انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 29 از 94:  « پیشین  1  ...  28  29  30  ...  93  94  پسین »

داستان های سکسی مربوط به سکس آشناها


زن


 
دخترعمه خوشگل

.من مجید هستم 18 سالمه حدود 50 ،60 کلیو و180 قدمه قیافه ی جذابی هم دارم و در کل همه چیزخوبه.اول یکم از خودم بگم که من یکم تو راه رفتن یه مشکل خیلی کوچیک دارم نه اینکه معلولم یا روی بیلچر می شینم ویا موقعه ی راه رفتن لنگ می زنم نه نه.اینارو می گم چون می خوام همه ی همه چیزو راست بگم.آدم خوش برخورد و خوش رویم و با این که زیاد بیرون نمی رم ولی خیلی تو اجتماع راحتم و برعکس خیلی از دوستام که همیشه بیروننو یه دختر می بینن خودشونو گم می کنن من خیلی ریلکس باهاشون برخورد می کنم و دوست ندارم دوست دختر داشته باشم .زیاد درس خوندنو دوست ندارم اهل نت این جور چیزام.بهتره بریم سراغ داستان .داستان من بر می گرده به2 سال پیش.من یه دختر عمه دارم اسمش شبنمه یه دختر پایه (با ریملو مدادو سایه)جذاب خوش هیکل و خوش رو خوشگل. .من از بچه گی دختر دورو ورم زیاد بود به همین خاطر زیاد تو کف با دختر بودنو این حرفا نبودم از دخترای فامیل گرفته تا کسایه دیگه.ولی این دختر عمه ی ما یه چیزه دیگس که دل هر یکیو آب میندازه.یکم از شبنم بگم اون تو رشته ی نقشه کشی درس می خونه(منم تجربی)10 ماه از من بزرگ تره و همیشه این موضوع منو اذیت می کنه.من از موقعی که خودمو شناختم تو کف ندا بودم ولی هیچ موقع موقییعتش جور نمی شد.همیشه یه جور سغی می کردم که موقعه ی حرف زدنامون حرفو به مصاعله سکسی بکشونم ولی شد .منو ندا باهام ناراحت بودیم حتی یه بار یکی از دوستاشو بهم معرفی کرد ولی من فقط ندارو دوست داشتمو بس.همیشه از این موضوع می ترسیدم که ندا ازدجواج کنه همین ترس من یه روزی به حقیقت پیوست خونه بودم که دیدم تلفن زنگ زد مامانم گوشیو برداشت عمه م بود پس از این که حرف هاشون تموم شد مامانم گفت که برای ندا خواستگار امده با این حرفش انگار دنیارو رو سرم خراب کردن ولی کاری نمی تونستم بکنم فقط این که تو غم خودم بسوزم .اینم بگم که ما تویه تهران زندگی می کنیم و شبنم تویه قزوین.خلاصه اینکه شبنم ازدواج منم سعی کردن که شبنمو فراموش کنم و تویه این مدت یه دوست دختر پیدا کردما با ولی فکرم همش پیش شبنم بود تا اینکه دیپلممو گرفتم.ما تویه یه مجتمع زندگی می کنیم که همسایه ی بقیلمون از اون جا رفتن.یه یه ماهی خونه خالی بود که فهمیدم شبنم تو دانشگاه اونم تویه تهران قبول شده.الان باید خونه پیدا می کردن یه یه ماهی که دنبال خونه بودن هنوز جایی مناسب پیدا نکرده بودن .من بالاخره به مامانم گفتم خوب بیان این جا الان دو ماهه که واحد بقلی خالیه مامانم گفت آره فکره بدی نیست بزار بهشون بگم شاید امدن.بالاخره که پس از یه ماهه دیگه شبنم و شوهرش اسبابو اساسی یشونو آوردن ساکن شدن وقتی شبنمو دیدم خیلی خوشگل تر خوش استیلتر شده بود .یه مانتوی کوتاه وتنگ با شلوار لی که چسبیده بود به پاهای نازش یه شالم انداخته بود روی سرش که نصفه موهاش بیرون بود .من همین جور نگاش می کردم که گفت سلام منم که تازه به خودم امدم گفتم سلام خوبی شبنم ؟گفت خوبم ممنون.یکم همین جور حرف زدیمو خلاصه اون روز گذشت.شبنم زیاد خونه ی ما می اومد .شبنم جلوی من راحت بود همیشه بدون روسری با یه پیراهن تنگ که می شد سینه های خوش فرمشو دید زد .یه روز وقتی از مدرسه(من پیش می خونم) اومدم خونه در زدم دیدم که کسی درو باز نمی کنه منم کلید نداشتم دیدم شبنم امد بیرون گفت مامانت رفته بیرون تا ساعت 5 هم نمی اد گفتم حالا کجا برم گفت بیا خونه ی ما منم تنهام منم که از خدام بود قبول کردم رفتم تو.گفت سره میز بشین تا برات ناهار بیارم منم که دل تو دلم نبود و از این که با اون تو خونه تنها بودم حال میکردم.بعد از ناهار من روی مبل نشته بودم که اونم امد نشت کنارم شروع به صحبت کردن کردیم یه دفعه ازم پرسید دوست دختر داری که من به ت ت پته افتادم خودمو جمع کردمو گفتم چی ؟؟؟گفت همونی که شنیدی؟؟؟گفتم الان نه.(آخه با اون دوست دخرم هم بهم زده بودم)گفت تا حالا سکسم نداشتی اینو که گفت سرخ شدم گفتم من دیگه باید برم گفت کجا بری مگه یادن نیست ممامانت نیست تو هم کلید نداری منم که مثلا اصلا چیزی یادم نیود گفتم آره نشستم.گفت به سئوالم جواب ندادی منم که دیدم ول کن نیست با خودم گفتم بزار باهاش راحت باشم شاید تونستیم با هم یه حالی کردیم گفتم نه .بعد گفت یعنی حتی تا حالا فیلم سکسی هم ندیدی ؟منم یه یه آرشیو بزرگ از فیلمو عکس و داستان تو کامپیوترم داشتم گفتم اوه تا دلت بخواد اینو که گفتم یکم راحتر شودو اومد کنارم نشست چسبید بهم منم که دیگه کیرم داشت شلوارمو پاره می کرد سعی می کردم که نبینه گفت درش بیار خفه می شیا گفتم چیو می گی گفت کیرتو می گم با این حرفش خیلی تعجب کردم دید که من کاری نمی کنم خودش دستشو اورد جلو گفتم چیکار می کنی گفت می خوام درش بیارم بیچار رو منم چیزی نگفتم کیر شق شده ی من که واقعا داشت خفه می شدو در اورد گرفت تو دستشو بالا پایین کرد منم که حسابی حشری شده بودم دستمو انداختم دور گردنش لبو بردم نزدیک شروع به خوردن لب های هم کردیم من که اولین بارم بود این کارو می کردم ولی او خیلی حرفه ی این کارو می کرد من عین لب گرفتم دستمو از روی تاپی که پوشیده بود رو سینه هاش می کشیدم بعد با هماکری خودش لباساشو در اوردم وای خدایا چی می دیدم دوتا سینه ی سفت سربالا کون شبنم زیاد بزرگ نبود ولی خیلی خوش فرم بود پوستشم سفید بود مثل وحشیا پریدم روشو شروع کردم به خوردن بدنش این قدر سینه هاشو خوردم که به نفس نفس افتاد وقتی داستان می خوندم خیلیا می گفتن که طرفشون به نفس نفس می افته باور نمی کردم می گفتم مگه با خوردن سینه هاش یا جایه دیگه بدن آدم به نفس زدن می افته حالا این بار خودم داشتم اینو تجربه می کردم رسیدم به کوسش که همیشه به یاد اون کوس کف دستی می زدم حالا جلو روم بود کسش اصلا مو نداشت سرمو بردم جلو خلیل خوش بو بود شبنم که داشت ناله می کرد گفت بخور منم شروع به خوردن کردم وای ی ی ی خدایه من خوشمزه ترین چیز دنیا رو داشتم می خوردم الان که دارم این داستانو می نویسم دو بار جق زدم یه چند دقیقه ی خوردم دیدم که رمیم لرزید اینقدر که داستان خونده بودم فهمیدم که ارضا شده دیگه طاقت نداشتم کیرم که خیلی برزگ شده بودو می خواست کوس شبنمو جر بدرو گرفتم تو دستم با الن که چیز زیادی نمی دونستن کیرمو گرفتم تو دستم مالیدم به کوس شبنم یکم مالیدم دیدم شبنم دوباره حشری شده ناله می کنه کیرمو گذاشتم دمه کوسش فشار دادم تو تا نصفه رفت تو بعد با یه فشار دیگه کیرمو تا ته فرستادم تو حس خیلی خوبی بود گفتن اون لحظه خیلی سخته چند دقیقه ی عقب و جلو کردم داشت آبم می یومد سریع کشیدم بیرون کیرم که داشت منفجر می شد با فشار تمام آبمو ریختم رو سینه ی شبنم من عاشق این کارم شبنمم همزمان با ارضا شدن من اونم ارضا شد برخلاف کسایه دیگه که می گن بعد سکس هیچ جونی براشون نمی مونه ولی من هنوز هات هات بودم دوست داشتم بازم بکنم که شبنم گفت دیگه بسه الان مامانت می آد خودمونو تمیز کردیم لباسامونو پوشییدیم شبنم گفت ممنون خیلی خوب بود منم گفتم ممنون از تو که بهم حال دادی رفتم دمه خونه دیدم هنوز ممامانم نیومده بر گشتم تو ماهواره رو روشن کردم زدم تو کانال پی جی شبنمم کنارم بود و هر از چند وقتی یه لبی از هم می گرفتیم و هم دیگرو می مالیدیم که یک دفعه زنگ خونه به صدا ضدا در اومد فهمیدم مامانمه کانالو عوض کردمو آخرین لبو از شبنم جونم گرفتم ازش قول گرفتم که بازم باهم سکس داشته باشیم.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
سکس با دخترعمه ی جیگرطلا

اسم من فرهادِ 24 سالمه؛ یه دختر عمه به نام گلسا دارم که 23 سالسشه، من هرچقدر که ازش تعریف کنم کم گفتم موهای قهوه ای روشن داره که به اونا رنگ بلوند میزنه صورت خوشتراش چشمای بادومی سیاه، لبایی داره که بدون اینکه خط لب بندازه سکسیه و جلوه خاصی به صورتش میده، قدشم یه کم از من کوتاهتره.
من همیشه تو فکر دختر عمه ام بودم اما جرأت نکرده بودم که کاری بکنم، فقط رابطم باهاش در حد دوستی و پیامکای دوستانه و عاشقانه بود، خلاصه خیلی با هم رفیق بودیم اما چون برخوردش در ظاهر سرد بود من هم جرأت نمیکردم....
اما دیگه این اواخر از بس به یادش جلق زده بودم خسته شده بودم و تصمیم گرفتم هر طور شده بکنمش؛ به خاطر همین جکهای سکسی و حرفای عاشقانه بیشتری براش میفرستادم تا اینکه عید نوروز 91 از راه رسید(بهترین عید نوروز عمرم).
خانواده عمم برا عید دیدنی اومدن خونمون و منم حسابی تیپ زدمو هی خودمو به دختر عمم که خیلی خوشگل کرده بود نشون میدادم؛ یه پیرن جین چسبون پوشیده بود که اونقدر سینه هاش زده بود بیرون که نزدیک بود جلو همه سیخ کنم؛ عمم اینا و خونواده خودم میخواستن برن خونه عموم که گلسا جونم گفت که با خواهر کوچیکش میخوان فیلم ببینن و تا برسن اونجا فیلم تموم شده و نمیره خونه عموم و گفت برگشتنه بیاین دنبالمون (هرسال عمم میاد خونه ما و با هم میریم خونه عموم) ؛ منم که موقعیتو مناسب دیدم، با هزار دوز و کلک به بهونه سردرد نرفتم رفتم تو اتاقم دراز کشیدم تا همه برن(دو روز قبل از عید تو فوتبال وقتی هد زدم افتادمو دروازه بان زانوش خورد تو سرم توضیحات زیاد داره ولی نمیخوام حاشیه برم).
وقتی همه رفتن لب تابمو روشن کردمو چند تا سایت سکسیو داستان سکسیو ... لود کردمو لبتابمو SLEEP کردمو رفتم تو پذیرایی-دخترعمه هام داشتن فیلم میدیدن- که به گلسا گفتم فیلم رو بیخیال بیا یه کم بگیم وبخندیم قبول نمیکرد ولی بالاخره راضیش کردم و رفتیم تو اتاقم وقتی درلبتابم وباز کردمو لود شد سایتای سکسی رو دید یهو الکی گفتم اِاِاِ اینا چیه تا اومدم ببندم گلسا گفت حالا بذار ببینیم چی داره، دیگه فهمیدم که داره پا میده.
گذاشتم تا داستانای سکسیو بخونه میدیدم که حشری شده ولی اصلا بروی خودش نمیاورد؛ دستم راستمو آروم بردم پشتشو گذاشتم رو کمرش یه کم که کمرشو مالیدم گفت فرهاد اگه میخوای این کارتو ادامه بدی من برم گفتم من که کاری نکردم بیا اصلا دستمو بر میدارم این همه دوست دخترام له له میزنن که من دست بمالم بهشون ندید بدید که نیستم خواستم از داستانی که میخونی لذت ببری گفت حالا چرا ناراحت میشی؛ معذرت میخوام؛ دوباره شروع به خوندن کرد و منم حرفای سکسی میزدم : عجب چیزی بوده¬ها، عجب سینه هایی داشته، چه کُسی داشته، خوش به حال پسره؛ فرهاد مؤدب باش گفتم چشم
دیگه طاقت نداشتم دست چپمو گذاشتم رو رونشو آروم میمالیدم یه چند باری هم دستمو زدم به کسش که گفت فرهاد!؟ گفتم جونم و با دستم رونشو فشار دادم که نفسشو محکم و ادامه دار بیرون داد و منم دوزاریم افتاد که خانوم حسابی حشری شده بهش گفتم گلسا جونم گفت جونم گفتم دوس داری کستو بخورم و همزمان دستمو گذاشتم رو کسشو فشار دادم که گفت اوووووففف!!! دستتو بردار منم دیگه گوش ندادمو خوابوندمشو با دستام پستوناشو میمالیدمو ازش لب میگرفتم صدای نکن نکنش با لب گرفتنم خفه میشد اونقدر ادامه دادم تا با دستش کیرمو گرفت من پاشدم لباسامو در آوردم به جز شرتم و پیرنشو در آوردم زیرش فقط یه سوتین توری قرمز پوشیده بود سوتینشو که باز کردم اوف دوتا لیمو که چه عرض کنم دو تا هلو اونم چه هلوهایی افتاد بیرون، شروع کردم به خوردنشون وای چه حالی میداد تقریبا شیپوری شکل بودن همینطور که میخوردم دستم رو برده بودم تو شلوارشو از رو شرت کسشو میمالیدم شرتش دیگه خیس شده بود نوک پستوناشم از بس خورده بودمشون سرخ شده بود آروم عین فیلمای سکسی رفتم پایین و شلوارو در آوردم، شرتشم توریو قرمز رنگ بود، ولی سراغ کسش نرفتم میخواستم حسابی حشری بشه رونشو از کنار کسش تا بالای زانوش میلسیدم و برمیگشتم هی آه میکشیدومیگفت کسمو بخور آخرش دیگه طاقت نیاورد و شورتشو خودش درآورد و سرم رو کشید بالا رو کسش وایییییییییییییییییی هیچوقت این صحنه رو تو زندگیم فراموش نمیکنم تا اون روز من که این قدر فیلم و عکس سکسی دیده بودم چنین کُسی ندیده بودم اوفففففف محشر بود لبای کسش طوری رو هم بودن که میشد تشخیص بدی دست نخوردس آروم لبه¬های کسشو باز کردمو چوچولشو میخوردم هیچی نمیگفت فقط خیلی آروم آآآآه میکشید، حسابی با کسش بازی کردم و زبونمو گذاشتم دم سوراخشو یه کم توش کردم یه آآآآآآه بلند کشید و گفت ادامه بده منم با زبونم براش تلمبه میزدم البته زیاد نمیکردم تو؛ سر و صداش در اومده بود معلوم بود داره ارگاسم میشم منم با یه دستم چوچولشو وبا یه دستم به زور نوک پستونشو گرفتم و فشار دادم که یهو با پاهاش محکم سرم رو گرفت و بعد شل شد که فهمیدم ارگاسم شده.
حالا دیگه نوبت اون بود شرتمو درآوردم که دیگه داشتم از کیر درد میمردم گفت وایییی چه کیر گنده¬ای داری گفتم قابلتو نداره گلسا جونم و شروع به ساک زدن کرد معلوم بود فیلمای سکسی زیاد دیده کم کم داشت خوشم میمومد به حالت 69 خوابیدیم رو تختم همونطور که برام میخورد منم کونشو چنگ مینداختم -یه کون نقلی البته استخونی هم نبود جون میداد برا سکس از پشت- تمام عضلاتم داشت قفل میکرد نفسام به سختی بالا پایین میشد که یهو درونم منفجر شد و آبم پاشید تو صورتش؛ کمکم همه بدنم شل شد.
بعد از چند دقیقه اومد سراغم و به کیرم ور رفت تا دوباره سیخ شد کیرمو به پستوناش و به کسش میمالیدم خیلی حال میکرد همینطور قربون صدقه کیرم میرفت، با انگشتام سوراخ کونشو آماده کردمو یه کم کرم هم زدم و به شکم خوابوندمشو کیرمو خیلی آروم کردم تو گفت آخخخ درش بیار گفتم تازه این سرشه رفته تو کونت صبر کن خوب میشه؛ منم دیدم اینجوری نمیزاره تا ته بکنم تو کونش پوزیشنو به حالت سگی تغییر دادمو با دستام پستونا و چوچولشو میمالیدم تا اونم حال کنه و نزنه تو حال من؛ آروم کردم تو کونشو یهو یه فشار دادم که کیرم تا نصفه رفت تو یه جیغ آرومم زد ولی دیگه غر نمیزد چون داشت حال میکرد همونجا یه کم تلمبه زدمو با یه حرکت کیرمو تا ته کردم تو کونش که یه آخخخخ بلند گفت که من گفتم الان خواهر کوچیکش میاد پشت در؛ ولی خبری نشد و من شروع کردم به تلمبه زدنو با یه دستم کسشو میمالیدمو با یه دستمم محکم کمرشو گرفته بودم اینبارم اون زودتر از من ارگاسم شد بلافاصله بعد از اونم من آبم اومد و همه آبمو ریختم تو کونش یه کم رو هم خوابیدیمو لباسشو پوشید و وقتی رفت بره بیرون یه لب محکم هم ازش گرفتمو ازش تشکر کردم اونم گفت من فکر نمیکردم انقدر تو سکس خوب باشی و بهم قول داد چند وقت یه بار یه سری به پسر داییش که من باشم بزنه. رفتیم بیرون هنوز فیلم تموم نشده بود با زم خوب بود که خواهر کوچیکش از این چیزا سر در نمیاورد.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  

 
مینی سکس با دخترخاله

سلام من آيريکم و 20 سالمه.از همين الان ميگم اين داستان يه ميني سکسه اونايي که توقع دارن واسشون سکس وحشي و کس و کون و جر دادن و آه و اوه تعريف کنم نخونن که بعد بيان فحش بدن مرسي..من يه دختر خاله دارم که خيلي با هم پايه هستيم تا چند وقت پيش هم خيلي ميرفتم خونه خالم.آخه پسر خالم هميشه دوست داشت برم خونشون هنوزم بهم ميگه بيا خونمون..داستان ازونجا شرو شد که ما در جوار پسر خاله محترم مشغول اذيت کردن با دختر خاله جان بوديم و هي از سر و کول همه بالا ميرفتيم.پسر خاله هم نشسته بود پاي کامپيوتر داشت وب گردي ميکرد و اصلا به پشت سرش توجه نداشت که من در حين اذيت کردن يه چند باري سينه هاي دختر خالمو گرفتم..کاملا مطمئن بودم که اگرم بهم پا نده لااقل به کسي نميگه.اونم هيچي نميگفت.فقط يه لحظه ساکت ميشد و نگه ميکرد به پسر خالم که پشتش به ما بود و با زبون بي زبوني ميگفت نکن..همون روز هم خود دختر خالم نشست پاي کامپيوتر و من چند بار در غياب پسر خاله سينشو از پشت گرفتم که خودشو جمع ميکرد و دستشو ميگرفت رو سينشو يواش با لحني که داشت دلهره و ترس و خجالت ازش ميچکيد ميگفت نکن..البته ميشد از حالت صورتش شهوتشو فهميد چون ميدونستم تاحالا نه با کسي دوست بوده نه حرف سکسي زده.خلاصه امروزمون تموم شد و ما رفتيم خونه.

شب قبل از خواب بهش اس دادم اول جواب نداد..بعد خيلي شاکيانه جوابمو داد که از کارم ناراحت شده.بلاخره رفتم رو مخشو يکم جذبش کردم و کشوندمش تو حرفاي سکسي لايت و اين حرفا.اونم فرصتو غنيمت شمرد و چنتا سوال پرسيد که کاندوم چيه ساک چيه و اين حرفا..معلوم بود تو مدرسه دخترا ميگفتن اينم شنيده بوده اما نميدونسته چيه(مث خودم که در دوران بچگي نميدونستم جغ چيه اما همه ازين واژه استفاده ميکردن)خلاصه آوردمش تو خط و هر شب اس بازي و سکس تلو سکس چتو اين حرفا تا اين تابستون قرار شد بره خونه بابا بزرگم اينا.بابا بزرگم و مامان بزرگم با خالم زندگي ميکنن که خالم صبحا سر کاره ..بعد يه 1 هفته اي که اونجا بود به منم زنگ زد گفت بيا يه مطلب ديگه هم اينکه يکي از خاله هام که بچه کوچيک داره بچشو مياورد ميزاشت پيش دختر خالم خلاصه تنهاي تنها نبود...من رفتم خونه بابا بزرگم اينا يه شب خوابيدم فردا صبحش که خالم رفت سر کار پا شدم رفتم اتاق دخر خالم.دختر خاله کوچيکم بيدار بود منم گوشيمو دادم مشغولش کردم بازي کنه...دختر خاله بزرگمم بيدار شد و يکم همديگرو مالونديم.قبلا تجربه سکس تل داشتيم..خلاصه دستمو ميکردم زير لباسش و سينشو ميماليدم هر وقتم دختر خاله کوچيکه يه تکون ميخورد دستمو ميکشيدم بيرون.خلاصه يکم که مالونديم مامان و بابا بزرگ بيدار شدن و ما تمومش کرديم..چند ساعت بعد اين بابا بزرگ ما که خودش جونور خانوم بازيه ميخواست بره بيرون(پيره ولي دلش و تيپش جوونه)خلاصه مامان بزرگمم که ميدونه اين چه جونوريه پاشد همراهش رفت..البته اصلا خر کيف نشدم که بگم هورا ايول چون از قبل برا همين برنامه ريزي کرده بودمو کاملاا انتظارشو داشتم.خلاصه رفتن و من موندم و دخمل خاله تنها مانع دختر خاله کوچيکه بود که مث دم دنبال ما بود...خلاصه لپتاپمو که هميشه با خودم ميبرمش گذاشتم جلوش بازي کنه.دختر خالمم که شوکه شده بود اصلا انتظار سکسو نداشت اصلا از اتاق بيرون نميومد من فقط دستمو ميکردم زير لباسش سينشو ميماليدم حواسمم به بچه بود که روشو نکنه اينور..نوک سينشو ميماليدم که سيخ ميشد بعد انگشتمو خيسش ميکردم نوک سينشو تند تند ميماليدم يه دفه انگار حشرش ميزد بالا ميخواست جلوشو بگيره دستمو ميگرفت نميزاشت بمالم.منم ميرفتم سراغ کونش و دست ميکردم تو شورتش از عقب لاي کونشو ميماليدم و تا به سوراخ کونش ميرسيدم دستمو ميکشيد بيرون و منم نميخواستم به زور کاري کنم.کسشم که اصلا نزاشت دست بزنم فقط وقتي يه دفه به کسش دست ميزدم از حرارت و رطوبتش معلوم بود خيسه..خلاصه نزاشت حال کنيم مامان و بابا بزرگم اومدن و ديگه کاري نکرديم.منم کلي از دستش ناراحت بودمو شاکي بودم و هي سرش غر زدم که چرا اونجوري کردي..بعدشم که خالم اومد خونه اصلا ديگه شبو با هم حرفم نزديم تا فردا دوباره صبح شد و رفتم بالا سرش دوباره رفتم تو سينه هاشو ماماليدم و اونم حال ميکرد اما ميترسيد بچه هم سرش تو گوشي من بود اصلا حاليش نبود اما ريسک بود.منم بهش گفتم بره برام آب بياره و اين فرصتي شد تا لبامو بزارم رو لباي ناناز دختر خالم که لب گرفتنم بلد نبود..امروزم کاملا مث ديروز پيش رفت و طبق جريانات گفته شده مامان و بابا بزرگ رفتن بيرون و من لپتاپو دادم بچه بازي کنه و خودم مشغول شدم..سينه هاشو ميماليدم فشار ميدادم اونم يه حرکتايي به بدنش ميداد معلوم بود حشريه بازم نوک سينشو ميماليدم و اون بعد از يه مدت دستمو ميگرفت دست ميکردم لاي کونش دستمو ميکشيد بيرون.خلاصه ضد حال ضد حال ضد حال...اعصابمو خورد کرد بهش گفتم بياد بيرون اومد باهاش حرف زدم گفت بچه ميفهمه ميره به مامانش ميگه بعد خواست برگرده تو اتاق که گرفتمش هي دست و پا ميزد ميگفت ولم کن. منم گرفتم آرومش کردم و گفتم ميخوام فقط بغلت کنم خلاصه گرفتمش تو بغلم و آروم آروم تو گوشش با لحن سکسي حرف زدم و اونم مث يه بچه تو بغلم آروم بود..چند بار لبشو بوس کردم خودشم خوشش اومد بعد دوباره خواست بره که يه وقت ببچه نفهمه..منم رفتم به بچه گفتم بشينن بازي کن تنها ياد بگيري اگه پا شدي يا صدا زدي ديگه بازي بي بازي...منم دست دختر خاله گراميو گرفتم بردمش طبقه پايينن تکيش دادم به ديوار باهاش حرف زدم(با لحن سکسي) لبامو گذاشتم رو لباش ديگه خيالش راحت بود و چشماشو بسته بود و لبمو ميخورد آخه بد جوري مخشو زده بودم همونجور که رو پروفايلمه هيولاي سکسکم..دکمه هاي پيرهنشو باز کردم يه تاپ صورتي زيرش بود..نشستم رو لبه شومينه نشوندمش رو پام سننشو بوس کردم و خواستم لباسشو در بيارم که مقاومت کرد اما با يکم کوشش،تلاش و پشتکار درش آوردمو سوتينشو کشيدم پايين نوک سينشو کردم تو دهن تند تند نوکشو ليس زدم تا يه راهي واسه کسش پيدا کنم.دوباره همونجوري حشري شد و ديدم داره خودشو رو پام فشار ميده..دستمو گذاشتم رو کسش و شروع کردم به ماليدن که دوباره دستمو گرفت..ايندفه دستمو نکشيدم و اون زور ميزد که دستمو برداره اما من فقط سينشو ميخوردم و کسشو ميماليدم ديگه کم کم دستش ول شد.گرفتم گذاشتم رو کيرم..ازش لب ميگرفتم سينشو ميخوردم و کسشو ميماليدم..همونجور که تو فضا سير ميکرد دستمو کردم تو شورتش کسش خيس خيس بود انگار ارضا شده بود و حاليش نبود شلوارشو دراوردم شورتش خيس خيس بود.دراوردم گذاشتم کنار و. خوبيدم روش و لب گرفتن.لباشو مث توت فرنگي ميخوردم که احساس کردم کيرم داره اونجا داد ميرنه آهاااااي منو يادت رفته...شلوارو شورتمو دراوردم وکيرمو گذاشتم لاي کسش با سرعت ميماليدم اون وسط..نه من کسشو خوردم نه اون کير منو چون قبلاباهاش حرف زده بودم ميدونستم اذيتش ميکنه...به پشت خوابوندمش کيرمو گذاشتم لاي کونش يکم عقب جلو کردم تا حشر کون دادن بگيردش بعد آروم سر کيرو کردم توجا خورد دردش اومده بود و هي بلند بلند ميگفت درش بيار.منم با ماليدن کس و سينه هاش آرومش کردم کيرمو تا نصفه کردم تو. داغون شد اومدم بکشم بيرون تلنبه بزنم ديدم باز جيغ ميزنه گفتم بزار اذيت نشه درش آوردم..ميخواستم ارضا شه.خوابيدم اونم به پشت خوابوندم رو خودم کيرم رفت لاي کونش..دست چپمو بردم جلو کسشو بمالم دست راستمم گذاشتم رو سينش ماليدم.اين کارو تو همه سکسام ميکنم اما ايندفه داخل نبود فقط لاي پايي..يعني لاي کوني.خلاصه عقب جلو کردمو کس خيسشو ماليدم و با اون دستم سينشو تا اينکه ارضا شد..ميخواست پاشه گفتم من ارضا نشم؟..دوباره همونجوري خوابيد و من باز عقب جلو کردم تا آبم اومد..به خودم اومدم ديدم به پهلو خوابيديم اونم باز حشري شده بود و من کسشو اونقد خوردم و يه جوري خوردم تا باز آبش اومد بعد تا چند دقيقه فقط لبش همو خورديم و رفتيم خودمونو تميز کرديم و رفتيم بالا تا ننه بابا بزرگه اومدن..قصه ي ما به سر رسيد و من کونشو نکردم........بچه هايي که خوندن دمتون گرم شرمنده اگه بد بود سکس حوي هم زياد داشتم اما چون اين يکي تفاوت داشت و با دختر خاله بود گذاشتم اونايي که خوششون نيومد شرمنده من اول داستان گفتم که چجور سکسيه که آخرش کسي ناراحت نشه
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
زن


 
منو ببخش مینا

سلام اسم من محمد.اين داستان برا 5 سال بيشه من اون موقع 19سالم بود.من يك دختر خاله دارم به اسم مينا كه نميشه كفت خيلي منحصر به فرده ولي براي من كه با هيج دختري رابطه نداشته ,بهترين و سكسي ترين دختر دنياست.ولي مينا درست مخالف من بود و اصلا از من خوشش نميومد و با بهترين دوسته من يعني رضا رفيق بود و اونو خيلي دوست داشت.يك روز داشتم با رضا صحبت ميكردم كه از دهنش بريد كه مينا دعوتش كرده خونشون _مثل اين كه خالم خونه نبود _منم به روي خودم نياوردم .وقتي اومدم خونه بيش خودم كفتم حتما اين 2تا فردا يه شيطوني ميكنن تصميم كرفتم برم شايد بتونم مينا رو لخت ببينم. چون نميدونستم قرارشون ساعت چنده از ساعت 9صبح رفتم دم در خالمينا طوري كه تو ديد نباشم نشستم.تقريبا ساعت 11بود كه خالم رفت بيرون و نيم ساعت بعد رضا كه كلي به خودش رسيده بود اومد ,دم در كه رسيد من منتظر بودم در بزنه ولي در باز بود ,مينا اينقدر با احتياط در و باز كرده بود كه حتي منم نفهميدم كي اومده درو باز كرده. رضا كه رفت تو تقريبا 20دقيقه بعد رفتم جلوي در و جون كوجه ي خلوتي بود و اكثر خانه ها مثل خانه خالمينا ويلايي و 1طبقه بود تو يه فرصت خوب رفتم رو ديوارو بريدم تو حياط ,باترس و لرز رفتم بشت بنجره و ديدم كسي توي بذيرايي نيست فهميدم توي اتاقند,اروم در ورودي و باز كردم وجون خونشون 1 خواب بود ميدونستم بايد كجا برم .رفتم سمت اتاق ديدم صداي ناله مياد خيلي عصباني شدم به خودم كفتم بايد حال اينارو بكيرم ازطرفيم داشتم به خودم ميكفتم 2تا مرغ عشق دارن عشق بازي ميكنن به من جه مكه من كلانترم ولي به خودم كفتم بزار يه كأري كنم كه نه سيخ بسوزه نه كباب.رفتم بشت مبل نشستم و كوشيمو در اوردمو اماده ي فيلم برداري كردم.جند دقيقه بعد در باز شدو منم سريع شروع كردم فيلم كرفتن ,رضا مينا رو بغل كرده بودو همينجوري كه لب ميكرفتن رفتن سمت درو خداحافظي كردن وقتي رضا رفت بلند شدم از بشت مبلو زل زدم تو جشاي مينا اونم رنكش مثل كج سفيد شد جند لحظه به هم خيره شديم بعد بهش كفتم بيا بشن رو مبل كارت دارم_اونم با اكراح اومد بعد فيلميو كه كرفته بودم نشونش دادم اونم كفت :از جونم جي ميخاي كفتم بايد هر كاري با رضا كردي با منم بكني_بغض كردو كفت به خدا من همجين دختري نيستم و قراره با رضا ازدواج كنه و از اين حرفا منم همينجور كه داشت حرف ميزد دستمو انداختم لاي موهاش و لبمو كذاشتم رو لبش 2_3 دقيقه اي جيزي نكفت ولي بعد رفت عقبو نذاشت بهش دست بزنم منم كه واقعه حالم دست خودم نبود كلي تهديدش كردم كه ابرو شو ميبرمو از اين حرفا كه اونم كفت باشه و رو شكم خابيدو سرشو كذاشت لاي 2تا دستاش كه جشمش به جشمم نيفته منم شلوارشو در اوردم و جشمم كه به كونش افتاد جشام 4تاشد سريع شرتشو در اوردمو يه تف به كيرم زدمو كذاشتم لاي باش جون تازه اقا رضا ترتيبشو داده بود راه باز بودجون مينا برده داشت و از جلو نميداد .با يه فشار ساده كيرم تا وسطا رفت تو و بعد از 3_4بار عقب جلو تا ته جا شد بعد از 10_15دقيقه تلنبه زدن ابم اومد و بدون هيج حرفي ريختم تو كون مينا اونم كه فهميد سريع بلند شد هنوز شلوارشو كامل نبوشيده بود كه كوشيمو كرفت و فيلمو باك كرد بعدم خيلي محترمانه برتم كرد بيرون الان 5 سال از اون ماجرا ميكذره و بجه ي مينا و رضا الان 7 ماهشه_ميدونم اون موقع خيلي رزل بودم ولي حالا خيلي وقته از مينا عذر خاهي كردم و با هم واقعا خوب شديم

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
دختر خاله تنهای من

سلام دوستان من براي بار اول دارم داستان مينويسم و اميدوارم خوشتون بياد@
راستش داستانى كه ميخوام براتون بگم بر ميگرده به يك سال پيش من تو هنرستان درس ميخوندم و براي اين كه زياد به خونه نميرفتم خيلي كم از اتفاقهايى كه ميافتاد خبردار ميشدم مثل اينكه بعد از 5 ماه فهميدم پسر داييم بايكي از دختر خاله هام ازدواج كرده و . . .
خب از خودم بگم بعدهم بريم سراغ داستان من پوستم تيره است ولي صورتم كج كوله نيست قيافه قابل قبولي دارم چشام قهوه اي روشن قدم 175وزنم 70و چون از موقعى كه ميتونستم كار كنم ميرفتم سر كار بدن نسبتا خوش فرمي دارم.
حالا داستان من.
خانواده ما توى شهرستانى كه به دنيا اومده بودم زندگي نميكردند يك شهرستانى نزديك همون شهرستان بوديم و من براي درس رفته بودم يه جاي ديگه ولى فاميلاي ما توى شهرستان محل تولدم بودن من تقريبا هفته در ميون ميرفتم شهرستان محل تولدم سر خاك مادربزرگم چون من خيلى دوستش داشتم ميرفتم شهرستان ولى خونه كسى نميرفتم بعد از يك ساعت باز برميگشتم محل تحصيلم بعد از ازدواج دخترخالم بامن بيشتر رابطه داشت يه مدت كه گذشت ديدم ازم شارژ ميخواد و ميگفت بعد بهت ميدم منم دو سه بار بهش دادم كم كم وقتى ميرفتم شهرستان خونه اونا يه سر ميزدم وهيچ وقت پسر داييم خونه نبود تااينكه يك شب بااسرار دختر خالم ايستادم خونشون تازه اون موقع بود فهميدم دختر خالم به زور پدر مادرش ازدواج كرده و هيچ علاقه اي به شوهرش نداره شوهرشم به بهانه كار ميره تهران و تايك ماه اصلا بهش سر نميزنه خلاصه اون شب تاصبح بامن درد دل ميكرد چون من مورد اعتمادش شده بودم بين حرفاش بهم گفت براي اينكه كمبود محبت رو كه از طرف شوهرش بود رو جبران بكنه بايه پسر ديگه رابطه تلفنى داره انگاراتيشم زده باشن داغ كردم بااينكه ميدونستم شوهرش به هيچ عنوان ارضاش نميكنه ازهيچ لحاظ نه عاطفى نه جنسى ولى بهش حق چنين كاري رو نميدادم داشتم سرش داد ميزدم كه يه هو جاي كبودى يادگاريهاي شوهرش رو بهم نشون داد واين كارش مثل اب روى اتيش بود نميدونم چى شد يه هو بغلش كردم سرش رو گذاشتم رو سينم اونم شروع كرد گريه كردن بعد از اينكه سبك شد بهش فهموندم اين كارش اشتتباه و ممكن ابرو ريزى بشه واسه همين با پسره بهم زد واز اونجا رابطه تنگاتنگ ما شروع شدهرموقع ميرفتم شهرستان خونه اونا بودم و تبق معمول شوهرش نبود يه شب بهم گفت ارش
گفتم چيه مينا گفت تو خيلى خوبى اكثر نيازهام رو برطرف ميكنى ولى يك چيز هست كه روم نميشه بگم گفتم من باتو كه اين حرفارو ندارم هرچى دلت ميخواد بگو گفت قول ميدى منطقى برخورد كنى گفتم اره گفت من از لحاظ جنسى اصلا ارضاء نميشم انگار برق سه فاز گرفت منو از جا پريدم گفتم چى؟دوباره تكرار كرد و ياد اورى كرد كه قولم يادم نره سعى كردم كه خونسرد باشم اون گفت اگه نتونم خودم رو خالي كنم باز شايد برم طرف دوست پسر من كه تحريك شده بودم بدون اينكه حدفي بزنم نگاهش ميكردم وقتى به خودم اومدم ديدم زل زده به كيرم كه داشت شلوار راحتيم رو پاره ميكرد اروم اومد بغلم كرد لباش رو گذاشت رو لبام كه گر گرفتم داشتم ديوونه ميشدم منم حشرى شده بودم بردمش اتاق خواب و بى مقدمه شروع كردم لباساش رو كندن حالا فقط شرت داشت واى چه بدن نرمى بااينكه اولين سكس من بود ولى خوب ياد داشتم چيكار كنم چون فيلم زياد نگاه ميكردم.شروع كردم خوردن سينه هاش كه سايزشون75بود تو اسمونا سير ميكردم كم كم ميرفتم پايين ديگه اماده بود براى كردن ولى خواستم با زبون ارگاسم بشه رفتم سمت كسش از روى شرت زبون كشيدم يه اهى كشيد كه فكر كردم ارضاء شد وقتى اون رو لخت كردم از خودم يادم اومد كه هنوز لباسام تنم بود سه سوت درشون اوردم كيرم مثل فنر افتاد بيرون تا ديد چشاش چارتا
شد گفت اين رو ميخواي كجام بكنى منم گفتم همه جات بعد رفتم پايين شروع كردم كس خوردن راستى كير من 18سانت اما كلفت اون ديگه نفسش داشت بند ميومد هى مگفت بخور همش رو بخور تااينكه ارضاء شد واروم گرفت حالا نوبت اون بود كه هنرش رو نشون بده شروع كرد ساك زدن ولى همش رو نميتونست بكنه دهنش حالت69بوديم گفت ارش من كير ميخوام منم خوابوندمش روى تخت كيرم رو ميمالوندم دم كسش ولى نميكردم تو ولى اون طاقت نداشت پاهاش رو دور كمرم قلاب كر و به سمت خودش فشار داد به علت خيسى كسش كيرم تا ته رفت تو كه جيغ كشيد پاره شدم ميخواستم درش بيارم نذاشت گفت ارش محكم بكن من كه ديوونه شده بودم تند تند تلمبه ميزدم اون بار دومش بود كه ارگاسم ميشد منم داشتم ارضا
ميشدم گفتم كجا بريزم گفت بريز تو كسم قرص ميخورم شدتم روزياد كردم وابم رو خالى كردم تو كسش داد ميزد كه سوختم وقتى كيرم رو در اوردم ابم از كسش ريخت بيرون از بس كه زياد بود هردو بي حال تو بغل هم بوديم بعد يك ربع پاشديم رفتيم حموم خواستم تو حموم بزارم كونش ولى گفت واسه بار اول بس بعد از اين قضيه ازش قول گرفتم همه مشكلاتش رو به من بگه. . دليل اين كارم هم شوهر بي لياقتش بود. اميدوارم خوشتون اومده باشه

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
زویا دوستت دارم

سلام دوستان من سعیدم میخوام واستون خاطره سکس کردنمو بگم خاطره من برمیگرده ب چندوقت قبل ک نتایج کنکور اومد رتبم عالی شد و حسابی دخترای فامیل کف کردن؛یکی ازدخترای فامیلمون اسمش زویا است و واقعأ خوشگله از هرنظر که بگم مامان زویا زنگ زد به من تبریک گفت بعدش زویا گوشی رو گرفت واونم تبریک گفت من مونده بودم چی بگم آخه تاحالا همش سرمون تودرس و مشق بود و از دنیا عقب مونده بودیم و با چند تاجمله کیری تموم شد و ما موندیم تو کف.

آقا حالا به هزاربدبختی ازاین ور واون ور شمارشو پیداکردم اما مونده بودم به چه بهونه ای بش زنگ بزنم تا یه فکری زد به سرم گفتم زنگ میزنم بش واسه انتخاب رشته شماره خالشو میگیرم آخه خالش مشاوره درسیه بش زنگ زدم نشناختم خودمو معرفی کردم اصلا فک نمیکردم بام انقدر راحت حرف بزنه بم گفت باشه سعید جان شماره خالمو بت میدم اماهروقت خواستی زنگ بزنی قبلش بم بگو که به خالم زنگ بزنم تاجوابتو بده آخه این چندروز سرش شلوغه شماره ناشناس جواب نمیده منم گفتم باشه خیلی ممنون وبعدشم خدافظی کردیم؛شب خواب نمیرفتم همش به سعیدجان گفتنش فک میکردم آقاسرتونو دردنیارم به هزاربدبختی شبمون صبح شد وصبحونه رو زدیم من بعد امتحان کنکور همیشه دیر بیدار میشم نزدیکای 11بود که صبحونه خوردم و بعدش به زویا زنگ زدم شمارمو سیو کرده بود همون بوق اول جواب داد گفت خوبی سعید گفتم قربونت ممنون زویا میشه به خالت زنگ بزنی ؟ اونم گفت نمیخوادعزیز خاله الآن خونه ماست اگه بخوای میتونی بیای خونه ماهمینجا مشورت کنی باش و رشته هاتو انتخاب کنی منم بعدکلی من من کردن گفتم باشه میام البته اگه مزاحم نباشم اونم گفت شمامراحمی عزیزخونه خودتونه پس منتظریم زودبیا منم تشکرکردم وگفتم باشه میام بعدش خدافظی کردیم_رفتم حموم و سروصورتو اصلاح کردم و به مامان اینام گفتم میخوام برم خونه خاله(به مامان زویامیگم خاله)پیش آبجیش واسه مشورت آخه مشاوره اونام قبول کردن زیادخونشون رفته بودم اما اینبار یه حس به خصوصی داشتم_رسیدم درخونشون درزدم زویا اومد درو باز کرد وای چقدر خوشگل شده بود یه تاپ مشکی تنگ که همینطور درو بازکرد سینه هاش توچشم میزد با یه شلوار اسپرت آبی رنگ خیلی خوشگل شده بود رفتم داخل سلام کردم به خاله اینا و نشستم زویاشربت آورد واسم خوردم خالش ی کاری واسش پیش اومده بود رفته بود بیرون اماخداروشکر بعد نیم ساعت که من اونجابودم رسید باهم سلام کردیم خالش خیلی نازبودامابه زویا نمیرسید هرچی نباشه دوتابچه داشت دیگه(اینوبعدأ فهمیدم)رفتیم سرانتخاب رشته بعدکلی حرف زدن و چه رشته هایی رودوس داری ...تصمیم گرفتم ک اول دندون پزشکی کرمان بزنم بعدشم پزشکیش وبعدشم شهرای دیگه آخه من بچه جیرفتم و زیاد دوس ندارم که ازشهرم دور شم واسه همین انتخابای اولمو کرمان زدم تموم شدحرفای انتخاب رشتمون و که زویا گفت سعید میشه فیزیک کمکم کنی آخه ضعیفم زویا سال سومش تموم شده میره پیش یاهمون سال چهارم جدید که تابستونم خیلی میخوندآخه گام اول ثبت نام کرده بود منم گفتم باشه چشم هرموقع بگی من هستم کمکت میکنم که دیدم گفت خب همین الآن بیایادم بده آخه چندروز دیگه آزمون گام اوله میترسم عقب بمونم بعدش خاله گفت آره سعیدالآن که کارنداری خونه همین الآن خوبه منم زنگ میزنم به مامانت میگم سعید دیرمیاد منم گفتم چشم آخه مجبوربودم دیگه تو رودربایستی گیرکرده بودم زویاگفت بریم اتاق من پس یادم بده منم رفتم اتاقش که درسو شروع کنیم بعدکلی فرمول فیزیک و حل کردن زویا خسته شدگفت آقامعلم اجازه هست چنددقیقه استراحت کنیم خندم گرفت بااین حرفش گفتم اجازه ماهم دست شماست_اصلأحواسم نبود که بابا توکنار ی دختری دیربجنبی پریده ها ک بلندشد بره آبی میوه ای چیزی بیاره بخوریم که وای همینطور بلند شد شکاف کونش تواون شلوار آبی دیوونه ام کرد همون لحظه کیرم مثه فنر پریدبالا_بعداینکه میوه خوردیم ودوباره درسو شروع کردیم دیگه دست ودلم به درس نمیرفت اونم متوجه شد گفت ی هو چت شد سعید گفتم چیزیم نیس گفت هست با یه لحنی گفت که فهمیدم همه چیز دستشه فک کنم کلک خودش به دستی وقت بیرون رفتن کون نازشو دادطرف من؛مونده بودم چی بگم که اون گفت سعیدتودوس داری زنت چ جوری باشی ؟گفتم ها اصلأهنگ کردم توقع شنیدن همچین سوالی رونداشتم گفتم نمیدونم ی دخترپاک گفت حالاپاک نباشه چی نمیگیریش گفتم بستگی داره دوستش داشته باشم یانه؟گفت مثلأمن میگیریم گفتم آره چون دوست دارم.هنو نگفته بودم اومد رولبام ی خرده لب گرفتیم اماداشتم ازترس میمردم گفتم زویا الآن وقتش نیس ی هو یکی میادتو گفت نترس وقت درس خوندنم هیشکی نمیادداخل خیالت تخت امابازمن میترسیدم که دیدم اون شلوارمو میخواد دربیاره منم کمکش کردم شلوارمو تازانوهام کشیدپایین بعدشم شرتم همچین نگاه کیرم کرد که ترسیدم گفتم نکنه کیرم زشته که دیدم گفت چقد نازه این؛ کیرم متوسطه دربهترین حالت13تا14سانته کلفتیشم زیادنیس اماسفیده که عاشقش شده بود کلی باش بازی کرد اماساک نمیزدمنم خجالت میکشیدم بش بگم ساک بزن همش جلق میزد واسم بابیضه هام بازی میکرد که منم حوصله ام سررفت گفتم حالانوبت منه دیگه اونم گفت باشه که خودش لباساشو درآورد حتی سوتینشو فقط شرتشو گذاشت عجب سینه هایی داشت کوچولو بودن امانوکشون همچین برجسته بود که حال میکردی بخوریشون منم خوابوندمش وسینه هاشوتامیتونستم خوردم بعدش اومدم روشرت مشکیش درش آوردم وای تاحالا کس ندیده بودم بجز توفیلم های سکسی خیلی نازبود ی کس سفید که یه موهم روش نبود بایه خط ناز وای که چقد مزه میدادلیسیدنش اما ی هو خاله صداش کرد که زودپاشد ولباساشو پوشید مثه برق که چی بگم والا تندتر بود رفت و خاله بش چای داد آوردامادیگه کاری نکردیم آخه ترسیدیم دوباره لخت شیم فقط لب گرفتیم ومنم بعداینکه چایمو خوردم رفتم تموم اون اتفاقا تو یه ربع اتفاق افتاد اما نه من ارضاشدم نه اون وقتی میخواستم بیام ازخونشون بیرون جلو خاله ازم قول گرفت که دوباره برم یادش بدم منم قبول کردم_توراه خونه بودم که دیدم اس دادسعید خیلی دوستت دارم؛منم جواب دادم منم دوست دارم عزیزم از اون روز به بعد فقط کارمون شده زنگ زدن و اس دادن دیگه هم فرصت نشدبرم خونشون یادش بدم

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
اون دنیا شرمنده کیرت نباشی
.نزدیک دوسال از ازدواجم میگذشت که متوجه توجه بیش از اندازه فرناز خواهر خانومم شدم فرناز دوسال از زنم کوچیکتره ولی هیکلش از خانومم زده بود جلو . من 26 سالمه و خانومم 24 وفرناز22 قضیه برمیگرده به 2 سال پیش من تو خانواده به شوخ طبعی معروفم معمولا با همه شوخی میکنم حتی پدر و مادر خانمم .قبلش گفتم که متوجه رفتار عجیب فرناز شده بودم ولی با خودم میگفتم فکر میکنی به قول یکی از بچه ها این از خار کوسه بازی خودته ولی روز به روز نگاهش بهم بیشترو بیشتر میشد شوخی دستی میکرد اس ام اس خفن میفرستاد و یه روز به همکارم حاج حسین قضیه رو گفتم تااز تجربش استفاده کنم گفت علی هرکسی که سر راهت اومد و خودش ومی خاریدبکن فردا روز قیامت شرمنده کیرت نشی یه شب خاله ها و دختر خاله های خانمم با فرناز اومده بودن واسه شام خونمون
تا شام خوردیمو قلیون چاق کردیم کشیدیمو گفتیم و خندیدیم شد ساعت 1 شب چون دیر وقت بود تصمیم گرفتن شب بمونن خونه کلا یه حال داره با یه خواب منو خانومم و فرناز تو یه اتاق خاله هاش ودختراشون توحال
ساعت دو یا سه بود نمیدونم من گیج خواب بودم دستمم از زیر سر خانمم رد کرده بودم احساس کردمدستمو یکی گرفته داره اروم میمالونه خانومم روش بطرف من بود مطمعن شدم فرنازه منم همکاری کردم وجواب مالشششو دادم ولی چون دستم زیر سر خانمم بود نتونستم کار دیگه ای بکنم راستش یکمی از وجود خانومم میترسیدم خلاصه اون شب با کلی فکر ونقشه هوا و هوس تموم شد حدود یه هفته ای بعد از اون ماجرا گذشت
بعد از ظهر پنج شنبه قرار شد منو خانومم بریم پارک که صدای زنگ خونه اومد درو باز کردم پدر و مادر خانمم با فرناز بودن میخواستن برن بهشت رضا اومده بودن باهم بریم گفتم شرمنده ما داریم میریم پارک فرنازم قرار شد با ما بیاد گفتم قلیون رو بردار بیار بزارمش تو پلاستیک که هرچی گشتیم پیدا نشد فرناز گفت بریم خونه ما قلیون بابامو برداریم قرار شد منو فرناز بریم قلیونو برداریم بیاریم خانمم هم فلاکس و دمودستگاهو جمع وجور کنه
رسیدیم در خونشون کلید انداخت درو باز کرد رفتیم داخل رفت وخمشد داخل کابینت هارو نگاه میکرد
یهو چشمم به کون گوشتالوش خورد واقعا ایول داشت مردد بودم برم یا نرم که یاد حرف حاج حسین افتادم دلو زدم به دریا رفتم اروم از پشت چسبیدم بهش هیچ عکس العملی از خودش نشون نداد سرش تو کابینت بود حدود دو سه دقیقه ای کیرمو که اون داخل داشت میترکیدرو به کونش مالوندم باور کنید نرمی کونشو از روی شلوار ش احساس میکردم مثل ماهی بود اصلا تودست نمیشد بگیری از بس نرم بود دلم میخواست از روی شلوار دندون بگیرم و این منو بیشتر داغ میکرد دیگه صبرم داشت تموم میشد هنوز تو همون حالت بود فکر کنم روش نمیشد یا خجالت میکشید
شلوارشو تا روی زانوش کشیدم پایین سرمو بردم جلو شرورتشو بوکشیدم بوی خوبی میداد دهنمو بردم جلو از روی شرت شروع کردم اروم گاز گرفتم
کم کم داشت پاهاش میلرزید با خودم گفتم طفلی گناه داره تو این وضعیت بکنم تو کونش از کمرش گرفتم کشیدمش بیرون از پشت سر چسبوندم بهش و از پشت گلوش چندتا بوس اروم کردم وشلوارشو کشیدم بالا و بردمش داخل اتاق خواب دمر خوابوندمش یکم حول شده بود دست و پاش میلرزید یکم کرم از جلوی اینه برداشتم مالیدم به سوراخ کونش با انگشت شروع کردم اروم عقب جلو کردن طفلی خیلی ترسیده بود درد میکشید اما فقط مو مو میکرد شلوارمو کشیدم پایین کیرمو گذاشتم در سوراخش اومدم لای کپل های کونشو باز کنم اونقدر نرمو لطیف بود درمیرفت از دستم کیرمو گذاشتم روی سوراخش فشار دادم کلاهکش که رفت داخل طفلی انگار راه گلوش باز شد شروع کردعلی علی تورو خدا دریار درد میکنه علی توروخدا
من که حشرم روی صد بود دیگه
هیچ توجهی نکردم شروع کردم تلمبه زدن حدود 5 دقیقه اخ اخ میکرد ولی ارمو تر وقتی تلمبه میزدم یه موج نازی روی کونش ایجاد میشد که این موج حشرمو دو برابر کرد دیدم ابم داره میاد حول شدم کشیدم بیرون شرتشو برداشتم گذاشتم لاش ابمو توش خالی کردم شورتو شلوارشو پاش کرد قلیونو برداشتیم رفتیم خانومم رو برداشتیم رفتیم پارک توی پارک هی تکون میخورد اب هایی که داخل شورتش ریخته بودم اذیتش میکرد منم هی نیشخند میزدم دیگه از اون به بعد موقعیتش جور نشده که کون سفیدشو یه بار دیگه ببینم و گاز بگیرم .

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
نامزدبازی در روستا

سلام
من حدود 12-13 سالم بود يه باغ بزرگ داشتيم تابستون كه مي شد بيشتر وقتا اگه شمال نمي رفتيم بابام مرخصي ميگرفت مي رفتيم باغ اونجا يه روستا بودو چند تاخانواده واسه ماكار ميكردن ولي يكي ازاونا توخونه اصلي كه خيلي بزرگ بودو هروقت خودمون مي رفتيم اونجا مستقرمي شديم انجا زندگي ميكردن .بگذريم يه سري كه رفته بوديم ده چند تا ازفاميلامون باما اومده بودن خيلي خونه شلوغ بود بخاطر همين بجه ها را بعداز شام مفرستادن پائین كه ازشر سروصداي ماها راحت باشن خوانواده ما تقريبا مومن بودن اهل مشروب اين مسائل نبودن ولي بابام كاري باكسي نداشت هميشه مي گفت هركي هرجور راحته خالاصه بعضي اززنهاي فاميل روسري مي پوشيدن بعضي ايم نمي پوشيدن كار نداريم ازمرحله نمي خوام پرت بشم يه شب پائين بوديم البته هفت هشتا بچه بوديم كه فقط من و رضا پسربوديم رضا پسردائيم بود و 10 سالش بود ساعت حدود 11 بود من مي خواستم برم دستشويي ولي جرات نمي كردم آخه دسشويي ته حياط بود و تازه اون روستا برق هم نداشت و فقط نور مهتاب يا چراغهاي زنبوري كه تو اتاقها بود يه خورده روشن مي شد بعدشم من از تاريكي نمي ترسيدم از گاو و سگ و گوسفنداي كه توي حياط بودن مي ترسيدم خلاصه داشتم پيچ وتاب مي خوردم كه خواهرم كه دوسال ازمن بزرگتره فهميده بود در گوشم گفت چيه جيش داري منم باسرم حرفشو تائيد كردم وگفتم مياي بريم گفت منم ميترسم ولي بذار به گلی بگم (گلی دختر امان آقابود و به اصطلاح قديميا خانه زاد خانواده بابام بود بعني از بچگي توي خانواده بابام بزرگ شده بود ولي بابام خيلي دوستش داشتو حتي بيشتراز همه فاميل به اون اعتماد داشت تمام زندگيش تو ده دست اون بود) گفتم روم نمي شه گفت رونداره خودمم با اون ميرم تازه باهم كه نمي رين تودستشويي اون بيرون واميسه تا بياي من كه ديگه چشام هيچكس ونمي ديد چاره اي نداشتم قبول كردم وپا شدم خواهرم به گلی گفت گلی با پدرام مي ري توحياط گفت اره عزيزم زود بلند شدو راه افتاد مي خواي بري توالت منم خجالت كشيدم باسرم گفتم اره بقيه هم مشغول بازي كردن بودن و فقط اين مسئله ظاهرا براي من مهم بود خونه مثل خونه هاي شهر نبود ازاتاق كه ميومدي بيرون يه سالن بود كه به قسمت انور تر تنور نون پزي بودو بعدش اشپزخانه كه هميشه بوي نون وغذا و دود و آتيش هيزم و تاپاله قاطي بود خيلي باحال بود يه صندوق خانه انورتر بود و يه راه پله گلي كه با چندتا پله مي رفت تو اطاق امان آقا از يه طرفم با نرده اي چوبي به حياط وصل ميشد كه بايد چند تاپله مي رفتي پائين گلی يه دونه فانوس كه به اون ميگفتن چراغ اينگليسي ورداشتو جلو تر از من رافتاد اينو بگم گلی همسن خواهرم بود خيلي باهم خوب بودن ، تارفتيم تو حياط سگه يه هو بلند شد وپارس كرد منم ازترس جيشم يادم رفتو نفهميدم چطوري و كي رفته بودم توي بغل گلی گفتم مي خواد گازم بگيره گفت نه بابا اون كسي رو گازنمي گيره نترس منم كه ترسم كمتر شده بو د تازه متوجه شدم كه گلیو بغل كردم دستام دور كمرش و سرمم چسپيده بود به سينه هاش البته من هيچ منظوري نداشتم اونم اينو مي دونست من تا اون موقع هيچوقت بابدن يه دختراينجوري تماس نداشتم و اين چيزا حاليم نبودوقتي به خودم امدم خواستم ازش جداشم كه ديدم گلیه كه منو فشار ميداد توي بغل خودش هي داره مگه نترس ولول مخوره گفتم باشه نمترسم بريم خلاصه باترسو لرز رفتم دستشوئي گلی چراغ ر وبه من داد و خودش توي حياط وايساد من چون بلد نبودم روي اين توالت كه نه شير داشتو نه شيلنگ خودمو با آفتابه بشورم هروقت ميرفتم دسشوئي شلوارو شرتمو درمياوردم اويزن مكردم به يه ميخي كه اونجابود چراغ گذاشتم زمين كارم كه تمام شد شلوارم پوشيدم اومدم بيرون ميخواستم دستمو به شورم كه گلی گفت بذار آب بريزم دستت اخه هروقت كسي مي خواست دستشو بشوره زود ميومد اين كارو مي كرد البته از روي محبت اين كارو ميكرد والا وظيفش اين نبود چون ذاتا دختر خوب با تربيتي بود منم خيلي ازش خوشم ميومد ولي منظوري نداشتم وقتي داشتم دستمو مي شوستم ديدم يه گوسفندي دنبال يكي ديگه است و هي اينورو انور ميرن گفتم اينا چرانمي خوابن گفت دارن نامزد بازي ميكنن. گفتم اين چه جور نامزد بزي كه هي باسر ميزنه توكونش يا مي خواد با پا از روش ردشه؟ با خنده گفت نه نمي خواد رد شه مي خواد بپره روش بعدش باسر نمي زن تو كونش داره نازشو بوس ميكنه كه راضي بشه باشنيدن حرف كون و ناز نامزدبازي خيلي كنجكاو شدم ديكه دستاممو شسته بودم وايساده بودم كنار گلی هي سوال ميپرسيدم آخه تاحالا اين سوالها پيش نيامده بودو منم روم نمي شد ازكسي بپرسم گفتم خوب بعدش چيكار مكنه . گفت اگه بگم به كسي نميگي ازمن پرسيدي گفتم به كي بگم گفت به هيچكي نبايد بگي چون اگه بزرگترها بفهمن ناراحت ميشنو ممكنه هردومونو كتك بزنن گفتم چرا؟ گفت چون ميگن اين حرفها بده وبچه ها نبايد به اين چيزا نگاه كنن منم قبول كردم ديدم راست ميگه گفتم خوب بگو ديگه گفت چي بگم ، گفتم همين چيزارو گفت خوب توسوال كن تا من بگم ، من كه نميدونم خودت بگو ديگه ،گفت باشه ولي نميشه اينجا بگم .چرا چون ممكنه يكي بياد بره گفتم حالا كه كسي نيومده يه ذرشو بگو گفت اول بگو ببينم چرا وقتي ميري دسشويي شلوارو شرتتو درمياري برق ازچشام پريدو با خجالت گفتم تواز كجا ميدوني گفت وقتي رفتي دسشويي از زير در ديدم تازه فهميدم كه راست ميگه چون زير در يه خورده پوسيده بودو اگه كسي خم ميشد راحت منو اون پايين ميديد چون من چراغو برده بودم تو بيرونم تاريك بود اونم راحت منوديده بود منم توضيح دادم اخه من آفتابه سختم ....گفتم خوب اين چه ربطي داره گفت حالا ميگم اونجائي كه باهاش جيش مي كني دودولت روميگم (بازم خجالت كشيدمو ولي چيزي نگفتم چون تاريك هم بود وتازه داشت خوشم ميومد) كه داره يواش يواش هرچه خودت بزرگتر بشي اونم بزرگتر ميشه با اين حرفاش نميدونم چرا هي كيرم بزرگتر مي شد داشت قدعلم ميكرد ، راست میگفت كيرم ازدوسه سال پيش شروع كرده بود به رشد كردن گفتم اينو ميدونم بعضي وقتا يا صبحا كه جيشم ميگيره بزرگترو سفت ميشه گفت وقتي جيش نداري چرا بزرگ ميشه گفتم نميدونم گفت اها حالا برات ميگم تو داري يواش يواش بزرگ ميشي بعد مثل اون گوسفنده بايد بري نامزدبازي كني گفتم مگه من گوسفندم گفت يه جورائي اين حرف كمي باخنده در گوشم زدو گفت البته هنوز بره اي گفتم چرا ؟ گفت بايد ببينم . گفتم چيو بايد ببيني گفت دودولت روبازم خجالت كشيدم گفتم اخه ،گفت اخه نداره ،من نميدونستم اون سرتاپا شهوت شده ، تازه مامانم گفته بود اين قسمت ها جاهاي خصوصي ادم و نبايد كسي ببينه ، گفت اگه تو بزاري منم ميزارم نازمو ببيني نميدونم چي شد كه من گفتم قول مي دي گفت اره درضمن نبايد به كسي بگي گفتم باشه گفت خوب اينجا نمي شه نكنه يكي بياد دستشو انداخت رو شونمو توري كه منو بغل كرده بودوموقع راه رفتن سينه هاشو ميماليد به كتفم منم كه خوشم اومده بود ديگه خجالت هم نمي كشيدم خودومو بيشتر فشارميدادم توبغلش

رفتيم بالا توي اطاق هركسي مشغول كار خودش بود خواهرم پرسيد چقدر طولش دادي خواستم جواب بدم گلی به دادم رسيدو گفت از سگه مترسيد خواهرم گفت تورو خدا مرد مارو ببين گفتم نكه خودت نمي ترسي گفت اخه مردي گفتن زني گفتن زدن زيرخنده منم خنديدم گفتم منكه هنوز مردنشدم گلی باخنده گفت عيب نداره ايشلا مردهم مي شي پدرام آقا غصه نخور من نفهميدم اون منظورش چي ولي گفتم خوب معلومه كه مرد ميشم خلاصه چون بقيه مخواستن بخوابن بايد چراغها روخاموش ميكردن هركي يه متكا ويه پتو ورداشتو يه گوشه اي درازكشيد چون چمعيت زياد بود زنونه مردونش کرده بودن مردا بالا یعنی اتاق بابام که درواقع مهمونخونه بود ازداخل حیاط با یه راه پله فلزی می رفتن بالا میخوابیدن و زنهام اتاق گلی اینا بودن فقط مامان گلی و زندایی من وبقیه بچه ها پایین خوابیده بودیم بعداز اینکه چراغها خاموش شد من کنار خواهرم دراز کشیده بودم اونطرف خواهرم زندایی واین طرف من گلی با یه فاصله یه متری دراز کشیده بودو با اینکه چراغ ها خواموش بود ولی بچه ها هنوز بازی گوشی میکردن شلوغ بازی در می اوردن منم که تازه داشتم حرفهای مریم رو مرور می کردم باخودم فکر میکردم خواهرم گفت چیه خیلی ساکتی الکی گفتم اخه خوابم میاد گفت چه عجب نکنه ترسیدی دادشی راست میگفت اخه من خیلی شلوغ بودم توفامیل ازهمه هم سن وسالهام زرنگ تر بودم چون منو از 7 سالگی ژیمناستیک گذاشته بودن بعد از دو سال دیگه مرفتم باشگاه کشتی سه سال هم بود که داشتم کشتی میگرفتم به همین دلیل تو اون سن خیلی تروفرز بودم ازدیوار راست بالامی رفتم ولی خوب مودب بودم فقط بعضی وقتا که بزرگترها اجازه می دادن منم جوگیر می شدم چند تا حرکت نمایشی انجام میدادم و ازاین کارا .

خلاصه نفهمیدم کی خوابم برد دیدم یکی داره منو تکونم میده وقتی دقت کردم دیدم گلی کنارم درازکشیده وانگشتشوگذاشت رولبم واروم گفت هیس منم صدام درنیامد تازه کامل یادم اومد که به هم یه قولهایی داده بودیم وقتی مطمئن شدخیلی اروم خودش رسوند زیر پتوی من بغلم کرد بدونه اینکه حرفی به زنه دستش روانداخت روبازوم وپاشم انداخ روی بای منو وقتی خودش رو توی بغلم جاداد یه اهی کشیدو محکم منو توبغل خودش فشار میداد منم تازه فهمیدم باید یه کاری بکنم چون صورتم چسپیده بود به صورت داغش اونو بوسیدم لبام از حرارت گونه های خوشگلش داغ شدو تا این کار منو دید شروع کردبه بوسیدنم تندتند بی سرو صدا ازم لب میگرفت با یه دستش سرم را نوازش می کرد یه دستشم از روی شلوارگذاشت روی کیرم که یه دفعه پاهم جمع کردم اخه تاحالا کسی دستش به کیرم نخورده بود ازطرفی کیرم داشت بزرگ میشدو با اینکه تاریک بودبازم خجالت میکشیدم اروم درگوشم گفت نترس منم دیدم کیرم تو دستش دیگه خودمو شل کردم شروع کرد به مالیدن کیرم حسابی کرم را میمالد حالادیگه کیرم تااانجاکه ممکن بود بزرگ شده بود حس خوبی داشتم بدنم داشت داغ می شدهرچی منو میبوسید و کیرم رافشار میداد بیشتر خوشم می اومد منم داشتم اونو میبوسیدم اول که لبم رومیبوسیدو میکشیدتو دهنش بدم میامد و سعی میکردم خودمو عقب بکشم ولی وقتی کیرمو میمالید دیگه بدم که نمیومد تازه من شروع کرده بودم لبشرو مک میزدم داشتم لبهاشو می خوردم محکم به خودم فشارش میدادم داشتم راه می افتادم دستشرو ازروکیرم ورداشتو یه لحظه محکم بغلم کردو دست منو گرفت گذاشت روسینشو درگوشم گفت اروم بمال الان که دارم اینارو مینویسم و یاد اون لحطه ها می افتم می فهمم چه هولوئی بود من گوسفند بودم سرم نمی شد . تادستم به سینش خورد دوباره کیرم روگرفتو شروکرد به مالیدن صدای نفسهاش تندترشده بود منم مشغول مالیدن سینش بودم در گوشم گفت خوبه گفتم اره
-میخوای ممه بخوری.
-اره اروم دستش رو کیرم ورداشتو یقه پیرهنش رو کشید پائین و اروم درگوشم گفت فقط حواست باشه گازم نگیری جیغ بزنم گفتم باشه دیدم سینه کوچیک وسفیدش توی اون تاریکی که فقط نور مهتابی بود که ازپنجره داخل اتاق میتابید برق میزنه ذل زده بودم به سینش که باز درگوشم گفت بفرما مثل موقعه ای که شیرمی خوردی میک بزن نوک سینش کوچیک سفت بود یه جوری شده بودم انگار توی این دنیا نبودم تمام حرفای بزرگتر ها رو تو یه شب گلی خانوم ریخت دور تااون شب حتی به سنیه کسی نگاه نمی کرم چون میگفتن گناه داره خدا غضب میکنه.... بگذریم تالبم را گداشتم روی سینش شروع کردم میک زدن شروع کرد مثل مار خودشرو دورم مپیچیدومنم سینشو میخوردم یه دفعه دیدم کیرم داغ شد این بار دستش روکرده بود تو شورتمو داشت کیرمو میمالیددیگه صدای گلی دراومده بودواروم ولی با سوزدلش میگفت جججججججججوووووووون اااااااااااااااخخخخخخخخخ بخور منم که حالم از اون بدتر بود کیرم داشت منفحر میشد وقتی فشارش میداد ودستش روبالاپائین میکرد دیگه داشتم میمردم صدام درنمی امد سرعت مکیدنم بیشتروشدیدتر شده بودونفسم رو بریده بریده میدادم بیرون که کسی بیدار نشه با دستش سرم رو چسپوند توسینش در گوشم گفت اروم گاز نگیرصبر کن اون یکیوبدم بخوری این دردمیکنه دستشرو ازتوی شورتم دراورد اون یکی سینشو دراوردومنم که کیرم داشت پوستشرومترکوند چسپوندم به رونش فشارمیدادم ونمیدونتسم باید چکار کنم یه کم خودموعقب جلو کردم حال دیگه نصف بدنم روی بدنش افتاده بودو سرمم توسینه هاش بود دوباره شروع کردم به خوردن سینش که دیدم دوباره داره آه ونالش درمیادوسروبلند کردم ویواش گفتم درد داره اونم اروم گفت نه قربونت برم بخور وبازبانت نوک سینمو لیس بزن منم هرکاری میگفت بادقت انجام می دادم کیرم از پائین فشارمی دادم روی رونش واونم کاملا همراهی مکردو تنش توبغلم داشت می لرزید سرموبلند کردم ببینم چی شده دیدم داره لبشو گازمی گیره سریع دستمو گرفت برد زیر پتوگذاشت روی کسش من که تا حالادستم به کس نخورده بود نمی دونستم چیکار کنم دیدم بادستش دست منو می ماله روی کسش تازه فهمیدم باید چکار کنم وشروع کردم به مالیدن تازه فهمیدم که دامنش روقبلا زده بالا یه کم شورتش روکشیده بود پائین قبلا کسش رو مالیده بودمن تواین مدت اصلا هواسم به کسش نبود اگه خودش دستمو نمی برد پائین من نمی دونستم باید اینکارم بکنم البته من داشتم بالای کسش رومی مالیدم که دستم هول داد پائین تر دستم به یه چیز نرم وداغ ولیز خورد شروع کردم به مالیدن کسی که تاحالا ندیده بودم یه خورده که کسشومالیدم ریتم نفساش تند تر شد داشت اروم یه چیزائی مگفت اهههههههمممم ججججججججووووووون.....اااااااااااااهههههه بخخخخخخخوووووور منم ادامه میدادم که یدفعه کمرشو داد بالا بایه دستش دستم فشار داد توکسش بادست دیگش سرمو فشار دادتوسینشویه ااااااااااخیییییششششش جووون گفتو بدنش توی بغلم یه لرزش کردوشل شد ویه نفس عمیق کشید و دستم روکه هنوز روی کسش بود بالا اوردو بی حرکت وایساد منم که نمی دوستم چه اتفاقی افتاده مات مبهوت داشتم تو صورت خوشگلش نگاه میکردم ازترس داشتم میمردم وکاری ازدستم برنمیومد فکر کردم بیهوش شده اروم تکونش دادم خیلی اروم بغلم کردو یه لب ازم گرفتو اروم پاشد رفت بیرون چند لحظه بعدمثل گربه پشت سرش رفتم بیرون دیدم داره میره دسشوئی منو ندید منم که حسابی ترسیده بودم صبر کردم تا اومد فورا" پرسیدم چی شد ؟ ؟ گفت هیچی گفتم پس چرا بیهوش شدی دستمو گرفت برد توی اشپزخانه و گفت من حالم خوبه نترس تو چطوری دودولت چی اون چطوره منم که تازه بااشاره اون یاد کیرم افتادم که اصلا نفهمیده بودم کی خوابیده بود تا اومدم حرف بزنم دستشو برد کیرموگرفت گفت خوبه اونم خوابیده بعد بغلم کردو منو بوسیدو گفت مرسی پدرام جون وسرش رو اورد درگوشم گفت خودمونیم عجب کیری داری من که ابم اومد تو بزرگ بشی چی میشی گفتم اب کجاد اومد دوباره منوبوسید و گفت اب نازم امد آب کسم آمد و تو آبشو آوردی دستمو کشیدو گفت از بریم باقیش باشه برا بعدا برای امشب تاهمین جابسه قول میدم همه چیزو یادت بدم .رفتیم سرجامونو بعدازکمی فکر کردن خوابم برد.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
سکس من با زن پسر عمو

سلام
من اسمم محمده الان23سالمه میخوام داستان سکسه من با زن بسر عمومو براتون تعریف کنم
یادمه تقریبا 19ساله بودم که خیلی با خونه ی عموم اینا رفتو امد داشتم چون بسر عموم اون موقع با من خیلی خوب بود و چون همسایه هم بودیم با هم رفتو امد داشتیم البته این بسر عموم زن نداشت داداشش زن داشت که صافکار بودو ظهرها هم خونه نمیومدخلاصه چون بیشتر رفیق بودیم همیشه بیش هم بودیم که یادمه بعضی وقتا هم به همدیگه فیلم سکسی میدادیم و گوشیه موبایلمونم بر بود از این چیزا یادمه یه روز تو اتاق بسر عموم نشسته بودیم و داشتیم یه فیلم سکسی که بسر عموم اورده بود با هم نگاه میکردیم که یهو گوشیم زنگ زد و نمیدونم چی شد که باید میرفتم دقیق یادم نیست ولی یکی کارم داشت منم که اصلا نمیدونستم که سیخ کردم چون حواسم بهش نبود از تو اتاق زدم بیرون که یهو زن بسر عموم جلوم ظاهر شد وقتی دید که سیخ کردم (چون همسایه بودیم من یه شلوار راحتی بوشیده بودم)یهو نفسش گرفت و بعدش یه نیش خند زدو از کنارم رد شد منم خجالت زده از خونشون زدم بیرونو رفتم(البته ناگفته نماند من اون موقع موهای بلوند و نسبتا بلندی داشتم و قیافمم به نظر خودم عالی بود طوری که اگه دختری بهم با میداد زیاد تعجب نمیکردم)راستی یادم رفت اسم زن بسر عمومو بگم اسمش سارا اون موقع 24 سال داشت الان که بزرگ شده و دوتا بچه داره
داشتم میگفتم چند روز از اون قضیه گذشت تا اینکه یه روز رفتم در خونشون دنبال همون بسر عموم جعفر که سارا درو باز کرد و بعد از سلام کردن وقتی رفتم تو دیدم که جعفر نیست خلاصه اومدم که از خونه بزنم بیرون که سارا صدام زد محمد وایسا کارت دارم البته ناگفته نماند سارا هم یکیی از ان دخترا بودش که فقط دوست داشت از اینو اون بکنه
دیدم نزدیک شد گفت محمد میخوام یه موضوعی رو بهت بگم ولی خب نمیدونم چجوری بگم.گفتم نه اشکال نداره بگو گفتش که مریم(مریم دختر همسایمون بود که بیشتر بیش سارا بود)ازت خوشش اومده و گفته به محمد بگو بینم نظرش چیه منم چون یه کم تعجب کرده بودم واقعا مغزم داشت میبوکیداخه مریم 6سال از من بزرگتر بود.خلاصه گفتم نه بهش بگو محمد اهل دوستیو این حرفا نیست اون روز از خونشون زدم بیرون بعد دوسه روز تو یه مهمونی دوباره سارارو دیدم که اومد بیشمو گفت که محمد مریم گفته خیلی دوست دارم و گفته به محمد بگو برام ادکلن بخره من که بو برده بودم داره دروغ میگه و خودش دوست داره براش ادکلن بگیری گفتم بگو اصلا این حرفا نیست مریم از من بزرگتره و خوشمم ازش نمیاد خلاصه اون شب هم گذشت تا اینکه یه روز خونشون بودیم که دیدم داره صدام میزنه رفتم بیشش گفتم چیه سارا جان گفت که والله من خیلی خجالت میکشم اینو بگم ولی خب مجبورم چون مریم گفته حتما بگو خلاصه چند دیقه گفت که نه بزار خودت میفهمیو از این حرفا که گفتم بگو دیدم سرشو انداخت بایین گفتش مریم گفته به محمد بگو بینم خوشش از حال کردن میاد درست همین جمله یادمه که هیچوقت فراموش نمیکنم وقی اینو گفت دیگه نمیدونستم باید چی بگم من که میدونستم اصلا مریم نظری به من نداره و اینا همش حرفای خودشه ادکلن هم برا خودشه نمیدونستم باید چی بگم از یه ور خیلی دوست داشتم برا اولین بار یه حالی بکنم از اینور هم میدونستم که همش کشکه و سارا خانوم داره دروغ میگه خلاصه گفتم بهش بگو مریم خانوم خجالت بکش تو از من بزرگتری و من هننو بچه ام راستش این حرفا اومد به ذهنم اون موقع نمیتونستم فکر کنم جواب بدم گفتم سارا اصلا ولش کن خودم دیدمش بهش میگم با کلی التماسو قسم دادن گفت که نه بهش نگو من که میدونستم کرم از خود درخته اون روز رفتم خونهخیلی فکر کردم راستش قبلشم با هیچ دختری سکس نداشتم این فیلمها هم روم خیلی تاثیر گذاشته بودم با خودم گفتم بزار یه طورایی بفهمونم که اره منم خوشم میاد از این کارا اخه سارا دیگه از من یه کم نا امید شده بودتا اینکه چند هفته از این قضیه گذشت و موقعیتش بیش اومد راستش ما خانوادمون 4نفرهستیم که یادمه مامانم برایه هفته با کاروان رفت زیارت میموندیم منو داداشمو بابام که تو این یه هفته بابام به سارا گفته بود بیاد براش صبحونه درست کنه که بخوره و بره سر کار خلاصه یکی دو رو ز از این قضیه گذشت و سارا هر روز صبح ساعت7 میومد و برا بابام و داداشم صبحونه درست میکرد و ظرفا و جارو زدنو این کارا تا10 تقریبا میموند کارای خونه رو میکرد(نا گفته نماند بدرم شغلش ازاده و داداشمم شاگردش بود)شب قبلش با خودم فکر کردم که سارا هر روز داره میاد اینجا و کارای خونه رو انجام میده ویه کم هم دیر میره بس من میتونم صبح زودتر از خواب بیدار شم شاید ای تونستم کاری بکنم خلاصه فردا من ساعت8 بیدار شدم که دیدم سارا تنهاست و داره خونه رو جارو میزنه منم رفتم اشبزخونه از صبحونه ی خوشمزه ای که سارا جونم درست کرده بود داشتم میخوردمو از مریم میگفتیم خلاصه من صبحونم تموم شده یه چایی گذاشتم تا سرد شه و سارا هم جاروش تموم شد و اومد ظرفایی که صبحونه توش خورده بودیمو بشوره رفتش دستاشو زد بالا و شروع کرد به شستن منم که تو اشبزخونه سر صندلی نشسته بودم وقتی این کونشو میدیدم کیرم شق تر میشد همینجوری زل زده بودم به کونش تا اینکه دیگه گفتم بزا دلو بزنم به دریا رفتم جلو به بهونه ی اب خوردن گفتم یه کم بزن کنار میخوام اب بخورم خلاصه بعد اینکه مثلاا اب خوردم اومدم اینور ولی یه یه متری ازش فاصله گرفتم که بازم سیخ شدن کیرمو دید باز یه نیش خنده زدو مثلا خودشو مشغول کرددیگه نمیدونستم چیکار کنم چون میز غذا خوری تو اشبز خونه نزدیک ظرفشویی بودو تقریبا کمتر از یه متر از ظرفشویی فاصله داشت منم مثلا به بهونه ی اوردن نخ دندونو این چیزا میرفتم اونور میز میومدم اینور که حداقل برا یه ثانیه هم که شده کیرمو به در کونش بمالم خلاصه یکی دوبار اینجوری کردم که دیدم چیزی نمیگه ولی باز میترسیدم با خودم گفتم بزار وقتی از بشتش رد میشم یه خورده بیشتر بمونم خلاصه دلو زدم به دریا و از بشتش رد شدم که کیر شق شدمو گذاشتم در کونش و یه چند ثانی ای صبر کردم دیدم نه خانوم مثل اینکه بدش نمیاد دیگه ترسی نداشتم همونجوری بشتش موندم طوریکه کیرم در کونش بود ولی خب زیاد فشار نمیدادم به سمت جلو همینجوری داشتم در موردتمیز بودن ظرفا باهاش صحبت میکردم که خودمو یه کم دادم جلو که دیگه واقا کونشو رو کیرم حس میکردم تقریبا چند لحظه ای همینجوری موندم. از بشت وقتی به سینهاش نگاه میکردن حشرم بیشتر بالا میزد تا اینکه قصد کردم که سینهاشو بگیرم اروم دستمو گذاشتم رو سینهاش دیدم یه خنده ای کردو گفتش نکن بچه اینا صاحب دارن الان خودتو خراب میکنی همینو که شنیدم دیگه چنگ زدم به سینهاش دهنموو گذاشتم تو گردنشه که یهو یه جیغ کوتاه زد که گفت یواش از جا کندیشون وحشی خلاصه وقتی گردنشو میخوردم دیگه سارا خانوم اروم اروم داشت شل میشد و صدای نفساش بیشتر. اروم دستمو بردم زیر شلوارش و انگشتمو گذاشتم رو کسش دیدم نه خودشو داره خیس میکنه طوری بود که خودشو بی حال انداخته بود بغل من چند لحظه ای دستم تو شرتش بود بایه دستمم سینهاشو میمالیدم و داشتم گردنشو هم میخوردم که اونم سرشو کرده بود رو به سقف اشبزخونه و چشاشو بسته بودو تند تند نفس میزد اروم شلوارشو گشیدم بایین ولی بیرهنشو در نیاوردم سینهاشو از تو سوتین انداخته بودم بیرون وقتی که کسشو میدیم با خودم گفتم که هیچوقت تو عمرت همچین کسی نمیکنی خلاصه دستشو همونجا زدم به سینی ظرفشویی یه کم خمش کردمو باهاشو هم یه خورده باز کردم اروم کیرمو گرفتم و از عقب گذاشتم در کسش که لیز لیز شده بود یه کم فشار دادم تو که دیدم واااااااااااااای عجب حالی میده اخه هنوز 19سالم بود و این کارارو نکرده بودم بعدش دستمو گذاشتم رو کمرش و اروم اروم تلمبه میزدم که اونم بی صدا نمونده بود و همش صداهای عجیب غریب در میارد که من نمیفهمیدم دردش داره یا داره حال میکنه(البته اون موقع)دیگه زیادی کیرم تو کسش سیخ شده بود طوری بود که گفتم الانه که از شدت حال کردن از حال برمو بیفتم رو زمین اروم دستمو بردم گذاشتم رو شکمش و یه کم راستش کردم دستمو بردم بایینتر گذاشتم یه کم بایین نافش و با اون دست اونوریمم سینهاشو میمالیدماز بشت هم داشتم کسشو میگاییدم کردنشو هم میخوردم وای چه حالی داشتم میکردم اونم که انگار یه مرده بود بغل من افتاده بود همینجوری داشتم تلمبه میزدم که دیدم داره ابم میاد نمیدونستم باید چیکار کنم حیفم میومد بریزمش بیرون که یهو همشو تخلیه کردم تو کسش دیگه بدنم جون نداشت همونجا نشستم رو صندلی و سارا هم خسته شده بود طوری که به کمک همون ظرفشویی سربا وایساده و یه کم دولا شده بود من که خیلی خسته شده بودم بدنه هر دومونم عرق کرده بود وقتی از بشت به کس سارا نگاه میکردم همینجوری اب ازش میچکید خلاصه نمیدونستیم اون موقع باید چیکار کنیم بعد چند دیقه دیدم سارا گفت من باید برم من باید برم چند بار اینو تکرار کرد همونجا یه دستمال برداشت و با این حال خرابش داشت خودشو باک میکرد که من رفتم حمومو یه دوش گرفتم وقتی اومد سارا هم رفته بود خلاصه اون روز گذشت تا فرداش که دوباره میومد و بعد از خوردنه صبحانه ما عملیات داشتیم تا دوسه روز ما همینجوری بودیم اون چند روز بهترین روزای عمرم بود اخه تیکه ای بود که هیچوقت تو فیلما هم نمیبینم مثلشو
خلاصه بعد از مدتی ما برای همیشه به شهرستان رفتیم و دیگه سارا خانومو نمیدیدم که اخرین بار تقریا چند ماه بیش عید دیدنی رفتیم شهر خودمون که سارارو دیدم که دوتا بچه بغلشه و دیگه حاظر نبود حتی نگام کنه

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
عروس کون تپل خاله

علی (اسم مستعار) هستم 17 سالمه با قدی بلند و هیکل متوسط نه چاق نه لاغر این قضیه مال یه هفته پیشه داستان من از اونجایی شروع میشه که من یه پسر خاله داشتم که تو سن 24 سالگی زن گرفت و خونه خالمم نزدیک خونه ما بود و از روز اول که نامزد پسرخالم اومد تو خونه ی خاله من رفتم تو کفش اخه مریم (عروس خاله)(اسم مستعار) دختری بود سفید یه کم چاق اما نه زیاد خوشگل با باسنی بسیار بزرگ و برجسته و سینه های خیره کننده .بعد از مدتی قرار شد که خانواده ی خالم برای کار شوهرش به شهری که حدودا 40 کیلومتر با شهر ما فاصله داره برن اما قبلش میخواستن پسرشونو داماد کنن خلاصه عروسیو برگزار کردن و قرار شد شا دوماد بیادو تو خونه خاله زندگی کنن خلاصه بعد از یه مدت چون مریم از یه شهر دیگه بودو اون اطراف اشنایی نداشت پاش به خونه ی ما باز شد و با خانواده ی ما صمیمی شد من سه تا خواهر دارم که یکیشون همسن مریم بود و چون خونه ما با اونا 2 3 تا در فاصله داشت دیگه مردم حداقل روزی یکبار خونه ی ما میومد اما یه روز حدودا ساعت های 4 بعدازظهر اومد و چون ما میخواستیم بریم بیرون اون وایساد دم در اما با تعارفو اینا اومد داخل اومده بود باتریه گوشیشو شارژ کنه چون شارژرشونو پسر خاله به محل کارش برده بود منم رفتم تو فکرو خیال که به خانواده گفتم من یک ساعت دیگه میام کار دارم مریمم که تازه اومد باتریشو شارژ کنه نشست و میخواست تا موقع رفتن من باتریشو شارژ کنه دیگه خانواده که راهی شدن برن و کسی اصلا با این موضوع مخالف نبود که من و اون تنها باشیم چون همه منو پسری چشمو گوش بسته و درس خون میدونستن اما ظاهرم اینطور بود و تو فکر هزار بار مریمو کرده بودم خلاصه رفتنو منم رفتم تلویزیونو روشن کردم نشستم رو مبل مریمم رو اون یکی مبل داشتم فیلم نگاه میکردم که یه دفعه تو فارسی وان تو فیلم یه صحنه لب گرفتن بود که تا مرده از زنه لب گرفت من یه نیش خند زدم مریم گفت چیه تا بحال از اینا ندیدی( یادم رفت بگم رابطه من با مریم خوب بود و باهم زیاد کلکل و شوخی میکردیم) بعد من گفتم دیدم زیادم دیدم اون گفت پس چرا میخندی منم چیزی نگفتمو بعد از چند ثانیه با یه لحن مرموز گفتم اما خیلی دوست دارم تجربش کنم ( من تا اون موقع با هیچ دختری سکس نکرده بودم فقط با یه پسر خوشگل که تو کوچمون زندگی میکنن حال میکنم نه تنها من بلکه همه ی بچه ها ) که برگشتم و باهاش چشم تو چشم شدم گفتم میتونم با تو ...دیگه ادامه ندادم و منتظره جواب موندم اما جوابی نشنیدم اروم رفتم رو اون یکی مبل نشستم و اروم دستشو گرفتم سرمو بردم جلو و ازش لب گرفتم فکر نمیکردم اینقد اسون باهام اخت بشه چون اونم از خودش عکس العمل نشون میداد البته از همون اول که با پسر خالم نامزد شد قبل از اون باهاش دوست بود و کلا دختره پایی بود و با پسرا راحت بود اما من تو رویاهام از اون انتظار همچینکاری رو نداشتم من خودم هم چیزی نمیفهمیدم و فقط تو تون لحظه دوست داشتم بهش نزدیک شم بگذریم بعد از حدود 30 ثانیه لب گرفتن اروم دستمو بردم رو سینه هاش اخه قبلا تو ی مقاله خونده بودم زنا رو اعضای بدنشون خیلی حساسن منم با احتیاط کار میکردم بهش گفتم میشه لباستو در بیارم به نشانه ی رضایت سر شو تکون داد منم تاپشو در اوردم و دراز انداختمش روی مبل که گفت اینجوری راحت نیست و من گفتم بریم تویه اتاق بلند شد رفت منم پشت سرش رفتم درو بستم دراز کشید رو تخت و من شلوارشو شو که شلواره راحتی بود (خونگی) اروم در اوردم با سوتینش و شروع کردم به خوردن سینه هاش که گفت علی گفتم جونم گفت خیلی دوست دارم منم گفتم منم همینطور و با لحن شوخی گفتم تو شوهر داری شیطون چه جوری منو دوست داری گفت از همون روز اول که دیدم یه جورایی دوست داشتم اما نه برای سکس و اینا میگفت یه علاقه ی خاصی بهت داشتم اینطور که میگفت با شوهرش زیاد حال نمیکردو میگفت اکثرا با هم قهرنو ... منم دوباره ازش یه لب گرفتم و شروع کردم به مالیدن و خوردنه سینه هاش که واقعان محشر بودن و بزرگ زیر گردنشو یکم خوردم که کم کم داشت حشر میومد بالا و خودش یه دفعه شورتشو کشید پایین و گفت دوست دارم منو بکنی که من مو به تنم سیخ شد همونطور بود که فکر میکردم کس قلمبه و بسیار زیبا که گفتم عجله نکن شروع کردم مثله تو فیلما به خوردنه کسه زیباش که یه شاهکار بود و تا جایی که تونستم زبونمو تویه کسش میکردم وای داشتم از لذت میمردم من هنوز لباس تنم بود از رو خودش بلندم کردو گفت میخوام لباساتو در بیارم منم خودمو شل گرفتم تا براش راحت بشه اینکار تیشرتم و شلوار گرمکن رو از پام در اورد و شرتمو یکم کشید پایین که کیر من افتاد بیرون و با دستش گرفت و شروع کرد خوردن که من بلندش کردم چون کلا از ساک گرفتن خوشم نمیومد و معتقدم این یه کار کثیفیه گفتم حالت سگی بخواب میخوام بکنم تو کونت اون گفت پس کسم چی گفتم بعدا از خجالتش در میام اخه ی ترسی داشتم با داستان هایی که خونده بودم تو همین سایت چون نه کاندوم و نه اسپری دمه دست نبود میترسیدم نتونم کنترل کنم و یه وقت کار دسته خودم بدم و از طرفی از کون با همون پسره که گفتم حال کرده بودمو اشنا بودم با اینکار و نمیخواستم تو کردن کسه مریم ضایع بازی در بیارم که فک کنه تازه کارم که البته بودم رو تخت به حالت سگی قرار گرفت و از پشت چسبوندم بهش و چون چیزی دمه دست نبود تف انداختم وانگشتمو فرو کردم تو زیاد تنگ نبود گفتم چرا اینجوریه گفت دوران نامزدی پسر خاله از کون زیاد حال میکرده من انگشت دومم کردم داخل و چند بار دور دادم که یکم گشاد شد سر کیرمو تف زدمو گذاشتم رو سوراخ کونش و اروم یکم جلو عقب کردم و یه دفه با یه فشار کوچیک سرشو بردم داخل یه اوووووووفه کوچیک گفت و من تو همون حالت چند ثانیه مکث کردمو و شروع کردم به عقب جلو کردن من کیرم نسبت به سنم بزرگه و 18 19 سانتی هس و هر دور 5 6 سانتشو میکردم داخل که یکم تند کردم و بدنم گرم شد و ابم اومدو ریخت تو کونش اخه من یکم زود انزالی دارم بلند شد بره دستشویه که نگهش داشتم و شروع کردم به خوردنه کسش تا بعد از چن دقیقه اونم ارضا شد و یکم کنار هم خوابیدیم بلند شد رفت خودشو تمیز کرد که زنگ در به صدا اومد بله پسر خاله بودباتریو برداشتو لباساشو پوشید با یه لبخند خداحافظی کردو رفت منم نیم ساعت استراحت کردم و به سمت محلی که قرار بود بریم مهمونی حرکت کردم فردای اونروز مریمو دم در دیدم سلام کردم و بهم گفت خیلی دوست دارم و منم گفتم من بیشتر و گفت دفعه بعد باید از خجالتم در بیای چون قول دادی منم گفتم چشم و خداحافظی کردم و رفتم حالا من وسایل مورد نیاز مثل کاندوم و اسپری و ژل رو تهیه کردم برای سکس از کس و اونم هر روز خونه ما میاد و الان از اون موضوع یه هفته گذشته و من در انتظار خونه خالیه ما و یه فرصت مناسب برای گاییدم مریم جونم هستم .به امید روزی که کیرم توکس مریم جون باشه.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
صفحه  صفحه 29 از 94:  « پیشین  1  ...  28  29  30  ...  93  94  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان های سکسی مربوط به سکس آشناها

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA