انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 6 از 7:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  پسین »

پریان در غربت


زن

 
پـــــــــــــــریــــــــــــــان در غـــــــــــــربـــــــــــــــت ۵۷

بیشتر این تیپ هایی که ما در این ساحل می دیدیم از نوع اروپایی اون و کلاس بالا بودن . چه تن و بدنی داشتن این زنای اروپایی و شایدم امریکایی . شایدم ایرونی هایی رو می شد داخل این جمعیت دید . دسته جمعی کنار هم می رفتیم . اما طبق معمول جیمی خودشو بهم چسبونده بود و با این که چند ساعت قبل منو با دو تا مرد دیگه دیده بود ولی با این حال بازم دست از حسادت بر نمی داشت . اما حس می کردم که کمی نسبت به من معتدل تر شده و میشه بیشتر روش حساب کرد . کف دست جیمی رو روی باسن خودم حس می کردم . این مرد پاک داشت آبرومونو می برد . هرکی از کنار ما رد می شد یه لبخندی بهم می زد و می رفت . دلم می خواست برای چند ثانیه ای جیمی دستشو از رو کونم بر می داشت تا من اونو یعنی همون کونو با لذت هرچه تمام تری می دیدم و اون وقت یه مقایسه ای با کون زنایی که این جا می دیدم بکنم و ببینم همون جوری که در ذهنم خودمو خوش کون تر از بقیه حس می کنم همین جوره در واقعیت هم همینه ؟ من که این طور حس می کردم . با این حال نمی تونستم . یواش یواش داشتم لذت می بردم و نوعی غرور بهم دست داده بود که جیمی داره باهام این کارو می کنه . چون خیلی از اونایی که در ساحل بودن اونو ی شناختند و شاید با بیش از بیست نفر سلام علیک کرده بود . همه شونم یه لبخندی تحویل من می دادن . حتما می دونستن که من معشوقه اونم . شهاب هم دستشو دور کمر من حلقه کرده بود هرچند آروم دستشو گذاشته بود رو تنم تا مزاحم حرکت من نشه با این حال خودمونم آروم آروم می رفتیم . مدتی بود که حس می کردم یه مرد کلاه حصیری هر جا که میریم در تعقیب ما پنج تا مرد و چهار تا زنه . ولی بی خیالش شدم . این جا که دیگه کسی به کسی کاری نداره . که مثلا بخوان یه گوشه خلوت یکی رو گیر بیارن و بهش تجاوز کنن . دو طرف راضی باشن و نظم عمومی رو بهم نزنن می تونن یه گوشه ای با هم سکس کنن . حتی پریزاد تعریف می کرد که یکی از دوستاش که اومده اینجا بی هوا رفته به یه گوشه ای و دیده دو نفر دارن سکس می کنن و غیر اون یه خارجی دیگه اونم سرزده وسط اون زوج ولو شده .. اما یه عذر خواهی کرده رفته .. اون طرف خجالت کشید که حتی به طور تصادفی شاید مزاحم خلوت اونا شده باشه اما ندید بدید های کشورمون همه شون نه تنها چشم چرونی کرده و کیفشونو می کنن سر آخر از روی حسادت و بشقاب دورچینی و کاسه لیسی میرن اونایی رو که با هم حال کرده لو میدن .. ولی حس می کردم که استیل و نمای کون من در میون این همه زن واقعا تک و بیسته .. اتواع و اقسام کونها رو می شد در ساحل دید . کروی .. پت و پهن زشت .. خوشگل و خوش استیل که در این جا بازم به خودم رای می دادم . دوست نداشتم برم توی آفتاب و پوست سفید خودمو برنزه کنم . یه گوشه ای دو نفرو دیدیم که سخت در حال بوسیدن همن . روشن ها دراز کشیده داشتن کار خودشونو می کرد ن . در واقع اونا در مقدمات قبل از سکس اصلی بودن . هرکی هم از کنارشون رد می شد می تونست اونا رو ببینه . چقدر به هوس افتاده بودم که منم میون این چند تا مرد ولو شم . ولی مردای خوش تیپی رو می دیدم که یکی یکی از کنارم ردشده دست تکون میدن . کاش می تونستم به اونا بگم منم دلم می خواد ولی این مزاحم بغل دستی رو چیکار کنم ..
-مهیار خان نمی تونی این جیمی خانو ببری یه گوشه ای با هم یه آب و هوایی تازه کنین این جا یه راحت باش بدین ما هم یه دوری برای خودمون بزنیم .
مهدیس : ببینم به همین زودی یکی رو واسه خودت گیر آوردی ؟ چقدر تو خوش اشتهایی ! باز این شوهرم به من میگه تو خیلی خوش اشتهایی و سیر مونی نداری . دیگه نمی دونه که از منم گشنه تر پیدا میشن .
-همین چند روزه هست . دو سه روز دیگه که بر گردیم میرم سر خونه زندگیم .. ..
یه لحظه حس کردم که وقتی سرمو برگردوندم یکی هم خودشو بر گردونده همون مرد کلاه حصیری . اگه اون کلاه مسخره رو سرش نمی ذاشت من می تونستم متوجهش شم . شایدم ادوارد یا چارلز باشه که مزه کوس و کون من هنوز زیر کیرش مونده و می خواد هر طوری که شده خودشو به من بمالونه و از ترس جیمی نمی دونه چیکار کنه . خلاصه مهیار جیمی رو با خودش برد .. نمی دونم به اون وعده چه مشروبی رو داده بود .. اون که خودش در این کارا خبره بود ولی جیمی عاشق شراب بود .. منم سه تا پسرا رو با سه تا زن تنها گذاشته و خودم تنها به قدم زدن پرداختم . شاید اگه جیمی می دونست که من این کارو می کنم تنهام نمی ذاشت .خیلی دلم می خواست از گروه خودم دور می شدم . می رفتم رو یه تیکه شن دراز می کشیدم . دوست داشتم ازگرما یا آفتاب فاصله بگیرم . یه گوشه دنجی رو پیدا کردم که حتی جیمی هم نمی تونست منو پیدا کنه . می تونستم یه ده دقیقه ای رو از دستش خلاص باشم . از دور زنا و مردا ی لب دریایی و نیمه برهنه رو می دیدم که در رفت و آمدند و کاری هم به کار هم نداشته و در دنیای آزاد خودشون لذت می برن . چند روز دیگه با خودم فکر می کنم همه اینا رو در خواب و خیال دیدم . ولی خیلی دلم می خواد بازم یه سفری به همچه جاهایی داشته باشم . چقدر از خوش بودن و لذت بردن دیگران سرحال می شدم . خوابم گرفته بود . دوست داشتم بخوابم و هر وقت چشام بازشد و خواب نداشتم از جام پا شم . ازبس این روزا با مردا حال کرده بودم همش حس می کردم یه مردی داره باهام ور میره .. کف دستی رو روی کونم حس می کردم ..اولش به نظرم اومد که خوابم و دارم خواب می بینم ولی بعد که متوجه شدم در یه حالت خماری هستم اونو به حساب چرتی بودن و توهم گذاشتم ولی اون دست خیلی آروم داشت لمسم می کرد . با این که احساس کردم دست جیمی نیست ولی گفتم جیمی تویی ؟ تویی ؟ ...کی می تونه باشه ؟جوابی نشنیدم .
-مهیار تویی .. اذیت نکن .. اذیتم نکن ..
سکوت بود و سکوت .. فقط همهمه آدما رو از فاصله بیست متر به اون طرف می شنیدم .
-کیوان ولم کن . بذار چند دقیقه ای در آرامش خودم باشم .. ...این طرف چرا لالمونی گرفته ؟ .
-دامون شهاب کدومتون هستین . دست از سرم وردارین .
می تونستم همون اول سرمو بر گردونم و این مردم آزارو ببینم ولی اون جوری اعتماد به نفسمو از دست می دادم که چرا این قدر خنگ شدم ولی دیگه مجبور شدم رومو بر گردونم .. خودمو کنترل کردم تا قلبم از جا وای نایسته .. دندونام به هم می خورد .. مرد کلاه حصیری کسی نبود جز بابک عاشق و خواستگار سمج من که بهش جواب رد داده بودم .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
پـــــــــــــــریـــــــــــــــان در غـــــــــــــــربـــــــــــــــت ۵۸

مات مونده بودم . نمی دونستم باید چه عکس العملی نشون می دادم . پس اون یکساعتی می شد که منو تعقیب کرده . من اصلا فکر اینو نمی کردم که در همچه جایی توسط اون گیر بیفتم . اصلا ازش خوشم نمیومد . چندبار اومده بود خواستگاریم و صد بار هم جلو مو گرفته بود .. و هزار بار بهش گفتم که دوستش ندارم ازش خوشم نمیاد ..پیش اون آدم با کلاسی بودم . موی سرم تقریبا مشخص نبود .. لباسام مرتب بود . ولی حالا تقریبا برهنه در دیار بیگانگان در کنار اون قرار داشتم . دستش روی باسنم بود و جرات اونو نداشتم که بگم دستت رو بکش ..
-ببین بابک .. اینجا محیطش فرق می کنه . من به کسی اجازه نمیدم که این رفتارو باهام داشته باشه .منو با زنای بد و اون جوری مقایسه نکن . حالا با عده ای از بستگان اومدیم که راحت باشیم .
-من شوهرت رو نمی بینم .
-اصلا تو چکاره ای که پاتو میذاری توی زندگی من .
-پریسا این جور با هام حرف نزن .
دستشو آروم آروم از باسنم رسوند به کمر و بعدشم به شونه هام .
-چی می شد مال من می شدی ؟ چی می شد زن من می شدی .. اون مهران دیوونه چه جوری تونسته تو رو بفرسته به این جا بدون این که خودش باهات بیاد .
-اون بهم اعتماد داره .
-اینم نتیجه اش.
-آقا میشه خفه شی ..
-چی شده پریسا خانوم . عفت و نجابتتو که توی ایران جا گذاشتی . ادبتو هم یادت رفت با خودت بیاری ؟
رومو بر گردوندم کف دستمو با یه گارد سیلی به سمت صورتش نشونه رفتم که دستمو گرفت و نذاشت که ادامه بدم .
-خیلی خوشگل میشیوقتی این جور وحشی نشون میدی .
-دستتو بکش . من هیچوقت بهت علاقه مند نبودم . اصلا از آدمای پررو که به زور می خوان به خواسته شون برسن خوشم نمیاد .
-ببینم خانوم خانوما فرماش می کنن که این جور فانتزی و بر هنه بودن دلیل بر بی شیله پیله بودنه و هیچ نظر خاصی نیست . خب فکر می کنی یک زنی وسط باشه دست یه مرد باشه روی باسنش و یک مرد دیگه هم دستشو دور کمرش حلقه کنه معناش چی می تونه باشه ؟ یکی شون به نظرم خارجی اومد . دستش رسیده بود به جاهای عمیق تر ..می خوای بهت نشون بدم به کجا ؟
-نکن الان خواهرام دوستام سر می رسن ..
-بهشون میگی منم دوست پسر تو هستم . میگن بوی فرند یا بی اف ..
-برو گمشو ..
-تو در جایگاهی نیستی که واسه من تعیین تکلیف کنی . بیچاره شوهرت فکر می کنه زنش رفته سفر و داره از مناظر طبیعی و آب و هوای معتدل زمستانی اینجا استفاده می کنه .
-از جون من چی می خوای ..
-می خوام به خواسته ام برسم .. چه شبها که که فکرشومی کرد م وقتی که روز روشن برسه و من به فر دا برسم می تونم تو رو داشته باشم .. فکر می کردم این بار صدای دلمو گوش می کنی .. اون شب عروسی تو چقدر عذاب کشیدم . این که حس می کردم بدن تو در آغوش رقیب من قرار داره .
-چه رقیبی ! من هیچوقا بهت گفتم که عاشقتم ؟ که زنت میشم ؟ تو چیزی رو ازدست نداده بودی . زور نگو. ..
-ببین اگه با من راه نیای هیچی ازت باقی نمی ذارم .
-از من باج می خوای ؟
-منو به رویا هام برسون .
-بابک این جا زن کم نیست .
-درسته زن کم نیست ولی همه شون حتی یکی شون پریسای من نمیشه .
-کدوم پریسای تو ..
کف دستش یک بار دیگه رفته بود روی شکاف باسنم . حاضر بودم تمام مردایی که در ساحل بودن اعم از ایرانی و غیر ایرانی منو بکنن و دست این بابک بهم نرسه . حساسیت عجیبی نسبت به اون داشتم . ولی ترس برم داشته بود از این که بعدا زندگی منو بهم نزنه .. از این که نره و به شوهرم نگه .. اون وقت باید خودمو می کشتم .
-وقتی دیدمت یه احساس عجیبی بهم دست داد . راستش تاسف همراه با شادی و رنج و آرامش و تلاطم درون .. همه این احساسات نشون دهنده تضاد های درون من بود . خوشحال شدم که شرایطت این طوره و می تونم مثل حالا یه بهونه ای داشته باشم که بیام کنارت .. ناراحتم از این که اون تصوری رو که از یک بت پاک و زیبا و با ایمان داشتم دیگه ندارم . بت من شکسته .. اما من اون بت رو سایه اون صنم رو هنوزم دوست دارم . هنوزم به دیدنم تو شور و هیجان خاصی در من به وجود میاد .. من دوستت دارم پریسا .
-اگه دوست داشته باشی میری و پشت سرتم نگاه نمی کنی .
-نمی خوام حسرت لحظاتی رو بخورم که می تونستم تو رو در اختیارم داشاته باشم .. پنجه هاشو گذاشت رو چاک کونم و انگشتاشو قرار داد روشکاف کسم ..
-نکن .. نههههههه دستتو بکش .. الان فامیلام میان .
-من خجالت می کشم این حرفو نزن . آدم میون فامیلاش که با این وضع زننده نمیره .
-ربطی به تو نداره .
-خیلی هم مربوطه .
-خودت این جا چه غلطی می کنی.
-من مجردم .
-نه نهههههههه خواهش می کنم . این جا نه .. این جا نه .. چرا بهم زور میگی .
-چه زوری ! تو بهم زور گفتی که زن من نشدی . نگاه کن پریسا پشت اون تپه شنی .. جای خیلی خوبیه .. چند تا درخت و یه سایبون هم هست . مطمئن باش کسی کاری به کارمون نداره .. اصلا تو داری سخت می گیری .
چند زن بر هنه که تیپی اروپایی داشتن از کنارمون رد شدن . از اون دور هم زنایی رو می دیدم که کاملا لخت از آب میومدن بیرون .. چقدر دلم می خواست جیمی در اون لحظه سر می رسید و اونو می گرفت زیر مشت و لگدش ولی اگه این کارو می کرد شاید پامون که به تهرون می رسید اون می رفت و همه چی رو به شوهرم می گفت . می دونم مهران حرفاشو باور نمی کرد ولی اگه مثلا با موبایل ازمون فیلم گرفته باشه .. من و خواهرام بالاخره ازیه زاویه ای مشخص بودیم .. اوخ اون وقت آبروم پیش دامادام هم می رفت . زندگی پریزاد و پریناز هم به نابودی کشیده می شد . من تسلیم خواسته هاش شدم . با هم رفتیم به گوشه ای .. فکر کردم دلش می خواد دمرم کنه ولی اون دوست داشت طاقباز شم . چش توی چش من بدوزه .. می گفت می تونه با نگاش جذبم کنه ولی دلم می خواست چشامو ببندم . دوست داشتم همچنان احساس چندش و تنفرمو نسبت به اون حفظ کنم . شورتمو آروم آروم کشید پایین.
-بابک زود باش نمی خوام پریناز و پریزاد تو رو ببینن . آخه اونا هم بابکو می شناختن و پیش اونا خیلی سیاست می رفتم . ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
پـــــــــــــــریـــــــــــــــان در غـــــــــــــــربـــــــــــــــت ۵۹

شاید اگه غیر خواهرام اونای دیگه می دیدند که من با بابک دارم سکس می کنم عین خیالم نبود ولی اگه پریناز و پریزاد منو می دیدند دیگه کاملا پیش اونا بی سیاست می شدم . با اون بهونه هایی که آورده بودم و واقعا ازش خوشم نمیومد . نمی دونم اون چی رو می خواست ثابت کنه . آخه این کوس مگه چی داره ؟ آدمایی که هوسشون سکس و عشقبازی و در آغوش گرفتن بدن بر هنه زنیه می تونن خودشونو با هر کسی ارضا کنن . حتی زشتی و زیبایی آدما و پیری و جوانی طرف وقتی که هوس به اوج می رسه زیاد تاثیر گذار نیست .
-شورتمو در نمی آوردی نمی شد ؟ آخه این شورت خیلی نازک و فانتزی بوده می تونستی خیلی راحت کارتو از کناره ها انجام بدی .
ولی اون دیگه توجهی به حرفای من نداشت و هر جوری که خودش می خواست کارشو انجام می داد . زبون من واقعا بسته بود . دهن و چونه شو گذاشت لای پام .. هر چند ثانیه یه نگاه به طرف سر و صورتم مینداخت تا متوجه حالت من شه . خوشش میومد که با این حرکات اون لذت ببرم . انگاری دوست داشت این جوری خودشو قانع کنه که رو من اثر گذاشته به من حال داده . براش عقده ای شده بود که یه لبخند بهش بزنم . یه کلام محبت آمیز بهش بگم و حالا گذر پوست به دباغخانه افتاده بود و می تونست هر بلایی که دوست داره سر من بیاره . من دوست نداشتم به اون آبانس بدم . برای دومین بار بهش گفتم
-بابک اگه دوست داری من با شکم رو شنها بخوابم و تو از پشت بکنی توی کسم . می تونی اون جوری کونمو هم ببینی.
-نه عزیزم توکه خودت می دونی من چقدر دوست دارم تو رو صورت و چشای قشنگ و حالت خماری و حال کردن تو رووقتی که زیر کیر من هستی ببینم .
-من از کجا بدونم .
زبونشو طوری پهن کرده بود که تمامی طول و عرض روی کس و شکاف اونو پوشش می داد .لبامو خیلی آروم گاز می گرفتم . با ابن حال تلاش می کردم که اون متوجه نشه .
-زود باش کارت رو انجام بده . نمی خوام کسی منو ببینه . نمی خوام دوستام فامیلام منو ببینن .
-چیه فقط به اونا میدی ؟
- کاری نکن که بد دهن بشم ..
دیگه نای حرف زدن نداشتم . طوری کسمو می خورد که به نظرم اومد با یه کیر کلفت و تیز از نوع درجه یکش داره به من حال میده . جفت کف دستا و انگشتامو در خاک فرو برده و زمینو چنگش می گرفتم تا این جوری بتونم تا حدودی خودمو کنترل کنم . ولی می دونستم که فشاری رو که به بدنم میارم کاملا متوجهش میشه . بعد از کس لیسی نوبت میک زدن شده بود . دو سه تا خارجی از کنارم رد شدند . بهم لبخند می زدند با انگشتاشون به من سلام می دادند . منم به رسم ادب جواب سلامشو با همون تکون دادن انگشتام می دادم . برای خودمنم تعجب انگیز بود که وقتی که بیگانه ای از کنار من رد میشه چطور می تونم در حال سکس اونم در هوایی آزاد باشم که خیلی های دیگه هم ممکنه در اون شرایط منو ببینن . لحظاتی بعد دیگه خیلی راحت تر می تونست حالت نگاه منو ببینه و متوجه شه که پریسا تا چه حد حشری شده . آخه اومد رو من و کیرشو چسبوند به سر کسم
-خیلی خوشت میاد ؟ لذت می بری ؟
-عکس العمل تا یه حدی طبیعیه .
-من دوست داشتم و دارم این طبیعی بودن تو با من باشه .
قبل از این که کیرشو فرو کنه توی کسم کف دست و پنجه هاشو می کشید روش . چهره اش به حالت خاصی در اومده بود که فکر می کردم اگه اون لحظه بهش بگم نه با دستای خودش جلو چش خیلی ها خفه ام می کنه . انگشتاشو که از خیسی کس من خیس می شد می ذاشت توی دهنش و دونه به دونه اونا رو اول لیسشون زده بعد میک می زد .. این جور بازیهاش منو دیوونه ام کرده بود .. سست شده بودم . ته دلم می خواست فراموش کنم که نسبت به اون حساسیت دارم . ولی غرورم بهم اجازه نمی داد . اما وقتی که چند تا انگشت دست راستش رو وارد کسم کرد و مثل یه کیر تند و تند اونا رو فرو می کرد توی کس و بیرون می کشید دیگه برای لحظاتی یادم رفت که اون کیه . فقط می دونستم یه مرد دیگه ایه که اومده اون لحظه روز منو بسازه و سر حالم کنه . لعنتی آخه واسه چی کیرت رو که گذاشته بودی سر کسم دادی عقب . من حالا کیرشو می خواستم که لبه ها و شکاف کسمو بشکافه و بره تا به انتها .. همچنان انگشتای دست راستشو فرو می کرد توی کسم و با اون داخل بازی می کرد . وقتی هم که انگشتاش داشت میومد بیرون اونا رو رو لبه های بیرونی کس می کشید و با چوچوله هام بازی می کرد . دیگه طاقتم طاق شده بود . مچ دست چپشو گرفتم و اونو به سمت دهنم نزدیک کردم . حالا من مث بچه ای شده بودم که داره پستونک میک می زنه . انگشتای بابکو به دهنم نزدیک کرده و اونا رو با هوس میکشون می زدم . می تونستم تصور کنم که اون داره چه لبخندی می زنه از این که تونسته شکارم کنه و منو بالاخره سستم کنه . حالا فکر می کرد که من متعلق یه اون هستم . شایدم حق با بابک بود . یک زنی که داره با مردی سکس می کنه و از این سکسش هم لذت می بره در اون لحظات دین و دنیا و همه چیزشو اون مردی می بینه که داره بهش لذت میده .. نه همیشه ولی مواردی هم هست مثل حالا که بابک از اون نظر واسم مهم بود که یه وسیله ای بود واسه من برای رسیدن به اوج لذت . و خیلی ها با عشق خودشونو تسلیم می کنند . این بار که کیرشو چسبوند به کسم دیگه امونم نداد و یه ضرب و با یه فشار نصف بیشترکیرشو کرد توی کسم . .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
زن

 
پـــــــــــــــریـــــــــــــــان در غـــــــــــــــربـــــــــــــــت ۶۰

هنوزم هر چند ثانیه درمیون نگاهشو به نگام می دوخت . ولی بعدش دیگه نمی تونستم اونو ببینم چون چشام از هوس بازنمی شد و اگه گاهی از فضای بین پلک ها نگاهی به بیرون مینداختم فقط آدمایی رو می دیدم که از دور در رفت و آمدن . دیگه نمی خواستم جز به همون لحظه به چیزی فکر کنم . نمی خواستم به این مردی فکر کنم که زمانی اونو مایه دردسر می دونستم و هنوزم ازش خوشم نمیومد . هوای معتدل و دلپذیری که هوسمو زیاد می کرد و دلم می خواست که بعد از سکس برم تنی به آب بزنم . می رفت تا این لحظات برام تحمل کردنی و دلپذیر شه و همین طورم شده بود . ولی حرفی نمی زدم و چیزی نمی گفتم و هنوز غرورم بر من غلبه داشت . همون که تونسته بودم خودمو راضی کنم که در اختیارش باشم دیگه باید با دمش گردو می شکست وقدر اونو می دونست . رو من کاملا منطبق شد . کیرشو هم تا ته کرد توی کسم . این یه تیکه رو نمی خواستم ولی اون می خواست خودشو به آرزوش برسونه . لباشو به لبام چسبوند . من اونا رو بهم فشردم . نمی خواستم, نمی خواستم که اون لبامو به هم قفل کنه . نمی خواستم که لبام رو لباش حرکت کنه .
-پریسا لباتو بازش کن . اگه نمی خوای حرکتش ندی نده . حالا در عمرت یه نیم ساعتی داری ثواب می کنی پس درست بکن ..
حرفشو گوش کردم . زیادی آزارش داده بودم و زیادی لجباز شده بودم . بین لبام فاصله ایجاد کردم تا اون لذت بیشتری ببره ولی خودم هیچ حرکتی نکردم . حواسمو متوجه اون کیری کردم که کسمو به آتیش کشیده بود و لحظاتی بعد اون احساس گرم و داغی رو که کیرش در کسم به وجود آورده بود به لبام منتقل شد و حس می کردم این منم که دارم اونو می بوسم و لبامو رو لباش حرکت میدم . دستاشو دور کمرم حلقه زده و سرعت گایشی منو زیاد کرده بود . بدنمو شل کردم . روی کس خودمو می خاروندم و با این کار لذت خاصی رو در تمام تنم پخش می کردم . و بابک هم با دست مالی سینه هام طوری کرده بود که حس می کردم رو فضای اون جا دارم پرواز می کنم .. شل شده بودم . حالا دیگه به جای بوسیدن اون , لباشو و لبامو گاز می گرفتم . دستام به دو طرف باز و شل شده بود و ساکت شده بودم . اون منو ار گاسمم کرده بود . کسی بهش نگفته بود چیکار کنم ولی در حالت خماری خودم ریزش آب کیرشو توی کسم حسش می کردم .. اون کارشو انجام داده بود .. بعد از این که کارش یا همون کار کیرش تموم شد منو بوسید .
- همیشه در قلب منی پریسا ..
و آخرین بوسه اون بر پیشونی من بود که از این کس خل بازی اون خیلی خوشم اومد . در همون وضع دراز کشیدم و چشامو بستم . وای که عجب روزی و عجب لحظاتی بود . هنوز پس ریزی منی بابکو از کسم حس می کردم . انگشتامو توی کسم فرو کرده تا هرچی رو اون داخله بکشمش بیرون . آخه اگه یکی از مردای گروه خودمون میومد سراغم و منو در اون شرایط می دید من باید از خجالت آب می شدم و آبروم پیشش می رفت . چند دقیقه بعد از این که اون رفته بود و منم داخل کسمو لایروبی کرده بودم دیدم بر و بچه ها برگشتند . مهدیس : کجا بودی همه جا رو دنبالت گشتیم .
پریناز : وای اگه بدونی که چشم چه مردایی دنبال ما بود ! همه شون از اون اروپایی های خوش تیپ .. دو سه تاشون دوستای جیمی بودن . دلم می خواست با یکی شون می رفتم . تو هم اگه می دیدیشون ازشون خوشت میومد ..
مهیار : حالا نمی خواد این قدر روضه خونی کنی . تو همین به دور و بری هات حال بده خوبه . فکر کردی ما یه دوری اینجا بزنیم نمی تونیم زن ناب گیر بیاریم ؟ ولی همچین هرکی به هر کی هم نیست که هر کی بخواد بره سراغ هرکی دیگه یه اصولی داره .. یه مقدمات و مقرراتی داره .
پریناز : ببینم وقتی داشتی میومدی ساحل قرار داد امضاءکردی ؟ الان کیرت که داخل شورتت داره می زنه بیرون و یه تیکه از بیضه هات مشخصه طبق اصول و مقررات داره کار می کنه ؟
مهدیس : پریس جون چند بار به این مهیار بگم که شورتاشو از مدلایی انتخاب کنه که حجاب کیرش حفظ شه ولی مگه حرف گوش می کنه .
اینو که گفت مهیار شورتشو کشید پایین و کیرش زد بیرون .
-چیکار کردی ؟ الان از خجالت باید فرار کنیم ..
چند تا زن از کنار مارد شدند . خندیدند و با اشاره به کیر مهیار یه چیزایی گفتن و رفتن . شهاب و دامون و کیوان فقط داشتن می خندیدن . جیمی که از جمع جدا مونده بود سر و کله اش پیداشد . صورتش خیلی سرخ شده نشون می داد که یه خورده زیادی مشروب خورده . مستقیم اومد سمت من و بغلم زد . یه نگاهی به دور و اطرافم انداختم و دیدم همه جا امن و امانه کسی با کسی بر نامه ای نداره و هیشکی هم هیشکی رو بغل نزده و نمی بوسه .. خیلی سختم بود ولی چاره ای نداشتم گذاشتم هر جوری که دوست داره فشارم بگیره . منو انداخت روی شن . کف دستشو محکم می کوبوند به باسنم و اونو کاملا سرخش کرده بود .
-چه خبرته !..
اگه شلوارشو می کشید پایین دیگه پاک آبرومون می رفت .. در هر حال به خیر گذشت و تنی به آب زدیم و فکر کنم این جیمی هم خنک تر شده باشه . توی آب که بودیم مردا دست از انگولک کردن زنا بر نمی داشتند . قرار شد شبو بریم به یکی از دیسکو های همون دور و اطراف .. زنا از خوشحالی نمی دونستن چیکار کنن . ولی من دوباره حالم گرفته شد .
-بچه ها واسه من چه فرقی می کنه . این جیمی مگه میذاره ما حال کنیم .
پریناز : غلط می کنه . اون که شوهرت باشه این جور روی تو اختیار نداره . خیلی بهش رو میدی . امشب درستش می کنم .. و درستش می کنیم . یه کاری می کنیم که تو هر جوری که دوست داشتی حال کنی . ولی اگه کار به اون مدل حال کردنا رسید حواست باشه که کیر بدون کاندوم قبول نکنی .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
پـــــــــــــــریـــــــــــــــان در غـــــــــــــــربـــــــــــــــت ۶۱

اون شب وقتی که پامون به یه دیسکویی باز شد که بیشترشو چهره هایی اروپایی تشکیل می دادند ولی از قومیت های دیگه ای درش بودن , سرم داشت سوت می کشید . به یاد روزای اولی افتاده بودم که پامون به این سر زمین بیگانه باز شده بود و خواهرام رفته بودن عشق و حال و من در هتل تنها مونده بودم . کیوان اومده بود و تر تیب منو داده بود . چقدر خجالتی بودم ! ولی قبلش فکر کنم شی میل ها منو ردیفم کرده بودن . راستش از سر و صدا و هیاهو زیا د خوشم نمیومد . هرکی به حال خودش در حال رقص بود .. هر چند متر درمیون صدای آهنگی میومد . نظم و بی نظمی ادغام شده بود .. هر کی هم راه می رفت واسه خودش داشت می رقصید و اگه یه تکونی به بدنش نمی داد انگاری که از قافله عقب مونده بود . به اصطلاح همه می خواستن یه جوری همرنگ جماعت شن . ما چهار تا زنی که با با این پنج تا مرد اومده بودیم همه مون دکلته پوش بودیم . من همون صورتی رو تنم کرده بودم و مهدیس هم همین .. خواهرام به همون مدل ولی به رنگ زنگاره ایشو پوشیده بودن . مدلش طوری بود که قسمت پایین باسنمونو انداخته بود توی دید . جیمی چه شور و حالی داشت می خواست نشون بده بر نامه هایی که گردانندگان اون بیشتر غربی ها باشن از شور و حال بیشتری بر خورداره . ولی وقتی که به جمعیت نگاه می کردی شاید نصفشون شرقی بودن . از نظر لباس پوشیدن و سکسی گشتن دست کمی از تالار های عروسی خودمون نداشت ولی بعضی ها زیادی از خودشون مایه می ذاشتن . دفعه قبلی که پامو به این مجلس گذاشته بودم و دیگه هر جوری بود خواهرامو مجبور کرده بودم که بزنیم به چاک, انگیزه ای برای موندن نداشتم .. تفاوت خاصی در اصول کلی اون ندیدم ولی از اون جایی که حالا یه انگیزه ای واسه موندن احساس می کردم حس می کردم که به من خوش می گذره . دو تا زنو دیدم که رفتن به سمت جیمی اونو از دو طرف طوری بغلش زده بودن که اون دیگه نمی تونست پشت سرشو ببینه .. جووووون از شرش خلاص شده بودم .. دفعه پیش که مردا خیلی راحت اومده بودن سراغ ما . حالا دیگه خواهرام مثل دفعه قبل احساس در تنگنا قرار داشتنو نداشتن . در عوض شده بودن رقبای من . از یه سری حرکات نمایشی زیاد خوشم نمیومد . همه یه جوری می خواستن نشون بدن که بهشون خوش می گذره .. یه چند مرد ایرونی رو دیده بودم که دارن به صدای بلند ازاین که کدوم کس ها بهترن میگن .. یکیشون می گفت که ژاپنی ها و چینی ها بهترن چون کس کوچولو تری دارن و یه سری هم می گفتن که اروپایی ها بهتر حال میدن . مثل اون دفعه داشتم به این فکر می کردم که دیسکو چه فرقی با جنده خونه می تونه داشته باشه .. فکر کنم یه چند درجه ای کلاسش بالاتر باشه .. یه خورده هم یواش یواش با مقدمه چینی و احترام بیشتری همه کارا پیش میره .. رو هر چهره ای که زوم می کردم به نظرم میومد که یه عیبی داشته باشه . آخه من خیلی خوشگل کرده بودم . واقعا ناز شده بودم . در این چند دقیقه ای ده تا مرد دستمو گرفته بودن ولی من بازم به دنبال یکی بهترش می گشتم .. دیگه وقتی که همه شونو رد کردم چند دقیقه ای کسی سراغم نیومد . منم غرورم بهم اجازه نمی داد که برم سمت یکی از اونا .. فکر کنم خیلی ها هم چون دیدن من مردایی رو که میومدن سمت من ردشون کردم دیگه سراغم نیومدن . این اعتماد به نفسو داشتم که می تونستم با هر آهنگی برقصم . به خودم گفتم پریسا .. ای زن هوسباز ! دور و بری هات همه رفتن و دارن عشق و حالشونو می کنن و تو سرت بی کلاه مونده . قرار که نیست واست خواستگار بیاد حالا یکی رو قبولش کن .. صبح میشه و فکر نکنم تونسته باشی با کسی حال کنی و در همین لحظه یه دستی رو کمرم قرار گرفت و یه ضربه ای با کف دستش به همون قسمت پایین باسن من که بر هنه بود زد . خوشم اومد . دست پت و پهنی داشت . چقدر روحیه ام فرق کرده بود .دیگه خیلی راحت با این حرکات بر خورد می کردم . سرمو که بر گردوندم یه مرد سیاهپوست قوی هیکل قد بلندی رو دیدم که داره بهم لبخند می زنه . دندونای درشتش وسط صورت سیاهش درخشش عجیبی داشت . راستش اولش به دلم ننشست . من به اون خوشگلی بیام خودمو اسیر این سیاهپوست کنم . ولی بیچاره طوری ذوق زده شده بود که هماهنگ با آهنگ تندی که در حال نواخته شدن بود شروع کرد به رقصیدن و منم که دیدم همین جور داره به من مثل میخ وایساده نگاه می کنه واسه این که نشون بدم منم یه چیزی واردم دیگه شروع کردم باهاش رقصیدن . یه چیزایی می گفت که حالیم نبود .. یه دستشو گذاشته بود قسمت بالای پشتم و در یه قسمت از آهنگ منو به خودش نزدیک می کرد . طوری که یک آن لبامون به هم مماس می شد .. وقتی فکرشو می کردم که شاید مجبور شم که اون لبای کلفتو ببوسم یه جوری می شدم .. شایدم انتظارم این بود که بوی بد عرق رو ازش بشنوم ولی خیلی خوشبو و تمیز و شیک پوش بود .. به دور و برم نگاهی دیگه انداخته یواش یواش صحنه ها مهیج تر می شد .. منم نفهمیدم این مرد کی دستمو گرفت و با خودش برد به گوشه ای . در نگاهش قصدشو می خوندم . دستشو از زیر دلکلته من رد کرده رسونده بود به روی کونم . یه نگاهی به دور و برم انداختم . چهره ها رو نمی شناختم . جیمی هم اونجا نبود . کمی استرس داشتم . اون اگه بیاد چی میشه .. دستای کلفت و انگشتای درازشو گذاشته بود رو شکاف کونم و یه خورده که اونا رو فرستاد درون تر حس کردم که دلم می خواد اون انگشتای درازشو فرو کنه توی کسم . چشامو بستم و وقتی که لبای صورتی وکلفتشو به لبان غنچه ایم نزدیک کرد آروم بازش کردم تا بتونه با هیجان و شور و حال بیبشتری منو ببوسه .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
پـــــــــــــــریـــــــــــــــان در غـــــــــــــــربـــــــــــــــت ۶۲

چشامو بسته بودم . نمی خواستم به این فکر کنم که کجا هستم و دارم چیکار می کنم . ولی انگشتای دراز اون سیاهپوست رفته بود توی کسم . نمی دونم چرا حس می کردم که دارم پرواز می کنم . شبیه یه حسی که در یه سفینه فضایی شهر بازی نشسته باشم و از این سمت به اون سمت در حرکت باشم . چشامو که باز کردم احساس سرگیجه داشتم . منو برده بود به یه پستویی که بدک نبود ولی کسی هم اونجا نبود . فقط سر و صدای آهنگ و جاز و موسیقی های پراکنده و صدای رقص و هیاهو رو از گوشه کنار می شنیدم . ولی خوبیش در این بود که در این فضا این صدا ها خفه شده بود . در حال و هوای خودم بودم و نگرانی خفیف از این که نکنه یه خورده وحشی شه .. آخه من از سکس خشن خوشم نمیومد و نمیاد . وقتی چشام به این افتاد که شلوارشو کشیده پایین و کیر دراز و کلفت و سیاه چون قیرشو رو به من گرفته چشام گرد شده بود و دیگه نتونستم فکر دیگه ای داشته باشم جز این که دوست داشته باشم که زود تر کارشو شروع کنه . در همین لحظه یکی از متصدیان اونجا خودشو رسوند به نزد ما و اون مرد یه پولی رو گذاشت توی جیبش و اونو فرستاد . یه کلیدی هم داد به دست طرف تا درو از داخل ببنده . فکر کنم دوست نداشت کسی مزاحم کارش شه .. وقتی خودشو به من نزدیک کرد و کیرشو به دهنم چسبوند من که چیزی واسه گفتن نداشتم و از هیجان زیاد دوست داشتم زود تر به اصل کار برسم دهنمو باز کردم . دوست داشتم نرم نرم مزه بگیرم . اول سر کیرشو فرو کردم توی دهنم . . دلم می خواست تا ته کیرشو می رفتم و می رسیدم به بیضه هاش . یه دستمو گذاشته بودم روی کسم که همین جور اتوماتیک وار در حال ترشح و پس دادن خیسی هاش بود .. طوری می کردم که هر پنج تا انگشتام خیس شن . واسه این که منم به نوعی تسلط خودم, بر اون مرد که می خواست یه سفید پوست خوشگلو بکنه نشون بدم پس از هر بار خیس کردن دستم انگشتامو به سمت دهنش می گرفتم .. اونم با لذت دونه به دونه همه اونا رو لیس و میکشون می زد . بعد کف دست منو هم لیس می زد . همین کارش هیجان منو بیشتر کرده و فعالیت هورمونی کسمو زیاد ترش کرده بازم این کارمو که پنجه ها و کف دستمو بذارم روی کس تکرارش می کردم . دیگه حالیم نبود که کیرشو چه جوری می خورم . حتی وقتی که آب کیرشو خالی کرد توی دهنم پس از چند ثانیه که حسش کردم تازه داشتم به این فکر می کردم که آبشو توی دهنم خالی کرده . به سرعت اونو خوردمش تا سرفه ام نگیره . با این که کیرش کمی شل شده بود ولی از بس کلفت و دراز بود که افتش زیاد مشخص نشد . -آهههههه آهههههههه .. اوکی .. ساک زدن من اونو به حال و روزی رسونده بود که وقتی انگشتامو می گرفتم طرف دهنش دیگه جون نداشت که اونا رو بلیسه .. کیرشو از دهنم در آوردم . منم که دیگه می دونستم حرفامو نمی فهمه و همین جور واسه دل خودم حرف می زدم و خودمو خالی می کردم . . -اوووووفففففف کسسسسم زود باش . منو رو زمین خوابوند دمرم کرد . یه لحظه ترسیدم . کسم خوب خیس کرده بود ولی اگه با خشونت می خواست کیرشو بکنه توی کسم و یه ضرب اونو تا ته فرو کنه می دونستم دچار درد شدیدی میشم . فکر کنم اونم از حالت بر جستگی کون من که شباهت زیادی به کون های اصیل و خوش تراش و آبدیده برزیلی داشت خوشش اومده بود . دستاشو گذاشت روی کونم و اونو بازش کرد . وقتی یه انگشتشو گذاشت روی سوراخ کونم ترس برم داشت که نکنه بخواد بکنه توی کونم . می دونستم خارجی ها مخصوصا این امریکایی ها و بیشتر غربی ها عاشق آنال سکسن و هر کاری هم که می کردم نمی تونستم از زیر بار کون دادن شونه خالی کنم ولی اگه همون اول پدرمو در می آورد دیگه اون وقت نمی شد با کس دادن حال کرد .. منم انگشتشو پس زده دو سه تا انگشتمو گذاشتم روی سوراخ کونم که یعنی این ناحیه قفله . شایدم بیچاره قصدی نداشت که اول فرو کنه توی کونم ولی کار از محکم کاری عیب نمی کرد و جنگ اول به از صلح آخر بود .. بالاخره انتظارم به سر رسید و سر کیرشو چسبیده به شکاف کسم حس کردم .
-زود باش داری نازش می کنی ؟ زود باش .. دیوونه ..
ظاهرا از عصبانیت من متوجه شد که کیر می خوام .
-آخخخخخخ اووووووهههههه .. دو سمت کسمو آبش کردی .
کیرشو که تا نصفه کرد توی کسم همونجا نگه داشت . حس کردم لبه های کسم داره ذوب میشه .. چشامو بسته بودم و در همون حالی که رو زمین قرار داشتم کف دو تا دستمو گذاشته بودم روی هم و سرمو گذاشتم روش . طوری کیف می کردم که حس کردم اگه یه کیر به همون اندازه بره توی کونم شاید متوجه نشم و خیالم نباشه . حرکتای کیرشو شروع کرده بود .. چسبندگی و تنگی زیادی رو حس می کردم . کیرشم کلفت بود و این حس چسبندگی در منو بیشتر می کرد .. سر و صدا و نعره های اون زیاد تر شده بود . موبایلم داشت خودشو می کشت . مهران بازم واسم زنگ زده بود .. شاید اگه سر و صدای آهنگ و ترانه نبود گوشی رو بر می داشتم ولی در این شرایط اون وقت متوجه می شد که ما یه جایی هستیم . نمی دونستم چیکار کنم . بی خیالش شدم . سر این مرد کیر کلفت خیلی داد می کشیدم .
-آهای کیرت رو بفرست جلو تر جا داری .. این قدر گشاد پارک نکن .
-نو آندرساتند
-کوفت نو اندرستند ..
همراه با حرکات رو به جلوی کیرش , کونمو می کوبوندم به سمت عقب تا بهش نشون بدم که منم جا دارم که بیشتر بهم حال بده و حال کنه . دوزاریش کج نبود ..این بار منو آورد بالاتر جفت سینه هامو گرفت توی دستاش و کیرشو هم بیشتر فرو کرد توی کسم ..
-جوووووووون بکن منو بکن منو .. جیمی ناز شستت . هر جا داری حال می کنی بکن . نیستی و از شرت خلاصم ..
فکر کنم برو بچه های گروهمون هر کی داشت واسه خودش حال می کرد و کسی به فکر کسی نبود . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
پـــــــــــــــریـــــــــــــــان در غـــــــــــــــربـــــــــــــــت ۶۳

بابالا رفتن صدای آهنگ و ترانه های گوشخراش از هر سوناله های هوس من تبدیل به فریاد شده بود . معلوم نبود این جماعت غربی با این عنکر الاصوات ها چطور می رقصن . ترانه ها درست شبیه به این بود که گویی گوینده استادیوم داره یه ورزشکار معروفی رو معرفی می کنه و با ورود اون شور و ولوله عجیبی به راه میفته .
-بکن بکن .. اسمتو هم نمی دونم و حوصله شم ندارم بپرسم . ولی بچرخون کیرت رو بچرخون .. جوووووووووون ...
صدای ناله های چند نفرو از پشت در می شنیدم . مثل این که اونا هم خیلی بهمون نزدیک بودند . طوری که فکر می کردم کنار منند . از قرار معلوم من و این مرد خیلی خوش به حالمون شده بود که خودمومو رسونده بودیم به یه جای بی سر خر .
-آخخخخخخخخخخ تند تر تند تر .. ماست خوردی ؟
یارو دیگه از حال رفته بود . دوست داشتم بیام رو کیرش بشینم . ولی اون منو آروم آروم برد جلو تر و به دیوار چسبوند . دستامو رو دیوار قرار دادم ..
-خوبه .. همین جوری خوبه .. ..
حالا دیگه اسم جیمی رو صدا می زدم .. می خواستم یکی رو فریاد بزنم .. طرف که دید اسم یه هم ولایتی اونو میگم حالیم کرد که بهش میگن ریچارد .
-حالا هر کوفتی هستی تند تر .. نزدیکه ..
دیگه خیلی خشن شده بود . هوس گیجش کرده بود . پنجه هاشو محکم به کون و کپل من می فشرد .
-دردم می گیره ولی این قدر چاق و تپله که به این نون و ماستها نمی تونی آبش کنی . ترجیح دادم سکوت کنم. . داغ و داغ و داغ تر می شدم .. کیر از اون لحظه ای که حرکتشو شروع می کرد تا اون لحظه ای که تقریبا از کسم میومد بیرون تا دوباره بره توش آتیش می داد و با شیره هوس منو می سوزوند و می لرزوند .. دلم می خواست چند دقیقه ای به همین صورت می موندم و بعد آبمو می آورد ولی این جوری این استرس رو هم داشتم که یهو بریزه توی کسم و ارضا نکرده ولم کنه .
-ریچارد .. ریچارد شیردل و کیرناز ! محکم تر .. زودباش .. زود باش هوسباز .. بزن بزن .
تجربه ریچارد خان زیاد بود . فهمیده بود که من در شرایطی هستم که نیاز مند یاری اونم .
-بکن حاجی جون . تجربه ات خیلی زیاده .. خیلی .
در همین لحظه صدای یه مردی رو شنیدم که منو صدا می زد ولی جوابشو ندادم . به نظرم اومد کیوان باشه . منو چیکار دارین . شما خودتون برین عشق و حالتونو بکنین . هر کی که پاشو میذاره به دیسکو های این چنینی که دست کمی از جنده خونه نداره واسه همین چیزا میاد دیگه وگرنه با این آهنگ های سکته آور که دیگه کسی نمی تونه حال کنه . حالش به بعدشه . سکوت کردم و حرفی نزدم .. ریچارد قهرمان کارشو کرد . منو بلندم کرد و رو هوا شروع کرد به کردن من . یکی دو تا آینه ای که در گوشه و کنار دیوار بود هیکل و حالات منو نشون می داد و حرکات ریچارد رو که با چه شور و حالی داره ازم لذت می بره .. سرم رو شونه های مرد افتاده بود و با ناله هایی که یواش یواش آروم شده بود چشامو بستم ولی با حرکات کیر توی کسم جون می گرفتم .. حس کردم آبم همین دمه و داره می ریزه .. یک لحظه با یک حرکت ناگهانی ریچارد کیرشو از توی کسم بیرون کشید .. یه چیزی ازم ریخت بیرون اونم با فشار . حس کردم بازم دارم . بازم باید بیاد . بازم جا دارم که لذت ببرم و حس خوش سبکی به من دست بده .. دستمو محکم کوبوندم به کسم و انگشتامو فرو کردم توش .. چند قطره دیگه ریخت بیرون . ریچارد اومد و لباشو گذاشت روی کسم . خیلی خوشم میومد به این دسر بعد از سکس نیاز داشتم . بازم کیرشو انداخت روی کسم . این بار آب کیر اونو می خواستم . باید هوسشو خالی می کرد توی کسم تا به من جون بده .. تا منم احساس آرامش کنم از این که تونستم به اون لذت بدم . هنوز کیرش شق بود . غرق عرق شده بود ولی دست بر دار نبود .
-اووووووفففففف چیکار داری می کنی . دوباره داره خوشم میاد زود باش آبتو خالی کن . می خوام هیجان خودمو بازم نگه داشته باشم . هنوز تا دم صبح خیلی راهه . یکی براش زنگ زد و اونم یه چیزی بهش گفت .
-اوووووهههههه نهههههههه چقدر داغه .. چقدر داغه .. چقدر زیاده ..
ریچاد وقتی آبشو توی کسم خالی می کرد عین یک ببر می غرید .. طوری چشاشو بسته بود و خودشو در مقابل من کوچیک نشون می داد که احساس لذت و آرامش می کردم از این که تونسته بودم یک گردن کلفت مث اونو رام کنم . دیگه یواش یواش باید می رفتم . ممکن بود دوستام نگران شن . هر چند از این سوراخ سنبه ها می تونست زیاد باشه ولی کشور خودمون که نبود . . یکی در زد . در این فکر بودم که بالاخره منو پیدا کرده و ممکنه متصدی اونجا دوستامو راهنمایی کرده باشن که شنیدم یکی به زبون انگلیسی داره با ریچارد حرف می زنه .. مرد درو براش باز کرد .. یه سیاهپوست دیگه .. می خواستم بذارم زیر گوش ریچارد که چرا از کیسه خلیفه می بخشی که لبخند آرومی که بر گوشه لبان اون مرد تازه وارد نقش بسته بود منو رام و آرومم کرد . این از همون اول خودشو معرفی کرد . اسمش بود استیو.
-هی ریچارد یه خوش تیپ ترشو می آوردی دیگه .
البته کیر سیاه وقتی که وارد تونل کس شه دیگه همه چی سیاهه . در این فکر بودم که استیو هم می خواد منو بکنه یا نه و فقط برای این اومده که یه حال و احوالی با ریچارد کرده باشه که دیدم این آقاهه هم درو از داخل قفل کرد و دیگه من جوابمو گرفته بودم . ظاهرا یک سکس دو به یک رو با دو تا سیاهپوست کیر کلفت باید تجربه می کردم . ... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
پـــــــــــــــریـــــــــــــــان در غـــــــــــــــربـــــــــــــــت ۶۴

استیو هم سیاه پوست خوش قیافه ای به نظر می رسید . قدش بلند تر از ریچارد بود ولی لاغر تر نشون می داد . با یه لبخند اومد طرفم . نمی دونم چرا اینا اصلا خیالشون نیست که طرف آشناشونه یا نه . واصلا آمادگی حال دادن و یا حال کردن رو داره یا نه .. خیلی راحت لخت شد . وقتی رسید به شورت اونو گرفت جلوی من تا واسش پایین بکشم . تحویلش نگرفتم . کیرش داخل شلوار در حال ترکیدن بود . یه چیزایی گفت که حالیم نشد . داشت زار می زد و دلم سوخت . راستش منم از اون حالت کبر چماقی و چخماقی داخل شورتش خوشم اومده بود . تعجب می کردم که این شورت چه جوری کیر به این درشتی رو داخل خودش جا میده و اگرم در گذر عام یکی رو ببینه و شق کنه چه جوری می خواد راه بره . ولی این مسائل واسه اونا حل شده بود . ما در ایران خودمونم اینا رو بد می دونیم در حالی که لذت بردن و کیف و حال کردن در این سر زمین ها یک امر عادی و طبیعیه . قمبل کرده ریچارد داشت با کونم ور می رفت . انگشتشو کرده بود توی سوراخ کونم . اوووووففففففف اصلا دردم نگرفته بود و طوری هم باهاش بازی می کرد که هوسمو زیاد می کرد . بی اخنیار دهنمو گذاشتم رو شورت استیو و از اون حاجت می خواستم برای هر چه زود تر دیدن این کیر کنجکاو شده بودم . داشت شورت صاحبشو پاره می کرد . دهنمو تا حد آخرش باز کرده رو کیرش قرار دادم ..
-آخخخخخخخ ... آااااااااا...
استیو داشت بیهوش می شد . ریچارد هم انگشتشو از توی کونم در آورده بود و قصد گاییدن کونمو داشت . استیو رو زمین خم شد و از داخل شلوارش یه پماد و کرمی رو در آورد و اونو داد به دست جناب ریچارد خان که مثلا هوای منو داشته باشم و کون منو جرش نده . طوری از این حرکتش خوشم اومد که اگه خود استیو جرم می داد خیالم نبود . در جا شورتشو کشیدم پایین و کیرشو روبه پایین فشاری داده وقتی ولش کردم از پشت خورد به شکمش . همون طوری که حدس می زدم درشت و با حال و همرنگ کیر ریچارد بود . ظاهرا برای چند دقیقه ای تنفس اعلام کرده بودند یا شایدم علت دیگه ای داشت که صدای آهنگ و ترانه قطع شده و همهمه حاضرین شنیده می شد .. در حالی که وسط کیر استیو رو به دهن گرفته بودم و ریچارد هم از عقب کرده بود توی کونم منم در همون حال موبایلو از حالت خاموش در وضعیت روشن قرار دادم . تا روشنش کردم صدای زنگو شنیدم . از ایران بود . این بار گوشی رو گرفتم تا با شوهرم حرف بزنم . واسه این که استیو حوصله اش سر نیاد و بهش توهینی نشده باشه که دارم با شوهرم حرف می زنم کیرشو با دست راستم گرفتم و با دست چپ گوشی رو نگه داشتم .
-پریسا چه طوری ! من که دارم از دوری تو دیوونه میشم . کی بر می گردی ؟
-پس فردا پرواز داریم . عزیزم منم دلم برات تنگ شده.
- یادته در تلفنهای قبلی بهت چی گفتم ؟
-آره عزیز دلم خودمو خسته نکنم . به محض این که پام به خونه باز شد باید شروع کنم به جبران این چند روزی که از آغوش تو دور بودم.
-فدات شم که همه چی رو به خوبی می دونی .
-تو هم یادته که من اون دفعه بهت چی گفتم و چی خواستم ؟
-به جون بچه مون اصلا واسه یه لحظه هم به فکرم خطور نکرد که بخوام کار خلافی انجام بدم پریسا ..
-آخخخخخخ .. یواشتر ..
کیر ریچارد که که توی کونم وول می خورد و بهم حال می داد در یکی از این دفعات که اومده بود عقب و از نومی خواست پیشروی کنه این با ر با فشار و سرعت بیشتری حرکت رو به جلو داشت که این بیشتر کونمو درد آورد . تازه ریچارد به اندازه کافی به کونم کرم مالیده بود .
-منظورت چی بود پریسا ؟
-هیچی گفتم یواش تر که یعنی این قدر تند نرو من خودم می دونم ..
وقتی شوهرم داشت برام حرف می زد من واسه این که وقت تلف نشه کیر استیو رو گذاشته بودم توی دهنم و داشتم با هاش حال می کردم . . آب اولیه عسلی کیرش اومده بود بیرون . همون آبی که شبیه به چسب قطره ایه . فکر کنم به دهن منم رسیده باشه .حالا دیگه نوبت حرف زدن من بود . کیرو از دهنم در آوردم و متوجهش کردم که دارم با شوهرم حرف می زنم . این موضوع رو با اشاره دست و انگشت و حرکات دیگه نشون دادم .
-مهران من دیگه تحملشو ندارم . دلم تنگ شده واسه این که بغلم بزنی و منو بکنی .
-پریسا .. نشون میده که دیگه تو هم مثل من طاقتت طاق شده .. خوشم میاد این جور ابراز احساسات می کنی ..
-پس چرا تا حالا چیزی نمی گفتی مهران .
-گفتم شاید سختت باشه ..
این بار نگاهمو به استیو دوخته و از این که مهران رو به اشتباه انداخته فکر کنه دارم به اون میگم لذت می بردم . تازه اونم خوشش میومد . شوهرم از این که من حرفای سکسی بزنم لذت می برد . و راستش خودمم دلم تنگ شده بود براش و دوست داشتم زود تر مهرانو کاملا بر هنه در آغوشم داشته باشم و با شوهر عزیزم سکس کنم وسکس طبیعی و موندگارو بچشم
-من کیر می خوام عشق من .. مهران جون ....
به استیو اشاره کردم و حالیش کردم که باید بره زیر من دراز بکشه کیرشو کنار کیر ریچارد بکنه توی کسم . کسم بازم خیس کرده بود .
-مهران فدات شم . دلم واست یه ذره شده .. یه تار موی تو رو به تمام مردان دنیا نمیدم -به بابات چی؟
-تو اینو همش ازم می پرسی .. منظورم مردای نامحرمی که می تونن با من باشن . دوستت دارم دوستت دارم . واسه اومدن به ایران ثانیه شماری می کنم .. حالا دو تا کیر بودن تو دو تا سوراخم . هنوز صحبت من با شوهرم تموم نشده بود . حالا دیگه زیر کیرشوهرم مهران هم قرار گرفتن شده بود در خواست نوعی تنوع طلبی از دل وکس هوسباز خودم ... ادامه دارد ...نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
پـــــــــــــــریـــــــــــــــان در غـــــــــــــــربـــــــــــــــت ۶۵

-اووووووووفففففف مهران عزیزم .. من می خوام . می خوام . دلم می خواد چیز تو دو تا می شد می رفت توی دو تای من ..
-اسمشو بگو .. اسمشو ببر .. نترس من بهت نمیگم زشته ..
-فدای ادبت بشم شوهر گلم . دلم می خواد یه کیرت دو تا می شد یکی می رفت توی کون من و یکیش هم توی کس من .. آخخخخخ آخخخخخخخ .. با اشاره انگشت ریچارد و استیو متوجهشون کردم که باید ساکت باشن .
-مهران .. کسم می خاره کونم می خاره ..
-نگو پریسا .. از این حرفا غیر وقت سکس نداشتیم .
-چیکار کنم هشت نه روزه گذشته . من دیگه تحمل ندارم ..
-صبر می کنم پریسا .
-اووووووههههههه دارم می سوزم .. آخ .. مهران یواشتر سوختم .. سوختم ..
-پریسا منم باهات سکس تلفنی کنم ..
-هر کاری دوست داری بکن . من تا دو روز دیگه میام و اون وقت حقیقی اونو می تونیم بکنیم .
راستی راستی هم حس کردم که نیاز دارم سکس از راه مجاز هم داشته باشم . ولی وقتی به مهران به شوهرم فکر می کردم و از این که از این سفر دارم به سلامت در میرم و کلی هم لذت بردم بدون این که آب از آب تکون بخوره هیجانم زیاد می شد و دلم می خواست اون دو تا سیاهپوست با هیجان بیشتری از من لذت ببرن و حال بدن .. -مهران من دیگه تحملشو ندارم .. باهات خدا حافظی می کنم . می ترسم خواهرام متوجه حالت من بشن که چه جوری هوسی شدم .. ..
با شوهرم وداع کرده و نفهمیدم گوشی چه جوری از دستم افتاد زمین . ریچارد با قدرت کمرمو داشت . کیر ریچارد با این که عضلات کونمو شل کرده و رفته بود اون داخل جا خوش کرده بود ولی حس چسبندگی و کیپی خاصی رو درست کرده بود . حس کردم نصف کیرش توی کونمه . بیشتر اگه می رفت اون داخل جرم می داد . استیو هم لباشو آورده بود به سمت لبای من . گذاشتم منو ببوسه . خودمم تشنه ام بود . صدای ساز و آواز و آهنگ هایی که بیشتر شبیه به نعره و عربده کشی بود و به درد همون غربی ها می خورد در اومده بود . این فضا حال می داد آدم از روی این کیر بپره بره روی اون کیر . دیگه فکر کنم همه بی حیا شده بودند . حرکت این دو تا کبر کس و کونمو به آتیش کشیده بود . دستمو گذاشتم دور سینه هام و اونو حرکتش می دادم .. به سمت دهن استیو نزدیکش کردم .
-آخخخخخخخ نوک سینه هامو با لبای کلفت چه با حال می خوری .. وووووویییییی .. نگاهی به نوک سینه ای که مکیده شده بود انداختم . هیچوقت اونو به این تیزی ندیده بودم . لبای کلفت استیو طوری سینه هامو میک می زد که نوکش تیز و تیز تر می شد .-اوووووففففففف منو بکن .. نوک سینه مو تر کوندی . آبم کردی . خونه خرابم کردی .. کیرت داره بهم حال میده استیو ..
ضربات کیری که می خورد به ته کسم قلبمو می لرزوند . دلم داشت از جاش در میومد . خوشی تموم نمی شد . دوست نداشتم تموم شه .. فکرمو کمی متمرکز کونم کردم . از این که ریچارد داره با کونم کیف می کنه کیف می کردم .. لحطات رسیدن به ارگاسمم نزدیک شده بود . حالا اون دو تا با دستاشون هر جای بدنمو لمس می کردن . -آخخخخخخخ فدای دستاتون .. فدای جفت کیرتون ..
هر دو تا به زبون خودشون و گاه با فریاد هوسشونو خالی می کردند .. دستمو گذاشته بودم رو سر استیو و موهای مجعد و فرشو می کشیدم . لذت و هوس رو در چهره اش می دیدم
-اووووووههههه موهاتو از ریشه در میارم . این جوری داری آتیشم می زنی ؟
ولی اون لبخند می زد .
-چیه خوشت میاد دارم با کیر تو کیف می کنم ؟
کونمو رو کیرش حرکت می دادم اونم با سرعت زیاد تری کیرشو می کوبوند به آخر کسم و اولش .
-آآیییییییی داره می ریزه .. اووووووفففففف.
پنجه ها و کف دستمو پی در پی به سمت پایین و جلو چشای استیو حرکتش داده و متوجهش می کردم که به حرکت گایشی خودش ادامه بده . حالا پنجه های ریچارد رفته بود روی کونم و با ضربات شدید تری کونمو می کرد ودرد کونمو به جون خریده بودم . ولی اون مراعات می کرد .
-همین جور داره میاد ..
دلم می خواست کیر استیو برای یه لحظه از کسم بیاد بیرون و آب کسم با فشار بریزه بیرون ولی دیگه نمی شد .. این جوری هم نرم نرم ار گاسم شدم ..
-ریچارد .. کونم درد گرفت . چرا ضرباتو تند ترش کردی ؟ خواهش می کنم . ..
اون که چیزی حالیش نمی شد . با چند نعره غول آسا .. آبشو خالی کرد توی کونم .. چقدر پرش ها و جهشهای کیرش توی کون وقتی که داشت آبشو می ریخت اون داخل بهم حال و لذت داد .. ریچارد که کیرشو بیرون کشید استیو که در یه حالت ضربه فنی شدن قرار داشت یه دور خودشو بر گردوند و منو خوابوند رو زمین . جامون عوض شد . من طاقبازو داشت می کرد ..
-آخخخخخخخ .. آب بده آب بریز .. چرا حرف گوش نمی کنی من تشنمه . آب کیرت رو می خوام . کسم آب می خواد .
انگشتمو فرو کردم توی کونم . به زحمت دو سه قطره ای ازمنی ریچارد رو که نیمه حل شده نشون می داد روی دستم قرار دادم . و گرفتم جلو چشاش .. اونو متوجهش کردم .. وااااایییییییی این ریچارد اومد بالای سرم آب کیری که توی آلتش مونده بود یکی دو قطره ای داشت چکه می کرد . کیرش چه هوس انگیز بود با این که شل شده بود یه کلفتی خوشگلی داشت راستش زشت بود ولی هوس من اونو زیبا نشون می داد دهنمو باز کردم تا کیرشو فرو کنه توی دهنم و لذت کس دادن من هم از اوج برسه بالاتر .. در حال ساک زدن کیر ریچارد بودم که داغی آب کیر استیو رو , پرشهای هوس و جون بخش اونوتوی کسم حس می کردم ... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
پـــــــــــــــریـــــــــــــــان در غـــــــــــــــربـــــــــــــــت ۶۶

ازحال رفته بودم . دلم می خواست همونجا دراز می کشیدم و می خوابیدم . عجب آرزویی کرده بودم . وسط اون دو تا ولو شدم . چقدر پستوی تنگ و کوچولویی بود با این حال می شد کمی این طرف و اون طرف کرد . کوس و کونم حسابی گرم افتاده و حالا دو تایی شون کیرشونو گرفته بودن سمت دهنم . ار اونجایی که کیر استیو که تازه توی کسم خیس کرده بود و آب از سرش در حال چکه چکه کردن بود اونو گذاشتم دهنم و خوب که میکش زدم و ته مونده هاشو خوردم یه دستمو گذاشتم دور کمر این و دست دیگه امو دور کمر اون قرار دادم . اون دو تا هم هر کدوم دستشونو روی کسم قرار داده باهاش ور می رفتن . سه تایی مون یه نیم ساعتی رو این جوری گذروندیم .. حالمون حسابی جا اومده بود . من یکی که حال و حوصله برخاستن و پاشدن و رفتن به میون شلوغی ها رو نداشتم ولی دیگه رفتیم . سرم داشت سوت می کشید . استیو و ریچارد رفته بودن ..
-وای مهدیس آبروی هر چی ایرونی رو بردی الان توی این شلوغی و در کنار هم کسی تا این حد بر هنه نشده که تو شدی ..
-ایرادی نداره . به من چه مربوطه که بقیه هنوز تا این حد پیشرفت نکردن . یکی باید شروع کنه ..
مهدیس همه چیزشو در آورده بود با یه نخ نازکی که روی کون و یه برگی که روی کسشو پوشش می داد در حال رقصیدن بود و هر کی که از کنارش رد می شد چه زن چه مرد یه دستی به کونش می کشید یا با وسط بدن یه ضربه ای بهش می زد و می رفت ..
-پریسا اگه بدونی چه کیفی داره .
-یکی کیرشو در بیاره و الان بکنه توی سوراخت چی ؟!
-آخ اگه بدونی چه با حال میشه . امشب دیگه خیلی عقب افتادن و نمی دونم چرا بازی در آوردن تا حالا باید از این بر نامه ها شروع می شد .
-مهیار ببینه خیلی ناراحت میشه . حتما میگه زنش جنده شده ..
-اون داره مث خر کیف می کنه و از این که به همه بگه من زن اونم داره به خودش می باله . چاره داشته باشه میره کیر بقیه مردا رو می گیره و اونو میاره به سمت کون من . خیلی حال می کنه به دیدن ابن صحنه ها . خب منم کارش ندارم . اگه بدونی از سر شب تا حالا با چند تا زن حال کرده و با چند تا شون ور رفته . راستی تا حالا کجا بودی .
-هیچی توی یه پستو با دو تا سیاه گردن کلفت داشتم حال می کردم .
-ببینم گردنشون کلفت بود کیرشونم کلفت بود . نامرد حالا دیگه تنهایی می خوری بگو کجان تا یه حالی با هاشون بکنم . حیفه تا دو روز دیگه باید اینجا رو ترک کنیم . تازه داشتم عادت می کردم . خیلی لذت بخشه . جون میده . مزه داره .
-مهدیس جون ایناها ش . یکیشون اومد . ریچارد ..
اون تا مهدیس و کونشو دید انگار نه انگار که یه ساعتی رو داشته با من حال می کرده . در جا اون نخ دکوری دور کون و روی چاک کون مهدیسو داد کنار و چهار تا انگشتشو کرد توی کسش و بعد از یه دقیقه ای رفت .. سر و کله مهیار که دستش دور کمر یه زن اروپایی حلقه شده پیدا شد و گفت آهای مردای غریبه همین جور دارین به کون زنم دست می زنین از من اجازه می گیرین ؟ ..
مهدیس : ببینم زنای دیگه که دارن بهت حال میدن ازم اجازه می گیرن ؟
مهیار : خوشم میاد از این حاضر جوابی تو . اگه تونستی قاچاقی فیلم بگیرم و از یه گوشه کناری ردش کنیم خیلی با حال میشه .
گفتم بهتره یه دوری بزنم و حال و هوایی عوض کنم .. خیلی از مردا خودشونو لوس می کردند . بعضی ها که از کنارم رد می شدند دامنه پیر هنمو می دادن بالا . اون زیر دیگه شورت نبود و با تعجب یه فریادی کشیده و مثل کون ندیده ها یه کف دستی بهش می زدند و می رفتن . حس کردم خیلی ها شون به یه حالت سیری رسیدن . چون همه جا فراوونی نعمت بود و همه می تونستن سیر سیر بخورن . این دو تا خواهرام معلوم نبود کجا رفتن .. اونا رو هم یه گوشه ای پیدا کردم .
پریناز : پریسا جون بیا پیش ما کجا غیبت زد ..
-همین دور و برا بودم . امشب خوب دارین با اروپایی ها حال می کنین .
با این که تعداد مردا کمتر از زنا نشون می داد ولی سه تا مرد داشتن با دو تا خواهرام حال می کردن . دو نفر که داشتند پرینازو می کردن و یکی از اونا هم پریزاد رو . یکی از اونایی که با پریناز مشغول بود کیرشو از توی کونش در آورد و اومد سراغ من ..
-پرین جون ازم ناراحت نباش . این خودش اومد سراغم . تقصیر من نیست .
-من که اعتراضی ندارم ..
اون مرد پیراهنمو داد بالا و دستاشو گذاشت رو سینه هام و خودشو به پشت من چسبوند . شکاف کونمو باز کرد و کیرشو رو به بالا به یه سمتی فرستاد . اولش فکر می کردم می خواد بکنه توی کسم ولی کیرشو فشار داد به کونم .
-آخخخخخخخ .. نهههههههه ..
با این که احساس درد می کردم ولی کیرش راحت تر از اونی که فکر می کردم رفت توی کونم . دستشو هم از سمت جلو روی کسم قرار داده باهاش بازی می کرد .
-اوووووووووههههههه ووووووووویییییی .. کسسسسم کسسسسسسم ..
یه دستشو هم گذاشته بود رو سینه ام و چنگش می گرفت . این جیمی هم معلوم نبود کجا غیبش زده بود . خلاصه از شر اونم خلاص شده بودم . می دونستم داره یه گوشه ای با یکی حال می کنه ولی مثل سابق ازش حساب نمی بردم . دیگه دو روز دیگه باید از هم جدا می شدیم . چه خوش اشتها ! از اون دور اونو می دیدم که با سه تا زن داره حال می کنه ولی مثل ما بی حجاب نبود . هر چهار تا شون حجابو رعایت کرده بودند و در مرحله ای قرار داشتن که یواش یواش باید لخت می شدند . ... ادامه دارد ... نویسنده ..... ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 6 از 7:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

پریان در غربت


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA