انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 10 از 10:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10

خانم مهندس روشنک


زن

 
خانــــــــــم مهنــــــــــدس قسمــــــــــت هشتــــــــــاد وهشتــــــــــم

بهروز عزیزم هر چی بیشتر از بدنم لذت می بری انگاری به منم بیشتر لذت میدی . -این نشون میده که ما با هم می تونیم روز ها و شبها و سالهای خوشی رو در کنار هم داشته باسیم . هیچوقت همو از یاد نبریم . در خوشی ها و نا خوشیها و در سختیها و راحتی ها و غم و شادیها با هم باشیم . -یاد پدر مقدس کلیسا می افتم .-حالا تو فرض کن من شوهر مقدس هستم -عزیزم اون که جای خود داره . تو نمی دونی که چقدر دارم باهات حال می کنم . چقدر احساس خوشبختی می کنم . دوباره لباتو بده . بذار رو لبام . کیر بهروز کسمو می بوسید و لباش لبامو . . یه حس قشنگ یه حس خوب و این که دیگه من شریک یه مرد خوش تیپ و پولدار و مهربون بودم هوس منو خیلی زیاد تر می کرد .. ولی باید هوای بهروز رو می داشتم و حواسم به کاراش هم می بود که دست از پا خطا نکنه و سر و گوشش نجنبه . چون این از اونا بود و اگه یه لحظه اونو به حال خودش میذاشتی کار خودشو می کرد . حالا من زیاد از کاراش مطلع نبودم و مدت زیادی هم نبود که دور و برش بودم و فقط از شیلا خبر داشتم . شاید از این شیلا ها زیاد در زندگی اون بودند و من خبر نداشتم ولی باید خوب کلاهمو رو سرم نگه می د اشتم تا باد نبردش . دیگه با ماساژ دادنهای اون حسابی خوابم گرفته بود . یه وقتی چشام باز شد که حرکت آب کیر و بر گشت اونو از داخل کسم احساس می کردم . همون جور دمر افتاده بودم . فکر می کردم که دیگه بهروز کارشو تموم کرده و دست از سرم بر داشته . آخه باید می رفتیم به سالن عمومی که در یک فضای بزرگ گروه هشت نفره باید اونجا مشغول می شدیم . وقتی به ساعت نگاه می کردم چتدد دقیقه هم از ساعت گرد همایی گذشته بود ولی بهروز حریص دست بر دار نبود . خوشم میومد اینو این جور تشنه می دیدم -عزیزم بد قول نشیم . -نه نه .. کیرشو چسبوند به نوک سوراخ کونم -اووهههههه بهروز خشکه خشکه .. -از خیسی کسم کمک گرفت ولی اون جور که باید و شاید افاقه نکرد با این حال کیرشو نرم نرم کرد توی کونم . مشتامو گره کرده می زدم به تشک . -بهروز هنوز کونم درد می گیره . نمی دونم بد گذاشتی انگار .. بذار من خودم بیام رو کیرت و هر جوری که دردم نمی گیره با کیرت حال کنم و بهش حال بدم .. تازه یه دقیقه نبود که از کون روی کیر نشسته بودم و می رفت تا خوشم بیاد که گروه لیان شان پو داشتند درو از جاش می کندن . -زود باشین چه خبرتونه !انگاری کیر و کس ندیده این . باز خوبه که شب و روز دارین همدیگه رو می کنین . -مثل شما بی احساس که نیستیم برای شب عروسی خودمون ارزش قائلیم .. سپیده : چی داری میگی روشنک تو که واسه بهروز هیچی نذاشتی . -حالا خواهش می کنم واسه شوهرم دلسوزی نکن . اون که قبل از من رو کس تو سوار بوده و تو شیره اونوهم کشیدی فرستادیش طرف من .. -اتفاقا همینو بگو همش می گفت برم که روشنک منتظره .. دیگه مجبور شدیم از جامون پاشیم و بریم به سالن عمومی . وقتی درو باز کردیم انگار نه انگار که با هم بحث داشتیم . شروع کردیم به رو بوسی و لب گرفتن و به سر و رو و کوس کون هم دست کشیدن و ما زنا هم که یه دستی به کیر مردا می زدیم . -سپیده خیلی واسه بهروز دل می سوزونی .-یه امروزو دیگه این قدر به شوهرت نچسب . -عزیز دلم ناراحت نشو . من بهت چی بگم . باز خوبه که کاوه بهت می رسه . یادت رفت که داشتی خودت رو می کشتی که زنش بشی و اون شب توی خونه شون واسش موس موس می کردی ؟/؟ گفتن حالا ما یک گروهی هستیم که در هم غرق شدیم ولی اصالت فردی خودمونو که نباید از یاد ببریم . . همه مون و مخصوصا من و بهروز خسته نشون می دادیم . یه نوشیدنی مجاز خوردیم و خودمونو انداختیم رو تخت هایی که گذاشته بودیم کنار هم . این سپیده بازم خودشو چسبوند به بهروز -سپیده بهتر نیست به خاطر تنوع هم که شده بذاری بیتا یا بهاره بیان و به بهروز بچسبن ؟/؟ -اونا که اعتراضی ندارن تو چرا نخودی میشی ؟/؟ از این حرفش لجم گرفت و راستش نمی دونستم چی بگم و بهاره و بیتا هم که مثل من زیاد در بند کل کل کردن نبودند سپیده می ترسید کیر بهروز فرار کنه . در جا کونشو انداخت رو کیر بهروز و کسشو انداخت سرش و چه جور هم آه و ناله می کرد . کیارش اومد سراغ من . کاوه هم به خواهرش بیتا چسبید و جالب این جا بود که بهرام و بهاره هم یک سکس خواهر و برادری رو پیاده می کردند . هر چند 6 نفر از ما هشت ها دو تا دو تا رابطه خواهر برادری داشتند و همین گروه ما رو داغ ترش می کرد . بیش از این که از کیر کیارش که رفته بود توی کسم حال کنم از تماشای سکس بقیه لذت می بردم . البته بهروز که داشت سپیده رو می کرد تا حدودی حسادت هم می کردم .... ادامه د ارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
خانــــــــــم مهنــــــــــدس قسمــــــــــت هشتــــــــــادو نهــــــــــم

دارم دیوونه میشم کیا تند تر تند تر .. خیلی دارم حال می کنم .. با سر و صدا های الکی می خواستم بهروز رو حالیش کنم که فکر نکنه که داره سپیده رو میگاد منم بی نصیبم . با این حال صدای ضربات گاییدنها اون فضا رو حسابی پر کرده بود و همه با هم حسابی حال می کردند .بهروز در یک اقدام شگفت انگیز و باور نکردنی کیرشو از توی کس سپیده بیرون کشید و از من خواست که یک استیل سگی به خودم بگیرم و در عین این که دارم از زیر به کیا رش کس میدم کیرشو بکنه توی کون من .. با این که می دونستم کون درد بیچاره ام می کنه ولی طوری از این حرکتش خوشم اومد که حس کردم نه تنها می تونم تحمل کنم بلکه از این کارش لذت زیادی هم خواهم برد . سپیده لجش گرفته بود . -بهروز داری چیکار می کنی -دیگه قرار نشد در محفل گروهی این جور با هم کلنجار بریم . ما این جا مقررات نداریم که طرف نمی تونه بره طرف زنش . گرایش حالت اجباری و دستوری نداره . با این صحبتای منطقی بهروز دیگه سپیده فقط خون می خورد و جوابی برای گفتن نداشت . . رفتم رو کیر کیارش , داداش سپیده , نشستم و بهروز هم از پشت کرد توی کونم .. حتی مردمک چشامو از درد به هم می فشردم . یه چند تا حرکت آروم توی کونم انجام داد تا با حس بهتری بتونم از کیرش توی کونم پذیرایی کنم . سپیده که رو تخت ولو شده بود منم دستمو گذاشتم روی کسش . و باهاش ور می رفتم تا توی خماری نمونه . بهرام و بهاره هم سکسشون باحال بود و کاوه و بیتا هم که در یک حرکت خواهر و برادری داشتن به هم حال می دادن . ظاهرا اونا هم تصمیم گرفته بودند با حرکات دو به یکی گرمی بیشتری به سکس خودشون بدن . . ما هشت نفر تصمیم گرفتیم که یه بازی جدید راه بندازیم زنا بشینیم و مثل جوجه هایی که از منقار مادرشون غذا می گیرن به کیر چهار تا مرد که با لا سرمون می ایستن نگاه کنیم و اونا با هم آبشونو توی دهن و روی بدن ما خالی کنند . از اون دیوونه بازیها .. واسه همین در اون دقایق کسی توی کس و کون کسی آب نریخت و مردا در یه حالت جلق زدنی کیرشونو به سمت ما گرفتن . خیلی با حال بود آدم نمی دونست پرش کدوم کیر رو تحمل کنه . من که اول دهنمو رو به کیر بهروز گرفته بودم وقتی آب کیرش چند قطره ای همون اول رفت توی دهنم دیگه حس کردم شیرین تر از عسلو نوش کردم . آب ریزی اونا که تموم شد سپیده فوری رفت کیر شوهرمو گذاشت توی دهنش ولی نمی دونم چرا اون سه تا مرد با کیراشون به دهن من حمله ور شده بودند . کلی خندیدیم و حال کردیم . خلاصه یه روزی رو این جوری سر کردیم . .......... قرار شده بود چند روزی رو در همون دور و برا باشیم . من پا به پای بهروز به هتلها و مراکز تجاری اون سر کشی می کردم . در مدت چند روزی که اونجا بودم اون قدر به پرسنل اونجا محبت کرده بودم که دیوونه وار دوستم داشتند . باعث شدم که بهروز حقوق خیلی ها رو بالا ببره . با چند تا از زنایی که تو هتل ها کار می کردند کاملا جیک شدم . طوری که خیلی ها هم قول دادند که هوای منو داشته باشند . از این نظر که اگه بهروز یه خطایی کرد و زنی رو با خودش به هتل آورد به من اطلاع بدن . در هر هتلی یکی دو تا جاسوس واسه خودم دست و پا کردم . دیگه شوهرم باید می دونست با کی طرفه ولی خب کاری هم نباید می کردم که واسه اونا بد شه . هر چند با این تنوعی که ما در گروهمون داشتیم دیگه بعید بود که سر و گوش بهروز بجنبه ولی از این مردا چیزی بعید نبود . خلاصه رفتیم تهرون و همون جوری که قرار بود در یه چهار واحده ساکن شدیم . چهار طبقه روی هم . اون قسمت بالا رو ما گرفتیم که با یه دور نمای قشنگ تری بشه بیشتر حال کرد . هر چند از قسمت پشت بوم می شد دسته جمعی استفاده کرد ولی هر وقت که سکس گروهی نداشتیم اونا دیگه زورشون میومد از اتاق پاشن بیان اونجا . و از طرفی زمستونا که نمی شد در فضای باز سکس کرد . دیگه از بیکاری حوصله ام سر رفته بود . نیاز مالی نداشتم . ولی من زن بیرون و کار بودم . اگه کار نمی کردم مریض می شدم . موضوع رو با بهروز در میون گذاشتم -اتفاقا برات خیلی خوبه روشنک . من یه چند روزی رو باید برم شمال سر کشی ببینم اوضاع از چه قراره تو هم دیگه باید سر گرم شی .. ولی خب من بیست برابرشو بهت مزد میدم که نری حالا که خودت میگی حوصله ات سر اومده من حرفی ندارم . یکی از دوستان و همکاران بهروز در مر کز شهر یه هتلی ساخته بود که برای راه اندازی تاسیسات برقی اون یکی رو می خواستند .. یه هتل قدیمی بود که خرابش کرده از نو ساخته بودند . راستش با یه سر و وضع معمولی خودمو به اونجا رسونده بودم .. وای که این مدیر هتل چه مرد خوش تیپ و خوش سر و وضع و هیزی بود . از این قسمت هیز بودنش بدم نیومد ولی از این که بخواد فکرای بد در مورد من بکنه اصلا خوشم نمیومد . خلاصه دیدم از همون اولش داره با نگاش منو می خوره . برام جالب بود که خیلی شیک و پیک کرده و با کراوات در اون محیط و حتی خارج از هتل قدم بزنه . هر چند این روزا کراواتی در سطح شهر کم نداریم ولی اون روزا خیلی گیر می دادن . برام از کارم صحبت کرد . -ما حداکثر برای دو هفته باید کل سیستمو راه اندازی کرده و اشکالات احتمالی رو رفعش کنیم . می تونین ناهارو همین جا میل کنین و از صبح تا غروب هم تشریف داشته باشین . در ضمن یک سوئیت شیک هم با کل امکانات در اختیار شماست که در این میونه سه ساعتی رو می تونین استراحت بفر مایید و بازم بسته به پیشرفت کار شما داره . خیلی پر رو بود صورتشو به صورت من نزدیک کرده بود طوری که حس کردم دارم یه جوری میشم ولی دلم می خواست بزنم زیر گوشش . من یک زن متعهد بودم . نمی تونستم به بهروز خیانت کنم ...... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
خانـــــــــــــــم مهنـــــــــــــــدس قسمـــــــــــــــت نـــــــــــــــودم

من و بهروز از دوستان قدیم هم هستیم خیلی جا ها با هم رفتیم و خیلی چیزا رو با هم شریک شدیم -به نظر نمیاد هم سن باشیم .-ولی برای شریک شدن نیازی به هم سن بودن نیست . - اون حالا زن داره . -منم وقتی که با هم شریکی یه کاری رو انجام می دادیم زن داشتم ....... شیطون داشت وسوسه ام می کرد ولی دو عامل باعث شد که خودمو وا ندم . یکی این که این مرد که تا اون لحظه حتی اسم کوچیکشونمی دونستم اون قدر پررو نشون می داد که انگاری منو مفت می خواست در چنگ خودش داشته باشه یکی دیگه این که دلم نمیومد به عشقم به شوهر قشنگم که از نظر سنی حداقل هفت هشت سالی رو از این مرد کوچیک تر بود خیانت کنم و این یه عادتی شه برام . قرار شد فکر کنم و جوابشو بدم . ولی فکر نمی کردم که بتونم برم اونجا . من نمی تونستم این شرایطو تحمل کنم . عشق من بهروز با وفا و دوست داشتنی من همه چیز من بود . من یک زن متعهد و وفا دار به زندگی مشترک و اصول زنا شویی بودم . با این حال بهروز که رفته بود و افراد ساختمون هم هر کدوم به سمتی پراکنده شده خونه نبودند . یه جایی سر کار بودند و خودشونو مشغول کرده بودند . منم رفتم رو یکی از کانالای سکسی که جز بد تر کردن حالم فایده دیگه ای نداشت . زنگ تلفن به صدا در اومد . یه هشت ساعتی می شد که بهروز رفته بود . شایدم اون بوده باشه . نمی دونم چرا به موبایلم زنگ نزده .حتما می خواست بدونه خونه ام یا نه . اون که بهم اعتماد داره . تازه خونه هم باشم اگه بخوام خلاف کنم خیلی راحت می کنم . شاید فکر می کنه این جا دور و برم شلوغه و نمی تونم . صدای یک زن بود .. -الو خانوم مهندس .. -به جا نیاوردم .. -خانوم مهندس من از بابلسر تماس می گیرم . از هتل دریا . مهتاب هستم . همونی که اون جاخیلی هوامونو داشتی و ما همکارا مدیون توهستیم .. راستش من از بس هوای خیلی ها رو داشتم دیگه اونو به قیافه به جا نیاوردم ولی واسه این که توی ذوقش نزنم گفتم بفر مایید مهتاب جان خیلی خوشحالم کردی اگه کاری از دستم بر بیاد در خدمتم . -نه فقط می خواستم یه چیزی بگم که خبر خوبی نیست . در مورد آقا بهروزه دلم هری ریخت پایین . یعنی شوهرم مرده ؟/؟ -مهتاب جون راستشو بگو مرده ؟/؟ -خانوم مهندس این حرفا چیه .. ولی خودمونیم اگه این خبرو بگم میگین کاشکی که مرده بود . خودتون بهم گفتین شما رو در جریان بذارم . الان با یه خانوم خوشگل و خیلی جوون تر از شما رفته به یکی از سوئیت های اینجا . یک ساعتی هم میشه بر نگشته -ببینم اسمشو می دونی . شیلاست ؟/؟ -نه شیلا خانومو می شناسم . شیلا که مال تاریخه . هتل زیاد داره هر دفعه یک مدل رو می بره به جایی . شما چون خانوم خوبی هستید و هوامونو دارین گفتم هوای شما رو داشته باشم . منو ببخشید خودتون گفتین . اصلا زشته آدم زن داشته باشه بخواد خیانت کنه -ممنونم عزیزم . هر جوری بود این فضول خوش قلبو ردش کردم و حتی یک لحظه به خودم اجازه فکر کردن ندادم . تصمیم خودمو گرفته بودم . قصد داشتم برم سر کار . تا صبح هنوز خیلی راه بود . وقت غروب بود با این حال تماس گرفتم برای این که صبح برم اونجا . اسم جناب بود شایان . شایان خان . بهم گفت اگه بتونم شب یه سری به اونجا بزنم خیلی عالی میشه . چون یه سری امکانات و تاسیساتی وجود داره که اگه شب بررسی و بازدید و کنترل شه خیلی بهتره . .. به این حرفش شک کردم ولی تا حدودی هم راست می گفت . خیلی شیک تر از دفعه قبل شدم . به خودم بیشتر رسیدم . با یه آرایش نیمه شیطانی رفتم سراغش اما نه به اون صورت که خودمو بهش نزدیک کنم . پس از این همه رابطه ای که با مردا داشتم این به خوبی دستگیرم شده بود که مردا رو باید همیشه تشنه داشت و در آغاز اگه بخوای بهشون رو بدی سوار کار میشن . ودیگه مهار کردنشون کار حضرت فیله .. وقتی منو با اون ریخت و قیافه دید مطمئن شدم برای دو سه ثانیه ای منو نشناخته .. تا گفتم آقا شایان فوری بی اختیار گفت جان .. توی دلم گفتم کوفتت بشه . اینو باید از خیر سر خیانت بهروز داشته باشی هر چند من خودمم خیلی دلم می خواست . تنوع لازم داشتم . با این حال غلبه با تعهد من به زندگی بود ولی باید از بهروز ممنون می بودم که این کارو کرده تا من بتونم راحت خودمو در اختیار یکی دیگه بذارم . روشنک این قدر عصبی بودن فایده ای نداره . آدما خصلت هاشون شبیه به همه تو که یک زن هستی داری این جوری وسوسه میشی . پس حتما بهروز هم حق داشته دیگه . شایان که خودش مهندس عمران بود یه سری از تاسیسات و موتور خونه و چند جای دیگه رو بهم نشون داد . ازم دعوت کرد که شامو هم اونجا باشم . یک رستوران شیک هم اونجا داشت .که البته فعلا برای همین دور و بر ی ها و تدارکاتچی ها غذا درست می کرد .. سوئیت منو هم بهم نشون داد . -ببینم خانوم مهندس می تونین یه استراحت هم بکنین . شنیدم بهروز رفته بابلسر . -این خبرا چه زود همه جا می پیچه . -نا سلامتی اون وضعش ار همه ما بهتره -ولی قیمت هتل در تهرون رو با هتل بابلسر مقایسه می کنی ؟/؟ -در عوض شوهرت چند تا داره -آره می دونم از همه چی چند تا داره .. ازش فاصله گرفتم . هر چند دلم می خواست اونو همون لحظه راهش می دادم تا با هم یه دوش بگیریم . حتما بهروز تا این لحظه چند بار زیر آبی رفته . من ازش خیلی عقبم . ولی باید فکر انتقامجویی لحظه به لحظه رو از سرم دور کنم . و به فکر لذت بردن باشم ....ادامه دارد ...نویسنده ...ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
زن

 
خانـــــــــــــم مهنـــــــــــــدس قسمـــــــــــــت نـــــــــــــود ویکـــــــــــــم
دیگه داشتم دیوونه می شدم . راستش هوس منو گیجم کرده بود . اصلا نفهمیدم خودمو چه جوری شستم . همه امکانات اونجا بود . رفتم روی تخت دراز کشیده ال سی دی رو روشنش کردم . کولر رو هم همین طور . پاهامو درازش کرده دستمو کشیدم روی کسم . با خودم ور می رفتم . دیگه یواش یواش داشت برام یک نواخت می شد . چهار تا شوهر داشتن و سکس یکنواخت کردن دیگه زیاد چنگی به دل آدم نمی زد . در هر حال باید تلاشمو می کردم تا بتونم به زندگی خودم جهت بدم . از لحظه ها استفاده کنم . یک زن اگه می خواد از سکسش لذت ببره و حتی شاید یک مرد وقتی که داره سکس می کنه باید به همونی که باهاش داره طرف میشه فکر کنه . حس کنه که اون تمام وجودشه . عشقشه . جز اون هیشکی در این دنیا نیست که بهش حال بده . زمان رو متوقف شده احساس کنه .همه چیز رو در وجود کسی که داره باهاش سکس می کنه خلاصه شده ببینه . فقط این جوره که می تونه از لحظه هاش لذت ببره . لذت ببره و کیف کنه . منم باید این کارو می کردم . به هیچی جز شایان نباید فکر می کردم و باید کلی هم مراقب می بودم که فرهنگ پایین خیلی ها کار دستم نده . فضولهایی که این جور لذت بردن زنان رو مغایر نظام اسلامی می دونن در حالی که مردا هر غلطی که دلشون می خواد می کنند و با خطبه هایی به نام صیغه علنا نوعی جنده بازی راه انداخته میگن ما داریم در جهت جلو گیری از جنده بازی اقدام می کنیم . به جای این کار چه اشکالی داره که یک زن بره با چند تا مرد طرف شه و به اصطلاح اونا رو از دام فساد نجات بده . این که نمیشه در دنیا همش به روی پاشنه مردا بجنگه . حس کردم که کمی عصبی هستم خودمو کنترل کردم تا بتونم خشم خودمو. بخورم لعنتی ! من براش از همه چیز خودم از هوس و تنوع خودم گذشته بودم و اون رفته بود بابلسر و بهم خیانت کرده بود . نمی دونستم چه جوری شایانو صداش بزنم که متوجه نشه بهش نیاز دارم . .یه شورت پام بود و یه سوتین داشتم . زنگ سوئیتو شنیدم .. ووووییییی خدای من شایان بود . جلدی رفتم جلو آینه حودمو کمی مرتب کردم و بلوزمو انداختم رو شونه هام و یکی دو تا از دگمه هامو سریع بستم ولی دیگه نمی دونم چی شد به خاطر عجله بود هول کرده بودم یا این که نمی خواستم منتظرش بذارم دیگه شلوار پام نکردم و پاهام از مچ تا انتهای شورت همه لخت بود . راستش بعدا که خوب فکر کردم اصلا یادم رفته بود و حس کرده بودم که مثلا یکی از مردان اعضای گروه می خواد بیاد منو بکنه . شایان دهنش از تعجب وا مونده بود . برای چند ثانیه نتونست حرفی بزنه -ببخشید من خیلی راحت می گردم . ولی انگاری اگه شلوارمو بپوشم بهتره -نه روشنک جان هر طور راحتی . منو ببخشید من برام تازگی داشت -این جوری که می فر مایید تو و بهروز خیلی اشتراکی کار می کردید و خیلی چیز ها هم نباید برای شما تازگی داشته باشه . -آره ولی بعضی کار ها رو آدم اگه از یه کسای خاصی ببینه ارزش و اهمیت اون خیلی بیشتره و باعث تعجبش میشه . -به شرطی که ارزش اون شخص دونسته شه و احترام اونم رعایت شه .. شایان آب دهنشو به زور قورت می داد . می دونستم که فقط تشنه اینه که به پر و پاچه من دید بزنه و بعدش با هام حال کنه . باید این فرصتو در اختیارش میذاشتم . توپ رو مینداختم توی زمین اون تا اون شوت کردن رو انجام بده .. -ببخشید من برم بلوزمو عوض کنم بر گردم . -شلوار نیازی نیست بپوشین . من ناراحت نمیشم . .. عجب آدم پررویی بود . تعیین تکلیف می کرد . به جای این که من تصمیم بگیرم اون داشت به من می گفت که من ناراحت نمیشم . اگه بخوای پاهات لخت باشه . . رفتم به یکی از اتاقا که مدلش بی در بود یعنی در نداشت . بلوزمو در آوردم . سوتین رو هم همین طور . نمی دونستم باید چیکار کنم . رفتم روبرو آینه وایسادم . یه لحظه یه سایه ای رو از تو آینه دیدم . حس کردم منو کاملا زیر نظر داره . فقط یه شورت نازک پام بود با به برش مثلث شکل قر مز براق جلوی کس و چند تیکه تخ نازک از طرف کون که کونمو یکسره در دید آقای شایان انداخته بود . فقط یه صحنه دیگه اونو دیده بودم که دستشو رو کیرش قرار داده بود . بذار جلق بزنه و متوجه باشه که مهندس روشنک رو به دست آوردن به این آسونی ها هم نیست . کور خونده . . خیلی تحریک شده بودم . دلم می خواست همون لحظه میومد و این شورت وسوسه انگیز منو از پام در می آورد و با هام حال می کرد . کونمو به طرف آینه یه پهلو کرده و خودم از تماشاش لذت می بردم ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
خانـــــــــم مهنــــــــــدس قسمــــــــــت نــــــــــود و دوم (آخـــــرین قسمـــــت )

نمی دونم چرا دچار یه استرس خاصی شده بودم . شاید به این دلیل بود که من حالا دیگه یک زن شوهر دار بودم و از این که بخوام در اختیار مرد دیگه ای باشم این فکر در من به وجود میومد که اون چه بر داشتی نسبت به من داره .در هر حال شایان هم متاهل بود .. -آقا شایان بفر مایید تو .. در بازه . یعنی اصلا دری وجود نداره .. این یه تیکه رو دوست داشتم که پررو باشه و با قاطعیت بیاد جلو .. کفرم داشت در میومد . -بفر مایید شایان خان . مرد که نمی ترسه . هر کی که خربزه می خوره پای لرزش هم می شینه .. اینو که گفتم سر و کله اش پیدا شد . در مدخل ورودی ایستاده بود و بهم نگاه می کرد .. با التماس هم نگام می کرد . -روشنک خانوم هنوز خربزه ای خورده نشده ولی حس می کنم دارم می لرزم . -یعنی تو همونی که با بهروز شریکی ؟/؟ به چشاش خیره شده بودم . هم چشاش و هم خودش خیلی خوشگل بودند . نمی دونم چرا هوس منو کرده بود . گاییدن زنای شوهر دار واسه مردا یه هیجان خاصی رو داره . شایدم از این که داشت زن رفیقشو می گایید حال می کرد . خودشو بهم نزدیک کرد لباشو گذاشت رو گردنم و دستاشو گذاشت رو سینه هام . -چقدر حریص و عجولی شایان -یه چیزی ازت بپرسم ؟/؟ -بپرس .-تو که میگی با بهروز رفیقی چی شده که می خوای زنشو بکنی .. -روشنک جون وقتی هوس بیاد جلو دیگه آدم این چیزا حالیش نمیشه . این درسی بود که من از بهروز یاد گرفتم . -یعنی چه .. -اون و زنم با هم چند بار سکس کردند . یه بار خودم سر زده وارد خونه شدم . در اتاق خواب باز بود . اونا رو دیدم متوجهم نشدند . خودمو کشیدم کنار . نخواستم آبروی خودمو ببرم زیر سوال ......من واسه این که نشون بدم به من بر خورده گفتم پس حالا به خاطر انتقام می خوای زنشو بکنی ؟/؟ -نه روشنک اصلات این طور نیست من از تو خوشم اومده . ازم خواستی برات تعریف کنم و منم صادقانه بهت گفتم . اصلا هم ناراحت نیستم . الان هم با همسرم زندگی خوبی دارم و به غیر از همون چند مورد دیگه هم با بهروز رابطه نداشت . چون این کاره نبود و ترسید که گندش در بیاد و منم چند بار با سوالاتم اونو تر سونده بودم تر جیح داد که بی خیال شه . آغوشمو واسش باز کردم -باورت دارم شایان . حالا یه دستشو گذاشته رو سینه ام و دست دیگه شو از داخل شورت به کسم رسوند .. -اووووففففف نههههه نههههه شایان این جوری چنگش نگیر آبش می کنی . دیگه هیچی بهت نمی رسه . -می دونم چیکار کنم که همیشه بهم بر سه .-کمرمو سستش کردی .. شلوارت داره پاره میشه شایان درش بیار .. از این که این جوری با عشوه داشتم حرف می زدم به وجد اومده لذت می برد . منو رو دستاش بلندم کرد و انداخت روی تخت . لحظاتی بعد که چشامو باز کردم اونو کاملا بر هنه دیدم که داره شورتمو از پام در میاره .. کیر کلفت و درازش بهم چشمک می زد . جووووووون از این با حال تر چی می خواستم . زیر این کیر بودن طوری بهم حال و صفا می داد که وقتی برم زیر کیر اون چهار تا مرد حس بکنواختی بهم دست نده . هیچی بهتر از تنوع طلبی نیست . یه کیر تازه یه هوس و هیجان تازه . زندگی یعنی این . لذت یعنی این این . . چه هیکل مردونه و خواستنی داشت شایان . کف دستامو به سینه هاش رسوندم . نمی دونست که کجامو بلیسه . از مکیدن سینه هام شروع کرد و از نافم رسید به بالای کسم . لبای دراز و زبون پهنش .. اووووففففف چه حالی می داد وقتی روی کسم قرار می گرفت .. -ووووویییی بهروز بهروز بهت حسودیم میشه .. . حرف نداری .. -حسادت نداره . تو که الان منو داری . اتقاقا هر چیزی رو که زیاد در اختیارت باشه دلتو می زنه .. دو طرف کسمو پی در پی میک و لیسش می زد . گاهی فکر می کردم که انگاری آب کسم با فشار می خواد بپاشه توی دهنش . یاد شب اول عروسیم افتاد بودم که بهروز با میک زدن کسم تونست آبمو بیاره . ولی یه چیزی رو خوب می دونستم که من با عشق خودمو تسلیم بهروز می کنم و جز اون نمی تونم عاشق کس دیگه ای باشم . دهنشو از روی کس بر داشت و با کف دست افتاد به جون کسم جیغمو در آورد -اووووووخخخخخخ شایان شایان .. دوباره دهنشو گذاشت رو کسم و میک زدنو شروع کرد .. -شایان همین جوری ولم نکن ولم نکن ولم نکن آبم داره میاد الان دارم میام .. داره میاد .. من و آبم با هم داریم میاییم . من خودم آب شدم . عین فواره می خواد بیاد . خودمو به طرف بالا پرت می کردم ولی اون با کف دستش به روی کسم فشار می آورد .. ولی یه لحظه دیگه آبم با فشار اومد بیرون کمتر سابقه داشت که با فشار بیاد .. می دونم صورت و لبای شایانو کاملا خیس کرده بود ولی اون همه شو لیس می زد -من حالا کیر می خوام زود باش زود باش . خودشو بهم نزدیک کرد . پاهامو انداخت رو شونه هاش . چه کیفی داشت . بعد از ار گاسم و این جور کیر خوردن خیلی به آدم آرامش میده .. نمی گفتم بسه . دلم می خواست تا صبح منو بکنه . در زدند . ظاهرا شامو آورده بودند . نمی دونم طرف چه جوری وارد شد و میز شامو گذاشت و رفت . دیگه برام فرقی نمی کرد که منو معشوقه شایان بدونه من فقط داشتم باهاش حال می کردم . کیر داغشو وقتی فرو کرد توی کسم دو طرف کسمو همین جور می سوزوند و می رفت داخل . موهای سرشو می کشیدم و می گفتم تا یه دفعه دیگه آبمو نیاوردی ولت نمی کنم -روشنک عزیزم تا دو دفعه دیگه پیشم محل داری . دیگه واقعا خسته شده بودم همش زیر کیر چهار نفر قرار گرفتن دیگه همه چی رو واسه آدم یکنواخت می کنه . بهروز دمت گرم که منو فرستادی زیر کیر رفیقت . قدرت بدنی و نفس خوبی داشت و از گاییدنم خسته نمی شد .کمرمو گرفت و منو آورد بالا به طرف خودش . لبامو غنچه کردم . یعنی بیا منو ببوس . . بغلم کرد و ایستاده منو می کرد . -نههههههه شایان .. یواشتر . آتیش گرفتم .. -خودم خنکت می کنم . عجله نکن -فدای کمرت و این کیرت بشه روشنک . چقدر خوب واردی . . در حد و اندازه های بهروز به آدم حال می داد ولی من عاشقش نبودم . آدم فقط عاشق یه نفر میشه . بقیه رو می شه به حساب هوس گذاشت . حرکاتش طوری قوی و کاری بود که همون رو هوا آبمو آورد . . انگشتاشو طوری توی سوراخ کونم می کرد که هوس کیر کرده بود ولی اونم مثل بهروز کیرش کلفت بود و فرو رفتنش توی کون می تونست درد زیادی داشته باشه . منو دمر خوابوند . دیگه هر کاری باهام می کرد کیف می کردم . حتی از وحشی گری هاش که بیشتر ادای وحشی ها رو در می آورد لذت می بردم . -روشنک می خوام جرت بدم -بده بده اون وقت بهروز طلاقم میده و میام زن تو میشم .. ولی اول باید دوباره کسمو بکنی و ارضام کنی بعد بری سراغ کونم . بیچاره نفسشو گرفته بودم این بار از پشت کرد توی کس خوابیده ام و عشق کون یه نیرویی بهش داده بود که نزدیک بود استخون بالای کسمو بشکنه .. -شایان بازم که داری آبمو میاری .. اومد اومد .. حسش می کنی .. ولی این بار دیگه خودشم تا می تونست توی کسم خالی کرد . می دونست هر چی که بشه زنای این دوره زمونه از اون شیطونان و این که یه مرد غریبه آبشو خالی کنه توی کس یک زن شوهر دار دیگه عادی شده . راحت میشه ماسمالیش کرد . مگر این که زنه بار دار شه و شوهرش نازا بوده باشه .. شایان امون نداد . آب کیرشو که داشت پس می زد به طرف سوراخ کونم فرستاد و با یه فشار کیرشو کرد توی کونم . هنوز کله کیرشو نکرده بود توی کونم که جیغم در اومد . دستشو گذاشت جلوی دهنم و به کیرش فشار آورد . قلبم درد گرفته بودولی دیگه باید تحمل می کردم . یه قسمتی از کیرشو که کرد توی کونم دیگه دست نگه داشت . حالا آروم آروم و با لذت به کونم نگاه می کرد و با حرکات آرومش کیرشو توی کونم بازی می داد .. -بگیر که اومد .. -چه زود ! چقدر آب داری شایان .. -تا صبح دو بار دیگه هم می تونم بهت آب بدم -پسر تا صبح می خوای منو داشته باشی ..-تو نمی خوای بمونی ؟/؟. خلاصه اون شب تا صبح پیشش موندم . راستش واسه تاسیسات چند تا رو استخدام کردیم و خودم دیگه رفته بودم سراغ تاسیسات بدنی شایان ... چند روز بعد بهروز از سفر بر گشت . اون روز دیگه سر کار نرفتم -عزیزم دلم برات خیلی تنگ شده بود . می دونی روشنک هر شب خواب تو رو می دیدم . می دیدم که چقدر باهات سکس دارم . -منم همین طور بهروز اگه بدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود . واسه اومدن تو ثانیه شماری می کردم . -می دونی روشنک چه چیزی باعث میشه که من و تو صبر داشته باشیم و این لحظه ها رو برای رسیدن به هم تحمل کنیم ؟/؟ -آره بهروز یک کلمه . فقط یک کلمه .. عشق .. با این حرفا خودمونو گول می زدیم . اون فکر می کرد که من بهش اطمینان دارم و منم دیگه حس می کردم که اون به من اطمینان داره ولی از سکس با هم لذت می بردیم . وقتی بهروز داشت منو می گایید فکر این که فردا میرم زیر کیر شایان منو به هیجان می آورد . و همین باعث می شد که از سکس با بهروز لذت ببرم . وقتی که پیش شایان بودم به بهروز و گروه خودمون فکر می کردم . دیگه حریص شده بودم . دنیای قرن بیست و یکم دنیای فریب های محترمانه و با کلاس و با فر هنگه . بهروز رفت حموم .. و من هم قصد داشتم چند دقیقه دیگه برم پیشش .. موبایلم زنگ خورد .. صدای یه مرد بود .. -ببخشید شما ؟/؟ -فکر کن ببین منو می شناسی ؟/؟ -به جا نیاوردم . -حالا از دواج کردی دیگه ما مجردا رو نمی شناسی .. من عباس هستم . یه لحظه متوجه نشدم به کی میگه ولی دریا به یادم اومد و آخرین نفر خارج از گروه رو که باهاش در دریا کنار سکس داشتم -اووووهههههه عباس جون بچه تهرون باحال خودمون .. .. خوش و بش کردیم و بهم گفت ببینم نمی تونم برای عرض تبریک خدمت برسم ؟/؟ -شما سر ور مایی . یه چند دقیقه ای صبر کن ؟/؟ .. مطمئن بودم که بهروز صبح اول وقت میره بابلسر . اومده بود تا منو بکنه و مثلا زنشو سیراب کنه بره . دیگه نمی دونست که آتیشم تنده و به این سادگیها سیر و سیراب نمیشم .. -الو شایان جون فر دا رو بهم مرخصی بده واسم کاری پیش اومده -فدات شم تو تا هر چند روز که دلت بخواد می تونی نیای . دوستت دارم عشق من -منم دوستت دارم .. ..الو عباس جون فردا می تونی بیای . ولی منتظر باش من صبح برات زنگ بزنم و آدرس دقیق اینجا رو بدم . واقعا که دنیای یک زن هوسباز حرفه ای چه دنیاییه !اما به نظر من باید خیلی مراقب بود و بی گدار به آب نزد . آدم گاهی وقتا از جایی که فکرشو نمی کنه ممکنه بیفته تو تله و همه چی لو بره . در هر حال باید کم خورد و همیشه خورد. کم داد و همیشه داد . هر چند من همچین کم هم نمی دادم . ولی خیلی دوست دارم به مصداق این پند عمل کنم که اندازه نگه دار که اندازه نکوست .... پایان ... نویسنده ...ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 10 از 10:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10 
داستان سکسی ایرانی

خانم مهندس روشنک


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA