انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 8 از 14:  « پیشین  1  ...  7  8  9  ...  13  14  پسین »

Ghorbani Sex | قربانی سکس


مرد

 
داداش احترام به خواننده هم مهمه!!درسته مشکلات زیاده اما ما هم هرروز میایم سر میزنیم.درست نیست دیگه!!اگه واقعا مشکل داری تمومش کنی بهتره.بازم ممنون
مطمئنم اگه اسم من مراد بود... الان دنیا بر وفق هوشنگ بود!
     
  
مرد

 
سلام دوستان
شرمنده واقعا
فردا توی روز تعطیل فقط وقتم رو برای ادامه داستان میذارم
حرف شما هم کاملا درست و صحیح هست
بی احترامی منو ببخشید
     
  
مرد

 
" قسمت هفتم "

مریم: نه مسخره! این که کلید جایی نیست! خوب نگاش کنید. پویا روشو مگه نمیبینی؟!
پویا: این که روش مارک شرکت سایپاست!
مریم: افرین، سویچ ماشینه عزیزم!
مینا: نکنه واسش نیسان گاوی خریدی؟!

بعدم زدیم زیر خنده و خودش که دیگه داشت از خنده روده بور میشد!

مریم: نه جانم، سویچ پراید!
پویا: چرا عزیزم، نباید این کار رو می کردی!
مریم: قابلتو نداره عزیز دلم، می خواستم ماشینم رو عوض کنم، دیدم اگه ماشین خودمم نفروشم بازم دارم اونی که می خوام بخرم! ماشین خودم رو میدم به تو! مبارکت باشه!
پویا: دستت درد نکنه، ولی من که این رو نمی تونم ببرم!
مینا: وااای چه کادو عالیه! واقعا سوپرایزمون کردی!
مریم: چرا نمی تونی عزیزم؟!
پویا: آخه جواب آرزو رو چی بدم؟! نمیگه این یهو از کجا پیداش شد؟! باید مقدمه چینی کنم! من که قصد و پول کافی برای خرید ماشین نداشتم!
مریم: خوب راحته که، این که مشکلی نیست! میذاری چن روز اینجا و بعد کم کم بهش میگی می خوای یه ماشین بخری با پسندازت مثلا!
پویا: خوب یه خورده سخته! من که پسنداز خاصی نداشتم برای خرید ماشین! بعد میگه همه چیو از من مخفی می کنی! ممکنه بدتر بشه!
مینا: ای زن ذلیل! بذار من یه فکر دیگه ای دارم!
پویا: چه فکری!
مینا: تو همین امشب اصلا ماشین رو ببر! بعد یهو سوپرایزش کن و بگو تا الان که دیر کردی واسه همین بوده و من دزدکی پسندازی رو جمع کردم که برات ماشین بخرم!
پویا: این که بدتره!
مینا: کجاش بدتره! تو می خوای چن روز مقدمه چینی کنی که پول برای خرید ماشین جمع کردی که! می تونی امشبت رو هم توجیح کنی باهاش و سوپرایزیم باشه و دلخوریشم از دلش دربیاد!
پویا: شما که نمی شناسیدش! نمی دونم!
مریم: این که مینا میگه هم بد نیست! حالا یه فکری می کنیم! امشبو خراب نکنید! بذارید خوش باشیم!
پویا: باشه عزیزم ولی من باید کم کم برم! دیرمم شده!
مینا: کجا بری دیونه؟! تازه شروع شده که!
رفت سمت تلویزیون و اون رو روشن کرد و یه موسیقی شاد گذاشت و با حالتی که خودش رو تکون میداد و داشت می رقصید اومد جلو.
مینا: پاشین دیگه، وقته رقصه!

دیگه منم واقعا نمی تونستم چیزی بگم و خوب بلد بودن آدم رو توی عمل انجام شده قرار بدن. مریم رفت چراغاروش خاموش کرد و یه لامپ ال ای دی که رقص نور داشت و وسط اتاق بود به جای یکی از لامپ ها نصب شده بود، فضای قشنگی به اتاق داد. مینا رفت تلویزون رو خاموش کرد تا فضا بیشتر تاریک بشه و فقط رقص نور مشخص باشه و تو یه فضای خالی روبروی مبل ها ایستاده بودیم و موسیقی هم داشت از دستگاه سی دی پخش میشد.

مینا دست یکی یکیمون رو گرفت و برد وسط و خودش هم خوشحال تر از همه داشت می رقصید و شادی می کرد. من رقصم بد نبود ولی پدرام زیاد نه! مینا رقصش خوب بود و معلوم بود زیاد رقصیده ولی مریم نه زیاد البته اون هم خوب می رقصید ولی بعدا فهمیدم که مینا کلاس رقص رفته بوده که اینجور رقصش خوب بود.

من و مریم داشتیم با هم می رقصیدیم و مینا و پدرام هم با هم. فضا تقریبا تاریک بود ولی میشد هم دیگرو دید. منم سعی می کردم موقعی که با مریم می رقصم خودمو نزدیک کنم و بهش می چسبوندم و چون در کنار دو نفر دیگه داشتم این کار رو می کردم لذت خاصی نداشت برام و تازه بود! گاهی هم از پشت با مینا برخورد می کردم. تقریبا تو یه لحظه هر دومون پشت به هم بودیم و بهم چسبیده بودیم . باسنامون بهم می خورد و نه اون می رفت و نه من! منم دوس داشتم با هم یه تماس اینجوری داشته باشیم اونم تو حین رقص که مثلا اتفاقیه! مینا برگشت و رو به من کرد وگفت:

مینا: خوب می رقصیا! اجازه هست باهات برقصم؟
پویا: چرا که نه ولی باید مریم جونم اجازه بده!
مینا: مریم تو با پدرام یکم برقص تا منم با پویا برقصم ببینم چند مرده حلاجه!
مریم: باشه آبجی گلم!

من اومدم با مینا برقصم و مریم هم پشت به من داشت با پدراممی رقصید. مینا طوری داشت برای من می رقصید که انگار یه دختر جوان داره برای یه پسر دلبری میکنه و با لبخندش که میشد تو اون نور کم دید و برق چشاش، اونو جذاب تر کرده بود! یهو اومد جلو و دستاشو انداخت رو شونه هام و اونارو گرفت و با هم داشتیم می رقصیدیم و قسمت شکمش تا پایین رو به من چسبوند و بالاتنش رو هم با فاصله با من نگه داشت و بهم نگاه می کرد. خان هم تقریبا داشت خوشش میومد و مقداری بیدار شده بود.

دستم رو انداختم دور کمرش و با هم ادامه دادیم و هر بار سعی می کردم دستم رو بیشتر پایین ببرم تا به باسنش برسم. گودی کمرش رو دوس داشتم با اون باسن برجستش و دستم دیگه به انتهای کمرش رسید و اول برجستگی باسنش.

مریم: بچه ها من الان میام! برم یه چیزی بیارم بخوریم!

مریم رفت تو آشپزخونه و من و مینا و پدرام هم تنها اون وسط توی اتاق نیمه تاریک می رقصیدیم. مینا هم که جلوی من ایستاده بود و دستاش رو شونه هام بود و پایین تنش (قسمت شکم به پایین) رو به من چسبونده بود یعنی دقیقا روی کیر من و منم داشتم کم کم راست می کردم و لذت می بردم و با هر تکون اون، تماس بین کیرم و بدن نرم اون بیشتر میشد.

مینا یهو برگشت و پشتش رو کرد طرف من و این دفعه باسنش رو داد به طرفم و خودشو بهم چسبوند و از پشت گردنم رو گرفت و دستاشو دورش حلقه کرد و بازم به خودش میپیچید و خنده های ملیحش که انگار داشت به سمت تحریک شدن پیش می رفت رو گوشه لباش می دیدم. و انگار کاری نداشت که پدرام هم هست و راحت بود و البته این قدر زبون داشت و شر و شیطون بود که کسی حریفش نمی شد و جرات نداشت بهش بگه بالای چشت ابرو جز من که باهاش کل می نداختم و به همین خاطرم بیشتر منو دوس داشت.

خوب داشتم می گفتم، همون طور باسنش رو به من میمالوند و منم بیشتر تحریک می شدم و حال می کردم از این که داره باسنش به کیرم می خوره و یاد اون صحنه افتادم که خم شد و به خاطر نپوشیدن شرت، یه خورده از کوسش پیدا شده بود. منم تقریبا دور باسنش رو گرفته بود و کم کم دستمو میکشیدم داخل تر تا بیاد جلو و زیر شکمش.
مریم برگشت و ما یه خورده از هم جدا شدیم. یه شیشه دستش بود و چهار تا لیوان کوچیک و گفت بیاین بخوریم به سلامتی همه. اولش من گفتم نمی خورم چون زیاد از این چیزا نخورده بودم و می ترسیدم بعدا آرزو بفهمه چون زیاد دوس نداشت من از این چیزا استفاده کنم. دیگه به اصرار همه و این که یه شب هست یه خورده خوردم ولی خودشون مدام می خوردن البته در حدی نبود که بخواد مست کنن ولی همون مقدار هم اونارو شاداب تر و پرجنب و جوش تر می کرد.

بازم بعد خوردن مشروبی که بعدا فهمیدم شامپاین بوده، شروع کردن به رقصیدن و این بار هم بدون این که مینا به مریم بگه، اومد با من رقصید و مریم هم با پدرام. مینا با این کاراش انگار که شوهر نداشت. برای من قر میومد و اشوه می ریخت. و چون میفهمید من خیلی دوس دارم بیشتر برای من انجام میداد و میدونست مثل پرویز زیاد سرد نیستم و خیلی آتیشیم و تو این مدت خوب منو شناخته بود. از این که مریم هم داشت با پرویز می رقصد لذت می بردم و دوس داشتم پدرام با مریم لاس بزنه ولی فک نکنم با شناختی که ازش داشتم این کارو انجام میداد زیاد و مریمم مثل مینا نبود که خودش بکشه به اون.

مریم پشت سر ما می رقصید و من و مینا هم در حال رقص و مینا هم در حال قر و فر و لاس زدن با من بود و منم از خدا خواسته تو این موقعیت. مینا باز اومد جلو و دستاشو مثل قبل گذاشت رو شونه هام و دوباره خودشو چسبوند به من و یه خورده بعدش نمی دونم چی شد که هر دومون سرمون رو آوردیم جلو و با هم لب گرفتیم ولی یه لحظه به خودم اومدم و نگاه کردم تا یهو مریم این رو نبینه و فقط پدرام روش به من بود که با شناختی که تو لحظه ازش به دست آوردم و شناختم نسبت به مینا متوجه شده بودم که میشه از این کارا کرد و چیزی نگه. بوی آرایش صورتش و مزه لبش واقعا عالی بود و منم تو همون موقعیت یه دست کوچیک کشیدم دور باسنش و دستم تقریبا رفت لای چاک پشت لباسش ولی زود از هم دور شدیم و رفت سمت پدرام.

هر دو میدونستیم که اگر هم بخوایم نمیشه و مریم اجازه عشق بازی رو به ما دو نفر نمیده حتی با این کششی که ما به هم پیدا کرده بودیم. مریمم برگشت سمت من و می رقصیدیم. دیدم مینا همون طور که پرویز رو گرفته بود بردش طرف مبل و افتاد روش و شروع کردن به لب گرفتن. پاهای توپور و گوشتی مینا بود که روی مبل خودنمایی می کرد. منم یه لب از مریم گرفتم و مریم بهم گفت بیا بریم تو اتاق، ولی من باز تو این فکر بودم که جواب آرزو رو چی بدم ولی دیگه واقعا کار از کارگر گذشته بود و تاثیر آن چندانی نداشت.

مریم به مینا گفت که ما میریم اتاق خودش و شما هم خواستین برید اون اتاق کوچیکه. با مریم رفتیم توی اتقاق. نشستیم روی تخت کنار هم و شروع کردیم به لب گرفتن. بوی عطر مینا هنوز توی دماغم بود و اصلا هوسش نمی رفت. نمی دونم چرا همه چیز اون قوی تر از مریم بود. همون طور که داشتم لب می گرفتم یه خورده سینه هاشو می مالیدم که گنده از زیر لباس پیدا بود و یه دستمم رفت روی رون پاش و کشیدم تا زیر لباسش. یه خورده تا اونجا که می تونست پاشو باز کرد.

زیپ پشت لباسش رو تقریبا تا جایی که میشد باز کردم و از جلو، دو تا بندی که لباسش رو رو شونه هاش نگه داشته بود کشیدم پایین و از دستاش درآوردم و سینه هاش تولوپی اومد بیرون. مثل قبل بزرگ و یه خورده آویزیون و از وقتی سینه های مینا رو دیده بودم اون دیگه زیاد تو چشم نمیومدو هر جای مریم رو که میدیدم یاد مینا می افتادم. با یه دست یکیشو می مالیدم و اون یکی هم توی دهنم میجویدم. اونم اول دستش دور گردنم بود و منو نوازش می کرد و آه می کشید.

دستش رو برد سمت کیرم و میمالید برام و شهوت درونش موج می زد. همون طور که بالاتنش لخت شده بود اومد پایین تخت و شلوارمو باز کرد و منو لخت کرد کامل. رو زانوهاش خم شد و با یه دستش کیرم رو گرفته بود و اون یکی هم روی پاهام بود و برام داشت لیس می زد. اول لیس های کوچیک از بالا تا پایین و گاهیم می رفت پایین تر و زیر تخممو لیس می زد و بعد شروع کرد به خوردن کیرم. باز یاد مینا افتادم و شق شدن کیرم در حین رقص.

خودمو یه خورده خم کردم به جلو و لباسش رو از پایین کشیدم بالاتر تا باسنش پیدا باشه. یه شرت مشکی تقریبا شبیه همون نمونه شرتی که مینا تو اون روز تست از من تنش بود، تن مریم بود. باسنش رو داده بود بالاتر تا حالت سکسی تری بگیره. کیرم رو می خورد و گاهیم میومد تا ته ولی نه زیاد و یه چن بار هم موهاش رو از پشت گرفتم و خودم فشارش می دادم تا ته ولی زود نفسش می گرفت و نمی تونست مستمر انجام بده.

اوردمش روی تخت و پاهاشو باز کردم و خودم هم پایین تخت نشستم و این بار نوبت من بود که یه حالی بهش بدم. شرتشو از پاش کشیدم بیرون و پاهاشو باز کردم و جفتشون کردم و دادم بالا. و چون کفشش هنوز پاش بود یه حالت سکسی باحالی داشت و منم عاشق اینجور حالتا بودم و خصوصا کفش پاشنه بلند توی سکس. وسط پاهاش بوی خوبی میداد و مثل همیشه خیسه خیس شده بود. روی خط کسش از پایین تا بالا شروع کردم لیس زدن. پاهاشو از هم باز کردم و گذاشت لبه تخت و رفتم سراغ وسطش و تغییر خوردن. شروع کردم به زبون کشیدن داخل کسش و آه و اوه مریم بود که بلند شده بود و باز من بودم که یاد خط کس مینا در بین چاک لباسش افتادم که وقتی خم شد دیده بودم.

بعد از کلی خوردن کسش و سرازیر شدن آب اومدم روش خوابیدم و شروع کردیم لب گرفتن. پیرهنمو درآورده بود و لخت شده بودم. لباس مریم هم روی شکمش جمع شده بود و سینه هاش پهن شده بود روی بدنش و پاهاشو باز کرده بود و کفش پاشنه بلندش هنوز پاش بود. خواستم مثل همیشه کاندومم رو دربیارم که بذارم سرش که گفت:

مریم: عزیزم چرا کاندوم میذاری و لذت داغی کیرتو از من می گیری و خودتم کم تر لذت می بری؟
پویا: آخه می ترسم یه وقت اتفاقی بیفته مثلا مقداریش بریزه و تو حامله بشی!

البته داشتم الکی می گفتم و نمی دونم اون متوجه شده بود یا نه چون هر وقت میخواستم دروغ بگم تقریبا مشخص بود.

مریم: عزیزم ببینم اگه از مسئله بیماری میترسی باید بگم بهت که من و مینا هر دومون همیشه میریم انتقال خون و خون می دیم و فک نکنم اگر بیماریی داشته باشیم، بهمون نگن! آخرین برگشم هست و اگه خواستی نشونت بدم. از نظر حاملگی هم من از این به بعد برای تو قرص می خورم که با خیال راحت بریزی تو کسم که گرمای آبت رو هم حس کنم. فدای آبتم میشم من.

تقریبا حرفش منو قانع کرد و منم راضی شدم که دیگه بدون کاندوم بکنم. کیرمو گرفتم و گذاشتم توی کسش و شروع کردم به کردنش و چالاپ چولوپی به راه افتاده بود که نگو و نپرس. یهو گفت فدای اون گرمای کیرت بشم من، چرا ازم دریغش می کردی، بکن منو! و مدام بهم می گفت که دوسم داره و عاشقمه و منم گاهی جوابشو می دادم. برش گردوندم و چهار دست و پا شد و باز کیر من بود که حواله کس اون شد و از پشت کسش پف کرده بود انگار می خواست بیفته پایین. چون پاهاشو جمع کرده بود و تو او حالت کس خانم ها خوشگ تر به نظر میرسید، از دید من و برای من اینجور بود و بقیه رو نمی دونم.

شروع کردم به کردنش از پشت و گاهی سینه هاش که داشت تلو تلو می خورد رو می مالیدم. یهو برگشت گفت: کونمو جر بده. منم گفتم باشه و یه کم که گذشت باز گفت پس چی شد. فک کردم تو او حالت به خاطر سکسی تر شدن این رو گفته و چون زیاد دوس نداشت این کارو تا حالا نگفته بود.

پویا: یعنی جدی میگی بکنمت؟
مریم: آره عزیزم دوس دارم کیرتو توی کونم حس کنم و اینم یه کادو دیگته.
پویا: باشه عزیزم!

کیرمو از توی کس خیسش درآوردم و راهی کونش کردم که قشنگ مشخص شده بود. بیشتر داد بالا تا سوراخش بیشتر مشخص بشه. کیرم خیسه خیس بود با اون آبی که کسش راه انداخته بود حسابی کیرم و خیس کرده بود و بعضی جاهاش آب سفید غلیظی روش نشسته بود لیزترش کرده بود. کیرمو آروم کردم توی کونش و اول یه خورده درد داشت براش ولی بعد رفت تو و شروع کردم به کردنش. به نظر میومد قبلا داده بود ولی نه زیاد و برای من یه خورده کلاس میومد تا مدام ازش از کون نخوام یه وقت. (توصیه پزشکی: سکس مقعدی به مرور زمان باعث از بین رفتن ماهیچه های دیواره مقعد میشه و در آینده کنترل نگه داشتن رو از فرد می گیره).

همون طور که داشتم می کردمش و آه می کشید، دستم رو بردم پایین و شروع کردم کس خیسشو میمالیدم تا لذت ببره و دردش کمتر بشه هرچند به نظر میومد بعد یه مدت دیگه دردی نداشت آن چندان براش. داشت حال می کرد و مدام می گفت محکم تر بکنم و جرم بده عزیزم، می خوام تو جرم بدی عشق. اونم کم کم داشت لذت می برد و نزدیک میشد به ارضا شدن. وقتی اون نزدیک می شد به ارضا شدن، من هم بیشتر لذت می بردم و نزدیک می شدم.
کون تقریبا تنگش خوب بود و حسابی این سوپرایزش به من حال داد و اونم می گفت من امشب مال تو هستم منو هرجور دوس داری بکن. دیگه داشت نزدیک می شد و گفت دارم ارضا میشم که منم سعی کردم خودمو هم زمان باهاش ارضا کنم. وقتی ارضا شد منم تو همون حالت رفتم بالا تر و روی باسنش نشستم و کیرمو تا ته می کردم توی کونش و تمام آبم رو ریختم توی کونش.

افتادم روش و هنوز کیرم توی کونش بود و سفت بود. آبم کامل ریخته بودم توی کونش و حس خوبی داشتم. یه چن مین همین جوری بودیم که دیگه پاشدیم از جامون و خبری از مینا و پرویز نداشتیم. مریم گفت:

مریم: برم یه دوش بگیرم تو میای با من؟
پویا: نه باید برم مریم ساعت از یک هم گذشته.
مریم: باشه عزیزم زیاد اصرارت نمی کنم و می فهم. اصرار ما هم برای این بود که امشبو خوش باشی واقعا.
پویا: واقعا خوش گذشت و دوس داشتم و عالی بود.

دیگه کلی با هم حرف زدیم و هم رو بوس کردیم و اونم با یه حوله دور خودش رفت سمت حموم و منم گفتم از بچه ها خداحافظی می کنم و میرم! و قرار شد ماشین رو هم ببرم و همون نقشه ای که گفته بودن رو بریزم و بگم سوپرایزم همین بوده و تا الان به خاطر همین دیر کردم.

رفتم دم در اون اتاق و در زدم و پدرام در رو باز کرد در حالی که
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
مثل همیشه عالی

فقط لطف کن سریعتر قسمت هارو بزار

ممنون
مطمئنم اگه اسم من مراد بود... الان دنیا بر وفق هوشنگ بود!
     
  
مرد

 
سلام
لطف دارید
چشم حتما
شرمندتون شدم به اندازه کافی
سعی خودم رو می کنم
اشتباهتی احتمالا داشته باشه در نگارش یا سوتی در داستان که به خاطر سریع نوشتنم بوده و در صورت مشاهده به صورت خصوصی به من پیغام بدین
با تشکر پلیس آهنین
     
  
مرد

 
منتظریما
مطمئنم اگه اسم من مراد بود... الان دنیا بر وفق هوشنگ بود!
     
  
مرد

 
سلام
در حال نوشتن ادامه داستان هستم
     
  

 
ادامه لطفا
     
  
مرد

 
" قسمت هشتم "

رفتم دم در اون اتاق و در زدم و پدرام در رو باز کرد در حالی که یه شورت پوشیده بود، فقط و مینا هم روی تخت تقریبا خوابیده بود و یه ملحفه سفید روشو پوشونده بود.

پویا: من دیگه باید برم بچه ها!
مینا: کجا هنوز زوده که بمون دیگه تا فردا! ما می مونیم امشب اینجا! بمون خوش میگذره!
پویا: نه دیگه خودتون شرایط منو درک می کنید دیگه! تا الانشم خیلی زیاد موندم نمیدونم چی جواب پس بدم!
مینا: این همه زن ذلیل نباش!
پویا: بحث زن ذلیلی نست، دوس ندارم غر بشنوم!
مینا: پدرام اگه میشه برو یه لیوان شربت خنک برام بیار! میتونی؟!
پدرام: باشه الان میارم برات!

پدرام رفت بیرون از اتاق و من و مینا تنها شدیم. روی تخت دراز کشیده بود و روی بغل به طرف من بود و یه دستش زیر سرش بود (آرنجش روی تخت بود و کف دستش زیر سرش) طوری که سرش بالا بود و یه دست دیگش هم جلوش. محلفه هم روی تنش از بالای سینه هاشو پوشونده بود تا روی زانوهاش. یه کم خودشو تکون داد و نشست روی تخت و با دستاش بالای ملحفه رو گرفته بود که سینه هاش مشخص نشه ولی چون تکون خورد، پای سمت چپش کامل از ملحفه اومد بیرون و تا قسمت برامدگی بین رونش و شکمش رو میشه دید و خطی که منتهی به اون وسط خوشگلش میشد.

همین طور محو اون رو رون خوشگل و پر و سفید بودم و با خودم فکرای شیطانی می کردم و حسرت از این که نمیتونم کاری بکنم و از این که پدرام داره حرومش میکنه این لقمه چرب و نرم رو و کاش جای مینا با مریم عوض میشد از همون اول. یهو با همون حالت شیطونیشو شوخ طبعیش گفت:

مینا: کجایی پسر؟ بیا تو یه خورده حرف بزنیم! بعد برو! دم در بده!
پویا: هان؟ نه دیگه باید برم کم کم!
مینا: لوس نشو بیا دیگه!
پویا: نه دیگه مینا جون واقعا دیر شده تازه می خوام ماشین رو هم ببرم نمیدوم چی بگم بهش! قرار شد همون که تو گفتی رو بگم!
مینا: اها، پس می بریش؟ دیدی من چقدر خوب فکر میکنم، بهترین راه همونه که من گفتم!
پویا: آره ببینم سرمو با نقشه تو بر باد میدم یا نه!
مینا: از خداتم باشه بچه پرو! برو دیگه دوست ندارم بی تربیت!
پویا: شوخی کردم عزیزم!
مینا: میدونم دیونه، دارم اذیتت می کنم! حالا تا دیر نشده برو!
پویا: خوب پس برم دیگه، خداحافظ!
مینا: بیا ماچت کنم بعد برو!

رفتم جلو و خودمو خم کردم تا به صورتش نزدیک بشم و با یه دستش ملحفه رو گرفته بود که نیفته پایین و دست چپشو گذاشت رو دوشم ولی میشد یه مقدار برامدگی سینه هاشو دید و لختی پشت کمرشو. ماچ دومی رو که کردیم یهو وایسادیم و همو نگاه کردیم، یه لبخند ملیح و خوشگلی زد و انگار هر دو منتظر این موقع بودیم و نمی دونم چی شد که این همه هماهنگ بودیم، چشاشو بست و اون دستشو هم از روی ملحفه برداشت و دو دستی دور گردنمو گرفت و از هم لب گرفتیم.

همه این ها تو یه لحظه کوتاه اتفاق افتاد. سریع و بی پروا. غرق لب گرفتن از هم شده بودیم و منم دستمو کشیدم پشت کمرش و یه دستمم روی همون پاش که از زیر ملحفه کامل اومده بود بیرون می کشیدم. داغ، نرم، لطیف و خوش بو! من نمی دونم پدرام چیکار کرده بود که اصلا مثل دست نخورده ها بود باز!

بعد یه خورده لب گرفتتن تقریبا طولانی از هم جدا شیدم. ملحفه کاملا افتاده بود و تا زیر شکمش مشخص بود و سینه های خوشگل و سفیدش با اون تن و رونش که دیگه نگم داشت خودنمایی می کرد. ملحفه رو گرفت و کشید بالا و پاشد و منم گفتم خدانگهدار و سعی کردیم که نشون بدیم اصلا اتفاقی نیفتاده.

داشتم از در میرفتم بیرون که دیدم پاشد که بره اون ور تخت فک کنم لباساشو بپوشه و ملحفه رو جلوی خودش گرفته بود و از پشت کاملا لخته لخت بود و باسن برجسته و گنده با اون گودی و قوصی کمرش از هر طرف خودنمایی می کرد و موهاش که مقداریش ریخته بود روی کمرش و کمی از گردن و کمرش مشخص بود و دل هر مردی رو میبرد.

ولی سعی کردم از این صحنه دل بکنم و رفتم از اتاق بیرون و پدرام رو آشپزخونه پیدا کردم و خداحافظی کردم و رفتم از خونه بیرون. ماشین رو با خودم بردم و توی راه همه چیز ریخته بود توی این مغز لامصب. فکر جشن، سکس، صحنه های که با مینا بودم و دیدم خصوصا آخریش و از همه مهم تر فکر سکس با مینا و در جهت مخالف و ضد حالش، فکر در مورد آرزو که چی بگم، چی میشه و از همه مهم تر چرا همسر من نباید اینجور باشه تا من با اون خوش باشم نه با بقیه!

بیشتر کلافه شده بودم بعد از مهمونی تا خرسند. رسیدم به خونه، ساعت از دو هم گذشته بود. اون هم تک و تنها توی خونه. کلی هم زنگ زده بود که من جواب نداده بودم و بعدشم اصلا جرات نداشتم زنگ بزنم. نمی دونستم که چی باید بگم و می فهمیدم که طوفان بزرگی در انتظار من هست، بهتر بگم، من باید در انتظار طوفان بزرگی باشم در پس این سکوت و خاموشی. ماشین رو پارک کردم و رفتم داخل. صدای کسی نمیومد و تا در رو بستم آرزو پیداش شد.
آرزو: کجا بودی تا الان؟ می دونی من چقد دلم شور زد؟ چرا تلفنو جواب ندادی؟ چرا یه زنگ نزدی حداقل؟ تا این وقت شب منو تنها گذاشتی اینجا! می دونی چه فکرا که با خودم نکردم؟ فک کردم بلایی سرت اومده!

پویا: آروم باش، آروم باش!
آرزو: چی چیو آروم باش!

نشست روی مبل و یه خورده داشت گریه می کرد و رفتم پیشش نشستم و که دلداریش بدم و آرومش کنم. من خیلی از گریه کردن یه نفر در کنارم بدم میومد! آرزو هم وقتی گریه می کرد دیگه ول کن نبود و بیشتر من رو عصبی می کرد و بیشتر به فکر بدبختیام و زجر کشیدن هام می افتادم.

پویا: عزیزم آروم باش! معذرت می خوام! واسه یه کاری رفته بودم!
آرزو: واسه چه کاری؟ این همه مهم بوده تا این وقت شب منو تنها بذاری و اصلا جواب تلفنامو ندی و منو تو دلشوره بندازی؟!
پویا: خوبه گفتم که معذرت!
آرزو: معذرت چه فایده داره آخه! تو گفتی میری پیش دوستات و زود برمیگردی نه تا این وقت شب!
پویا: عزیزم داشتم یه معامله انجام میدادم و یه سوپرایز دارم برات!
آرزو: سوپرایزت این بوده که تا این وقت شب منو تنها بذاری و جوابمو ندادی، نمی خوام سوپرایزتو!
پویا: بسه دیگه آرزو، عصبی کردی، این همه همه چیز رو تحمل کردم، با همه بدبختیا ساختم و سعی کردم کمکت کنم! حالا تو به خاطر یه چند ساعت دیر اومدن این همه منو بکوب!
آروز: بحث یک ساعت دیر اومدن نیست!
پویا: پس بحث چیه؟! ها؟!
آروز: تو خیلی وقته اصلا به من محل نمیذاری، انگار دیگه دوسم نداری! همش با دوستاتی! منو ول کردی!
پویا: خوب بده نخواستم بهت فشار بیارم؟! فشار می آوردم، مصیبت، نمیارم، وامصیبت! من چکار کنم!
آرزو: خودتم می دونی من چی میگم! من می دونم مشکل داشتم و همیشه سعی کردم بهتر بشم و به حرفات گوش دادم و می دونمم کمکم کردی و می کنی!
پویا: پس چی؟!
آروز: خوب دیگه چرا به توجه نمیکین، چرا دیگه دوسم نداری؟!
پویا: من کی توجه نکردم یا گفتم دوست ندارم؟!
آرزو: قرار نیست که کسی بگه طرفشو دوس نداره، با رفتاراش نشون میده! تو از من خسته شدی، میدونم!

و دوباره شروع به گریه کردن کرد. هم دلم براش می سوخت و حق میدادم و هم عصبی بودم. هم ناراحت بودم که این جور هست و می خواستم درست بشه و هم حق خودم رو می خواستم از زندگی، از مملکتی که توش زندکی می کردم، از آدماش. از آسیب هایی که مسقتیم و غیر مستقیم به من زده بودن و میزدن. حق من این نبوده! من تصورات دیگه ای در ذهنم داشتم. من یه زندگی دیگه ای رو تصور می کردم. چرا نشد، چرا نیومد! این همه صبر و زندانی کردن خواسته ها و طبق افکاری که الان فکر می کردم پوسیدست زندگی کردم، من رو بیشتر زجر میداد.

پویا: آرزو عزیزم من دوست دارم ببین، واسه خاطر تو یه ماشین خریدم! برای تو!
آرزو: من ماشین می خوام چیکار!
پویا: خوب میتونه خیلی از کاراتو انجام بدی باهاش. همش غصه می خوردی ماشین نداریم!
آروز: خوب از کجا آوردی ما که ایم همه قسط و بدهکاری داشتیم!
پویا: خوب یه مقداری پسنداز کردم و بقیشم خورد خورد قراره بدم، چون دوسته گفته اشکال نداره!

دیگه کم کم راضیش کردم و آروم تر شد. و یه بحران رو تقریبا پشت سر گذاشته بودم و لی می دونستم که موضوع حساس تر شده و به همین سادگیا نمیشه آروز رو راضی کرد. مسلما باید بیشتر توجه می کردم بهش و بیشتر باهاش میبودم و داشت یه خورده ماجرا تغییر می کرد و خودش هم می دونست که یه خورده بی توجهی کرده به من و می ترسید که من رو از دست بده.

آرزو: بوی عطر عجیبی میدی! تو که این عطرو نداشتی!
پویا: عطر؟ کو؟ آها احتمالا بوی عطر توی ماشینه! من چون اشباع شده الان برام حسش نمی کنم.
آرزو: آخه بوی عطر زنونست!
پویا: خوب حتما عطر زنونه بوده! آخه ماشین مال خانم دوستم بود! زیر پای اون بوده. براش یه ماشین دیگه خریده اینو فروخته! وضعشون خوبه دیگه همینه!
آرزو: مردم چقد پول دارن ببین ما چطور باید زندگی کنیم! کاش ما هم وضعمون خوب بشه زود و تو هم به هرچی که دوس داشتی برسی عزیزم!
پویا: عزیزم میرسیم! بریم حالا بخوابیم. من برم یه دوش بگیرم بیام.
آرزو: باشه عزیزم بیا من منتظرتم!

تقریبا تونستم همه چیز رو یه خورده خوب ماسمالی کنم و خطم به خیر بشه هرچند حس می کردم آرزو مشکوک شده چون خانما همیشه واسه این چیزاشون زیرک و باهوشن و نمیشه زیاد گولشون زد و باید بیشتر احتیاط می کردم. دوش گرفتم و رفتم اتاق پیشش خوابیدم. اون شب خیلی تلاش کرد اونی که می خوام باشه و با هم سکس کردیم. اون هم گناهی نداشت. تو یه خانواده سنتی و بسته بزرگ شده بود و تو یه جامعه که بگم نابود بگم بهتره، رشد کرده بود!

اون هم نمی تونست یهو اونی که می خوام بشه و اصلا باید این رو درک کرد که همه قابلیت یه زن سکسی شدن رو ندارن. کلا هر شخص در یک زمینه میتونه عالی بشه و بسته به روحیه و علایق فرد داره. روحیه آرزو لطیف و آروم بود و هرچند تلاش می کرد برای بهتر شدن و بهبود وضعیت خودش و من، ولی باز هم اونی که من می خواستم و در تصورم بود و چیزی که از بقیه میدیدم نمی شد.

دیگه هم برام طبیعی بود و قبول کرده بودم و هم نمی تونستم از خواسته هام که گاهی مثل پتک تو سرم می خورد و مثل یه دیوار بلند رو سرم خراب می شد، بگذرم! چیکار کنم که من به شدت هیجانی و شهوتی بودم! تنوع طلبی در نوع سکسم زیاد بود و نمی شد گفت خواسته بسیار زیادی بوده چون تنوع طلبی من در نوع رابطه بود نه در انواع رابطه!

اون شب هم مثل شبای دیگه گذشت و رفت. مثل یه نسیم صبحگاهی یا بخار شدن یه شبنم روی یه برگ یا محو شدن یه مه غلیظ در جنگ با تازیانه های خورشید. منم بیشتر و بیشتر با مینا و مریم و پدرام دوست میشدم خصوصا با مینا. راحت تر شده بودم باهاش. یه روز تعطیل قرار شد بریم پیکنیک چهارتایی و منم مثل همیشه اماده رفتن و فرار کردن از دست آرزو بود. گناه من نبود که مدام دوس داشتم روزای تعطیلم رو خوش باشم و نمی خواستم روز تعطیلم رو توی خونه سپری کنم در حالی که آرزو دوس داشت پیش خانوادش روزش رو بگذرونه.

من با ماشین خودم که مریم بهم کادو داده بود و مریم هم یه پارس صفر خریده بود. قبلش تمام برنامه هامونو ریختیم تا بتونیم صبح زود از خونه بزنیم بیرون و تا شب بیرون باشیم. همه وسایل رو هم مریم و مینا آماده کردن که کسی به من شک نکنه و منم طبق معمول رفتم اونجا و وسایل رو تقسیم کردیم و راه افتادیم. من و پدرام با هم بودیم و مینا و مریم و هم با هم.

تو راه هم کلی مسخره بازی و آرتیس بازی درآوردیم. گاهیم ماشین رو میدادم دست پدارم و جامو با مینا عوض می کردم و می رفتم مریم رو اذیت می کردم البته بیشتر میشه گفت دسمالی در حین رانندگی. خیلی حال میده یه زن رو تو حین رانندگی دست زد و دید که دوست داره و شهوتی میشه. گاهی بوسش می کردم و باهاش ور می رفتم. از دست بردن زیر مانتوش و با سینه هاش ور رفتن گرفته تا دست کشیدن روی پاهاش و بردن اون توی شلوارش و مالوندن کسش که انگار مثل چشمه همیشه آب داشت و آماده بود.

البته حواسم هم به اطراف بود و چون پدرام هم پشت سر من بود کسی نمی تونست از پشت مارو ببینه مگر این که سبق بگیره کسی که اونم سری خودمو جمع و جور می کردم. البته مینا و پدرام تقریبا می فهمیدن ما داریم چیکار می کنیم و مینا خودشم مشخص بود که داره با پدارم ور میره تو ماشین.

یه جا رو من بلد بودم توی یه جنگل که رودخونه هم داشت ولی جای خلوتی بود و کمتر کسی می رفت اونجا. بیشتر با دوستام می رفتیم اونجا و خوش میگذروندیم و حالا نوبت ماها بود که بریم لذت ببریم و برای شیطونی کردن جای مناسبی بود. اونم چه شیطونی و همش تو ذهن این چیزا بود و برنامه واسه شیطنت کردن.

زودی رسیدیم اونجا و یه مقدار راه رو طی کردیم تا تقریبا به نزدیکای رودخونه رسیدیم وسط اون جنگل. وسایل رو پیاده کردیم و چادری رو هم که مریم داشت راه انداختیم. هر چیزی که فکرشو بکنید رو با خودمون آورده بودیم. کلی شوخی و خنده و سر به سر هم گذاشتن توی اون هوا میچسبید. صبحونه رو خوردیم و بعد هم یه دست بدمینتون بازی کردیم و اطراف قدم زدیم.

من و مریم رفتیم یه جا نشستیم و مینا و پدرام هم دور تر از ما نشسته بودن و میشد تقریبا دید هم رو چون نمی خواستیم از وسایلمون فاصله بگیریم. منم مثل همیشه تا وقت گیر می آوردم، دسمالی مریم رو شروع می کردم. منم چون مینا خودش راحت بود و جلوی من، منو حالی به حولی می کرد، به عمد هم که شده بود با مریم ور می رفتم. دیگه تقریبا شده بود که روی مریم خوابیده بودم و داشتم ازش لب می گرفتم و زیرچشی حواسم به مینا هم بود که اون هم مشغول شده بود.

روی اون چمنا تقریبا توی حالت خوابیده روی مریم بودم و یه دستم توی شلوار مریم بود و یه دست دیگه هم از روی تونیکش سینه هاشو میمالیدم و لب می گرفتیم از هم. مریم یه تونیک کوتاه گل گلی پوشیده بود با یه شلوار و گرمکن خاکستری تقریبا و مینا هم یه تونیک که دیگه مثل پیرهن بود و یه شلوار از اون جنس استرج ها که من خیلی دوس داشتم و به تمام پاش چسبیده بود و حجم پاهاش رو خوب نشون میداد و بدنش رو نرم تر جلوه میداد. و رنگ صورتی هم پوشیده بود.

دیگه کم کم به ناهار نزدیک می شدیم و باید وسایل رو واسه ناهار آماده می کردیم. حواسمون هم به اطراف بود و اصلا پشه هم پر نمیزد. قرار شد من و مینا بریم چوب برای آتیش جمع کنیم و پدرام و مریم هم کارای دیگه رو بکنن تا ما بیایم. مینا خودش داوطلب اومدن با من شد و چون من اونجا زیاد رفته بودم و اونم می خواست بیشتر پیاده روی کن.

با هم رفتیم تا جایی که مریم و پدرام رو دیگه نمی دیدیم. مشغول چوب جمع کردن شدیم و با هم گاهی شوخی می کردیم و حرف می زدیم و منم بهش می گفتم که سعی کنه چوبای خشک رو ورداره. داشتیم کنار هم راه می رفتیم که خم شدم یه چوب رو بردارم و اون هم هم زمان خم شد و هر دو با هم دست گذاشتیم روی چوب که به هم نگاه کردیم و خندیدیم ولی خنده مینا فرق داشت.
     
  
مرد

 
مرسی عالی بود.زودتر ادامشو بنویس داداش
مطمئنم اگه اسم من مراد بود... الان دنیا بر وفق هوشنگ بود!
     
  
صفحه  صفحه 8 از 14:  « پیشین  1  ...  7  8  9  ...  13  14  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Ghorbani Sex | قربانی سکس


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA