انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 51 از 94:  « پیشین  1  ...  50  51  52  ...  93  94  پسین »

داستان های سکسی مربوط به سکس آشناها


مرد

 
گاییدن کون وسوسه انگیز مهیا جون
من مهردادم و 21 سالمه.داستانی که میگم مال 2 ماه پیشه و کاملا واقعیه.واقعیتر از هر چیزی که فکرشو بکنین.قصه ی کردن کون گوشتی و وسوسه کننده ی س دختر خالم.من یه آدم معمولی با تیپ معمولیم.مهیا 21 سالشه.قدش حدودا 165 و وزنش 74.پوستش سفیدو موهاش نزدیک مشکیه..صورتش معمولیه .گردنش ظریفو شونه هاش دخترونست.جوجوهاش زیاد بزرگ نیست و دخترونست.کمرش باریک بود یه کوچولو شکم داشت.واما کونش واقعا گوشتیو هات بود.اغراق نمیکنم روناش پر بودو کون گندش نرم و پنبه ای.دروغ چرا!اوایل تو نخش نبودم اما کم کم جذب شدم.وقتی خونه ی هم میرفتیم جلوی من با شلوار لی میومد البته معمولا.قصه از اونجایی شروع شد که مهیا خانم یه دفعه داشت میوه تعارف میکرد.طبق معمول شلوار لی پاش بود.نمیدونم چرا ولی بعد از این همه مدت یه دفعه یه حسی بهم گفت آخه مهرداد کسخول چرا از همچین گنجی استفاده نمیکنی.احساس عجیبی بود انگار مهیا باسنای تپلشو به زور تو شلوار جا داده بود.درز شلوارش داشت میترکید وکون گندش بدجوری نما داشت و همه ی اینا توی چند ثانیه از نظرم گذشت.



بعد مهیا رفت نشت رو مبل.روناش به هم چسبیده بود و حرارت کس نازش از همونجا حس میشد.یه ربع بعد منو امین(داداش س که 4 سال از من کوچیکتره) و مهیا رفتیم تو اتاق تا حکم بازی کنیم.من چشمم به پرو پاچه ی مهیا بود.لامصب خیلی گوشتیو تپل بود.ویلی(اسم کیرمه)بدجوری راست کرده بود و اذیت میکرد.حقم داشت همچین کون و کسی کم پیدا میشه.خلاصه امشبم گذشت.من شبو به یاد کون مهیا گذروندمو به یادش یه جلق تمیز زدم.خیلی آب از کیرم اومد نفهمیدم چجوری خوابم برد.باید یه جوری تورش میکردم.بدجوری رو فکرم بود.کارم سخت بود چون همه تو فامیل میگفتن مهیا دختر خوبیه و اهل دوس پسر و این حرفا نیست و بیشتر فکر درسشه.اما من باید شانسمو امتحان میکردم.تا حالا مخ 4-5 تا دخترو زده بودمو دختر عمومم از کون گاییده بودم.اما خدایی بدون اغراق هیچکدوم به مهیا نمیرسیدن.به جز کون هلوییش یه چیزایی تو مهیا بود که شهوت منو نسبت بهش چند برابر میکرد.مثلا مهیا یه مقدار مغرور بودو خودشو میگرفت من دوس داشتم وقتی کیرمو تو کونش میکنم له شدن غرورشو ببینم.مثلا حالت صورتش که شهوت خاصی به آدم میداد ابروهای نخیش کیر آدمو وول وول مینداخت.



دفعه ی بعدی که دیدمش سعی کردم باهاش صمیمیتر برخورد کنمو سر شوخیو باز کنم اما اون مثل همیشه عادی برخورد کرد.انگار فایده نداشت.یه روز با رفیقم شهروز داشتیم تو خیابون قدم میزدیم که یهو مهیاو دیدیم.احوالپرسی کردیمو دیدم به شهروز گفت آقای کریمی.بعد اینکه مهیا رفت من به شهروز گفتم از کجا میشناختیش اونم گفت مهیا تو کلاسمونه.منم گفتم مهیا دختر همسایمونه.از شهروز در مورد رفتار مهیا تو کلاس سوال کردم.گفت در کل دختر خوبیه.گفتم دوست پسری بکنی چیزی هم داره.گفت یه پسری به اسم علی مرادی توکلاس دوست پسرشه.متوجه شدم علی با شهروز هم رفاقت داره.از شهروز خواستم آمار مهیاو از علی بگیره و شب زنگ بزنه به من بگه.شهروز شب زنگ زد و گفت علی گفته تقریبا یه ماهه با مهیا میپره و چند باریم تو مکان مهیاو کرده.رفتم تو فیسبوک مهیا دیدم بله با علی آقا مراودات زیادی داره.اعصابم کیری بود آخه چرا دختر خاله ی من کونشو به غریبه ها میده بزنن ولی من نه.راستشو بخواین به علی حسودیم میشد که همچین مالیو میکنه.اینم از مهیا خانمی که کل فامیل میگفتن اهل درسشه و دوس پسر نداره.بالاخره فهمیدم اون کون تپلشو پسرای کلاسش آبیاری میکنن و میترکونن.بی خود نبود انقد گنده شده بود.معلوم نبود تا حالا چند تا کیر رفته بود توش.



دفعه ی بعدی که مهیا رو دیدم یه شب بود که خونمون اومده بودن مهمونی.بحث دانشگاه رو باهاش باز کردم.بهش گفتم علی مرادی رو میشناسی گفت اره تو کلاسمونه.منم گفتم این پسره پشت سر تو حرفای زشت و نا مربوط میزنه ومن خیلی ناراحت شدم.جا خورد . گفت مگه چی گفته به کی گفته؟گفتم مثل اینکه این آشغال تو کل دانشگاه پشت سرت تهمت میزنه و حرفایی میگه که من نمیتونم بگم از بس زشته.این شیطنت من نتیجه داد و حدود 3-4 روز بعد از شهروز آمار گرفتمو دیدم مهیا با علی به هم زده.دیدم یه شب مهیا خودش زنگ زد و گفت مهرداد خیلی ممنون که به من اطلاع دادی.این پسره دروغ میگه و از این حرفا.منم گفتم قابلی نداشتو بالاخره ما فامیلیمو من روت غیرت دارم.حدود 2 هفته بعد دوباره رفتیم خونشون و همو دیدیم.خودش گفت مهرداد بیا تو اتاق میخوام باهات حرف بزنم.دوباره شروع کرد.انگار فکر میکرد من میدونم به علی داده(که البته میدونستم)و میخواست خودشو خوب جلوه بده.منم طوری وانمود کردم که میدونم مهیا دختر خوبیه و اهل این کارا نیست.باهام صمیمیتر شده بود.نخواستم فرصتو از دست بدم.باید رابطمو باهاش حفظ میکردم.بهش گفتم فردا بیا به من راضی درس بده اونم قبول کرد.مهیا فردا اومد.مانتوشو در آورد.یه بلوز تنش بود با یه شلوار پارچه ای.رفتیمم تو اتاق و شروع کردیم به درس.منو خیلی تحویل میگرفت خیلی باهام صمیمی شده بود و تک و توک شوخی میکردیم.یهو بحث قلیون افتاد.مهیا گفت من خیلی قلیون کش قهاری هستم.منم مسخرش کردم بهش گفتم بهت نمیاد.خلاصه کل کلی شد.مامانم وارد بحث شد.من زدم رگ آخرو گفتم اصلا مامان فردا منو تو و مهیا بریم کافه قلیون.مامانم اول گفت فردا نوبت دکتر دارم ولی با اصرار من قبول کرد وقرار شد فردا 4 بعد از ظهر بریم کافه.فردا من ماشینو گرفتمو با مامانم رفتیم دنبال مهیا.به رفیقم سپرده بودم جای منشی زنگ بزنه به مامانمو بگه نیم ساعت نوبتش جلو افتاده.گوشی مامانم زنگ زدو مامانم کلی عذر خواهی کردو منم از خدا خواسته مامانو بردم رسوندم مطب.منو مهیا با هم رفتیم کافه یه دو سیب گرفتیم.کافه اتاقک داشت.



خلاصه من بکش مهیا بکش تا آخر مهیا جون حالش بد شد.حس کرده بودم هوسی شده.منم مهیاو آروم سرشو گذاشتم رو شونم اونم مقاومت نکرد.نازشو میکشیدمو میگفتم مهیا چی شد ببخش تقصیر من بود وفلان.گفت مهرداد الان نمیتونم راه برم اینجوریم برم خونه مامانم میفهمه حالم بده واسه همین بیشتر تو کافه موندیم.دستامو آروم بردم روی کمرشو نازش میکردم.اونم آروم بود.بعد ده دقیقه گفت مهرداد من میفهمم داری چیکار میکنی.من جا خوردم ولی هیچی نگفتم.دوباره گفت مهرداد اگه حسی به من داری بگو.منم شروع کردمو تیریپ لاو اومدمو گفتم مهیا خیلی وقته دوستت دارمو عاشقتم.همش منتظر یه فرصت مناسب بودم.خودش گفت مهرداد منم تورو دوست دارم ولی ما باید بیشتر با هم باشیمو همو بشناسیم.بهش گفتم مهیا جمعه خونمون هیشکی نیست بیا تا با هم بیشتر صحبت کنیم.الان حالت خوب نیست.اول قبول نکرد کلی خایه مالی کردم تا قبول کرد.تا جمعه کلی با هم حرفیدیمو رو مخش رفتم.خلاصه جمعه مهیا اومد خونمون.یه مانتوی مشکی با ساپورت پاش بود.منم حسابی شیک کرده بودم.تو این چند روز فهمیده بودم که مهیا هوس کیر کرده اما با دیدن ساپورت مطمین شدم.رو مبل کنار هم نشستیموشربت آلبالو واسش آوردم.یه کم خورد بهش گفتم لیوانو بده و لیوان خودمو بهش دادم.گفتم این شربت با طعم لبای مهیاه و خوشمزه تره.کلی با هم حرف زدیمو من ابراز عشق کردم.دیگه وقتش بود.دستمو لای موهاش بردمو شروع به لب گرفتن کردم.یه کم که گرم شدیم بردمش تو اتاق رو تختم.تجربه بهم ثابت کرده بود که اگه میخوای تو سکس خیلی حال کنی باید قبلش دخترو خوب شهوانی کنی.رو تخت درازش کردمو شروع به خوردن لب و گردنش کردمو با یه دستم کسشو نوازش میکردم.اونم دستاش دور گردنم بود و حسابی تمکین میکرد.مانتوشو باز کردم زیرش جز سوتین چیزی نداشت.شروع به خوردن شکم سینه های نازش کردم.نوکش آماس داشت.مهیا عجیب آخ و وای میکرد حشر منو چند برابر میکرد.پاهاشو باز کرده بود و میذاشت کسشو راحت بمالم.کیرمو از زیر شلوارکم به رونای تپل مپلش میمالیدم.جووون چه حالی داشت.کیییییرم حسابی شق شده بود.از روش بلند شدمو همون حالت که به پشت دراز کشیده بود کیرمو بردم جلو دهنش.مهیا کیرمو در آوردو با زبونش با کیرم بازی میکرد.خیلی حشر بود.خوب ساک میزد و از کیرم تعریف میکرد ومیگفت چه خوشمزست.جوووووووون.هوووووووومممم.چه کیری دارم میخورم چه کلفففففففففففففففففففففففففففففففففففففتو نازه.چه سری داره...



کیرمو رو صورتش میکشید.داشتم از شهوت میمردم دیگه نوبت کونش بود.آخ آخ.خیلی وقت بود با جنده ها میپریدمو یه کون بی کاندوم نکرده بودم.ای جان دیگه وقتشه.مهیاو به شکم برگردوندم.کوووووووووووووون گندش از زیر مانتو هم نما داشت.مانتوشو دادم بالا.وااااااااااااااااااای هممممممممممممممم یه ساپورت مشکی زیرش یه شرت سبز.واقعا گنده بود.مهیا شیطون میگفت با هیشکی نبودم ولی این کونی که من دیدم اقلا هفته ای یه بار مفصل آبیاری میشد.عجب لپی کرده بود.مااااااشااااالا.از روی ساپورت صورتمو به باسناش میمالیدم و با لمبراش ور میرفتم.ساپورتو کشیدم پایین.شرتشو با دهن در آوردم.وای خدا سفیدو نرم بود.خط وسطش خوشمزه بود.شروع کردم به خوردنش مثل دیوونه ها لیس میزدم.سوراخشو با زبونم میخوردم.ههمممممممممممممم چه سوراخی جون میداد واسه کیر من.مهیا میگفت چیکار میکنی گفتم دارم کون گوشتیو تپلتو میخورم.مهیاو به پهلو خوابوندمو چسبیدم بهش.یه دستمو گذاشتم رو شکمش.گفت مهرداد از عقب نکنی.در گوشش گفتم عشقم دیوونه ی کونت شدم نمیتونم نکنم.داشت ناز میداد.آروم سر کیرمو گذاشتم رو سوراخش.خیلی نرم هل دادم توش.وواااااااااااااایییییییی بهشت بود شروع کردم به تلمبه زدن.میگفتم مهیا چیه تو کونت میره.کسشو میمالید و میگفت کیر کلفت مهرداده.آب کس مهیا اومد.منم دیگه داشت آبم میومد ولی دلم نمیومد کیرمو در آوردمو شروع کردم به خوردن بدنش .آوردمش لب تختو آب کسشو کامل خوردم.پاهاشو گذاشتم رو شونمو کیرمو گذاشتم تو سوراخش.خیلی زود آبم اومد و همشو تو کون نازش ریختم.بعدم کنارش لالا کردم.2 بار دیگه هم بعدنا کردمش.انگاری عاشقش شدم..نوشته مهرداد
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
عــــــــــــــــشقِ قدیمی
خونه داییم اینا خیلی بزرگ بود. یه خونه سه طبقه قدیمی با دیوارای آجری. من عاشق اونجا بودم. هروقت مامانم میرفت اونجا منم آویزونش میشدم. از همون موقع ها بود که احساس کردم دوستش دارم. خیلی بچه بودم 5 یا 6 سال داشتم.
اونم 7 یا 8 ساله بود. تنها پسری که تو فامیل همیشه همراهم بود. تنها پسر فامیل که همیشه بین بقیه هوامو داشت. شاید چون زیاد میرفتم خونشون و منو از بقیه دخترا بیشتر میدید باهام اینجوری بود. یه بار که رفته بودیم خونشون بهم گفت برای دیدن قطاربرقیش بریم تو اتاقش. اتاقش طبقه سوم بود. باهاش رفتم بالا.
ازم پرسید تا حالا کسی به اونجات دست زده؟
گفتم نه.
گفت میزاری من دست بزنم؟ نمیدونم چی شد که قبول کردم.
شلوارمو با شرتم کشید پایین شروع کرد ور رفتن با کسم.
گفت :حالا تو. بدون اینکه نظر منو بپرسه شلوارشو کشید پایین. یه چیز دراز و بی قواره. تا اون موقع کیر ندیده بودم، به نظرم چیز بدرد نخور و اضافی اومد. یادمه که اون موقع خیلی از ریختش بدم اومد. هر کاری کرد دست به کیرش نزدم.(خوب حق بدین همش 5 سالم بود)...


بهم گفت: چند شب پیش بابا مو دیدم داشت اینجای مامانمو لیس میزد. دوست دارم این کارو بکنم. منم قبول کردم. دراز کشیدم و اون شروع کرد لیس زدن. یه حس خوبی داشتم. یه دفعه صدای مامانمو شنیدم که داشت صدام میکرد. سریع پا شدیم لباسامونو پوشیدیم. جفتمون داشتیم از ترس میلرزیدیم. قطارشو گذاشت وسط اتاق و شروع کرد به توضیح دادن که مامانم اومد تو اتاق. یه نگاه کرد و گفت پاشو بریم خونه کار دارم.
بعد از این جریان یه حس دیگه ای نسبت بیش داشتم. دلم میخواست همیشه ببینمش. از اون به بعد دیگه موقعیتی پیش نیومد تا با هم تنها باشیم. هر چی بزرگتر شدم، محدود تر هم شدم. خیلی کم میدیدمش. شبای جمعه که همه جمع میشدیم خونه مادربزرگم اون دیگه نمی اومد. فاصله مون بیشتر و بیشتر شد. ولی من همیشه به یاد فرجام بودم. همیشه آرزو میکردم که کاش مال من شه.
15 سالم که بود با علی رفیق شدم ، ادعاش میشد دوستم داره. 3 سال باهاش رفیق بودم. تو این سه سال بهش حتی اجازه ندادم بهم دست بزنه.
من مال اون نبودم. مال فرجام بودم. بلاخره یه روز به بهانه اینکه فرجام ، علی رو ببینه بهش زنگ زدم. بهم گفت دوست دختر داره. قرار شد 4تایی بریم بیرون. اون روز بهترین و بدترین روز زندگیم بود. هم خوشحال بودم که بعد عمری میبینمش و هم دلم میخواست حُرا دوست دخترش رو خفه کنم. اون روز بهم گفت هر وقت با علی مشکلی داشتم بهش زنگ بزنم تا کمکم کنه.


از اون به بعد هر روز بهش زنگ میزدم. از خودش واسم میگفت. اینکه از بچگیش حرا رو(دختر همسایشون بود) خیلی دوست داشته. اینکه بدون اون نمیتونه زندگی کنه. و من فقط گوش میکردم.
(البته این وسطا کلی چرت و پرت و حرفای خوارمادری بهم گفتیم و خندیدیم) یه بار که بهش زنگ زدم بهم گفت حرا باهاش بهم زده. گریه میکرد و حرف میزد. دلم واسش ریش ریش شد. هر چقدر با حرا حرف زدم نشد که نشد.
فرجام هم بهم گفت که دیگه بهش زنگ نزنم. قاطی زده بودم. تحمل هیچی رو نداشتم حتی علی رو. باهاش بهم زدم. و بعد رفتم تو عالم هپروت. دلم واسش تنگ شده بود. بعد 2 ماه دیگه طاقت نیاوردم بهش زنگ زدم. چقدر عوض شده بود. ریخته بود به هم. قاطی زده بود.
بهم گفت میدونم دوستم داری ولی من نمیتونم دوستت داشته باشم. عشق من فقط یه نفر بود که رفت. گفت هر موقع بخوام میتونم بهش زنگ بزنم به شرطی که دوستش نداشته باشم. ولی من نمیتونستم بعد این همه سال فراموشش کنم. دیگه بهش زنگ نزدم. تا اینکه یه ماه پیش برام off زد و شماره گوشی ش رو بهم داد. بهش زنگ زدم.
من – : سلام حاجی چاکریم... (بچه بوده رفته مکه)
فرجام – : سلام خوبی شما
- هی میگذره.
- چه خبرا نیستی دیگه
(نمیخواستم بدونه هنوز دوستش دارم)
گفتم: سرمون با بروبچز گرمه. میان میرن. شمام باید از این به بعد وقت قبلی بگیری.
- پس واسه منم یه وقت بگیر. بگو کی بیام.
(بچه پرو باز داره با من کل میندازه)
- باشه هر وقت سرم خلوت بود بهت زنگ میزنم.
- ببین کوچولو خودت داری شروع میکنی. یه کار نکن سر کل کل بیام بکنمت.
زدم زیر خنده
– منکه از خدامه
( یه خصوصیت بدی که دارم اینکه سر هر چیزی با همه کل میندازم. تا حالا هم خدایش خیلی هارو ضایع کردم. اینم باید ضایع شه)


- خوب پس بهم زنگ بزن. منتظرم. اگه زنگ نزدی یعنی کم آوردی. (شروع کرد خندیدن) فقط یادت باشه ترو تمیز باشی وگرنه نمیکنمت.
- خیالت راحت. بهت زنگ میزنم. امری نیست.
- خدافظ کوچولو



...

شنبه بود. ساعت 9 از خواب پاشدم. دیدم ایول مامان اینا نیستن. نامه گذاشتن که ناهارو درست کن تا ساعت 2 خودمونو میرسونیم. دیگه از این بهتر نمیشد. بهش زنگ زدم.
- سلام حاجی پایی...
- باز که تو زنگ زدی. ببین کوچولو منو 2 هفته گذاشتی سر کار. منم دیدم ازت خبری نیست رفتم کمرم رو جای دیگه خالی کردم. الانم خستم میخوام بخوابم.
- باشه بخواب ولی بدون که من زنگ زدم تو نیومدی. نتیجه اینکه تو کم آوردی.
- باز میخوای کل کل کنی؟ فرجام نیستم اگه تو رو نگام. من تا یک ساعت دیگه اونجام.
تق گوشی رو گذاشت.
سریع پریدم تو حموم. بعد از کلی تمیز کاری اومدم بیرون و شروع کردم به آرایش کردن. بیشتر از جنده های ستارخان آرایش کردم. یه تاپ نیم تنه بندی بدون سوتین پوشیدم با یه شلوار برمودا. همه چی آماده بود. زنگو زد. درو واسش باز کردم. یه لحظه از دیدنم جا خورد. باورش نمیشد من همون دختر ساده ای هستم که تا حالا تو فامیل حتی لباس آستین کوتاه نپوشیده بود.
- خوشگل شدی !
- بودم خبری نداشتی
- ببینم باس کفشامو در بیارم
-نه با همونا بیا تو اتاق و منو بکن. در بیار دیگه
اومد نشست رو مبل تو هال.
- خره پاشو برو تو اتاق من تا بیام.
- آخه میدونی من خیلی کم اومدم خونتون. یه کم غریبی میکنم.
- نترس موقع رفتن دیگه این حس و نداری. زدم زیر خنده.
دوتا لیوان شربت درست کردم بردم تو اتاق. نشسته بود رو تختم و داشت به دیوارا که تازه روشون نقاشی کشیده بودم نگاه میکرد.
- پس هنرمندم هستی.
- آره دیگه. چی کار کنیم.
- البته منم هنرمندم. هنر ما اینکه دخترارو سریع و راحت بکنیم.
- خوش به حالم. اصلا واسه این هنرته که گفتم بیای.
یه لیوان برداشت و شروع کرد به خوردن. هیچی نمی گفت. همش در و دیوار و نگاه میکرد. خندیدم
- چبه؟ چرا اینجوری شدی
- دلم میسوزه
- واسه چی؟
- تو تا حالا تجربه نداشتی. نمی خوام من اونی باشم که تجربه دارت کرده.
زدم زیر خنده
- نترس. من یه همچین فکری نمیکنم. تو هم بهتره این فکرو نکنی. راحت باش.
شربتش تموم شد. مال منم تقریبا تموم شد. لیوانارو گذاشتیم رو میز. اون نشسته بود رو تختم. منم روبه روش رو صندلی کامپیوتر نشسته بودم. چند دقیقه هیشکی هیچی نگفت. یه جورایی هم میترسیدم. هم خجالت میکشیدم. خیلی ضایع بود. جفتمون سکوت کرده بودیم. خوب من نمیدونستم باید چی کار کرد.
- خوب؟ ببینم اومدی اینجا همش در و دیوارارو نگاه کن.
- میگی چیکار کنم؟
برای چند لحظه قـُد بودنم رو گذاشتم کنار. خواستم تا وقتی اون پیشمه خودم باشم.
- ببین من هیچ تجربه ای ندارم. واقعا نمیدونم باید چیکار کنم.
- به من چه. تو صابخونه ای. من مهمونم. تو باید شروع کنی.
رفتم نشستم پیشش رو تخت. همونجور که نشسته بود خوابید رو تخت. منم همونجور که نشسته بودم مایل شدم طرفش. دستمو گذاشتم رو سینش.
- چه بو گند سیگاری میدی.اه، حالم بهم خورد ! (لعنت به تو دختر،واسه یه لحظه ام که شده دست از این طرز حرف زدنت بردار)
- تو که بوی سیگارو دوست داشتی. تازه خودتم یه کم بوی سیگار میدی.
خیره شدم تو چشاش. رنگشون عسلی بود. من عاشق این چشما بودم. الان که مال من بودن باید واسشون همه کاری میکردم.
- نمی خوای بیا جلوتر؟
- میدونی چرا اینجایی؟
- نه. چرا؟
- تو دوستم نداری. فقط به خاطر شهوت اینجایی. اومدی چون حشرت زده بالا...
- تو که میدونی دوستت ندارم واسه چی گفتی بیام؟
- چون من دوستت دارم.
لبامو قفل کردم رو لباش. چقدر گرم بود. چقدر شیرین بود. داشتم از خوشی میمردم. زبونشو میکرد تو دهنم. لبامو مک میزد. گاز میگرفت. چقدر داغ بود. منو بغل کرده بود. همونطوری پاشد نشست. حالا من خوابیده بودم رو پاهاش. دولا شده بود روم. لبامو میلیسید. رفت پایین تر. گردن مو می بوسید.
- پاشو. پزیشنمون اصلا خوب نیست.
بلند شدم نشستم رو تخت رو به روش.
- مثلا الان این پزیشن خوبه؟ (زد زیر خنده)
- نه ولی این خوبه
آروم هلش دادم تا دراز بکشه. خودمم افتادم روش. حالا نوبت من بود. شروع کردم لباشو بوسیدن. زبونمو کردم تو دهنش و با زبونش بازی بازی کردم. آروم آروم رفتم پایین. گردنشو می بوسیدم. می لیسیدم. با دستام زیر گوشاش رو نوازش میکردم.(یه جا شنیدم این کار خیلی به پسرا حال میده) پا شدم روش نشستم. شروع کردم باز کردن دگمه های لباسش. موهای بدنشو زده بود. پوست بدنش یه جورایی قشنگ بود. سبزه و با نمک. شروع کردم لیس زدن و بوس کردن بدنش. آروم نوک سینه هاشو با لبام فشار میدادم.
- مثل اینکه خیلی فیلم سوپر میبینی؟
- اگه بهت بگم تا حالا فیلم سوپر ندیدم باورت میشه. هر چی بلدم از داستانای تو اینترنت یاد گرفتم.
- پس اینترنت بازم هستی.
رفتم پایین تر. میخواستم کمربندشو باز کنم که با دستش دستامو گرفت و بلند شد نشست.
- حالا زوده فرجام کوچولو رو ببینی. من هنوز کار دارم.
- خوب پس پاشو بخواب روم.
خودشو کشید کنار و من خوابیدم رو تخت. آروم خوابید روم و دوباره شروع کرد لب گرفتن. از خوشی داشتم می مردم. کیرش دقیقا لای پاهام بود. از رو شلوار بزرگیشو احساس میکردم. آروم آروم رفت پایین تر. تاپ رو زد بالا و از تنم در آورد.
- جان... شروع کرد به خورن
- همش مال تو. بخور. همشو بخور
داشتم دیوونه میشدم. با دستاش سینه هامو محکم فشار میداد. بعد نوک سینه مو گاز میگرفت. داشتم از درد میمردم ولی لذت داشت. حال میداد.
بلند شد و تو چشام نگاه کرد.
- هر وقت میدیدمت سیخ میکردم. دلم میخواست سینه هاتو محکم گاز بگیرم.
- هر غلطی دلت میخواد بکن. (با این طرز حرف زدنم)


دوباره شروع کرد لیس زدن و گاز گرفتن. کم کم رفت پایین تر. زیپ شلوارمو کشید پایین و شروع کرد در آوردن شلوارم. کمکش کردم تا شلوار خودشم در بیاره. دوباره خوابید روم. شروع کرد لب گرفتن. با یه دستش داشت کسمو میمالوند. با دست دیگش یکی از سینه هامو فشار میداد. داشتم می مردم. همونجوری که روم بود شرتمو در آورد. رفت پایین و پاهامو انداخت رو شونه هاش.
- با اجازه
شروع کرد لیسیدن کسم. زبونشو لوله میکرد و میکرد تو. هر از گاهی چوچولامو گاز میگرفت. مک میزد. جیغم بلند شده بود. همه تنم داغ شده بود. تند تند زبونشو بالا و پایین میکرد. تا اینکه ارضا شدم. اومد بالا و خوابید روم. دوباره شروع کرد به لب گرفتن. هر دفعه که زبونشو میاورد تو دهنم کلی از آب دهنشو میداد تو دهنم. آروم شرتشو در آورد و کیرشو گذاشت رو کسم.
- پاهات رو ببند تا بفهمی چه نعمتیه.
پاهامو بستم. یه کم کیرشو فشار داد. 2 ،3 سانت از کیرش تو کسم بود. آروم شروع کرد بالا و پایین کردن.
- حواست باشه. پارم نکنی. وگرنه مجبور میشی خودت منو بگیری.
بدون توجه به حرف من بالا و پایین کردن رو ادامه داد و کیرشو بیشتر فشار داد تو. میدونستم واسه اذیت کردن من این کارو کرده وگرنه حواسش خیلی جمع بود. بعد از یکم بالا و پایین رفتن کیرشو در آورد و نشست روم.
- حالا وقته شه که به فرجام کوچولو سلام کنی.


کیرش کلفت و دراز بود. قطرش 4، 5 سانتی می شد. ارتفاعشم بالای 20 بود. زدم زیر خنده.
- چیه. به چی میخندی. کیر به این قشنگی ندیدی؟
- یاد بچگی هام افتادم. اولین بار که کیرتو دیدم یادت میاد چقدر ازش بدم اومد.
- آره اونروز کلی حالمو گرفتی ولی الان باید تلافی کنی.
پا شدم تا بخوابه. رفتم پایین. کیرشو کرفتم تو دستم و شروع کردن تخماشو مالوندن
- امیدوارم تو دهنت جا شه. حواست باشه گاز بگیری از پشت جرت میدم.
از نگاهم فهمیده بود که میخوام گازش بگیرم. وقتی تهدید میکرد خیلی ترسناک می شد. ترسیدم. اگه میخواست میتونست هر کاری بکنه. پس مثل بچه های خوب کیرشو کردم تو دهنم و آروم با لبام و زبونم شروع کردم به بالا و پایین کردن و لیسیدن کیرش. حالی میداد.
کیرش داغ داغ بود. مک میزدم. با زبونم تخماشو میلیسیدم. یه دفعه منو بلند کرد و دوباره خوابید روم. شروع کرد خوردن سینه هام. همچین گاز میگرفت که از درد جیغ میزدم. اومد بالا و شروع کرد لب گرفتن. بعد پا شد نشست روم کیرش جلوی دهنم بود. کیرشو کرد تو دهنم و شروع کردم بازم واسش خوردن. کیرش تا ته حلقم رفته بود. هیچوقت اینقدر حال نکرده بودم. با زبونم با نوک کیرش بازی بازی میکردم. لبامو روش میکشیدم و مک میزدم. یه دفعه کیرش داغ و بزرگتر شد. آبش اومد. همه شو خالی کرد تو دهنم. همشو خوردم. نمیخواستم حتی یه قطره شو از دست بدم. حالی داد توصیف ناپذیر. بعد آروم خوابید روم. سرش رو سینه ام بود. با دستام سرشو نوازش کردم.


- فرجام خیلی دوستت دارم.
بعد از 5 دقیقه پاشد رفت دستشویی. بلند شدم یه شلوارک کوتاه با تاپ تنم کردم. رفتم براش میوه آوردم. اومد لباساش رو پوشید.
- خوب دیگه. دستت درد نکنه. حال داد. من دیگه برم.
- غلط کردی. اول باید یه چیزی بخوری.
- خیلی بد دهنی. یه روز سر همین موضوع جرت میدم. کاری نداری؟
- سیکتیر بابا. بشین یه چیز کوفت کن.( چقدر من پررو ام)
- خوبه الان داشتی زیرم دست و پا میزدی. باشه، فقط دهنت رو ببند.
براش یه موز پوست کنم.
- دستت درد نکنه. منو یاد اون قدیدما که کوچولو بودیم انداختی. دمت گرم. اما بدون دفعه اول و آخر، شایدم دوم و آخر بود. اومدم چون فقط میخواستم یه بار دیگه بدنتو ببینم و رویای تموم نشدم رو تموم کنم. بعدشم لطف کن منو از زندگیت بنداز بیرون.
هیچی واسه گفتن نداشتم. این پسر منو شکست داده بود. تنها پسری که تونست منو له کنه. پاشد. رفت کفشاشو پاش کنه.
- واسه حرکت آخر بزار قبل از رفتن ببوسمت.
بغلم کرد و لبامو بوسید. با همه وجودم بوسیدمش. چقدر لباش شیرین بود.
- مرسی که اومدی
- تو مرسی که گفتی بیام. حال داد. خدافظ
- مراقب خودت باش
درو بستم. اشکام بدون اراده میریختن. زیر لب خوندم:
You can run , you can hide , but you can't escape my love
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
پـــــــــــاهــــــــــــای مرمری
این داستانی رو که میخوام براتون بگم مربوط میشه به نوروز پارسال من خودم یه نوجوون 16 17 ساله اون وقت نبودم اما نسبتن هیکلی مناسب داشتم خلاصه ما یه دختر خاله داریم که همه پسرای فامیل دنبالشن (برا ازدواج نه آخه خوب کسیه برا کسش)هر موقع دور هم جمع میشدیم همه غیبتشو میکردیمو پشت سرش حرف میزدیم که پسر یکی فامیلامون گفت چرا هیشکی اینو مخ نمیکنه که من گفتم من اگه بخوام عین آب خوردن میکنمش :دی گفتش تو دوباره حرف زدی فعلا اونایی که رو مخ کردی بکن تا بعد (آخه این داستان داره)گفتم این فرق داره حالا ببین 4-5 روز به عید مونده بود که من این تصمیمو گرفتم دنبال یه فرصت مناسب بودم ببینمش هیچی دیگه روز معود فرا رسید اومدن خونه ما همه دور هم نشسته بودیم من هم همش زیر چشی نگاش میکردم(اصلا آدمی نیستم که کسیو دید بزنم اما این یکی واجب بود)..



2-3 بار وقتی خواستم نگاش کنم چش تو چش شدیم فهمید دارم نگاش میکنم منم دیگه یه چند دقیقه بیخیال شدم اما انگار اون ول نمیکرد هی منو نگاه میکرد آخر به یه بهونه ای رفتم بیرون وقتی برگشتم شب بود دیگه داشتن میرفتن که من گفتم نرید و از این حرفا دست محمد(داداش کوچیکه همون جیگر) و گرفتمو بردم تو اتاق و شروع کردم حرف زدن (خالی بندی خودمون)که دیگه قرار شد شب بمونن همهش تو این فکر بودم چطوری شب برم سراغش چیچی بگم بهش از اینجور فکرا که داداشم یهو در کوبید باز کرد عین حیوون اومد تو به محمد گفت بیا بیرون کارت دارم من که نفهمیدیم چی شد اما به هر حال بردش بعد اون شب تصمیم گرفتم یه کم آروم آروم تر جلو برم آخه اینطوری نمیشه که هیچی صبح که پاشدم دیدم همه رفتن منو داداشو محمد موندیم رسیدم بقیه کجان گفتن خونه آقاجون(بابای مامانم)(اصولا جایی که همه اونجا جمع میشیم )



ما هم راه افتادیم رفتیم اونجا رسیدیمو سلام احوال پرسی بلآخره موقع درخشش من شد رفتیم تو اتاق قرار شد 2به2 حکم بازی کنیم منو محمد جیگر و داداشم (قبلا داداشم تو نخ این جیگره بود اما نفهمیدم چرا ازش کشید بیرون )وسط بازی حواسم بهش بود اونم حواسش به من بازی که تموم شد منو برد تو حیات گفت حمید چیه چند وقته بد نگا میکنی چی شده چیزی میخواهی بگی بگو منم گفتم نه چند وقت بود ندیده بودمتون دلم تنگ شده بود گفت فدای دلت حالا بریم تو من گیج شده بودم نکنه اونم داره منو مخ میکنه آخ جون با کیر افتادم تو عسل ... شب (قبل شام)نشسته بودم با گوشیم بازی میکردم اومد بقلم نشست دستشو انداخت دور گردنم گفت داری چیکار میکنی منم تو حال خودم نبودم عین سگ ذوق کرده بودم (نه اینکه دختر ندید باشم ولی این فرق داشت)گفتم دارر..م بازی میکنم خندید گفت چرا زبونت گرفته گوتم هیچی زبونم نچرخید دیگه خوب مگه چیه؟گفت چنتا بازی باحال برام بفرست منم بازی کنم حوصلم سر رفته (تو دلم گفتم بیا با کیره من بازی کن خوب حوصلت میاد سر جاش)گفتم روشن کن بلوتوثتو گف صب کن روشنه بفرست..



منم یه بازی معمولی فرستادم دیدم یه بلوتوث به اسم سوتین هست گفتم تویی گفت آره بفرست خندیدم (از قصد)گفت نخند کوفت ارسال تموم شد گفت همین بازم بفرست گفتم باشه خواستم شیتنت کنم یه بازی داشتم باید فرق دوتا عکسو میفهمیدی عکساشم سکسی بود اونو فرستادم تا بازی باز کرد هول شد گوشیش اوفتاد رفتم جلو بردارم از قصد دستمو مالید به ساق هاش (شلوارک پاش بود)وای نمیدونید که چه ساق هایی داشت عین بلور بود لامصب اومدم نشستم گفت گوشیمو بده خوب چی دیدی حالت بد شد گفتم چه پاهای زی.. داری گفت اگه جرئت داری یه بار دیگه بگو گفتم هیچی گفت نترس شوخی کردم ممنون اما به لطیفی دستای تو نمیرسه (یعنی من فهمیدم لاس زدی)گفتم اصن ولش کن گفت من که هنوز نگرفتمش که گفتم چیو نگرفتی یهو دستشو گذاشت رو کیرمو فشار داد گفت اینوگفتم خو الان گرفتی دیگه ولکن گفت عمرا ول نمیکنم تا نکنمش مال خودمه اصن گفتم مال تو زشته الا یکی میاد میبینه ول کن بعد یه لب طولانی گرفتیمو ول کرد این بود هاطره من حالا من فقط منتظره خونه خالیو از این حرفام اگه کسی میتونه جور کنه پی ام بده باهاش نقدی حساب میکنم کمکم کنید تا به آرزوم برسم اگه رسیدم داستانشو حتما مینویسم میزارم...نوشته حمیدرضا
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
سکس با هم خونه ی دوست دخترم
سلام دوستان عزیز اسم من امیر29 سالمه
چندسال پیش دوست دخترمن دانشگاه شیرازبود.. یه روزمن سرزده رفتم شیراز که به دوست دخترم پرستو سربزنم
صبح زودرسیدم انجا یه کم باماشین توی شیرازبالاپایین کردم می دونستم دوست دخترم ساعت 9کلاس داره زنگ زدم بهش سلام عزیزم خوبی مرسی چه خبر سلامتی دارم اماده میشم برم کلاس باشه عزیزم توکجای منم گفتن سرکارم باش مزاحم نمیشم خداحافظی کردم منم گازشوگرفتم رسیدو درخانه زنگ خانه زدم امددربازکردمنوکه دیدکلی شکه شده بود پریدشروع کردیوسیدنم منم شروع کردم بوسیدنش رفتیم تودوستش هنوزتوی رخت خواب بودگفت پرستو کی گفت امیر کی امیر دوستش ازتوی رخت خواب بلندشد منو که دید شوکه شده بودخندیدگفت بابا مگه تو نگفتی که تهران این که پشت در بود
منم باخنده گفتم سلام ما اینیم دیگه دوستش از زیر پتو امد بیرون وقتی چشمم به دوستش افتاد نفسم بند امد سلام دست دادیم نشستم روی مبل به روی خودم نیوردم پرستوکه اماده بود بره خواست زنگ بزنه تاکسی بهش گفتم عشقم بیا با ماشین من برو دوستش گفت دیگه چی میخوای صبح هی میگفت ای کاش ماشین داشتم اخه زمستون بودهواهم خیلی سردبود





پرستوخداحافظی کرد و رفت منو شیدا تنها موندیم شیدام با یه شلوارک کوتاه یه تاپ نازک سفیدکه باهم ست بودن نشسته بودتوی رخت خواب لباسای زیرشم ست مشکی اون پوست سبزش اندام زیباش داشت خودنمای میکرد
بلندشد صبحانه درست کردوخورد شیدا زیاد اهل درس نبود صبحانه که اورد شروع کرد حرف زدن خیلی دختر شیرینی بودمنم یکی دو ماهی بودسکس نکرده بودم نگاهم که به شیدا می افتاد بیشتر امپرم میرفت بالا اونم تمام سینه هاش شکم کمرش پیدابودخلاصه صبحانه خوردیم منم سیگارم دراوردم شروع کردم کشیدن گفت من امروزحال کلاس رفتن ندارم شما هم که امدی دیگه کامل بیخیال شدم پاشو با هم بریم بیرون تاپرستو بیاد از کلاس منم قبول کردم رفتیم بیرون کلی گشتیم یه جا وقتی خواستیم ازخیابان ردشیم ترسید با اون دستای نازش دستم گرفت و چسبید بهم وقتی این کاروکرد من داغ شدم چنان خودشو چسبونده بودبهم که نگو منم دستموگذاشتم دورکمرش بعد از اینکه ازخیابان رد شیم دستم ورداشتم ولی اون دست منومحکم گرفته بودول نمیکرد



کلی گشتیم توی بازار یه دفعه چشمش افتادبه یه شلوارلی رفتیم توی مغازه رفت شلواروپروکردمنوکه دم درمغازه داشتم سیگارمیگشیدم صداکرد دیدم وای تمام اندام زیباش کمرباریک سینه های سایز 75انداخته بیرون بانازمیگه امیرجون این دکمش بسته نمیشه منم ازمغازه داریه تیغ گرفتم خواستم که جای دکمه شلواروبیشتربازکنم چشم افتاد به اون کس نازش که توی شلوار جین بوداخه شلواروکشیده بودپایین ترخلاصه باهزارزحمت کارتمام کردم بعش گفت نروبمون یه قری دادوگفت خوب منم که امپرم چسیبده بودوایستادم که بیادخلاصه فروشنده میگفت شلوار 85000تومان شیدامی گفت 65000بیشترندارم سیگارم تمام امدم توی مغازه گفتم شیداجان چی شده بانازجواب داد میگه 85000منم ندارم گفتم اشکال نداره من میدم



باکلی اسرارقبول کردبه شرط اینکه پول پس بده داشتیم ازمغازه میومدیم بیرون پرستوزنگ زدگفت 2ساعت کلاس نداره بریم برای نهاربیرون رفتیم توی یه رستوران سنتی نشستیم غداخوردیم قلیون هم کشیدیم کلی گفتیم خندیدیم پرستوکه بایدبرمیگشت دانشگاه چون تاساعت 8شب کلاس داشت ماپرستورسوندیم دانشگاه بعدش باشیدارفتیم یه چرخیزدیم ساعت 1.30برگشتیم خانه منم لباسامو دراوردم داشتم سیگارمیکشیدم توی کف شیدابودم که دیدم شیدارفت توی اطاق شلواری که خریده بودپوشیدوبایه کفش پاشنه 20سانتی امدبیرون باهمون نازهمیشگی گفت قشتگ سرموبرگردوندم دیدم وای یه جفت سینه سفیدخشکل جلوم وایستاده من که قاطی کرده بودم وحواسم فقط به سینه هاش بودگفتم چی گفت امیرجون شلوارومیگم منم که تازه به خودم امده بودم گفتم اره جیگر شدی دیدم نیم رخ وایستادجلم گفت باسنم سینه هام چطوره خوب توی این شلوارجواب مبده منم گفتم عالی دل هرپسری میبره دیدم گفت ای بابا امیرجون کوپسرخوب ادم که نمیتونه به همه اعتمتادکنه دیدم دست مردتوی جیب شلوار20000تومان دراورد گفت اینم پولی که بابت شلوار داده بود ی اولش قبول نکردم دستم گرفته بوداسرارمیکردمنم که حواسم فقط به اون بودپول گرفتم یه کم قردادرفت توی اطاق بعدازدوسه دقیقه صدام کردامیرجون گفتم بله گفتت با رفتم توی اطاق دیدم داره بادکمه شلواربرمیره گفت لطفا بازش کن منم شروکردن به بازکردن دکه دکمه بازشد داشتم دستم میکشیدم عقب دبدم دستمومحکم گرفت گفت لطفا داشتم دیوانه میشدم گفتم چی گفت شلوارخیلی تنگ کمکم کن درش بیارم درازکشیدروی زمین پاهاشودادبالا شلواروکه شیداچسبیده بودبه پاش کشیدم تادرامد



چشمم افتادبه اندام تراشیده نمیزش خودمو جم کردم گفتم اینم شلوار داشتم میرفتم گفت کجا بمون همینجا گرم تره که منم که دیگه داشتم منفجرمیشدم موندم بلندشدرفت یه اهنگ ملایم گذاشت یه نخ سیگارروشن کردشروع کردبه کشیدن دیدیم ناراحت گفتم چیزی شده دیدیم گفت ای کاش تودوست پسرمن بودبی گفتم چچچچییییی پرستوخیلی ازتوتعریف کرده بودولی من دیدم نسبت به پسراخیلی بدبود تاامروزشمارودیدم مونده بودم جی بگم دیدم خودشو انداخت توی بقلم شروع کردبوسیدن منم که تاپ شلوارک تنم بودوقتی توی اون سرما یه بدن گرم زیباخودشوکامل انداخته بودروم شکه شده بودم دیدم امدلبم بوسیدگفت توی این چندساعت که باهم بودیم عاشقت شدم منوبگی فکرمیکردم خوابم دیدم نه شروع کردبه لبام خوردن بعداروم توی گوشم گفت یه خواهش لطفا امروزتومال من باش منم مال تو منم که ازخدام بود گفتم باشه عزیزم شروع کردیم به لب خوردن بلندشد تاپم ازتنم دراوردشروع کرد به خوردن بنم تمام بنم میخورد انکارنوی عمرش هیچی نخورده بودمنم اروم ناپشو دراوردم سوتین مشکی بازکردم وای چه سینه های داشتم نگاهشون میکردم که دیدم خندید گفت وقت نگاه کردن نیست سرموگرفت فشارداد روی سینه هاش وای 10دقیقه ای خوردم دیدم گفت امیرجون پاشوکارت دارم بلندشدم شلوارکم ازپام دراورد شروع کردازروی شرت کیرموخوردن اروم درش اورد گفت جونم امیرکوجولودیدی اخر به دستت اوردم منم یه کیر 18سانتی نسبتا کلفت گذاشنم توی دهنش شروع کردبه خوردن بعدگذلشت لای سینه هاش مالوندنه صورتش گفتم شیداجون حالانوبت منه دبدیم خندیدگفت ای جان شروع کن من ازحالابه بعدهمیشه مال توم منم ارم شورتشو دراوردم کس صورتیش ورم کرده بودشروع کردم به خوردن شکمش یواش یواش رون بعدم رسیدم به کسش وای چه کسی خوردم خوردم اونم اه میکشید باموهای من بازی میکرد که یه دفعه دیدیم سرموبلندکردگفت میخوام منم بخورم خلاصه 69شدیم شرع کردیم به خوردن منم یواش یواش باسورخ کونش بازی کردم تا اماده بشه



گفتم شیداجون باشحوت خاصی گفت جووون گفتم برگرد که وقتش دیدم گفت چشم سریع برگشت منم یه نرم کننده بدن ازکیفم دراوردم شروع کردن ریخنت روی بدنش خوابیدم روش شروع کردم به مالوندن دیدم داره دیونه میشه اه بکن دیگه بکن اروم مکرشواوردم بالاکیرمومالوندم درسوراخ شروع کردم به داخل بردن وای اجب چیزی انم که داشت حسابی حال میکرد میگفت بکن بکن بکن منم سروع کردم به تلمبه زدن چنددقیقه ای زدم دیدیم بلندشد گفت تودرازبگش من بشینم روش وای امدنشست روش پسرداشتم دیونه میشودم بااون موهای صاف بلبدش بازی میکرد وقرمیودمنم مه داشتم میموردم کشیدمش پایین شروع کردم به خوردن لباسینه هاش بعد چندقیفه خوابندمش روی کمر وشروع کردم مالوندن کیرم روی کسش داشت دیونه میشود میگفت امیرجون پارش کن گفتم نه عزیزم شروعرم به خوردن سینه هاش یواش هم کیرموحل دادن داخل کونش دیدم نفساش داره تندمیشه داشت ابش می امد شروع کردم به تندتندزدن که دیدم شروع کرد به لرزیدن منومحکم فشارمیدادتوبقل خودش منم که خیس عرق شده بودم که دیگه داشت ابم میامد که باشحوت فراون میگفت بریزش روی شکمم منم که ابم داش میام ریختمش روی شکمش وای بعدش یه نخ سیگار کشیدیم خوابیم رفتیم حمام برگشتیم دوباره امدیم خوابیم توی بقل هم داشت خوبمون میبرد که پرستوزنگ زدگفت بیا دنبالم بعدازاون من هم باپرستوبودم هم با شیدا و پرستو از این خبردار نشد...نوشته امیر
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
طبع گرم دختر خاله ی سبزه
سلام به همه ی دوستان خوب شهوانی

یه دختر خاله دارم که اسمش لیلا هستش از بچگی با هم بزرگ شدیم و کلی با هم خاطره داریم.راستی اسم من فرزاد هستش و 19 سالمه.خونه ی دخترخالم اینا شهرضا بود و تابستونا میومد خونه ما که با هم بازی کنیم وقتی میرفت خونشون واسه هم نامه میدادیم اون موقع هنوز موبایل زیاد دردسترس نبود خلاصه گذشت تا خونشون اومد اصفهان.الان دیگه هردوتامون بزرگ شده بودیم 18 سالمون بود ولی بازم باهم راحت بودیم.بیشتر وقتا پیش هم بودیم و با هم درباره همه چی حرف میزدیم طوری بود که اگه ی روز همدیگرو نمیدیدیم اون روز شب نمیشد.از لیلا براتون بگم یه دختر سبزه قد حدود 170 و وزنشم64 کیلو هستش سینه هاش زیاد بزرگ نیست ولی کون خیلی گرد و قشنگی داره.دوماه بعد از اومدنشون میگذشت که مثل هر روز رفته بودم پیشش دیدم گفت بیا یه کلیپ صوتی دارم گوش کن.کلیپه درباره ازدواج و از این حرفا بود یه آخوند بود که ویژگی های زنا و مردای سرد و گرم طبع رو میگفت.یادمه میگفت دخترای سبزه طبعشون گرمه.وقتی گوشش دادم بهش گفتم ممنون خیلی مفید بود خیلی چیزا یاد گرفتم بعدش گفت حواست بود درباره دخترای سبزه چی گفت منم گفتم آره و خندیدیم...


بعد اون ماجرا دیگه بیشتر با هم راحت شدیم واسه هم فیلم سوپر میفرستادیم و حرفای سکسی میزدیم.
یک ماه بعدش زنگ زد بهم و گفت بیا پیشم دلم گرفته منم سریع رفتم.دیدم خودش و باباش خونه هستن.بعد از چند دیقه معلوم شد با باباش بحثش شده بوده و داشت گریه میکرد.پدرشم معلوم بود خیلی ناراحته بلند شد از خونه زد بیرون.حالا من مونده بودم و لیلا خانوم.هر کاریش میکردم آروم نمیشد دستاش تو دستم بود داشتم نوازششون میکردم کهدیگه دیگه گریه نمیکنه و دستاش داغ شده بودن هردوتامون ساکت بودیم یهو سرشو گذاشت رو شونم و گفت تنهام نذار هیچ وقت.منم سرشو بوس کردمو گفتم من تا آخرش با هاتم.سرشو برداش یه نگاهی بهم کرد و لباشو گذاشت رو لبام.انتظارشو نداشتم ولی خوشمم اومد منم شروع کردم به خوردن لباش.آروم آروم دستم رو بردم سراغ سینه هاس خیلی نرم بودن.مثل همیشه با دامن و یه پیراهن آستین بلند بود ولی زیر دامن به جز شرت چیزی نپوشیده بود.به خودم که اومدم دیدم هر دوتامون لخت لخت کنار هم خوابیدیم شروع کردم به خوردن سینه هاش واقعا شهوتم به درجه صد رسیده بود اما دوست داشتم اونم لذت ببره واسه همین بعد از خوردن سینه هاش رفتم سراغ کسش یکم مو داشت اما بوی خوبی میداد.تا قبل از این که برم سراغ کسش صدایی ازش در نمیومد اما به محض این که اولین لیس رو از کسش زدم آه آهش شروع شد انگاری تو فضا بود.چند دیقه ایی به همین صورت گذشت که دیگه طاقت نداشتم بهش گفتم میخوریش گفت نه حالم بد میشه.



منم نخواستم اذیت بشه واسه همین اصرار نکردم.به پشت خوابوندمش و ی بالشت گذاشتم زیر شکمش.گفت فرزاد میشه نکنی تو کونم آخه شنیدم خیلی درد داره؟منم بهش گفتم میکنم اگه درد داشت به روی چشم دیگه نمیکنم داخلش.یکم تف زدم سر کیرم گذاشتم دم سوراخ کونش هر کار کردم تو نرفت گفتم خودتو شل کن اونم خودشو شل کرد یهو سرش رفت تو دیدم جیغش رفت هوا که سوختم وای سوختم.کشیدمش بیرون و شروع کردم به لب گرفتن تا آروم بشه خلاصه مجبور شدم لاپایی بکنمش.نمیدونم چرا دیر آبم آومد بهش گفتم مثل زنای تو فیلم آه اوه کن تا آبم بیاد شروع که کرد انگار برق بهم وصل کردن بیشتر حشری شدم دقیقا عین پورن استارها صدا میکرد.


وقتی آبم ریخ بین روناش گفت چی بود؟آبجوش بود؟؟؟دوتایی زدیم زیر خنده یهو نگاه کرد به ساعت گفت الاناس که مامانم بیاد سریع خودمونو جمو جور کردیم نمیشد بریم حموم چون وقت نداشتیم.نشستیم تو اتاق تا مامانش بیاد هی لب میگرفتم.بعد از اون موقع همیشه با هم سکس داریم الان دیگه از کون میکنمش اگه دوس داشتین نظر بدین تا خاطره ی گشاد کردنش رو هم بگم.ببخشید اگه طولانی شد.اگرم غلط املایی داشت بازم به بزرگی خودتون ببخشید.نوشته فرزاد
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
وای که چه حالی داد
سلام دوستان اسمم آرش هست 20 سالمه این داستانی که میخوام براتون بگم برای 1 سال پیش هست

سکس کردن با دوست دختر که چیز عجیبی نیست و داستانش گفتن نداره ولی این داستانی که میخوام براتون بگم داستان سکس با دختر داییم که 2 سال از خودم بزرگ تره هست.

دختر داییم اسمش مهشیده واقعا کونه خوبیه برنزه شکلاتیه رنگ پوستش سینه ها ایستاده بزرگ کون بشدت حشری کننده قلمبه هست اصلا یه چیزی خلاصه بریم سر اصل مطلب حاشیه نمیخوام برم و داستان رو طولانی کنم من 19 سالم بود و مهشید 21 سالش مجرد و یه دختری هم هست حیا نداره اینکه لباس پوشیده بپوشه و این حرفا باباشم زیاد بهش گیر نمیده

یکبار رفته بودم خونشون باباش هم نبود رفته بود ماموریت پسر داییم دوست دخترش زنگ زد نمی دونم چی گفت ازم معذرت خواهی کرد گفت زود بر میگردم و رفت بیرون مامانش هم رفته بود خرید کنه و قرار بود زود بیاد و فکر می کرد پسرش خونست پیش من هست و من با مهشید تنها نیستم از اونور پسر داییم فکر می کرد مامانش زود میاد و خیالش راحت بود منم فکر می کردم مامانش زود میاد ولی نگو حالا حالا ها بیا نیست !

خلاصه مهشید تو اتاقش بود من رفتم در اتاقش رو زدم گفت بله درو باز کردم دیدم دمر خوابیده رو تخت داره با دوست پسرش صحبت می کنه شلوار پاش رو دیدم آبم داشت میومد یک شلوار ورزشی تنگ تنگ طوری که خط کسش رو میشد دید کونش زده بود بیرون وااای داشتم میمردم رفتم بقل دستش نشستم کیرم کم مونده بود راست بشه خودم رو کنترل کردم چند دقیقه بعد حرفش تموم شد گفتم دوست پسرت بود ؟ گفت آره پسر خوبیه مامانش اینا در جریان بودن خلاصه گفتم میتونم برم فیسبوک گفت آره برو رفتم سر لپتاپش دیدم رو دسکتاپش دو تا فولدر هست AUDIO_TS و VIDEO_TS چون فیلم اهل فیلمم بودم گفتم بذار ببینیم چیه زدم با KMPLAYER پخش شد قیافه من Plain Face این دیگه چیه پورن الکسی تگزاس وااای زدم جلو دیدم داره از کون میگاد رومو برگردوندم دیدم خیره شده داره من رو نگاه می کنه حول شده نمی دونست چیکار کنه منم فهمیدم حول شده گفتم ا این چیه از این فیلمام نگاه می کنی ؟ گفت نه بخدا مال دوستمه ریخته اینجا خلاصه شروع کرد فحش دادن به دختره که بیشعور و این حرفا گفتم نه بابا چه اشکال داره یه چیز طبیعیه یه ذره اروم شد اومدم نشستم بقل دستش کیرم راست راست بود تابلو بود از رو شلوار لی گفتم به کسی نمی گم ولی یه شرط داره گفت چی ؟ گفتم باید بخریش ! گفت اه بدم همونجوری که داشت نگاه می کرد دستم رو گذاشتم رو سینه هاش گفت چیکار می کنی ؟ گفتم هیچی نگران نباش زود تموم میشه دستم رو گذاشتم رو کسش وااای داغ داغ بود دیدم باد کرده فهمدیم اونم حشری شده زیپم رو باز کردم خجالتش میکشید اولش ولی بعدش روش باز شد کیرم رو گرفت گفت این چیه گفتم کیره گفت چقدر بزرگه گفتم بخور بزرگ تر هم میشه ( حالا ادا تنگا رو در میاروداا خوبم بلد بود ساک بزنه ) خلاصه گرفت بازی بازی کرد گذاشت تو دهنش منم همینجوری میمالوندمش ترسم داشتم از اینکه کسی نیاد هواسم به آیفون بود چه حالی میداد میکرد تا آخر تو حلقش صدا غورت غورت هم میداد از دهنش اورد بیرون یه تف کرد واای داشتم میمردم منم دستم رو برده بودم تو شرتش و کش تپلش رو میمالیدم همینجوری خورد و آبم ریخت رو صورتش خجالت کشیدم نمیخواستم اینجوری بشه ولی نمی تونستم خودم رو کنترل کنم هیچی نگفت یه ذره بازی بازی کرد و رفت دستشویی صورت رو شست منم انگار نه انگار که اتفاقی افتاده رفتم نشستم پای تلویزیون تا مامانش بیاد

من کسشعر نمیگم که 1 ساعت سکس کردیم و حرفا سر جمع تو 10 دقیقه ساک زدن آبم اومد ولی واقعا حس خوبی داشت دیگه بروش نیاوردم فقط چند باری موقعیت پیش میومد میمالوندمش ...نوشته آرش
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
رویا, زن پسر داییم
سلام. بچه ها من اسمم اشکان هست. ساکن کرج.23سالمه.
داستان از روزی شروع شد که 18ساله بودم که پسر داییم ازدواج کرد.یه دختره 17ساله ناز و لاغر و مانکن. همون روز اولی که زنشو دیدم تو تخیلاتم باهاش تو سکس بودم.اسمش رویا بود.یه سال از من کوچیکتر.
بعد ازدواجشون رویا خانوم کمی چاق شد و هیکلش رو فرم افتاد.وقتایی که میومدن خونه ما من فقط چشمم دنبال باسنهای نازش بود و هر بارهم که میومدند میرفتند یه جلق درست حسابی تو سکس خیالیم باهاش می زدم.
بعد اینکه دانشگاه قبول شدم(دانشگاه آزاد تهران جنوب)یکی دو باری خونه اونا می رفتم که تهران مینشستن. ولی اصلا حتی موقعیتشم ایجاد نمیشد دوسه کلام باهاش حرف بزنم چه برسه به ....
ترم هفت دانشگاهم بود و رویا یه دختر دار شده بود به اسم فرناز(دوساله). یک بار که اومده بودندخونه ما پسر داییم با رویا حرفششون شد و یه دعوای مختصری کردند از اونجا بود فهمیدم که اینا خونشون با هم نمیسازن ولی به خاطر فرناز دارن همدیگه رو تحمل میکنن.
داشتم میگفتم ترم 7بودم که یه باراومدن خونه ما و موقعیتش ایجاد شد با رویا حرف بزنم و اونم خیلی منو تحویل گرفت.حدود دو سه روز بعدش پسر داییم رفت جنوب بخاطر کارهای گمرکیش و قرار بود چند هفته ای اونجا بمونه. رویا هم مامانش اومده بود پیشش بمونه تا تنها نمونن. مامانرویا رویا و مامانشو شام دعوت کردند خونه ما و مامان رویا با فرناز دختر رویا ظهر رسیدند خونه ما و گفتند که رویا کار داشت کی دیر میاد.
زمره خیالهام تو ذهنم درخشید!!وقتش بود!رویا تنها تو خونشون بود..
به بهانه دانشگاه زدم بیرون و رفتم تهرون و مستقیم خونه پسر دایی. در رو که زدم رویا اومد درو باز کردودعوتم کرد تو.خودش جلو بود منم پشتش داشتم میرفتم و از پشت اشتم هیکلشو نگاه میکردم. یه پیرهن آبی کم رنگ نازک که از زیر کورستش پیدا بود.پاهاشم از باسن به پایین. یه شلوار لی آبی سوخته. وای داشتم دیوونه میشدم. همینکه رفتیم داخل خونشون گفت من میرم اماده شم بریم خونتون! منم گفتم باشه. اتاق که رفت در رو نبست و از لای در اتاق دیده میشد. پیرهن آبیشو در اورد و خم شد یه تاب برداره بپوشه که منم کامل داشتم از لای در کون و لای پاهاشو برانداز میکردم. یه هو فهمیدم که ای بابا رویا داره از لای پاهاش مستقیم لای درو نگاه میکنه!نمیدونستم چیکار کنم. کون و پاهای رو فرم و بدن سفید رویا پاک دست پاچم کرده بود!دل و به دریا زدمو رفتم تو و اتاقو بستم. خودش فهمید که قصد من چیه!رفتم جلو بدون اینکه نه اون حرفی بزنه و نه منچند قدم عقب انداخت و چسبید به دیوار. نمیدونستم چجور شروع کن!دستمو انداختم رو شونه هاش و رو لبهاش قفل کردم. کمی که لبهاشو خوردم دستمو آوردم رو سینه هاش و کمی مالوندم. بعد از زیر کورستش سینه هاشو لمس کردم. هیچی نمیگفت.کورست قرمزشو دادم پایین وای چی میدیدم:دو تا سینه سفید و گرد. شروع کردم به خوردن سینه هاش.



از پشت یواش یواش دستمو بردم سمت کونش. هیچی نمیگفت.7-8دقیقه ای فقط سینه هاشو خوردم.بعد بهش گفتم رو تخت بشین و یک کلمه جواب داد باشه!و نشست رو تخت. لباسامو در آوردمرفتم سراغ شلوار رویا. شلوار لی تنگشو در آوردم. وای داشتم دیدونه میشدم!چی دارم میبینم! پاهای سفید و نرم رویارو!کسی که تو هوسش چهار ساله دارم جلق میزنم. بدون اینکه فکر کنم از رو شورتش افتادم کوسشو لیس زدن. کمی که لیس زدم شورتشو در آوردم. برگشتم دیدم وای!یه کوس صورتی خوشکل!شروع کردم به لیس زدن کوسش!یواش یواش داشت صدای آه اه گفتنشو میشنیدم. کیرمو بردم نزدیک کوسش و کمی با کیرم کوسشو ناز کردم. کوسش داغ بود آروم آروم کیرمو فشار دادم تو کوسش. کیر من زیاد بزرگ نبود و راحت تو کوسش جا شدآروم آروم شروع کردم عقب جلو کردن. رویا داشت نفس نفس میزد. احساس میکردم کیرم رو تو یه جای خیلی داغ گذاشتم.خیلی عقب جلو کردم. نمیدونستم کی ارضاء میشه.ولی احساس کردم داره ارضاء میشه.انگاری خسته شده بود نای نداشت.



تعجب میکردم که چرا ابم نمیاد. بهش گفتم رویا برگرد از پشت هم بکنمش. برگشت و قورباغه ای نشست. سوراخ کونش سفت بود. میترسیدم و نمیدونستم چجور بکنم تو کونش. کمی تف زدم به سورخ کونش و آروم کیرمو گذاشتم روی سوراخش. آروم اروم فشار میدادم به کونش چون قبلا شنیده بودم که کون دردش میاد تو سکس. آروم کیرمو کردم تو کونش و شروع کردم عقب جلو کردن!سرعتمو یواش یواش زیاد کردم!تا ته کیرم میرفت تو کونش. وای داشتم کون کسی رو میگاییدم که تا حالا با تخیلش جلق می زدم. سرعتمو زیاد کردم احساس کردم دارم خسته میشم از عقب جلو کردن. خود رویا هم با حرکتش کمکم میکرد. داشت ابم میومد. خواستم کیرمو بیرون بیارم ولی نمیدونم چ شد گفتم بیخیال. کیرمو تا ته کردم تو کون رویا و همه آبمو خالی کردم تو کونش. وای چه حالی داشت. کمی دراز کشیدم بعد پاشدم لباسمو پوشیدم رفتم بیرون اتاق. بعد یه ربع مبنا هم اومد و بردمش خونمون.
این اولین سکسم تو زندگیم بود و آخرین سکسم با رویا. نوشته: vot
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
من و پسرعمه خوبم
این داستان مال تیر ماه 92 من سپیده 20 ساله هستم یه پسر عمه دارم که 24 سالشه و مغازه خدمات کامپیوتری داره یه روز که اومدن خونه ما بعد از خوردن شام گفتم که سیستمم هنگ میکنه اونم گفت بیا بریم ببینیم مشکلش چیه بعد از اینکه سیستمو روشن کردم بلا فاصله گفت که از فن سی پی یو ه که خونک نمیکنه بردو درستش کرد و آورد خداییشم کارش حرف نداره اما بعد اون روز بیشتر با من شوخی میکرد منم بدم نمی اومد.


تا اینکه یه روز که منو تو خیابون دید سوار کردو گفت کجا میرفتی گفتم کتاب خونه بودم دارم میرم خونه گفت هوا خیلی گرمه پایه ای بریم آب میوه بخوریم گفتم مهمون تو انگار که به غیرتش بر بخوره گفت من اینجا باشم یه دختر دست تو جیبش کنه تو کافی شاپ نشسته بودیم که گفت سپیده میخوام یه چیزی بگم ولی باید قول بدی عصبانی نشی و ناراحتم نشی گفتم بگو گفت وقتی فن کیسو عوض کردم واسه امتحان روشنش کردم و فایلهای شخصی تو نگاه کردم که حرفشو قطع کردم گفتم حتما تمام عکسهامم دیدی چون عکسای لختی زیاد دارم گفت اره گفتم ازت انتظار نداشتم گفت من دوست دارم سپیده اینجا نمیشه بیا بریم یه جای خلوت باهم صحبت کنیم اینجارو توجه کنید باهم صحبت کنیم چی با هم صحبت کنیم.
از کافی شاپ در اومدیم رفتیم جلوی یه مغازه چندتا کلید گرفت ودوباره حرکت کردیم تا رسیدیم...


به من گفت پیاده شو من گفتم اینجا کجاست گفت میبینی میفهمی رفتیم تو یه خونه قدیمی داخل خونه که شدیم از شلوغی و نداشتن امکانات فهمیدم خونه مجردیه که پسر عمه م مثل وحشیا منو گرفت گفت من تو کف اندام تو بودم منم چون از اندام و قیافه ش خوشم میومد البته سکس با اونو تصور کرده بودم. منم همراهیش کردم اول از همه روسریمو در آورد و با گردنم بازی کرد می خواست حشریم کنه اما من حشری بودم بعد ازم لب گرفت منم خودمو بهش فشار میدادم دکمه هامو باز کرد سینه هامو محکم میخورد خیلی حال میکردم کیرشو که راست کرده بود از روی شلوار حس میکردم اومد شلوارمو در بیاره که نذاشتم گفتم نامرد منو لخت کردی اما خودت لباساتو در نیاوردی اونم از خدا خواسته لباس و شلوارشو در آورد من گفتم شورت گفت اون دیگه کار خودته منم اطاعت کردم حالا من با شلوار اون لخت مادر زاد انقدر کیرش تمیز بود که نخواستم از خوردنش بی بهره باشم کیرشو کردم تو دهنم اما خوب بلد نبودم ساک بزنم گاهی دندونم به کیرش میخورد بعد از چند لحظه بلندم کرد و شلوارمو در آورد و کوسمو میخورد هر چقر من آماتور بودم اون حرفه ای بود جیغ میکشیدم و التماس میکردم که منو بکنه اونم پاشد وکیرشو میمالید رو کسم گفتم محسن خر نشی من دخترما گفت حواسم هست 1 دقیقه همین طوری گذشت منو برگردوند کونمو کلی تف مالی کرد با کیرش میمالی رو کونم که از شدت لذت تو ابرا بودم که سر کیرشو گذاشت تو که دردم گرفت.



خودمو تکون دادم کیرش اومد بیرون گفتم احمق پاره شدم یواش گفت من چی کنم تو خیلی تنگی گفتم خره تا به حال کیر توش نرفته کثافت باور نمیکرد خوابید زمین و قرار بر این شد من بشینم رو کیرش نشستم آروم حرکت میکردم با کمی تحمل درد کیرش رفت تو نذاشتم تکون بخوره تا دردم به کلی رفت گفت بشین پاشو برم رو کیرش گفتم من نمیتونم خودت بکن اونم تکون میخورد با اولین تکون دوباره دردم گرفت اما لذتش بیشتر از دردش بود اون منو کرد آبش اوم وآبشو ریخت رو دستمال بعد منو خوابوند با دستش چوچولومو مالید تا منم ارضا شدم انقدر کیف کرده بودم که آرزو میکنم دوباره واسم اتفاق بی افته و اینم که امید وارم واسه همه دخترا اتفاق بی افته....نوشته سپیده
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
رابطه خاص با خواهرزنم
این داستان آخرین داستان من هست بخاطراینکه دیگه نمیخام خاطرات گذشته برام زنده بشه واین داستان روبرای رهایی ازفکروخیال وشایدنظرشمامینویسم
الان 34سالمه و3ساله ازهمسرم جداشدم و.....
درزمان زندگی مشترکم یک خواهرزن داشتم(سمیه) که خیلی خوشگل وخوش اندام بودو....
ولی هیچوقت بهش نگاه بدنمیکردم بااینکه ته دلم دوست داشتم باهاش ارتباط داشته باشم 2سال ازاین ماجراگذشت تا اینکه سمیه ازشوهرش جداشد وازاون موقع رفت وآمدهای ما(من وهمسرم)به خونه سمیه بیشترشد بخاطر همدلی وهمدردی و نهایتا تصمیم گرفته شدکه سمیه به خونه پدریش برگرده و زندگی جدید روشروع کنه
من همیشه میرفتم خونه پدرخانمم و بهش سرمیزدم وباهاش همدردی میکردم وخداوکیلی دوست نداشتم دیگه بکنمش ودلم به حالش میسوخت و....
بعدازگذشت دوماه رابطه من باسمیه به شکلی شده بودکه اگه یک روز نمیدیدمش دلم میگرفت وهمه خانوداه به این شرایط عادت کرده بودیم وسمیه شبها میومدخونه ما ویامامیرفتیم خونه اونها وبرعکس و(قاطی)
یه شب آخرشب بودسمیه تنهااومده بودخونه ما وخانمم بعدازپذیرایی خوابید بود ومن نشسته بودم وباسمیه ورق بازی میکردم وباهاش صحبت میکردم که یه دفعه بهم گفت یه چیزی میخام بهت بگم ولی روم نمیشه وچندوقته که باخودم درگیرم و...
منم درعین سادگی بهش گفتم ببین سمیه جان من تورواندازه خواهرت دوست دارم بخاطراینکه ازوجودهم هستید و....صحبتم روقطع کردوگفت حاضری هرکاری که برای خواهرم انجام میدی برای من انجام بدی؟گفتم درخدمتت هستم هرچیزی که میخای بگو تعارف نکن
بالکنت بهم گفت که توبه من به چشم بدنگاه میکنی؟جاخوردم وگفتم بگو چی میگی من نمیفهمم!
زدزیرگریه وتوگریه هاش بهم گفت خیلی دوست دارم وخودشوانداخت توبغلم من مونده بودم چیکارکنم اصلا نفهمیدم چی میگه ومنظورش چیه ولی وقتی این صحنه رودیدم بی اختیارگریه ام گرفت ومحکم بغلش کردم بهش گفتم که منم دوسش دارم و....
سریع خودم رورسوندم اتاق خواب وکنارهمسرم درازکشیدم وتاصبح فکرمیکردم که منظورش چی بود؟آیاازمن حرکتی سرزده که باعث رنجش اون شده؟و؟؟؟؟؟
اول صبح تویه کاغذبه سمیه نوشتم که من همسرم رومیبرم خونه مادرخودم وبرمیگردم خونه،شماهم بیاتاباهم صحبت کنیم
رفتم وبرگشتم وموقعی که درهال روبازکردم دیدم سمیه روی مبل نشسته ویه لباس سکسی وآرایش غلیظی کرده جاخوردم وبهش گفتم چطوری اومدی داخل خندیدوبهم گفت صبح به خواهرم گفتم که کلیدروبده به من تادرنبودشماخونه رومرتب کنم .رفتم روبروش نشستم وبهش گفتم من متوجه حرکت دیشب شمانشدم ونمیدونم چی شده؟خندیدوبهم گفت ببین اقامحمدمن بهت اطمینان کامل دارم که مردی هستی که هیچوقت نامردی نمیکنی ولی اون اوایل خیلی منودیدمیزدی ولی ازوقتی که ازهمسرم جداشدم دیگه منودیدنمیزنی ومن تمام حس خودم روبهش گفتم که آره اوایل بهت نظرداشتم ولی حالا نه ونمیخام سوءاستفاده بشه.....


پاشدودستم روگرفت وبردسمت اتاق خواب ووقتی داخل اتاق خواب شدیم باکمال پررویی منو کشیدبغلش وگفت که حالامن ازت میخام که باهام سکس داشته باشی وسوءاستفاده نیست
دلم لرزید ومونده بودم چیکارکنم ازیه طرف حرمت خانمم واتاق خواب وازطرفی اتش شهوت وازطرف دیگه سمیه روکه نمیدونستم چیکارش کنم
بعدازچنددقیقه بردمش توهال وبراش تشک انداختم وبهش توضیح دادم که تواتاق خواب نمیشه و....روی تشک درازکشیدیم وباولع خاصی میبوسیدمش ونگاهش میکردم وباخودم گفتم که به آرزوت رسیدی تاب ودامنش رودراوردم ووقتی دیدم سوتین وشرت خانمم تنشه تعجب کردم وگفتم چرا؟بهم گفت من اینوبرای خواهرم خریده بودم ودوست داشتم باسلیقه خودم زیرت باشه ولی حالانوبت خودمه که سلیقه ام روبپوشم وزیرت بخوابم دیگه مهلتش ندادم وتاجایی که میتونستم زیر بوسه ونازوفشارقرارش دادم دیگه تصمیم گرفته بودم که بکنمش،پاشد ولباسهای منو مثل وحشی هادرآورد وباسرعت کیرم روگذاشت تودهنش آخ که الان یاداون صحنه میفتم کیرم راست میشه درحدانفجار.


باولع تموم کیروخایه منو لیس میزدوقربون صدقه من میشد ومنم مدل69روشروع کردم وباولع خاص کوس خوشگل وتپلش رومیخوردم ومقایسه میکردم باهمسرم وبه سمیه میگفتم که ازخواهرش تنگ تره بعدازچنددقیقه کوس خوری برگردوندمش وپاهاشوبازکردم وکیرم روگذاشتم روی کوسش وباهاش بازی میکردم الحق که ازخواهرش هم خوش تیپ تربودوهم مست تردیگه حرمت هاشکسته شده بود و فقط شهوت بود که میون ما بود یه خورده فشاردادم که دیدم داره ناله میکنه ومیگه یواش خیلی کلفته باهام مداراکن بعدازچندبارعقب جلو فشاردادم داخل وصدای دوتاییمون رفته بودهوا اون به خاطردردش ولی من بخاطرتنگی کوسش که داشت دیوانه ام میکرد شروع کردم به تلمبه زدن وازروز اول که اومده بودم خواستگاری خواهرش وحس خودم وجزییات روبراش تعریف میکردم وقربون صدقه اش میرفتم وتواوج بودم وسمیه هم باصورت قرمز که نشونه مستی وکمی درد بود داشت هال میکردواونم داشت اقرارمیکردکه نسبت به من حس داشته ودوست داشته که باهام رابطه داشته باشه
سینه هاشوگرفتم تودهنم وتاجایی که میتونستم محکم میکوبیدم که باصدای دادولرزش سمیه به خودم اومدم ووقتی داشت ارضاءمیشدکیرم دل زدن کوسش رومتوجه میشدوخیلی بهم حال دادومنوحشری ترکرده بود میخاستم شروع کنم به تلمبه که سمیه نذاشت وبهم گفت ازروش بلندشم وقتی پاشدم دیگه سمیه نمیتونست تکون بخوره وفقط کمرش روگرفته بودو داشت ناله میکردترسیدم نکنه کاریش شده بهش نزدیک شدم وبهش گفتم چی شده گفت که کیرم خیلی کلفت بوده ووزنم روش بوده به همین خاطرکمرش وکوسش دردمیکنه براش آب قندآوردم وخیلی عصبی بودم که ارضانشده بودم ونصفه کاره پاشدم...10الی15دقیقه گذشت که سمیه دستم روگرفت وبردم سمت حموم وقتی داخل حموم شدیم دیگه بهش فرصت ندادم وزیرشیرآب شرو ع کردم بهش وررفتن ومیخاستم بذارم توکوسش که مانع شد وبهم گفت نه دیگه طاقت نداره که بره داخل ونشست جلومم وداشت برام ساک میزدومنم لذت میبردم باورکن تاحالا کسی برام اینجوری ساک نزده بود خیلی حرفه ای میخورد ونگاهم میکردولبخندمیزدبادیدن این حرکات ناگهان شهوتم باتمام وجود ازم خارج شد وازصدای دادوفریادم سمیه فهمیده بود که دارم میشم واونم کیرم رومحکم ترمیخورد آبم اومدویه مقدارتودهن سمیه ریخت وباقیش روصورت وسینه هاش ودرآخرآب داخل دهان سمیه روی سینه هاش دیگه نمیتونستم حرکت کنم وبی رمق شده بودم
ازحموم اومدیم بیرون ومن سریع رفتم بیرون وبهش گفتم شب میام واون خونه روطبیعی کنه شب رفتم خونه مادرم شام خوردیم وباهمسرم اومدیم خونه که بازهم سمیه اونجابود ولی این بارباظاهرولباس همیشگی......رابطه من وخواهرزنم شروع شدوتاجایی پیش رفت که دیگه نمیتونستم باهمسرم کناربیام وهمیشه مقایسه میکردم وازطرفی هم باسمیه خیلی راحت بودم وعاشقش شده بودم واول احتیاجات اون بود وبعداحتیاجات همسرم........
الان هم ازهمسرم جداشدم وباخواهرزنم قطع رابطه کردم بخاطراینکه ازخودم،خانمم،خواهرزنم،بدم میادومیخام یه زندگی جدیدروشروع کنم
ایام به کام..نوشته محمد
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
کردن زن دایی تو وان حمام
سلام من محمدم 20 سالمه 190 قد و هیکلی داستان از اینجا شرو می شه که می خوا ستیم با چند تا اقوام ( خانواده ی ما و خانواده ی 4 تا از خاله هام که همه شون پسر کوچولو داشتن بجز یکی که پسر 17 ساله داشت و خانواده داییم که تازه عروسی کردن) بریم شمال ویلای ما برای تعطیلات عید 2 روز قبل از سال تحویل راه افتادیم که بریم سر جمع 4 تا ماشین آورده بودیم نمی خاستیم ماشین اضافی بیاریم روز 29 ساعت 11 ظهر تقریبا رسیدیم به ویلا که نزدیک ساحله و فاصله اون تا نزدیک ترین آبادی 10 کیلو متره و ویلای دیگه ای کنارش نیست خانواده های ما براشون زنی که حجاب اصلا نداره عادی هست برا همین تا رسیدیم ناهارو خوردیمو رفتیم تو آب همه با مایو بودن که خوشکلترینشون عاطی جوون بود که یه شرت تنگ با کون قلمبه داشت و یه کرست که پستوناش از بغل پیدا بود همه تو آب داشتن آب بازی میکردن و منم هی شنا میکردمو یه انگل می دادم به عاطی جوون و خوشش می امد هی چی نمی گفت وای عجب کونی بود تا دست می زدم می رفت داخل مثله پنبه از بس انگولک کردم حشری شده بودم می خواستم برم بو کنمش تا اینکه از آب امدیمک بیرون رفتیم تو ساحل که چند تامون والی بال بازی می کردتن و بقیه زیره شن ها خابیده بودن داییم و عاطی جون داشتن با خالم و شوهرش والیبال بازی می کردن و منم زیره شت ها داشتم به عاطی جوون نگاه می کردم لذت می بردم هی کونش مثه جله بود و زیره شن ها کیرم پاشده بود خیلی وقتم بود جق نزده بودم می خواستم جق بزنم ولی نمی شد



تا اینکه شب شدو شامو آوردن تو ساحل خوردیم و من که گیتار بلد بودم براشون آهنگ زدم آنا می رقسدن تا اینکه همه تو ساحل کنار یه آتیش بزرگ خوابیدیم من کنار عاطی خوا بیدم و هی انگولکش میکردم تا اینکه دیدم یه اس ام اس به هم داد و نوشته بود کون دوست داری اس ام اس دادم آره نوشت نظرت در مورد کونم چی هست؟ نوشتم خیلی قلمبه و نرمه دوسش دارم نوشت هیف که داییت نه قر اینو می دونه نه قدر جلویی رو نوشتم می خوای تلافی کارایی که دایی نکرده من کنم ؟ نوشت خجالت بکش من زن داییتم نوشتم شئمنده معذرت می خوام بعد از ااین جریان رابطه ی من با عاطی جوون بد شد تا اینکه روز 5 بود که داییم با عاطی جوون دعوا کرد نمی دونم سر چی ولی خیلی ناراحت بود و من رفتم دلداری دادم و عاطی جون یه دفه گفت محمد جوون این دایت اصلا از سکس چزی هالیش نیست و هر وقت سکس می کنیم ان قدر کیرش کوچیکه که اصلا حال نمی ده و من همش تو کف یه کیر بزرگم گفتم رخصت میدی یه حال اساسی بهت بدم گفت بی شعور منم دیگه حرف نزدم تا دو روز بعد که یکی از پسر خاله هام ماشین باباشو دوزدیده بود که بره دور بزه و بد جوری تصادف میکنه



سا عت 2 ظهر بود که به ما خبر دادن و همه رفتن بیمارستان به جز من و عاطی جوون که به خاطر قهر با داییم نرفت و یکی از خاله هام که بد جوری مریض بود و خوابیده بود و منم که در به در دنبال عاطی بودم تا هر جوری میشه بوکنمش رفتم قرص و اسپری تاخیری زدم امدم دیدم رفته حمام منم که استاد در باز کردن یه کارد آوردم کردم لایه در و درو باز کردم رفتم تو و دیدم لخت نشسته ولی بدنش زیر کف بود نمی شد ببینی . عاطی جون وحشت کرد گفت داد می زنما گفتم کسی نیست خودته خسته نکن منم کاریت ندارم فقط می خوام تو وان بشینم و ر فتم لباسمو در آوردم کیرم سری شق شد کیرم حدود 20 سانته عاطی گفت عجب کیره بزرگ کلفتی گفتم قابل نداره هیچی نگفت و من رفتم تو وان نشستم روبروش و ساکت بودم و پاهامو انداخته بودم رو پای اون وای داشتم از شهوت میمردم که یه دفه عاطی طاقت نیاورد و گفت میای سکس گفتم با کمال میل و زانومو خم کردم بلندش کردم ئوناشو گذاشتم بینه کیرم و لبای غنچه ایشو کردم تو دهنم و کم کم رفتم زیر گردنش و شرو کردم خوردن و از تو وان بلندش کردم رفتیم زیره دوش تا کفا بره و بعد بلندش کردم و پاهاشو پشت کمئم قفل کرد و شرو کردم دوباره لباشو خوردن و رفتم پایین تر تا رسیدم به سینه های سفتش و بهش گفتم همیشه آرزو هم چین سینه ای داشتم گفت به آرزوت رسیدی و بعد خوابوندمش کف حمام و پاهاشو انداختم رو شونم و شرو کردم کسشو خوردن و هی با زبون می کردم تو کسش و کی محکم تر مک می زدم



تا اینکه نا له کردنش شرو شد و بعد 2 دقیقه یع جیغ بلند زد و ارضا شد و منم کیرمو گرفتم جلو دهنش و انم مثه کیر ندیده ها کیرمو می خورد ولی چون قرص و اسپری زده بودم آبم نیمد و کیرمو دمه کسش گرفتم و یواش کردم تو یه دفه یه جیغ بلند زد گفتم مگه کیر نرفته تو کست گفت به کیر داییت مشه گفت کیر و یکم دیگه رفتم تو دیدم دوباره جیغ زد گفت یواش دردم امد داره میسوزه دیدم اینتوری نمی شه یکم سینه هشو خوردم و یه دفه تا ته کردم تو یه جیغ زد که گفتم کر شدم دیگه نمیشنوم و گفت جرم دادی یواش وواقعا هم یکم جریده بود و بهد دیدم نمی شه یکم لباشو خوردم تا یکم جا باز کنه و 2 دقیقه بعد از لب خوردن شرو کردم یواش یواش در و تو کردن گفتم دردت می یاد گفت نه تا اینکه شرو کردم تلمبه زدن بد جوری جیغ می زد منم بی خیال شدم و تند تر میزدم و انم بد تر جیغ می زد کیرمو در آوردم گفتم می خوام از کون بکونمت گفت نههههههههههههههه من که کس به داییت دادم بعد به تو اینقدر ددپردم گرفت اگه کون که به داییت ندادم به تو بدم دیگه نمی تونم راه برم سری بلندش کردم و چسبوندمش به دیوار گفت جیغ می زنم آبروته می برم گفتم آبرو خوده تم میره هی چی نگفت پا هاشو دور کمرم حلقه کرد و کیرو یواش یواش کردم تو کونش و شرو کردم تلمبه زدن دیدم صدا جیغش چند برابر شده بی خیال شدم و سری تر زدم تا آبم آمد و گفت افففففففففففففففففففففففف عجب آبه داغی سوختم و با هم دوش گرفتیم و رفتیم بیرون نوشته؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
صفحه  صفحه 51 از 94:  « پیشین  1  ...  50  51  52  ...  93  94  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان های سکسی مربوط به سکس آشناها

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA