انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
گفتگوی آزاد
  
صفحه  صفحه 16 از 24:  « پیشین  1  ...  15  16  17  ...  23  24  پسین »

چرا خودكشی؟ آیا تا به حال به خودكشی فكر كرده اید؟


زن

 
Erfan1993: شما تو شرایطش قرار نگزقتی شاید چون سختی زیادی و چیزهای بدی ندیدی شما همیشه شادی از زندگی رازی هستی غمی نداری انسان به یه جا میرسه که میبینه اونی نیست که باید. باشه وچیزهای دیگه ....

عرفان جان امید وارم یه روزی برسه که دیگه از این حرفا نزنی ... هرکسی در زندگی مشکلات خاص خودشو داره .. حس می کنه عذابی که اون کشیده بیشتر از رنج و درد های بقیه آدماست .. یکی می بینی پدر و مادرش از هم جدا میشن .. یکی در فقره ....یکی ناقص به دنیا میاد ... من هم مشکلات روحی و روانی زیادی رو در این چند ساله داشتم .. چند سال ..هزاران ساعت وقتمو صرف دکتر و بیمارستان کردم آخرشم زنم توی بغلم با یه جیغ کوتاه و یه نفس بلند مرد .. قبل و بعدش از یه جای دیگه ضربه خوردم ... خودمو قربانی خیلی چیزا کردم ... من هیچی ... می خوام بگم من و تو از اون که دو تا دست نداره و با پاهاش داره ظرف می شوره بد تر نیستیم .. از اونی که با پاهای مصنوعی داره رانندگی می کنه بد تر نیستیم . نمونه اش زن مرحوم من ...اسطوره زیبایی و نجابت بود .. اما بیماری لوپوس و اسکلرودرمی و بعدش قلب و قند و ...اونو طوری نشون می داد که هر کی می دیدش فکر می کرد دوبرابر سنش سن داره شبیه هشتاد نود ساله ها شده بود . تمام بدنش پشتش گلوله های سنگی در آورده بود ..رسوبات کلسیم .... دندوناش پوک شده چند ماه آخر غذا رو میکس می کرد روزی سی و خوردی قرص می خورد ..اما تغذیه بد و از بین رفتن دندونا و ..دیگه اونو از پا انداخت . اما هیچوقت از خود کشی حرف نزد ... نمی تونست رو زمین بشینه .. حتی چند ساعت قبل از مرگش نماز خوند . ساعت ۱و نیم نیمه شب.. شب آخر با مشت و لگد به درب ۱۱۵ می کوبیدم خبر مرگشون خوابیده بودند .. حالش بد شده بود .. رنگش مثل گچ سفید شده بود ... هنوز یادم نمیره اون لحظه به خدا گفتم مثل این که تو می خوای اونو با خودت ببری چرا این بی شعور ها درو باز نمی کنن .. زنگ زدم ۱۱۵مرکز ... بر گشتم خونه .. ساعت ۲ نیمه شب اون برای همیشه رفت در کنار من ..در آغوش من ..تنفس مصنوعی دادن آماتوری منم فایده ای نداشت ... همون دقیقه آمبولانس اومد به جای کمکهای اولیه اونو پتو پیچیدند بردند بیمارستان ... چشمم به نوار قلب و الکترو کاردیو گراف مانیتور بود ولی اون خط دیگه صاف صاف بود ... اون تا لحظه آخر نمازشو می خوند به محرومان کمک می کرد سالها عذاب کشید ولی هرگز شکایتی نکرد . نگفت خودمو بکشم . شاید من هم سست عنصر باشم . تحمل سر ما خوردگی ساده رو ندارم .صحبت واقعیت و حقیقته .. واقعیت چیزیه که هست . شاید درست باشه شاید غلط ..اما حقیقت اون چیزیه که باید باشه .. حقیقت یعنی اراده و پشتکار انسانها برای رسیدن به حقشون ..مقاومت کن .. تلاش کن .. شاید من اگه جای تو بودم تحمل نداشتم اما یکی بالا سر ما هست که در هر شرایطی هوامونو داره . روزای خوب از راه می رسه .. به خاطر روزای خوب لبخند بزن .. شاد باش . عجله نکن . بذار همه چی روند عادی خودشو طی کنه . می دونم گفتنش راحته ..اما خونواده .. بر و بچه های این جا ... مطمئن باش هواتو دارن . مطمئن باش خیلی ها دوستت دارن . خیلی ها به یاد تو به فکر تو هستن ... به خاطر خودت و به خاطر اونا زنده بمون و باید که بمونی ..همونایی که دارن برات زحمت می کشن .. حالا گاه می بینی خستگی زیاد عده ای باعث میشه اون جوری که انتظار داری اونا رو همراه نبینی ولی خودت رو بذار جای اونا .. این روزا زندگی خیلی خسته کننده شده ولی برای آرامش و لحظات خوشش باید بجنگیم . گاه منم از زندگی خیلی بدم میاد ..خیلی .. به یاد بلاهایی میفتم که سرم اومده به خصوص در این یک سال ..بی اختیار و با اختیار گریه می کنم .هرقدر دلم می خواد اشک می ریزم ...ولی نگاه می کنم به داشته هام به زندگی به این که سعی کنم برای آینده هر چند مبهم تلاش کنم . آینده مشخص نیست . خیلی سخته عرفان عزیز ... ولی تمام این بد بختی ها به خاطر نرسیدن به نبودنه .... یعنی بودن بهتر از نبودن است .. شاد باشی ... دوست و برادرت : ایرانی
     
  
مرد

 
Erfan1993
shahrzadc


چه خبره مسابقه بدبخترین کاربر هفتس مارو هم بازی بدید

خنده های زندگی را روزگار ازما گرفت
ای خوشا روزی که ماهم روزگاری داشتیم
     
  
زن

 
charli1369: چه خبره مسابقه بدبخترین کاربر هفتس مارو هم بازی بدید
سلام رضا جان یکی از خود کشی میگه ... یکی از خود نکشی
     
  
مرد

 
تا دلتون بخاد هرروز بهش فکر میکنم
     
  

 
من خیلی فکر میکنم گفتم هم دوسه بار. این کارو کردم اما نمردم ولی بلاخره میکنم چون تمایلی به زندگی ندارم چون از کسایی زاده شدم که ازشون متنفرم متنفررررررررر از این تنهایی دوست دارم خلاص شم
     
  ویرایش شده توسط: Erfan1993   
مرد

 
Erfan1993: ولی بلاخره میکنم
اون بالا با آیدی شهرزاد جان واسه کی روضه خوندم ؟ بازم که داری حرف خودت رو می زنی . قبلا با کاربری شهرزادگل توضیحاتی دادم و حالا با ایدی جدیدم میرم بالا منبر .. . بیشتر خودکشی ها به خاطر اینه که آدمها از آدمها انتظاراتی دارند که برآورده نمیشه که بیشترش برمی گرده به بی توجهی آدمها نسبت به هم یا انتظارات خاصی که ما داریم .. ولی ای آدمهایی که عقلتون کم شدده یا تقریبا از بین رفته و قصد خودکشی دارید! ..حداقل خودتون رو با آددمهای با اراده و مصمم مقایسه کنید .. از طرفی اگه علت این تصمیم شما بر می گرده به این که عشقتون ..مادرتون .. پدرتون .. زن یا شوهرتون به شما بی توجهی کرده درکتون نکرده خودتون رو بذارین جای اونا .. دروجود اونا .. ببینین آیا اون انتظاراتی رو که شما از اونا دارید خودتون در اون جهت بودید ؟ عمل کردید ؟ همون انرژی همون حس همون عشق همون محبت رو نثارشون کردید ؟ تونستین نشون بدین که عاشقین ؟ من مثلا عاشق فلانی هستم یا از زندگی یه توقع خاصی دارم .حتی پیش و بیش از توجه کردن و توجه نشون دادن باید طرفمونو درک کنیم و زندگی رو و هدف از زندگی رو ...یا آخرش خاک میشیم و خدا حافظ یا دوباره زنده میشیم .. خودمونو واسه هردو گزینه آماده کنیم ..منتظر نباشیم کسی واسه ما دل بسوزونه . مطمئن باشیم اگه دلسوز دیگران باشیم بالاخره می رسه زمانی که یکی هم واسه ما دل بسوزونه .. اگرم این طور نشد حداقل پیش وجدان خودمون شرمنده نیستیم و به یه آرامشی می رسیم .. شاعر میگه کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من .. آدم اگه آدم باشه خودکشی نمی کنه وگرنه من اگه آدم نبودم تا حالا صد دفعه خودمو کشته بودم کی واجب تر از من واسه مردن ؟.. دیگه ماجراهای منو فقط خواجه حافظ شیرازی نمی دونه که اونو هم به زودی یه جورایی متوجهش می کنم .الان منو می بینین که دارم اینا رو می نویسم روزی صد بار دلم می گیره هزاران بار واسه چند ثانیه به فکر خاطرات گذشته می افتم فوری از سرم خارجش می کنم ... به یاد رفتگانم میفتم ... پدرمو در بستر بیماری و زندگی تقریبا نباتی می بینم و عذاب می کشم ..خونه و زندگی من تازه می رفت یه سر و شکلی بگیره که دوباره درب و داغون شد .. چند روز دیگه سالگرد فوت زنمه وقت نمی کنم برم دنبال برنامه هاش و این که چه جوری حداقل 50 درصد اون پولی رو که می خوام هزینه کنم واسه یتیمخونه صرف کنم ..همین جوری که نمیشه پولو بدم به دست این و اون .. باید مادر و خواهرمو ساعتها با پدر تنها بذارم و برم دنبال مقدمات این کارا ....وقتی از کوچه پس کوچه های اطراف خونه ام عبور می کنم و به یاد این موضوع میفتم که چه جوری درسال 94 صد ها ساعت (با رکورد 6ساعت در یک وهله ) و در سال 95 چند ساعت در همین کوچه ها راه می رفتم وتلفنی با یکی حرف می زدم و حالا خبری ازش نیست بیش از پیش احساس پوچی می کنم .. این که من و زندگی هردو پوچیم ولی حس می کنم باید بایستم شکیبا باشم تلاش کنم ناامید نباشم ..منتها یه حس بدی به دلم چنگ انداخته اما بازم به این فکر نمی کنم که خودمو بکشم .ترانه های غمگین .. سکوت درد آور و نگریستن به آدمهایی که دارن زندگی عادیشونو می کنن بغضمو می ترکونه درهمچین شرایطی سرمو میندازم پایین سعی می کنم به چیزای دیگه فکر کنم یا برم به کوچه های خلوت که کسی اشکامو نبینه .. آدمها به فکر خودشونن .. بیشتر آدما اگه ادعای دوست داشتن کسی رو دارن واسه اینه که خودشونو دوست دارن . .. انگار به اندازه یه کشتی بار غم رو دل کوچیک من که اندازه یه قایق کاغذی کوچولو هم نمیشه نشسته .. خیلی سخته تحملش .کی دلش به حال من می سوزه ؟ کی منو درک می کنه ؟ مادرم ؟ خواهرم ؟ پسرم ؟ پدر بیمار و تقریبا بیهوشم ؟ یا اونی که پس از هزاران ساعت نثار عشق و محبت به ناگهان طوری صد و هشتادد درجه برگشت که انگاری در خواب اصحاب کهف بوده .. ؟ .خیلی چیزای دیگه ای هست که نمیشه به شکل عمومی بیانش کرد ولی خدا رو شکر می کنم که با صداقت پیشگی تونستم خیلی چیزا رو ثابت کنم . زندگی اون قدر امکانات داره که بشه به فراخور حال ازش لذت برد ... بعضی وقتا که پدرم با کپسول اکسیژن نفس می کشید به یاد این افتادم که ما قدر قدرت نفس کشیدنمونو نمی دونیم .. وقتی دیدم یه گرسنه ای از توی آشغالدونی نون خشکی رو کشید بیرون و خورد تازه فهمیدم که ما قدر سیری خودمونو نمی دونیم . وقتی که ناامید میشی وقتی حس بدی بهت دست میده کار خوب انجام بده .. حتی اگه شده پونصد تومن هزار تومن صدقه بده .تلاشت رو بکن مبارزه کن تو تنها کسی نیستی که اسیرمرگ میشی همه ما یه روزی می میریم .پس روحت رو بساز روحی که هرگزنمی میره ..بنابراین به خودکشی فکر نکن حتی اگه حس می کنی زنده نیستی و زندگی نمی کنی .. به این فکر کن که احساست اشتباه می کنه ... اگه دنیا به نامت باشه به تو وفا نمی کنه .. روحت رو بساز جسمت ساخته میشه .. شادکام باشی .. دوست و برادرت : ایرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
     
  
زن

 
در باره اش فکر نکردم
سلام به همه دوستان
     
  
مرد

 
rozeta: در باره اش فکر نکردم
کارخوبی کردی .. اگه یه وقتی فکر کردی توضیحات همین صفحه منو بخونی شاید بد نباشه
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
     
  

 
درد داره
     
  

 
فقط یه آدم ضعیف و احمق میتونه به این موضوع فکر کنه
     
  
صفحه  صفحه 16 از 24:  « پیشین  1  ...  15  16  17  ...  23  24  پسین » 
گفتگوی آزاد

چرا خودكشی؟ آیا تا به حال به خودكشی فكر كرده اید؟

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA