امیر بود که به سحر می گفت بذار که مامانم حال کنه . چون از این می ترسید که تا بر گرده به میون جمع بقیه به طرفش یورش ببرن و هر کی بخواد که اونو داشته باشه ...
امیر : سحر جون حالا دارن با هم حال می کنن . سامان جون مرد آقاییه وخیلی هم دوستش داره ..
سحر : می دونم . سامان خیلی چیزا رو دوست داره اون شده مثل کد خدا یا ارباب ده .. که اول باید دختری دخترا رو می گرفت و بعد اونو تحویل شوهرش می داد .
در همین موقع سر و کله سامان و فرخ لقا پیدا شد . درست شده بودن مثل نو عروس و نو دوماد . دست تو کمر هم ..عین عشاق جوان داشتن با هم حال می کردن و میومدن .. لحظاتی بعد فرخ لقا دستشو گذاشته بود رو کیر سامان .. و در همون حالت راه رفته به سمت جمعیت میومدن ... همه طوری اونا رو نگاه می کردن که انگاری دو تن از بهترین هنر پیشه های جهان را دیده که در حال فیلم بازی کردنن . فرخ لقا کیر سامان رو گرفته بود توی دستش و اونو به شدت می فشرد .. به صورتی که اونو به طرف جمعیت گرفته و با اون بازی می کرد ... چند تا از زنان شروع کردند زیر لب زمزمه کردن و اصطلاح ندید بدید رو به فرخ لقا استناد دادن . امیر هم با تعجب به مادرش نگاه می کرد .. خودشو رسوند نزدیک عرفان و گفت داداش من نمی دونم مامانم چرا داره این جوری رفتار می کنه . بازم خوبه که من و تو اونو حسابی آب بندیش کرده بودیم .
عرفان : من و تو و سهیل جان پدر همین سامان خان ..
امیر : راست میگی ولی حالا مامان طوری ذوق زده نشون میده که تا حالا انگار یه کیری نخورده که اونو سر حال بیاره . این حس داره منو ناراحت می کنه .. نگاه کن .. این جا چه بچه بازی راه افتاده !
سمیر و سیاوش و دو تا پیر مردا سیامک خان و سپهرهفتاد ساله هم خودشونو رسوندن به نزدیک اونا و با دستاشون به بدن فرخ لقا و باسن اون می زدند ..
سیامک : به! به ! عجب لرزشی داره !
سپهر هم با دستاش سینه های فرخ لقا رو تکون داد و گفت سینه هاش هم حرفی نداره . امیر خیلی عصبانی شده بود . حس می کرد که مامانش شده یک کالایی که خیلی ها دارن سبک سنگینش می کنن .
فیروزه حس کرد که جو داره سنگین میشه . رفت سمت امیر و در حالی که اونو بر انداز می کرد گفت ..
-به این جا عجب بازار مکاره ای شده ! همه به دنبال کالا های تازه ای هستن . کسی نیست که کالای منو بخره ؟ یه نگاهی به امیر انداخت و کف دستشو گذاشت رو بیضه های امیر و با تخماش بازی کرد و گفت عجب دانه درشتیه این ...
و در حالی که دستشو گذاشته بود رو آلت و کیر امیر و اونو به سمت عقب می کشید گفت خوش به حال اون کس و کونی که این کیر واردش میشه .
فیروزه : پس بچه ها بیاین به تن و بدن هم دست بمالونیم و ببینم کدوم قشنگ تر می لرزه و بیشتر می ارزه .. البته این یک شوخی هستا .. و این دلیل نمیشه به گفته یا خواسته من باشه ..
فرخ لقا دوست داشت به بقیه لذت بده . همه با اندام اون حال کنن ..
ستاره و سوسن رفته بودن سمت شوهراشون . ستاره با کیر سپهر بازی می کرد و سوسن هم به کیر سیامک دست می زد . وقتی که اون دو زن دستاشونو از رو کیر شوهراشون بر داشتند این فرخ لقا بود که به سمت اونا رفت . چون دو تا پیر مرد رو به شدت حریص می دید و می خواست که اون دو تا از بدنش لذت ببرند و با اون حال کنن .
عرفان : سپیده جون ! بیا من و تو حالمونو بکنیم و اونا رو بذاریم به حال خودشون که هر کاری که دوست دارن انجام بدن .. اینم شد کار که هر کی داره تن و بدن یکی رو دست می زنه و می لرزونه ؟ که چی بشه ؟!
سپیده : خب یه نوع بازیه دیگه .. حالا نمیشه توی ذوق زد .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۱۴۴

سپیده : ببین حالا می خوام با بدنت ور برم . تو که نباید اعتراضی کنی . این هم جزو حال کردن ماست ...
سامان فرخ لقا رو از این سو به اون سو می کشوند و راستش دلشو نداشت اونو در اختیار دیگری بذاره . حداقل برای این شب می خواست که این زن فقط مال اون باشه . ولی می دونست که این طور نبوده .و به طریقی خبر دار شده بود که سهیل و امیر و عرفان قبلش تر تیب اونو دادن . سحر دیگه مجبور شده بود زیر و بم سکس فرخ لقا رو برای شوهرش شرح بده . چون دیده بود اون دلشو نداره دست از سر این زن بر داره ... فیروزه هم خودشو از دور و بری هاش جدا کرد و رفت سمت فرخ لقا .. مردا محاصره اش کردند ... خنده اش گرفته بود . از این که حریص بودن مردا رو می دید . می دونست اونا تا یه چیز تازه ای به چششون می خوره دوست دارن هر طوری شده به وصال اون برسند و دست از سرش بر نمی دارن .
امیر : مامان اگه خسته شدی می تونی بری خونه فیروزه جون و استراحت کنی ..
-پسر مادرت تازه رو فرم اومده . سر حال شده .. اصلا آدم حیفش میاد شب به این قشنگی رواز دست بده . خیلی رمانتیکه .. چقدر دوست دارم در این فضا باشم و از زندگی لذت ببرم . چی می شد ما همین جور لخت زندگی می کردیم . لخت راه می رفتیم و لخت حس قشنگ خودمونو نشون می دادیم ... آخ پسرم ... بیا جلو که فرخ لقای تو می خواد تو رو بغلت کنه . می دونم دیگه واست آبی نمونده که به این نون و ماستها خالی کنی ... بیا یه دستی به کیرت بزنم . که هر وقت باشه این از جنس خودمه و می دونم به من وفا دار می مونه و هوای منو داره . البته این در واقع محصول کیر بابات و اون درون منه .
امیر : آره مامان با این استدلالی که کردی این کیر از شیر مادر هم بر تو حلال تره ..
-منو دست که نمیندازی ..
امیر : نه مامان این حرفا چیه . مامان به این خوبی رو چرا من دست بندازم ...
فرخ لقا یه دستی زیر کیر امیر زد و گفت خوبه خوبه .. رشدش عالیه ... نشون میده خیلی بهش می رسی . فقط حواست باشه به منم باید زیاد برسی ..
امیر : فعلا که دستم به این جا بنده .. و تو هم اگه یه مدت پیش ما باشی خیلی عالیه .
-اگه پیشت باشم که همش حرص می خوری و من دلشو ندارم .
امیر از این که می دید فعلا مردی دور و برمادرش نیست احساس آرامش می کرد . ولی این آرامش قبل از طوفان بود . در همین لحظه سمیر و سیاوش اومدن سراغ فرخ لقا ... شروع کردن به دستمالی اون ..
-به! امیر عجب مامان ما مانی داری ! جای بابات خالی که بیاد این جا و لذت ببره که زن خوش اندامش دل و دین همه رو برده . این حرف رو سمیر بر زبون آورده بود . شاید یکی از سحر مادر سمیر تعریف می کرد اون حالا در شرایطی بود که می تونست لذت ببره . افتخار می کرد که مادرش در دور قرار داره . ولی امیر که از اون غیرتی های درجه یک ایرانی داخل وطن بود و تازه پاش به این مسائل سکس ضربدری و گروهی کشیده شده بود نمی تونست تحمل کنه و این شرایط رو بپذیره .
سمیر یه دستی به کون فرخ لقا زد و گفت عالیه ... حرف نداره .
سیاوش هم دستاشو رسوند به سینه های اون و گفت اینم نمونه خوب یک سینه ایرانیه . اصیل و طبیعی .. اصلا مواد شیمیایی درش به کار نرفته .. ژل بزن و آمپول بزن و این حرفا نیست . میگن هر چیزی طبیعی اون خوبه به همین میگن دیگه .. عالی عالی ...
فرخ لقا هم به هیجان اومده بود .. از این که دو تا جوون دیگه از تن و بدن او خوششون اومده بود به خودش می بالید . و ازشون خواست که بیان نزدیک تر .. سمیر و سیاوش در سمت چپ و راست فرخ لقا قرار گرفته زن با هر دستش یه کیری رو گرفت و مدام سرشو از این سمت به اون سمت می کرد و کیر اون دو نفر رو به نوبت ساک می زد. امیر به یاد فیلمهای سکسی افتاده بود و از این تعجب می کرد که مادرش عجب حرفه ای شده و با چه فنی هم داره این کیر ها رو ساک می زنه . .. ناله های تو دهنی مادرش اونو به حرص می آورد .. فرخ لقا مدام به این فکر می کرد که کیر سیاوش خوشمزه تر و کلفت تره یا مال سمیر .. تمام فکر و ذهن اونو این مسئله اشغال کرده بود و اصلا توجهی به این نداشت که امیرچه حرصی می خوره . تازه واسش مهم هم نبود ... ولی از این که می شنید یه چند تا زن دارن از این میگن که کاش شوهر فرخ لقا , امیر ارسلان هم پا شو می ذاشت به این مجلس هم خنده اش می گرفت و هم می ترسید . ترس از این بابت که می دونست اگه شوهرش بفهمه جریان چیه اونو زنده نمی ذاره و خنده از این نظر که این مرد از بس زود وا میده و شل میشه که مایه خجالت و آبرو ریزی اون پیش بقیه میشه وگرنه اون خیلی هم راضی بود از این که شوهرشو با بقیه به اشتراک بذاره . تا خیلی راحت تر و با آرامشی بیشتر بتونه به کارش ادامه بده .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۱۴۵

فرخ لقا : حالا دو تایی , دو تا کیر رو با هم می خوام . بذارین توی دهنم . من دو تا رو با هم می خوام . جوووووووووون . چه حالی می کنم . اووووووففففففف این کیر ها یکی از یکی بهتر آخخخخخخخخخخخخ ..
چشای فرخ لقا از حدقه در اومده بود . اون دو تا کیر رو با هم فرو کرده بود توی دهنش .. تمام نگاهها به اون خیره شده بود ..
پیر مردای مجلس سیامک و سپهر خان طوری هیجان زده شده بودند که زناشون سوسن و ستاره کیر اونا رو می مالوندن و اونا هم فریاد می زدند که آفرین سمیر آفرین سیاوش بیشتر بکن توش .. نفسشو. بگیر ...
فرخ لقا هم عین زنای بار دار به وقت زایمان زور می زد . لذت زیادی می برد . از این که دو تا کیر رو خیلی سفت و سخت حس می کرد توی دهنش لذت می برد که تونسته به دو تا مردا حال بده .. فیروزه با همه سیر بودنش حس کرد که اشتهاش داره باز میشه ...
سلنا امریکایی زن سمیر خنده اش گرفته بود از این که یه زنی رو داره می بینه که عطش زنای حشری و بی خیال غربی رو دارند . اون حس می کرد که فرخ لقا یک مورد مناسبی برای بازیگری فیلمهای سوپره . در همین لحظه که دو تا پسر جوون در حال فرو کردن کیرشون توی دهن فرخ لقا بوده و سرکیرشونو به سمت ته حلق چسبونده بودند سروش میانسال شوهر سپیده و شوهر عمه سمیر اومد و کمر فرخ لقا رو گرفت و اونو به شکلی که کیر ها از دهنش بیرون نیان در آورد که بتونه از پشت راحت بکنه توی کسش .. بقیه فقط تماشامی کردند . دوست داشتن هر لحظه شاهد یه صحنه جالب و مهیجی باشن ..
سروش خیلی حشری شده بود . تماشای دو تا کیر در آن واحد توی دهن زنی مومن و مذهبی و یا به هر حال سنتی با افکاری خشک طوری وسوسه اش کرده بود که بی اختیار به سمت فرخ لقا اومده بود ... فرخ لقا حس کرد که داره شیرین ترین لحظات زندگیشو سپری می کنه ... سروش یه ضرب و تا ته کیرشو فرستاده بود توی کس گشاد فرخ لقا ..
-آهههههههههه جاااااااااان .. چقدر کس نرم و داغی داره ... سپیده همسر سروش که خودشو به نزدیکی صحنه رسونده بود گفت سروش تو همش عادت داری که هر کوسی رو که برای اولین بار می کنی و کیرت میره داخلش همچین حرفی رو بزنی ... فرخ لقا که به اوج لذت رسیده بود و به خودش فشار می آورد به این فکر می کرد که با این که در این جا همه مسائل برای همه حل شده بازم گاه این حسادتها دست بر دار نیستند . مثلا امیر هم به این که مردای دیگه همش با اون باشن حسادت می کرد . فرخ لقا یه دستشو از رو کیر پسرا بر داشت و اونو به کونش رسوند طوری انگشتشو توی سوراخ کونش می کرد و و حرکات چرخشی به اون می داد که بقیه رو وسوسه کرده بود که برن سراغش ..
سیامک خان پدر زن سروش اومد جلو .. سروش به احترام اون کیرشو از توی کس فرخ لقا بیرون کشید و گفت بفر مایید بابا .. من کونشو می کنم .
فرخ لقا از این که می دید بر سر کردن کس و کون اون دارن تعارف می کنند و با رسم ادب هیجان و هوس خودشونو نشون میدن خیلی خوشحال شده بود و نمی دونست چی بگه . هیجان زیاد داشت اونو می کشت . سیامک رفته بود زیر دراز کشید کیرشو کرده بود توی کس ...
سپیده که دقایقی پیش تا حدودی حس حسادتش گل کرده بود این بار کمی مهربون تر به نظر می رسید . البته تا حدودی هم می خواست با همراهی شوهرش هم بی خیالی خودشو نشون بده و هم این که بهش نشون بده که کار ها و خواسته های اون هم براش اهمیت داره . به اصطلاح دلشو به دست بیاره ... مقداری کرم روی دستش خالی کرد و اونو به سوراخ کون فرخ لقا ما لوند . مادر امیر از حرکت انگشت سپیده توی کونش لذت می برد . اون دیگه چشاشو بسته بود و آروم آروم حال می کرد . فقط وقتی به خودش اومد که یه چیزی کلفت تر و داغ تر از انگشت داره با سوراخ کونش ور میره و یه فشار رو به جلو بهش میاره .
عرفان و امیر کنار هم ایستاده بودند . سوسن و ستاره هم اومده بودن به سراغ اونا و داشتن با کیر اونا ور می رفتند تا خشم امیر و شگفتی عرفان رو کنترل کنن . دو تا پسرا از بس سیر خورده بودن و این چند ساعت رو فعالیت کافی داشتند در مقابل ساک زدنهای اون دو پیر زن با این که لذت می بردند ولی خونسردانه به صحنه حال کردن چهار تا مرد با فرخ لقا نگاه می کردند . امیر هم به علامت هیهات هیهات مرتب سرشو تکون می داد .فرخ لقا واسه لحظاتی از ناحیه مقعد احساس درد شدیدی می کرد . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۱۴۶

فرخ لقا : آخخخخخخخخخخ .. فشارش بده .. فشارش بده .. می خوام حس کنم که یه چیزی داره اون داخل حرکت می کنه ؟ آقا سروش فشارش بده ...
عرفان : داداش امیر ! نگاه کن که چه زود داره با همه آشنا میشه خیلی زود هم اسم همه رو یاد گرفته ؟
امیر : نمی دونم . واقعا احساس خجالت می کنم . اصلا توقع نداشتم از مامانم که بخواد این جوری باشه ..
عرفان : عیبی نداره .. باید با هاش بسازی داداش . الان مادر من هم این وضعیت رو داره . تازه این جا خیلی از زنا برای پسرا مامان هستند .. سحر مامان چهار نفره .. سوسن مامان سپیده و سامانه ... پس اگه صحبت غصه خوردن و این حرفا باشه خیلی ها باید واسه خیلی ها غصه بخورن .. الان این مامانت باید ناراحت باشه که چرا امیرش داره با زنای دیگه حال می کنه .. ما هم نباید زیاد بیکار بشینیم . باید تا می تونیم مامانای دیگران رو بکنیم تا اونا این قدر به ریش ما نخندن .
امیر : داداش تو خیلی خوبی و محبت داری .من نمی دونم جواب این خوبی های تو رو چه جوری بدم .. راستش تو که داری با مامانم حال می کنی دیگه خیالی نیست .
عرفان : همین نشون میده که ما دیگه با هم برادر شدیم .
ولی دیگه این حرفو بر زبون نیاورد که تو که داری مامان منو می کنی من خیالم نیست .. سوسن و ستاره پیر خانومای مجلس رو کردن به عرفان و امیر و گفتن پسرا !ببینم شما چرا این جور بیکار نشستین ؟ نکنه از تن و بدن ما خانوما دیگه خوشتون نمیاد ؟ عرفان : چرا ولی ما دوست داریم یکی به بدن ما دست بکشه .. تنوع می خوایم . این که همش یه چیزی بره داخل و بیاد بیرون , دیگه داره یکنواخت میشه .. یعنی چند ساعتی رو استراحت کنیم بد نیست .
عرفان یه چشمکی به امیر زده و کیرشو گرفت سمت صورت سوسن ..
-بمالش .. خوب سبک سنگینش کن ...
امیر هم همین کار رو با ستاره انجام داد .. سوسن یه دستی به زیر بیضه های عرفان کشید و گفت خیلی عالیه حرف نداره .. من که خیلی بیشتر قبولش دارم تا کیر بر و بچه های خونواده خوش خیالو ..
دستشو دور کیر عرفان لوله کرد و در حالی که فشارش می گرفت گفت .. جوووووووون اینه .. همینه مرهم ما زنای خونواده خوش خیال ... ستاره هم واسه این که چیزی گفته باشه بیکار ننشسته باشه کیر امیر رو گرفت توی دستش .
ستاره : جووووووووون .. سوسن اگه بدونی این دیگه چیه .. نگاه کن .. دست می ذاری زیرش فوری می پره بهت سلام میگه .
سوسن : فدای اون سر و زبونش بشه سوسن ... پسرا جفت کیراتونو بکنین توی دهن من , ستاره جون از زیر چهار تا بیضه ها تونو لیس می زنه .
فیروزه بقیه رو دعوت به یک رقص عمومی کرد . اون دوست داشت که دسته جمعی با هم به صمیمیت خاصی برسن ..
فیروزه : خانومای بیکار بیاین وسط .. یه قر بدین از این طرف ..یه حال کنین از اون طرف ... ..
یکی از یه گوشه ای فریاد زد ..
-فیروزه خانوم شما که برقصی این کیر ما می خواد توی اون تن شما برقصه ...
خیلی ها شروع کردن به کف زدن ... فیروزه یه نگاهی به سمت صدا کرد و متوجه شد که این صدا از طرف سپهر میاد .
-بیا برقصونش . من منتظرم .. من آماده ام .. آخخخخخخخخخ جوووووووووون .. چه رقصی میشه ...
فیروزه هم رفت به سمت سپهر هفتاد ساله پدر سحر .. یه دستی به کیرش کشید و گفت -ببینم این که می خواست واسه ما برقصه . چرا خجالت می کشه .. الان یه دستی بهش می زنم و به رقصش میارم ..
یه عده که نگاهشونو متوجه فیروزه و سپهر کرده بودند شروع کردن به سوت زدن و هورا کشیدن .. سپهر کیرش خیلی زود رشد کرده بود ..
-اصلا بهت نمیاد با این سن بالا این قدر عطش داشته باشی .
-هنوز کجا شو دیدی فیروزه خانوم .
سپهر کوک شده بود که هر جوری شده خودی نشون بده ..
فیروزه : می بینم که که زنت هم سرشو خم کرده داره بیضه های پسرم عرفان و امیر خانو لیس می زنه ..
سپهر : پس تو هم بیا تخمای منو بلیس ...
فیروزه : ای به چشم ! ..
فیروزه طوری کیر پیر مرد رو در دستانش گرفت و زبونشو روش می کشید که اون دیگه نمی تونست به چیزی فکر کنه .. آروم زیر گوشش گفت ببینم حالا می تونی بازم اون جاتو وادار کنی که توی تن من برقصه ؟ آره ؟ ..
سپهر که کاملا بی حس و بی اراده نشون می داد گفت بذار بره به میدون رقص اون وقت می بینی که چه جوری می رقصه ..
فیروزه به طرفش قمبل کرد و در حالی که کون گنده شو نشونش می داد و دستاشو گذاشته بود دو طرف قاچش و کونشو باز و بسته می کرد بهش گفت حالا می تونی هر کاری که دوست داری با هاش انجام بدی ..
سپهر طوری به طرفش حرکت کرد که یه لحظه فیروزه ترس برش داشت و می خواست خودشو کنار بکشه که در جا سپهر کمرشو گرفت و کیرشو یک ضرب با همون شلیک اول فروکرد توی کس فیروزه .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۱۴۷

فیروزه :آخخخخخخخخخ این چی بود رفت توی کسسسسسم ... مثل یک جوون داری با من حال می کنی ؟ یواش تر یواش تر .. منو کشتی .. دیوونه ام کردی .
فیروزه که این حرفا رو می زد سپهر محکم تر کمرشو چسبیده بود و ولش نمی کرد . خوشش میومد از این که تونسته بود خوش کون ترین زن اون جا رو تسلیم خودش کنه و طوری به اون حال بده که اون زن از خود بی خود شه .
-آهههههه سپهر جون .. سپهر جون . من فدای اون کیرت بشم ... چقدر عالی داره اون داخلو می شکافونه . بزن .. بزن . آروم آروم بزن . جووووووووون .. چه کیفی داره سپهر : اوووووووفففففف .. فیروزه جون .. الان زوده الان زوده ..
ولی فیروزه دست از شیطنت بر نمی داشت اون به خوبی می دونست که هر قدر خودشو از عقب بمالونه به بدن سپهر می تونه اونو بیش از حد حالی به حالی کنه و آبشو بیاره .. اون دیگه به اندازه کافی ار گاسم شده بود . حالا دوست داشت به لذت به مردا نگاه کنه و متوجه شه .فیروزه خودشو کنار کشید . کیر سپهر رو گرفت توی دستش . اون چیزی که حالا به اون لذت می بخشید این بود که اون لحظه و صحنه ای رو که منی سپهر از سوراخ کیرش میاد بیرون رو ببینه و از حرکت آب سفید کیر پیرمرد لذت ببره .. سپهر هم از این که فیروزه دستشو گذاشته بود ته کیرش و آلتشو رو به جاو حرکت می داتد لذت می برد .. .. اون طرف امیر که کیرشو فرو کرده بود توی دهن ستاره , زن سپهر به عرفان گفت
-داداش عرفان همه زنایی که این جا هستند به یک طرف مامان تو یک طرف دیگه . خیلی حال میده . با هر کی که حال می کنه آدم حس می کنه می بینه که همون شور و حال اولیه روداره .. خوش به حالت که بیشتر از بقیه این مردایی که این جا هستند می تونی با فیروزه جون حال کنی .
عرفان : معلومه . اون مادرمه دیگه . همین حالو هم تو می تونی با مامان فرخ لقای خودت بکنی .. .
امیر یه نگاهی به دور و بر خودش انداخت . همه انگار از فرو کردن کیر توی کس و کون خسته شده بودند به هر طرف که نگاه می کردی می دیدی که زنان یا در حال ساک زدن کیری هستند و یا این که دارن با کیری ور میرن . و در صحنه های بعدی یکی یکی کیر ها که طاقتشون طاق می شد یا توی دهن و یا توی دست زنی که داشت با هاشون حال می کرد آبشونو خالی می کردن . فرخ لقا علاوه بر این که حال می کرد ول کنشون نبود ..
عرفان : امیر جون هر چی بگی من میگم که مامان فرخ لقای تو گل سر سبد محفل امشبه .
عرفان اون چیزی رو که می دید بر زبون می آورد . فرخ لقا خستگی حالیش نبود . اون از این که بتونه به همه لذت بده خوشش میومد . حس می کرد که این جوری احساس نشاط و جوونی بیشتری می کنه .. بقیه هم لذت می برن از این که زنی فعال و حشری رو می بینن که می تونه به همه حال بده .. دیگه زن و مردی نمونده بود که با هم حال نکرده باشن .. فیروزه وقتی آب کیر سپهر رو خارجش کرد دستشو به آلت سپهر فشار داد و آبشو خورد ..
سامان : خانوما و آقایون ! اونایی که دوست دارن یه استراحتی بکنن می تونن تشریف ببرن به قسمت ساختمون . دیگه هر کسی می تونه هر جایی استراحت کنه . این که بگه این اتاق منه و اون جای من فعلا همچین چیزی نداریم . همه تون خسته این و به اندازه کافی لذت بردین . فر دا رو که از دستمون نگرفتن ..
امیر خودشو رسوند به مادرش ..
-مامان تو باید صبح بر گردی خونه ..
فرخ لقا : دوست دارم همین جا بمونم .
-مامان انگار فراموش کردی ..
-چرا باید فیروزه این جا باشه و من نتونم .
-مامان اونا همسایه دیوار به دیوارن . تازه اون شوهر نداره . تو شوهر داری مامان . بابای منه . اون اگه بفهمه که جریان چیه خیلی ناراحت میشه .
-منو می کشه ..
-آره مامان . می تونی یکی دوروز خونه بمونی و بعد یه بهانه ای بیاری ..
-آره از همون حقه بازیهای تو استفاده می کنم . مثلا میگم رفتم سر کار ..
-پولش چی ..
فرخ لقا : یه کاریش می کنم .
اون واسه خودش مقداری سپرده داشت که در این مورد از امیر ارسلان مخفی نگه داشته بود . می تونست سودشو بگیره و بگه مزد کارمه . دسته جمعی تا صبح خوابیدند . فرخ لقا وقتی از خواب بیدار شد حدود ده صبح بود ..امیر و مادرش همدیگه رو لخت بغل زده و به خواب رفته بودند .. فرخ لقا چشاشو که باز کرد بازم برای لحظاتی تعجب کرد که این جا چه خبره ! گوشه و کنار چند زن و مرد بر هنه رو دید که کنار هم دراز کشیده اند و یکی دو تا از مردا هم کیرشونو تو دهن زنی فرو کرده و اون زن هم با چشایی خمار در حال ساک زدنه ... کمی به مغزش فشار آورد تا یکی یکی اون چه رو که بر سرش گذشته بود به خاطرش آورد .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۱۴۸

صبح که امیر اون جا موند و فرخ لقا رفت خونه شون . با این که دلش نمی خواست اون جا رو ترک کنه ولی امیر بهش گفت که بره تا باباش مشکوک نشه ...
امیر ارسلان تا چشمش به زنش افتاد گفت چه عجب ! دل داشتی که از مهمونی بیای بیرون ؟ تو مثلا رفته بودی یه تحقیقی از کار پسرت بکنی ببینی چه خبره . اوضاع و احوال چطوره و اون چیکار می کنه . حالا من نمی دونم چرا تو این قدر دیر کردی ؟
-چند بار بگم مرد که اونا از بس خونواده خونگرمی بودن که دیگه نتونستم دعوت اونا رو رد کنم . تازه تو خودت میگی که من خیلی غر غرو هستم . از دست من یه شب راحت بودی . ازم دعوت کرده بودن که نا هارو هم اون جا بمونم و هر وقن که دوست داشتم شبم بمونم .
-راستش اگه تو رو نمی شناختم فکر می کردم اون جا بر نامه دیسکو راه انداختند و تو هم اهل این بر نامه هایی . در حالی که تو یک زن مومن و با ححاب و با تقوا هستی .
-در اونش که نباید شک کنی .. مگه شک داشتی ارسلان ؟
-نمی دونم چی بگم .. ولی روسریت کمی عقب رفته ..
فرخ لقا : ببینم تو چت شده مرد ؟ ! نکنه دیشب خوابای آشفته دیدی . یا این که هوس کردی با من باشی ؟ یادت رفته که هر وقت میومدم طرف تو بهم می گفتی نیا جلو منو می خوری ؟ حالا برات عزیز شدم ؟ خیلی دیوونه ای . تو که اهل حسادت و این حرفا نبودی . به من میانسال کی اعتنا می کنه . نمی دونم چرا تو این قدر عصبی هستی .. فرخ لقا سر در نمی آورد که چرا شوهرش این قدر جوش آورده ..
-برم یه دوش بگیرم خسته ام . ..
قبل از این که شوهرش حرفی بزنه راه افتاد طرف حمام .. می خواست یک بار دیگه خودشو ور انداز کنه و ببینه که رو بدنش لکه ای واثر کبودی نباشه .. بعضی جا ها رو که می تونست مستقیما کنترل کرد و بعضی از قسمتای بدنشو هم با آینه وارسی کرد . من نمی دونم چرا ار سلان این جوری شده . اون که خیلی بی حوصله بود . یعنی یک شب بی تو جهی به اون باعث شده این جور حساس شه ؟ امیر هم که می دونم چیزی به اون نگفته . بهتره زیاد پیگیر این قضیه نشم . هر قدر بیشتر حساسیت نشون بدم بد تره ..
در همین لحظه صدای در حموم رو شنید .. شوهره کاملا بر هنه وارد شد ..
-چه عجب ! چند ساله که ازت می خوام با هم حموم کنیم و حاج آقا سلیقه اش نمی گیره..
-من زن خودمو خوب می شناسم . طرز حرف زدنش یه جوری شده ..
-حاج آقا که چی ؟ ! من دیشب رو بودم پیش خونواده محترمی که به تازگی از خارج بر گشته بودند .. رفتار و ادب و شخصیت اونا طوری بود که نتونستم خشک نشون بدم . حجاب خودمو هم حفظ کردم . حالا مگه چی شده ؟!
امیر ارسلان شروع کرد به لیف زدن همسرش . تعجب می کرد از این که چی شده که اون شبو توی خونه اش نمونده . با این که فرخ لقا با اون تماس گرفته بود . دستاشو گذاشته بود رو باسن همسرش .. یه جایی اثری پنجول مانند دید .. طوری که انگار گربه ای به اون چنگ انداخته باشه .. می دونست که اگه بخواد اینو علم کنه زنش بازم بازی درمیاره .. بر خود لعنت فرستاد که چرا تا این حد باید بد دل شده باشه . احساس ناراحتی می کرد . راست می گفت فرخ لقا . اون تا حالا خیلی بی خیال نشون می داد .. اما حالا که حس کرده بود فرخ لقا رهاش کرده یا نیاز خودشو به اون نشون نداده بی جهت اسیر حسادت شده بود ... امیر ارسلان با خود در کلنجار بود تا این افکار شومو از خودش دور کنه که فرخ لقا کارو خراب کرد ..
-عزیزم اونا ازم خواستند که بازم برم پیششون .. یکی دو تا زن بیوه هم میون اوناست . از این که با من باشن خیلی خوشحالن . بهم میگن تو چقدر خوش صحبت هستی و خوش به حال شوهرت .. راستش من خودم دوست ندارم برم و شوهر جونمو تنها بذارم . ولی از اون جایی که اوایل کار پسرمونه و یک کار نون و آبداری هم هست اگه اجازه میدی یه دو سه شب پشت هم یا یک شب در میون برم ..
امیر ارسلان با تعجب به زنش نگاه می کرد .. حس می کرد که یا بد دلی اون درسته یا مخ این زن تاب بر داشته .. فرخ لقا هم که متوجه تغییر حالت مردش شده بود و از طرفی کیر اونو هم شق شده می دید خم شد و دستشو گذاشت زیر بیضه های اون . و دهنشو هم گذاشت رو کیرش . ارسلان چشاشو بسته بود و سعی داشت به چیزی فکر نکنه . اما از طرز ساک زدن همسرش تعجب می کرد . انگار اون فوت و فن های تازه ای رو یاد گرفته بود .. بر شیطون لعنت .. بذار هر کاری می کنه بکنه . اون زن توست .. یک زن مومن و نجیب و با ایمان . ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 15 از 17:  « پیشین  1  ...  14  15  16  17  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

خانواده خوش خیال


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA