انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
خانه و خانواده
  
صفحه  صفحه 4 از 13:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  10  11  12  13  پسین »

10 راه ساده برای آرامش بخشیدن به زندگی


زن

 
چرا هدف گذاری نمی کنیم ؟

1- نخست اینکه مردم هنوز به اهمیت تعیین هدف پی نبرده اند. پژوهش های انجام شده آشکار ساخته اند که زنان و مردان جوانی که به تعیین هدف می پردازند، بدون استثنا از خانواده هایی هستند که اهمیت تعیین هدف را از اغاز مورد تأکید قرار داده اند.

گفتگوهایی که روی میز شام صورت می گیرد، بعدها روی زندگی ما اثرات تعیین کننده ای باقی می گذارند. اگر در خانواده هایی پرورش یافته باشیم که پدر و مادر برای خود هدفی تعیین نمی کنند، درباره ی هدف حرفی نمی زنند و ما را به تعیین هدف تشویق نمی کنند و درباره کسانی که دارای هدف هستند و هر روز به موفقیت های بیشتری دست می یابند صحبتی نمی کنند، ما هم با این اندیشه بزرگ می شویم که اصولا داشتن هدف بخشی از زندگی عادی نیست.

2- مردم نمی دانند چگونه تعیین هدف کنند. یکی از کمبود های نظام آموزشی ما این است که دانش اموزان بین 15 تا 18 سال در این نظام اموزشی به تحصیل می پردازند ولی هیچ وقت آموزشی در زمینه ی تعیین هدف دریافت نمی کنند. دلیل این امر آن است که کسانی که تصمیم می گیرند چه مطالبی در مدارس تدریس شود، خود با تعیین هدف اشنایی ندارند.

کاملا امکان پذیر است که از یک دانشگاه برجسته مدرک تحصیلی بگیرید و با این حال حتی یک ساعت کسی دربارۀ هدف برای تان حرف نزده باشد، انگار کسانی که محتوای دروس دانشگاه ها را می نویسد به کلی از اهمیت هدف گذاری بی اطلاعند.

3- ترس از طرد شدن. افراد زیادی از تعیین هدف سر باز می زنند زیرا هر بار که برای خود هدفی معین کرده اند کسی از راه رسیده و به آنها گفته است نمی توانند به هدف خود برسند، بیهوده پول و وقت خود را تلف می کنند، زحمت بیهوده می کشند و سرمایۀ خود را هدر می دهند.
اگر نمی دانید به کجا می روید می توانید از هر مسیری که می خواهید حرکت کنید و به همان جایی که نمی دانید کجاست برسید.
4- ترس از شکست. ترس از شکست بیش از هر نگرانی روانی، بیش از هر مشکل دیگری ما را از تعیین هدفی که موجب رشد ما می شود و باعث می شود ما نسبت به گذشته به موفقیت های بیشتری دست بیابیم، باز می دارد. اکثر افراد هنوز به اهمیت شکست خوردن در راه کسب موفقیت پی نبرده اند. واقعیت این است که بدون تحمل شکست، موفقیت امکان پذیر نیست. شکست جزء جدایی ناپذیر موفقیت است. مقدمه همۀ موفقیت های بزرگ، شکست است. اگر می خواهیم به عنوان یک انسان به موفقیت کامل برسیم باید حاضر باشیم خطر شکست های پی در پی را بپذیریم. زیرا لازمه کسب موفقیت، افتادن و برخواستن های بسیار است تا عاقبت درس هایی که لازمه کسب موفقیت کامل است، بیاموزیم.

5- راحت طلبی. انسان به طور طبیعی مایل است در ساحل امن و آسایش باقی بماند. تمایل طبیعی انسان است که وضع موجود را حفظ کند و خطر نکند. تمایل طبیعی انسان است که به آنچه دارد راضی و قانع باشد و کوشش بیشتری به عمل نیاورد.

با این وجود، همه انسان های موفق، تمامی زنان و مردان پیروزمند، انداخته اند و به طور دائم کوشش کرده اند تا از سطح موفقیت های پیشین پا را فراتر بگذارند. دائما سعی کرده اند به سوی منطقه خطر پیشروی کنند و کاری بزرگ تر، بهتر و مهم تر انجام دهند.

یک به یک موفقیت هایی که در تاریخ زندگی بشر آمده است، دسترنج مردان و زنانی است که با وجود آنکه هیچ گونه تضمین و اطمینانی به موفقیت خود نداشته اند، شجاعت خطر کردن و قدم به پیش گذاشتن را دارا بوده اند.
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
چطور از موفقیت دیگران از ته دل خوشحال شویم؟

برای همه اتفاق افتاده است.

زندگی خوب است تا اینکه یکدفعه، کسی که می‌شناسید کارش حسابی می‌گیرد. یک نفر دیگر با فردی بسیار عالی و موقعیتی فوق‌العاده ازدواج می‌کند. یک نفر دیگر کاری عالی که همیشه دوست داشت را پیدا می‌کند.

و شما هنوز در کاری هستید که از آن متنفرید، بدهی‌هایتان روز به روز بیشتر می‌شود و هنوز هم نتوانسته‌اید شریک‌زندگی مناسب خود را پیدا کنید. حسادت، دشمنی و خشم نسبت به آنها و همچنین خودتان، در شما ریشه دوانده و کم‌کم همه وجودتان را می‌گیرد اما وقتی با آن افراد روبه‌رو می‌شوید و می‌خواهید به آنها تبریک بگویید، این احساسات منفی را را با نقاب لبخند می‌پوشانید.

با خودتان فکر می‌کنید، چرا من نه؟
زندگی عادلانه نیست!

اما این همه حسادت برای چه؟ آیا نمی‌شود نه تنها از ته دل برای موفقیت دیگران خوشحال شویم بلکه از خودمان هم راضی و خوشنود باشیم؟

آیا امکان‌پذیر است؟

آیا خواستن هر دوی اینها بیش از اندازه است؟

اینجا به دو راه برای فکر کردن به آن اشاره می‌کنیم و بعد از آن یک روش خیلی بزرگ‌تر مطرح می‌کنیم که دید شما نسبت به همه چیز را تغییر می‌دهد. اول، هر کاری را قبل از اینکه خیلی بزرگ شوند، تحسین کنید.

هیچ موفقیتی یک شبه به دست نیامده است.

مردم یک بوکسور را می‌بینند که ۲ دقیقه وارد رینگ می‌شود، و آخر روز ۵۰۰،۰۰۰ دلار دستمزد می‌گیرد.

۵۰۰،۰۰۰ دلار برای دو دقیقه کار!

هیچ کس نیست که این را نخواهد.

اما این واقعاً ۵۰۰،۰۰۰ دلار برای دو دقیقه کار نبوده است.

۵۰۰،۰۰۰ دلار برای سال‌ها و سال‌ها تمرین کردن، عرق ریختن، خون ریختن، کتک خوردن، کبود شدن، درد کشیدن، سردرگم بودن درمورد اینکه آیا این کار واقعاً به دردتان می‌خورد ، آیا ارزشش را دارد، سال‌ها اشک ریختن، افسردگی، شک، ترس، زود بیدار شدن، دویدن، نخوردن چیزهایی که دوست دارید، تحمل فشارهای زیاد، شنیدن کُری‌های حریفان، جراحی زخم‌ها و آسیب‌ها، هزینه کردن برای مربی، احساس تهوع در اتاق رختکن، انتظار شروع مسابقه، انتظارات طرفداران و فشاری که روی شما وارد می‌کند، ترس از حریف که قصد صدمه زدن به شما را دارد و خیلی خیلی چیزهای دیگر.

بله، در ظاهر به نظر می‌رسد که موفقیت هر فردی فوری به دست آمده است، اما به‌ندرت اینطور است.

کمی به آن فکر کنید.

مسیری که آنها را به آنجا رسانده است را تحسین کنید.

خود همین به تنهایی کمی از نیش حسادتتان را کمتر می‌کند.

این اولین راهکار بود، تحسین روند و مسیر کار فرد موفق.

دومین چیزی که طبیعتاً به دنبال آن می‌آید؟

بگذارید این روند کار به شما انگیزه دهد.

تا جاییکه می‌توانید سعی کنید از آن درس بگیرید. بگذارید آن مسیر موفقیت به شما انگیزه دهد نظم بیشتری به کارهایتان بدهید.

حالا آن روش بزرگ!

شاید خیلی از شما صفحه را پایین آورده‌اید که فقط آن روش بزرگ را بخوانید، اما اگر اینکار را کرده‌اید و الان مشغول خواندن این جملات هستید، دوباره به بالای صفحه برگردید و مطلب را به ترتیب خوانده و دنبال کنید. ما هیچ جمله‌ای درمورد آن روش بزرگ را مشخص ننوشته‌ایم، یعنی نه زیرش خط کشیده‌ایم نه رنگ آن را تغییر داده‌ایم که چشم شما را نگیرد. فقط اگر خط به خط مطلب را دنبال کنید به آن می‌رسید.

خوب.

حالا برسیم به آن راهکار بزرگ.

یک چیزی که واقعاً باید بفهمید این است که موفقیت آنها چیزی از سهم شما از آن کیک کم نمی‌کند. درواقع کیکی وجود ندارد. ما از کیک بعنوان استعاره استفاده کردیم تا بفهمید که طرزفکر اشتباهتان کجا بوده است.

ما همیشه فکر می‌کنیم مردم به فلان چیز و بهمان چیز می‌رسند اما ما هیچوقت نمی‌رسیم. وقتی کسی به چیزی می‌رسد، از چیزهایی که ما می‌توانیم به آن برسیم کم نمی‌کند. کمی به آن فکر کنید. ما به این دلیل زود حسادت می‌کنیم که احساس می‌کنیم وقتی کسی به چیزی می‌رسد دیگر ما نمی‌توانیم به آن برسیم. انگار آن چیز را از ما می‌گیرند و دور می‌کنند. این طرزفکر آگاهانه نیست.

یک مثال کلاسیک می‌زنیم.

آرش علاقه زیادی به سارا دارد. آنها کمی با هم معاشرت کردند اما هیچ چیز جدی بینشان اتفاق نیفتاد. آرش نمی‌خواست وارد اقدام جدی شود. در این میان، سارا یک نفر را پیدا می‌کند و با او ازدواج می‌کند.

واکنش کلاسیک آرش؟

حسادت، دشمنی، خشم به شوهر سارا، و به دنبال آن افسوس خوردن برای اینکه باید زودتر وارد عمل می‌شد و تکانی به خود می‌داد و اینکه دیگر هیچوقت با کسی مثل سارا برخورد نخواهد کرد.

اجازه بدهید سوال بپرسیم.

تصور کنید به اندازه یک وان حمام پاپکُرن در سینما به شما می‌دهند. بله، می‌دانم کمی غیرواقعی است اما کمی تحمل کنید. واقعاً دوست دارید آن پاپکرن را مزه کنید به همین دلیل یکی از آنها را از وان با دستتان برمی‌دارید، به سمت دهانتان می‌آورید و بعد تصادفاً از دستتان می‌افتد روی زمین.

آیا خودتان را به زمین می‌اندازید و شروع می‌کنید به گریه کردن؟

یا دستتان را دراز می‌کنید تا یک پاپکرن دیگر از وان بردارید؟

مشخص است که منظورمان این نیست که سارا یک تکه پاپکرن است. مطمئنیم که متوجه منظورمان شده‌اید.

محدود بود فکرمان باعث می‌شود وقتی چیزی را از دست می‌دهیم، آسیب‌پذیرتر شویم.

باید ذهنمان را تا جایی گسترده کنیم که بفهمیم دستاوردها و موفقیت‌های دیگران مساوی با شکست ما نیست. زیاد دیگری بیرون برای ما وجود دارد و وقتی این را بدانیم ناراحت نخواهیم شد. دیگر آنقدر به آن موفقیت‌ها فکر نمی‌کنیم، دوباره و دوباره آن را در ذهنمان باز نمی‌کنیم و اینطور فکر نمی‌کنیم که انگار چیزی را از دست داده‌ایم. از آن می‌گذریم چون می‌دانیم فرصت‌های زیادی برای ما وجود دارد.

فقط باید مسیری که آنها را به آنجا رسانده تحسین کنیم، اجازه بدهیم آن مسیر به ما انگیزه دهد و بدانیم که فرصت‌هایی بیشتر از حد کافی برای ما وجود دارد.

وقتی اینها را بدانیم، وقتی خبر موفقیت کسی را بشنوید، واقعاً خوشحال خواهید شد.

این حس شادی از ته دل برای دیگران بسیار لذت‌بخش است.

در کنار آن برای خودتان هم خوشحال می‌شوید زیرا آنها فرصت‌های که در اختیار شما هم هست را نشانتان داده‌اند
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 
5 راه غلبه بر ترس از دست دادن

هر وقت تصمیم به ترک کاری که دوست نداشتم گرفتم بین دو ترس عمده گیر کردم! 1- ترس از دست دادن شور و اشتیاقم در صورتی که کارم را ادامه بدهم 2- ترس از دست دادن امنیت مالیم در صورتی که کارم را ترک کنم و کار دیگری پیدا نکنم.
هر وقت تصمیم به ترک رابطه ای ناجور می‌گیرم در معرض دو ترس مشابه قرار می‌گیرم: 1- ترس از عدم رضایت در صورت ماندن و ادامه دادن 2- ترس از نیافتن مورد مناسب و تنها ماندن.
من نه فقط در مورد تصمیمات بزرگ زندگی می‌ترسم بلکه در مورد از دست دادن اطرافیانم، لذت‌های زندگی‌ام، آرامشم، جوانی و سلامتی و هویتم می‌ترسم و سرانجام ترس‌هایی که روزانه با آن کلنجار می‌روم: اگر این کار را نکنم به فلانی برمی خورد! اگر فلان کار را بکنم آبرویم می‌رود! اگر نروم ممکن است فرصتی را در آینده از دست بدهم! اگر نمانم آرامش و امنیتم را از دست خواهم داد!
در ادامه می‌خواهم بگویم هر وقت از چیزی می‌ترسم ریشه آن را در ضرر و زیان می‌بینم و به گمانم در این زمینه تنها نیستم


ترس از ضرر در زندگی روزمره.
همه ما برای پرهیز از ضرر و زیان تصمیمات غیرعاقلانه ای می‌گیریم. چیزهایی می‌خریم که نیاز نداریم و استفاده نمی‌کنیم فقط به این دلیل که به پایان یک حراجی نزدیک می‌شویم. سفره ای به درد نخور را می‌خریم فقط به این علت که تنها یکی باقی مانده و ممکن است شخص دیگری آن را بخرد. عضویت در یک باشگاه را در یک مدت طولانی حفظ می‌کنیم (علی رغم آنکه فعال نیستیم) چون می‌ترسیم دیگر به این هزینه نتوانیم ثبت نام کنیم.
از این موارد گرفته تا موارد مهم و بزرگی مانند آنچه در ادامه به آن اشاره می‌کنیم:
گاهی فرصت‌های خوبی را از دست می‌دهیم فقط به این خاطر که نمی‌خواهیم در مورد چیزهای نسبتاً خوبی که داریم ریسک کنیم. زمانمان را در راهی سپری می‌کنیم که از ابتدا مطمئنیم به رضایت و شادکامی نمی‌رسد به این دلیل که می‌ترسیم وقتمان در راه نامعلومی دیگر تلف شود. حتی اگر از صمیم قلب مایل به پیشرفت باشیم هیچ سرمایه گذاری‌ای نمی‌کنیم چون از ریسک روی موجودیمان می‌هراسیم.



درست است که هیچ وقت مطمئن نیستیم ریسکی که می‌کنیم نتیجه بخش است یا نه! اما می‌توانیم زمانی که ترس به سراغمان آمد و انگیزه انجام کارهایمان شد در کمینش بنشینیم و شکستش دهیم. باید بدانیم که ادامهٔ ترسیدن و تصمیم گیری بر اساس این ترس‌ها همهٔ نیرو و اشتیاقمان را برای رشد، شادکامی و رضایت خواهد گرفت.
غلبه بر ترس از شکست.
اول باید این ترس و افکار و رفتارهای احمقانهٔ همراه با آن را بشناسیم البته قبل از آن که همه چیز را خراب کند.
یک روز چشمانم را باز کردم و دیدم رابطه ای بد و نامطلوب را به تنهایی ترجیح داده‌ام. رابطه ای که اگر زودتر تمامش کرده بودم کمتر ضربه خورده بودم و حالا احساس نمی کردن کنترلم را از دست داده‌ام و آن چه هستم و کاری که می‌کنم انتخاب خودم نیست.
برای فائق آمدن بر این ترس قبل از آن که مرعوب و مغلوبش شوید:
1- از خودتان بپرسید: «می‌ترسم چه چیزی را از دست بدهم؟»
ممکن به نظر سؤالی واضح برسد اما گاهی می‌بینیم تصمیماتی گرفته‌ایم بدون آن که بدانیم انگیزهٔ آن چه بوده! در اخذ هر تصمیمی دقت کنید نیروی محرک ترس از دست دادن چیزی بوده یا رسیدن به راحتی و آرامش، امنیت، کنترل بر امور، ثروت، یافتن یک همراه یا ...
وقتی مطمئن شدی از چه می‌ترسی ...
2- اطمینان حاصل کن که بر همهٔ زوایای آن شرایط احاطه داری.
برخی اوقات منطقی که با آن به قضاوت امور می‌نشینیم درست نیست. به عنوان مثال در مورد شغلی که علاقه ای به آن نداریم و می‌خواهیم استعفا دهیم تعلل می‌کنیم! چرا؟ چون از بیکاری می‌ترسیم، چون فکر می‌کنیم هنوز آمادهٔ انجام کار دیگری نیستیم. منطق این رفتار «سیلی نقد به از حلوای نسیه» است! حاضر به تحمل ناملایمات می‌شویم چون ممکن است ...
وقتی از گرفتن تصمیمی برای انجام دادن یا ندادن کاری می‌ترسید چون ممکن است چیز دیگری را از دست دهید از خودتان سؤال کنید اگر کاری که می‌خواهم را نکنم چه می‌شود؟ در این صورت چه چیزهایی را از دست خواهم داد؟
وقتی فراتر از حیطهٔ ترستان را نگاه می‌کنید سعی کنید آن چه ممکن است از دست دهید را با آن چه حتماً از کف خواهید داد مقایسه کنید!
3- از ترس‌هایت انگیزه ای بساز برای رسیدن به آنچه می‌خواهی!
ترس از ضرر و زیان می‌تواند نیرویی محرک برای رسیدن به آن چه می‌خواهیم باشد، مگر نه اینکه می‌خواهیم زمان، پول و سرعتمان را در رسیدن به خواسته‌هایمان از دست ندهیم. پس برنامه ریزی می‌کنیم و طبق جدول پیش رویمان حرکت می‌کنیم.
یک تقویم بلند روی دیوار آویزان کن و هر روز برای انجام عملی مثبت مانند نرمش کردن، یافتن تفریحی جدید یا ارسال رزومه برای کاری بهتر یک ستاره برای خودت بکش و کم کم احساس می‌کنی دوست داری این ستاره‌ها هر روز تکرار شوند. افسردگی ناشی از دیدن روزهای بی ستاره بیشتر از شادی و رضایت حاصل از کار روزمره‌تان خواهد بود!
مطمئناً قدم اول این است که بدانیم دقیقاً چه می‌خواهیم.
4- به طور مرتب انگیزه‌ها و اهدافت را ارزیابی کن.
گاهی فکر می‌کنیم چیزی را می‌خواهیم فقط به این دلیل که خیلی وقت است ذهنمان را مشغول کرده و ترس از دست دادن رؤیای آن موجب حفظش شده است. اما گاهی در جریان رشد و دگرش مان، با افزایش شناختمان از خودمان خواسته‌هایمان نیز تغییر می‌کند. گاهی برای رسیدن به رؤیاهایمان نهایت تلاشمان را می‌کنیم، وقت، پول، انرژی ... اما در پایان آنچه می‌خواستیم نبوده و آنچه به دست آورده‌ایم ارضاگر روح و روانمان نیست. یکی از دوستانم در رشتهٔ حقوق و با صرف هزینه ای گزاف از مؤسسه ای معتبر فارغ‌التحصیل شد و این آرزویی بود که همواره برای رسیدن به آن جنگیده بود اما پس از پیدا کردن کار احساس کرد که این آن چیزی نبوده که فکر می‌کرده بنابراین با شجاعت تمام از آن شغل استعفا کرد و مدتی به معلمی روی آورد. اما حقوق این کار برای بازپرداخت هزینه های تحصیلش کافی نبود بنابراین تصمیم گرفت دوباره به وکالت روی بیاورد تا از آن طریق بتواند وام‌هایش را بپردازد. او اکنون می‌داند به دنبال چیست و انگیزه ای قوی برای برگشت به معلمی دارد.
اگر دیدید در حال انجام کاری هستید اما در عمق وجودتان کسی فریاد نارضایتی سر داده صبر کن و از خودت بپرس: آیا این درست همان کاری ست که می‌خواهم!؟ انجام دادن یا ندادن این کار به خودت بستگی دارد! و فقط و فقط خود تو هستی که می‌دانی واقعاً چه می‌خواهی!
5- نگرشت را به ناگزیری ضرر و زیان دگرگون کن!
واقعیت آن است که زیان و ضرر ناگزیرند. همهٔ ما ممکن است رابطه، موقعیت و جایگاهی را که از آن لذت می‌بردیم و به آن عشق می‌ورزیدیم از دست بدهیم. چیزی که حتی گاهی با این که به آن وابسته نشده ایم اما با آن احساس راحتی می‌کنیم.
ممکن است بگویید آری این همان چیزی است که زندگی را زیبا و پرمعنا می‌کند. هیچ چیز غایی نیست. هر لحظه ای از عمرمان دمی منحصربه‌فرد است که باید ستایشش کنیم و از آن نهایت لذت را ببریم و نیز ممکن است بگویید بدترین خاصیت زندگی همین است همه چیز فانی است و در دمی از دست می‌رود.
هر طور به زندگی نگاه کنیم همان طور نیز آن را تجربه می‌کنیم. حالا ترجیح می‌دهید به دیدهٔ ارزش و تقدیر به آن بنگرید یا تهی میانی و بی فایدگی؟ اگر طرز نگرشتان مورد اول است پس می‌دانید که هر زیانی فرصتی برای پیشرفت‌ها و دستاوردهای آینده است: ارتباطات نو، تجربیات جدید و راه‌ها و جنبه‌های رضایتمندی‌ای که هرگز تصورش را هم نمی‌کردیم و البته همهٔ این‌ها در صورتی رخ خواهد داد که به توانایی‌مان برای ایجاد روابط و شرایط نو باور داشته باشیم.
همهٔ ما به طور بالقوه قادر به انجام این امور هستیم. گاهی آنچه از دست رفته واقعاً ویرانگر است و آنچه در ازای آن به دست آورده‌ایم قابل قیاس با آنچه از کف رفته است نیست. اما به هر حال از آن طوفان جان سالم به در برده‌ایم. اینکه باز هم به شکوفایی قبل برسیم یا نه بستگی مستقیم به خودمان دارد! باید انتخاب کنیم:
می‌خواهیم فعالانه در پاسخ به ترس‌هایمان قدم برداریم یا هدفمان آن است که هوشمندانه در راهی روشن برای رسیدن به آنچه می‌خواهیم بتازیم؟
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
مراقب افکار خود باشید.

مراقب افکار خود باشید.
چون فکر بر بدن تأثیر دارد. عقلا می گویند ما همان می شویم که فکر می کنیم. وقتی ذهن ما تحت تأثیر تصورات منفی است، شکاری آسان برای بیماری ها می شویم.
فکر نیرو است. فکر قدرت دارد. فکر ارتعاشی ایجاد می کند که بر نسوج و مواد شیمیایی خون تأثیر می گذارد. مثلاً از لحاظ پزشکی ثابت شده است که نگرانی و دلشوره موجب اسیدی شدن، زخم معده و ناهنجاری های گوارش دیگر می شود.
از طرف دیگر، افکار مثبت نیروهایی حیاتی، شفا دهنده و سلامت بخش است. یک ذهن شاد بزرگ ترین کمک به سلامتی بدن است. با تمرکز روی افکار مثبت، ما به سلامتی کامل و خوب بودن خود کمک خواهیم کرد.
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
ارزش نفس کشیدن را بدانید

خیلی از ما ارزش نفس کشیدن در ساختمان بدن سالم و ذهن شاد غافل هستند. نفس، زندگی است! نفس آن عامل حیاتی را که نامش Prana و جوهر حیات و نیروی محض است، می گیرد. ولی واقعیت غم انگیز این است که ما روش مناسب و طبیعی نفس کشیدن را از دست داده ایم.
ما از راه دهان نفس می کشیم، نفس های سطحی و تو خالی می کشیم _ یک عادت اشتباه که باعث می شود به بیماری ها مبتلا شویم. نفس های سطحی باعث از دست رفتن انرژی هم می شود.
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
برنده و بازنده..................۱

برنده متعهد میشود.
بازنده وعده میدهد.
وقتی برنده ای مرتكب اشتباه میشود ، میگوید : اشتباه كردم.

وقتی بازنده ای مرتكب اشتباه میشود ، میگوید : تقصیر من نبود.
برنده بیش از بازنده كار انجام میدهد ، و در انتها باز هم وقت دارد.
بازنده همیشه آنقدر گرفتار است كه نمیتواند به كارهای ضروری بپردازد.
برنده به بررسی دقیق یك مشكل می پردازد.

بازنده از كنار مشكل گذشته ، و آن را حل نشده رها میكند.

برنده میگوید: بیا برای مشكل راه حلی پیدا كنیم.

بازنده میگوید : هیچ كس راه حلی را نمیداند.

برنده می داند به خاطر چه چیزی پیكار میكند و بر سر چه چیزی توافق و سازش نماید.
بازنده آن جا كه نباید ، سازش میكند، و به خاطر چیزی كه ارزش ندارد ، مبارزه میكند.
برنده با جبران اشتباهش ، تاسف و پشیمانی خود را نشان میدهد.
بازنده می گوید : «متاسفم» ، اما در آینده اشتباه خود را تكرار میكند.
برنده مورد تحسین واقع شدن را به دوست داشته شدن ترجیح میدهد ، هر چند كه هر دو حالت را مد نظر دارد.
بازنده دوست داشتنی بودن را ، به مورد تحسین واقع شدن ترجیح میدهد ، حتی اگر بهای آن خفت و خواری باشد.
برنده گوش می دهد.
بازنده فقط منتظر رسیدن نوبت خود ، برای حرف زدن.
برنده از میانه روی و نرمش خود احساس قدرت میكند.
بازنده هرگز میانه رو و معتدل نیست گاهی از موضع ضعف ، و گاهی همچون ستمگران فرودست رفتار میكند.
برنده میگوید ، باید راه بهتری هم وجود داشته باشد.

بازنده میگوید ، تا بوده همین بوده و تا هست همین است.
برنده به افراد برتر از خود ، احترام میگذارد، و سعی میكند تا از آنان چیزی بیاموزد.
بازنده از افراد برتر از خود ، خشم و نفرت داشته و در پی یافتن نقاط ضعف آنان است.
برنده گامهای متعادلی بر میدارد.
بازنده دو نوع سرعت دارد ، یا خیلی تند و یا خیلی كند.
برنده میداند كه گاهی اوقات ، پیروزی به بهای بسیار گرانی بدست می آید.
بازنده بسیار مشتاق برنده شدن است، در جایی كه نه قادر به برنده شدن و نه حفظ آن است.
برنده ارزیابی درستی از تواناییهای خود داشته ، و هوشمندانه از ناتوانی های خود ، آگاه است.
بازنده از توانایی ها و ناتوانی های واقعی خود بی خبراست.
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 
برنده و بازنده ۲

برنده مشكلی بزرگ را انتخاب می كند ، و آن را به اجزای كوچكتر تفكیك میكند ، تا حل آن آسان گردد.
بازنده مشكلات كوچك را آنچنان به هم می آمیزد، كه دیگر قابل حل شدن نیستند.
برنده می داند كه اگر به مردم فرصت داده شود ، مهربان خواهند بود.
بازنده احساس میكند كه اگر به مردم فرصت داده شود ، نامهربان خواهند شد.
برنده تمركز حواس دارد.
بازنده پریشان حواس است.
برنده از اشتباهات خود درس میگیرد.
بازنده از ترس مرتكب شدن اشتباه ، یادگرفته كه اقدام به هیچ كاری نكند.
برنده میكوشد تا مردم را هرگز نیازارد ، مگر در مواقع نادری كه این دل آزاری در راستای یك هدف بزرگ باشد.
بازنده نمیخواهد به عمد دیگران را آزار دهد، اما ناخودآگاه همیشه این كار را میكند.
برنده ثروت اندوزی را وسیله ای برای لذت بردن از زندگی می داند.

بازنده مال اندوزی را هدف خود قرار میدهد ،‌ بنابراین گذشته از میزان انباشت ثروت، هیچگاه نمیتواند خود را برنده محسوب كند ، و هرگز برنده نمیشود.
برنده ترجیح می دهد كه ، خود را مسئول شكست هایش بداند ، و نه دیگران را ولی وقت زیادی را صرف عیب جویی نمیكند.
بازنده شكستهای خود را ناشی از، تبعیض یا سیاست می داند.

برنده معتقد است ، ما باكارهای درست و اشتباه خود ، سرنوشت خویش را تعیین میكنیم.
بازنده به قضا و قدر اعتقاد دارد.

برنده در چنین موقعیتی احساس میكند كه اعتبار خود را برای آینده تقویت می نماید.
بازنده از این كه بیش از آنچه می گیرد، بدهد، احساس میكند بازنده است.
برنده در هر شرایطی كه قرار بگیرد ، آرامش و تعادل خود را حفظ میكند.
بازنده اگر از دیگران عقب به ماند، تندخو و خشن میشود ، و اگر جلوتر از دیگران باشد ، بی احتیاطی میكند.
برنده میداند كه نارسایی های او جزیی از شخصیت وجودی اوست ، در حالی كه می كوشد تا آثار ناگوار این نقایص را به زداید هرگز تاثیر آنها را انكار نمیكند.
بازنده از این كه خود و یا دیگران به نقایص وی آگاهی یابند ، هراسان است.
برنده در چنین شرایطی آزادانه ، رنجش و آزردگی خود را بیان نموده ، تخلیه ی احساسی میكند ، سپس مساله را به فراموشی می سپارد.
بازنده هنگامی كه از دیگران بدرفتاری میبیند ، خشم و ناخشنودی خویش را به زبان نمی آورد و زجر می كشد، و با انتقام گرفتن از خود ، شرایط بدتری را پدید می آورد.
برنده میداند كه كدام تصمیم ها را به طور مستقل بگیرد ، و كدام یك را پس از مشورت با دیگران بازنده نسبت به برندگان حسادت كرده ، و دیگر بازندگان را حقیر میشمارد .
بازنده به «استقلال» خود می بالد ، در حالیكه به واقع در حال خونسردی است. و به كار گروهی» خود می بالد ، در صورتی كه در حال دنباله روی است ، و اراده ای از خود ندارد.
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
برنده و بازنده ۳

برنده می داند كه هر قاعده ای در هر كتابی را می توان نادیده انگاشت جز یكی، « همانی كه هستی و میخواستی ، باش » ، تنها برگ برنده ، در دنیا همین است.
بازنده فكر میكند كه برای بازنده شدن و برنده شدن قوانینی وجود دارد.
برنده روی پای خود می ایستد و از اینكه دیگران، به وی تكیه كنند ، احساس تحمیل شدن نمی كند.
بازنده به كسانی كه از خودش قوی ترند ، تكیه میكند و عقده های خود را بر سر افراد ضعیفتر از خویش خالی میكند.
برنده نسبت به فضای اطراف خود حساس است.
بازنده فقط نسبت به احساسات خود حساس است.
برنده در وجود یك آدم بد ، خوبی ها را می جوید و روی همین قسمت كار میكند.
بازنده در وجود یك انسان خوب، بدی ها را می جوید. از این رو ، به سختی میتواند با دیگران همكاری كند.
برنده در عین حال كه تعصبات خود را میپذیرد ، تلاش میكند كه در هنگام قضاوت كردن بر این تعصبات غلبه كند.
بازنده منكر وجود هرگونه تعصب در خود است ، و بنابراین در سراسر عمر ، اسیر تعصبات خویش خواهد بود.
برنده هراسی ندارد از اینكه دریك موقعیت ضد و نقیض قرار گیرد ، زیرا درافكارش خللی وارد نمی شود.
بازنده سازگار شدن با موقعیتهای ضد و نقیض را به كارشایسته ترجیح میدهد.
برنده بازی سرنوشت ، و این حقیقت كه شایستگی ها را همواره پاداشی نیست، بی آنكه دیدگاهی بدبینانه داشته باشد، درك میكند.
بازنده بی آنكه بازی های سرنوشت را درك نماید ، بدگمان است.
برنده میداند كه چگونه میتوان جدی بود ، بی آن كه خشك و رسمی باشد.
بازنده غالبا خشك و رسمی است زیرا ، فاقد توانایی جدی بودن است.
برنده آنچه را كه ضرورت دارد ، با متانت لازم انجام می دهد ، و توان خود را برای راه حل هایی ذخیره می كند كه ، در آنها از حق انتخاب برخوردار است.
بازنده آنچه را كه ضرورت دارد ، با حالتی اعتراض آمیز انجام می دهد، و هیچ توان و نیرویی را برای گرفتن تصمیمات اخلاقی مهم باقی نمی گذارد.
برنده ارزش های اخلاقی را ، به عنوان تنها منبع قدرت حقیقی می شناسد.

بازنده چون در باطن ، برای ارزشهای اخلاقی احترام اندكی قایل است ، بیش از ظرفیت خویش در جهت كسب منابع قدرت بیرونی تلاش میكند.
برنده سعی میكند كه رفتارهای خود را براساس نتایج منطقی آنها قضاوت كند ، و رفتارهای دیگران را ، براساس قصد و نیت آنها ارزیابی كند.
بازنده رفتارهای خود را براساس قصد و نیت خویش و رفتارهای دیگران را براساس نتایج آنها ارزیابی میكند.

برنده دیگران را نكوهش می كند ولی آنها را می بخشد.

بازنده چنان بزدل است كه قادر به نكوهش دیگران نیست ، و چنان حقیر است كه قادر به بخشیدن دیگران هم ، نیست.
برنده پس از بیان نكته ی اصلی مورد نظرش ، لب از سخن فرو می بندد.
بازنده آنقدر به صحبت ادامه می دهد ، كه نكته ی اصلی را فراموش میكند.
برنده هر امتیازی را كه بتواند بدهد ، می دهد جز این كه اصول بنیادی خود را فدا كند.

بازنده به خاطر هراس از دادن امتیاز به لجاجت خود ادامه می دهد ، و این در حالی است كه اصول بنیادی اش رفته رفته از بین می رود.
برنده ضعفهای خود را به خدمت توانایی هایش می گیرد.

بازنده توانایی های خود را هدر میدهد ، زیرا كه آنها را در خدمت ضعفهای خود به كار می گیرد.
برنده در برابر افراد سودمند و ناتوان، یكسان عمل میكند.
بازنده به تملق قدرتمندان پرداخته و ضعفا را تحقیر میكند.
برنده میخواهد مورد احترام دیگران باشد ، اما ذهنش را درگیر آن نمیكند.

بازنده برای رسیدن به این هدف ، دست به هر كاری میزند ، اما سرانجام ، با شكست روبه رو می شود و به هدف اش نمی رسد.
برنده حتی زمانی كه دیگران وی را به عنوان یك خبره می شناسند، می داند كه ، هنوز خیلی چیزها را نمیداند.
بازنده میخواهد كه دیگران او را یك خبره بدانند ، و این نكته كه : « بسیار كم می داند » را ، هنوز نیاموخته است.
برنده گشاده روست ، زیرا كه میتواند بی آنكه خود را تحقیر كند ، بر خطاهای خویش بخندد.

بازنده چون حتی در خلوت خویش ، خود را پست و حقیر می شمارد ، در حضور دیگران نیز قادر به خندیدن بر خطاهای خود نیست.
برنده نسبت به ضعفهای دیگران ، غمخواری میكند ، زیرا ضعفهای خود را درك نموده و آنها را پذیرفته است.

بازنده دیگران را به دلیل ضعفهایشان خوار و خفیف می شمارد ، زیرا وجود ضعف در درون خود را ، انكار نموده و پنهان میكند.
برنده هر كاری كه از دست اش بر آید انجام میدهد ، و اگر سرانجام شكست خورد ، به معجزه امید می بندد.
بازنده بدون آنكه كوچكترین تلاشی كند ، به انتظار معجزه می نشیند.
برنده تا دم مرگ بیشتر از آنچه كه از دیگران میگیرد ، می دهد.
بازنده تا پای جان از این توهم دست بر نمیدارد كه، « پیروزی » یعنی بیش از آنچه كه می دهی ، بستانی.
برنده هنگامی كه می بیند راهی را كه در پیش گرفته است ، با مسیر زندگانی او سازگار نیست ، هراس از ترك كردن آن ، ندارد.
بازنده « نیمه ی راهی » را در پیش گرفته و به آن ، ادامه می دهد ، و اهمیتی نمیدهد كه به كجا منتهی می شود.
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
دیگران را ببخشید

متنفر شدن از آدمها مطمئناً خیلی آسان‌تر از بخشیدن کسانی است که به شما بدی کرده‌اند.

نمی‌خواهیم بگوییم که بخشش چیزی است که باید راحت آن را خرج کنید. بخشش همه اراده شما را می‌گیرد و در روند آن مجبور خواهید شد بخشی از آنکه هستید را هم بدهید.

بسیاری از متخصصین ادعا می‌کنند که برای گذشتن از آسیبی که کسی به شما می‌زند، باید تمایل به بخشیدن آن فرد داشته باشید. بااینکه گفتن این سخت نیست اما در واقعیت آنقدرها هم که تصور می‌کنید آسان نیست. برای خیلی‌ها ممکن است سال‌ها طول بکشد تا بتوانند کسی را ببخشند، مخصوصاً در مواردی که فرد متوجه آسیب جدی شده باشد. و البته کسانی هم هستند که هیچوقت کسانی که به آنها صدمه می‌رسانند را نمی‌بخشند.

پس چرا بخشیدن کسانی که به شما بدی کرده‌اند تا این اندازه مهم است؟ دلایل مختلفی برای آن وجود دارد. مهمترین این دلایل این است که وقتی احساس نفرت را درون خود نگه می‌دارید، رنج خودتان را بیشتر می‌کنید. همچنین حق گذشتن از اتفاقات و شاد بودن دوباره را از خود می‌گیرید. وقتی کیسه نامرئی تنفر را با خود حمل می‌کنیم، به آرامی بخشی از آنچه که هستید را ویران می‌کنید و به کسی که از او متنفر هستید اجازه می‌دهید روی شما کنترل پیدا کند. درآخر این احساس تنفر شما را سوزانده و تخریب فاجعه‌باری در زندگی و روابطتان ایجاد می‌کند. اگر می‌خواهید تاثیری که بر زندگی شما داشته‌اند را از میان بردارید، باید راهی برای بخشیدن آن فرد پیدا کنید.

نکته آن این است که چطور باید این کار را بکنید؟ آیا باید ملاقاتی رودررو برای صحبت کردن درمورد آنچه برایتان اتفاق افتاده با آن فرد داشته باشید و به او بگویید که او را بخشیده‌اید؟ به این بستگی دارد که خودتان فکر می‌کنید چه روشی برایتان بهتر است. یک پاسخ قطعی برای همه اتفاقات وجود ندارد و نمی‌توان استانداردی خاص تعیین کرد. بخشش می‌تواند آسیب‌هایی به دنبال داشته باشد. اگر درمورد شما هم همینطور است، پس هنوز برای آن آمادگی ندارید. البته بخشش راه‌های دیگری هم دارد.

یکی از روش‌هایی که آسیب کمتری به دنبال خواهد داشت این است که نامه‌ای برای آن فرد بنویسید و کارهایی که آن فرد در حق شما کرده را با مقدار جزئیاتی که می‌خواهید شرح دهید. حتماً نامه را بازخوانی کنید تا مطمئن شوید که چیزی که می‌خواستید بیان کنید کاملاً در آن وجود داشته باشد. هر جزئیات دیگری که می‌خواهید را به آن اضافه کنید و البته این را هم قید بکنید که آن فرد را بخاطر کارهای بدی که در حقتان کرده است، بخشیده‌اید. مرحله بعدی خیلی مهم است. اینکه آن نامه را برای آن فرد بفرستید یا خیلی راحت آن را بعنوان نشانه‌ای از بخشیدن آن فرد، از بین ببرید. برای خیلی‌ها بهتر است که آن نامه را جایی چال کنند یا حتی آن را بسوزانند.

بخشیدن آدمها یکی از سخت‌ترین کارهایی است که از عهده انسانها برمی‌آید. به هیچ وجه نباید برای آن عجله کرد یا آن را آسان گرفت؛ بخشیدن آدم‌ها یک کاتالیزور خوب برای جلو رفتن در زندگی است.
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
به خودتان انگیزه بدهید با این 10 روش

1. همیشه در آسایش و آرامش نباشید. از اینکه کمی به خود سختی دهید نهراسید. بزرگ ترین مانع برای رسیدن به استعدادهای درونی همین راحت طلبی است. اتفاق های مهم زمانی رخ می دهند که شما کمی هم تلاش و سختی را تحمل کنید.
2. از اشتباه کردن نهراسید. عقل به ما کمک می کند تا اشتباه نکنیم و در نتیجه هزاران اشتباه به وجود می آید.
3. فکر خود را به مسایل معمولی محدود نکنید. سعی کنید بزرگ و وسیع فکر کنید.
4. شاد بودن را در زندگی خود انتخاب کنید. افراد شاد همیشه انگیزه بیشتری برای انجام امور دارند. شادی حق مسلم شماست و آن را با چیز دیگری عوض نکنید.
5. حداقل یک ساعت در روز را به خودشناسی اختصاص دهید. کتاب های مفید مطالعه یا موسیقی الهام بخش گوش کنید. رانندگی بهترین فرصت برای گوش کردن به کتاب های صوتی در مورد پرورش روح و خودشناسی است.
6. به خود یاد بدهید که کاری که آغاز کرده اید را باید تمام کنید. بسیاری از ما پیش از پایان یک کار یا انجام یک تصمیم، سراغ کار دیگری می رویم. این خوب نیست. همیشه کارهای خود را تمام کنید.
7. در حال زندگی کنید. وقتی در گذشته ها گیر کرده اید یا در آینده ای که نیامده سیر می کنید، نمی توانید از لحظه های کنونی خود استفاده و تصمیمات درست اتخاذ کنید.
8. خود را مجبور کنید تا از زندگی لذت ببرد. لذت بردن بهترین شغل بهشت است.
9. وقتی درمانده می شوید یا شکست می خورید، هرگز عقب نشینی نکنید. شاید موفقیت در چند قدمی شما ایستاده باشد.
10. همیشه آرزوهای بزرگ در سر بپرورانید. اگر چیزی فراتر از سطح انتظار باشد ما همه تلاش خود را می کنیم تا آن آرزو و خواسته را برآورده کنیم.
ناراحتی بزرگ زندگی در رنجی که می کشیم نیست در چیزهایی است که از دست می دهیم. بنابراین سعی کنید هیچ چیز را از دست ندهید. ما باید همیشه و در هر لحظه آماده باشیم تا بتوانیم کسی که هستیم را قربانی کسی کنیم که می خواهیم باشیم
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
صفحه  صفحه 4 از 13:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  10  11  12  13  پسین » 
خانه و خانواده

10 راه ساده برای آرامش بخشیدن به زندگی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA