انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
مذهب
  
صفحه  صفحه 4 از 54:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  51  52  53  54  پسین »

شیعه بر حق تر است یا سنی؟


مرد

 
rostam91: توی ویکی پدیا بالای همین شعر فردوسی هم در باب علی آورده و وصفش کرده و در شعرای نامکی پس بگیم اونها هم شیعه بودن؟http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%AF%D8%B1_%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA_%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C
همه مسلمانان به علی ارادت خاص دارن نه فقط ابن سینا این شامل نصر خسرو و حافظ و سعدی هم میشه
سعدی:نخستین ابوبکر پیر مرید
عمر پنجه بر پیچ دیو مرید
خردمند عثمان شب زنده دار
چهارم علی شاه دلدل سوار
تریاق در دهان رسول آفریده حق
صدیق را چه غم بود از زهر جانگزا؟
ای یار غار سید و صدیق نامور

مجموع اشعار سعدی و حافظ در نعت و مدح امام زمان مشهوره اینقدر که قابل انکار نیست کجایی عمو

شما که اولا حضرت علی رو اصلا اینگونه قبول ندارید و ثانیا مهدی رو قبول ندارین

درمقابل یک شعر از روی تقیه دهها شهر مسقیم برای امام زمان دارن سعدی و حافظ

گرچه هرگونه باشن مورد احترام من هستن ولی دروغ نگو که سنی مذهب بودن

شعر حضرت سعدی در مدح امام زمان

سَل المَصانِعَ رَکباً تَهـیـمُ فی الفَلواتِ(1)
تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی

شبم به روی تو روزست و دیده‌ ام به تو روشن
وَ اِن هَجَرتَ سَواءً عَشـیّــتی و غـداتی (2)
...
اگر چه دیر بماندم امید برنگرفتم
مَضی الزمانُ وَ قلبی یَقول أنکَ آتٍ(ی) (3)

من آدمی به جمالت نه دیدم و نه شنیدم
اگر گِلی به حقیقت عجین آب حیاتی

شبان تیره امیدم به صبح روی تو باشد
وَ قد تُفَـتّــَشُ عَینَ الحیوةِ فی الظلماتِ (4)

فــَکــَم تُمرِّرُ عَیشی وَ أنتَ حامِلُ شَهد ٍ (5)
جواب تلخ بدیعست از آن دهان نباتی

نه پنج روزه عمرست عشق روی تو ما را
وَجَدتَ رائحةَ الوُدِّ إن شَمَمتَ رُفاتی (6)

وَصَفتُ کلَّ ملیح ٍ کما یُحِبّ و یَرضی (7)
محامد تو چه گویم که ماورای صفاتی

اخافُ منکَ وَ ارجُوا و استغیثُ و ادنو (8)
که هم کمند بلایی و هم کلید نجاتی

زچشم دوست فتادم به کامه دل دشمن
احِـبّـتی هَجَرونی کما تَشاءُ عَداتی (9)

فراقنامه سعدی عجب که در تو نگیرد
و ان شَکـَـوتُ الی الطیر ِ نُحنَ فِی الوَکـراتِ (10)


rostam91: وقتی دین رو خداوند کامل کرده باشه و قرآن و سنت پیامبرش در بین مردم باقی بله کفایت میکنه !
خدا دین رو با معرفی علی ع کامل کرد و علی جزو لاینفک دین است

لذا نماز بی ولای او عبادتی است بی وضو به منکر علی (ولایت(بگو نماز خود قضاکند


rostam91: عجیب نیست چون در جنگها پیامبر برمیگشته و دوباره خودش رهبر میشده ولی زمانی که از دنیا رفته دیگه لازم نیست خودش رهبر باشه و این خود مردم هستند که باید سرنوشت خودشون رو رقم بزنند!
نامعقوله که جانشین معین نکنه

ضمنا عذر میخوام بقیه حرفات ارزش جواب دادن نداره

البته خلق تو اینه که میگی جواب نداشتی ولی واقعا اینه که حوصله شما رو ندارم
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
مرد

 
mohan1978: درمقابل یک شعر از روی تقیه دهها شهر مسقیم برای امام زمان دارن سعدی و حافظ

گرچه هرگونه باشن مورد احترام من هستن ولی دروغ نگو که سنی مذهب بودن
برو تو این سایت نام شعرا و ابیاتشون رو ببین برای نمونه یکیش رو میارم:http://forum.gigapars.com/%D8%A7%D9%87%D9%84-%D8%B3%D9%86%D8%AA-306/%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%87%D9%85-%D8%AE%D9%84%D9%81%D8 %A7-%D8%B1%D8%A7-%D8%B3%D8%AA%D9%88%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D9%86%D8%AF-48079/
فردوسی:

چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی + خداوند امر و خداوند نهی
که خورشید بعد از رسولان مه + نتابید بر کس ز بوبکر به
عمر کرد اسلام را آشکار + بیاراست گیتی چو باغ بهار
پس از هر دو آن بود عثمان گزین + خداوند شرم و خداوند دین
چهارم علی بود و جفت بتول + که او را به خوبی ستاید رسول
صحابان او جمله اخیر بودنند + همه هر یکی همچو اختر بودنند
ولیکن ازیشان چهار آمدند + که در دین حق پایدار آمدند
ابوبکر صدیق شیخ عتیق + که بد روز و شب مصطفی را رفیق
پس از وی عمر بد که قیصر به روم + ز سهمش نیاراست خفتن به بوم
سیم، میر عثمان دین دار بود + که شرم و حیا زو پدیدار بود
چهارم علی ابن عم رسول + سر شیرمردان و جفت بتول
از آزار این چار، دل را بتاب + که آزارشان دوزغ آرد به تاب
"سعدی شیرازی"

چه نعمت پسندیده گویم ترا؟ + علیک السلام ای نبی الورا
درود ملک بر روان تو باد + بر اصحاب و بر پیروان تو باد
نخستین ابوبکر پیر مرید + عمر پنجه بر پیچ دیو مرید
خردمند عثمان شب زنده دار + چهارم علی شاه دلدل سوار
تریاق در دهان رسول آفریده حق + صدیق را چه غم بود از زهر جانگزا؟
ای یار غار سید و صدیق نامور + مجموعه ی فضایل و گنجینه ی صفا
مردان قدم به صحبت یاران نهاده اند + لیکن نه هم چنانکه تو در کام اژدها
یار آن بود که مال و تن و جان فدا کند + تا در سبیل دوست به پایان برد وفا
دیگر عمر که لایق پیغمبری بدی + گر خواجه ی رسل نبدی ختم انبیاء
سالار خیل خانه ی دین صاحب رسول + سر دفتر خدای پرستان بی ریا
دیوی که خلق عالمش از دست عاجزند + عاجز در آنکه چون شود از دست وی رها؟
دیگر جمال سیرت عثمان که بر نکرد + در پیش وی دشمن قاتل سر از حیا
آن شرط مهربانی و تحقیق دوستی است + کز بهر دوستان بری، از دشمنان جفا
کس را چه زور و زهره که وصف علی کند + جبار در مناقب او گفته "هل اتی"
زورآزمای قلعه ی خیبر که بند او + در یکدگر شکست به بازوی "لا فتی"
شیر خدای و صفدر میدان و بحر جود + جان بخش در نماز و جهانسوز در وغا
دیباچه ی مروت و سلطان معرفت + لشکرکش فتوت و سردار اتقیاء
پیغمبر آفتاب منیر است در جهان + وینان ستارگان بزرگند و مقتدا
بقیه اون رو خودت بخون از همون سایت.
     
  ویرایش شده توسط: rostam91   
مرد

 
mohan1978: خدا دین رو با معرفی علی ع کامل کرد و علی جزو لاینفک دین است

لذا نماز بی ولای او عبادتی است بی وضو به منکر علی (ولایت(بگو نماز خود قضاکند
دین رو خداوند در حجه الوداع و در خطبه عرفات توسط سخنان پیامبرش کامل کرد
آره نماز با وضوی دست و پا شکسته و پا نشسته تشیع درسته و و بقیه باطل!!!!!!!!

mohan1978: نامعقوله که جانشین معین نکنه
آره تو آمریکا هم که رئیس جمهور رهبر بعدی رو تعیین نمیکنه و مده مردم تعیین کنن نامعقوله فقط مال تشیع درسته که از پسر به پدر به ارث میرسه و چون آخری فرزندی نداره باید بگن غایبه و یه زمانی میاد و دلشون رو به اون خوش کنند!
آیه ۳۸ شوره شوری میفرماید: و كساني كه دعوت پروردگار خود را اجابت نموده ، و نماز بپا مي‏دارند ، و امورشان در بينشان به مشورت نهاده مي‏شود ، و از آنچه روزيشان كرده‏ايم انفاق مي‏كنند ( 38) .

mohan1978: ضمنا عذر میخوام بقیه حرفات ارزش جواب دادن نداره
من از همینت خوشم میاد که میگی ارزش ندارن ولی دوباره تو پست بعدی مینویسی برای همینه که ول کنت نیستم! البته از باب کل کل نمیگم خدایش با دیگران رو روشن میکنم!
mohan1978: البته خلق تو اینه که میگی جواب نداشتی ولی واقعا اینه که حوصله شما رو ندارم
باز هم پستهات رو میبینم و اینکه چجوری هر جا بنظرت جوابی داری مینویسی و هر جا کم میاری میگی حوصله ندارم
به هر حال موفق باشی چه با حوصله و چه بی حوصله ، منتظرت هستم!
     
  
مرد

 
sajad99: اگه تعیین جانشین نیاز نبود پس چرا خلیفه اول و دوم جانشین تعیین کردند؟
الان میگه پیشنهاد کردن اما براساس سنت حق پیشنهاد هم نداشتن چون پیامبر پیشنهاد هم نکرد و شرط هم نذاشت مثل عمر

حالا به دوستمو جواب بده رستم
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
مرد

 
اهل سنت طعنه میزنند که از فائل علی و ائمه ع در کتب عامه کمتر ذکر شده

پاسخ در این است که از زمان حکومت ابوبکر تا صدها سال همهیشه حکومت در دست مخالفین قسم خورده ائمه اطهار بودند مه همگی ایشان را شهید کردند و همواره فائل ائمه را انکار کرده و حتی پیروان ایشان را میکشتند

اگر این روش و اختناق نبود دین اسلام در کمال حجقیقت و درستی به دست ما میرسید بدون بدعت های اهل تسنن


در اثبات این اختناق به روایتی استناد میکنم که نشان میدهد گفتن از فضائل علی ع مجازات مرگ در پی داشته و چقدر مردم از بیان ان هراس داشته اند

این خود برترین دلیل است بر اختناق و حکومت دروغ و جحل و ظلم

علی و اولادش تنها مفسران واقعی قران هستند و فضای اختناق باعث شده احادیث ایشان به کماتل و تمام به دست ما نرسد و دروغهای فراوان به نام ایشان جعل گردد و کسی فرصت دفاع نداشته باشد

خداوند برای همین اخرین منجی خود را مخفی نموده است

وقتی میبینیم وهابیها و سنی ها امروزه چگونه قبور بزرگان را میشکافند و اجساد مظهرشان را از بین میبرند متوجه میشویم چرا قبر زهرا س و علی ع تا مدتها مخفی بود و چرا تا کنون بارها قبور ایشان را تخریب کردند اما عاشقان انها همواره هستند


حضور میلیونی شیعیان بر قبور امام حسن و امام باقر و....در بقیع نشان میدهد علیرغم کج فهمی و دروغ های اهل سنت شیعیان نه قبر پرستند و نه ضریح پرستند

این امامن نه قبری دارند و نه ضریحی

شیعه دل در گرو دلدار ربانی خود دارد و از امام وجود خودا را حس میکند که امام فرستناده خداست

امام قران ناطق است و اهل تسنن با کتمان این امام ها قران حقیقی و ناطق را از دسترس مردم خارج کردند و فقط کلمات نورانی قرانی باقی ماند که خدا تفسیر انرا به راسخان و صادقین میداند و چه کسی است که هرگز دروغ نگوید و خطا نکند جز معصوم و امام



یکی از مسائل مهمی که بین شیعیان امیرالمومنین علی علیه السلام و مخالفین مطرح می باشد فضائل امیرالمومنین و خلفای اهل تسنن است. آنها معتقد هستند که خلفای آنها دارای فضائل بی شماری هستند و شیعه را به خاطر عدم استحقاق آنها به خلافت و نداشتن فضائل و عدم ایمان آنها تکفیر می کنند. در این پست قصد داریم تا از کتب مخالفین برای شما اثبات نماییم که خلفای باطل حتی از ذکر فضائل امام علی علیه السلام نیز منع می کردند و صحابه آرزو داشتند تا بتوانند فضائل امیرالمومنین علی علیه السلام را بیان کنند. توجه شما را به این پست جلب می نمایم.
این مطلب در کتاب تاریخ الاسلام ذهبی ، چاپ دار الکتاب العربی ، جلد 6 ، صفحه 112 موجود می باشد.

تصاویر زیر مجلد کتاب و جلد 6 و صفحه 112 کتاب تاریخ الاسلام شمس الدین ذهبی می باشد

( توجه : برای دیدن تصویر در اندازه واقعی روی آن کلیک نمایید )



screenshot software

ترجمه قسمت مشخص شده : عبد الله بن شداد صحابی می گوید : آرزو دارم یک صبح تا ظهر فضائل امام علی علیه السلام را ذکر کنم سپس گردنم را بزنند.

منابع بیشتر : سیر اعلام النبلاء ، ج 3 ، ص 489 .

نکات این مبحث : 1 ـ به اعتراف یکی از متعصب ترین علمای اهل تسنن ثابت شد که ذکر فضائل امام علی علیه السلام به قدری منع شده بود که صحابه حتی برای بیان آن حاضر بودند گردن خود را نیز در این راه از دست بدهند.

2 ـ آیا این عمل ، دشمنی آشکار با اهل بیت نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نیست ؟؟ آیا این عمل آزار رساندن به صاحت مقدس رسول خدا نیست ؟؟ قطعا چنین است چرا که امیرالمومنین علیه السلام نفس رسول خدا هستند و قرآن کریم در سوره احزاب آیه 57 می فرماید هر کس خدا و رسولش را آزار دهد خداوند او را در دنیا و آخرت لعن می کند و عذابی خار کننده برای او آماده کرده است ، در نتیجه کسانی که منع از ذکر فضائل امام علی علیه السلام را می کرده اند همین الان در آتش جهنم هستند و مورد لعن خداوند متعال قرار می گیرند و همین مطلب دلیلی بر ملعون بودن این اشخاص می باشد.

3 ـ مخالفین معتقد هستند که خلفای آنها و امام علی علیه السلام بسیار با هم روابط دوستانه و خوبی داشته اند و هیچ مشکلی با یکدیگر نداشته اند ، حالا سوال ما این است که آیا کسانی که شما از آنها دفاع می کنید که مانع از ذکر فضائل امام علی علیه السلام می شده اند روابط دوستانه با امیرالمومنین علی علیه السلام داشته اند ؟؟ آیا منع از ذکر فضائل نشانه دوستی و روابط صمیمانه است ؟؟
دوما : قرآن کریم می فرماید : قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی خداوند متعال می فرماید ای رسول من بگو من از شما مزدی برای رسالت خود نمی خواهم جز محبت اهل بیتم را ، آیا این رفتار خلفای جور نشانه از محبت آنها نسبت به اهل بیت علیهم السلام دارد ؟؟ یا نشانه از دشمنی آنها ؟؟
اگر بگویید نشانه محبت است با قرآن کریم در تضاد قرار دارد و با این حدیث مغایر است ، اگر بگویید نشانه محبت نیست و دشمنی است پس این اشخاص دشمن اهل بیت پیامبر بوده اند و دشمن خود رسول خدا بوده اند و دشمن رسول خدا و اهل بیت ایشان کافر است و در آتش جهنم به سر خواهد برد و در ان جاوید خواهد بود.

جماعت مخالفین اهل بیت علیهم السلام لطفا عادلانه و عاقلانه قضاوت کنید

مطلب کامل درhttp://vasie-nabi.ir/cat-10.aspx
Signature
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
     
  ویرایش شده توسط: ametis   
مرد

 
نظر حضرت علی ع و عبای در مورد ابوبکرصندیق (از كتب اهل تسنن)

در اين پست از كتب اهل تسنن براي شما ثابت مي كنيم كه ايويكر و عمر به نقل از خودشان در نظرذ علی ع و عباس ابن عبدالمطلب گناه كار و دروغگو و خائن هستند.

اين مطلب در كتاب صحيح مسلم - چاپ دارالفكر - كتاب الجهاد والسير - باب حكم الفيء - صفحه ۸۸۵ - حديث ۱۷۵۷ مي باشد.



تصوير زير صفحه ۸۸۵ كتاب صحيح مسلم مي باشد.

( توجه : براي ديدن تصوير در اندازه واقعي روي آن كليك كنيد )


photo sharing sites
ترجمه متون مشخص شده : عمر گفت نظر شما ( حضرت علي عليه السلام و عباس عموي پيامبر ) راجع به ابوبكر اين است كه او را دروغگو و گناهكار و خيانتكار و خائن مي دانيد.

عمر مي گويد كه شما ( اميرالمومنين عليه السلام ) من ( عمر ) را نيز دروغگو و گناهكار و خيانتكار و خائن مي دانيد.

نتيجه : ۱ ـ برادران اهل تسنن اين حديث نشان مي دهد كه حضرت علي ( ع ) از ابوبكر و عمر راضي نمي باشند.

۲ ـ در اين حديث به اعتراف خود ابوبكر و عمر مشخص شد كه آنها در دیدگاه ر علی ع و عبای س دروغگو و خائن و گناهكار و خيانتكار هستند.

حال چگونه فکر میکنید علی ع با کسی که در موردش همچین تصوری دارد رابطه خوب و دوستانه داشته اند

لطفا عادلانه و عاقلانه قضاوت كنيد
Signature
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
     
  
مرد

 
عدم عصمت ائمه


تشیع برای حضرت علی و امامان قائل به عصمت هستند، ولی جملات خود ایشان و مطالب مندرج در تاریخ، خلاف این امر را ثابت می کند، حضرت علی(ع) در خطبه 216 نهج البلاغه فرموده: پس ، از گفتن حق یا مشورت دادن به من خودداری نکنید زیرا خود را از آن که اشتباه کنم مصون نمی دانم مگر آنکه خداوند مرا حفظ کند.
در نهج البلاغه نامه 71 به منذربن جارود عبدی فرموده:
«همانا شایستگی پدرت مرا نسبت به تو فریب داد و گمان کردم همانند پدرت می باشی و راه او را می روی و از تواریخ معلوم می‌شود که آن حضرت، منذر بن جارود را برای جمع صدقات فرستاده و او را انتخاب کرده برای این کار و او اموال را اختلاس کرده و ملحق به معاویه شده، حضرت به او می‌نویسد: «فإن صلاح أبیک غرنی..» تا آخر.
و از نامة 63 نهج البلاغه و تواریخ معلوم می‌شود که آن حضرت أبوموسی أشعری را عامل کوفه قرار داده در حالی که ابوموسی(به عقیده خود شما) هم منافق در آمد و هم با حضرت مخالفت کرد و از نامه 61 نهج البلاغه و تواریخ معلوم می‌شود که آن حضرت کمیل بن زیاد را عامل هیت قرار داد در حالی که او مقاومت نکرد و شهر هیت را تسلیم دشمن نمود، و حضرت او را مذمت کرده است.

از نامه 44 نهج البلاغه و تواریخ معلوم می‌شود که حضرت زیاد بن ابیه را عامل بر فارس قرار داده و اشتباه نموده است. و از نامة 43 نهج البلاغه معلوم می‌شود که مصقلة بن هبیرة را عامل اردشیر قرار داده و او خائن در آمد. و از نامة 41 نهج البلاغه و رجال و تواریخ معلوم می‌شود در تعیین ابن عباس اشتباه نموده است و همچنین طبق تمام تواریخ قیس بن سعد بن عبادة را که حاکم او بر مصر بود معزول نمود و بواسطة عزل او و نصب محمد بن ابی بکر، مصر سقوط کرد و معلوم شد حضرتش اشتباه کرده و نباید به سخن نمامین گوش می‌نمود.

حضرت علی(ع) در صحیفة علویه دعای سوم ماه و در دعای کمیل و دعای صباح و چند دعای دیگر فرموده: «اللهم اغفر لی الذنوب التی تنزل البلاء، لا تفضحنی بخفی ما اطلعت علیه من سری و لا تعاجلنی بالعقوبة علی ما عملته فی خلواتی من سوء فعلی و إسائتی و دوام تفریطی و جهالتی و کثرة شهواتی و غفلتی، اللهم اغفر لی خطایای و عمدی و جهلی و هزلی و جدی فکل ذلك عندی، أبیت إلا تقحما علی معاصیك و انتهاکا لحرماتك و تعدیا لحدودك، الحمد لله الذی ستر عیوبی و لم یفضحنی بین الناس، فبئس المطیة التی أمتطت نفسی من هواها، و معصیتی کثیرة، و لسانی مقر بالذنوب، و أعوذبك أن تحول خطایای أو ظلمی أو إسرافی علی نفسی و اتباع هوای و استعمال شهوتی دون رحمتك و برك، الهی سترت علی فی الدنیا ذنوبا و لم تظهرها للعصابة و أنا إلی سترها یوم القیامة أحوج و قد أحسنت بی إذ لم تظهرها للعصابة من المسلمین فلا تفضحنی بها یوم القیامة علی رءوس العالمین، و استر علی ذنوبی، إلهی لو لا ما قرفت من الذنوب ما فرقت عقابك، ألقنی السیئات بین عفوك و مغفرتك، قد أصبت من الذنوب ما قد عرفت و أسرفت علی نفسی بما قد علمت، أوقرتنی نعما و أوقرت نفسی ذنوبا، أذکر لك فاقتی و مسکنتی و میل نفسی و قسوة قلبی و ضعف عملی، حاجتی إلیك اللهم العتق من النار». حضرت سجاد در صحیفة سجادیه دعای 34 می‌فرماید: «کم نهی لك قد أتیناه و سیئة اکتسبناها».

و در دعای دهم فرموده: «اللهم إن الشیطان قد شمت بنا إذ شایعناه علی معصیتك»، و در دعای 52 فرموده: شهواتی حرمتنی یعنی، شهواتم مرا بی‌بهره ساخته، و در دعای 41 فرموده: «لا تعلن علی عیون الملأ خبری»، «أخف عنهم ما یکون نشره علی عارا»، و در دعای 25 و 16 فرموده: «أعذنی و ذریتی من الشیطان الرجیم، سلطته منا علی ما لم تسلطنا علیه منه»، «و من أبعد غورا فی الباطل و أشد إقداما علی السوء منی حین أقف بین دعوتك و دعوة الشیطان فأتبع دعوته»، یعنی، ...... هنگامی که بین دعوت تو و دعوت شیطان بایستم دعوت شیطان را می‌پذیرم.

حضرت علی بن الحسین در دعای 32 صحیفة سجادیه فرموده: «کثر علی ما أبوء به من معصیتك»، یعنی، بسیار است معصیت تو بر من که اقرار می‌کنم، و فرموده: «اللهم إنك أمرتنی فترکت و نهیتنی فرکبت» یعنی، خدایا تو مرا امر نمودی پس سر باز زدم و نهی نمودی، پس بجا آوردم، و فرموده: «کبائر ذنوب اجترحتها» یعنی، گناهان عظیمی که مرتکب شدم، و در دعای رمضان از خدا خواسته که: «تطهرنا به من الذنوب» و قابل توجه است که عبدالله بن عباس که از یاران نزدیک امام بوده برای او قائل به عصمت نبوده است و در مورد طریقه عزل معاویه با حضرت علی مخالف بوده، و به حضرت علی پیشنهاد می دهد که معاویه را نگه دار و پس از آرام شدن مملکت او را عزل کن (تاریخ طبری ج 6 ص 3089) که حضرت علی قبول نمی کند و در پاسخ می گوید: بر تو است که رای خود را به من بگویی، و من باید پیرامون آن بیندیشم، آنگاه اگر خلاف نظر تو فرمان دادم باید اطاعت کنی. (نهج البلاغه حکمت 321).

البته محققان شیعه برای اینکه اندکی زیر بار حق نروند می آیند و در مقابل این سخنان دست به تاویل زده و می گویند: امام در خیلی از امور مشورت می کرده است، و نظر بقیه را اجرا می کرده که در بعضی اوقات نتیجه آن خیانتکار شدن بعضی از والیان می شده است چون امام همیشه از علم غیب خود استفاده نمی کرده است!!! و در شرایطی مجاز به استفاده از آن نبوده است!!! در جواب می گوئیم: پیامبر طبق آیات بسیاری از قرآن مثل (وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْ‌تُ مِنَ الْخَيْرِ‌ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ) [الاعراف: ١٨٨] علم غیب نداشته است، و در همین آیه آمده که اگر علم غیب داشتم حتما از آن استفاده می کردم، حال چگونه است که حضرت علی علم غیب داشته ولی استفاده نکرده؟! و علم غیبی که از آن استفاده نشود و به کار حکومت و مردم نیاید چه فایده ای دارد؟! اگر به قول شما حضرت علی از علم غیب خود استفاده نکرده و در نتیجه باعث خیانتکار شدن والیان و سست شدن و انحراف حکومت اسلامی شده، پس فرق او با دیگر خلفا در چیست؟!
شما آنها را نیز فاقد علم غیب می دانید و می گوئید: صلاحیت حکومت را نداشته اند و باعث انحراف اسلام شده اند و غاصب خلافت علی بوده اند، پس هیاهوی شما برای دادن خلافت به علی چیست؟! یا می گویید: حضرت علی فرموده: خود را مصون از خطا نمی دانم مگر آنکه خدا مرا حفظ کند، و البته خداوند او را حفظ می کرده چون او دارای عصمت بوده است!!!

در جواب می گوئیم: این در مورد همه صدق می کند و خداوند هر کس را که حفظ کند از خطا مصون خواهد ماند، و اگر حضرت علی دارای عصمت بود و به هیچ عنوان خطایی نمی کرد، دیگر گفتن این جمله بی معنا بود که به من مشورت دهید چون خود را مصون از خطا نمی دانم مگر اینکه خدا مرا حفظ کند، و این جمله را کسی می گوید که ممکن است خطا بکند و به مشورت نیاز داشته باشد. ابوجعفر محمدبن حسن بن احمد ولید، استاد شیخ صدوق، درباره سهو نبی اکرم صلى الله عليه وسلم می گوید: نخستین قدم در راه غلو و گزافه آن است که کسی سهو را از پیامبر و امام نفی کند(من لایحضره الفقیه باب السهو فی الصلاه) سید شریف مرتضی نیز در تاویل لفظ نسیان که در آیات شریفه آمده در تنزیه الانبیاء می گوید: و اگر نسیان را بر حقیقت هم بپذیریم(و این کلمه را به فراموشی ترجمه کنیم) باز هم باید پذیرفت که فراموشی، در امر تشریع و ابلاغ رسالت و آنچه به تنفیر انجامد، برای پیامبر روا نیست، اما در خارج از این موارد که ذکر شد، نسیان مانعی ندارد.

و اما اهل تشیع بر این باورند که بنا به دستور پیامبر صلى الله عليه وسلم دین را می بایست تنها از امامان و معصومین گرفت، یعنی تنها اهل بیت شایستگی تعلیم قرآن و سنت را بطور صحیح و بدون خطا دارند و به احادیثی چون قرآن و عترتی و ... اشاره دارند و حتی قرآن را بدون وجود اهل بیت، کافی و یا قابل فهم نمی دانند، اما سوال اینجاست: اگر چنین است پس چرا پیامبر افرادی دیگر به جز علی را نیز برای تعلیم قرآن به قبایل مختلف می فرستاده است؟ مگر نه اینکه اینکار باید توسط علی انجام می شده است؟ پس چرا صحابه دیگر نیز مردم را تعلیم می داده اند؟ و برای این امر به قبایل و شهرهای مختلف می رفته اند؟ برای نمونه به برخی از این موارد اشاره می کنیم: بعد از عقبه اولی(در سال 12 نبوت، 621 میلادی) بود که مردم مدینه به پیامبر در مکه نوشتند که مردی برای ما بفرست تا فقه و قرآن به ما بیاموزد. پیامبر صلى الله عليه وسلم هم مصعب بن عمیر را به مدینه فرستاد که او قبایل اطراف مدینه را به اسلام و قرآن دعوت کرد و قرآن را بر مردم قرائت می کرد. وقتی هم که اوس و خزرج نتوانستند درباره تعیین امام جماعت به توافق برسند مصعب بر آنها نماز می خواند[1].

و به قولی در این کار مهم عبدالله بن ام مکتوم هم یار و یاور او بود.[2]وقتی نمایندگان مردم یمن آمدند، ابوعبیده بن جراح برای تعلیم همراه آنها فرستاده شد[3]عمروبن حزم انصاری را که نوجوان هفده ساله ای بود در سال دهم هجری با نامه ای به نجران فرستاد تا به مردم آنجا قرآن و فقه بیاموزد. این نامه مفصلی بود که تکلیف قاریان قرآن در آن روشن بود. بشارت مردم به خیر و امر به نیکی- تعلیم قرآن و بیان احکام شرع- بشارت به بهشت و انذار از آتش، در این نامه مفصل، جزء تکالیف قاریان قرآن بیان شده است[4] و نیز اسید بن حضیر و خالد بن سعید بن عاصی هم بودند که چنین ماموریتهایی یافته اند[5]گروهی از بنی تمیم که نزد پیامبر صلى الله عليه وسلم آمدند وی عباد بن بشر را همراه آنها فرستاد تا شرایع اسلام و قرائت قرآن را بدانها بیاموزد[6].

در فتح مکه هنگام عزیمت به حنین رسول کریم جوان بیست ساله ای به نام عتاب بن اسید را به امارت در مکه نهاد و معاذ بن جبل را برای آموختن و حفظ قرآن و یاد دادن مبادی اسلام در مکه باقی گذارد[7]، در سال چهارم هجرت در نیمه ماه صفر ده تن از اصحاب در رجیع(آبی در نزدیکی مکه) به دست کفار افتادند. اینها برای تعلیم قرآن به اعراب عضل و قاره فرستاده شده بودند[8]در همین ماه، یعنی چهار ماه بعد از احد، پیامبر صلى الله عليه وسلم چهل نفر و یا به روایتی هفتاد نفر از برگزیدگان انصار را که قراء نامیده می شدند به تقاضای رئیس قبیله بنی عامر برای آموزش قبیله بدانجا فرستاد. در راس آنها منذر بن عمرو بود که پیش از اسلام هم نوشتن می دانسته. در بئر معونه که آبی است در کوه بر سر راه مدینه به مکه، کافران بر سر آنها ریخته، همه را کشتند.[9]

در حدیث نیز آمده که پیامبر صلى الله عليه وسلم فرمود: قرآن را از چهار نفر فرا بگیرید: عبدالله بن مسعود، سالم مولی ابن حذیفه، معاذ بن جبل و ابی بن کعب[10] و البته در این روایت هیچگونه حصری نیست. یعنی تعداد معلمین کتاب به هیچ وجه محدود به همین چهار نفر نشده و عده زیاد دیگری نیز بوده اند، همچون: اهل الصفه، مصعب بن عمیر، عتاب بن اسید، عمرو بن حزم، خالد بن سعید، رافع بن مالک، اسید بن حضیر، شهاب قرشی و.....، تنها پاسخ اهل تشیع این است که چنانچه خطایی از این قاریان سر می زده، پیامبر صلى الله عليه وسلم توسط علم غیب و وحی مطلع می شده و به آنها تذکر می داده است و چون خود پیامبر صلى الله عليه وسلم زنده بوده و بر کار ایشان نظارت داشته، بنابراین فرستادن این نائبان بلامانع بوده است،

در پاسخ می گوئیم، اولا: امکان دارد چند مورد از این خطاها را که توسط صحابه در شهرهای دیگر رخ داده است و سپس توسط پیامبر صلى الله عليه وسلم متذکر شده اند را نام ببرید،
ثانیا: آیا پیامبر صلى الله عليه وسلم از طرفی می گوید دین را تنها از اهل بیت بگیرید ولی از آن طرف افرادی دیگر را برای تعلیم می فرستد؟
ثالثا: این قاریان و حافظان قرآن ابتدا در مقابل پیامبر صلى الله عليه وسلم قرآن را می خوانده اند و چنانچه خطایی داشتند متذکر می شده اند و سپس برای تعلیم به جاهای دیگر می رفته اند، بنابراین پس از رحلت نبی اکرم صلى الله عليه وسلم نیز به همان طریق قبل کار تعلیم خود را ادامه می داده اند، پس نیازی نبوده که این امر تنها منحصر به حضرت علی و اهل بیت باشد،
رابعا: طبق نظر شما یعنی پیامبر صلى الله عليه وسلم در موقع زنده بودنش نظارت شخصی داشته و توسط علم غیب و وحی از خطای قاریان مطلع می شده و پس از او نیز علی دارای علم غیب بوده و به همان روش عمل می کرده است، یعنی همیشه و در هر زمان باید معصومی من عندالله حاضر و ناظر باشد تا این کار عملی شود، خوب با این تفاسیر می شود بفرمائید الان چه کسی بر کار عالمان نظارت دارد و خطاهای ایشان را متذکر می شود؟! امام زمان که غائب و در پس پرده است و لابد با تمام عالمان در تمامی شهرها ارتباط مخفی دارد؟!!

خامسا: اگر به عنوان مثال حضرت علی صلى الله عليه وسلم در مدینه خلیفه باشد و فرستاده او در یمن مشغول تدریس قرآن باشد، سپس آن فرستاده خطایی بکند و حضرت علی توسط علم غیب متوجه شود، می شود بفرمائید چگونه آن فرستاده را مطلع می کند؟! لابد سریعا با طی الارض به یمن می رود و پس از تذکر دادن سریعا به مدینه بر می گردد!!! در ضمن فراموش نکنید تلفن و لوازم مخابراتی نیز در کار نبوده تا مورد استفاده قرار بگیرد!! اگر هم بگویید حضرت علی از آنها آزمایش می گرفته تا خطایی نداشته باشند، باید گفت بنابراین صحابه حافظ قرآن نیز می توانسته اند مامور انجام این کار باشند و حتی خودشان از اشخاص تعلیم دیده آزمایش بگیرند و سپس ایشان را روانه شهرهای مختلف کنند، چون قرائت این صحابه نیز قبلا توسط پیامبر صلى الله عليه وسلم تایید شده است(یعنی در یک کلام دین را از صحابه نیز می توان گرفت[11].
ولی مدعیان تشیع نمی خواهند این را قبول کنند) و اما در مورد استناد شیعیان به آیه33 سوره احزاب می گویید مراد از رجس(آلودگی) دوری از هر گونه گناه و خطا و اشتباه است و این آیه مختص 5 نفر است و در واقع شیعه این آیه را حصر نموده در 5 نفر!(یعنی پیامبر و علی و حسن و حسین و فاطمه) باید گفت: بنابراین فقط همین 5 نفر معصومند و بقیه امامان شیعه معصوم نخواهند بود. و چرا آیات قبل و بعدی این آیه دارد در خصوص زنان پیامبر اسلام، صحبت می کند؟

شما می گویید عنکم مذکر است ولی در سوره هود آیه 73 از کلمه مذکر علیکم استفاده شده در صورتیکه در آیه قبل از آن خطاب با ابراهیم و همسرش است؟! پس عنکم آیه عصمت شما به دلیل آن است که مردانی مانند: زید(پسر خوانده پیامبر اسلام) و حضرت علی(داماد) و عثمان (داماد) نیز جزء اهل بیت (اهل خانه) پیامبر اسلام محسوب می شده اند. وگرنه طبق استدلال خود شما اگر عنکم مختص مردان است پس تکلیف حضرت فاطمه(س) چه می شود؟ به ناچار ایشان باید از شمول آیه خارج شوند! ضمنا اگر معنای تطهیر، عصمت است چرا خداوند در سوره مائده آیه 6 این وعده را با کلمه تطهیر خطاب به اصحاب پیامبر صلى الله عليه وسلم هم داده؟ جالب است که هم کلمه یرید در این آیه آمده و هم مانند آیه عصمت شما قبل از آن صحبت از وضو و خواندن نماز است!

و اما طبق تفسیر شیعیان اصحاب نیز معصوم خواهند بود چون همین الفاظ دقیقا در آیه11 سوره انفال نیز نازل شده است، آنجا که می فرماید: (إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعَاسَ أَمَنَةً مِّنْهُ وَيُنَزِّلُ عَلَيْكُم مِّنَ السَّمَاءِ مَاءً لِّيُطَهِّرَ‌كُم بِهِ وَيُذْهِبَ عَنكُمْ رِ‌جْزَ الشَّيْطَانِ وَلِيَرْ‌بِطَ عَلَىٰ قُلُوبِكُمْ وَيُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدَامَ). انفال: 11. یعنی: [به یاد آورید] هنگامى را كه [خدا] خواب سبك آرامش‏بخشى كه از جانب او بود بر شما مسلط ساخت و از آسمان بارانى بر شما فرو ریزانید تا شما را با آن پاك گرداند و وسوسه شیطان را از شما بزداید و دلهایتان را محكم سازد و گامهایتان را بدان استوار دارد.


--------------------------------------------------------------

[1] ابن هشام 76:2 ، ابن سعد1:1/148 ،3: 1/83 ،3: 2/2 ، و 136، احمد 284:4 و 291، طیالسی: ح 704 ، در مدینه او را مقری می خواندند(طبری 1214:1 ) چه، قرائت قاریان قرآن را اصلاح می کرد.
[2] ابن سعد4 :1/151، اضافه مراجعه کنید: امتاع مقریزی 34-35 ، جوامع السیره72 ، تراتیب- الاداریه کتانی 42:1
[3] تراتیب الاداریه کتانی 43:1
[4] ابن هشام4 :241-243، مجموعه الوثائق السیاسه 105-106
[5] تراتیب الاداریه 44:1
[6] ابن سعد2 :1/116 و3: 2/17و تهذیب التهذیب 90:5
[7] ابن هشام 362:2 و ابن سعد 2: 2/108
[8] در قرآن هم بر این حادثه اشاره شده است(204:2-207) رک. واقدی344(یا157 برلن)، ابن هشام178:2 به بعد(یا648 گوتینگن)، ابن سعد2 : 1/36 و3 : 2/ 33-34، طبری 1431:1 به بعد، ابن سیدالناس 40:2، سیره ابن کثیر 62:4 ، امتاع 174 ، مواهب 130:1 ، تاریخ الخمیس 454:1 ، جوامع ابن حزم 176 ، بخاری: مغازی، باب غزوه الرجیع، احمد 310:2
[9] واقدی337 ، 378 (153 برلن) ابن هشام 193:3 به بعد(648 گوتینگن)، ابن سعد2 : 1/36و3 : 2/71و4: 1/183و4 :2/89، طبری1441:1به بعد، ابن کثیر4: 71-74، زادالمعاد 272:2، تاریخ الخمیس 451:1 یا508 ، فتح الباری298:7، بخاری: جهاد 184،9، مغازی28 ، احمد109:3 ، 111 ، 137 ، 210 ، 235 ، 255 ، 270 ، 288 ، 289 ، عمده القاری 230:8 ، مجمع الزواید6 : 128-129، التاج 439:4 ، جوامع ابن حزم178

[10] اتقان 244:1 نوع20 ،الجامع الصغیر 26:1 5ح 3889 ، قرطبی 58:1 ، مقدمتان95 ، قسطلانی 278:10 کتاب الاحکام شماره25 ، النووی 372 ، ابوشامه36 ، ایضا رک . بخاری: فضائل اصحاب 26 و 27 ، مناقب الانصار14 ، 16 ، فضائل القرآن8، مسلم: فضائل الصحابه ح 116-118 ، ابن سعد2 : 2/110، احمد 163:2 ، 189 ، 195 ، و 165:6 ، طیالسی: ح 2245 ، 2247

[11] اصلا همین صحابه پس از رحلت نبی اکرم(ص) به جمع آوری قرآن پرداختند تا در زمان حضرت عثمان(رض) کار و تلاش خود را به نتیجه رساندند، حال چگونه است که مدعیان تشیع تعلیم این قرآن را تنها از جانب علی و اهل بیت می پذیرند؟!! و ای کاش بر روش همان اهل بیت بودند، ولی چیزی که ما از شما می بینیم عمل به احادیث و روایات جعلی کتب علامه مجلسی و جناب کلینی است.
     
  
مرد

 
rostam91: عدم عصمت ائمه
[b]
برای اثبات معصومیت ائمه علیهما سلام تنها کافیست به قران و یک حدیث مورد قبول عامه توجه کنیم

اهل سنت قطعا باید به هر شیوه عصمت ائمه را رد کنند در غیر اینصورت با تشکیک و اشکال در اصل اعتقاداتشون مواجه میشوند



[aligncenter]حدیث شریف کسا


ءِ اَخَذَ اَبى رَسُولُ اللَّهِ

بِطَرَفَىِ الْكِساَّءِ وَاَوْمَئَ بِيَدِهِ الْيُمْنى اِلَى السَّماَّءِ وَقالَ اَللّهُمَّ اِنَّ

هؤُلاَّءِ اَهْلُ بَيْتى وَخ اَّصَّتى وَح اَّمَّتى لَحْمُهُمْ لَحْمى وَدَمُهُمْ دَمى

يُؤْلِمُنى ما يُؤْلِمُهُمْ وَيَحْزُنُنى ما يَحْزُنُهُمْ اَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَهُمْ
[/align]



پیامبر اهل بیت خودش را در حدیث کسا ...علی ...فاطمه ...حسن ...حسین علیهما سلام معرفی نموده و گفته انها از خون و گوشت من هستند

[aligncenter]
در قران نیز میفرماید


(به عربی: إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكمُ‌ْ تَطْهِيرًا)[۵]
خداوند فقط میخواهد پلیدی وگناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملا شمارا پاک سازد.[۶]
[/align]


پس خداوند رسما اعلام مینماید اهل بیت محمد ص از هر گونه پلیدی به دور هستند


کسانی که به عربی اشراف دارند میدانند که ریزه کاریهای این ایه و حدیث چگونه اثبات عصمت اهل بیت را مینماید[/b]
Signature
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
     
  
مرد

 
شستن یا مسح پا؟ (در پرتو آیه وضو)

﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا قُمۡتُمۡ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ فَٱغۡسِلُواْ وُجُوهَكُمۡ وَأَيۡدِيَكُمۡ إِلَى ٱلۡمَرَافِقِ وَٱمۡسَحُواْ بِرُءُوسِكُمۡ وَأَرۡجُلَكُمۡ إِلَى ٱلۡكَعۡبَيۡنِ ....﴾ [المائ‍دة: ٦] «ای مؤمنان! هنگامی كه برای نماز بپاخاستید (و وضو نداشتید)، صورت‌ها و دست‌های خود را همراه با آرنجها (یا تا آرنجها) بشوئید، و سرهای خود (همه یا قسمتی از آنها) را مسح كنید و پاهای خود را تا........


در اعراب کلمات دقت کنید:
﴿وُجُوهَكُمۡ﴾ منصوب.
﴿وَأَيۡدِيَكُمۡ﴾ منصوب.
﴿بِرُءُوسِكُمۡ﴾ مجرور.
﴿وَأَرۡجُلَكُمۡ﴾ منصوب.
ما می‌دانیم اعراب مفعول در قواعد عربی منصوب است و حرف جر اسم ما بعد خود را جر می‌دهد یعنی مجرور می‌شود.
هم چنین می‌دانیم (و) از حروف عطف می‌باشد که معطوف را بر معطوف علیه عطف می‌دهد یعنی از لحاظ اعرابی یک علامت خواهند داشت. و گاه این عطف بر محل معطوف علیه می‌باشد. مثلا در این آیه کریمه خدای متعال می‌فرماید: ﴿أَنَّ اللَّهَ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ﴾ (توبه: 3): «همانا خداوند از مشرکان بیزار است و رسول او...» یعنی خدا و رسولش از مشرکان بیزار است.
حالا چرا می‌گوییم: خدا و رسول از مشرکان بیزار است؟...چون اولا از نظر معنوی محال است که خداوند از مشرکان و رسولش بیزار باشد.. و ثانیا رسول بر مشرکین عطف نشده است چون اگر عطف می‌شد باید به تبع مشرکین که مجرور به حرف جر است مجرور می‌شد (وَرَسُولِهِ) ...بنابراین این (واو) آن را به جای دیگر عطف می‌کند یعنی به (الله)... اما (الله) منصوب است ولی (رسول) مرفوع.... پس چرا یک علامت اعرابی ندارند؟... می‌گوییم: رسول بر محل اسم (الله) عطف شده است...محل اسم (الله) در واقع مبتداست که حرف ناسخه (إن) آن را منصوب کرده است.
در آیه مذکور ﴿وُجُوهَكُمۡ﴾ منصوب و مفعول فعل ﴿فَٱغۡسِلُواْ﴾ می‌باشد... ﴿وَأَيۡدِيَكُمۡ﴾ بنا بر عطف بر ﴿وُجُوهَكُمۡ﴾ منصوب شده است.
«رُءُوسِكُمۡ» مجرور به حرف جر (ب) متعلق به ﴿وَٱمۡسَحُواْ﴾ می‌باشد...اما ﴿وَأَرۡجُلَكُمۡ﴾: واو حرف عطف ﴿وَأَرۡجُلَكُمۡ﴾ چنان که در قرائت صحیح و راجح وارد شده منصوب می‌باشد خوب ما می‌دانیم: منصوب بودن دلالت بر مفعولیت (مفعول به - مفعول لأجله - مفعول مطلق- مفعول معه) و نقش‌هایی مانند (مستثنی، حال، تمییز، خبر کان و.....یا اسم ان یا لا نافیه جنس) می‌کند.
لزوما این «أَرۡجُلَكُمۡ» بر «رُءُوسِكُمۡ» عطف نشده چون اگر عطف می‌شد باید مجرور می‌گشت همانطور که در آیه تیمم چنین آمده است: ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ﴾ (نساء: 43): «و دست‌ها و صورت‌هایتان را (با خاک) مسح کنید».
«أَيْدِيكُمْ» معطوف بر «وُجُوهِكُمْ» می‌باشد و به همین خاطر مجرور آمده است.
﴿وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ.....﴾ (سوره مائده: 6)
﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ.......﴾ (نساء: 43)
هم چنین معلوم است که ﴿أَرْجُلَكُمْ﴾ هیچ کدام از نقش‌های (مستثنی، حال، تمییز، خبر کان و.....یا اسم ان یا لای نافیه جنس) را ندارد.
پس به کجا برمی گردد؟ چاره‌ای نداریم بگوییم عطف است بر ﴿وُجُوهَكُمۡ﴾، که مفعول ﴿فَٱغۡسِلُواْ﴾ بود. در نیتجه معنایش می‌شود: و بشویید پاهایتان.

* شاید کسی بپرسد: خوب چرا بعد از همان ﴿وُجُوهَكُمۡ وَأَيۡدِيَكُمۡ﴾ نیامده است؟
جواب روشن است: به خاطر ترتیب الزامی وضو. (صورت – دست – سر – پا)
یعنی مراعات ترتیب شده است.

* شاید دوباره پرسیده شود: خوب می‌توانست (وَاغْسِلُوا) را قبل از ﴿أَرْجُلَكُمْ﴾ دوباره ذکر کند؟
جواب: ذکر نشده به خاطر ایجاز و پرهیز از اطناب در کلام. ما در کلام عرب و قرآن کریم از این نمونه‌ها بسیار داریم:
مثلا: ﴿يُرْسَلُ عَلَيْكُمَا شُوَاظٌ مِنْ نَارٍ وَنُحَاسٌ فَلَا تَنْتَصِرَانِ﴾ (الرحمان: 35)
کلمه نحاس مرفوع است چون بر ﴿شُوَاظٌ﴾ عطف شده... به همین خاطر مجرور نشده است و شواظ نائب فاعل (یرسل علی) می‌باشد. و نفرموده: (....ويُرسَلُ عليكما نحاس).
و این مثال: ﴿أَنَّ اللَّهَ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ﴾ (توبه: 3) که قبلا از آن صحبت کردیم.
* اما ذکر این نکته هم خالی از لطف نیست: ﴿وَأَرۡجُلَكُمۡ﴾ در بعضی قرائت‌ها به صورت مجرور وارد شده است، یعنی بر «رُءُوسِكُمۡ» عطف شده است؟ آیا این مسح پا را توجیه نمی‌کند؟...
بله، تا حد بسیار ضعیفی می‌تواند توجیه کند به همین خاطر کسانی به صورت شاذ از اهل سنت این قرائت را دال بر مخیر بودن بین (مسح) و (غسل) دانسته اند!!
اما باز در این صورت (در صورت مجرور بودن، اگر چه این قرائت، در مصحف فعلی مضبوط نیست) شستن پا راجح است.
دلیلش این است که در صورت مجرور بودن بر لفظ «رُءُوسِكُمۡ» عطف شده نه بر معنای آن. یعنی از باب مجاورت با یک مجرور، مجرور شده و گرنه از لحاظ معنا به همان (غسل صورت و دست) بر می‌گردد و این در قرآن نمونه دارد.
مثلا در همان آیه که ذکر کردیم: ﴿يُرْسَلُ عَلَيْكُمَا شُوَاظٌ مِنْ نَارٍ وَنُحَاسٌ فَلَا تَنْتَصِرَانِ﴾ (الرحمان: 35)... در قرائتی دیگر کلمه (نحاس) مجرور آمده است ولی از نظر معنا به همان نار معطوف است... چرا که نحاس به دود یا مس گداخته می‌گویند و از شواظ (آتش بی دود) نیست که گفته شود. (شواظ از دو جنس: نار و نحاس)

* شاید پرسیده شود: آیا امکان دارد (در صورت مجرور بودن ﴿وَأَرۡجُلَكُمۡ﴾) دو چیز بر هم عطف شوند در حالی که فعل آنها تنها به یکی تعلق بگیرد... یعنی ﴿وَٱمۡسَحُواْ﴾ تنها برای ﴿بِرُءُوسِكُمۡ﴾ باشد و برای (وأَرْجلِکم) نباشد؟
بله در کلام عرب این جایز است مثلا می‌گویند: «أكلت الخبزَ واللبنَ»: نان و شیر خوردم... در حالی که برای (لبن= شیر) فعل (شرب = نوشیدن) به کار می‌رود یعنی (: أكلت الخبز و (شربت) اللبن).

* شاید کسی بپرسد: خوب چرا قبل از ﴿وَأَرۡجُلَكُمۡ﴾ فعل مقدر «اِمْسَحُواْ» قرار ندهیم؟
به دو دلیل نمی‌توانیم: یکی اینکه چیزی تکرار شده که هیچ فایده‌ای ندارد.... وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ و(امْسَحُوا) أَرْجَلَکُمْ.
دوما چرا بعد از (وامسحوا) ب (زائده) آمده است؟ برای تقویت عامل ﴿وَامْسَحُوا﴾ در معمول خود (رُءُوسِكُمْ) بنابراین حذف آن در ﴿وَأَرۡجُلَكُمۡ﴾ باز دلیلی برآن است که اگر قرار باشد فعلی مقدر کنیم باید فعل (وَاغْسِلُوا) را مقدر کنیم چون فعل (وَاغْسِلُوا) بدون تقویت حرف زائده خود به تنهایی در معمول خود قوی است.

* شاید بپرسند: (ب) در ﴿بِرُءُوسِكُمۡ﴾زائده نیست بلکه از حروف اصلی است و دلالت بر تبعیض دارد.
جواب: باز توفیری نخواهد کرد... اگر (ب) را بر معنای تبعیض گرفتیم یعنی قسمتی از سر مسح شود... و در مسح نیز قسمتی از پا مسح می‌شود... بنابراین بایست در صورت فعل مقدر باز (ب) ذکر می‌شد که ذکر نشده است.
این خلاصه‌ای بود از موضوع وضو در قرآن کریم - بدون پرداختن به روایات - که در آن سعی کردم طوری صحبت شود که حتی کسانی که با زبان عربی آشنایی ندارند از حقیقت مساله آگاه شوند.
خدای متعال همه ما را از متطهران قرار دهد.
چالش مطرح شده از سوی ما در پرسشهای رنگارنگ از علمای شیعه همچنان باقی است: یک حدیث صحیح و صریح بیاورند که پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله وسلم فرموده باشند پایاهیتان را در وضو مسح کنید یا خود حضرت مسح کرده باشند!
علمای شیعه تا قیامت چنین حدیثی نخواهند آورد حتی اگر تمام حوزه‌ها بشمول قم و نجف کمر ببندند.
دین ابن سبای فقط ریشه در خرافات و حرافی‌های پوچ روافض دارد و بس.
     
  
مرد

 

دوستان عزیز می خواهم به روایاتی که در کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم وجود دارد بپردازم . همانطور که می دانید احادیث زیادی وجود دارد و هنوز کتاب معتبری از نظر شیعه و سنی وجود ندارد ولی برادران اهل سنت ادعا دارند که کتاب های فوق از معتبرترین کتاب هاست و آن را بعد از قرآن صحیحترین کتابها می دانند به همین علت روایتی از این دو کتاب را برایتان نوشتم تا شما خودتان قضاوت کنید . امیدوارم بتوانم قدمی در راه روشن شدن حقیقت بردارم . این مطالب برگرفته ازکتاب از آگاهان بپرسید نوشته ی دکتر محمد تیجانی می باشد .
مسلم در صحیحش در کتاب «الفضائل» ، باب «فضائل عثمان» از عایشه و عثمان نقل کرده است که گفتند : ابوبکر اجازه خواست که بر پیامبر(ص) وارد شود و پیامبر(ص) در آن وقت در رختخوابش دراز کشیده بود و لنگ عایشه را پوشیده بود . پیامبر(ص) در همان حال به ابوبکر اجازه داد که وارد شود و حاجتش را برآورده کرد . سپس او رفت . عثمان گوید : پس از او عمر اجازه ی ورود خواست . پیامبر(ص) در همان حال به او اجازه داد که داخل شود و حاجتش را روا کرد. سپس من (عثمان) اجازه گرفتم . فوراً نشست و به عایشه گفت : لباست را بپوش و خودت را جمع و جور کن ! من هم خواسته ام روا شد و روانه خانه ام شدم . عایشه به رسول الله(ص) گفت : چطور شد که از ابوبکر و عمر خجالت نکشیدی چنانکه از عثمان خجالت کشیدی ؟ رسول الله(ص) گفت : عثمان مردی است بسیار با حیا و من ترسیدم اگر در آن حال به او اجازه ی ورود بدهم ، از شدت حیایش ، حاجتش را از من نخواهد !!! 1 این چه پیامبری (ص) است اصاحبش را در حالی استقبال می کند که دراز کشیده و لباس خانمش را در برکرده است و در کنارش خانمش در لباس زیر نشسته است و فقط وقتی عثمان وارد می شود به همسرش دستور می دهد که لباسش را بپوشد ؟!

1.صحیح مسلم ـ ج7 ـ ص117.
Signature
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
     
  
صفحه  صفحه 4 از 54:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  51  52  53  54  پسین » 
مذهب
مذهب

شیعه بر حق تر است یا سنی؟

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA