انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 114 از 125:  « پیشین  1  ...  113  114  115  ...  124  125  پسین »

داستان های پیوسته و قسمت دار سکسی


مرد

 
خیلی بد بود واقعا بی مزه.
     
  
مرد

 
خیلی بد بود واقعا بی مزه.
     
  
مرد

 
واحد تحقیقات (قسمت اول)

در حالی که روی کاناپه لم داده بودم و تو نور ملایم و رمانتیک آباژور پایه بلند بغل دستم آخرین پک ها رو به باقیمانده سیگارم میزدم، پریسا رو تماشا میکردم که داشت جلو آینه قدی لباساشو عوض میکرد. اول به آرامی بلوزحریرشو در آورد و نگاهی از سر رضایت و تحسین به بدن موزون و متناسب خودش انداخت. انعکاس نور گرم و ملایم آباژور زیبایی مضاعفی به پوست بی نقص بدنش میداد. بعد سگک مینی ژوپشو باز کرد و اجازه داد که آروم روی رون های کشیدش لیز بخوره و پایین بیاد. پوست سفیدش در برابر شورت و سوتین مشکی، سفید تربه نظر میرسید. بعد دستاشو بالا برد و در حالی که به وضوح از تماشای اندام سکسی و هوس انگیز خودش لذت میبرد، چرخی جلو آینه زد. پریسا همیشه از نمایش دادن بدنش لذت میبرد. یاد شش سال پیش افتادم ...

من فرزند خونواده ای بودم که توش امور مربوط به سکس تابویی بزرگ و هر گونه آزاد منشی در این زمینه گناهی نابخشودنی، و دختر بازی جنایتی عظیم محسوب میشد. بزرگ شدن تحت محدودیت های شدید از این لحاظ باعث شده بودن که من علیرغم جذابیت ظاهر و دلی مملو از آرزو و سرریز شدن هورمون های بدنم، عملا فاقد توانایی پیدا کردن دوست دختر واسه خودم بودم و حسرت و عذاب زیادی از این جهت تحمل میکردم.

از اونجایی که هر تفریطی با افراط همراهه، قرار گرفتن تحت این محدودیت های شدید باعث شده بود که در مابقی عمرم تا امروز همیشه امور جنسی محور کلیه اعمال و محل تمرکز تمام افکارم باشه و با توجه به ناتوانی در برقرار کردن ارتباط با دخترها، خواهی نخواهی عملا خود ارضایی و استمناء تبدیل به اصلی ترین شیوه تخلیه هیجانات و تمایلاتم شده بود.

وقتی با پریسا صحبت های قبل از ازدواج رو میکردیم اون در مورد آزادی خودش در معاشرت تاکید جدی داشت و برای محکم کاری چندین بار ازم قول گرفت که آزاد منشی اون مشکلی واسه زندگیمون ایجاد نکنه. از قضا من اصلا آدم غیرتی نبودم و از اون لحاظ خیالشو راحت کردم. بعد از ازدواجمون هم اون در حضور دوستای من لباس دکولته و مینی ژوپ تنش میکرد و آزادانه با مردای دیگه لاس میزد و همیشه از اینکه مردا رو مجذوب خودش کنه لذت میبرد.

راستش منم از اینکه زنم اینقدر خوشگل و لوند و هوس انگیز بود که مردا با دیدنش اختیارشونو از دست میدادن و نمیتونستن برآمدگی جلو شلوارشون رو مخفی کنن لذت میبردم و از داشتن چنین زنی احساس خوشبختی و غرور میکردم...

تو همین تفکرات بودم که با صدای پریسا به خودم اومدم

- به نظرت بعد از اینجا چین میتونه واسمون جالب و سرگرم کننده باشه؟

با اینکه داشت در مورد یه موضوع عادی و به طریق کاملا معمولی حرف میزد، هنوز هم طنین و لحن صداش شهوت انگیز بود. بعد از دو هفته گردش و تفریح تو پاریس این سوالی بود که منم از خودم می پرسیدم.

- مطمئن نیستم ولی شنیدم که چین هم جاهای دیدنی و تاریخی زیاد داره.

- جاهای تاریخی رو وللش!!! چقدر جاهای حال کردنی داره؟

منظورش جاهایی شبیه نایت کلاب هایی بود که تو پاریس رفته بودیم و تا صبح نیمه لخت با مردای سکسی هیز رقصیده بود و با اینکه عملا از این حد جلوتر نمیرفت، وقتی می رسیدیم هتل، شورتش از شدت تحریک کاملا خیس بود. اصولا پریسا همیشه حشری و عاشق سکس بود و هیچوقت از هیچ کاری که جنبه سکسی داشت سیر نمیشد. یه بار آمپرش اونقدر بالا زده بود که به محض رسیدن به هتل، قبل از اینکه کفشاشو در بیاره، با صدایی که از شدت شهوت میلرزید ازم خواست که کسشو بخورم.

همونجا سرپا مینی ژوپشو بالا زدم و شورتشو کشیدم پایین. چوچوله ش اونقدر بزرگ شده بود که مثل یه کیر کوچولو از لای شیار کس برجسته و تراشیده ش بیرون زده بود. همیشه وقتی تحریک میشد این اتفاق می افتاد. زبونم که با چوچوله ش تماس پیدا کرد ناله ش بلند شد. هنوز سی ثانیه نگذشته بود که ناله هاش حالت وحشیانه ای پیدا کرد و اول سرمو محکم به کسش فشار داد و نگه داشت و بعد در حالی که به شدت و با صدای بلند نفس نفس میزد سرمو بزور عقب کشید و ناله ش به فریادهای خفه و منقطع تبدیل شد. چوچوله ش که حالا دو برابر قبل شده بود در اثر ارگاسم با ضربان های شدید طوری منقبض میشد که کل کس سفید و بزرگشو تکون میداد...

- مطمئن نیستم که چین چندان جای حال کردنی داشته باشه ولی تو هر وقت که بخوای من با کمال میل کس خوشگل و خوشمزه تو میخورم.

- اون که تکراریه!! چیزی میخوام که جدید و هیجان انگیز باشه! اگه چین اینجور جاهایی نداره پس واسه چی وقتمونو با رفتن به اونجا تلف می کنیم؟

- چون میتونیم! و از تو خونه نشتن بهتره.

به هر حال دو ساعت دیگه پرواز داشتیم و آماده رفتن به فرودگاه بودیم. وقت ترک کردن هتل، از پنجره آخرین نگاه رو به منظره اول شب پاریس انداختم و به راه افتادیم.

اتفاق خاصی طی پروازمون به شانگهای نیفتاد و یه شب کاملا معمولی رو تو هواپیما سپری کردیم. تو فرودگاه شانگهای چمدونامونو گرفتیم و به طرف خروجی رهسپار شدیم. موهای خرمایی روشن پشت سر جمع شده و تی شرت و شلوار مشکی و روژ لب صورتی روشن، جذابیت غیر قابل مقاومت پریسا رو دو چندان کرده بود. مردایی که چششون بهش می افتاد بی اختیار خیره میشدن و برای چند لحظه تو همون حالت میموندن.

تو گیت خروجی، افسر چینی که پاسپورتها رو بررسی میگرد اونقدر تحت تاثبر جذبه سکسی پریسا قرار گرفته بود که نمیتونست جلو آشکار شدن تمایلاتشو بگیره و کاملا میشد فهمید که آب دهنش و شاید جای دیگه ش روون بود. من از این حالت محسور شدگی مردا خوشم میومد و معمولا این موضوع به نفعمون هم بود چون اغلب طرف میخواست با انجام لطفی ابراز ارادت کنه.

به هر حال افسر مورد بحث در حالی که نمیتونست چشم از پریسا برداره مکث طولانی کرد و برای یه لحظه برق شیطنت آمیزی تو چشش درخشید که باعث نگرانی من شد. قیافه ش عوض شد و در حالی که با کاغذ های روی پیشخوانش ور میرفت به فکر فرو رفت. بعد از چند لحظه سرشو بلند کرد و گفت که پاسپورت هامون مشکل داره و باید باهاش بریم! بعد یه افسر دیگه رو به جای خودش گذاشت و راه افتادیم.
     
  ویرایش شده توسط: Martinlink   
↓ Advertisement ↓
مرد

 
عالي بود ادامه بده
     
  
مرد

 
دوستان من گاهی چند خطی می نویسم اما داستان های من اروتیک نیستند و فقط مایه ای از سکس رو در شخصیت ها نمود می ده نمی دونم به نظرتون می تونه طرفدار پیدا کنه یا نه
     
  
مرد

 
واحد تحقیقات (قسمت دوم)

ما رو وارد یه اتاق بدون پنجره کرد که مشخصا اتاق بازجویی بود. با دیدن این منظره دلم آشوب شد و حس کردم که تو بد دردسری افتادیم. بعد از بستن و قفل کردن در از داخل با حالت آمرانه ای بهمون گفت که بشینیم. بعد خودش پشت میز نشست:

- پاسپورتهاتون غیر واقعیه و مطابق اطلاعاتی که بهمون رسیده، چند نفر جاسوس با پاسپورت های مبدل قراره به چین بیان و مشخصات پاسپورت های شما با این افراد مطابقت داره.

- چیییییی؟!!!! ولی ما فقط توریست هستیم.

- واضحه که یه جاسوس نمیاد بگه من جاسوسم! ولی ما مشخصاتی تو پاسپورتهای شما دیدیم که برامون شکی در این مورد باقی نمیذاره.

- میشه بگین چه مشخصاتی باعث شده شما چنین فکری بکنین؟

- نه! این جزو موارد محرمانه س. در هر حال من شما رو نیاوردم اینجا که درباره جاسوس بودن یا نبودنتون بحث کنیم. موضوع اینه که شما باید به ما اطلاعات کامل بدین. اینکه از کی دستور میگیرین؟ هدفتون چیه؟ برنامه هاتون چی بوده؟ رابطتون کیه؟ کیا جزو تیمتون هستن؟ و خیلی سوالات دیگه.

- همونطور که گفتم ما توریست هستیم و من چیزی واسه گفتن ندارم.

- آره! منم راننده اتوبوس هستم! ببین، من با شما بحث نمیکنم. ما راههای موثری برای به حرف آوردن مجرمین داریم. اگه تا دو دقیقه دیگه همکاری از خودتون نشون ندین، دیگه بحث ادامه پیدا نمیکنه و اعزام میشن به ستاد تحقیقات. اونجا هم سوالی از شما پرسیده نمیشه و تحقیقات صرفا به روش عملی ادامه پیدا میکنه. مطمئنا این تحقیقات برای شما طاقت فرساست و تنها راه توقف اون اینه که اعلام کنین که میخوایین همکاری کنین.

- لطفا درک کنین! ما توریست هستیم و چیزی در مورد مواردی که گفتین نمیدونیم! چه دو دقیقه چه دوسال، کسی که چیزی نمیدونه حتی اگه بخواد هم نمیتونه همکاری کنه.

- دو دقیقه تون از الان شروع میشه!

- خواهش میکنم توجه کنین.

هر کاری کردم طرف مثل مجسمه سنگی بود و کلامی به زبون نمیاورد و فقط با نگاه هیز پریسا رو ورانداز میکرد. بعد از دو دقیقه به حرف اومد:

- دو دقیقه تون تموم شد. دیگه من کاری ندارم بجز اعزام شما به واحد تحقیقات.

بعد تلفون رو برداشت و درخواست کرد که کسی رو واسه انتقال ما به واحد تحقیقات بفرستن. دو دقیقه بعد در پشتی باز شد و دو تا افسر دیگه وارد شدن. هر کدوم از افسرها دست یکیمونو از پشت گرفت و از در پشتی هدایتمون کردن بیرون.

وارد راهروی شدیم که توش کلی پرسنل یونیفرم پوش از مرد و زن رفت و آمد میکردن و بعد از ده دقیقه حرکت در مسیرهای پیچ در پیچ شلوغ و بالا و پایین رفتن از کلی پله از دروازه بزرگی وارد فضای باز شدیم. حیاط خیلی خیلی بزرگی بود با باغچه ها و درخت های زیاد که عده قابل توجهی توش رفت و آمد میکردن.

بعد از عبور از حیاط وسیع، تو انتهای حیاط به یه ساختمون دیگه وارد شدیم و بعد از دو دقیقه به در بزرگی از شیشه مات رسیدیم که رو تابلوش نوشته شده بود "واحد تحقیقات". نمیدونم چرا این کلمه مو به تنم سیخ میکرد.

یکی از افسرها زنگ در رو زد. یه مرد جوون در رو باز کرد و اومد بیرون. ضمن خوش و بش با افسرها یه تابلو به در آویزون کرد که روش نوشته شده بود :"تحقیقات در حال انجام است". یه وایت بورد هم رو در بود که بالاش نوشته شده بود: "اسامی افراد تحت تحقیقات". مرد پرونده ما رو از افسرها گرفت و از روش اسامی من و پریسا رو روی بورد نوشت. و ما رو وارد واحد تحقیقات کرد.

سالنی بود با در های متعدد. منو از یکی از درها وارد اطاقی کردن که با یه دیوار شیشه ای به دوقسمت تقسیم شده بود.

قسمتی که من توش بودم کوچیک بود و فقط یه صندلی توش بود که منو روش نشوندن. ولی قسمتی که اونور شیشه بود بزرگ بود و چندین در داشت و توش پر از وسایلی بود که دیدنشون نفسمو بند آورد. این وسایل شامل چندین صندلی و تخت بود که مشخص بود برای کارهای دلپذیر طراحی نشده بودن. بعلاوه یه صلیب سنت اندرو (به شکل X) و چندین قرقره و قلاب آویزون از سقف با طناب، مجموعه کاملی از انواع انبر و گیره و سیخ و دستبند و ترکه و شلاق و تعدادی وسیله که نمیدونستم چیه هم اونجا بود. چند لحظه بعد متوجه شدم که روی میز کوچکی که گوشه اطاق بود، تعدادی دیلدو و ویبراتور و یه سری چیزهای دیگه هم بود.

قلبم مثل گنجشک میزد. دست و پام شل شده بود و تقریبا میلرزیدم. چه بلایی میخواستن سرم بیارن؟ تو همین فکرها بودم که یکی از درهای اونور شیشه باز شد و پریسا رو وارد کردن. وقتی پریسا لوازم توی اطاق رو دید شل شد و اگه افسری که همراهش بود نگرفته بودش رو زمین می افتاد. بلافاصله لکه تیره ای رو شلوارش تشکیل شد و مایعی از لبه شلوارش و روی پاش رو زمین جاری شد! پریسا خودشو خیس کرده بود.

پریسای نیمه جونو رو معمولی ترین صندلی که اونجا بود نشوندن و صبر کردن تا کمی به خودش بیاد و منسجم بشه. تو همین فاصله حدود ده دوازده تا افسر دیگه وارد اتاق شدن. و وقتی مطمدئن شدن که پریسا کنترل خودشو به دست گرفته، بهش گفتن که از رو صندلی بلند شه. یکی از افسرها در حالی که ترکه نازکی رو از تو ترکه ها برمیداشت با خونسردی به پریسا گفت:

- لباساتو در بیار!
     
  
مرد

 
واحد تحقیقات (قسمت سوم)

پریسا با صدای لرزون گفت:

- من کاری نکردم! خواهش میکنم.

- اگه دختر خوبی باشی و هر کاری میگیم انجام بدی اذیتت نمیکنیم. حالا پاشو لباساتو دربیار.

پریسا بلند شد و با دستهای لرزون شروع کرد به در آوردن لباسهاش تا اینکه فقط شورت و سوتین تنش موند. مرد ترکه به دست وقتی دید که پریسا متوقف شده در حالی که به شورت و سوتینش اشاره میکرد گفت:

- اونا رو هم دربیار.

پریسا ملتمسانه نگاش کرد و گفت:

- خواهش میکنم...

افسر مجال نداد حرف پریسا تموم بشه. ترکه رو بالا برد و محکم رو باسن نیمه لخت پریسا فرود آورد. پریسا جیغ بلندی کشید و اشک از چشاش سرازیر شد. داشتم میلرزیدم. دلم میخواست اون مرد رو با دستای خودم خفه کنم ولی اون دیوار شیشه ای لعنتی نمیذاشت دستم بهشون برسه. افسر در حالی که دوباره ترکه رو بالا می برد، با خونسردی تمام گفت:

- در میاری یا نه؟

پریسا سریع برای جلوگیری از فرود ترکه دست برد به پشتش و شروع کرد به باز کردن سگک سوتینش و بعد سعی کرد اونو جوری در بیاره که پستوناش دیده نشن. بعد مرد با ترکه به شورتش اشاره کرد. پریسا در حالی که با یه دستش پستوناشو پوشونده بود، با دست دیگه شورتشو به پایین هل داد و بعد در حالی که دست آزادشو جلو عورتش گرفته بود رونهاشو شل کرد تا شورتش لیز بخوره و بیاد پایین و بعد با نوک پاش اونو به یه سمتی هل داد.

خیلی واسه پریسا نگران بودم. نمیدونستم چه بلایی سرش میارن. بغض سنگینی گلومو فشار میداد. مثل بید میلرزیدم و احساس میکردم که نفسم بالا نمیاد. نمیدونستم باید چیکار کنم. دیوارهای سنگی و شیشه ای موانع غیر قابل نفوذی بودن.

افسر ترکه به دست بعد از اینکه چرخی دور پریسا زد و از هر طرف بدقت وراندازش کرد، در حالی که با ترکه به دیوار خالی سفید یک سمت اتاق اشاره میکرد، رو به پریسا با لحن آمرانه ای گفت:

- برو جلو این دیوار وایسا و دستاتو بنداز پایین.

پریسا زیر چشمی نگاهی بهش کرد و وقتی دید که داره با چهره ای مثل سنگ به علامت تهدید با ترکه به کف دستش میزنه، آروم به سمت دیوار رفت و جلو دیوار وایساد. افسر به دستهاش که هنوز جلو عورت و پستوناش بودن اشاره کرد و گفت بندازشون پایین. پریسا دستاشو پایین انداخت. مردی با دوربین نزدیکش شد و چند تا عکس از روبرو و بغل و پشت سر ازش گرفت.

بعدش افسر ترکه به دست به پریسا دستور داد:

- دستاتو بالای سرت قلاب کن.

پریسا در حالی که صورتش از خجالت گل انداخته بود، دستاشو برد بالا سرش و قلاب کرد. افسر با همون فیگور تهدید آمیز بلافاصله بهش دستور داد که پاهاشو هم تا جای ممکن از هم باز کنه. پریسا پاهاشو کمی از هم باز کرد. افسره که متوجه شده بود پریسا خیلی بیشتر برای باز کردن پاهاش جا داره، با ترکه شروع کرد به سمت داخلی ساق پاهای سفید و خوشتراشش ضربه های ملایم زدن به معنی دستور برای باز کردن بیشتر. پریسا اونقدر پاهاشو باز کرد که دیگه مشخص بود بیشتر نمیتونست بازشون کنه.

منظره عجیبی بود، آدمو ضمن اینکه عصبی میکرد، تحریک هم میکرد. پریسا با بدن سکسی و شهوت انگیزش لخت مادرزاد جلو ده دوازده نفر مرد کاملا ناشناس وایساده بود در حالی که تمام زیر بغل های سفید صاف و لیزر شده و پستونای متوسط (سایز C) و شق و رق و جمع و جورش با ممه های پفی قهوه ای و نوک های بیرون زده کمی روشن تر و کس سفید بزرگ و تپل و کاملا تراشیده ای که چوچوله ش از لابلای شیاری که با باز کردن پاها کاملا باز شده بود، دیده میشد و کون صاف سفیدش با شیار نیمه باز همه و همه در معرض نمایش بودن.

مردها دور و برش پرسه میزدن و خم میشدن و از زوایای مختلف و از دور و نزدیک همه جای بدنشو دید میزدن در حالی که آب از لب و لوچه شون سرازیر بود و تلاشی برای مخفی کردن برآمدگی آشکار جلو شلوارشون نمیکردن.

شدت شرم پریسا که از سرخ شدن صورتش کاملا مشخص بود، مانع لذت بردنش از نمایش بدنش و مسحور کردن مردا نشده بود. فهمیدن این موضوع واسم سخت نبود چون چوچوله ش که از لابلای شیار کسش بوضوح دیده میشد، به قدری ورم کرده بود که من از فاصله دور متوجه غبر عادی بودنش که نشان دهنده شدت تحریک بود شده بودم و برام جالب بود که حتی ترس از شکنجه هم مانع حشری شدن پریسا نشده بود.

افسر در حالی که به طور تهدید آمیزی با ترکه بازی میکرد، رو به پریسا گفت:

- روال اینه که الان بدنتو دستمالی کنن و هر جوری دوس داشتن باهات بازی کنن. ممکنه جا بخوری، غلغلکت بیاد، دردت بیاد یا تحریک بشی. میتونی هر جور دلت مبخواد آه و ناله و جیغ و داد و آخ و اوخ کنی ولی هر اتفاقی که بیفته، حتی اگه آبتم بیاد حق نداری تکون بخوری، روشنه؟

پریسا با سرش اشاره مثبت کرد. یکی از مردا دستشو آروم از زیر بغل راست به پایین به سمت شکم به پهلوی بدنش کشید که باعث شد پریسا نفس عمیق صدا داری بکشه و همه بدنش مورمور بشه و ممه هاش منقبض بشن و نوکشون بیشتر از پیش بزنه بیرون. این منظره مردی رو که در سمت دیگه قرار گرفته بود تحریک کرد که چهار انگشت هر دستشو رو دو طرف بیرونی پستونای پریسا بذاره و با انگشتای شصتش با نوک سفت شده ممه هاش بازی کنه که با این کار پریسا بی اختیار صداهای ضعیف منقطعی حاکی از بیقراری سر داد.

در همین حین یکی دیگه از مردا از پشت سر نزیک شد و شروع کرد به نوازش کردن باسن های صاف و لرزون پریسا. بعد دستشو در امتداد شیار نیمه باز کونش حرکت داد و انگشتشو با ملایمت به داخل شیار لغزوند. وقتی انگشتش به سوراخ کون پریسا رسید، همه از جا خوردن و حرکت ناگهانیش متوجه این موضوع شدن. مرد به بازی با سوراخ کونش ادامه داد. ناله های پریسا حالت ممتدتر و مرتعشی به خودش گرفت. در این لحظه مردی که ممه هاشو لمس میکرد، نوک اونا رو با انگشتاش گرفته بود و با ملایمت فشار میداد و میکشید و میپیچوند.

یه مرد دیگه ای هم وسوسه شد که با ممه های پریسا بازی کنه، مرد قبلی یکی از ممه هاشو به مرد جدید واگذار کرد در حالی که مرد دیگه ای دستشو با لذتی که هیچ تلاشی واسه مخفی کردنش نمیکرد، رو کس بزرگ، برجسته و کاملا تراشیده پریسا کشید و به بازی با چوچوله ورم کرده ش پرداخت. ناله های بی تابانه پریسا به اوج رسیده بود. چهار تا مرد داشتن همزمان حساس ترین جاهای بدنشو تحریک میکردن در حالی که هفت هشت تا مرد دیگه تماشاش میکردن و منتظر نوبتشون بودن.

حال پریسا لحظه به لحظه بدتر میشد. مردی که با کس و چوچوله ش بازی میکرد، رفت و یه ویبراتور بزرگ آورد و در حالی که بقیه همچنان سرگرم بازی با ممه ها و کون پریسا بودن، شروع کرد به ویبره کردن چوچوله ش. تاثیر تماس ویبراتور وحشی قدرتمند با چوچوله تحریک شده و حساس پریسا بقدری شدید بود که ناله های پریسا تقریبا حالت فریادهای خفه نامنظم و خارج از کنترل پیدا کرد در حالی که تمام بدنش از شدت بی قراری پیچ و تاب میخورد ولی جرات نداشت تغییر وضعیت بده.

شاید هنوز سی ثانیه از شروع ویبره کردن نگذشته بود که ناله ها و فریادهای پریسا حالت خرخر خفه ای گرفت، چشاش شروع کردن به لوچ شدن، ممه هاش بشدت منقبض و سیخ شدن و پیچ و تاب بدنش شبیه تشنج شد. کاملا واضح بود که در حال تجربه کردن یه ارگاسم خیلی شدید و قوی و غیر قابل کنترل بود. مردها یه دفعه ازش فاصله گرفتن:

- داره آبش میاد!

- آخخخخخ، ببین چه حالی شده!

- چوچوله شو ببین چه ضربانی داره!

- آره! مثل قلب میتپه!

- چه آبی هم ازش میریزه! نیگا کن! از روناش سرازیر شده پایین!

پریسا بقدری شدید ارگاسم شده بود که بیشتر از سه چهار دقیقه ادامه پیدا کرد. مردا کیرشونو که دیگه از شدت شقی تو شلوارشون جا نمیشد، بیرون آورده بودن و میمالیدن. حتی منم از دیدن این منظره کیرم راست شده بود و تو شلوار اذیتم میکرد. همه ترسم فقط از این بود که مبادا پریسا رو اذیت کنن. اگه فقط عملیات سکسی انجام میدادن، من شکایتی نداشتم چون میدونستم که پریسا هم چندان از این موضوع بدش نمیاد.

مرد ویبراتور به دست دوباره به پریسا نزدیک شد...
     
  ویرایش شده توسط: Martinlink   
مرد

 
ادامه بدی بهتر مبشیه
     
  

 
سلام دوستان کسی داستان سکسی( منو همسرم فرشته جون) نداره من خیلی دنبال این داستان گشتم ولی نیس
ت کجا میتونم پیدا کنم همون داستانی که به کمک خانومش جنده خونه راه میندازه
     
  

 
سلام دوستان کسی داستان سکسی( منو همسرم فرشته جون) نداره من خیلی دنبال این داستان گشتم ولی نیست کجا میتونم پیدا کنم همون داستانی که به کمک خانومش جنده خونه راه میندازه خواهشا کمکم کنید
     
  
صفحه  صفحه 114 از 125:  « پیشین  1  ...  113  114  115  ...  124  125  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان های پیوسته و قسمت دار سکسی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA