انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 21 از 25:  « پیشین  1  ...  20  21  22  23  24  25  پسین »

Naked Lyrics | اشعار برهنه ( اروتیک )


زن

andishmand
 
تن پوشی ندارم به غیر از دستهایت
تمام تنم را بپوشان
رهایم نکن
این عریانی بدون دستهای تو حرام است
معصیتی ست که مجازاتش مرگ است
تمام تنم را بپوشان
موهایم
تنم
پاهایم
نمی خواهم چشمان نامحرمی تنم را ببیند
خودت را درون من بیانداز
به اندامم در آمیز
تا زنده ام رهایم نکن
تن پوشی ندارم
این عریانی معصیتی ست
که مجازاتش مرگ است .



" جمانه حداد "



ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

 
چه صبحی می شود
زیر لمس دستانت
به گرمای نفست
چشم گشایم
در تنگ آغوشت


آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
چه زيباست
رد پاى من و تو
در بستر
صبحى كه بوسه مى نوشيم
نان ِ داغَ آغوش به هم تعارف مى كنيم
لقمه لقمه عسلِ خنده
تا اشتهاى نفس
با مزه ى هوس
تا لذت گاهِ اشتياق
سفره ى آغوشت آباد


آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
مرد

 
هرجا دلم بخواهد
چون میهمان به سفره پرناز و نعمتی
خواندی مرا به بستر وصل خود ای «پری»
هرجا دلم بخواهد، من دست می برم
دیگر مگو : «ببین به کجا دست می بری!»

با میهمان مگوی: «بنوش این، منوش آن»
ای میزبان که پر گل ناز است بسترت
بگذار مست مست بیفتم کنار تو
بگذار هرچه هست بنوشم ز ساغرت

هرجا دلم بخواهد، آری چنین خوش است
باید درید هرچه شود بین ما حجاب
باید شکست هرچه شود سد راه وصل
دیوانه بود باید و مست و خوش و خراب

گه می چرم چو آهوی مستی، به دست و لب
در دشت گیسوی تو که صاف است و بی شکن
گه می پرم چو بلبل سرگشته، با نگاه
بر گرد آن دو نو گل پنهان به پیرهن

هر جا دلم بخواهد، آری به شرم و شوق
دستم خزد به جانب پستان نرم تو
و اندر دلم شکفته شود صد گل از غرور
چون بینم آن دو گونه گلگون ز شرم تو

تو خنده زن چو کبک، گریزنده چون غزال
من در پیت چو در پی آهو پلنگ مست
وانگه ترا بگیرم و دستان من روند
هرجا دلم بخواهد، آری چنین خوش است

چشمان شاد گرسنه مستم دود حریص
بر پیکر برهنه پر نور و صاف تو
بر مرمر ملایم جاندار و گرم تو
بر روی و ران و گردن و پستان و ناف تو

کم کم به شوق دست نوازش کشم بر آن
«گلدیس» پاک و پردگی نازپرورت
هرجا دلم بخواهد، من دست می برم
ای میزبان که پر گل ناز است بسترت

تو شوخ پندگوی، به خشم و به ناز خوش
من مستِ پند نشو، بیرحم، بی قرار
و آنگه دگر تو دانی و من، وین شب شگفت
وین کنجِ دنج و بستر خاموش و رازدار


- م.امید، تهران، بهمن ماه ۱۳۳۳
خواستم شاعر چشمان تو باشم
باد حواسم را برد
     
  
زن

 

به گاه بودن یک زن
میان خشونت عضلات
و اتفاق نوازش آرشه ی لبهای یک خاطره
بر باور گونه های درخت

ملودیی خلق می شود که دهان به دهان
همه ی آبهای آزاد جهان
در لحظه هایی که احساس تنهایی می کنند ..

مثل تلاوت کلماتی که
توهم آرامش را
به دنبال دارند به وقت گرفتاری
شعر می شود

این یعنی
همیشه در خاکِ نگاه بدترین آدمها هم
عشق می تواند جوانه بزند
در هیات یک لبخند .


آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

andishmand
 
اگر نیمه شب...
خیالت هوای بوسه کرد و
روی تخت
لای ملافه ها
در هم آغوشی شمعدانی ها
لب حوض
پشت پنجره ها
میان میهمانی شکلات ها
در دل یک عاشقانه و
شاید هیچ جا، پیدایم نکردی بدان...
من این شب ها پیراهنت را تن میکنم
با یادت عشقبازی می کنم
تا محبوبه ی شب گوشه ایوان
مرا با تو اشتباه بگیرد و
پشت پلکهایش تا صبح تابم دهد!



ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
هرچندکه اندام تو برف سبلان است
از گرمی اهوازِ لبت بوسه پزان است

یک شهــر در این عرضه تقاضــای تو دارد
تقصیر لبت نیست اگر بوسه گران است

بازار طلا نیست اگـــر مــوی طلاییت
با هر وزش باد چرا در نوسان است؟

سر ریـــز شدم از یقـــه پیرهن از بس
در عشق تو سیال تنم در فوران است

تا بره ی چشمــان تــــــو را گرگ ندزدد
در مرتع گیسوت،دلم چشم چران است

هر بار کـــه تبخیــــر شد از ذهن خیالت
آن سوی دگر خاطره ات در میعان است

رویای من این بود که همراه تـــو باشم
افسوس که در دست تو دست چمدان است

باران تنت کاش بر ایــــن خانـــه ببارد
هر چند که بخت بد من ، قطره چکان است!



]
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
تو در را باز کن
من پله پله
دکمه هایم را

نگران نباش
آنقدر لو رفته ایم که حرفه ای شده باشیم
اتفاق بین ما
هیچ وقت از پله ها نمی افتد





ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
محبوبم
امروز که در آغوشم بودی
چیزی به پنج گانه ی حواسم افزودی
چیزی به رایحه ی گل ها
به طعم های جهان
به فصل ها
ساعت ها
و برای شادی
تعریف تازه ای ساختی!

دست هایم
پیچکند حالا
شانه هایم
آبشاری برای فرود نجابت
و سینه ام
تختی برای پادشاهیِ "زیبایی"

رد موهایت را که گرفتم...
به مزرعه ای پر از محصول رسیدم
رد چشم هایت را که گرفتم...
دو یاقوت سیاه بودند
پشت شیشه ی جواهر فروشی
و لب هایت
نهری در امتداد خیابان
لبریز از باران بهاری...!

امروز که در آغوشم بودی
تعبیر تازه ای از زیستن آموختم
و در ساعتی که هیچگاه نبود
فصلی که هیچ زمان نبود
در طعم و عطر و احساسی که هرگز وجود نداشت
بسیار آموختم... بسیار!
و بیشترین اش:
"زنی که دوستت داشته باشد
می تواند تنها با زبان صریح آغوش
تو را به دنیای زیباتری که هرگز ندیده ای ببرد..."




ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
عاشقم من عطش جان تو را می خواهم
بوسه از آن لب و دندان تو را می خواهم

به چه دردم بخورد ماه که در بالا هست
من فقط صورت تابان تو را می خواهم

تو بگیر از دل من حال پریشانی من
در عوض موی پریشان تو را می خواهم

باده یا درد به مستی نرساند ما را
من فقط آن لب مستان تو را می خواهم

جانم آماده قربانی اندر ره توست
چشمک ناز تو، فرمان تو را می خواهم

جان من یخ زده از درد و غم تنهایی
جان به قربان تو دستان تو را می خواهم.



ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
صفحه  صفحه 21 از 25:  « پیشین  1  ...  20  21  22  23  24  25  پسین » 
شعر و ادبیات

Naked Lyrics | اشعار برهنه ( اروتیک )

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA