انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
مناسبتها
  
صفحه  صفحه 8 از 10:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  پسین »

Freydoon Farokhzad | فریدون فرخزاد



 
فریدون فرخزاد به روایت روشنفکران هم‌عصرش

تنها در یک جمله ساده می‌شود گفت که «فریدون حیف شد». این را منصور کوشان، نمایشنامه‌نویس ساکن آلمان به رادیو زمانه می‌گوید، وقتی قرار می‌شود با او درباره فریدون فرخزاد گفت‌و‌گو کنیم؛ در آستانه شانزدهم مرداد، بیست و یکیمن سالگرد قتل این هنرمند ایرانی که هنوز راز قتلش افشا نشده است.




به‌جز منصور کوشان، با اسماعیل خویی که این روز‌ها در آمریکا به‌سر می‌برد، سیمین بهبهانی در تهران، و جلال سرفراز شاعر مقیم آلمان هم گفت‌وگو کرده‌ایم و از آن‌ها درباره فریدن فرخزاد پرسیده‌ایم.

فریدون فرخزاد، شاعر و آوازخوان و مجری تلویزیونی بود که هم بازیگری را تجربه کرد و هم خود برنامه تلویزیونی می‌ساخت، ترانه‌سرا هم بود و در عین حال به عنوان معترض سیاسی و اجتماعی فعال بود و به گفته دوستان و هم‌روزگارانش و آنهایی که او را می‌شناختند، در همه این عرصه‌ها چنان تأثیرگذار بود که وجودش تحمل نشد.اسماعیل خوئی درباره ویژگی‌های شخصیتی فریدون فرخزاد می‌گوید: «شخصیت ملی، ایران‌دوست و مردم‌دوست فریدون جان فرخزاد باعث شد وقتی ناگهان او نیز همچون شاعران دیگر، همچون خود من دریافتند که چه فاجعه‌ای رخ داده، یک‌تنه به مبارزه برخاست و در این راه از هیچ کوششی فروگذار نکرد و سرانجام جان خویش را در این راه گذاشت.»

خوئی که سه روزی در آمریکا سرگرم کنفرانس سکولار- دموکراسی بوده، در فرصت کوتاهی که به‌دست می‌آید در مورد آشنایی‌اش با فریدون فرخزاد همچنین توضیح می‌دهد: «من دوستی در آن معنا که با دکتر پرویز اوصیا یا ابراهیم جان گلستان یا دکتر ساعدی نازنین داشتم پیش نیامد که با فریدون داشته باشم. نخستین و واپسین باری که او را دیدم را خوب به یاد دارم. خانواده فرخزاد جایزه فروغ فرخزاد را هر سال برگزار می‌کردند و جوایزی به چند شاعر و نویسنده اهداء می‌کردند.

شبی در خانه نشسته بودم که به من تلفن زد و گفت که امسال می‌خواهیم جایزه یک شاعر را به تو بدهیم. سال پیش هم همین جایزه به احمد جان شاملو داده شده بود و فریدون به من گفت که ازت می‌خواهیم نک و نوک نکنی و بپذیری. چون می‌خواهیم که این جایزه پا بگیرد و جا بیفتد. من هم گفتم در هیچ جا از اندیشه‌ام نبود که با شما نک و نوک کنم و کلی هم سپاسگزارم. رفتم و جایزه را گرفتم و این نخستین و واپسین بار بود که او را دیدم. ولی دوستی و آشنایی من با این چهره بسیار بسیار درخشان تلویزیونی ربطی به این دیدار ندارد.»

فریدون فرخزاد به دلیل شغل و روابط خانوادگی و نیز فعالیت‌های هنری خود با بسیاری از شاعران و هنرمندان هم‌عصرش ارتباط داشته است.



     
  

 
فریدون فرخزاد به روایت روشنفکران هم‌عصرش



سیمین بهبهانی به دلیل بیماری در بستر است، اما وقتی می‌شنود که امروز بیست و یکمین سالگرد قتل فریدون فرخزاد است، به رادیو زمانه می‌گوید: «من زیاد با فریدون معاشر نبودم، اما در‌‌ همان چند معاشرت محدود که به سبب خواهرش بود، او را یک مرد پابرجا، لایق و بسیار درستکار دیده بودم. اما چون زیاد با او حشر و نشر نداشتم، نمی‌توانم زیاد در مورد او حرف بزنم. تنها می‌توانم فریدون را شخصیتی لایق، باهوش و مسلط به ادبیات توصیف کنم.»

منصور کوشان نیز به یاد می‌آورد که آن زمان که در رادیو- تلویزیون ایران کار می‌کرده، فریدون را از نزدیک می‌شناخته است و او را یک «شومن» تلویزیونی بافرهنگ یافته که سرزمین و فرهنگ خود را به خوبی می‌شناخته است.

جلال سرفراز هم که زمانی در روزنامه کیهان کار می‌کرده، از دوستان او بوده که با مهاجرت این دو به خارج از کشور در دیدارشان وقفه می‌افتد: «یکی از آرزوهای من این بود که در خارج از کشور فریدون را ببینم. اما زمانی بیشتر به این موضوع فکر کردم که فریدون دیگر رفته بود.»




جلال سرفراز به رادیو زمانه می‌گوید: «آشنایی من و فریدون فرخزاد به ایران برمی‌گردد. آن زمان من در روزنامه کیهان کار می‌کردم و او پیشقدم شد برای دوستی. فریدون مسابقات شعر فروغ را برگزار می‌کرد. در نخستین برنامه‌اش هم یک سخنرانی داشت برای شعر حسین منزوی که من هم آنجا سخنرانی کردم. این جایزه اعتبار ادبی داشت. فریدون هم شعر را خیلی خوب می‌شناخت و برای این جایزه اشخاصی را انتخاب می‌کرد که از سطح متعارف شعر مرسوم آن موقع بالا‌تر بودند. اما باز هم جامعه روشنفکری ایران حتی دادن جایزه از سوی فریدون را نمی‌خواست جدی بگیرد.»

اما چرا جامعه روشنفکری ایران برگزاری جایزه فروغ از سوی فریدون فرخزاد را نمی‌پذیرفت و جدی نمی‌گرفت؟ به گفته برخی دوستانش، حتی برنامه‌های تلویزیونی او را هم بسیاری از روشنفکران نمی‌پسندیدند.


اسماعیل خوئی معتقد است که فریدون یک شخصیت تلویزیونی و یکی از ماندگاران تاریخ تلویزیون ایران خواهد بود.

این شاعر به رادیو زمانه می‌گوید: «از این نظر کسی را سراغ ندارم که با او از نظر جاذبه، کاردانی و کاریزماتیک بودن برابر باشد. فریدون هنرپیشه طراز اولی هم بود و در آلمان یکی دو تا فیلم خوب بازی کرده بود و در تلویزیون هم هیچ کارش کمتر از یک هنرپیشه سینما نبود.»

و جلال سرفراز معتقد است: «یکی از بدشانسی‌های فریدون این بود که روشنفکران او را جدی نمی‌گرفتند. ابتدا که او را به همجنسگرایی متهم کردند، چیزی که در جامعه آن روز ایران پذیرفته نبود. فریدون آدم مدرن تحصیلکرده اروپا بود و امروزی فکر می‌کرد، اما بیشتر روشنفکران ما در آن دوره مدرن نبودند. به همین دلیل اگر هم کسی فریدون را جدی می‌گرفت، گروه‌های اپوزیسیون قبول نمی‌کردند.»

این شاعر ادامه می‌دهد: «خیلی‌ها فریدون را نمی‌فهمیدند. مثلاً فریدون سوسیال دموکرات بود و جایی هم گفته بود که من یک مارکسیست هستم. یکی از مارکسیست‌ها هم به این حرف او خندیده بود. در حالی که به نظرم خود آن شخص مارکسیست نبود.»

با این‌حال سیمین بهبهانی انتقادات برخی روشنفکران را نسبت به برنامه‌های تلویزیونی و حتی اشعار فریدون فرخزاد را تنها ناشی از اختلاف آراء و به دلیل نوگرا بودن این هنرمند می‌داند و می‌گوید: «به هرحال هر حرکت تازه‌ای یک جور عکس‌العملی در پی خواهد داشت. در مورد برنامه‌های تلویزیونی فریدون هم نظرات مختلفی ابراز می‌شد اما به نظرم آن‌طور نبود که کسی با او بد باشد.»

جلال سرفراز اعتقاد دارد که فریدون فرخزاد به عنوان مجری تلویزیون یگانه بود، اما به عنوان شاعر شعرهایش فرصت خوانده شدن و بررسی نیافت: «شعرهای فریدون ماندگار نبود. یک بدشانسی بزرگ در زمینه شعر برایش این بود که برادر فروغ بود و به همین دلیل شعرهاش آنطور که باید جدی گرفته نشد و زمینه شناخت شعرهای فریدون فراهم نشد.»

وی تأکید می‌کند: «من او را بیشتر یک آرتیست و خواننده خوب می‌دانم.» و ادامه می‌دهد: «البته شعرهای فریدون را اکنون زیاد به خاطر ندارم، سال‌های ۴۷-۴۸ شعرهاش یکی دو بار در مجله فردوسی منتشر شد. شاید اگر می‌شد آن‌ها را دوباره بخوانم نظرم عوض می‌شد.»
     
  

 
فریدون فرخزاد به روایت روشنفکران هم‌عصرش

اسماعیل خوئی هم در این زمینه می‌گوید: «هرچند فریدون شاعر هم بود اما شعر‌هایش ماندگار نیست و نمی‌توان آن را برابرنهادی با خواهرک او خواند.»

خوئی در عین حال تأکید می‌کند: «به هرحال چه روشنفکران بپسندند، چه نه فریدون بهترین شومن ایرانی بود که در سینما و آوازخوانی هم نقش بااهمیتی داشته.»




به گفته منصور کوشان نیز هیچ‌کدام از وجوه درخشان فریدون فرخزاد شناخته شده نیست: «فریدون فرخزاد نخستین شاعری بود که توانسته عرصه زبان مکتوب را به عرصه آواز بکشد؛ چیزی که نه تنها در غرب رایج است، بلکه در ایران هم این موضوع سابقه دارد. مثلاً رودکی شعر می‌گفت و چنگ می‌نواخت. خواجه حافظ هم به این دلیل چنین لقبی داشته که خوش‌صدا بوده و شعر‌هایش را با صدای خوب می‌خوانده. اینکه می‌گویند حافظ قرآن بوده، در واقع توطئه‌ای است علیه او.»

منصور کوشان در مورد شعر فریدون فرخزاد هم می‌گوید: «اشعار فریدون بیشتر به زبان آلمانی بود که در جوانی هم چند بار برنده جایزه شعر در آلمان شد، در شعر فارسی هم با اینکه این اواخر به آواز گرایش پیدا کرده بود اما همان‌ها هم نشان می‌دهد که او دارای پشتوانه واژه است، هرچند هم‌وزن خواهرش یا برخی از شاعران بزرگ ایران ندرخشید.»

به‌نظر می‌رسد نوع برخورد فریدون فرخزاد و شیوه بیان برخی موضوعات از سوی او نه تنها در میان مردم عادی بلکه در جامعه روشنفکری آن روز هم چندان پذیرفته نبوده است. جلال سرفراز این وجه از شخصیت او را می‌ستاید و می‌گوید: «شجاعت اخلاقی‌اش بسیار حیرت‌انگیز بود و هیچ‌چیز را نمی‌خواست پنهان کند. حتی به همجنسگرا بودنش هم اعتراف کرده بود.»

به گفته این شاعر: «فریدون آدم جسور و شجاعی بود که شجاعت اخلاقی او را اگر بخش بزرگی از جامعه ما داشتند، وضع ما چیز دیگری بود.»

اسماعیل خوئی هم معتقد است: «در مورد جاودان‌یاد فریدون سخنانی گفته می‌شد که فقط از خلق‌الله نبود و برخی روشنفکران هم داوری‌هایی داشتند. خیلی‌ها کسر شأن خود می‌دانستند که با او کاری داشته باشند. گمان می‌کردم و می‌کنم زندگی شخصی هر کس به خود او مربوط است، تن هر کس مال خود اوست و با این تن به شرط آنکه آسیبی به کسی نرساند می‌تواند هرکاری که می‌خواهد بکند.»
فریدون فرخزاد را به جز شاعر و هنرمند، فعال سیاسی هم می‌دانند و این آخری را از عوامل مهم قتل او می‌خوانند.

به گفته منصور کوشان «فریدون فرخزاد وقتی از عرصه کار هنری در تلویزیون و شعر وارد عرصه سیاست شد، سیاست را به صورت مبارزه ادامه داد.»

این نویسنده و نمایشنامه‌نویس معتقد است که وجوه مختلف فریدون فرخزاد جای بررسی بسیار عمیق دارد تا ما بتوانیم او را برای نسل‌های آینده الگو کنیم.

همچنین جلال سرفراز به رادیو زمانه می‌گوید: «فریدون هنرمند معترضی بود که درک سیاسی و اجتماعی بالایی داشت و جایگاه خود را می‌شناخت و به همین دلیل هم رژیم چاره‌ای جز کشتن او ندید.»
سیمین بهبهانی هم این نکته را یادآوری می‌کند که «فریدون هنرمندی بود که به ظلم و بدخواهی از بین رفت.»

و در ‌‌نهایت، وقتی از اسماعیل خوئی در مورد احساسش هنگام شنیدن خبر کشته شدن فریدون فرخزاد می‌پرسم می‌گوید: «من همه حرف‌هایم را در‌‌ همان شعری که سال‌ها پیش برای فریدون سرودم، گفته‌ام.»


همان شعری که شاعرش خطاب به فریدون فرخزاد می‌گوید:

نمی‌گذارند،
می‌بینی؟
نمی‌گذارند
که دور از نفس و مهربانی مادر،
در گاهواره تنهایی‌ات
بلمی
پستانک خیالت را بمکی!
و با عروسک گویای خویش
(یادگار خواهرک خویش)
گرم بازی باشی؛
و ترس
- لولوی تاریک ترس -
را
از خود
به جغجغه‌ی واژگان
برمانی؛
و
مثل یادی از خوابی خوش،
و یا
چو عکسی
در قاب خوش‌تراش خودش،
راضی باشی
به این
- همین -
که بمانی.
نمی‌گذارند،
اما،
نه!
نمی‌گذارند.
خمان خمان،
به چه هنگام شب،
و از کجای
جنگل این سایه‌های پچپچه‌گر،
لولو می‌آید:
گلوی بچه‌ بد را می‌بُرد؛
و سینه‌اش را می‌دَرَد،
و آرزو‌هایش را برمی‌دارد
می‌بَرَد
خام خام می‌خورد...

     
  

 
شاهين نجفي براي فریدون فرخزاد ميخواند "آوازه خوان در خون"



     
  
مرد

 
فریدون فرخزاد چگونه به قتل رسید؟

فرخزاد در سال‌های پایانی زندگی‌اش، از دوری از ایران و به ویژه از دوری از مادرش رنج می‌برد، و از محیط تبعیدی‌ها هم سرخورده شده بود. با وجود آنکه پرونده قتل او از ۲۱ سال پیش تاکنون همچنان باز است و راز قتل‌اش همچنان سر به مُهر مانده و قاتلانی که او را به قتل رسانده‌اند، هنوز به طور کامل شناسایی نشده‌اند، این پرسش در میان می‌آید که جمهوری اسلامی با چه انگیزه‌ای کمر به قتل این هنرمند دگراندیش و دگرباش بست؟ آمران و عاملان قتل او چه کسانی بودند؟ او چگونه به قتل رسید؟

اسماعیل پوروالی، روزنامه‌نگار ملی‌گرا و فقید ایرانی در همان سالی که فریدون فرخزاد به قتل رسید، در یکی از شماره‌های ماهنامه «روزگار نو» می‌نویسد: «نام فریدون فرخزاد زمانی در فهرست مهدورالدم‌ها قرار گرفت که در سفری به عراق جهت اجرای برنامه برای اسرای ایرانی و یافتن راهی جهت کمک به اسرای خردسال و نوجوان، مذاکراتی را با مقامات امنیتی این کشور در رابطه با برادر سعید محمدی، نوازنده و خواننده‌ جوانی که فرخزاد او را کشف کرده و مشوق و حامی او بود انجام داد.»
علی اکبر محمدی (برادر سعید محمدی) خلبان هواپیمایی «آسمان» در تاریخ ۲۱ مرداد ۱۳۶۵ (۱۲ اوت ۱۹۸۶) پس از اینکه از فرودگاه رشت با یک فروند جت فالکن-۲به منظور انجام پرواز آموزشی به پرواز درآمد، خاک ایران را ترک کرد و با استفاده از حریم هوایی ترکیه در یکی از فرودگاه‌های بغداد فرود آمد.

وی حدود یک ماه بعد از طریق عراق به آلمان غربی رفت و در تاریخ ۲۳ دی ۱۳۶۵ (۱۳ ژانویه ۱۹۸۷) در هامبورگ به دست دو فرد نا‌شناس کشته شد.

او از خلبانان واحد ویژه‌ پرواز بلندپایگان رژیم بود و بارها رفسنجانی، خامنه‌ای و دیگر مقامات را به نقاط مختلف کشور برده بود.

پوروالی می‌نویسد: «عراقی‌ها به فرخزاد پیشنهاد کردند که هنگامی که کاپیتان محمدی با هواپیمایش رفسنجانی را به نقطه‌ای می‌برد، وسیله‌ساز گریز او از ایران به عراق شود. محمدی با هواپیمایش به بغداد گریخت اما رفسنجانی با او نبود.»

عراقی‌ها با این حال در آن زمان تبلیغات وسیعی بر سر فرار کاپیتان محمدی از ایران به راه انداختند.

فریدون فرخزاد در مجموع دو بار به عراق سفر کرد و به گفته‌ رئیس سابق استخبارات نظامی عراق که در زمان قتل فریدون فرخزاد در بریتانیا زندگی می‌کرد، فرزندان و خانواده‌ صدام حسین و مسئولان بلندپایه‌ عراقی، برنامه‌های فرخزاد را برای اسرای خردسال و نوجوان اسیر ایرانی دنبال می‌کردند.
برخی از کودکان و نوجوانان ایرانی که در آن زمان به اسارت عراقی‌ها درآمده بودند، به گفته فریدون فرخزاد مورد سوءاستفاده جنسی برخی از سربازان و افسران عراقی قرار می‌گرفتند. هدف فرخزاد کمک به این کودکان و نوجوانان بود.

پوران فرخزاد در گفت‌و‌گو با رادیو زمانه درباره سفرهای فریدون فرخزاد به عراق می‌گوید: «فریدون دو یا سه دفعه به عراق آمد زمان جنگ و چون از طرف یونیسف می‌آمد می‌توانست تعدادی از بچه‌های اسیر ایرانی را با خودش ببرد.»

و در ادامه به تأثرات عاطفی شدید فریدون فرخزاد اشاره می‌کند و می‌گوید: «هر بار ۲۵ تا ۳۰ نفرشان را توانست ببرد و نجات دهد اما خودش گریه می‌کرد و می‌گفت اگر بدانی، این بچه‌ها به من می‌گفتند اینجا به ما غذا نمی‌دهند، شب‌ها این سرباز‌ها به ما تجاوز می‌کنند، بد‌ترین رفتار‌ها را با ما دارند، تو را به خدا ما را نجات بده. خُب او هم برایش مقدور نبود که همه را با خودش ببرد. می‌گفت نگاه می‌کردم، کوچک‌ترینشان، مظلوم‌ترینشان را با خودم می‌بردم.»

ظاهراً دستور قتل فریدون فرخزاد را ری‌شهری صادر کرده بود. محمد محمدی نیک، با نام قبلی محمد درون‌پرور، معروف به محمد ری‌شهری، حاکم شرع دادگاه‌های انقلاب اسلامی، دادگاه انقلاب ارتش، وزیر اطلاعات، دادستان کل کشور، دادستان دادگاه ویژه روحانیت و سرپرست حجاج ایرانی بود و هم‌اکنون نایب‌تولیه شاه ‌عبدالعظیم و رئیس مؤسسه علمی فرهنگی دارالحدیث است.

ری‌شهری مسئولیت محاکمه صادق‌ قطب‌زاده را به عهده داشت و همچنین در ماجرای کودتای نوژه، ۱۲۱ تن از درجه‌داران و افسران ارتش را به جوخه اعدام سپرده بود. او نخستین وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی است و از او و از سعید حجاریان به عنوان بنیانگذاران وزارت اطلاعات نام می‌برند. او بعدها در کابینه رفسنجانی جای خود را به علی فلاحیان داد.

اسماعیل پوروالی می‌نویسد: «دستور قتل فرخزاد را ری‌‌‌شهری صادر کرده بود و تیم عملیات، زیر نظر فلاحیان انجام وظیفه می‌کرد.»
و در ادامه می‌افزاید: «فلاحیان دستور بررسی و ارزیابی راه‌های به قتل رساندن فرخزاد را به تیم بررسی و طراحی سپرد که زیر نظارت مستقیم سعید اسلامی (امامی) قرار داشت.»

در آن زمان آیت‌الله خمینی تازه درگذشته بود و دولت رفسنجانی بر سر کار آمده بود و فلاحیان وزارت اطلاعات را از ری‌شهری تحویل گرفته بود. به این‌جهت قتل فرخزاد در اولویت قرار نداشت.

یک سال پیش از به قتل رساندن فریدون فرخزاد، دکتر شاپور بختیار در مرداد ماه ۱۳۷۰ به قتل رسیده بود. دکتر سیروس الهی، رییس سازمان درفش کاویانی در آبان ۱۳۶۹ به قتل رسید. دکتر عبدالرحمن برومند، فعال سیاسی و رئیس هیئت اجرائی نهضت مقاومت ملی ایران هم در روز پنجشنبه ۲۹ فروردین ماه ۱۳۷۰ در مقابل آسانسور منزل مسکونی‌اش در پاریس با ضربات کارد به قتل رسید. دکتر کاظم رجوی نیز در سال ۱۳۶۹ در سوئیس ترور شد. احتمال می‌رود که قتل فریدون فرخزاد به دلیل این قتل‌ها و ترورها به تعویق افتاده باشد.

در این میان زندگی فریدون فرخزاد هم به‌تدریج دگرگون می‌شد. مادر او که جان و جهان‌اش بود و او را عاشقانه دوست می‌داشت، بیمار شد و به فکر افتاد که ترتیبی بدهد تا مادر به همراه پوران، خواهرش به ترکیه سفر کند و از آنجا با تمهیداتی مادرش را به آلمان، به نزد خود بیاورد.

پوران فرخزاد درباره عشق فریدون به ایران و به مادرش به رادیو زمانه می‌گوید: «وقتی [فریدون] می‌رفت استرالیا، هواپیمای استرالیا از روی تهران رد می‌شد. یک کارت برای من داده بود همه‌اش اشک بود، برخی جملاتش را نمی‌توانستم بخوانم. در آن نوشته بود: پوران جان وقتی رسیدم آسمان تهران، می‌خواستم پنجره را باز کنم و خودم را از بالا بندازم پایین، روی خونه‌مون روی مامان روی تو روی ایران روی همه چیز به چه دلیل من نباید تو وطنم زندگی کنم؟ توی خونه‌م، پیش خانواده‌ام.»

در هر حال، دلتنگی فریدون فرخزاد برای مادرش و بیماری مادر در قتل او نقش مهمی ایفا کرده است.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
زن

 
بیش وپیش از آن که شادروان فریدون فرخزاد را به عنوان یک خواننده و یا قوی ترین و خونگرم ترین مجری شوهای تلویزیونی و..بشناسم او را به عنوان یک مبارز بزرگ .. مردی شجاع و دلاور و وطن پرست تحسینش می کنم . مردی که شجاعانه و بی پروا زمانی که شیخ نادان را به درجه پیامبری رسانیده بودند اورا با نیش زبان و سخن می کوبید و از به زیر سوال بردن او واهمه ای نداشت . به راستی انگیزه قتل او چه بود ؟ ایمان و اعتقاد مشتی قاتل و تروریست ؟ فرخزاد می خواست کودتا کند ؟فرخزاد با نثار و ایثار جان خود به حاودانگی رسید . او جان خود را در راه صداقت و راستی و راستگویی خود از دست داد . راه فرخزاد ها تا بر افراشته شدن پرچم سبز و سپید و سرخ اهورایی بر قله سپید دماوند ایران آریایی و بعد از آن نیز ادامه خواهد داشت . روانت شاد !یادت گرامی باد ! ای دلاورمرد ایرانی !.دوست و برادر همه شما : ایرانی
     
  
مرد

 
يادش گرامى
أهنگ شب بود بيابان بودش رو دوست دارم
دلم طواف نگاه تو را طلب کرده
تمام روز مرا چشمهات،شب کرده
شعار نيست که بيمارم از تبسم تو
بيا معاينه کن اين وجود تب کرده
♥♥♥♥♥
     
  
مرد

 
نکته جالب اینه که الان جوونای ایرانی بیشتر از اون چیزی که مسئولان خودشون رو بشناسن امثال فریدون رو می شناسن و بهش تعصب دارن.
     
  
مرد

 
در گوشه این اتاق تاریک -- یک باغ نشسته‌ است بیدار
از دوست ندیده جز مذلت -- از غیر کشیده رنج بسیار
در ریشه هر گیاه سبزش -- انبوه کسالت است و دیوار
بر بام بلند ابرهایش -- خورشید نمی‌شود پدیدار
هر ثانیه اش هزار سال است -- در فاصله نگاه و دیدار
این باغ منم که خسته از خویش -- در خویش خزیده‌ام دوصد بار
عشق است که می‌دهد خزانم -- عشق است که می‌کند گرفتار...
.......

یادش گرامی ...
Amirruhsal
     
  
زن

 
سلام بر فریدون فرخزاد ! سلام بر مردی که فروغش هرگز غروب نخواهد کرد . سلام بر طلوعی که همیشه پس از طلوعی دیگرست . سلام بر سپیده ای که شب را ندیده است .. مهتاب را ندیده است وقتی که خورشید وجودش در تمام لحظات بر تمامی جهان می تابد کسی شب را باور ندارد و بر تاریکی می خندد . تولدت مبارک ! ای آن که به دنیا آمده ای تا همیشه زنده بمانی و برای زندگان زندگانی را فریاد بزنی .. بر سر سلطان نمای بیداد .. داد بزنی . فریاد تو خاموش نگردیده .. صدای تو همیشه ماندگار خواهد بود ..آن چنان که صدای آزادی و عدالت و حقیقت ماندگاراست . تولدت مبارک ای مرد لبخند های تلخ که با زبانت سرشیطان را بریده ای اما فرزندش قد علم کرده است .. شیطان زادگان بدانند که شمشیر بران حقیقت و شجاعت وقتی که سر شیطان را ببرد تیز تر و تیز تر خواهد شد و تو فراموش نخواهی شد آن چنان که آفتاب از یاد نمی رود .. تولدت مبارک .. ای آن که نفسهای گرم تو به خورشید زندگی دوباره ای می بخشد . تولدت مبارک ! ای ازجان گذشته ای که ندانستم کیستی ..دیر دانستم که کیستی اما نفسهای گرمت .. صدای ماندگارت آزادی را بر فراز سرزمین اهورایی آریایی ایران می رقصاند تا فرودگاه دلهایمان را پذیرای آن سازیم.. چشمانت را بسته ای اما می دانم که هرگز نخواهی خفت و تا خفتگان بیدار نگردند به آرامش نخواهی رسید . تولدت مبارک !... ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 8 از 10:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  پسین » 
مناسبتها

Freydoon Farokhzad | فریدون فرخزاد


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA