انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 36 از 147:  « پیشین  1  ...  35  36  37  ...  146  147  پسین »

Incest Sexy Story - داستان های سکسی با محارم


زن


 
اول عشق بعد سکس

سلام من محمدام 25 ساله اهل شیراز 4 سالم بود پدر ومادرام تو تصادف مرداند باباام 4دنگ کارخونه داشت 2دنگ دیگراش برای عموم که از باباام کوچکتر بود داستان زندگی من از روزی شروع شد که عموم من برد خونه خودش تا بزرگ کنه عموم 5 دختر داشت کدختر بزرگش ارزو بود که 4سال از من کوچکتر بود رویا و ویدا دو قلو بودن والان 17 سالشون ستاره 14 و شیدا 7 ساله هستن من با خانواده عموم بزرگ میشدام وبا زن عمو ودختئاش روابطم معمولی بود عموم بخاطره اینکه پسر نداشت خیلی به من احترام می زاشت شایدام برای 4دنگ کارخونی بود که الان بیشتر 8 ملیارد غیر از انبار و امتیاز کارخونه می ارزید و سهم سندی من بود ومن اصلا دخالت نمی کردام شایدام بخاطر یتیم بودنام بود به هر حال من هم احترام خانواه مخصوصا زن عموم را داشتم من ودختر های عموم خیلی سریع رشد میکردایم ومن هیچ حسی جنسی نسبت به اونا نداشتم شاید بخاطر اینکه منو مثل برادرشون میدیدن شایدام بخاطر اینکه همیشه تو چشم من بودن بگزرایم بریم سر اصل مطلب

من پارسال با زحمت تونستم مهندسی کامپیوتر بشم و عموم خیلی خوشحال بود وجلو فامیل وکارگرای کارخونه و دوستاش خیلی پوز میداد . یادام اولین سکسم با یه دختر تهرونی بود که 6سال پیش سال اول دانشگاه بود انجام دادام و حدودا هر ماه یکبار اجام می شد و خانواده اصلا خبر نداشتن در ضمن من نسبت به دختر عموام غیرتی بودام و کنترل می کردام که دوست پسر نداشته باشند و پسرای فامیل توی جشن و رفت و امدها رعایت میکردن عمو وزنش هم با رفتار من مشکلی نداشتن وقتی ارزو 14 ساله بود یادام سینهاش به اندازه 2 گردو بود و از من خجالت می کشید ویکم رابطش با من سرد شد من حدود 1 سال پیش بود که اتفاقی زندگیمو تکون داد پارسال 25 شهریور همه خونواده رفتن مهمانی و من نرفتم چون دوست عموم از زیارت امده بود ومن خیلی ازش بدام میومد.تو خونه بودام حوصله نداشتم می خواستم اهنگ گوش بدام که هندزفر نبود شروع به گشتن کردام واتاق به اتاق گشتم خونه ام که مشا لا 2 طبقه وهر طبق 260متر ونقشه ترکیی خلاصه سر از اتاق ارزو دراوردام رفتم تو ندیدام وقتی برگشتم چشمم به دفتر خاطرات ارزو افتاد کنجکاو شدام شروع به خوندن کردام 7سالی بود خاطراتش رو می نوشت شانسی دفترو ورق زدم روز11شهریور امد این چند خط از دفتر ارزوست

یکساله که میگذره ومن روز به روز عاشقترو ترسوتر میشم نمی دونم چجور به محمد بگم محرم اسرار ندارام وتوی خودام میریزام یکساله عذاب میکشم نه زندگی میترسم عاشق کس دیگه ای بشه من میخوندامو بغض گلومو گرفته بود برگشتم به یکساله پیش تا بدونم چه اتفاقی افتاد که اون نسبت به من حس عاشقی پیدا کرده ورق زدم و رسیدم دیدم نوشته بود امروز وقتی تو حیاط بودم در زده شد چادر سر کردم رفتم دم در دیدام دوست محمد با یه زانتیا گفت کار محمد دارام تا امد بگم رفته بیرون که خودش از تو کوچه می امد وقتی محمد به ما رسید قبل جواب سلام دوستش از من با یه لحن غیرتی و دوست داشتن به من گفت برو تو از اون ساعت حس کردام غیر بابام کسی هست که میتونم بهش تکه بدام من اینهارو می خوندام و گریه میکردام که اون یکساله عاشق من ومن بی رحمانه به او توجهی ندارام .دفترو بستم فکر کردام اون روز گذشت و همه برگشتن ومن تا2 روز از اتاقم بیرون نیومدام و همه توی نگرانی حال من بودند هیچ کسو را نمیدادام حتی شیدا 7 ساله که روزی پنج شش ساعت باش بازی میکردام و خیلی خیلی دوستش داشتم بعد دروز امد بیرون البته برای دستشویی یواش میومدام غذا هم مزاشتن دم در از اون روز به بعد پیش خودام گفتم باید با ارزو صحبت کنم دنبال موقعیت بودام که روز پنجشنبه امد عموم جایی دعوت بودند ومی خواستن عصر برن به ارزو پیام دادام که تو نرو باهاشون کار واجبی دارام بپیچونشون . عصر عمو امد گفت حالت بهتر گفتم اره گفت بلند شو بریم گفتم نه انم اصرار نکرد چون میدونست که نه نه دیگه ارزو هم با هر کلکی که بود نرفت همه رفتن . یه1ساعتی گذشت من مند بودام با هزار حرف ارزو صدا زدام سریع امد پایین نشست روبروم گفتم بیا اینجا کنار من رو مبل با ترس ولرز امد گفتم ارزو میخوام با هات حرف بزنم سرش پایین بود شروع کردام کل ماجرایی دفترو گفتم داشت یواش یواش گریه میکردو هق مزد حرفم که تموم شد برای اولین بار تو این 21 ساله رومون نمشد به هم نگاه کنیم دستم بردام زیر چونش بلند کردام چشماش پر اشک لبخندی زدام ساکت ساکت بود گفتم من ببخش نمی دونستم این قدر تنهایی فقط یک کلام گفت دستم داری اون لحظه احساس کردام همه عمر ارزو این سواله یه 10 و 15 دقیقهای نگاه هم کردیم سرشو کشیدام جلو لبم تو 5سانتی لبش بود گفتم اینقدر دوست دارام که نمیتونم بگم لبخندی زدو دستشو گذاشت رو صورتم منم با دو دست موهاش رو گرفتم و اروم لبمو گذاشتم رولبش وکل حس چند ساله را داشتیم خالی مکردیم یواش دستم ناخداگاه بردام سمت سینه هاش هیچی نگفت چنان لب میگرفتیم مثل دیوانها لبمو جدا کردام گفتم اجازه میدی برای همیشه مال من بشی گفت تااخر عمر اینقدر دوست دارم که هرچی بخوای نه نمیگم شروع کردام رکابی مشکیشو دراوردام سوتین نداشت شروع کردام به خوردن راستی از اندام ارزو هیچی نمیگم چون زنم ولی خودام 180 قدام 62 کیلو وزنم سفید پوست لاغر اندازه التم 19 سانت خلاصه سینهاشو میخوردام اون تویی یه دنیایی دیگی بود رفتم سمت دامنش که تا روی زانوش بود نگاه معصومانی بهم کرد منظورش فهمیدم یعنی بد نامم نکنی امدام بالا بوسش کردام گفتم تو دیگه مال منی اونم اروم گفت الان میخوام زنت بشم منم دامنو باز کردام شرت مشکیش و ا ون تن لطیفشو لمس کردام دستی روی شرتش کشیدام اهی کشید خیس بود گفت منتظرام منم سریع لباسم رو دراوردام توی این 21 سال بدن لخت همو ندیده بودیم شرتش دراوردام نگاهی کرد و شرت منو دراورد خجالتمکشیدیم یواش ساق پاشو گرفتمو پاشو جدا کردام اونم کیر منو گرفتو گذاشت دم کسش منم با اب کسش لیزش کردام یواش فشار دادام جیغی کشید تنگ تنگ مثل لوله خودکار بازحمت رفت تو شروع به تلنبه زدان کردام ناله میکردو لذت میبرد 5 دقیقه ای شد لرزیدو منو سفت بغل کرد ارضا شده بود منم داشت ابم میومد بهش گفتم گفت هر کاری میخوای بکن منم کشیدام بیرون و دوتا پاشو جفت کردام کیرم گذاشتم وسطش وتکون دادام تا ابم ریخت رو شکمش بعد 1 ساعتی که کنار هم خوابیدیم رفتیم حمام وتو حمام یهبار دیگه کردمش وخودمنو شستیم این ماجرا گذشت .تا 2ماه بعد به زن عموم گفتم من زن میخوام خیلی خوشحال شد به عموم گفت اونم خوشحال عموم وخانواده همه از دخترایی فامیل گرفته تا اشنایا برایی خودشون عروس پیدا مکردن غیر ارزو عموم گفت بچه ها ساکت ببینم خودش کی میخواد ازم پرسید همه ساکت بودن ارزو بلند شد رفت اتاقش همه از کارش نارحت بودند رویا به کنایه گفت خانوم دبه ترشی برات امده کردام اونم همینجور که بالا میرفت گفت بابا عموم گفتحالا وقت اذیت کردن نیست تو برگرد بالحن دستوری اونم امدپایین منم یه خورده من من کردام گفتم اگه بگم دعوام نمیکنی گفت نه تمام جرات 25 سال عمرمو جمع کردام گفتم ارزو سکوت عجیبی حاکم شد بعد از چند دقیقه عموم روکرد به ارزو گفت تو چطور ارزو ساکت بود بیچاره زن عمو انگار یه سطل اب یخ روش ریختی عموم باز پرسید با صدایی بلند ارزو گفت منم یکساله عاشقشم رویا باصدای بلند گفت مبارکه شاید تنها روزی بود که همه اینقدر خوشحال بودن تا اندازی که عموم همه رو باینکه شام خورده بودیم با زور برد بای شام بیرون . اون شب گذشت وتا1 ماه بعد مراسم عقد خیلی با شکوهی توی بهترین تالار شیراز برای ما گرفت الانم ما تدارک عروسی رو میبینیم عموم اینقدر خوشحاله که فردایی خواستگاری یه تیوتا پرادو به من داد

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
زفاف با عشقم رویا

‏22سالم بود و بعد از دو سال خدمتم تموم شده بود،حالا میتونستم به عشقم برسم!،آره عشقم رویا عشق من بود 4سال باهاش زندگی کرده بودم،یا بهتر بگم با نفسش نفس کشیدم تو این دو سال فقط میزاشت بوسش کنم همین.وقتی که رفتم خواستگاریش پدرش شرط کرد که باید اول برم خدمت،حالا خدمتم تموم شده بود و قرار بود به اصرار پدر من عقد و عروسی رو یک جا بگیریم و بریم سر زندگیمون،پدر من یه کارخونه کوچیک داره و منم تو کارخونش کار میکنم،وضعمونم خوبه.زیاد رفتم تو جزئیات.روز عروسی وقتی رفتم از آرایشگاه بیارمش دل تو دلم نبود،تو راه نزدیک بود یه نفر رو زیر بگیرم.وقتی چشمم بهش افتاد قلبم داشت وامیستاد سریع بقلش کردم و لباش رو بوسیدم،بگزریم که آرایشش پاک شدو . . .حالا از رویا بگم اون یه دختر گوشتی با صورت گردو لبای پف کردست و سینه هاو اون کون توپولش که چهار ساله تو کفشونم اوووم.تو ماشین همش قربون صدقش میرفتم بعد از آتلیه رفتیم خونه وقتی بله رو بهم گفت حلقه رو کردم انگشتش و آروم گفتم:امشب منم انگشت میکنم تو یه سوراخی زد زیر خنده آبرومون رفت.وقتی رفتیم تالار کیرم نیم خیز بود،همه ی اون دخترایی که یه عمری تو کفشون بودم داشتن جلوم میرقصیدن اونم با چه وضعی جونننن...بالاخره عروسی تموم شد و ماهم رفتیم سوار رخشمون شدیم که بریم واسه زفاف.تو ماشین که نشستیم فقط تونستم یه دست رو سینش بکشم چون یه لشکر کس ندیده دنبالمون بود،ولی بالاخره از چنگشون در رفتیم.وقتی رسیدیم خونه در رو بستم بغلش کردم دستم رو گزاشتم رو کونش ومثل وحشیا لباش رو میخوردم از لباش رفتم رو گردنش جان عجب گردنی رویا که حشری شده بود تند تند نفس میزد زبونم رو بردم طرف گوشش و لاله گوشش رو لیس زدم ،رویا دیگه نمیتونست طاقت بیاره نشست و کیرم رو از رو شلوار بوس کرد،شلوارو شرتمو باهم کشید پایین و وقتی کیرمو دید با تعجب نگاش میکرد،بیچاره کیر از نزدیک ندیده بود تا حالا،کیرم 15سانته ولی اون جوری که اون نگاه کرد به خودم امیدوار شدم،خیلی حشری بودم و اونم ناشی ساک زدن بلد نبود انقدر لیس زد که آبم ریخت رو صورتش بی حال شدم و افتادم اونم رفت دهنش رو شست وقتی از توالت اومد بیرون سریع رفت تو اتاق خواب و درم بست ،بعداز یک ربع رفتم در زدم گفت بفرما تو در رو که باز کردم وای خدا چی میدیدم .لباس عروسشو در آورده بود و با یه شرط و سوتین توری رو تخت نشسته بود،حمله کردم طرفش جیغ زد فرار کرد ،از پشت گرفتمو خوابوندمش رو زمین داشت زیرم دست و پا میزد ،سینه هاشو مشت کردم ،یکیشونو از رو سوتین گاز گرفتم جیغ زد،سوتینشو وا کردم و همون که گاز گرفتمو بوس کردمو لیس زدم،رفتم پایین تر همه جای شکمشو لیس زدم زبون میکردم تو نافش رویا دیگه کم کم آه آه میکرد،بغلش کردم گزاشتمش به پشت رو تخت،شونه ها و کمرش رو لیس زدم،دیگه نوبت اصل جنس بود سرم رو گزاشتم رو کونش و بو کردم بوی شهوت میداد با دست چند تا ضربه زدم رو کونش که جفتک انداخت و برگشت،از فرصت استفاده کردم و شرتشو در آوردم،وای کسش سفید بود و توش صورتی مثل شیر حرز داشت ازش آب میرفت،کس لیسی بلد نبودم ولی یه لیس زدم که یه آه بلند گفت ،گفتم جووون ،رفتم بغلش کردم و آروم در گوشش گفتم دوست دارم،اونم گفت منم دوست دارم،لباش رو بوس کردم گفتم عزیزم آماده ای زن بشی؟اونم گفت آره عشقم .تازه اونجا یادم افتاد لباسم رو در نیاوردم،خواستم در بیارم گفت دوست دارم دومادم با لباس زنم کنه ،یه بوس براش فرستادم رفتم لای پاش یه دست رو کسش کشیدمو یدونه آروم زدم روش زیپمو وا کردم صلاح گرم رو بیرون آوردم رو سوراخش تنظیم کردم و آروم یذره کردم توش واقعا تنگ بود و گرماش منو میسوزوند رویا یه جیغ زدو داشت به خوش میپیچید گفتم آماده ای؟باسر تأیید کرد بقیه کیرمو کردم توش رویا یه جیغی زد که گفتم الان 110میاد میکنتمون .چند تا تلمبه زدم که رویا لرزید اول ترسیدم ولی بعد فهمیدم ارضاء شده.از کسش در آوردم ولی خودم ارضاء نشده بودم.کیرم خونی بود رویا دیگه حال نداشت رفتم کیرمو شستمو اومدم رو تخت روش نشستمو کیرمو گزاشتم لای سینه هاش انقدر مالیدم که آبم با فشار ریخت رو صورتش.یه دستمال ورداشتم پاکش کردم بعد تو بغل همدیگه خوابمون برد و زفافمو تموم شد .پایان.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
بهترین حال دادن به زنم

من رضا هستم 24 سالمه و خانمم هم اسمش ملیسا و 23 سالشه ، ما الان نزدیک به 2 سال از ازدواجمون میگذره و هر نوع سکسی که بگی با هم داشتیم . من قدم 178 و وزنم 75 و ملیسا هم 170 و وزنش 65 هستش . سایز سینه ملیسا 75 با نوک صورتی و یه کس دربسته ناز داره با یه کون تروتمیز سوارخشم قرمز قرمز هست خلاصه میخوام بگم این زن ما حرف نداره . قضیه از این قراره که خانم رفت خونه بابا و چون خونه باباش از شهر ما فاصله داره حدودا یک هفته موند منم توی این یک هفته حسابی حشری شده بودم و خودمو به در و دیوار میزدم ولی اثری نداشت که نداشت . طرفای غروب بود که اومد خونه به پیشواز خانم رفتم یه بوس موس کردیم من که کار داشتم رفتم بیرون طرفای ساعت 11 شب بود اومدم خونه دیدم ملیسا نگو فرشته بگو درست و حسابی به سر و وضعش رسیده کلی تعریف و تمجید کردم و شام خوردیم و رفتیم روی کاناپه کناره هم نشستیم ، نشستیم که نه خانم همیشه عادت داره بیاد توی بغل من خلاصه ماهواره رو روشن کردیم و یه کس چرخی زدیم دیدیم هیچی نداره رفتیم سراغ شبکه های سوپر . ملیسا از لز خیلی خوشش میاد دیدم از شانس خوش ما لز گذاشته خلاصه دوتایمون دم نزدیم یه 10 دقیقه گذشت ، من کم کم دستمو گذاشتم روی سینه هاش و همینطوری باهاشون ور رفتم آروم آروم فشارشون میدادم و نگاه میکردیم ، سوتین زده بود دستمو از کنار سوتین قرمزش کردم تو خیلی داخل داغ بود با دست چپم آروم آروم سینه سمت راستشو میمالیدم و بعضی مواقع چنگ میزدم اونم بعضی مواقع میخندید ، همینجور ادامه دادم سرشو گذاشتم روی پام یه بوسه آروم از لباش گرفتم و دوتا سینه هاشو توی دستم گرفتم و چنگ میزدم دیگه حشری شده بود و زیاد به تلویزیون نگاه نمیکرد چشماشو بسته بود منم کنارش خوابیدم یه دستمو گذاشتم زیر گردنش و با دست چپم بدنشو میمالیدم این کارا رو ادامه دادیم دیدیم روی کاناپه جامون نمیشه بهش گفتم عزیزم بریم اتاق خواب اونم با کمال میل تشکر کرد رفتیم روی تخت اول شروع کردم و تاپشو در آوردم بعدش شلوارکشو در آوردم دیدم هی وای من خانم شرت و سوتینش ست هستند هر دو قرمز ، سوتینشو از پشت باز کردم که یهو سینه هاش مثل هلو زد بیرون و شرتشم در آوردم دیدم کس خانمی خیس خیس تشریف داره (ملیسا خیلی خیلی کم مو هستش) بهم گفت رضا خودم میخوام لختت کنم ، اومد جلوم وایساد تاپمو در آورد بعدش شرتکمو در آورد دید کیرم زیر شرتم سیخ شده یهو گفت جووووون ، شرتمو با ظرافت خاصی در آورد و کیرمو توی دستش گرفت حالا اون لب تخت نشسته و منم کنار تخت روبروش ایستادم ، دست راستشو گذاشت روی پهلوی سمت چپم و اون دستشم گذاشت زیر کیرم و با تخممام ور میرفت ، اولش آروم آروم کیرمو میکرد توی دهنش و همون حین با تخمام ور میرفت کلاهک کیرمو مک میزد کیرمو کامل میکرد توی دهنش کیرمو بلند میکرد زیرشو لیس میزد با دستش هم جلق میزد و هم ساک من عاشق این حرکتشم کیرمو سیخ سیخ کرده بود منم همش میگفتم آخخخخخخخ اووووووووفففففف اونم همش میگفت اوووووووومممممم و حرف سکسی میزد میگفت جونم رضا چه کیری داری چه خوشمزس چه کلفت و درازه ، بهش گفتم ملیسا اینجوری تو زیاد حال نمیکنی بیا حالت 69 بخوابیم اون خوابید منم رفتم روش کیرمو گذاشتم توی دهنش و اونم لطف کرد و کس تنگ و داغ و قرمز و بدون می خودشو جلوی من گذاشت اول با دستام دوتا لبه های کسشو از هم باز کردم (اون همونجوری داشت کیرمو و تخمامو و سوراخ کونمو میخورد) میگفتم لبه های کسشو از هم باز گردم و شروع کردم به خوردن همه جای کسشو لیس میزدم و کامل میکردم توی دهنم و درش میاوردم سوراخ کونشو به سختی لیس میزدم چون این حالت یه مقدار ناجوره ، ولی یه انگشتمو کردم توی سوراخ کسش و عقب و جلو میکردم همون حین کسشم لیس میزدم و بالاخره چچول خانمی رو پیدا کردم همینطور لیس میزدم و میمکیدمش کامل توی دهنم بود ملیسا هم به اوج رسیده بود همش آخ اوخ میکرد با یه لحن خاصی همش صدا میداد میگفت وایییی رضا کسمو بخور اوووووووف آخخخخخخخ ای جووووووونم چه خوب میخوری رضا کسمو مال خودته جرش بده ، به قول یارو گفتنی اصلا یه وضی بود خانم حسابی حشری بود و جیغ میزدم و لذت میبرد منم که حسابی کس و کون خانم رو با انگشتام یکی کرده بودم کسش باد کرده بود همینطوری که داشتم میخوردم دیدم کسشو چسبوند به صورتمو چنان لرزید که نگو خانم ارضا شد و مثل چشمه از کسش آب میومد با یه دستمال صورتمو خشک کردم و برگشتم روش بدجوری حشری شده بودم گرفتمش توی بغلم سرمو گذاشتم بین سینه هاش و میچرخوندم بدبخت حال نداشت اما با این وجود کیرمو گرفت توی دستش و آروم کرد توی کسش واییی که اون لحظه چه تنگ و داغ و آبدار بود اصلا نیازی به تف نداشت آروم آروم تلمبه میزدم و عقب و جلو میرفتم با یه دستم موهاشو چنگ میزدم و با یه دستم سینه هاشو بعضی مواقع ازش لب میگرفتم ولی بیشتر مواقع چون میدونستم اینجوری خوشش میاد سینه هاشو میخوردم نوکشو میکردم توی دهنم لیسشون میزدم ای جونمم یاد اون موقع که میافتم دلم میخواد همین الان برم بکنمش سینه هاش سفت شده بود جون میداد واسه گاز گرفتن و چنگ زدن با دوتا دستام چنگشون میزدم چه حالی میکردیم هر دوتاییمون ، دوتا پاهاش دور کمرم بود و تلمبه میزدم بعد یه 10 دقیقه خودش گفت رضا حالت سگی بکنم ، برگشت و حسابی واسم قنبل کرد سوراخ کون و کس خانم دقیقا جلوم بود کیرمو کردم داخل کسش دوباره و مثل بگم چی تلمبه میزدم و تند تند عقب و جلو میکردم موهاشو توی دستم گرفته بودم و عقب و جلو میکردم از کون خوشش میاد ولی واسه دردش میترسه ولی رگ خوابش توی دستم بود کیرمو در آوردم همون حالت سگی که خوابیده بود سوراخ کونشو و کسشو با هم لیس میزدم دیدم خانم رفته توی فضا و خودش داره خودشو روی صورتم عقبو جلو و همش صدا میده دیدم همه چی آمادس واسه کون کردن ، ولی گفتم بزار درست و حسابی آمادش کنم انگشت اشارمو با انگشت کناریش نمیدونم اسمش چیه هه هه هه یکیشو کردم توی کسش یکیشم آروم آروم کردم توی کونش اول آروم آروم عقبو جلو کردم دیدم داره دردش میاد با اون یکی دستم کسشو کامل گرفتم توی کف دستم و چنگش میزدم دیدم هی وای من خانم خودش داره عقب و جلو میکنه پیش خودم گفتم داره ناشی بازی در میاره الان دردش میگیره ولی دیدم نه داره خانم خوشش میاد دیگه منم نامردی نکردم یه دوتا تلمبه توی کسش زدم تا کیرم با آب کسش برخورد کنه و خوب لزج بشه بعد گذاشتم دم سوراخ کونش که با فشار و آروم آروم کردم توی کونش وای که انگار داشتم میرفتم توی دروازه بهشت چقدرتنگ بود ولی ملیسا یه آخ هم نگفت خیلی داشت حال میکرد من تلمبه زدنمو شروع کردم من تلمبه میزدم و اونم همون هین خودشو عقبو جلو میکرد اصلا یه وضی بود هه هه هه ، اول موهاشو گرفتم و با یه دستم کسشو چنگ میزدم یا انگشت میکردم بعدش خم شدم و سینه هاشو گرفتم خیلی سرعتمو زیاد کرده بود یه 10 دقیقه به همین منوال گذشت دیدم خانم داره جیغ و داد میزنه و بدجوره داره خودشو روی کیرم عقب و جلو میکنه بهم گفت رضا دوباره دارم میشم اصلا تا حالا سابقه نداشت که ملیسا دو بار پشت سر هم ارضا بشه منم کیرمو در آوردم و گذاشتم توی کسش دوباره از کسش گذاشتم توی کونش همین حرکتو یه 20 ثانیه پشت سر هم و تند تند و با فشار انجام دادم دیدم خانم لرزید و مثل گاو وحشی خودشو بالا و پایین میکرد و خودشو به کیرم و تخت میکوبودند تا حالا همچین چیزی ندیده بودم این کاراش باعث شد که منم به ارضا شدنم نزدیک بشم گفتم ملیسا آبم داره میاد گفت رضا یکمیشو توی کونم بریز مابقیشم زود بیا توی دهنم بریز ، منم همینکارو کردم پهلوهاشو توی دستم گرفتم چندتا تلمبه که زدم آبم اومد میخواستم همونکاری رو که ازم خواسته بود بکنم ولی دیدم اصلا نمیشه زد حال میشه به خودم ، اونم نامردی نکرد و خودشو محکم چسبوند به کیرم منم نصف بیشترشو ریختم توی کونش ولی درجا در آوردم و با یه حرکت ضربتی از هر دوتامون کیرمو مستقیم کردم توی دهنش و کامل کیرمو میک میزد و توی دهنش عقب و جلو میکرد همه آبمو خورد خیلی بی حال بودیم اون فقط با دستمال صورتش و دهنشو پاک کرد و همونجوری روی هم خوابیدیم تا خود صبح ، خوب بود فرداش جمعه بود باورتون نمیشه ساعت 1 بود خوابیدیم ساعت 2 ظهر از خواب بلند شدیم خیلی حال کردیم

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
↓ Advertisement ↓
زن


 
مامان پرستار۱

من آرش هستم 19 ساله از تهران. من می خوام ماجرایی رو که دیدم براتون تعریف کنم. من خودم خیلی از دیدن این ماجرا لذت بردم. برا همین این روبرای شماهم تعریف می کنم، شاید باعث لذت بردن شماهم شود. اسم مامان من حمیده است. او پرستاریکی از بیمارستانهای تهران است. اون خیلی خوشگله. جوری که زیاد دیدم تو مهمونیا به اون بمالن. من که خودم یکی از آرزوهام اینه که یک بار با اون بخوابم. حتی خیلی ازدوستام به شوخی یا جدی به من گفتن: آرش مامانتو برامون جور کن تا بکنیم. منم گفتم: باشه. قد مامانم 170 وزن 60 کیلوگرمه و کون قلنبه ای داره. طوری که ازپشت کمرش زده بیرون مثل طاقچه. من عاشق کون مامانم هستم. خیلی دوسش دارم. هنگامی که خوابیده چون خوابش فوق العاده سنگین هست من تو خواب با کونش ورمیرم. یک روز مامانم شیفت عصر توبیمارستان بود و قرار بود که شب من برم دنبال مامانم تو بیمارستان که با هم بریم خونه خالم چون شب اونجا دعوت بودیم. ساعت 8 باید می رفتم دنبال مامانم بیمارستان. موقعی که رسیدم اونجا ساعت 7.5عصربود. رفتم تو بخشی که مامانم اونجا کار می کرد ولی مامانم نبود. ازیکی از همکاراش پرسیدم اون گفت: رفت یه بخش دیگه برو اونجا. گفته مامانت بیای اونجا دنبالش. من رفتم اونجا دیدم هیچ کس نیست. تعجب کردم. رفتم طرف اتاق استراحت پرستاران دیدم داره صدای جیغ میاد. چقدر شبیه صدای مامانم بود. رفتم جلوتر. داشتم از تعجب شاخ در می آوردم. یکی از دکترا داشت به زور مامانم رو لخت می کرد و اون هم داشت جیغ می زد که نزاره. یک دفعه دکتره زد تو گوش مامانم. گفت: بسه خفه شو. این دفعه دیگه نمی تونی در بری. مثل قبلا نیست که در بری. صدات تا تو راهرو هم به زور میره. 3 ساله تو کف این کونتم. همه رو کردم تو این بیمارستان غیر تو. دیگه روپوش مامانم در اومده بود. اون داشت دیگه گریه می کرد. من مونده بودم چی کار کنم. از طرفی هم همیشه دلم می خواست یکی مامانم رو به زور بکنه. به خاطره همین چیزی نگفتم و شروع به تماشا کردم. روپوش مامان رو که در آورد یک تاپ قرمز زیرش بود. اونو هم زد بالا و شروع به خوردن سینه های مامانم کرد. مامانم هم داشت التماس می کرد که اونو ول کنه ولی او گوشش بدهکار این حرفا نبود. همین جور که داشت با سینه های مامانم حال می کرد اونو هل داد رو تخت. طوری که پشت دکتره به من بود و مامانم خوابیده بود روتخت. یواش یواش مامانم حشری شد. دیگه جیغ نمی زد. ساکت شده بود تا این که دکتر اومد رو کس مامانم. دوباره صدای مامانم رفت بالا و جیغ و دادش شروع شد. ولی این دکتره خیلی خوارکسه بود. زد تو گوش مامانم. دلم می خواست همون جا جرش بدم. کیر خودم هم دیگه کاملا سیخ شده بود که دیدم دکتره داره با چسب پانسمان دهن مامانو می بنده. حالا بهترشد چون دیگه جیغ نمی زد. شلوار مامانمو به زور از پاش درآورد و شروع به خوردن کس و کون مامانم کرد. مامانم هی پاشو جمع می کرد که نتونه بخوره. اون خوارکسه هی می زد تو رونای سفید مامانم. روناش قرمز شده بود. از صداش معلوم بود که دیدم مامانم رو شکم خوابوند و یه بالش گذاشت زیر شکم مامانم و پاهاشو از تخت آویزون کرد و شروع به خوردن کون و اطراف سوراخ کونش کرد. مامانم انگار تسلیم شده بود که شاید زودتر دست از سرش برداره. بعد از یه مدت که گذشت دکتره شلوارش رو درآورد و کیرشو با یه پماد چرب کرد و محکم کرد تو کون مامانم که یک دفعه چنان تکونی مامان خورد که خدا می دونه. صدای گریش داشت می اومد. دکتره داشت می گفت: جون چه کون تنگی داری. قربون همون کون تنگت بشم که همه واسش می میرن. من اولین کسی هستم که این کون رو می کنم. بعد گفت: گریه نکن. اشک نریز. از دفعه بعد برات عادی میشه. حدود 20 دقیقه داشت مامانمو می کرد از کون که یک دفعه کیرشو کشید بیرون و اونو برگردوند. مامانم صورتش پر از اشک بود. خیس خیس. چسب از رو صورت مامان کند و گفت: اگر جیغ بزنی یا داد بزنی می زنم تو گوشت. مامانم هم جز اطاعت کردن کاری نمی تونست بکنه. دکتره کیرشو کرد تو کس مامانم. گفت: می خوام برات یادگاری بزارم. مامانم که تازه داشت یک کم از کس دادن لذت می برد و تازه دردش کم شده بود جیغش رفت بالا. گفت: نه تو روخدا نکن. من شوهر دارم. می فهمه آبروم میره. یک دفعه دکتر یک تلنبه محکم تو کس مامانم زد و خودشو نگه داشت. معلوم بود که آبش اومده و خالی کرده تو کس مامانم. مامانم داشت گریه می کرد ومثل باران اشک می ریخت. تازه من متوجه قرمزی روی ملافه تخت شدم. فهمیدم کون مامانم جر خورده. من دیدم داره مامانم از رو تخت بلند میشه. از اون جا رفتم بیرون. من توی این مدت که دکتره داشت مامانمو می کرد 3 بار آبم اومد. رفتم بعد از یه ربع ساعت اومدم دیدم مامانم درست نمی تونه راه بره. گفتم: مامان چته؟ چرا بد راه میری؟ گفت: خوردم زمین. تو دلم گفتم: آره جون خودت. دکتره هم اونجا بود و نیش خندی زد که من می دونستم برا چیه. تو ماشین که بودیم مامانم اصلا حال نداشت. یک بسته قرص درآورد و یکیشو خورد. گفتم: این چیه می خوری؟ گفت: قرص مسکن. برای درد پام. البته من که می دونستم قرص ضد بارداری بود. البته تو دلم داشتم ضعف مي رفتم ميدونستم كه ديگه راه كردن مامانم برام هموار شده از همون توي تاكسي شروع كردم به متلك انداختن بهش گفتم مامان يكي از قرصها رو هم بده به من سرم درد ميكنه طفلك رنگش عوض شد گفت كاش زودتر گفته بودي آخريش بود، با نيش خند گفتم ديدم بازم هست، دستم رفت براي كيفش با حالت مستعصل و التماس آميزي گفت به خدا ندارم. با حالت طلبكاري گفتم باشه، ديدم كه اشك تو چشاش حلقه شده ديگه چيزي نگفتم. اونشب خونه خاله مونديم و من شب به ياد دادن زوري مامانم دو بار ديگه جلق زدم.
اين قضيه موند تا يك هفته بعد مطابق هر هفته آخر ماه بابا رفت شهرستان كه به مادر بزرگ كه بيمار بود سر بزنه از چند روز قبل ديگه من لحظه شماري ميكردم.
ميدونستم اون دكتر مادر قحبه هم كشيك كون مامان و ميكشه واسه همين اون روز عصر رفتم بيمارستان و دوتا بستني هم بردم مامانو طوري كه دكتر هم بشنوه صدا كردم تا بريم همون اتاق استراحت و بستني بخوريم مامانم هم از زور خستگي زود قبول كرد و اومد وسط بستني بوديم كه به مامان گفتم من يه دستشويي برم الان مي يام، باورم نميشد همه چي اينقدر راحت و عالي جور بشه از راهرو كه اومدم بيرون دكتره رو ديدم سريع موبايلمو دراوردومو با حالت مضطربي گفتم الان ميام دكتره سريع چشاش چهارتا شدو زود شاخكاش جنبيد خيلي عادي بهش نزديك شدم و گفتم مامانم يه ده دقيقه اونجا استراحت ميكنه نميخوام بيدارش كنم لطفا وقتي سراغ منو گرفت بگين شب ميام دنبالش كار ضروري پيش اومده، برق شيطاني رو تو چشاش ديدم اما خيلي طبيعي برگشتمو از پله ها پايين رفتم و پشت ديوار قايم شدم ديدم كه سريع پيچيد طرف اتاق استراحت درو پشت سرش قفل كرد از راه پنجره آروم دنبالش رفتم مادر قحبه اول يه دستشويي سريع رفت و بعد به سرعت رفت سراغ مامانم تا وارد شد مامانم كه روي تخت ولو شده بود از ترس زود بلند شد اما جاكش تا رسيد اول يه دون خوابوند تو گوش مامانمو مقنعه رو از سرش كشيد منم مشغول فيلم برداري شدم مامانم زد زير گريه و مثل بچه هاي كوچولو گريه كنان التماسش كرد كه الان پسرم مياد ولم كن دكتره گفت نمياد از سر بازش كردم زود باش عالي واسم ساك بزن والا با كمربند سياهت ميكنم و بعد با حالت حشري كمربندشو در آورد و به مامانم گفت كه شروع كنه مامانم باز با عجز التماسش كرد كه دكتره محكم با كمربند زد به ران مامانم و اون طفلكم زجه زد سريع گيسهاي مامانمو گرفت اونو با خشونت تمام كوبوند زمينو كير كلفتشو فرو كرد تو دهن مامانم. مامانم مثل كره اسبي كه زير ضربات تازيانه در حال رام شدن باشه در حال هق هق كردن كير كلفت اونو تو دهنش جابجا كرد اين تعلل چند ثانيه اي باعث شد دكتره يكي ديگه با كمربند بزنتش، مامان بيچارم از ترس كتكاي اون شروع به ساك زدن جانانه اي براش كرد دكتره مثل خر كيف ميكرد و اقعا ساك زدن يه زن تسليم شده و گريان خيلي با حاله چشاي ناز مامانم خيسو شهوت انگيز و هراسان چنان دكتره رو تحريك ميكرد كه اگه كسي هم داخل ميشد عمرا دكتره از دهن مامانم درنمي آورد حدودا مامنم 10 دقيقه واسه دكتره ساك زد كه يه دفعه دكتره بهش گفت برو رو تخت سجده كن مامانم دوباره تا خواست التماس كنه يه شلاق ديگه رو كمرش دهنشو بست دكتره مثله يه پچه بلندش كردو پرتش كرد رو تخت با خشونت تمام شلوار مامانو پايين كشيدو از پاش درآورد حتي جوراباي مامانوم هم درآورد پاهاي كوچيكو نازو لاك زده مامانم از اون فاصله منو هم تحريك ميكرد روپوش مامانمو هم درآورد و تاپش رو بالازد طوريكه تا زير گلوش بالا آومد سوتينشو كشيدو پاره كرد و كناري انداخت با يه دست گيس مامانمو گرفت و با دست ديگش كير گنده شو ميزون سوراخ صورتي رنگ كون مامانم كرد و بعد گيس مامانوم ول كرد و دستشو جلو دهن كوچيك مامانم گذاشت طوريكه پيش خودم گفتم الان گردن مامان ميشكنه دست ديگشم دور كمر مامان انداختو با يه حركت وحشيانه كيرشو تو كون مامان جا كرد. ولي اون كير كلفت با يه حركت بدون چرب كردن تو همچين سوراخ تنگي جا نميره واسه همين چند باره ديگه زور زد تا اينكه تا ته جاش كرد وقتي دستشو از جلو دهن مامانم برداشت پيش خودم گفتم الان مامان جيغ ميزنه اما طفلي تقريبا از حال رفت و سرش پايين افتاد گيسو هاي مامان به طرز شهوت انگيزي پريشان شده بود دكتره به مامانم گفت اگه صدات دربياد به خدا زير شلاق ميكشمت مامانم با عجزو التماس گفت چشم صدام در نمياد تورو خدا اذيتم نكن، دكتره شروع به تلمبه زدن كرد دو سه تا تلمبه كه زد مامانم با گريه بهش گفت تورو خدا يه كمي چربش كن اين حرف مامانم چنان منو تحريك كرد كه كم مونده بود آبم بياد ولي نميخواستم آبم هدر بره دكتره به تخمشم نيومدو تلمبه ميزد دوباره مامانم التماسش كرد كه دارم ميميرم بيرحم نه ميزاري جيغ بزنم نه چربش ميكني ميدونستم مامانم خيلي دوست داره بهش فحش بده ولي از ترس شكنجه هاش داره تحمل ميكنه تا زودتر خلاص بشه اينجا دكتره براي راحتي كار خودشم شده پمادي رو از قفسه بغل دستش برداشت كيرشو در آورد و چربش كردو دوباره تا ته به مامانم فرو كرد گيسهاس مامانمو گرفت و سرشو بالا آورد جوري كه ناله مامانم دراومد بعد شرع كرد لبو لپ مامانمو خوردن مثل خر داشت لذت ميبرد مامانم همچنان گريه ميكرد و به زور جلوي خودشو ميگرفت كه صداش در نياد يه ربعي دكتره مثل خر تلمبه زد بيچاره مامانم شروع به التماس كرد كه تورو خدا ولم كن الان پسرم مياد دكتره گوشش بدهكار نبود به مامانم گفت اگه صدات در بياد شلاق ميخوري مامان دوباره آروم شدو گريه اش ديگه حالت هق هق شده بود كه دكتره از كون مامانم كشيد بيرون و بهش گفت ساك بزن مامانم گفت نه تورو خدا بزار برم ولم كن ولي دكتره دوباره يه شلاق ديگه بهش زدو مامانم مثل يه بره شروع كرد با دستاي كوچيكو سفيدش كير كلفت دكتره رو پاك كردن كه يه دفه دكتره چپوند تو حلق مامانم و يه چند دقيقه اي دكتره كه كيرشو تو دهن مامانم عقب و جلو ميكرد و هر بار تا ته حلق مامانم جوريكه طفلك حوق ميزد فرو ميكرد.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
مامان پرستار۲
بعدش به مامانم گفت رو تخت دراز بكش مامانم بدون اينكه حرف بزنه خواست رو شكم روي تخت دراز بكشه كه دكتره گفت نه به پشت خواب و بعد لاي پاي مامانم رفت و تو كونش فرو كرد بعد دوباره كمي پماد به كيرش زدو يكي تو كون مامانمو يكي تو كشس شروع به تلمبه كرد بعد از چند دقيقه بهش گفت بخورش مامانم با اون حالت نزارش بزور بلند شدو كير دكتره رو كرد تو دهنش دكتره كيرشو چند بار محكم تو حلق مامانم فرو كردو بعد ته حلقش نگه داشت مامانم شروع به دستو پا زدن كرد كه دكتره سرشو محكم به طرف خودش فشار داده و شروع به آه كشيدن كرد فهمدم داره آبشو تو گلوي مامانم خالي ميكنه، چند دقيقه مامانمو همين جوري نگه داشت و گلوي مامانمو مالوند تا همه آبشو تا ته به زور به خورد مامانم بده بعدش شلوارشو بالا كشيد و كمربندشو بست و گوش مامانمو گرفت و گفت دفعه بعد هر وقت خواستم مياي خونه جندهه فهميدي مامانم كه داشت هنوز اشك ميريخت به زور بلند شد و شروع به لباس پوشيدن كرد من از يه جاي مطمئن توي درگاهي اتاق بقلي از لباس پوشيدن مامان بدبختمم فيلم گرفتمو بعد از راه پنجره تو حياط رفتمو يه ساعتي توي خيابونا چرخ زدمو يه اب ميوه خوردم ديگه هوا تاريك شده بود كه دنبال مامانم اومدمو سوارش كردم واقعا حالت يه زن زور گير شده بيچاره رو داشت تا ديدمش بد جوري تحريك شدم و نفهميدم چطوري تا خونه راننگي كردم خونه كه رسيديم سريع يه شير موز واسه مامانم آماده كردم اونم يه دوش گرفت و روي كاناپه دراز كشيده بود كه شير موزو بهش دادم با حالت نزاري ليوانو از دستم گرفت و تشكر كرد بهش گفتم بخور بايد تقويت بشي كه ميخوام كارمو شروع كنم، جا خورد ليوان نصفه شير موز و زمين گذاشت و گفت منظورت چيه ديگه مهلتش ندادم تن نازشو بغل كردمو گفتم از همه چي خبر دارم دوبار دادنتو ديدم اينبار ازش فيلم گرفتم موبايلو از جيبم درآوردمو چند دقيقه از فيلمو نشونش دادم طفلك گيج و مبهوت مونده بود دوباره اشكاش سرازير شد رو بروش لخت لخت شدمو بهش گفتم اگه ميخواي آبروتو نبرم سريع لخت شو به پام افتاد التماس كرد ولي يه سيلي نثارش كردم گفتم اگه معطل كني كشتمت گفت بكشم راحتم كن كه ديگه تحملمو از دست دادم با وحشيگري تمام لختش كردم يه جفت سيلي بهش زدم ديگه رام شد رو كاناپه دراز كشيدمو بهش گفتم شروع كن سفارشي بايد حال بدي جلو اومد و كير شق شدمو دو دستاي نازو خوشگلش گرفت اروم شروع به ساك زدن كرد بهش گفتم محكمتر اونم مثل يه برده جنسي رام اطاعت كرد نيم ساعت تمام مجبورش كردم برام ساك بزنه و كيرمو تا ته حلقش فرو كنه بعد بهش گفتم شروع كن از نوك انگشتاي پام تا لبامو ليس بزن در حاليكه چشاي نازش از اشك خيس بود اطاعت كرد بعد بهش دستور دادم با كون روي كيرم بشينه با التماس گفت تورو خدا بزار چربش كنم بهش اجازه دادم اونم رفت كرمشو آوردو كيرمو چرب كرد بعد آروم روش نشست و تا ته تو كونش فرو كرد واي كه چه لذتي داشت وقتي با سختي و درد بالا پايين ميرفت تا كيرم تو كونش جابجا شه از شدت لذت داشتم ديوانه ميشدم همين طوريكه كه كيرم تو كونش بود بلند شدم پاهاشو بالا دادمو به پشت خوابوندمش مثل دكتره يكي تو كون يكي تو كس تلمبه زدم وقتي حس كردم داره آبم مياد در آوردومو رو سينش نشستمو كيرمو تا جاييكه ميشد تو حلقش فرو كردم كيرمو از روي گردنش محكم ميماليدمو تلمبه ميزدم تا آبم فوران كرد همشو ته گلوش خالي كردمو يه ربع تمام مجبورش كردم كه ساك بزنه وقتي بي حال از روش اومدم پايين به سختي بلند شد و خواست لباس بپوشه كه بهش اجازه ندادمو گفتم حالا باهات زياد كار دارم مثل يه پرنده خيس زير بارون خودشو كنج اتاق كشيدو در نهايت مظلوميت با پيرهنش روي كس و كونشو پوشوندو چند دقيقه بعد خوابش برد. ‘ گذاشتم يه ساعتي بخوابه بعد بقلش كردمو بردم تو اتاق خواب روي تخت خوابوندمش، رفتم بيرون از اتاق تا طناب بيارم وقتي برگشتم ديدم طفلك رفته زير پتو و دوباره خوابيده اول خواستم بزارم بخوابه ولي بعد چنان تحريك شده بودم كه نتونستم مقاومت كنم با تندي پتورو از روش كنار زدم بيدار شد و باالتماس گفت ترو خدا ولم كن تمام بدنم درد داره اونجاهام مي سوزه خواهش مي كنم ولي من حشري تر از اين حرفا بودم با خشونت روي تخت طاقباز خوابوندمشو دستاشو بالاي سرش به ميله هاي تاج تخت بستم از پاهاشم يكي شو به سمت راست تخت بستمو اون يكي رو براي اينكه كارم راحتر باشه باز گذاشتم اول روي سينه هاي نرم و بلوريش نشستمو كيرمو روي لباش گذاشتم بهش گفتم بخور تا كلمه نه از دهنش بيرون اومد يه سيلي محكم بهش زدمو با خشونت گلوشو فشار دادم دهنش باز شو و كيرمو فرو كردم تو دهنش مثل ابر بهار گريه مي كرد با دست دهنشو بسته نگه داشتم تا كيرم جاش تنگتر باشه بعد شروع كردم كيرمو تا ته تو حلقش فرو مي كردمو و بعد تا نزديك نوكش از دهنش درمي اوردم و دوباره وحشيانه تا ته گلوش فرو مي كردم از شدت لذت تمام تنم مي لرزيد كه يه دفه نگام به پاي كوچكو نازش افتاد ناخنهاي لاك زدش كه روش گلي هم نقش بسته بود چنان تحريكم كرد كه چشام سياهي رفت از روي سينش بلند شدم و پاشو تودستم گرفتم بي اختيار كيرمو كه از شدت شق شدگي داشت مي تركيد به كف پاش چسبوندم بعد كيرمو گذاشتم لاي دوتا پاي خوشگلشو با پاهاش كيرمو مي ماليدم يه ده دقيقه اي با پاهاش حال كردم كه يه دفه فكري به خاطرم رسيد دستو پاشو بازكردم عمدا طوري وانمود كردم كه از تو كمد چيزي مي خوام بيارم و دو متري ازش دور شدم طفلك به سختي از روي تخت بلند شدو خواست فرار كنه كه مثل ببري كه آهو شكار مي كنه روش پريدم چند تا سيلي بهش زدم به التماس افتاد و گريه كرد گفت ترو خدا ديگه كتكم نزن هركاري بخاي برات مي كنم با خشونت رو تخت هلش دادمو رو شكم خوابوندمش روي كونش نشستم دستاشو پيچوندم پشتشو با طناب بستمشون يه يه بالش بزرگ زير كمرش گذاشتمو بعد گيساشو گرفتمو سرشو بالا كشيدم دستمو جلو دهنش بردمو گفتم تف كن با گريه گفت ترو خدا چربم كن خيلي درد داره گفتم يا تف مي كني يا خشك ميگامت به زور آب دهنشو جمع كردو تو دست من ريخت با آب دهنش كيرمو خيس كردمو كيرم گذاشتم دم سوراخ ناز كونش تا مي تونستم كمرمو عقب دادم با تمام قدرت تو كونش فرو كردم مثل بچه ها جيغ زدو بعدم شروع به زاري و التماس كرد واي كه التماس كردنو گريه كردنش چه حالي بهم ميداد ده بيستا تلمبه زدم ولي ديگه كيرم جلو عقب نميشد سوراخش خشك شده بود و كيرم حركت نمي كرد دوباره دستمو جلو دهنش بردمو گفتم تف كن سريع اطاعت كردو تف كرد شايد پنج يا شش سري اينجوري كردمش بعد از روش بلند شدم يه شيشه ادكلن داشت كه از دور مثه كير بود سه چهار سانتي قطرش بودو پونزده سانتي طولش اون آوردمو خشك خشك به زور تو كونش كردم از شدت درد تشك و گاز مي گرفت بعد كنارش نشستم تا نفسي تازه كنم در اين حالت ازش لباي جانانه اي مي گرفتم گاهي ازش يه لب ناب مي گرفتم ودر همين حالت دستمو دراز مي كردمو ادكلنو تو كونش جابجا مي كردم وقتي لباي كوچيكو ناز ش تو دهنم بود ناله كردنش اندازه اومدن آبم بهم مزه مي داد بعد دستاشو باز كردم كنارش خوابيدم شايد نيم ساعت كنارش دراز كشيدمو كيرمو دادم دستش تا برام بماله دائم بهش دستور ميدادم كه چطوري با كيرو خايه ام بازي كنه و وقتي خوب كارشو انجام نميداد دستمو روي شيشه ادكلن مي ذاشتمو و كمي فشار مي دادم سريع با التماس معذرت خواهي مي كردو كيرمو نوازش مي كرد بعده نيم ساعت از جام بلند شدمو روي شكم خوابوندمش ادكلنو در آوردم ديدم كه بدنه شيشه كمي خوني ولي زياد نبود رفتم كرم دست و صورتشو آوردم حسابي كيرمو چرب كردم بعدشم اول با يه انگشت وبعد با دو انگشت سوراخ كونشو كرم مالي كردم روش خوابيدمو كيرمو آروم آروم تو كونش فرو كردم در اين حال لپاي تپليشو مي بوسيدمو لب مي كشيدم وقتي خوب كيرمو تو كونش جا كردم دستامو از زير بغلش بردمو دستاي كوچيكشو محكم گرفتم پاهامو روي پاهاش قفل كردم جوري كه روي پاي من كاملا مماس كف پاش بود اروم تلمبه مي زدم با چشاي اشكيش بهم نگاه كردو گفت ترو خدا همينطور آروم كارمو تموم كن به خدا درد دارم اين حرفش تمام بدنمو داغ كردو بعد از ده دقيقه ديدم كه مي خواد آبم بياد با يه دست هردو مچ دستاشو محكم گرفتمو با دست ديگم سينهشو فشار دادم كه باز نالهش دراومد كيرمو تا ته تو كون نرمش فرو كردم آبمو خالي كردم با وجوديكه بار دوم بود كه ابم ميومد احساس كردم به اندازه يه استكان آب تو كونش خالي كردم وقتي ابم اومد احساس سبكي راحتي نازي بهم دست داد يه چند دقيقه اي همينطور روش خوابيدم بعد اومدم كنارشو بقلش كردم چند دقيه بعد تو بقلم خوابش برد خودمم ده دقيقه بعد خوابم برد وقتي بيدار شدم ساعت نزديك دوازده بود بلند شدم پتورو روش انداختمو از اتاق بيرون رفتم يه پيتزاي حسابي با مخلفات سفارش دادم نيم ساعت بعد كه پيتزا اومده بود اومدم بيدارش كردمو با مهربونيو نوازش بردم دست و صورتشو شست و بعد بهش غذا دادم طفلكي خيلي گرسنش بود تو تمام اين مدت سرشو پايين انداخته بود سعي مي كرد كس كوچولوشو با جمع كردن پاهاش قايم كنه وقتي غذاش تموم شد به آرومي بقلش كردم بردمش طرف رختخواب نيگام كردو گفت به خدا اون دكتره هربار زور گيرم كرده من نميخواستم بهش بدم آروم نوازشش كردمو چشام پر اشك شد آروم بهش گفتم منو ببخش دست خودم نبود بعد اروم پتورو روش كشيدمو خودمم كنارش رو زمين تا صبح خوابيدم هيچ شبي قبل از اون شب اينقدر راحت نخوابيده بودم

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
سكس با دخترعموي نازم

سلام دوستاي گلم اسم من سعيدو27سالمه قدبلندوخوش تيپم مي خوام اولين بار سكس با دختر عمومو براتون بنويسم دخترعموم اسمش ليلاس 34سالش قدبلندو فوق العاده سكسي داستان ازاينجاشدكه تولد يكي از بچه هاي فاميل بود وهمه دعوت بوديم خانوما طبقه بالا بزن وبكوب داشتن و اقايونم طبقه پايين طبق معمول اين مراسما مشروب سرو مي كرديم سرتونو درد نيارم تاموقع شام شدوماهم رفتيم بالا پيش خانوماو شام خورديم نوبت عكس گرفتن شدمن و دختر عموم ليلا با دو نفر ديگه مشغول عكس گرفتن شديم البته هركي برا خودش عكس مي گرفت اينو بهتون بگم كه دخترعموم شوهرش از اون آدمايي كه تو رو حزب الله بازي در مياره و پشت سر هر كاري انجام ميده و خانوم باز تيريه و من شنيده بودم كه بخاطر همين خانوم بازيش با ليلا مشكل دارن بگذريم من تو حين عكاسي حس كردم ليلا سينه هاشو به ارنج من كه داشتم عكس ميگرفتم ميمالونه طوري كه هيشكي متوجه نميشد منم كه مست مست بودم امپر چسبونده بودم چون تاحالا ليلا رو اينجوري نديده بودم چندبارحواسمو جمع كردم كه نكنه مستمو تو توهمم كه ديدم نه واقعأ ليلا از هر فرصتي استفاده ميكنه و خودشو بمن ميمالونه فكر ميكنه من مستمو نميفهمم.

ازاينجا بودكه جرقه سكس باليلا جونم زده شد بعد اون ماجرا بيشتر تو نخ ليلارفتمو از اداهاش بيشتر فهميدم كه اون ميخواد با هم سكس كنه و اون ماجراي تولد واقعيت داشته هرچي ميگذشت اون اداهاشو سكسيترمي كردو من حشريترميشدم بااين حال تخم نمي كردم بهش نزديكتر بشم تاروزي كه به مامانم سفارش كرده بود كه سعيدو بفرست بياد ماهوارمونو تنظیم كنه منم كه بعداز1سال انتظار براسكس باهاش صبر كرده بودم اين ديگه بهترين فرصت بودبرام. موقعي رفتم خونشون كه شوهرش سركار بود در خونه رو زدمو ليلاازايفون تصويري گفت سعيدجون خوش امدي رفتم بالا ازمدل لباس پوشيدنش فهميدم كه خودش امادس و من زحمت زيادي برا زمين زدنش ندارم. شربت اوردو نشست درست بغل من رو مبلي كه نشسته بودم برا اينكه حرفي زده باشم پرسيدم كه شوهرت نسيت اونم كه زل زده بود بصورتم گفت نه و مثل قحطي زده ها پريد رومو شروع كرد به لب گرفتن من هنوزباورم نميشد كه اين صحنه واقعيت داره و بعداز چند ثانيه منم شروع كردم به لب گرفتن هر دومون عين قحطيا وحشيانه از هم لب مي گرفتيم بعد من رفتم سراغ سينه هاش سينه جمو جوري داش حال مي كردم با سينه هاش كه ليلابلندم كردو برد اشپزخونه جفتمونم لخت شديم ليلارو ميزه ناهارخوري دراز كشيدو سرموسمت كوس نازش هدايت كردو گفت اين صحنه رو باهات تو خواب ديده بودم منم شروع كردم به ليسيدن كسش كه چه حالي ميداد زبونمو از پايين به بالا مي كشيدمو چوچولشو ميك ميزدم ليلام اه و اوهش خونه رو ورداشته بود بعد يخورده خوردن كسش بهم گفت كه زود باش كيرتو بكن توش انگار كه خيلي وقته منتظر همچین لحظه يي بوده منم عين يه غلام حلقه به گوش هرچي ميگفت براش انجام ميدادم .
كيرمو اروم گذاشتم دم كوسش هل دادم تو واي كه چه گرم و نرم‌بود ليلام ديگه اه و اوهش به فرياد تبديل شده بود. شروع كردم به تلمبه زدن ليلام چنگم ميزدو ميگفت قربونت برم سعيدواين حرفا من معمولا كمرم سفته حالا حالا ابم نمياد ولي نميدونم چرا اونروز بعداز 4يا5 دقيقه بعدش ابم كه انگار1ساله توكمرم مونده بود (انگاركه 2روز پيش با زيدم حال نكرده بودم) رو ريختم توش و اونم با ارضا شدن من فريادي كشيدو منو محكم بخودش چسبوند كه نفهميدم كه ارضاشد يا از زود ارضاشدن من ناراحت شدو همنجوري رو همديگه مونديم بعد باهم يه دوش گرفتيمو كمي هم تو حموم با كيرو كوس
هم ور رفتيم بهم گفت كه شوهرش بيخيال اون شده بودو بيرون خودشو تخليه ميكرده اونم خيلي وقت بوده كه سكس نداشته وچند وقتي بوده كه با فانتزي جفتمون حال ميكرده بعداز اون روز من فعلأ عهددار وظيفه دوماد كونيمون شدم يه روزم كه ليلاجونم شام خونه ما بود تو حال كه كسي نبود دست انداخت كيرمو گرفت كه مامانم همون لحظه از اشپزخونه در اومد نزديك بود كه بگا بريم اين داستان حقيقت داره چون من اولين باره داستان مينويسم ممكنه بد نوشته باشم خودتون به بزرگواري خودتون ببخشيد

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
عشق پرپر

روز و شب فکرش از سرم بیرون نمی رفت دلم می خواست همیشه ببینمش واقعا عاشقش بودم ولی اون همون رفتاری را با من داشت . بابا و مامانم خیلی مذهبی بودند و ما هم اینجوری تربیت شده بودیم و این مسئله کار را سخت می کرد چون باید حفظ ظاهر می کردم . یه روز به بهونه امتحان ریاضی رفتم خونه خالم که با دختر خالم بهناز ریاضی بخونم ولی اونم امتحان داشت و گفت اگه اشکال داری از بهراد بپرس از خوشحالی داشتم می مردم و از بهناز خواستم که اون به بهراد بگه .

من و بهراد رفتیم تو اتاق بهراد که با هم درس بخونیم البته در اتاق نیمه باز بود طی درس خوندن چند باری با هم به خواسته من تماس بدنی داشتیم قصد داشتم تحریکش کنم و منتظر یه حرکت از طرف بهراد بودم ولی ظاهرا بهراد از من می ترسید ... اون روز گذشت و من با خاطراتش زندگی می کردم . تا اینکه بابا مامانم رفتند مکه یه روز که نمی خواستم برم دانشگاه و تنها خونه یودم زنگ زدم به بهراد و ازش خواستم بیاد خونمون با من ریاضی کار کنه و اون هم بدون هیچ سئوالی قبول کرد وقتی اومد سلام کرد و پرسید کسی خونه نیست گفتم نه بچه ها مدرسه اند سراغ مامانم را گرفت که گفتم خوب مکه اس دیگه که جواب داد راست می گی اصلا یادم نبود کتاب و دفترم را آوردم و نشستیم برای درس خوندن این بار تماس های بدنی را بدون ترس و استرس بیشتر کردم و همین باعث شده بود بهراد هم با من تماس بدنی داشته باشه که یک دفعه چشم تو چشم شدیم و هر دو زدیم زیر خنده که تو همین حین بهراد منو بقل کرد و شروع کرد به بوسیدن و بعد هم لب هامون تو هم گره خورد احساس فوق العاده ای داشتم بعد از لب گرفتن شروع کرد به مالیدن سینه هام و دستم را گرفت گذاشت روی کیرش و بعد از مدتی ازم خواست که بریم روی تخت و منو بقل کرد و به سمت اتاقم حرکت کرد منو خوابوند روی تخت بدون هیچ درخواست و سئوالی شرت و شلوارم را همزمان باهم از تنم خارج کرد منم با خجالت تمام دستم را روی کوسم گذاشتم و کاملا سرخ شدم که گفت لوس نشو دیگه و خودشم شروع کرد به لخت شدن و از منم هم خواست که کاملا لخت بشم حالا دیگه من وعشقم روی یک تخت تو آغوش هم بودیم و من به هیچی جز اون فکر نمی کردم شروع کرد کوسم را مالیدن و چوچولم را مکیدن داشتم آتیش می گرفتم از من خواست که براش ساک بزنم و کیرش را کرد تو دهنم نمنم شرو کردم به خوردن اول احساس خفگی داشتم ولی کم کم عادت کرم و خوشم اومده بود که یه لحظه احساس ترشیو بود بدی تو دهنم داشتم همه آبش را تو دهنم خارج کرده بود که منم بلند شدم دویدم به سمت دستشویی و توی دستشویی بالا آووردم وقتی از دستشویی اومدم بیرون بهراد پشت در بود و بقلم کرد و لب هام را بوسید و دوباره بردم روی تخت ازم خواست که به صورت سگی رود تخت بشینم و با آب کوسم و آب دهنش کونم را خیس کرد و یک دفعه احساس کردم آتیش گرفتم و جیغ زدم بهراد از ترس از روم پرید و گفت چی شد گفتم خیلی درد داشت بهراد گفت کرم بیار که خوب چربش کنم دردت نگیره می ترسیدم ولی باز هم تسلیم شده این بار حسابی با کرم شوراخ کونم را چرب کرد و بعد با آب دهنش هم خیسش کرد و این بار نسبت به قبل درد کمتری داشتم ولی بااین حال داشتم می مردم نفسم بالا نمی یومد و لی بهراد داشت تلمبه می زد تا این که بعد از یه مدت درد همراه با لذت داشتم و دیگه داشتم حال می کردم بهراد با دستش کوسم را می مالید با کیرش کونم را می کرد از اون روز به بعد منو و بهراد به مدت 4 سال حداقل هفته ای 1 سکس داشتیم و بهترین روز های عمرم را سپری می کردم 1 روز که با بهراد وعده کرده بودم نیومد موبایلش هم خاموش بود نگران و عصبانی برگشتم خونه مامانم داشت گریه می کرد و آماده شده بود از خونه بره بیرون و منتظر بابام بود ازش پرسیدم چی شده گفت بهراد گفتم بهراد چی گفت با موتور تصادف کرده حالا هم تو کماست دنیا دور سرم چرخید اشکم سر ریز شده بود و جیغ می زدم تو همین لحظه بابام رسید وقتی رسیدیم بیمارستان همه فامیل داشتن گریه می کردن آره همه چیز تموم شده بود و عشق من پرپر

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
زن عموی کمر باریک

عمو کوچیکه تنها ده سال از من بزرگتر و چون در جوانی خیلی خوش گذرانی میکرده و اهل مشروب بود و تا چهـــل سالگی که ازدواج کرد با دختری قد بلند و خیلی زیبا و کمر باریک که هرموقع من اون رو میدیدم برای اینکه آبروریزی نکنـــــــم و خدایی نکرده زن عموی خودم دل ببندم سعی میکردم کمتر در محافلشون ظاهر شوم واین کار من هم باعث شده بود منو خجالتی تصور میکردند و عمویم چند بار پرسیده بود در خلوتی که برایت مشکلی روی داده یا دختری که دل دادی کیه برایت دست بالا بزنــــیم اما من کسی نبود که به عموی خودم بگم که گفتم چیزی نیست و کمی بیشتر تو محافل خانوادگی میرفتم تا اینکه آن روز شب جمعه با رفقا قرار بود تو یک مجلسی که دوسه تا کس ناز کم سن و سال که وحید شماره من رو به یکیشون داده بود که اگر دیر کردم تماس بگیره و منو با زبان چرب و نرمش کاری کنه که برسم اینم از اون کارای عوضی بازی های رفقا بود چون من شیر میشدم و پول مشروب یا شام رو اونا تیغ میزدن و البته اینبار تیرشون به کیر خورد موقع حمام بودنم تلفن همراهم زنگ میخوره وقتی جواب نمیشنوه طرف اس ام اس میزنه و شروع میکنه به قوربون صدقه رفتن کیر من که من موقع خواندن حشری بشوم خودم رو آنجا برسانم زن عمو که مطابق همه وقت آمده بود تو سالن تا کمی تردمیل کار کنه صدای تلفن رو میز رو میشنوه و بعد هم آمدن اس ام اس و کنجکاو میشه و بله مطلب رو میگیره و موقعی که از حمام در آمدم عطر و ادکلن مالیدم از تـو آینه دیدم که کنار در واساده و داره منو نگاه میکنه حالا من با شورت و بالاتنه هم لخت با دیدنش از تو آینه و نگــــــاهی کــه به من میکرد خود به خود جوجه خروسمون بزرگ شد تا یک خروس کامل و گوشتی شد نه این که من ضعیف باشم اما میــدونید بعضی ها با نگاه هـــای عجیب و خـــریداری آدمو نگاه میکنن که هر کسی جای من بود همینطور میشد برگشتم و دلیل آنرا پرسیدم و گفت من زن به این جوانی گیر عموی تو افتادم که تو این شش ماه از عروسی تا حالا فقط پنج بار سکس تونسته با من بکنه که برای تازه عروس شاید اگر برای فامیل نبود آبروی خاندان شوهرم رو میبردم ولی دندان رو جگر گذاشتم و حالا چرا وقتی من هستم تو که چیزی داری دندان گیر به دیگران برسه و من از تو میخوام در غیر آن فردا ظهر کارم رو تمام میکنم و آبروی خاندان تو میبرم و حرفاش مثل آجر تو سرم صدا میکرد یک آن نفهمیدم بهش حمله کردم دست خودم نبود فقط یک آن دیدم انداختمش رو تخت و دارم تلمبه میزنم و داره آبم هم میاد بدن سفیدش کبود شده بود و خودش هم کاملا راضی بنظر میامد و گفتم آبم داره میاد و گفت بریز رو سینه ام و تا کشیدم با فشاری که از درد با صدای بلند هوار میزدم و انگار شلنگ آب باشه تا آن موقع چنین ارضاء نشده بودم چند بار با فشار آب از سر کیرم پمپاژ کرد بیرون و کنارش رو تخت به پشت افتادم و تازه اون با دستش سرشو گرفته بود و تکون میداد و سرشو با زبان خودش تمیز کرد و تازه برایم شروع به خوردن کرد و سیر که شد دستش رو روی کیرم گذاشت و گفت افشین جون هروقت کارم داشتی میدونی که من آماده هستم و دیر کنی میام اینجور وصولش میکنم و پاشد و سریع خودش رو به طبقه بالا رسوند و یکساعت از آن گذشته بود و سی میس کال و انواع متلک و بد بیراه که نثارم کرده بودند و برای اولین بار تو دوسال قبل کونشون پاره شده بود که مجبور به پرداخت پول ویسکی و خرت و پرت و سرویس شام و کلا اینجور چیزا شده بودن و من هفته ای یا ده روز یکبار تا مدتها قبل از آمدنم به مادرید جور عمویم را میکشیدم و دو ماه از آمدنم گذشته بود که با خانواده که تلفنی حرف میزدم شنیدم عمویم زنش رو طلاق داده و زن عموی سابق الان همسر من در مادرید هست البته همسر که نه مادر سه فرزند من .

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
کوس مامان نرگس من

--- من بچه اهوازم تو ی خونه ویلایی زندگی میکنیم
من 1 برادر دارم و یک خواهر یه خانواده 5 نفره هستیم که
برادرم 24 و خواهرم 21 سالشه
این داستانی که میگم ماله 2 ساله پیش که مامانه من 39 سالش بود اسم مامانم نررگس هستش ومثل مامان خیلی ها آنجلینا جولی نیس صورت خوشکلی نداره بدن سفیدی هم نداره رون های بزرگ و کونه بزرگ و سبزه ای داره و برعکس سینه های بزرگش سفیید هستن
برعکس فامیلای مامانم که همه مذهبی بودن مامانم کاملا امروزی بود و من از این ماجرا بدم میومد
و البته اون موقع فکر میکردم زن سالمیه
اما باید بگم که یه جنده به تمام منی بود
داستان از اونجا شروع میشه که همسایه جفتیه ما دوتا پسر با خواهرشون زندگی میکنن یکیشون رفیق صمیمیه من حمید و برادرش هانی که پسره خوش قیافه و خوش هیکلی بود ورزشکار هم بود بوکس کار میکرد
این آقا هانی تو کفه خواهره من بود .و اینم بگم که خواهرم شکوفه دختره خیلی خوشکل و نجیبیه و با هیچکس دوست نمیشد
خوب از این مادر همچین دختری بعید بود .خلاصه هانی بدجور تیزز کرده بود واسه شکوفه و به برادرش حمید گفته بود تا اینو نکنم ول کن نیستم منو حمید <رفیقیم> خیلی صمیمی بودیم و همه چیرو بهم میگفتیم یکروز حمید امد بم گفت یکاری کن .هانی بدجور تیزز کرده میخواد خواهرتو زورگیری کنه
منم خیلی ترسیده بودم رفتم به مامانم گفتم .مامانم هم با شکوفه حرف زد.الی هم بش گفت که آره خیلی وقته دنبالمه
خلاصه یک روز مامانم رفت دمه خونه حمیدنا و گفت به هانی بگن بیاد دمه در .مامانم خیلی عصبی بود به من گفت برو اونور پیش حمید. منو حمید هم از 10 متر اونورتر نگاشون کردیم
دیدم مامانم با تندی داره با هانی حرف میزنه و الانه که بزنه تو گوشه هانی
اما هانی که پسره چرب زبونی بود مامانمو آروم کرد وبا لبخند واسش سخنرانی میکرد
بعد از 5 دقیقه دیدم مامانم خیلی آرومه و همش با ناز میحرفه
و هعی ی نگاه به ما مینداخت هی میخندید نمیدونستم چیشده بعد مامانم از هانی جدا شد اومد سمت خونه منم رفتم پیشش گفتم جیشد؟ مامان هم گفت هیچی بابا بنده خدا بچه خوبیه یکم نسیحتش کردم
این موضوع تموم شد تا اینکه یروز مامانم با هانی امد دنبالم تعجب کردم مامانم گفت هانی سره راه بود سوارش کردم ببریمش با هم
<<<و اینم بگم که برادرم با ما زندگی نمیکرد بنا به دلایلی.. بابام راننده اتوبوس بود و چندروزی یبار میومد خونه شکوفه هم نزدیکه کنکور بود و خونه مادر بزرگم بود اکثر اوقات. که بیشتر درس بخونه>>>>
و انم بگم مامان من به هیچ عنوان از کون نمیداد
و اما...
چند روزی بود که مامانم با هانی میومد دنبالم مدرسه و من خیلی حرس میخوردم
تا یروزی که ماشین خراب بود و باید خودم میرفتم خونه
خودم رفتم .نزدیکه خونه که شدم دیدم مامانم و هانی دم درن مامانم لای در و هانی بیرون .خیلی شاد بودن باهم دست دادن و هانی رفت خونشون مامی هم رفت خونه
دیگه فهمیده بودم که مامانم با هانی دوست بوده خواستم به پدرم بگم که ترسیدم این زندگیه کیری بدتر بشه
از همه چی سیرر بودم دیگه
و اما جریانه سکسش
یکشب حمید بم گفت که یچی بگم؟؟ گفتم جانم؟ گفت دعوا نمی کنی؟؟؟ گفتم نه گفت شرر درست نمیکنی؟؟ گفتم حرفتو بزن
گفت هانی با مامانت دوسته. گفتم میدونم گفت واقعا!!! گفتم آره حتی میدونم خونمون هم اومده
گفت فقط همین ؟؟ گفتم په چی؟؟ گفت اول بگو میخوای چکار کنی؟
گفتم داره واسم عادی میشه. کاریش ندارم
گفت پس بیا بریم خونمون تا بت بگم رفتیم خونشون
رفت ی شورت زنونه آورد گفتم چیه؟؟ گفت ماله مامانته
گفتم چیی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!
گفت آره مامیت دیروز صبح اینجا بود منم تو اتاقم بودم هانی بش گفته بود کسی نیست
زبونم بند امده بود
گفت مامانت وزش خیلی خرابه خیلی حشریه تا اومد تو بلند گفت هانی بکن عشقمو بده دستم
از لا در میدیدم که به شدت کیرر میخوررد وهانی بلندش کرد کرد تو کوسش چنتا تلمبه زد و خالی کیرد رو بدنش
----------------
داشتم دیوونه میشدم اما حمید آرومم میکرد و میگفت شما که نیازه مالی ندارید مامانتم این کارو دوست داره. منو توهم نمیتونیم کاریش کنیم.کمبود داره و کاریش نمیشه کرد
دیگه دادن مامانم به هانی عادی شده بود واسم
اما خیلی دوست داشتم یبار دادنش رو ببینم
--
تا اینکه یروز داشتم جی تی ا 2 بازی میکردم مامی هم طبق معمول روو تخته من دراز بود و با هانی میحرفید و میگفت
اونی که امروز کردی تو دهمنم خیلی بزرگ بود کثافت
بعد دوباره گفت نه نه دوسش دارم فقط گفتم بزرگ بود. <انگار هانی گفته بود دیگه نمیدمش بت>
مامان جلو من راحت میحرفید چون فکر میکرد من بچم و نمیفهمم منظورش رو
قطع کرد رفت حموم بد که اومد دوره خودش حوله پیچیده بود که زنگ زدن بم گفت ایفون بردار
برداشتم رفیق بابام بود آقای حیدری گفت بابات هستش؟؟؟ گفتم آقای حیدری شما که میدونید بابام الان تبریز Plain Face
گفت کاره مهم دارم مامانت چی؟ گفتم هستش گفت بگو یباد دمه در
منم به آیفون رو نذاشتم فکر میکردم مامانم از آیفون میحرفه باهاش
رفتم تو اتاقش که دیدم لخت وایساده جلو آیینه و از هیکله خودش لذت میبره فقط ی شرط پاش بود .تا منو دید داد زد کثافت درر بزن خوب Plain Face
منم گفتم ببخشید آقای حیدری دمه در کارت داره گفت باشه
ی چادور سفید انداخت سرش که زیرشم فقط شرط بود رفت دمه در!!!!!!!!!!!!!
منم رفتم جی تی آ بازی کنم که کنجکاو شدم ببینم چی میگن
رفتم آیفون رو برداشتم
و تعجب کردم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
مامانم میگفت نمیشه سامان خونست ول کن دیگه بزار شب میام خونت !!
آقای حیدریم گفت الان میخوامت خیلی حشرین آبمو بیار میرم کوسو خانوم
مامانم میگفت چرا نمیفهمی؟؟ میگم سامان خونسست نمیششششششششه
و باز هم حیدری اصرار کرد و گفت ببن چه شششق شده این کیر تا دهنتو نگاااد ول کن نیست .آفرررییین
بعد مامانم گفت وایسا خو چند دقیقه
اومد تو بم گفت بابات به آقای حیدری گفته بیاد پمپ رو تعمیر کنه تو میری پیشش یا خودم برم؟؟
میدونست من تو کفه جی تی آ هستم و جوابم چیه
منم گفتم من دارم میرم حموم نه خودت برو و رفتم حموم
اونم مطمئن شد من رفتم حموم
رفت تو حیاط منم از شیشه شکسته اتاقم نگاه میکردم دیدم حیدری چادره مامانمو در آورد و گفت اووفففففففففففففففففففف
جنده خانوم آمده هم که هستی
مامان گفت سریع بکن بم بدش تا سامان نیومده
حیدری شلوارشو تا زانو در آورد و کردش تو دهنه مامانم
مامانم خیلی حرفه ای سااک میزد
از زیره تخماش لیسسس میزد تا نوکش
بعد دوباره تا آخر میکردتو دهنش بعد گفت
پس چرا نمیاد؟؟ مردم از استرس
حیدری گفت چی چی بیاد تا کوستو نکنم ول کن نیستم
مامانم گفت نمیشه ول کن دیگه الان سامان میاد آبروریزی میشه
حیدری گفت میدونی من ول کن نیستم پس بلندشو تا سامان نیومده بکنمت
مامانم خوابید گوشه حیاط پاهاشو باز کرد گفت سریع باش خو
حیدری گفت میخوام از کون بکنمت مامانم گفت گوه بخور میدونی محااله پس یالا
اونم خوابید رو مامانم و کرد تو شروع کرد تلمبه زدن
باورم نمیشد مامانم گوشه حیاط در حالی که من هستم داره کوس میده
مامانم دیگه منو یادش رفته بود میگفت آههههههههههههههه فدات بشم محکم تر بکن تووم
جررررررررررررررررمممممم بده آیییییییییییییییییییی
حیدری هم محکم تر میزد و گفت دارم میام
مامانم گفت ای جونمممممممممممم همشو برییز تووووووووووووم آییییییییییییییییییییی
اونم خالی کرد توش
و گفت مرسی جنده من ررفتم
مامان هم بزور پاشد شورتشو پوشید چادرشو سر کرد اومد تو
گفت سامان میرم حموم گفتم تازه حموم بودی که
هیچی نگفت رفت حموم
بوو منیی خونه رو برداشته بود
منم تا برگرده 2 بار جق زدم
------------
خلاصه دیگه عادی شده بود نرگس خانوم به همه میداد
و اما اونروزی که کامل نمام مهارت مامانمو تو کوس دادن دیدم فرا رسید
ساعت 9 شب بود حمید اود دمه خونمون گفت فردا قراره هانی مامانتو بگااد گفتم ساعت چند؟؟؟
گفت ساعت 8 تمرین داره بعد از تمرینش میاد حدودا ساعت 11
گفتم چکار کنیم؟
گفت فردا مدرسه رو بپیچونییم بشنیم سوپره مامانه جندتو ببنیم
<<دیگه حمید راحت بم میگفت مادر جنده>>
گقتم پایتم
حمید شب پیشه من خوابی
ساعت 7 صبح پاشدیم لباس پوشیدیم
و قبل اینکه مامانم بیدار شه رفتیم توو کنیسه <<به اتاقکه بالا که یجور انباری حساب میشه . پله میخوره به حال و پذیرایی میگیم کنیسه>>
مامانم ساعت 30 7 بیدار شد دید ما رفتیم .
مستقیم رفت حموم که صفا بده کوسشو
بعد 30 دقیقه اومد بیرون لخت لخت جلو آیینه توو حال ایستاد و هی میخندید و سینه اهشو میمالید
حمید هم ی ببخشید به من گفت و شروع کرد مالیدنه کیرش
مامانم همونطورر لخت رفت کلی وسایل آرایش آورد خودشو کرد مثل عروس
بد کلی پنکیک و کرم مالید به کونش و روناش که سفید به نظر بیان
بعد رفت ی لباس بندیه سر تا پا پوشید پایینش 3 وجب از کوسش پایینترر بود
و خط سینه شم کامل معلوم بود
لباسش به قدری کوتاه بود که اگه یکم خم میشود شرتش کامل نمایان میشود
بعد خودشو تو آیینه بوسید
و زنگ زد به هانی گفت سلام عشقم کجایید پس؟؟؟
بعد گفت به اون آقا نگی من میدونم که میخوای بیاریشااا
بعد دوباره گفت چشم گلم آمادم شما زود بیاید دیگه
ازین حرفاش فهمیدیم که هانی تنها نیست
و مامانم منتظره 2 3 نفری هسست
بعد زنگ زدن مامانم آیفون رو زد و دویید رفت تو اتاق
هانی اومد داخل پشتش هم یه غوول که گویا مربیه بوگس هانی بود اومد توو
هانی بلند گفت کسو خانوم پس کوشی؟؟؟؟
مامانم گفت الان میام جیگرررررم
و هانی و اون آقا که بش میگفت حسن آقا
هی در گوشی باهم میحرفیدن و میخندیدن
بعد هانی دوباره بلند گفت بقرآن اومدیم خودتون رو ببینیم خانومی و بازم میخندیدن
بعد مامانم با اون لباسه سکسیش اومد گفت سلام عرض میکنم
بد یهو گفت هانی این کیه آوردی؟
هانی گفت مربیمه عزیزم
مامان گفت وااااا مگه من جندم که دوستت رو میاری؟؟؟
حالا این آقا چه فکری میکنه؟؟
هانی گفت حالا ی این بار بخاطره من
و مامانم با عشوه گفت چشم کجا راحتید؟
هانی گفت همینجا خوبه
بعد مامانم رووبروشون زانو زد شلوارشون رو باز کزد اول شروع کرد کیره هانی رو خوردن 2 3 تا مک زد که هانی زد تو سرش و با لحنه خشونت آمیز گفت جنده اول کیرررره استاد رو بخور Plain Face
مامانم که جلو حسن خورد شده بود گفت چشم چرا میزنی/؟
بعد شروع کرد کیرر خوردن حسن
از زیره تخماش شروع میکرد لیسیدن تا نوکش
بعد گفت حسن آقا اینطور راحتید؟؟ اگه نه یجوورر دیگه بخوررم
بعد حسن بلندش کرد خوابوندش رو مبل سینه اشو فشارر میداد جووری که مامانم جییق میزد و دست و پا که تروخدا آروم
بعد حسن کیرشو گذاشت للبه کوس مامانم محکم کرد تو نفس مامانم بند اومد
محکم تلمبه میزد هانی هم چپ و راست با کیرش میکوبید رو صورت مامانم
حسن محکم تر تلمبه میزد مامانم هم لذت میبرد میگفت ای جااانمممممم کیرررررررررررررررررررر
بکن توووووووون فشاااررر بده لعنتی
حسن کیرشو در آورد گذاشت رو شکم مامانم و با فشار آبشو خالی کرد رو سینه هاش
و 3 4 دقیقه خوابید رو مامانم و بعد پاشد لباس پوشید با هانی حرف زززد و رفت !!!!
حالا نوبته هانی بود به مامانم گفت خودتو تمیزز کن
بعد گفت بیا کیرررمو بخوررر
مامانم که خسته هم بود باز زانو زززد و کیرر خوررد .یدفه هانی داااد زززد جنده درست بخورر
بد سره مامانمو گرفت و صورتشو کرد لا کونش و گفت کونمو بخوررر جنده
مامانم با صدای بریده میگفت حالم داره بهم میخوره بسسسه
و بعد از چند دقیقه هانی ولش کرد گفت بیا کیرر بخورر
مامانم که خیلی از هانی ترسیده بود سریع خورد
بد هانی گفت بگو سرور من دارم کیرتو میخورررم
مامانم تکراار کررد
بعد به مامانم گفت جنده پاشو دستاتو بزار رو مبل قمبل کن
مامانم گفت نه از پشت نه
هانی گفت جنده گفتم قمبل کن
مامانم گفت نههههههههههههههههه Plain Face
بعد هانی 2تا کشیده محکم زززد بش
مامانم قمبل کرد با گریه
و التماس میکرد نکن
هانی کیرو گذاشت رو کونش و آروم آروم میکرد تووش
مامانم جیقش تو هوا بوود
و اصرارر میکررر توروخدا بسسه
هانی محکم تر تلمبه میییزززد و داد میزد
مامانم گفت درش بیار دارم میرینم درش بیارر آییییییییییییییییییییی دارم میریننمممممممممممممممممم
درششش بارررررر آخخخخخخخخخخخخخخخ
هانی آبشو تا آخر خالی کرد تو کونه مامانم
و یدف کیرش رو در آورد
و مامانم ززررررررررررررررررررررررررتتت
گوزید و همه آب منیو ریخت رو قالی
و بعد خوابید رو زمین
هانی هم کیرشو با سینه هاا مامانم پاک کرد
به مامانم گفت جنده بای بای

و فردای این ماجرا من خونه بودم که مامانم با یه مرد اومد خونه
یدفه مرد گفت همینحا خوبه یکم بده عجله دارم
مامانم با خنده گفت مگه جندممم؟؟؟ باشه عزیزم شلوارتو در بیار
شلوارشو در آور مامانم شروع کرد به ساک زدن بعد مرده گفت بسه کوستو بده
بد مامانمو باز کرد و کرد لاششش مامانم هم گفت آیییییییییی یواااااشش
مرده هم گفت چندبارر دادی که اینقدرر کوشادی؟؟ مامانم هم گفت مگه من جندمم؟؟
فقط 4 5 بار به شوهررم دادم !!!!!!!!!!!!!!!!!! آبتو برییز دهنم

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
زن عموی حشری من

جریانی رو که میخوام بگم مال 10 سال پیشه ، من اونموقع 19 سالم بود و زنعموم 36، 7 سالش ، من برای دیدن اقوام پدریم رفته بودم اراک ، چند روزی رو خونه عموهام و عمه هام رفتم و دیدمشون اما خونه این زنعموم که اسمش اکرمه نرفتم چون بابام با عموم قهر بود و به همین دلیل ماهم باهم رفت و آمدی نداشتیم . درست روزی که فرداش قرار بود من برگردم تهران زنعموم اومد خونه مادربزرگم وکلی بامن گپ زدو شوخی کرد ، واقعیتش زنعموم خیلی هیکل سکسی و باحالی داره و خیلی هم خوشگله و بگو بخند ، برای همین من شکی یهش نمیکردم وجواب شوخیاش که هیچکدومشونم خارج از ادب نبود و میدادم و با هم کلی کیف کردیم . آخرش که میخواست بره بمن گفت میلادجان کی میخوای برگردی ، منم گفتم اگه بشه فردا . گفت ، پس فردا بیا ناهار خونه ما بعد برو . منم گفتم زنعمو دوست دارم بیام اما میترسم عمو ناراحت شه . گفت نه ، ناراحت نمیشه عموت با بابات مشگل داره باتو که نداره ، تازه تورو خیلی هم دوست داره . و موقعیکه داشت میرفت بایه حالت عشوه انگیز گفت یادت نره من فردا ناهار درست میکنم نکنه نیای . که منم گفتم باشه .
فرداش شد و من ازمادربزرگم خداحافظی کردم و راه افتادم اولش نمیخواستم برم اما بعدش پیش خودم گفتم عموم آدم نیست اما زنعموم که احترام بهم گذاشته و دعوتم کرده پس میرم ناهارو میخورمو بعدش میرم تهران .
رفتم دم در خونشون و زنگ زدم اومد درو باز کرد ،وای ، چقدر هوس انگیز شده بود . یه آرایش غلیظ کرده بود یه تاپ قرمز تنش و یه شلوار مشکیه چسبون هم پاش بود بهم دست داد و برای اولین بار تو زندگیم بامن روبوسی کرد ، چه صورت نرم و گرمی ، داغیه لباشو رو صورتم احساس کردم تنم مورمور شد اما به تنها چیزی که فکر نمیکردم سکس بود . رفتیم تو خونه و من نشستم تو هال و اونم گفت میلاد جان چای میخوری یا شربت . منم گفتم چای بهتره . اونم رفت تو آشپزخونه ومنم داشتم خونه عمومو که تاحالا نیومده بودمو نگاه میکردم . با یه پیشدستی که توش چایی بود اومد و نشست کنارمو کلی خوش اومدیو تعارفای میزبانانه کرد . بعد یه مقدار حرف زدن ، من گفتم راستی عمو کجاست . اونم گفت عموت سر کاره و تا بعدازظهر نمیاد . و بازم شروع کردیم به گپ زدن . بدون اینکه حالیم شه صحبتامون یواش یواش خیلی خودمونی شد . تا اینکه من گفتم زنعمو ، چرا ماهواره ندارین ؟ که گفت ای بابا ماهواره میخوام چیکار ، آدم میزنه یه دفعه کانالای سوپر ، بهش فشار میاد ، عموتم که نا نداره ، حال تکون خوردن نداره ، فقط بفکر تریاکشه ، من و عموت الان چند سالی هست خواهر و برادریم . منم حس دلسوزیم گل کرد و گفتم پس چیکار میکنی اگه بهت فشار یباد ؟
(راستش این سوالو بی منظور کردم با اینکه شدید هوس انگیز شده بود و منم حشری اما نمیدونم چرا تو فکر سکس نبودم )
اونم گفت یه کاری میکنم دیگه . منم ول کن نبودم و هی میگفتم چیکار ؟
یه دفعه گفت خودم به حساب خودم میرسم . گفتم آخه اینجوری حال بهت میده ؟ دیدم جوابی نداد . منم سکوت کردم ، بعداز چند لحظه گفت خب چیکار میشه کرد اینم قسمت منه دیگه .
من مونده بودم چی بگم . یه دفعه گفت میدونی میلاد چند بار خواستم با یکی رفیق شم که فقط منو تو اینمورد ارضا کنه اما نتونستم . گفتم چرا؟ گفت آخه من زندگیمو دوست دارم تازه مگه میشه به کسی اعتماد کرد ، میشه ؟
تا اونموقع فکر میکردم زنعموم داره باهام مشورت میکنه اما یه تو چشاش نیگاه کردمو حس کردم آثار حشری شدن توشه .
بهش گفتم والله من چی بگم راست میگی ، آدم نمیتونه به هر کی اعتماد کنه . یه دفعه گفت مثلا اگه باتو بخوابم میتونم خیالم راحت باشه که مثلا جایی عنوان نکنی ؟ منم گفتم چی بگم ، آره میتونی ولی ...
یه لحظه کپ کردم ، نگاش کردم ، دیدم اونم داره نیگام میکنه ، جفتمون حشری اما جفتمون هم میترسیدیم ، یه دفعه دستامو گرفت و کشید طرف خودش و لباشو گذاشت رو لبام . اولش شوکه شدم اما نفهمیدم چی شد که منم خوابوندمش رو زمین و روش خوابیدمو شروع کردم به لب گرفتن . وحشیانه لبامو زبونمو میمکید و لیس میزد و پاهاشو وا کرده بود همونطور که من روش بودم دستاشو انداخته بود دور کمرمو کیرمو میمالوند رو کوسشو خودشم با تکونایی که بخودش زیرم میداد همراهی میکرد . یه دفعه روش نیمخیز شدمو گفتم آخه تو زنعمومی . گفت یعنی نمیخوای ، یعنی با یه نفر غریبه برم ؟
باز خوابیدم روشو درحالیکه گوشه های لبشو زبون میزدم گفتم پس بریم تو اتاق خواب . بلندش کردمو در حالیکه تو بغلم در کنارم میومد و منم با دستم کمر و کونشو میمالیدم به سمت اتاق خواب رفتیم و من شروع کردم که لباسامو در بیارم که گفت میلاد تو لباسای منو دربیار منم لباسای تورو . منم گفتم باشه . اول اون شروع کرد .
همونطور که وایساده بودم پیرهنمو در آورد و جلوم زانو زد و شلوارمو درآورددر حالیکه داشت کیرمو لمس میکرد ، شورتمو کشید پایین و کیرمو یه ذره مالید و گذاشت تو دهنشو شروع کرد ساک زدن .
با هر آهی که من میگفتم کیرمو از دهنش درمیاورد و یه جون میگفت و باز میکردش تو دهنش . یه ذره که ساک زد از زیر بازوهاش گرفتمو بلندش کردمو یه لب ازش گرفتمو در همون حال تاپشو سوتینشو درآوردمو یه ذره سینه هاشو مالوندمو نشستم جلو پاشو شلوارشو با شورتش ، همزمان کشیدم پایین . دهنمو بردم نزدیک کوسش و یه زبون لای کوسش کشیدم . یه آه شهوتی کشید . سرمو گرفت کوسشو محکم میمالید به دهنم . منم زبونمو کرده بودم تو کوسشو میلیسیدم .
یه دفعه خودشو انداخت رو تختو منم مدل 69 روش خوابیدمو درحالیکه کپلای کونشو میمالدم کوسشو لیس میزدم اونم دیوونه وار ساک میرد و آه و اوه میکرد .
یه ذره که گذشت یه دفعه گفت میلاد ، عزیزم ، بسه دیگه ، منو بکن ، کیرتو بکن تو کوسم .
منم بلند شدمو پاهای گوشتالوی سفیدشو وا کردمو نشستم بین پاهاشو کلاهک کیرمو لای پره های کوسش میمالیدم اما توش نمیکردم . داشت دیوونه میشد بدجور آه و اوه میکرد . هی میگفت بکن توش لامصب ، دارم میمیرم بکن عزیزم ..... وهی کوسشو میمالد به کلاهک کیرم .
یه دفعه کیرمو تا ته کردم تو کوسش و یه آه عمیق کشید و منم خوابیدم روشو شروع کردم آروم تلمبه زدن . با هر تلمبه ای که میزدم یه آخ جون میگفت و آه و اوه میکرد .
درحالیکه میکردمش گفتم زنعمو خوبه ؟ گفت دیگه بمن نگو زنعمو ، بگو اکرم جون ، بگو عزیزم . منم گفتم اکرم خوب میکنمت . گفت آخ ، آره عزیزم . گفتم چی تو کوسته ؟ گفت کیر تو عزیزم . گفتم کیر من مال کیه ؟ گفت مال من عزیزم مال منه . گفتم کوس تو مال کیه ؟ گفت مال تو همش مال توست .
یه دفعه برم گردوند و من طاقواز رو تخت افتادمو اونم با کوسش نشست رو کیرم شروع کرد تلمبه زدن . با حرص تلمبه میزد و داد میزد . ازدیدن لذتی که داشت میبرد یه دفعه دیدم آبم داره میاد . گفتم اکرم جون آبم داره میاد . اما اون همونطور تند تند داشت تلمبه میزد .
بازم گفتم اکرم آبم داره میاد . که یه دفعه با چند تا آه بلند که کشید ، خوابید رومو همزمان آب جفتمون اومد .
یه چند دقیقه ای روم خوابیده بود و منم با موهاش بازی میکردم . همونجور که سرش رو شونه ام بود گفت میلاد ، عزیزم ممنون . منم گفتم عزیزم منم حال کردم . گفت میشه فردا بری ، یه ذره بیشتر باهم باشیم ؟ منم گفتم باشه اکرم جون ، میمونم .
اونروز 2 بار دیگه با هم سکس کردیم یه بار تو حموم یه بارم آخر شب یواشکی تو پشت بوم ، اونم سرپایی و با ترس و لرز . اما فرداش با خیال راحت چند بار سکس کردیم .
هنوزم که هنوزه هرجا که فرصت شه بازم سکس داریم

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
صفحه  صفحه 36 از 147:  « پیشین  1  ...  35  36  37  ...  146  147  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Incest Sexy Story - داستان های سکسی با محارم

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA