انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 6 از 6:  « پیشین  1  2  3  4  5  6

تولدی دوباره


مرد

 
تولدی دوباره 51

سمانه من نمی دونم کدوم یک از بوسه هامون شیرین ترن . هر بار می بوسمت فکر می کنم تازه ترین و شیرین ترینشه . -میگم هانی بیا یه بار دیگه هم دیگه رو ببوسیم ببینیم باز هم از این احساسها در ما پیدا میشه ؟/؟ آخه منم همین حس تو رو دارم . -می خوای چند بار آزمایش کنیم . -خیلی دیوونه ای هانی -دیوونه تو . بی خیال بقیه و بی خیال زمان و مکان بازم با بوسه هایی داغ عشقو در آغوش کشیدیم . عشقی که ما رو به هم پیوند داده بود . ومن در کنار او و آغوش او حس می کردم که دیگه به هیچ چیز نیاز ندارم . دنیا از آن من بود . مال من و اون . هر بار که بوسه رو به انتها می رسوندیم ازش می پرسیدم که این امتیازش چند بود و اونم جواب می داد بی نهایت -سمانه اینا که همش با هم مساوی شدند . -خب من که همینو میگم . راستی هانی تو یه چیزایی رو در خودت حس نمی کنی ؟/؟ یعنی تمایلی ناخواسته در خصوص خواهشهای درون -ببینم سمانه این از اون اصطلاحات جدید روانیه که تازگیها در آوردی ؟/؟ می دونستم که یه حس شهوانی واسه سکس در ما بیدار شده بود . حالا که همه چی می رفت تا به خوبی و خوشی تموم شه و ما عاشقونه در کنار هم و برای هم لحظه ها رو سپری کنیم حس شهوانی ما هم گل کرده بود . -بر فرض اگه همچین احساسی داشته باشم حالا که نمیشه کاری کرد . -ببینم امتحان کردی ؟/؟ -می خوای همه چی خراب شه ؟/؟ -هانی هنوزم حس می کنی که بین ما فاصله ای هست ؟/؟ -نه ولی دوست ندارم که فکر کنی تو رو واسه هوس می خوام تو باید بدونی که تو رو واسه نفس می خوام . -چقدر حرفات شیرینه . مثل لبات . سینه هاشو بهم چسبونده بود و انگاری دوست داشت که اونا رو لمس کنم . -سمانه جاش نیست . دستشو گذاشت رو شلوارم و وقتی کیر شق شده منو احساس کرد گفت این که از حال و روز منم بد تره -حالا خیالت جمع شد که منم هوس دارم ؟/؟ -نه اصلا منظورم این نبود که مرد نیستی من تو رو با همه کم و کاستی هات قبول کردم . حالا هم که خودت میگی مشکل خاصی نداری و از این نظر ردیفی . من خودتو رو می خوام وجود تو رو این که تا آخر عمرم در کنار تو باشم . در کنار تو بمیرم -سمانه از این حرفا نزن . من دنیای بدون تو رو تحمل نمی کنم . دنیای بدون تو هیچ ارزشی واسم نداره -خیلی بد جنسی هانی . من بدون تو چیکار کنم . می خوای تنهام بذاری؟/؟ اصلا چرا از این حرفا می زنیم . حالا وقت استفاده از لحظه های شیرین زندگیه . بیا دیگه قول بدیم از جدایی و روزای بد حرف نزنیم . -فقط دستتو از رو شلوارم بر دار حس می کنم الان می خواد آبم بیاد و همه جا خیس شه . -این قدر زیاده که از شلوارتم می زنه بیرون ؟/؟ -ببین دارن صدامون می زنن . دستمو گذاشتم لای شلوارمو و کیرمو جابه جا کرده و اونو گذاشتم رو خلاص . سمانه شیطون فقط می خندید . صورتم سرخ شده بود . من و اون رفتیم میون جمع .. از بس خوش مشرب بود این سمانه خوشگله من خیلی زود خودشو توی دل همه جا کرد . هر چند که خونواده کم و بیش باهاش آشنایی داشتند و چند بار وقتی که همکلاس بودیم اونو دیده بودند . مرسده و کوکب و عمه و خاله و دختر خاله و..غصه شون شده بود . راستش منم همین طور که چه جوری از دست اونا در برم . از وقتی که به سمانه اظهار عشق کرده بودم دیگه با اونا نبودم . هم این که نمی خواستم به عشقم خیانت کنم و هم این که اگه کوچک ترین اشتباهی ازم سر می زد دیگه این بار اگه پشت گوشمو می دیدم باید سمانه رو هم می دیدم . در هر حال من و عزیز دلم در یک روند مثبت و تصاعدی خوش حرکت می کردیم . حرکت به سوی آغاز یک زندگی مشترک . جالب اینجا بود که منصور خان یعنی این بابا جونم با سمانه خیلی گرم می گرفت و خوب بود . هر چند باهام هنوز سر سنگین بود ولی دختر مردمو خیلی راحت تر قبول کرده بود . شاید می خواست اونو به جای دختر از دست رفته اش احساس کنه یه مجلس عروسی مفصل مفصل ترتیب دادیم . هادی و آلیس و کوچولوشون هم از انگلیس اومده بودند . -داداش هامون سرت بی کلاه مونده ها . ازم بزرگتری و من زودتر آستینمو بالا زدم . هادی و آلیس از بس احساساتی بودند به محض دیدن من اشک می ریختند . اونا به خوبی به یاد داشتند که من چه عذابی رو واسه این که به این مرحله برسم تحمل کردم . با این که دوست داشتیم یه عروسی ساده بگیریم ولی تر تیب یه بر نامه مفصلو دادیم . این عروس خانوم منو کشته بود از بس انگولکم می کرد . آروم و قرار نداشت واسه این که زود تر بریم حجله گاه . -سمانه یه خورده کمتر بهم بچسب الان رسوای خاص و عام شدیم . -همه خودشون اون چیزایی رو که باید بدونن می دونن .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
تولدی دوباره 52

زن داداش انگلیسی من آلیس با اون چشای آبی خوشگل و موهای بلوندش زیباتر از بقیه ایرونی می رقصید و خیلی هم خوشحال تر از بقیه نشون می داد . چقدر مهربون و ناز و مظلومانه با من و سمانه بر خورد می کرد .. -کی تموم میشه هانی . دلم لک زده واسه این که واسه تو لخت شم . -همچین میگی که انگار اولین زفافته .. اینو که گفتم سگرمه هاش رفت تو هم و با حالت قهر ازم فاصله گرفت . آخه خیلی عجله می کرد . لعنت بر من قاطی کرده بودم . این چه حرفی بود که بهش زده بودم . درست بود که اون یه دختر نبود ولی نباید این جور با احساساتش بازی می کردم . نباید ناراحتش می کردم . من اونو رنجونده بودم . -سمانه بیا قهر نکن . الان این همه مهمون حواسشون به من و توست مخصوصا تو . ناز نکن .. من قبولت کردم تو رو با این شرایطت . من حرف بدی نزدم که .. حالا یه چیزی گفتم .چیه دیگه دوستم نداری ؟/؟ می خوای تنبیهم کنی ؟/؟ می خوای تحریمم کنی ؟/؟ -این که نمیشه هر حرفی رو بزنی و ازم عذر بخوای . احترام بین ما از بین میره .. چیه حالا می خوای ازهم جدا شیم ؟/؟ تو که یه ساعت پیش بله رو گفتی . شاید جوهر عقد ما خشک نشده باشه اگه دوست داری باطلش کنیم .. -هانی زیادی شلوغش می کنی . همه اینا باشه توی رختخواب جوابتو میدم . خیلی دیگه داری مردم آزار میشی -مردم آزار یا سمانه آزار . یه عمریه که تو ما رو اذیت کردی از امشب دیگه نوبت منه که تو رو اذیتت کنم -فکرکردی .. خرت از پل رد شد و هر کاری که دوست داری می تونی انجام بدی ؟/؟-سمانه مثل این که خیلی خوشت میاد که همدیگه رو اذیت کنیم . دوست داری حال منو بگیری ؟/؟ -حال تو رو توی رختخواب می گیرم . ببینم اون جا حریف من میشی ؟/؟ راستی اصلا تجربه شو داری ؟/؟ ..خدا به داد من برسه .. باید یه خورده آموزش می دیدی . اصلا به فکر اینجاش نبودم .. -من استعدادم خوبه . کاردرست ببینم خیلی خوش کار میشم . -نمی خوام خوش کار شی . فقط می خوام خود کار شی . -اوخ که من حریف زبون این خانوم دکتر خوشگله خودم نمیشم .. من و سمانه فعلا می خواستیم بریم به اون خونه خودشون . همون جایی که با هم آشنا شده بودیم و دوبار قهر و آشتی هم درش کرده بودیم . خسته شده بودیم ازبس دست به دستمون دادند .. مامان هایده و مادر زنم دیگه منو کشتند از بس گفتند که قراره امشب سور پرایز شی .. من نمی دونم کس زنمو کردن دیگه چه سور پرایزی می تونست داشته باشه . حتما فکر می کردند که من بعد از مرد شدن هنوز تجربه ای نداشتم . ولی وقتی که با سمانه تنها شدم اصلا باورم نمی شد که دیگه از دست مهمونی و اون همه هیاهو خلاص شده باشم . کاش این همه همهمه و سر و صدا ها در شب زفاف و عروسی نبود . دیگه حالی واسه آقا دوماد نمی مونه . -سمانه نمی دونم چرا ازت خجالت می کشم این لباس عروس و این تور و این همه وجاهت و دبدبه و کبکبه .. یهو بخوام بیفتم رو هیکلت و بخوام .. -بخوای چی ؟/؟ بگو دیگه .. چرا خجالت می کشی . کارشو که می خوای انجام بدی خجالت نمی کشی . حالا می خوای حرفشو بزنی روت نمیشه . -آخه من که گفتم از هر دو تاش خجالت می کشم . -ببینم از این که منو ببوسی که خجالت نمی کشی . -نه اونش نه . چون قبلا زیاد تمرین کردم -اینو که راست میگی .. از همون وقتی که دبیرستان بودم تمرین داشتی -ببینم حالا کی داره کی رو دست میندازه -ببین زیاد حرف نزن کارتو بکن . تورهای عروس و لباسشو در آوردن دیگه خیلی مکافات بود . نزدیک بود از حرص و عصبانیت همه رو پاره کنم که خودش اومد کمک من -ببینم حالا کی داره حرص می زنه و عجله می کنه . من یا تو . تو که آتیشت تند تره . ببینم نکنه تجربه هم زیاد داشتی و من خبر ندارم . -نه باور کن این طور نیست -حالا چرا رنگ و روت پریده -ببینم می تونی آبمو خشک کنی -به ! بد نشد که از این حرفا هم بلدی بزنی -آدم با اونی که صمیمیه چرا از این حرفا نزنه . من که می خوام کارشو بکنم . همه اینا رو ظرف چند دقیقه از خانوم استاد خودم یاد گرفتم .-چه خوب بلدی حرفا رو عوض کنی و مسیررو به طرف من تغییر بدی -راحت تر بگو سمانه جون توپ رو بندازم توی زمین تو -ببینم تو یه چیز دیگه ای رو باید بندازی تو زمین من -سمانه با یه لباس خواب لیمویی خوشرنگ اومد پیشم . همونی که هوسمو زیاد می کرد . تا بالای باسنش همه مشخص بود . بازوهاشو دور کمرم حلقه زد . -منو ببوس .. نمی خوای ؟/؟ -می خوام نگات کنم تا باورم شه که تو مال من شدی -من مال کسی نیستم . من مال خودم هستم ..-حالا چرا باهام این جوری حرف می زنی خانوم رئیس . این حرفای عاشقونه رو اونایی که عاشق همن به هم می زنن حالا تو دوستم نداری یه چیز دیگه من که نمی خوام به زور چیزی رو بهت تحمیل کنه -کی بهت گفته من دوستت ندارم . کی گفته که عاشقت نیستم . . من مال توام مال خودت .. می تونی منو بکشی . اگه بخوای خودم برات می میرم .. -سمانه خیلی خوشبو شدی ؟/؟ -قبلا نبودم ؟/؟ -خیلی نرم و لطیف شدی ؟/؟ -قبلا نبودم ؟/؟ -خیلی ناز شدی قبلا هم بودی ..-خراب کردی هانی میذاشتی بازم واست نازمی کردم دیگه .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
تولدی دوباره 53

رومو کردم اون طرف که مثلا لباسامو در آرم و غیر شورت همه رو در آوردم . سمانه با تعجب نگام کرد . با این که با خیلی ها سکس کرده بودم ولی اون لحظه این یکی رو چون انگار مجوزی بود دچار یه شرم خاصی شده بودم .. با یه لحنی که داشت منو اذیت می کرد گفت ای من بمیرم نمی دوستم تو این قدر خجاتی هستی من اگه جات بودم اصلا چشامو می بستم . ببینم شوک نشی . می دونی .. اوووووههههه منو ببخش خودت که اینا رو خیلی خوب می شناسی . من نباید برات توضیح بدم . هم مال مردا رو خوب می شناسی هم مال زنا رو -سمانه فکر نمی کردم تا این حد بی پرده حرف بزنی .-خب دیگه عادت نداری باید هواتو داشت . ولی اگه چشاتو ببندی بد نیست دیگه . باید این کارو بکنی وگرنه از خجالت آب میشی هم خودت هم اونجات . -سمانه حالا دستم میندازی ؟/؟ کاری نکن که نشون بدم که از من چه کارا بر میاد . -نگو که تجربه شو داری . حاضرم هیچی ندونی و بهم نرسی تا این که بدونم سرو گوشت این چند وقته می جنبید .. -خب اون وقتا که دختر بودم فیلم سکسی زیاد می دیدم . سمانه زیباتر خواستنی تر از همیشه به نظز می رسید . لبای سرخ و براق و یاقوتی .. چشای درشت و سیاه . موهای بلند وصورت سفید و اندامی که ازش تازگی و هوس و بوی خوش رو می شد احساس کرد .. -چیه هانی آه می کشی .. خودمو بهش نزدیک کردم . دیگه وقت سکوت و عمل بود . ساعتهای زیادی بود که با هم حرف زده بودیم . حرفایی که بیشترشو فراموش کرده بودیم . شاید اون چیزی رو که نمی تونستیم فراموش کنیم و اصلا نمی کردیم همون حرفایی بود که ما رو به هم نزدیک می کرد . همونی که تضمین کننده پیمان محکم عشقی ما بود . دلهامونو به هم نزدیک می کرد . مدتی بود که سکس نداشتم همین منو حشری ترم می کرد و این که برای اولین بار می خوام با کسی که عاشقشم و با تمام وجود دوستش دارم سکس کنم .-به سمانه خیره شده بودم . به عشق و دوست داشتن فکر می کردم . به این که ما آدما چه طور باید به یکی دیگه بگیم دوستت داریم وقتی که بهش میگیم باید چیکار کنیم .. اونچه که مسلمه هم باید برای طرفمون ارزش قائل شیم هم برای حرفی که می زنیم . ولی بیشتر آدما وقتی به یکی دیگه میگن عاشقتیم یا دوستت داریم در اصل عاشق خودشون هستند یا عاشق عشق . تازه این درصورتیه که آدم خوب و معتدلی باشند ولی مهم اینه که ما باید از این مرحله خیلی خیلی بالاتر بریم . اونی رو که دوستش داریم با تمام وجودمون درک کنیم . خوبی ها را در عمل اونجوری که حرفشو می زنیم برای اونم بخواهیم . این امکان نداره جز این که خودمونو در وجودش بذاریم . روح اونو روح خودمون هم بدونیم . یا این که خودمونو در وجود اون قرار بدیم . لمسش کنیم و حس کنیم هرچه که او لمس و احساس می کنه ما هم لمس و احساس کنیم .. -هانی تو رو خدا امشب دیوونه نشو یه امشبو حداقل باید بهم برسی .. حالا راستشو بگو جون سمانه به چی فکر می کردی . به دوست دختری که قبل از من داشتی ؟/؟-کدومشو میگی سمانه . -چی ؟/؟ تو داری راستشو بهم میگی ؟/؟ -مگه خودت نگفتی راستشو بگم . پایه زندگی باید بر اساس صداقت باشه . من از کجا می دونستم تو رو می بینم .. سمانه حس کرد که دارم شوخی می کنم .-خیلی بد جنسی از نگات معلومه که دوست دختر نداشتی .. دروغم نگفته بودم چون اونایی رو که باهاشون سکس داشتم دوست دخترم که نبودند و بعد از این که با سمانه قول و قرار عشق و عاشقی رو گذاشتم با کسی هم سکس نداشتم . سینه های سفت و درشتش ازبالای لباس خوابش بیرون زده بود . من افکار خودمو باهاش در میون گذاشتم . خیلی خوشش اومد -دیوونه دیوونه .. دیوونه .. واقعا که در انتخاب تو اشتباه نکردم . می دونم که می تونم با تو خوشبخت ترین شم . -هانی دوست داری از کجام شروع کنی . -تا حالا که بوسه زیاد داشتیم . -یعنی نمی خوای منو ببوسی ؟/؟ دیگه برات اهمیتی نداره .؟/؟ راستش می خواستم با بوسه بر سینه هاش و ور رفتن با اون شروع کنم ولی نمی دونستم که طرز حرف زدنم طوری بوده که اونو تا حد زیادی حساسش کرده باشم -عزیزم تو که خودت می دونی من چقدر دوستت دارم بهت اهمیت میدم . سکس که کارگردان نمی خواد که بخواهیم کلیشه ای کار کنیم .. -ببینم تو اینا رو از کجا واردی ؟/؟ بدون این که پاسخی بدم ویا اجازه بدم که حرف دیگه ای بزنه لبامو آروم به لباش نزدیک کردم . این شروع اولین بوسه سکس ما بود . دستمو هم از زیر لباس خوابش رسوندم به سینه هاش . یه سوتین نازک قسمت زیر سینه هاشو پوشش داده بود . می دونستم اگه درش بیارم سینه هاش شکل زیبا و اصیل خودشو دارند . دستمو گذاشتم رو نوک سینه سمانه . اونم دستشو به طرف شورتم دراز کرد خواست که با کیرم بازی کنه . دستشو از رو شورت به کیرم مماس کرد .. با کلاماتی عاشقونه بین بوسه هامون فاصله مینداختم و با این کارم هوسشو بیشتر می کردم . سمانه با هوس و حشر زیادش می خواست که شورتمو بکشه پایین . .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
تولدی دوباره 54

سمانه عزیزم نههههههه .. فکر نمی کنی زوده ؟/؟ -می خوای بذاریم برای فردا شب .. دست انداختن از این بهتر و جالب تر نمی شد . شورتمو کشید پایین .. وقتی دستشو گذاشت رو کیرم حس کردم که برای اولین باره که می خوام سکس کنم . منم شروع کردم به در آوردن لباس خواب سمانه جونم . راستش دلم نمیومد که اونو به این زودی لختش کنم . خیلی وسوسه انگیز شده بود . ولی می ترسیدم بازم یه متلک دیگه بارم کنه . چند دقیقه بعد فقط یه شورت نازک و خیلی فانتزی پای سمانه بود . سمانه خوشگل من . حداقل استرس پاره کردن و بر داشتن بکارت اونو نداشتم . حالا اون دراز کشیده بود و من روش تسلط داشتم . -سمانه دوست دارم باهات حال کنم . نمی خوام به این زودی کیرمو فرو کنم توی کست .. -ببینم نکنه می خوای تا فردا شب طولش بدی .. -حالا یه ساعتو که جا دارم . چقدر امشب دستم میندازی . -چه دست انداختنی عزیزم . اصلا هم این طور نیست . آحه منم هوس دارم منم دلم می خواد . منم نگرانم . -حالا میذاری حالمونو بکنیم یا نه ؟/؟ حقش بود که با هم قهر باشیم -هانی بد جنس تو که داشتی خودتو واسه من می کشتی . همین حالا هنوز هیچی نشده دلتو زدم ؟/؟ هنوز کاری نکرده ؟/؟ -خب شاید اگه مزه شو بگیرم بهتر شم -من همینو دارم میگم .. من به کار خودم ادامه دادم . دهنمو گذاشتم رو شورت زن خوشگلم .. شورت خیس شده از هوسشو گذاشتم توی دهنم . با یه آهنگ تو دهنی رفته بودم به استقبال سکس -هااااااانیییییی چیکارم داری می کنییییی پاهاشووسط بدنشو به طرف بالا حرکت می داد تا کسش با دهنم تماس بیشتری داشته باشه .. اونم از این که کوسشو میک بزنم خوشش میومد .. دیگه وقت پایین کشیدن شورتش بود .. دستاشو گذاشته بود رو سینه هاشو باهاشون ور می رفت . -اوووووهههههه نههههههه عزیزم .. هر کاری می کنی بکن .. یه کاری بکن دیگه .. منو از این حال در بیار .. -چی میگی سمانه میگی ولت کنم ؟/؟ -نههههه نهههههه ادامه بده .. شورتشو در آوردم .. آخخخخخخ چه کوس کوچولویی داشت . ناز بود . هیکل تپل با کوسی ناز و کوچولو و تپل .. انگشتو رو اون خط وسط کسش گذاشته باهاش بازی می کردم . این بار بین کس اون و دهن من می تونست که فاصله ای نباشه . . حالا دیگه هر دومون کاملا بر هنه بودیم . سکس با عشق .. لذتی با آرامش زندگی با یک دنیا عشق .. سکس به پایان می رسد اما عشق ادامه دارد .. آفرین به تو هانی هنگام عملیات واسه خودت یه پا ادیب شدی . بعد از این که با وسط کس سمانه بازی کردم انگشتمو دور کس گردوندم-جاااااان .. چقدر تازه و براق و سفیده . جون میده تا فرداشب تستش کنم و بعد برم سر اصل مطلب .. -هانی نه .. نه ... باهام این کارو نکن . بیشتر آتیشم نزن . خواهش می کنم . دهنمو رو کس عشق گلم همسر قشنگم سمانه قرار دادم . -سمانه جوون جوووووووون این چیه که تو داری .. کس یه نوزاده .. لبه های کسو به دو طرف می کشیدم اصلا چوچوله هاش حالت نداشت . اندازه اش کوچولو بود . با این حال زبونمو می کشیدم روش و بیشتر قسمت بالاشو که می تونستم یه خورده شو تو دهنم جا بدم و بکشمش میک می زدم .. -بخور بخوررررشششش .. ولم نکن .. ولم نکن .. پاهاشو به دو طرف صورتم فشار می داد و منم فشار روی کسشو زیاد تر می کردم . -هانی دیگه وقتشه .. وقتشه که کیرتو بکنی توی کسسسسم .. منو بکن .. بکن .. رنگش پریده بود . هیجان داشت . طوری نشون می داد که انگاری این اولین سکسشه و تازه می خواد راه کسش باز شه .. هرچه بود من اونو با این شرایط قبول کرده بودم واسم مهم نبود که در گذشته چیکار کرده .. خودمو بالا کشیدم . به چشای خوشگلش نگاه کردم . کیرمو گذاشتم وسط کس سمانه و لبامو به لباش چسبوندم . خواستم با یه فشار کیرمو بکنم توی کسش که دیدم داره میگه آهاااااییییییی پسر کجا با این عجله دیر اومدی و زود می خوای بری ؟/؟ -چی داری میگی سمانه خودت این همه عجله داشتی که کیرمو بکنم توی کست . حالا واسه ما ناز داری ؟/؟ -پسر مگه نمی دونی که یه زنی وقتی که برای اولین بار می خواد سکس کنه و یه چیزی هم به نام پرده بکارت اون داخل داره باید جنتلمنانه اونو کرد ؟/؟ .. اون با یه جمله همه چیزو برام تشریح کرد .. مثل نویسنده ای که می خواد همه چی رو تشریح کنه تا هیچ معمایی واسه خواننده هاش نذاره با یه عبارت همه چی رو گفت .. گفت که یک دختره بکارت داره با کسی سکس نداشته . یعنی این که اصل اصله .. -سمانه .. جدی میگی ؟/؟ باورم نمیشه .. دروغگو .. دروغگوی دوست داشتنی .. بهترین دروغی بود که در عمرم شنیدم . یعنی اون دروغی رو که گفته بود من دختر نیستم . در حالی که دختر یا دوشیزه بود -و لذت بخش ترین دروغی که در تمام عمرم گفتم . البته من عادت به دروغگویی ندارم . می خواستم تو رو امتحانت کنم . ببینم تا چه حد دوستم داری . ببینم باهام راه میای یا نه . ببینم منو به خاطر خودم می خوای یا یه سری اصول دست و پا گیر دیگه .. -سمانه خوشحالم خوشحالم .. -واسه این که من دوشیزه ام ؟/؟ -نه ... واسه این که در امتحان تو قبول شدم . البته واسه دوشیزگی تو هم که بی نهایت خوشحالم ولی در هر دو صورت من یکی واست جون می دادم و میدم -ولی به اندازه من خوشحال نیستی .. منی که بهترین انتخاب زندگیمو داشتم . منی که مرد زندگیمو از همون اول همراه خودم دیدم . مردی که به خونواده اش گفت که داره با یک زن از دواج می کنه .زنی که بکارت نداره در حالی که داشتم و تا این لحظه هم دارم من آک آکم پاک پاکم .. فوری از رو کسش بلند شده و رفتم لباس بپوشم برم بیرون -کجا داری میری می خوای عروس خانومو بذاری بری ؟/؟ -باید این خبر خوشو به مامان و بقیه بدم .. -بیا این جا حافظ خان ..همه خبر داشتند جز خواجه حافظ شیرازی .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
تــولدی دوبــــــــــاره 55

اصلا نمی دونم خوشحالی من با چه وسیله ای قابل اندازه گیریه ..-بیا جلو هانی تا بهت بگم چه جوی اندازه اش بگیری . -یعنی واقعا این اولین سکسته ؟/؟ -مگه تو چندمین سکسته .. لعنت بر خودم که داشتم واسه خودم شر درست می کردم به خودم گفتم حرف نداری بزنی مگه مجبوری الکی حرف می زنی -آخه سمانه جون من که تا حالا از دواج نکرده بودم .-بیا جلو پسر که من دیگه از دست تو خسته شدم و اگه نیای منو بکنی من پا میشم تو رو می کنم . چیه حالا فکر می کنی کار سخت تر شد ؟/؟ -باید رفت پیشواز دیگه . نمیشه که همین جوری با یک حمله گاز انبری کارو یک سره کرد . اومد جلو یه گاز از صورتم بر داشت و دستشو گذاشت رو کیرم و گفت گازشو که تحویلت دادم تو هم انبر رو تحویلم بده . چقدر لفتش میدی .. سکانسو از نو شروع کردیم ولی این بار با حساسیت و ظرافت بیشتری . -چیه هانی . یه جور دیگه ای بهم نگاه می کنی . -سمانه تو چته امشب . می خوای بگی که قبلا دوستت نداشتم و بهت اهمیت نمی دادم ؟/؟ اصلا هم این طور نیست ... -حالا هانی جون این قدر خونتو کثیف نکن . ما خیلی کارا داریم . یادت باشه که باید بابای بچه ام شی .. وقتی این حرفو زد یه لحظه به خودم گفتم درسته که ظاهرا مشکلی ندارم ولی نکنه به وقت عمل و بذر افشانی و نشا کم بیارم . دقایقی بعد هیشکدوممون به هیچی دیگه جز سکس و لذت بردن از هم فکر نمی کردیم بازم یه پیوند دیگه در گوشه ای از این کره خاکی . هردوما دیگه فهمیده بودیم وقت حرفای اضافی دیگه گذشته . بوسه بر پیکره همسر زیباو مهربونمو شروع کردم . همسری که دیگه اخمو نبود . دیگه اون سمانه بد جنس روزای قدیم نبود ولی خوب اگه فکر می کردم می دیدم که شایدم حق با اون بوده باشه . یهو یه دختر همکلاسش میاد و بغلش می زنه . اونو می بوسه ... بوسه بر لباش .. مثل حالا که لبای من رو لبای سمانه قرار داشت . اون حالا می تونست قبولم کنه . چون حالا یک مرد بودم و مثل یک مرد داشتم باهاش سکس می کردم . کس سمانه داغ و کاملا خیس بود . هردو چشامونو باز کرده بودیم . اون بازم با نگاش داشت واسم قصه می خوند . قصه ای از عشق و دلهای عاشق .. با نگاش بهم می گفت که استخاره نکنم .. آروم سرمو به علامت پرسش برای ادامه عملیات تکون دادم و اونم با یه تکون دادن دیگه جوابمو داد . یعنی که ادامه بده معطل چی هستی . .. توی دلم گفت قربون طاقت و دلت برم چه جوری تا حالا حفظش کردی . می دونستی که بالاخره خوراک خودمه . کیرم در خونه کس سمانه جونو بازش کرد و حالا باید می رفت سمت در هال و پذیرایی یعنی همون محل ورود به جایگاه پذیرایی اصلی . این در همون دری هست که از اون به پرده بکارت یاد میشه . باید این سد رو می شکستم . چشای عزیز دلم بسته شده بود . اون فعلا داشت لذت می برد . هنوز درد و سوزشی به سراغش نیومده بود . منم دلم می خواست چشامو ببندم و غرق لذت فرو رفتن کیر کلفت به کس تنگ شم ولی ترجیح دادم حالت چشای سمانه رو داشته باشم تا بهتر متوجه عکس العملهاش بشم . حالاکیر من داشت بین در ورودی و در پذیرایی حرکت رو به جلوی خودشو انجام می داد .. حس کردم که رسیدم به اونجایی که ساعتی قبل فکر می کردم درش بازه .. . عشق من هنوز چشاشو بسته بود . لباشو باز کرده بود . انگاری در جستجوی چیزی بود . کیرم که بود توی کسش .. لبامو رو لباش قرار داده و کیرمو با فشار به طرف جلو فرستادم . اولش یه مانعی رو حس کردم که نمی ذاره برم جلو تر ولی ول کن نبودم . در همون لحظات بود که سمانه من به من چنگ انداخته بود ولی لحظاتی بعد حرکت کیر رو در قسمت دوم تنه اش حس می کردم .. لبای سمانه از درد و هوس باز شده و آروم ناله می کرد . -هانی عسل من .. -جوووووووون چیه عزیز خیلی درد داری ؟/؟ -نهههههه لذتش بیشتر از سوزششه .. کیرمو به طرف عقب حرکتش دادم تا اونو از کس بکشم بیرون و ببینم اون داخل و دور کیرم چه خبره .. -هانی زوده . دو دقیقه نگهش داشته باش . حس قشنگیه . یه حسی که نمی دونم بگم چه حسی . از زبون تو هیچ حرفی نمی زنم . شاید تو هم حس منو داشته باشی . بذار حالا که غرق این حسم بازم لحظاتی رو باهاش بمونم . تو زندگیم حس درد رو زیاد داشتم ولی این حس قشنگو نه .. حسی که عشق من بهم داده . هوس همراه با عشق . با تمام وجودم دوستش داشتم و می خواستمش . اونو که عشق و امید و همه چیزم بود . یکی دو حرکت آروم دیگه در کس سمانه وادارم کرد که اونو بکشم بیرون . چون حرکت آبی رو که همون خون خفیفی بود دور و بر کیرم حسش می کردم .. حالم داشت یه جوری می شد . -سمانه حالت خوبه ؟/؟ -تا حالا هیچوقت به این خوبی نبوده .. البته اون وقتی که بهم گفتی دوستم داری و اون وقتی که پس از قهر چند روزه باهم آشتی کردیم هم حالم خیلی خوب بوده .. .... ادامه دارد .. نویسنده .... ایرانی


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
تــولدی دوبــــــــــاره 56

چیه هانی . تو چت شده . چرا رنگ و روت زرد و سفید شده . نترس زنت رفتنی نیست . تا یک دوجین بچه واست نیاوردم ولت نمی کنم -ببینم سمانه یک جین بس نیست .؟/؟-عزیزم بخند شاد باش از لحظه های شیرین زندگی لذت ببر . زندگی قشنگه و این لحظه هایی که من و تو با هم هستیم با هم و در کنار هم . چه احساسی داری .. نمی دونستم چی بگم . نمی تونستم بهش دروغ بگم ولی حقیقتو هم نمی تونستم بگم که این اولین سکس من نیست . ولی احساسمو گفتم . سمانه حس می کنم که این کاری که دارم باهات می کنم من و تو رو با یه پیوند محکم و قشنگ تا ابد در کنار هم نگه می داره .-خب چه کاری داری می کنی .. دستمو رو کس خونی اون کشیده و گفتم خیلی خونسردی دختر . -ببینم تو دست زدی روش گرم نبود ؟/؟ -من چیکار کنم باهات سمانه -نمی دونم توی چشام نگاه کن و ببین چی می خوام -حالا نمیشه تو توی چشام نگاه کنی و ببینی که چی می خوام . -خب هانی جون چشات داره میگه از اونجایی که من تازه به افتخار زنانگی نائل گشته ام و تو هراس داری از این که به ادامه سکس بپردازی داری این پا و اون پا می کنی تا وقت بگذره . -سمانه داری کتاب فارسی می خونی ؟/؟ -نه دارم کتاب دستور می خونم . الان بهت دستور میدم که به کارت ادامه بدی . فکر کردی من مث تو بچه سوسولم ؟/؟ زود باش . عشقت منتظره . مگه دوستم نداری ؟/؟ واسه چی ادامه نمیدی ؟/؟ -سمانه خوشگل تر از همیشه شدی . -ببینم همه این خوشگلیهای زن به درد این می خوره که به وقت سکس هوست بیشتر شه -پس عشق و دوست داشتن چی زن -در مورد من و تو چرا . ما استثنایی هستیم -یعنی در این دنیا عاشق دیگه ای نداریم . -عاشق نه بگو عشاق هانی -خیلی شلوغ و شیطونی . -از وقتی که تصمیم به ازدواج با تو گرفتم تصمیم گرفتم که همیشه همین جوری باشم . البته برای تو عزیزم . دوست نداری ؟/؟ نگاهمو بهش دوختم . -چقدر زندگی با تو قشنگه . چقدر دوست داشتن تو لذت بخشه . -ببینم همه رو یدفعه نگو . بعدا کم میاری ها . -آدم که خوشگلی و مهربونی تو رو می بینه زبونش باز میشه . همش حرفای جدیدی به ذهنش می رسه -حالا اون چیزی که به درد من می خوره یه چیز دیگه ایه . دستاشو دور کمرم حلقه کرد و منو به خودش فشرد . کیرم به شکمش فشرده شده . لبامو رو صورتش سوار کرده و گونه های گرم و خوش عطرشو می بوسیدم . -سمانه خیلی داغم .. -معلومه اصلا نمی خوای خنک شی .. -می خوام ولی هر چی جلو تر میرم بیشتر داغ می کنم . -من خودم خنکت می کنم . سمانه خودشو کشید بالاتر . دستامو رسوندم به سینه هاش . دستشو رسوند به کیرم و اونو چسبوند به کوسش .. -ولم نکن ادامه بده . عزیزم .. راستشو بگو هانی .اصلا به فکر این لحظه ها بودی ؟/؟ بهش فکر می کردی ؟/؟ -دوست داری چی بشنوی ؟/؟ -حرف راستو .. -راستش ما که خیلی وقت نیست عاشق هم شدیم ولی از وقتی هم که شدیم با هم جنگ و دعوا داشتیم -چی همون دو سه روزو میگی ؟/؟ -بگذریم ولی بعدش چرا .. همش در خیالم این لحظاتو می دیدم . ولی دیگه فکریه چیز دیگه رو نمی کردم . -این که دختر باشم ؟/؟ خیلی سخته عشقبازی کردن با من ؟/؟ -حالا تو چی سمانه . تو چه احساسی داشتی . به چی فکر می کردی -فکر می کنی درسته که یک زن پیش شوهرش از این اعترافات بکنه ؟/؟ -اگه همراه با عشق باشه چه اشکالی داره -این قدر حرف نزن هانی -تو حال حال منو ببین اون وقت از گذشته بپرس . هرچه کوسشو با دستمال پاک می کردم بازم آثاری از خون می دیدم . -سمانه یه چیزی برات بیارم که بخوری .. رو من خم شد و گفت من اینو می خوام که بخورم . اینه که الان حالمو جا میاره . کیرمو گذاشت دهنش .. هر دو در یه حالت تقریبا نشسته رفته بودیم تو هم . دستامو دور سرش قرار داده و اونو بیشتر به به طرف لاپام می چسبوندم . -نههههههه سمانه . خوشم میاد . کیف داره . دوستت دارم . دوستت دارم . بخورش تا من واست حرف بزنم . تا بگم که دوستت دارم . تا بگم که هیچوقت از سکس با تو خسته نمیشم . بدون این که کیرمو از دهنش در بیاره سرشو بالا گرفت و بهم نگاه کرد . یه جوری بهم نگاه می کرد که انگار حرف بدی زده باشم . راستش زیاد به این اعتقادی نداشت که همیشه این قدر در سکس با اون پر شور و نشاط باشم . -سمانه چیه فکر نمی کنی این جوری باشم ؟/؟ این قدر زود قضاوت نکن . انگشتشو رویرو چشام قرار داده به این طرف و اون طرف تکونش می داد . .-تو باهام مخالفت می کنی حالا خد متت می رسم . با یه حرکت کیرمو از دهنش در آورده و اونو به سمت عقب هلش دادم و تا بخواد تکون بخوره دو تا پاهاشو انداختم رو شونه هام . کیرمو کردم تو کسش. دیوونه می خندید .. -چیه هانی حرصت گرفته ؟/؟ لجتو در آوردم ؟/؟ این که همون چیزیه که من الان نیمساعته ازت می خوامش ..... ادامه دارد .. نویسنده .... ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
تـــــــــــولدی دوبــــــــــــــــاره 57

حتی حرکاتش هم منو آروم می کرد . فکر نمی کردم تا این حد با شیطنتهاش آرومم کنه . نمی دونم شاید این خواست خدا بود که من در اون حالت دو جنسه بودن عاشقش بشم . شاید خیلی از آدما اون جوری که ما فکر می کنیم مغرور نباشن . شاید محبت رو با محبت و عشق رو با عشق جواب بدن . سمانه یکی از اونا بود . -چی می خوای بگی هانی .. می خواستم بازم بهش بگم که دوستت دارم . بگم که خوشبخت ترین مرد دنیام . می خواستم بهش بگم که برای بهترین احساس عاشقانه دنیا پر هوس ترین احساسو دارم . می خواستم بهش بگم با تمام وجودم دوستش دارم و دیوونشم . . کیرم توی کسش از حرکت باز ایستاده بود . به چشام نگاه می کرد . -نمی خوای بهم بگی به چی فکر می کنی ؟/؟ -نمی دونم چی بگم . شاید تو تکرار و تکرار ها رو دوست نداشته باشی . شاید از شنیدن دوستت دارم ها خسته شده باشی . شاید واست یکنواخت شده باشه که من بهت بگم احساس می کنم خوشبخت ترین آدم دنیام . -بغلم کرد و سرشو انداخت رو شونه ام . -این همون احساسیه که من دارم . همون حرفایی که توی سرم داره می چرخه .. حرکت کن هانی . حرکت . زندگی ادامه داره . منتظرم نذار . منتظرش نذار . اینم یه قسمتی از زندگیه . من امشب گوهر دختریمو دادم به تو . یه حس قشنگیه . یه حسی که تقریبا خیلی از دخترای غربی نمی دونن چیه . ولی من این حسو دوست دارم . آدم عشقشو وجودشو به علاوه اون چیزی که سالهای سال حفظش کرده تقدیم کسی می کنه که حس می کنه قدرشو می دونه -سمانه فکر می کنی که در این قمار برنده شدی ؟/؟ -هردومون برنده شدیم .. دیگه جاش بود که حرکتمو سریع تر می کردم .. -سمانه چرا گریه می کنی .. ناراحتی که خودتو در اختیار من گذاشتی ؟/؟ -نه آخه این اولین سکس زندگیمه . تنم غرق هوسه .. عشق داره توی تمام تنم شعله می کشه . به سر نوشت و قسمت فکر می کنم .. -بس کن عزیزم تو که داشتی منو نصیحتم می کردی که بجنبم . چی شد ؟/؟ -راست میگی .. حس و هوس قشنگیه .. . بگو چیکار کنم تا بیشتر لذت ببری هانی -هانی همین که تو رو داره واسش از هر لذتی بالاتره . می دونم که ما فرصتهای زیادی داریم برای این که از هم بیشتر لذت ببریم . ولی حالا نوبت منه که بهت نشون بدم اون وقتا الکی دوستت نداشتم . باید بهت ثابت کنم .-تو خیلی وقته که اینو بهم ثابت کردی . خودشو دوباره انداخت روی تخت و روش دراز کشیدم . بدون این که کیرمو از کسش بکشم بیرون . با بوسه هایی که از لباش گرفتم حس کردم که اون دیگه کاملا تسلیم شده و خودشو در اختیار من گذاشته . سینه های سفت و درشتش جذابیت خاصی داشت که منو به هوس آورد بخورمش ولی برای بهتر نوش کردن سینه هاش باید کیرمو می کشیدم بیرون تا تسلط بیشتری داشته باشم .. -آخخخخخخ هانی هانی .. خیلی مطلب در مورد ار گاسم شنیدم و خوندم و واسه خیلی ها هم توضیح دادم ولی راستش هنوز حسش نکردم . خوشحالم که تو امشب منو به اون حسی می رسونی که تا حالا حسش نکردم . یه حس قشنگ و زیبا .. اسمش هوسه ولی وقتی که یک زن با عشق خودشو تسلیم کنه حس می کنه که ملکه و خانوم این دنیاست . دوباره پاهای سمانه رو انداختم رو شونه هام . این بار دستامو رو سینه های سفتش قرار داده و همراه با یه مالش نرم رو سینه هاش سرعت کیرمو توی کسش زیاد کردم . -نههههههه هانی هانی هانی یه حس قشنگ فریاد داره وجودمو می لرزونه می سوزونه .. همه جام داره می سوزه .. حسی که تا حالا نداشتم . کمکم کن . منو برسون به اونجایی که آخر این حسه . این دیوار این سد رو برای من بشکن . می خوام ببینم اون طرف چه خبره . چه حسی بهم دست میده . -پس فقط حواست به اون سوی دیوار باشه . آن سوی مرزها -هانی اون طرف مرز هم با منی ؟/؟ -تا ابد برای همیشه تا هر جا که تو باشی .. کس تنگ سمانه رو کردن چه لذتی بهم می داد . بازم دچار یه حالتی شده بودم که آبم دیر میومد . این از یه نظر به نفعم شده بود که می تونستم با اعتماد به نفس و سرعت بیشتری سمانه قشنگمو بکنم .. می دونستم که رفته توی حس . خیلی آروم لباشو گاز می گرفت پنجه هاشو به هم می فشرد . گاهی به ابروهاش چین مینداخت ولی حالتش طوری بود که نشون می داد تمرکزش بهم نریخته .. -اوووووفففففف نههههههه نههههههه نهههههههه -سمانه هوستو حالی کن ولی حستو فراموش نکن .. به اوج لذت فکر کن .. -هانی یه جوریم . یه جوریم می خوام جیغ بزنم حنجره ام پاره شه صدام تا آخر آسمون هفتم برسه .. -هیسسسسس حس بگیر . خدا صداتو می شنوه . لازم نیست جیغ بزنی .. دوستت دارم دوستت دارم . -هانی چرا آرومش کردی . -دستور بده تندش می کنم . تو فقط دستور بده . -بهت دستور میدم . تا وقتی که این سد و دیوارو نشکستی ولم نکنی بهت قول میدم . قول میدم عشق من .. .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایـــــــــــــــــرانی .

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
تــــــــــــــــــــــــــولدی دوبــــــــــــــــــــــــــــــــــاره 58 (قسمت آخـــــــــــــــــر)

سمانه خودشو با عشق سپرده بود به دست هوس . سپرده بود به من تا نشونش بدم که در انتخابش اشتباه نکرده . تا بازم واسش از دوست داشتن بگم . از این که کاردرستی کرده -هانی هانی محکم تر .. خیلی داغم .. یه حس خوبی دارم . یه حسی که نمی خوام تموم شه . می خوام همیشه در همین حس بمونم ولی نمیشه ..نمیشه . می خوام به آخرش برسم . بگو دوستم داری بگو که این لحظه ها تموم نمیشه . بگو بگو عاشقمی . بگو هر شب دیگه از شب های ما مث امشبه -بهتر از امشبه . شبای دیگه بهتر از امشبه . من و تو در کنار هم میریم به سوی بهترین ها .. با تو به همه جا می رسم . -بگو بگو .. بازم بگو . می خوام حست کنم . اونی که اونور جسممه حست کنه . می خوام سکس قشنگو با حرفای قشنگت قشنگترش کنم . -درکنار قشنگترین زن دنیا -وقشنگترین زبون و زبون باز دنیا .. دستامو دور کمر سمانه قرار داده و اونو به خودم فشردم . دیگه نمی تونست حرفی بزنه . اونو با یه بوسه داغ به دامش انداخته بودم . آتشین و پر حرارت می خواست که زیر بدنم دست و پا بزنه ولی قدرتی نداشت . نمی تونست حرکت کنه . لباشو باز کرده بود و اونو گذاشته بود رو صورتم . نفس نفس زنان آروم آروم می گفت -هانی .. عزیزم همین خوبه . خوبه .. -بهترش می کنم .. بازم لبامو گذاشتم رو لباش و نوک زبونمو گذاشتم رو زبونش. با سینه اش بازی می کردم . لحظه به لحظه فشار بیشتری بهم می آورد . پنجه هاشو فرو برده بود به پشتم ولی من با هیجان دست ازش بر نمی داشتم . دلم می خواست ازم لذت ببره . باهام حال کنه ... حس کردم که دیگه زیاده از حد دارم به کارم سرعت میدم ولی ول کنش نبودم . خستگی رو نمی شناختم . اون به اوج لذت می رسید و من به اوج آرامش دستاش رو بدنم شل شده بود . ولی دست من همچنان رو سینه اش کار می کرد . خودمو رو قسمت بالای کس می کشیدم تا با یه حرارت و احساس بهتری کیرمو از پایین به انتهای کس بفرستم . سمانه آروم شده بود ولی من هنوز هوس داشتم . نمی دونستم آیا می تونم آبمو خالی کنم یا دچار یه انسداد خاصی شدم . هوس که فوق العاده بود . کمی صبر کردم تا اعصابم آروم شه . فقط به سمانه و عشق و هوس فکر می کردم . هانی تو باید بابای بچه عشق بشی .. این که اولین بارت نیست . تو چت شده . نباید هول کنی .. جوووووووون حرکت و ریزش آبمو توی کس زنم احساس می کردم . از خوشحالی نزدیک بود گریه ام بگیرم . سمانه با تمام وجود بغلم زده بود . بوی عشقو از تنش احساس می کردم . کاش این لحظات شیرین و موندن در اوج هوس و آرامش طولانی تر می شد . وقتی کار من و سمانه تموم شد حس کردم که دلش می خواد نوازشش کنم و واسش حرفای عاشقونه بزنم . دقایق زیادی رو فقط با چشامون داشتیم با هم حرف می زدیم . بعدش زمزمه های عاشقونه شروع شد و پشت سرش حرفای عاشقونه . حساب کردم دیدم بیشتر از سکس ما طول کشید .یه ماه بعد وقتی که بهم خبر بارداریشو داد از خوشحالی داشتم بال در می آوردم . یعنی من دارم بابا میشم ؟/؟ نههههههه.. نههههههه .. -سمانه سمانه عزیزم دلم می خواد گازت بگیرم . همه جاتو گاز بگیرم . نمی دونم واست چی بگیرم که بهترین هدیه باشه .. -عزیزم تو بهترین هدیه دنیا رو بهم دادی . هدیه عشقو . عشق .. لبامو گاز می گرفتم تا از خوشحالی گریه نکنم . تا حس نکنه که ضعیفم ولی متوجه حالتم شده بود . خودشو انداخت بغلم و گفت چته عزیزم مگه قرار نبود بابا شی ؟/؟ -چرا ... ولی من واسه یه چیز دیگه ناراحت بودم . -دوست داری بچه ات چی باشه هانی .. -خانوم دکتر تو که نباید این سوالو بکنی . این که اولین بچه امه اگه صد تا دیگه هم بزایی نباید برام فرقی کنه . مهم خودتی و بچه ام که هردوتون سالم باشین . حسمو بهش نگفتم واسه این که یه جوری نشه . برام فرق می کرد که بچه چی باشه .. نه از نقطه نظر شخصی . بلکه یه دلیل خاصی داشت . دل تو سینه ام نبود . وقتی شکمش اومد بالا بهش گفتم سمانه من نمی خوام بدونم بچه ام چیه .. هرچی بود خواهش می کنم به هیشکی نگو . اگه دوستم داری به کسی نگو -هانی چرا این قدر عصبی هستی . پس برای چی گفتی که برات فرقی نمی کنه . حتما واست فرق می کنه که داری این جور حرف می زنی . -نه فرقی نمی کنه . بهم قول بده خواهش می کنم .. -می دونم پسر می خوای . مردا عادت دارن بگن که بچه مرد یک مرده ولی ما زنا هم آدمیم دیگه . اگه این زنا نبودند که شما مردا کجا پرورده می شدین .. حوصله تفسیر هاشو نداشتم . عصبی بودم . داشتم دیوونه می شدم . خونواده در انتظار فرزندم بودند . ولی من فکر دیگه ای در سرم بود . استرس و نگرانی من همه رو نگران کرده بود . حتی پدرم نگرانم شده بود و رفتارشو محبت آمیزانه تر کرده بود . مثل یه بچه حس می کردم که به آغوش پدرانه اون نیاز دارم . اونی که هنوز نتونسته بوداز دست دادن دخترشو باور کنه . اون روزی که سمانه می خواست زایمان کنه مثل آدمی که چیزی رو گم کرده باشه از این سو به اون سو می رفتم . ..قبل از این که سمانه رو واسه سزارین بیهوش کنن یه خورده واسم ناز کرد از این که اگه زنده نموند اونو ببخشم .. -هانی می تونم بگم بچه چیه ؟/؟ -نه -ولی همونیه که تو می خوای .. -برام فرقی نمی کنه -دروغ نگو -تواز کجا می دونی من چی می خوام .. فرقی نمی کنه .. -دروغ که می خوای بگی سرتو دیگه پایین ننداز .. سمانه منو خوب می شناخت . جیبامو پر از پول کرده بودم .. یعنی سمانه راست میگه ؟/؟ قبلا یه سفارشهایی به همه کرده بودم . پرستار وقتی اومد و گفت خانومت زایمان کرده رنگ از چهره ام پرید . می دونستم مامانه سالمه . فقط می خواستم بدونم بچه چیه .. قلبم داشت از سینه در میومد .. -دختره .. دختره .... دختر .. مبارکه .. دیگه نتونستم جلو گریه مو بگیرم . بغضم ترکید . دردی که سالها باهام بود و اون غده رنج سر باز کرده بود . مشتی اسکناسو بدون این که بشمرم دادم به پرستاره . به زنای فامیلم که دور و بر بودم و به داداش هامون سفارش لازمو کردم .. .. سمانه رو آوردن بخش . وقتی به هوش اومد اولین کاری که کردم این بود که پیشونیشو ببوسم . یه دستبند طلا رو هم به عنوان یه هدیه کوچولو دادم بهش . یه لبخندی بهم زد و گفت دیدی گفتم همونیه که می خواستی -تو از کجا می دونی من چی می خواستم . -هم قبلش معلوم بود هم بعدش که حالا باشه . من اگه نمی خواستم تو رو بشناسم که زنت نمی شدم . اشکاتو هم داشته باش برای بعد . چند ساعت بعد کوچولو رو لباس پوشوندن و آوردن پیش مامانش .. -هانی این قدر نبوسش .. من حتی می دونم اسمشو چی می خوای بذاری . -ولی مامانشو بیشتر دوست دارم -این جوری مقایسه نکن . هر عشقی جایگاه خودشو داره . کوچولوم چه ناز بود . دوباره باید می بردنش به اتاق نوزادان . -مامان چی شد پس کوش ؟/؟ -داره میاد -چیزی که نگفتی -نه به جون تو .. کوچولو رو که چشاشو بسته بود بغلم گرفتم . درهمین لحظه بابا از در وارد شد . اون هنوز نمی دونست بچه چیه . فقط به این دیوار شیرینی نداده بودم که جنسیت بچه رو لو ندن . پدر اومد نزدیک من حال عروسشو پرسید و بچه رو .. هنوز سوال نکرده بود که بچه دختره یا پسر یه متری ازش فاصله داشتم . -بابا نمی خوای ببینیش ؟/؟ نمی خوای بدونی پسره یا دختر .. بازم گریه امونم نداد . -بابا این همون هدیه توست . همونی که یه روزی ازت جداش کرده بودم . حالا برات پسش آوردم . برات پسش آوردم تا دوباره دوستم داشته باشی . بابا ببین چقدر خوشگله ؟/؟ چقدر ناز خوابیده ؟/؟ عکس نوزادی خودمو از جیبم در آورده نشونش دادم . بابا نگاش کن . همین حالاش شبیه اون روزای منه . من اونو پسش آوردم . هدیه اتو بهت بر گردوندم . هدیه ات دوباره متولد شده .. هدیه عشق .. اون مثل من نیست . اون یه دختره . نمی خوای ببوسیش .. این خدا نبود که هدیه تو رو گرفت ولی من از خدا پسش گرفتم به خدا از خدا پسش گرفتم . پدر دوستت دارم . من که گناهی نداشتم ..مامان : بس کن هانی کی گفت بابات دوستت نداشته ولی همگی رو به گریه انداخته بودم -بابا نمی خوای ببوسیش ؟/؟ در نگاه پدر می دیدم که چطور نوه شو دوست داره . با این که یه نوه دختر دورگه هم داشت ولی درنگاهش می خوندم که با تمام وجودش خودشو غرق هدیه عشق کرده . -چرا اول می خوام هدیه خودمو هانی خودمو ببوسم . حالا اون بود که مثل ابر بهار در آغوشم اشک می ریخت و از خدا و من می خواست که اونو ببخشیم . اون اول منو بوسید . بوی همون بابا رو می داد . همونی که هدیه شو بغل می کرد . بوی همون وقتایی که من همه چیزش بودم . چقدر شاد بودم اون لحظه .. دلم نمی خواست زمان حرکت کنه . خوشحال بودم که پدرم متوجه اشتباهش شده . خوشحال بودم که تونستم خوشحالش کنم . پدر هدیه شو گذاشت رو دستاش . -بابا چقدر نازه . صورتش به برگ گل می مونه . -یعنی من زنده می مونم عروس شدنشو ببینم ؟/؟ -بابا امیدوارم بیشتر از صد سال زنده بمونی . عمر ما دست خداست ولی اگه می ترسی زود شوهرش میدم .. دسته جمعی با همون چشای خیسمون خندیدیم . -شاید قسمت این بوده که همچین شرایطی پیش بیاد و همه چی سر جای خودش قرار بگیره . -ولی هانی یه چیزی رو فراموش نکن من اگه بهترین هدیه دنیا رو دارم بهترین مامان هدیه دنیا هم در کنارشه . اگه عروس گلم نبود ما این لحظه های خوشو از کجا داشتیم ؟/؟ .. سمانه : بابا شرمنده ام می کنی .. من که یه خورده آروم تر شده بودم گفتم حالا دیگه وقت چیه وقت شیرینی خوردنه .. پرستار عین شاخ شمشاد وایساده بود که بچه رو ببره . بابا منصور به دنبال بچه و پرستار راه افتاده بود . مادرزنم هنوز داشت اشک می ریخت . سمانه : بابا چش شده . کجا رفت ..مامان هایده : هیچی پیرمرد از خوشحالی قاطی کرده داره میره اتاق نوزادان یه تخت هم واسش بذارن که امشبو اونجا بخوابه .. -مامان خندیدن زیادی واسه سمانه خوب نیست .. .. مادر و بقیه از اتاق رفتن بیرون . حس کردند که من و اون نیاز داریم که واسه دقایقی هم که شده با هم ئتنها باشیم . -ببینم دخترت که به دنیا اومد دیگه مامانشو کمتر دوست داری ؟/؟ -توچی فکر می کنی -گوشموکشید و گفت اگه یه خورده کم محبت تر شی دخترمو می فرستم به همونجایی که ازش اومده بود . اصلا اونم می گیرم پسرش می کنم . صورت و لب و پیشونیشو بوسیدم و گفتم خدا و تو امروز به من هدیه عشقو دادین . دلمو شاد کردین . تو اگه نبودی من این دختر خوشگلو نداشتم -بگو ما نداشتیم .. اما می دونی بزرگترین هدیه ای که خدا بهم داده چیه .. تویی سمانه .. تو .. تو باعث شدی که خودمو باور کنم . تو خود عشقی . هدیه ای از خدا برای منی . تو بهترینی . تو همون عشقی هستی که برام بهترین هدیه رو آوردی . تا عشق نباشه هدیه ای نیست تا تو نباشی عشقی نیست .. دستشو گرفتم تو دستام .. می دونم دوتایی مون به این فکر می کردیم که میوه عشق ما هدیه کوچولوی ما کی میاد پیشمون ؟/؟ آدم کار خدا رو نمی تونه پیش بینی کنه ولی اینه میشه گفت بهترین هدیه ای رو که خدا می تونه به آدم بده عشق خودشه تا آدم به آرامش برسه و خوشبختی حقیقی رو حس کنه . خدایا دوستت دارم به خاطر تمام هدیه هایی که به من دادی ... هدیه عشق .. هدیه عشق .. هدیه عشق .. پایان ... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  ویرایش شده توسط: aredadash   
صفحه  صفحه 6 از 6:  « پیشین  1  2  3  4  5  6 
داستان سکسی ایرانی

تولدی دوباره


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA