انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
خاطرات و داستان های ادبی
  
صفحه  صفحه 4 از 7:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  پسین »

معرفی رمانهای بزرگ


مرد

 
تربیت احساسات



تربیت احساسات نام رمانی‌است نوشته گوستاو فلوبر که اولین بار در سال ۱۸۶۹، ۱۳ سال پس از انتشار مشهورترین رمان نویسنده، مادام بوواری، به زبان فرانسوی منتشر شد. بر خلاف مادام بوواری که در زمان انتشار بسیار محبوب و مشهور بود، بسیاری از هم‌عصران فلوبر تربیت احساساتی را شکستی ادبی تلقی کردند و اثر را از «منظر اخلاقی زننده و از منظر سیاسی منحرف» توصیف کردند. این اثر سال‌ها در سایه موفقیت مادام بوواری باقی ماند تا این که منتقدان معاصر ارزش ادبی تربیت احساساتی را دوباره کشف کردند.
     
  
مرد

 
تربیت احساسات


خلاصه داستان:

«تربيت احساسات» داستان زندگي «فردريک مورو» جوان احساساتي است که به طور اتفاقي با خانواده آقاي «ژاک آرنو» آشنا مي شود و دل به خانم «آرنو» مي بندد. «فردريک» که در ابتداي رمان جواني مصمم، با اراده و با آرزوهاي بزرگ تصوير شده، کم کم از خواسته هايش دست مي کشد و در کش وقوس ماجراهايي که با خانم «آرنو» دارد، همه آنها را فراموش مي کند. در نهايت، «فردريک» که پيش از اين به تحصيلات دانشگاهي اش در رشته حقوق و همچنين نويسندگي علاقه زيادي داشته و حتي هميشه مي خواسته وزير بشود، به هيچ کدام از آرزوها و خواسته هاي گذشته اش نمي رسد و زندگي اش به کلي در راه احساساتش فنا مي شود. در همين اثنا، يعني در همين سال هايي که «فردريک» در حال نزديک و دور شدن از معشوقه اش است، فرانسه تحولات و تغييرات سياسي و اجتماعي مهمي را پشت سر مي گذارد اما «فردريک» که به واسطه درگيري احساسي اش از همه اين اتفاقات به دور است، تنها نظاره گر آنها است و هيچ دخالتي در سرنوشت سياسي و اجتماعي کشورش ندارد. فرانسه در سال هايي که قسمت بيشتري از «تربيت احساسات» در آن سال ها روايت مي شود، در گير و دار جنبش ها و شورش هاي انقلابي است. انقلاب سال 1848 فرانسه در همين موقع رخ مي دهد و در اين بين شورش هاي زيادي در پاريس در جريان است و در نهايت پادشاهي لويي فيليپ پايان مي يابد و «جمهوري دوم» فرانسه برقرار مي شود.
     
  
مرد

 
تربیت احساسات



بررسی تربیت احساسات از یک منظر و یک کل واحد ممکن نیست چون این رمان ساختار منسجم رمان های کلاسیک را ندارد . اما این آشفتگی تعمدی ست و ناشی از ضعف نویسنده نیست . پس یک یک جنبه های مختلف این رمان را بررسی می کنیم :
سبک ؛ ساده و مبهم ، آن قدر ساده که گویی در یک دریای خالی از آب رها می شوی ، خواندن آن هیچ دشواری نمی خواهد ، همه چیز آن قدر ساده است که دشوار و مشکوک می نماید ، شاید خواننده هیچ لذتی از خواندن آن نبرد ولی تا آخر رمان را می خواند ، یک نوع کشش نهفته در سادگی کلمات ، کلمات شما را می فریبند ، با سادگیشان ، مطمئن باشید که این سادگی همراه با فهم آسان نیست و در پایان رمان فلوبر شما را با هزاران سوال بی جواب در همان باتلاق خالی و پوچی که در پس کلمات پنهان کرده است ، رها می کند . سرمایی شما را دربرمی گیرد که علت آن خالی شدن وجودتان از هر احساسی ست ، خالی شدنی که به خواست نویسنده برای تربیت احساسات قهرمانانش و در نهایت خوانندگانش اعمال شده است .
اندیشه ؛ زندگی ، این رمان درباره ی زندگی است ، واقعیتی از زندگی که وجود دارد نه آن که ما می خواهیم به آن برسیم ، آیا این رمان پایه های ناتورالیسم را پی ریزی کرده است ؟ شاید ، اما رئال این رمان آن قدر تلخ نیست که آن را ناتورالیسم بدانیم و نه در متن رمان با اعمالی از قهرمانان روبرو می شویم که این مفهوم را در ذهن ما تداعی کند .



در سراسر رمان فلوبر می خواهد قهرمانانش ، به خصوص فردریک مورو را ، از یک ایده آلیست احساساتی دور کند و در این راه همه کاری می کند و همه بلایی بر سر او می آورد و همه چیز را از او می گیرد به گونه ای که او در پایان رمان به دوران نوجوانی اش افسوس می خورد ؛ سالهایی که هنوز در راه تربیت احساساتش ، همه چیزش را از دست نداده بود و فرصت هایش را با اشتباهات جوانی اش تباه نکرده بود . اشتباهات یک جوان در راه پخته شدن، سنت رایج ادبیات رئال نیمه ی قرن 19 است . نمونه های آن : آرزوهای بزرگ دیکنز ، ابله داستایوسکی ، پس از مجلس رقص تولستوی و بسیاری از رمان های بالزاک از جمله اوژنی گرانده ، باباگوریو و زنبق دره است. اما تفاوتی که این رمان با دیگر رمان ها دارد این است که قهرمان رمان از این اشتباهات خویش چندان پشیمان نیست و اگر هم باشد این پشیمانی در پس کلمات فلوبر پنهان شده است ( و فقط در آخر رمان خودنمایی می کند ) و همین تفاوت است که آن را به ناتورالیسم نزدیک می کند . در واقع فردریک تمامی این اشتباهات و بلا ها را راه رسیدن به احساساتی تربیت شده و صیقل خورده می پذیرد و از اشتباهاتش پشیمان نیست و آن را طبیعی می داند .
پس زمینه ی تاریخی ؛ در این رمان فلوبر به یک واقعه ی تاریخی هم اشاره می کند یعنی انقلاب 1848 که طی آن لویی فیلیپ سرنگون شد و متعاقب آن ناپلئون سوم روی کار آمد که رمان از این حیث هم ارزشمند است و دقت فلوبر در توصیف ها بیش از جاهای دیگر رمان خودنمایی می کند و این قسمت ها سر به تک نگاری می نهد .
در پایان باید بگویم که این رمان نقطه ی آغازی برای خروج از انسجام کلاسیک است ؛ رمانی که امیل زول
آیا کسی می تواند نقش فلوبر را در شکل گیری رمان مدرن انکار کند ؟ نه ، نابغه ای که شاید معروفترین اثرش مادام بوواری باشد ( لااقل در ایران ) رمان در زمان فلوبر چه ساختاری داشت ؟ بیایید مروری در این مورد داشته باشیم : در انگلستان رئالیسمی نوپا با چارلز دیکنز شکل گرفته بود . در روسیه رئالیسمی که گوگول پایه گذار آن شده بود داشت اوج خود را سپری می کرد و در فرانسه و آلمان هنوز رمانتیسمی که تحت لوای فلسفه ی روسو شکل گرفته بود داشت بر ادبیات فرمانروایی می کرد ( ویکتور هوگو ، شاتو بریان ، ژرژساند در فرانسه و گوته و شیللر در آلمان ) و رئالیسم تقابل گرای بالزاک که هنوز ریشه در کلاسیک داشت ،نمی توانست بر جریان غالب ادبیات تاثیر بگذارد .( رمان های او طرفدار داشت ولی نمی توانست به عنوان یک نقطه ی عطف در ادبیات آن زمان فرانسه اثر بگذارد ) در این میان نابغه ای به نام فلوبر پا به عرصه گذاشت که همیشه نامش به عنوان یک نویسنده ی خاص باقی ماند . نویسنده ای که الهام بخش نویسنده ای خاص به نام کافکا شد . او چه کرد ؟ ساختار رمان را وارونه کرد ، مثلثی برعکس که به جای به اوج رساندن قهرمانانش و برآوردن آرزوهای خواننده اش ، او را در ورطه ای از پوچی رها می کرد، همچون یک باتلاق . پایان ها زیبا و تراژیک نیست بلکه واقعی ست ، هم چون جهانی که در آن زندگی می کنیم .

تفکر غالب در آن زمان این بود که حقیقت آن چیزی ست که ما می بینیم نه آن چیزی که واقعا ًوجود دارد ، تفکری که از آن به پرسپکتیویسم نام برده می شود . فلوبر می خواست این تفکر را در قهرمانان ایده آلیستش جا بیاندازد . آنها در نهایت به این تفکر می رسند. او رمانی درباره ی پوچی نوشت ، رمانی که ریشه در هیچ دارد ، رمان سراسر خالی ست ، خالی از هر چیزی ، از احساس ، از داستان و از هر نتیجه ای ، از لفافه های کلامی و توصیف های زیبا و یا زیاد که ادبیات رایج آن زمان اروپا را تشکیل می داد . فلوبر در این رمان تمامی فرم ها را شکست و بنیان رمان مدرن را بر آشفتگی و سهل و ممتنع بودن نهاد . او رمانی درباره ی پوچی نوشت . درباره ی هیچ ، کاری که بعد ها کافکا کرد ، با این تفاوت که او زندگی را پوچ ترسیم کرد . این کار بعدها موضوع اصلی رساله ی معروف آلبر کامو شد یعنی افسانه ی سیزیف . به نظرمن پایه ی اصلی رمان های کامو در کنار اگریستانسیالیسم ، اندیشه های فلوبر بوده و می توان ردپایی از سبک او را نیز در آثار کامو دید .
     
  
مرد

 
تربیت احساسات



تولد نخستین زمان مدرن

«تربیت احساسات» رمانی‌است که «فلوبر» بیشتر از هر کتاب دیگری بر روی آن وقت گذاشته. نوشتن این کتاب هفت سال وقت برده، در حالی که «فلوبر»، رمان بی‌نظیر و درخشان «مادام بوواری» را تنها در پنج سال نوشت. «فلوبر» بی‌شک، پیش از هر کتاب و نوشته‌ و عنوانی، بعنوان نویسنده‌ی «مادام بوواری» شناخته می‌شود. «مادام بوواری» بی‌تردید یکی از تاثیرگذارترین رمان‌های تاریخ ادبیات است و «اما بوواری» نیز یکی از مهم‌ترین شخصیت‌های داستانی ادبیات. «ماریو بارگاس یوسا» در «عیش مدام» که کتابی‌ است درباره‌ی «فلوبر و مادام بوواری»، درباره‌ی تاثیر بی‌اندازه‌ای «اما بوواری» در زندگی‌اش می‌گوید: «شماری اندک از شخصیت‌های داستانی تاثیری چنان ژرف بر زندگی من نهاده‌اند که بسیاری از آدم‌های واقعی که می‌شناختم قادر به آن نبوده‌اند.» «یوسا» همچنین در این کتاب درباره‌ی عظمت «مادام بوواری» می‌گوید: «اغلب درباره‌ی «مادام بوواری» تکرار می‌کنند که این رمان به یک ضربت خود را از رومانیستم جدا کرد و آغازگر جنبش رئالیسم شد. اگر بگوییم این رمان به جای انکار رمانتیسم، آن را به کمال رساند، به حقیقت نزدیک‌تر است.»
«مادام بوواری» را همانطور که «یوسا» در «عیش مدام» اشاره کرده، «آغازگر جنبش رئالیسم» و حتی «نخستین رمان مدرن» می‌دانند، اما شاید عنوانی که پیش از همه‌ی این‌ها لایق این رمان باشد، «کمال رمانتیسم در ادبیات» است. البته، «گوستاو فلوبر» بی‌تردید نویسنده‌ای بوده که «نخستین رمان مدرن» را نوشته و صد البته آغازگر «جنبش رئالیسم» است، اما آن‌ چیزی که در این مقاله نیز تلاش می‌شود تا به آن بپردازیم، این نکته است که «فلوبر» این تلاش‌ها را در «تربیت احساسات» به ثمر نشانده است و نه در «مادام بوواری». با این همه، چیزی از اهمیت «مادام بوواری» کاسته نمی‌شود، چرا که این کتاب مهم‌ترین و تاثیرگذارترین اثر «گوستاو فلوبر» است، اما شاید بهترین آن‌ها نباشد. از این نظر، «مادام بوواری» را می‌توان تا حدی با «آنا کارنینا» لئو تولستوی مقایسه کرد که از «جنگ و صلح» بهتر است، یا «ابله» و «برداران کارامازوف» داستایفسکی که از «جنایت و مکافات» بهترند، اما همه‌ی این آثار در برابر معروف‌ترین اثر نویسنده‌اشان در ردیف دوم نام برده می‌شوند. بی‌شک بحث درباره‌ی «اهمیت» یک اثر با «جایگاه» آن متفاوت است. «مادام بوواری» اهمیت بیشتری از «تربیت احساسات» دارد، اما شاید «جایگاه» بالاتری نداشته باشد.
در میان دلایلی که «مادام بوواری» را «نخستین رمان مدرن» می‌خوانند، مهم‌ترین دلایل یکی این است که موضوعی که «فلوبر» برای «مادام بوواری» انتخاب کرده، خارج از دایره‌ی موضوعات ادبیات رمانتیسم است. این که «فلوبر» در نهایت «ضد قهرمان» را وارد حیطه‌ی رمان کرده و در دنیایی که دیگر مخصوص بورژواها نیست، به احساسات و مشکلات زن در حالی عصیانی پرداخته است. فرم روایتی «مادام بوواری» نیز از دیگر مشخصه‌هایی است که باعث شده این کتاب را «رمان مدرن» بخوانند. دخالت کمتر راوی یا آنطور که «یوسا» در «عیش مدام» آن را «راوی نامرئی» می‌خواند، نیز از مهم‌ترین ویژگی‌های دیگر آن است. اما با این همه، هر چند «فلوبر» در «مادام بوواری» پا بسیار فراتر از محدوده‌های ادبیات رمانتیسم گذاشته و نوآوری‌های بی‌بدیلی خلق کرده است، اما آن چه که ما به آن مولفه‌های «رمان مدرن» می‌گوییم، بیشتر از آنکه در «مادام بوواری» خودش را نشان بدهد، در «تربیت احساسات» خودش را نشان داده است. در اصل، همانطور که قبلا از زبان «یوسا» نقل قول شد، «مادام بوواری» بیشتر از هر کار دیگری، «ادبیات رمانتیسم» را به اوج و کمال رساند و به گونه‌ای پرونده‌ی آن را بست. در «تربیت احساسات» است که پرونده‌ی رمان مدرن باز می‌شود و تمام آن چیزهایی که در «مادام بوواری» ناقص و تکه‌تکه نمایان شده، کامل در این کتاب خودنمایی می‌کند.
     
  
مرد

 
بینوایان





ویکتور هوگو
     
  ویرایش شده توسط: julien   
مرد

 
ویکتور هوگو



ویکتور ماری هوگو (۲۶ فوریه، ۱۸۰۲ - ۲۲ مه، ۱۸۸۵) بزرگ‌ترین شاعر سده نوزدهم فرانسه و شاید بزرگترین شاعر در گستره ادبیات فرانسه و نیز داستان‌نویس، درام‌نویس و بنیانگذار مکتب رومانتیسم است؛ آثار او به بسیاری از اندیشه‌های سیاسی و هنری رایج در زمان خویش اشاره دارد از برجسته‌ترین آثار او می‌توان به بینوایان، گوژپشت نتردام، مردي كه مي خندد و شمار زیادی مجموعه شعر اشاره کرد. وی هم‌چنین چندین نمایش‌نامه نوشته‌است.

کودکی و نوجوانی

هوگو سومین پسر کاپیتان ژوزف لئوپولد سیگیسبو هوگو (بعدها به مقام ژنرالی نائل آمد) و سوفی فرانسواز تره بوشه بود. وی به شدت زیر نفوذ و تاثیر مادر قرار داشت. مادر او از شاه‌دوستان و از پیروان متعصب آزادی به شیوه ولتر بود و تنها بعد از مرگ مادر بود که پدرش، آن سرباز شجاع توانست ستایش و علاقهٔ فرزندش را نسبت به خود بر‌انگیزد. سال‌های کودکی ویکتور در کشورهای گوناگون سپری شد. به مدت کوتاهی در کالج نجیب‌زادگان در مادرید اسپانیا درس خواند و در فرانسه تحت آموزش معلم خصوصی خود پدر ریوییر، کشیش بازنشسته قرار گرفت. در سال ۱۸۱۴ به دستور پدر وارد پانسیون کوردییر شد که بخش اعظم تحصیلات ابتدایی را در آنجا گذراند. تکالیف مدرسه مانع از مطالعهٔ آثار معاصران به ویژه شاتوبریان و نیز مانع از نگارش تصنیف‌های ادیبانهٔ او نشد. وی سرودن شعر را با ترجمه اشعارویرژیل آغاز کرد و همراه با این اشعار، قصیدهٔ بلندی در وصف سیل سرود. شعر بلند شادی مطالعه در لحظه لحظهٔ حیات او را به جمع شاعران پیوند داد؛ او توانست قبل از بیست سالگی نخستین قصهٔ بلند خود، یعنی کتاب Bug-Jargal را منتشر کند و با انتشار این کتاب به جمع ادیبان راه یابد.

جوانی

ویکتور هوگو در سال ۱۸۲۲ با آدل فوشه دوست دوران کودکی خود ازدواج کرد. آدل فوشر دختری بود سبزه‌روی با موهای مشکی و ابروانی کمانی. او در ۱۶ سالگی بانویی خوش‌سیما و جذاب بود. آدل فوشر اولین عشق ویکتور هوگو بود و ویکتور او را بسیار تحسین می‌کرد. دوران نامزدی آدل و ویکتور را می‌توان به عنوان تراژدی عاشقانه توصیف کرد. ویکتور و آدل همدیگر را از بچگی می شناختند. دو خانواده فوشر و هوگو با هم بسیار صمیمی بودند و بچه هایشان هم با هم بزرگ شدند. زندگی عاشقانه هوگو زمانی آغاز شد که نوجوانی بیش نبود. او عاشق آدل، دختر همسایه شان شد. مادر ویکتور او را از این عشق منع کرد. او معتقد بود که پسرش باید با دختری از خانواده بهتر ازدواج کند. مخالفت خانواده های این دو دلداده در مورد ازدواجشان باعث بوجود آمدن شرایط تراژیکی شد . پدر آدل پیرفوشر در نهان از موفقیت رو به رشد ویکتور در ادبیات هیجان زده بود اما می ترسید که مادام هوگو، آدل را خوب و مناسب نداند در نتیجه به آدل هشدار داد که ویکتور فردی مغرور، دمدمی‌مزاج و تن‌پرور است. با این وجود آن دو پنهانی با هم نامه رد و بدل می کردند. ویکتور بدون شک معتقد بود که ارتباط آنها به ازدواج ختم خواهد شد و آنقدر به این مسئله مطمئن بود که زیر نامهٔ اولش را گستاخانه، با نام " همسر تو " امضا کرد . بعد از گذشت دوسال و ردو بدل شدن دویست نامه توسط دو دلداده ویکتور و آدل با هم ازدواج کردند و صاحب ۵ فرزند شدند . هوگو، آدل را از صمیم قلب و به شدت دوست داشت، در سالهای اول نامزدی‌شان وقتی مادر آدل بیرون از خانه بود، آدل بی معطلی و به طور پنهانی از مسیری تاریک می‌گذشت و به ملاقات ویکتور که زیر درخت شاه بلوط منتظر او بود می‌رفت مانند کوزت که پنهانی به دیدن ماریوس می‌رفت . ویکتور و آدل در ۲۶ آوریل ۱۸۱۹ درست زمانی که ویکتور ۱۹ سال و آدل ۱۶ سال داشت، آشکارا به یکدیگر ابراز علاقه کردند. آدل معتقد بود که هیچ چیز جز دخترکی فقیر با افراد طبقه بورژوا نیست و عقیده او در این باره کم و بیش درست بود. با وجود ظاهر نسبتا خوبی که داشت اما چیز زیادی در مورد شخصیت او قابل ذکر نیست. او در مورد پوشش خود نه سلیقه داشت و نه زیرکی به خرج می‌داد و همیشه با لباس‌های غیر رسمی ظاهر می‌شد .آدل فردی سر‌به‌هوا و کم‌هوش بود و این امر باعث شد که وی از لحاظ فرهنگی عقب بماند. او به نبوغ آشکار و دستاوردهای همسرش فقط به خاطر ارزشهای مالی ارج می‌نهاد. او علاقهٔ چندانی به شعر و سرایش نداشت. هر چند که بعدها دو تن از بزرگترین شاعران فرانسه به وی علاقه‌مند شدند.

فرزندان

ویکتور هوگو، دو پسر و دو دختر داشت. دختر بزرگ او لئوپولدین هوگو در سال ۱۸۲۴ به دنیا آمد و در ۱۹ سالگی به همراه شوهر وفادارش و بچه‌ای که هنوز به دنیا نیامده بود در حادثهٔ قایق‌سواری در رودخانهٔ سن غرق شد. دختر کوچک او، آدل هوگو در پی عشق نافرجام به یک افسر ارتش نیروی دریایی بریتانیا به بیماری روانی مبتلا شد.

هوگو عقیده داشت که شاعر دو وظیفه دارد:

بازتاب دادن عواطف و احساسات جهانی به‌وسیلهٔ آشکار ساختن احساسات خودش، و به‌هم پیوستن صدای نسل بشر، طبیعت و تاریخ.
آموزش دادن و راهنمایی کردن خواننده

آثار هوگو را بطور کلی می‌توان در پنج دسته مرور کرد:

آثار آغاز نوجوانی
شعرها
نمایشنامه‌ها
رمان‌ها
مجموعه‌ای از نامه‌ها، خاطرات، نقدها و مقالات ادبی و سیاسی


آغاز مکتب رمانتیسم

در سال ۱۸۲۱ با انتشار کتاب نوتردام دوپاری که بعد از بینوایان بزرگترین اثر اوست شهرتی فراگیر یافت. در سال ۱۸۲۷ درام کرمول را نوشت و بر این کتاب مقدمهٔ مفصلی نوشت که خود کتابی مستقل است و اهمیت آن به مراتب فراتر از خود درام است. این مقدمه را می‌توان مرامنامهٔ مکتب رومانتیسم دانست و با همین مقدمه است که رومانتیسم به عنوان مکتبی مستقل آغاز می‌شود و بدین گونه هوگو مکتبی به نام رومانتیسم را بنیان می‌نهد. او معتقد بود که هر آنچه که در طبیعت است به هنر تعلق دارد و در مقدمهٔ کرمول نوشت:

«... بشر در طول حیات خود، پیوسته یک نوع تمدن و یک نوع جامعه نداشته‌است؛ بشریت مانند هر یک از واحدهای خود، یعنی انسانها، بزرگ شده، بالیده، به بلوغ رسیده و آن‌گاه به پیری پر عظمت خود رسیده است. پیش از عهدی که جامعهٔ امروز عهد عتیق می‌خواند، دوره‌ای بوده کهعهد افسانه خوانده می‌شده که بهتر بود عصر آغازین خوانده‌شود و در آنجا که شعر، آینهٔ اندیشه‌های آدمی است، شعر نیز این سه دورهٔ عهد آغازین، عهد عتیق و عهد جدید را طی کرده‌است. اشعار غنایی، زاییدهٔ عهد آغازین است و خاستگاه اشعار حماسی، عهد عتیق و درام، پروردهٔ عهد جدید است. نغمه و غنا، ابدیت را ساز می‌کند. ماهیت غنا، طببیعی بودن، خصوصیت دومی حماسه سادگی و صفت سومیدرام حقیقی بودن است. قهرمانان اشعار غنایی اشخاص داستانی بزرگی چون آدم و قابیل و نوح بودند، قهرمانان حماسه‌ها، پهلوانان غول‌صفتی چون آشیل، هرکول، آژاکس، پرومته و آگاممنون بودند و قهرمانان درام جز انسان‌های عادی کس دیگری نیست، کسانی چون هاملت، مکبث، اتلو و...»

و بدین گونه هوگوی جوان، عصری نو در تاریخ ادبیات جهان گشود عصری که عنوان عصر رمانتیسم به خود گرفت. از این زمان به بعد هوگو دوستداران بسیار یافت و خانهٔ او تبدیل به دیدارگاه نویسندگان پیرو مکتب رمانتیسم شد که از میان این نویسندگان می‌توان به آلفرد داویگنی و چارلز آگوستین سنت بوو منتقد اشاره کرد. سالهای ۱۸۲۹ تا ۱۸۴۳ سال‌های بالندگی و کامیابی او بود هوگو در طی این سالها، چندین مقاله، سه رمان و پنج جلد کتاب شعر و نمایشنامه به رشته تحریر درآورد. با این حال شکست نمایشنامه منظوم او در سال ۱۸۴۳ میلادی و به دنبال آن مرگ دخترش لئوپولدین، که بسیار مورد علاقهٔ وی بود وقفه‌ای در خلاقیت شگفت‌آورش ایجاد کرد.

فعالیت‌های سیاسی

او در سال ۱۸۴۵ از طرف شاه به مجلس اعیان دعوت شد و یک پست سیاسی در حکومت وابسته به قانون اساسی شاه لوئی فیلیپه، قبول کرد. انتخاب وی اعتراضات چندی را برانگیخت که منجر به گوشه گیری او شد و هوگو در انزوای خود، شاهکار انسان‌دوستانهٔ خود بینوایان را به رشتهٔ تحریر درآورد. در سال ۱۸۴۸ بعد از وقوع انقلاب نماینده مردم شد و بعد از لوئی ناپلئون بناپارت، رئیس جمهور جمهوری دوم در فرانسه شد. او علیه اعدام و بی‌عدالتی اجتماعی سخن راند و بعدها در مجمع قانونگذاری و مجمع وابسته به قانون اساسی انتخاب شد.

از نامزدی لویی ناپلئون به عنوان رئیس جمهوری حمایت کرد و برای مدتی هم حامی حزب محافظه کار و ریاست جمهور بود ولی هنگامی که ناپلئون در سال ۱۸۵۱ قدرت را به طور کامل در دست گرفت و قانون اساسی ضد پارلمانی را جایگزین کرد. هوگو او را علنا خائن فرانسه نامید و در نطق تاریخی ۱۸ ژوئیه ۱۸۵۱ در بررسی قانون اساسی گفت: «چون زمانی ناپلئون کبیر داشته‌ایم، باید ناپلئون حقیر نیز داشته‌باشیم؟»

بعد از کودتای ۲ دسامبر ۱۸۵۱ به بروکسل گریخت و در تبعید درازمدت خود، آثار بزرگی تدوین کرد. با سقوط ناپلئون سوم در سال ۱۸۷۰ به میهن بازگشت. به مدت چندین سال او نماد مخالفت با پادشاهی و طرفدار جمهوری بود. در سال ۱۸۷۱ به مجلس ملی راه یافت ولی خیلی زود از نمایندگی مجلس کناره گرفت. در سال ۱۸۷۴ بی‌اعتنا نسبت به نقدهای تاریخی طبیعت‌گرایان، کتاب نود و سه را نوشت . در سن هفتاد و پنج سالگی کتاب دلنشین هنر پدر بزرگ بودن را نوشت؛ اما همچنان به دنیای سیاست تمایل داشت و در سال ۱۸۷۶ به مجلس سنا راه یافت. در فوریه ۱۸۸۱ به مناسبت ورود به هشتاد سالگی مراسم با شکوهی به افتخار وی بر پا گردید که کمتر کسی به زمان حیات خود، چنین افتخاری را کسب کرده‌است.

تبعید

ویکتور هوگو در زمان حیاتش همواره به دلیل داشتن عقاید آزادیخواهانه و سوسیالیستی و حمایت قلمی و لفظی از طبقات محروم جامعه، مورد خشم سران دولتی و حکومتی بود و علیرغم فشارهایی چون سانسور، تهدید و تبعید هرگز از آرمانهای بلند خود دست نکشید. او ابتدا به بروکسل و سپس به جزیرۀ جرزی و در نهایت به جزیرۀ گریزین که از جزایر دریایی مانش است، تبعید شد. در آنجا بود که به نوشتن دربارۀ نکوهش اعمال ظالمانهٔ حکومت فرانسه ادامه داد و درنتیجه مقالات مشهور او بر ضد ناپلئون سوم در فرانسه ممنوع شد. با این وجود این مقالات تاثیر زیادی از خود به جای گذاشت. هوگو در تبعید در زمینهٔ نویسندگی به تکامل و پختگی رسید و نخستین اشعار حماسهٔ برساخته خود را با نام افسانهٔ قرن‌ها، کتاب بینوایان، کتاب جنجال‌برانگیز ناپلئون صغیر و بسیاری آثار دیگر را در این دوران نوشت؛ او در بارهٔ نگارش رمان بینوایان گفته‌است: «من این کتاب را برای همهٔ آزادی‌خواهان جهان نوشته‌ام» با وجود اینکه ناپلئون سوم در سال ۱۸۵۹ تمام تبعیدی‌های سیاسی را بخشود اما هوگو از پذیرش این عفو سرباز زد زیرا پذیرش بخشودگی بدین معنی بود که او دیگر نباید از دولت انتقاد کند. او پس از سرنگونی امپراتوری رم در سال ۱۸۷۰ به عنوان قهرمان ملی به پاریس بازگشت و عضو مجمع نمایندگان ملی و بعد به عنوان سناتور جمهوری سوم انتخاب شد.

دیدگاه‌های مذهبی

دیدگاه‌های مذهبی هوگو در طول زندگی‌اش به سرعت تغییر کرد. او در جوانی به عنوان مسیحی کاتولیک سوگند یاد کرد که به مقامات و مسئولان کلیسا احترام بگذارد. اما به تدریج تبدیل به کاتولیکی شد که به وظایف دینی‌اش عمل نمی‌کند و بیش از پیش به بیان دیدگاههای ضد پاپ و ضدکشیشی پرداخت. در طی دوران تبعید به طور تفننی به احضار روح می پرداخت و در سالهای بعد خداشناسی بر پایهٔ عقل را که مشابه آنچه که مورد حمایت ولتر نویسندهٔ فرانسوی بود، پا برجا کرد . در سال ۱۸۷۲ وقتی متصدی آمارگیری از هوگو پرسید که آیا کاتولیک است یا نه او پاسخ داد: «خیر، من آزاد اندیش هستم» هوگو هیچگاه بیزاری خود را از کلیسای کاتولیک ازدست نداد. این انزجار به دلیل بی‌تفاوتی کلیسا نسبت به وضعیت بد کاری زیر سلطهٔ ظلم حکومت پادشاهی و شاید هم به خاطر قرار گرفتن اثر بینوایان در لیست کتابهای ممنوعهٔ پاپ بود. هنگام مرگ دو پسرش، چارلز و فرانسوا، او اصرار داشت که آنها بدون صلیب عیسی یا کشیش به خاک سپرده شوند؛ او در وصیت‌نامه‌اش هم همین شرط را برای خاکسپاری خود گذاشت. هوگو با اینکه معتقد بود عقاید کاتولیک منسوخ و رو به زوال است اما هیچگاه مستقیما از عرف و سنت انتقاد نکرد. او همچنان به عنوان فردی که به وجود خدا معتقد است، باقی‌ماند، او عمیقا به قدرت و ضرورت حمد وستایش ایمان داشت. عقل گرایی هوگو را در اشعارش از قبیل تورکمادا (۱۸۶۹، دربارهٔ تعصب‌های مذهبی)، پاپ (۱۸۷۹، کتابی است ضد کشیشی )، دین و ادیان (۱۸۸۰، در مرود رد سودمندی کلیساها) و ... می‌توان مشاهده کرد. هوگو می‌گفت: ادیان به تدریج از بین می‌روند، اما این خداست که باقی می‌ماند. او پیش بینی می‌کرد که مسیحیت بالاخره روزی از بین خواهد رفت اما مردم همچنان به خدا، روح و تعهد معتقد خواهند ماند.

سالهای پایانی و مرگ

وقتی هوگو در سال ۱۸۷۰ به پاریس بازگشت مردم از او به عنوان قهرمان ملی استقبال کردند. هوگو به‌رغم محبوبیتش، برای انتخاب دوباره در مجمع نمایندگان ملی در سال ۱۸۷۲ هیچ تلاشی نکرد. دو دهه آخر زندگی هوگو به خاطر بستری شدن دخترش در آسایشگاه روانی، مرگ دو پسرش و نیز مرگ آدل در ۱۸۶۸ بسیار ناراحت کننده بود . هوگو با وجود لطمات روحی و روانی که بر او وارد شده بود همچنان به نوشتن ادامه داد و در سیاست هم تا سال ۱۸۷۸، که تندرستی‌اش رو به زوال گذاشت، فعال ماند. او در ۳۰ ژانویه ۱۸۷۶ در انتخاب مجلس سنا، که اخیرا تاسیس شده بود نیز انتخاب شد. در فوریه ۱۸۸۱ به پاس این حقیقت که هوگو وارد هشتادمین سال زندگی اش شده، یکی از بزرگترین مراسم بزرگداشت برای این نویسنده که در قید حیات بود، برگزار شد. مراسم جشن از روز بیست و پنجم فوریه با اهدای گلدان سور(نوعی چینی فرانسوی) به هوگو آغاز شد؛ این نوع گلدان هدیه‌ای سنتی برای مقام‌های بلندپایه بود که به ویکتور هوگو اهدا شد. روز ۲۷ فوریه بزرگترین رژه در تاریخ فرانسه برگزار شد. رژه کننده ها شش ساعت راهپیمایی کردند تا از مقابل هوگو که پشت پنجره اتاقش نشسته بود رد شوند. سربازان راهنما برای اشاره به ترانه کوزت در بینوایان گل های گندم به گردن خود آویخته بودند . هوگو در ۲۲ مه ۱۸۸۵ پس از یک دوره بیماری در هشتاد و سه سالگی در پاریس درگذشت. مرگ وی باعث سوگی ملی شد، بیش از دو میلیون نفر در مراسم خاکسپاری او شرکت کردند. هوگو تنها به خاطر شخصیت والای ادبی در ادبیات فرانسه مورد ستایش قرار نگرفت بلکه به عنوان سیاستمداری که به تشکیل و نگهداری جمهوری سوم و دموکراسی در فرانسه کمک کرد از او قدردانی به عمل آمد. آرامگاه ویکتور هوگو در پانتئون نزدیک پارک لوگزامبورگ است.

فهرست آثار

آثار آغاز نوجوانی

۱. اینه دوکاسترو درامی به نثر در سه پرده که هوگو در پانزده سالگی نوشته‌است.
۲. ترجمهٔ بخش‌هایی از انه اید شاهکار ویرژیل:
هخامنشی
پیرمرد گالز
غار سیکلوپ‌ها
کاکوس
۳. درلیدی ترجمه‌ای از اشعار اوراس
۴. سزار از از روبیکون می‌گذرد ترجمه‌ای از فارسال تصنیف لوکن

شعرها

۱. اغانی جدید
۲. اغانی و قصاید
۳. شرقی‌ها
۴. برگ‌های خزان
۵. نغمات شفق
۶. صداهای درونی
۷. پرتوها و سایه‌ها
۸. کیفرها
۹. سیر و سیاحت
۱۰. افسانه قرون
۱۱. غزلیات کوچه‌ها و بیشه‌ها
۱۲. سال مخوف
۱۳. فن پدربزرگی
۱۴. پاپ
۱۵. شفقت عالی
۱۶. ادیان و دین
۱۷. خر
۱۸. ریاح چهارگانه روح
۱۹. عاقبت شیطان
۲۰. مکنونات چنگ
۲۱. خدا
۲۲. سال‌های شوم
۲۳. دسته گل آخرین

نمایشنامه‌ها

۱. کرامول
۲. آمی روبسار
۳. ارنانی
۴. ماریون دلورم
۵. شاه تفریح می‌کند
۶. لوکرس بورژیا
۷. ماری تودور
۸. آنژلو
۹. اسمرالدا
۱۰. روی بلاس
۱۱. توامان
۱۲. بورگراوها
۱۳. تورکه مادا
۱۴. تئاتر در هوای آزاد

رمان‌ها


۱. بوگژارگال
۲. هان دیسلند
۳. آخرین روز یک محکوم
۴. نتردام دو پاری یا گوژپشت نتردام
۵. کلود گدا
۶. بینوایان
۷. کارگران دریا
۸. مردی که می‌خندد
۹. نود و سه

مجموعه‌ای از نامه‌ها، خاطرات، نقدها و مقالات ادبی و سیاسیپ
     
  ویرایش شده توسط: julien   
مرد

 
بینوایان



ویکتور هوگو در کتاب بینوایان به تشریح بی‌عدالتی‌های اجتماعی و فقر و فلاکت مردم فرانسه می‌پردازد، همان عوامل و محرک‌های اجتماعی که منجر به [سقوط ناپلئون سوم شد. انحصار توزیع قدرت و ثروت در دست خانواده فاسد سلطنتی که از مشکلات جامعه فرانسه کاملاً بی اطلاع بودند، سبب ایجاد معضلات اقتصادی و اجتماعی در جامعه فقیر فرانسه شد و انقلاب فرانسه ناشی از همین تحولات زیرساخت‌های اجتماعی جامعه فرانسه بود. ویکتور هوگو در خلال پردازش شخصیت‌های داستان و روانشناسی آنها، نحوه درگیری و دخالت آنان را در این نهضت اجتماعی و توده‌ای نشان می‌دهد.

بینوایان تصویر راستین سیمای مردم فرانسه در قرن نوزدهم است چهره ی چند قهرمان در بینوایان برجسته تر ترسیم شده‌است از جملهٔ آن ژان والژان. او مرد میانسال خسته روانی است با نیم تنهٔ کهنه و شلواری وصله دار که پس از گذراندن نوزده سال زندان با اعمال شاقه، پس از تمام شدن ایام محکومیت جایی برای رفتن ندارد و کسی پناهش نمی‌دهد حتی در لحظه‌ای حاضر می‌شود به زندان باز گردد ولی راهش نمی‌دهند، در اوج در ماندگی و سیه روزی به خانه ی اسقفی پناه می‌برد اسقف با خوشرویی و مهربانی از او پزیرایی می‌کند ولی این مهمان ناخوانده نیمه شب ظروف نقرهٔ اسقف را به سرقت می‌برد. اما ساعتی بعد به دست ژاندارم دست گیر می‌شود.ولی بزرگ واری اسقف مسیر زندگی او را تغییر می‌دهد. ژان والژان در بیست و پنج سالگی اسیر پنجه‌های ستمگری شده‌است. او که روستایی پاکدلی بوده بسبب سرقت یک قرص نان برای سیر کردن کودک گرسنهٔ خواهرش این همه زندان تحمل کرده.در نتیجه مهربانی و عاطفه برایش امر فراموش شده ایست. سر انجام نیک منشی یک مرد روحانی، درهای نیک بینی و خیر اندیشی را به روی او باز می‌کند و یکی از بزرگان روزگارش می‌شود که باید تفصیلش را در متن کتاب خواند. اخلاق فضیلت پستی ستم رویدادهای تاریخی با ژرف اندیشی برسی می‌شود و تناردیه ماریوس و دیگر قهرمانان کتاب با نظم ویژه‌ای در برابر هم قرار می‌گیرند و اثر جاودانه‌ای می‌سازند. گرچه بینوایان از عشق‌های خیال انگیز سر شار است اما جلوه ی واقع بینانه زندگی مردم در زمان ویکتور هوگو در آن کاملا دیده می‌شود.
     
  ویرایش شده توسط: julien   
مرد

 
بینوایان



خلاصه داستان

ژان وال ژان به جرم سرقت يك قرص نان آنهم براي سيركردن طفل گرسنه خواهرش به پنج سال زندان در بيست و شش سالگي محكوم مي‌شود. او كه تحمل اين مجازات سنگين برايش سخت بود تصميم مي‌گيرد كه از زندان بگريزد . فرار از زندان محكوميت او را به نوزده سال افزايش مي‌دهد . ژان وال ژان پس از آزادي از زندان مردي چهل و پنج ساله است كه شراري از نفرت و انتقامش درونش زبانه مي‌كشد . در بيرون از زندان هيچ كس از او استقبال نمي‌كند و با اطلاع از محكوميت او حتي سرپناهي هم به او داده نمي‌شود . ژان، پرسان پرسان به منزل اسقف نيكوكاري مي‌رسد و شب را با اجازه كشيش در خانه او مي‌ماند . اما شبانه با سرقت اموال اسقف از آنجا گريخته و دوباره توسط ماموران به جرم دزدي دستگير مي‌شود اما اسقف سرقت ژان وال ژان را ناديده مي‌گيرد . بخشش اسقف زندگي ژان را تغيير مي‌دهد .

ژان وال ژان با ورود به شهر مونتروي و استفاده از ابتكارات خود صنعت شهر را متحول مي‌كند تا آنجا كه مونتروي تبديل به بزرگترين مركز توليد كهربا و اجناس كهربايي مي‌گردد و جمع كثيري در آنجا به كار مشغول مي‌شوند . ژان در اين شهر صاحب ثروت و شهرت و قدرت مي‌شود . همه مردم او را به اسم بابا مادلن مي‌شناسند و شهردار مونتروي است . از ديگر شخصيت‌هاي اين داستان كارگر زني به نام فانيتن است كه كه در كارخانه‌هاي شهر مونتروي كارگري مي‌‌كند تا هزينه نگهداري دخترش كوزت را براي خانواده تنارديه كه از او نگهداري مي‌كنند بفرستد . فانتين از كارخانه بدون اطلاع بابا مادلن اخراج مي‌شود . بازرس ژاور قصد مي كند فانتين را مجازات كند كه شهردار از اين زن بيچاره حمايت مي‌كند . از اينجا به بعد بازرس ژاور مدام بدنبال اينست كه شخصيت واقعي بابامادلن كه همان ژان وال ژان است را افشاء كند . در اين هنگام حادثه ديگري روي مي‌دهد و در شهر آرا متهمي را به جرم سرقت و آزار ارباب به زندان مي‌افكنند و همگي شهادت مي‌دهند كه متهم كسي جز ژان وال ژان محبوسي نيست كه ساليان متمادي مجريان عدالت را به ستوه آورده است . در پايان دادرسي بابامادلن براي رهايي متهم دوباره شخصيت واقعي‌اش را افشاء مي‌كند و به زندان مي‌افتد . اما از زندان مي‌گريزد تا به عهد خود براي نگهداي دختر فانتين يعني كوزت عمل كند . ژان وال ژان و كوزت پس از آن در شهر پاريس زندگي آرامي را آغاز مي كنند تا زماني كه كوزت ازدواج مي‌كند و پدر براي اينكه افشاي شخصيت قبلي‌اش زندگي كوزت را به خطر نيندازد دختر و همسر او را تا زمان مرگ ترك مي كند .
     
  
مرد

 
بینوایان



در فرانسه‌ی قرن نوزدهم میلادی، بی‌عدالتی‌های اجتماعی، نابرابری‌های طبقاتی، ظلم زیاده از حد طبقه‌ی حاکم و ثروتمند بر قشر دون پایه، فقر اکثریت مردم و... زمینه‌ساز رویدادی بزرگ در آن کشور می‌شود؛ انقلاب کبیر فرانسه. و همین عوامل زمینه‌ساز یک رخداد بزرگ دیگر نیز می‌شوند، تولد یک اثر جاودانه در عرصه‌ی ادبیات یعنی رمان بی‌نظیر بینوایان شاهکار ویکتور هوگو. این رمان که نوشتن آن هفده سال به طول انجامیده در سال ۱۸۶۲ یعنی زمانی که هوگو بدلیل عقاید سوسیالیستی و جانبداری شجاعانه‌اش از اقشار محروم و تهی‌دست جامعه در تبعید به سر می‌برد، انتشار یافت و انقلابی در عرصه‌ی ادبیات پدید آورد.

پایان دوران رنسانس و آغاز دوران انقلاب صنعتی، افول قدرت کلیسا، رشد و توجه به علم و دانش در طبقات متوسط و پایین جامعه آن روزگار فرانسه، و باز شدن فضای عمومی لااقل در حوزه ادبیات و روزنامه‌نگاری که در متن این اثر به آن اشاره شده و نیز انتشار اثری که نویسنده‌اش در تبعید بسر می‌برد نیز دلیلی دیگر بر آن است، در جامعه و نیز شهرت هوگو، شرایطی پدید آورد که وی خالق آثاری باشد که گامی نو بود در عرصه ادبیات نقادانه اجتماعی. در رمان بینوایان نوک تیز پیکان نقد صریحا رو به سوی تمامی اقشار جامعه از والا مقام‌ترین آن تا دون پایه‌ترین آن است و نویسنده افکار، رفتار و زندگی آنان را چنان به بوته‌ی نقد کشید که در آثاری که قبل و یا هم‌زمان او نگاشته شده بود کم نظیر و حتی بینظیر بود. هوگو در اغلب آثارش بالاخص در رمان بزرگ بینوایان چنان نقایص فرهنگی اجتماعی دینی عصرش را به تصویر کشیده و به بررسی و موشکافی و حتی گاهی به ارایه راه حل برای آنها پرداخته که شخصیت او را فراتر از یک نویسنده که در مقام یک روانشناس، یک معلم اخلاق، و حتی یک سیاست‌مدار صالح نمایان می‌سازد.

این شیوه‌ی نوی نقد اجتماعی فرهنگی سیاسی او که در زمان خود ابداعی نو بود بی‌شک از نگاه او به گذشته‌ی هنر بالاخص ادبیات و لزوم پدید آمدن نگاهی نو منتج شده است. او جایی در مقدمه‌ی رمان دیگرش «کرومول» آورده «قهرمان‌های درام جز انسانهای عادی کس دیگر نیست.» ساختار داستانی دوران هوگو یعنی دورانی که از آن به دوران کلاسیک یاد می‌شود به گونه‌ای بود که شخصیت‌ها و اتفاقات محوری اغلب آثار آن دوران حول اقشار والا مرتبه و طبقات حاکم جامعه بود و چندان توجهی به اقشار طبقه‌ی پایین و حتی متوسط جامعه در آنها دیده نمی‌شد. او این شیوه را به دور افکنده و مبدع سبک و دورانی می‌شود که از آن به نام رومانتیسم یاد می‌شود.

تم اصلی رمان بینوایان بر بی‌عدالتی و فقر عموم مردم جامعه‌ استوار است و تصویرگر و نقاد اوضاع آن روزگار کشورش. هوگو این رمان را چنان طراحی کرده که علاوه بر یک اثر ادبی تمام عیار از آن می‌توان به عنوان یک اثر تحقیقی تحلیلی تاریخی نیز نام برد. از این اثر بعنوان شاخص‌ترین اثر عصر رومانتیسم یاد می‌شود. در طراحی این اثر نویسنده از عواملی استفاده کرده که در آن دوران ابداعی نو بودند. اصولی را دستمایه بیان ایده‌ایش قرار داده که حتی در آثار شاخصی که قبل از وی پدید آمده‌اند یا نیست و یا بسیار ناچیز و خفیف‌اند. روند روایت ماجراها، جابجایی‌های زمانی وقایع و حوادث، معرفی و پیش معرفی کاراکترهای مختلف داستان در نقاط مختلف و بازه‌های زمانی متفاوت در طول داستان همه و همه از مواردی است که می‌توان از آنها به عنوان نکاتی یاد کرد که تا آن زمان فقط در آثار هوگو نظیر آنها را می‌توان دید.

روایت موشکافانه‌ی لحظات، صحنه‌ها از عواملی است که ناخودآگاه خواننده را کاملا درگیر کرده چنان صحنه‌ها را پیش چشم او به تصویر می‌کشد که نمونه‌ی آنرا در کمتر اثر ادبی آن دوران و حتی مابعد این اثر می‌توان دید. تیزهوشی نویسنده در کات‌های زمانی بموقع در روند روایت ماجراها در بعضی نقاط اوج داستان و موکول کردن غیر مستقیم ذکر مابقی ماجرا به جایی دیگر در داستان هم تعلیقی عمیق ایجاد کرده و هم پوشاننده و مرتفع کننده‌ی موانع اصلی باور پذیری عقلانی رخدادها در ذهن خواننده است.

هوگو با استفاده از یک شخصیت محوری «ژان‌ والژان» و روایت چندین دهه از زندگی‌اش و نیز شخصیت‌های فرعی «اسقف بی‌ونو، فانتین، تنادیه‌ها، ژاور، ماریوس و...» و پرداختن و پروراندن بینظیر آنها زیر داستان‌هایی خلق کرده که هرکدام به تنهایی خود اثری بدیعند و در اجتماعی کنار هم شاهکاری چون بینوایان را خلق کرده‌اند.

گره خوردن سرنوشت کاراکترهای این داستان در نقاط مختلف داستان چنان با ظرافت و استادانه گردآوری شده که نه تنها ملالی ایجاد نمی کند که جذب و جلب کننده‌ای قوی برای ذهن خواننده می‌باشند.

در شخصیت پردازی این شاهد پرداختی استادانه در پروراندن زندگی و شخصیت چند ده ساله‌ی ده‌ها کاراکتر متفاوت هستیم. در طول خوانش اثر خواننده با کاراکترها همراه شده با کودکان آن رشد کرده و با بزرگسالان آن به کهولت آنان می‌رسد. هیچکدام از شخصیت‌های محوری مشابه یکدیگر نبوده هر کدام در نوع خود واحد و بی‌همتایند. فراز و فرودهای درونی و برونی افراد چنان است که گویی انسانهایی واقعی بوده‌اند با سرگذشتی واقعی‌تر. هیچ جا رفتاری متناقض با منشی که از کاراکترها بروز داده شده دیده نمی‌شود، هیچ شخصیتی رفتاری دوگانه و نامتعارف نداشته و روند تغییر شخصیت‌ها چنان زمینه‌چینی و پرورانده شده که ذره‌ای خلل در پذیرش آنها در ذهن خواننده وارد نمی‌شود. این چنین شخصیت‌پردازی عمیق و بینظیر تا آن زمان تنها ار این اثر میتوان دید. و نیز نکته نویی که هوگو در پروراندن شخصیت‌های داستانی‌اش از آن بهره گرفت وارد کردن شخصیت‌هایی خاکستری در داستانهایش بود، کاراکترهایی که کاملا ملموس‌اند و در هر نقطه‌ای از این جهان می‌توانند نمونه‌ای در میان انسانها داشته باشند. شخصیت‌هایی که نه بد مطلقند و نه خوب مطلق انسانهایی بسیار نزدیک به زندگی انسانی واقعی. و او این ابداع را درحالی ارایه کرد که اکثر آثار ماقبل و هم‌زمان او در عهد آثار کلاسیک حاوی عناصری مطلق و کلیشه‌ای بودند.

فضایی که او برای اثرش برگزیده فضایی است ملموس و واقعی است. مکانها و زمان‌ها با ذکر دقیق و آدرس و زمان وقوع آورده شده و این خود دنیای داستان را از فضایی انتزاعی به دنیای واقعی وارد کرده گامی محکم و نو در ارایه ایده‌ها و افکار نویسنده به مخاطبش برداشته است.

البته در کلیت داستان ایرادهایی نیز از نقطه نظر خواننده امروزی ممکن است بر این اثر وارد شود از جمله پرداختن بیش از حد به مسایلی که چندان لازم نمی‌نمایند. مثلا ذکری که در این اثر بر نبرد مشهور «واترلو» «ناپلئون بناپارت» رفته یا پرداخت موشکافانه‌ای که از تیپ‌های شخصیتی مردم آن دوران آورده یا حتی توضیحی که بر ساختمان و و شبکه‌ی فاضلاب شهری آنروز پاریس داشته. این نکته که از یک سو بیانگر دانش جامع و کامل نویسنده این اثر و ذهن آگاه او به تمامی نکات زندگی مدنی شهری و روستایی روزگار او است و از سوی دیگر مطابق ذائقه و سلیقه‌ی ادبی آن دوران، از دیدگاه سلیقه‌ی امروزی، در برابر نکات فراوان طلایی و بی‌نظیر این اثر براحتی می‌توان از آنها چشم پوشی نمود.
     
  ویرایش شده توسط: julien   
مرد

 
کوری



ژوزه ساراماگو
     
  ویرایش شده توسط: julien   
صفحه  صفحه 4 از 7:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  پسین » 
خاطرات و داستان های ادبی

معرفی رمانهای بزرگ

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA