انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 8 از 34:  « پیشین  1  ...  7  8  9  ...  33  34  پسین »

Most Tragic Poetry | غم انگيزترين شعر


مرد

 
ای صبا با تو چه گفتند که خاموش شدی

چه شرابی به تو دادن که مدهوش شدی


تو که آتشکدهء عشق و محبت بودی

چه بلا رفت که خاکستر و خاموش شدی


به چه دستی زدی آن ساز شبانگاهی را

که خود از رقت آن بیخود و بیهوش شدی


تو به صد نغمه٬زبان بودی و دلها همه گوش

چه شنفتی که زبان بستی و خود گوش شدی


خلق را گرچه وفا نیست ولیکن گل من

نه گمان دار که رفتی و فراموش شدی
ای غریبه باهاش دعوا نکن، سرش داد نزن، باهاش قهر نکن، دوستش داشته باش، اون .....؟
بخاطر تو ، منو فراموش کرد....!!!!!!
     
  ویرایش شده توسط: amirshafiei579   
مرد

 
آمدی گریه کنی شعر بخوانی بروی

نامه ای خیس به دستم برسانی بروی


در سلام تو خداحافظی ات پیدا بود

قصدت این بود از اول که نمانی بروی


خواستی جاذبه ات را به رخ من بکشی

شاخه ی سیب دلم را بتکانی بروی


جای این قهوه فنجان که به آن لب نزدی

تلخ بود این که به جان لب برسانی بروی


بس نبود این همه دیوانه ی ماهت بودم !؟

دلت آمد که مرا سر بدوانی بروی!؟


جرم من هیچ ندانستن از عشق تو بود

خواستی عین قضات همه/دانی بروی


چشم آتش! مژه رگبار! دو ابرو ماشه !

باید این گونه نگاهی بچکانی بروی


باشد این جان من این تو , بکشم راحت باش

ولی ای کاش که این شعر بخوانی بروی




شهراد میدری
The Search for Freedom
درک کردن سخته، درک نشدن سخت تر
     
  
مرد

 
ﺣﺎﻟـــــﻢ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﺧـــــﻮﺏ ﺧـــــــــــــــﻮﺏ...
ﺍﺯ ﺁﻥ
ﺧــــــــﻮﺏ ﮪﺎﯾﯽ ﮐﻪ...
ﻭﻗﺘـــــــــــﯽ ﻣﯿﮕﻮﯾـــﻢ...
ﺧﻮﺑــــــﻢ......
ﺍﺷــــــــــﮏ ﮪﺎﯾــــــــﻢ...
ﺳﺮﺍﺯﯾـــﺮ ﻣﯿﺸــــــــﻮﺩ...
ﻧﻘﺎﺏ ﺻﻮﺭﺗـــــــــﻢ ﺑﺎ...
ﻗﻄــــــــﺮﻩ ﮪﺎﯼ ﺍﺷﮑــــــــــﻢ...
ﺧﯿـــــــــﺲ ﻣﯿﺸـــــﻮﺩ .........
ﺍﻣــــــــﺎ ﻟﺒﺨﻨـــــــــﺪﻡ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﻟﺐ ﮪﺎﯾﻢ...
ﭘــــــﺎﮎ ﻧﻤﯿﺸـــــــــﻮﺩ...
ﻣــــــﻦ ﺧﻮﺏ ﺧﻮﺑـــــــــﻢ...
ﻓﻘـــــــــﻂ ﮔﺎﮪﯽ ﺍﻭﻗـــــــــــﺎﺕ...
ﻗﻠﺒـــــــﻢ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻥ ﻣﯿﺴـــــــﻮﺯﺩ...
ﻧﻔﺴـــــــﻢ ﺑﻪ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﻣﯽ ﺍﻓﺘـــــــﺪ!!!
من خوبم...
عالی تر از همیشه...
     
  
مرد

 
ﯾﺎﺩ ﺩﺍﺭﻡ ﯾﮏ ﻏﺮﻭﺏ ﺳﺮﺩ ﺳﺮﺩ
ﻣﯽ ﮔﺬﺷﺖ ﺍﺯ ﺗﻮﯼ ﮐﻮﭼﻪ ﺩﻭﺭﻩ ﮔﺮﺩ
ﺩﻭﺭﻩ ﮔﺮﺩﻡ ، ﮐﻬﻨﻪ ﻗﺎﻟﯽ ﻣﯿﺨﺮﻡ
ﺩﺳﺖ ﺩﻭﻡ ﺟﻨﺲ ﻋﺎﻟﯽ ﻣﯿﺨﺮﻡ
ﮔﺮ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﮐﻮﺯﻩ ﺧﺎﻟﯽ ﻣﯽ ﺧﺮﻡ
ﮐﺎﺳﻪ ﻭ ﻇﺮﻑ ﺳﻔﺎﻟﯽ ﻣﯽ ﺧﺮﻡ
ﺍﺷﮏ ﺩﺭ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺑﺎﺑﺎ ﺣﻠﻘﻪ ﺑﺴﺖ
ﻋﺎﻗﺒﺖ ﺁﻫﯽ ﺯﺩﻭ ﺑﻐﻀﺶ ﺷﮑﺴﺖ
ﺍﻭﻝ ﺳﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﻧﯿﺴﺖ
ﺍﯼ ﺧﺪﺍ ﺷﮑﺮﺕ ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻦ ﺯﻧﺪﮔﯿﺴﺖ؟؟
ﺑﻮﯼ ﻧﺎﻥ ﺗﺎﺯﻩ ﻫﻮﺵ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ
ﺍﺗﻔﺎﻗﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻫﻢ ﺭﻭﺯﻩ ﺑﻮﺩ
ﭼﻬﺮﻩ ﺍﺵ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻟﮏ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻪ
ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺵ ﺭﻧﮕﺶ ﺗﺮﮎ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻪ
ﺳﻮﺧﺘﻢ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﺎﺑﺎ ﭘﯿﺮ ﺑﻮﺩ
ﺑﺪﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺍﻫﺮﻡ ﺩﻟﮕﯿﺮ ﺑﻮﺩ
ﻣﺸﮑﻞ ﻣﺎ ﺩﺭﺩ ﻧﺎﻥ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﺒﻮﺩ
ﺣﺘﻢ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﺁﻧﺠﺎ ﻧﺒﻮﺩ !!!
ﺑﺎﺯ ﺁﻭﺍﺯ ﺩﺭﺷﺖ ﺩﻭﺭﻩ ﮔﺮﺩ
ﭘﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﺍﻡ ﺭﺍ ﭘﺎﺭﻩ ﮐﺮﺩ :
ﺩﻭﺭﻩ ﮔﺮﺩﻡ ، ﮐﻬﻨﻪ ﻗﺎﻟﯽ ﻣﯿﺨﺮﻡ
ﺩﺳﺖ ﺩﻭﻡ ﺟﻨﺲ ﻋﺎﻟﯽ ﻣﯿﺨﺮﻡ
ﺧﻮﺍﻫﺮﻡ ﺑﯽ ﺭﻭﺳﺮﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺩﻭﯾﺪ
ﮔﻔﺖ ﺁﻗﺎ ﺳﻔﺮﻩ ﺧﺎﻟﯽ ﻣﯿﺨﺮﯾﺪ !!! ؟؟
     
  
مرد

 
این بیت از نجمه زارع، تمام غمهای جهان است :


شکنحه بیشتر از این که پیش چشم خودت
کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد؟!

...
     
  
مرد

 
دستِ الله نگهدارِ تو باشد ؛ رفتم !
می روم تا دگری یارِ تو باشد ؛ رفتم

شاد بودم من از آن مَزّه پرانی هایت
حال چون نیش به گفتارِ تو باشد؛ رفتم

زیرِ پای تو نشسته است "خدا بی خبری"
تا فرومایه خریدارِ تو باشد ؛ رفتم !

از منِ مَرد بُریدی و خودت می خواهی
تا که نامرد پی ِ کارِ تو باشد ؛ رفتم !

طاقَتم نیست ببینم که یکی "بی سر و پا"
مرکزی بر خطِ پرگارِ تو باشد ؛ رفتم

خاطرم هست که دیوانهِ شعرم بودی
"کم محلّی" چو به رفتارِ تو باشد ؛ رفتم!

مَرهمِ زخمِ تو بودم ، تو نمی دانستی؟
صبر کن تا دگری خارِ تو باشد ؛ رفتم !

دلِ من با دلِ تو داشت کمی "داد و ستد"
پیشتر زانکه بدهکارِ تو باشد ؛ رفتم !

من که در فکرِ تب و نبض و فشارت بودم
خواستی غیر پرستارِ تو باشد ؛ رفتم !

می روَم از سرِ ناچار ، ولی در سینه
کوهی از بُغض تلَنبارِ تو باشد ؛ رفتم !
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
مرد

 
ما به پاسور فلک باخته ایم تو به نابودی ما سور نزن
حکم ما امشب دل است و حاکم ما دلبر است
کوت شدیم از این حکمی که دلبر از بر است
تک پیک را کوفتیم،گویا برای رفع کوت..
بخت بد اینجا ببین،دو لوی بی وجدان سر است

خنده های زندگی را روزگار ازما گرفت
ای خوشا روزی که ماهم روزگاری داشتیم
     
  
مرد

 
کاش میشد هیچکس تنها نبود
کاش میشد دیدنت رویا نبود
گفته بودی باتو میمانم ولی
رفتی و گفتی که اینجا جا نبود
سالیان سال تنها مانده ام
شاید این رفتن سزای من نبود
من دعا کردم برای بازگشت
دستهای تو ولی بالا نبود
باز هم گفتی که فردا میرسی
کاش روز دیدنت فردا نبود ...
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
     
  
مرد

 
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟ بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
اجی مجی لا ترجّی...

▶️➖➖➖:70:78🎵
     
  

 
اشتباهم این بود هرجا رنجیدیم،
خندیدیم!
فکر کردند درد ندارد!
ضربه ها را
محکمتر زدند!
     
  
صفحه  صفحه 8 از 34:  « پیشین  1  ...  7  8  9  ...  33  34  پسین » 
شعر و ادبیات

Most Tragic Poetry | غم انگيزترين شعر

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA