انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 73 از 125:  « پیشین  1  ...  72  73  74  ...  124  125  پسین »

داستان های پیوسته و قسمت دار سکسی


مرد

 
مشکل سينه مامان قسمت پایانی

مامان عصبي شد و گفت يه مردبياد سينه من و بماله!خاك بر سر بي غيرتت كنند من كه هيچي خودشم از حرفي كه از دهنش در رفت اب شد بعد من گفتم عيبي نداره فردا بايد بريم وگر نه من به بابا ميگم حالت خيلي بد، دكتر فيزيو نوشته تو نميري، اون خوب بلده مامان حالا بذار فردا شه ، شايد رفتيم بابات نفهمه فردا صبحش با مامان رفتيم سونگرافي و ازمايش بعدش اومديم خونه و بعد اظهر شد به مامان گفت بلند شو بريم فيزيوتراپي كه باز شروع كرد به چرت و پرت گفتم منم موبايل و در وردم كه به بابا بگم كه گفت نزن باشه بريم رفتيم اونجا يه مرد ٤٦ ساله با يه مرد ديگه ٣٠ ساله بودن دفترچه رو دادم بعد خوندنش گفت جلسه اي ٣٠ تومن كه من پرداخت كردم و گفت بريد تو اتاق ٣ اماده شيد كه من دنبال مامان رفتم تو تو واسه چي مياي ديگه من چيه فكر كردي باينقدر بي غيرتم بيرون وايستم زود باش در بيار مامان : جلوي تو خجالت ميكشم كه من گفتم جلو غريبه تنهايي خجالت نمي كشي؟ كه گفت پس روت و برگردون اونوري من برگشتم اونم لباس هاش و در اورد و گذاشت تو كيف و دمر دراز كشيد ولي سوتين. هنوز تنش بود واي چه صحنه ميديدم يه سفيد برفي جلوم بود بدون يه مو وخال دوباره حشري شدم و سيخ كردم در باز شد و ديدم پسر جون اومد تو ، من فكر ميكردم اون پيره مياد ولي ! اومدو گفت بي زحمت سوتين و در بياريد يه لامپ قرمز رنگ اورد و بهد يه كرم سفي برداشت دستش رو به من كرد و گفت هم بالا تنه جلو يا همون سينه رو نوشته و نم گودي كمر جفتشم ميخواين انجام بديد كه من بدون مكس گفتم بعله ولي مامان اعتراض كرد و گفت فقط سينه كه من گفتم هرچي نوشته انجام بديد لطفا كه مامان تا خواست حرف بزنه من با صداي بلند گفتم بسه مامان پسره رو به من كرد و گفت پس يه قبضديگه واسم بگير از صندوق من : الان د : بعله بي زحمت كه رفتم گرفتم وقتي برگشتم با ديدن سينه هاي مامان زير نور چراغ قرمز خيلي حالم بد شد



دادم دستش و اومدم پشت وايستادم به نگاه كردم كه مامان چشاش بسته بود اول از كرم روي هر سينه يه مقدار خالي كرد و شروع كرد به ماليدن بعد اين كه كلا همه جا ماليد گفت يه ٥ دقيقه زير نور بمونه من الان برميگردم من احساس كردم پسره هم حالش بد شده بعد اين كه اون رفت مامان گفت كمر و بذار واسه بعد اون ربطي به درد سينه نداره من: اگه نداشت نمي نوشت الانم تموم كن كه مامان گفت احمق اون واسه باسن ، بي حيا لخت نميشم از اين بيشتر كه من گفتم پولشم دادم ، در ضمن مريضي ، واسه خوش خوشانت كه نيست مامان پس گورت و گم كن بيرون اون موقه كه من گفتم باشه پسره اومد و از مامان پرسيد گرم شد سينه هاتون
مامان: اره داره ميسوزه ديگه پسره بازم از پماد ورداشت و با تبحر خواصي شروع به ماليدن كرد من كه سيخ سيخ كرده بودم و كيرم به برگترين حالت ممكن رسيده بود بعد ١٥ دقيقه ماساژ ديدم كه مامان لباش و داره گاز ميگيره و پاهاش و ارو تكون ميده كه پسره دوباره لامپ گذاشت و رفت و گفت الان ميام مطمئنا به خاطر مامان رفت بيرون بعد ٣٠ ثانيه چشاش و باز كردو گفت تموم شد منم با پوز خند گفتم خير پسره دوباره اومد و شروع كرد به ماساژ دقت كه كردم ديدم سينه هاي مامان سيخ سيخ وايستاده خيلي حال كردم پسر رو به مامان كرد و گفت برگرديد پشتتون كه مامان با اشاره به من. فهموند كه برم بيرون من اومدم بيرون ولي به ١ دقيقه نكشيد برگشتم ديدم مامان شلوارش و تا زانوش پايين كشيده ولي هنوز شرت پاشه كه ميگفت در بيار ولي مامان قبول نمي كرد



اول اين و بگم كه من با ديدن كون سفي و بزرگ مامان داشتم ديونه ميشدم مامان كه ديدمن اومدم تو سرش و برگردوند و هيچي نگفت منم به پسره اشاره كردم خودش دربياره واي چه كوني داره مامانم خيلي حال كردم و تو شلوارم ارضا شدم پسره دوباره همون كرم و ماليد و لامپ گذاشت و رفت تو اين ٥ دقيقه اي كه من و مامان تنها بوديم اصلا بر نگشت من و ببينه پسره اومد و شروع كرد به ماليدن منم رفتم نزديكتر هر سري كه لپ كونشو ميماليد سوراخ كون كسش معلوم ميشد حتي يه تار مو هم نداشت كس و كونش پسره فكر كنم فهميده بود من خوشم اومده طوري ميماليد كه قشنگ سوراخاش معلوم ميشد يعني لپ هاي كونش و به اطراف ميكشيد من دوباره سيخ كرده بودم كه پسره بعد ٤٠ دقيقه كل ماساژ گفت تموم و رفت بيرون بيرون رفتني كير گندش قشنگ تابلو بود يه لبخند كوچيكي هم به من زد و رفت بيرون مامان بلند شد و لباس هاش و پوشيد و اصلا به من نگاه نمي كرد من هم اومدم كه راحت باشه پسره صدام كرد و گفت چون بار اول بود من يه ماساژ رايگان هم هميجوري واسه جلب مشتري بهتون ميدم كه مشتري باشيد بعد گفت خودتم ميتوني بياي كه من گفتم واقعا گفت اره همين فردا صبح بيا من خودم هستم ، بعداظهر چون سرم شلوغه اينجا نميرسم صبح بيا كه من هم گفتم باشه مامان اومد و خداحافظي كرديم و اومديم خونه تو راه هيچ حرفي زده نشد تا اين كه تو خونه بعد حموم گفتم ديدي تو نميخواستي ولي چغدر خوب بود گفت خفه شو كم مونده بود به يارو بگي يه سر هم بكنش من: نه اين كه تو هم بدت ميومد ، حتما من از حال رفته بودم اونجا و لبام من گاز ميگرفتم مامان رفت تو اتاقش و شروع كرد به گريه كردن ، دلم واسش سوخت و رفتم گفتم ببخشيد مامان زري، غلط كردم ببخشيد حرف زشت زدم گوه خوردم منم ناخداگاه گريم گرفت و بعد مامان بغلم كرد گفت عيبي نداره اين ها همش تاغصير باباي حرومزاده ته كه همش چسبيده به كار و مقام و پول، اين ميكرد من الان به اين روز نمي افتادم منم پرسيدم چرا بابا كه گفت بذار به تو بگم همه چيو بدوني حالا كه اينطوري قضاوت ميكني تو هم بزرگ شدي و الان با اين شرايط بايد بفهمي دليلش و ، بابات با من نمي خوابه هفته دو بار اونم فقط از پشت بعدش كه خودش راحت ميشه ميگره مي خوابه هم باسنم به مشكل خورده هم سينه م حالا فهميدي.



بعدش هم بلند شد لباس هاش و پوشيد و رفت نماز مغرب و عشا تو مسجد منم رفتم اتاقم خوابيدم تا فردا صبح ساعت ١٠ بود كه ياد ماساژ افتادم و حاضر شدم و به مامان گفتم با دوستام ميرم بيرون ، يادم رفت بگم به مامان نگفتم چون ماساژ و دوست داشتم رسيدم در زدم و رفتم بالا كه گفت چه خوب كه اومدي منم تازه از خواب بيدار شدم با يه شلوارك كوتاه بود و پيراهنم تنش نبود، به من گفت كل لباس هات و در بيار برو همون اتاق ٣ الان ميام منم رفتم و لباس هامو در اوردم كه خودش رسيد و گفت خوب بخواب يه ماساژ حرفه اي مبخوام بهت بدم كه همينجا بخوابي منم درازكشيدم به پشت و از گردنم شرو كرد به ماساژ دادن و اومد پايين تر رو كمرم و پشتم ، خيلي خوب ميماليد يه ١٠ دقيقه اي گذشته بود كه ديدم از رو شرت داره كونم و ميماله خيلي حال ميداد ، بعد پاهامو از هم باز كرد و رونهامو كامل از بغل كيرم ماليد تا پايين دو سه باري دستش به خايه و كيرم خورد ولي تابلو نكرد، نمي دونم چرا ولي من سيخ كرده بودم دوباره اومد بالا و گفت خوب حالا با روغن ، از گردنم شروع كرد و خيلي اروم و باحال اومد پايين تر خيلي دوست داشتم حال ميكردم كه نزديك باسن كه شد گفت شورت و در بيار روغني نشه همم خوب ماساژ بدم ، نمي دونم ولي بدون هيچ حرفي در اوردم اونم شرو كرد به مالش ، روغن و ريخ روي باسنم كه حتي روغن داشت ميومد جلو از وسط كونم دستش انداخت توي چاك كونم و دو سه بار بالا پايين كرد اروم ، داشتم از شدت حال ميمردم دوست داشتم همش كونم و بماله كه رفت روي رونهام و پا و .. دوباره اومد رو باسنم و چرب كرد و شروع به ماليدن كرد، يهو برگشت گفت اينجارو دوست داري زياد بمالم ؟ كه منم گفتم اره ، گفت پس تو هم عين مامانتي، اخه ارنم دوست داشت



منم فقط گوش ميكردم ، يه حوله لوله كرد و گذاشت زير شكمم و كونم زد بالا، ديگه داشت سورخ و خايم و ميماليد و منم تو اوج لذت بودم ، اونم هي از مامان ميگفت ، برگشت گفت تو هم به مامانت رفتي ها، منم گفتم چطور ؟ گفت كونت بزرگ ولي مال مامانت يه چيز ديكست كه من گفتم اره ديدم ديروز التت بزرگ شده بود ، برگشت گفت مگه ميشه كون به اين تميزي و بزرگي جلوم باشه سيخ نكنم ، از حرفاش خوشم ميومد گفت تو هم بدت نميومد كس و كون مامانت معلوم شه خوب ديد زديش ، دوست داشتي يكي از اين بالشهايي كه واسه تو گذاشتم واسه اونم ميذاشتم خوب ببيني منم با اين حرفش حال كردم و گفتم اره خيلي ، كيرمو گرفته بود تودستش و گفت واسه مامانت سيخ كردي ؟ گفتم نه ماليدي پشتم و سيخ شد ولي با گفتن از مامانم ديگه بزرگ تر شد گفت تا حالا با كسي سكس كردي گفتم اره ٢ بار گفت منظورم پسر بود گفتم نه ولي زمان مدرسه زياد ميماليدنم بعدش اروم انگشتش و فرو كرد تو سوراخ كونم اولش سوخت ولي بعدش اروم شدم گفت دوست داري منم از شدت كه حال ميكردم گفتم اره كه اون بالا پايين ميكرد و گفت دوست داري مامانتم اينجوري بمالم ؟ گفتم اره اونم دوست داره و از خداشه، گفت ميدونم تو نبودي ديروز ميكردمش ولي الان خوب شد فهميدم دوست داري، با گفتن اين حرفها ارضا شدم و همه الىبم تو دستش خالي شد گفت برگرد از جلو ، برگشتم با رو غن همه جامو ماليد كيرم موند اخر سر از همه كيرمم گذاشت تو دهنش و ساك زد تا دوباره سيخ سيخ شد



دوباره برگردوند و كونم و ماليد و با دو تا انگشت كرد تو كونم كه ميخواستم داد بزنم ولي چند دقيه تكون نداد تا اروم شدم بايه دست هم كيرمو ميماليد و گفت دوست داري من مامانت و بكنم تو نگاه كني ، منم بدون مكس گفتم اره ولي اول خوب بايد بخوريش چون بابام بهش نميرسه اونم گفت اي به چشم بعداظهر درستش ميكنم بعد كير خودش از شلواركش دراورد وگفت بخور منم برا اولين بارم بود يه خورده خوردم بعد گفت دوست داري هم مامانت بكنم هم تو رو گفتم اره دوست دارم بعد اروم كيرش و فرستاد توي سوراخم داشتم جر ميخوردم ولي خوب داشت حالم ميداد كم كم داشت تلنبه ميزد منم داشتم حال ميكردم كه گفت دوست داري هم مامانت هم تورو جر بدم گفتم اره خيلي بعد ارضاشد و ابشم خالي كرد توي كونم ، باورم نميشد كون دادم ولي خب خيلي حال داد بيرون اومدني ازش خواستم كه به مامان چيزي نگه خيلي حال داد تموم شد رفتم خونه و قرار شد بعد اظهر با مامان برم اونم گفت باشه ساعت ٦ كه شد باز با مامان مشكل داشتيم و همش ميگفت نميام ولي به شكلي بود راضيش كرردم و راه افتاديم وقتي رسيديم بعد سلام و احوال سعيد همون ماساژور گفت يه قبض كامل بگير ارزونتره منم قبول كردم و رو به مامان كردو گفت شما بفرماييد لباس هاتون در بياريد تا من بيام بعد گفت شما هم از داروخانه اين بگير بيار چون كم دارم ، قبول كردم و گفتم نزديك ترين داروخانه كجاست كه ادرس و داد ديدم يه ١٠ دقيقه اي فاصله داره با عصبانيت رفتم سريع گرفتم اومدم جلوي در كه رسيدم بدون در زدن رفتم تو مامان و لخت اخت ديدم رفتم پماد گذاشتم رو ميزو بغل مامان وايستادم ، سعيد داشت شكم مامان و ماساژ ميداد ، سعيد از مامان پرسيد ورزش خواصي مريد؟ مامان كه چشاش بسته بود جواب نداد كه من به جاش گفتم بعله از محل كار پدرم استخر ميرن هر روز صبح ولي الان چند وقته نرفته.بعد ازش پرسيدم چطور مگه گفت اخه اصلا پهلو شكم ندارن و هيكلشون خيلي جذابه ،



همزمان با اين كه به من جواب ميداد دوره كس مامان و ميماليد مامان هم تازه اصلاح كرده بود و هيچي مو نداشت ، سعيد يه خورده پايين تر رفت و رونهاي مامان ميماليد وبه مامان گفت يه مقدار پاهاتون باز كنيد كه بغلشم ماشاژ بدم،انتظار نداشتم مامان پاهاش و باز كنه ولي با كمال ناباوري سريع باز كرد اونم خيلي زياد طوري كه كس سفيد و بي موي مامان جلوي چشاي من و سعيد بود كه اونم تا ديد اين صحنه رو دوباره روغن و ورداشت و ريخت روي شكم و رونها و بالاي كس مامان بعدش گذاشتش كنار و از شكم شروع به ماليدن كرد وقتي رسيد به كسش قشنگ دستش و گذاشت روش و يه دقيقه قشنگ ماليد مامان هم با گذاشتن دست اون روي كسش سينه هاشو گرفت شروع كرد به فشار دادنشون و اه و ناله كه سعيد رو به من كرد و گفت بيا اينجا تو هم كمك كن منم رفتم جلو وگفت اروم سينه هاشو بمال و خودشم افتاد به جون كسش كه مامان داشت ديونه ميشد سعيد رو به من كرد و گفت ماساژ سكسي هم نياز داره اونم بدم كه من گفتم اره دستت درد نكنه بعدشم خوب و حسابي به مامانم حال بده چون باباي كسكشم نميرسه، سعيد گفت زري جون دوست داري جلوي پسرت بكنمت كه مامان گفت جون جرم بده سعيد شروع كرد به خوردن و ليس زدن كس مامان



به من گفت تو هم سينه هاشو بخور مامان داشت جيغ ميكشيد ديگه وتو همين حال بوديم كه يكي اومد تو همون مرد مسن بود كه گفت در وبستم كه راحت باشين و كسي نياد سعيد هم بهش گفت بيا كمك اونم گفت اي به چشم كه اومد و سريع كير ٢٠ سانتيش و كه خيلي هم كلفت برد جلوي دهن مامان كه مامان برگشت و گفت من دوست ندارم واين هم خيلي بزرگه، راستم ميگفت مرد موهاي مامان و گرفت و كشيد گفت جنده خانم بخور تا به زور نكردم تو حلقت منم عصبي شدم بلند شدم بريينم بهش كه مرد كيرم و از رو شلوار گرفت و گفت تو بخورش بعدش هم به زور كرد تو دهنم مامان داشت نگاهمون ميكرد بعد لختم كرد و كيرش گذاشت تو كونم منم كه داشتم جر ميخوردم اونم تند تند تلنبه ميزد مامانمم هم داشت نگاه ميكرد وهمش قربون صدقه سعيد ميرفت مرد كيرشو از تو كونم كشيد بيرون كرد تو كس مامان سعيد هم داشت سوراخ كون مامان ليس ميزد بعد كيرش داد دست مامان و گفت بخوره مامان هم خورد بعد چنددقيقه سعيد از تو دهنش كشيد و رفت سمت كون مامان اروم كرد تو كونش مامان ديگه از شدت لذت از حال رفته بود هر دو كس و كون مامان و جردادن و تو اين مدت مامان ٣ بار ارضا شده بود اوناهم ارضا شدن و ابشون و ريختن رو سينه و كون مامان بعدشم من و وادار كردن كه ابشون و بخورم و از اتاق رفتن بيرون مامان برگشت گفت واي خيلي حال داد تو هم خوب كون ميدي ها، شيطون تا حالا چند بار دادي ؟؟ من گفتم من ارضا نشدم حالم بده كه گفت بيا شروع كن گفتم كونم درد ميكنه كه مامان اومد سوراخم و ليس زد و بعد برام ساك زد داشتم ارضا ميشدم كه گفت بريز تو كونم منم روش خوابيدم كردم تو كونش واي چغدر داغ بود جون بعدش به زور بلند شديم و رفتيم خونه وبا مامان دو تايي رفتيم حموم و قرار شد از فردا ديگه اونجا نريم و من ماساژ بدم كير من ١٢ سانت بود كه مامان ميگفت كوچيكه بايد بزرگش كني و همش منو بكني.

پایان

نوشته: علیرضا
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
زن

 
کــــــــــون گنــــــــــده مــــــــــامــــــــــانــــــــــم وکیــــــــــر مــــــــــن ۱

این داستانو یکی از نویسندگان خوب و خوش قلم به نام راکو برای من ارسال کرده قلم بسیار زیبا و شیوایی داره وبدون تعارف فقط می تونم بگم داستانش حرف نداره .
سلام من کوروش هستم و 26 سالمه. می خواستم براتون داستان که نمیشه گفت خاطره سکسمو با مامان که اسمش ناهیده و 47 سالشه تعریف کنم. اولش گفتم که کسانی که نمیخوان نخونن. شروع این خاطره واسه تقریبا 7ماه پیش میشه. مامان ناهید من یه زن جا افتاده و سکسیه که یه هیکل تقریبا تپل، سکسی و خوشگل داره، یه هیکلی که فقط کسایی که با زنای میانسال کاربلد سکس کردن قدراین هیکل رو میدونن. عین یه سیب رسیده و شیرین هستند. مامانم خیلی خوشگله و چهرش کیر آدمو راست میکنه. همسن خودش به نظر میاد. اون لبای قلوه ای و اون دماغ کشیده حسابی تحریک کننده است و چهره زیباش رو متمایز و شهوت انگیز میکنه. واقعا چهره بعضی از زنها قبل از آنکه زیبا به نظر بیاد سکسی و تجریک آمیز دیده میشه حالا مامانم دیگه اوووف. هیکل مامانم خیلی شهوت انگیزه، سینه های بزرگ سایز 85 ، رونای تپل و یه کون گنده که گل سر سبد جاذبه های سکسی هیکلش محسوب میشه. یه کون گنده و پهن که خودم نزدیک ترین کشته و مرده شم. مامان ناهید خوشگل من به اقتضای سنش شکمم داره که من عاشقشم چون خیلی اون رو سکسی تر و جذاب تره کرده به نظر من. البته بیشتر زنای ایرانی شکم دارن اما شکم شل ضد حاله. در حالی که شکم مامان من قربونش برم در عین برجستگی و بزرگی اما سفت و گرده، خیلی زیبا ست شکمی که گرد و برآمده باشه چربی شل نداشته باشه و پوستش کشیده باشه اوفففف. همیشه برای من شکم مامان ناهیدم جذاب بوده حتی قبل از اینکه نظر بهش داشته باشم. نمیخوام زیاد حرف بزنم اما قضیه شروع سکس من با مامان خیلی مفصله که اصلا حوصله و زمانش نیست اما خلاصه داستانش این میشه که بابای من 5 ساله دوباره ازدواج کرده و حدودا ماهی دو سه بار میاد سر میزنه به مامانم. بعد از لو رفتن قضیه ازدواج اون از سه سال پیش تا حالا رابطه شون با مامانم داغونه اما خب از هم طلاق نگرفتن چون مامانم ملاحظات خودشو مبکنه که یکی ار اونا مسایل مالیه. بابام بیشتر وقتایی که میاد به خاطر من و خواهرم میاد و گاهی شب ها هم میمونه که مامانم عین به غریبه باهاش رفتار میکنه و رسمی برخورد میکنه. البته من بابام خیلی رفیقم ولی جلوی مامانم لو نمیدم تا شاکی نشه. قضیه سکس برمیگرده به اینکه من زن باز خفنی هستم و سکس های زیادی داشتم و خیلی وقت هم هست داستانای سکسی خانوادگی میخونم از زمان سایت آویزون. . و کم کم نسیت به مامانم حس سکسی پیدا کردم . از شش سال پبش علاقه عجیبی به شورتای مامانم پیدا کرده بودم. شاید بعضی از پسرا بدونن من چی میگم عاشق بو کشیدن و لمسشون بودم همیشه مواقعی که میشد و مامانم خونه نبود میرفتم سر کشو لباس زیراش و حسابی با شورتاش حال میکردم.
شورتای مامانم زیاد بودن و هر چند ماه باز یه تعدادی بهشون اصافه میشد و قدیمی ترها رو کمتر استفاده میکرد. منم میرفتم سراغ شورتای خوشگل پارسالی و از بین اونا یکی دو تا از سکسی تریناشو برمیداشتم میزاشتم توی کمدم و باهاشون حال میکردم. عاشق شورتای توری سیاه و قرمزش بودم البته از هر مدلی ازش داشتم. توری لاکونی، ساده اسلیپ و چون کون مامانم خیلی گنده بود سایز شورتاش هم بزرگ بود که باعث میشد بیشتر حشری بشم تصور دیدن کون گنده مامانم توی اون شورتها زنانه دیوانه کننده بود . مامانم هرسال دم دمای عید لباس زیرای قدیمیش رو دور میریخت و هیچ وقت متوجه نمیشد که بعضی هاشون نیستن. شورتای سکسی و بزرگی که با کون گنده و گوشتی مامانم در تماس بودند و یه مدت لای کونش رفته بودند. اوفففف الانم که مینویسم و یادشون می افتم تحریک میشم. البته دوباری هم مامانم لخت با شورت دیده بودم تصادفی، وقتایی که از حموم میومد و من اتاقک خواب بودم مثلا. خیلی کونش گنده ست واقعا حرف نداره. وقتی تو خونه شلوار میپوشید که دیگه دیوونه میشدم. این اواخر هم شلوارهای استرج و نخی تنگ خیلی میپوشید منم یواشکی با موبایل از کون گنده ش تو حالتهای مختلف عکس میگرفتم رو لب تاپ م نگاه میکردم. واقعا کون گوشتیش و گنده ش حرف نداشت.
وقتی بلوز ای تنگ میپوشید اون شکم سکسی و برآمده حسابی خودنمایی می کرد می ترکیدم وقتی هیکلشو رو میدیدم دلم میخواست تمام هیکلشو بخورم و با سر برم تو کون گنده مامانم و حسابی لیسش بزنم. هیکلش با زنایی که قبلا سکس داشتم فرق داشت رسیده تر، گوشتی تر و خواستنی تر بود. اصلا وقتی خوب فکر می کنم می بینم به خاطر علاقه ای که به اندام سکسی اون داشتم و همیشه در کودکی هم نسبت به گند گی کونش کنجکاو بودم و جذبش میشدم در بزرگسالی هم به زنهای شبیه اون علاقه مند شدم. زنهایی با کون های گنده و پستونای بزرگ. گاهی اوقات هم از لای در حموم یا تو سوراخ کلیدش دیدش میزدم که البته خیلی نمای خوبی نداشت .به هرحال ترکیبی از حس کنجکاوی کودکی هام که همیشه به یادم میاد و بعضی از حرفای بابام که گاهی به اون می گفت باعث ایجاد یه حس سکسی در من شد. وقتی بیرون میرفتم که دیگه هیچی با اون مانتوهای تنگ و اندامی کون گنده مامانم واقعا تماشایی بود من که پسرشم براش راست میکردم چه برسه به بقیه مردا . کونش حسابی بزرگ بود طوریکه همه به مامانم و من نگاه میکردند. خیلی مواقع دنبال ما راه می افتادن و حسابی دید میزدن . خیلی مواقع هم می فهمیدم با موبایلشون از کون مامان من یواشکی فیلم یا عکس میگرفتن اما خب نمیشه با هرکی که نگاه میکنه یا حتی مشکوکه دعوا کرد. بعدشم هر کی به هرعلتی میتونه موبایلش رو بچرخونه سمت شما از توی ماشین از تو مغازه و ......
اما میدونستم مامانم از حس سکسی مردا و نگاه اونها به اندامش و مخصوصا کون گنده خودش لذت میبره. تو تابستونها که دیگه مانتوهای نازکی میپوشید که خط شورتش گاها معلوم میشد. بعضی مواقع هم که تذکر میدادم خیلی راحت و بی حیا میگفت تو برو خودتو درست کن و مث بابات جنده بازی نکن نمیخواد به من گیر بدی. راستم میگفت چون آمار کارام رو داشت و چند بار دیده یا فهمید بود با یه زن اومدم خونه و سکس کردیم. خلاصه بعصی مواقع هم منو پشمش حساب نمیکرد. اما خوب صمیمی هم بودیم و راحت تو خونه ....بعد از آشنایی با داستانهای سکسی هم دیگه کاملا این حس در من بیدار شده بود و بیشتر تو نخ مامان بودم. بعد از ازدواج مجدد بابام و جدا شدن خونه اون من با مامانم موندم خواهرم هم که دانشجوی شهرستان بود. و بیشتر مواقع من و مامان تنها بودیم . اونم بیشتر روزها با دوستاش میرفتن بیرون و خوش میگذروندن. منم تو کفش بودم اما رفته بودم تو کار زنها و دخترای دیگه و خودمو خالی میکزدم. اما قلبا حس میکردم که مامانم با کسی رابطه داره چون آدم راحتیه و منم میدونم که خیلی دوست دارن کون خوشگلش و بغل بگیرن. مامان من راستش زیاد بیرون میره و به چند تایی دوست کس داره که خیلی زنهای سنگینی نیستن. مامانم فبلا آرایشگاه داشته و اینها از دوستای همکارش محسوب میشن. که مامانم با اونا زیاد این ور و اون ور میره. مخصوصا با دوتاشون به نام فریده و رکسانا که توی آریاشهر آرایشگاه دارن. جفتشونم اوفففف 42و43 ساله و گوشت. مسبب اصلی سکس من و مامان به خاطر فریده شد که مادرجنده زیاد خونه ما میومد و من بدجوری دنبالش بودم بالاخره تصور کردن دوست مامانم میتونست به لحاظ روانی بیشترین حس شهوانی رو در من ایجاد کنه. ببخشید در اولین فرصت ادامه شو می نویسم ....ادامه دارد ...نویسنده .... راکو
     
  ویرایش شده توسط: shahrzadc   
زن

 
کــــــــــون گنــــــــــده مــــــــــامــــــــــانــــــــــم و کیــــــــــر مــــــــــن ۲

فریده دوبار شوهر کرده بود و با سومین شوهرش که یه خورده مسنم بود نامزد شده یود خلاصه من بهش نخ دادم و اونم پاسخ داد و من ترتیبشو دادم که نمیخوام اونارو بنویسم چون خیلی زیاد میشه. من با فریده خیلی سکس کردیم که بعد از 3 ماه مامانم یه روز فهمید وقتی به طور غیر منتظره اومد خونه ( آخه قرار بود با مادر بزرگم برن مراسم ختم یکی از اقوام مادریم اما سربع برگشت) . اون وقتی اومد خونه اول توی ورودی قایم شده بود. تازه فریده رسیده بود یه خرده مالیدمش و چون فریده رو خیلی از کون میکردم بهش گفتم امروز میخوام حسابی تو کونت بزارم برو تو دستشویی خودت رو تخلیه کن. اونم در حالی که لخت بود رفت که خودشو خالی کنه. خیلی کون ردیفی داشت به گند گی کون مامانم نبود اما خب هر کونی به بویی داره. وای چه کونی میداد بهم. اون که رفت دستشویی منم رفتم تو اتاق خواب تا دستمال کاغذی بیارم شورت فریده هم تو دستای من بودو تو این اثنا مامانم با شک غریب به یقین یواشکی اومده بود توی ورودی واحد که دیگه هم فریده رولخت حین بیرون اومدن از دستشویی دید و هم منو همزمان که با کیر شق شده گنده ام از اتاق خارج میشدم. خلاصه ....... ماجرایی شد تماشایی. واقعا اگه بخوام خلاصه هم تعریف کنم خیلی طولانی میشه و و حوصله میخواد که من ندارم. اما همین رو بگم که این موضوع بعد از یه فاصله و مکث زمانی یک ماهه من رو به سمت سکس موعود با مامانم هل داد و مارو بهم رسوند. اولش از فریده ناراحت شده بود اما بعدش قضیه شون رفع شد و فریده با راهنمایی من اون رو از وجود گوهر سکسی به اسم پسرش آگاه کرد. البته مامانم کلا زن راحتی بود میدونست دوست دختر دارم با فیلم سوپر میبینم. تو خونه معمولی راحت بود گاها هم پبش میومد که وقتی حموم بود از من میخواست تا براش شورت و کرستشو ببرم بزارم توی حموم. اما بعد از ماجرای سکس فریده یه مدت کوتاه حدودا یک ماهه مثلا ازم دلخور بود سرسنگین بود. اما خدایی اصلا راجع به اون موضوع حرفی بین ما رد و بدل نشده بود. تا ابنکه یه شب که داشتیم با هم یه فیلم عاطفی از یکی از شبکه های ماهواره ای میدیدیم دیدم مامانم مثل سابق با یه تاپ بلند اومد نشست کنارم و مشغول خوردن تخمه شد. فیلمش خیلی تخمی بود توی یکی از صحنه ها دوربین وارد یه کلاب رقص شد زنها داشتن نیمه عریان می رقصیدن. برای من و مامان ناهید دیدن این صحنه ها کاملا عادی بود. منم بیخیال بودم که به بهو مامانم برگشت سمت من گفت کوروش به سوال بپرسم. حسم بهم گفت بالاخره راجع به فریده است . درست بود گفت چرا با فریده دوستم سکس کردی در حالیکه چهرش شاید شمایی از رضابت رو در خودش داشت. منم چون میدونستم عاشق شوخ بودن منه خیلی کمدی گقتم اوه مای گاد، یا عیسی مسیح
خندید. اصرار کرد منم زدم کس خل بازی و حسابی خندوندمش چند دقیقه . هی میگفتم زشته حالا ما خرشدیم ترتیبشو دادیم چی بگم من پشیمانم. میدونستم تو این مدت فریده مامانو رو ساخته
خلاصه اونشب خیلی خندوندمش میدونستم که دیگه با خودش کنار اومده بود و حاصر به سکس من بود و میشد حدس زد که نقشه م گرفته مامانم با فریده خیلی وقت بود دوست بودن و فریده برام گفته بود که جلوی هم سکس کردن چند بار. گفته بود که سال پیش دوست دوست پسر خودشو با مامان من آشنا کرده بود و مامانم باهاش سکس کرده و برای یکسال و تا این اواخر با اون پسره بوده . گفته بود که که چند بار مامان من رفته بودن خونه اون پسره و با دوست پسر سابق فریده تا صبح چهارتایی دو به دو سکس داشتن. میگفت مامانت حسابی مست کرده بود و حسابی به اون دو تا کوس و کون داده. گفته بود که خیلی ها فقط عاشق کون گنده مامانم هستن و از اون خواستن تا مامانم رو براشون جور کنه. نمیدونین فریده توی این یک ماهه خیلی بیشتر از قبل از مامان و رابطه هاش برای من گفت میگفت که چطور به دوست پسرش فرهاد که یه پسر تقریبا همسن من بوده (28 ساله) کون میداده و لذت میبرده. اوووووه روزی که اینو گفت توی دلم قند آب شد. حتی فریده بهم گفت مامانم قصیه شورتاشو که من برداشته بودم رو میدونه اما بروی من چیزی نیاورده چون براش جذاب و شهوانی بوده نمیدونین وقتی اینا رو میگفت تعجب میکردم و بیشتر پی میبردم که مامان عجب زن شهوتیه و اونم به من چشم داره اووووف
باور کردنش هم مشکل بود هم لذت بخش اوه ه ه یعنی میشد منم مثل فرهاد به کون گنده و بی نظیر مامانم برسم. تو این مدت من میرفتم سراع فریده و تو خونه ی خودش بودم به من مستیقما نمی گفت اما حس میکردم مامانم میدونه که من با اون در ارتباطم و فریده بهش میگه. فرقی هم نمیکرد برای من دیگه باید مامانم رو برای کیر خودم آماده میکردم. فریده خودش یه پسر چهارده ساله داشت. اعجوبه ای بود این زن تو سکس منو دیوونه میکرد خیلی خوب کون میداد و ساک میزد، حتی کونمو چنان میخورد که ته دلم خالی میشد. میگفت از سکس با من بی نهایت لدت میبره و دو سه سالی بوده مراقب من بوده. دلم میخواست راجع به حس مامانم بدونم و چون میدونستم با اون میتونم تمام برنامه هارو پیاده کنم از جزییات می پرسیدم. از فریده پرسیدم راستی راستی مامان کون گنده ی من از کون دادن لذت میبره یا شوخی میکنی؟، خندید و گفت آقا رو باش مامانت عاشق کون دادنه و وقتی اونو رو از کون میکنن چنان میناله که بیا و ببین اصلا بهتر ارضا میشه چون حسابی تحریک میشه. گفت تازه گاهی اوقات مامانم میره پیش اون و با دیدلو کس و کون همو میکونن . پسر ترکیدم گفتم عجب مامان باحالی دارم و نمیدونم کاش میشد کیر من رو میدید تا بی خیال کیرمصنوعی میشد. فریده گفت من خودم قربون کیر کلفتت بشم اتفاقا مامانت عاشق کیرکلفته و میدونه تو حسابی بکن هم هستی. بعد اون قصیه من وتو هم دیگه نطرش نسبت به تو عوض شده. گفتم یعنی چی؟ گرچه میدونستم مامانم بعد آشکار شدن ماجرا چندان هم نه از دست من ناراحته نه از دست فریده. فریده گفت راستش مامانت بعد از ماجرای اون روز، هفته بعد اومد آرایشگاه و خیلی با من حرف زد گفت که خوب پسر منو تور کردی داری از کیرش حال میبری جنده. از سایز کیر تو پرسید وقتی بهش گفتم چه کیر کلفتی و حسابی ای داری گفت خوش به حال کوست خوش به حال کونت که اون کبر رو خوردن. حس عجیبی داشت مامانت منم یه خرده کون و کسش رو مالیدم و گفتم والا من اگه پسری به خوش تیبی و سن و سال کوروش تو داشتم فقط به اون میدادم. حیف کس و کون نیست آدم به غریبه ها بده به پسر تشنه سکسش نده. اونم کوروش که عاشق کونای گنده ست مثل کون گنده مامان خانمش.
اینو که گفتم مامانت با شوق و آروم گفت یعنی کوروش میاد با من باشه و از من کام بگیره تصورش که دیوانه کننده ست . اوه ه ه ه اما فکر نمی کنم قبول کنه
گفتم چرا نمیاد باهات باشه کوروشی که من میشناسم عاشق کونهای بزرگه مامانشم که یه کون گنده حسابی داره که چقدر خاطرخواه داره، مطمئن باش حالاشم کوروش رو دیونه کردی. مامانت گفت راست میگی او ناجنس خیلی وقته شورت خوشگلای من رو بر میداره و حال میکنه باهاشون و فکر میکنه من متوجه نمیشم. خندیدم و گفتم پس درست شد تو بهش برسی سراغ کسی دیگه نمیره مطمئنم هستی. اونم که قربونش برم استاد کردنه و خیلی خوش سکسه چنان حالی به کونت بده که نتونی از کیرش جدا بشی..ادامه دارد .... نویسنده .....راکو
     
  ویرایش شده توسط: shahrzadc   
↓ Advertisement ↓
TakPorn
زن

 
کــــــــــون گنــــــــــده مــــــــــامــــــــــانــــــــــم و کیــــــــــر مــــــــــن ۳

خلاصه فریده کاملا مامان رو برای سکس با من ساخته بود و اینقدر از کیرم تعریف کرده بود که مامانم حسابی پایه شده بود. تا اون شب که یک ماهی میگذشت از ماجرای لو رفتن سکس من و فریده، منتظر بودم تا مامان چراغ سبز رو نشون بده منم برم رو کارش، عصر که از بیرون اومدم رفتم تو اتاقم و یکساعتی تو سایتای سکسی بودم اس ام اس اومد، فریده بود نوشته بود" عزیزم فکر کنم امشب یا فردا شب مامان خانمت خودشو در اختیارت بزاره و بالاخره به اون کون گنده ش که میدونم دیوونه شی برسی. کاش منم بودم". وقتی این پیام رو خوندم بهش زنگ زدم. گفت مامانت دیگه خیلی تو کفه امروز که پیش من بود حسابی از تو گفتم اونم راضیه و خیلی دلش میخواد باهات یه سکس خشن و حسابی بکنه. خلاصه فریده آمار داد که مامانم حسابی حشریه و دیگه زمان موعود رسیده، بعد از قطع تلفن حسابی به هیجان اومده بودم و کیرم شق شده بود. روی تخت دراز کشیدم و توی فکر بودم که اگه امشب مامانمو ردیف کنم چی میشه رفتم توی فکر. مامانم داشت شام می پخت. نمی دونم چند دقیقه از تلفن فریده میگذشت که صدام کرد برم از بالای کابینت براش ظرف بیارم. رفتم تو آشپزخونه دیدم یهو اوفففففف .......دیدم مامانم عجب شلوار نخی تنگی پوشیده، اوففففف یه شلوار تنگ با رنگ زرد روشن که نقطه های قرمز رنگ داشت. تا حالا ندیده بودم اون شلوار مامان رو، معلوم بود تازه خریده، خیلی زیبا و تحریک کننده بود. اونقدر تنگ بود که کون گنده مامانم رو کاملا به من نشون میداد و حالا خیلی گنده تر هم نشون میداد. عجب کونی شده جوووون. مامانم یه بلور آستین حلقه ای زرد تنگم پوشیده بود که بزور تا زیر نافش میرسید. و حسابی شکمش زده بود بیرون و دیوانه کننده و شهوت انگیز بود. هیجان وجودم رو فرا گرفته بود مامانم پشتش به من بود . شلوار تنگش لای کونش رفته بود. وای کون مامان عجب عظمتی داشت هوش از سرم پرید ضربان قلبم بالا رفته بود. میدونستم که مامانم مخصوصا اون لباس ها رو پوشیده، چون اونم دیگه حسابی میخاره و هوس کیر منو کرده، پس فریده راست میگفت امشب مامانم مال من میشد و من به وصال کون گنده مامانم می رسیدم. اوفففففف جوون امشب فقط به کونش می رسیدم و حسابی باید کون مامانمو میکردم چون ممکن بود تکراری برای این سکس نباشه و مامانم پشیمون بشه "بالاخره یه سکس غیرمعمول بود". گفتم جونم مامان کارم داشتی، مامانم یا لبخند برگشت به سمت من و گفت عزیزم چون میدونم ماهی دوست داری میخوام برات امشب ماهی درست کنم تا حال کنی، حالا برو بالا ماهیتابه رو از روی کابینت بده. بعد برگشت و خم شد تا چهارپایه رو بده به من کونش قلمبه شد اوفففف. رفتم رو چهارپایه و ماهیتابه رو دادم بهش. تو نگاش شهوتو میشد دید. گفتم چی شده مامان خانم فکر پسرش افتاده؟ گفت میخوام بیشتر هوای پسر خوشگلمو داشته باشم تا دیگه نره سراغ این زنای خراب، میخوام خودم هواشو داشته باشم مگه من چمه!!!!. خندیدم گفتم شما که حرف نداری مامان خوشگلم از همه بهتری منم باهات موافقم اگه باهم باشیم به کسی نیاز نداریم فقط من و مامان جونم
اونم خندید گفت اره که مال هم میشیم، کلی با هم کار داریم عزیزم. بعد رفت که ماهی هارو سرخ کنه و پشتش رو به من کرد. دوباره کون گنده مامانم رو به من شد منو دیوونه میکرد اون هیکل سکسی، اون پستونای بزرگ و شکم برآمده و خوردنیش. موهاشو بالای سرش جمع کرده بود و گردنش و دور یقه ش لخت بود، و توی نور برق میزد چقدر خوشگل و تحریک آمیز بود مامانم واقعا. به تیکه گوشت بود که باید کبابش مبکردم و به سیخش می کشیدم. دلم میخواست از پشت گردنش بوسه می گرفتم و لیسش میزدم. یواش بهش نزدیک شدم کیرم حسابی شق شده بود. دو دل بودم خیلی بهش نزدیک شدم مامانم هم همونجوری وایستاده بود و عکس العملی نشون نمیداد. کیرم خیلی به کونش نزدیک بود. سرمو بردم بغل گوشش و نفس زدم تا تحریکش کنم. حس کردم یه لرزش کوچیک زد خیلی آروم گفتم مامان خوشگل خوش هیکلم خیلی میخوامت. اونم برگشت سمت من و لبخندی زد عزیز منی تو، حواسم نبود کیرم حسابی راست شده اما مامان ناهید شیطون زیرچشمی نگاهش کرد. تازه فهمیدم اومد جلو و لپمو ماچ کرد حس کردم کیرم به شکمش مالیده شد اما مامانم بروی خودش نیوورد. بدنم داغ بود مامانم گفت قربون پسرم برم بزار مامان شامشو درست کنه برو تلویزیون رو روشن کن بشین تو هال الان منم میام. امشب میخوام حسابی بهت برسم. اومدم تو هال و تلویزیونو روش کردم و نشستم روی مبل رو به رو یه آشپزخونه. کون گنده مامان جلوم بازی میکرد. خیلی حشری بودم میدونستم امشب بالاخره به آرزوی سکس با مامان میرسم و بالاخره میتونم کون گنده مامانم رو تو بغل بگیرم و بوش کنم و بلیسمش، بوی ماهی سرخ کرده توی خونه پیچیده بود. یاد بوی شورتای مامان افتادم که بعضی موقع ها که توی حموم تازه از تنش در می آورد بوشون میکردم یه بوی شهوت انگیزی میدادن. بوی ماهی و با بوی ادکلن لباس های مامان یه بوی تحریک کننده درست کرده بودند. حواسم به تلویزیون نبود شو نشون میداد. پاشدم رفتم تو آشپزخونه کون گنده مامانم و هیکل تپلش جلوم می رقصیدن. از پشت بهش نزدیک شدم همونجوری مثل دفعه قبل مامان ناهید بی حرکت جلوی اجاق ایستاده بود انگار یکم روی ماهیتابه خم شده بود و مشغول سرخ کردن ماهی ها بود. وای کونش که نگو داشت شلوارشو جر میداد. شورت توری مشکی مامانم از زیر شلوارش کاملاً مشخص بود. یه شورت مدل اسلیپ که کاملا دور کون گنده مامان رو گرفته بود انگار که اون رو در میان بازوهاش گرفته بود. خیلی به پشتش نزدیک شدم اما اینبار خیلی آروم سر کیرم رفت لای کون مامان. اونم خیلی یواش یکم خودشو بیشتر خم کرد. اوففففف سر کیرم لای کونش بود. خیلی آروم گفتم من خیلی ماهی دوست دارم دستت درد نکنه اونم خودشو راست کرد و کونشو عقب تر داد. گفت نوش جونت که اینقد گوشت دوست داری. دیگه اونم حسابی داغ شده بود دستم رو گذاشتم رو کون گنده ش و به آرومی باسنشو مالیدم. یه آهی خفیف کرد و کونش رو کاملا چسبوند به کیر شق شده من. و گفت اوه چه چیز باحالی داری. یه دستم رو گذاشتم رو شکمش و از پشت لیسی به گردن لخت مامانم زدم گفتم اجازه هست میخوام امشب مال من بشی میخوام حسابی بخورمت. هر دو در اوج شهوت بودیم. مامان برگشت و منم لباش رو گرفتم و دستم رفتم توی شلوارش و روی کون گنده مامان. وای عجب شبی بود واقعا نمیتونم همه لحظات رو توضیح بدم فقط می دونم مامان ناهید سریع زیر اجاق رو خاموش کرد و من با سر رفتم لای کون گنده مامان. اونم ناله میکرد از روی شلوار تنگش کونش رو گاز می گرفتم و می مالیدم. ااوففففف یهو شلوارشو با شورتش کشیدم پایین تا روی زانوهاش. اوفففففففففف....... عجب کون گنده ای مامانم عجب کون زیبا و بزرگی داشت. در حالیکه صدام میلرزید از شهوت و شهوت سراپام رو گرفته بود گفتم وای مامان عجب کون گنده ای داری جوووووون........ بهترین کون دنیاست همیشه عاشقش بودم. مامانم با چشمای پر شهوت و خمار گفت: از این بعد کونم مال خودته. دلم میخواد حسابی بهش حال بدی. سرمو بردم لای کونش و لیسی به باسن های گوشتی مامان زدم. پاشدم کیر کلفتم سیخ تو شلوارم ایستاد. مامان ناهید با ناز گفت گفت میخوام کیرتو ببینم چقدریه فریده ازش تعریف میکنه. امون ندادم حرفش تموم بشه شلوارک و شورتمو تا نصفه کشیدم پایین، کیرم عین تخته پرش تو هوا رها شد. تراشیده و کلفت و پرغرور. مامانم ناله ای کرد و چشماش گرد شد از زیبایی و کلفتی کیرم ( اینم بگم کیر من خیلی دراز نیست هجده و نیم سانت طولشه، اما خیلی کلفته حدود پنج و نیم سانت پهناشه و حسابی سفیده، البته تو اون لحظه از شدت تورم قرمز شده بود و کلاهک کیرم سرخ بود) مامانم لباشو غنچه کرد و گفت اوفففففففففف .......فففف ببین پسرم چه کیر گنده و کلفتی داره وای کلفترین و قشنگ ترین کیریه که تا حالا دیدم. لو داد خودشو مامان، اما حالا وقت پرسیدن از کیر بقیه نبود حالا فقط فکرم کردن کون گنده و فوق العاده مامان م بود. گفتم این کیر مال خودته با این کیر کس و کونتو فتح میکنم. تا فقط مال من باشی. کیرمو تو دستاش گرفت لباشو گرفتم و لیسی به زیر گردنش زدم عجب پستون های بزرگی داشت مامان، به سینه من فشرده شده بودند پستوناش. مامان خوشگلم با اینکه تپل و میانسال بود اما چربی آویزون و اضافی نداشت. کمرش پهن بود و قوس زیبایی داشت که گند گی کونش رو بیشتر نشون میداد. پهلوهاش تپل و توپر بود و بدون هیچ چربی یا افتادگی به شکم گرد و سکسیش ختم میشدند. بلوزش رو بالای نافش زده بودم بالا و گردی و برجستگی شکمش کامل افتاده بود بیرون. اوففففف شکم مامان هم به شهوت انگیزی کون گنده ش بود جووووووون چه حالی میده وقتی کیرمو به شکمش بمالم. میخواست کیرمو بخوره، نمی خاستم آبم بیاد گفتم نه مامان سکسی من حالا نه من کونتو میخوام جوووووووون میخوام کون گنده تو اول از همه بکنم. بعد در حالیکه لای کون مامان رو باز میکردم گفتم میزاری اول کونتو بزارم. اوفففففففففف ...... مامانم گفت من حالا مال توام کونم هم در اختبار توئه دلم میخواد با اون کیر کلفتت حسابی کون گنده و گوشتی مامانت را بکنی جووووووون نمی دونی چقدر عالیه..... سریع لباساشو در آوردم و لخت شدم و دنبال کون مامان با کیری برهنه و آخته اومدیم تو هال جلوی تلویزیون
گفتم: مامان جون حالا برگرد وزانو بزن , میخوام حسابی کون گنده تو لیس بزنم. جووووووون آروم دستامو دور کمرش گرفتم واونوبرگردوندم وزانوزد وای...! چه کونی وای... یه کون خیلی گنده و سفید قمبل کرده و کوسش که ازبین روناش قلمبه زده بود بیرون بالبهای برجسته باشکاف بهم چسبیده که وسط اون یک لبه کوتاه صورتی تیره خودنمایی میکرد .......... ادامه دارد .... نویسنده ..... راکو
     
  ویرایش شده توسط: shahrzadc   
زن

 
کــــــون گنــــــده مــــــامــــــانــــــم و کیــــــر مــــــن ۴ (قسمت آخر )

سوراخ کون مامانم تنگ و قرمز مایل به قهوه ای روشن که دور اون چین خورده بود کمی برجسته..! به نظر میرسید کونش براحتی گشاد بشه معلوم بود این سوراخ کون کیر زیادی خورده بود و اون کون گنده خوراک گاییدن بود. واقعا یه نظر من هیچ مردی نمی تونست از خیر گاییدن یه همچین کووون گنده و بی نظیری براحتی بگذره. دیدن اون کون زیر کیر هر مردی مث یه رویا میمونه. حالا من نمیدونم مامانم تا حالا با کیا بوده و چند بار کون داده اما به هرحال خوبیش برای من این بود که راحت میتونستم مامانمو از کون بکنم و بدون اینکه محدودیتی با دردی داشته باشه. اون کون راه زیادی اومده بود تا به دست من رسیده بود و عین یه غذا آماده خوردن بود و نیازی به آماده شدن نداشت و فقط کافی بود توی اون کون بزرگ رو خالی کنی و بعد کیرتو بچپونی توش. اوففففف . وقتی مامانم زانو زد وکونش را قمبل کرد اززیبائی و برجستگی کونش از حیرت سوتی زدم وگفتم: مامان جون چقدر کونت گنده و بزرگه واقعا"معرکست خوش به حاله اون کیری که تورا داره و ازاین کوس وکون استفاده میکنه مامان در حالیکه زانوشو بیشتر جمع میکردتا گردی کونش بزرگترنشون داده بشه گفت قربونت برم عزیزم که عاشق کون گنده مامانت شدی. این کس و کون مال خودت میشه و میتونی هر وقت خواستی حسابی اونارو بکنی. اوفففف که پسرم چه کیر کلقت و بزرگی داره برای کون مامانش. جون فقط باید قول بدی دیگه سراغ کسی نری، دست از جنده بازیت برداری سریع گفتم: مامان جون تو خوشگل ترین و سکسی ترین زن برای منی و کون گنده ت بخدا بهترین و سکسی ترین کونی هست که دیدم. نمی دونی چقدر عاشق این کون گنده تم مامان ومیخوامش. دلم میخاد فقط برای من باشه و کیرمن برای تو. ما میتونیم بهترین حال سکسی را با هم ببریم قبوله.؟ مامانم خندید گفت: من که آرزومه از این بعد کون مامانت مال توئه و توام کبرت برا منه، اصلا من دربست در اختیار توام عزیزم همه جام مال توئه. ما باید حسابی هوای همو داشته باشیم و حسابی بهم لذت بدیم . .صورت مامان رو محکم گرفتم و یه بوسه طولانی به لباش زدم گفتم مامان جونم خیلی میخوامت عاشقتم همبشه دوستت داشتم و میخواستم مال من باشی من عاشقتم مامانی دلم میخواد اووف حسابی اونقدر کونت بلیسم که برم توش. هر دومون یه لرزش کوچک شهوانی کردیمو گفتم حالا برای شروع میخوام امشب کون گنده مامانم برای من باشه میخوام اونوحسابی بوش کنم و بعد بلیسمش و بعد بکنمش میذاری مامان جون . اونم در حالیکه که مثل من حسابی حشری شده بود گفت باشه عزیزم کونم امشب مال توئه خیلی وقت داریم به کسم هم باید برسی گاهی وقت ها. من میمیرم برای اون کیر کلفت که تعربفشو اون فریده جنده کرده میخوام بخورمش اومممم.برش گردوندم و شلوارشو کمی دادم پایین تر و سرمو بردم لای کون بهشتی مامانم و مدهوش بوی آمیخته عرق لای کونش و بوی تنش و بوی سوراخ کونش شدم. اوففف حال منو فقط کسایی درک میکنن که بو یکی از قوی ترین راه های بیدار سازی و تحریک جنسی اونها به شمار میاد. بوهای نافذو تند و تیز همیشه منو حسابی تحریک میکردن. اوف آرزوم بود که یه روز لای کون گنده مامانمو بو کنم و مست بشم. و حالا مامانم کونش قمبل کرده بود جلوی من و سرمو برده بودم لای کونش. روی فضابودم کون مامانم عجب بویی میداد صورتمو بیشتر فشار دادم لای کونش و کاملا فرو رفتم لای اون کون بزرگ. اووووووه قلبم از هیجان داشت می ترکید. دماغمو گذاشتم روی سوراخ کون مامان و با تمام وجودم بوی بهشتی شو کشیدم درونم اووف، .و گفتم اوه عجب کونی داری مامان جون خیلی بو داره لای کونت و دیوونم میکنه. مامانم با خنده ای شهوانی گفت بچه نشستمش بوی عرقه مریض مبشی. گفتم که من دوست دارم این بوی کونت رو عاشقشم مریض چیه، گفت: اوه تمی دونستم پسرم این قدر حشریه، وای خیلی حشری هستی، سرمو کمی بیرون آوردم گفتم وای وقتی مامان آدم به این خوشگلی و لوندی باشه معلومه که حشری هستم. بعدش زنی خوشگلی مثل شما یا این کون گنده، بوی کونش بهترین بوی دنیاست. شورتات خیلی کم این بو رو میدن این کون گنده ست که حسابی بو میده و در بهشته برای من. فدای کونت بشم.حالا میخام حسابی بلیسمش و سرمو سریع بردم طرف سوراخ کونش وبازبونم شروع کردم به لیسیدن سوراخ کون مامانم سعی میکردم هرطور شده زبونمو بکنم تواون سوراخ خوشگل وداغ... که یکدفعه ماهیچه های اطراف سوراخ کونش شروع کردن به بازی کردن وسوراخ کونش باز وبسته شدن...منم نوک زبونم گذاشتم در سوراخ کونش وازاینکه کونش بازبونم بازی میکردوگاها" زبونمو گاز میگرفت چه لذتی میبردم تمام وجودم درنوک زبونم جمع شده بود وحالا دیگه زبونمو راحت درسوراخ کون مامان که کمی باز شده بود میچرخوندم ولبام به خوبی ماهیچه های اطراف سوراخ کونشو لمس میکرد..... بادستامم پستوناشو فشارمیدادم و...مامان هم جیغ میکشید..... زبونموتو شکاف کونش می چرخوندم و حسابی لیسش میزدم دراین حالت هم من وهم مامان که جیغ میکشید به اوج شهوت رسیده بودیم ....چندلحظه ای بعدآروم سرم رابلندکردم گفتم مامانی کونت اماده ست نا کیرمو بکنم توش. مامان گفت نه بزار خوب خودم خالی کنم میخوام حسابی بهت کون بدم. پاشد رفت سمت دستشویی . شلوار شو کامل درآورد اما هنوز بلوزش تنش بود. وفنی به کون گنده مامانم نگاه کردم باورم نمی شد فکر میکردم توی خوابم و الانم بیدار میشم. و نمی تونم کیرمو تا ته بکنم تو کونش. همین جوری به کون مامان نگاه میکردم تا رفت توی دستشویی. کیرم داشت می ترکید دلم میخواست میرفتم توی دستشویی نگا ش میکردم اما دلم میخواست خودمو سورپرایز کنم با کون آماده ش وقنی برای کیرم له له میزد. سریع برگشت مامانم و کونشو کرد سمت من بفرمایید ارباب من اینم غذای شما. عجب کونی شده بیا شروع کن با دست زدم به کپلای کونش. نگاهی به کیرم کردم و دستی بهش کشید و کیر تو وافعا یه چیز دیگه است مواظب باش یواش یواش بکنی. جر میخورم. دلم میخواست خیلی وحشیانه و خشن کون مامانم بکنم. چرخوندمش و کون گنده مامان ناهید رو.. رو به هوا کردم و دستی به لاش کشیدم
بادیدن کونش فورا" سرکیرم را که با تف خیس بودگذاشتم در سوراخ کونش کمی درش مالیدم وآهسته سرکیرمو فشاردادم تو خیلی تنگ بودکمی بیشتر فشار دادم که ناله مامان تبدیل به جیغ شدوگفت: وای.. ..مردم .. دارم پاره میشم..... چکار ..میکنی...مگه میشه کیرتو یهو بکنی تو کونم...میشه..؟ تراخداهمون بازبونت بمالش بیشتر خوشم میاد.... آخه کیرت خیلی کلفته....سوختم...!! ......... توجه ای به حرفاش نکردم و دوطرف کمر یهنشو سفت گرفتم وکمی تف به سوراخ کونش وسرکیرم مالیدمودوباره سرکیرمو گذاشتم سر سوراخ کون مامان که حالا هم تندتربازوبسته میشدوهم قرمزتر شده بود کمی بداخل فشاردادم مامان خودشو جمع کرد گفتم: نترس مامان جون، خودت که استادی اولش کمی درد داره ولی زود خوب میشه یه ذره تحمل کنی همه چی روبراه میشه وحال میکنیم.!!... صدای گریه اش میومد ...تو اون لحظه دیگه چیزی حالیم نبود...کیرمو فشاردادم تو خیلی تنگ بود از انتخاب خودم که اول کون را برای گائیدن انتخاب کرده بودم خیلی راضی بودم ... کمی کیرمو جابجا کردم وباز فشاردادم... درحالیکه مامان جیغ میکشید ومتکا را گاز میگرفت سرکیرم رفت تو وجاگرفت , اونوهمونجا نگرش داشتم تا ماهیچه کون تنگش شل بشه ..... سوراخ کیرم ازفشاری که آورده بودم داشت جر میخورد...درحالیکه هردومون عرق کرده بودیم فشار دیگه ای بکیرم آوردموتقریبا" شش سانت ازکیرم رفت تو...تنگی کون مامان داشت از لذت وشهوت بی حالم میکرد....واقعا" چه دنبه ای وچه کون باحالی.....دیگه به ناله وفریاد مامان که پیچ وتاب هم میخورد ومن سفت گرفتش بودم اعتنا نمیکردم ومیخواستم هر چه زودترکیرموتا خایه بکنم توکونش و جرش بدم..... کمی مکث کردم .....درحالیکه کیرم دل میزد یه فشاردیگه بش دادم ونصف بیشتر کیرمو کردم توکونش ...آه و ناله خودمم بلند شد....سرمو بالا گرفته بودم وبا دستام سفت کمروآبگاه نرم مامان رو گرفته بودم واجازه نمیدادم تکون بخوره..... هرچنداز درد وشاید همراه بالذت بی حال شده بود وتکون نمیخورد ولی برای من گرفتن کمرموقع گائیدن کون یه دنیا لذت بهمراه داره ... نگاهی به کیرم وسوراخ بازشده کون مامان که حالا دیگه کیرم تا خایه توش رفته بود انداختم ولذت بردم....خدایا این منم که مامان خوشگلم رو ازکون میکنم ؟!......احساس کردم جداره کونش به کیرم چسبیده...روش خم شدم وحلقه دستمو دورکمرش سفتر کردم وسگی بهش چسبیدم ..دیگه ازکیرم چیزی بیرون نمانده بود مامان هم یواش ناله میکردولی تکون نمیخورد.!!.. کمرشو ول کردم و پستوناشو گرفتم.. اوناهم سفت شده بودن...! کمی تکون خوردم ببینم میتونم کیرمو آزادکنم...دیدم خوب کیرم توکونش گیر کرده و کون مامان از داخل دل میزنه بخوبی تپش اونو حس میکردم.. همین طورکه روش خم شده بودم واز اینکه کیرم توکون گرم وداغش بود و لمبرای گوشتی نرمش حسابی لای پاموپرکرده بودحسابی لذت میبردم ازاین نوع کون کردن کیف میکردم....وهمزمان گردن وموهاشو بومیکردم ومیبوسیدم چندلحظه ای همین جوری موندم و بعدآروم کمی کیرمو کشیدم بیرون . ماهیچه های کونش تقریبا" شل شده بودن کمی بیشترکشیدم بیرون ...... کیف میکردم....دوباره بایه فشارکیرمو دادم تو....که صدای کونش از بغل کیرم زد بیرون.....کون گنده مامان چه ناله ای کرد.....وچه حالی بمن دست داد از شوق ولذت لرزیدم!! .. باشنیدن صدای کونش.... شروع به تلمبه زدن کردم.. برا هربارکه کیرمو میکشیدم بیرون سفت تر میزدم بره تو... حالا دیگه باهرفشاری که میزدم کونش یه صدا میکرد.... حسابی باصدای کونش حال میکردم.... حالا دیگه نرمی سوراخ کون مامانمو بخوبی حس میکردم چراکه با هربار تلمبه زدن غشاء داخل کونش سفت کیرمو بغل میکرد و مالش میدادو ناله میکرد..!! ...مامان ناهید هم آخ ..و.. اوخ... میکرد وباهرحرکت من اونم خودشوجلوعقب میبردوسعی میکردباسن ولمبرای گوشتی کونشوبیشترومحکمتربمن بچسبونه و..هوم ....هوم.. ناله میکرد.... حسابی داشتیم باهم حال میکردیم.... مامانم کون میداد ومنم میکردم.. اونم چه کونی جوووون یه کون گنده و گوشتی ...!!!..کون مامانم شل شده بود کیرم رو کون مامانم شل شده بود کیرم رو کشیدم بیرون..... کونش حسابی گشاده بود معلوم بود مامان ناهید تو کون دادن خوب حرفه ای بود چون کیرم تمیز تمیز بود اصلا روش مدفوع نبود چون دوباره فشار دادم ....... کیرم تا خایهرفت توی کون داغش.... حالا شکمم میخورد به لنبرای نرم ودنبه ای مامان بالذت تواًم باهیجان دستمو کشیدم روی لنبرای گنده وگوشتی کونش .... چه صاف ونرم ...نفس عمیقی کشیدم... اووف ! این منم که دارم مامان جونمو ازکون میکنم..؟. این یک آرزوی محال بود که حالا به اون رسیده بودم!....
دودستی کونشو سفت گرفته بودم وخودموآماده کردم برای تلمبه زدن... مامان کمی کونشودادبالا........ .... شروع کردم تلمبه زدن........مامان هم .. آه.... وناله اش بلندشد... سرموبردم بیخ گوشش ......
گفتم:.. اوف.. مامان چه حالی دارم باهات میکنم... عجب کون گنده و باحالی داری دارم می میرم. بهترین کون دنیاست جووووووون حال میده کونت و این بار بیش از دفعه ای که توی کون یا کس کسی آب کیرمو ریخته باشم توی کون گنده مامان ناهید خالی کردم............
اما این سکس یک سرآغاز بود .........دیگه حال ندارم . بعدا از بقیه سکس هام براتون می نویسم...پایان ..نویسنده . .راکــــــــــــو ROCCO
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
با تشکر ازراکــــــــــوی عزیز که این داستانو برای من ارسال کرده تا بتونم به نام اون منتشر کنم . در واقع نوعی داستان سکس با محارم بود که راکو دوست داشت در همون تاپیک منتشر شه ولی با توجه به طولانی بودن داستان و این که نمی شد همه رو در یک قسمت جا داد در این تاپیک منتشرش کردم . بزرگترین و مهم ترین ویژگی کار راکوی عزیز تازگی و طراوتیه که در نگارش صحنه ها و بیان ماجرا وجود داره .این تازگی شاید نشات گرفته از تازه نفس بودن نویسنده داستان باشه و یا این که با هیجان و تمام وجود و حسش اونو نوشته .. و اینو میشه از تک تک جملاتش درک کرد و من به خاطر انرژی یکسانی که در تمام داستان به کار گرفته شده به خاطر خستگی این روند رو رها نکرده است تحسینش می کنم . هرچند داستان داستان کلاسیکیه و شاید تا به حال صد ها و هزاران بار درخصوص روابط سکس پسر و مادر داستان هایی نوشته شده باشه که هیجانش هم زیاد باشه ..اما در این جا تصاویروشخصیت پردازی ..فضا سازی ..شرح مسائل حاشیه ای پیرامون سکس بسیار قوی بوده و فکر نکنم جزئیاتی بوده که از قلم افتاده باشه . راکو جان دستت درد نکنه . امید وارم در زمینه های دیگه هم داستانهای قشنگ دیگه ای بنویسی .. جمله بندیهات هم خوب بود .. و دیگه به من افتخار دادی که بتونم داستان تو رو منتشر کنم .. البته من که 4 ساله داستان سکسی می نویسم تا به حال از عنوانی که کلمات جنسی داشته باشه استفاده نکردم سختمه . ولی ایرادی هم به کار اونایی که از این عنوان استفاده می کنند نمی گیرم چون داستان وقتی متنش سکسی باشه موردی نداره که عنوانشم همین باشه . . بالاخره داستان مال استاد دیگه ای بوده و مهم ترین نکته ای که باید رعایت می شد امانت داری بود. این داستان به خوبی هیجان یک پسر مجرد و زنی رو که شوهر نداره هر چند به عنوان یک مادر به تصویر کشیده . ..و اینو هم یک بار دیگه میگم این داستانها جنبه فانتزی داشته وفضا .فضایی خارج از دنیای واقعیست . استاد راکوی ارجمند ! برایت آرزوی موفقیت بیشتر از این ها را داشته ..شاد و سربلند باشی .دوست و برادرت : ایرانی
     
  ویرایش شده توسط: shahrzadc   
مرد

 
وقتی زن دایی محــــــــــرم میشــــــــــه ۱

زن دایی واسم زنگ زد که زود تر برگردم خونه ...
-زن دایی جون هنوز دعای کمیل تموم نشده .
-کامیار شوخی نکن . من که صدای دعا نمی شنوم . جز سر و صدای ماشین صدای دیگه ای نمیاد .
راستش من خودمو همه جا و پیش خونواده مذهبی جا زده بودم . و دیگه همه رو من خیلی حساب می کردند . زندایی سارینای منم زن خیلی ناز و خوشگلی بود که به تازگی بار دار شده بود . با این که بیست و هشت سالش بود و ده سالی رو ازم بزرگتر بود ولی خیلی هم با هام شوخی می کرد و حرفای خودمونی می زد و از دخترا می گفت و از این که یه جوون سر به زیر و با ایمانی مثل منو همه دخترا آرزوشو دارن . گاهی هم می گفت کامیار جون نکنه تو هم دمت باشه اون داخل ... ولی عجب تیکه ای بود این زن دایی . یه دختر پنج ساله داشت که حالا واسه بار دوم بار دار شد . زن دایی جون ما کار مند بود و این جریان سفر هم مال ماه چهارم پنجم بار داریشه . یک کار اداری در اداره مرکزیشون داشت و منم چون بیکار بودم همراش راه افتادم یکی دو شبی رو خونه خاله جون که خواهر شوهرش می شد باشیم و منم همراش باشم و کاراشو برسم . که از این پله به اون پله نکنه . اون دفعه که همراش بودم شبو یه بهونه آوردم و سه چهار ساعتی رو رفتم دنبال جنده بازی .. طرف خیلی خوشگل بود رفته بودم طرفای سید خندون .. تا این که یه جنده ای خیلی خوشگل به تورم خورد که از خودش جا هم داشت .. بالاخره یه هفتاد نومنی واسم مایه داشت ولی خیلی هم حال داد . اینو هم بگم به پیشنهاد مامان من و موافقت بقیه چون خیلی با ایمان بودم واسه من و دختر دایی کوچولوم صیغه خوندن که مثلا این جوری من و زندایی محرم بشیم . یعنی اون بشه مادر زن من . از این قوانین شرعی و چیزایی که در هیچ جای دنیا پیدا نمیشه . یه دختر بچه پنج ساله رو کرده بودن صیغه یک پسر هیجده ساله تا ننه اش محرم اون پسره شه .. خلاصه اون شب خاله جون اینا عروسی دعوت بوده و منم زن دایی رو تنها گذاشتم به بهانه عبادت در مرکز شهر راه افتادم و رفتم به سمت ورچین کردن جنده ها .. نمی شد به هر کی هم اعتماد کرد که این سارینا واسه ما زنگ زد ..
-سارینا جون هنوز دعا شروع نشده .
-کامیار من می ترسم . الان خاله جون اینا رفتن عروسی خونه رو سپردن دست من و تو .. هم تو الان مرد منی امانت دار منی و هم مادرت تو رو سپرده دست من . کجا راه افتادی رفتی ..
هیچی .... نتونستیم بگیم نه .. تف بر این شانس . مجرد بودن یه بد بختی داره متاهل بودن هم یه بد بختی دیگه .. نزدیک بود هرچی از دهنم در میاد به این سارینا بگم . بگم تو کس و کونتو به من میدی ؟ خودت متاهلی کم و کسری نداری اون وقت مانع حال کردن ما میشی . شیطونو لعنت کردم و گفتم عیبی نداره ولش کن . دیگه مجبورم برم دنبال جنده های شهر خودم. هر چند امکان لو رفتن در شهر خودم زیادبود و زیاده . سارینا هم در لباس پوشیدن خیلی بی خیال و راحت بود . از بس دایی سیروس اونوآزاد گذاشته بود و همش می گفت آدم باید دلش پاک باشه نیتش پاک باشه این زن دایی جون ما دیگه در مهمونی ها و مجالس هرچی می پوشید در درجه اول کون و سینه هاشومینداخت بیرون . و همه هم با تعجب فقط به اون جا خیره می شدند . دایی جون ما چه حرصی می خورد . ولی الحق والانصاف زندایی به کسی رو نمی داد . مثل یک مرد بود . من در میون فک و فامیلای غیر درجه یکش تنها مردی بودم که به سارینا دست می داد . چون محرمش بودم . از این نظر حرف نداشت و من به خودم می بالیدم که منو این جوری تحویل می گیره . ... خلاصه عصبانی و ناراحت از اون جایی که از سارینا حساب می بردم برگشتم خونه خاله جون .. سارینا رو دیدم که خیلی عصبی و ملتهب به نظر می زسه . ولی بد تر از همه اینا این بود که یه مینی لباس خواب توری به رنگ صورتی تنش کرده که اون زیر به خوبی رون پا و کون لختشو با شکم با لا آمده اش به خوبی نشون می داد . از اون جایی که بیشتر اونو به اسم صداش می زدم گفتم سارینا جون چقدر ان جا گرمه .. چرا لباساتو کم کردی . چرا کولر روشن نیست .
-باید به فکر بچه خودمم باشم دیگه . من و تو هم که محرم هستیم . تو هم که پسر چش پاکی هستی ..
-از گرما مردیم . آخه واسه چی نذاشتی مراسم دعا خونی تموم شه .
-ببینم از کی تا حالا دعای کمیل رو در پیاده رو یا توی خیابون بر گزار می کنن . بگیر همین جا بخواب . اگه گرمته تو هم لباساتودر بیار .
وقتی اون داشت این حرفو می زد من از خجالت داشتم آب می شدم . درسته که من و اون داماد و مادرزن الکی بودیم و محرم ولی این که نمی شد . درسته که من در رویاهام می دیدم که به سلامتی دایی سیروس کیرمو تا انتها فروکردم توی کس زنش و تا نصفه کردم توی کون اون ولی این جوری هم نبود که تا این حد بی پروا باشم . خلاصه من رو زمین خوابیدم و زن دایی روتخت .. اونم پشت به من با اون هیکلش دراز کشید . یه نور بنفش کم رنگ هم که از چراغ خواب رو تنش پخش می شد خوابو از چشام پرونده بود . اون پشت به من قرار داشت . مگه من خوابم می گرفت . از گرما تمام لباسامو در آورده بودم جز شورت . رفته بودم زیر ملافه .. بازم احساس گرما می کردم .. ولی کیرم از دست من شاکی شده بود . دیگه راستی راستی سارینا منو به هوس آورده بود . دلم می خواست میفتادم روش و بهش تجاوز می کردم که تا دیگه هست فضولی نکنه تو کارای من . واسه خودم مرد شده بودم . ناگهان به یاد لپ تابم افتادم .. از وقتی که اومده بودیم اونو از ساکم در نیاورده بودم . کلی فیلم سکسی اون داخل بود . از سوپر زنای حامله گرفته تا اونایی که تازه عروس میشن و ازسکس حیوان با زن .. خیلی با حال بود .. آروم از جام پا شدم .. لعنتی .. لپ تابم نبود .. یعنی تو ماشین دزدیدنش ؟ لا به لای وسایلم بوده حالیم نبوده که به سرقت رفته ؟ اگه کارد بهم می زدند خونم در نمیومد .. ..سارینا بدون این که روشو بر گردونه گفت کامیار چرا نمی خوابی ..
-سارینا جون لپ تاب منو ندیدی ؟ هرچی می گردم نیست .
-منو ببخش کامیار جون تو که رفته بودی بیرون سر کیفت باز بود حوصله منم سر رفته بود گفتم شب جمعه هست ودعای کمیل ثواب داره به روح و روان اموات ما هم چیزی برسه .. یعنی اجر این دعا ..
-یعنی چه .سارینا جون .. تو که نتونستی وارد شی .. پسورد داشتی ؟
-نه باز بود . پسورد نمی خواست .
-توبلد بودی چه جوری بری توی فایلها ؟ تو که آشنایی نداشتی با این چیزا ..
-یادت رفت چقدر با هام سر و کله زدی داماد عزیزم ... وقتی خواهر زاده شوهر آدم محرم آدم میشه همینه دیگه .. وای خاک بر سرم شد . دیگه نمی تونستم مانور بدم . دوست داشتم کیرمو در می آوردم می کردم توی دهن زندایی زبونشو می بستم . گریه ام گرفته بود . ترجیح دادم دراز بکشم و صداشودر نیارم.
-ببینم تو خجالت نمی کشی همه جا خودت رو به عنوان یه فرد مذهبی جا می زنی ؟ یعنی من یه آدم دورو رو به عنوان دامادم انتخاب کردم ؟ داشت می خندید . یعنی مسخره ام می کرد .
-آخه کجای دنیا دیدی یه دختر پنج ساله زن یه پسر هیجده ساله شه سارینا جون ..
-چیه ساکت شدی . نمی پرسی چی دیدم ؟ واااااایییییی بیشتر از همه جا اون صحنه هایی که زنای بار دارو نشون می داد حالمو بهم زد .. اصلا بدم اومد از خودم خجالت کشیدم . به زنای بار دار توهین کرد ..
-سارینا من اگه برم سر وسایل شخصی شما تو ناراحت نمیشی ..
-اگه من فردی مذهبی باشم و کارم تبلیغ دین باشه نه .. ادامه دارد ..... نویسنده ... ایــــــــــرانی


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
وقتی زن دایی محــــــــــرم میشــــــــــه ۲

خوب داشت باهام بازی می کرد . همچنان پشت به من بود . کیرم از ترس خوابیده بود . چشامو بسته بودم . از خجالت نمی دونستم چیکار کنم .
-سارینا حون فقط به کسی چیزی نگو .
آبروم رفته بود . یه سر و صداهایی رو از رو تخت زندایی شنیدم .. انگار داشت حرکت می کرد . شایدم می خواست بیاد و منو از اتاق بیرونم کنه .. چشامو که باز کردم دیدم هیچی تنش نیست . قالب بر جسته کونش مشخص بود و اون کمر برهنه اش . هر چند روی سوراخ کون و کس زندایی سایه افتاده بود ولی می دونستم ومشخص بود شورت نداره . کیرم دوباره حرکت کرد به طرف جلو .
-کامیار من حالا خوابم نمی گیره چیکار کنم . اعصابم خرد شده . ریخته به هم .
- سارینا جون .. من برم تا شما راحت باشی ؟
-حالا که ذهنمو آشفته کردی ؟
سر در نمی آوردم اون چی داره میگه . نکنه دیدن زنای حامله ای که بعضی هاشون داشتن با چند تا مرد سکس می کردن اونو تحریک کرده باشه .
-سیروس هم که این جا نیست بیاد کمکم .
-سارینا جون اگه کاری ازم ساخته هست انجام بدم .
-تو هم که انگار توی باغ نیستی . آبروتو ببرم آدم میشی .. خجالت هم خوب چیزیه .
-سارینا جون اگه بهم اعتماد نداری پاشم برم یه اتاق دیگه
-حالا می خوای خاله جونت یه فکر دیگه ای بکنه آقای چش پاک ؟پاشو خوابم کن . حداقل به فکر استراحت پسردایی ات که توی شکممه باش ..
داشتم با خودم فکر می کردم که این کیر می خواد یا نه .. چرا خودشو این جوری کرده . کون سفید وتپلش برق می زد . با این که شکمش اومده بود جلو ولی در یه حدی بود که استیل قبل از بار داری اونم تا حدود زیادی حفظ شده بود دستامو گذاشتم رو شونه هاش و با یه مالش نرم و ملایم اومدم پایین تر . کمر و باسنشوهم مالیدم و پا هاشو .
-فکر نکردی که این فیلمها چقدر رو آدم اثر داره ؟
-زن دایی شما که مجرد نیستی .
-امشبه رو که مجرد بودم .
-پس ما دل نداریم که هر شبومجردیم ؟
-رفته بودی بیرون صفا کنی . نه ؟ از قدیم گفتن یک زن و یک مرد مجرد که کنار هم و توی یه اتاق در بسته بخوابن میشه اونا رو متاهل حساب کرد . یه پنبه و آتیش که کنار هم باشن پنبه آتیشو میسوزونه .
دیگه مطلبو گرفته بودم .. شورتمو کشیدم پایین .. کون گنده شو باز کردم و اون همچنان یه پهلو بود چقدر نرم و راحت کیرمو از همون پشت کردم توی کسش .
-نههههههه کامیار .. اوووووووففففففف من بمیرم چیکار کردی ..
-وقتی زندایی محرم میشه همینه دیگه . واسه اعصابت واسه اون نی نی کوچولو خیلی خوبه .
ولی اون قدر داغ و حشری بودم که کیرم تا انتها نرفته توی کس سارینا خالی کردم ..
-آخخخخخخخخ کامیار کامیار تو چیکار کردی امشب .. ببین بالا سرم دستمال کاغذیه سریع کیرتو بکش بیرون تمیزم کن من نمی خوام ملافه کثیف شه و آبرومون بره ..
دستورشو گوش دادم و لحظاتی بعد سارینا خودشو به دیوار چسبوند . کمرشو گرفته و یک بار دیگه کیرموفرو کردم تا انتهای کسش . کسش کمی درشت و آب افتاده به نظر می رسید و این برای زن بار دار امری طبیعی بود و می دونستم که در ماههای بعد از این تا زایمان هم چاقالو تر می شه .
-آخخخخخخ آخخخخخخ کسسسسسم کسسسسسسسم . تو خیلی خوش شانسی پسر اگه بدونی چه مردایی دنبالم بودن . ولی من به سیروس جونم خیانت نکردم . هر وقت این جوری می شدم میومدم خونه بغل دایی ات .
-حالا هم جای دوری نرفتی . طوری می کنمت که دیگه هر وقت این جوری شدی بیای بغل خودم .
وضعیتش طوری بود که نمی شد اونو از این طرف به اون طرف تکونش داد و تازه تخت هم یک نفره بود . سینه های گنده شو توی دستم به آرومی فشار می دادم . لبامو گذاشته بودم رو لباش .. واسه پای چپش یه تکیه گاه پیدا کرده بود و منم همچنا ن کیرمو می زدم به ته کسش . لبامو طوری گاز می گرفت که نشون می داد در اوج هیجان قرار داره .. واسه این که زود تر به کونش برسم گازمو زیاد کردم .. دیگه وقتی لبامو گازنگرفت فهمیدم که سارینا جونو ار گاسمش کردم . کیرمو که یک بار دیگه سنگین و پر آب شده بود فشارش دادم به سوراخ کون . ظاهرا دایی جون عاشق کون کردن بود . چون با این که کون سارینا تنگ نشون می داد ولی فقط چند تا آخ کوچولو گفت و تونستم نصف کیر شونزده سانتی رو بکنم توی کونش . ولی زیاد حرکتش ندادم . چقدر منظره زیبا و هوس انگیزی بود . نور بنفش افتاده بود روی کون سفید زندایی . خونه هم خلوت .. من و اون .. چه شب رویایی داشتیم ! -منو ببوس .. ببوس کامیار . شبمو بساز .. تقصیر خودته . که اون همه فیلموریختی توی لپ تابت .
-واسه تو که نریختم . ..
یه تکونی به کونش داد و عشوه ای ریخت که چاره ای نداشتم جز این که توی کونش هم خالی کنم . این بار کیرمو که کشیدم بیرون سریع دستشو گذاشت زیر کونش و آبمو جمع کرد و خورد ..
-ببینم من با حال ترم یا اون زنا ..
-تو .. تو سارینا از همه شون بهتری ..
زنگ زد واسه خاله ..
-سلام ستاره جون ..
-سلام سارینا .. اگه بدونی چه عروسی با حالیه . جات خالی . کاش میومدی .
-کی بر می گردین ..
-راستش دسته جمعی تا آفتاب در نیومد بر نمی گردیم . چه بزن بکوبی . هیشکی دوست نداره پا شه بیاد .
-خوش بگذره .
-کامیار چیکار می کنه ؟
-هیچی بهش گفتم بر گرده خونه, خودمون این جا دو تایی دعا می خونیم . ...
زندایی دیگه کبکش خروس می خوند . با هم رفتیم یه دوشی گرفتیم و این بار پس از این که کیرمو کردم توی دهنش .. کس لیسی رو شروع کردم .. انگاری متوجه شده بود که کسش از فرم و قالب اصلی خودش خارج شده ... -کامیار حالا این جوری نگاش نکن . صبر کن سهیل کوچولوم دنیا بیاد چند وقت که بگذره بهت نشون میدم که همون جوری که کون سارینا و سینه هاش حرف نداره کوس و شکمش هم بی نظیره .. توی دلم گفتم واسم چه فرقی می کنه . مفت باشه کوفت باشه ... پایان ... نویسنده .... ایرانی


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
ضربــــــــــدری بــــــــــر خط قــــــــــرمــــــــــز 1

نمی دونم چرا از اول ازدواجمون کنه شده بود .. می گفت هر کاری که می کنی منم باید بکنم . نمی ذاشت برم فیسبوک یا سایتهای سکسی . می گفت منم باید باشم منم باید بیام.. اگه داستان سکسی می خونی منم باید همراه تو و در کنار تو بخونم . تا یه مدتی منم بی خیال این بر نامه ها شدم . غیرتم اجازه نمی داد که اونم پا به پای من بشینه و این بر نامه ها رو ببینه و یا داستانها رو بخونه . از شانس بد من هر وقت من خونه بودم اونم خونه بود .. حالا گاه چی می شد که یکی دو ساعتی رو از شرش خلاص بودم . تارا زن خوشگلمو میگم که دو سالی رو ازم کوچیکتر بود و بیست و پنج سال سن داشت . با یه اندامی نه چاق و نه لاغر .. صورتی گرد و تپل .. با سینه هایی نیمه درشت .. باسنی هم متوسط وخیلی هم حشری .. منم مردی نبودم که اهل زن بازی و دنبال این دختر و اون دختر بودن باشم . خلاصه دوتایی مون وقتی از سایتهای سکسی بر می گشتیم به رختخواب .. میفتادیم به جون هم و خیلی حال می کردیم .. اونم خیلی گیر بود .. هر وقت می رفتم تا با تصویر یه زن کون گنده حال کنم می رفت عکس یه مرد رو با کیر کلفت می آورد تا جبران کرده باشه .. ولی یه خوبی سایت ها ی این جوری اینه که بیشتر برای مردا ساخته شده . اون خیلی حسادت می کرد با این حال من دوست نداشتم که اون عکس لخت مردا رو ببینه . هر وقت به یک متنی می رسیدم که از سکس ضربدری و داوطلب بودن برای اون می گفت فوری از اون صفحه خارج می شدم تا یه وقتی زنم تحریک نشه . تا این که یه روز حس کردم که دیدن این همه عکسای سکسی و خوندن داستانهای تحریک آمیز در کنار تارا طوری رو من اثر گذشته که هوس زن دیگه ای رو کردم . ولی نمی شد از دست این زن در رفت . یه روز که اومدم خونه تا را رو ندیدم . ظاهرا داشت دوش می گرفت . گفتم بدون سر خر برم و سری به این سایتها بزنم . اوووووووووهههههه چی می دیدم . یه زن و شوهر بالای چهل سال داوطلب سکس ضربدری شده بودن .. زن قالب کون و کس و سینه ها و مرد هم عکس کیرشو گذاشته بود .. اووووووووهههههه عجب چیزی بود این زنه . با این که تارا خیلی خوش اندام بود ولی کون برجسته و اندام خوش این زن منو حشری کرده بود .. اونا درخواست سکس ضربدری رو داشتن ... فرصت برای فکر کردن کم بود . تحریک شده بودم به این که من و تارا بریم و با اونا سکس ضربدری کنیم . کیر من پنج سانتی بزرگتر از کیر اون مرد نشون می داد . این طور هم نوشته بودن که زن عاشق کیر کلفت و درازه و اندازه کیر حداقل باید بیست سانت باشه .. . یه دستی به کیرم کشیده یه نگاهی به اون کون خوشگله انداختم تا کیرم شق شه .. کیرمو اندازه گرفتم و 21 سانت بود .. فوری از خونه رفتم بیرون . رفتم به یه کافی نت تا واسه این زن و شوهر ایمیل بدم و ازشون کمک بخوام .. که واسه به راه آوردن تارا با من همراهی کنن . یه خورده می خواستم فکر کنم که چی بنویسم . و دیگه در منزل فرصت فکر کردن نداشتم .چون تارا از حموم میومد بیرون . خلاصه رفتم به یه کافی نت و تا می تونستم پیام دادم .. یه ساعتی هم اون جا نشستم ولی جوابی دریافت نکردم . وقتی بر گشتم خونه تا را رو دیدم که جلو کامپیوتر نشسته اتفاقا داره به همون صفحه ای که سعید و سپپیده اون زن و شوهر چهل سال به بالا در خواست سکس ضربدری کردن نگاه می کنه . .. ..
-تورج خان .. تو منزل بودی ؟
-چی بود ..
-کی بهت گفت وقتی من نیستم اینو روشن کنی ..
-پس تو چرا روشنش کردی
-واسه ما فیلم نیا .. ببینم این زن و شوهر چی دارن میگن ..
-هیچی به درد تو نمی خوره .. به درد ما نمی خوره ..
-من نمی فهمم تو داری چیکار می کنی . این روزا مثل گذشته به من توجه نداری . قدر منو نمی دونی . من باید یه جایی ازدواج می کردم که قدر منو بدونن . یه مرد میانسالی که واسم ارزش قائل شه ..
بد جوری هوس کون اون زنه رو کرده بودم .. تارا هم تازه از حموم اومده بود و خیلی حشری به کیر اون مرد نگاه می کرد . نسبت به اول ازدواج کمی گستاخ و بی پروا به نظر می رسید . با این که منم خیلی حشری بودم سعی کردم خودمو بی حوصله نشون بدم . رفتم تو خط فیلم ..
-من نمی دونم چطور بعضی زن و شوهرا چه جوری راضی میشن که تن و بدن خودشونو در اختیار یک زوج غریبه قرار بدن . چه طور حاضر میشن که ببینن زوجشون با یکی دیگه در ارتباطه .
تارا : خب معلومه وقتی بخوان به زندگیشون تنوع بدن همینه دیگه . اصلا چه ایرادی داره !
-تارا اصلا از این صفحه خارج شیم . این چه هیکلیه که این زنه داره .. حالمو داره به هم می زنه ..
تارا یه نگاهی بهم انداخت و گفت اتفاقا لیاقتت به همیناست تا قدر منو بهتر بفهی . همون شوهرشو می بینی ؟! اگه اون جای تو باشه می دونه که چه رفتاری باهام داشته باشه .. راستش می خوام یه چیزی بگم می ترسم دعوام کنی -نه حرفتو بزن ..
-نمی دونم چرا ولی یه حسی بهم میگه اگه ما یه سکس ضربدری داشته باشیم تو اخلاقت عوض میشه .. زندگی زناشویی ما هم یه سر و شکلی به خودش می گیره .. مثلا همین زوج چطوره .. تو برو با این زن حال کن تا قدر منو بفهمی .. شوهرشم به من حال میده تا بفهمی که مردم چه جوری قدر زنت رو می دونن . ..... ادامه دارد .... نویسنده ..... ایــــــــــرانی


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
ضربــــــــــدری بــــــــــر خط قــــــــــرمــــــــــز 2

کبکم داشت خروس می خوند . یعنی این نقشه من گرفته ؟ اگه اون می دونست که من از ته دلم راضی هستم شاید همچین پیشنهادی رو نمی داد . ..
-عزیزم .. فدات شم تورج . قبول می کنی ؟ اون وقت بهت اجازه میدم خودت تنهایی وقتی من خوابم به هر سایتی که دوست داری سرک بکشی ..
-تارا منو مجبورم نکن .. ولی باشه به خاطر این که نشون بدم چقدر دوستت دارم باشه .. ولی می دونستم که زنم کس خل شده . چون این از کس خلیه که یه زنی کیر کلفت و با حال بیست به بالا رو با یه کیر وا رفته پونزده سانتی عوض کنه .. نمی دونم شایدم می خواست سکس نرم تری داشته باشه .. به هر حال جور شدن بر نامه هم به همین سادگی ها هم نبود . .. یه هفت هشت روزی رو قبل از رفتن به خونه سعید و سپیده کلی با هم چت کردیم . منتها من سعی می کردم پیش زنم خودموزیاد مشتاق نشون ندم . آخه اون دوست داشت فکر کنه که زرنگ بازی در آورده شرایط به نفع اونه . من در میدون عمل باید خودمو نشون می دادم . تارا بیشترین درد رو وقتی تحمل می کرد که می خواست به من کون بده .. وقتی به خونه سعید خان رفته اون دم و دستگاهشونو دیدیم سرمون سوت کشیده بود و دهنمون وا مونده بود .. عجب تشکیلات و. عجب خونه ای .. یه خونه ویلایی و شیک .. به یه حالت دوبلکس .. ظاهرا چند تا خد متگزار هم داشتن .. من نمی دونم اینا با این همه دک و پزشون چه جوری درخواستشونو به سایت داده بودن . شاید نمی خواستن پیش در و آشنا تابلو شن . وااااایییییی سپیده چی شده بود .. خیلی خوشگل تر و ناز تر از اونی بود که فکرشو می کردم . باورم نمی شد که چهل و دو سالش باشه یعنی پونزده سال بزرگتر از من . یه پیرهن یکسره آلبالویی از کناره چپ تا بالای پا چاک دار به تنش کرده بود که از قسمت سینه یه چاکی داشت که نیمی از سینه هاشو نشون می داد .. مژگان درشت ابروهای کشیده .. موهای صاف و مشکی و جمع شده پشت سرش ... روژ قرمز براقی که لبهاشو کلفت و هوس انگیز نشون می داد .. دلمو برده بود . کیرم یه وری شق شده بود .. سپیده اومد طرف من . لباشو گذاشت رو لبام . با یه بوس کوتاه به من سلام داد . از اون طرف خیلی حال کردم که سعید همچین تیپی داره . یه مردی قد کوتاه و طاس با دماغی استخونی و چهره ای معمولی که حس کردم سپیده فقط به خاطر پولشه که زنش شده .. تارا ماتش برده بود . فکر کنم انتظار یه مرد خوش تیپی رو داشت .. خوش و بش ها رو کردیم و شام مختصری هم خوریم . حس می کردم سپیده خیلی خوشحاله . اونا می گفتند که این اولین تجربه ضربدریشونه .. بعد از شام رفتیم به یه اتاقی که اگه بگم پنجاه متر زیر بناش بود اغراق نگفتم . یه تخت شیک و مدرنی هم در این اتاق قرار داشت که فکر کنم هشت نفر راحت می تونستن روش بخوابن .. سعید و سپیده با این که می گفتن اولین تجربه سکس غیر خودشونه ولی خیلی راحت لباساشونو در آوردن ..تارای شیر کش و پلنگ کش ماتش برده بود .. منم لباسامو در آوردم . ما مردا حالا فقط یه شورت پامون بود . سپیده هم یه لباس خواب توری لیمویی رنگ به تنش کرده بود که اون زیر شورت و سوتین مشکی و فانتزیشو خیلی زیبا نشون می داد . پوست بدنش از سپیدی برق می زد .. ولی برق چشای خوشگلش بیشتر بود . کیرم به طرز وحشتناکی اومده بود جلو .. سعید به کیر ورم کرده من زل زده یه نگاهی به زنش انداخت و گفت ..
-ببینم سپیده جون چیکار می کنی . تو که همش آرزو داشتی با یکی غیر من حال کنی .. و یه کیر کلفت تر بخوری می تونی جوابگوی تورج خان ما باشی یا نه ؟ پیش مهمون ما شرمنده مون نکنی ..
-دشمنت شرمنده باشه آقا سعید . فدات شم که اگه دنیارو بگردم شوهری به خوبی تو گیرم نمیاد .
سعید مثل خر کیف می کرد . یه نگاهی به تارا انداختم و رفتم نزدیکش .. آروم بهش گفتم عزیزم تو نمی خوای لباساتودر آری ؟ یه جوری لبامو ورچیدم که یعنی عزیزم تو آبرومونونبر دیگه.
-باشه .. ولی تو این کارو بکن .. من نمی دونم . آخه عادت ندارم .
-مگه ما عادت داریم ؟ دیگه اومدیم یه حالی بکنیم و یه تنوعی به زندگیمون بدیم . چقدر اسیر قید و بند های اجتماعی باشیم ؟
هر چند سپردن تارا به دست یک مرد غریبه واسم غریب می نمود و دلم نمیومد ولی نمی دونم چرا یهو این مثال یادم اومد که می تونستم از زبون سعید بیان کنم .. اسبو دادم خر گرفتم از خوشحالی پر گرفتم ... آدم زن به اون توپی و خوشگلی و خوش اندامی داره و میاد یه پله پایین تر ؟ همین مثالو میشه به نحوی از زبون زنم تارا بیان کرد .. آخه من در این جا حکم مرد بر تر رو داشتم . تارا خودشو کمی جمع و جور کرد . ولی من واسه این که دیگه کارو تمومش کنم و یه وقتی زنم وسط کار دبه در نیاره .. حتی شورت و سوتینشو در آوردم .. تارا دو تا کف دستشو گذاشت جلوی کسش و گفت ایییییییی ایییییششششش داری چیکار می کنی تورج .. بده .. زشته .. ما رو داری سه تایی مون شکممونو داشتیم و از خنده روده بر شدیم . تارا هم فهمید که سوتی داده . .... ادامه دارد .... نویسنده ..... ایرانی


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
ضربــــــــــدری بــــــــــر خط قــــــــــرمــــــــــز 3(قسمت آخر )

من و سپیده رفتیم یه سمت تخت و سعید و زن من رفتن به سمت دیگه اش .. خوشم اومده بود . تارا اصلا کیف نمی کرد .. دیگه رودر بایستی با تارا رو کنار گذاشتم . می دونستم که دیگه اون حرف بزن نیست . باید نشون می دادم که منم می تونم حال کنم و لذت ببرم . سپیده به دمر رو تحت افتاده بود .. کون برجسته اش زیبایی خاصی به اون محیط بخشیده بود . زیبایی از این نظر که منوبه اوج هوس رسونده بود . سعی کردم به سمت چپم نگاه نکنم و حواسم پرت نشه .. توجهم فقط به کار خودم باشه . لباس خواب سپیده رو دادم بالا .. و اونو از سرش در آوردم . سوتینشو باز کردم . لبامو گذاشتم رو شونه هاش ..
-عزیزم خیلی خوشگلی و آبدار ..
- نشون بده که چقدر تشنه ای تورج ..
-مگه نمیبینی. ؟ حسش کن . حسش کن ..
-فقط از نگات ؟ لمسم کن . لمسم کن .. ا
نگشتامو روی پوست لطیف و پشتش می کشیدم .. حالا نوبت شورت فانتزیش بود که اونو از پاش در آرم . تصادفا سرمو بر گردوندم به طرف چپ ... سعید هم منو دید و یه چشمکی بهم زد که معناش این بود که زنشو سر حال کنم و تا این جای کارم خوب بوده .. من که هنوز کاری نکرده بودم ولی می تونست بفهمه که روحیه زنش چقدر شاده .. با دندونام چند بار شورت سپیده رو کشیدم پایین و زبونمو از نوک و از پهنا کشیدم رو کونش . جفت دستامو رو کونش گذاشته و پس از باز کردن شکافش زبونمو اون وسط به حرکت در آوردم ..
-اووووووههههههه تورج .. تورج .. من کیر می خوام .. من کیر می خوام ..
از سمت چپ فقط صدای سعید چهل و پنج ساله رو می شنیدم که به تارا می گفت چه کس تنگی داری ! چه کس تنگی داری .. یه نگاهی به کس سفید و تپل و برق انداخته سپیده انداختم . درسته که کس اون گشاد تر از کس تارا بود ولی به هیکلش میومد و اینو هم باید در نظر داشت که سپیده هفده سال بزرگ تر از تارا بود . سپیده رو کرد . شورت منو در آورد .. حالا دو تایی مون کاملا لخت بودیم . اون طرف کیر شق شده سعیدو هم می دیدم که تارا خیلی خونسرد دستشو دورش لول کرده بود . و با کیرش بازی می کرد . سپیده هیجان زده کیر منو گرفت به دهنش سعید : آقا تورج خیلی خوش شانسی .. ما باید لفظی بدیم تا این سپیده کیر ما رو ساک بزنه ..
یه نگاهی به تارا انداختم ولی اون نگاهش متوجه من نبود .. با این حال گفتم فدات آقا سعید تارا هم خیلی خونگرمه و با حال ساک می زنه .. دیگه تارا هم شروع کرد به ساک زدن ... سپیده در حال ساک زدن کیر من بود که ازش خواستم یه استیل سگی به خودش بگیره .. چون کیر من هوس کس و کون داشت . کیرمو از همون پشت کر دمش توی کس سپیده ...
-آخخخخخخخخ آخخخخخخخ کسسسسسسم کسسسسسسم ..
سعید کف می زد ..
سپیده : سعید تو به تارا برس .. بهش حال بده . که بازم خوشش بیاد و بیاد این جا ... حواست به منه ؟
سعید : عزیزم لذت می برم می بینم این جور داری حال می کنی .. منم خیلی خوشم میومد ..
سوراخ کون سپیده هم به من چشمک می زد . پهلو های پر سپیده .. شونه های تپل .. کمر یکدستش .. و موهای خوشگلی که پشت سرش جمعشون کرده بود .. چقدر از استیل کیرم در ترکیب با کون گنده اون خوشم میومد که حداقل پونزده سانت از کیرمو می کردم توی کسش و همونو می کشیدم بیرون .. خیلی بهم حال می داد .. از اون طرف تازه ناله های خفبف تارا رو می شنیدم که از سعید می خواست اونو محکم تر بکنه . از بس اونو با کیر کلفت گاییده بودم کیر سعید کم آورده بود . ولی می دونستم به خاطر تنوع هم که شده داره حال می کنه .. سپیده از عقب کونشو به سمت کیر من می فرستاد و من هم کیرمو به سمت جلو پرت می کردم ..
-بکش بیرون .. بکش بیرون ..
کیرمو کشیدم بیرون .. فکر کردم دردش گرفته ولی سپیده با کف دستش چند بار کوبید به کسش و آب کسش با فشار خالی شد ..
-اووووووففففف چقدر مزه داره کیف داره .. جووووووون جوووووووووون جووووووووون ..
طاقباز کرد و ازم خواست که کیرمو از رو برو بکنم توی کسش .. بغلم کرد محکم منو به خودش فشرد .. کیرم طوری طوی کسش قفل شده بود که تکون بخور نبود .. دیگه کیرم به حد انفجار و فوران رسیده مثل کوه آتشفشان مواد مذابشو ریخت بیرون . آبم توی کس سپیده خالی شد ..اون طرف سعید حرکات مختلفی رو روی زنم پیاده می کرد . دیدم داره کس زنمو لیس می زنه ..
-آههههههه سعید .. ارضام کن .. نزدیک شدما .. اوووووفففففف ..
دستاش رو سر طاس سعید قرار داشت .. دیگه سر پر موی من نبود که موهامو بکشه و هوسشو کنترل کنه .. سپیده اسیر کیر من شده بود ..
-بگو چی می خوای ..
ونویه دور بر گردوندم .. دمرش کردم . دستمو گذاشتم زیر کمرش و اونو آوردم بالا . خیسی کس سپیده رو به روی کونش کشیده و کیرمو گذاشتم روی کونش .. سینه های درشت سپیده رو هم آروم آروم چنگش می گرفتم تا اون درد کمتری رو در ناحیه کونش حس کنه .. صدای تارا رو می شنیدم که به سعید می گفت تو چرا حواست به اون طرفه حالا شوهرم داره تو کون زنت می کنه .. بذار بکنه .. تو به کار خودت برس .. از تورج بی غیرت یاد بگیر که اصلا در بند من و تو نیست . حالتو بکن ...
خوشم میومد حرص خوردن تارا رو می دیدم . به زحمت نصف کبرمو کردم توی کون سپیده .. روحم , جونم , عمرم تازه شد . حال کردم . زندگی و تنوع و عشق و هوس به این میگن . خوراک واقعی کیر من همین سپیده جون بود .. قشنگ به قالب بر جسته کونش نگاه کرده و واقعا چی درست کرده بود این سپیده .. داشتم خوب به دو تا قاچ و برش کونش نگاه می کردم که ببینم چه جالبه که کاملا یه اندازه اند . هر چند مال بقیه هم همینه ولی فقط دوست داشتم نگاش کنم . کیرمو می کشیدم عقب و سوراخ کونش باز تر می شد کیررو به سمت جلو حرکت داده بسته شدن سوراخو می دیدم.. چه صحنه های پر شکوهی .. لذت بخش .. اعصابمو آروم می کرد . سپیده با کف دستش مرتب می زد به کسش .. من انگشتامو فرو کردم توی کس سپیده و با حرکات سریعم اونو ار گاسمش کردم و این بار توی کونش خالی کردم .. اون طرف دیدم سعید و تارا همچنان مشغولن .. و سعید رو سینه های تارا خالی کرده .. .. خوشحال شدم که توی کسش خالی نکرد . با این که زنشو حسابی کرده بودم ولی نمی دونم چرا دوست نداشتم توی کس تارا خالی کنه .. تارا لباشو ور چیده بود و با اشاره طوری که سعید و سپیده نفهمن بهم گفت که برم سمتش . انگار تازه قدر کیر منو فهمیده بود .. سعید نتونسته بود ارضاش کنه . منم حالیش کردم که زشته . الان دیگه سعید همه کاره و اختبار دار اونه .. ولی واسه این که بعدا رفتیم خونه رو من منت نذاره گفتم آقا سعید اگه ایرادی نداره یه سکس دو به یک هم داشته باشیم ..
سپیده : من حوصله کیر شوهرمو ندارم . تو برو طرف زنت . ولی باید قول بدی که جون داشته باشی و بازم بیای طرف من .. ..
رفتم زیر زنم تارا دراز کشیدم و اون اومد رو کیرم نشست ..
-آخخخخخخ آخیشششش .. اووووووففففففف ..
داغ کرده بود و چاره درد و داغی اون کیر من بود ... سعید هم رفت یه کرم آورد و مالوند به سوراخ کون زنم و کیرشو فرو کرد توی کون تارا . از اون جایی که تارا به من کون داده بود تونست کیر سعید رو تحمل کنه ..
-جاااااااان .. فدات شم ..
سپیده هم با لذت اومده بود جلو و صحنه گاییده شدن زنم توسط دو تا کیر رو به خوبی ورانداز می کرد .. تارا لباشو گذاشته بود رو لبام و منم به سرعت می کردمش . می خواستم نشونش بدم که باید قدر کیر منو بدونه . حس کردم که ارضا شده .. چون از دو طرف کسش یه مایعی در حال بیرون ریختن بود .. آب کیر سعیدو دیدم که داره یواش یواش میاد پایین . اون توی کون تارا خالی کرده کیرشو کشیده بود بیرون .. ولی زنم از من آب می خواست . کسش تشنه بود . سپیده شیره منو کشیده بود ولی به خودم فشار آوردم تا چند قطره ای رو توی کس تارا خالی کردم .. فکر می کردم تارا دیگه عادت کنه به سکس ضربدری و زوجهای دیگه ای رو هم بیاریم روی خط ..ولی ته دلم دیگه راضی نبودم . این دفعه رو شانس آوردم که این جوری شد و در واقع من بیشتر حال کردم ولی بعدا چی ؟ آیا می تونستم جنبه شو داشته باشم ؟ خوشبختانه تارا با من هم عقیده بود که دور این چیزا رو قلم بگیریم .. ولی بدون این که بهش بگم من و سپیده رابطه خودمونوادامه دادیم . سعید هم در جریان بود . طبعش زیاد گرم نبود و همین که یکی باشه که به زنش حال بده و طوری اونو بکنه که سر حال باشه و به جونش غر نزنه واسش یه دنیا ارزش داشت . تازه کلی هم هوامو داشت و منت منو هم می کشید که زنشو بکنم .. چیکار کنم دیگه مرخصی استحقاقی واسه همچین موقع هایی به درد ما مردا می خوره که بتونیم زنا مونو دور بزنیم .... پایان .... نویسنده ..... ایرانی



شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
صفحه  صفحه 73 از 125:  « پیشین  1  ...  72  73  74  ...  124  125  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان های پیوسته و قسمت دار سکسی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA