انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 3 از 8:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  پسین »

حال عشقتو با یه شعر توصیف كن


مرد

 
عهد كردم كه ترا عاشق و ديوانه شوم

در حريق غم شبهاي تو پروانه شوم

ابر غمبار افق هاي نگاهت باشم

چشم بيمار تو را مونس و همخانه شوم

در زلال نگهت حسرت آهي باشم

بر لب ساحل چشمان تو دردانه شوم

چون درخت كهني بر سر من سايه كني

شاخه دست ترا خواهش يك لانه شوم

من سه تاري شوم و بر لب من قصه تو

سخن از خنجر و دل گويم و افسانه شوم
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
     
  
مرد

 
چه باشد گر نگارينم بگيرد دست من فردا
ز روزن سر درآويزد چو قرص ماه خوش سيما


درآيد جان فزاي من گشايد دست و پاي من
كه دستم بست و پايم هم كف هجران پابرجا
.:. خاموشی به هزار زبان در سخن است .:.
     
  
زن

 
ماه رویا روی خوب از من متاب
بی خطا کشتن چه می بینی صواب
دوش در خوابم در اغوش امدی
وین نپندارم که بینم جز به خواب
از درون سوزناک و چشم تر
نیمه ای در اتشم
نیمی در اب
هر که باز اید زدر
پندارم اوست
تشنه مسکین
اب پندارد سراب

ناوکش را چشم درویشان هدف
ناخنش را خون مسکینان خضاب
او سخن میگوید دل می برد
او نمک میریزد و مردم کباب
حیف باشد بر چنان تن
پیرهن
ظلم باشد بر چنان صورت نقاب
خوی به دامان از بنا گوشش بگیر
تا بگیرد جامه ات بوی گلاب
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

andishmand
 
عشقبازی به همین آسانی است
که گلی با چشمی


بلبلی با گوشی
رنگ زیبای خزان با روحی

نیش زنبور عسل با نوشی
کارهموارۀ باران با دشت


برف با قلۀ کوه
رود با ریشۀ بید

باد با شاخه و برگ
ابر عابر با ماه

چشمه‌ای با آهو
برکه‌ای با مهتاب

و نسیمی با زلف
دو کبوتر با هم


و شب و روز و طبیعت با ما!
عشقبازی به همین آسانی است .....

شاعری با کلماتی شیرین
دستِ آرام و نوازش‌بخش بر روی سری

پرسشی از اشکی
و چراغ شب یلدای کسی با شمعی


و دل‌آرام و تسلا و مسیحای کسی یا جمعی
عشقبازی به همین آسانی است .....

که دلی را بخری
بفروشی مهری

شادمانی را حرّاج کنی
رنج‌ها را تخفیف دهی

مهربانی را ارزانی عالم بکنی
و بپیچی همه را لای حریر احساس


گره عشق به آن‌ها بزنی
مشتری‌هایت را با خود ببری تا لبخند

عشقبازی به همین آسانی است .....
هر که با پیش سلامی در اول صبح

هرکه با پوزش و پیغامی با رهگذری
هرکه با خواندن شعری کوتاه با لحن خوشی

نمک خنده بر چهره در لحظۀ کار
عرضۀ سالم کالای ارزان به همه


لقمۀ نان گوارایی از راه حلال
و خداحافظی شادی در آخر روز

و نگهداری یک خاطر خوش تا فردا
و رکوعی و سجودی با نیت شکر

عشقبازی به همین آسانی است.

ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

 
ای همه بودنم از تو همه گفتنم از تو
وقتی حرف می زنم از تو ، جون می گیره تنم از تو
تو که عشق لایزالی ، جاری آب زلالی
آفریننده ممکن ، از نهایت محالی

میخـواهم گــره بخـورم در تــــــــو

آنقــدر سخـت

که بـا دنــدان بـازم کنی....!


boy_seven
     
  ویرایش شده توسط: parmis0097   
زن

 
پرسید که چرا دیر کرده است؟
نکند دل دیگری او را اسیر کرده است؟
خندیدم و گفتم او فقط اسیر من است
تنها دقایقی چند تاخیر کرده است
گفتم امروز هوا سرد بوده است شاید موعد قرار تغییر کرده است
خندید به سادگیم آینه و گفت: احساس پاک تو را زنجیر کرده است
گفتم از عشق من چنین سخن مگوی
گفت : خوابی سالها دیر کرده است...
در آینه به خود نگاه میکنم
آه عشق او عجیب مرا پیر کرده است
راست گفت آینه که منتظر نباش
او برای همیشه دیر کرده است...!
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  ویرایش شده توسط: anything   
مرد

 
عاشقی محنت بسیار کشید
تا لب دجله، به معشوقه رسید

نشده از گل رویش سیراب
که فلک، دسته گلی داد به آب

نازنین، چشم به شط دوخته بود...
فارغ از عاشق دلسوخته بود...

دید در روی شط آید به شتاب؛
نوگلی چون گل رویش شاداب!

گفت: به به! چه گل رعناییست!
لایق دست چو من زیباییست!

حیف از این گل که برد آب اورا
کند از منظره، نایاب اورا!

زین سخن، عاشق معشوقه پرست،
جست در آب، چو ماهی از شست!


خوانده بود این مثل آن مایۀ ناز
که نکویی کن و در آب انداز!

خواست کازاد کند از بندش
اسم گل برد و در آب افکندش

گفت رو تا که ز هجرم برهی
نام بی مهری، بر من ننهی!


مورد نیکی خاصت کردم
از غم خویش، خلاصت کردم

باری آن عاشق بیچاره، چو بط،
دل به دریا زد و افتاد به شط!

دید آبیست فراوان و درست
به نشاط آمد و دست از جان شست

دست و پایی زد و گل را بربود
سوی دلدارش پرتاب نمود...


گفت: کای آفت جان سنبل تو،
ما که رفتیم، بگیر این گل تو!

بکنش زیب سر، ای دلبر من،
یاد آبی که گذشت از سر من.....

جز برای دل من بوش مکن
عاشق خویش، فراموش مکن....

خود ندانست مگر عاشق ما
که ز خوبان، نتوان جست وفا...

عاشقان را همه گر آب برد؛
خوب رویان، همه را، خواب برد
     
  ویرایش شده توسط: shakaat   
مرد

 
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
وان که این کار ندانست در انکار بماند
اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن
شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند
صوفیان واستدند از گرو می همه رخت
دلق ما بود که در خانه خمار بماند
محتسب شیخ شد و فسق خود از یاد ببرد
قصه ماست که در هر سر بازار بماند
هر می لعل کز آن دست بلورین ستدیم
آب حسرت شد و در چشم گهربار بماند
جز دل من کز ازل تا به ابد عاشق رفت
جاودان کس نشنیدیم که در کار بماند
گشت بیمار که چون چشم تو گردد نرگس
شیوه تو نشدش حاصل و بیمار بماند
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند

داشتم دلقی و صد عیب مرا می‌پوشید
خرقه رهن می و مطرب شد و زنار بماند
بر جمال تو چنان صورت چین حیران شد
که حدیثش همه جا در در و دیوار بماند
به تماشاگه زلفش دل حافظ روزی
شد که بازآید و جاوید گرفتار بماند
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
     
  
مرد

 
گر بدین سان زیست باید پست
من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوائی نیاویزم
بر بلند کاج خشک کوچه بن بست


گر بدین سان زیست باید پاک
من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمان خود، چون کوه
یادگاری جاودانه بر تراز بی بقای خاک
عقده یعنی کسی که اولین بار میره تو لیست، مدتش طبق قوانین باید سه روز باشه ولی یهو میشه دو ماه
     
  
زن

 
خدایا من گناهی نکرده بودم که اینک قلبی شکسته در سینه دارم
گناه من چه بود که بازیچه دست این و آن بودم
هر که آمد بر روی قلبم پا گذشت و رفت و حتی پشت سرش را هم نگاه نکرد!
خدایا چرا در این روزها باید در حسرت عشق و محبت باشیم ،
عشقی که تو در وجود همه قرار دادی و احساسی که همه بتوانند عاشق شوند !
خدایا نمیدانم میدانی در این زمانه همه با احساس عشقی که به آنها دادی قلبها را میشکنند و خیانت میکنند
خدایا نمیدانم میدانی که عشقی که تو آفریدی دیگر آن زیبایی و وفاداری را ندارد؟
خدایا نگاهی کن به عاشقان واقعی ،
ببین حال آن ها را ،
بگو که چه بر سر عشق آمده ؟
میخواهی فریاد بزنم تا بشنوی صدای مرا ؟
میخواهی با صدای بلند گریه کنم تا بشنوی درد این دل تنهای مرا؟
خدایا مگر عاشقان چه گناهی کرده اند که همیشه باید متهم ردیف اول باشند ،
چرا باید به جای آن آدمهای بی وفا، عاشقان محکوم به حبس ابد باشند؟
خدایا میشنوی حرفهای مرا ،
درک میکنی احساسات این قلب زخم خورده مرا ؟
چرا سکوت ؟
چگونه باید بشنوم پاسخت را در جواب این دل صبور؟

خدیا اگر بخواهم از حال و روز خویش بگویم ،
باید در انتظار باران اشکهایت باشم ،
تا بدانی عشقی که آفریده ای و احساساتش به چه روزی افتاده ،
مثل این است که برگ سبزی از شاخه اش بر روی زمین افتاده و همه بر روی آن پا میگذارند
و یک برگ خشکیده همچنان بر روی شاخه اش مانده...
خدایا در این چند صباح باقی مانده از این زندگی بی محبت و پوچ ،
هوای عاشقان را داشته باش...
Signature
     
  
صفحه  صفحه 3 از 8:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  پسین » 
شعر و ادبیات

حال عشقتو با یه شعر توصیف كن

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA