انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 19 از 147:  « پیشین  1  ...  18  19  20  ...  146  147  پسین »

Incest Sexy Story - داستان های سکسی با محارم


مرد

 
با عرض سلام خدمت تمامی دوستداران داستان سکسی میخواستم بگم این داستان کاملا واقعیه و دلیلی نداره بخوام دروغ بگم

هفت سال بیشتر نداشتم که اومدیم تهران ومستقر شدیم من از همون وقت به بزرگی تهران پی برده بودم اخه هر وقت می خواستیم بیایم داخل تهران من یه خواب اساسی داخل ماشین میکردم.
از این قضایا بگذریم و بریم سر اصل مطلب داستانی رو که میخوام براتون تعریف کنم برمیگرده به وقتی که من 16 ساله بودم.
حالا میخوام کمی از خودم بگم پسری هستم 18 ساله با قدی 180 و وزن 62 خوشگلو خوش هیکل، اسمم علیرضا است.
حالا اصل داستان
ما قبل از اینکه بیایم تهران فامیل تو تهران داشتیم داییم,عموم و پدربزرگم
یه دختر دایی دارم که اسمش نسیمه و از همون وقتی که اومدیم تهران رفتم تو کفش.
اون موقع که 15 سال بیشتر نداشت تازه سینه هاش اندازه یه سیب کوچولو شده بود و خیلی به چشم نمی یومد . روز دوم عید بود که برای دیدن اقوام با خانواده داییم اومده بودیم سبزوار و بعد از دیدن اقوام واسه خواب رفتیم خونه قدیمی ما که تازه مستآجرا خالی کرده بودن.من و نسیم و خواهر کوچیکش که 6 سالش بود تو اتاق قدیمی من خوابیدیم نصف شب بیدار شدم و دیدم که نسیم پتورو از روش کنار زده و روناش از زیر دامنش که هیچی به غیر از اون ویه بلوز تنش نبود بیرون زده بود یه لحظه شیطون رفت تو جلدم وپاشدم رفتم کنارش نشستم از ترس اینکه بیدار بشه به خودم شاشیده بودم دلو زدم به دریا و یواش کونشو می مالیدم یه لحظه احساس کردم که تکون خورد بی حرکت ایستادم دیدم خبری نشد به کار قبلی ادامه دادم یواش دامنشو زدم بالا،وای چی میدیدم,یه کون بزرگ و سفید جلوم خودنمایی می کرد شروع کردم به مالیدن وبوسیدن کونش یه کم تف به کیرم مالیدمو یواش گذاشتم لای پاش و شروع کردم به تکون دادن واقعا کون نرم و گرمی داشت.
به دو دقیقه نرسید که خودمو نتونستم نگه دارم وابم با فشار ریخت لای پاش با دامنش ابارو پاک کردم و رفتم خوابیدم .
صبح که بیدار شدم دیدم نسیم نیست رفتم تو حیاط دیدم دامنش رو بند اویزونه و خودش داشت با خواهرش طناب بازی می کرد. رفتم پیشش سلام کردم با ناراحتی و اخم جواب داد فهمیدم دلش از کجا پره و هیچی به رو خودم نیاوردم.رفتم لب حوض نشستم 5 دقیقه نگذشته بود که اومد کنارم نشست گفتم چی شده ناراحتی؟ گفت هیچی حالم خوب نیست و یه جوری وانمود کرد که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده،منم به رو خودم نیاوردم و هیچی نگفتم.از اون شب به بعد دیگه تو اتاق من نخوابید و به مامانش گفته بود اونجا تاریک میترسه این قضیه گذشت و ما 14 عید برگشتیم تهران.
از اون شب به بعد به یه چشم دیگه نسیم نیگاه میکردم و هر وقت میومد خونمون از هر فرصتی استفاده میکردم ودید میزدم
تا اینکه اون روز رویایی فرارسید ساعت 5/5 بود که از مدرسه رسیدم خونه،هر چی زنگ زدم کسی درو باز نکرد از روی در رفتم داخل خونه در پذیرایی قفل نبود رفتم داخل هیچ کس خونه نبود رفتم تو اشپزخونه تا ببینم غذا چی داریم چشمم به کاغذی که روی میز بود افتاد یاداشت مامانم بود که نوشته بود علی جان من میرم روضه خونه دوستم و تا ساعت 8 بر نمیگردم غذامو خوردم و رفتم سراغ لب تاب تا سوپر جدیدی رو که ریخته بودم رو نگاه کنم لب تابو روشن کردم من سوپر و چیزای شخصی رو داخل یه نرم افزار{folder look} نگهداری میکنم هنوز میخواستم نگاه کنم که صدای زنگ در بلند شد رفتم درو باز کردم دیدم زن داییم و نسیم هستن تعارفشون کردم اومدن داخل زن داییم گفت کو مامانت گفتم رفته روضه خونه دوستش
- نگفت کی برمیگرده؟
- چرا،ساعت 8 رفتم اشپزخونه تا واسشون چای درست کنم،داشتم چایو دم میکردم که زنداییم اومد داخل اشپزخونه گفت:علی جان من میرم خونه ی دوستم که چند خیابون پایین تره و تا یه ساعت دیگه بر میگردم،اگه مامانت اومد بگو شام درست کنه شب میمونیم گفتم کجا زن دایی تازه چای درست کردم
- ممنون،خودت و نسیم بخورید.راستی نسیم یه کم مشکل ریاضی داره واسش حل کن
-باشه امری دیگه نیست
یه لبخندی زد و رفت. دو لیوان چای ریختم و رفتم پیش نسیم دیدم داره با لب تاب ور میره. نشستم کنارشو چای تعارفش کردم
گفت:علیرضا این پوشه که عکس کلید داره چیه؟ گفتم فیلما و چیزای شخصیم اون توس و قفله
-نمیشه بازش کنی
-اگه میخواستم همه ببینن که قفل نمی کردم
-نمیشه همین یه بارو باز کنی؟ جون من قول میدم به کسی نگم
منم که تو کونم عروسی بود فورا گفتم قول دادی یا
گفت:قول قول
-چشماتو ببند تا رمزشو وارد کنم بعد باز کردم و رفتم اشپزخونه تا چایارو رو عوض کنم وقتی برگشتم دیدم فورا پوشه فیلمارو بست.رفتم کنارش نشستم گفتم بفرما چای یکی برداشت گذاشت روی میز
گفتم:چرا نگاه نکردی
گفت:خوشم نمیاد
دستمو گذاشتم روی پاش،دیدم خودشو کشید عقب دوباره دستمو گذاشتم روی پاش و همزمان فیلم سوپرو اوردم رو قسمتی که داشتن لب میگرفتند
میخاست بلند بشه نذاشتم و یواش دستمو انداختم دور کمرش دیگه نمی تونست خودشو عقب بکشه.
گفت تو رو خدا ول کن علی الان مامانم میاد
گفتم راحت باش مامانت تا یه ساعت دیگم بر نمیگرده، تو رو جون من بزار به هر دو تامون خوش بگذره
دیدم خودشو تو بغلم انداخت منم شروع کردم به لب گرفتن از اون لبای سرخش واقعا که خیلی خوشمزه بود بعد از چند دقیقه لب گرفتن تو بغلم کردمش و بردم تو اتاقم،گذاشتمش روی تخت و شروع کردم به در اوردن لباساش. از پیرهنش شروع کردم باورم نمیشد که یه روز بتونم بدن ناز و سینهای نرم نسیم رو ببینم اما الان همونا جلو چشمام خودنمایی میکردن نتونستم خودمو نگه دارم و فورا شروع کردم به خوردن سینهای نازش صدای نالهاش بلند شده بود خوردن سینهاش تموم شد حالا نوبت نسیم کوچولو بود که ببینمش که یه لحظه نسیم بلند شد و گفت خیلی پرویی منم میخوام علی کوچولو رو ببینم و فورا زیپ و دکمه ی شلوارمو باز کرد کیرم مثل فنر پرید بیرون و داشت به نسیم سلام میکرد اونم نامردی نکرد و فورا شروع کرد به ساک زدن زیاد وارد نبود و دندوناش کیرمو اذیت میکرد ولی خیلی حال میداد،از زیادی شهوت داشتم بیهوش میشدم . رفتم سراغ شلوار نسیم و کشیدم پایین یه شرت صورتی پوشیده بود که خیلی به اندامش میومد.
شرتشو در اوردم وای چه کس سفیدی داشت حتی یه دونه موهم نداشت
شروع کردم به خوردن کسش که خیلی هم خوشمزه بود. چشماشو بسته بود و داشت لذت میبرد منم هی تند تر لیس میزدم کم کم صدای جیغاش شنیده میشد که هی بلند تر و بلند تر میشد که یک دفعه یک جیغ بلند کشید و اروم شد. اورگاسم شده بود و تمام صورت منو پر اب کرد.
حالا نوبت من بود که یه حال اساسی بکنم بلندش کردم و به پشت خوابوندمش، رفتم و کرمو از کشو اوردم و سوراخ کونش رو که با اب خودش خیس شده بود رو کرم مالیدم و انگشت خودم رو هم کرمی کردم و یواش کردم تو کونش یه جیغ کوچیک کشید و یه خورده خودشو کشید جلو شروع کردم به بازی دادن انگشتم که حالا تا ته تو کون نسیم بود. دیگه جا باز کرده بود و صداش در نمیومد انگوشتمو دراوردم و یه کم کرم مالیدم سر کیرم و یواش گذاشتم دم سوراخش،یه کم فشار دادم ،دیدم خودشو سفت کرد.
گفتم:خودتو شل کن تا دردش کمتر شه
گفت:ولی خیلی درد میکنه
-اگه یه لحظه تحمل کنی تموم میشه
دیدم خودشو شل کرد،یه کم دیگه کرم سر کیرم مالیدم و این دفعه با یه دستم نگهش داشتم تا نره جلو و کیرمو فشار دادم داخل،که صدای جیغش تا صدتا خونه اونور تر رفت و اشک تو چشاش جمع شد سر کیرم رفته بود داخل و هنوز 15سانتش بیرون بود. یواش کیرمو فشار میدادم داخل حالا تموم کیرم تو کون نسیم بود و اشک نسیم هم سرازیر شده بود یه چند دقیقه صبر کردم تا کونش جا باز کرد و نسیم هم ساکت شده بود شروع کردم به تلمبه زدن خیلی حال میداد،سرعت تلمبه زدن رو بیشتر کردم ابم داشت کم کم میومد و نتونستم خودمو نگه دارم و تمومشو تو کون نسیم خالی کردم و روش دراز کشیدم که یهو صدای زنگ بلند شد و فوراً لباسامونو پوشددیم و...
     
  
مرد

 
از صبح اول وقت كه پا ميشدم و به كلاس درسم ميرفتم اونايي كه يكي دوسالي رو درجا زده بودن و به اصطلاح قديميهاي كلاس بودن اون آخر آخرهاي كلاس مينشتن و عكسهاي سكسي نگاه ميكردند يا زنگهاي تفريح از كوس و كون دختر و زنهاي محله واسه هم تعريف ميكردند و ما رو هم اصلا جزء آدمها نمي آوردند . اين موضوع واسم عقده شده بود واسه همين يه تصميم عجيب و غريب و نشدني از نظر خودم گرفته بودم كه هرطوري شده بايستي عمليش ميكردم . راستي من فرامرز هستم و دو تا خواهر دارم يكيشون 17 سالشه و دوسال از من بزرگتره و ديگري 1 سال ازم كوچكتره اسم بزرگه شهلا و كوچيه عفت . مامانم حدود 40 سالشه و بابام 45 سالشه.

خلاصه يه چندروزي با خواهر كوچكترم گرم شدم يعني عفت جونم كه الهي من قربون اون كون قلمبش برم كه اگه جا ميشد خودمم با سر ميرفتم چه برسه به كيرم . خلاصه چند وقتي هر چي ميخواست واسش تهيه ميكردم و كاراشو واسش راست و ريست ميكردم . تا اينكه يه روز منو اون توي خونه تنها بوديم و رفتم سراغ كامپيوترآبجيم و رفتم سراغ سايتهاي سكسي كه هميشه نگاه ميكرد و خودمو زدم به بيخيالي يعني حواسم نيست و لاي دراتاق رو هم گذاشتم باز و دستمو كردم توي شلوارم و با كيرم بازي ميكردم. يه لحظه سايه شو از سمت راستم ديدم .تا برگشتم به سمتش سريع از اتاق بيرون رفت ، رفتم سراغش و خودمو زدم به ناراحتي و همش ازش خواهش ميكردم كه به شهلا چيزي نگه و اون هم قبول كرد ولي من گفتم تو دروغ ميگي و وقتي شهلا اومد ميري بهش ميگي ، هرچي قسم خورد قبول نكردم و اون گفت چكار كنم تا باور كني منم گفتم تو هم بايد بياي توي اتاق و اون عكسها رو يه بار هم كه شده نگاه كنی تا نتوني به شهلا حرفي بزني چون اگه چيزي گفتي منم ميگم خودت هم با من نگاه كردي .

خلاصه قبول كرد و اومد از خدا خواسته همه رو نگاه كرد و در حين نگاه كردن ديدم دستش لاي پاهاشه ، منم فرصت رو غنيمت شمردم و گفتم ميدوني بدي اين عكسها چيه؟ گفت نه چيه ؟ گفتم آدمو وادار ميكنه اونجاشو بخارونه ،اونهم گفت آره راست ميگي فرامرز مال منم ميخواره. سريع گفتم پس مياي مال همديگه رو بخوارونيم كه عفت گفت واي نه زشته مامان بفهمه پوست كلمونو ميكنه. منم گفتم بابا بي خيال اگه خودمون بهشون نگيم از كجا ميفهمن كسي كه اينجا نيست و سريع شلواركمو پايين بردم و كير سيخ شدمو نشونش دادم و دستشو گرفتم و گذاشتم روي كيرم . مثل برق گرفته ها دستشو عقب كشيد و گفت چقدر تب داره خيلي داغه ، گفتم بيا جلو نترس دست كه بهش بزني آروم ميشه و دوباره دستشو گذاشتم روي كيرم و آروم دستشو بالا و پايين ميبردم كه روش بازي كردن با كيرمو ياد بگيره و خودمم سريع دامنشو پايين كشيدم و شورتشو در آوردم بدون هيچگونه مخالفتي از اون دستمو بردم لاي پاهاش خداي من مثل كوره داغ بود و بهش گفتم عفت جونم مال خودت كه از آتيش هم گرمتره و درازش كردم و بالاي كوسش رو بوسيدم و مثل فيلمهاي كوتاهي كه شهلا از اينترنت گرفته بود و من اونا رو ديده بودم براش كوسشو ليس زدم و تموم لباساشو از تنش درآوردم و اونو روي شكم خوابوندمو از پشت گردنش شروع كردم به بوسيدن و ليسيدن تا رسيدم به سوراخ كونش . لاي چاك كونشو باز كردم و زبونمو گذاشتم لاي سوراخ كونش و با يه دستم سينه هاشو كه باندازه يه نارنگي شده بودن رو ميماليدم . يهو گفت داداشي من جلوم ميخواره تو رفتي سراغ پشتم . گفتم عجله نكن به اون هم ميرسيم ، سوراخ كونشو حسابي واسش خوردم تا جايي كه سر و صداش بالا رفته بود و سركيرمو با كمي كرم ليز كردم و كمي هم به دور سوراخ كونش و درون سوراخ كونش ماليدم وقتي انگشتمو توي سوراخ كونش كردم گفت وايييييي داداشي چقدر خوشم مياد ، منم گفتم تازه كجاشو ديدي و سر كيرمو با كونش تنظيم كردم و با يه فشار آروم سر كيرم توي كونش جا شد يهو گفت فرامرز كمي ميسوزه درش بيار تو فقط قراربود برام بخوارونيش ولي داري يه كار ديگه ميكني. گفتم عفت جون از سوزش كونته كه سوراخ كوست ميخواره و كونتو كه نميشه دست بكنم توش مجبورم با كيرم بخارونمش كمي تحمل كن عادت ميكني خلاصه تا اومد بجنبه تا دسته كير قلمي و خوشگلمو توي كون سفيد و ژله ايش چپوندم بقدري اين كون نرم بود كه وقتي بهش دست ميزدم انگار دست توي آب كردي و تموم باسنش ميلرزيد بعد شروع به عقب و جلو كردن كيرم توي كونش كردم و واسه چند ثانيه عفت لرزيد و بعد بيصدا شد و من هم ضربات كيرمو توي كونش تندتر كردم تا اينكه بدنم سست شد و همه كونشو پر از آب كير كردم و اون داد زد وايييييييي فرامرز شاشيدي توي كونم چرا اينقدر داغه و من گفتم نه نشاشيدم آب مخصوص خارش رو ريختم توي كونت تا ديگه نخواره و هر دومون لباس پوشيديم . از اون به بعد تا الان كه حدود 4 ساله ميگذره يه شب درميون با هم سكس داريم و حدود دوسال است كه پردشو هم زدم البته كمي پول واسه دوختنش جمع كردم تا قبل از عروسيش ببرمش و پرده كوسشو بدوزم .
     
  
مرد

 
خواهر گل

من اشکان 17 ساله پسر و بچه بزرگ یه خونواده پنج نفره هستم . مادرم معلمه و بابام هم بازاریه . یه خواهر دارم به اسم آرا که دوسال ازم کوچیکتره و یه داداش هم دارم به نام اردشیر که 4 سالشه . تا چند وقت پیش عادت داشت شبا پیش بابا مامانم می خوابید ولی وقتی که بزرگتر شد ظاهرا مزاحم عملیات پدر و مادرم می شد و اونا هم اونو فرستادند به اتاق دیگه که تنها بخوابه . خونه مون تا دلت بخواد اتاق خواب داره منتها همه کوچولو . اردشیر از بس گریه می کرد و می گفت که تنهایی می ترسه بخوابه و دزد میاد و از این حرفا خواست بیاد پیش من که تحویلش نگرفتم و آرا دلش سوخت و اونو برد پیش خودش تا این که یه شب که مادر بزرگ جراحی می کنه یه شب جمعه ای آبجی میره بیمارستان پیشش . این داداش کوچولوی ما دوباره لج می کنه و به اصرار بابا ننه ام اونو می برم اتاق خودم . موی دماغ ما شده بود . از اون زبلها بود می خواستم برم سایت سکسی داستان بخونم فقط سایت امیر سکسی یه خورده امنیت تصویریش بهتر بود . مشغول خوندن داستان بودم که دیدم از پشت سر داره بهم نگاه می کنه . زهر مارمون کرده بود . مجبور شدم کامپیوترو خاموش کنم دراز بکشم . چند دقیقه بعد که حس کردم خوابه رفتم یه فیلم سکسی ببینم که دیدم یه صدایی به گوشم خورد که میگه داداشی شومبول آقاهه چقدر گنده هست .. عجب گندی زده بودم این وروجک داشت فیلم سکسی می دید -چرا نمی خوابی پسر . لعنت به تو آرا که به این بچه شب زنده داری رو عادت ندی . واسش قصه شنگول و منگول رو تعریف کردم تا خوابش بگیره دیدم اون قسمتهایی رو که در اثر فراموشی چاخان می کردم اون ازم ایراد می گرفت به یادم می آورد یا واسم تعریف می کرد -من چیکار کنم که تو بخوابی -داداش شومبولمو دس می زنی ؟/؟ آرا جون دست می زد . واسه یه لحظه بدنم به لرزه افتاد . گفتم شاید حتما به داداش کوچولوش علاقه داره رو محبت این کارو می کنه . ولی کیر بچه رو دست زدن و باهاش وررفتن باعث میشه که اون شیطون بشه . واسه این که از شرش خلاص شم این کار رو انجام دادم . چندشم می شد . بازم خوابش نبرد -داداشی آرا جون شورتشو در می آبرد کونشو می چسبوند به شومبولم .. وایییییی این دفعه دیگه لرزشم از اون لرزشهای ادامه دار شد و دیگه نتونستم بر خودم مسلط شم -عزیزم بخواب این کارا بده . پیش هیشکی دیگه از این حرفا نزنی ها . اگه واسه کسی واسه بابا مامان بگی دیگه نمیذارن تو پیش آرا جون بخوابی و اون وقت تنها می خوابی و دزده میاد سراغت . می خواستم بترسونمش که این قدر راحت سوتی نده . عجب تخسی بود این پسره . واسش گفتم که این کارا زشته و اونقدر با موهای سرش وررفتم تا خوابش برد . غروب از وقتی که آرا بر گشت با آینه قرار داد بست و خیلی هم کون خودشو ورانداز می کرد که یه استیل درست و حسابی بهش بده . خواهرم از اون دخترای جذاب و تپل بود با یه کون گوشتی و تپل و آبدار . وقتی که فهمیدم به یه پسر 4 ساله رحم نمی کنه به خودم گفتم که دوای دردش پیش منه . یه کیر 17 سانتی کجا و یه سه چهار سانتی کجا . تازه اون 17 سانتی کلفت هم هست و شق هم میشه . رفتم تو نخ کونش . خیلی خودشو هوس انگیز کرده بود اون که عادت نداشت زود بره تو رختخواب به داداش کوچیکه گفت اردی جون زود باش بریم تو رختخواب صبح زود باید بری مهد .. خیلی دلم می خواست ببینم اونا چیکار می کنن . به داداش کوچیکه ام حسودیم می شد . این حق من بود که باید بهم می رسید . اون نبایستی در حق من نامردی می کرد . خواهر یکی یدونه امو میگم . داشتم آتیش می گرفتم . حدسم درست بود در اتاقو قفل کرده بود . از سوراخ هم هر چی نگاه می کردم چیزی نمی دیدم . نصفه شبی هم رفتم پشت در و فقط صدای ناله های آرام آرا را می شنیدم . دلم داشت می رفت . کون لختشو تصور می کردم که رو کیر بچه از همه جا بی خبر فرود اومده . مگه این اردشیر وقتی که بزرگ شد ول کنشه .. هر جوری شده باید از حقم دفاع کنم . تصمیم گرفتم یه خورده بیشتر با آرا گرم بگیرم و کمتر باهاش کل کل کنم . از فردای اون روز بهش توجه بیشتری می کردم . می رفتم کتاب ریاضی دوم دبیرستانو می خوندم و بهش درس می دادم که بیشتر نزدیکش باشم . یه بار که مست بوی موی سرش شده بودم دیدم با دستاش داره تکونم میده . داداش خوابی یا بیداری ؟/؟. .یکی دو روز بعد از فینال جام حذفی فوتبال بود و هردومون طرفدار یه تیم بودیم وقتی تیممون برد بغلش کردم و بوسیدمش . این اولین باری نبود که اونو می بوسیدم ولی اولین باری بود که لباشو به لبای خودم قفل کرده نمی ذاشتم تکون بخورن و خودم با لبای خودم اونا رو حرکت می دادم . بابا مامان خونه نبودند و ار دشیر هم که تو باغ نبود . معلوم نبود کجا هم هست . بعد از بوسه بهم گفت اشکان چیکار کردی ؟/؟-از خوشحالی زیاد بود . دست خودم نبود . حالا دیگه آسیایی شدیم . می دونستم که به همون نسبت که من سینه های در حال رشد اونو رو سینه هام احساس کرده بودم اونم کلفتی کیر منو رو بدنش احساس کرده بود یه نیم ساعتی رو رفتم بیرون وقتی که بر گشتم اونو ندیدم . اردشیر هم نبود . گفتم حتما بازم خبریه . کفش داداشو ندیدم . با این حال از سوراخ در آرا یه دیدی زدم . این بار اونو یه لحظه دیدم که شورتشو پایین کشیده و داره با کوسش ور میره . پس حتما یکی اومده و اردشیرو برده بیرون . از روبروی در کنار رفت و دیگه ندیدمش . دلم می خواست برم داخل نمی دونستم قفله یا نه . جراتشو نداشتم دستگیره رو فشار ش بدم . دیگه هیجان گاییدن آرا یک لحظه ولم نمی کرد . عاشق اون کون تپلش شده بودم . اوخ که وقتی اون سوراخ تنگشو تصور می کردم وایییی ناز یه دونه خواهر خوشگل خودمو بخورم . داداش فداش شه . چه هیکلی کرده بود . من بمیرم براش حتما روش نمی شد که بیاد طرف من تاحاجتشو بر آورده کنم و دست به دامن یا همون دست به کیر داداش کوچولو شده بود و حتما حساب کرده بود در بیابان لنگه کفشی نعمتیست .. اوخ آبجی خوشگله من با کفش من راه برو که مثل یه جت تو رو می گردونه ... رفتم رو کاناپه دراز کشیده و شلوارمو کشیدم پایین یه فیلم سکسی گذاشتم و صداشو بلند کردم . زیر چشمی هم یه نگاهی به در اتاق خواهر جونم داشتم دیدم یه خورده باز شد . اون حالا می تونست خیلی راحت هم فیلمو ببینه هم کیر منو . حتم دارم با دیدن فیلم داشت کیف می کرد . من تا می تونستم کیرمو بیشتر توی دیدش قرار می دادم . با کیرم رفتم جلو تلویزیون و با صدای بلند گفتم جووووون عجب کونی عاشق کون گنده اتم . کاش از این صفحه نمایش میومدی بیرون و خودم می گاییدمت .. دیگه تو ذهنم بود که هر جوری شده آرا رو بگام . چون اونم با هوس داشت صحنه رو نگاه می کرد و می دونم نه می تونست دل بکنه و نه می تونست یه قدم جلو بذاره . داشتم واسه خودم نقشه می کشیدم که چطور بتونم آرا رو بگام که دیدم صدای در اومد . بابا مامان وارد شدند و حال من گرفته شد . البته سریع تلویزیون را خاموش کرده بودم . اردشیر نیومده بود و هوسمو با جلق زدن تو دستشویی خالی کردم . داداش کوچولو لج کرده بود که شبو خونه مادر بزرگه بمونه . همش از این می ترسیدم که کیر کوچولوشو بده دست مامان بزرگش تا واسش بماله . فکر کنم مادر بزرگه قبل از این که اردشیر مجبور به توضیح دادن شه با کمال میل و از روی علاقه این کارو واسه نوه اش انجام بده .. بابا مامان خسته بودند و زود خوابیدند . آرا رو صدا زده و گفتم آبجی تو غروبی خونه بودی ؟/؟ -آره چی شد مگه ؟/؟ دوست دختر آورده بودی خونه ؟/؟.. یه نگاه مخصوص همراه با لبخندی خاص بهم انداخت که از نود و نه در صد اطمینان به صد در صد رسیدم از این که چشمش به جمال کیر من و اون فیلم سکسی رو شن شده -آرا جان من امشبه رو می تونم بهت ریاضی درس بدم فردا یه خورده کار دارم . از طرفی اردشیر هم نیست راحت تریم . حس کردم یه جوری نگام می کنه . تو عمق نگاش یه نیاز و تمنای خاصی بود . نمی دونم اون می خواست درس بخونه یا این که بره مهمونی . شلوارشو عوض کرد تا کون گنده اش گنده تر به نظر بیاد . موهای بلندشو افشون کرد ویه عطری به خودش زد که می ارزید آدم واسه همون عطر یه جق بزنه . اصلا حالیم نبود که دارم بهش چی درس میدم . منم حس می کردم که حواس اون پرته . سرشو به طرف کتاب خم می کرد . سینه های دخترونه اشو می دیدم که انگاری داره داد می زنه یکی بیاد اونا رو میک بزنه -آرا چقدر ناز شدی -حالا می بینی داداش .؟/؟ چشم بزرگون تنگه دیگه . ما همیشه ناز بودیم و تو نمی دیدی .تو همش چشمت به دخترای مردمه . اصلا چیکار به کار خواهرت داری .. قند تو دلم داشت آب می شد با این حرفایی که اون می زد . ترسم داشت می ریخت و شجاع تر می شدم از این که با قدمهای استوار تری پیشروی کنم -آخه آرا جون من که جسارتا نمی تونم برم دنبال خواهرم .... واییییی آرا هر لحظه خودشو بیشتر بهم می چسبوند -اشکان نمی خوای از اون بوسه های بعد از ظهری بهم بدی ؟/؟ این جمله رو که گفت دیگه داشتم از حال می رفتم حالا خود بوسه رو بگو . لبامو گذاشتم روی لبای داغش . حرف نمی زدیم . سخت همدیگه رو بغل زده ومنم قبل از این که پشیمون شه سعی کردم داغ ترش کنم . اون با دستایی دور کمرم حلقه زده منو به طرف در کشوند و کلید رو روی در گردوند ودرو از داخل قفل کرد . دیگه حساب کار دستم افتاد . لباشو مثل یه تشنه و حریصی که تو یه بیابونی گیر افتاده می مکیدم . سینه هاشو از پشت بلوز تو چنگم گرفتم و از قسمت باز بلوزش تا اونجایی که می شد انداختمشون بیرون . چشای ناز و خوشگلشو باز و بسته می کرد . یه سینه رو سپردم به دستم و یکی رو به لبم و البته جا به جا می کردم .-آرا جوووووون چقدر مزه میده سینه تازه یه دختر تازه رو خوردن . خواهرم خیلی بیحال شده بود . افتاده بود رو دستام و من اونو بردم و انداختم رو تختش -داداش هر کاری دوس داری باهام انجام بده . من هوس دارم هوس دارم هوس .. چند بار خواستم موضوع اردشیر رو پیش بکشم و گفتم ولش ضرورت نداره .. سینه هاشو به صورت دایره ای تو دستام حرکت می دادم و داغ داغ که می شد اون وقت میذاشتمشون تو دهنم . دیگه آبجی تو این عالم نبود . اون فقط می خواست که بهش حال بدم و ارضاش کنم . بلوزشو در آوردم وشلوارشو . شورت خوشگلشو هم از پاش در آوردم و یه گازی هم بهش زدم اونو بوکردم و گفتم حتی شورتتم گاییدن داره . آرا روبروی من قرار داشت . واسه دیدن کون درشت و بر جسته اش بی طاقت شده بودم . دهنمو گذاشتم رو کوسش . کوسش یه خورده مو داشت ولی هر تار موی کوسش یه دنیایی از هوس بود . دستمو از زیر رسوندم به کونش و اونو تو چنگم گرفتم و کوس کوچولو ونازشو میک می زدم . وقتی که هر یه دقیقه در میون ازم می خواست که با دستمال کوسشو خشک کنم از این که واسه چند ثانیه دستمو از رو کونش ور دارم نوعی احساس دلتنگی می کردم .-داداش کیییییییررررررر میخوام من کییییییییییرررررررر تو می خوام . ببینم چه شکلیه چقدریه ؟/؟ -تا حالا ندیدی ؟/؟ -واسه چی می پرسی ؟/؟ -واسه این که ببینم خواهری که عاشق برادرشه تا کجا حرف راستو می زنه .-این قدر گیر نده از راه نزدیک که ندیدمش -اونم بهت میدم آرا . هر وقت گرسنه و تشنه ای من خودم تا مینت می کنم . دستامو از کونش به جفت رونهاش رسونده و فقط رفتم تو فاز کوس خوری . بیچاره اش کرده بودم . بالش نرمو گذاشته بود تو دهنش و اونو گاز می گرفت . دیگه خیسی کوسشو می خوردم که هر لحظه با خشک کردنش وقفه تو سکسمون نیفته . با فشار می خواست سرمو بزنه عقب ولی من بهش همچین اجازه ای نمی دادم . اونو به خودم جفت و پرس کرده بودم . مقاومت فایده ای نداشت وبالاخره در مقابل من و هوس خودش تسلیم شد . از دست و پا زدن که افتاد دونستم که ارگاسم شده . اونو بوسیدم و افتادم روش وبا روندی عاشقانه لذت سکس اونو تکمیل کردم کیرمو رسوندم به دهنش تا واسم ساک بزنه ودستمو هم به زحمت رسوندم به کوسش و اونو تو چنگم گرفتم . کیرم تو دهن آرا جون جا نمی شد ولی اون یه جوری ساک می زد که بدون استارت پرواز کرده بودم . یه طرف بیضه امو میون دو تا دستاش می گرفت و اونو میذاشت تو دهنش و تخم منو طوری میک می زد و می خورد که رگهای آلت من هر لحظه از هوس زیاد در حال ترکیدن بودند . زبونشو از ته کیر تا سرش می کشید وبعد از یه حال دادن درست و حسابی کیرمو گذاشت تو دهنش تا ساک زدن و هیجان منو به بی نهایت برسونه . شل شده بودم . نتونستم جلو خودمو بگیرم . آرا نذاشت کیرم از دهنش بیاد بیرون . با فشار بیشتری میکش زد .-اوووووووههههه نهههههه آرااااا آرااااا کییییییرم جوووووون .. به اندازه دو تا جلق زدم آب کیرم ریخته شد تو دهن خواهر نازم . حس می کردم سبکبال شدم . انگشتمو کردم تو کون آبجی -دردم می گیره -عزیزم من که می خواستم یه چیز گنده تر و کلفت تری رو داخلش فرو کنم -مگه میشه به داداش بزرگه نه نگفت .. رفت و یه کرم آورد و داد به دستم . پشت به من قرار گرفت وبرای اولین بار در عشقبازی قالب کون تو دید من قرار داشت . چند دقیقه فقط داشتم کونشو نگاه می کردم وبهش دست می کشیدم . دلم می خواست از هر تیکه کونش مزه بگیرم . قبل از کرم زدن زبونمو گذاشتم رو سوراخش و یه خورده لیسش زدم . بعد که با کرم لغزنده اش کردم کیرمو بهش چسبوندم طوری با پنجه هاش به تشک و ملافه فشار می آورد که انگار داره زایمان می کنه -آبجی گلم تحمل کن الان دارم میره آها رفت رفت رفت .. کیف نمی کنی که داداشی داره با این کون گنده ات حال می کنه . این کونتو باید رو یه کیری باشه که قدرشو بدونه و بدونه حال کردن یعنی چه -چی میگی اشکان من که به غیر تو با کس دیگه ای حال نمی کنم . اول کیرمو که فرستادم بقیه خود به خود تا وسطا رفت . دیگه بیشتر نمی رفت . سینه های قشنگ خواهر قشنگمو گرفته بودم تو دستام و با گاییدن کونش اونا رو فشارش می گرفتم . یه چند دقیقه ای که اونو به همین وضع گاییدم راه افتاد . در یه حالت دراز کش و به شکم خوابیده طوری کونشو حرکت می داد که دیگه من تکونی به خودم نمی دادم و اون با حرکات انفجاری خودش کیر منو به مرز جنون رسونده بود . وای همچین حالتی رو هر چند ساده بود و دور از ذهن هم نبود ولی تصورشو نمی کردم که آرایی که احساس درد می کرد حالا خودش کونشو واسم تنظیم کنه . وای که این کیرم چه جالب با این سوراخ تنگ خواهر جونی می کرد وکف دستامو انداخته بودم رو قاچای کونش و آرا جونم بلایی بر سر من و کیرم آورد که فقط موقعی به خودم اومدم که دیدم آب روان دوباره داره می ریزه. این بار تو سوراخ کون آرا . کیرم و جسم و جونم یه حس آرامش عجیبی داشتند . آب شیری کیری من وقتی که از سوراخ کون آرا بیرون می زد حس می کردم که دارم یه شکوفه سفید یا غنچه گلو می بینم . این آرا هم نذاشت زیاد با این منظره حال کنم . انگشتشو می ذاشت دم سوراخ کونش یا اون داخل آب منو می گرفت و میذاشت تو دهنش و می خورد .-آبجی تو که تازه نوش جون کردی -هنوز سیر نشدم ... اونو یه بار دیگه بغل کرده بوسیدم -آرا می تونم یه خواهشی ازت بکنم .-بگو اشکان جون می خوای بگی همیشه بهت کون بدم و با هم حال کنیم . این همون چیزیه که منم ازت می خوام این که همیشه با هم حال کنیم .-می تونی کاری کنی که این اردشیر حداقل یه شب در میون بره پیش بابا مامان بخوابه ؟/؟ -میشه ولی تو باید بیای بهم درس بدی ومنم درسامو خوب بخونم .-خواهرم استاد منه -داداش این کیر تو سرور ماست -بنده کوس و کونتم آبجی -دستشو به کیرم رسوند و گفت فدای مرامت داداش لاتی من کیر شکلاتی من .. قول و قرار ها رو با هم گذاشتیم و با این که از درس خوندن مخصوصا خوندن کتابای دوسال قبل بیزار بودم با این حال علاوه بر ریاضی روی فیزیک و شیمی آرا هم زوم کردم تا به بهانه بیشتری وارد اتاقش شم و از شر اردشیر خلاص شیم .. اون شب در استارت کار رفتم روی کوسش و دو طرفشو باز کرده و با نوک انگشتام چو چوله هاشو می مالیدم -داداش نکن دوباره هوسم زیاد میشه ولت نمی کنم ها -خواهر گل و هوسی من چیکار کنم دارم تدریس زیست شناسی می کنم دیگه .. پایان
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
من در حال حاضر 35 سالم هست این داستان که براتون تعریف میکنم مربوط میشه به 16 سال پیش که من رفته بودم خونه خالم اینها که خالم 20 سال از من بزرگتر هست و ساکن یکی از خانه سازمانی های دولتی هست که شوهرش فوت شده بود و خالم بجای شوهرش سر کار میرفت 2 تا بچه داشت و بیوگرافیشم بگم که قدش 168 وزنش 72 سفید مثل برف رقاص حرفه ای لوند و سکسی از خودم هم بگم که اون زمان 170 قدم بود 65 وزنم کاراته حرفه ای کار میکردم و بدنم مثل بروسلی بود موهام قهوه ای روشن با چشمای عسلی و سبزه .
داستان از ائنجا شروع شد که من رفته بودم خونه خالم تا با پسر خالم که از من 4 ماه کوچکتر هست درس بخونیم برای دانشگاه کنکور.خاله من شهرستان هست و ما یک ویلا شمال داشتیم که سر راه مادرم اسنها من رو رسوندند خانه خالم و رفتند من هنوز که تهران راه نیفتاده بودیم به سمت سفر یکی از دوستام اومد گفت یک فیلم سوپر خفن دارم میخوای منم که دیگه درها رو قفل کرده بودیم و داشتیم میرفتیم نمیشد برم تو به همین خاطر فیلم رو گذاشتم تو ساکم و با خودم بردم سفر نه به هیچ نییتی فقط چون جا نداشتم.
رسیدیم و مادرم اینها که بعد از یک استراحت چند ساعتهرفتند و من موندم با خالم و پسر خالم دختر خالم.بعدش خالم کلی به ما رسید که درس بخونیم و من که اومدم شروع به درس خوندن کنیم وسایلم رو در بیارم ته ساکم فیلمو دیدم و اومدم جا سازش کنم که پسر خالم گفت اون چی هست منم که تا حالا با پسر خالم روم باز نشده بود گفتم فیلم هست برای یکی از دوستام هست موقع اومدن داد بهم ببینم نشد مجبور شدم بیارم گفت شب ببینیم با هم گفتم بیخیال شو بدرد دیدن نمیخوره صحنه های جنایت واقعی هست اگر دوستان یادشون باشه اون زمان 2 تا نوار فیلا می اچ اس اومده بود 6 ساعته که صحنه های مرگ واقعی توش بود نمیدونم چرا از دهنم پرید و این حرف احمقانه رو زدم که باعث شد پسر خاله اولاغم گیرش بیشتر بشه و بعد اینکه دیدم دیگه داره خیلی سه میشه گفتم بابا این دوستم ادم ضایعی هست چند بار بهم فیلم داده رفتم دیدم بخاطر اینکه مادم اینها به من اطمینان دارن خواسته منو خراب کنه یک هو دیدی فیلم ناجوری باشه تبرو ریزی بشه.
پسر خاله من انگار که برق به کونش وصل کرده باشند بدتر گیر شد که بریم ببینیم شاید سوپر باشه اوزگل عصبی شده بودم از دستش نمیدونستم هم که چطورباید این شرو بخوابونم اخه همه فامیل رو من یک حساب دیگه میکنند و بسیار دوستم دارند و خاله هام که عاشق من هستند از اونجا که مادرم بچه اول هست و منم در دونه بودم و پسر جذابی هم هستم همه با من پز میدن بگذریم
از من انکار و از پسر خاله کودن من اصرار که الان خاله اینها رو رد میکنم که برن و ببینیم چی هست کلافه شده بودم و نمی دونستم چکار کنم بلاخره گفتم باشه اما به من هیچ مربوطی نیست هر چی بشه عواقبش با خودته که قبول کرد و من هم فیلم رو بهش دادم و گفتم اصلا من از این قضیه بیخبرم.
پسر خاله کودن من رفت و هر چند دقیقه یک بار میرفت به مادرش کع خالم باشه میگفت من نمیتونم امروز برم نون بخرم داریم درس میخونیممهر الاغی هم بود شک میکرد و خاله منم که تیز کار داد دستمون و پسر خالم رو صدا کرد و یک کار حسابی داد دستش که برو اون سمت شهر خونه یکی از دوستان دختر خالم رو برسونه منم با خودش ببره که نون رو بده من بیارم برای شام نون نداشتند من شکم برد و به پسر خاله گاوم گفتم ضایع کردی نفهم اما اون بیشعور گفت عمرا اگه بفهمه تازه فهمیده باشه فیلم رو یک جا قایم میکنم کسی پیداش نمیکنه من که خیالم راحت بود قرار نبود من متهم باشم با پسر خالم شرط کرده بودم و 3 تایی راه افتادیم تا نانوایی 2 دقیقه راه بود چون باید از کمپ خارج میشدیم و بعد اینکه نون خریدیم من اومدم خونه سلام دادم و خبری از خالم نبود رفتم اشپزخانه و نون رو گذاشتم رو میز و اومدم تو اتاق که ناگهان خالم اومد گفت خوب قرار بود چکار کنید داشتین ما رو دک میکردین که من خودم رو زدم به کوچه علی چپ گفتم خاله متوجه منظورتون نمیشم من نون رو گذاشتم رو میز اشپزخانه جاشو بلد نبودم .
چون خیلی حرفه ای عمل کردم نگران نبودم و خالم هم باورش شد و از من کشید بیرون و منتظر شد پسر خالم بیاد تا کونش رو خون بیاره.
2 ساعتی شد تا پسر خاله ببوم اومد و چشمتون روز بد نبینه تو نیومده بود که خالم رفت سراغش مادر پدر من اهل کتک زدن نبودن و من فقط نهایت یک یعوای بد میشدم با دادو بیداد اما خالم یک ترکه دستش بود که پسر خالم اومد گذاشت دنبالش و حسابی از خجالتش در اومد یک 5 دقیقه ای بود که کتکش میزد و حسابی جای چوب رو تن نحیف لاغر پسر خاله بیشعورم مونده بود و خالم گفت بی پدر من با این بدبختی دارم به دندون میکشکمتون و مواظبتونم اون وقت تو میری از این فیلمها میاری خونه پسر خالم که عرصه رو تنگ دیده بود نه گذاشت نه برداشت گفت که فیلم مال من نیست منو میگی یخ کردم گفتم اه اه یابو رو ببین به کون خیار منو فروخت پسره پست فطرت رنگم پرید نکنه خالم الان منو با چوب بزنه که فوره گفتم خاله بخدا من روحم از این قضیه خبر نداره باور نداری زنگ بزن از مادرم سئوال کن ساک منو مادرم جمع کرده من حتی با یک تیشرت اومدم از بیرون اومده بودم که راه افتادیم چطور میتونستم یک فیلم به این بزرگی اورده باشم مادرم ندیده باشه پسر خالم که دید عمرا نمیتونه از زیرش دربره از خونه فرار کرده و من کمی خیالم راحت شد و برای اینکه من دست پیشو بگیرم گفتم بفرما دیدی خاله من اصلا نمیدونم موضوع چی هست بخدا.یک ساعتی از این قضیه گذشت منو خالم خونه تنها بودیم و رفتم پیش خالم گفتم خاله اخه مگه چکار کرده فیلم چی بوده که اینقدر دعواش کردید خوب نهایتش 2 تا صحنه داشته باشه فیلم که اینقدر دعوا نداره الان تو تهران مردم فیلمهای از این بدتر میبینن و خالم گفت اخه این فیلم 2 تا صحنه نداره که فقط 2 تا بدون صحنه داره منم خودم رو زدم به کوچه علی چپ که مگه میشه فیلم به این بدی وجود داشته باشه به شوخی و کمی ترس گفتم شما هم دارین بزرگش میکنید حالا یک اشتباهی کرده اصلا بذارین ببینم چی هست فیلمه که خالم گفت برو گمشو بشین درستو بخون منم گفتم که دیگه با چه روحیه ای الانم که هواسم به اون فیلمه هست و رفتم یک بوسی از خالم کردم از پایین لپش نزدیک گوشش اخه من تو خانواده خیلی حواسم جمع بود اما برای خودم تخمه سگی بودم.به خالم گفتم بیا بریم پسر خالم رو بیاریم من بتونم باهاش درس بخونم دنبال اتین بودم که خالم رو بفرستم بیرون بتونم فیلم رو پیا کنم و سر یک فرصت مناسب قایمش کنم که مادرم اینها اومدم ن برش دارم و ببرم و قضیه فیصله پیدا کنه که داشتم رو یک نقشه خوب فکر میکردم که خالم گفت اون تخمه سگ میدونه چکار کرده یکی دو روز پیداش نمیشه گفتم پس حداقل بریم دختر خالم رو بیاریم اونو کی میاره دختر خالم 3 سال از ما کوچکتر بود و گفت شب اونجا میمونه گفتم تف به این شانس راستش رو بخواهید همیشه تو مهمونی ها و خونه که خالم لباسهای باز میپوشید بخاطرش جق زده بودم و تو فکرم باهاش حال کرده بودم اما اون روز به همه چی فکر کردم جز کردن خالم از استرس که بهم افتاده بود.گفتم اخه چکار کنیم من برم دنبال پسر خالم خالم گفت نه بو به درست برس گفتم اگه قرار بود تنها درس بخونم که خونه میموندم
منم اومدم تو اتاق و خودمو مشغول کردم دیگه کم کم داشت یادم میرفت که شب شد و شام خوردیم و رفتیم که بخوابیم و من زود خوابم میبره و خوابیدم من کلا میرم تو جام فوری خوابم میبره و صبح که بیدار میشم انگار نه انگار که از شب تو تختم بودم
نمیدونم شاید چون جام عوض شده بود که نیمه های شب از خواب پریدم و هر کاری کردم خوابم نبرد و عصبی شده بودم بلند شدم برم اب بخورم که دیدم یک چراغی از دور میزنه از زیر درب اتاق پذیرایی و مشکوک شدم و رفتم از داخل کلید نگاه کردم دیدم به به خاله جان داره فیلم سوپر با تمام حواسش نگاه میکنه و حساب یهم حال میکنه .وای این همون خاله من بود که تا چند ساعت پیشداشت کون پسر خالم رو پاره میکرد عمرا من رو میگی کف کرده بودم.
چند دقیقه گذشت و خالم خوب معلوم نبود فیلم خوب معلوم بود جون عجب فیلمی چه کیفیتی داشت دست دوستم درد نکنه با فیلمش راست کرده بودم من هم داشتم با کیرم بازی میکردم و نمیدونستم خالم تو چه وضعی هست و به فکرم زد برم ببینم داره چکار میکنه رفتم سریع بیرون از پنجره هر کاری کردم چیزی معلوم نبود و گفتم برم از همون سوراخ کلید بهتره و رفتم بعد یادم اومد که بالای در شیشه هست رفتم صندلی از اشپزخانه اوردم و رفتم روش دیدم به به خالم دستش تو شورتش هست و داره حسابی میمالتش و فقط با نور تلویزیون میشه دید زیاد هم مشخص نبود اما گاهی که تصویر سفید میشد حسابی خالم معلوم بود که اوضاش خرابه و منم داشتم برای خودم جق میزدم و شلوارمو در اورده بودم بیرون د واشتم میزدم که یک یکهو مثل ان افتادم پاییین و صندلی خورد به در و صدای بدی شد تا اومدم بلند بشم چند ثانیه طول کشید که خاله جان زود اومد در رو باز کرد و من رو تو اون وضع دید وای الان بود که کونمو پاره میکرد که پدر سگ برای من جق میزنی ریده بودم و خالم اومد گفت داشتی چکار میردی
با داد گفت زد به سرم که بگم تو که پسر خالم رو دعوا کردی خودت داری از این فیلمها میبینی که دیدم ضایع هست گفتم خوابم نبرد داشتم میرفتم اب بخورم که خوردم به در
خالم گفت بدون شلوار کون لخت میخوایستی بری اب چی رو بخوری
خندم گرفت فهمیدم که ریدم گفتم راستش داشتم میرفتم اب بخورم بخدا اما یکهو یک نوری توجهم رو جلب کرد اومدم از سوراخ در دیدم که بله خاله دارن فیلم نگان میکنه دقت کردم فهمیدم همون فیلمه هست که بخاطرش پسر خالم رو نابود کردی خالم هم خندش گرفت گفت باقیش چی بود
گفتم منم خوب ادمم حالم بد شد دستم ناخود اگاه رفت اونجا و کار به اینجا کشید ببخشید کیر من هم که خوابیده بود خالم گفت حالا چیزیت که نشده گفتم نه ببخشید من میرم بخوابم خالم کلا لحن حرف زدنش عوض شده بود گفت میخوای ببینی فیلمه چی بود من که از خدا خواسته بودم گفتم راستش بله و دستمو گرفت رفتیم تو اتاق شلوارمو کشیده بودم بالا و فیلمو زد از اول و وای که چه فیلمی بود ماه المانی با کوشتهای خوشکل و ناز و تمیز و کیفیت فیلم هم عالی بود چند دقیقه گذشت من دوباره راست کردم و خالم بهم نگاه میرد و گفت چیه من خجالت کشیدم گفتم هیچی بخدا گفت بیا بشین پیش خودم راحت ببین منم با استرس رفتم و نشستم رو مبل راحتی 3 نفره پیش خالم و دست انداختم رو پام ناراحت بودم که نمیتونم به کیرم بازی کنم و موذب بودم و راست کرده بودم و دست خودم نبود خوب فیلم خیلی شهوتیم کرده بود مطمئن بودم خالم هم حالش بهتر از من نیست اما نمیتونستم کاری کنم هم از من بزرگتر بود هم ازش میترسیدم به هر حال یک نیم ساعتی گذشت و کیر من داشت میترکید و سرم درد اومده بود صبرم تموم شد بلند شدم برم که خالم گفت کجا مگه دوست نداشتی ببینی گفتم اخه سرم درد گرفت میرم برم دستشویی و خالم با یک خنده بهم نگاه کرد دیدم کیرم سیخ شده بد جوری و داره شلوارمو پاره میکنه و خجالت کشیدم و با دستم صافش کردم و خواستم برم که خالکم گفت چی رو قایم میکنی هان شیطون بعدش منو کشید طرف خودش گفت ببینم چی اونجاست و منم که بچه نبودم فهمیدم اونم اوضاش خرابه خودم رو زدم به اون راه و منو کشید جلو گفت ببینمش گفتم اخه زشته گفت تا الان داشتی فیلم میدیدی زشت نبود حالا که من میخوام ببینم زشت شد گفتم اخه
گفت اخه نداره و منو کشید جلو خودش و شلوارمو با شورتم رو یکهو کشید پایین کیر منم مثل گلنگدن اومد بیرون و چند تا پایین بالا شد و سیخ وایساد وای جون یادم میاد ابم روان میشه
خالم گفت ماشاله چی ساخته ابجیم این چی هست که تو داری من فکر کرئدم هنوز همون شومبول مسخره هه رو داری بچه ها زود بزرگ میشن
بعدش با دستش کیرمو که حالا دیگه داشت میترکیدو گرفت گفت ماشاله و مالیدش من اهام رفت هوا جون چه دست داغ و گوشتی داشت حال کردم گفت دوست داری گفتم خوب مگ
ه میشه دوست نداشت
پیش خودم فکر کردم این بیچاره الان چند سال هست شوهر نداشته و سکسی هم هست پس شهوتش رو چکار میکرده الانم که فیلمو دیده داره از شهوت میمیره
بعدش که داشت میمالید کشید جلوتر منو و سر کیرمو بوسید و با زبونش با نوکش بازی کرد من داشتم میمردم و هنوز بی جنبه بازی در نیاورده بودم هیچی نمیگفتم از ترس که مبادا همه چی خراب بشه و این رویام از هم بپاشه و خالم اروا اروم کیرمو کرد تو دهنش و مکش ارومی هم تو هر بار فرو کردن تو دهنش به کیرم میداد نمیدونید چقدر بهم حال میداد اخه من همیشه با دوست دختر هام سکس میکردم و اونها هم مثل من بودند زیاد حرفا ای نبودن و فقط با چند تا زن تا اون موقع سکس داشتم که اونها هم با دوستام باهاشون بودیم و زیاد همچین تجربه ای نداشتم کیرم رگ زیرش با کرده بود و مثل کیر مصنوعی ها که رگهاش میزنه بیرون شده بود یک کیر سیخ با راه راه های باد کرده که رگهای روش بود داشت منفجر میشد من دیگه داشتم اخ و اوخ میکردم و به اوج میرسیدو که خالم گفت کوفته منو چرا نگاه میکنی یک کاری بکن من هنوز تو شوک بودم گفتم چشم اخه چکار کنم گفت پدر سوخته تو نمیدونی باید چکار کنی .
منم ازش جدا شدم و کلا لخت شدم و لباسهای خالم رو در اوردم و سینه هاشو که دیدم کف کردم و گفتم اجاه هست اینها رو بخورم گفت امشب ازادی و اجازه نمیخواد
منم فوری با زبونم با سینه هاش شروع به بازی کردم و دستم رو بردم طرف اون سینش و باهاش بازی کردن و هی اروم اروم رفتم پایین دستمو تا رسوندم به کش دامنش و از اون ردش کردم دستمو دادم زیر کش شورتش که محکم بود و از اونم رد کردک که دستم خورد به خیسی زیادی و چندشم شد اما شهوت که این چیزا سرش نمیشه
دامنشو کشیدم پایین و تو کف اون رونهای گوشتی سفید خوش استیلش شدم وای من کجا بودم در چه حالی هنوزم باورن نمیشد و شروع به لیسیدن رونهاش کردن داشت نف نفس میزد و حال میکرد داشتم هر چی تو فیلم دیده بودم رو روش اجرا میکردم بعدش با بونم انداختم زیر کش رون شرتش و کشیدم بالا و با زبونم به کناره های رونش و زیر شورتش ور میرفتم که با دستش سرمو فسار میداد به خودش اصلا دوست نداشتم شب تموم بشه و میخواستم زیاد طول بدم و صدای تلویزیون رو زیاد کردو تا بهتر حال بده و با دندونم کش شرتشو گرفتم و کشیدم پایین شورتش خیلی سفت و بیریخت بود اصلا حس سکسی نمیداد گیر کرده بود به رونهاش مجبور شدم با دست یکشم تا یک حدی پایینو باقیشو با پا در اوردم و حالا یک کس سفید ناز قلمیه خیش که مثل غنچه از وسط رونهاش معلوم بود قرار داشت و من هم تو ناباوری بودم و حمله کردم بهش و زبونمو اول از بالاش محکم کشیدم تا جایی که سرم رفت خالم پاشو به زمین فشار داد باعث شد کونش از زمین جدا بشه و رو پاش بلند شد به گونه ای که کمرش رو زمین بود منم از فرصت استفاده کردم و با دستم از زیر کونش گرفتم و سرمو بردم جلو و زبونم رو فرو کردم تو جایی از کوسش که خیس تر بود و حسابی فشار دادم زبونم رو توش و لیز لیز بود مزه اب باطری ملشینو میداد و دیگه جای پس کشیدن نیود و شروع کردم به خوردن میخواستم کاری کنم که خالم هرگز فراموش نکنه و بازم بهم بده دیگه داشت میمرد و زبونم رو اوردم تا لای کونشو دور سوراخ کونش رو لیس زدم و نوک زبونمو رو روراخش بازی دادم و دوباره اومدم رو کسش اما انگشت اشارم رو با اب کسش خیس کردمو اروم تپوندم تو کونش اولش خودش رو سفت کرد اما اروم اروم شل شد و منم داشت کسشو میخوردم که گفت بسته اینو الاف نذار بذار بره جاش داره سردش میشه منم از خدا خواسته کیرمو اوردم با دستش گرفتم اول میکشیدم سر کیرمو به خط کسش و از بالا به پایین چند بار بردم و اوردم تا حسابی سر کیرم خیش شد و بعدش گذاشتم اون جایی که باید میزاشتم و اروم دادم تو خالم خودشو کشید کمی رو مبل جلو تر انگار که دردش اومده باشه و من کیرمو در اوردم گفتم چی شد گفت من چند ساله سکس نداشتم تنگ شدم اروم باش خر بازی در نیار یواش یواش بکن این نیزه رو تو دوست داری یهو یکی عین اینو بکنه بهت دیدم کم بیراه نمیگه منم سر کیرمو گذاشتم در سوراخ کوسش و اروم دادم توش و بهش گفتم اصلا دوست داری تو بیای روی من تا خودت فشار بدی دردت نیاد گفت بدم نمیاد و من خوابیدم سر مبل که پاهام رو زمین بود و کمرم رو دشک مبل خالم سوارم شد و کسش رو میزون کرد کیرم با دستش روش و اروم اروم نشست روش تا نصفه کرد تو و همون جور ایستاد من دیدم تکون نمیخوره گفتم پس چی شد گفت وایستا جا باز بشه یواش گفتم مگه داری کون میدی گفت پررو نشو دیگه
بعدش تا ته جا کرد کیرمو تو اون کوس تپل سفید خوشکلش وای جونم داشت در میرفت داغ و تنگ حسابی هم خیس حالی میداد بعدش من یواش یواش تلمبه میزدم و داشت جیغ میکشید و حال میکرد جند تا محکم زدم که صدا داد و گفتم کمرم درد اومد تو بخواب من بکنم و خوابید من گذاشتم رو سوراخ کوسشو دادم تو و وحشیانه عقب جلو میکردم معلوم بود داره از حال میره و من هر صحنه ای که تو فیلم بود میخواستم بکنم و دلم نمی امد از دست بدم کیرمد در اوردم گفت بکن گفتم به پهلو بخواب رو مبل و خوابید کوسش از پشت قلمبه زده بود بیرون و پاهاشو جمع کردم با دستم و دادم کیرمو توش وای چه کونی داشت دلم سوراخ کونشو میخواست کیرم تا خایه تو کوسش بود و دادو بیداد میکرد میگفت جرم بده پارم کن منم میکردم که یکهو خودشو سفت کرد و شل شد من داشتم ادامه میدادم گفت یک کم صبر کن معلوم بود که ارضا شده خوشم اومد که ارضا شد و از فزصت استفاده کردم کیرمو از کسش در اوردم و با دستم میمالیدم به سوراخ کونش جون چه داغی داشت کونش یک چند وقتی که گذشت گفت عشق کون داری معلومه گفتم نمیدونم چرا اما یک حالتی داره که دوست دارم بکنمش گفت بخاطر اینکه پسر خوبی بودی شاید یک بار بذارم بکنی تو کونم حالا باید بازم منو بکنب جبران این چند وقت من با تو هست منم که خالا قول اون سوراخ کون خوشکلشو گرفته بدم از خدا خواسته گفتم تا صبح میکنمت ناراحت نباش
و دوباره حالا این بار سگی و ده بکن هر وقت حس میکردم ابم داره میاد کیرمو در وی اوردم و با زبونم چوجولشو میخوردم تا شهوتش بیشتر بشه غلط نکنم 3 بار ارضا شد من 1 بار که دیگه از حال رفته بود و به پشت خوابیده بود من سرمو بردم رو لمبرهای کونش و با دستم لاشو باز کردم گفت تا کون منو جر ندی که ول نمیکنی گفتم خودت قول دادی گفت نه دیگه بسته گفتم نامردی من بخاطر کونت کلی بهت حال دادم و به حالت التماس گفتم تورو خدا بذار یک بار بکنمش گفت درد داره باید بهش فرصت بدی
گفتم نگران نباش من بلدم تا الانش مگه بد بود دید من گیرم گفت اگه درد بیاد نمیزارما کیر تو بد جور کلفته اصلا مگه تو تا حالا کسی رو از کون کردی بعدشم کوس به این خوبی هست کی کون میکنه گفتم میگن میوه هر چقدر شیرین تر هست وسطش چاک داره هلو رو ببین هندونه رو ببین گفت خفه شو حالا برای من فلسفه بافی میکنه گفتم بذار دیگه گفت بش اما درد داشت نمیذارم
منم گفتم باشه با دستم حسابی باسنشو مالوندم تا گرم بشه و رفتم از اتاقش دنبال یک چیز چرب روان همش کرم مرطوب کننده بود و دیدم بدرد نمیخوره رفتم اشپزخونه روغن زیتون رو اوردم با شیشه ک اول ریختم رو کونش و همه کونش رو چرب کردم وای چه برقی میزد خودشم حال کرده بود میگفت تخمخ سگ چقدر بلده و بعدش یک عالمه ریختم لای چاک کونش و دا دستم حسابی مالوندم و یک عالمه هم مالیدم به کیرم نصف شیشه رو خالی کردم بعدش با انگشتم میکردم تو کونش و عقب جلو میکردم تند تند که جا باز کنه داشت حال میکرد انگشتام رو مثل تیر کمون گرفته بودم اشاره تو کونش بود پایینی هم تو کوسش و تند تند عقب جلو میکردم داشت حال میکرد همش قربون صدقم میرفت که تا حالا کجا بودی
حالا دو تا انگشتمو کردم تو کونش و سعی میکردم انگشتام رو تو کونش از هم باز کنم واقعا تنگ و داغ بود داشتم دیوانه میشدم هم دوست داشتم فوری بکنم توش هو دوست نداشتم دردش بیاد دیگه نذاره بکنم و به جرات بگم 20 دقیقه با سوراخش بازی گردم تا جایی که حسابی سوراخش باز شده بود دوباره روغن ریختم تو سوراخ کونش و این بار کیر مبارک بو که باید قفل ایم کون زیبا رو باز مبکرد سر کیرمو مثل امپول از زاویه پایین گذاشتم رو سوراخ کونش و اروم دادم توش تا حالاش که چیزی نشد گفتم درد داشت گفت نه زیاد گفتم یک حالی بهت بدم که همش بگی از کون بکنم همین جور که کیرم تو سوراخش بود بازن روغن زیتون ریختم رو کونش میمالیدم که محکم با کف دستم زدم به کونش جیغ که زو 3 تا دیگه زدم و تا خواست حرف بزنه تا دسته تپوندم تو کونش گفت وای با دستم محکم به خودم فشارش دادم تا در نره گفت ضعف کردم گفتم تموم شد شل کن دیگه حل شد پرده کونت رو خودم زدم خندش گرفت به زور که تو دیگه چه تخمه سگی هستی کیرم تو کونش بود و من فقط اروم تکونش میدادم بازم روغن ریختم و حالا وقا تلمبه زدن بود و شروع کردم ده بکون حالا نکن کی بکن من حالا اون کون که همیشه تو رویام بود رو تصاحب کرده بودم و میکردم اونم چه کردنی 3 دقیقه داشتم تلمبه میزدم که ابم اومد و کاملا تو کونش خالی کردم و دیگه از حال رفتم کیرم هنوز تو کونش بود که خوابید و خودش اومد بیرون خالم هم که دیگه نا نداشت گفت بلند شو برو دوش بگیر برو بخوب دیگه بسته به اندازه کافی کردی گفتم تو چکار میکنی گفت اینجا رو جمع کنم دوش بگیرم صبح باید برم سر کار گفتم بیا با هم جمع کنیم و کمکش کردم با هم رفتیم حمام و اومدیم بیرون من رفتم سر جام اونم رفت اتاقش و خوابید صبح ساعت 9 بیدار شدم کسی خونه نبود یک ساعت بعدش دختر خالو با دوستش اومدند و تا ناهار که خالم اومد از پسر خالم خبری نبود و خالم هم که اومد انگار نه انگار که دیشب اتفاقی افتاده انقدرم جدی هست که جرات نداشتم بهش حرفی بزنم فقط رفتم بهش گفتم خاله جون من میخوام برم تهران اینجا تنها باید درس بخونم فرقی نداره میرم تهران گفت به مادرت زنگ بزن اگه قبول کرد برو منم به مادرم گفتم فرداش اومدم تهران و بعد اون قضیه 2 مرتبه دیگه تونستم با خالم باشم که خالم بعدش شوهر کرد و دیگه من از کردنش خلاص شدم
امیدوارم که لذت برده باشید
     
  
مرد

jems007
 
کون مادر زنم

بد جوری توكف مادر زنم بودم.قبل از هرچيز بهتره بگم اون يه 5 ساليه از شوهرش جدا شده و 35 سال بيشتر نداره.اون خيلي خوش اندامه و پوست سفيدي داره و البته اصلي ترين عضو بدنش كه هميشه توكفش بودم كون قلمبشههههه كه هميشه با پوشيدن لباشهاي استرچ جلوم هوش رو از سرم ميبره.اولين بار وقتي تو نخش رفتم يه روز وقتي توشركتي كه اونجا كار ميكنه بودم.ديدم رئيسش انگشتش كرد و اونم خنديد و گفت:نكننننننن.از اون روز مواظبش بودم.چند بارم ميديدم كه صبحها با رئيسش يا يكي دو تا از كارمندها مياد سركار يا بعضي از شبها خواهر زنمو به بهانه هاي مختلف ميفرسته خونه ما؟؟؟؟ تصميم گرفتم بفهمم ماجرا از چه قراره.فهميدم که بلههههههههه مادرزنم هرازچند گاهي به رئيس و همكاراش سوار ميده.از اون روز تصميم گرفتم كه منم از اين نعمت الهي بي بهره نمونم و گفتم چرا همچين مالي بايد به غريبه ها بده و سرما بي كلاه بمونه؟؟؟؟؟؟؟ يه شب كه جلو تلويزيون خوابيده بوديم و چراغها رو خاموش كرده بوديم و فيلم نگاه ميكرديم مادر زنم خوابيد.اونشب اون يه دامن پوشيده بود يدفعه ديدم آروم آروم چرخيد و پاهاي لختشو انداخت رو پاهاي من كه شورتك پوشيده بودم انداخت.منم از فرصت استفاده كردم و به بهانه اينكه مثلا خوابم دستمو بردم لاي پاهاش؟؟؟ نميدوني چه حالي داشتم؟؟؟؟؟؟ كيررررررم داشت ميتركيد.همينطور يه كم مالوندم تا همه خوابيدن.يكساعتي گذشت ديدم منو صدا كرد و گفت:خوابي؟؟؟؟؟؟. گفتم: نه كاري داشتين؟؟؟؟ اونم باعشوه گفت:نههههه و از اتاق به بهانه دستشوئي رفت بيرون و منم پشت سرش رفتم.وقتي داشت برميگشت من كه تو اتاق خواب ديگه خونه رفته بودم صداش كردم و گفتم:مامان جوووووون.گفت:جوووووونم.گفتم ميشه يه دقيقه بياين.تا اومد تواتاق در و بستم و دامن و شورتشو باهم كشيدم پائين.گفت: داري چيكار ميكني؟؟؟؟؟؟؟ گفتم:همونكاري كه بقيه همكارات باهات ميكنن.به پشت خوابوندمش روتخت.گفت:نكنننننن بچه ها بيدار ميشنااااااااا؟؟؟؟؟؟؟.گفتم نه خيالت راحت همه خوابن.با شهوت به كونش نگاه كردم كه داشت تو تاريكي اتاق خواب ميدرخشيد.گفتم:بعد از يكسال حسرت تا اين کوووووووون رو نگائم از اين اتاق بيرون نميريمااااااااا.اونم گفت:پس چرااااااااا معطليیییییی؟؟؟؟ منم راستشو بخواین چون بدجور تو كفش بودم بدون مقدمه چيني رفتم سراغ اصل كار.يكم كرم ماليدم رو كيررررررم و تا تهههههههههه كردم تو كونششششششششش.اووووووووووف جااااااااااان همچين آخخخخخخخخي گفت كه حشرم و چند برابر كرد.بهم گفت:خواهش ميكنم يواش ترررررررر جرررررررر خوردممممممم.گفتم دفعه اول اينجوري ميكنمت تا يادت باشه نری به همه بدی بعدش آخر سر به دامادت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خلاصه تا صبح سه چهار راه از کوس و کون كردمش فرستادمش بره بخوابه.بعد گفتم: بايد حداقل هفته ای يك بار يکجا برام رزرو كنی وگرنه......از اون روز هفته ای يكبار با مادر زنم عزیزمممممم سكس دارم و بنظر من سكس با مادر زن بهترين سكس دنياستتتتتتتتت.پایان
لوتی جون تولدت مبارک
     
  
مرد

 
اواخر تابستون سال قبل بود که قرار شد خاله شیلا (خاله کوچیکم) یه هفته ای رو از آلمان به ایران بیاد.یه 4 سالی میشد که به خاطر شغل شوهرش رفته بودن آلمان. خاله شیلا در عین حال کهزن باشخصیتی بود ولی وقتش اهل شوخی بود حسابی. خوش اندام و خوش تیپ هم بود و حسابی به خودش میرسید.
ما چون تو شهرستان زندگی میکردیم و پروازهای خارجی اونجا نمی شست خاله مجبور بود از تهران تا شهرستان رو یا با یه هواپیما دیگه بیاد یا قطار یا اتوبوس. خاله که از هواپیماهای داخلی وحشت داشت که نکنه سقوط کنه واسه همین مامانم بهم گفت درست نیست شیلا بعد یه سال که داره میاد پیشم و بعد از طی این همه راه خسته کننده حالا بره دنبال قطار یا اتوبوس. برو با ماشین تهران از فرودگاه خاله تو بردار بیار. منم اگه کار نداشتم حتما میومدم ولی باید دستی به خونه بکشم. این شد که تنها راهی تهران شدم. قرار بود پرواز ساعت 10 و نیم صبح بشینه که مه 10 اونجا بودم. 45 دقیقه ای شد که هواپیما نشست ویه مدت بعد خاله شیلا رو دیدم که مث همیشه خوش تیپ داره میاد.حسابی چشام رو بهش دوخته بودم: یه مانتوو شلوار مشکی تنگ با یه شال قرمزکه بیشتر موهایی رو کهبیرون کرده بود قرمز کرده بود حسابی به دل آدم می شست. خاله اومد نزدیک ودستش دراز کرد وگفت: سلام خاله بعد هم دوتایی همو بوسیدیم ساک خاله رو گرفتم و سوار ماشین شدیم تا بریم شهرستان که خاله شیلا یه مرتبه گفت: تو این آفتاب نه قراره من مسافرت بشم نه تو می تونی رانندگی کنی. برو سمت یه هتل که یه کم استراحت کنیم منم خسته ام ساعت6 حرکت میکنیم. به مامانتم یه زنگ بزن. منم از خدا خواسته گفتم چشم.
تا وارد اتاق هتل شدیم خاله شالش رو برداشت و مانتوشو بیرون آورد. تا بره روی تخت استراحت کنه. شلوار مشکی تنگ و پیرهن دکمه دار سفید تنگ، اندام خاله شیلا رو قشنگ نشون میداد مخصوصا س.ی.ن.ه ها و ب.ا.س.ن.ش که حسابی بزرگ بود. معلوم بود بهشون میرسه. همینجور نگام به خاله بود کهیهو گفت: کجایی پسر؟ پاشو بیا رو تخت استراحت کن که موقع رانندگی خوابت نگیره منو بکشی.

تختمون دونفره بود خاله کنارم تا افتاد رو تخت خوابش برد ولی من بیدار بودم و فقط داشتم به خاله نگاه میکردم. ساعت حدود 4ونیم بود که خاله شیلا پا شد که بره دوش بگیره.وقتی بیروناومد یه حوله رو خودش انداخته بود و جلو آینه داشت موهاشو شونه میکرد منم که نگام به خاله بود حوله شو که کنار میرفت تمام بدنش رو میدیدم. فقط یه شرت پاش بود س.ی.ن.ه هاش ول بودن و منم که نگام رو دوخته بودم به خاله شیلا. خاله فهمید وگفت: دوست دختر داری مجتبی؟ گفتم نه. گفت یعنی باور کنم. گفتم خاله جون من که به شما دروغ نمی گم. گفت یعنی تا حالابا هیچ دختری رابطه نداشتی؟
گفتم این سوالا واسه چیه؟ گفت واسه آینده ت. چند وقت دیگه باید ازدواج کنی مثلا مرد شدی ها. شب اول زندگی رو چیکار میخوای بکنی؟ باید یاد بگیری.گفتم حالا تا اون وقت یاد میگیرم.

خاله شیلا یه مدت ساکت بود و یه مرتبه گفت: میخوای خاله یادت بده؟ گفتم: چه جوری؟
همونجور که روی لبه تخت نشسته بودم خاله اومد پیشم نشست و حوله ش روانداخت. حالا دیگه س.ی.ن.ه هاش جلو روم بود میخواستم بخورمشون از بس بزرگ و مست کننده بودن. خاله لبای حجیمش رو غنچه کردو گفت بیا خاله تو بوس کن. منم گفتم آخه....!! و نفهمیدم چی شد خالهرو محکم تو بغل گرفتم و حسابی همو بوس کردیم و از هم لب گرفتیم. شلوارم خیس خیس شده بود ک.ی.ر.م داشت شلوارمو جر میدادا که خاله سینه هاشو گرفت و گفت: دخترای منوببین دوقلوهستن چه نازن بیا بوسشون کن. خالهخوابید رو تخت و منم خودمو انداختم روی س.ی.ن.ه های خاله و حسابی س.ی.ن.ه هاشو بوس کردم و خوردمشون وخاله هم تو اوج ش.ه.وت وای وای میکرد.

بعد از اون خاله نشست و گفت نمیخوای پسرتو نشونم بدی؟ منم که حسابی مست خاله شیلا بودم سریع لباساموبیرون آوردم و شرتم کشیدم پایین. ک.ی.ر.م جلو خاله سیخ شد. خاله داد زد وااااااااااای پسرشو. چه بزرگ شده. بیا جلو بوسش کنم. خاله شیلا شروع کرد به بوس کردنش و یهو اونو برد توی دهنش و شروع کرد به ساک زدن. منم تو مستی خودم داشتم موهاشو ناز میکردم که ک.ی.ر.م.و بیرون آورد و گفت: نه نمیشه یعنی نباید کلاسمونو زود تموم کنیم اینکلاس معرکه س. برو از تو ساکم یه اسپری آبی رنگ هست بیار. خاله اونو پاشید رو ک.ی.ر.مو گفت اینو به پسرت میزنم که زود گریه نکنه بزاره ما کارمون رو حالا حالاها انجام بدیم.

معلوم بود خاله شیلا حسابی عاشق ک.ی.ر.م شده بود و با اشتیاق تمام دوباره شروع کرد به س.ا.ک زدن. یه مرتبه پا شد وشرتش رو هم بیرون آورد و گفت: اینم دخمل من. رو تخت دراز کشید و گفت بیا رو خاله. نمی خوای پسرتو نشون دخمل من بدی؟ رفتم روی خاله و شروع کردم به بوس کردنش. گردنو بینی و گوشش و تمام این ها رو خوردم و خاله تو اوج لذت فقط ناله میکرد. ک.ی.ر.م لا پای خاله بود و منم سرگرم سینه های خاله که خاله گفت: پس کو پسرت؟ دخملم رو دق دادی. بکن دیگه مجتبی. خودموکشیدم بالا ک.ی.ر.مو گذاشتم رو کس خاله و اومدم پایین. موقعی که کیرم رفت تو خاله یه آه کشید و گفت خاله به فدات عزیز خاله. من از حالا بگم به زن آینده ت حسودیم میشه. تلمبه بزن. بزن هر جوردوست داری.
منم فقط و فقط تلمبه میزدم تند و تند وخاله شیلا هم اوف اوف میکرد.

یه مرتبه احساس کردم بدن خاله شل شد و بی حرکت . با ک.ی.ر.م احساس کردم خاله ارضا شده و احساس کردم آبشو .ک.ی.ر.م.و کشیدم بیرون که یهو آب ریخت بیرون. خاله شیلا گفت بخورشون دیگه. منم شروع کردمبه لیس زدنو و خوردن ک.و.س خاله.

خاله پاشد و بهشوخی گفت:اشک بچه مو درآوردی حالا نوبت منه. روی مبل نشست و پاهاشو کرد بالا و سوراخ ک.و.ن.ش رو نشونم داد و گفت بیا. بکن توش منم پاهای خاله رو گرفتم بالا و ک.ی.ر.م.و کردم تو ک.و.ن خاله. سخت بود کردنش تو ولی با آه و ناله خاله هر جوری بود کردمش تو و شروع کردم به تلمبه زدن. خاله آه میکرد و منم با اشتیاق میزدم. یه مرتبه احساس درد کردم ک.ی.رم.و تا بیرون کشیدم خاله دهنشو باز کرد و
پاشید رو صورت و تو دهن خاله. خاله خوردش ویه لبخندزد و گفت: بالاخره شکستت دادم.

روی مبل کنار خاله افتادم و خاله مجددا اومد ک.ی.رم.وبخوره.ک.ی.رمو که خورد با هم رفتیم دوش گرفتیم و ساعت 6 و نیم بود که حرکت کردیم. زیباترین روز زندگیمو با عزیزترین خاله م هیچوقت فراموش نمیکنم.
     
  
مرد

 
اول داستان بگویم من 90% درصد این داستانها را نوشته اید خودم تجربه کردم و به همین خاطر اصلا از خوندن اینها شوکه نشدم بلکه خاطره های من زنده شد.
در یک بعداظهر تابستانی سال 76 ما طبق معمول خونه داداشم که حیاط بزرگ داشتن قالی هایمان را می شستیم و چون زنم دست تنها بود از خواهر زنم که تازه دیپلم گرفته بود کمک خواست .سرتان را درد نیاورم..
ساعت حدودا 10 شد و هوا تازه می خواست تاریک شود .من به خانمم گفتم سحر را می برم خونه .سحر که از همون زمان نامزدی
تو نخ من بود و تازه استخون می ترکوند از خداش بود.سوار ماشین من شدیم .تو راه گفتم یه سری بزنیم خونه ما بعد می رویم خونه شما سحر خیلی راحت گفت بریم .
وقتی داخل خونه شدیم .لرزه ای به بدنم وارد شد .سحر چادری بود .و زیر چادرش یه دامن بلند با یک بلوز راه راه سیاه و سفید که دکمه هایش باز شده بود تا بالای سوتینش.
سحر بدنی لاغر اما سکسی داشت و بی اختیار هر مردی را به خودش جذب می کرد.وارد اطاق که شدیم سحر نشست رو تخت انگار منتظر من بود لبخندهای قشنگش همیشه منو اتش می زد.
بغلش نشستم گفتم راستی دوست پسر نداری.خندید و گفت اخر می خوام چکار .گفتم خوب برای روزها و شبهای تنهایی که بتواند راضی نگه ت بداره ..خندید و گفت می خوام چکار..گفتم خوب پرتقالهایی به این قشنگی داره باید دست یکی بهش بخوره..بی اختیار دستم رفت رو سینه هایش ..بیچاره انگار سالها منتظر این حرکت من بود ..قلب من به شدت می زد ..پریدم روش و شروع کردم به لب گرفتن.
و دستام رو سینه هایش می چرخید .کم کم دیدم شل شد ..دکمه های پیراهنش را تماما باز کردم و شروع کردم به خوردن انگار پرتقال بم می خوری..
کم کم نوک زبانم را می کشیدم روی شکمش . یواش یواش رفتم پایین تا به دامنش رسیدم ..دامنش را اوردم بالا زدم رو صورتش و رفتم پایین چیزی که من دیدم فقط شبیه چقاله بادام تازه رسیده بود ..شروع کردم به خوردن ..و صدای اخ گفتن سحر بلند تر می شد ..
طاقت نیاوردم شلوارم را در اوردم کیرم که تقریبا یه کم بزرگتر از حالت عادی بود را کشیدم بیرون و گذاشتم بین سینه هایش..
یه کم بالا و پایین کردم..
برش گردوندم.دامنش را بیرون کشیدم شرتش را هم پایین اوردم لخت مادر زاد روی تخت کنار سحر وای خدای من باور کردنی نبود..
سحر نشست رو دوزانوش و دستهایش را پایین برد ..من هم ژله را اوردم یه کم زدم به کیرم یه کم هم به کون سحر ..
اول قشنگ نوک کیرم را بالا و پایین اوردم بعدش تا یه کم شل شد دیدم حاضره سر کیرم را بردم تو ..وای صدای سحر بلند شد می خواست فرار کنه از دستم نمی تونست چنگ می زد به ملافه ها داشت نفس نفس می زد ..من هم دیدم زیاد حالش خوب نیست یه کم کشیدم عقب ..باز از اول شروع کردم یه زره دیگه فشار دادم دیدم باز سختشه ..اما هوس من هم زیاد شد دیگه مهم نبود برایم که گریه کند یا نه فقطمی دونم کیرم رفت تو بیشتر از نسفش ..شروع کرد به داد زدن و خواهش کردن ..هی می گفت بکش بیرون مردم نامرد پاره شدم..چند دقیقه ای تلمبه زدم دیدم بیچاره سرخ و کبود شده کشیدم بیرون..
یه لحظه نگاه کردم وای کیرم خونیه ..فورا با دستمال کاغذی کنار تخت پاکش کردم..اما مسله زیاد مهمی نبود یه پارگی کوچک..
سحر با بد وبیراه گفتن رفت حمام چند دقیقه ای بعد اومد لباسهایش را بپوشه گفتم من بمیرم اگه بذارم شروع کردم مثل ادمهای هیچ ندیده به خوردن سینه هاش قول دادم کاری به کونش نداشته باشم..
انداختمش رو تخت و دوباره شروع کردم به خوردن کزش وای چه حالی داد ..15 دقیقه ای با کسش ور رفتم دیدم داره بدنش شل می شه و فریادهایش بیشتر ..سر کیرم را گذاشتم رو کزش و مالیدم برایش چند دقیقه ای نگذشت که دستانش را دور گردنم حلقه زد و گفت سریعتر بچرخون وقتی قشنگ ازم لب می گرفت بدنش لرزش محکمی کرد و شل شد ..من هم دیگه اخرش بود سر کیرم را دستی زدم و ابم اومد ..اب را ریختم تو دستمال کاغذی و شروع کردم به بوسیدن سحر ..نمی دانی هوای خونه که گرم بود با بوی شهوت در امیخته بود و سحر عشق می کرد..ساعت را نگاه کردم ما حدودا 50 دقیقه مشغول بودیم..و سریع سحر را رسوندم خونه اشان وقتی شب اومدیم خونه می ترسیدم یه هو مدرک جرمی جا نمونده باشه..انشب قشنگ خواب راحتی داشتم و بعد از ان تا طلاق دادن همسرم من و سحر 3 بار دیگه با هم سکس داشتیم..
دوستان درسته خوب بلد نبودم توضیح بدهم اما داستان من واقعی بود ...
منتظر نظرهای شما هستم...
     
  
مرد

 
من با مادرم خیلی رفیقم و کلا از همه چیز من با خبره. حتی بدون اینکه پدرم بدونه من دوست دخترامو به خونه می آرم و حتی خیلیا شون با مادرم دوست میشن. حتی وقتی با اونا قطع ارتباط می کنم مادرم بازم با بعضی از اونا ارتباط تلفنی داره و پیغام پسغامهایی از اونا بهم میده.
وقتی ترتیب بعضیهاشون رو توی اتاقم می دم مادرم به روش نمیاره. یه حیایی کلا بین ما هست و از این موضوع خوشحال هستم که اون منو درک می کنه ...
همیشه دوست داشتم وارد صحنه لز دوتا مونث بشم و با دیدن کارای اونا حشری بشم و بعد باهاشون سکس کنم!
تا این که یک روز با یک دختر توی فیس بوک آشنا شدم. نوشته بود اهل لزه و با پسرها هم حال می کنه. مدتی تو نخش بودم و یک روز باهاش قرار گذاشتم که ببینمش. شادی، یک دختر سبزه روشن با چشمای عسلی و یک هیکل ناز. موهاش فرفری و قد بلند.
بدنش انقدر خوش فرم بود که آدم دلش می خواست تو همون خیابون بکنش. بعد چند وقت وقتی بهم اطمینان پیدا کرد بهش گفتم تو واقعا اهل لزی؟
گفت زیاد نه. من پسرا رو دوست دارم ولی اگر موردی پیش بیاد و طرف مایل باشه شاید!
پرسید حالا چرا اینو می پرسی؟
گفتم من خیلی دوست دارم این صحنه رو ببینم و تو سکسشون دخالت کنم . گفتم از دوستات کسی سراغ داری که لز باشه.
خندش گرفت و گفت بزار یه چیزی بهت بگم باور کنی لز کلا شوخیه. اون فیلم خارجی هام که می بینی یا برای تبلیغ دیلدو هستن یا در ازای دریافت پول از جانب زنهای مریض و فمنیست ها یا مردای ثروتمندی که با این موضوع مثل تو حال می کنن این کارا رو انجام می دن تا فیلمها و محصولاتشون فروش بره . و الا هیچ دو زنی از کنار هم جنس خودشون بودن حال نمی کنن. حالا توی ایران بنا به اعتقاداتی که وجود داره می گیم هیچ ولی بقیه دنیا که آزاده و منعی هم وجود نداره اگر واقعا چیز خوبی بود حتی یک زن هم حاضر نبود با مردی دوست بشه یا ازدواج کنه. توی ایران خیلی کم یه چیزایی هست و یک عده ی انگشت شماری از دخترا توی دوره دبیرستان و اوایل دانشگاه اونم عده ی خیلی معدود از روی کنجکاوی این کار رو ممکنه بکنن و اون رو ادامه نمی دن، مثل گی شما پسرا که خیلی کمه و جدی نیست.
گفتم پس چه جوری آبشون می یاد. گف اگر دو تا پسر باهم ور برن آبشون نمی یاد؟ دقیقا همون حسی که مردا به هم دارن زنا هم به هم دارن. غیر از این باشه مریضیه و طبیعی نیست.
گفتم من مکان دارم. گفت کجا ؟ گفتم خونه بابام. گفت پدر مادرت چیزی نمی گن. گفتم اگر بابام بفهمه واویلا ولی مامانم کاری نداره.
خندید و به شوخی گفت : می خوای مامانتو لز کنم؟
یک لحظه رنگم پرید و زبونم خشک شد. رفتم تو تجسمش که کیرم راست شد. دیگه داشت از خنده غش می کرد.گفتم مامانمو لز کن!
یک لحظه بلند شد ایستاد و ساکت شد و دو باره قهقهه خنده زد. گفتم جدی میگم. دستشو گرفت به گیرم که کاملا از شلوارم معلوم بود راست کردم و گفت: مامانت سنی ازش گذشته ومن سن دخترشم تازشم من این کار رو دوس ندارم ولی به خاطر تو ریسکش رو می کنم. اما اگر ناراحت شد و مایل نبود چی؟ زورکی که نمی شه!
گفتم حتی شده زورکی. گفت مادرت قویه؟ گفتم نه به نظرم تو قوی تری .اگر شده کتکش هم بزنی این کار رو بکن. من میرم یک اتاق دیگه وست کارتون می یام. اگرم دیدم از پسش بر نیومدی به بهونه سوا کردن می یام کمکت می کنم.
گفت می ترسم. گفتم حسابی حال می کنیم. بعد یه شعری ساختم و گفتم
مامانمو لز کن خانم / کسشو پرس کن خانم .
خوشش اومد و گفت اگر شرایط مساعد هست بریم خونتون. یه زنگ به مادرم زدم و گفتم مامان من با یکی از دوستام دارم می یام خونه انقد خوشگله که با این که یک زن هستی اگر ببینیش یک حالی می شی وای به حال من که پسرم! مامان گفت بیار ببینم کیه که می گی؟! اسمش چیه گفتم شادی.
خلاصه رسیدیم خونه. در زدیم مامان در رو باز کرد. شادی روبوسی رو بهونه کرد و از همون ابتدا مامانمو سفت در آغوش گرفت.
مامانم یه شلوارک پوشیده بود. به شادی گفت می خوای یدونه از این شلوارکا بدم بپوشی نو هستش تازه خریدم. شادی گفت باشه. شلوارکو پوشید و اومد آخ که چه پروپای خوش فرم و نازی داشت دلم می خواست همشو لیس بزنم.
مامان رفت آشپز خونه گفت چایی بریزم. شادی رفت سمت آشپز خونه گفت یکم آب بخورم تشنم شده. منم دنبالش رفتم. مامانم داشت استکان ها رو بر می داشت که شادی به بهونه برداشتن لیوان از پشت چوچولشو به کون مامانم چسبوند و نفسشو به گردن اون داد. مامانم خودشو یک تکون داد و حس خوبی نشون نداد. حتی فکرشم نمی کرد. ولی کلا سرتاپای دختره براش جالب بود.
ما رفتیم تو پذیرایی و یکی دوتا موز انداختیم بالا تا مامان اومد. چایی رو روی میز گذاشت و می خواشت بشینه. شادی اشاره زد برو منم رفتم یک اتاق دیگه.
از سوراخ در نگاه می کردم. مامان اومد بشینه کنار شادی که شادی به مادرم گفت : واسیا بیا جلو من وایسا. مثل اینکه این شلوارکه خشتکش ایراد داره.
مامانم وایساد جلوش و پاهاشو باز کرد. شادی یک خیار نسبتا متوسط رو برداشته بود و هی تو دهنش خیس میکرد و دوباره بیرون می آورد. تو همون حال که مامانم پاهاشو باز کرده بود شادی به بهونه خشتک دشتشو از جلو چوچول مامانم با انگشت میانی تا چاک کون مامانم یکی دوبار عقب جلو کرد و مامانم یک اوهوم کرد و یکم عقب رفت .شادی خشتک ما مانو از وسط کشید و ول کرد.و گفت یه جوریه. بعد به خشتک خودش دست زد و پاهاشو باز کرد تا فرم اونجاشو به مامانم نشون بده و گفت اینا کلا خشتکاشون ایراد داره.
مامان که نشت مشغول چایی خوردن شدن و مامان گفت ساسان بیا چایتو بخور. منم گفتم یکم دیگه ولرم بشه میام.
شادی استکانو نزدیک مامان گرفت و مثل اینکه از دستش ول بشه انداخت رو پای مامانم. جیغ مامانم رفت هوا و شادی فورا شلوارک رو از پای مامانم در آورد. گفت آخ آخ بخشید اگر درش نمی آوردم می سوختید.
مامان دوید توی اتاق خواب تا یه چیزی بپوشه که شادی در حالی که خیاره تو دهنش بود دنبالش رفت و در رو بست . منم سری رفتم پشت در تا ببینم چکار می کنه.
مامان گفت برو بیرون اومدی تو اتاق خواب من ، منم با این وضع یعنی که چه؟
شادی شلوارک رو از پای خودش در آورد و به مامانم گفت چطوره؟ مامانم خندید و گفت بی ادب. شادی نزدیک مامان شد و خیار رو پرت کرد رو تخت مامان . درحالی که چوچول مامانمو لمس می کرد یک لب کوچولو هم از مامانم گرفت. مامانم عصبانی شد و هلش داد عقب و گفت گم شو از اتاقم بیرون و تا به ساسان نگفتم برو دیگه هم پیدات نشه.
شادی مامانمو هل داد سمت دیوار و با زانو محکم لای پای مامان کوبید و شرت مامانو پایین کشید. مامانم یک آخ گفت و سینه های شادی رو محکم فشار داد. شادی یه جیغی کشید و مامانمو کشید و پرت کرد روی تخت خواب. شرتو که تا زانوی مامانم پایین اومده بود کامل در آورد شرت خودشم در آورد و خودشو انداخت روی مامانم. چوچولشو مماس کرد به چوچول مامان و فشار داد و یک لب طولانی گرفت. گردنشو بو کرد و سینه های مادرمو می مالید. مادرم حسابی حشری شده بود. عجب کس گوشتی و گنده ای داشت این شادی وااااااااای....
لباس مامانو داد بالا و سینه هاشو خورد. چپ و راست چپو راست. بعد نشست و با انگشت میانی تمام چاک لا پای مامانو در نوردید.
مامان بدون هیچ مقاومتی گذاشت پیرهن و کرستشم در بیاره. و پیرهن و کرست خودشم در آورد.
مامانم نشست و یک نگاه به کس شادی انداخت و زبونشو با دندون های کنارش گاز گرفت و یه دستی به کس شادی زد و گفت عجب طلایی داری دختر. چه گرم و نرمه پدر سوخته.
بپوش یالا تا ساسان بو نبرده بریم بیرون. شادی گفت تازه شروع شده. مامانم گفت دختر این کارا چیه کست خیلی قشنگه ولی مبارک ساسان آخه من چه به دردم می خوره؟ شادی خیارو برداشت گفت این چی؟ مامان گفت تو دوست داری ساسان گرمو بهترشم داره نخواستی زیاده!
شادی گفت یه امروزو بیا باهم حال کنیم. ساسانم می گم بیاد . مامانم گفت چه حرفا اگر بفهمه پوستت رو می کنه . شادی خندید و کل ماجرا رو برای مامان تعریف کرد. مامان گفت آخه من مادرشم چه جوری جلوی اون نقش بازی کنم و اون همه جامو ببینه؟!
شادی گفت همین الانم همه چیزو دیده حالا که اینطوری شده بزار هم ساسان حال کنه هم من از دوتاتون یه فیضی ببرم.
بعد من رفتم تو. مامان خودشو جمع کرد و منو چپ چپ نگاه کرد و در حالی که رنگش پریده بود گفت دستت درد نکنه آقا ساسان من هر چی گند کاری کردی به بابات چیزی نگفتم و به روتم نیاوردم حالا این کارا یعنی که چه؟
در حالی که چشمم همش به کس شادی بود و اصلا مادرمو نمی دیدم گفتم ببخشید یه امروزه رو تو رو خدا همکاری کن و ندیده بگیر .
مامان گفت : "ساسان شیرمو حلالت نمی کنم اگر به مادرت به چشم بد نگاه کنی ها باشه؟ اگر غیر از این باشه من نیستم!" منم گفتم چشم. مامان گفت فقط واسه تو این گناهو می کنم حالا هم که دارم این کار رو می کنم می خوام خودمم استفادشو ببرم و حال کنم با این که هیچی بابات نمیشه.
بعد به شادی گفت حالا چه کار کنیم. شادی گفت هیجی مرد نمیشه ولی حالا که داریم وقت میذاریم بیا تا میتونیم حال و حول کنیم.
شادی به مامان گفت پشت کن به من و بخواب و هر کاری گفتم بکن. مامان گفت باشه من حاضرم.
تازه شروع شد و حالا بیا و ببین.
در حالی که مامان پشتش به شادی بود شادی انگشتاشو کرد تو دهنش و از پشت در کس و کون مامانو حسابی ماساژ داد. و انگشتشو می کرد تو کون مامان و مامان هی می گفت آخ شادی درد داره شادی می گفت هیش آروم . و خلاصه هی آخ و هیس.
شادی وقتی دید کس مامان نرم و لزج شده خیار رو برداشت و کرد تو دهنش و خیسش کرد. مامانو دمرو خوابوند و با زبونش کون مامانو لیسید . نمی دونید من چه حالی بودم. خم که شده بود لیس بزنه کسش واقعا لعبتی بود. بعد به مامانم گفت بشین و پاهاتو باز کن.
مامان گفت باشه . با دستاش کس و چوچول مامانو می مالید و گاهی خم می شد و می لیسید. بعد خیارو کرد تو کس مامانم و بازم آخ و هیس شروع شد. به شادی گفتم من بگم چه کار کنید؟
مامانم برگشت و با تعجب منو نگاه کرد. شادی گفت بگو. گفتم لای پاتون رو بچسبونید بهم کس به کس کنید. کسشون رو بهم می میمالیدن و هر دوتاشون آه آه می کردن.
یکم بعد شادی مامانو از رو تخت برد پایین و در حالی که رو تخت نشسته بود پاهای مامانو انداخت دو طرف شونش و با انگشت شست و سبابه لای کس مامانو باز کرد و نوک پستونشو کرد تو کس مامانم و خندید و گفت این یکی رم واسه این می کنم که مشتری بشی!
هی کسو می مالید و هی پستونش می کرد. و جریان آخ و هیس . مامان مچ پای شادی رو میلیسید و می بوسید. عجب مچ پای خوش فرمی داشت شادی. بعد شادی به مامانم گفت کسمو بلیس. مامانم گفت پاهاتو باز کن طلاتو بخورم. چنان ماچی از کس شادی گرفت که صداش تو اتاق پیچید. من خواستم برم جلو مامان منو هل داد و گفت بزار کار ما که تموم شد ببرش تو اتاق خودت. جلوی من نه!
دیگه یکم حیا داشته باش...
کس شادی رو انقدر لیسید تا آب کش شادی پاشید و تمام صورتشو پرکرد. مامان گفت گرم مزاجی ها دختر هم آبت زود اومد هم خیلی زیاد اومد. تموم صورتمو پوشوند. شادی مامانو به روی تخت کشید و سریع حالت 69 گرفت. مامان کس خیس شادی رو می خوردو شادی کس مامانو می خورد. یکم که گذشت مامان گفت بلند شو. شادی بلند شد. مامان از مچ پای شادی خوشش اومده بود. کس خیس شادی رو بوس کرد و یک نفس عمیق کشید و به شادی گفت مچ پاتو به کسم بمال. شادی شروع کرد مچ پاشو مالیدن روکس مامان. و بازم آخ و هیس. این هیس هیسای شادی منو وجد آورده بود. دلم می خواست زودتر طلاشو بخورم و بزارم توش.
یک دفعه شادی مامانو دمرو کرد و انقدر با انگشتاش با کس مامان ور رفت آخرش طاقوازش کرد چند تا تقه به چوچول مامانم زد تا آب مامان تختو خیس کرد. بعد دوتایی روبروی هم خوابیدن و چند دقیقه ای همینطوری صورت مامانم لای پستونای شادی بود. شادی پاشو دور کمر مامانم انداخته بود. من دیدم ساکتن و خبری نیست آروم رفتم سمت شادی و کسشو بو کردم و یک ماچ از کسش گرفتم. داشتم میکش می زدم که شادی بلند شد. مامان گفت سرده. شادی هم پا شد یک پتو رو مامان کشید و بهم گرفت گفت حولتو بردار بریم حموم.
خلاصه توی حموم جایی از بدن شادی نبود که من نخورده باشم. شادی رو کردم حسابی آبمو ریختم تو دهنش بعدم انقدر لیس زدم آبشو ریخت تو دهنم . طوری حال کرد که گفت توی تمام عمرم انقدر حال نکرده بودم. مرد یه چیز دیگست.
از حموم که اومدیم بیرون مامان حولشو دور خودش پیچیده بود و منتظر بود ما بیایم بیرون تا خودش بره تو. شادی واشه شوخی دستشو لاپای مامانم کرد و یک فشارم به چوچول مامانم آورد. مامان گفت بسه دیگه طلادار بعد یک ماچ از طلای شادی گرفت و رفت حموم. به مامانم گفتم بازم شادی بیاد اینجا؟ گفت آره به شرطی که دیگه منو لز نکنه!
شادی گفت نترس دیگه کاری به کارت ندارم ولی دیگه از طلا ملا خبری نیستا. مامانم گفت طلات ارزونی ساسان. این طلا برای مرداست. ولی دیگه از این کارا نکن دختر.
وقتی شادی می خواست بره گفتم تا یه جایی می رسونمت. شادی گفت یکبار موقع لز ما آبت اومد و یکبار توی حمومو الان استراحت کن! گفتم تو هم دوبار آبت اومد . خندید و گفت زنا مثل مردا بعد از این کار زیاد ضعیف نمیشن من میرمو هر وقت آماده شدی زنگ بزن بازم می یام. ولی مامانت گناه داره. دیگه این کارو باهاش نکن. خیلی مظلوم بود.
یادمه وقتی بچه بودم مامانم تو حموم کسمو می بوسید و می گفت طلای مامان.بیچاره در اثر تصادف فوت شد، خدا بیامرزش. گفتم متاسفم خدا بیامرزش. گفتم بابات کجاست. گفت معتاده و مواد فروش و الان زندانیه یک خواهرکوچیکتر دبستانی هم دارم. گفتم پس تنهایی؟ گفت آره. شوهرم 2 ساله ازم طلاق گرفته و الان یکساله که از این راه پول در میارم. از این کار راضی نیستم ولی مجبورم. گفتم پس من میرم پولت رو بیارم. گفت نمی خوام. از تو پول نمی گیرم. تو خیلی خوب حال دادی. باور می کنی تا حالا هر چی سکس داشتم از روی ناچاری بوده ولی برای تو با جون و دل کردم و بازم می یام چون واقعا مردونه حال دادی. ولی می خوام رفیق فاب هم باشیم. قبول؟
گفتم چشم ولی قبل از این که بری می خوام یک ماچ از طلات بگیرم. خندید و شلوارشو کشید پایین. دماغمو گذاشتم لاش بو کردم و یک ماچ محکم زدم می خندید و بعدش شلوارشو کشید بالا. همدیگر رو بوسیدیم و یک لب مشتی گرفتیم و رفت.
این اولین سکس من با اون بود. ولی چون از این راه پول در میاره اونطور که میخوام بهم سر نمیزنه. هفته ای یکبار گاهی دو هفته یکبار. ولی من اصلا ازش سیر نمی شم. چند بار بهش گفتم بیشتر بیا پولتو می دم. دیدم نارحت میشه و ممکنه دیگه نیاد. دیگه چیزی نگفتم
     
  
مرد

 
هنوز دوسالی مونده بود تا پنجاه سالم بشه و دوسال هم می شد که شوهرم مرده بود . یه پسر و دخترم ازدواج کرده و رفته بودند و من با پسر کوچیکه ام فرهاد زندگی می کردم که اون به اتفاق یه نفر دیگه سوپری باباش رو اداره می کرد . یه خورده ناراحتی عصبی ناشی از مرگ شوهر و کار زیاد و خونه داری سبب شده بود بدنم دچار درد و کوفتگی خاصی بشه . یکی می گفت کمبود آبه در روز باید شش تا هشت لیوان آب بخوری .من می خوردم و به جای هشت تا لیوان آب ورودی ده تا لیوان آب پس می دادم . یکی می گفت کمبود ویتامینه . انواع و اقسام تنقلات خوردم و درمون نشدم . یکی می گفت برو شنا .. بازم فایده نداشت .. پیاده روی هم هیچی .. آخرین پیشنهاد ماساژبود که راستش دیگه به این یکی زیاد اهمیت ندادم تا این که یکی از این غروبا که مغازه رو سپرده بودیم دست شاگرد و من و فرهاد رفته بودیم واسه خرید دیدیم یه جوون یه کاغذ داد دست ما که تبلیغات ماساژبود .. ماساژمخصوص زیر نظر متخصصین مجرب ایرانی و تایلندی ...-مامان یکی این راه رو هم امتحان کن دیگه چه اشکالی داره . تو که جوونی و خوشگلی . حیفه مامان نازم که یک گل از صد گلش نشکفته بخواد احساس درد و پیری کنه و مث پیر زنا بناله . خیلی کیف کردم که اون در مورد من این طور صحبت می کرد -مامان فقط ماساژور مرد نباشه ناراحت میشم -اگه جنبه درمانی داشته باشه چی -خب زنایی هم هستند که قدرت بدنی و زور دست و بازوشون زیاده . یه جلسه رفتم و بدنم خیلی نرم و روون شد و تا یکی دوروز از درد خبری نبود . ولی نمی دونم چرا تنبل شده بودم وحوصله بیرون رفتن از خونه رو نداشتم . خوشبختانه متوجه شده بودم که با هزینه بیشتر میشه ماساژور رو هم آورد خونه . قرار بود برای فردا صبح یکی بیاد مشت و مالم بده و در خواست کردم که این بار یه تایلندی رو بفرستند سراغم . واسه این که پیش زنه خارجی کم نیارم رفتم جلو آینه یه خورده به خودم رسیدم و یه نگاهی به فرم کون و کپل و سینه هام انداختم و دیدم که بد چیزی هم نمیگه این فر هاد ... یه کاری با این پسره داشتم که معلوم نبود کجا جیم زده رفته .. هر وقت خسته از مغازه بر می گشت عادتش بود که یه یه ساعتی رو هم با دوستاش یه دوری بزنه . رفتم اتاقش و دیدم کامپیوترش روشنه . من اصلا زیاد با کامپیوتر و این جور چیزا آشنایی نداشتم وحتی نمی تونستم ماوس رو هم تو دستم بگیرم . مانیتور روشن بود رفتم جلوتر دیدم نوشته همه مدل سکس ... سکس با مامان عمه خاله ... خدا مرگم بده این دیگه چیه .. اون گوشه کنارا هم نوشته شده بود امیرسکسی ... یعنی فرهاد این چیزا رو میخونه و به من نظر بد داره ؟/؟.. نه نه من اگه می خواستم کاری کنم چرا با پسرم .. بیخود نبوده که می گفته مامان تو خوشگلی و جوونی بر شیطان حرامزاده لعنت . ولش اصلا این چیزا چیه . صبح فردا فر هاد رفت مغازه و یه تاکسی تلفنی هم فرستادم سراغ خانوم تایلندیه تا بیاد منو ماساژبده و یه تخت مخصوص ولی پهن و بزرگ واسه خودم گرفته بودم . زن جوونی بود . سی سالش هم نمی شد . صورتی گرد و مثل همه شرقی ها چشم بادومی و با موهایی مشکی و خیلی ناز بود . لخت شدم و با یه شورت رو تخت دراز کشیدم . البته یه شورت نازک پام بود . به شکم و دمر دراز کشیدم واونم روغن مالی رو شروع کرد . آخ که دستاش چقدر صفا بخش بود بدنم داغ کرده خوابم گرفته بود . خیلی بهتر از اون خانم ایرانیه مشت و مالم می داد . از پنجه پام تا پشت گردنمو و برعکس . سینه های درشتمو تو دستاش نگه می داشت و باهاشون ور می رفت . یاد شوهرم می افتادم که این جور باهام حال می کرد . وای نمی دونم چرا شورتمو یواش یواش از پام در آورد . اول می خواستم بهش بتوپم ولی دیدم که خودمم خوشم میاد . دستشو میذاشت وسط دو تا قاچ کونم وعضلات کونو به خوبی مالش می داد از این جلوتر هم می رفت خیلی خوشم میومد . یه سری آتیشهای خفته رو در من داشت بیدار می کرد . دیگه نمی فهمیدم که این خیسی کوس منه یا روغنیه که رو کون و لاپام خالی کرده . اون لحظه اگه کیریه مرد میومد و می رفت توی کوسم با اشتها قبولش می کردم ولی از این زن چه کاری ساخته بود .-مادام فاریده بیگ بوتی بیگ بوتی وری گود -من این جور حرف زدنا رو وارد نیستم اگه فارسی بلدی بگو . راستش همه چی رو فهمیده بودم فقط نمی دونستم بوتی به چی میگه . مادام فریده بزرگ خیلی خوب .. دیدم این دفعه بلبل شد وگفت کون گنده .. کون بزرگ .. عالی . بایه اشتیاق خاصی کونمو ماساژمی داد -خانوم مگه بچه بازی ؟/؟ -آی دونت اندرستند .. من نفهمید .. رون پاهامو میون دو تا دستاش گرفته بود و با مالشهای خود حسابی سر حالم کرد . این بار کف دستشو گذاشت لای پام وبا یه حرکت عجیبی چند بار پی در پی اونو حرکتش داد که بی اندازه حشری شدم ولی حس کردم که دیگه هیچ دردی ندارم وعطش و تنش و تپش و هیجان خاصی بهم دست داده بود .-آههههه آهههههه نتونستم ساکت شم فقط کیر می خواستم کیر . اونم فهمیده بود که منم خوشم اومده . ولی اون که کیر نداشت . بالاخره درسته که از دو ملیت مختلف بودیم ولی زن بودیم و زبون همو می فهمیدیم . تازه آه و ناله کردن و آخ و واخ گفتن یه زبون بین المللیه وترجمه هم نمی خواد . داشت خوابم می گرفت . حس کردم که دارم خواب کیر رو می بینم . یه کیری که رفته تو کوسم . دوست نداشتم از این خواب بیدارشم ولی نمی دونم چرا این هوشیاری رو هم داشتم که در حال نرمشم . لذت می بردم که در آن واحد به دوحالت خواب و بیداری مسلطم . ولی یواش یواش حس کردم بیدارم ودر بیداری دارم ناله های هوس سر میدم . این کیر بود که با شدت و هیجان خاصی از طرف کونم می رفت به نزدیکای ته کوسم و بر می گشت . اون حالت شقی کیر شوهرمو نداشت . یه خورده شل بود . ترسیدم وتعجب کردم . یا یه جن داره منو میگاد یا یه مرد جاشو با این زن عوض کرده . می خواستم سرمو برگردونم می ترسیدم . با خودم گفتم ولش هرچه باداباد . من جونمو از سرراه که نگرفتم بذارم هر کوفت و زهر ماری هست حالشو بکنه . تازه به منم که بد نمیگذره . اگه بخوام بترسونمش شاید واسه خود منم بد شه . در همین افکار بودم که کیره هم خودش داخل کوسمه ولی کف دو تا دستی که رو برشهای کونمه کف دست خانم مربیه . چند تا ذکر گفتم که این گیجی و شیاطین ازم دورشن ولی دلم نمی خواست این کیر نصفه و نیمه ازم دورشه . یه پنج دقیقه ای که کوسم گاییده شد و منو تو خماری گذاشت دیدم کیر از تو کوسم امد بیرون و رفت توی کونم . درد نداشتم از بس به شوهر مرحومم کون داده بودم این کیر رو تحمل می کردم ولی دوست داشتم کوسمو بگاد . اونم داشت ناله می کرد و تازه فهمیدم که همون زن تایلندیه که کیر داره . حالا از کجا گیر آورده نمی دونستم که بعد ها فهمیدم مادرزادیه و به اینا میگن شی میل . هر کاری که دوست داشت باهام کرد . طاقباز هم که شدم جلوی بدنمو روغن مالی کرد و ماساژداد . و با سینه ها وررفت واز روبرو گذاشت تو کوسم . کیرش یه جوری بود . نشون می داد که یه کیر مردونه نیست . ولی همون دوای دردم بود . رو من دراز کشید و لبامو بوسید . اولش خوشم نمیومد . ولی خیلی خوشبو بود و هوسمو بیشتر می کرد . یه نیمساعتی رو هم از این طرف باهام ور می رفت . به زور از دستم خلاص شد . چون هنوز ارگاسم نشده می خواست بره . من تازه گرم افتاده بودم نمی خواستم از دستش بدم . همراش رفتم تا موسسه . پیش روساش از دردم نالیدم و خواستم که برای فرداشبش اونو دربست بفرستند خونه ما .. اونم با لبخند پذیرفت . طوری کوس و کون و چهره امو ردیف کردم که واسه اون خدا بیامرز همچین کاری نمی کردم . حالا قدر گاییده شدنو می دونستم . این بار دیگه نذاشتم کار به روغن مالی بکشه . خودم اونو لختش کردم و کیرشو گذاشتم تو دهنم . دیدم که اونم داره کیف می کنه . هی اوکی اوکی میگه وقتی به پشتم دست می کشید انگار هوس توی تمام تنم پخش می شد قمبل کردم تا هر کدوم از این سوراخا رو که سلیقه اش می گیره بگاد فرهاد رو هم فرستادم خونه مادر بزرگش و گفتم که امشبو چند تا مهمون زن دارم واگه خونه نباشه بهتره . مشکلم این بود که اون باید طوری منو می گایید که ارضا شم . همش از کون گنده من می گفت . این کیری که رفته بود توی کوس و کونم بهم نشون داده بود که این دو سالی چه ظلمی در حق خودم کرده ام .. کیرشو از کوس بیرون کشید و فرو کرد توی سوراخ کون و در عوضش دستشو گذاشت تو کوسم . حس می کردم دستش بیشتر به کوسم کیف میده تا کیرش . بدون این که حالیم باشه اون زبونمو نمی فهمه فریاد می زدم بکن ادامه بده این جوری حالش بیشتره . یه لحظه در اتاق با لگد باز شد -ماااااماااااان می کشمش وای فرهاد از کجا پیداش شد -پسرم به روح پدرت قسم که این زنه . از اون زنای کار کشته کیر کاشته هس .-جووووون شی میل شی میل . زنه تایلندی از ترس , کیرش همون داخل قفل کرده بود و قبل از این که به خودش بیاد فرهاد رفت پشت اون کیرشو که خیلی هم قطور بود کرد تو کون خارجیه . من سرمو کج کرده صحنه رو به خوبی می دیدم . کیر فرهاد تو کون خانومه بود وکیر خانومه هم تو کون من . زنه که اسمش بود تای یا تایی جیغی کشید و فرهاد پهلوهاشو گرفت تو دستش وکونشو آورد بالاتر تا راحت تر اونو بگاد . همین حرکتش باعث شد که کیر تایی حالتش توی کون من تغییر کنه و دردم بگیره و مجبور شدم یه تکونی به خودم بدم . تایی دوطرفه حال می کرد . هم گاییده می شد و هم می گایید . سه تایی مون شرم و حیا رو کنار گذاشته بودیم . خارجیه که از اول شرم و حیایی نداشت . یواش یواش داشتم وسوسه می شدم که کیر فرهاد رو تو کوس خودم ببینم -فرهاد عزیزم خوب داری حال می کنی -مامان تو که قبل از من حال کردنو شروع کرده بودی -ولی این تایلندیه دو طرفه داره حال می کنه -دوست داشتم کونش گنده تر می بود . کاش استیل و فرم کون تو رو داشت مامان .درمان شدی ؟/؟ کونش کوچولوست ولی سوراخ گشادی داره .با این حال من کون ایرونی رو ترجیح میدم .
منم درد دارم -اون که داره بهت شفا میده پسرم -شفای کامل میخوام فریده جون .. دیگه یقین پیدا کرده بودم که فر هاد هم هوس گاییدن مامان فریده شو کرده . سرو گردنمو به طرفش کج کردم واونم چش تو چش من دوخت -مامان -جان -آره ؟/؟ -توکه می دونی من واسه پسرم هر کاری می کنم ؟/؟ -خودت چی نمی خوای ؟/؟. .سکوت کرده و با یه التماس خاصی نگاش کردم . این مزاحمو چیکارش کنیم .-حالا که ما رو هم با هم جور کرده مزاحم شده مامان ؟/؟ . فرهاد یه پیشنهادی داد که خیلی هیجان انگیز بود وهمه راضی می شدند . پسرم رو زمین دراز کشید من روش نشسته و کیرشو تو کوسم فرو کردم و تایی هم از پشت گذاشت تو کونم . هیجانی که از ورود کیر فرهاد به کوسم احساس کردم بیشتر از هیجانی بود که پدرش واسه اولین بار منو گایید . با جفت دستاش کمرمو قلاب کرده بود و کیرشو محکم از پایین کوسم به بالا می فرستاد . سینه ام به سینه اش چسبیده قلب هردومون به شدت می تپید . فرهاد که صدای جیغ زدنهای منو شنیده بودوراستی راستی ترس برش داشته بود که به گوش همسایه ها برسه .با یه بوسه چسبون صدامو خاموش کرد . کیر کلفت پسرم به گرمی و نرمی توی کوسم حرکت می کرد . طوری لذت می بردم که حتی با کیر خانوم تایی هم کیف می کردم . بیشتر از دو سال بود که این طور در مسیر آرامش نبودم . اون باید منو به ارگاسم می رسوند . با همون لبای چسبیده ولی خیلی آروم به فر هاد گفتم که ادامه بده -فریده جون کیرم کیییییررررررر م میخخخخارررره . می خواستم بگم کوس منم بدتر از کیر تو میخاره واسه همین یه خورده لبامو از لباش جدا کرده وآروم بهش گفتم فرهاد تند تر بکنم . مال منم میخاره . بعد از بابات همین طور میخاره . پشت سر منم خانوم تایی عین کاراته بازای تو فیلما زوزه می کشید . مثل این که کون من خیلی بهش حال می داد -فرهاد بکن مادرتو بکن . کیر تو دوای منه . شفای منه . حال بده . یه لحظه تنم به لرزه افتاد . از اون حسایی که قبل از ارگاسم بهم دست می داد . پنجه هامو تو سینه های فر هاد بیچاره فرو برده و تایی هم که حال منو اینجور دیده بود قاچای کونمو از وسط بیشتر بازش کرد تا تماس دو تا کیر با سوراخای کوس و کونم بیشتر شه . اونم پنجه هاشو توی برشهای کونم فرو برده بود -آخ کوسسسسسم فر هاد فر هاد فرررررهاد اومد اومد ... فرهاد من سر بالایی آبشو خالی کرد توی کوسم -جاااااان مااااامااااان دیگه نمی تونستم داشته باشم . در همین لحظه همه از هم جدا شدیم . تایی شی میله فوری قاپ زد کیر فرهاد رو گرفت و اونو گذاشت تو دهنش و با حرص و ولع عجیبی اونو ساک می زد . بقیه آب فرهادو میک زد و خورد . منو هم به هوس انداخت . حرصم گرفته بود و حسادت می کردم این کیر حق من بود . با این که ارگاسم شده بودم بازم کیر می خواستم منم دهنمو به کیر تایی بند کرده وواسش ساک می زدم از بس حشری شده بود دهنش شل شد وکیر فرهادو ول کرد ومنم فوری رفتم کیر پسرمو گذاشتم تو دهنم وفرهاد هم رفت رو سینه های شی میله . خوب که حال کردیم مادر و پسر دو تایی رو زمین دمر کردیم وکنار هم سرمونو روبروی هم قرار دادیم با هم قرار گذاشتیم که این حرکات ماساژی رو خوب یاد بگیریم ودیگه دست به دامن این تایلندیه نشیم . با مالش دادنهای تایی خوابم برده بود ووقتی چشامو باز کردم دیدم فرهاد و تایی چه جور مشغولن . زنه عوضی هر کاری کرد بذاره تو کون فرهاد پسرم قبول نکرد و بهش گفت آشغال عوضی من کونی نیستم . هرچند این دو نفر زبون همو نمی فهمیدند . فرهاد اونو یه دور بر گردوند و گفت همین طرفی باش تا من اون کیر خرچنگی تو رو نبینم . کون تایی رو از وسط باز کرد و کیر کلفتشو باشدت فرو می کرد تو کونش و با سرعت می کشید بیرون که صدای جیغ وفریادش تا چند خونه اون ور تر هم می رفت . عین سگ زوزه می کشید و فرهاد هم دست از گاییدن نمی کشید . یکی دو تا از مویرگهای مقعد یا سوراخ کون شی میله پاره شده وظاهرا دیگه از کارش انداخته بود . مشتی اسکناس ریختم تو دستش ویه تاکسی واسش گرفتم و اونو فرستادم . من و فرهاد آغوشمونو واسه هم باز کردیم -مامان منو هم باید درمان کنی ها -بیا بغلم عزیزم . تازه راه درمانو پیدا کردم . با یه حرکت دوتایی مون از هر درد و رنجی دور میشیم . گام به گام به هم نزدیک شدیم و ایستاده کیرشو گذاشت تو کوس من . دستارو دور کمر هم حلقه زدیم وبهش گفتم اینه راه درمان . قبل از این که ببوسمش گفتم در ضمن میخوام به پسرعمو جوادت که خیلی مومن و باخداست بگم بیاد مغازه جای تو وایسه و تو دیگه ور دل من باشی .. پایان ..
     
  
مرد

 
من و انیس همکار بودیم و در یه دبیرستان تدریس می کردیم و دبیرستان طوری ساعت کار ما رو تنظیم کرده بود که یک روز در میون تعطیل باشیم و به کار و زندگیمون برسیم .دیگه شده بودیم دو یار جدا نشدنی . اون 24 سالش بود و من 6 سالی ازش بزرگتر بودم . اون فیزیک تدریس می کرد و من شیمی . لاغر بود و من چاق . یه دختر 9 ساله داشتم به اسم صفا که مدرسه اش دم در خونه مون بود. من تپل و خوش اندام و البته یه خورده زیادی تپل بودم وانیس یه خورده زیادی لاغر بود . همش به من می گفت که اگه یه خورده از اندام خودم یعنی همون گوشتامو باهاش قسمت کنم بین ما تعادل بر قرار میشه -از کجاش می خوای انیس ؟/؟ می خندیدم و حس می کردم بیشتر از کون میخواد که یه چیزی به گوشتش اضافه شه . شوهرم هم از این که وزنم زیاد شده و دارم از فرم میفتم عصبی بود و تازگیها کمتر بهم توجه نشون می داد که مثلا برم خودمو ردیف کنم . من و انیس تصمیم گرفتیم روزایی که بیکاریم بریم کلاس مخصوص ماساژو نرمش و ورزش و از این بند و بساطها خودمونو بسازیم . من واسه این که چربی آب کنم و اونم واسه این که به چربی خودش اضافه کنه و به یه نحوی اشتهاشو ببره بالا . روزایی رو که کلاس نداشتیم می رفتیم دنبال این کارا . اتفاقا آپارتمان ما هم روبروی هم بود .یکی از این روزا که قرار بود بریم ورزش و واسه لاغری و چاقی رفتم بیرون واسه خودم یه روغن مخصوص ماساژبخرم که دیگه همیشه همرام باشه چون ماساژوره می گفت که اگه روغن داشته باشم به نفعمه و هزینه کمتری باید بدم و می صرفه . یه خورده این طرف و اون طرف گشتن باعث شده بود که دیرم شه . به هر حال یکی از اون جنسای خوب که می گفتند روغن شتر مرغ خالصه و قاطی نداره تهیه کرده و مستفیم رفتم طرف آپارتمان انیس جون . اون رانندگی بلد بود و ماشین می آورد و با هم می رفتیم . زنگ در آپارتمانو به صدا در آورده و در باز شد و رفتم داخل . سر و صدایی نبود . فقط از دم در تا حموم رد پا و اثر خیسی بود که نشون می داد یکی اومده بیرون و دوباره رفته داخل حموم . معمولا من و انیس هر کدوم که می رفتیم حموم یکی پشت اونو لیف می زد و کیسه می کشید . هنوز یک ساعت و نیم وقت بود تا شروع ورزش . نمی دونم چرا این دختره حموم رو نذاشت واسه بعد از ماساژ. حتما می خواست خوش عطر و خوشبو باشه . خودمو لخت کردم و با یه شورت رفتم داخل . فوقش یه شورت نو از انیس می گرفتم جاش پام می کردم . وای خشکم زد . این دیگه کی بود داخل حموم . یه جوونی بود که فکر کنم ده سالی ازم کوچیک تر بود . کیرش عین چماق به طرفم علامت می داد . خودشم نیشش تا بنا گوش باز شده بود . زبونم بند اومده بود و پاهام نای حرکت نداشتند . نمی تونستم تکون بخورم -به به بدک نیستی . یه خورده سن بالایی . شبیه سی ساله هایی . ما یه جوجه کباب می خواستیم ولی بازم مرغ خوش خوراکی هستی . بیا جلو انگار تازه کاری . داشتم شاخ در می آوردم . یعنی من آپارتمانو اشتباهی اومدم ؟/؟ -ببخشید اینجا خونه آقای امیر ایرانیه -همون اسفندیار خودمونو میگی دیگه . درسته خود خودشه . جارو درست اومدی . شوهر انیس دو تا اسم داشت . امیر و اسفندیار . نمی دونم این امیر خان خودش کجاست و نیومد . یه خورده تونستم به خودم مسلط شم . حس کردم که شوهر انیس به این پسره کلید داده که جنده بیاره ولی خود انیس کجاست من و اون که باید با هم می رفتیم بدن سازی .-ببخشید من باید برم فکر می کنم اشتباهی اومدم . هنوز قدم اولو بر نداشته بودم که دیدم سریع خودشو رسوند به در حموم . نذاشت که دررم -تو رو خدا بذارین برم من شوهر دارم . من این کاره نیستم -لوس نکن دیگه . این هیکل الکی فربه نشده کلی آب کیرای متنوع خورده تا به این رشد رسیده -نه -آره -بخورم اون ممه رو . دستشو گذاشت داخل شورتم وبا کف دست کوسمو تو چنگش گرفت . جیغ می کشیدم و کمک میخواستم -جنده کونی کوسو حالا واسه ما ناز می کنی ؟/؟ اگه نمی خواستی کونتو بدی مگه کرم داشتی اومدی اینجا ؟/؟ -نهههههه نکن خواهش می کنم .. خیلی خوش تیپ بود وکیرشم خیلی تازه و داغ . بار اولم بود که یه مردی غیر از شوهرم باهام ور می رفت . خجالت می کشیدم . دیگه ترسم کنار رفته بود و حیا جایگزینش شده بود . نمی دونم با این که فکرم متمرکز سکس نشده بود چرا کوسم اینقدر زود خیس کرده بود . شاید نیازم به همین بود و خودم نمی دونستم . یه لحظه به فکر انیس افتادم . اگه اون الان بیاد اینجا و منو با این وضع ببینه حتما فکر می کنه من از اوناشم که می خوام شوهر جوون و تازه دامادشو تور کنم . -خوشگله خوش گوشت حالا رو ما منت میذاری تو که از کوست هی داره آب چکه می کنه . بذار یه خورده بخورمش تا این قدر نازتم بره کنار .دیگه دست و پا نزدم و مقاومتی نکردم . داشت یادم می رفت که انیسی هم هست که منتظرمه . دهن پسره که هنوز اسمشو نمی دونستم رو کوس من قرار داشت و من دلشو نداشتم که از جام و از کفه حموم پاشم . دیدم صدای زنگ موبایل میاد رفتم گوشی رو گرفتم و سریع بر گشتم حموم . دوباره خودمو دراز و پا ها رو به دو طرف باز کردم تا پسر خوشگله به کوس لیسی خودش ادامه بده ... انیس بود -کجایی دختر . مدرسه نیومدی . زنگ در خونه تونو زدم نبودی .. زنگ تفریح بود گفتم یه تماسی باهات بگیرم . فکر کردم خودت از اون طرف رفتی کلاس داری تدریس می کنی . من خودم داشتم از هوس و ناله می مردم و اونم با این ناله هام بهونه و سردرد و بیماری منو قبول کرد . عجب اشتباهی کرده بودم . ما دیروز بودیم ماساژامروز باید می رفتیم مدرسه . سابقه نداشت به این صورت فراموشکار شم . کوسمو به لب و لوچه جوونک که اسمش بود سروش می مالیدم . خیلی هیجان زده بودم . نمی دونستم چیکار کنم .کار به جایی رسیده بود که حالا این من بودم که دلم می خواست خودمو تو دلش جا کنم و بهش حال بدم -چقدر عاشق این جور هیکلای آبدارم . یه بار گاییدن تو کیرمو واسه یه سال تازه و قبراق می کنه -ووووییییی نکنه سیرشی ؟/؟ -اوخ نگو صبا جون که تازه اشتهام باز شده و همه به من میگن سروش گشنه و تشنه . هر چی حال می کنم تمومی نداره -خودم دیگه بهت حال میدم . فکر کنم خودشم نفهمید که کیرش کی رفت تو دهنم . با دو تا دستام کیر چماق شده اشو گرفتم گذاشتم تو دهنم -اووووووووصبا صبا با دو تا دستاش سینه هامو تو چنگش گرفته بود . به شدت حال می کردم که داره با سینه های درشت من که شوهرم قدرشو نمی دونه حال می کنه . با حرکت دستاش منم سرعت حرکت ساک زدنمو بیشتر می کردم .. در همین مدت کوتاه یه شور و حالی در من به وجود اومده بود که دوست داشتم مالک سروش باشم . از اون بخور گفتن و از من ندای بمال سردادن . واسه شوهرم فر هاد ساک می زدم ولی سابقه نداشت آبشو بخورم اون آب چسبی اولیه فر هاد روچشیده بودم ولی منی اونو نه که در این جا سروش امونم نداد و تا می تونست ریخت تو دهنم -اوووووووخخخخخخ جووووووون داره میاد جااااااااان چقدر کیف میده . به کوسسسسست بگو آماده باشه آب کیر طعم بیمزه ای داشت . معلوم نبود تلخه شوره .. ولی وقتی لذت وجود و کوس و آرامش خودمو حس می کردم واسم شیرین شده بود . دستمو از ته کیر تا سرشو با فشار حرکت داده و با جفت لبام سر کیرشو میک می زدم تا نذارم آبی تو کیرش باقی بمونه .. خیلی کیف کرده بود از این که آبشو خوردم . در همین لحظه موبایل اونم زنگ خورد -دمت گرم امیر اسفندیار ایرانی . عجب تیکه با حالی فرستادی یه خورده تپله ولی خیلی آبداره و حال میده .. چی ؟/؟ کسی رو نفرستادی ؟/؟ پس این کیه اینجا زیر کیر منه ؟/؟ پس زودتر بیا . اسفندیار شوهر انیس بود .-پس تو جنده نیستی ؟/؟-اینو که از اول هم بهت گفته بودم -پس تو کی هستی -دوست امیر اسفندیار ایرانی مرد با وفا و نجیب و زن دوست . ببینم حالا که فهمیدی من زن نجیبی هستم دلت نمیاد کیرتو بکنی تو کوسم ؟/؟ -اتفاقا این جوری بیشتر حال میده . لذت می برم . گاییدن یه زن نجیب بیشتر حال میده تا یه جنده . ببینم تو خودت چی ؟/؟ با کیر شوهرت بیشتر حال می کنی یا با کیر یه غریبه ؟/؟ هنوزم نمی تونستم باور کنم که در یه همچه وضعیتی گیر کرده با یه جوون همچین صحبتایی می کنم . چی می شد این خوش تیپه مال خودم می بود . کف حموم دراز کشیده و اونم رو من استوار بود . داشتم به چشای خوشگلش نگاه می کردم . وبه جای شوهرم اونو تصور می کردم که یه حس واقعی به من می گفت که کیر اونم به جای کیر همسرم داره میره تو کوسم .دیگه باید واقعیتها رو باور می کردم .-هوووووففففففف بذار بذارش تو کوسسسسسم بمونه . نکشش بیرون عزیزم . کیرش بی منت داشت بهم حال می داد . پس از چند سال زندگی فرهاد داشت با منت منو می گایید ولی این جوون غریبه داشت با تمام وجود بهم حال می داد .-سروش کیرت مث سنباده داره پرزای کوسمو می گیره تا من تا اونجایی که بتونم حال کنم .-غلوم کوس با حالتم . صفاتو صبا . عاشق وفاتم . کوس فقط کوس صبا . هیکل فقط هیکل صبا . کیرمو مستش کردی عاشق این جور حال کردنام . عاشق بدنتم . خودشو بیشتر بهم نزدیک کرد وکیرش بیشتر وارد کوسم شد . بوسه هاش هوسمو بیشتر می کرد . وقتی که لباش رو لبام بود سینه اش می خورد به سینه هام و بیشتر منو آتیش می داد . دستمو گذاشتم دور کمرش تا اونو بیشتر به خودم بچسبونم ومال خودم کنم . همین لحظه صدای در حمومو شنیدم . یه لحظه هول خوردم . سروش هم ترسیده بود . راستش اونی هم که وارد شده بود به دیدن ما زرد کرده بود . لخت مادرزاد روبروی ما ایستاده من و او هردو مون از هم خجالت می کشیدیم . شاید اگه امیر اسفندیار ایرانی شوهر انیس فکرشو می کرد که صبا دوست زنش داره با دوستش سروش حال می کنه به خودش اجازه نمی داد که وارد این جمع شه .. اون جنده ای که باهاش داشتند بد قولی کرده بود ومنم از در غیب وارد شده بودم . بین ما سکوت بود و این سکوت پس از چند دقیقه با حمله کیر امیر اسفندیار ایرانی به کوس من شکسته شد . واسه این که کیر سروش بی نصیب نمونه مثل نسیم صبا بلند شدم و با یه چرخش رو کیر اسفند نشستم تا یه حال تازه ای به کوسم بدم و از اون طرف سروش پس از یک صابون مالی جانانه کیرشو فرو کرد تو کوسم . هر دو تا مرد شیفته هیکلم شده بودند این جوری خیلی باهام حال می کردند .-وایییییی سروش کونم کونم خیلی حال میده .فقط آروم آروم . جررررشششششش ندی تازه داره گرم میفته کونم داره با کیرت جون می گیره .-اسفند کوسمو بکن آبش کن .-صبا جون فکر نمی کنی من مرد بیوفایی هستم ؟/؟ می خواستم جواب بدم که این چه کوس شریه که می پرسی ولی در پاسخ گفتم هر چه هستی که فعلا داری به نفع هر دو تامون کار می کنی وواسه این که بیشتر حرف نزنه این بار من لبای معشوقمو با لبام بستم . سینه های منم تو دستای شوهر انیس جون قرار داشت . لبها و سینه ها و کوس و کون من وکل وجودم در حال حال کردن بودند . سروش هم که کیرش توی سوراخ کونم بود به این هم قانع نشد ویه انگشتشو از بغل کیر دوستش فرستاد تو کوسم . خیلی هماهنگ کار می کردند و منم که دیگه زبونم بسته شده بود و فقط حرفای سروش رو می شنیدم که چه جوری داشتند باهام حال می کردند و ازم تعریف می کردند . به خودم می گفتم سروش زن نداره ولی تو چرا اسفندیار تو که زن جوون و خوشگل داری . بازم راضی بودم چون این جوری داشتم دو کیره حال می کردم -داش اسفند چه خوب شد که امروز جنده به تورمون نخورد . گاییدن صبا جون چه حالی میده ! امیر اسفندیار ایرانی لباشو از رو لبام ورداشت ودر حالی که از هوس ناله می کرد زیر گوشم گفت خواهش می کنم دیگه واسه لاغر شدن زحمت نکش . حیفه این بدنو آبش کنی . من دارم خودمو می کشم تا انیس این جوری گوشت بگیره .-باید ببینم امروز چه جوری سر حالم می کنین . این شرطش . اینو که گفتم انگاری تازه موتورشون راه افتاد . سوراخ کونمم که روون شده بود کیر سروشو بیشتر تحمل می کرد . سروش پهلوهامو گرفته بود و اسفندیار هم دستاشو محکم دور کمرم حلقه زده و دو تایی با آخرین توان افتادن به جون من . مثل روغن جامدی که داره آب میشه منم همچین حسی رو تو ناحیه کوس و زیر سینه هام داشتم . حس کردم که دارم داغ میشم . دوست داشتم تو همین حس بمونم و به هیچی دیگه فکر نکنم . از اون ارگاسمایی بود که تا به حال شبیه اونو هم نداشته بودم . شاید بیشتر از دو دقیقه سینه های اسفندیار رو تو چنگش داشتم و ولش نمی کردم لباشو می مکیدم تا بتونم بیشتر حال کنم و کمتر جیغ بکشم . وقتی دستام از رو سینه اش ول شد لبمو از رو لباش برداشته و گفتم حالا آب میخوام آب آب .. اینو که گفتم امیر ایرانی گفت جووووون نوکر تم فدای اون لبای تشنه و کوس تشنه ترت . بازم دوتایی هماهنگ با هم محکم کیرشونو فرو می کردند تو سوراخای کوس و کونم و یک آن با هم جهش های داغشونو خالی کردند تو تنم . چقدر من تشنه این آب بودم وخودمم نمی دونستم .-آخ سروش سروش نمی دونی تو کوس یه تپل آب ریختن چه حالی میده .-تو هم نمی دونی که خالی کردن توی یه کون گنده سوراخ تنگ چه لذتی میده . اسفندیار رو به من کرد و گفت ببینم هنوز م میخوای لاغر شی ؟/؟ -مگه میشه ارباب یه چیزی بخواد و کنیزش بگه نه . اونقدر از این حرفم خوشحال شدند که جاشونو عوض کردند و یه نیمساعت دیگه هم منو گاییدند . کارمون که تموم شد انیس دوباره به موبایلم زنگ زد .-صبا جون چطوری ؟/؟ دلواپست بودم . حالت خوبه ؟/؟ -بهتر شدم سردردم بهتر شد ... روز بعد که مثلا بایستی می رفتم ماساز بر نامه رو کنسلش کردم و یه بهونه ای تراشیدم که دیگه نرم . می دونستم که شوهرم اونقدر حجب و حیا داره که پیش یه زن غریبه از چاقی و لاغری زنش نگه . واسه همین گفتم که فر هاد میگه همین اندام خوبه وواسه این که یه وقتی مزاحم بر نامه هام نشه به دروغ گفتم که روزای بیکاری رو میرم خونه بعضی فامیلا خصوصی بهشون شیمی درس میدم تا این جوری دست از سرم برداره . در هر حال به هر مصیبتی بود دکش کردم ولی عجب نعمتی بود این اشتباه و سوتی دادن ! واقعا بعضی از امروز ها بهتر از فرداست . هر چند فردای اون روز دوباره اون دو نفر این بار تو خونه ما منو گاییدند . حالا صبحهای یکشنبه و سه شنبه رو دیگه حسابی از سروش واسفندیار پذیرایی می کنم . پنجشنبه ها رو چون واسه همه تق و لقه دیگه ریسک نمی کنم .عوضش اون روز هر وقت تنهام میرم وبلاگ امیر سکسی و داستانهاشو می خونم تا برای عملیات بعدی به هیجان بیام . فرهاد خودشو کشت تا من بازم واسه لاغریم تلاش کنم . قبول نکردم که نکردم . دیگه زبونم حسابی رو سرش دراز شده بود -فرهاد جون من همینم که هستم . می خوای بخواه نمی خوای نخواه
     
  
صفحه  صفحه 19 از 147:  « پیشین  1  ...  18  19  20  ...  146  147  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Incest Sexy Story - داستان های سکسی با محارم

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA