انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
تالار تخصصی سینما و موسیقی
  
صفحه  صفحه 4 از 5:  « پیشین  1  2  3  4  5  پسین »

گفتگو با هنرمندان ایرانی


زن

 
گفت و گو با بهاره رهنما: بهاره از نازنین در خداحافظ بچه میگوید

بازیگر نقش نازنین در سریال "خداحافظ بچه" گفت: آقایان هادی و افخمی اعتقاد داشتند پتانسیل هایی در بازی و شخصیت من وجود دارد که در انبوه فیلم های کمدی سال های اخیر نادیده گرفته شده است، سال هایی که در آن منتظر پیشنهادی نقشی مشابه نازنین بودم.

به گزارش خبرنگار مهر، بهاره رهنما بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون است و از آنجایی که یک نمایش در هر نوبت اجرا در بهترین شرایط نهایتا ۸۰۰ نفر ظرفیت دارد، عامه مردم این هنرمند را با ایفای نقش در آثار کمدی سینما و تلویزیون به یاد می آورند. شاید همین موضوع باعث شد که آنها زمان تماشای "خداحافظ بچه" روی دیگری از رهنما را ببینند. نازنین نقشی که رهنما مدت ها منتظر ایفایش بوده و آن را به منزله هموار کننده راهی می داند که در آن نقش های متفاوت دیگری از او ببینیم.

درباره حضور در "خداحافظ بچه" با بهاره رهنما گپ زده ایم.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و هنر: اصولا بازیگران تئاتر مثل شما عادت دارند از قبل نقشه بازی خود در یک شخصیت را بکشند. چطور خودتان را با شرایط این کار که روز نوشت و روزپخش بود، وفق دادید؟


بهاره رهنما، بازیگر: درباره این سریال اینطور نبود. منهای هفته آخر فیلمبرداری آنقدر ترکیب آقای افخمی و سجاد ابوالحسنی با همدیگر جواب داده بود و شیوه کار با هم را می دانستد که ما برای هر سکانس سه روز قبل فیلمنامه داشتیم. علاوه بر این اتفاق دیگری افتاد و ابتدای سریال هر بازیگری که برای نقشی دعوت می شد؛ که من اولین بازیگر دعوت شده بودم و دو ماه پیش از عید و پنج ۶ ماه قبل از تصویربرداری قرارداد بستم یک سیناپس مفصل ۲۰۰ صفحه ای در اختیارش قرار می گرفت که پلات محکی داشت و تعیین تکلیف دقیقی در آن برای شخصیت ها شده بود.

این سینابس برای من بازیگر قابل استناد و قابل تکیه کردن بود و با توجه به اینکه شما هم می دانید من مبتنی بر تربیت تئاتری در شیوه های بازی هستم و تحلیل نقش برایم مهم است، در این پروژه مشکلی نداشتم. در واقع ما ساختمان اولیه را داشتیم و من در تعامل نزدیک با کارگردان و نویسنده ها مرتب در جریان این بودم که چه اتفاقی قرار است برای نازنین رخ دهد.

پایان کار نازنین چه زمانی مشخص شد؟

رهنما: نزدیک به یک ماه پیش از آخرین قسمت، سرنوشت نازنین رقم خورد. البته سجاد ابوالحسنی هم از من می خواست پیشنهادات خود را درباره این شخصیت به او ارائه کنم. همگی ما مصمم بودیم که با توجه به نگاه سریال به پدیده چند همسری به عنوان یک آسیب اجتماعی او خودخواسته پایش را از زندگی خسرو بیرون بکشد و به این نتیجه برسد که مردی که زندگی چندین ساله و زن و بچه دارد مرد قابل تکیه ای برای چنین زنی نیست.

* گرچه شما در تئاتر که میزان مخاطبانش با سینما و تلویزیون قابل قیاس نیست، نقش های متفاوتی ایفا کرده اید اما در این مدیوم های پرمخاطب همواره شخصیت هایی بازی کرده اید که یک لبخند همیشگی و شیطنت در آنها بوده. چیزی که کمتر در نازنین دیده شد و شما را در آن برای مخاطب عام منحصر به فرد از دیگر کاراکترهایی که ایفا کرده بودید، نشان داد. لحظات غم و تنهایی که خوب اجرا شده بود...

رهنما: در واقع اینکه من در برخی جنبه های شخصی چگونه هستم و گاهی از عناصر شخصیتی خودم در نقش ها استفاده می کنم، دلیل نمی شود آن را در هر نقشی تسری دهم. علاوه بر این همانطور که اشاره کردید من در تئاتر نقش های متفاوتی ایفا کرده ام و در دو سال اخیر با آثار درام بسیاری پرکارترین بازیگر زن تئاتر شدم. مثلا حتی نقشم در نمایش "تراس" با وجود برخی شیطنت ها، شخصیت غمگینی بود.

اگر من بیشتر در کمدی دیده شدم به این دلیل است که در سال های اخیر به دلیل نیاز جامعه، تعداد کارهای کمدی هم بیشتر بوده است. حتی بازیگران کم کار نیز در این سال ها قطعا چند تجربه کمدی را در کارنامه کاری شان دارند، چه برسد به من که بازیگر فیلم های تجاری هستم.

*فکر می کنم همین موضوع باعث شده از پیشنهاد نقش نازنین استقبال کنید.


رهنما: واقعیت این است همیشه منتظر چنین نقشی بودم. البته پیش از این نقش های عاشقانه یا متفاوتی در فیلم "گاو خونی" یا یک فیلم متوسط چون "بادام های تلخ" یا سریالی چون "روشن تر از خاموشی" داشتم. در نمایش های اخیرم نیز "فیل" یا "خدای کشتار" کاندید بهترین بازیگر زن از هفتمین جشن خانه تئاتر شدم بنابراین چنین تجربه ای به وفور در کارهایم بود اما برای مخاطب عام بیشتر در سینمای کمدی دیده شدم. علت آن هم پرکارتر بودن سینمای کمدی است!

بنابراین از آقای هادی و افخمی ممنونم. هر دو آنها قبلا با من کار کرده بودند اعتقاد داشتند پتانسیل هایی در بازی و شخصیت من هست که در انبوه فیلم های کمدی سال های اخیر نادیده گرفته شده است و دوست داشتند این اتفاق برای من رخ دهد. حتی آقای هادی به من گفتند می توانم نقش مادری که بچه اش از بین می رود را انتخاب کنم و آنها بر این اساس کمی سن آن زوج را بالاتر می برند. چون آن زمان کسی برای شخصیت های دیگر قرارداد نبسته بود. اما انتخاب اصلی برای نقش نازنین من بودم و برای خودم خیلی دلنشین بود.

*آن هم وقتی مهمان سفره افطار مردم باشید.

رهنما: دقیقا. این برای هر بازیگری جذاب است و من اصلا حساب کار سریال ماه رمضانی را جدا می دانم. کار کردن در این فضا تجربه متفاوتی برای من است. چرا که مردم با حال متفاوتی پای کار می نشینند و سریال را تماشا می کنند.

از نتیجه کار راضی هستید؟

رهنما: امیدوارم اتفاق خوبی افتاده باشد. راستش متأسفانه در مملکت ما بازیگر همیشه انتخاب شونده است و نمی شود مثل آن ور دنیا بازیگری از کار شدن فیلمنامه ای مطلع شود و به دلیل علاقه یا داشتن توانایی مطلوب آن فیلمنامه، به کارگردان پیشنهاد همکاری و حتی برود تست بدهد. با این حال ما همیشه باید انتخاب شویم و منتظر دیده شدن باشیم. برای همین فکر می کنم نقش نازنین با وجود ریزش مخاطب در تلویزیون و اینکه تماشاچی سریال های ماه رمضان مثل سال های قبل نیست، راه را برای نقش های جدی تری باز می کند.

از طرفی این را هم بگویم که بازیگری طنز بسیار سخت است و به هوشمندی فراوانی نیاز دارد. برای همین است که می گویند بازیگر کمدی خیلی راحت می تواند درام بازی کند و مردم را به گریه بیندازد. با این حال فیلمنامه ها به سمت و سوی بدی رفته اند... یک نکته جالب درباره غمی که به آن اشاره کردید، انگار هنوز غم نازنین در وجودم مانده. من آدم شلوغی هستم اما خیلی برایم جالب است که وقتی جایی می روم به خاطر وجود آن غم از من می پرسند اتفاقی افتاده؟ چیزی هست که به ما نمی گویی و...

*با سریال "چک برگشتی" پس از مدت طولانی در نوروز به تلویزیون برگشتید و این بار در یک سریال ماه رمضانی ظاهر شدید. اینطور که معلوم است آشتی تان با تلویزیون ادامه دارد.

رهنما: تلویزیون یک رسانه برای مردم است و ما هم برای مردم کار می کنیم. من هر موقع احساس کنم مخاطبم را خوشحال می کنم و بودن در کنارشان آن حس خوشایند محبوبیت را به دنبال دارد، این کار را می کنم. به همین دلیل نبود من به ضعف کلیه سریال هایی برمی گردد که باعث ریزش جدی مخاطبان شدند. اما فرصت حضور در آثار افرادی چون منوچهر هادی، سیروس مقدم و علیرضا افخمی همواره برایم مغتنم است.
دلم می خواست زمان را به عقب باز می گرداندم…
نه برای اینکه آنهایی که رفتند را باز گردانم…
برای اینکه نگذارم آنها بیایند…!
     
  
مرد

 
پـرویـز پرستـویی

سوپر استاری از دل فقر و محله های جنوب شهر




به نقل از برترین ها؛ این گفت‌وگوی سه ساعته با پرویز پرستویی را، چند سال پیش در ویژه​نامه همشهری محله گرفتم. حرف‌هایی که در این مصاحبه زد، حسابی در ذهنم حک شد و ماند. دلم می‌خواست قسمت‌های مربوط به سختی‌های این سوپراستار را، جایی چاپ کنم و حالا، این آرزوی چند ساله را با چاپ این خاطرات، عملی می‌کنم.

روزی كه از روستا آمدیم

من پرویز پرستویی هستم؛ متولد 1334. 3سال بعد از تولدم بود كه خانواده‌مان، از روستا به تهران آمدند. وقتی به تهران آمدیم به دروازه غار رفتیم؛ جنوب شهر. تا سال 48 آنجا بودیم؛ خانه قمرخانم، از این خانه‌های كندویی و كارگری. مستأجر بودیم. وضعیت‌مان خوب نبود. سختی می‌كشیدیم. مادرمان، بیشتر از همه سختی می‌كشید. پدرم دستفروش بود. از همین بلوری‌های اینجا، جنس‌های بلوری می‌گرفت و می‌رفت كرج. با درشكه می‌برد آنجا. آنجا هم كارتن را روی سرش می‌گذاشت و بلور می‌فروخت. هر روز این كار را می‌كرد تا اینكه یك روز مادرم، به پدرم گفت: «نمی‌خواهد بروی سركار.» بعد از مدتی، فهمیدیم كه مادر، پولدار شده است. قرار بود برویم خانه بخریم. اما با كدام پول؟ مادر پس‌انداز كرده بود، 11هزار تومان. از همان پول‌های خرجی كه پدرم می‌داد. هیچ كدام‌مان خبردار نشدیم. آمدیم ته یكی از كوچه‌های خیابان عباسی و خزانه بخارایی، نرسیده به ترمینال، خانه‌ای گرفتیم 2 طبقه که 5 اتاق داشت. هیچ‌كس از این كار مادر خبردار نشده بود، همه پول‌ها را بدون اینكه كسی خبردار شود، در متكا قایم می‌كرد. این‌جوری بود كه ما خانه‌دار شدیم.

میلگردهایی كه پوستم را كندند

خانه‌دار شدن، خیلی حس خوبی برایمان داشت. ما تا قبل از آن، همه زندگی‌مان در یك اتاق 4×3 می‌گذشت؛ سونا و جكوزی و استخرمان همه‌اش در همان اتاق دوازده متری بود. 5 نفر توی یك اتاق زندگی می‌كردیم. اطراف خانه‌مان، كه الان مخابرات شده و پل هوایی ماشین‌رو هم زده‌اند، جایی كه ضلع غربی ترمینال جنوب حساب می‌شود، گود و محله‌ ناامنی بود. آنجا یك كارخانه روغن‌نباتی هم داشت كه حلبی‌های زائدش را، می‌ریختند توی گود. آشغال‌های جاهای دیگر را هم می‌آوردند و خالی می‌كردند آنجا. یك آب‌سیاهی هم داشت آن اطراف كه آب‌ها و فاضلاب‌ها توی آن جمع می‌شد. می‌رفتیم شنا می‌كردیم توی آن. سیاه و كثیف می‌شدیم و خانه كه بر می‌گشتیم، كلی كتك می‌خوردیم. دقیقا یادم می‌آید كه مخابرات ترمینال را كه می‌خواستند بسازند، ما كارگرش بودیم، آرماتوربندی می‌كردیم. میلگردها را كه می‌گذاشتم روی شانه‌ام، پوستم را می‌كند از بس كه داغ بود...

تاول‌های سر صحنه

روزها كار می‌كردم و بعدازظهر می‌رفتم تئاتر تمرین می‌كردم. دست‌هایم تاول می‌زد و روی صحنه تمرین تئاتر می‌تركاندم. البته این را هم بگویم كه جدا از فقری كه درگیرش بودیم، پدر و مادرم هم عادت نداشتند ما را بیكار ببینند. هر جوری كه بود، ما را مشغول به كار می‌كردند. مثلا دبستان كه بودیم، مادرم یك قابلمه باقلا می‌پخت و آماده می‌كرد. از مدرسه که بر می‌گشتیم یك جعبه میوه می‌گذاشتیم و قابلمه را رویش قرار داده و دو تا نعلبكی و نمكدان هم می‌گذاشتیم و مردم، از ما می‌خریدند یا از این شیشه‌ نوشابه‌های كوچولو می‌گرفتیم و نوشابه‌ها و دوغ‌های بزرگ را توی آن خالی می‌كردیم و می‌فروختیم. یعنی مدام كار می‌كردیم.

سوپراستاری از محله‌های ناامن

آن‌موقع مثل الان نبود كه تا بچه زبان باز كند، كلی امكانات باشد و كلاس‌ و آموزش‌های مختلف برایش مهیا باشد. میرزا مسلمی داشتیم كه در مكتب‌خانه ما را با فلك كردن آموزش می‌داد. اصلا آن موقع بچه‌ها را جوری بزرگ می‌كردند كه بتوانند روی پای‌شان بایستند، آب‌دیده شوند، با سختی‌ها كنار بیایند. محله‌های ما ناامن بود. بچه‌ها كه بیرون می‌رفتند، معلوم نبود كه سالم برگردند یا سیگاری، حشیشی و... شوند. بزرگ كردن این بچه‌ها هزار تا بدبختی داشت، مثل الان كه نبود.

فقر، دلیل نرسیدن نیست

وقتی با جوان‌ها در جاهایی كه آموزش می‌دهم، صحبت می‌كنم، به آنها می‌گویم نداشتیم، نرسیدیم و نشدیم و اینها وجود ندارد. من همین الان اگر بخواهم عكسی با همپالگی‌های خودم بگیرم كه با چه كسانی حشر و نشر داشتم و نوع زندگی و سیستم زندگی‌ام چطور بود، شاخ در می‌آورید. فقر فرهنگی، مالی و... وجود داشته، قابل پنهان كردن هم نیست، اما این وسط، هستند عده‌ای كه تنبلی می‌كنند. بعضی‌ها شاید موقعیت عده‌ای را ببینند و بگویند ما كه نداشتیم، اگر داشتیم ما هم می‌رسیدیم، من می‌گویم كه اگر نداشتی و به این فكر كردی كه می‌توانی با این نداشتن‌ها، برسی، آن وقت است كه برده‌ای. همیشه، آنها كه بیشتر رنج برده‌اند، موفق‌تر بوده‌اند. من بهترین بازیگر، در كاخ جوانان انتخاب شدم، اما 14 سال دور از چشم خانواده‌ام قاچاقی تئاتر كار می‌كردم. آن موقع در بلورسازی صادق كچل، پرسكار بودم و كمك‌پرس. ما با این وضعیت بزرگ شدیم.

از شیطنت‌ها و رازهای دیگر كودكی‌ام

مردم‌آزار نبودم، بیشتر شوخ و بذله​گو بودم. جوری شده بود که معاون مدرسه​مان آقای خرازی با من قرار گذاشته بود كه صبح‌ها، یك ربع دیرتر از وقتی كه زنگ مدرسه می‌خورد، به مدرسه بیایم تا مدرسه و بچه‌ها را به هم نریزم. زنگ تفریح هم، باید زودتر از همه، می‌رفتم بیرون از مدرسه! تنها دانش‌آموزی بودم كه می‌توانستم بیرون بروم. البته آقای خرازی از طبقه دوم، مرا كنترل می‌كرد. تا چشمش به من می‌افتاد كه توی كوچه‌های اطراف مدرسه‌ام، داد می‌زد «بزمچه! آنجا هم داری این جوری می‌کنی؟» بچه‌ها این اخلاقم را دوست داشتند. دور و برم همیشه شلوغ بود. توی یك میز، من بودم و رحمان باقریان (در لیلی با من است، همان شخصیت آذری را بازى مى‌كند) و بنی اسدی. بچه‌شرهای كلاس حساب می‌شدیم. اگر تلفن مدرسه زنگ می‌زد و با معلم‌مان كار داشت، مرا هم با خودش می‌برد تا كلاس را به هم نریزم. اصلا همین كه من وارد كلاس می‌شدم، كلاس از خنده می‌رفت هوا. باور كنید كاری هم نمی‌كردم! اصلا همین دیر و زود آمدن و رفتنم، خودش سوژه خنده بچه‌ها شده بود.

بازیگری از جنس درد

انگیزه من از بازیگری، فقط درد است. انگیزه خیلی‌‌ها دیده شدن است، اما مرا درد به بازیگری كشانده. محیطی كه در آن زندگی كرده‌ام، در آن بزرگ شده‌ام، پر از درد بوده، پر از فقر بوده؛ زیر خط فقر همیشه بغض فروخورده‌ای داشته‌ام. به فكر رها ساختن این بغض بوده‌ام. ما حتی در آن محیط، حق تماشا كردن تلویزیون هم نداشتیم، می‌رفتیم پشت شیشه‌های قهوه‌خانه و تلویزیون نگاه می‌كردیم. این جوشش، در من وجود داشت. احساس می‌كردم این جوشش را باید بیرون بریزم.

با عینك زندگی نمی‌كنم

با عینك زندگی نمی‌كنم. روزها كه بیرون می‌آیم، بدون عینكم. ترسی از راحت زندگی كردن و شناخته شدن توسط دیگران ندارم. بالاخره همه ما را یك خالق آفریده و شرح وظایفی داریم. همه ما در یك چیز مشتركیم؛ در مغز، در این 5 سیری كه توی كله همه‌مان كار گذاشته شده. حالا یكسری از آن استفاده می‌كنند، بعضی‌ها هم آكبند نگهش می‌دارند كه آن دنیا آبش كنند. معتقدم آدمی كه در این جامعه زندگی می‌كند، حق ندارد فكر نكند و مغز و داشته‌هایش را به كار نگیرد. هم باید تاثیر بگیرد و هم تاثیر بگذارد. همین فكرهاست كه باعث می‌شود هیچ وقت به خودم مغرور نشوم و گذشته‌ام را از یادم نبرم.
دیوانه ام
کــم دارم،
دو تختــه
کــه زيــر ســر تــو بگــذارم!
مــوهــايــت را بــه آن بــا فــاصلــه ببنــدی،
تــا مــن
گيتــار بــه دســت ِ ديــوانــه ای بــاشــم
کــه سمفــونــی خنــده هــايــت را بــه
بتهــوون، فخــر بفــروشــم
     
  
زن

Princess
 
یک گفتـگوی خـصوصی با گوهـر خیـراندیـش



برای گفت وگو باید بهانه ای باشد و بهانه گفت وگوی ما هم با گوهر خیراندیش سریال کلاه پهلوی بود. اگرچه خسته سفر بود اما دعوت ما را پذیرفت و سرشار از انرژی به روزنامه آمد و پاسخگوی پرسش های ما شد. با این هنرمند از کارهای جدیدش و البته سالها حضورش در عرصه هنر سخن گفتیم ...

خانم خیراندیش چند وقتی بود که پیگیر گفت وگو با شما بودم اما گویا ایران نبودید و خارج از کشور مشغول تدریس بودید؟

بله، چند وقتی ایران نبودم. همان طور که اشاره کردید به تدریس مشغول بودم البته تدریس به آن شکلی که در دانشگاهها و آموزشگاههای ایران رایج است، نبود بلکه کارگاه آموزشی شامل نمایش و تحلیل فیلم و کلاسهای کارگاهی بود.

چگونه برای برگزاری این کارگاههای آموزشی دعوت شدید؟

من چهار سال پیش به دعوت بخش فرهنگی و ایرانشناسی دانشگاه برکلی از سوی خانم دکتر پیرنظر رفتم. چون قبل از اینکه به کالیفرنیا بروم، وارد فیلادلفیا شده بودم، دوستان بخش فرهنگی دانشگاه رزمان مطلع شدند و دعوتم کردند. پس از آن به دانشگاه برکلی رفتم. بعد هم جشنواره فیلم سانفرانسیسکو از من دعوت کرد و مدیر برنامه ام برنام هریزی کرد تا در ایالتهای مختلف حضور پیدا کنم سپس بخش جشنواره فیلمهای دانشگاه یوسیالای دعوت کردند، چون با خودم دیویدی فیلم رسم عاشقکشی را داشتم با آقای فلاح تهیه کننده فیلم تماس گرفتم و او هم لطف کرد و کپی ۳۵ فیلم را برایمان فرستاد.



من به مدیر آن جشنواره پیشنهاد کردم که کارگردان اثر را هم دعوت کنند چون رسم عاشقکشی فیلمی بود که در ایران و جشنواره های خارجی موفق عمل کرد و آقای خسرو معصومی هم آمدند و افزون بر رسم عاشقکشی، باد در علفزار میپیچد را هم با خود آورد و فیلم آنجا به نمایش درآمد. وقتی با روزنامه لسآنجلس تایمز و یکی از رادیوهای آنجا گفتوگو و مصاحبه داشتم، هم ایرانیهای مقیم آنجا و هم مردم آنجا مطلع شدند و به دیدن فیلم آمدند.



سالن تا حدی پر شد که بیرون هم پرده سفید گذاشتند و کار را نمایش دادند. مطبوعات آنجا نوشتند که هیچ فیلم ایرانی به این اندازه مخاطب نداشته است. این دعوتها ادامه داشت و این بار به دعوت مدیریت بخش فرهنگی دانشگاه سانتاباربارا خانم ژانت آفاری کارگاه آموزشی برگزار کردم. استقبال ایرانیان و مردم آنجا هم از فیلمهای ما بسیار خوب بود.

کمی به گذشته برگردیم. شما فعالیتتان را در زادگاهتان شیراز آغاز کردید و سپس به تهران آمدید. چه زمانی با همسر مرحومتان آقای جمشید اسماعیلخانی آشنا شدید و چه زمانی به تهران آمدید؟

من در شیراز متولد شدم اما نمیدانم چرا در بیوگرافیام در ویکیپدیا محل تولدم کازرون نوشته شده است. سال ۱۳۴۹ با مرحوم اسماعیلخانی آشنا شدم که منجر به ازدواج مان شد و سالها در سینما و تئاتر در کنار هم بودیم و سه فرزند داریم یک پسر و دو دختر. سال ۱۳۵۷ بعد از انقلاب من در دانشگاه تهران قبول شدم و با همسر و فرزندانم به تهران آمدم و از آن موقع در تهران زندگی کردیم. باید بگویم من و همسرم در شیراز تئاتر کار میکردیم و پس از آمدن به تهران، هنگام درس خواندن به کار تئاترم ادامه دادم چون کارمند اداره فرهنگ و هنر شیراز بودم و پس از آمدن به تهران کارشناس امور هنری ارشاد استان تهران شدم.

اما گویا طی سالهای اخیر در تئاتر کم کار شده اید؟

من تئاترم را ادامه دادم اما تقریباً پس از فوت همسرم فعالیتهای تئاتریام کمرنگ شد چون بار زندگی را به تنهایی دوش میکشیدم. آن موقع همسرم بود که بار زندگی را به دوش بکشد تا من به علایق هنری ام برسم اما پس از فوتش حضورم در این عرصه کمرنگ شد البته شانس این را داشتم که با کارگردانهای خوبی در تئاتر کار کنم مانند عروسی خون که با آقای رفیعی کار کردم، پس از مرگ همسرم هم چند تئاتر کار کردم. مانند ملاقات بانوی سالخورده کار استادم زنده یاد آقای حمید سمندریان که وقتی خبر فوت ایشان را شنیدم کاملاً شوک شدم.



مرگ همسرم پس از فوت مادرم، بزرگترین مصیبت زندگی من بود، مرگ استاد هم اگر اغراق نکرده باشم برایم کمتر از این مصیبتها نبود. از شنیدن خبر فوت استاد بسیار به سوگ نشستم. قبل از سفرم به دیدنشان رفتم و متوجه شدم کمی مریض احوال هستند اما فکر نمیکردم که ایشان را از دست بدهیم و این آخرین دیدار من با این انسان بزرگ و فرهیخته و استاد دلسوز باشد.


یکی از همکاران قدیمی میگفت شما و مرحوم اسماعیلخانی همزمان با هم سر کار نمیرفتید تا به فرزندانتان سخت نگذرد؟

اوایل که مادر و خواهرهایم کمک میکردند شاید در تئاتر با هم بودیم یا بعدش در سینما اما خیلی کم پیش می آمد که با هم در یک کار حضور پیدا کنیم یا همزمان سر کار باشیم. واقعاً هم دلیلش این بود که نمیخواستیم هر دو خودمان را مشغول کار کنیم. زمانی که در دانشگاه رشته پزشکی، زبان انگلیسی و هنر قبول شدم، هنر را انتخاب کردم مادرم اعتقاد داشت که پزشکی بخوانم اما من به شوخی میگفتم میروم هنر بخوانم تا رمانتیسیسم تو را التیام ببخشم، او فکر میکرد منظور من رماتیسم است.



بعدها وقتی مادرم کارهای من و همسرم را دید واقعاً ما را تحسین و دعا میکرد. میخواستم الگویی باشم هم برای خانواده و هم برای جامعه که دیگران فکر نکنند کسی که وارد این رشته میشود به خانواده اش پایبند نیست تا وقتی که همسرم فوت شد، ما توانسته بودیم در این زمینه بسیار هماهنگ باشیم. این شعار نیست، چون دوستانمان این موضوع را میدیدند. شعار ما این بود که زندگی خوبی داشته باشیم نمیخواستیم کار خوبی داشته باشیم اما زندگی بدی داشته باشیم.

پشیمان نیستید که پزشک نشدید؟

این دکترینی که هم اکنون در جامعه دارم را دوست دارم. اگر کسی هیچ گونه آموزشی از کار من نگیرد و فقط لبخندی روی لبانش بنشانم برایم ارزشمند است. فکر میکنم اگر روانشناسی را یکی از شاخه های پزشکی بدانیم کمی توانسته ام در پزشکی موفق باشم.



اما اینکه گفتید پشیمان نشدم، خیر من واقعاً پشیمان نیستم چون به این نتیجه رسیدم اگر خون، زخم و... ببینم بیهوش میشوم و اصلاً طاقت این چیزها را ندارم شاید اگر در رشته پزشکی تحصیل میکردم، این رشته را ترک میکردم.

شما با این تدریس و حضورتان در خارج از کشور به نوعی یک سفیر فرهنگی محسوب میشوید. نگاهتان نسبت به معرفی کشورمان در کشورهای خارجی چگونه است؟

به جرأت میتوانم بگویم فیلمهای ما و بازی بازیگران ما بسیار خوب است. از نظر فناوری ممکن است چندان قوی نباشیم اما از نظر قصه، سوژه و بازیها جداً میتوانم بگویم هنرمندان ما خوب و قوی هستند، همچنان که اصغر فرهادی، مجید مجیدی، عباس کیارستمی، داریوش مهرجویی، رخشان بنی اعتماد، تهمینه میلانی و... توانستند با فیلم های آن طرف آب رقابت کنند. آنجا که بودم در کتابخانه ای دنبال کارهای ایرانی میگشتم و آثار کارگردانانی همچون تهمینه میلانی، حاتمی کیا، مجیدی، مهرجویی و... را یافتم. حتی میگفتند سریالهای ما را با زیرنویس انگلیسی میبینند مانند میوه ممنوعه و مدار صفر درجه آقای حسن فتحی.



در این سالها هنرمندان ما فعالیت خوبی داشتند و به درستی توانستند انعکاس دهنده هنر ایرانی باشند. گاهی وقتها میگوییم ایران ما چنین و چنان است و میگوییم پیشینه چندین هزار ساله داریم اما همین پیشینه چند هزار ساله فقط به شعار تبدیل میشود در حالی که در عمل میبینیم هنوز نتوانستهایم به خیلی چیزهای کوچک در هر زمینهای دست پیدا کنیم. اگر بخواهیم با خودمان صادق باشیم اگرچه به این پیشینه افتخار میکنیم اما اگر به آنها اعتقاد داریم چرا نمیآییم تبلور آنها را در همه زمینهها پیاده کنیم، نه فقط در هنر بلکه در همه زمینه های زندگی. باید راهکارهایش را پیدا کنیم و مدیریت در همان زمینه را تربیت کنیم. اگر مدیریت درست را در هر زمینهای تربیت کنیم و آن پیشینه را هم لحاظ نماییم و کاملاً افراد را سر جایشان براساس تخصصشان بنشانیم، میتوانیم موفق باشیم.

به مهرآفرین مستشارنیا بپردازیم؛ نقشتان در کلاه پهلوی که مانند دیگر کاراکترهایتان متفاوت بود؟

وقتی آقای دری متن را به من دادند بسیار خوشم آمد و این زن را دوست داشتم، چون هر وقت میخواهیم از گذشته ها بگوییم، میگوییم همه چیز بد بود به نظرم این یک بعدی نگاه کردن درست نیست و این نقش هم یک بعدی نبود.



چون شعارزده اش میکند.

بله، این زن با همه تجددخواهی و مد روز بودنش انسانی است که میخواهد فضیلت زن بودن و شأنیت یک زن ایرانی را حفظ کند. او به دخترش گوشزد میکند که تو باید در فرانسه الگوی یک دختر اصیل ایرانی باشی. این زن هم میخواهد به اصول خانواده پایبند باشد و از طرفی فعالیتهای سیاسی و اجتماعی هم داشته باشد.



من از دیالوگهایم و این شخصیت راضی هستم. به نظرم بخشهای ایران هم خوب بود البته اگر فشار مالی نبود بخشهای پاریس هم بسیار میتوانست زیباتر و جذابتر باشد.

وقتی نقشهای شما را طی چند وقت اخیر مرور میکنم میبینم که گوهر خیراندیش که قدسی میوه ممنوعه را بازی میکند در اشکها و لبخندها نقش کاملاً متفاوت شمسی پلنگ را ایفا میکند یا آن مادر ارتفاع پست با لهجه جنوبی یا پرستار سریال دختران حوا. یکی از ویژگیهای بازی شما این است که هم نقشهای مثبت و هم نقشهای منفی و کمدی و جدی را باورپذیر ایفا میکنید. چطور چنین اتفاقی میافتد؟

خانم مریم خانم اینجا نیامدم از من تعریف کنی.

این یک تحلیل بود.

این وظیفه یک بازیگر است که کارش را بلد باشد.



ببخشید، میان کلامتان یا آن نقش عجوزه در فیلم پیشونی سفید.

اگر هر کسی در رشته و تخصصش، تواناییاش را بشناسد و بروز دهد، میتواند سنجیده عمل کند. من هم سعی میکنم جامعه ام را خوب تحلیل کنم و خوب و درست اطرافم را ببینم و در کنار همه اینها به وسیله گریم لباس و قصه شخصیتی را بازی کنم که برای مخاطب باورپذیر باشم. حالا اگر شما میگویید من را باور کردید خدا را شکر تا حدودی موفق عمل کنم.

راستی، خودتان کلاه پهلوی را دیده اید؟

بله، من از طریق اینترنت شبکه های ایرانی را میدیدم. حالا بگذارید من از شما بپرسم، یک سالی که من نبودم کارهایی که از من دیدید دوست داشتید؟

بله، من که از طرفداران شما هستم مثلاً دختران حوا را دیدم که برای شبکه ای مانند تهران خوب بود.

تهران ۱۵۰۰، کلاه پهلوی و میگرن را هم دیده اید؟

بله، البته من در جشنواره دیده ام و بسیار دوست داشتم و حتماً یک بار دیگر باید ببینم. بازیتان در میگرن هم مورد توجه قرار گرفت. شما خودتان چطور آیا تهران ۱۵۰۰ را دیده اید؟

من ندیدم، ولی قبلاً برایم چند دقیقه اش را ایمیل کردند و دیدم البته تصوری از کار نداشتم. چون صدا نداشت. من در این فیلم دو نقش داشتم. در کاراکتر اول شیرازی حرف زدم و در نقش دوم جای خواهر حبیب رضایی بودم. تجربهای در این نوع کارها نداشتم آقای بهرام عظیمی و تهیهکننده کار وقتی درباره کار صحبت کردند به دنبال اثر جدیدی بودند و ما بازیگران هم بدون اینکه به دنبال دستمزدهای آنچنانی باشیم همگی فکر کردیم کمک کنیم و در این تجربه جدید سهیم باشیم.



چنین کارهایی هزینه زیادی دارد. هیچ کدام از بازیگران به دنبال دستمزد نبودند و تهیهکننده هم هدیههای کوچکی را به بازیگران در نظر گرفت. آن طور که شنیدم از فیلم استقبال خوبی هم شده است.

کمی بیشتر درباره حضورتان در این فیلم بگویید؟

من تصوری از این نوع کار نداشتم. مثلاً اول عکس انداختیم که بتواند شبیه سازی شود، یا اینکه ما حرف زدیم بدون اینکه تصویری داشته باشیم. مانند یک نمایش رادیویی حرف زدیم بعد که فیلم آماده شد آقای عظیمی از من خواستند تا روی تصویر حرف بزنم. حالا من تصویر را میدیدم و حرف میزدم و دوباره قبل از جشنواره هم روی نسخه نهایی صحبت کردم و اصلاحاتی انجام دادیم البته من فیلم را کامل ندیدم اما میخواهم کار را روی پرده ببینم.

آیا این نبودنهای شما باعث گزیده کاریتان هم شده است؟

به تازگی چند فیلمنامه برایم ایمیل شد و چنگی به دل نزد وگرنه میتوانستم بیایم ایران و بازی کنم ولی نقشهای خوبی نبودند. دلم میخواست آن نقشها را دوست داشته باشم. اگر دوستشان میداشتم حتماً میآمدم.

گویا در رادیو هم فعالیت دارید؟

من ۱۸ سال است که در برنامه صدای عبرت هستم. آقای کاظم سبزواری نویسنده و کارگردان آن برنامه هستند که از شبکه سراسری پخش میشد و شنوندگان بسیاری داشتیم. حتی در جایی برای برای بازبینی لوکیشن فیلم رسم عاشقکشی رفته بودیم ارتفاعات شمال، اهالی آنجا تلویزیون نداشتند، خانمی آنجا از ما پذیرایی کرد و وقتی تشکر کردم گفت چقدر صدای شما شبیه صدای گوهر خیراندیش است و من چیزی نگفتم.



آقای خسرو معصومی کارگردان آن فیلم گفت اگر خودش باشد چه و او هم گفت خانم خیراندیش که اینجا نمیآید در کوه و کمر، آقای معصومی هم گفت خودش است. آن خانم هیجانزده شد و ما هر دو گریه کردیم. من خوشحال شدم از اینکه برد رادیو آنقدر زیاد است و همین باعث شد غیر از سال گذشته هیچگاه رادیو را ترک نکنم. باید بگویم من اگرچه کارشناس امور هنری ارشاد هستم اما به شکل قراردادی در رادیو نیز فعالیت دارم.

آیا تجربه دوبله هم دارید؟

بله، من تجربه دوبله هم دارم البته در بسیاری از کارها جای خودم حرف زدم همچنان که در کلاه پهلوی در کنار استاد مسلم دوبله ایران آقای منوچهر اسماعیلی بودم. قبلاً هم با آقای ناصر طهماسب و دیگر دوستان کار کرده بودم. یا مثلاً در روزی روزگاری جای خودم حرف زدم حتی جای دیگران هم حرف زدهام، خلاصه اینکه از پس کارهای خودم در این عرصه برآمدم.

شما عرصه های مختلف بازیگری را تجربه کردهاید. چقدر این عرصه ها با هم متفاوت هستند؟

هر کدام دنیای خودشان را دارند اما در یک اصل مشترک هستند آن هم اینکه بازیگر باید سعی کند یک نوع باورپذیری به مخاطبش بدهد.

با توجه به اینکه تجربه تدریس هم دارید فکر میکنید تحصیلات آکادمیک چقدر در بازیگری کمک میکند؟

تجربه بدون مطالعه و تحصیلات در مقطعی می ایستد. به همین دلیل فکر میکنم هر دو مکمل هم هستند. اگر فردی خودش را در زمینه کارش قویتر کند مسلماً قویتر عمل میکند و نگاهش وسیعتر خواهد شد والبته به همان نسبت مسئولیتش را بیشتر میکند.



چون وقتی آدم فقط بخواهد تجربی کار کند شاید وسعت کارش را نشناسد اما وقتی میخواهد آن حیطه را دنبال کند حتماً مطالعه میکند و این تحصیلات فرد را نسبت به آنچه میخواهد ارائه دهد، نزدیکتر میکند.

شما بیش از ۴۰ سال سابقه حضور در عرصه هنر دارید. آیا از کارنامه کاریتان راضی بودید؟

این اواخر از خودم راضی نبودم. آن هم چون بار زندگی روی دوش من بود و همه کارهایی که کردم را چندان دوست نداشتم. دلم میخواست شرایط مالی و زندگی ام طوری بود کارهایی را قبول میکردم که به فکر و ایده های من نزدیک بود و دوستشان داشتم. کار من بازیگری است و زندگی ام از این راه تامین میشود.



البته میتواند دلیل قانع کنندهای نباشد اما شرایط زندگی این طور ایجاب کرد. از همین تریبون از مردم پوزش میخواهم، چون دلم میخواست فقط در کارهایی بازی کنم که دوستشان دارم و به آنها اعتقاد دارم اما شرایط زندگی اینگونه پیش نرفت.



مصاحبه : روزنامه ایران / مریم رضازاده
عشق من عاشقتم!
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
پرنسس
     
  

 

اصغر فرهادی از قوانین سانسور در ایران تا پروژه آینده‌اش می‌گویدگفتگوی هالیوود ریپورتر با کارگردان مطرح و پر افتخار ایرانی در حاشیه جشنواره فیلم کن
اصغر فرهادی از قوانین سانسور در ایران تا پروژه آینده‌اش می‌گوید



- شما اولین ایرانی هستید که توانسته جایزه اسکار را از آن خود کند، چه حسی دارید؟


فرهادی: احساس بسیار دلپذیری است. تجربه فوق العاده ای بود، زیرا به عنوان یک کارگردان ایرانی، می دانستم که لذت بسیاری را برای مردم کشورم به ارمغان آورده ام، تماشاگران ایرانی، که برای آن ها این جایزه ارزش بسیاری دارد. حتی در حال حاضر، دادن آن لذت به مردم کشورم یکی از بزرگترین خاطرات دوران کاری ام به حساب می آید. فیلم «جدایی» در ایران از سوی تماشاگردان همان عکس العملی را داشت که در مردم آمریکا و مردم دیگر نقاط جهان، به وجود آورد. این برای من معنی خاصی دارد، احساس آرامش به من می دهد.


- «گذشته» فیلم جدید شما، که در بخش رقابتی جشنواره کن بود، سروصدای زیادی به پا کرده است. امیدی برای اسکار دارید؟


فرهادی: سعی می کنم بهش فکر نکنم. نه اینکه برایم مهم نیست. فکر می کنم هر انسانی در دنیا از این بابت که شناخته شود و مورد تقدیر قرار گیرد، خوشحال می‌شود. اما سعی می کنم انتظار زیادی نداشته باشم. اگر اتفاق افتاد، بهترین است و اگر نه، چیزی را از دست نداده ام.

شما «گذشته» را در فرانسه و با بازیگران مشهوری مثل "برنیس بیژو" ساخته اید. آیا باید از شما انتظار این را داشته باشیم که در کارهای آینده تان از بازیگران بین المللی مشهور دیگر استفاده کنید؟ یا حتی در هالیوود فیلم بسازید؟

فرهادی: من همیشه سعی کرده ام که به این سوال جواب روشنی ندهم، زیرا هیچگاه از آنچه که در آینده روی می‌ دهد مطمئن نیستم. اما باید به شما بگویم که یک پروژه ای وجود دارد که بسیار مهم است با بازیگران و ستاره های بسیار معروف که دوست دارم انجامش بدهم، اما نمی دانم جزء کار بعدی ام است یا کار بعدترم. هنوز درموردش فکر می کنم، به داستانی که باید درباره اش بنویسم که اولین قدم به سوی این کار است.

- هیچ چیزی از داستان دو پروژه ای که الان اشاره کردید و امید به ساختش دارید نمی توانید بگویید؟

فرهادی: تنها چیزی که می توانم درباره اش بگویم این است که در راستای همین مسیری است که تا به امروز پیموده ام. من در مسیر دیگری قدم نمی گذارم. اما اگر برایتان اشکال ندارد بیشتر از این نگویم، تا رسیدن به آن برایتان جذابیت داشته باشد.


- هیچ بازیگری هست که دوست داشته باشید با او کار کنید؟


فرهادی: خب، بازیگران بسیاری هستند که واقعا دوست دارم با آنها کار کنم، بازیگرانی که کارشان را می ستایم. اما هیچ وقت پروژه‌ام را از انتخاب بازیگر آغاز نمی کنم. اول از همه فیلمنامه را می نویسم. هرگز اول بازیگری را در نظر نمی گیرم تا برای او فیلمنامه بنویسم. وقتی فیلمنامه ام را نوشتم، سعی می کنم درباره بازیگران داستان فکر کنم و تلاش می کنم آنقدر آنها را دوست بدارم که احساس کنم می خواهم با آنها کار کنم و در فیلمنامه ام بگنجانمشان.

مبرداری «گذشته» در فرانسه چقدر متفاوت بود؟ آیا کمکی به شما با وجود سانسورها در وطن بود؟

فرهادی: این سوال هر از چند وقت از من پرسیده می شود که کار کردن در خارج راه کاری ام را تغییر داده است ؟ به طور خاص من در اینجا از محدودیت های کمتری برخوردار هستم. این طور می توانم برایتان بگویم که وقتی برای 40 سال در یک مسیر قدم می گذارید و یک باره شما را در یک راه صاف تر، کم خطر تر و راحت تر قرار دهند نمی توانید به یکباره مسیرتان را تغییر دهید. شما هنوز همانطور مانند سابق قدم برمی دارید. تنها تفاوت اش این است که شاید احساس اطمینان و راحتی بیشتری به خاطر مسیر جدید داشته باشید. باید بگوییم در فرانسه، احساس امنیت و آرامش هنگام کار داشته ام زیرا می دانستم فیلم ام را به روش خودم می سازم و همچنین فیلمم به طور گسترده دیده می شود، که همیشه در ایران این اتفاق نمی افتد. در ایران، شما در هنگام کار نگرانی هایی از بابت این که آیا قادر هستم به روی پروژه ام همانطور که می خواهم کار کنم و یا آیا تماشاگران می توانند فیلم من را ببینند یا نه وجود دارد. اینجا قطعا این نگرانی ها وجود ندارد.

- قوانین سانسور این روزها در ایران به چه صورت است؟ هیچ نشانی از این که دولت سخت گیری بیشتری می کند یا آزادی بیشتری میدهد وجود دارد؟

فرهادی: دولت همیشه غیرقابل پیش بینی است. نمی توانید بگویید چه طور پیش می رود، نمی شود توضیحش داد، زیرا همیشه در حال تغییر است. هرروز یک داستان جدید وجود دارد. شاید برای همین برایمان مشکل است. اگر قوانین خاصی وجود داشت، می دانستیم که چگونه با آن کنار بیاییم یا مقابله کنیم. در حال حاضر تصمیمات شما بستگی به حال آدم هایی دارد که تصمیم گیرنده هستند. بنابراین بعضی روزها خیلی باز عمل می کنند و بعضی روزها به یکباره خیلی سخت گیر می شوند. همین مسئله باعث سخت شدن و غیرقابل پیش بینی شدن شرایط می شود. شما باید طی دو مرحله فیلمتان را ثبت کنید، اولین بار به عنوان یک پروژه ای که فیلمنامه اش نوشته شده و بعد درست قبل از اکران. دو موقعیت حساس و مهم برایمان وجود دارد. اگر از بیرون به آن نگاه کنیم، شاید بپرسید که چطور با این همه مشکلات و فشارها هنوز ممکن است فیلم بسازیم که با آن برخورد می شود! شاید برای این است که فیلمسازان و بازیگران ما، به مبارزه شان و پیدا کردن راهی برای نادیده گرفتن سانسورها ادامه می دهند و با تمام این شرایط فیلم می سازند. بعضی وقت ها شکست می خورند و بعضی وقت ها موفق می شوند.

- فیلم های ایرانی جوایز زیادی تا به حال گرفته اند، که شامل اسکار شما و فستیوال های کشورهای مختلف می شود. از این که فیلمسازان ایرانی این قدر در خارج از کشور موفق هستند، چه احساسی دارید؟
فرهادی: شما باید بدانید که ایران تولیدات فیلم بیشماری دارد. فیلم های بسیاری اکران شده اند. بیشتر آنها، همانند دیگر نقاط جهان، فیلم های تجاری، تبلیغاتی و سطحی هستند. فیلم های محبوب زیادی هم وجود دارد، اما فیلم های اندکی هم هست که متفکرانه به مقوله زندگی نگاه و به لایه های عمیق تر پرداخته است. البته متاسفانه، فقط بعضی از این فیلم ها شانس اکران در خارج از ایران را دارد. اما هنوز فیلم های بسیار خوب و کارگردانان بزرگ ایرانی در ایران هستند که در خارج شناخته شده نیستند. فیلم های مولف خوب خارج از ایران اکران می شود، که برای تماشاگران ایرانی مسئله مهمی به شمار می رود، زیرا راهی است برای نشان دادن ایران و تصویری متفاوت از آنچه که سیاست از مردم ایران و ایران نشان می دهد. تماشاگران ایرانی با این دست از فیلم هایی که به خارج از ایران می آید ارتباط قوی برقرار می کنند.
- ایران فیلم اسکار گرفته «آرگو» را محکوم کرد. شما درباره این محکومیت چه فکر می کنید؟

فرهادی: فکر می کنم مردم ایران و تماشاگران ایرانی مسئله ای با این موضوع ندارند که فیلمی آمریکایی درباره رخدادهای تاریخ ایران ساخته شده است، و اینکه آمریکایی ها خواستند تا رخدادها را آنچنان که دوست دارند و به روشی که احساس کردند اتفاق افتاده بسازند. مشکلی که برای مردم ایران وجود دارد این است که در فیلم «آرگو» افراد خارج از سفارت، مردم توی خیابان، افرادی که زندگی هر روزه را دارند دقیقا بصورت کلیشه ای و منفی نشان داده شده، به صورتی که انگار آنها هم با مسئله سفارت در ارتباط بوده اند. این مسئله چیزی است که هضمش برای تماشاگران ایرانی بسیار سخت است.اگر فیلم های خارجی با حقیقت ایرانی ها دست و پنجه نرم می کند، چرا آنها با چنین رویکرد سطحی و نامناسبی برای نزدیک شدن به مردم ایران استفاده می کنند.



L
     
  

 
وقتی شروع به خواندن فیلمنامه کردم احساس می‌کردم یک تکه جواهر هدیه گرفته‌ام
گفتگویی با برنیس بژو بازیگر فیلم «گذشته» جدیدترین اثر اصغر فرهادی

////////////////

گفت‌وگویی با علی مصفا بازیگر نقش احمد در فیلم «گذشته» آخرین ساخته اصغر فرهادی
به زودی!
از دست ندید

L
     
  

 
<احمق>
جواد شمقدری ریس سازمان سینمایی، در بخشی از این گفتگو، بدون توجه و اشاره به این نکته که شخص وی زمانی دستور توقیف فیلم «جدایی نادر از سیمین» آنهم در میانه فیلمبرداری‌اش را صادر کرده بود؛ که باعث شد این پروژه حتی تا پای منحل شدن پیش برود و در عین حال در بیانیه ای اصغر فرهادی را "جاهل" نامید؛ عنوان می‌کند که کسب جایزه اسکار توسط فیلم «جدایی نادر از سیمین» با طراحی و لابی‌گری ما صورت گرفته است.
به زودی!
از دست ندید

L
     
  

 

گفتگویی با برنیس بژو بازیگر فیلم «گذشته» جدیدترین اثر اصغر فرهادیوقتی شروع به خواندن فیلمنامه کردم احساس می‌کردم یک تکه جواهر هدیه گرفته‌ام
گفتگویی با برنیس بژو بازیگر فیلم «گذشته» جدیدترین اثر اصغر فرهادی


اولین واکنش شما وقتی با سناریوی «گذشته» روبه‌رو شدید چه بود؟


بعد از یک ماه انتظار فیلمنامه به دستم رسید. در واقع ما صحبت اولیه را کرده بودیم و بعد من به تعطیلات در خارج از کشور رفته بودم و منتظر بودم که ببینم در فیلمنامه نقشی برای من هست یا نه یا این‌که پیشنهادی از جانب فرهادی دوباره مطرح می‌شود یا نه. وقتی بالاخره بعد از یک ماه انتظار فیلمنامه به دستم رسید و شروع به خواندنش کردم احساس می‌کردم یک تکه جواهر هدیه گرفته‌ام؛ یک چیز گرانبها. اتمسفر حاکم بر فیلمنامه، فضا‌سازی به نظرم جور عجیبی راز آلود و جذاب می‌آمد. در واقع خواندن این فیلمنامه ذهنم را به شدت تغییر داد و مرا تحت‌ تاثیر خودش قرار داد. چنان مسحورش بودم که یک‌ نفس خواندمش.
در اولین جلسه ملاقات شما و فرهادی چه گذشت؟

ما دو ساعت قبل از شروع تمرین با هم دوباره دیدار داشتیم و من هرگز تست‌هایی شبیه تست‌های فیلم «گذشته» را نداده بودم. اصغر سعی می‌کرد یک چیزی در بازی و صورت من پیدا کند و من نمی‌دانستم دقیقا چیزی که می‌خواهد چیست. او همه چیز را جدا‌ جدا بررسی می‌کرد و برای لحظه‌ای فکر کردم قصد دارد با گریم صورت من را تغییر بدهد. او به ندرت در روزی که تست اولیه داشتیم حرف زد.

چه زمانی درباره شخصیت زن داستان که قرار بود شما نقشش را بازی کنید حرف زدید؟


من می‌دانستم که زن فیلم گذشته دو فرزند دارد و حالا درگیر رابطه دیگری است و باید مراحل نهایی اداری طلاق از مرد دیگری را پشت سر بگذارد. فرهادی از من پرسید: «و تو چطور؟ تو بچه‌ای داری؟» بله، من دو تا بچه دارم و نامزدم هم از ازدواج قبلی‌اش دو بچه دارد و من حالا مادر چهار بچه هستم. این همان چیزی بود که سبب شد احساس کنم زندگی من در کارم انعکاس پیدا کرده و می‌توانم شرایط زنی را که می‌خواهم نقشش را بازی کنم، ‌بفهمم.
این‌طور که به نظر می‌رسد فرهادی از آن دست کارگردان‌هایی است که علاقه‌مند است پیش از شروع کار در تمرین‌ها همه‌چیز را ساماندهی کند، تمرین‌های شما چقدر طول کشید؟
ما دو ماه مشغول تمرین بودیم، سه یا چهار بار در هفته کار می‌کردیم و گاهی وقت‌ها هم روز شنبه برای تمرین می‌آمدیم و چهار یا پنج ساعت صحنه‌ها را تمرین می‌کردیم. این چیزی بود که پیش‌تر با آن مواجه نشده بودم و احساس می‌کردم دارم برای یک اجرای نفس‌گیر تئاتر آماده می‌شوم. ما هر بار نیم‌ ساعت یک‌ نفس تمرین می‌کردیم و بعد باید قدم می‌زدیم و در اتاق راه می‌رفتیم و حتی می‌دویدیم و عضلاتمان را ریلکس می‌کردیم. او در تمام طول تمرین‌ها همراهمان بود و خودش همه‌چیز را چک می‌کرد. بعد از آن شروع می‌کردیم به خواندن فیلمنامه و گاهی به شکل بداهه چیزهایی را اضافه می‌کردیم و بعدش با اصغر درباره بودن یا نبودن این بداهه بحث می‌کردیم و به یک نتیجه می‌رسیدیم. ما تمام مدت آنجا بودیم حتی در صحنه‌هایی که قرار نبود در آن بازی داشته باشیم هم حضور داشتیم. برنامه‌های او به شکل فزاینده‌ای دقیق بود.
فیلمبرداری صحنه‌ها چگونه بود؟
اصغر با تمرین‌ها همه‌چیز را برای ما ساده کرده بود و موقع بازی جلوی دوربین من از چیزی غافل نبودم چون دیگر با قلبم "ماری" را درک کرده بودم. من نمی‌گویم که در هیچ لحظه‌ای نسبت به بازی‌ام تردید نداشتم، اما در این لحظه‌ها دوباره شخصیت برای من از طرف کارگردان بازسازی می‌شد و در نهایت هر صحنه‌ و هر حرکتی برای من یک تجربه کاملا درونی شده بود. گاهی شب‌ها می‌گفتم: من اینجا را نمی‌فهمم و بعد کمی که با خودم درباره آن صحنه فکر می‌کردم، می‌دیدم که می‌دانم چه خواهم کرد. این همان چیزی بود که اصغر می‌خواست؛ این‌که به شکل عقلانی شخصیت برای بازیگر باورپذیر و درونی بشود.

آیا شما شخصیت "ماری" را دوست دارید؟
در واقع نه همه شخصیت او را. علاوه بر این در صحنه‌هایی که اصغر به من می‌گفت کجا باید چه کنم و چطور بازی کنم پاسخم این بود: «اما این‌که من نیستم.» من در زندگی واقعی هرگز واکنش‌هایی مثل "ماری" را نشان نمی‌دهم. اما وقتی که قرار است در نقشی بازی کنید که به لحاظ درونی مخالف شماست به نظرم بازی کردن و پذیرفتن او باز هم راحت‌تر می‌شود.
آیا در طول تمرین‌ها شما و فرهادی درباره شخصیت "ماری" بیرون از فیلم و در گذشته صحبت می‌کردید؟
من می‌دانستم که "ماری" در پاریس داروساز است و در حومه شهر زندگی می‌کند. به نظرم من واقعا بعد گذشته او را نمی‌دانستم و به خودم می‌گفتم با توجه به شرایط زندگی "ماری" باید یک کارمند ساده در داروخانه باشد. در طول تمرین‌ها من بنا به گفته کارگردان سعی می‌کردم شکل ارتباط "ماری" و "احمد" را در روزهایی که رابطه‌شان پابرجا بود تصور کنم؛ این‌که چطور با هم آَشنا شده بودند و همسر اولی که دو فرزند از او دارد را برای خودم بازسازی می‌کردم. نحوه به هم خوردن رابطه "احمد" و "ماری". ما حتی صحنه ترک آن‌ها را هم در تمرین‌ها بازسازی کردیم و بعد شکل ارتباطشان در فضای اینترنت و در نهایت رابطه‌ای که به طلاق منجر شد. من همه این‌ها را برای خودم تصور کرده بودم و تصویر این زن برای من کاملا ساخته شده بود.
در این سناریوی پیچیده بخشی وجود دارد که احمد دچار افسردگی شده است. این اپیزود برای شما قابل درک بود. آیا درباره این لحظه‌ها حرف می‌زدید؟

من آن را می‌فهمم. اصغر اغلب از مقوله مهاجرت حرف می‌زد و می‌گفت فرهنگ ایرانی‌ها خیلی با فرهنگ جامعه فرانسوی متفاوت است و اغلب ایرانی‌هایی که به فرانسه می‌آیند در ساختن زندگی جدید با ناکامی و شکست روبه‌رو می‌شوند. آن‌ها سرخورده و افسرده می‌شوند و دوباره برمی‌گردند به خانه خودشان در ایران. من فکر می‌کنم شخصیت "احمد" هم تا اندازه کمی همین ویژگی‌ها را داشت. او کسی است که برای ادغام با جامعه جدید تلاش کرده و‌ درصدد تشکیل یک زندگی جدید بوده و حتی عاشق شده است. اما نکته اینجاست که در برخی لحظه‌ها شرایط برای او سخت شده است و ترجیح می‌دهد که برگردد به خانه خودش. "ماری" درک می‌کند که برای "احمد" چه اتفاقی افتاده است، اما "احمد" شجاعت اعلام این مسئله را ندارد. یکی از ویژگی‌های سینمای اصغر فرهادی همین است که زن‌های سینمای او از مردان شجاع‌تر و باشهامت‌تر هستند.

فیلم «گذشته» روایتی جهانی دارد یا این‌که باید آن را روایتی از وضعیت اجتماعی جامعه فرانسه دانست؟


به نظرم این فیلم درباره جای خاصی در دنیا نیست. این یک فیلم روایتی است از وضعیت جهان امروز. کارگردان روابط پیچیده انسان امروز را دستمایه قرار داده است؛ روابطی که گاهی وقت‌ها به شدت پوچ است. فرهادی می‌تواند موقعیت‌های خاص و چالش‌برانگیز زندگی امروز را دستمایه قرار بدهد و در نهایت پاسخی برای آن‌ها ندهد و همه چیز را بر عهده تماشاگر می‌گذارد و این همان چیزی است که در فیلم‌های این کارگردان به شدت کارکرد دارد.
فرهادی به زبان فرانسه صحبت نمی‌کند، این مسئله را چطور هماهنگ کردید؟

در طول دو ماه آماده‌سازی و تمرینی که طی کردیم فرصت کافی بود و در طول تمرین‌ها آرش به عنوان مترجم کنار اصغر فرهادی حضور داشت.
L
     
  

 

اظهارات حیرت انگیز و قابل تامل رئیس سازمان سینمایی در رابطه با کسب اسکار توسط فیلم «جدایی نادر از سیمین»به دستور رئیس جمهور و با لابی‌گری ما اسکار به «جدایی نادر از سیمین» رسید/ جرم‌های فیلمسازان دیده و یادداشت می‌شود
اظهارات حیرت انگیز و قابل تامل رئیس سازمان سینمایی در رابطه با کسب اسکار توسط فیلم «جدایی نادر از سیمین»
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

* در چهار سال اخیر شما از ریل گذاری صحبت کردید و اینکه می‌خواهید ریل سینمای ایران را تغییر دهید. باتوجه به اینکه سی و یکمین دوره جشنواره فیلم فجر که در مدیریت فعلی شما برگزار می‌شود، آخرین جشنواره دوران مدیریت شماست، فکر می‌کنید تا چه اندازه به این اهداف رسیده‌اید؟ آیا ریل گذاری که مدنظر شما بود به صورت کامل صورت گرفته است؟


__ باید یادآوری کنم که ریل گذاری عنوان خوبی است یا نه. این عنوان را دوستانی طرح کردند که یازده سال مدیریت سینمای کشور را از ابتدای انقلاب برعهده داشتند حتی در اظهارنظری گفتند ما چنان ریل گذاری کردیم که هر مدیر جدیدی بیاید تنها لوکوموتیو ران خواهد بود و مجبور است در ریل ما حرکت کند. براساس این حرف از پیش گفته شده اعلام کردیم که ما به دنبال این هستیم که لوکوموتیو ران نباشیم و آمدیم تا ریل را تغییر دهیم و دائم از ما سوال می‌شد چه تغییری می‌خواهید بدهید که ما در جواب می‌گفتیم از اینکه سینمای ایران در مسیری حرکت کند و سازماندهی شود که بی‌توجه به حرکت کلی انقلاب و نظام باشد؛ خارجش کنیم تا با آرمان‌ها و برنامه‌های نظام و انقلاب همراه شود. اینکه انقلاب مسیر خودش را برود و سینما هم مسیر دیگری را برود، درست نیست. ما چنین فرآیندی را قبول نمی‌کنیم و معتقدیم سینما باید دوش به دوش نظام حرکت کند به دلیل اینکه مسئولیت حوزه سینما و فرهنگ را کسانی برعهده دارند که آدم‌های روشنفکر و نخبه‌ای هستند. چه بسا این‌ها پیشروی مسیر انقلاب باشند لذا به دنبال سینمایی هستیم که فیلمسازان و متفکرین آن و کارگردانش پیشروی حرکت مردم در عرصه نظام و انقلاب باشند. نه اینکه کاملا بیگانه باشند و در شرایط مطلوب‌تر فقط دنباله رو باشند. ریل گذاری ما ناظر به این تغییر حالت بود وقتی این مسئولیت را برعهده گرفتیم تجربه بیست و هشت ساله در این عرصه داشتیم و حداقل در چهار سال مشاورت هنری سعی کرده بودم براساس شناخت دقیق راهکار‌ها را روی کاغذ بیاورم و توجیه و نقشه راه برای آن‌ها داشته باشیم. زمانیکه در سال ۸۸ در دولت دهم این اتفاق افتاد طبیعی بود که دستمان پر بود و به راحتی توانستیم کار را شروع کنیم و شاهد هستید در ابتدای سال ۸۹ دفترچه سیاست‌های ده ساله را برای سینمای ایران تدوین و ارائه دادیم و‌‌ همان جا اشاره کردیم که این سیاست‌های ده ساله به این معنا نیست که وحی منزل است و تغییر نمی‌کند اما می‌توانیم این تاکید را داشته باشیم که بیش از ۸۰ درصد این برنامه‌ها و سیاست‌ها باید اجرا شود و ۲۰ درصد به اقتضای زمان ممکن است تغییر کند. کاری را که شروع کردیم محورهای متعددی می‌توان برای آن دید. می‌توانم به دو سه مورد به صورت کلی اشاره کنم. اول اینکه ما تلاش کردیم تا سینما از مونوپل یک گروه خاص خارج شود. البته من زمانی تعابیری برای این گروه خاص داشتم به عنوان شاه‌نشین‌ها که فکر می‌کنم بهترین مفهومی است که مطلب را می‌رساند الان هم می‌توانم تاکید کنم که تلاش کردم تا شاه‌نشین‌ها از شاه‌نشینی پایین بیایند و در کنار دیگران قرار بگیرند و فکر می‌کنم امسال در جشنواره فیلم فجر شاهد آن بودیم. در جشنواره فیلم فجر امسال می‌بینید هرکسی که قابلیت داشت و اراده کرد فیلم ساخت و در این جشنواره شرکت کرد و ممکن است اسم بعضی‌ها هم نباشد و نتوانسته‌اند امسال فیلم بسازند. یعنی ما وجه حمایتی که در سینمای ایران است را سعی کردیم با عدالت و برنامه توسعه دهیم و پخش کنیم و دراختیار همه قرار دهیم. دلیلی ندارد سال‌ها بگذرد و این شاه‌نشین‌ها از این رانت‌ها برخوردار شوند و یک گروه بزرگی هیچ‌گاه دستشان به این حمایت‌ها نرسد. ما سعی کردیم کمی این معادله را بهم بزنیم.
* اما در این میان بسیاری از فلیمسازان باتجربه و کهنه‌کار در جشنوراه شرکت نکردند یا فیلم‌های خود را ارائه نکردند؟
__ اینکه امسال می‌بینیم نسل چهارمی‌ها در جشنواره حضور دارند نسل دوم و سومی‌ها حضورشان پررنگ است و نسل اولی‌ها کمتر حضور دارند، برمی‌گردد به رقابت سنگینی که پیش آمد و عده‌ای نتوانستند خودشان را به این رقابت برسانند. می‌خواهم بگویم این اراده عملی ما نبود خود این شرایط فضا را به سمتی برد که در شرایط سنگین این جوان‌ها بودند که بیشتر توانستند خودشان را نشان دهند و فیلم بسازند. انصافا باید گفت چه خوب خودشان را نشان دادند. به جرات می‌توان گفت فیلم‌های امسال نسبت به سال‌های گذشته ۱۰ درصد افزایش کیفی داشته است در هر سال در جشنواره بین سه تا پنج فیلم قابل توجه است و به ندرت از پنج فیلم عبور کرده است و نزدیک به ده فیلم متوسط هستند و چند فیلمی هم ممکن است گفته شود اگر ساخته نمی‌شد بهتر بود. امسال حداقل ده فیلم داریم که مورد توجه قرار گرفت و نمی‌توان حضور آن‌ها را انکار کرد و دوازده فیلم هم داریم که قابل توجه هستند.
* بهترین جایزه سینمای ایران که کسب جایزه اسکار بود در دوره شما انجام شد و از طرفی هم شدید‌ترین اعتراضات در دوره شما نسبت به بعضی فیلم‌ها بود. شما تا چه اندازه این اعتراضات را واقعی می‌دانید؟
__ بخش بزرگی از این اعتراضات و مقابله‌هایی که شکل گرفت برمی‌گردد به جریان ریل گذاری که مطرح شد. یعنی وقتی شما افرادی را که عادت کرده‌اند در مناصب تصمیم گیری باشند؛ کنار می‌گذارید آن‌ها اصطکاک ایجاد می‌کنند و تلاش می‌کنند به جریان مدیریتی جدید ضربه بزنند لذا از هر ظرفیتی استفاده می‌کنند و این ظرفیت‌ها شکل‌های مختلفی داشته است. یکی از این ظرفیت‌ها این است که از حساسیت جامعه و غیرت‌های دینی مردم سوء استفاده کنند و اینکار را هم انجام دادند البته ما هم پیش‌بینی می‌کردیم که ممکن است چنین اتفاقی بیافتد اما چون به کارمان معتقد بودیم سعی کردیم در اصول و مسیر خودمان بمانیم و مقاومت کنیم البته سعی کردیم لغزش‌هایی را که وجود دارد اصلاح کنیم و در جشنواره فیلم فجر امسال تا حدودی شاهد این اصلاحات بودید. در رابطه با اسکار هم چندبار گفته‌ام زمانی که قرار بود مسئولیت سینمایی آن زمان را برعهده بگیرم از آقای احمدی‌نژاد پرسیدم اگر بخواهید در یک جمله من را نصیحت کنید چه می‌گویید ایشان گفتند برو سینمای ایران را بین‌المللی کن و من گفتم اولین گام این است که اسکار بگیریم و او گفت خوب اینکار را انجام بده و این اتفاق افتاد. خیلی‌ها در این سی سال تلاش کردند اسکار بگیرند اما موفق نشدند اما الان شد. آن سال که «جدایی نادر از سیمین» جایزه اسکار را گرفت می‌شد فیلم دیگری به جشنواره جهانی برود و اسکار نگیرد و «جدایی نادر از سیمین» می‌توانست در فجر انتخاب نشود و اگر انتخاب می‌شد می‌توانست جایزه نگیرد. این‌ها یک برنامه‌ریزی بوده است. وقتی شما در عرصه بین‌المللی می‌روی و می‌خواهی جایزه بگیری قطعا نمی‌توانی با شاخص‌های خودت عمل کنی و طبیعی است که بتوانی با شاخص‌های آن‌ها عمل کنی اما برای ما این مهم بود که با شاخص‌های آن‌ها عمل کنیم اما منافع ملی ما را زیر سوال نبریم. در فرآیندی فیلمی انتخاب شد رفت و حمایت شد. برنامه‌ریزی شد اما بعضی‌ها منکر هستند و می‌گویند برنامه‌ریزی شده نبود، تصادفی بود. آن‌ها ممکن است خلقت و هستی را هم تصادف بدانند البته آن‌ها در خیالات خودشان سیر می‌کنند. بیایند ببینند در کجا می‌توان در راستای خلقت تصادفی کار کرد و به جایی رسید. ممکن است بر حسب تصادف به تنایج اولیه برسید اما یک قله را هدف گرفتن و به آنجا رسیدن هیچ وقت بر حسب تصادف اتفاق نمی‌افتد. و ما طراحی کردیم و حتی لابی‌گری کردیم تا این اتفاق بیفتد و برای همه ایرانیان مهم بود که یک فیلم ایرانی اسکار بگیرد. فیلمساز برای ما مهم نبود بلکه مهم این بود که فیلم از سینمای ایران جایزه بگیرد.


*براساس همین منطق در سال بعد تصمیم گرفتید که فیلم «یه حبه قند» به اسکار نرود؟

__ ما مطمئن بودیم که بعداز گرفتن اسکار برای فلیم «جدایی نادر از سیمین» در سال بعد بعید است که به ایران جایزه اسکار بدهند و ما کم داریم که یک کشور در دوسال متوالی جایزه بگیرد ضمن آنکه شاخص‌هایی که برای حضور فیلم «یه حبه قند» در اسکار موردنیاز بود، وجود نداشت یعنی باید حداقل نیمی از آکادمی اسکار فیلم را ببینیند در حالی که فیلم «جدایی نادر از سیمین» این شرایط برایش مهیا بود. فیلم «یه حبه قند» به‌رغم اینکه از لحاظ فرهنگی و هنری دارای جذابیت‌هایی بود اما شانس اینکه در اسکار موفق شود پایین بود اما به این دلیل نبود که فیلم را به اسکار ندادیم بلکه در آن شرایط این حداقل کاری بود که با توجه به توهینی که به پیامبر اعظم(ص) شده بود، کردیم و اگر فیلم برای فارابی و سازمان سینمایی بود ما سریعا این تحریم را انجام می‌دادیم اما بدلیل اینکه فیلم متعلق به یک نهاد دیگر بود؛ پیشنهاد را مطرح کردیم و خودشان پیش قدم شدند و در یک مواجه رئیس سازمان تبلیغات می‌پذیرد اما بعد با کارگردان گفتگو نمی‌کند. ظاهرأ در آن مواجهه گرفتار تعارفات شده بودند و یک چالش بوجود آمد اما خوشبختانه ابعاد جدیدی پیدا نکرد و بعد‌ها دیدیم این تحریم خیلی کارساز بود و این را از واکنش‌های اعضائ اسکار می‌توان دید.

L
     
  
زن

andishmand
 
گپ خودمونی با الناز شاکر دوست




کامیار نورائی : خانم شاکردوست سلام وقتتون بخیر و خیلی متشکرم که امروز وقتتون را به مادادید

الناز شاکردوست : منم سلام عرض می کنم خدمت شما و همه مردم عزیز

کامیار نورائی : خانم شاکردوست الان مشغول کار جدیدی هستید یا خیر؟


الناز شاکردوست : بله الان مشغول بازی در ۲فیلم سینمایی هستم

کامیار نورائی : اگر امکان داره نام کارهای جدیدتان را بگید؟

الناز شاکردوست : بله من الان مشغول بازی در فیلم سینمایی حرکت اول و برلیان هستم ولی هنوز بازی من به شکل رسمی در برلیان شروع نشده است و بازی من تا هفته آینده احتمالا در حرکت اول به پایان میرسه و قرارداد با فیلم هفت دقیقه تا پائیز هم دارم و بازی خودم را در فیلم زندگی ترش پوسته به پایان رسوندم

کامیار نورائی : چطور شد که شما بازیگر نقش اول مجنون لیلی شدید؟

الناز شاکردوست : واقعیتش قرار نبود من در مجنون لیلی بازی داشته باشم و چند هنرمند دیگه کاندید نقش اول فیلم بودند و به خاطر اینکه یکی از هنرمندان فیلم منو معرفی کردند در این فیلم حضور پیدا کردم و الان هم کار در حال اکران است امیدوارم مردم راضی باشند

کامیار نورائی : نظرتون درباره خانم افشار بیان کنید یکی از دوستان این سئوال را پرسیدند از شما؟

الناز شاکردوست : بله مهناز افشار یکی از دوستان صمیمی و نزدیک منه و خیلی بازیگر خوبی هم است

کامیار نورائی : یکی از طرفدارانتون پرسیدند بازی شما در فیلم برلیان و همکاریتان با آقای پورسرخ پیروزفر و خانم طباطبایی صحت داره یا خیر؟

الناز شاکردوست : بله این خبر صحت داره و من هم گفتم با برلیان قرارداد دارم

کامیار نورائی : به نظر شما کدام کارتون به جز مجنون لیلی میتونه گیشه را خوب تضمین کن؟


الناز شاکردوست : من برای گیشه کار نمی کنم من دوست دارم بازیگر موندگاری باشم همین ولی اگربرای فروش بخواهید شما بگید فکر کنم زندگی ترش چون اولین فیلمی بود که ۳۴بازیگر حضور داشتند

کامیار نورائی : حضور شما در فیلم زندگی ترش کوتاه است یا بلند؟

الناز شاکردوست : نه من یکی از نقش های اصلی را داشتم

کامیار نورائی : در حرکت اول با چه هنرمندانی همبازی هستید؟


الناز شاکردوست : آقای پورسرخ و آقای کیانی و خانم اوتادی

کامیار نورائی : خانم شاکردوست به نظر خودتون امسال چند فیلم میتونید بازی کنید؟

الناز شاکردوست : بالای ۱۲فیلم

کامیار نورائی : خانم شاکردوست فعلا به جز این چند کاری که عرض کردید کار جدیدتری قرارداد ندارید؟

الناز شاکردوست : چرا توی فیلم فطریه داریوش مهرجویی هم احتمالا قرارداد می بندم

کامیار نورائی : راسته که شما قرارداد با یک شرکت خارجی داشتید که با هیچ جایی گفت و گو و مصاحبه ای نداشته باشید؟

الناز شاکردوست : نه اصلا چنین چیزی نبوده و شایعه ای بیش نیست

کامیار نورائی : به وبلاگ های هوادارانتون سر می زنید آیا سایت شخصی دارید یا خیر؟

الناز شاکردوست : متاسفانه هنوز نتونستم به وبلاگی سر بزنم چون همش شایعه می نویسند و زیاد دوست ندارم که به جای من باشند و از زبان من حرف ها را تائید و تکذیب کنند و سایت هم هنوزتاسیس نکردیم و فکر نمی کنم لازم باشه چون از نظر من هنرمند باید تو قلب مردم باشه نه اینکه بخواهد با سایت و وبلاگ و تبلیغات خودشو بکشه بالا

کامیار نورائی : حدودا چند فیلم برای اکران در سال ۹۲دارید؟

الناز شاکردوست : تا الان۶ فیلم

کامیار نورائی : حضور شما در فیلم سایه یا ارابه راسته؟

الناز شاکردوست : خیر شایعه است

کامیار نورائی : خانم شاکردوست فکر می کنید تا چقدر در یاد مردم بمونید از دسته هنرمندان موندگارخواهید بود؟

الناز شاکردوست : فکر کنم حداقل تا ۲۰سال دیگه و سعی خودمو می کنم که تو یاد و ذهن مردم بمونم و با بازی هایی که می کنم یک خاطره و یک اثر ماندگار را در کارنامه خودم داشته باشم

کامیار نورائی : خانم شاکردوست به نظر شما هنرمند خوب چه هنرمندی است؟

الناز شاکردوست : هنرمند خوب بازیگری است که با بازی اش یک خاطره از خودش برای مردم درست کنه فقط همین

کامیار نورائی : نظرتون درباره وضعیت اکران در سال جدید چیست؟

الناز شاکردوست : با اکران فیلم مجنون لیلی – دایره زنگی و زن دوم در نوروز فکر کنم قدمی خوبی برای امسال باشه مخصوصا که کارهای خیلی خوبی در دست تولید و آماده نمایش عمومی است

کامیار نورائی : در سریال تلویزیونی دوست ندارید بازی کنید؟

الناز شاکردوست : در یک تله فیلم به نام آخرین معجزه کار کردم

کامیار نورائی : و سریال چطور؟

الناز شاکردوست : سریال اگر پیشنهاد خوبی باشه حتما یک سریال یا حتی ۲سریال کار می کنم

کامیار نورائی : دوست دارید با کدام کارگردان ها کار کنید؟

الناز شاکردوست : اقای کیمیایی و اقای فرمان آرا چون فیلم هاشون را خیلی دوست دارم مثل فیلمهای آقای حاتمی کیا – کیارستمی و مهرجویی

کامیار نورائی : خانم شاکردوست براتون آرزوی موفقیت می کنیم امیدواریم در کارهای بهتری شما راببینیم و خیلی متشکر وقت خودون را به ما دادید هر پیامی برای طرفداراتون دارید بگید؟

الناز شاکردوست : خواهش می کنم منم از شما تشکر می کنم اینطور تونستم با مردم رابطه ای را برقرارکنم امیدوارم مردم و هموطنان عزیز چه در ایران چه در خارج از کشور سال خوبی را داشته باشند و امیدوارم همیشه خوش و خرم و سربلند باشند متشکر از شما و همه

کامیار نورائی : خیلی متشکر تا گفت و گوی بعدی خدانگهدار
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
لیلا حاتمی و فستیوال کن



گفت و گو با لیلا حاتمی بخوانید:

‌‌از اينکه دو سال قبل شما در شصت‌وپنجمين دوره جشنواره فيلم «کن» در مراسم اختتاميه، جايزه بهترين فيلم را به «ماتئو گارونه» براي فيلم «واقعيت» اعطا کرديد و امسال هم به‌عنوان داور در بخش مهم رقابتي جشنواره فيلم کن حضور يافتيد و اينکه در نبود فيلم‌هاي ايراني، خوشبختانه سينماي ايران در بخش داوري حضور فعالي دارد، تحليل‌تان چيست؟

خيلي خوشحالم. و به همين دليلي هم که شما گفتيد اميدوارم نماينده خوبي از ايران باشم.


‌‌رييس هيات‌داوران اين دوره جشنواره، «جين کمپيون» فيلمساز موفق و درکنار آن سه‌نفر از اعضاي هيات‌داوران زن هستند که نشانگر حضور فعال زنان در سينماي جهان است، ‌چه نظري داريد؟

من هيچ‌وقت تقسيم‌بندي زنانه، مردانه نداشته‌ام. آنچه توجهم را جلب کرد، حضور فرهنگ‌هاي گوناگون در هيات‌داوران بود.

‌‌نظرتان درباره فيلم‌هاي شرکت‌کننده در بخش رقابتي چيست؟ ‌

اين که در سالي عضو داوران هستم که فيلم‌هاي بزرگان سينما در بخش مسابقه‌اند، برايم هيجان‌انگيز است، يعني هم خود جشنواره کن و هم حضور اين فيلمسازان.

‌‌امسال فيلم‌هاي ايراني در کن حضور پررنگ ندارند و درعوض شما و آقاي کيارستمي، نمايندگان سينماي ايران هستيد. چه نظري داريد؟

از هر جهت افتخار مي‌کنم. اما هميشه ترجيحم به حضور فيلمم است.


‌‌يعني چه؟

يعني حضور فيلمي که در آن بازي کرده‌ا‌م را به داوري در جشنواره ‌ترجيح مي‌دهم.
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
صفحه  صفحه 4 از 5:  « پیشین  1  2  3  4  5  پسین » 
تالار تخصصی سینما و موسیقی

گفتگو با هنرمندان ایرانی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA