انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
فرهنگ و هنر
  
صفحه  صفحه 5 از 5:  « پیشین  1  2  3  4  5

تاریخ مسیحیت


مرد

 



علل پیدایش نهضت پروتستان در مسیحیت



۱ . كارنامه ى سیاه كلیساى كاتولیك

عملكرد كلیساى كاتولیك و دستگاه پاپى در قرون وسطى، برگ بسیار سیاهى در تاریخ مسیحیت است، به گونه اى كه امروزه كم تر كسى از مسیحیان فرهیخته، اعمال كلیساى این دوره را تأیید مى كند. عمل این دوره از كلیساى غرب به گونه اى است كه بسیارى از محققان، همه ى گرایش هاى غیردینى و ضددینى دوره هاى بعد را عكس العملى نسبت به آن مى دانند. ذیلاً برخى از تخلفات كلیساى قرون وسطى عبارتند از:

الف) فساد مالى
كلیسا به صورت هاى مختلف اموال، زمین ها و املاك گسترده اى به دست آورد و این اموال فراوان و نیز طریقه ى كسب آنها باعث فساد لجام گسیخته ى دربار پاپ، كلیسا و كارگزاران آن شد. ویل دورانت مى نویسد: خدّام كلیسا چون به امور دنیوى آلوده شدند، اغلب مانند عمّال حكومت هاى معاصر، پست و پولكى شدند... دادگاه هاى كشورى در برابر فریبایى پول به نحو رسوایى رام مى شدند; البته انتخاب شدن هیچ پاپى از لحاظ دادن رشوه، به پاى انتخاب شدن «شارل پنجم» به امپراطورى نرسید.

هر حرامى را مى شد حلال كرد و از هر جرم و حتى گناهى، مى شد برائت حاصل كرد، به شرط آن كه انگیزه ى كافى ارائه مى شد. «آنئا سیلویو» پیش از آن كه به مسند پاپى نشیند، نوشت: «در رم همه چیز فروختنى بود و هیچ چیز را بدون پول نمى شد به دست آورد. »

یك نسل بعد، «راهب ساوونا رولا»، با اهانتى اغراق آمیز، كلیساى رم را «فاحشه اى» خواند كه الطاف خویش را به پول مى فروشد!! بعد از یك نسل دیگر «آراسموس» خاطر نشان كرد: «بى شرمى دربار پاپ به اوج خود رسیده است. لودویك فون پاستور مى نویسد: فساد عمیقى بر تمام كارمندان دستگاه پاپى حكم فرما بود... مقدار غیر متعارف انعام ها و رشوه هایى كه مطالبه مى شد از اندازه بیرون بود.

به علاوه، مأموران از هر جانب به تحریف و حتى جعل اسناد مى پرداختند. از این رو شگفت نیست اگر از تمام نقاط دنیاى مسیحیت فریاد «اعتراض» نسبت به فساد و رشوه ستانى كارمندان دستگاه پاپى به آسمان بلند است. در كلیساى قرن پانزدهم جایى براى تجلّى سجیّه و فضیلت فقر نبود، از مبلغ ناقابلى كه براى احراز مقام كشیشى پرداخت مى شد، تا پول هاى هنگفتى كه كاردینال ها براى ترفیع خود مى دادند.

یكى از راه هاى پول اندوزى پاپ ها عبارت بود از فروش ادارات وابسته به كلیسا... «الكساندر ششم» 80 اداره ى جدید تأسیس كرد و از هر یك از اشخاصى كه بر رأس آن ادارات منصوب كرد، 760 دوكات (19000 دلار) دریافت داشت. «یولیوس دوم» كالج یا دفترخانه اى كه 101 دبیر داشت ایجاد كرد و روى هم رفته از فروش مناصب آن 74000 دوكات استفاده برد... به نظر لوتر فاسدترین نوع خرید و فروش مقامات كلیسایى همین بود.

ب) فساد اخلاقى روحانیان

فساد اخلاقى كلیسا در قرون وسطى آزاردهنده تر از فساد مالى بود و روحانیان و راهبان مسیحى به نحو شرم آورى از تقوا و پرهیزكارى دست كشیده بودند. هزاران تن از راهبان و فرایارهاى مسیحى كه ثروت اشتراكى شان آنها را از رنج بدنى آسوده ساخته بود، خدمات مذهبى را به غفلت سپردند، از چهاردیوارى دیرهایشان قدم بیرون نهادند و به سرگرمى و باده نوشى در مى خانه ها پرداختند.

جان برو میار راهبى از فرقه ى «دومینیكیان»درباره ى فرایارهاى هم مسلكش چنین مى گوید: آنان كه بایستى بینوایان را پدر باشند... بر غذاهاى لذیذ حریص شده اند و از خواب نوشین تلذّذ مى جویند... عده ى بسیار معدودى با منّت فراوان، در سر نماز صبحگاهى و یا مراسم قداس حاضر مى شوند... همه شان در شكم بارگى و باده خوارى ـ اگر نگوییم در ناپاكى ـ غرق شده اند; از این رو اكنون مجامعِ راهبان را فاحشه خانه ى مردمان هرزه و محل بازیگران مى نامند.

ج) فروش آمرزش نامه

فروش آمرزش نامه چنان نارضایتى و انزجارى را پدید آورد كه سرانجام چون جرقه اى، آتش اصلاح دینى را برافروخت. به واسطه ى قدرتى كه مسیح به پطرس و پطرس به پاپ ها و روحانیون داده بود، روحانیان صلاحیت داشتند كه جرایم كسانى را كه به گناه خود اعتراف مى كنند، با تعیین كفاره اى، ببخشند.

رئیس وقت دانشگاه آكسفورد (سال 1450 م) شكایت كرد كه: امروز گناهكاران مى گویند من پروایى ندارم كه در برابر خداوند چقدر كار زشت مى كنم، زیرا با اعتراف و طلب آمرزش و خرید آمرزش نامه ى پاپ از تمام گناهان پاك مى شوم. با تلقین اصل اعتقادى فوق، رفته رفته كفاره گرفتن به معامله اى پردرآمد براى كلیسا تبدیل شد و تشكیلات كلیسا به بزرگ ترین سرمایه دار جهان مبدّل گشت، به ویژه براى دولت مردان هر جنایتى قابل معامله شد. در آلمان این سخن دهان به دهان مى گشت كه: تا سكه در صندوق انداخته مى شود روح از برزخ آزاد مى گردد.

د) تفتیش عقاید، مجازات و شكنجه مخالفان


صفحه ى دیگرى از پرونده ى سیاه كلیساى قرون وسطى مربوط به تفتیش عقاید و نابودى و شكنجه ى متهمان به مخالفت با كلیساست. در اواخر قرن دوازدهم، كلیسا اصل جدیدى را وارد قوانین عمومى اروپا كرد و آن این كه «هر پادشاه تاج خود را به شرط از بین بردن كفر و الحاد در خطه ى خود به دست مى آورد. براى ریشه كن كردن كفر لازم بود كه آن را در مخفى ترین پناهگاه هایشان نیز تجسّس كنند.

دستگاه جستوجو و كشف بى دینان كه به «اداره تفتیش عقاید» معروف شده بود، در سال 1233 م به دست «پاپ گرگوار نهم» ایجاد شد و در سال 1252 م با فرمان «اینوسان چهارم»، كه دستگاه تعقیب و شكنجه را جزء لاینفك سازمان اجتماعى هر شهر و كشورى مى دانست، كاملاً مستقر شد. اداره ى تفتیش عقاید بیش از همه جا در اسپانیا موفقیت حاصل كرد. یكى از مؤثرترین وسایل براى از بین بردن كفار، «فرمان ایمان» بود كه به موجب آن همه ى مردم در خدمت اداره ى تفتیش عقاید قرار مى گرفتند. به موجب این فرمان، جاسوسى و خبرچینى در زمره ى وظایف عمده ى مذهبى درآمد.

داورى در مورد متهم، با توقیف وى و تمام اموالش آغاز مى شد و متهم را در زندان انفرادى و در غل و زنجیر نگه مى داشتند. اتهام هاى بى نام و نشان و نامه هاى گمنام نیز براى به محاكمه كشیدن افراد كفایت مى كرد و حتى كلیسا مردم را تشویق به متهم ساختن اقوام، پدر، مادر، فرزند و همسر مى كرد. اگر كسى نزدیكانش را لو نمى داد، خود متهم مى شد. از دوران پاپ «اینوسنس چهارم»، در دادگاه هاى تفتیش، شكنجه رسمیت یافت.

در این ادوار انواع وسایل شكنجه ابداع و ساخته شد. انگشت شكن، منگنه، صندلى شكنجه، ساق شكن، میز كشش، چرخ كشش، نردبان شكنجه، چكمه ى اسپانیولى و وزنه از ادوات معمولى شكنجه گاه ها بود. در مجمع «ریمز» توسل به «اردئال» كه عبارت بود از آزمایش به وسیله سوزاندن بدن با سرب داغ یا پولاد سرخ، نیز مشروع شد. طبق قوانینى كه وضع شد، تمام اموال محكومان را مصادره و وارثان او را به كلّى از ارث محروم مى كردند.

اعقاب این محكومان تا دو نسل فاقد شرایط لازم براى دریافت هر مقامى اعلام مى شدند، مگر آن كه با خیانت به اقوام خود یا ارائه ى رافضیان دیگرى، ارادت خود را به كلیسا اثبات كنند. اموال محكومان بین مفتّشین و مقامات دولتى به تساوى تقسیم مى شد.

۲ . عوامل اجتماعى و اقتصادى و سیاسى بروز نهضت پروتستان


اوضاع اسف بار قرون وسطى و فساد كلیسا باعث عقب ماندگى و ضعف همه جانبه اى شده بود ولى عوامل مختلف فكرى، سیاسى و اقتصادى، دست به دست هم داد و موجب ظهور یك خیزش شد. «لسلى دانستن» در مورد عوامل فوق مى نویسد: هنگامى كه زندگى اقتصادى تغییر كرد و تجارت خارجى در شهرهاى اروپاى شمالى تمركز یافت، نه تنها ثروت را بلكه طبقه ى جدیدى از مردم را به وجود آورد كه مى خواستند زندگى خود را مستقل از حمایت دیگران اداره كنند. از نظر سیاسى، امپراطورى به دولت ها و ملت هایى تجزیه شد كه مدعى حقّ استقلال بودند و كم كم نظم سیاسى جدیدى به وجود آمد كه مردم آن را مطلوب یافتند، و این باعث فروپاشى تدریجى فئودالیسم قرون وسطى شد.

ظهور طبقات جدید مردم و ارتباطات جدید نیاز به نظم جدید را آشكار مى ساخت: بردگان شهروند شدند و شهروندان استقلال یافتند و انسان هاى مستقل اختیار عمل را به دست آوردند. اشراف حاكم شدند و حاكمان با درك نیاز به تماس با شهروندان، مجالس شورا و پارلمان ها و نهادهاى نمایندگى مشابه دیگرى تشكیل دادند.

به نظر این نویسنده علت اصلى عقب ماندگى ها این بود كه انسان در هیچ یك از ابعاد زندگى اش استقلال و، در نتیجه، مسئولیت نداشت و همین تحول روحى او، باعث پیدایش عصر جدید شد. انسانى كه احساس كرد مى تواند و باید مانند یك شخص مستقل و مسئول باشد، نمى توانست فشار خفقان آور كلیساى كاتولیك را تحمل كند. سپس مى نویسد: پس ما باید شروع عصر جدید را نتیجه ى حركتى در روح انسان بدانیم.

انسان از خود استقلالى نداشت، ارتباطش با حقیقت مستقیم نبود... اما هنگامى كه روح انسانى آگاهى خود را به عنوان یك شخص اظهار كرد، بر خود حاكم شد.. .. زندگى سیاسى انسان را در نظر بگیرید، زمانى مردم بدون چون و چرا حاكمیت پادشاهان و اربابان را مى پذیرفتند و هرگونه برخوردى را تحمل مى كردند، حتى اگر از سرنوشت خود ناراضى بودند، آن را «مقدّر» خود دانسته، آن را مى پذیرفتند.

اما هنگامى كه انسان ها خود را یك «شخص» دانستند، بر ضد شرایط زندگى خود قیام كردند و با گذشت زمان نظم سیاسى موجود را از بین بردند و نظم جدیدى كه در آن به عنوان یك «شخص» شناخته مى شدند، به وجود آوردند. البته اصلاح دینى در انگلستان بیشتر نتیجه ى حوادث سیاسى بود; به این ترتیب كه «هنرى هشتم» پادشاه انگلستان تصمیم به طلاق همسر خود، «كاترین»، و ازدواج مجدد گرفت، ولى پاپ این عمل را تأیید نكرد، بلكه به او اخطار كرد كه در صورت ازدواج مجدّد مورد طعن و تكفیر قرار خواهد گرفت.

لكن هنرى هشتم كه با طلاق دادن كاترین خود را در معرض تكفیر شدن و طرد از كلیسا قرار داده بود، تصمیم گرفت براى مقابله با خطر فوق با اقداماتى، سیطره ى سیاسى و دینى خود را بر انگلستان رسمیت بخشد. در سال 1534 م. مجموعه اى از قوانین وضع شد: «قانون جانشینى» اعلام كرد كه تاج پادشاهى متعلق به فرزندان «هنرى» خواهد بود; «قانون سیادت» اعلام داشت كه هنرى، «راهب عالى» كلیساى انگلستان است; بر اساس «قانون خیانت»، انكار تفوّق هنرى، نوعى خیانت، و مجازات آن اعدام بود. با احساس خطرى كه هنرى از هجوم كشورهاى كاتولیك داشت، به منظور تأمین امنیت، قراردادهایى با لوترى هاى آلمان امضا كرد و همین باعث شد كه اندیشه هاى لوتر به تدریج در دستورالعمل هاى دین رسمى راه یابد.


ﻋﻴﺐ ﻧﺪﺍره ﻛﻪ " ﺗﻨﻬﺎیی "
ﺧﺪاﻡ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ. . .
     
  
مرد

 



چگونگی پیدایش مذهب کاتولیک در مسیحیت



امروزه مهمترین و بزرگترین مذهب مسیحى، مذهب كاتولیك است كه پاپ پیشواى آن است كاتولیك در لغت یونانى به معناى عمومى است و كلیساى كاتولیك به این معنا شامل كلیه شعب دین مسیح مى باشد؛ در حالى كه تنها براى كلیساى روم كه تحت ریاست عالیه پاپ قرار دارد، بكار مى رود. واژه كاتولیك نخستین بار در سال 160 میلادى به كار رفت تا كلیساى عمومى مسیحیان را از بعضى شعب آن كه تازه تاءسیس گردیده بود، تشخیص دهند.

و در سال 434 میلادى اصل ذیل براى مذهب كاتولیك اتخاذ گردید: اساس كلیساى كاتولیك عبارت است از: عمومیت، قدمت، الفت و اتحاد. كاتولیك ها جمله فوق را همیشه به خود نسبت مى دهند. .این فرقه بسیار قدیم است و تاریخ آن به عصر حواریون، یعنى حدود 2000 سال پیش مى رسد. كاتولیك یك رهبر دارند كه پاپ (POPE یعنى پدر) نامیده مى شود.

از آغاز نشر دعوت رسولان حضرت عیسى (ع )، تدریجا پنج كانون بزرگ مسیحیت در اورشلیم، اسكندریه، انطاكیه، قسطنطنیه و رم به وجود آمد. از آنجا كه شالوده كلیساى روم به دست پطرس نهاده شد و پولس ‍ براى مدتى معلم و رهبر آن بود، آن كلیسا خود را از سایر كلیساها برتر مى دید، و تفوق آن بر سایر كلیساهاى مسیحى تدریجا مسلم شد.

اسقف اعظم آن كلیساها از روى تعظیم پاپ (پا پاس ) خوانده مى شد و در مرافعات و اختلافات بین كلیساها از راءى و فتواى وى پیروى مى شد. قبل از انتقال قطعى تختگاه امپراطورى به بیزانس، هنگامى كه اسقفهاى پنج مركز فوق پاتریك (پاتریارك ) خوانده مى شدند، اسقف رم این لقب را نپذیرفت و همان عنوان پاپ را براى خود كافى دانست و آن را مایه امتیاز شمرد.واژه «كاتولیك » (Catholic) در زبان یونانى به معناى جامع است.

روحانیون كاتولیك معتقدند: كلیساى آنها نماینده حقیقى كلیساى مسیح است و براى خود تنها اتحاد عقیده و آداب مذهبى و تقدس و روحانیت و قدمت و ولایت را قائل اند. پاپ در راءس كلیساى كاتولیك قرار گرفته است و براى معاونت او هیاءت هاى مختلف، از روحانیون درجه اول معین مى شوند، و خود پاپ هم از بین آنها براى تمام عمر انتخاب مى شود. به عقیده كاتولیك ها، عیساى مسیح انجمن مرئى را كه عبارت از همین كلیسا است، تاءسیس كرده است.

و پاپ جانشین پطرس مقدس است. كلیسا را آنها مركز روحانى حقیقى مى دانند كه در كتب مقدسه مسیحیان مندرج است .كاتولیك ها به تظاهر و رعایت آداب مذهب اهمیت فراوان مى دهند و قوانین مذهب را در تمام كلیساهاى خود یكنواخت كرده اند. در قرون وسطى نفوذ كلیسا و مذهب كاتولیك پدر مردم را درآورد. مذهب آنان را هزار سال عقب انداخت و به دوران توحش و تاریكى عصر حجر كشاند.

ولایت مطلقه پاپ به عنوان جانشین خداى پدر و خداى پسر استبداد مذهبى و دیكتاتورى دینى را كه سیاه ترین و مخرب ترین استبدادهاى سیاسى - نظامى در تاریخ بشر است، برقرار كرد. روحانیون كاتولیك تمام مصادر امور اجتماعى و سیاسى و هنرى و.. را قبضه كردند؛ و عوام پرورى هزار سال سیاه ادامه یافت. حكومت روحانیون بر بخش وسیعى از جهان مسیحیت و ممالك دیگر استعدادها را خشكاند و مغزها را سوزاند و هر صدائى را در سینه خفه كرد.حال آن كه مسیحیت در ابتدا یك امر روحى و مذهبى بود و پیروان اولیه و شاگردان و حواریون عیسى مى كوشیدند تا جامعه غرق در ابتذال و فساد را اصلاح كنند و مردم را به اتحاد و تعاون دعوت نمایند.

قبل از قدرت، روحانیون شعار آزادى و صلاح و رستگارى سر مى دادند و مقامات روحانى یعنى كشیش ها و اسقف ها در قلوب مردم جاى داشتند. اما پس از رسیدن به قدرت، همه قول و قرارها را از یاد بردند و قصابى راه انداختند، روى دژخیمان تاریخ و هر چه قیصر و خسرو و.. بود را سفید كردند و مردم را از معنویت و خدا و معاد بیزار كردند.

اما این تجربه سیاه یعنى حكومت دینى و مذهبى براى مردم اروپا درس ‍ خوبى شد و به آنان آموخت كه به بساط روحانیون مسیحى پایان دهند و دكان دین فروشى و بهشت فروشى و عوام سازى آنان را براى همیشه تاریخ ببندند. رنسانس اروپا نقطه تحول بزرگ تاریخى بود كه پاپ را در واتیكان محصور كرد و انسان را از قید سلطه سیاه دینى آزاد ساخت. وجوه مثبت تمدن و فرهنگ غرب در علم و صنعت و.. محصول اولیه این رنسانس است، و وجوه منفى و مبتذل آن محصول استعمار و امپریالیزم مسلط جهانى است .پیروان مذهب كاتولیك در جهان در حدود 425 میلیون نفر مى باشند.

و پاپ در واتیكان رهبر آنان مى باشد. پاپ در آن چهره دیوارى محصور براى خود بر عوام مسیحى سلطنت مى كند. دستگاه عوام پرورى پاپ در سراسر دنیا فعال است. كاتولیك ها خیال مى كنند كه پاپ ضامن تأمین سعادت ابدى عیسویان است. متاءسفانه جامعه كاتولیك كه تحت استحمار این روحانى عظیم القدر است، وى را معصوم و مصون از خطا مى داند و فرمان او را مطاع مى داند. پاپ گاهى هوس مى كند و شوراى عالى مذهبى تشكیل مى دهد و براى تبادل نظر از تمام اسقف هاى كاتولیك دعوت مى كند. آخرین مجمع عال اساقفه در سال 1870 میلادى تشكیل شد. در سال 1962 م نیز این كنكره تجدید شد.

عقاید، مراسم مذهبى، اصول اساسی كاتولیك ها

مراسم مذهبى كاتولیك ها؛ خطبه و ادعیه و نماز به زبان لاتین و گاه به زبان بومى خوانده مى شود.
مهمترین مساءله، شیوه تبدیل عناصر موجود در نان و شراب به گوشت و خون عیسى خوانده مى شود.

۱ . تعمید ۲ . قربانى ۳ . توبه ۴ . اعتراف ۵ . تناول ۶ . ازدواج ۷ . مسح بیماران در حال مرگ

شرح این شعائر به قرار ذیل است:

۱ . تعمید و نامگذارى؛ این رسم مخصوص كودكانى است كه پدر و مادر آنها مسیحى اند. پس از تعمید، كشیش از خداوند حمایت كودك را مى خواهد و براى او نامى انتخاب مى كند.

۲ . تأیید میثاق؛ كسانى كه در كودكى تعمید یافته اند، چون به سن بلوغ برسند، نزد كشیش مى روند و میثاق خود را تأیید مى كنند و به ایمان قلبى خود اعتراف مى نمایند.

۳ . عشاء ربانى؛ این رسم همان تقدیس نان و شرابى است كه عیسى در شب آخر حیات خود تناول كرد.

۴ . توبه و اقرار به گناهان؛ مسیحیان كاتولیك طى تشریفاتى به گناهان خود اعتراف كرده و از معاصى خود توبه مى كنند، ولى این رسم در نزد پروتستانها معمول نیست.

۵ . ازدواج؛ مراسم ازدواج مرد و زن مسیحى باید طبق تشریفات در كلیسا و با حضور كشیش انجام گیرد.

۶ . سازمان روحانى كلیسا؛ از مقام پاپ و كاردینالهاى او گرفته تا پائین ترین مرتبه روحانى، باید مورد احترام و قبول یك مسیحى كاتولیك باشد.

۷ . مسیح محتضر؛ یك كاتولیك باید بیمار در حال جان دادن را با روغن زیتون مقدس تدهین كند و كشیش بر او دعائى مخصوص ‍ مى خواند.

مسیحیان در مقام نیایش با عباراتى كه از زبان عیسى در انجیل آمده است، به نیایش پدر آسمانى خود مى پردازند: اى پدر ما كه در آسمان هستى، كه نام تو مقدس باد و ملكوت تو، بیاید اراده تو چنانكه در آسمان است، در زمین هم حكم فرما باشد. امروز نان كفاف ما را بده، قصور ما را ببخش، همچنان كه ما قصور دیگران را درباره خود مى بخشیم.

ما را هرگز به كارهاى ناروا مكشان، ولى ما را از تبهكاران رهائى بخش، زیرا فرمان روائى و قدرت و پیروزى براى ابد از آن تو است. آمین. قشرى گرائى مذهب كاتولیك باعث پیدایش فرقه پروتستان یعنى اعتراضیون یا متعرضین گردید و سیادت پاپ و بسیارى از اصول و احكام كاتولیك ها زیر سوال رفت.

این اعتراض و بیدارى به میان پیروان مذهب كاتولیك راه یافت و سرانجام پاپ را وادار به اصلاحات كرد. پاپ با هر گونه اصلاحاتى ذاتا مخالف بود ولى شارل پنجم امپراطور وقت كه میل داشت میان مسیحیان وحدتى برقرار شود، پاپ را وادار به انجام اصلاحاتى كرد. براى این منظور در سال 1545 میلادى در شهر ترنت شورائى تشكیل گردید و به مدت 18 سال به كار ادامه داد و سرانجام نتیجه كار خود را در پنج اصل زیر اعلام كرد:

۱ . اخبار و سنن كاتولیك برابر و هم وزن كتب مقدسه است و منبع حقیقت و سرچشمه اختیارات روحانى مى باشد.
۲ . كتاب مقدس عبارت است از نسخه لاتینى آن
۳ . ترجمه آن از لاتین به زبانهاى دیگر، حق انحصارى كلیساى كاتولیك است.
۴ . مقدسات سبعه همان است كه كلیسا در قرون وسطى رسما پذیرفته است.
۵ . نجات و رستگارى تنها بستگى به ایمان دارد؛ ولى ایمان عامل حصول آن نیست و اعمال صالحه مستوجب عفو و غفران الهى نیست.

ﻋﻴﺐ ﻧﺪﺍره ﻛﻪ " ﺗﻨﻬﺎیی "
ﺧﺪاﻡ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ. . .
     
  
مرد

 



دیدگاههای عهد جدید در مورد عیسی (ع)


مسیحیان اولیه در وجود حضرت عیسی (ع)، انسانی را می­دیدند که تولد یافته و پس از مدتی زندگی کردن وفات یافته بود. او تا آخر حیات خویش یک موجود انسانی باقی مانده بود، اما انسانی که خداوند به عنوان پسر خویش پذیرفته بود.40 این اعتقاد در عهد جدید، انجیل مرقس و کتاب اعمال رسولان، انعکاس یافته است. پولس رسول، در رساله دوم خویش به فیلّپیان، برای عیسی (ع) به عنوان مسیح یک هستی قبل از دنیا قایل می شود.

مطابق این نظر، عیسی مسیح (ع) موجودی الهی بود که از ابتدای زمان، حیاتی روحانی و الهی داشت، اما وقتی به صورت یک انسان درآمد، خود را از آن صفات و قدرتهای الهی خالی نمود.همچنین انجیل یوحناء درداخلِ خودِ مجموعةِ عهدِ جدید، نیز دیدگاهی مشابه با این نظریه پولس رسول در مورد حیات ازلی عیسی (ع) اتخاذ می کند، اما اظهار می دارد که این جنبه الوهیت حضرت عیسی (ع) در تجسیم و تمثّل وی به صورت یک انسان، قربانی نگردید.

مفهومی که پولس رسول در رساله به فیلپیان، با ب 2، آیه 7 ارائه داده به عنوان روش برخورد «خلع الوهیت توسط حضرت عیسی مسیح» شناخته می شود (از ریشه یونانی kenosis به معنای خود را خالی کردن)، چرا که در متن رساله پولس می خوانیم که: «لیکن خود را خالی کرده صورت غلام را پذیرفت.» روش برخورد یوحنا به نام روش «لوگوس»41 (کلمه) شناخته می شود (که از همان واژه یونانی لوگوس به معنای کلمه است)، چون در انجیل یوحنا، باب 1، آیه 14 می­خوانیم که :«وکلمه جسم گردید و میان ما ساکن شد». این نظریات عرضه کننده آنچه مسیحیان به نام «مسیح شناسی»42 می خوانند می باشد. بدین معنی که مبحث «مسیح شناسی» عبارت است از اصول عقاید و نظریات در مورد شخص حضرت عیسی (ع) و کارهای وی. در این بحث تلاش می شود تا معنای «مسیح» روشن شده و نسبت یا ربط وی با خداوند نیز تبیین گردد.

سه مکتب مسیح شناسی در عهد جدید به چشم می­خورند که در پایان قرن اول میلادی برای جوامع مسیحی آن روز شناخته شده بودند؛ اما یک سلسله سئوالات بدون پاسخ مانده بود. مسیحیان می پنداشتند که حضرت مسیح (ع) وجودی الهی و روحانی بوده است، اما اینکه نسبت وجودی وی با خدای واحد چه بوده هنوز روشن نشده بود و از طرف دیگر، وی موجودی انسانی و دارای صفات بشری دانسته می شد، اما در این مورد هم رابطه و نسبت وی با سایر انسانها مشخص نبود. سئوال کلی دیگری هم که در مورد نسبت کلی همه انسانها با خداوند وجود داشت هنوز پاسخ داده نشده بود.

مسیحیان از همان ابتدا معتقد بودند که حضرت عیسی (ع) نسبت خاصی با خداوند داشت. علاوه براین، تجربه عید گلریزان(نزول روح القدس برحواریون عیسی (ع) و نیز عید یادگاری نزول تورات درطور سینا) آنان را متقاعد ساخته بود که یک جور نیروی خاص، که به نوبه خود به نحوی با خداوند و مسیح ارتباط و نسبت داشت، در میان آنان وجود داشت. ایشان می خواستند به نحوی بین خداوند؛ حضرت عیسی (ع) و این قدرت روحانی ارتباط برقرار کرده و با وجود این، موحد باقی بمانند.

اما چنین ارتباط و هدفی چگونه قابل تحصیل بود؟ اگر حضرت عیسی هم موجودی الهی و هم موجودی انسانی بود، این مطلب چگونه تحقق می یافت؟ آیا وی مخلوقی شبیه به حوریان دریایی43 افسانه ای یونان بود؟ آیا وی وجود چند چهره ای بود که هر لحظه به شکلی در می آمد؟ آیا وی چهره ای عِلوی بود که تنها در ظاهر الوهی یا انسانی به نظر می رسید؟ آیا، مطابق اشارات و نشانه های عهد جدید، وی یک شخص بود یا دو نفر؟ اگر اینکه یک شخص بود، در این صورت این دو چیز (انسان بودن و الهی بودن) چگونه باهم جمع می شد؟ پاسخ به این قبیل پرسشها، برای مسیحیان قرون و اعصار بعدی گذاشته شده بود و افکار و اندیشه هایی که بعدها در تدارک پاسخ به این سئوالات استخدام گردید، در اثر دو قرن فکر و ممارست به دست آمد.


ﻋﻴﺐ ﻧﺪﺍره ﻛﻪ " ﺗﻨﻬﺎیی "
ﺧﺪاﻡ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ. . .
     
  
مرد

 



متون مقدس دین مسیحی


برای مسیحیان اولیه، متون مقدس یهودیت از اعتبار و اقتداری شرعی برخورار بود. در زمان حیات حضرت عیسی (ع) کتاب تورات وکتب پیامبران در عهد عتیق به عنوان متون مقدس قلمداد می شدند، اما هیچ قانون نهایی، یا فهرست معتبر، از متون مقدس عبرانی وجود نداشت تا اینکه که در حدود سالهای 90 میلادی، شورای جابنه،32 تعداد سی و نه کتاب را به عنوان مجموعه کتب مقدس برگزید. قبل از این تاریخ، تعداد دوازده کتاب دیگر هم وجود داشتند که از ناحیه یهودیان و مسیحیان اولیه، به طوری یکسان، اختصاصاً محترم و مکرم شمرده می شدند، اما بالمآل از مجموعه متون قانونی (شرعی) یهودی مستثنی گردیدند. هر چندکه مسیحیان اولیه به احترام خود نسبت به این کتب ادامه دادند.

کمی پس از مرگ حضرت عیسی (ع) پیروانش شروع به نوشتن کردند و آثار مسیحی، در این شکل نخستین خود، بسیار عملی و از لحاظ ماهیت دقیق بود. این آثار شامل رسائل و یا نامه­هایی بودند. نامه­های پولس رسول اولین نوشته های عهد جدید را تشیکل می­دهند،که یکی از متون مقدس بنیادین مسیحیت محسوب می شود.
درخلال قرن اول میلادی، زمانی تعدادی نامه­های پولس رسول را به عنوان مجموعه کامل از قوانین و مقررات مسیحی جمع­آروی نموده و بدون شک به عنوان یک مجموعه واحد دست به دست می­گرداندند.

صاحبنظران متون مسیحی بر این فرضند که پس از رحلت پولس رسول، شرح زندگانی وی به قلم شده و بعدها در کتاب اعمال رسولان عهد جدید واردگردیده است؛ هر چند که از این موضوع که آیا شرح مختصر زندگی وی قبل و یا بعد از جمع­آوری نامه­های او صورت گرفته است؟ هنوز دقیقاً معیّن نمی­باشد. به هر صورت، روشن است که بیوگرافی به دست داده شده در کتاب اعمال رسولان همواره با آنچه پولس رسول در نامه هایش راجع به خود می گوید، مطابقت ندارد.

درست در همین ایام، و بلکه چند صباحی قبل از آن، حدیث زندگی، تعالیم و مرگ حضرت عیسی (ع) بین پیروانش به طور شفاهی وجود داشت. این روایات، در آغاز میانه قرن اول میلادی، در اناجیل چهارگانه ثبت و ضبط گردید. هر چهار انجیل عهد جدید مربوط به ثلث آخر قرن اول میلادی می­باشند.

بدین ترتیب، در حدود سالهای پایانی قرن اول میلادی، تعدادی از رسائل، خطبه ها و مواعظ، و نامه های متفرقه مسیحی در گردش بود. چنین به نظر می رسد که جوامع اولیه مسیحی در این زمینه که بخشی از این آثار را انتخاب نمایند کوشش خاصی به عمل نمی آوردند. هر چند که در مورد بعضی از این نوشته ها نوعی احترام به لحاظ داشتن عمومیت- اگر نگوئیم کاملا مدون و مضبوط -وجود داشت؛ بدین صورت که آنها را با احترام و تکریم بیشتری نسبت به بقیه حفظ می­کردند، هر چند که هنوز هیچ کدام از آنها به عنوان یک «متن مقدس» انتخاب نشده و نسبت به بقیه صورت غالب پیدا نکرده بود.

در خلال قرن دوم میلادی عملاً یک دوجین اناجیل گوناگون ظاهر گردید. بسیاری از اناجیل مشکوک و یا مجعولی که بعدها، در قرون آتی، مورد توجه و مراجعه بعضی از مسیحیان قرار گرفت، مربوط به همین دوره از تاریخ مسیحیت است. ظهور این اناجیل مختلف در حدود سالهای 160-130 میلادی ممکن است جامعه مسیحی آن روز را واداشته تا در مورد اعتبار آثار دینی خود دست به انتخاب و تعیین تقدم بزنند.

نیروهای عمده دیگری نیز در قرن دوم بودندکه به این ضرورت انتخاب کمک کردند. نه تنها سیلی از اناجیل و یا سایر آثار مشکوک و جعلی به راه افتاده بود، حرکتهایی نیز وجود داشت که مسیحیان را به ارزیابی تقدمها وامی داشت. به عنوان مثال، حرکت یا نهضت پیروی از مارسیون33 بر این اعتقاد بود که دو خدا وجود دارد، اولی خدایی بدخواه و شریر که در عهد عتیق (یا تورات) الهام گردیده بود و دیگری خدایی خیرخواه ومهربان، خدای پدر، که در عهد جدید (اناجیل) توسط حضرت عیسی (ع) بدان بشارت داده شده بود.

بنابراین، پیروان مارسیون بر این نظر بودند که متون مقدس دین یهود باطل و بی ارزش بوده و از این لحاظ آنها را از مجموعه متون مقدس و معتبر دینی مسیحیت کنار می گذاشتند. تا جایی که می توان با قطعیت اظهار نظر کرد، قانون مارسیونی، مشتمل بر ده نام از پولس رسول و روایتی منقح از انجیل لوقا بود، این اولین متن مدونی بود که مورد استفاده یک گروه مسیحی به عنوان یک متن مقدس معتبر قرار گرفت.


اولین اشاره و مراجعه دقیق به متن قانون عهد جدیدِ موجود، مربوط به سال 367 میلادی و در یک نامه رسمی آتاناسیوس34، اسقف اسکندریه، است. شواریی که در سال 382میلادی در رم برگزار گردید، فهرست کاملی از کتب قانونی (شرعی) نوشته های یهودی و مسیحی را به دست داد. بدین ترتیب، کتاب مقدس مسیحیت که از مجموعه کتب عهد عتیق و عهد جدید تشکیل یافته است، در اواخر قرن چهارم میلادی صورت نهایی و امروز خود را پیدا کرد.

نزد مسیحیان، مجموعة قانونی یا شرعی عهد جدید مورد توافق همگانی است . این مجموعه از بیست وهفت کتاب تشکیل شده است، اما چنین توافق همگانی نسبت به کتب عهد عتیق (قدیم) وجود ندارد. درحالی که تمام مسیحیان آن را نیز بخشی از متن مقدس به حسب می آورند. به خاطر مسائل تاریخی مرتبط با قانونی یا شرعی بودن [کتب مختلف] در داخل دین یهودی، تعداد کتبی که معتبر و قانونی دانسته می شوند، برای هر یک از فرقه های مسیحی متفاوت است.

کتاب مقدس عبرانی، پس از سال 90میلادی، بعضی از کتب خاصی را که مورد تکریم و احترام مسیحیان اولیه بود کنار گذاشت. مسیحیان، بخصوص پس از قرن اول میلادی، از تجربه یونانی کتاب مقدس عبری که به نام ترجمه سبعینی35 خوانده می شد استفاده می کردند. ترجمه مزبور،که در حدود سه قرن پیش از میلاد مسیح فراهم آورده شده بود، شامل بعضی از کتب مقدس بود که بعدها، وقتی مجموعه سی و نه کتاب در عهد عتیق به عنوان مجموعه قانونی و شرعی دین یهود به رسمیت شناخته شد، در بین آنها قرار نگرفت. بنابراین، مسیحیان، تمام کتبی را که در آن مجموعه ترجمه سبعینی گردآوری شده بود برای خود به عنوان کتب قانونی (شرعی) پذیرفتند.

در قرن چهارم میلادی، بسیاری از رهبران مسیحیت در منطقه شرقی جهان مدیترانه، اختلافاتی را که بین نوشته های قانونی کتاب مقدس عبرانی و متن ترجمه سبعینی وجود داشت، متوجه شدند . جرومه ، محقق و صاحب نظر غربی کتاب مقدس یهودی و نصاری در اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم میلادی،که مسئولیت ترجمه عهد عتقیق و عهد جدید به زبان لاتین را بر عهده داشت -که بنام ولگیت36 شهرت دارد - کتبی را که در ترجمه سبعینی موجود بود، اما در کتاب مقدس عبرانی به چشم نمی خورد، تحت عنوان کتاب «مشکوک و مجعول» نامگذاری کرد. وی آنها را در ترجمه لاتینی خود آورد و در نتیجه مسیحیان، روی هم رفته به ا حترام خود بدین کتاب به عنوان متونی شرعی و قانونی ادامه دادند.

مدتها بعد از آن، در قرن شانزدهم میلادی، رهبران اصلاح طلبی که در طول نهضت پروتستان علیه سنن قدیمی مسیحیت درغرب اعتراض و انتقاد می­کردند، موضع جدیدی را مورد این کتب مشکوک و یا مجعول اتخاذ نمودند. آنها قبول سنتی این کتب به عنوان متون مقدس دینی توسط مسیحیان را مردود دانستند و تنها قبول کردند که اینها تعدادی کتب سودمند هستند که برای خواندن مناسب می باشند و بدین ترتیب، مجموعه این کتب غیرمعتبر، درچاپهای عهد عتیق توسط کلیسای کاتولیک روم که مبتنی بر ولگیت (ترجمه لاتینی) می باشد به چشم می خوردند، اما تا این اواخر در بخش عهد عتیق از کتاب مقدسِ گروههایی از مسیحیت که از نهضت پروتستان سرچشمه گرفته ­اند، حذف گردیده بودند، مگر بعضاً به صورت یک بخش جداگانه که بین دو بخش عهدین قرار داده شده است.

درست همان گونه که همه گروههای مسیحی روی تعداد دقیق کتب قانونی در مجموعه عهد عتیق توافق ندارند، به همین ترتیب نیز گروهها و افراد مسیحی روی منزلت کتاب مقدس اختلاف نظر دارند . در نزد بعضی از مسیحیان، کتاب مقدس، سراسر الهام خداوندی است (نظریه الهام تمام و کمال) و از نظر لغوی نیز لفظاً و معناً عین کلماتی است که از ناحیه خداوند تبارک و تعالی آمده است (نظریه عصمت و خالی بودن الفاظ).

نزد ایشان، کتاب مقدس کلمه خدا است که لفظ به لفظ از طریق افرادی که مأمور رساندن این پیام بوده و خود هیچ گونه نقش در آن نداشته اند به ما رسیده است. نزد گروه و یا افراد دیگری از مسیحیان، کتاب مقدس، کلام الهی است که افراد صاحب الهام و بصیرت آن را نوشه­اند و هر گونه نقص یا تضاد در متن کتاب مقدس به منزلت آن به عنوان کلام خداوند و وحی الهی لطمه ای نخواهد زد.

با رشد رشته تحقیق و پژوهش در متون عهد قدیم و عهد جدید در قرن نوزدهم و پخش و توزیع نتایج تحقیقات و تبعات ایشان، ناآرامی هایی در بین مذهبیون ارتودوکس به وجود آمد . علاوه بر این ،کشفهای علمی نیز در تباین آشکارا با اظهارات کتاب مقدس و اعتقادات سنتی مذهبی، نظیر نظریات اسقف اعظم اوشر37 در قرن هفدهم که از ناحیه بسیاری از مومنین مسیحی مورد پیروی واقع شده است، بود.

اعتقاد اوشر بر این بود که دنیا در سال 4004 قبل از میلاد، در ماه اکتبر،به وجود آمده است؛ درحالی که کارهای لییل38 در زمین شناسی و داروین در بیولوژی در قرن نوزدهم با نشان دادن اینکه کره زمین بسیار بسیار قدیمی تر از این حرفهاست و اشکال زندگی بر روی آن نیز به هزاران هزار سال قبل بر می­گردد، پایه های این اعتقاد را سست کردند.

ناراحتی و یأس مؤمنین متعصب مسیحی، که بر این اعتقاد بودند که حقیقت کتاب مقدس بر دقت تاریخی داستانهای آن مبتنی بود، از این دستاوردهای جدید علمی تا حدی بود که مردان حساس و هوشمندی نظیر هنرمند مشهور جان راسکین39 در انگلستان را به این اظهار تأسف وا می داشت که:

«اگر این زمین شناسان مرا راحت می گذاشتند اوضاعم بسیار خوب می شد، اما آن پتکهای ناگوار و دهشتناک! من صدای چلنگ چلنگ آنهارا در پایان هریک از اصوات آیات کتاب مقدس می شنوم.»

بدین ترتیب، نظریه خلقت آن گونه که به طور سنتی از ناحیه بسیاری از مسیحیان سنتگرا پذیرفته شده بود، مورد حمله و هجوم علم قرارگرفته و بی ثباتی حاصل از آن بسیاری از مؤمنین را وادار ساخت تا نظریات خود در مورد فاقد اشتباه یا غلط بودن الفاظ کتاب مقدس را تغییر دهند.

همچنین، آنچه محققان و صاحبنظران در مورد متن کتاب مقدس انجام می دادند و تحقیقاتی که دراین مورد به عمل می آوردند نیز تا همین درجه تحریک کننده و خشم آفرین بود. یکی از اسقفهای کلیسا انگلیکن افریقا، که سابقه ای در تحصیلات ریاضی داشت، مطالب کتاب مقدس (عهد عتیق) را نقادانه مورد بررسی قرار داده، این طور حساب کرد که برحسب پاره ای مقرراتی که در اسفار پنج گانه یافت می شوند، کشیشان اولیه عبرانی، باید هر کدام روزانه دقیقاً 85 عدد کبوتر را تناول کرده و در هر دقیقه بین 400 تا 1500 گوسفند را قربانی کرده باشند. اسقف مزبور را از منصب خویش بازداشتند، اما تحقیق و تتبع نقّادانه تا حددودی راه خود را باز کرده بود.

امروزه بسیار از مسیحیان، دیگر اعتقادی به عدم و جود اشتباه یا غلط لفظی در کتاب مقدس ندارند و لذا کشفیات جدید علمی و یا بررسی نقادانه کتاب مقدس آرامش آنها را بر هم نمی زند. آنان بر این اعتقادتند که با وجود آن که ایشان باید دیدگاههای خود در مورد ترتیب زمانی وقایع، نظم، و ویژگی ماهوی کتاب مقدس را تغییر دهند، نتایج حاصل از تتبعات علمی و نقادانه به سختی می تواند تأثیری بر مبانی اساسی دینی موجود در کتاب مقدس مسیحیت بر جای گذارد.

تشخیص این مطلب که اناجیل اربعه حاوی مطالب زیادی است که صرفاً جنبه افسانه ای داشته و واقعاً مطالبی صد درصد تاریخی نیست، هیچ از ارزش دینی متن آنها و یامقام و منزلتشان به عنوان یک سلسه موازین نظری، اخلاقی و عملی نمی­کاهد.

در جمع ­بندی می گوییم که کتاب مقدس مسیحیان را باید در کتب عهد قدیم و عهد جدید جستجو نمود. جریان قانونی کردن و مشروعیت بخشیدن به این متون مقدس، جریانی بود که انعکاس دهنده سه قرن تحول تدریجی به شمار می آمد. در حدود اواخر قرن چهارم میلادی، قانون (متن شرعی) متن کتاب مقدس مسیحیت کم و بیش معین گردیده بود.

منهای پاره ای اختلا ف نظرها پیرامون تعداد دقیق کتب معتبر و قانونی در مجموعه عهد عتیق، اجماع عقاید مسیحی بر این استوار است که کتاب مقدس مسیحیت کلام خداوند بوده، جنبه معیاری واصولی دارد و هر اندازه هم که در تفسیر کتاب مقدس اختلاف رأی و نظر وجود داشته باشد، یا هر چقدر که در مورد دقت تاریخی روایات موجود در کتاب مقدس مسیحی تباین و پراکندگی آرا موجود باشد، حداقل در میان همه پیروان حضرت مسیح (ع) این اتفاق نظر وجود دارد که «کتاب مقدس» کلام خداست و از این جهت برای همه اعتقادات و اعمال مسیحی اعتبار و اقتدار شرعی دارد.


ﻋﻴﺐ ﻧﺪﺍره ﻛﻪ " ﺗﻨﻬﺎیی "
ﺧﺪاﻡ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ. . .
     
  
مرد

 



مرگ و رستاخیز عیسی (ع) و اهمیت آنها


عیسی مسیح (ع)، پس از آن که مدت کوتاهی در سرزمین مادری خویش به تعلیم و مداوای مردم مشغول بود به اورشلیم سفر نمود و طبق آنجه روایات مسیحی می­گویند، زمانی که وی در یک راهپیمایی دراماتیک به شهر وارد شد، یک هفته قبل از عید فصح بود و پس از یک سلسله اقدامات چشمگیر در معبد بزرگ شهر و جاهای دیگر که نمایش حضور ایشان در شهر بود، حضرت عیسی (ع) و پیروانش به بیت هانی25 در حومه اورشلیم رفتند.

اقداماتی که وی در زمان عید فصح واطراف آن در بیت المقدس به عمل آورد از دید مقامات مذهبی یهود بسیار شرک آمیز و زشت و نفرت آور جلوه کرده و مقامات رسمی رومی شهر نیز آنها را انقلابی و از لحاظ سیاسی پراهمیت قلمدادکردند و رأی و فتوایی که در اداره­های رسمی علیه حضرت عیسی (ع) به گوش می­رسید این بود که بایست وی را اعدام نمود. لذا فرمان دستگیری وی صادر گردید که در نتیجه، به کمک یکی از حواریونش، او را دستگیر و زندانی ساختند. ابتدا مقامات محلی او را محاکمه کردند و سپس به محضر پونتیوس پیلات آورده شد، فرمانداری که تاریخ روم او را فردی بی ­نهایت دمدی مزاج و ستمگر می شناسد.

عیسی مسیح (ع) در روز جمعه هفته فصح توسط رومیان اعدام گردید. وی به دست و یا به فرمان مقامات یهودی اعدام نشد؛ هر چند که ایشان نیز با وی مخالف بودند. وی را به یک تخته چوب بزرگ که به شکل صلیب بر قطعه چوب دیگری سوار شده بود، میخ کوب کردند؛ و بدین ترتیب، آن حضرت به تدریج و با تحمل درد و رنج فراوان از دنیا رفت.26 این مرگ، خود مقدمه­ای بر یک سلسله حوادث دیگری بود که هنوز در راه بود.

قدیمی­ترین روایتی که در عهد جدید در مورد مرگ حضرت عیسی مسیح (ع) وجود دارد، بدین مضمون است که به اعتقاد حواریون حضرت عیسی (ع)، آن حضرت در روز سوم از مرگ خویش [توسط خداوند تبارک و تعالی] به آسمانها برده شده است:

«زیرا که اول به شما سپردم آنچه نیز یافتم که مسیح بر حسب کتب در را ه گناهان ما مرد. و این که مدفون شد و در روز سیم به حسب کتب برخاست. و اینکه به کیفا (پیتر) ظاهر شد، و بعد از آن به آن دوازده نفر. و بعد از آن به زیاده از پانصد برادر یک بار ظاهر شد که بیشتر از ایشان تا به امروز باقی هستند، اما بعضی خوابیده­اند (مرده­اند). از آن پس به یعقوب ظاهر شد و به جمیع رسولان و آخر از همه بر من مثل طفل سقط شده ظاهر گردید [منظور بر پولس رسول است].» (رساله اول پولس رسول به قرنتیان، باب 15، آیات 8-3)

این روایت، که تقریبا ًدر حدود سالهای 55 میلادی به رشته تحریر درآمده، اهمیتِ در مرکز قرار داشتنِ مرگ و رستاخیز عیسی (ع) در دین مسیحیت را نشان می­دهند. فارغ از اینکه روایات مربوط به رستاخیز و ظهور مجدد حضرت حضرت عیسی (ع) بر تعدادی از پیروان و حواریون خود در عهد جدید تا چه اندازه از نظر تاریخی دقیق و معتبر باشد، به هرحال این مطلب ظرف مدت بیست و پنج سال به یکی از بندهای مهم در اصول اعتقادی مذهب جدید تبدیل گردید. بدین معنی که مبنای یک موعظه یا مژده انجیل را به وجود آورد ، موعظه­ای در مورد مرگ و رستاخیز عیسی (ع) که توسط پیروان وی بیان می­گردد.

مرگ، و ظهورهای مکرر پس از مرگ حضرت عیسی (ع) به پیروانش، تأثیری چشمگیر بر جای گذاشت. همان گونه که در کتاب اعمال رسولان، باب دوم، آیات 36-22 آمده، این واقعه در تاریخ بین اسرائیل تجربه ای تعیین کننده بود:
«پس جمیع خاندان اسرائیل (بنی اسرائیل) یقیناً بدانند که خداوند همین عیسی را که شما مصلوب کردید خدا و مسیح ساخته است.» (کتاب اعمال رسولان، باب دوم، آیه 36)

به همین ترتیب، «رساله پولس رسول به رومیان» نیز اظهار می­دارد که رستاخیز حضرت عیسی (ع) امری اساسی و بنیادین است:

«و عجب روح قدوسیت پسر خدا به قوت معروف گردید، از قیامت مردگان؛ یعنی خداوند ما عیسی مسیح (ع) .» («رساله پولس رسول به رومیان»، باب اول، آیه 4)

درمورد رستاخیز حضرت عیسی (ع) از قبر به اندازه­ای مطلب نوشته شده که می تواند یک کتابخانه نسبتاً بزرگ را پر کند و در طول تاریخ مسیحیت، بسیاری از مسیحیان، عید پاک اول، روز رستاخیز حضرت عیسی (ع) را به عنوان یک واقعه تاریخی پذیرفته­اند. دیگر مسیحیان بخصوص در عصر جدید، واقعه رستاخیز عیسی را به عنوان یک کار سمبولیک و به عنوان تأیید و حمایت خداوند از این شخص [حضرت عیسی مسیح] قلمداد نموده ­اند.

آنچه از متن عهد جدید به وضوح به دست می­آید این مطلب است که برای مسیحیان اولیه، رستاخیز حضرت عیسی (ع) به معنی برگرداندن حضرت عیسی (ع) به یک زندگانی دنیوی- آن گونه که وی قبلاً داشت- نبوده است. و نیز به صورت یک رشته الهامات و مکاشفاتی که تنها به درد اطمینان بخشیدن به حواریون می­خورد که بدانند حضرت عیسی (ع) هنوز زنده بوده و با قدرت روحانی خویش در میان آنان حضور دارد، تفسیر نمی­گردید؛ بلکه، در چشم این مسیحیان روزگار نخستین، این رستاخیز به معنای اعمال قدرت خارق العاده خداوند تبارک و تعالی در بلند کردن فیزیکی و واقعی حضرت عیسی (ع) ازمرگ و بالا بردن او به نزد خدای خویش و مقام منیع روحانی وی بوده است؛ بدین معنی، این اقدام، نوعی پیروزی بر مرگ قلمداد می­شد.

به زودی این اعتقاد رواج پیدا کرد که عیسی مسیح (ع)، با مرگ خویش بر بالای صلیب، به نجات همه ابنای بشر برخاسته بود و در نوشته های اولیه عهد جدید (نظیر «نامه های پولس رسول»)، این واقعه مصلوب شدن و رستاخیز متعاقب آن، شامل انگیزه­ای برای نجات و رستگاری بود و با گذشت زمان و تبدیل شدن این واقعه به یک اصل نظری و عقیدتی در اجتماع اولیه مسیحیان، مرگ و رستاخیز حضرت عیسی (ع) دارای دو وجه و یا جنبه مختلف دانسته شد: رهایی مؤمنان از بارگناهان و برقرار ساختن اتحاد با خداوند در جهان و مردمان.

این دیدگاه مبتنی بر اهمیت رهایی بخش بودن واقعه، که در همان سالهای نخستین در مورد مرگ و رستاخیز حضرت عیسی (ع) به وجود آمده و رواج یافت، نشانگر محوریت حادثه «عید قیامت مسیح» نزد مسیحیان عالم است. از دل این حادثه، نه تنها موعظه یا مژده انجیل در مورد مرگ، رستاخیز و رستگاری حضرت عیسی (ع) و پیروان وی سربرآورد، بلکه با رشد و توسعه اصول نظری در نهاد یا مؤسسه اولیه مسیحی که به نام «اکلسیا»27 (کلیسا) خوانده می­شد به خطابه و موعظه­ای درباره آنچه خداوند درباره حیات این شخص [حضرت عیسی مسیح (ع)] و از طریق این حیات [برای عموم انسانها] انجام می­داد تبدیل شد.


ﻋﻴﺐ ﻧﺪﺍره ﻛﻪ " ﺗﻨﻬﺎیی "
ﺧﺪاﻡ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ. . .
     
  
مرد

 



بازگشت به زندگی فقیرانه ی مسیح (ع) ( قسمت اول )


بسیاری از مورخان معتقدند جلوگیری از سقوط کلیسا در قرن سیزدهم را نه جنگ های صلیبی و نه دادگاه های انگیزاسیون موجب نگشت بلکه رهایی از ورطه ی فنا و کشمکش های موحش دائم التزاید به مدد فرقه های رهبانی، ممکن گردید.

دنیا پرستی روز افزون اصحاب کلیسا و پیرایه بستن بر مبانی دین مسیحیت و ارتداد روز افزون که غالباً ثروت کلیسا بهانه ی پیدایش آنها بود؛ همراه با طلب بازگشت گروهی از مردم به اصول قدیم مسیحیت و تعلیمات عیسی تنها به بروز جنگ های صلیبی کمک نکرد بلکه همان طوری که اشاره داشتیم جریاناتی را در جهت احیای مبانی دین ایجاد کرد و آن عبارت بود از فرقه های فقیران.

این فرق از قرن دهم تا سیزدهم که اروپا سه بار مواجه با جنبش بزرگی از شور دینی و احیای زندگی رهبانی به مثابه ی عمیق ترین جلوه ی معنویت مسیحیت در قرون وسطی شده بود، پدید آمدند. این فرق عبارت بودند از : فرقه ی کلونی در قرن دهم، فرقه سنت برنار در اواخر قرون یازدهم، و فرق مساکین (فرقه سنت فرانسیس و سنت دومینیک) در قرن سیزدهم.

ریشه ی لغوی رهبانیت به لفظ رهبت و خوف و ترس باز می گردد. در زبان فارسی به رهبان، ترسا گفته اند. او کسی است که در برابر هیبت و جلال حق تعالی ترساست و همواره درحال رهبت به سر می برد که در قول صوفیه یکی از مراتب ششگانه خوف اجلال است. کلمه آلمانی Monch به معنی راهب از کلمه ی یونانی موناخوس Monaxos آمده است که به وضوح مبین نحوه ی زندگی ایشان در صومعه است.

کلمه ی فوق یعنی کسی که به تنهایی برای خود زندگی می کند و در اصول به اشخاصی اطلاق می گردید که در انزوا در بیابان به سر می بردند.

اما از قرن چهارم بعد از میلاد به اشخاصی اطلاق شد که عزلت اختیار کرده اند؛ حتی اگر با دیگران دسته جمعی در یک منزل سکنی گزیده باشند: Coenobite به انگلیسی،Xoinobion به یونانی، بعد از این تغییر معنی، دو کلمه ی Coenobium, Monasterium، محلی که در آن عده ای به طور مشترک زندگی می کنند، برای اطلاق به هر نوع صومعه به کار برده می شود.

خود کلمه ی صومعه به آلمانی Kloster و Cleustrum لاتینی نیز به معنی منزل راهبه های آفریقای شمالی است که معمولاً با دیواری محصور و از دنیای خارج جدا و مجزا می گردد. برای یک جماعت کوچکتر لفظ لاتین سلول Cellula و آلمانی Zelle به کار برده شد که بعداً به حجره ی هر یک از اعضاء صومعه اطلاق گردید.

برای راهبه ها بیشتر از لفظ لاتین Nonna, Monalis (به آلمانی Nonne) استفاده می شود که خود نیز از کلمه ی nonnus آمده است. این لفظ نیز بیشتر به معنی حرمت اشخاص مسن و مورد احترام بوده است و ریشه در کلمه ی مصری nonnis دارد که به معنی (زن باکره) است. بنابر تعاریف کلیسا فرقه ای که اعضاء آن را راهب و راهبه ها تشکیل می دهدmonachales ordines monastici کسانی اند که در کنار برگزاری مراسم دعای جماعت به کار بدنی و تزکیه ی نفس می پردازند. حال با این مقدمات، سیستم ریشه های تاریخی و عقیدتی زندگی فرقه ای چیست؟

از زمانهای قدیم و قبل از ظهور مسیحیت تشکیلات و نحوه ی زندگی ای شبیه به فرقه های کلیسای کاتولیک وجود داشته است. آبای کلیسا خود سه منشأ و سرچشمه ی اصلی برای زندگی فرقه ای نام می بردند که به نظر ایشان نه تنها در مسیحیت بلکه در تصرف اسلامی و نزد سایر ادیان قدیم مثل صومعه های بودایی نیز می شود پیدا کرد. این سه منشأ عبارتند از : Therapeuter ها اسینیان Essenes، ناصری ها Nazarian

دسته ی اول به گروهی از یهودیان اطلاق می شود که به مناسبت ها یا نذوری از امری کنار کشیده باشند (پرهیزگاری) و از نوشیدن شراب و استعمال مخدرات و دیگر امور خودداری ورزند.

این نذر معمولاً سی روزه وگاهی برای تمام مدت عمر بود. دسته ی دوم را فیلسوف یهودی و معاصر مسیح، فیلون اسکندرانی در کتاب خود به نام «زندگی نظری» گزارش می دهد. بنابر این گزارش ایشان در مصر زندگی می کردند و تمام روز اشتغال به خواندن تورات داشتند.

به هنگام غروب برای کسب نان و نمک و آب به اطراف می رفتند و بعد از مراجعت می خوابیدند. در روز هفتم از هفته به عبادت دسته جمعی می پرداختند. و روزه ی شش روزه ی خود را قطع می نمودند.

دسته ی سوم در اصل فرقه ای خارج از دین یهودی (مثل بهائیان) بودند. برای وورد به این فرقه یک دوره سه ساله ابتدایی طی می شد و باید مراتبی را طی می کرد تا وارد جماعت می شد. لباس مبتدی عبارت است از جُبّه ای سفید با پیش بندی از پوست حیوان در روی آن که همواره با یک تیشه در دست و بسیار شبیه به لباس فراماسونهاست،

بی دلیل نیست که فراماسونها منشأ سازمان خود را به این دسته نسبت می دهند. در مالکیت، ایشان معتقد به اشتراک کامل بودند. ضمناً با برده داری و قربانی توأم با ریختن خون مخالفت می کردند.

البته نمی توان از لحاظ تاریخی ارتباط و تداومی بین ایشان و فرقه های رهبانی مسیحی پیدا نمود. علاوه بر این محدود نمودن سرچشمه ی فکر تأسیس فرقه در کلیسای کاتولیک به این سه گروه شاید درست نباشد زیرا از قدیم الایام انبیاء به خلوت می نشستند و به راز و نیاز می پرداختند.

گروهی از ایشان نیز دارای شاگرد بودند. از همین رو نحوه ی زندگی یحیای تعمید دهنده برای فرقه های مسیحی بسیار تعیین کننده است.

گذشته از موارد فوق، مسیح نیز خود از زندگی ساده و بی آلایش یحیای تعمید دهنده تعریف و تمجید نموده است و خود نیز به خلوت می رفته از این رو ریشه ی رهبانیت به یک اعتبار به زندگی فقیرانه مسیح بر می گردد و به اعتبار دیگر به تعلیمات پولس و نهایتاً به بدعت مسیحیان به روایت قرآن ، اما به هر تقدیر دفاع از فقر و زندگی مسکینانه در این فرقه مبتنی بر اقوال و افعال و تعلیمات عیسی به روایت انجیل است.

در انجیل متی فصل 19 سطر تا 25 آمده است:

«عیسی بدو گفت اگر بخواهی کامل شوی رفته مایملک خود را بفروش و به فقرا بده که در آسمان گنجی خواهی داشت و آمده : مرا متابعت نما... عیسی به شاگردان خود گفت : هر آینه شما را می گویم که شخص دولتمند به ملکوت آسمان به دشواری داخل شود، و باز به شما می گویم که گذشتن شتر از سوراخ سوزن آسانتر است از دخول شخص دولتمند در ملکوت خدا.»

قابل ذکر است که الهیات رهایی بخش در توجیه عداوت خود با طبقه ی مرفه و دولتمندان کشورهای امریکای لاتین به این قسمت از انجیل اشاره می کند.

در تاریخ کلیسا رهبانیت درحقیقت بزرگترین و شدیدترین منتقد اعضای گناهکار کلیسا بوده و گاهی نیز به صورت منتقد خویش در می آید و رهبانیتی که از مسیر اصلی منحرف شده بود به عنایات اولیه هنگام تأسیس فرقه که به فراموشی سپرده شده و در عوض کسب دانش و امساک نفس و خلوت نشینی در بند جاه و مقام و مال و متاع دنیوی شده، توجه می داد، از این رو رهبانیت مراحلی را در تاریخ مسیحیت گذرانده است.

در آغاز اثری از رهبانیت در صدر مسیحیت دیده نمی شد. مجامع اولیه ی مسیحی را نیز نمی توان فِرق رهبانی دانست که تعریف خاصی دارند اما بعد از آنکه آیین عیسوی دین رسمی امپراتوری رم گردید، اندکی بر نیامد که اصول رهبانیت در آن دین به ظهور رسید و به سرعت رشد و نمو کرد.



ﻋﻴﺐ ﻧﺪﺍره ﻛﻪ " ﺗﻨﻬﺎیی "
ﺧﺪاﻡ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ. . .
     
  
مرد

 



بازگشت به زندگی فقیرانه ی مسیح (ع) ( قسمت دوم )


در آغاز بعضی اشخاص که به سخنان پولس ایمان داشتند اندرز او را که می گفت: «مؤمنان عیسوی را از زن و مرد شایسته است که به تجرّد و تفرّد، زندگی کرده و دوشیزه بمانند»، در دل داشتند و به این روش گراییدند لیکن ظهور رهبانیت به صورت نهضت خاصی مبتنی بر قطع علاقه از اجتماع در اواخر قرن سوم میلادی به وقوع پیوست. اولین فردی که این روش را اختیار کرد شخصی بود به نام قدیس آنتونیوس از اهل مصر.

او روش رهبانیت را پیشه کرد و عاقبت سر به صحرا نهاده و به عزلت و تجرّد پرداخت. تعالیم گنوسیست ها و متکلمان اسکندریه که عالم ماده را پلید و جسم و جسمانیات را ناپاک می دانستند کمک به انتشار روش آنتونیوس کرد. این رهبانان به صورت انفرادی تمام وقتشان را به تفکرات روحانی و مراقبت می پرداختند.

همچون راهبان بودایی در غارها و شکاف سنگ ها و بیابانها و بر فراز ستونهای سنگی معابد ویرانه باستانی به سر می بردند و با لقمه غذایی سد جوع می کردند. پس از مدتی علاوه بر این روش، طریقه ی جمعی رهبانیت نیز در مصر به ظهور پیوست که عبارت از زندگی جمعی در دیرها (Monastries) بود. این دیرها به تدریج تحت سیطره ی اُسقفان درآمدند.

نهضت رهبانیت در غرب به کندی رشد کرد، با پیدایش راهبان طریقه ی سنت بندیکت در قرن ششم قدرت گرفت. یکی از برجستگان زندگانی رهبانی که از گروه راهبان بیرون آمد، همان پاپ گریگوری ملقب به کبیر است. او اولین راهبی است که به مقام پاپی برگزیده شد و از سال 590 میلادی تا 604 در آن مقام جای گرفت. او اولین پاپ ثروتمند و نمونه ای از قدر و عظمت پاپهای قرون وسطی است. او این قاعده را وضع کرد: که چون سنت پطرس پادشاه رسولان (حواریان) بود، حفظ کلیسای جهان به عهده ی او از سوی خداوند مقرر شده؛ از این رو پاپ رم نیز پادشاه مطلق کلیسا و حافظ آن است.

به هر تقدیر نظام دیرنشینی در غرب گسترش یافت و به تدریج اهمیت به سزایی در تاریخ قرون وسطی یافت. این دیرها چه از جهت اقتصادی و چه از جهت علمی اساس حیات قرون وسطایی شدند. هر دیر در حکم منطقه ی امنی بود که خانه ها و مزارع در گرداگردش به وجود می آمدند و طولی نمی کشید که پیرامون صومعه دهکده ای پدید می آمد. اما آنچه که همواره این دیرها را از اصل دور می کرد، همان آفت مال و جاه بود؛

از این رو نهضت هایی به وقوع پیوست که نه تنها احیاء دین مسیح بود بلکه اصلاح رهبانیت نیز به شمار می رفت. اولین مظاهر این نهضت ها در نظام دیرنشینی منطقه ی کلونی به ظهور پیوست. چیزی نگذشت که نظام سخت دیر کلونی و زندگانی بی غل و غش رهبانان آن بر سر زبانها افتاده و مناطق وسیعی را فرا گرفت.

اما عاقبت الامر فرقه ی کلونی چون بسیاری از فرق رهبانی به سبب اقتدار دنیوی، پرهیزگاری نخستین را از دست داد و متمول گردید و اخلاق سودپرستانه در ایشان آشکار گشت. در این بین سنت برنار که از طنطنه ی کشیشان دیرکلونی منزجز شده بود، درباره ی اینان چنین گفت: « من به چشم خود دیدم که کشیشی متجاوز از شصت سر اسب، زیر بند دارد، وقتی که می گذرند اگر نگاه شما بر آنها بیفتد می گویید اینها سرکرده ی کوشک نشین اند، نه کشیش عزلت گزین، حاکم ولایت اند نه هادی قوم.

چون به راه می افتند؛ لوازم سر سفره و ظرف و تنگ و جارو و رختخواب همراه بر می دارند و هر وقت بنا باشد یک فرسخ از منزل خود دور شوند، به همه ی اثاث البیت خود محتاج اند مثل اینکه خیال اردو دارند یا می خواهند از کویری برهوت گذر کنند.»

در این اوضاع و احوال مؤمنانی پاکدل قیام کردند و فرق جدیدی را برای ترک دنیا دایر کردند تا رهبانان را به مراعات نظام فقر و مسکنت وادارند و به فضیلت رهبانی که از نظر برخی از رهبانان عبارت بود از مبارزه با نفس در گزینش زن و زیستن به روش عیسی دعوت کنند. یکی از بانیان فرقه ی جدید رهبانی سنت برنار بود که همراه جمعی از بزرگ زادگان و عمو و برادران خود در جای دوردستی (کلرو) در سال 1115 صومعه ای بر پا کرد.

رهبانان فرقه ی او جز نان دو تنوره و سبزی نمی خوردند. ادویه به غذا نمی زدند، در طبخ غذا نوبت می داشتند، بر تشک از کاه انباشته می خوابیدند، اطاق خواب را گرم نمی کردند و جامه فلفل نمکی بلند و ساده می پوشیدند. سنت برنار تا موقع مرگ همواره سرمشق دیگران بود.

عوض حجره در انباری منزل داشت و به جای بالش کمی کاه روی چوبی ریخته، زیر سر می گذاشت. درحال مرض با اینکه از تب نحیف شده بود بیشتر به روزه و ریاضت می پرداخت؛ چند ساعت متوالی در آثار و آیات الهی محو می شد و به جذبه می گذرانید و ادراک ظاهری خویش را از دست می داد، تا آنجا که چشمش از نور می رفت، اما چنان نبود که سنت برنار تنها مرتاض و طالب سکوت و عزلت باشد بلکه مرد کار نیز بود و از هیچ وظیفه ای روگردان نمی شد. سنت برنار همواره می گفت: « کار خدا کار من است، هر چه راجع به خدا باشد از من بیگانه نیست.»

وی در کلیه ی امور دینی و دنیوی دخالت داشت و همه را دعوت به ورع و تقوی می کرد و به اصلاح عادات و اطوار روحانیت و اسقفان و رهبانان همت می گماشت و حتی رساله ای نگاشته، در آن پاپ را به ترک تجمل و پیروی از مواعظ انجیل دعوت کرد و ضمناً چنین نوشت: « با این شکوه و دبدبه شما را جانشین کنستانتنوس می دانند نه جانشین پطرس.» با این همه پس از سنت برنار آفت همیشگی سراغ و سروقت این دیر و فرقه نیز آمد.

بدین معنی دیری نپائید پس از اینکه «دست های اطفال دیرش، چشمانش را بر هم گذاردند و جسدش را در کلرو، پهلو به پهلوی اجساد مسکینان به خاک سپردند، ایمان و مکاشفه های او و الطاف الهی فراموش شد و عقل معاش بالفضول آبلار که مدتی با آن به مبارزه برخاسته بود و بیابان مظلم پر از سرگردانی که به عقیده ی او زندگی، بدون کلام خداوندی چنین خواهد بود؛ دوباره سیطره یافت. « و کلیسا هر چه بیشتر دیوارهای خود را با شکوه ساخته و از مسکینان خود به کلی غافل ماند. سنگ های خود را به طلا آراست و اطفال خود را برهنه گذاشت و با سیم تیره بختان دیدگان اغنیاء را مسحور ساخت.»

سنت برنار قدیسی بود سرمشق همه ی رهبانان و دیر او مظهر دیر حقیقی محبت مسیحایی، او مدافع بیچارگان، یتیمان، مسکینان و زحمتکشان بود و همواره شوراها، اسقفان، پاپها و سلاطین را مقهور پاکی و قدرت کلام خویش می کرد. بسیاری بر پایش بوسه زدند و جامه های وی را ریش کردند تا هر تکه ای را به یادگار نگه دارند.

به هر تقدیر اصلاح دیرها که به دست برنار قدیس، به اوج کمال رسید، با ورود به قرن دوازدهم تدریجاً رو به نقصان نهاد. دیرها روی به ثروت نهاده و غلامان مسلمان را ابتیاع کردند تا برای رهبانان به کار بپردازند. لکن ایده آل کهنسال، که همان زندگی به سیره ی حواریون عیسی در یک جامعه ی معنوی عاری از تملک فردی بود، فراموش نشد، و در اذهان و عقول و افهام هزاران نفر از مردمان بر جا ماند. تا اینکه در آغاز قرن سیزدهم مردی در ایتالیا ظهور کرد که سادگی زندگی، پاکی، تقدس و محبت وی چنان به این مبانی و ایده آلهای کهن عیسوی قوّت بخشید که مردم بی اختیار پرسیدند آیا عیسی مسیح است که دوباره قدم به جهان نهاده است ؟ و او کسی جز فرانسیس قدیس نبود.

فرانسیس در سال 1183 در شهر آسی سی به دنیا آمد. از این رو آلمانها نام وی را فرانتس فن آسی سی می نامند. پدر وی یک تاجر ثروتمند پارچه، بی احساس و خشن بود. هنگام تولد وی پدرش در سفری تجاری بود و مادرش کودک را یوهان بابتیس نام گذارد، ولی بعدها پدر به احترام زن فرانسوی خود او را به فرانچسکو یا فرانسیس یعنی فرانسوی تغییر داد.

فرانسیس از تربیت بسیار خوبی بهره مند شد. وی دو زبان ایتالیایی و فرانسوی را از پدر و مادر و زبان لاتین را از کشیش محله یاد گرفت. او اوایل عمر را به عشرت گذرانید و آرزویش این بود که سوار جنگی بلند آوازه ای شود. در سال 1202 در جنگی که شهر آسی سی با شهر پروچا درگیر شده بود؛ شرکت نمود و به اسارت درآمد و یکسالی را در گوشه عزلت به تفکر پرداخت.

بعد از بازگشت از جنگ دچار بیماری سختی شد. اما بعد از بهبود آماده ی شرکت در جنگی بر سبیل داوطلبی در لشکر پاپ اینوکنتیوس سوم شد، که به واسطه ی خوابی که در عارضه ی تب می بیند، ندایی می شنود که می گفت: « چرا مولی را می گذاری و خدمت بنده را می کنی، امیر را رها می کنی و فرمان رعیتش را گردن می نهی.» وی می پرسد: « خداوندا می خواهی چه کنم ؟» ندا آمد که : « به زاد و بومت بازگرد.» در آنجا به تو گفته خواهد شد که باید به کدامین عمل مبادرت ورزی.

بدین ترتیب فرانسیس پس از طی یکسال عزلت در حدود بیست و پنج سالگی، احوال و تجربیاتی روحانی را شاهد می شود که زندگی او را در طریق دیگر وارد می کند. در اینجا او به خانه باز می گردد و از این زمان به بعد مشغول عبادت و انجام امور خیریه می شود و وقت خود را صرف کمک به بینوایان و گدایان و حتی جذامیان می نماید. جمله ی عیسی (ع) که می گوید: « اگر کسی بخواهد مرا پیروی کند؛ باید که نفس خویش را انکار نموده...» وی را سخت به خود مشغول گردانیده بود.

در سال 1205 میلادی با یک لباس ژنده ی گدایی، سفری می کند به رم برای زیارت قبور متبرکه و تمام روز را به زبان فرانسه گدایی گذراند. بعد از بازگشت روزی در مقابل خرابه های یک کلیسای کوچک به نام سنت دامیانو در نزدیکی شهر خود ایستاده بود که صدایی می شنود که می گوید فرانسیس، نمی بینی که خانه ی من خراب است ! برو و آن را آباد ساز (1207). وی نیز چندین قواره از پارچه های موجود در انبار پدر خود را برداشته و تصمیم می گیرد با پول حاصله از فروش آن کلیسای کوچک را بازسازی نماید. پدر بعد از مطلع شدن از این امر آن چنان به خشم می آید که فرانسیس از ترس مجبور به فرار به غاری در کوه های اطراف شهر می شود.

پس از یک ماه که به شهر باز می گردد؛ با توجه به شکل و شمایل ژنده ی خود، مورد تمسخر اهالی شهر قرار می گیرد و پدرش نیز وی را در سلولی زندانی می کند، تا سرانجام با وساطت مادر از آنجا آزاد می شود و پدر نیز وی را به دادگاه می کشاند و از ارث محروم می کند وی نیز در مقابل اُسقف شهر خویش از تمام اموال و دارایی هایی خود چشم پوشید، و به اتاقی در کاخ اُسقفی خزید و دیری نگذشت که بازگشت و درحالی که البسه ی خود را که در هم پیچیده بود با چند سکه ی باقیمانده در برابر اُسقف نهاد و گفت: «اکنون مایلم به خدمت خدا قیام کنم و هیچ نگویم الاّ پدر ما که در آسمانی» و به سوی کوه سوبازیو رفته و اعتزال گزید.

وی تصمیم گرفت در گذران عمر خود هر قدر بتواند به سرمشق مسیح و حواریون عمل کند. به این لحاظ به گردش پرداخته هر جا می رسید مردم را به فقر می خواند و از احوال مصیبت زدگان می پرسید. وملایمت و ملاطفت قلوب را بر وی رایگان می ساخت، با جذامیان می نشست و دستان آنان را می بوسید. وی به کلیسا سنت دامیانو مراجعت نمود و از طریق گدایی پول برای عمران وترمیم کلیسا جمع آوری نمود.

بعد از اتمام کار این کلیسا شروع به تعمیر کلیسای دیگری نزدیک آسی سی به نام مریم مقدس فرشتگان نمود که بعداً به جهت کوچک بودن سطح زیربنای آن به نام نمازخانه پورتیونکولا یعنی قسمت کوچک معروف شد. این کلیسا که بر روی کوه سوربازیو بنا شده و چندین کیلومتر تا شهر آسی سی فاصله دارد؛ تنها یادگاری است که از فرانسیس باقیمانده و مهد ظهور فرقه ی فرانسیس است.

در سال 1209 هنگامی که فرانسیس در نمازخانه پورتیونکولا در مراسم عشاء ربانی به استماع مواعظ کشیش پرداخته بود. ناگهان احساس کرد که کلمات انجیلی که از زبان واعظ بیان می شود؛ خطاب به اوست. آن کلمات از این قرار بود:

«چون می روید موعظه کرده گویید که ملکوت الهی نزدیک است، بیماران را شفا دهید، مردگان را زنده کنید، دیوها را برون افکنید، مفت یافته اید، مفت بدهید، طلا و نقره و یا مس در کیسه های خود ذخیره مکنید و برای سفر توشه دان و یا دو جامه یا کفش یا عصا بر ندارید، زیرا که مزدور، سزاوار خوراک خویش است و چون به خانه درآیید بر اهل آن سلام نمایید.»

با استماع این کلمات، فرانسیس مصمم گشت ؛ آن عبارات را مو به مو اطاعت نماید. به عبارت دیگر صاحب هیچ چیز نباشد و به موعظه مردمان برای نیل به ملکوت الهی مشغول شود، از این رو وی کفش و عصای خود را دور انداخته و لباسی بسیار ساده، بلند، تیره و از پارچه ای ضخیم انتخاب نمود و با طنابی به دور کمر محکم نمود.

بعدها نوعی کلاه و شال بدان افزود و این تمام آنچه بود که وی داشت. خلاصه اینکه عزم خود را جزم کرد که 1200 سالی از فراز قرون به عقب بازگردد و پرده های ابهامی که به دور تعلیمات عیسی مسیح(ع) تنیده بود، بدرد و زندگی خود را به سیره ی آن موجود ملکوتی از نو پی ریزد.

فرانسیس در این زمان تصمیم به تشکیل فرقه ی جدیدی گرفت. در 15 آوریل روز تأسیس فرقه ی فرانسیس در کلیسای سنت نیکلاوس در آسی سی، سه قسمت انجیل را که قبلاً مذکور افتاد؛ به عنوان دستورالعمل راهبری زندگی شاگردانش تعیین نمود. وی از این پس هر چه بیشتر در جهت منویات عیسی به کوشش پرداخت و چنان بود که یکی از مصاحبان او در وصف او چنین آورده است:

فرانسوا، دوست واقعی و پیرو مسیح بود و به این جهت به مال دنیا علاقه نداشت و پول را مکروه می دانست و ثروت را بر سبیل دام ابلیس و لعنت مطرود می دانست؛ از بی بند و باری مردم در کسب مال یعنی صفت ممیزه ی آن عهد به ستوه می آمد. از دبدبه و تحمل زندگانی پاره ای از روحانیان منزجر گردیده بود؛ تنها گروه کوچکی به سخنان وی گوش فرا می دادند لکن اکثریت مردم او را سفیهی عاشق عیسی می شمردند.

فرانسیس که خود بی چیز و پدر مسکینان بود؛ چون مردی را بینواتر از خود می دید، ملول می شد و با اینکه به پیراهنی درشت و خشن قناعت می کرد، همواره می خواست آن را نیز با بیچاره ای قسمت کند. هر وقت درمانده ای را می دید که هیمه یا بار دیگری را به پشت می برد با اینکه خود ناتوان بود آن را از او گرفته به دوش می کشید تا رفع ماندگی او بشود. نه تنها به مردم مصیبت زده احسان می کرد بلکه حیوانات زبان بسته را نیز فراموش نمی نمود. او دانش را تنها برای طاعت مفید می دانست. از اینجا دانش برای او معرفت خدا، معرفت حضوری و احوالی بود نه معرفت حصولی و عقلی، که به عمل نمی انجامد.

فرانسیس پیروان خویش را مجاز ساخته بود که مردم را با آواز خوش به سوی خدا بخوانند تا خنیاگران خدا (Ioculatores Dei) شوند. رحم و مروّت و عدم مقاومت این پیروان در برابر مردم لامذهب و لاابالی چنان بود که متعرّضان، از بی اعتنایی فوق بشری رهبانان، به نخوت و مال دنیا متحیر می شدند و طلب بخشایش می کردند.

در این مدت بسیاری از دوستان دوران جوانی که مجذوب تقدس مقرون به وجد و حال این قدیس شده بودند به گردش جمع آمدند و فرقه ی برادران صغیر را تشکیل دادند، که تعدادشان به یازده نفر رسید. اطلاق اسم صغیر و حقیر برای اعضای این فرقه - قبل از آنکه به فرانسیسکن نیز مشهور شوند - حکایت از این می کند، که ایشان همواره متذکر فقر ذاتی خویش بودند و اینان خود را حقیرترین غلامان درگاه مسیح می دانستند. از این رو پا را نمی پوشاندند و نعلین چوبی به پا می کشیدند.

کتاب «گل های کوچک» فرانسیس قدیس و «آئینه کمال» او بیان زیباترین و ظریف ترین احوال و مواجید و تجربیات عارفانه و حضوری این قدیس است که خوشی واقعی را نه در مسرت و شادمانی این جهانی بلکه در سختی و مشقت آن می بیند که در حقیقت دروازه ی ملکوت خداست و هر کس تن بدان دهد و تحمل نماید به خاطر عشق خدا به خوشی واقعی رسیده است.

شاید دیدار او با پاپ یکی از معنوی ترین و زیباترین رویدادهای قرون وسطی باشد. کلمات انجیلی فرانسیس چنان بود که یکی از مقتدرترین و شاید برترین پاپهای قرون وسطی یعنی اینوکنتیوس سوم را از کرسی ریاست به زیر کشید و به پای او انداخت تا بر آن بوسه زند. کلمات فرانسیس در این ملاقات فقراتی از اناجیل با عبارات زیر بود:

«گنج ها برای خود در زمین نیندوزید جایی که بید و زنگ زیان می رساند و جایی که دزدان نقب می زنند و دزدی می نمایند، بلکه گنج ها به جهت خود در آسمان بیندوزید، جایی که بید و زنگ زیان نمی رساند و جایی که دزدان نقب نمی زنند و دزدی نمی کنند. زیرا هر جا گنج تو است؛ دل تو نیز در آنجا خواهد بود، چراغ بدن چشم است؛ پس هرگاه چشمت بسیط باشد؛ تمام بدنت روشن شود.

اما اگر چشم تو فاسد است تمام پیکرت تاریک می باشد پس اگر نوری که در توست ظلمت باشد، چه ظلمت عظیمی است، هیچ کس دو آقا را خدمت نمی تواند کرد زیرا یا از یکی نفرت دارد و با دیگری محبت، و یا به یکی می چسبد و دیگری را حقیر می شمارد، محال است که «خدا و مال» را خدمت کنید، بنابراین به شما می گویم از بهر جان خود اندیشه مکنید که چه خورید یا چه آشامید و نه برای بدن خود که چه بپوشید، آیا جان از خوراک و بدن از پوشاک بهتر نیست؟

مرغان هوا را نظر کنید که نه می کارند و نه می دروند و نه در انبارها ذخیره می کنند و پدر آسمانی شما آن ها را می پروراند؛ آیا شما از آنها به مراتب بهتر نیستید، و کیست از شما که به قوه ی تفکر بتواند ذراعی بر قامت خود افزاید، و برای لباس چرا می اندیشید؟

در سوسن های چمن تأمل کنید چگونه نمو می کنند نه محنت می کشند و نه می رسند، لیکن به شما می گوییم سلیمان هم با همه ی جلال خود چون یکی از آنها آراسته نشد، پس اگر خدا علف صحرا را که امروز هست و فردا در تنور افکنده می شود چنین بپوشاند؛ ای کم ایمانان آیا نه شما را از طریق اولی، پس اندیشه مکنید و مگوئید چه بخوریم یا چه بنوشیم یا چه بپوشیم، زیرا که در طلب جمیع این چیزها امت ها می باشند؛ اما پدر آسمانی شما می داند که بدین همه چیز احتیاج دارید، لیکن اول ملکوت خدا و عدالت او را بطلبید که این همه برای شما مزید خواهد شد، پس در اندیشه ی فردا مباشید زیرا فردا اندیشه خود را خواهد کرد بدی امروز برای امروز کافی است».

عشق فرانسیس آن قدر بیکران بود که از ابناء بشر گذشته، شامل حال جانوران، گیاهان و حتی اشیاء می شد. بنابراین او نسبت به هر موجود زنده و بیجان یک نوع بستگی و قرابتی دقیق احساس می کرد. درباره ی عشق او به پرندگان حکایت های فراوانی گفته اند. او همواره از گناهان ایام جوانی بر خود می نالد.

می گویند روزگاری که روزهای نخستین تشکیل فرقه بود؛ در سفری کتاب دعا همراه نداشت. وی جملاتی به نظم درآورد که در آن به گناهان خویش اعتراف و آنان را مستوجب عقاب می دانست. فرانسیس به همراه خود گفت این کلمات را تکرار کن، همراه وی ناخود آگاه به جای اینکه کلمات او را تکرار کند می گفت: « رحمت خداوند بی پایان است.» او همواره خویش را ملامت می کرد؛ اما با ملامتش عشق مردم به او افزونتر می شد.

در سال 1212 دختر هیجده ساله ی متمکنی به نام کلارادی اسکیفی از وی رخصت خواست تا اولین فرقه ی فرانسیسی را برای زنان بنیاد نهد. این دوشیزه پس از ترک خانه عهد کرد که در عین فقر با پاکدامنی و اطاعت، زندگی کند. او صومعه ای در اطراف کلیسای دامیانو قدیس برای راهبه ها پی افکند.

در عصر جنگ های صلیبی فرانسیس تصمیم گرفت مسلمین را دعوت به مسیحیت کند در حالی که چندان اطلاعی درباره ی اسلام نداشت، اما دعوت او چندان منشأ اثر نبود. وقتی فرانسیس از دیدن قتل عام فجیع مسلمانان به دست سربازان سپاه صلیبی در فتح دمیاط منزجر گردیده بود دلشکسته و رنجور به ایتالیا مراجعت کرد.

با تحولاتی که در فرقه ی او به وقوع پیوست، از زعامت دست کشید و مابقی عمر را محدود گوشه نشینی، تفکر در انزوا و عبادت ساخت. شدت عبادت و ریاضت و قدرت خیال وی در این زمان به حدی بود که گاهی صورت خیالی عیسی، مریم عذرا یا حواریون را مشاهده می کرد. در سال 1224 به خانقاهی واقع در کوه ورنا رفت و در کلبه ای منزوی که در یک طرف پرتگاه عمیقی داشت؛ مقیم گردید. به هیچ کس رخصت نداد که از او دیدن کند، مگر همراه همیشگی او برادر لئو، آن هم فقط دوبار.

چنان که روایت می کنند در یکی از روزهای سال 1224 هنگام عید عروج حضرت عیسی بدین مناسبت روزه گرفته مشغول دعا و نیایش بود هنگام مراسم بلند نمودن صلیب، که به یاد بلند نمودن صلیب حضرت عیسی (ع) انجام می گیرد؛ شبحی بر وی ظاهر شد شبیه زرافه با شش بال آتش و مشعشع که تصویری از مسیح (ع) در بین آنها بود.

از شش بال، دو تای آنها بالای سر وی، دو بال آماده پرواز و دو بال دیگر پیکر وی را دور خود پیچیده بود. شبح مذکور بعد از یک گفتگوی کوتاه و خصوصی با فرانسیس وی را ترک نمود و در جان وی شعله عشقی فرشته وار و بر بدن وی و در همان نقاط آثار زخمی باقی گذاشت که بر بدن عیسی مسیح (ع) هنگام مصلوب شدن از سوی سربازان رومی آمده بود. می گویند که از زخم های وارده بر بدن فرانسیس غالب اوقات خون بیرون می آمد، به طوری که لباسهای وی اکثراً خونی بودند.

بدین ترتیب کلیسا روز هفدهم سپتامبر را به یاد این واقعه جشن می گیرد. بعد از این واقعه تا مدتها فرانسیس بیمار بود. اکثراً اشعار و سرودهای دینی باقیمانده ی از او مربوط به همین زمان است. سرانجام درتاریخ سیزدهم اکتبر 1226 بعد از یک دوره بیماری چشم و امراض داخلی دار فانی را وداع گفت. یکسال بعد پاپ او را به مقام قدیسی ارتقاء داد. مقبره ی وی جزو یکی از زیارتگاه های مسیحیان کاتولیک است.

در همین عصری که فرانسیس قدس فرقه ی خویش را تأسیس می کرد؛ یکی از بزرگ زادگان اسپانیا موسوم به سنت دومینیک، بانی فرقه ی تازه ای گردید که با تفاوتهایی کمابیش در همان طریق سنت فرانسیس بود- با تأکید بر مبارزه با مُلحدان. وی در حدود سال 1206 به ولایت تولوز فرانسه آمد و چون پیشرفت زندقه را در میان آلبیگاییان دید به وحشت افتاد.

بر آن شد که به حشر با مردم پرداخته از راه موعظه مرتدین را به راه بیاورد. دعوت سنت دومینیک و پیدایی فرقه او گرچه در تاریخ با پیدایش انگیزیسیون مقرون بود اما او از خطاهای این دیوان مبرّاست. دومینیک تمام همّ خود را مصروف بر آن داشت که از طریق موعظه و زندگی فقیرانه سرمشق نیکی برای سایرین باشد. او آدمی به مراتب سختگیرتر از فرانسیس بود لیکن وی را بر سبیل قدیسی پاکدامن تر، حرمت می نهاد و فرانسیس نیز وی را دوست می داشت و در حقیقت این دو فرقه در دو طریق بالنسبه متفاوت بود.

راه و رسم فرانسیس زهد و انزوای از خلق و دوری از تعهدهای اجتماعی شرعی بود به همین دلیل نیز جنبه انفعالی پیدا کرد و حتی از مرجعیت فرقه پرهیز می نمود اما دومینیک اصرار بر تعهدهای شرعی داشت و سعی می کرد زندیقان را به طرق مختلف به دیانت دعوت کند. از این نظر جنبه فعالی در پایان قرون وسطی نسبت به دفاع از حریم شریعت پیدا کرد. البته هر دو فقر و موعظه را چون سلاحی بر علیه ملحدان به کار می گرفتند.


ﻋﻴﺐ ﻧﺪﺍره ﻛﻪ " ﺗﻨﻬﺎیی "
ﺧﺪاﻡ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ. . .
     
  ویرایش شده توسط: amirhoo3in   
مرد

 



تفاسیر مهم مسیحی درباره بازگشت مسیح ( قسمت اول )



اشاره

بازگشت مسیح یکی از آموزه های مهم الاهیاتی در مسیحیت است که بخش زیادی از فرجام‌شناسی مسیحی را به خود اختصاص داده است. در طول تاریخ مسیحیت، همواره قاطبة مسیحیان باور داشته‌اند که مسیح در آخرالزمان در کمال شکوه و جلال باز خواهد گشت تا عمل نجات‌بخش خویش را که با ظهور اولیه‌اش بشارت داده شده است، به انجام برساند و ملکوت الاهی را در شکل کاملش برقرار سازد. البته این مسئله به این معنا نیست که همة مسیحیان تلقی و فهم یکسانی از این آموزه داشته‌اند یا دارند؛ بلکه در شرایط زمانی و اجتماعی متفاوت و یا در بستر گرایش‌های مختلف فکری، تفاسیر گوناگونی از این آموزه مطرح شده است.

برخی با تمسک به معنای ظاهری آیات مربوط به این واقعه، به بازگشت و رجعت جسمانی و فیزیکی مسیح و سلطنت ظاهریِ هزارسالة او معتقد بوده اند و برخی دیگر با رویکردی تأویلی، به روحانی‌سازی این آموزه دست یازیده اند. در این نوشتار ضمن آشنایی با مفهوم بازگشت مسیح، بررسی تفاسیر مختلف این آموزه را در برهه‌های خاصی از تاریخ مسیحیت پی می‌گیریم؛ این مقاطع عبارت‌اند از دورة عهد جدید، دورة آبای کلیسا، قرون وسطا، و (تفاسیر کاتولیکی و پروتستانی) در دورة مدرن.

۱ . مقدمه

در ابتدا و به‌عنوان مقدمه، به اختصار، به توضیح معنا و مفهوم بازگشت مسیح و تبیین جایگاه این آموزه می‌پردازیم و تصویری کلی از تفاسیر موجود در این زمینه ارائه می‌دهیم:

مفهوم بازگشت مسیح: عهد جدید با تأکید فراوان اعلام می‌کند که شخص عیسی (یوحنا 14: 3) به صورت ناگهانی و بدون اطلاع قبلی (متی 24: 32ـ51) در جلال و هیبت پدر و به همراه فرشتگان (همان 16: 27) و همراه با پیروزی و فتح (لوقا 19: 11ـ27) به جهان بازخواهد گشت و با تشکیل حکومت و برپایی ملکوت الاهی، بنی‌اسرائیل و همه مؤمنان به خود را نجات خواهد داد.

مراد از بازگشت مسیح، آمدن دوبارة او در آخرالزمان است. از بازگشت مسیح به «آمدن دوباره» (Second Coming) و «رجعت مسیح» (پاروسیا / parousia) نیز یاد می گردد. پاروسیا یک اصل اعتقادی است که می‌گوید: «بازگشت نهایی مسیحِ برخاسته از مردگان، تاریخ بشر را به پایان خواهد رساند» (Cerok, 2003: 894)؛ یعنی همان‌گونه که آغاز ملکوت خدا ریشه در تجسد عیسی مسیح داشت، کامل‌شدن نقشة نجات الاهی نیز در گرو آمدن دوباره یا رجعت اوست. گاهی از زمان بازگشت مسیح به روز خداوند یا روز داوری هم تعبیر شده است که به کارکرد مسیح [خداوند] در زمان بازگشت یعنی داوری بین ابرار و اشرار اشاره دارد (رک: دوم‌تسالونیکیان 4:2؛ متی31:25-46؛ اول‌قرنتیان 5:4؛ دوم‌تسالونیکیان 7:1–10؛ اول‌پطرس 13:1؛ تیسن، 1356: 327 به بعد).

هرچند در کتاب مقدس و خصوصاً در عهدعتیق و پیشگویی های انبیای بنی اسرائیل در مورد ظهور منجی، بین اولین ظهور مسیح و بازگشت پایانی او خلط هایی شده است، ولی با دقت در محتوای این پیشگویی ها می توان به تفاوت آنها پی برد؛ برای مثال با کمی دقت می توان دریافت که آنچه در ایوب 19: 25-26، دانیال 7: 13-14، زکریا 14: 4 و ملاکی 3: 1-2 آمده، مربوط به بازگشت نهایی مسیح است (رک: تیسن، 1356: 327).

جایگاه آموزه بازگشت: در عهد جدید بیش از سیصد بار به این موضوع اشاره شده و چندین باب کامل از اناجیل مانند ابواب 24 و 25 انجیل متی، باب 13 انجیل مرقس و نیز باب 21 انجیل لوقا به این موضوع اختصاص یافته است. فراتر از این، رساله‌هایی در کتاب مقدس وجود دارد که در همه ابواب خود تنها به تفسیر و تبیین همین آموزه پرداخته‌اند، مانند رساله اول و دوم پولس به تسالونیکیان و نیز کتاب مکاشفه یوحنا(رک: صادق‌نیا، 1388: 243).

با نگاهی کلی به کتاب مقدس می-توان چنین برداشت کرد که عنصر مشترک نوشته های عهد جدید، مسیحا بودن عیسی برای پیروان اولیة او بوده است که بازگشت او را انتظار می کشیدند و بر این اساس می‌توان با قاطعیت گفت که مفهوم بازگشت مسیح یکی از مهم‌ترین مفاهیم در کتاب مقدس مسیحیان است (رک: تیسن، 1356: 327).

پولس، فلسفة این بازگشت را تکمیل نقشة نجات بشر بیان می‌کند: «مسیح نیز چون یک‌بار قربانی شد تا گناهان بسیاری را رفع نماید، بار دیگر بدون گناه برای کسانی که منتظر او هستند ظاهر خواهد شد، به جهت نجات» (عبرانیان 9: 28). بر همین مبنا مسیحیان در استدلال برای بازگشت نهایی و ارتباط آن با ظهور اولیه مسیح می‌گویند: اگر تمام غایت ظهور شخصیتی به نام مسیح را فعل نجات‌بخش او بدانیم، باید دانست که با آمدن اولیة او انسان ها پس از برداشته شدن موانع نجات، بشارت ملکوت الاهی را شنیدند. حال انسان‌ها با ایمان آوردن به او خود را آمادة ورود به آن ملکوت می نمایند و با آمدن دوبارة مسیح در پایان جهان در ملکوتش ساکن می گردند (see: Travis, 1993:685). بنابراین این دو ظهور و آمدن عیسی مسیح و هر آنچه در این بین اتفاق می افتد، تمام ایمان مسیحی است.

جرج برانتل، نویسنده و الاهیدان کاتولیک، با تشویق مسیحیان به انتظار و فعالیت برای تحقق بازگشت مسیح، با صراحت اعلام می دارد که اعتقاد به بازگشت مسیح جزء سنت تغییرناپذیر کلیسای کاتولیک است: «در پایان جهان، مسیح پیروزمندانه به‌عنوان داور همه انسان‌ها و فرشتگان دوباره خواهد آمد. این همان رجعت و داورى‌اى است که مسیح بسیارى از اوقات با حواریان خود درباره آن سخن گفت. این عقیده جزء ثابت سنت کاتولیک است» (برانتل، 1381: 274ـ276).

وجود تفاسیر متنوع از بازگشت مسیح: قسمت پایانیِ سرگذشت عیسی در عهد جدید از رستاخیز او از میان مردگان، عروجش به آسمان و وعدة بازگشت دوباره‌اش تشکیل شده است. علی‌رغم آنکه بازگشت مسیح نقشی محوری در این میان دارد، در بخش‌های مختلف عهد جدید، این مسئله به صورت ناهمسان و ظاهراً متناقض مطرح شده است. این ناهمگونیِ در تفاسیر از نخستین ادوار تاریخ مسیحیت در میاناصحاب کلیسا نیز مشهود بوده و گاهی منجر به آشفتگی‌هایی در تفسیر این واقعه شده است:

«گروهی از آبای اولیة کلیسا و پیروانآنان بازگشت عیسی و وقوع‌ آخرالزمان را، با همة علائمی که در مکاشفات یوحنا برای آن آمدهاست، بسیار نزدیک می‌دیدند، گروه دیگر خود را در هزارة آخر که پایان آن آغازهزارة مسیح و شهدا خواهد بود می‌پنداشتند و گروه سومی که اکثریتمسیحیان را شامل می‌شد، کلیسای اولیه، یعنی جامعة مؤمنان مسیحیت را ــ که از آن بهپیکر عیسی تعبیر شده بود ــ حضور مسیح و روح‌القدس و مقدمة تحقق ملکوت الاهیمی‌دانستند» (مجتبایی، 1367: 143).

گرایش اول، با گذشت زمان و بی‌نتیجه ماندن انتظارها، به انتظار رجعت ووقوع احوال آخرالزمان در آینده‌ای نامعلوم تبدیل شد و از آن هنگام تاکنون هر حادثةبزرگ طبیعی یا غیرطبیعی، جنگ‌های شدید، رواج بی‌دینی و مسائلی از این دست ازعلائم بازگشت و ظهور دوبارة مسیح تصور شده‌اند.

گرایش دوم، یعنی امید به آمدن دورة هزاره مسیح[1] گرچه در آغاز طرفدارانی داشت و دردوره‌های بعد نیز گه‌گاه نمایان می‌شد، لیکن هیچ‌گاه به صورت عقیده‌ای رایج و شایعدرنیامد.

اما گرایش سوم به اساس فکر مسیحیت در کلیسای کاتولیک روم و کلیسای ارتودکسشرقی تبدیل شد. طبق این عقیده، کلیسا (جامعة مؤمنان) مظهر ملکوت الاهی است، و روح‌القدس در آن (یعنی درجامعة مؤمنان) و در روح هر مؤمن حضور دارد و تأسیس کلیسا آغاز و طلیعة تحقق حکومتخداوند است. جهانِ بیرون از کلیسا قلمرو شیطان و عرصة گناه است و هر که به جامعةمؤمنان بپیوندد، خود را از سیطرة شیطانی رها کرده و نجات یافته است.

کلیسا در حالگسترش است و سرانجام به کمال خود خواهد رسید و تمامی جهان را فراخواهد گرفت. آنگاه ملکوت الاهی بیرون از این‌جهان و بیرون از این تاریخ، در جهانی نو برقرارخواهد شد (Hatch, 1957: 78؛ به نقل از همان). در ادامه، با نگاهی گذرا به تفاسیر رایج در دوره‌های مهم و شخصیت‌های اثرگذار مسیحیت، با برخی از آنها بیشتر آشنا می‌شویم.

۲ . تفسیر نویسندگان عهد جدید از بازگشت مسیح

در نظر نویسندگان نخستین مسیحیت، عیسی پس از رستاخیز به آسمان رفت و به مقام مسیحایی دست یافت (رک: رومیان 3:1؛ اعمال 36:3). با این اتفاق، انتظار برای برقراری ملکوت خداوند نه‌تنها فروکش نکرد، بلکه فزونی گرفت؛ زیرا جنبه‌هایی از پیام عیسی که برای شاگردان معماگونه بود، اکنون رازگشایی می‌شد: پسرانسان، همان عیسی ناصری که در حیات زمینی‌اش رنج دید و کشته شد و به‌مثابه مسیحایی روحانی به آسمان و نزد خدا رفت و در دست راست او نشست (عبرانیان 3:1)، در آخرالزمان که گویا بسیار نزدیک خواهد بود، از آسمان سوار بر ابر پایین خواهد آمد و پادشاهی خداوند را تأسیس خواهد کرد.

شاید با توجه به جو تاریخی آن روزگار بتوان گفت مسیحیان اولیه پایان قریب‌الوقوع جهان را روزشماری می‌کردند. انتظار آمدن قریب‌الوقوع عیسی مسیح هم در اناجیل هم‌نظر و هم نزد پولس آشکار است (رک: مرقس 9:1؛ اول‌تسالونیکیان4: 17-15). توبه کردن و دست شستن از گناهان باعث می‌شد تا دوران نجات فرا رسد و خدا دوباره «عیسی را به‌مثابه مسیحا» بفرستد؛ لیکن تا آن زمان «او می‌بایست در آسمان بماند تا همه چیز به حالت اولش که خداوند به‌واسطه انبیایش خبر داد، بازگردد» (اعمال رسولان 3: 22-21).

نویسنده نامه اول پطرس با اشاره به اینکه خود عیسی فرارسیدن پادشاهی خداوند را ناگهانی می‌دانست می‌گوید: «مانند کسی که منتظر هر اتفاقی است، منتظر آمدن عیسی مسیح باشید» (اول پطرس 13:1). او می‌پنداشت که «پایان همه چیز نزدیک است» (همان 4:7) و زمان داوری نیز آغاز شده است (همان 17:4).این نوع انتظار تا قرن دوم میلادی نیز ادامه داشت، و اگرچه قریب‌الوقوع بودن رجعت مسیح گاهی تعدیل، و تأخیر در آن توجیه می‌شد، اما همواره تأکید بر آن بود که مسیح روزی باز خواهد گشت. در یک نگاه کلی می‌توان گفت که کلیسای اولیه به تعلیم دربارة بازگشت عیسی علاقة فراوانی داشت (رک: تیسن، 1356: 327). در این میان به دلیل اهمیت نقش پولس در بین نویسندگان اولیه مسیحی به بررسی تفسیر خاص پولس از بازگشت مسیح می پردازیم.

۱ - ۲ . تفسیر پولس از بازگشت مسیح

پولس را بنیان‌گذار الاهیات مسیحی می دانند. اصل محوری موعظه های او «مسیح برخاسته» یا «رستاخیز مسیح» بود. او می گفت هم یهودیان و هم غیریهودیان از طریق ایمان به مسیح و پذیرش انجیل می توانند به قلمرو مسیحِ برخاسته وارد شوند. از نظر او، مسیح پس از مرگ و رستاخیزش، به حقیقتی فراگیر تبدیل شده بود؛ حقیقتی که پولس، شخصاً آن را در مکاشفه-اش درک کرده بود (schroeder, 2003: 1).

پولس که از سایر پیروان عیسی و رهبران کلیسای اولیه درس‌خوانده‌تـر بود، به همراه دیگر رسولان و حواریان ایدة بازگشت عیسی مسیح را تبلیغ می‌کرد و تلاش می‌نمود تا آن را بر اساس عهد عتیق و تا حدی نیز بر مبنای فهم عرفی آن روز، توضیح دهد و مستدل نماید. بیشتر رساله‌های پولس بین سال‌های 50 تا 65 پس از میلاد مسیح نوشته شده‌اند. او در برخی از این رساله‌ها، مستقیم یا غیر مستقیم، این آموزه‌ و ابعاد آن را مطرح می‌کند.

پولس در نامة اول خود به تسالونیکیان، به وضعیت مسیحیانی می‌پردازد که بدون درک پادشاهی خداوند و آمدن عیسی مسیح مرده‌اند. او بازگشت عیسی را پایه‌ای برای اثبات رستاخیز این مردگان قرار می‌دهد. مسیحیانی که مرده‌اند هنگام آمدن عیسی مسیح از مرگ بر‌می‌خیزند و همراه با دیگر مسیحیان به نجاتی که نزد پولس «بالا رفتن» است، نایل می‌گردند.

پس از زنده‌شدنِ مردگان مسیحی همراه با آمدن عیسی، «ما زندگانی که هنوز روی زمین باقی هستیم، همراه با ایشان بر روی ابرها در هوا برده می‌شویم و خداوند را ملاقات می‌کنیم» (اول‌تسالونیکیان 17:4). در اینجا پولس فقط به آمدن عیسی مسیح و زنده‌شدن مردگان مسیحی اشاره می‌کند و سخنی از پادشاهی خداوند به میان نمی‌آورد، شاید به این دلیل که مسئله او در اینجا زنده‌شدن درگذشتگان مسیحی است، نه اثبات پادشاهی زمینی خداوند و توصیف آن.

رستاخیز عیسی و بازگشت مسیح در «آخرالزمان» اولین بار توسط پولس در نامه اولش به قرنتیان در سال 52 میلادی مطرح شده است (رک: صادق‌نیا، 1388: 225). پولس در این رساله رستاخیز سایر مردگان را به رستاخیز عیسی مسیح پیوند می‌زند و می‌گوید: «مسیح به‌مثابه اولین نفر از میان مردگان برخاست» (اول‌قرنتیان 20:15). بنابراین رستاخیز عیسی شروع رستاخیز همگانی است، او نخستین نفر است اما هنگام بازگشتش «تمام آنانی که به او تعلق دارند» زنده خواهند شد.

آدم نماد میرندگی است و عیسی مسیح نماد حیات پس از مرگ. همه می‌میرند، زیرا همه از نسل گناهکار آدم هستند؛ لیکن همه آنانی که از آن مسیح باشند پس از مرگ بار دیگر زنده خواهند شد: «آنگاه پایان جهان فرامی‌رسد، پس از آنکه او همه قدرت‌ها و نیروها را نابود می‌سازد و سلطنتش را به خدای پدر می‌سپارد. زیرا او باید تا زمانی سلطنت کند که خدا همه دشمنانش را زیر پاهایش افکنده باشد.

آخرین دشمنی که مغلوب می‌شود مرگ است» (اول‌قرنتیان 15: 25-24). از آنجا که عیسی در نظر پولس و مسیحیان اولیه چهره‌ای فرجام‌شناختی است، اعمال او از جمله رستاخیز و عروجش نیز فرجام‌شناسانه تعبیر می‌گردد و از آنجا که مسیحیان، با ایمانشان به مسیح، با او پیوند خوردند، ایشان نیز از مرگ برخواهند خاست.

در نامه دوم به تسالونیکیان، پولس با واقعیتی که پیامد طبیعی انتظار پایان قریب‌الوقوع جهان بود مواجه گشت. این واقعیت آن است که برخی از مسیحیان در کلیسای تسالونیکی، به موجب اعتقادات آخرالزمانی دست از کار کشیده بودند و از دست‌رنج دیگران گذران زندگی می‌کرند. در این نامه پولس ضمن قبول و تکرار باور به آمدن مسیح، هشدار می‌دهد که مبادا نبوت‌ها، سخنان و نامه‌هایی که ادعا می‌شود از طرف ماست و می‌گویند روز بازگشت خداوند (مسیح) فرا رسیده است، باعث شوند که آرامش شما به هم بخورد (دوم تسالونیکیان2: 3-1).

پولس در ادامه نشانه‌هایی را که پیش از «روز خداوند» (روز بازگشت مسیح) رخ می‌دهد بیان می‌کند، (دوم تسالونیکیان 4:2 و 8 و 9). در این نامه پولس بر ایمان آنان که انتظار بازگشت قریب‌الوقوع مسیح را دارند صحه می‌گذارد، اما در عین حال از آنان می‌خواهد که انتظار خود را به چنان درجه‌ای نرسانند که از زندگی روزمره فاصله بگیرند و با پیامدهایی همچون اتهام تنبلی و بیکاری و یأس و ناامیدی که نتیجه طبیعی دیرکرد در تحقق انتظار است، باعث بحران در کلیسای اولیه شوند.

البته پولس، در برخی از مواضعی که انتظار می‌رود از بازگشت مسیح سخن بگوید، سکوت کرده است. او در رسالة دوم قرنتیان (10: 1ـ5) دربارة مرگ به‌مثابة «فرو ریختن خیمه خاکی» و سپس به دست آوردن «خانه‌ای آسمانی و جاویدان» که خدا آن را ساخته است، سخن می‌گوید؛ اما هیچ سخنی از آمدن عیسی و یا رستاخیز مردگان به میان نمی‌آورد. در این عبارات، خود مرگ نقطه‌ای است که موجب می‌شود مؤمن مسیحی به نجات روحانی دست یابد. همچنین در نامه‌اش به فیلپیان (1: 21ـ25) هنگامی که از ضرورت زنده ماندن خود سخن می‌گوید، این زنده ماندن را نه به‌عنوان انتظار کشیدن برای آمدن مسیح و ملاقات با او، بلکه صرفاً زمینه‌ای برای خدمت بیشتر به مسیحیان ــ که در عین حال موجب دوری از مسیح است ــ می‌بیند.

در مجموع، از سخنان پولس درباره بازگشت عیسی مسیح می‌توان چنین فهم کرد که او از طرفی در ایمان کلیسای اولیه به آمدن قریب‌الوقوع مسیحایشان سهیم بود، اما از طرف دیگر از آنجا که مسئولیتی بر دوش خود احساس می‌کرد و گمان می‌برد با رؤیا و مکاشفه‌اش به‌مثابه رسول خاص عیسی برگزیده شده است تا دیگران را هدایت نماید و نیز از آنجا که نسبت به سایر رسولان درس‌خوانده‌تر بود و از آینده‌نگری بیشتری برخوردار بود، نمی‌خواست این نوع انتظار مانع رشد و تحکیم کلیسای نوبنیاد شود.

او گاهی به گونه‌ای عمل می‌کرد که گویا حدس می‌زد ممکن است تا سال‌های دور، از بازگشت عیسی خبری نباشد. این موضع دوگانه پولس را می‌توان در مسئله ازدواج مسیحیان به‌خوبی مشاهده کرد. او تمایل دارد اعضای کلیسا از ازدواج پرهیز کنند، زیرا «زمان بسیار کوتاهی برای ما باقی مانده و فرصت برای کار خداوند بسیار کم است» (اول‌قرنتیان 29:7)؛ اما از طرف دیگر به‌مثابه کسی که در قبال سلامت روحی پیروان کلیسا احساس مسئولیت می‌کند، روا می‌دارد که هر کس دوست دارد ازدواج کند (همان 36:7).

همچنین به نظر می‌رسد که نوع نگاه او نسبت به نحوة بازگشت عیسی و نجات نهایی با سایر پیروان و رسولان مسیح در کلیسای اولیه تفاوت دارد؛ او بر خلاف آنان که منتظر بازگشت جسمانی و قریب‌الوقوع عیسی مسیح بودند به نجاتی روحانی اشاره دارد که شاید با آمدن فیزیکی عیسی مسیح در آخرالزمان ارتباط چندانی پیدا نکند. این رویکرد مبنای تفسیری کسانی چون اوریگن و آگوستین قرار گرفت که در ادامة همین مقاله به آنان خواهیم پرداخت.



ﻋﻴﺐ ﻧﺪﺍره ﻛﻪ " ﺗﻨﻬﺎیی "
ﺧﺪاﻡ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ. . .
     
  
مرد

 



تفاسیر مهم مسیحی درباره بازگشت مسیح ( قسمت دوم )



۳ . بازگشت مسیح در اعتقادنامه های مهم اولیه

اعتقادنامه‌ها، بیانیه‌هایی هستند که در آغازشان عبارت «من اعتقاد دارم» ذکر شده است و عموماً پس از اختلافات عقیدتی از سوی شوراهای مسیحی صادر شده‌اند و به اجمال حاوی اصلی‌ترین عقاید مسیحی هستند (رک: مک‌گراث، 55:1384). در کلیسای اولیة مسیحی دو اعتقادنامة مهم در سراسر کلیسا معتبر و محترم شمرده مى شد: اعتقادنامه رسولان و اعتقادنامه نیقیه. هر دو اعتقادنامه مشتمل بر دوازده اصل مهم ایمان مسیحی هستند که نیمی از آن، یعنی شش اصل، به شخص عیسی و بازگشت او اختصاص دارد.

۱-۳ . اعتقادنامة رسولان

شاید بتوان گفت این اعتقادنامه شناخته‌شده‌ترین و پذیرفته‌شده‌ترین اعتقادنامة مسیحی است. این اعتقادنامه داراى سه بخش اصلى درباره خدا، عیسى مسیح و روح‌القدس است. همچنین مطالبى درباره کلیسا، روز داورى و رستاخیز در آن گنجانیده شده است. متن اعتقادنامه رسولان چنین است:

۱ من ایمان دارم به خدا، پدر قادر مطلق، خالق آسمان‌ها و زمین؛

۲ و به عیسى مسیح، یگانه پسر او، خداوند ما؛

۳ همو که لقاحش را روح‌القدس تحقق بخشید و از مریم باکره زاده شد؛

۴ در زمان پنطیوس پیلاطس رنج کشید،‌مصلوب شد، مرد و به خاک سپرده شد؛

۵ در روز سوم از مردگان برخاست؛

۶ به آسمان صعود کرد و در دست راست خداى پدر قادر مطلق بنشست؛

۷ از آنجا براى داورى بر زندگان و مردگان باز خواهد گشت؛

۸ من ایمان دارم به روح‌القدس؛

۹ به کلیساى مقدس جهانى؛

۱۰به بخشودگى گناهان؛

۱۱ به رستاخیز جسمانى؛

۱۲ به حیات جاودانى.

همان‌گونه که ملاحظه شد در بند هفتم از این اعتقادنامه بعد از بیان صعود مسیح به آسمان، به‌صراحت بازگشت او ذکر شده است. در این اعتقادنامه ابتدا خصوصیاتی برای عیسی‌مسیح شمرده شده است: پسر یگانة خداست، و به‌واسطة روح‌القدس از مریم باکره زاییده شد و در زمان یک حاکم ظالم به صلیب رفت و به خاک سپرده شد.

بعد از بیان این خصوصیات، نویسندگان اعتقادنامه به رستاخیز اولیه یا آمدن اول مسیح و قیام او از بین مردگان اشاره می کنند و به اینکه او هم‌اکنون زنده است و در سمت راست خدای پدر نشسته است. در نهایت، برای ارتباط این حلقه‌ها که گاهی ظاهراً نامربوط به نظر می‌رسند، و برای تکمیل ایمان مسیحی، به بازگشت او اشاره می‌نمایند. این بندهای شش‌گانه‌که نیمی‌از اعتقادنامه را تشکیل‌می‌دهند، بیان می‌کنند‌که مسیح‌شناسی بدون‌درک و فهم بازگشت عیسی کامل نیست و این آموزه است که معنابخش ایمان مسیحی است.

در مورد بحث ما نکات جالب توجهی در این اعتقادنامه وجود دارد که عبارت‌اند از:


۱ مکانی که مسیح در آنجا قرار دارد و از آنجا بازخواهد گشت، آسمان است.

۲ مقامی که عیسی مسیح در آنجا قرار دارد، کنار خدای پدر است.

۳ عیسی در این مکان و آن مقام با جسم خود حضور دارد؛ زیرا در بند دوم اعتقادنامه اشاره کرد که: «در روز سوم از مردگان برخاست» و می دانیم که او با جسم خود و با جلال و شکوه خیره‌کننده ای بازخواهد گشت.

۴ کارکرد عیسی مسیح در بازگشتش داورى نهایی بر زندگان و مردگان است.

۳-۲ . اعتقادنامه نیقیه

شوراى نیقیه در ژوئن سال 325م به دعوت قسطنطین، اولین امپراتور مسیحى، در شهر نیقیه (شهر ایزنیک در ترکیه امروزی) و با هدف حلّ و فصل اختلافات در باب مسیح‌شناسى برگزار شد. این شورا، اولین شوراى جهانى (به معناى شورایى مرکب از اسقف هاى سراسر جهان مسیحى که تصمیم‌هاى آن براى همه کلیساها معیار و حجت است) به شمار مى آید (رک: مک‌گراث، 1384: 57). در اعتقادنامه نیقیه چنین می‌خوانیم:

ما به خدایى یگانه ایمان داریم، به خداى قادر مطلق، آفریننده همه چیزهاى دیدنى و نادیدنى، و به یک خداوندگار، عیسى مسیح، پسر خدا، به وجود آمده از ذات پدر، تنها اوست که از ذات پدر به وجود آمده، خدا از خدا، نور از نور، خداى حقیقى از خداى حقیقى، مولود نه مخلوق، هم‌ذات با پدر است. به وسیله او همه موجودات آفریده شدند؛ همه موجوداتى که روى زمین و در آسمان‌اند.

او به خاطر ما انسان ها و براى نجات و رستگارى ما از آسمان فرود آمد، جسم گردید و انسان شد. او رنج کشید و روز سوم برخاست و به آسمان‌ها صعود کرد. او براى داورى زندگان و مردگان مجدداً بازخواهد گشت. از نکات قابل توجه در متن این اعتقادنامه قرار دادن کارکردهای عیسی در بحث نجات و رستگاری است. در این متن کلاسیک الاهیاتی عمل نجات‌بخش مسیح مراحلی دارد:

۱ . از آسمان آمده است؛ یعنی دارای الوهیت است و جایگاه سماوی دارد.

۲ . او خدایی است که مجسم گردید و لباس انسانیت به تن کرد.

۳ . برای نجات انسان رنج کشید و کشته شد.

۴ . در روز سوم از میان مردگان برخاست و قیام کرد.

۵ . جایگاه کنونی او در آسمان است؛ یعنی دوباره بالا رفت.

۶ . تکمیل عمل نجات‌بخش او در بازگشت دوباره‌اش است.

۷ . کارکرد او در زمان بازگشت داوری است؛ برای مردگان و زندگان.

بنابراین بازگشت عیسی حلقة آخر عمل نجات‌بخش اوست که به خاطر آن از آسمان فرود آمد و جسم شد؛ یعنی اگر بازگشت مسیح را از این گردونه حذف کنیم، دیگر ایمان به مسیح مفهومی نخواهد داشت.

۴ . تفاسیر موجود در دورة آبای کلیسا

دورة آبا (100–451 م) یکی از مهم ترین دوره ها در تاریخ تفکر مسیحیت است به‌گونه‌ای که جریان های فکری مسیحیت در پی آن هستند که ریشه های عقاید خود را به آن دوره برسانند (رک: مک‌گراث، 1384: 32 و 33). در دوره آبا اعتقاد به بازگشت عیسی اگرچه به صورت یک باور کاملاً منظم ظاهر نشده بود ولی در میان مسیحیان، رواجی عمیق و پررنگ داشت.

در این دوره، آموزة بازگشت نهایی مسیح ناظر به آخرالزمان و تحت تأثیر نوع یهودی آن بود (صادق‌نیا، 1388: 239).تحت تأثیرمفهوم پادشاهی خداوند و اورشلیم نو در کتاب دانیال، و به ‌خصوص مفاهیم پادشاهی هزارساله مسیح در کتاب مکاشفه، ایده پادشاهی زمینی عیسی مسیح و بازگشت فیزیکی او طرفداران بسیاری در میان آبای اولیه کلیسا داشت. برای مثال ژوستین شهید (165م)، در مورد بازگشت مسیح و داوری نهایی معتقد بود که عیسی بعد از رجعتش تمام انسان-هایی را که از زمان آدم تا پایان خلقت می زیستند، مورد قضاوت قرار خواهد داد.

او باور داشت که مقدسان، از مرگ برخاسته و همراه با مسیح در یک اورشلیمِ احیاشده برای هزار سال حکومت خواهند کرد. ایرنائوس (200م) نیز یک هزاره‌گرای معتقد بود و به بازگشت مسیح اعتقاد راسخ داشت. او در کتاب بر ضد بدعت دربارة آخرالزمان چنین می گوید: «نیکوکاران درست پس از نابودی دجال و یارانش زنده می شوند و آنگاه بر زمین حکمرانی می کنند.

آنان به همراه فرشتگان زندگی خواهند کرد و اورشلیم جدید پس از آنکه توسط مسیح بازسازی شد، در روی زمین برقرار خواهد شد. نژاد بشر به شکلی نوین خلق خواهد شد به‌گونه ای که کسی پیر نمی شود. نخست نیکوکاران، زنده خواهند شد و آنگاه کسانی که مرتکب گناه شدند، قیام خواهند نمود و مورد قضاوت قرار می‌گیرند» (رک: عدلی، 1389: 186). اعتقاد به بازگشت مسیح و باورهای هزاره‌گرایانه را در آثار آبای دیگری همچون ترتولیان، لاکتانتیوس و سیپریان نیز می‌توان

مشاهده کرد.اما برخی از آبا تفاسیر متفاوتی از این آموزه به دست داده‌اند. در ادامه به بررسی تفسیر دو تن از اثرگذارترین آبای کلیسا، یعنی اوریگن و آگوستین می‌پردازیم.

۴-۱ . تفسیر متفاوت اوریگن؛ به سوی روحانی‌سازی

پس از دو سده انتظار بی‌حاصل برای بازگشت مسیح، از اواخر سدة دوم تردیدهای بسیاری دربارة این آموزه مطرح شد و حتی کتاب مکاشفه نیز گاهی زیر سؤال می‌رفت. در چنین فضایی، عده‌ای دست به تفسیر روحانی این آموزه زدند. اوریگن(185-254م) اواخر قرن اول میلادی در اسکندریه متولد شد و در همان فضا رشد نمود. اوریگن با پای‌بندی به اندیشه‌های سلف خود، کلمنت اسکندرانی، تلاش کرد تا ایمان مسیحی را با تعلیم و تربیت یونانی مآب سازگار کند به‌طوری که مسیحیت نقطة اوج کمال همة ادیان به نظر آید.

اوریگن تمام مسیحیت را به سه بخش مهم تقسیم می‌کند: خدا و تجلیات او، هبوط ارواح مخلوق، نجات و بازگشت کل. گرچه تفسیر اوریگن از آموزه‌های مسیحی کامل نشد، اما او از پیشگامان روحانی‌سازی آموزة بازگشت مسیح بود. اوریگن در باب رجعت معتقد بود که درست در «آخرالزمان» رجعت همة موجودات به وقوع می پیوندد. و سرانجام خدا کل در کل خواهد شد و حتی ارواح پلید نیز رستگار خواهند شد و به‌طور کلی شر از بین خواهد رفت و همه چیز به وضع روحانی اولیه ناب و یکسان خود باز خواهد گشت.

او رستگاری ابدی را برای همگان می دانست، اگرچه نسبت به رستگاری شیطان و فرشتگان رانده‌شده چندان مطمئن نبود. او برای دفاع از این دیدگاه خود به رسالة اول قرنتیان ارجاع می داد؛ در آنجا آمده است که سرانجام خداوند «همه در همه» خواهد شد (15: 27-28)؛ بر این اساس بخششی برای همگان در پایان کار متصوّر می شود (رک: کونگ، 1384: 61-63).

۴-۲ . تفسیر روحانی آگوستین از بازگشت مسیح

در قرن چهارم گرچه هنوز گرایش به پادشاهی هزاره‌ای و بازگشت آخرالزمانی همچنان وجود داشت ــ مثلاً لاکتانتیوس یکی از مفصل‌ترین کتاب‌ها در این زمینه را در این دوره نوشت ــ اما در این زمان، متون مربوط به آخرالزمان و پادشاهی هزاره‌ای از رونق افتاده بودند. حتی آنانی که به بازگشت جسمانی و پادشاهی مسیح به معنای تحت‌اللفظی آن باور داشتند ــ همانند متدیوس اهل الیمپوس و ویکتورنیوس اهل پتاو که کهن ترین تفسیر موجود بر کتاب مکاشفه را نوشته است ــ نیز دیدگاه‌های مادی موجود در قرن دوم میلادی را رها کرده بودند.

برخی نویسندگان دو عامل را برای از رونق افتادن باور به بازگشت جسمانی مسیح در این دوران برشمرده‌اند: یکی، مسیحی‌شدن قسطنطین که دین مسیحی را از یک دین تحت فشار و آزار به یک دین تحت مدارا و بلکه پیروزمند تبدیل کرد و دیگری، پیدایش تفاسیر تأویلی که بر باطنی‌‌گرایی استوار بودند و بیشتر به معانی مجازی و روحانی اهمیت می‌دادند (رک: صادق‌نیا، 1388: 240).

بارزترین الاهیدانی که به مقابله با فهم تحت‌اللفظی کتاب مکاشفه پرداخت، آگوستین (354-430م) بود. او به بازاندیشی در دیدگاه مسیحیِ ناظر به تاریخ و اجتماع پرداخت. نقطه محوری این موضع نه تنها طرد دیدگاه سیاسی نویسندگانی همانند اوسیبیوس و امبروس بود که سرنوشت رم و مسیحیت را به یکدیگر پیوند می‌دادند و وعده‌های مسیحایی را بر حسب امپراتوری رومی‌مسیحی تفسیر می‌کردند، بلکه همچنین حمله مستقیم به هر نوع الاهیات ناظر به آخرالزمان بود؛ الاهیات‌هایی که آخرین کتاب عهد جدید را به‌مثابه الگویی برای تفسیر جریان تاریخ و آخرالزمان به کار می‌گرفتند.

آگوستین از حکومت هزاره‌ای موجود در باب بیستم کتاب مکاشفه دو قرائت روحانی بدیل ارائه داد: هزار سال حکومت مسیح یا به معنای کامیابی مسیحیت در راندن پلیدی و شیطان و زندانی‌کردن آن در قلب‌های بدکاران در همان دوره اولیه تاریخ مسیحیت است، و یا به معنای تمام سال‌های جهان پس از مسیح است، چراکه زمانِ تمام و کمال، ممکن است با یک عدد کامل (مثل هزار) بیان گردد. بنابر هر دو قرائت، «کلیسا حتی هم‌اکنون نیز در پادشاهی مسیح و پادشاهی آسمان است. و لذا، هم‌اکنون مقدسان همراه او حکومت می‌کنند، گرچه متفاوت از آنچه در جهان دیگر خواهند کرد» (همان).

یکی از مهم ترین آثار آگوستین شهر خدا نام دارد که نظرات فرجام شناسانة او در آن انعکاس یافته است. او در تبیین نظریه معروف خود یعنی شهر خدا(city of god)و شهر دنیا(secular city)می گوید: مؤمنان مسیحی در دوره‌ای بین تجسم مسیح و بازگشت شکوهمند او زندگی می کنند؛ در نتیجه کلیسا (یعنی جماعت مؤمنان) در دورة تبعید زندگی می نماید و گرچه در دنیاست ولی در دنیا نیست. در کتاب شهر خدا، بازگشت مسیح در قالبی روحانی و بدون جسم به همراه عناصر فرجام-شناسانة دیگری مانند سلطنت هزارسالة مسیح به همراه نیکوکاران، حملة ناکام شیطان که خیلی زود توسط خدا خنثا می شود، رستاخیز، داوری نهایی، آفرینش آسمان جدید و زمین جدید تفسیر شده است.

آگوستین با اشاره به پایان جهان، روز داوری را روز جدایی دو شهر الاهی و دنیوی می داند. آگوستین از نظر تاریخی، شهر خدا را اورشلیم می نامد؛ شهر پیامبران و محلی که یهودیت و مسیحیت در آن شکل گرفتند و مظهر ایمان است. شهر دنیا نیز بابل است؛ شهری که مرکز شرک و مادی گری است. او کلیسای کاتولیک را شکل تاریخی اورشلیم آسمانی و شهر خدا می-داند (ایلخانی، 1382: 115).

آگوستین کاملاً مطمئن است که ملکوت خدا در این عصرِ زمینی و دنیوی، شکل مادی دارد و آن کلیسای کاتولیک است: این کلیسا تجسّم عینی و تجلّی ملکوت خدا بر زمین است اما کاملاً با شهر خدا یکی نیست؛ زیرا هنوز شهر دنیوی در آن تأثیر دارد. به نظر آگوستین، تنها خداست که برگزیدگان را می شناسد. از نظر آگوستین، حرکت کلیسا در تلقی یهودی‌ـ‌مسیحیِ آن حرکتی غایتمند است و از جانب خدا به شهر ابدی، ملکوت صلح و آشتی و ملکوت خدا هدایت و راهنمایی می شود (کونگ، 1384: 121).

در مورد تفسیر آگوستین از بازگشت عیسی مسیح به صورت خلاصه می‌توان گفت: او پس از تصویر کردن دو شهر خدا و دنیا، بر این باور است که مؤمنان مسیحی در دوره‌ای زندگی می‌کنند که بین تجسم و آمدن اولیة عیسی مسیح و بازگشت نهایی و آمدن ثانویه او قرار دارد. شبیه این تفسیر را قبلاً در نوشته‌های پولس رسول داشتیم که گویا کلیسا در دوره‌ای تبعیدی به سر می‌برد و از اصل خویش دور افتاده است. او با تفسیری تأویل‌گرایانه، بازگشت مسیح را روحانی‌سازی می‌نماید و از تفسیر ظاهری آن مبنی بر بازگشت جسمانی و قریب‌الوقوع فاصله می‌گیرد. البته نباید این را به معنای انکار بازگشت قلمداد کرد چه اینکه در آثار آگوستین می‌توان یک کشش عمیق فرجام‌شناسانه را مشاهده کرد.

۵ . تفسیر بازگشت مسیح در قرون وسطا

مخالفت آگوستین و سایر مراجع کلیسای کاتولیک، مانع از فهم تحت‌اللفظی باب بیستم کتاب مکاشفه تا هزار سال بعد، دست‌کم در جهان لاتین، شد. در قرون وسطا در نتیجه، اقبالی به مفاهیم فرجام‌شناسانه وجود نداشت و توجه به این آموزه در نهایت رکود بود. با این حال، در این دوره نیز نشانه‌هایی از هزاره‌گرایی و انتظار نوعی سعادت زمینی وجود داشت. یکی از چهره‌های بسیار معروف در کلیسای کاتولیک، یعنی یوآخیم اهل فیوره (1135-1202م) به تبیین هزاره‌گرایی در قالب بازگشت مسیح پرداخت.

او نخستین کسی است که برخی از نظریات معتدل فرجام‌شناسانه را در قالب یک الاهیات تاریخی درآورد. او قرائت جدیدی از بازگشت مسیح و هزاره‌گرایی ارائه داد که نه بر کتاب دانیال بلکه بر کتاب مکاشفه مبتنی بود. در نظر او، آگوستین در اینکه نباید بازگشت مسیح و هزاره را دنیوی و تحت‌اللفظی فهم کرد محق بود، اما در اینکه باب بیستمِ کتاب مکاشفه متضمنِ پیشگویی آینده‌ای بهتر برای کلیسا نیست در اشتباه بود.

یوآخیم سه دورة نجات برای تاریخ کلیسا و مسیحیت قائل می‌شود: دورة پدر، دوره پسر و دورة روح‌القدس. در نظر او دورة آینده که دوره‌ای بهتر برای کلیسا است و دورة صلح رهبانی پس از شکست ضدمسیح است، «دورة روح‌القدس» نام دارد. در هزاره‌گرایی یوآخیم، نهاد پاپی هم نقش مثبت داشت و هم نقش منفی. از طرفی امید به آمدن یک رهبر جدید به‌عنوان یک پاپ را در پایان دورة دوم و پیش از شروع دورة سوم مطرح می‌کرد، و از طرف دیگر، بنا بر برخی گزارش ها، می‌ترسید که مبادا ضدمسیح همین الان به دنیا آمده و مقر پاپ را غصب کرده باشد (آژیر، 1384: 210 و نیز: صادق‌نیا، 1388: 241).

در این دوره، گرچه برداشت ها از مفهوم بازگشت مسیح و هزاره‌گراییْ دنیوی به معنای مادی نبود، اما به‌طور فزاینده‌ای این‌جهانی و سیاسی بود. برخی وقایع دینی و غیردینی به‌عنوان علائم فرارسیدن روز داوری مطرح می‌شدند، از جمله: اصلاح در ریاست و اعضای کلیسا، اتحاد کلیسای شرق با کلیسای رم، صلح در ایتالیا، جنگ صلیبی و فتح ارض مقدس، و مسیحی‌شدن یهودیان و مسلمانان. برخی وقایع ناگوار مثل شقاق بزرگ غربی باعث شد تا زمان این شقاق (یعنی بین سال‌های 1378 تا 1415 میلادی) را دورة ضدمسیح بدانند و منتظر آخرین امپراتور ــ که غالباً شارلمانی دوم خوانده می‌شد ــ باشند.

در قرن پانزدهم و شانزدهم و حتی قبل از شکل‌گیری نهضت‌های هزاره‌گرای پروتستانی، گرایش به انتظار برای بازگشت مسیح و هزاره‌گرایی در جامعه مسیحی شدت یافت. عللی را برای این تشدید گرایش ذکر می‌کنند که در مجموع می‌توان آنها را به عوامل مثبت و عوامل منفی تقسیم‌بندی کرد. برخی از مهم‌ترین عوامل مثبت عبارت‌اند از: شیفتگی متفکران رنسانس نسبت به سنت‌های کلاسیک مربوط به بازگشت «عصر طلایی»، و کشف مناطق جغرافیایی جدید که به‌مثابه گسترش جهان مسیحی یا اعلام پیام عیسی مسیح به اقوام دیگر و پیش‌نیاز فرارسیدن جهان بهتر به حساب می‌آمد.

کاشف مشهور کریستف کلمب در نامه‌های اکتشافش و به‌خصوص در کتاب نبوت‌هایش که به کمک یک راهب مسیحی نوشت، آشکارا از مفاهیم ناظر به آخرالزمان بهره برد و کشف دنیای جدید را دروازه‌ای به سوی فتح مجدد اورشلیم دانست که می‌بایست توسط پادشاهی اسپانیا به‌مثابه آخرین امپراتور جهان تحقق یابد. عوامل منفی که جنبة فاجعه‌آمیز و احیاناً منتسب به ضدمسیح داشتند، خود از دو دسته عوامل جزئی و عوامل کلی تشکیل می‌شدند.

عوامل جزئی دربرگیرنده حوادثی مثل هجوم چارلز هشتم به ایتالیا در 1494م و غارت رم در 1527م است، و عوامل کلی عبارت‌اند از: بحران‌های رو به تزاید عصر جدید، خطر روزافزون امپراتوری ترک و نهضت اصلاح‌گری. فتح قسطنطنیه در 1453م توسط ترک‌ها و پیشرفت آنان به سوی اروپا باعث زنده‌شدن دوباره باور به آخرین امپراتور جهان در قالب انتظار برای بازگشت مسیح شد. پیشگویی هایی دربارة غلبه یک چهره شبه‌مسیحایی بر ترک‌ها به‌وجود آمد؛ مثلاً یک کشیش آلمانی به نام ولفگانگ آیتینگر در سال 1496م پیشگویی کرد که ترک‌ها در سال 1506م توسط آخرین امپراتور شکست خواهند خورد. اما اینکه چه کسی آخرین امپراتور خواهد بود، او بین فیلیپ اهل بورگوندی و لادیسلاوس اهل لهستان مردد بود.

اثر دیگری که در این دوره به این موضوع می‌پردازد، تفسیری از آنیوس اهل ویتربو بر کتاب مکاشفه است. او در این تفسیر، پانزده باب اول کتاب مکاشفه را پیشگویی وقایع جهان و کلیسا تا سقوط قسطنطنیه می‌داند که در آن پیامبر اسلام را ضدمسیح معرفی می‌کند. باب های شانزدهم و هفدهم را پیشگویی پیروزی‌های ترک‌ها، و باب های هجدهم و نوزدهم را پیشگویی درباره تعیین یک امپراتور پیروزمند توسط پاپ و پیروزی او بر ترک‌ها می‌داند و معتقد است که باب بیستم پیشگویی حکومت هزارساله کلیسا بر جهان است .


ﻋﻴﺐ ﻧﺪﺍره ﻛﻪ " ﺗﻨﻬﺎیی "
ﺧﺪاﻡ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ. . .
     
  
مرد

 



تفاسیر مهم مسیحی درباره بازگشت مسیح ( قسمت سوم )



۶ . تفسیر بازگشت مسیح در دورة مدرن

در قرن هجدهم و نوزدهم میلادی به سبب پیشرفت‌های علمی و صنعتی جدید و غلبة شیوه‌هایتفکر عقلی، بسیاری از اصول اعتقادی مسیحیت مورد تردید و حتی انکارقرار گرفت؛ در مقابل، در میان متفکران مسیحی نیز کوشش‌هایی در جهت سازگار کردن دین با علم وتوجیه و تبیین این‌گونه مسائل آغاز شد.

دانشمندان به تحقیق در متون کتاب مقدس ونقادی آنها از لحاظ موضوعی و تاریخی و زبان‌شناسی پرداختند و از آن زمان تاکنون درباب مسائل مختلف کلامی و اعتقادی و تاریخی و نیز در توجیه اختلافاتی که در موضوعاتمربوط به فرجام‌شناسی در بخش‌های مختلف عهد جدید دیده می‌شود، نظریات و آرای خاصی عرضه داشته‌اند تا در برابر چالش‌های مفهومی برای آموزه‌هایی مانند بازگشت مسیح پاسخ‌هایی بیابند (رک: لین، 1380: 37).

نقادان و الاهیدانان لیبرال، چون شلایرماخر، معتقد بودند که تعلیمات عیسی پیام صلح و دوستی است و صرفاً جنبة اخلاقی وروحانی دارد و آنچه در کتاب مقدس از قول او دربارة آخرالزمان و قیامت و این‌گونه مطالب آمده، ساختة نویسندگان انجیل-ها است و عیسی خود در این موضوعات سخنینگفته است (Grant, 1963 175-176).

در پایان قرن نوزدهم، کسانی چون آلبرت شوایتزر به ردنظریات لیبرال ها پرداختند و گفتند که محور و مرکز تعلیمات عیسی بشارت نجات وفرجام‌شناسی اوست و بدون آن (یعنی بازگشت نهایی او) مسیحیت هیچ‌گونه معنا و اصالتی نخواهد داشت.

امروز دربارةاینکه جوهر پیام عیسی نوید و بشارت تحقق ملکوت خداست توافق کلی برقرار است، ولی درچگونگی تفسیر اقوالی که در این باب از قول او نقل شده است اختلاف‌نظر وجود دارد. بعضی معتقدند عیسی تنها از آمدن ملکوت و نجات نهایی سخن گفته است و آنچه دربارةعلائم آخرالزمان (مانند تحولات عظیم کیهانی، خروج دجال و غیره) که در بخش‌های مختلفعهد جدید دیده می‌شود، همه را نویسندگان انجیل ها از مکاشفات یهودی گرفته و درنوشته‌های خود وارد کرده‌اند.

بعضی دیگر گفته‌اند مخاطبانعیسی یهودیانی بودند که با مکاشفات و فرجام‌شناسی یهودی آشنایی داشتند، از این رو عیسی سخنان خود را در قالب تصورات و انتظارات و مقولات فکری آنان بیان می‌کرده والفاظ و تعابیری به کار می‌برده است که برای آنان قابل فهم و قابل قبول باشد؛ ولی هنگامی که با شاگردان خاص خود سخن می‌گفته، مقاصد خویش را صریح و خالی ازصحنه‌آرایی های اسطوره‌ای و تصورات مکاشفاتی اظهار می‌داشته است (Dodd, 1958: 237-238).

رودلف بولتمان (1884-1967م)، الاهیدان و دانشمند معروف و مؤسس مکتب «اسطوره گشایی»، زبان کتاب مقدس را زبان اسطوره و زبان تصاویر ذهنی می‌داند و می‌گوید در زیر تعابیر و تصاویر این زبان معانی دیگرینهفته است که باید آنها را شناخت و به زبان مفهوم امروزی و مقولات فکری جدید منتقل کرد. جوهر فرجام‌شناسی مسیحیت، که در قالب تعبیرات و تصورات اسطوره‌ای بیان شدهاست، دعوت به «انتخاب‌» و اخذ تصمیم غایی و نهایی است (Bultmann, 1985: 90).

به عقیدة تیّار دوشاردن،متفکر مسیحی معاصر، عالم هستی در جریان یک سیر تحولی و تکاملی کلی و مداوم قرار دارد که غایت آن تحقق کامل ارادة الاهی و یکی‌شدن با خداست. در قرن بیستم الاهیدانانی چون یورگن مولتمان (متولد 1926) بار دیگر به عیسای تاریخی و مفاهیمی چون رستاخیز و بازگشت مسیح علاقه نشان دادند و متفکران لیبرال را کنار زدند.مولتمان در کتاب مشهور خود به نام الاهیات امید که در سال 1964م نگاشت، امید به بازگشت مسیح را مهم‌ترین عامل حرکت در حیات و اندیشة فرد و کلیسا دانست (رک: صادق‌نیا، 1388: 242).

ولی هنوزدر مجامع علمی مسیحیت بحث بر سر مسائل مربوط به این آموزه ادامه دارد؛ مسائلی مانند اینکه آیا ملکوت الاهی در کلیساآغاز شده و تحقق نهایی آن در کلیسا خواهد بود؟ آیا ملکوت الاهی امری است اجتماعی و به صورت یکتحول و انقلاب بزرگ جهانی به وقوع خواهد پیوست یا آنکه تحقق آن به‌تدریج و در طیمراحل تکاملی خواهد بود؟

آیا امری است فردی و شخصی و فرد باید با پرورش اخلاقی وتکامل روحی شخصاً بدان نایل گردد؟ آیا همانند مسیحیان بنیادگرا باید آنچه را که درکتاب مقدس آمده است عیناً با همان الفاظ و به همان معانی ظاهری پذیرفت و منتظر رجعتمسیح و وقوع تمامی علائم آن بود؟ و مسائلی از این قبیل. در ادامه اشاره‌ای گذرا به تفاسیر کاتولیکی و پروتستانی در دورة معاصر خواهیم کرد.

۶-۱ . نمونه‌ای از تفسیر کاتولیکی معاصر از بازگشت مسیح

در تاریخ 11 اکتبر 1992، مطابق با سى‌امین سالگرد افتتاح شوراى کلیساى جهانى واتیکان دوم و چهارمین سال دوره پاپى ژان پل دوم و زیر نظر خود وی، کتاب تعالیم دینى کلیساى کاتولیک منتشر گردید. این آخرین نمونة تعالیم رسمی و کلاسیک مسیحیت است که توسط نهاد مقتدر پاپی در کلیسای کاتولیک رومی در قالب یک کتاب و حاوی تمام احتیاجات ایمانی یک مسیحی کاتولیک ارائه گشته است.

در بخش های متعددی از این کتاب، به آموزة بازگشت مسیح و ابعاد آن به‌عنوان یک اعتقاد دینیِ مورد تأکید، اشاره شده است. در گفتار هفتم از بخش اول این کتاب، با عنوان «او از آنجا باز خواهد آمد تا بر زندگان و مردگان سلطنت کند»، تأکید می گردد که عیسی با جلال و شکوه بازخواهد آمد، هرچند که مسیح هم‌اکنون هم به‌وسیله کلیسا فرمانروایى مىکند:

«مسیح مرد و زنده گشت تا بر زندگان و مردگان سلطنت کند» (رومیان 14:9). عروج مسیح به آسمان مشارکت بشریت او در قدرت و اقتدار خدا را نشان مىدهد. عیسى مسیح خداوند است: تمام قدرت آسمان و زمین در دست اوست. او «بالاتر از هر ریاست و قدرت و قوّت و سلطنت» است؛ زیرا پدر «همه چیز را زیر پاهاى او نهاد» (افسسیان 1: 20-22). مسیح خداوند جهان هستى و تاریخ است. تاریخ بشرى و در واقع تمام خلقت در او «جمع» شده، به نحو متعالى به اوج مىرسد (همان 1: 10 و اول قرنتیان 15: 24 و 27-28).

مسیح به‌عنوان خداوند، سر و کلیسا بدن اوست (افسسیان 1:22).مسیح پس از آنکه به آسمان برده شد و جلال یافت و رسالتش را به‌طور کامل انجام داد، بر روى زمین در کلیسایش ساکن مىماند. فدیه منشأ اقتدارى است که مسیح به نیروى روح‌القدس بر کلیسا حکم مىراند. «ملکوت مسیح از هم‌اکنون به نحو سرّى در کلیسا حاضر است» و «منشأ و سرآغاز ملکوت بر روى زمین است» (همان 4: 11-13).

از زمان عروج، طرح خدا تحقق خود را آغاز کرد. ما از هم‌اکنون در «ساعت آخر» (اول پطرس4: 7) هستیم. از هم‌اکنون دوره پایانى جهان با ماست و نوسازى جهان به نحو برگشت‌ناپذیرى شروع شده است. و حتى هم‌اکنون به نحو کاملاً واقعى جلو افتاده است؛ زیرا به کلیساى روى زمین قداستى واقعى هرچند غیرکامل اعطا شده است» (رک: اول قرنتیان 10: 11).ملکوت مسیح از طریق نشانههاى معجزه‌آسایى که اعلان آن ملازم با کلیساست، حضورش را از هم‌اکنون نشان مىدهد (CCC, 1994: No. 667-70).

در بخش دیگری از همین گفتار با عنوان «به انتظار زمانى که همه چیز تحت سلطه او درآید»، با استناد به آیات متعددی از‌ کتاب مقدس به بازگشت پایانی مسیح اشاره می شود: سلطنت مسیح گرچه هم‌اکنون در کلیسا حضور دارد، با این همه با بازگشت پادشاه به روى زمین «با قدرت و جلال عظیم» به کمال نرسیده است (متی 25: 31). قواى شرّ هنوز با این سلطنت معارضه مىکند، گرچه آنها با فصح مسیح اساساً مغلوب شده‌اند (دوم تیموتاؤس 2: 7). تا زمانى که همه چیز تحت سلطه او درآید، «تا زمانى که آسمانهاى جدید و زمین جدیدى تحقق یابد که در آن عدالت برقرار شود.

کلیسا در حال پیمودن مسیر خود در آیین‌ها و نهادهایش که به عصر حاضر تعلق دارد، نشانى از جهان گذرا را با خود دارد و خود در میان مخلوقاتى به‌سر مىبرد که در مصیبت‌ها ناله سر مى‌دهند و منتظر ظهور پسران خدا هستند» (رک: دوم پطرس3: 13؛ رومیان8: 11-22 و اول قرنتیان15: 28). با این توضیحات می‌توان گفت کلیسای کاتولیک تحت تأثیر تعالیم آگوستین قرار دارد و به تفسیر روحانی او پای بند است (CCC,1994: 237).

۶-۲ . تفسیر پروتستانی از بازگشت مسیح و فرقه‌گرایی نوین مسیحی


رهبران نهضت اصلاحگری و کلیسای پروتستان گرایش هزاره‌گرایانه داشتند و بر مفهوم بازگشت عیسی و کارکرد شاهانه او بسیار تأکید می‌کردند. تأکید آنان بر این آموزه موجب رشد این عواطف و گرایش‌ها در میان کاتولیک‌ها نیز شد.آنتی‌کریست (ضد مسیح) خواندن پاپ یا نهاد پاپی توسط لوتر و دیگر پروتستان‌ها، باعث شد تا کاتولیک‌های آخرالزمان‌باور نیز وقایع را در پرتو همین باور تحلیل کنند و مثلاً جدایی پروتستان‌ها از رم را یک نشانه منفی از پایان جهان به حساب بیاورند و یا مثلاً لوتر را متقابلاً ضدمسیح یا پیشاهنگ او ببینند (صادق‌نیا، 1388: 241).

نکته مهم در پروتستانتیسم تبدیل هزاره‌گرایی از صورت صرفاً اعتقادی یا امیدگونه به صورت سیاسی و تشکیل نهضت‌های عملگرا بود. پیش از شکل‌گیری پروتستانتیسم، دو نوع هزاره‌گرایی در فضای مسیحیت وجود داشت: یکی هزاره‌گراییِ خواص که توسط فرهیختگانی همانند یوآخیم اهل فیوره شکل می‌گرفت و قالبی الاهیاتی داشت؛ و دیگری هزاره‌گراییِ عوام که مبتنی بر متون کلاسیک نبود بلکه حاصل ادبیات شفاهی کلیسا بود و مخاطبان بیشتری هم داشت، پیامبرانِ این نوع هزاره‌گرایی هنگام وقوع جنگ‌ها و به‌واسطة اختربینی‌ها نبوت می‌کردند.

پروتستانتیسم هزاره‌گرایی را به نیرویی برای انقلاب و اعتراض تبدیل کرد و در واقع پلی شد میان هزاره‌گرایی خواص و عوام. وقتی نهاد پاپی تبدیل به ضدمسیح شد، کلیسا دیگر نتوانست نیروهای هزاره‌گرا را مهار کند. از طرفی نیز، آموزة پروتستانیِ کشیش بودن تک‌تک افراد و شایستگی همگان برای مطالعه متون مقدس، موجب پیدایش انبیای زن و مرد متعددی شد که آینده را پیشگویی می‌کردند. ترجمه متون مقدس به زبان‌های محلی توسط پروتستان‌ها نیز باعث شد که این نبوت عامیانه نیروی جدیدی برای تأیید خود پیدا کند (David L, 2000: 341).

ظهور فرقه‌های هزاره‌گرا و نهضت‌های مسیحایی را می‌توان به‌درستی عمیق‌ترین جلوه اجتماعی و سیاسی باور به آموزه بازگشت مسیح قلمداد کرد. این نهضت‌ها که در فضای تفکرات پروتستانی شکل گرفتند، می‌خواستند با انتقاد از وضعیت موجود برای رسیدن به وضعیت مطلوب گام بردارند. این گروه‌ها و نهضت‌ها با وجود اختلافاتی که در برخی ابعاد الاهیاتی دارند، در اعتقاد عمیق به نزدیک‌بودن روزگار بازگشت مسیح مشترک‌اند (رک: صادق‌نیا، 1388: 248-251).

تفسیرهایی که در دورة مدرن از بازگشت مسیح ارائه شد تأثیر بسزایی در ایجاد و گسترش فرقه‌های جدید در بین مسیحیان داشت و موجب رشد فزاینده این فرقه‌ها در سده‌های نوزده و بیست گشت. ناگفته نماند که این فرقه‌ها ــ که بهتر است آنها را «نهضت‌های اجتماعی» نامید ــ در دو بعد جامعه‌شناسانه و الاهیاتی قابل بررسی هستند به‌طوری که نمی‌توان با تمرکز بر یکی از این دو بُعد دیگری را نادیده انگاشت.

اعتراض به وضع موجود و تلاش برای رسیدن به وضعیت مطلوب همان‌قدر در پیدایش این فرقه‌ها مؤثر بوده است (Rechrd, 2000: 245) که باور الاهیاتی و دینی به بازگشت مسیح در آخرالزمان و تلاش برای نزدیک ساختن آن. این فرقه‌های هزاره‌گرا با استناد به کتاب مقدس اعتقاد دارند عیسی مسیح در آخرالزمان بازخواهد گشت و هزاره خوشبختی را به ارمغان خواهد آورد. این تفسیر نص‌گرایانه را می‌توان در فرقه‌هایی چون ادونیست‌ها (Advantists)، شاهدان یهوه (Jehovahs Withesses)، مورمون‌ها (Mormons) و... مشاهده کرد که پرداختن به آنها مجال دیگری را می‌طلبد.

۷ . نتیــجه

به‌جز الاهیدانان لیبرال که در دوره‌ای، تمام آموزه‌های مسیحیت حتی وجود تاریخی شخص عیسی را انکار کردند، هیچ نویسنده و متألهی در مسیحیت نمی‌توان یافت که منکر بازگشت مسیح باشد. البته این بدان معنا نیست که تمام تفاسیر ارائه‌شده در این زمینه همسان هستند بلکه تفاسیر متفاوتی از این آموزه ارائه شده است. گوناگونی و اختلاف این تفاسیر، که گاه موجب آشفتگی و دشوارشدن فهم این آموزه نیز می‌شود، از دو امر نشئت گرفته است: یکی، تصاویر متفاوت و بعضاً ناهمگونی که کتاب مقدس از این واقعه ارائه داده است و دیگری، تأثیر شرایط زمانه، اوضاع اجتماعی و رویکردهای الاهیاتیِ عالمان مسیحی در تفسیر این آموزه.

یک سوی این تفاسیر اعتقاد به بازگشت قریب‌الوقوع و جسمانی عیسی مسیح است که در کلیسای اولیه مسیحی پیروانی داشت و سوی دیگر آن تأویل مجازی بازگشت مسیح است که هرچند در تعالیم پولس رگه‌هایی از آن را می‌توان یافت ولی این آگوستین بود که آن را بسط داد. در قرون وسطا هم هرچند اقبالی به فهم بازگشت مسیح وجود نداشت ولی برخی الاهیدانان مسیحی آن را ترویج کردند که یوآخیم اهل فیوره یکی از مهم‌ترین آنان بود.

بعد از نهضت اصلاح دینی توجه به این آموزه دو چندان شد و پروتستان‌ها راه آبای اولیه کلیسا را در پیش گرفتند و این آموزه را در حیات اجتماعی و سیاسی خویش دنبال نمودند ولی کاتولیک‌ها ترجیح دادند به برداشت آگوستین از بازگشت مسیح، البته با انعطاف بیشتری، پای‌بند بمانند. مسیحیان معاصر هر یک به تبع کلیسایی که از آن پیروی می‌کنند، تفسیری از این بازگشت ارائه می‌دهند.


ﻋﻴﺐ ﻧﺪﺍره ﻛﻪ " ﺗﻨﻬﺎیی "
ﺧﺪاﻡ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ. . .
     
  
صفحه  صفحه 5 از 5:  « پیشین  1  2  3  4  5 
فرهنگ و هنر

تاریخ مسیحیت

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA