انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 9 از 17:  « پیشین  1  ...  8  9  10  ...  16  17  پسین »

خانواده خوش خیال


زن

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۷۹

فیروزه استرس عجیبی پیدا کرده بود . قلبش به شدت می تپید . اون پسر کمی قد بلند تر از سهیل و عرفانی بود که در این چند روزه با هاش سکس کرده بودند . خیلی هم خوش تیپ بود . خیلی دلش می خواست که بتونه با هاش باشه .. ولی در این محیط واقعا خجالت می کشید .. هم از خودش .. هم از امیر و هم از زنای این جا غیر از سحر .. انگار با سحر احساس راحتی می کرد . و تا حدودی هم با سپیده .
سحر :برو داخل .. برو ببینم چیکار می کنی .. منم امیر رو این دور و برا نگه می دارم . این منیژه رو هم به جوری سرشو گرم می کنیم که این قدر گیر نده . دختره خیلی کنه شده . ول کن هم نیست . دست از سر کچل ما هم ور نمی داره ..
فیروزه به همون نسبتی که ضربان قلبش شدت یافته بود یه پرشها و لرزشهای خفیفی رو هم در قسمت بالای کس و نقطه هوس بدنش حس می کرد .. دوست داشت با دستمال لاپاشو خشک کنه ..
فیروزه : سحر جون دستمال داری ؟
سحر : تو که هنوز هیچی نشده خیس کردی .. چرا این قدر ناز داری .
فیروزه : تو از کجا می دونستی که من واسه چی می خوام ..
سحر : آخه همچین حالتی واسه منم اتفاق افتاده بود . ترجیح میدم از اون استفاده نکنی . این طوری بهتره . می دونی چرا ؟ واسه این که اگه دست پسره برسه به اون جا یه حس خوبی بهش دست میده . یه وقتی فکر نکن که مثلا خودشو بگیره چون فرصت این کارا رو نداره . فیروزه جون بر خودت مسلط باش . تو که با پسرت حال کردی دیگه نباید این قدر نگران باشی ... من این طرفم مراقبم که امیر دور نشه ..
امیر هم منتظر بود ببینه که سلنا چه عکس العملی نشون میده ... سارا و ساناز هم یه جورایی توجهشو جلب کرده بودند . ستاره و سوسن 65 ساله هم که دست بردار نبوده و مدام با تیکه پرونی سعی داشتن یه جوری جلب توجه کنن .. فیروزه رفت توی اتاق پروو . یه شورت به پا کردن دیگه این قدر مقدمه چینی نداشت ولی این خانوما بازیشون گرفته بود .. مانتوشو آویزون کرد . یه نگاهی به سینه هاش انداخت . اون یه شورتی رو انتخاب کرده بود که خیلی فانتزی و نازک بود و قسمت پوشش کسش اون قدر کم عرض بود که دو طرف کسشو به خوبی نشون می داد و در قسمت بالا هم فقط یه خط نازکی روی باسنشو پوشش می داد . یه نگاهی به هیکلش انداخت و سینه ها و باسنشو وارسی کرد ... حالت شورت سحر طوری بودکه وسط روی کسش و قسمت شکاف خیلی کم عرض بود ولی در این جا کناره های کس و قسمت زیادی از اون زده بود بیرون .. قلبش به شدت می تپید . این چه بازی بود که سحر راه انداخته بود ... تازه از اون انتظار داشت که به این پسره حال هم بده و اگه می تونه یه دستی هم به کیرش بکشه .
سحر : فیروزه جون ..امیر خان منتظره ها . جای دیگه ای هم کار داره . خانومای دیگه هم هستن ..
فیروزه : بیاد ..
فیروزه حس کرد که درسته که پشت کردن به امیر ممکنه بی ادبی باشه ولی در حالتی قرار داره که اون اصلا حواسش به این چیزا نخواهد بود .. از طرفی اون قسمت پشت بدنش رو یکدست تر و خوشگل تر حس می کرد و هوس انگیز تر . همون چیزی که ممکنه یک جوون رو به هیجان بیاره ... با این حرفایی که خانوما می زدند امیر همون بیرون کیرش شق کرده بود .. بر شیطون لعنت .. اگه حریف همه بشم حریف این منیژه نمیشم . این چه کاری بود که توی دامن من انداختی پدر جان ! تو که اخلاق منو می دونستی . نمی دونستی ؟ حالا من باید چیکار کنم ؟ وارد اتاقک شد ..نتونست جلوی باز شدن دهنشو بگیره .. مات و مبهوت به پشت بدن فیروزه نگاه می کرد .. دهنش وا مونده بود و نمی تونست حرفی بزنه .. یه خورده خودشو کنار کشید و صورت و چشا و قسمتی از جلو بدن فیروزه رو توی آینه دید .. .. زن یواش یواش بر خود مسلط شد . به خصوص این که می دید تونسته دل اون پسر رو ببره و تا حدود زیادی روش اثر بذاره . حالا می تونست با اعتماد به نفس بیشتری اونو داغش کنه .. با این حال سر در نمی آورد که چرا این زنا باید این قدر اهل حال کردن این چنینی و شوخی و تفریح باشن .. دیگه وقتی کار و کاسبی نداشته همه چیزشون فراهم باشه همینه دیگه . فیروزه نمی دونست چیکار کنه .. زن دستشو گذاشته پشت سرش موهاشو از همون پشت داد بالا ..
فیروزه : چطوره ؟ خوبه ؟
امیر : از کدومش حرف می زنی .. از شورت ؟ یا از زیر شورت .. از سینه ها ؟ یا از شونه ها ؟ یا از اون موهای قشنگی که دادیش بالا ..
امیر دستشو گذاشت رو دست فیروزه و گفت اگه میشه موها رو دوباره پخشش کن رو کمر و پشتت .. خیلی ناز ترت می کنه ..
فیروزه حس کرد که از حشر زیاد داره از حال میره .. دستشواز کناره های پاش رسوند به شلوار امیر .. پسر پیشدستی کرده کیرشو در آورده بود .. دیگه زده بود به سیم آخر ... ادامه دارد ...نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۸۰

امیر شلوارشو پایین کشید . فیروزه دستش رسید به کیر درشت امیر و از همون پشت دستشو دور کیر پسر لول کرد و با هاش بازی می کرد . امیر با این که تا به حال کس و کون زیادی رو کرده بود ولی در این حالتی که فیروزه با کیرش بازی می کرد و اونم به اندام گوشتی و تپل و بر جسته اون نگاه می کرد به شدت هیجان زده شده و کنترلشو از دست داده بود . می دونست که اگه بخواد آب کیرشو خالی کنه به اندازه ای میشه که دیگه نشه پاکش کرد وفوران می کنه ولی فیروزه ول کنش نبود . زن هوس کرده بود که منی پسر رو ببینه .. لذت ببره . کیف کنه از این که این پسر برای اون به هیجان اومده و داره حال می کنه . خوشش میومد که تونسته دل این پسر جوونو ببره ... لحظه به لحظه تیزی و کلفتی کیر پسر رو بیشتر حسش می کرد . بیشتر می تونست بفهمه که امیر چقدر طالب اونه .. پسر دستشو گذاشته بود جلوی دهنش تا جلوی آه کشیدنهای خودشو بگیره .. فیروزه همه اینا رو از توی آینه می دید سرشو نمی تونست به اندازه کافی بر گردونه و فقط دستشو از سمت عقب رو کیر امیر قرار داده بود و اونو در یه حالت جق زدن حرکتش می داد .. امیر دیگه نتونست جلوی خودشو بگیر .. پرش پشت سر پرش و فیروزه اینو حسش می کرد .. لمسش می کرد . یه لحظه که کف دست لول شده فیروزه کمی عقب تر رفت و به وسطای کیر رسید منی امیر در هر جهش به این ور و اون ور می ریخت و چند قطره ای از اون ریخت روی زمین و آینه .. و پسر به این فکر می کرد که چطور می تونه اون نقطه ها رو تمیزش کنه .. راهی نداشت جز این که با آستین پیراهنش روی آینه بکشه . ولی این جوری آینه لک می کرد . پاهاشو هم گذاشت رو قطرات منی ریخته شده روی زمین تا اونا رو پخش کنه . اما فیروزه حشری ول کنش نبود . کونشو از پشت می زد به کیرکمی شل شده امیر .. ولی با همه تخلیه شدنش کیر هنوز تپل بودن خودشو حفظ کرده بود .. پسر با این که به اندازه کافی انزال شده بود ولی خیلی زود حس کرد که تمایل به فرو کردن کیرش در کس فیروزه رو داره . دستشو گذاشت روی شورت فانتزی فیروزه اونو به کناری زد و راه کسشو کاملا باز کرد . کس فیروزه رو سرشار از هوس و غرق آب دید .. یه فشاری به اون آورد و با یه حرکت کیرشو به انتهای کس فرستاد ... در اون جای تنگ فیروزه مراقب بود که بدنش به آینه و کناره ها نخوره .. خیلی سخت بود تلنبه زدن در اون کابین .. ولی امیر کیرش یک بار دیگه سفت و شق شده بود و فیروزه اینو به خوبی حس می کرد .. دوست داشت حالا توی رختخواب خودش می بود و امیر تا می تونست به اون حال می داد .
امیر : اوووووووووههههههه جووووووووون ... خوشگله .. چقدر تپلی .. چقدر با حالی . اسمت چیه ؟
-فیروزه
-شوهر داری ؟
-نه .. بیوه هستم .. یه پسر دارم .. یه خورده تند تر ..
-باید خودموبکشم عقب تر .. این جوری تنم می خوره به در ممکنه صدا کنه .
فیروزه : باشه آروم تر صدامون نره بیرون ..
امیر در حال سکس با فیروزه و فرو کردن کیر توی کس اون با آستینش همچنان روی آینه می کشید تا اثرات منی پخش شده رو پاک کنه . فیروزه حس کرد که که آبی داره رو پاهاش می ریزه ... آروم آروم داشت ارضا می شد .. چشاشو بسته بود یه دستشو به گیره لباس رسونده و خیلی آروم فشارش می داد .. امیر از حالت و حرکت فیروزه فهمید که اون ار گاسم شده و در حالی که زن سرشو به سمت عقب بر گردونده زبونشو در آورده بود و امیر اون زبونو میون لباش گرفت و بعد با یه بوسه لب به لب در کیرش به صورت قفل شده در سوراخ کس فیروزه نگه داشته بود چند قطره ای رو توی کسش خالی کرد ... تمام این عملیات پنج دقیقه هم طول نکشیده بود .. درست در حال مرتب کردن خودشون بودن که سپیده شروع کرد به در زدن .. فیروزه و امیر اومدن بیرون .امیر یه حالت وا رفته ها رو پیدا کرده بود ولی فیروزه سر حال و با نشاط نشون می داد .
سحر : فیروزه جون مثل این که حالت خیلی جا اومده .
فیروزه : اگه بدونی چه حالی داشت ! دوست داشتم تا چند ساعت همین جور حال می کردم . یا با هم می رفتیم یه جایی و خوش می گذروندیم ..
سحر : نمی دونم چقدر بیکاری زیاد شده که اون با این تیپ و کلاس اومده و داره این جا کار می کنه . از صحبتای امیر و منیژه متوجه شدم که این پسره تازه اولین روز کاریشه . دختره چه حرصی می خوره وقتی ما امیر رو اون داخل قفلش می کنیم . بدجوری شیره امیر رو کشیدی . فکر کنم کیرشو همچین چلوندی که انگار واسه بقیه آب نداره ..
فیروزه : تازه من خودمم خوب سیر نشدم . بازم اشتها داشتم و دارم ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایران
ی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۸۱

سپیده دیگه خسته شده بود . از این که بیش از اندازه انتظار اونو کشیده بود که وارد اون کابین شه . امیر هم دیگه جونی واسش نمونده بود . البته اون سابقه سکس با چهار تا زن و دختر از یک صبح تا غروب رو داشت و تازه بعدش می خواست شبو با یکی دیگه باشه ولی نه در این حالت نا امنی و این که پس از اون همه گند کاری تازه شغلی گیرش اومده بود که می تونست پدر و مادرشو تا حدود زیادی از نگرانی در بیاره .. فقط چند ساعت بود که مشغول شده و حالا اینا اومده بودن . سپیده خودشو آماده کرده بود که وارد اتاقک شه ولی به ناگهان دید که در باز شد و یکی رفت اون داخل ..
سپیده : سحر این عروست بود که همین جوری سرشو انداخت زیر و رفت اون داخل ؟نوبت من بود که برم . اصلا اون می دونه که اون جا چه خبره ؟ توی باغ هست ؟ سحر : حتما می دونه دیگه . تو که خودت می دونی از همون شب تولد هیجده سالگی سهیل و سارا اونو هم آوردیم توی باغ ..
سپیده : ولی جریان امروزو چی .. اون یک در میون حرفای ما رو می فهمه ..
سحر : حتما دیده که وقتی من و فیروزه به نوبت رفتیم داخل اونم پشت سر ما اومده .. دیگه امیر نیومده بود که به ما امتیاز بده ...
سپیده : این رسمش نیست ..
سحر : عزیزم حالا پیش اومده .. چی بگم . بگم عروس گلم بیا بیرون که خواهر شوهرم کس و کونش به خارش افتاده ؟ حالا گیریم این جا نتونستی کاری کنی .. صبر کن پامون باز شه خونه .. اصلا از سهمیه امشب خودم می گذرم میگم هر مردی که می خواد بیاد سراغ من بیادنیاد وبیاد پیش تو .
سپیده : به شرطی که مردا قبول کنن چند تایی با من باشن ..
سحر : مثل این که بدت نیومدا ... ولی الان این دختر میاد بیرون تو برو تو .. راست گفتی شاید اصلا ندونه چی به چیه . توی امریکا که از این خبرا نبوده . حما فکر می کنه این یک رسمه که در ایران یک پسری بره و جنسایی رو که خانوما تنشون کردن ببینه و نظر بده .
سپیده : تازه داری متوجه میشی که من چی دارم میگم ..
در همین حین هر دو شون دیدن که در باز شد و یکی دیگه رفت اون داخل ...
سپیده : وای این دیوونه رفت توی اتاقک . از همون اول هم بد جوری گلوش پیش این عروس تو گیر کرده بود .
سحر : راست گفتی سپیده . سلنا هم یه جوری نگاش می کرد . ولی فکر کنم منظور خاصی نداشت . حالا این پسرای ایرانی فکر می کنن هر دختری که بهشون زل زده عاشقشون شده و یه چیزی دلش می خواد ...
سارا : مامان تو و عمه جون سر چی دارین بحث می کنین برین این سلنا رو ساکتش کنین الان آبروی ما و این پسره امیر میره ..
سلنا یه لحظه که مانتوشو آویزون کرده بود و می خواست شورتو پاش کنه امیر وارد شده بود . یکه خورد و شروع کرد به سر و صدا کردن . صداش زیاد بالا نبود ... سحر رفت و فوری جلو دهن عروسشو گرفت ..هرچند سلنا تاحدود زیادی فارسی می دونست ولی سحر در اون لحظه یه چیزایی رو به زبون انگلیسی بهش گفت ..
سحر : امیر خان ببخشید اون تازه اومده به ایران هنوز با فر هنگ ما آشنا نیست .. امیر یه لحظه دستشو گذاشت جلو دهنش تا بمب خنده اش نترکه ...
امیر : بله صحیح می فر مایید ...
سحر اونا رو به حال خودشون گذاشت .. امیر زیبایی و خوش اندامی و خوش تراشی رو در وجود اون زن امریکایی می دید . هیکلی بدون عیب و ایراد که انگار فقط ساخته شده بود آدم ساعتها نگاش کنه و لذتشو ببره . ولی حس کرد که دیگه فرصتشو نداره که بخواد بشینه و حتی برای چند دقیقه اون جوری که دوست داره اونو ببینه . با توجه به این که می دونست حتما منیژه این سر و صداهای اخیر رو هم شنیده و دیگه بیش از پیش ترسیده و اونو سر زنش می کنه . امیر از این که سلنا اون اول شلوغش کرده بود کمی دلسرد شده بود ولی اون حالا حتی شورتشو پاش نکرده بود .. زن فقط داشت نگاش می کرد و لبخند می زد ..
سلنا : سلام .. سلام ..
وقتی اینو گفت امیر حس کرد که کیرش خود به خود داره حرکت می کنه و با یه حرکت رو به جلو داره اعلام موجودیت می کنه . کاش می تونست سلنا رو در آن واحد از دو زاویه ببینه هم از جلو و هم از پشت .. دختر هم از امیر خوشش اومده بود و از اون جایی که با چند کیر خوری کاملا خو گرفته بود هوس کرده بود که امیر هم به اون یه حالی بده ... پسر پاهاش سست شده بود . با این که حس می کرد سلنا بهش چراغ سبز نشون داده بازم تردید داشت . وقتی دست سلنا رو دید که رو شلوارش قرار گرفته دیگه دست به کار شد شورت و شلوارشو کشید پایین .. می دونست که اگه اون بخواد به سبک فیلمهای پورنو ساک زدنو شروع کنه دیگه طول می کشه . شایدم اون فکر می کنه که این جزو بر نامه های فروشگاههای ایرانیه ... ادامه دارد .... نویسنده ... ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
زن

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۸۲

سلنا تا زمانی که فقط با شوهرش سمیر بود زیاد به مردای دیگه فکر نمی کرد . از وقتی که سکس خونوادگی در ایران رو به صورت گسترده تری در آورده و به اصطلاح اونو وارد باغ کرده بودند اون حس می کرد که داره به مردان دیگه عادت می کنه و در این مدت هم بیشتر با مردای دور و برش بود .. از این که می دید یکی دیگه هم پیدا شده که می تونه به اون حال بده و حال بکنه احساس لذت می کرد . چشمش که به کیر امیر افتاد هوش از سرش پرید .. امیر خودشو رسوند به سلنا . یعنی فاصله ای بین اونا نبود که بخواد به خودش فشار بیاره . جای خیلی تنگی بود برای مانور دادن . سلنا دوست داشت خودشو بیشتر به امیر بچسبونه .. پسر یه پای زنو انداخت روشونه اش .. و اونو محکم به سمتی چسبوند که آینه نبود .. کیرشو گذاشت لای پای سلنا و خیلی آروم اونو به طرف جلو حرکت داد ... سلنا به زبان انگلیسی یه چیزایی رو آروم می گفت و همزمان با اون امیر هم آروم آروم کیرشو به طرف جلو حرکت می داد تا این که دیگه پسر حس کرد بیشتر از این نمی تونه پیشروی کنه ..هر دو شون دوست داشتن با سرعت بیشتری سکس کنن . امیر سرشو گذاشته بود لای سینه های سلنا .. سینه های سلنا مثل دو گوی بلورین و خوش دستی که نه کوچیک بود و نه بزرگ یه درخشش خاصی داشت . نوک تیز اونا نشون می د اد که این زن تا چه اندازه حشری شده ... صدای سلنا هر لحظه بیشتر می شد . امیر دستشو گذاشت جلو بینی اش و بهش گفت هیس .. کمی ترسیده بود . داشت به این فکر می کرد که فروشگاه رو تبدیل کرده به جنده خونه بازم صد رحمت به جنده خونه . این جا که دیگه حسابی واویلا بود .. کیرشو از سمت پایین به طرف بالای کس سلنا می زد . چه جورم داغ کرده بود .. انگشتشو هم گذاشته بود روی سوراخ کون سلنا . و سعی داشت که حداقل یک بندشو وارد اون کنه . ولی خیلی سخت بود . سلنا دوست داشت امیر اونو با سرعت و فشار بیشتری بکنه . حس می کرد تا میره اوج بگیره میاد پایین کمرش سنگین شده بود .. با این که خیلی سخت بود ولی با اشاره دست به امیر گفت که می خواد رو زمین دراز بکشه ولی باید به شدت خودشو جمع می کرد و به شکل جنین در می آورد .. در عوض این جوری می تونست احساس خستگی کمتری بکنه به نظر امیر هم پیشنهاد بدی نبود . چون دیگه این استرس رو نداشت که ضرباتی رو که به کس سلنا وارد می کنه باعث سر و صدا از طریق دیواره های اتاقک بشه . این جوری خیلی راحت تر شده بودند .. حالا زن به خوبی کلفتی کیر امیر رو توی کسش حس می کرد . داغی پوست تنشو .. حرکت هوس در زیر سینه هاشو ... سلنا کمرش رو زمین بود . به این اهمیت نمی داد که تنش خاکی میشه . هوس دیگه نمی ذاشت به این مسائل اهمیتی بده . این بار سوسن در زد و ول کن معامله نبود .. سوسن مادر بزرگ پدری شوهرش بود .. به زبون انگلیسی و خیلی نرم و آروم یه چیزی گفت که سوسنو ساکت کرد . بهش گفت که مامان من اگه جات بودم در نمی زدم ..
سوسن ساکت شد ... امیر خیلی دوست داشت که سلنا بشه دوست زن اون و بازم بتونه اونوببینه . اون تجربه اش در دوستی با زنان شوهر دار زیاد بود و می دونست که اونا وقتی با یه کیر دیگه سر حال بیان به این سادگی ها از اون دل نمی کنن و ولش نمی کنن . ولی چه جوری می تونست یک بار دیگه این زنو ببینه . خیلی دلش می خواست شماره تلفن اونو داشته باشه و بتونه اونو یک بار دیگه ببینه . کاش می تونست یه جورایی موبایلشو کش بره . یا به یه طریقی متوجه شماره اش بشه .. سلنا تعجب می کرد که امیر چه جوری از کردنش خسته نمیشه ...در همین لحظه دست سلنا رفت رو دهنش که جیغ نکشه .. حس کرد که داره ار گاسم میشه و اون طرف سحر و سپیده و فیروزه داشتن با هم بر نامه می چیدن که به یه طریقی پای امیر رو به خونه شون باز کنن . یه فکری به سرشون افتاده بود . می خواستن بهش پیشنهاد کار بدن .. این که روزا بیاد و مثلا راننده شون باشه و یه سری خرده کاری انجام بده .. ولی حس کردن که مردا ممکنه با این کار مخالفت کنن . سحر نفوذ زیادی در خونواده داشت .. ولی می دونست که اگه بتونن دم سوسن رو ببینن شاید بشه یه کاریش کرد ..
سحر : سپیده جون میشه یه خواهش ازت بکنم .. این جا رو شلوغش کردیم و دیگه همه مشکوک شدن . من با امیر حرف می زنم به عنوان این که بیاد خونه مون کار کنه .. مادر شوهرم سوسن جون که مامان گل تو میشه اگه حرفی بزنه مردا نه نمی تونن بگن .. من میگم اگه موافقت امیر رو برای کار در خونه مون جلب کنم سوسنو بعد از سلنا می فرستم اون داخل تا حسابی حالشو جا بیاره .. این قولو هم بهت میدم وقتی رسیدیم خونه تو اولین نفری باشی که با امیر حال می کنی .... ادامه ... دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۸۳

سلنا حس کرد که از کس آتیش گرفته اش داره آب می ریزه . امیردستاشو گذاشته بود رو جفت سینه های سلنا با چند حرکت رو به جلو آبشو توی کس سلنا خالی کرد با این حال از بس خوشش میومد و لذت می برد دوست نداشت به این زودی از سلنا دل بکنه . دوست داشت همین جا بمونه . یه دور اونو بر گردونه و از کون بکنه . از بس از این دختره خوشش اومده بود که بغلش کرد و مثل یه معشوقه اونو بوسید . شاید هم از این که یه دختر امریکایی به تورش خورده بود و تا حالا یه خارجی رو نگاییده بود این جوری لذت می برد . اونا هم از اتاقک اومدن بیرون . یه مقدار از آب کیر امیر از کس سلنا بیرون ریخته بود . دو تایی اومدن بیرون ....
سحر : دخترم .. عروس گلم خسته نباشی ..
سلنا : ممنون مامان ...
بیشتر از این که حرف بزنه می خندید . سحر رفت به سمت امیر ..
-امیر خان شما رانندگی واردید ؟
امیر : بله .. من حتی رانندگی با ماشینای سنگین و اتوبوس رو هم واردم . ولی الان این جا رو نمی تونم ول کنم .
سحر : شاید برای یکی دو ساعت نتونی ول کنی . چون روز اول کاریته ولی از اون جایی که پسر گلی هستی به نظر من این جا برات جای مناسبی نیست . ما خانوما الان یه دوری می زنیم خریدا مونو انجام میدیم و بعد این که کارمون که تموم شد تو اگه دوست داشته باشی می تونی بیای به خونه ما و ما تو رو به عنوان مسئول امور خارجه و امور بین الملل خانواده استخدام می کنیم . راننده اختصاصی ما میشی .. خرید بیرون رو انجام میدی و هر کی که می خواد بره بیرون با هاش میری . البته حد و اندازه هم داره که بعدا در مورد این مسائل حرف می زنیم .
امیر گیج شده بود . اگه باباش بفهمه که اون این جا رو ول کرده چیکار می کنه . اون وقت ممکنه سکته کنه قلبش دوباره ناراحت شه . مامانش هم دست کمی از اون نداشت . پدر و مادرش هم از اونایی بودندکه خیلی به تر بیت بچه شون اهمیت می دادند . اگه متوجه می شدند که اون رفته به استخدام عده ای در اومده که وضع حجابشون افتضاحه و اهل حالن پدرشو در می آوردند . چیکار باید می کرد . نمی دونست . سپیده خودشو وارد بحث اونا کرد
-حقوق خوبی هم میدیم .شما این جا چقدر بهتون میدن ..
امیر : راستش هنوز یه نصف روز نشده که اومدم . ولی فکر کنم ماهی پونصد هزار تومن از صبح تا شب ..
سپیده : وااااااااییییییی چه بی انصافیه ! ما اون جا ماهی یه میلیون تومن بهت میدیم . تازه می تونی نا هار پیش ما بمونی دو ساعت در بعد از ظهر رو بهت استراحت میدیم . یه جای خواب برات درست می کنیم . در اوقات بیکاری می تونی یه لپ تاب هم در اختیار داشتی باشی . اضافه کاری و پاداش و مزایا هم داری . و یه سری بر نامه های دیگه که وقتی اومدی اون جا من خودم راهنمایی ات می کنم . اول باید بیای پیش خودم امیر : این جوری که شما دارین میگین من باید بیام کار گر هتل بشم ؟
سپیده : هتل غلط بکنه این جوری باشه .. ما یه پونزده شونزده تا زن و مرد هستیم که در یه جایی شبیه به قصر زندگی می کنیم . حالا ممکنه بعدا چند تا باغبون و نظافت چی هم بیاریم ولی دوست داریم ما خودی ها دور هم باشیم و چون تو پسر گلی هستی دیگه تو رو خودمونی حساب کردیم .
امیر دهنش وا مونده بود . نکنه همه اینا یه نقشه باشه .. نکنه اینا جنده باشن . یه جنده خونه مخفی در یه جایی داشته باشن و یه کس خلو می خوان بندازن به دامشون . سوسن : در ضمن منم باید یه امتحانی ازت بگیرم ببینم به درد کار ما می خوری یا نه فیروزه : امیر خان ما همه خونواده های محترمی هستیم یه وقتی فکرای بدی در مورد ما نکنین . من با پسرم همسایه خانواده آقای خوش خیال هستیم ..
سحر : ما هم غیر از دخترم سارا جون شش تا دیگه مون شوهر داریم ..
در همین لحظه ستاره موبایلشو روشن کرد و از فضای خونه چند تا عکس نشون امیر داد . در این فضا زنا کنار استخر لخت بودند . چند تا مرد هم با شورت نزدیک اونا بودند .
امیر : اینا دیگه کی هستن ؟
سحر : اینا شوهران و پسران ما هستند .یکی شون هم دامادمه .. ما دیگه از بس در جامعه با فر هنگ و متمدن و پیشرفته امریکا بودیم برای ما مسئله ای نیست این طرز زندگی کردن در این طرف آب .
امیر : اون وقت این آقایون راضی میشن که من بیام ؟
سوسن : رو حرف من نمی تونن حرف بیارن . فقط من باید امتحان کنم ببینم شرایط شما چه طوره .
امیر دوزاریش افتاد ... ولی عجب جایی بود این جا ... این همه خوشگل .. آخ که چه حالی می داد .. ولی به باباش چی می گفت . اونا افرادی با ایمان بودند . می تونست بعدا یه چاخانی تحویل بوده . ماهی یک میلیون .. ماشین زیر پاش .. چند تا زن و دختر خوشگل .. استخر . مردای کس خل و بی غیرتی که احتمالا خیالشون نبود زنشون بی حجاب باشه ... قند تو دلش آب شده بود ...
امیر: من حاضرم ..
دیگه این بار صبر نکرد که طرف بره داخل اتاقک و بعد صداش کنه . دو تایی با هم رفتند داخل .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۸۴

امیر هیجان زده شده بود . سوسن هم با این که 65 سال سن داشت ولی از این که جوونی مثل امیر با اون اندام چهار شونه و سر و سینه ورزشکاری اومده بود سمت اون لذت می برد . می خواست ببینه که امیر تا چه اندازه می تونه بهش لذت بده و هواشو داشته باشه که به خاطرش با مردای خونه بحث کنه . می دونست که اگه بخواد کاری رو انجام بده بقیه جرات حرف زدن رو ندارن . ولی با این حال رعایت حال مردا رو می کرد . سوسن در همین مدتی که امیر داشت سحر و فیروزه و سلنا رو می کرد کلی به خودش رسیده بود . امیر که دیگه قصد اینو داشت که از اون جا بره و فرو شگاه رو ترک کنه دیگه بی خیال این شده بود که چند دقیقه بیشتر با سوسن سر کنه . سوسن رو بروی امیر قرار گرفت . مانتوشو در آورد و اونو آویزونش کرد . امیر هم پیر هنشو در آورد و شلوار و شورتشو کشید پایین . سوسن دستشو از زیر پیراهن امیر رسوند به سینه هاش . از بازی با سینه های اون خیلی خوشش میومد . امیر که اینو حس کرد پیر هن زیرش رو هم در آورد سوسن لباشو گذاشت رو سینه امیر . پسر دستاشو دور کمر سوسن حلقه زد اونو کمی بالاتر آورد و رو کیر دراز شده اش نشوند . هیجان زده بود . دوست داشت که بزرگ بانوی خاندان خوش خیال .. زن سیامک خان.. مادر سپیده و سامان و مادر شوهر سحر ازش راضی باشه و به پشتیبانی اون بتونه در خونه خوش خیال جا خوش کنه . یواش یواش مطمئن شده بود که اونا خونواده ای خوشگذرون و اهل تفریح هستند که زندگی رو سخت نمی گیرن . سوسن حس کرد که چهل سال جوون شده . امیر اونو به آرومی بلند کرده رو کیرش نشونده بود . سوسن قدش کوتاه تر از امیر بود واسه همین پسر خودشو کمی شل کرده تا بتونه سوسنو راحت تر بکنه و زن روی کیرش لذت بیشتری ببره . امیر آروم آروم دستاشو رسوند پایین تر رو دو تا قاچ کون سوسن و در حالی که اونا رو بازشون کرده بود کیرشو طوری به طرف بالا حرکت می داد که سوسنو وادار کرده بود فریاد های هوسشو خالی کنه . طوری زن رو به حس برده بود که فکر می کرد این جا خونه شه و داره با سکس با جوون ترا جون می گیره ... اون بیرون سحر و سپیده و بقیه فامیلا دستپاچه شده بودند . با پشت دست به در می زدند که اونا سر و صدای کمتری بکنند . صداشونو می بردند بالا و جو رو شلوغش می کردند که گندش در نیاد ..
سپیده : مامان یواش تر آبرومون رفت .
سوسن که تازه متوجه شده بود چیکار کرده ساکت شد ولی امیر ول کنش نبود . متوجه شده بود که با این کیرش کارش رو تضمین کرده . لباشو حریصانه رو لبای سوسن قرار داد و سعی کرد همراه با بوسیدن و گاییدن اون هر چند ثانیه یک بار حرفای قشنگ بزنه ..
-سوسن جون از همه شون خواستنی تری آتیشی تری . خیلی طبیعی و با تمام وجود سکس می کنی . به من هیجان میدی
-آخخخخخخخخ نگو .. نگو .. دوباره جیغم در میاد . ا
میر : نمی تونم حرف نزنم . مگه نمی بینی کیر من چقدر واسه تو سفت شده .. اوووووووفففففففف چه جوری شوهرت راضی میشه این هیکل خوشگل و تر و تازه رو بفرسته بیرون ... دوستت دارم سوسن خانوم . دوستت دارم . من این جا سیر نمیشم . سیر نمیشم ...
سوسن داشت دیوونه می شد . می خواست بگه این منم که سیر نمیشم .. منم که هر چی بهم کیر می زنی اشتهام باز تر میشه . ولی می دونست که اگه لب باز کنه و حرف بزنه صداش خیلی بالاست . واسه همین ترجیح داد که ساکت بمونه . امیر می دونست که باید اونو کاملا ار گاسمش کنه . یعنی طوری ارضاش کنه که به تمتع نهایی برسه و احساس سبکی بکنه . مزه کیرشو بگیره ... .
امیر : سوسن جون .. بهم پشت کن .. قمبل کن . این جوری با یه فشار و سرعت بیشتری می تونم کیرمو بکنم توی کست .
سوسن هم هر کاری رو که امیر گفت انجام داد . امیر یه لحظه به کون سوسن نگاه کرد و با خودش گفت این خونواده عجب کون گنده ای دارن . اصلا نمیشه گفت کدوم کون از همه کون ها با حال تره . کیرشو طوری فرو کرد توی کس سوسن که همون اول تا به انتها رفت . انگشتشو هم فرو کرد توی کونش . سوسن لذت می برد . تماس انگشت وسطی پسر با کونش هوس اونو زیاد کرده بود و خیلی آروم می گفت که کیرت رو تند تر بکن توی کس من . خونواده خوش خیال و فیروزه همچنان پشت در بودند و فیلم بازی می کردند و می گفتند که زود باش دیرمون شد . نوبت ماست . و با این کارشون غریبه ها رو از اون جا ردش می کردند . یا این که می فرستادند به اتاقک بغلی . چون دو تا اتاق پیش هم بود . یه زن دیگه ای که برای پروو رفته بود صدای اونا رو می شنید . فکر کرد که توهم زده شده . گوششو تیز کرده بود تا ببینه چیزی می شنوه یا نه و این درست همزمان شده بود با سکوت سوسن و امیر و همهمه بر و بچه های خوش خیال . سوسن دستشو جلو دهنش گذاشته بود و اونو گازش می گرفت تا در لحظه ار گاسم خودشو کنترل کرده باشه .. فقط وقتی که دیگه حس کرد اوج هوس رسیده از امیر خواست که آبشو توی کس خالی کنه .. ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۸۵

امیر هم با اشتهای هر چه تمام تر این کارو انجام داد ... اون به این فکر می کرد که دیگه کارش ردیف شده و حق هم داشت که این طور فکر کنه . سوسن داغی و پرش کیر کلفت امیر رو که توی کسش حس می کرد یه احساس به اوج رسیدگی داشت . داغ داغ داغ شده بود . لذت رو با تمام وجودش حس می کرد .طوری شده بود که فکر می کرد امیر پادشاهیه که اون ملکه اونه . وقتی که امیر و سوسن اومدن بیرون .. بقیه زنا که حال و روز سوسنو دیدن گفتن که کار تمومه دیگه میشه روی سوسن حساب کرد . سپیده هم مدام از خودش می گفت .
سپیده : مامان یادت باشه که هوای دخترت رو داشته باشی وقتی که رسیدیم خونه و کارا که جور شد اون وقت این منم که امیر رو راهنمایی می کنم و جای جای خونه رو نشونش میدم .
سوسن : بذار اول بابا سیامک تو رو راضی کنم که اجازه بده امیر وارد خونه ما شه سپیده : مامان وقتی که تو چیزی رو بخوای همه چی حله . می دونم که نباید نگران باشم .
سارا: عمه سپیده ! یادت باشه که من هم امروز مظلوم واقع شدم . این قدر به فکر خودتون نباشین . فقط نمی دونم شوهر عمه سروش و بقیه آقایون امیر رو قبول می کنن یا نه .
سپیده کف دستشو محکم زد به کس مادرش و گفت سارا جون این جا وقتی تایید کرد دیگه بابا بزرگ سیامک تو و بقیه مردا که کاره ای نیستند . تازه تو قدرت عمه سپیده و مامان سحرت رو دست کم گرفتی .؟ راحت تر بگم که خونواده آقای خوش خیال همه شون زن ذلیل هستند .
امیر : سوسن جون من مطمئن باشم که همه چی حله و می تونم استخدام شم ؟ اگه آقایون خونه مخالفت کنن چی ؟
سوسن : آقایون غلط می کنن تا سوسن هست حرف رو حرفش بیارن . دمار از روز گارشون در میارم .
-یعنی من الان برم استعفای خودمو اعلام کنم ؟
سوسن : آره می تونی مطالبات معوق و حق باز نشستگی خودت رو هم بگیری .. اینو که گفت دسته جمعی شروع کردن به خندیدن و بعدش زنا یه خرید مختصری کرده و دسته جمعی رفتند به سمت خونه خوش خیال . امیر وقتی وارد خونه شد فکر نمی کرد که همچین خونه ای به این صورت ساخته شده باشه . هر چند مکانش هم یه جای خوب و بالای شهر بود .. نمی دونست کجا رو نگاه کنه .. از استخر و گل کاریهاش گرفته و درختای متفرقه ای که در چهار گوشه خونه و دور اون کاشته شده بود و گلهای رنگارنگ و گرون قیمت .. و یه پارکینگی که چند مدل ماشین آخرین سیستم و مدل بالا هم اون جا پارک شده بود . دیگه حسابی از این رو به اون رو شده بود . سارا خودشو به امیر نزدیک کرد ..
سارا : خوشت میاد ؟
امیر : من که فکر نمی کنم بتونم این جا استخدام شم .
سارا : مامان بزرگو داری غم نداشته باش . ولی هوای نوه شو هم باید داشته باشی . امیر : مردای خونه چی ؟ اونا می تونن منو قبول کنن .
سارا : داداشام یکی از یکی گل ترن . اگه اونا رو ببینی خیلی ازشون خوشت میاد . خیلی با فر هنگن .
امیر آب دهنشو به زور قورت می داد . داشت به این فکر می کرد که با فر هنگ ممکنه به چی بگن ؟ یعنی من می تونم خواهر اونا رو پیش چششون بغل بزنم ؟ راستش توی خود خارج هم کمتر از این کارا می کنن . در همین لحظه مردای خونه که مایو پاشون بود دسته جمعی خودشونو به محوطه استخر رسوندن .
سامان : کجا بودین شما خانوما . ؟ دوساعت که نباشین این جا سوت و کوره .
سپهر شوهر ستاره و پدر زن سامان نگاهش به امیر افتاد ..تعجب کرد ..
-خانوما ..من این آقا رو نمی شناسم . افتخار آشنایی با چه کسی رو داریم ؟
امیر : مخلص شما امیر هستم و خانوما صلاح دونستن که با اجازه شما از امروز در خدمت خانواده محترم خوش خیال باشم ..
سمیر شوهر سلنا واسه چند لحظه ای یکه خورد . نه به این خاطر که غیرتی شده باشه که مثلا ممکنه این آقا خونواده اونو به صورت بی حجاب ببینه از این نظر که دوست نداشت نظم کاری اونا بهم بخوره یعنی کسی مراقب کار ها شون باشه ویا اگه می خوان یه کاری انجام بدن اون آرامش خیالو نداشته باشن . در حالی که اصلا به این مسئله فکر نکرده بود که خود سوسن و بقیه زنا دوست دارن که امیر هم به عنوان یک مرد وارد زندگی اونا شه .
سوسن : امیر خان به عنوان یک راننده استخدام شده و ممکنه کارای دیگه ای رو هم که از دستش بر بیاد انجام بده . از نظر فنی خیلی وارده ..
سهیل و بقیه مردا و پسرا با امیر دست دادند .
سهیل : مامان ما الان می خواستیم شنا کنیم . شما خانوما لخت نمیشین ؟ این امیر خانو چیکارش کنیم ؟
امیر متوجه شد که در مورد چی دارن حرف می زنن .
-من میرم گوشه کنارای خونه ببینم چه خبره !
سپیده : منم با شما میام و تو ضیحات لازمو میدم .
سوسن : چه اشکالی داره امیر هم می تونه لخت شه و با ها مون شنا کنه .
سپیده : مامان شما شنا کنین من اول گوشه کنار خونه رو نشونش بدم قوانین این جا رو بگم اگه خود امیر خان موافقت فر مودند اون وقت می رسیم به بقیه کار ها ..
امیر که هنوز فکر می کرد در خواب باشه با خودش زمزمه می کرد من غلط کنم که قبول نکنم . سگ کی باشم که قبول نکنم . من نمی دونم در حق کی یه کار خیری انجام دادم که این جا نصیبم شد . امیر و سپیده از دید بقیه محو شده به پشت ساختمون رفتند .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۸۶

فیروزه هم که با اونا اومده بود داشت به این فکر می کرد که مدتیه که امور آرایشگاهش تق و لق شده .. و مدام به یه بهونه ای کلاس یا آرایش خانوما رو به عقب میندازه .. حس کرد که این کارش ممکنه باعث شه که خیلی از مشتریاشو از دست بده ... سامان که به دیدن فیروزه به وجد اومده دیگه زیاد در بند این موضوع نبود که امیر و خواهرش سپیده با هم رفتن به پشت ساختمون . سروش هم محو فیروزه شده بود و دیگه به این موضوع که امیر همراه زنش رفته به پشت ساختمون اهمیتی نداد . سهیل هم متوجه شده بود که مردا حواسشون رفته پیش فیروزه . و این که چقدر دوست دارن که با این زن باشن . سوسن داشت به این فکر می کرد که در صورت اعتراض بقیه به حضور امیر اون چه جوری حرف بزنه . اتفاقا سیامک , شوهرش .. یک بار دیگه به حرف در اومد و گفت
-این قرار نشد که شما هر کی رو که دیدید بر دارید و بیارین خونه .
سوسن : شوهرم .. می دونی این حرف تو برای ما خانومای نجیب این جا چقدر گرون تموم میشه و تو هین آمیزه ؟ نمی خوام جلوی همسایه محترم خودمون فیروزه خانوم چیزی بگم . ما زن خیابونی نیستیم . یک زن هر جایی نیستیم . واسه خودمون ارزش و اعتبار داریم . احترام داریم . یعنی تو با این حرفت همین شخصیت رو برای فیروزه جون قائل شدی ؟
یه چشمکی به فیروزه زد که فیروزه دوزاریش افتاد . سوسن ادامه داد
-تو با این حرفت داری به فیروزه میگی که چرا این جاست ..
سیامک که مثل بقیه مردا گلوش پیش فیروزه گیر کرده بود و کیرش واسش شق شده بود گفت حساب فیروزه جون جداست . اون تاج سر ماست . اون صاحب خونه ماست ..
سوسن : امیر خان هم یکی از اون پسرای کار درست و چشم پاکه .
سوسن نتونست دیگه حرفی بزنه . چون حرفی رو شروع کرده بود که ادامه اش حتی خود اونو هم می خندوند .. ولی سیامک به مفهوم حرفاش توجه نداشت . فقطذ خشم سوسنو می دید .. و دیگه متوجه شد وقتی که امیر یه حامی به نام سوسن داره بنابراین بهتره که دیگه چیزی نگه ..
وامیر و سپیده رسیدن به جایی که دیگه اهالی خونه رو نمی دیدن ..
سپیده : تو اصلا یکی خبر منو می گیری ؟ میگی که سپیده هم آدمه ؟ ببین من دختر سیامک خان و سوسن جون هستم ..
امیر : اگه مردا دوست نداشته باشن من این جا بمونم چی ؟
سپیده : تا مامان سوسن منو داری غم نداشته باش و منو . اگه یه وقتی مامان منم بخواد یه اعتراضاتی بکنه یا گله ای ازت داشته باشه وقتی که من چیزی رو بخوام اون به من نه نمی تونه بگه در نتیجه کی قدرتش بیشتره ؟
امیر فقط داشت نگاش می کرد . حواسش رفته بود به جای دیگه . به این خوشگل ها و خوشگلی ها . این همون بهشتی بود که منتظرش بود .
سپیده : نگفتی که من قدرتم بیشتره یا مامانم ..
امیر : تو .. تو ..معلومه که تو قدرتت بیشتره . ولی باید احترام مامانتو داشته باشی و پیش اون چیزی نگی
سپیده : آخ قربون آدم چیز فهم .. از مامان من که نمره قبولی گرفتی . اگه دوست داری رفوزه نشی باید بیای تا منم ازت امتحان بگیرم ..
امیر : اگه یه وقتی بقیه مردا ببینن چی . ممکنه ناراحت شن .
سپیده : اونا دیر یا زود باید همه چی رو ببینن و تو هم دیر یا زود باید همه چی رو بدونی . امیر جان بیا دیگه . من و تو زیاد داریم حرف می زنیم . حالا باید زتعارف کم کنیم و بر مبلغ بیفزاییم .
امیر فضای سر سبز اون جا و چمنها و گلها و گیاهان و درختانو که در کنار استخر و دیگر زیبایی ها می دید حس کرد که با وجود سکس با چند تن از اعضای خونواده خوش خیال باز هم هوس اینو داره که با یکی دیگه از اونا سکس کنه . سپیده ادامه داد
-فقط اینو هم بدون که ما خونواده خوش خیال خونواده خوشگذرونی هستیم . دیگه این که کی زن کی باشه و کی شوهر کی واسه ما معنایی نداره . خونواده نجیبی هستیم ولی درون خودمون یکسره عمل می کنیم . حتی اونایی هم که سنشون از مرز هیجده گذشته باشه از نظر ما می تونن در سکس فامیلی ما شرکت کنن . از این نظر ما قانونمند کار کرده و به مقررات بین المللی که این روز ها در اینترنت هم می تونی شاهد ش باشی عمل می کنیم . پس ببین چقدر برای ما خواستنی و دوست داشتنی هستی که تو رو آوردیم این جا بین خودمون . فقط باید نشون بدی که ما در انتخاب خودمون اشتباه نکردیم . امیر رفت طرف سپیده
-به تک تکتون نشون میدم که اشتباه نکردین . هر چند تا حالا به چند تایی نشون دادم .
امیر سپیده رو بغلش زد .. با خودش گفت هر چه باداباد . حالا که این طوره و مردا جلو چشای هم زنای همو می کنن پس در صورت تمایل زنا می تونن خودشونو هماهنگ کنن با این که مرد دیگه ای با زن اونا باشه .. امیر بلوز سپیده رو داد بالا . لباشو گذاشت رو سینه سپیده ..
-آهههههههه ... از همون اول داری خوب نشون میدی .. نترس .. نترس .. تو واسه ما غریبه نیستی . اون زن تپلی رو که دیدی و اسمشم هست فیروزه مثل تو یک خوش خیال نیست .. ولی ما نسبت به هر دو تاتون خیالات خوشی داریم ...
کف دست امیر همون از زیر شورت سپیده در حال مالش کس سپید سپیده بود .. .. ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۸۷

سپیده : اووووووووووهههههههه حالا که فکرشو می کنم مامان سوسن حق داشت که تو رو استخدامت کنه . واقعا که من داشت سرم کلاه می رفت ..
امیر : کاری نداره الان سرت کلاه می ذارم . همون چیزی رو که به مامانت دادم و به زن داداشت و به زن برادر زاده و خلاصه به خانومای دیگه الان به تو هم میدم ..
-آره بده بده . آقا خوشگله . ولی این طور نشه که بعدا منو فراموشم کنی . بری و انگار نه انگار . اینو هم بدون که منم مثل مامانم تا خوبم خوبم .. ولی اگه بخوام رو نده لج و چپ بیفتم دیگه هیشکی نمی تونه جلوی منو بگیره .
امیر داشت با خودش حساب می کرد که اگه همه زنا بخوان مثل سوسن و سپیده باشن اون شب و روز باید در حال دوپینگ کردن باشه و چاره ای براش نمی مونه . جوووووووووون .. یک وجه اشتراکی بین این زنا دیده می شد و اون کون های خوش استیلی بود که با یه بر جستگی و گودی کمر خاصی خودشو نشون می داد . این رو بیشتر در فیروزه دیده بود که به اون هیجان و لذت خاصی رو می داد و دوست داشت که همین حالا شم اونو بیشتر احساسش کنه ..
سامان و بقیه مردا در اون سمت در حال بحث کردن با سوسن و بقیه زنا بودند .
سامان : ببینم خانوما وقتی که مامان داشت این تصمیمو می گرفت شما نمی تونستین بهش بگین که خانواده خوش خیال نمی تونه مرد غریبه ای رو وارد سیستم خودش بکنه ؟
سحر : عزیزم ما عمری رو در جامعه امریکا زندگی کردیم تا به معنای واقعی کلمه با دموکراسی آشنا شیم . نه یک کلمه کمتر نه یک کلمه بیشتر . اگه سیستم خونواده خوش خیال یک زن رو وارد کنه که این آقایون خوششون بیاد ایراد نداره ولی اگه یک مرد رو بخوان وارد کنن پر از اشکاله ؟ امان از دست شما مردا که همش به فکر خودتون هستین . من دیگه از دست شما دارم دیوونه میشم .
یه نگاهی به فیروزه انداخت و یه چشمکی بهش زد که فیروزه دوزاریش افتاد که باید یه خودی نشون بده و یه آبی بر آتیش بریزه . هر چند سوسن داشت به حرفای اونا گوش می داد . اون نمی خواست بیش از این پسرشو خیط کنه ... با این حال اگه می دید که اون داره لجبازی می کنه می تونست با یه تشر دیگه ختم غائله کنه ..
سحر : فیروزه جون می تونی لباساتو در آری و بپری توی آب . این جا شنای دسته جمعی خیلی حال میده . همه ازهم لذت می برن . می بینی که استخر این جا چقدر بزرگه و در کنارش هم یک مینی استخر هم داریم . این خونه رسیدگی می خواد و استخدام امیر خان هم یک امر ضروری بود و تازه ما از نظر مالی اون قدر قوی هستیم که تا بیست تا سی تا کار گر رو هم می تونیم راحت استخدام کنیم ..
سامان همه کاره خونه بود و رو حرفش حرف نمی آوردند ولی در مسائل این چنینی و هر بار که سوسن دخالت می کرد اون نمیتونست رو حرف مادرش حرف بیاره . فیروزه با یه لبخند و یه چشمکی که به سامان زد انگاری آب به روی آتیش ریخته باشن . فیروزه لباساشو در آورد و با یه شورت و سوتین قصد پریدن توی آبو داشت . مردا دیگه پاک فراموش کردن که سر چی بحث داشتن .. سامان هم رفت به سمت فیروزه ..
-فیروزه خانوم شما شنا واردی ؟ اگه بلد نیستی خودم یادت میدم .
-نه من بلدم ولی دوست دارم که بشنوم از تجربیات شمارو ...
بقیه زنا و مردا نگاهشون افتاده بود به بر جستگی کیر سامان که داخل شورت اون یه حرکت رو جلو داشت . امیر هم که در اون سمت سپیده رو کاملا لختش کرده بود و کمرشو محکم نگه داشته واز پشت کرده بود توی کس سپیده .
-اووووووووففففففففف کسسسسسسم کسسسسسم امیر امیر جوووووووون .. بزن بزن .... انگشت بکن توی کونم . ولم نکن .. وووووووییییییی تنم داره می لرزه . تند تر . می خاره .. خیلی می خاره ...
امیر : استخدامم ؟ استخدامم ؟
سپیده : نمی دونم نمی دونم . از من چرا میپرسی از این زبون بسته سینه چاک که بهش میگن کس و داره خودشو واسه تو جر میده بپرس ..
امیر : اون که داره همش گریه می کنه .
-بذار بکنه .. بذار بکنه .. حقشه .. خیلی تحمل کرده تا به این جا رسیده .
امیر با دستاش سینه های سپیده رو می غلتوند .. خوشش میومد ازحرکت و لرزش این سینه ها . سپیده یه حس طراوت خاصی داشت از این نظر که حس می کرد تازه از دواج گرده و اون شور و حال شب زفاف ازکیر امیر نثار اون شده . برای همین مرتب از اون می خواست که سرعتشو زیاد تر کنه ...
و در اون سمت مردا و زنا یکی یکی خودشونو انداختن توی آب . فیروزه طوری عشوه گری می کرد که مردای دیگه فقط داشتن به سامان حسادت می کردند ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۸۸

فیروزه کنار استخر ایستاده بود و به بقیه نگاه می کرد . سامان هم کنارش ایستاده بود . منتظر بود که اون بپره توی آب و بعد بهش ملحق شه .سوسن مادر سامان خان خیلی قشنگ صحنه رو زیر نظر داشت و به خوبی می دید که پسرش سامان با چه حرص و ولعی داره فیروزه رو می پاد . تقریبا همه اون جمعیت هم می دونستن که سامان چند روز پیش به بدن فیروزه دست زده و دو تایی شون به شدت حشری شدن .
سوسن : فیروزه جون .. می تونی شورت و سوتین خودت رو در آری و خیلی راحت بپری توی آب . تو دیگه مثل یکی از اعضای خونواده ما هستی . اصلا نباید احساس غریبی یا خجالت بکنی . آفرین خانوم خوب . نگاه کن سامان جان منتظره . فداش شم . پسرم اگه از یه چیزی خوشش بیاد تا اونو به دست نیاره ول کنش نیست .
فیروزه : اون چیز ممکنه یک کالا باشه . ولی من که یک کالا نیستم .
سامان : شما از حرف مادرم منظور بدی رو بر داشت نکنین .
می خواست بگه که من چقدر اراده دارم وبرای به دست آوردن خانوم خوشگلی مثل تو نهایت سعی و تلاشمو می کنم .
سوسن : فیروزه جون نگاه کن .. الان اونایی که افتادن توی آب چه جوری یکی یکی لباسای زیرشونو به این طرف و اون طرف پرت می کنن ؟ من جای شما بودم از همین الان این کارو می کردم . نگاه کن الان هیشکی به هیشکی نیست .. همه به هم چسبیدن . چه صمیمیتی ! چه شکوهی !.. این محبت و صمیمیت .. نسلهای نسل باید در بین خونواده خوش خیال حفظ شه و ما پیام آور شادی برای نسلهای بعد باشیم .
فیروزه از این که می دید سامان کیرشو واسه اون شق کرده به خاطر اون هنوز توی آب نپریده خیلی خوشحال بود و احساس غرور می کرد . شورتشو در آورد . سوتینشو هم سوسن باز کرد . سامان از حال رفته بود . کون گنده فیروزه سبب شده بود که اون دیگه به بقیه زنا توجهی نداشته باشه . چه حالی می کرد! براش تنوع داشت ..
سوسن : پسرم . سامان جون چه خبرته ... مگه جن دیدی ؟
سامان : نه مامان پری دیدم . اصلا نمی تونم حرف بزنم . انگار زبونم قفل شده . نمی تونم چیزی بگم . آخخخخخخخخخ ... اوووووووووووویییییییی ...
سوسن : درش بیار پسرم . نشون بده به فیروزه جون که چند مرده حلاجی . نشون بده که کیرت حرف نداره و در رده سه کیر اول خونواده خوش خیال قرار داره ..
فیروزه داشت به این فکر می کرد که مگه اونا چند تا مرد هستند که مادر داره این جوری ناز پسرشو می کشه . خود سوسن دست به کار شد . رفت به سمت پسر پنجاه ساله اش سامان . شورت پسرشو به آرومی پایین کشید .. فیروزه نگاهش به سمت کیر سامان بود . سوسن هم که خودشو کاملا بر هنه کرده بود .. دستشو گذاشت زیر بیضه های سامان و اون دو تا تخم رو کاملا گذاشت وسط کف دستش و به آرومی چنگش می گرفت ..
سوسن : پسر روز به روز درشت تر و زن پسند تر می شه .. چه کیر کلفتی داری ! فیروزه جون این جوری به این کیر نگاه نکن که به نظر اژدها می رسه . اون یک اژدهای مهربونه ... ای کاش یک اژدهای دو سر بود. یه سرش می رفت توی کون و یک سر دیگه اش هم می رفت توی کس .
زبونشو در آورد و روی کیر پسرش سامان کشید .
سوسن : من حالا به فکر شما دو زوج عاشق هستم . لذتشو ببرین ..
فیروزه با این که این چند روزه با عرفان و امیر و سهیل سکس کرده بود و توسط همین سامان مورد دستمالی قرار گرفته بود ولی بازم همون حس شرم و سرخی گونه ها رو داشت می دونست که همه اینا فقط برای همون چند لحظه اوله . وقتی که تماس بر قرار شه اندام زن و مرد جرقه و شعله ای تولید می کنن که تمام خجالت ها می سوزه ا میر و سپیده در گوشه دیگه ای از خونه سخت مشغول بودند .. امیر یه دستشو وقف سوراخ کون سپیده کرده با یه دست دیگه سینه های سپیده رو می فشرد و کیرش هم که همچنان در حال گاییدن کس سپیده بود .. سپیده چند بار تا مرز ار گاسم پیش رفته بود و اینو امیر به خوبی حس کرده بود . از اون جایی که پسر به خودش اعتماد به نفس داشت و می دونست که هر گاه که اراده کنه می تونه اونو ارگاسمش کنه گاه حرکاتشو آروم تر می کرد . می خواست سپیده رو بیشتر هیجان زده و حشری کنه .. ولی وقتی که تصمیم به ار گاسمش گرفت طوری ضربات کیرشو به انتهای کسش می زد که کونش به لرزه افتاده بود ........ ادامه دارد ..... نویسنده ..... ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 9 از 17:  « پیشین  1  ...  8  9  10  ...  16  17  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

خانواده خوش خیال


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA