انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
سیاست
  
صفحه  صفحه 5 از 5:  « پیشین  1  2  3  4  5

تاپیک اشعار اعتراضی نسبت به این رژیم جنایتکار


مرد

 
آزادی...


برای پرنده‌ی دربند
برای ماهی در تُنگ بلور آب
برای رفیقم که زندانی است
زیرا، آن چه را که می‌اندیشد، بر زبان می‌راند....

من نام تو را می‌خوانم: آزادی

برای عقیده‌ای که پیگرد می‌شود
برای کتک‌خوردن‌ها
برای آن کس که مقاومت می‌کند
برای آنان که خود را مخفی می‌کنند
برای آن ترسی که آنان از تو دارند
برای گام‌های تو که آن را تعقیب می‌کنند
برای شیوه‌ای که چه‌گونه به تو حمله می‌کنند
برای پسرانی که از تو می‌کشند

من نام تو را می‌خوانم: آزادی

برای سرزمین‌های تصرف‌شده
برای خلق‌هایی که به اسارت در آمدند
برای انسان‌هایی که استثمار می‌شوند
برای آنانی که تحقیر می‌شوند
برای مرگ بر آتش
برای محکومیت عدالت‌خواهان
برای قهرمانان شهید
برای آن آتش خاموش

من نام تو را می‌خوانم: آزادی

من تو را می‌خوانم، به جای همه
به خاطر نام حقیقی تو
من تو را می‌خوانم زمانی که تیرگی چیره می‌شود
و زمانی که کسی مرا نمی‌بیند،
نام تو را بر دیوار شهرم می‌نویسم،
نام حقیقی تو را
نام تو را و دیگر نام‌ها را
که از ترس هرگز بر زبان نمی‌آورم

من نام تو را می‌خوانم: آزادی

شعر "آزادی" از پُل الوار
     
  
مرد

 
فریاد ز آزادی و ایمان جهالت
فریاد زناتو وزپیمان جهالت
فریاد از آئین ستم بار? یونان
فریاد زخمپار? عریان جهالت

زپیلان جهالت


این میهن غمدیده جهنم شده امروز
درخانه خانه شیون وماتم شده امروز
با پنج? موهوم سپاه شب وظلمت
گلهای نورسیده ما کم شده امروز
اینست عدل وچهر? وجدان جهالت

ایمان جهالت


بستند به رگبار مسلسل تن طفلان
آتش بکشیدند به اجساد یتیمان
این ددصفتان از سر طغیان و رزالت
سبقت نموده اند زاولاد? شیطان
تاریخ مینگارد ازعنوان جهالت

زآوان جهالت


امروز وطن غرقه به خوناب شد افسوس
قلب و جگر مام وطن آب شد افسوس
باگرز دیو شهره به تاریخ روزگار
روح و تن اطفال وطن خواب شدافسوس
نابود باد چهر? دزدان جهالت

رئیسان جهالت
     
  
مرد

 
ارغوان پنجه خونین زمین

دامن صبح بگیر

وز سواران خرامنده خورشید بپرس

کی بر این درد غم می گذرند ؟

ارغوان خوشه خون

بامدادان که کبوترها

بر لب پنجره ی باز سحر غلغله می آغازند

جان گل رنگ مرا

بر سر دست بگیر

به تماشاگه پرواز ببر

آه بشتاب که هم پروازان

نگران غم هم پروازند

ارغوان بیرق گلگون بهار

تو برافراشته باش

شعر خونبار منی

یاد رنگین رفیقانم را

بر زبان داشته باش

تو بخوان نغمه ناخوانده ی من

ارغوان شاخه همخون جدا مانده من
     
  
مرد

 
من
فرياد ناميراي خلقم
مرا بر دار بياويز

كه ميلادي دوباره خواهم داشت
دالانهاي كبود سرخ
ميعاد گاه هزاران شقايق نورس

در طلوع باورهاي حقيقي
در غروب شقاوتهاي بي فردا
مارا به سراي بودن فرامي خواند

مرا بردار بياويز
مرا بردار بياويز

من
دوباره زاده خواهم شد
درقلب طوفانهاي بي باك
درانعكاس رودخانه
وكهكشاني بي پايان

من
در شريان زمين
دوباره خواهم روئيد
من فرياد بي پرواي خلقم
مرا بر دار بياويز
مرابردار بياويز

اين دار
پايان راه فرداي توست
وفرداي ما
ناميرا تر از هر روز
مي آيد
     
  
مرد

 
آي آزادي

آی آزادی!

اگر روزی به سرزمین من رسیدی، با شادی بیا. با چادر سیاه و تحجر و ریش نیا،

با مارش نظامی و جنگ نیا، با آواز و موسیقی و رنگ بیا...

با تفنگ‌های بزرگ در دست کودکان کوچک نیا، با گل و بوسه و کتاب بیا.

از تقوا و جنگ و شهادت نگو، از انسانیت و صلح و شهامت بگو.

برای‌مان از زندگی بگو، از پنجره‌های باز بگو،

دل‌های ما را با نسیم آشتی بده،

با دوستی و عشق آشنای‌مان کن.

به ما بیاموز که چگونه زندگی کنیم، چگونه مردن را به وقت خود خواهیم آموخت.

به ما شأن انسان بودن را بیاموز، به خدا "خود" خواهیم رسید.


آی آزادی!

اگر به سرزمین من رسیدی، بر قلب‌های عاشق ما قدم بگذار،

مهرت را در دل‌های ما بیفکن تا آزادگی در درون ما بجوشد و تو را با هیچ چیز دیگری تاخت نزنیم.

با هر نفس یادمان بماند که تو از نفس عزیزتری!

بدانیم که آزادی یک نعمت نیست، یک مسولیت است.

به ما بیاموز که داشتن و نگهداشتن تو سخت است!

ما را با خودت آشنا کن، ما از تو چیز زیادی نمی‌دانیم.

ما فقط نامت را زمزمه کرده‌ایم. ما به وسعت یک تاریخ از تو محروم مانده‌ایم.


ای نادیده‌ترین!

اگر آمدی با نشانی بیا که تو را بشناسیم...


هان! آی آزادی!

اگر به سرزمین ما آمدی، با آگاهی بیا...

تا بر دروازه‌های این شهر تو را با شمشیر گردن نزنیم،

تا در حافظه‌ی کند تاریخ نگذاریم که تو را از ما بدزدند،

تا تو را با بی‌بندوباری و هیچ بدل دیگری اشتباه نگیریم.

آخر می‌دانی؟

((بهای قدم‌های تو بر این خاک خون‌های خوب‌ترین فرزندان این سرزمین بوده است))

بهای تو سنگین‌ترین بهای دنیاست.

پس این بار با آگاهی بیا...

با آگاهی...

با آگاهی
     
  
مرد

 
بــــزن بـــــاران

..
بزن باران بهاران فصلِ خون است

خیابان سرخ و صحرا لاله گون است

بزن باران که بی چشمان ِ خورشید

جهان در تیه ِ ظلمت واژگون است

.

بزن باران نسیم از رفتن افتاد

بزن باران دل از دل بستن افتاد

بزن باران به رویشخانهء خاک

گـُل از رنگ و گیاه از رُستن افتاد

.

بزن باران که دیوان در کمین اند

پلیدان در لباس ِ زُهد و دین اند

به دشتستان ِ خون و رنج ِ خوبان

عَلمداران ِ وحشت خوشه چین اند
.

بزن باران ستمکاران به کارند

نهان در ظلمت ، اما بی شمارند

بزن باران ، خدارا صبر بشکن

که دیوان حاکم ِ مُلک و دیارند
.

بزن باران فریب آئینه دار است

زمان یکسر به کام ِ نابکار است

به نام ِ آسمان و خدعهء دین

بر ایرانشهر ، شیطان شهریار است.

سکوت ِ ابر را گاه ِ شکست است

بزن باران که شیخ ِ شهر مست است

ز خون ِ عاشقان پیمانهء سرخ

به دست ِ زاهدان ِ شب پرست است

.

بزن باران وگریان کن هوا را

سکون بر آسمان بشکن ، خدارا

هزاران نغمه در چنگ ِ زمان ریز

ببار آن نغمه های آشنا را

.

بزن باران جهان را مویه سرکن

به صحرا بار و دریا را خبر کن


بزن باران و گــَرد از باغ برگیر

بزن باران و دوران دگر کن

.

بزن باران به نام ِ هرچه خوبی ست

بیفشان دست ، وقتِ پایکوبی ست

مزارع تشنه ، جوباران پُر از سنگ

بزن باران که گاه ِ لایروبی ست
.
. .

بزن باران و شادی بخش جان را

بباران شوق و شیرین کن زمان را

به بام ِ غرقه در خون ِ دیارم

بپا کن پرچم ِ رنگین کمان را

.

بزن باران که بی صبرند یاران

نمان خاموش ، گریان شو ، بباران

بزن باران بشوی آلودگی را

ز دامان ِ بلند ِ روزگاران

خیابان سرخ و صحرا لاله گون است

بزن باران که بی چشمان ِ خورشید

جهان در تیه ِ ظلمت واژگون است

.

بزن باران نسیم از رفتن افتاد

بزن باران دل از دل بستن افتاد

بزن باران به رویشخانهء خاک

گـُل از رنگ و گیاه از رُستن افتاد

.

بزن باران که دیوان در کمین اند

پلیدان در لباس ِ زُهد و دین اند

به دشتستان ِ خون و رنج ِ خوبان

عَلمداران ِ وحشت خوشه چین اند
.

بزن باران ستمکاران به کارند

نهان در ظلمت ، اما بی شمارند

بزن باران ، خدارا صبر بشکن

که دیوان حاکم ِ مُلک و دیارند
.
. .

بزن باران فریب آئینه دار است

زمان یکسر به کام ِ نابکار است

به نام ِ آسمان و خدعهء دین

بر ایرانشهر ، شیطان شهریار است.

سکوت ِ ابر را گاه ِ شکست است

بزن باران که شیخ ِ شهر مست است


ز خون ِ عاشقان پیمانهء سرخ

به دست ِ زاهدان ِ شب پرست است

.

بزن باران وگریان کن هوا را

سکون بر آسمان بشکن ، خدارا

هزاران نغمه در چنگ ِ زمان ریز

ببار آن نغمه های آشنا را

.

بزن باران جهان را مویه سرکن

به صحرا بار و دریا را خبر کن

بزن باران و گــَرد از باغ برگیر

بزن باران و دوران دگر کن

.

بزن باران به نام ِ هرچه خوبی ست

بیفشان دست ، وقتِ پایکوبی ست

مزارع تشنه ، جوباران پُر از سنگ

بزن باران که گاه ِ لایروبی ست
.
. .

بزن باران و شادی بخش جان را

بباران شوق و شیرین کن زمان را

به بام ِ غرقه در خون ِ دیارم

بپا کن پرچم ِ رنگین کمان را

.

بزن باران که بی صبرند یاران

نمان خاموش ، گریان شو ، بباران

بزن باران بشوی آلودگی را

ز دامان ِ بلند ِ روزگاران
     
  
مرد

 

image hosting services


داعش ما امام نامش بود
«اُقتِلوا» زینتِ کلامش بود

ذوالفقار علی به دستش لیک
خون ایرانیان به جامش بود

داعش ما امام سیزدهم
شمر، فرمانده قیامش بود

به زبان، دین و معنویت داشت
به عمل، قصد انهدامش بود

پر جبریل و داس عزراییل
جمله اسبابِ قتل عامش بود

نصّ قرآن نوشته بر ساطور
شاهدِ ظلمِ بی‌لُگامش بود

شخصِ حُجاجِ یوسفِ ثَقَفی
کمترین چاکر و غلامش بود

لاجوردی کنار دستِ یزید
در اوین صاحب حسامش* بود

به کَفی حُکم قتل و هَدم و حدود*
به کَفی تیغِ بی‌نیامش بود

اهل ایران بنی قریظه* و او
بانگ کشتار ، طبل بامش بود

گفت لاکن به قُم رَویم ولی
قم او قهرِ بر دوامش بود

به جماران نشست و ویران کرد
پیک خون حامل پیامش بود

دل در ایران نبسته بود، از آنکه
آرمان عرب مرامش بود

جنگ و ویرانی و قساوت بود
آنچه شالودهء نظامش بود

داعش ما امام سیزدهم
خون ایرانیان طعامش بود

داعشِ امروز برتر از او نیست
کاین مُرید است و او امامش بود

آنچه طالب به خاک افغان کرد
پا نهادن به رَدِّ گامش بود

و آنچه امروز می‌کند داعش
شیوۀ صبح و ظهر و شامش بود

به شرافت قسم که دین زنجیر
به کَف از بهر انتقامش بود

به عدالت قسم که قرآن نیز
صوت تزویر و قیدِ دامش بود

مرغزن*ها به مرگ شد آباد
که گذار زمان به کامش بود

رفت و بیداد، ارثِ جاری اوست
که همین، شغلِ ناتمامش بود
     
  
مرد

 
     
  
مرد

 
وطن

ﻭﻃﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺩﻭﯾﺪﻥ ﺩﺭ ﭘﯽ ﻧﺎﻥ / ﻭﻃﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﮐﻤﮏ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﻟﺒﻨﺎﻥ
ﻭﻃﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﻋﺮﺏ ﺭﺍ ﭼﺎﻕ ﮐﺮﺩﻥ / ﻣﻌﻠﻢ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺍﻍ ﮐﺮﺩﻥ
ﻭﻃﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﭘﺬﯾﺮﺍﯾﯽ ﺍﺯ ﺍﻓﻐﺎﻥ / ﻭﻃﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺳﻔﺮ ﺍﺳﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﺳﺘﺎﻥ
ﻭﻃﻦ ﻳﻌﻨﯽ ﺻﻒ ﻧﻮﻥ ﻭ ﺻﻒ ﺷﻴﺮ / ﻭﻃﻦ ﻳﻌﻨﯽ ﻫﻤﺶ ﺩﺭﮔﻴﺮ، ﺩﺭﮔﻴﺮ
ﻭﻃﻦ ﻳﻌﻨﯽ ﻫﻤﻴﻦ ﺑﻨﺰﻳﻦ ﻫﻤﻴﻦ ﻧﻔﺖ / ﻫﻤﻴﻦ ﻧﻔﺘﯽ ﮐﻪ ﺗﻮﯼ ﺳﻔﺮﻩ ﻫﺎ ﺭﻓﺖ
ﻭﻃﻦ ﻳﻌﻨﻲ ﻫﻤﻴﻦ ﺳﻬﻤﻴﻪ ﺑﻨﺪﯼ / ﻭﻃﻦ ﻳﻌﻨﯽ ﮐﻤﺮﺑﻨﺪﻭ ﺑﺒﻨﺪﯼ
ﻭﻃﻦ ﻳﻌﻨﯽ ﻟﻴﺴﺎﻧﺲ، ﻋﻼﻑ، ﺑﻴﮑﺎﺭ / ﮐﻤﯽ ﭼﺎﻳﯽ، ﮐﻤﯽ ﻗﻠﻴﻮﻥ ﻭ ﺳﻴﮕﺎﺭ
ﻭﻃﻦ ﻳﻌﻨﯽ ﺧﻴﺎﺑﺎﻥ ﺧﻮﺍﺏ، ﻣﻌﺘﺎﺩ / ﭘﺴﺮﻫﺎﯼ ﻓﺮﺍﺭ، ﺍﯼ ﺩﺍﺩ ﺑﻴﺪﺍﺩ
ﻭﻃﻦ ﻳﻌﻨﯽ ﺗﻤﻮﻡ ﺳﻬﻢ ﻣﻠﺖ / ﻳﻪ ﺗﻴﮑﻪ ﻧﻮﻧﻪ ﻭ ﺑﺎﻗﻲ ﺧﺠﺎﻟﺖ
ﻭﻃﻦ ﻳﻌﻨﯽ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﺩﺭ ﻣﺤﺎﻓﻞ / ﺯ ﺩﺭﺩ ﺍﺟﺘﻤﺎﻉ ﺧﻮﻳﺶ ﻏﺎﻓﻞ
ﻭﻃﻦ ﻳﻌﻨﯽ ﺍﺩﺍﺭﻩ، ﺯﻳﺮﻣﻴﺰﯼ / ﺍﮔﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺑﺪﯼ، ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻋﺰﻳﺰﯼ !
ﻭﻃﻦ ﻳﻌﻨﯽ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﭘﺸﺖ ﮐﻨﮑﻮﺭ / ﻓﺪﺍﯼ ﻣﺪﺭﮎ ﺍﺯ ﮔﻬﻮﺍﺭﻩ ﺗﺎ ﮔﻮﺭ
ﻭﻃﻦ ﻳﻌﻨﯽ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﺎﻟﯽ / ﺯﻥ ﮐﻮﭼﻪ ﻧﺸﻴﻦ، ﻣﺮﺩ ﺯﻏﺎﻟﯽ
ﻭﻃﻦ ﻳﻌﻨﯽ ﻳﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺁﺯﺍﺩ / ﮐﻪ ﮐﻠﯽ ﺷﻬﺮﻫﺎ ﺭﻭ ﮐﺮﺩ ﺁﺑﺎﺩ!
ﻭﻃﻦ ﻳﻌﻨﯽ ﻟﺒﺎﺱ ﺑﺮﻣﻮﺩﺍﻳﯽ / ) ﻭﻟﯽ ﺗﻴﭗ ﻗﺸﻨﮕﻴﻪ؛ ﺧﺪﺍﻳﻲ !!!
ﻭﻃﻦ ﻳﻌﻨﯽ ﮐﻪ ﺍﺻﻼﺣﺎﺕ ﭼﻴﻨﯽ / ﻭﻃﻦ ﻳﻌﻨﯽ ﻳﻪ ﺭﻭﺯ ﺧﻮﺵ ﻧﺒﻴﻨﯽ!
ﻭﻃﻦ ﻳﻌﻨﯽ ﻫﻤﻴﻦ ﺁﻳﻴﻨﻪ ﺩﻕ ! / ﻭﻃﻦ ﻳﻌﻨﯽ ﺧﻼﻳﻖ ﻫﺮﭼﻪ ﻻﻳﻖ
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
وای که ردپای دزد آبادی ما چقدر شبیه چکمه های کدخداست

محمدرضا رحیمی معاون اول محموداحمدی نژاد در حالی به جرم فساد اقتصادی محکوم به زندان شده است که سال ها ریاست "ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی" را بر عهده داشت بی اختیار یاد این نوشته سیمین بهبهانی افتادم که: 《وای که ردپای دزد آبادی ما چقدر شبیه چکمه های کدخداست》؟؟!!!

وای که ردپای دزد آبادی ما،
چقدر شبیه چکمه های کدخداست!
روزیکه ردپای بجا مانده،
شبيه چکمه های کدخدا بود!!
یکی میگفت:
دزد چکمه های کدخدا را دزدیده...
دیگری میگفت:
چکمه های دزد، شبیه چکمه کدخدا بوده،
و هرکسی بطریقی واقعیت را توجیه میکرد...
دیوانه ای فریاد برآورد که:
مردم !...
دزد، خود کدخداست!!!...
اهل آبادی پوزخندی زدند و گفتند:
کدخدا ! ..
به دل نگیر، او مجنون است، دیوانه است...
ولی فقط کدخدا فهمید
که تنها عاقل آبادی اوست..
از فردای آن روز،
دیگر کسی آن مجنون را ندید!!...
و وقتی احوالش را جویا میشدند،
کدخدا میگفت:
دزد او را کشته است!!!...
کدخدا واقعیت را میگفت؛ ولی درک مردم از واقعیت، فرسنگها فاصله داشت...
شاید هم از سرنوشت مجنون...
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
صفحه  صفحه 5 از 5:  « پیشین  1  2  3  4  5 
سیاست

تاپیک اشعار اعتراضی نسبت به این رژیم جنایتکار

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA