انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 3 از 36:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  33  34  35  36  پسین »

زن نامرئی


مرد

 
زن نامرئی 21

ببین عزیزم دوربینو یه جوری تنظیمش کن و یه جای امن بذار و یه خورده بیا طرف من .. دست و بالش می لرزید . فکر نمی کرد که یک بهشتی اونو مرهون لطفش قرار داده باشه .. -ببینم این طرفا یه جایی نیست که راحت باشیم ؟/؟ تنم از بس رو زمین قرار گرفته درد گرفته .. درحالی که تته پته می کرد و از خوشحالی نمی دونست چی بگه گفت چرا من تو اتاق خودم یه تخت دارم . پس از ردیف کردن دوربین و قرار دادنش در جای مخصوص بهش گفتم که برو اتاقو آماده کن من یه کاری دارم بر می کردم . سراغ دستشویی رو گرفتم . -ببخشید حوریا ادرارهم می کنند ؟/؟ -اگه پاشون به زمین یعنی کره زمین برسه آره ؟/؟ اون که رفت من یه فکری به ذهنم رسید . اصلا فیلم چرا دست این باشه .. بهترین کار اینه که خودم دور بینو بردارم و ببرم . برای اولین بار یه تکنیکی رو آزمایش کردم و وقتی دیدم که حدسم درسته از خوشحالی نمی دونستم چیکار کنم . دوربینو گرفتم دستم خودمو غیب کردم و بعد اونو بردم قرار دادم یه جایی که زیر دست و پای این جمعیت نباشه که به طور خودکار فیلم بگیره . دوربین نامرئی بود . خودمو که ازش جداکردم و مرئی شدم دوربین به همون صورت مخفی بود . وای چقدر باحال . پس باید وسیله ها همونجوری که تودست من و همراه با من غیبشون می زنه باید تو دست خودم باشن که دوباره مرئی بشن . بعد از گاییده شدن توسط آبدارچی خوش تیپ و خوش بدن می تونستم برگردم و با خودم ببرمش . یه فیلم باحالی می شد . خیلی جالب درمیومد . چه عشقی می تونستم با این فیلم بکنم .. ولی اگه یه زمانی با همین قیافه می خواستم بیام و یه جورایی از این عوضی ها امتیاز بگیرم حتما منو می شناختند ولی اگه کار به اونجا می کشید واسه اونجاشم یه فکری کرده بودم و می دونستم که این کوس خلا رو می تونم با حرفام فریب بدم .. اوخ چه افکاری .. نادیا شیطون .. نادیا شیطون دست شیطونو هم از پشت بستی . چقدر هیجان زده بودم . همین هوس منو اونقدر زیاد کرد که وقتی تیمور آبدارچی رو دیدم که رو تخت دراز کشیده و پاهاشو به دوطرف باز کرده منم پاهامو قالب پاهاش باز کرده و رو کیرش نشستم . بیچاره نمی دونست که فیلمش نصیب من میشه . تازه داشتم در حقش لطف می کردم . اگه گند کاری می کرد و خودشو رسوا ممکن بود به خاطر فیلم بزنن بکشنش ولی نادیا ساربون بلد بود شترو کجا بخوابونه .. تخت تیمور همچین نقلی و جمع و جور بود که اون نمی تونست کیرشو مثل موشک زمین به هوا به کوسم بکوبونه . در عوض من از هوا به زمین کار می کردم . کونمو دور کیرش می گردوندم و فشار حلقه بالای کوس رو کیرش طوری لذت منو زیاد می کرد که هر لحظه فکر می کردم دارم ارگاسم میشم . تیمور گردنشو کج کرده بود و منم سینه هامو به دهنش چسبونده بودم و اون نوک هر کدومو به نوبت میذاشت دهنش و واسم میک می زد . -تیمور تیمور جووووووون .. -جون حوری بخورم همین جوری ؟/؟ -آرررررره بخوررررشششششش بخوررررشششششش .. کیر تیمورو داشتم از جا در می آوردم و تاب و تحملو ازش گرفته بودم . با این حرکات انفجاری خودم دیگه نمی دونستم دارم چیکار می کنم . حس کردم که نزدیکه ار گاسم شم ولی در همین حین حس کردم که آب کیر تیمور داره تو کوسم خالی میشه . -حوری جون داره می ریزه .. -دندونا رواز هوس رو هم فشار می داده و می گفتم بذار بریزه تا مال من نریزه کیرتو ول نمی کنم و ولش نکردم تا آب منم اومده بود . نمی دونم فشارو من آورده بودم اون چرا از حال رفته بود . بیچاره کوس ندیده . واقعا ثواب کرده بودم . واسش واجب بود . .ظاهرا زن هم نداشت . رفتم اونو بوسیدم و بهش گفتم تو این حوری رو راضی کردی من که برگشتم اون طرف سفارش تو رو به صد تا همجنس خودم می کنم .. فعلا رو همین تخت استراحت کن تکون نخور تا من بر گردم . بیچاره طوری حرف شنوی داشت که اگه می گفتم برو بیفت تو چاه می رفت . به محض خروج رفتم لباسامو پوشیدم و خودمو غیب کرده و دوربینو بر داشتم . به اندازه کافی فیلم ردیف شده بود البته فیلمشو در آورده و دوربین رو یه گوشه ای زیریکی از میز ها مخفی کردم . مجبور شدم یه حرکت مرئی نامرئی انجام بدم که در این فاصله دوربین دوباره آشکار شه .. یه پنج دقیقه ای هم به خودم استراحت دادم تا ببینم این برادرا خواهرا چه جوری به هم حال می دن . جالب اینجا بود که در حال سکس هم این الفاظ برادر خواهر رو ول نمی کردند -خواهر عجب کوسی داری . بیایه خورده چاک کونتو باز کنم تا کیرم وقتی داره میره داخل و میاد بیرون با یه تماس بیشتری حال کنه -اوووووففففف برادر هر چی صلاح میدونی همونو بکن . بکن بکن .. همه شون لخت لخت شده بودند و افتاده بودن به جون هم . دیگه آخوند و غیر آخوند معلوم نبود . یه خورده از سر رو ریش بعضی ها می شد فهمید . بیشتر آخوندا کچل بودند با ریش هایی پر پشت . یکی از اونایی که می دونستم آخونده و پیر مرده کیرش بلند نمی شد . از در و دیوار کمک می خواست روحیه اش ضعیف شده بود . دست به دامن چند تا زن شد . رفت طرف یکی از این زنان که یه کیر رفته بودتو کوسش و یکی تو کونش و با خواهش و التماس ازش خواست که کیرشو ساک بزنه .. -برو بابا دلت خوشه این همه کیر جوندار اینجا هست من بیام کیر تو رو ساک بزنم ؟/؟ -خواهر حالا ما رو پشم کوستم حساب نمی کنی ؟/؟ -هه .. هه ..هه.. برادر کوس ما تمیزه و تمیزه پشم نداره .. آخوند پیر دستشو گذاشت رو کیرش وبا کیر شل شغالی خودش جلق می زد و یه خورده سرشو خم کرده نوک سینه های اون زنه رو می مکید . یه قسمت دیگه هفت هشت تا مرد افتاده بودند رو یه زن خوشگل و دونه دونه پس از این که زنه رو در کل به ارگاسم رسوندندتوی کوس و کون و سر و صورت و رو سینه های اون زنه خیس کرده و از اون خانومه یه سپبد برفی درست کردند .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
زن نامرئی 22

دیگه با دستی پر و خدمت به جامعه زنان ایرانی از مجلس اومدم بیرون . پیش وجدانم شرمنده نبودم . می دونستم که تونستم خیلی ها رو راضی کنم . تو اون افرادی که در مجلس در حال سکس بودند خیلی کم آدم حسابی پیدا می شد و اگه آدم حسابی وجود می داشت که دیگه پاشو اونجا نمیذاشت . حالا این یکی دو نفری هم که می خواستند از حقوق زنان دفاع کنند شاید یه چیزی خورده بود تو سرشون .. روزنامه ها خیلی سریع تر از اونچه که فکرشو می کردم در این مورد مطلب نوشتند . لایحه تو همون مجلس رد شد و کار به شورای نگهبان نکشید . هرچند تاکسی بر گشتی های شورای نگهبان منتظر بودند که این لایحه تصویب بشه و سر پیری معرکه گیری کنند . اوخ که چه حالی کردم و این فیلمی هم که از جند ه بازی نماینده های شیطون وشیطان تو دستم بود شاید تو یه وقت تنگی به دردم می خورد و می تونستم یه جوردیگه ای حالشونو بگیرم . فعلا برم ببینم خونه چه خبره . داداش نویان که دو سه روزی رو استراحت داشت با دوستاش رفته بود شمال . مامان هم بازن همسایه مون که رابطه ای صمیمی داشتند رفته بودند قم و یه روزی رو قصد داشتند اونجا بمونند . منم پس از مدتها باید آشپزی می کردم . برای خودم و بابا . دوست داشتم که یه چیزی آماده بخوریم ولی بابا از غذاهای بیرونی و به اصطلاح فست فود خوشش نمیو مد و حالشو بهم می زد . وقتی رسیدم خونه یه خورده واسه ناهار دیر شده بود . -بابا جونم منو ببخش یه خورده دیر کردم . بیرون کار داشتم .. حتما خیلی گرسنه اته -نه عزیزم مامان که واسه یه روز بیشتر نرفته و غذای چند وعده رو آماده کرده . نیازی نیست تو زحمتتو زیاد کنی . خیلی خوشحالم که می بینم این روزا روحیه ات عوض شده و حالت بهتر شده و با این جایزه میلیاردی که تو و داداشت بردین دیگه تا آخر عمرتون می تونین بگیرین بخورین و بخوابین -بابا جونم زندگی که همش بخور و بخواب نیست . باید کار و تلاش کرد و تحرک داشت . پول خوشبختی نمیاره .. آدم باید با داشته هاش بسازه . هر قدر که می خواد باشه . گاهی می بینی که با شادی یکی شاد میشه وبا غم یکی غمگین بابا . ما باید هوای همو داشته باشیم .. کمی خسته بودم . رفتم یه دوش گرفتم و دلم می خواست روحیه ام شاد باشه و از تماشای خودم لذت ببرم . واسه همین وقتی که از حموم بر گشتم با یه تاپ و شلوارکی که می شد گفت تو همون مایه های شورته خودمو ردیف کردم . رفتم جلو آینه و خودمو شبیه عروس خانوما ساختم و از این که داداش نویان نیست تا باهاش حال کنم حالم گرفته بود . بابا هم امروز انگاری از دوری مامان حال و حوصله بیرون رفتنو نداشت و خونه نشین شده بود . یا شایدم تازه برگشته بود و من خبر نداشتم . -نادیا خوشگل من ! می بینم خیلی خیلی خوشگل تر و ناز تر کردی خودتو . هرچند تو واسه من همیشه همون نادیا قشنگه ای . -ممنونم بابا چشات خوشگل می بینه . -وقتشه که یواش یواش وقتی که خواستگار برات می رسه بهتر باهاش بر خورد کنی -پدر من تازه دو روزه که حالم خوب شده بذار یه آب خوش از گلومون پایین بره . مثل این که خیلی دوست داری از شر من خلاص شی ها . من اگه مزاحمتم یا گردنت خرج میندازم به من بگو . میرم یه جای دیگه تازه کلی پول دارم و هرچی خواستی ازم بگیر -نادیا حالا چرا این قدر ازم ناراحت میشی . من خوشبختی و صلاح تو رو میخوام . فکر کردم این جوری برات بهتره . اومد پیش من و صورتمو بوسید . اوخ که چقدر از عطر تن بابا و بوی صورتش خوشم میومد . وای هر وقت که بچه بودم صورتمو به صورتش می مالیدم تا اون ریش یکی دوروزه اش سیخم بده . بیشتر وقتا قلقلکم میومد . بازم از این کارا کردم . زیاد گرسنه ام نبود . بابا که رفت بخوابه و منم رفتم اتاق خودم .. یه لحظه صدای قفل شدن در اتاق خوابو شنیدم . یعنی چه بابا واسه چی درو قفل کرده . حس فضولی من تحریک شده بود . درسته که نادیا از در نمی تونه بره تو اتاق از پنجره که می تونه سر و گوشی آب بده . یه چهار پایه گذاشتم پشت پنجره باز و خودمو نامرئی کردم و از اون جا یه نگاهی به اتاق بابا انداختم . واییییی پدر جونم تو یه روز هم تحمل نداشتی ؟/؟ داشت از تلویزیون فیلم سکسی می دید اونم چه فیلمهایی و دستشم گذاشته بود رو کیرش .. خیلی دلم می خواست ببینم دیگه چیکار می کنه . مثل پسرا با اشتیاق جلق می زد . هر لحظه منتظر بودم که آب کیرشو خالی کنه ولی تلویزیون رو خاموش کرد و رفت از داخل کمد یه لپ تاب در آورد و روشنش کرد .. ای بابایی تو هم آره ؟/؟ تو که تو خط کامپیوتر نبودی .. مثل این که باید می رفتم تو اتاقش . خیلی آروم بدون این که سر و صدایی کنم لبه بیرونی پنجره رو داشته خودمو کشیدم بالا . چون منو نمی دید عجله ضرورتی نداشت . خودمو کشتم تا صدا ندم . رفتم نزدیکش . زیاد نمی تونستم بهش نزدیک شم اون وقت شاید بوی دخترشو حس می کرد . یه خورده رفت تو خط فیلمها و عکسهای سکسی داخل اینترنت و بعدش رفت رو سایت داستانهای وبلاگ امیر سکسی رو یکی از داستانهای سکس پدر با دخترش زوم کرد . از اول تا آخر که داشت داستانو می خوند دستش رو کیرش بود و وقتی که داستان تموم شد و کف دستشو باز کرد دیدم آب کیرسطح کف دستشو پوشونده ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
زن نامرئی 23

آه پدر پدر پدر تو هم آره این انتظارو از تو یکی نداشتم .. تو که داری این جوری با لذت این داستانو می خونی حتما خیلی هم خوشت میاد .. پدر با اون کیر جق زده اش بی حس یه گوشه ای افتاده بود و منم رفتم ببینم این داستان چی میگه .. وای وقتی یه قسمتی از اونو خوندم خیلی تحریک شده بودم . طوری که وقتی بابا از اون صفحه خارج شد به شدت عصبانی شده بودم و ازش انتظار نداشتم که این کارو بکنه .. یعنی بابا اهلش هست که بخواد با دختر گلش طرف شه ؟/؟ یا این که به قول نویسنده داستان , ایرانی و مدیر سایت امیر خان این داستانها فقط جنبه تحریک برای یکنواخت نشدن سکس در روابط زناشویی و سکسی مجاز را دارد .. دارن بچه گول می زنن . می تونم برم حالشو بگیرم .. خودمو از اتاق خارج کردم و بعد یه نیم ساعتی با خودم ور رفتم . خیلی بیشتر از اونی که یه عروس تو شب زفاف بخواد خودشو واسه شوهرش ریف کنه . یه دامن کوتاه چسبون چاک دار پام کردم که زیرش شورتی هم نپوشیدم و با یه تاپ چسبون و بدون سوتین و یه دستی به سر و صورت کشیده رفتم پشت در اتاق بابا .. چند تا نفس عمیق کشیدم و دیگه تصمیممو گرفته بودم . روم دیگه باز شده بود . ناسلامتی کم تجربه نبودم . می دونستم چیکار کنم و با چه ترفندی حالشو و حال خودمو جا بیارم . -بابا بابا .. درو باز کن .. -چیکار داری نادیا . دارم می خوابم -پدر گلم من تنهام . دلم گرفته . دوست دارم بیام پیشت با هم حرف بزنیم . -یه خورده صبر کن الان اومدم . پدر درو باز کرد . اونم زیاد به خودش سخت نمی گرفت . با همون شورتش اومد و درو بازکرد .-پدر من ترسیدم که نکنه واسه مامان هوو آورده باشی . آخه کسی که خونه نیست . درو واسه چی قفل کردی . اگه می ترسیدی دزد بیاد پس دخترت چی ؟/؟ -چه می دونم نادیا جون پیریه دیگه -اوه بابا تو و از این حرفا . تو که تازه تابستون زندگیته . مردا تا بیست سال بعد ازسن فعلی تو دنبال عشق و عیش و نوش خودشون هستن . -عزیزم تو هم دوست داری بابات این جوری باشه ؟/؟ دوست نداری یه بابای سر به زیر داشته باشی . -چرا قربون بابا جونمم میشم . من خودم می دونم که آقایون دمشون اون داخله . اگه آب ببینن شناگر خوبی میشن . ولی از اونجایی که من بابامو دوست دارم هواشو دارم . اگه یه زمانی بخوای دوست دختر بگیری کمکت هم می کنم . - عزیزم یه وقتی از این حرفا پیش مادرت نزنی ها پدرمو در میاره . -حواسم هست ولی خودت چی دوست داری ؟/؟ -نادیا داری آزمایشم می کنی ؟/؟ راستشو بگو امشب چته . تو طوری اومدی تو اتاق من که حس کردم دلت گرفته می خوای باهام درددل کنی -پس این اسمش چیه بابایی . یه کمی تاپمو دادم پایین تر تا یه خورده از سینه هام معلوم شه . حالتشم طوری بود که دوباره می رفت بالا . ناصر جون چشم ازم بر نمی گرفت . می دونم یه جورایی رفته بود تو نخ من . -خب داشتی چیکار می کردی .. ببینم تو و کامپیوتر ؟/؟! تو که همش می گفتی اصلا بلد نیستی این چه جوری کار می کنه -عزیزم رفته بودم تو سایتهای مذهبی یه خورده دعا گوش می کردم و خودمو یه جوری آروم می کردم و یه چند هفته ای بود که نمی دونستم تو نماز جمعه تهرون چه خبره داشتم به سخنان گهر بار ائمه جمعه گوش می دادم -بابا منو دست میندازی ؟/؟ که این طور می تونم روشنش کنم و بریم باهم دعا بخونیم .؟/؟ دعاهای داغ داغ پدر و دخترش . اگه بخوای منم باهات میام بهشت پدر جونی . دوتایی مون صفا می کنیم . با یه لبخند و تعجب خاصی نگام کرد و گفت بریم بخوابیم . -اجازه هست کنارت بخوابم ؟/؟ -مگه جراتشو دارم دختر گل خودمو بیرون کنم . اصلا نباید همچین کاری بکنم . بیا کنارم بخواب . یاد بچگی های تو و اول جوونی خودم میفتم . تا اینجاشو خوب پیش رفته بودم . خلوت اونو بهم زده بودم ولی یه جورایی پاهامو حرکت می دادم که یه خورده چاک دامنم تکون بخوره و کونم مشخص شه .. بابا با اون نگاه هیزش مدام چشش به کونم بود . از پهلو مراقبش بودم . چراغ خواب نارنجی رو روشن کردیم و اون پشت به من و پهلو دراز کشید . -ناصر جونم اجازه هست مثل اون وقتا که بچه بودم دستمو دور کمرت حلقه کنم ؟/؟ قول میدم سنگینی خودمو رو ت نیارم .-نادیا تو که خودت می دونی من نه بهت نمیگم .-هرچی که بخوام ؟/؟ هرکاری که بکنم ؟/؟ -نمی دونم چی داری میگی ولی نمی دونم چرا حس می کنم که تو یه چیزیت هست .-هرچیم هست بابا از تو به من سرایت کرده . چون الان تو وجود تو دارم یه چیزی رو حس می کنم که به وجود من سرایت کرده .. راستش خسته بودم رفتم چشامو رو هم بذارم یه لحظه واسه یه دقیقه خوابم برد همون یه دقیقه خواب دیدم که یه ندایی اومد که میگه برو پدرت بهت نیاز داره تو هم دلت گرفته و بهش نیاز داری الان تو اتاقش داره یه کارایی می کنه که تو باید دستشو بگیری کمکش کنی نذاری بیفته تو چاه و اونم می تونه بهت کمک کنه که روحیه ات شاد بشه . شما سعی کنین همدیگه رو درک کنین . نذار بابات بره دنبال مسائل انحرافی . -نادیا همه اینا رو تو یه دقیقه خواب نما شدی ؟/؟ بیجاره راست می گفت . تازه می خواستم خیلی چیزای دیگه رو بگم که خلاصه کرده بودم . دستمو حلقه زدم دور کمر بابا و با موهای سینه اش بازی می کردم . دختربچه که بودم طور دیگه ای لذت می بردم و حالا با هوسم حال می کردم . -بابایی می خوام بلوزمو در آرم . -سوال می کنی خب درش بیار . من نمی دونم تو امشب چته واقعا ..هر کاری که دلت می خواد انجام میدی . تو که شاد شاد بودی .-چه می دونم مامانم نیست و نویان هم نیست . دلم میخواد امشب احساس تنهایی نکنم . سینه هامو به کمر پدر چسبونده و خودمو محکم بهش فشار می دادم . بین کوس من و کون اون یه دامن و دو تا شورت فاصله بود . کوسم اونقدر خیس کرده و داغ شده بود که حداقل داغی اونو باید احساس می کرد . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
زن نامرئی 24

بابا تو بغل من با تعجب نگام می کرد . غافلگیر شده بود . یکه خورده بود . -ناصر جونم روتو بر گردون . مثل زنای با حجاب داری ازم رو بر می گردونی . من که نمی خوام بخورمت . خودم یه فشاری به شونه های بابا آورده و صورتشو با کمپلت هیکلش سمت خودم بر گردوندم . این جوری راحت می شد یه بغل دو طرفه زد و زودتر اونو تو دام انداخت . وقتی که من و اون هیکل درشت و آماده فعالیت منو دید بیشتر هاج و واج شده بود . شاید هنوز این تصورو داشت که نادیا کوچولو پیشش دراز کشیده . -بابا -جون بابا -می خوام ببوسمت . تو منو نمی بوسی ؟/؟ صورتشو آورد جلو و یه بوسه ای به صورتم داد و بعدش با انگشت به یه قسمت از صورتش اشاره کرد که اونجا رو ببوسم -بابا جونم اینا که مال قدیما بود . اون وقتا که موبایل و کامپیوتر نداشتیم مال زمان عصر حجر . من که هنوز اون دختر کوچولو نیستم . رفتم طرف لبهای خوشگلش و خودمو لبمو دوتایی بهش چسبوندم . لبم که رو همون جایی قرار گرفت که باید قرار می گرفت . این بار راحت تر و با هیجان بیشتری بابا رو بغل زده دستامو دور کمرش حلقه کردم پاهامو هم دور پاهاش قرار دادم و اونو به طرف خودم کشونده فشارش می دادم . وسط بدنمون در تماس شدید و سختی باهم قرار گرفته و حالا می تونستم برآمدگی و شق بودن کیرشو و این که تونستم هوسشو بیدار کنم حس کنم . چشای بابا از هوس باز و بسته می شد . -ناصر جون خوابت گرفته . -نه جوری منو بوسیدی که فکر کردم دوست دخترم داره منو می بوسه . می دونستم بابا دوست دختر نداشت واین فقط یه مثال بود . ولی خواستم سر به سرش بذارم -چی گفتی بابا ؟/؟ تو دوست دختر داری . خب عیبی نداره من که گفتم با پدر جونی خودم همراهی می کنم .-نادیا اذیتم نکن .. بد متوجه شدی . -حالا ایرادی داره من دوست دختر بابام باشم ؟/؟ به کسی چیزی نمیگم ها . کف دوتا دستمو گذاشتم زیر یکی از سینه هام و اونو به صورت پدرنزدیک کردم و گفتم عمر آدمی چه زود می گذزه . انگار همین دیروز بود که اندازه یه گردو بود و تو دوست داشتی همیشه یه ناخنکی بزنی و بذاری تو دهنت و بعد بخوابی . -وتوهم خوشت میومد نادیا -اووووفففف چه جورم بابا . تا جوجومو نمی خوردی خوابم نمی گرفت . یه طرفو می خوردی و ولم می کردی رضایت نمی دادم و می گفتم هر دو تا . حالا ازت می خوام که یه تجدید خاطره ای کنی و بازم جوجومو بخوری -نادیا شوخیت گرفته ؟/؟ بده . از این حرفا چیه که می زنی . تو بزرگ شدی . باید یه چیزایی رو رعایت کنی .-بابا من این چیزا حالیم نیست . من همون دختر کوچولوی تو هستم . زودباش . تو که به من نه نمیگی . دلت می خواد نادیای تو دوباره افسردگی بگیره ؟/؟ یادت رفت چقدر دلواپسم بودی و این دکتر اون دکتر می کردی ؟/؟ یادت رفت چقدر واسم اشک می ریختی ؟/؟ حالا بیا بابا ناز نکن دیگه . پدر اومد جلوتر ودهنشو رو یکی از سینه هام قرار داد . منم کف دستمو گذاشتم پشت سرش و اونو بیشتر به سینه هام می فشردم تا میک زدنش بیشتر بهم حال بده . -آههه بابا اون سینه ام ازت گله داره . قبل از این که نوبت خوردن اون یکی بشه می تونی یه دستتو بذاری روش و بهش بگی آماده باشه . پدر با یه حس و هیجان خاصی نوک سینه ها و بقیه قسمتهاشو میک می زد . خیلی هم تو کارش وارد بود . حرفمو گوش کرد و یه دستشو هم گذاشت رو اون یکی سینه ام . از وقتی که این حرکت شروع شد و ما دوباره به هم چسبیدیم حرکت کیرش تو شورت رو که لحظه به لحظه داشت میومد بالاتر و شق تر می شد حس می کردم . دیگه داشتم مطمئن می شدم که میشه رو کیر بابا حساب کرد . فقط یه خورده باید تلاش بیشتری می کردم تا اون آخرین و سخت ترین تابویی هم که بین ما وجود داره شکسته شه . بابا که خودش با جفت سینه هام مشغول بود ولی من تصمیم گرفتم یه کار دیگه ای انجام بدم . دستمو یواش یواش بردم طرف شورت پدر و گذاشتم رو اون قسمتی که کیر شق شده قرار داشت -خیلی نرم و با ملایمت اون قسمتو هدف قرار داده بودم . چیزی نگفت . گذاشت که من کارمو انجام بدم . یه خورده هم مواظبش بودم ببینم که عکس العملش چیه .. -آهههههه نادیا -چیه بابا دیدی بهت گفتم اگه سینه هامو بخوری خوشت میاد و کیف می کنی و یاد قدیما می افتی ؟/؟ -نادیا خیلی شیطون بلا شدی خیلی . داری چیکار می کنی -پدر جونی تو بگو داری چیکار می کنی . یه فشاری به سر کیرش آورده و گفتم حالا من زبون دارم و دارم یه چیزی میگم این زبون بسته چه گناهی داره که این داخل قایم شده و نمی تونه حرف بزنه . -نکن نادیا بده .. خوب نیست . -بابا تو که به من نه نمیگی . حالا نه به من نه بگو نه به خودت . پس بذار یه خورده من با اینت ور برم . اون وقتا کوچولو بودم حالیم نبود . حالا که بزرگ شدم این حقو دارم که یه خورده باهاش حال کنم . مگه نه بابایی .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
زن نامرئی 25

دیگه حتی دامن هم پام نبود و کاملا لخت بودم . نگاهش یه جوری شده بود . صورتش داغ شده بود . می دونم اثری از هوس و خجالت و نیاز همه رو با هم داشت . -باباجونم خیلی درشته .. حالا که مامان نیست نمی تونی به دخترش وکالت بدی ؟/؟ -نادیا نه .. این چیزا نباید بین من و تو باشه -اگه باشه مثلا چی میشه . هیچی عوض نمیشه . اصلا کی گفته که یه پدر نباید با دخترش سکس داشته باشه . این چیزیه که ما بین خودمون در آوردیم . الان من می خوام این سنت مسخره رو بشکنم . من میگم باید وجود داشته باشه . می خوام یک انقلاب نوین در سکس دنیا ایجاد کنم ولی حیف که نمیشه سکسو میشه اما انقلابو نمیشه پدر جونم . قبل از من و تو خیلی ها این راهو رفتن . خیلی ها . شرایط طوریه که نمی تونم پرچم انقلاب سکس نوین رو بگیرم تو دستام .. پدر با این که خیلی هوس گاییدن منو داشت ولی یه جورایی نگام می کرد که انگار نگران سلامتی دخترشه . از نظر اون من قاطی کرده بودم . شایدم یه خورده قاطی کرده بودم ولی هوسه دیگه . دیگه به یه کیر نمی تونستم قانع باشم . یعنی یه مدل کیر در یه وهله . تنوع طلب شده بودم . خدا پدر اون پرفسوره رو بیامرزه که همچین نیرویی به من داده بود . زتعارف کم کرده و شورت پدر جانو پایین کشیدم . اونو اصلا از پاش در آوردم که دیگه هوس بالاکشیدن به سرش نزنه .. -وای پدرجونی با این که مامانو بیچاره می کنی .. صاف کن ببینم . پدر تسلیم دخترش شده بود . عین برق گرفته ها فقط با گوشه چشاش به من نگاه می کرد . منم کیرشو گرفتم تو دستم و اونو شلاقی به سر و صورتم می کوبیدم . ناصر خان از بس کیف می کرد چشاشو بسته بود . -جاااااااان -فدای جاااااانت بابا زودتر هوستو بریز بیرون . مگه نادیاتو دوست نداری . دختر نازتو دوست نداری ؟/؟ تو که می دونی چقدر عاشقتم . بگو دوستم داری بابا بگو کوسمو می خوای . دیگه ولش نکردم . تا بخواد بجنبه یا پشیمون شه که می دونستم این جور مواقع پشیمونی تو ذاتش نیست کیرشو گذاشتم تو دهنم .. بابا ناله می کرد و آه می کشید .. -نادیا جوووووون دخترم ..بابا فدات شه .. چقدر لب و دهنت داغه . چقدر کیرم داغه .. دارم گناه می کنم عزیزم . یه پدر که نباید این جور در مقابل هوسش تسلیم شه و دخترش فکر کنه که اونو واسه سکس می خوام .. کیرشو از دهنم بیرون آورده و گفتم بابا من دارم با کیرت حال می کنم و تو هم حال می کنی . چه بخوای و چه نخوای که می دونم میخوای واسه امشب بر نامه ها دارم . می بینم که هوس از سر تا پات داره می ریزه . پس واسه ما ناز نکن . جواب اون حرفی هم که زدی باید بگم که اگه تو نخوای بهم حال بدی و نخوای که به من توجه کنی در اون صورته که حس می کنم نسبت به من بی توجه هستی و دخترتو دوست نداری و واسش ارزش قائل نیستی . یعنی به من اهمیت نمیدی . حالا واسه این که دیگه زیاد حرف نزنی و مشغول شی دیگه کیرتو نمی خورم در عوض تو کوسمو بخور . کوسمو گذاشتم رو دهنش .. بخور پدر جونی و حال کن . درسته یه عمری کوس مامانو خوردی ولی این جوونه و تازه و تنگه و به هر حال از همون جنسه . کوس خیسمو به لب و لوچه بابا می مالیدم تا این دو کلام حرفی رو که می زنه نتونه بزنه . دیگه راه افتاده بود . چشاش خمار شده بود و موقع کوس لیسی با یه نفس زدنها و آه کشیدنهای خاصی با چوچوله هام ور می رفت . دستشو هم گذاشته بود دور کمرم و شونه های لختمو نوازش می داد و به موهای سرمم دوست می کشید . هرچند با این حرکت خودم یه خورده جلو دیدشو گرفته بودم . -پدر جونم من دراز می کشم تو راحت باشی . پاهامو دراز کرده طاقباز قرار گرفتم و تا می شد پاها رو به دو طرف باز کردم .. پدر مثل یه دونده دو صد متر استارت زد و دهنشو انداخت رو کوس من . دیگه حشری حشری و تشنه تشنه اش کرده بودم . خوشم اومده بود از این که اونو هم تو دام انداختم . بابا بابا بخورررششششش کوسسسسسسم دارررررررره آب میشه .. باااااااباااااااا من چند ساله حال نکردم . میخوام بهم حال بدی .. توباید به داد دخترت برسی .. اگه تو نرسی کی برسه . بابا بخور بخور ارضام کن .. من کییییییررررررررمی خوام کیر پدر جونمو .. نمی خوام گناه کنم . نمی خوام یقه این و اونو بگیرم . من پدرمو می خوام . عشق و هوس پدرمو می خوام . وای که چه کولی بازیی در آورده بودم و با این هندونه گذاشتن زیر بغل بابا و بالا بردن اون و این که گره هوس من به دستان جادویی اون باز میشه یه غروری درش ایجاد کردم که اون تلاششو زیاد تر کرده بود تا منو زودتر به ارگاسم برسونه .. اوخ که من پدر ساده دلمو چقدر دوست داشتم . هر چند از اون زرنگها بود ولی نمی دونست که نادیای اون بعد از بیوه شدن در همین مدت کم چند تا کیر خورده . سر بابا رو به کوسم فشار می دادم و اونم دو تا دستاشو به روی سینه هام قرار داده بود و با فشار گرفتن و مالوندن اونا هوسو از تو سینه هام به تمام بدنم پخش می کرد .. سرشو از رو کوسم ور داشت . کیرشو گرفت تو دستش و گفت نادیا آماده باش که کیر پدرتو تحویل بگیری . مادرت بهش میگه اژدها . می خواستم بگم پدر جونی چند روز پیش که دیدم شبیه بچه اژدها بود ولی حالا چه جوری این جوری شده نمی دونم . چه دست کاریها و دوپینگی انجام داده بود نمی دونستم . در هر صورت کیرشو به کوسم نزدیک کرد و منم با یه عشوه و ناز خاصی گفتم بابا شک نکن کوس داغ و تشنه نادیا آماده پذیرایی از کلفت ترین و بهترین و لذت بخش ترین کیر دنیاست . اینو که گفتم بابایی معطل نکرد و کیرشو با حرکتی نرم و هوس انگیز فرو کرد تا ته کوس من .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
زن نامرئی 26

بابا بابا جون .. راست میگی که این اژدهاست . اژدها از دهنش آتیش میاد ولی انگار از تمام کیرت از هر طرفی داره آتیش تو کوسم پخش میشه .. بابا در حالی که از هوس زیاد نمی تونست چشاشو باز کنه گفت نادیا کوس داغ توست که کیرمو داره آتیش می زنه .. نه .. نههههه نمی تونم عزیز دلم .. بابا اگه نمی تونی همین الان بریز تو کوسم .. -چی میگی دختر میخوای نوه و بچه ام هر دو یکی شن . تو که می دونی خیلی ناجور میشه .. -باااابااااا بااااابااااا من کیر می خوام -این که تو کوسته -آبشم میخوام . اگه بدونی چند وقته که منتظرش بودم . واسه همینه که از اون وقتی که حس کردم به تو و تن لخت تو و سکس با تو نیاز دارم قرص ضد بار داری مصرف می کنم .. تا واسه همچین روزی پدر جونم راحت باشه . دیدی نادیای تو چقدر دوستت داره و عاشقته و به تو احترام میذاره . -نهههههه نادیا .. نگو این جوری بیشتر منو می سوزونی . دلم میخواد یه خیلی باهات حال کنم . مزه بگیرم و بعدش بریزم تو کوس دختر نازم .. -بابا اگه بدونی که بهترین داروی ضد افسردگی واسه من همینه . گره این مشکل با کیر تو باز میشه . هرچی پول داشته باشی و تو ناز و نعمت و رفاه باشی تا سکست تامین نباشه هیچ ارزشی نداره . ممنونم بابا ممنونم که نخواستی دخترت به گناه آلوده شه و دنبال این و اون راه بیفته . -نادیا من ناموس خودمو دوست دارم . --پس با همین سرعت کیرتو فرو کون تو ناموست و درش بیار که دخترت نیاز داره ... دوستت دارم بابا عاشقتم . فداتم . فدای کیر داغ و گوشتی تو ام . زبونم دیگه بند اومده بود از بس که ابراز احساسات کرده بودم . -بابا بابا من چند ساله ارگاسم نشدم . هر طوریه باید راضیم کنی . بابا اگه نمی تونی سخته اول خالی کن و راحت به گاییدنم ادامه بده . پدر ازم خواست که یه دور بگردم و بعدش وایسم و به اون پشت کنم . مثل این که می خواست قالب هیکل منو از سمتی که بتونه کونمو تحت نظر داشته باشه تو دیدش قرار بده . ایستاده کمر منو گرفت . نادیا چه کونی داری . دخترم عجب کونی کرده . کونمو درهمون حالت ایستاده به دو طرف بازش کرد و زبونشو رو سوراخم کشید . -ناصر جون خیلی حال می کنم . -نادیا عجب کون و سوراخ خوشمزه ای داری -لطف داری بابا حتماچون دخترتم داری از این حرفا می زنی . -من با کسی تعارف ندارم -بابا جون ببینم خیلی از این کونا خوردی که داری سوتی میدی ؟/؟ -نادیا تو هم همش می خوای یه آتویی از من گیر بیاری . من جز تو و مامان با کسی نبودم . -من خودم بابا شیطون خودمو می شناسم .. بخور بابا ادامه بده . حالا وقتش نیست که با این حرف زدنهای اضافه بخوام جلو کارتو بگیرم . زبون بابا خیلی پهن و کلفت نشون می داد . اونو از رو کونم می کشید به طرف کوس و از طرف کوس می آورد روی کون . عجب حالی می داد . وقتی این کارو می کرد در همون لحظاتی که زبونش در حال حرکت بود همه تنم یهو می خواست بپره و پرواز کنه .. خودم دو تا کف دستمو گذاشتم دو طرف کونم و اونا رو به پهلوها بازشون کردم . -ناصر جون کوسم دیگه صبرش تموم شده . کیرت چه طاقتی داره -نادیا من از تو بی طاقت ترم فقط میخوام که تو بیشتر حال کنی . نادیای گلم ازم راضی تر باشه . -گل گفتی بابا . نشون دادی که بازم این بابای نادیاست که باید بیاد کمکش و بهش حال بده . حالا دخترت ازت می خواد که کیرتو زودتر تو کوسش آتیش کنی . بابا موشک اژدها رو بفرست دیگه . خواستم یه خورده خودمو خم کرده پاهامو به پهلوها باز کنم تا با راحتی بیشتری کیرشو فرو کنه تو کوسم که دیدم همون در حالت ایستاده دستشو گذاشت دور کمرم و منو به خودش فشرد و کیرشو کرد تو کوسم . دست راستشو گذاشته بود دور سینه هام و دست چپشو هم گذاشته بود روی کوسم . صورتشو هم به صورتم چسبونده بود و از پهلو لبهامو می بوسید . چقدر بهم هیجان می داد . اگه از پهلو رو تخت بودم و این کارو باهام انجام می داد شاید احساس خستگی کمتری می کردم ولی این جوری هم کلی صفا می کردم . -نادیا خیلی خوشت میاد ؟/؟ -اوهو کیرشو تو کوسم تقریبا ثابت نگه داشته بود و منم خودمو از پشت حرکت می دادم طوری که اون نتونست تاب بیاره . حس کردم که آبش داره تو کوسم خالی میشه .. خیلی داغم کرده بود . چند بار به خودش لرزید و یه تکون شدیدی خورد . من که نیاز داشتم و ارضا نشده بودم . ولی خوردن آب کیر بابا نعمت لذت بخشی بود . رفتم رو تخت دراز کشیدم پاهامو به دو طرف باز کردم و دستمو گذاشتم زیر کوسم و قطره های آب بر گشتی رو لیس می زدم . پدر خیلی از این حرکت من خوشش اومده و کیف می کرد . -تو خیلی بالذت تر و طبیعی تر از مامانت این کارو می کنی . هیجان و هوس منو بر گردوندی . کوسم رو لبه تخت قرار داشت و نیمتنه ام روش . بابا اومد رو من و ایستاده و از بیرون تخت یه بار دیگه کیرشو فرو کرد تو کوسم .. کف دستاشو گذاشته بود رو تخت دو طرف پهلوهام و به شدت می کوبید به ته کوسم و کیرشو بیرون می کشید .. ادامه دارد ... نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
زن نامرئی 27

بابا بابای قشنگم . این دفعه رو دیگه بجنب . نشون بده که شیری و می تونی که منو به اون چه که می خوام برسونی .. بابا بابای نازو کیر درازم . فقط تو می تونی به داد من برسی . چهره هوس آلوده اشو که رو من سوار بود می دیدم ودستامو لای موهای سرش فرو می کردم و صورت بابایی رو نازش می کردم . این چند روزه خیلی کیر خورده بودم ولی کیر بابایی حال و هوای دیگه ای داشت . وقتی که وارد کوسم می شد حس می کردم یه چیزی از وجود خودم دوباره به وجودم رسیده . احساس بیگانگی باهاش نداشتم . همون اصل وجودی خودم بود . چشامو بستم و با تمام وجود و حسم رفتم تو این لذت که زیر کیر پدر بودن بالاترین لذتها روداره . بابا من مال توام مال خودتم . کنیزتم . دخترتم . حق داری باهام هر کاری بکنی . راضیم کن . بذار زیر کیر تو آروم بگیرم .. -دختر تو داری باهام چیکار می کنی . حس می کنم دوباره دارم به سالهای اول ازدواجم بر می گردم . نادیا خوشگل من تو همون روحیه رو داری بهم میدی داری منو به زندگی امید وار می کنی -پدر چی داری میگی تو که خودت امید وار امیدوار و اهل تفریحی . منو دیگه بهونه نکن . کوس دخترتو بکن . -دوستت دارم دخترم -مگه تا حالا نداشتی -ولی حالا یه احساس صمیمیت دیگه می کنم . دستامو رو دو لبه کوسم قرار داده اونا رو به پهلوها بازترشون کرده تا از رفت و بر گشت های کیر لذت بیشتری ببرم . -پدر جونی قربون اون کیر و کوس بشم من که صمیمیتها رو زیاد می کنه کی میگه که اینا مایه خجالته .. بابا تند تر . بابای جوون من که جوون ن ترشدی . عمل کن . نادیا منتظره .. -ناصر فدای نادیا جونش شه . -خدا نکنه پدر جونم . .بابا همین جور که کوسمو می کنی به بالاش هم چنگ بنداز هوسمو زیاد می کنه . حس می کنم که دارم یه جورایی به آخر خط نزدیک میشم . شلیک کن بابا ..اون موشکت دیگه منو منفجر کرد . پدر با کف دستش بالای کوسمو به چنگ خودش در آورده بود و منم سینه هامو این طرف اون طرف می کردم و سرمو از سمتی به سمت دیگه بر گردونده و با افشون کردن موهام به ناصر جونم نشون می دادم که چقدر هوس دارم . دیگه کار داشت تموم می شد ..-بابا بیا پایین تر بیا بهت بچسبونم ولم نکن . کمکم کن .. جوووووون جوووووون دارم حال می کنم . دیگه رسیدم به آخر هوس بذار بهت بچسبم خودشو رو من سوار کرد . دیگه هیچ فاصله ای بین ما نبود . آبم داشت فضای زیر کوسمو داغ می کرد و می ریخت بیرون و تمام تنموداشت می لرزوند و لذت منم وقتی زیاد تر شد که حس کردم بابا هم داره آب کیرشو می ریزه تو کوس من . موقعی که داشت تو کوسم خالی می کرد دچار رقص کیر شده بود و کیر ناز و درازش تو کوسم داشت می رقصید . -بابا بغلم بزن . بغلم بزن گرم شی .. خودم از این حرف خودم خنده ام گرفته بود . خیس عرق شده بود و از گرما داشت می پخت . یه خورده که خنک شدیم ازش خواستم که بریم حموم و یه صفایی هم اونجا بکنیم . بیچاره دیگه نه حالی داشت و نه نوایی . من هنوز اشتها داشتم و جا داشتم که بیفته رو کوس و کونم و منو بلیسه ولی اون دیگه حس گاییدن نداشت . بااین حال دوتایی مون رفتیم زیر دوش و یه خورده که خنک شدیم من کف حموم دمرو دراز کشیدم و ازش خواستم که پشتمو با دستای خودش صابون مالی کنه واز لیف استفاده نکنه . این جوری بیشتر حال می کردم و بهم کیف می داد . بابا وقتی به کون قمبل کرده ام می رسید طوری چنگشون می گرفت و از وسط بازشون می کرد و دستشو رو لاپام می کشید که نزدیک بود از جام پاشم و بیفتم گردنش . یه لحظه که از پشت رو من خم شد کیرش به کونم اصابت کرد و دوباره اون کلفتی و تیزی اونو احساس کردم .نفسهام به شماره افتاده بود -نادیا تازه خوب به استیل پشتت دقت نکرده بودم . خیلی کار درستی دختر -هر چی باشه دختر توام بابا . هر چی دارم از تو دارم . من جات بودم تا اونجایی که می تونستم از این نعمت استفاده می کردم . حیف و میلش نمی کردم . چدر خوشگله من می دونه که اسراف حرامه . -منم نمی خوام اسراف کنم . کونمو از وسط بازشون کرد و کیرشو به سوراخ کونم فشرد .. -بابایی میخوای بذاری تو کونم ؟/؟ -نادیا دوست دارم . نمیدی به بابات ؟/؟ خیلی می چسبه .-به شرطی که بازم کوسمو بکنی -نادیا تو خسته نشدی . این قدر حشری بودی من نمی دونستم ؟/؟ لااقل به این یکی دو تا خواستگاری که واست اومده بود جواب مثبت می دادی . -بابا می شد به هر دو تا جواب داد ؟/؟ -نه همون یکیشون بس بود -اون وقت می تونستم امروز روز زیر کیر تو باشم ؟/؟ -نادیا نادیا من حریف تو و زبونت نمیشم . راست میگی اون وقت به یه همچین روزی نمی رسیدیم که من کیرمو بکنم تو کوست و حالا هم تو کونت .-مجوز گرفتی بابا ؟/؟ -دخترم بهم نه نمیگه .. از -چشات معلومه . -بابا کنیزتم کیرتو بفرست به هر جا که دلت میخواد ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
زن نامرئی 28

بابا رحم نکرد و معطلی رو جایز ندونست . یه خورده رو کیرشو روی سوراخ کونمو صابون مالی کرد و سر کیرشو به سوراخم فشار داد . -یواشتر ناصر خان . یواشتر کونی واسمون نذاشتی .-خودم الان به کونت کود میدم که تپل تر و خواستنی تر شه . این صابون مالی هاش یه خورده کونمو سوزونده بود ولی وقتی کیرش رفت توسوراخم و با چند ضربه ملایم اون داخل عادت کرد حس کردم دارم لذت می برم -ناصر جون کیف می کنی -اوههههههه نادیا اگه بدونی چقدر از کردن کونت لذت می برم عشق می کنم بهم کیف میده . -پس کیف کن بابا جون که این بار کیف به نفع تو دفعه دیگه یه کیف به نفع من داریم . یعنی کفه ترازو باید به نفع من سنگینی کنه .. ازبس حواسش به گاییدن کونم بود بدون این که بفهمه چی دارم میگم به کارش ادامه می داد . درحالی که منظورم این بود که باید کوسمو بگایی . -بابا ناصر جون دستات بیکار نباشه پشتمو هم صابون بمال و ماساژم بده . با دستات این کارو بکن .. جووووووون .. دستت درد نکنه . بدنم داره نرم و ملایم میشه .. آماده واسه این که تو هر کاری باهاش بکنی -میگی تا حالا هیچ کاری نکردم -پدر ! تو خودت خوب می دونی که من دو ساله از این بر نامه ها نداشتم . تازه اونی هم که اسمش بود شوهر از یه تخته سنگ هم چلاق تر بود پس باید هوای منو داشته باشی که هرچی خواستم تو همین خونه تامین شه . این جوری که پیش می رفتم فکر کنم سهمیه چند روز مامانو هم استفاده می کردم . -قربون دستت ناصر جون . فدای اون مالش دادنهات . فدای خودت ... من از این به بعد هر وقت کم آوردم دیگه در بست در اختیارتم . این بابا جون آخرین مرد دور و برم بود که اونو به دام خودم کشیده بودم . یعنی توسط اون تور شده بودم . شاید شوق و ذوق اونا برای عشقبازی بیشتر از شوق و هیجان من بود . بالا و رون پاهامو به هم نزدیک کرده و دو تا قاچ باسنمو هم سعی کردم با فشار پاها به هم بچسبونم ونزدیک تر کنم . با این کارم حرکت کیر بابا رو کند کرده و اونو به یه حالت قفل رسوندم . کیرشو تو همون کونم نگه داشته بود . -نادیا آبش همین الان میاد ها -خب منم دلم می خواد بیاد . بابا اونجام تشنه شه . زودباش دیگه ناز نکن . -ناز چیه . داره هلاک میشه و بال بال می زنه که آبشو تو کونت خالی کنه . -بابا انگشتتم کار کنه . بفرستش تو کوسم که واسه حرکت بعدی آماده شه .. حس کردم که دیگه حسابی شیره شو کشیده و آب بندیش کردم . کیرشو ثابت تو کونم نگه داشته بود و فقط با یه حرکات میلیمتری لذتشو پخش می کرد . -بابا بگو چه جوری خوشت میاد . من که مرد نیستم خوب خوب بدونم . بگو .. -نادیا کیرم داره از خوشی آب میشه .. این خوشی الان رفته قسمت بالای کیر و زیر ناف و کمرمو داره آتیش میده -آخخخخخخ کونم کوسسسسسم باااباااااا پس زود باش خودتو خنک کن آب بده .. آب بریز .. دخترت می خواد.. می خوام .. عشوه گریها و داغی کون داغم کارشو کرد و با حرکات منی تو کون خودم ناله های بابا رو هم می شنیدم -جووووووون بالاخره آبمو تو کون دختر ناز و عزیز دلم ریختم . چه حالی کردم . تو خوشت نیومد نادیا ؟/؟-اگه بدونی چقدر بهم چسبید و منتظرم یه کار دیگه بکنی که بیشتر بچسبه . رو به اون قرار گرفتم وگفتم بابا این تن و این بدنم .. این عضلات گردنم . این شکمم این دهنم .. بابا خندید و گفت دیگه بیشتر از این شعر نخون خودم الان میام تر تیب کوستو می دم . -بخورش بابا بابا جونی بخورش کوسمو بخور . میخوام که بازم حالمو جا بیاری . نیمساعت داشت کوسمو می خورد . هر بار می رفتم تا به ار گاسم برسم یه چیزی می شد که عقب می زد . بابا جونی حالا کیرت که باید شق شده باشه .. خستگی و یکی دوبار خالی کردن یه خورده از سفتی کیر بابا کم کرده بود ولی با چند دقیقه گاییدن من وضع بهتر شد . در عوض خیلی راحت و شبیه اسپری زده ها منو می گایید . -بابا کیف می کنی ؟/؟ -فراوون .... ولی می دونستم که دیگه خیلی خسته و مثل یه ماشینی که داره سر بالایی میره دنده می زنه .. کاری به این کار ها نداشتم اون باید به هر طریقی بود منو به ارگاسم می رسوند و من رضایت بده نبودم . بابا با این که با کوس من حال می کرد ولی خستگی از سر و روش می بارید . چشامو بسته بودم و تو حال خودم دیگه به این کاری نداشتم که اون خسته میشه یا نه . به هیچی جز سکس و ارگاسم و آرامش فکر نمی کردم . فقط لذت لذت .. -بابا بخواب روم همه چی آرومه همه چی عالیه . کوسم دوباره رسیده به اونجایی که هر زنی آرزوشه برسه . ناصرجونم بابای گلم بازم منو به آرزوم رسوندی . هر وقت باشه باید تو بابای گلمو داشته باشم . بابا بخواب روم . اونم رو من دراز کشید و من که هنور لذت ناشی از ارگاسم هنوز رو کوسم باقی بود پاهامو دور پاهای بابا ناصرم قفل کردم و کوسمو محکم به وسط بدن اون فشردم بدون این که کیرش در بیاد . -آهههههههه کوسسسسسم لعنتی چقدر هوس داره .. پدر که دیگه از حال رفته بود افتاد رومن و لبامو بوسید و با همون بوسه داغ به نظرم اومد که یواش یواش خوابش برده .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
زن نامرئی 29

وای که چقدر از این طرز زندگی لذت می بردم . وبی هیچ هراس و دغدغه ای می تونستم خودمو در اختیار هرکی که دوست دارم بذارم . فکر اون حموم عمومی مردونه بدجوری منو به خودش مشغول کرده بود . این که بهداشت درونی حموم رعایت نشده باشه فکرشم چندش آوربود . درهر حال یه چند روزی رو می خواستم که به خودم استراحت بدم ولی دراین مدت داداش نویان و بابا ناصر یه ناخنکی بهم می زدند وخوب بهم سرویس می دادند . هنوز وقت نکرده بودم که فضای اون حموم عمومی رو یه بررسی بکنم . استفاده از حموم عمومی مردونه رو به یه وقت دیگه موکول کردم چون خونه بغل دستی ما که خیلی هم بزرگ و قشنگ و با کلی امکانات بود به تازگی فروش رفته و ظاهرا یک زن و شوهری که دوتا دختر و دوتا پسر جوون داشتند اونو خریده بودند . مامان معلوم نبود که این اطلاعاتو از کجا آورده که می گفت همه این بچه ها ازدواج کردن و با همسراشون همیشه همین جان .. -مامان به ما چه . نکنه می خوای بری از یکی از پسراش خواستگاری کنی که منو به عنوان همسر دوم بگیره . رفت و آمدهاشون زیاد بود . وقت و بی وقت ماشین جلو در خونه شون پارک می کرد . واسه یه روز دوروز یا چند روز شاید عادی نشون می داد . مثلا می شد گفت ازبس اینا فامیل دارن واسه چشم روشنی دادن اوایل رفت و آمد زیاده . من باید از ته و توی کار سر در می آوردم . فضولی داشت منو می خورد . هیشکدوم از اون چهار تا رو ندیده بودم و اونا هم منو ندیده بودند . کاری هم به کار هم نداشتیم . خودمو هرجوری بود رسوندم به محوطه پذیرایی اونا . لعنت بر این شانس دوتا سگ گردن کلفت تو خونه شون بود . شانس آوردم آزاد نبودند . درسته شاید منو نمی دیدند ولی بوی منو حس می کردند و ممکن بود یه بلایی سرم بیارن . درست لحظه ای رسیدم که اون ده نفر اونجا بودند . ولی عجب خونه جا داری بود . جاداشت که صد نفر دیگه هم اونجا زندگی می کردند . خیلی زود اسماشونو فهمیدم چیه ولی یه خورده قاطی می کردم که کدومشونن . بچه هاشون بهداد و بردیا و بهنوش و بهی اسمشون بود عروسای خونواده مهتاب و فرزانه و دوماداشون سهراب و سهیل بودند . اون زن و شوهر هم که یه چیزی بین چهل و پنجاه سالشون بود اسماشون بود بهادر و سمیه . -ببینم فردا همه شون میان ؟/؟آره دایی جون عمو عمه و خاله و زن و شوهراشون میان دیگه به بچه هاشون نگفتم خیلی شلوغ میشه اون وقت نمی تونیم خوب پذیرایی کنیم . -بابا من به چهار پنج نفر از دختر پسرای همکلاس زمان دانشجویی ام گفتم که بیان یکی دیگه از بچه ها هم همین حرفو زد .. -بچه ها شما چیکار کردین ؟/؟قصد دارین آبروی خونوادگی ما رو ببرین . ما به بچه های فامیل نگفتیم که شلوغ نشه و یه وقتی نکنه جنبه شو نداشته باشند اون وقت تو میری پیش همه جار می زنی ؟/؟ -بابا اگه بدونی چه هلوهایی هستند . پسره رفت پیش مادرش و منم یواش یواش اونو تعقیب کردم ببینم که با صدای آروم چی داره به مادرش میگه -مامان اگه بدونی چه کیر های باحالی دارن . اگه یه بار بره تو کوست میگی بابا رو ولش . -عزیزم از کیرتو بهتره ؟/؟ -باید تستش کنی همین جوری نمیشه قضاوت کرد . تازه دوزاریم افتاده بود . اونا می خواستند یه سکس خانوادگی دوستانه و ضربدری راه بندازن و کلی حال کنند . دیگه کاری به این نداشتند که کی تو اون مجلس کی رو میگاد . .چقدر هیجان انگیز . من چه جوری می تونم خودمو به این مجلس بکشونم . ظاهرا چند تا دختر غیر فامیل هم تو جمع حضور داشتند و من می تونستم خودمو جای یکی از اونا جا بزنم . چه هیجانی . چه عشق و حالی ولی سگها رو چیکار می کردم .ازطرفی اگه یکی از این دخترا منو می دید چی ؟/؟ حتما فکر می کرد مال دسته روبرو هستم یا یکی از فامیلای دیگه . بهتر بود لب باز نمی کردم و حرفی نمی زدم که گندش دربیاد . این جوری بهتر بود . مثل یک مجلس عروسی که خیلی ها خیلی ها رو نمی شناسن . می تونستم این کارو بکنم که هروقت این غریبه ها رد میشن منم کنار اونا به صورت نامرئی باشم تا سگا با بوی من آشنا شن ولی نمی دونستم که آیا قیافه ام هم لازمه تا جناب سگ ببینه یا نه . خواستم برم خودمو آماده کنم که دیدم همین ده نفر خودشون واسه این مجلس کفایت می کنند . البته فردا که باید حتما میومدم ولی اون لحظات باید تماشاگر می بودم و آه می کشیدم . چون نمی تونستم خودمو یه جورایی لایی جا بزنم . بلوز و شلوار و شورت و سوتین یکی یکی به هوا پرت می شد و در عرض دو دقیقه همه لخت شدند . یه آهنگ تند و شاد ایرانی گذاشته و هر زنی دست یه مرد رو گرفت تا باهاش مشغول شه و همراه با رقص با هم حال کنند . برادر رفته بود سراغ خواهر .. مادر رفته بود سراغ دامادو پدرزن به عروسش چسبیده بود .. یه داماد رفته بود سر وقت خواهر زن . من دیگه قاطی کرده بودم تا خواستم بفهمم که کی به کیه و چی به چیه دیدم که پنج تا دسته دوتایی شده و هرکدوم یه گوشه ای افتاده و بر نامه رو شروع کردند . .صدای ورود کیرها به کوس ها و در یکی دومورد به کون و برخورد بدن زن و مرد اونجا رو تبدیل به یک میدان جنگ کرده بود بود که از همه طرف شلیک می شد . منتهی تیر یکی و هدف یکی بود . چه جوری من پنج تا کیر ببینم و هیشکدومو نتونم واسه خودم داشته باشم ؟/؟!... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
زن نامرئی 30

داشتم از حال می رفتم . سیلی نقد به از حلوای نسیه بوده . ولی اگه با هر ترفند و کلکی خودمو بهشون نشون می دادم از بر نامه فردا می افتادم یکی یکی کیر ها رو بررسی می کردم تا ببینم کدومشون کاری تر و کلفت تر بوده که برای فردای خودم در نظرشون بگیرم . تو فراوونی کیر قرار گرفته بودم و مثلا داشتم واسه خودم سبک سنگین می کردم که کدوم یک از این کیرها می تونه حل مشکل فردای من باشه فعلا به هیچ صراطی نمی تونستم خودمو وارد جمع بکنم نمی دونستم کدوم صحنه رو نگاه کنم . صحنه ای که بهادر داشت مهتاب رو می گایید یعنی پدر زن و عروس یا صحنه ای رو که سهیل در حال گاییدن مادر زنش بود . چه هیجانی چه عشق و حالی .. . بازیشون گرفته بود . ظاهرا نباید اولین بارشون بوده باشه . چون هر قدر هم پرو بوده باشند برای بار اول این قدر راحت خودشونو لخت نمی کنند و به هم نمی چسبند . نمی دونم این عروس خوشگل و لطیف و خوش پوست چه طور خودشو راضی کرده که به پدر شوهرش کوس بده . البته بهادر خان همچین ها هم بدک نبود .. عشق و هوس و تنوعه دیگه .. من خودم با پدرم حال کردم . ولی بابام خیلی از این بهادر خان خوش تیپ تره ولی اگه بهادر بخواد باهام سکس داشته باشه من قبول می کنم . تو همین فکرا بودم که ناگهان دیدم یه زمزمه ای شد و دخترا یه پیشنهادی دادند و مردا هم قبول کردند ولی دخترا بیشتر هیجان زده بودند . قرار شد که چشم زنا رو ببندند . به نوبت هرکدوم از این پنج تا مرد کیرشو فرو کنه تو کوس یکی از این زنای چشم بسته قمبل کرده . هرکدومشون هم بیست بار باید کیرشونو فرو می کردند تو کوس زنه و در نهایت پس از ضربه آخر زن باید اسم یه مرد رو اعلام می کرد .. یعنی باید از روی کیر به هویت صاحبش پی می برد . هر پنج تا مرد باید این کارو انجام می دادند و هر پاسخ صحیح یک امتیاز مثبت داشت . مثل کنکور سراسری نمره منفی نداشت . از خوبی این امتحان این بود که اگه دوتا کیر اول رو این زنا تشخیص می دادند می تونستند امتیاز های بعدی رو خیلی راحت تر کسب کنند . قرار شد که به برنده اول سه تا مرد تعلق بگیره به این صورت که بهادر و یکی از داماد ها و یکی از پسرا برن سراغ برنده خوشبخت .. من که خیلی هیجان زده بودم . البته این واسه زنا بیشتر هیجان داشت .. بهی : مامان بهتره تو از همین اول استعفا بدی . برنده که نمیشی هیچ دیگه با این سنت سه تا کیر رو با هم نمی کشی -کورخوندی دختر . .. این کوس و کون من سنگ زیرین آسیابه . به این آسونیها گشادش نکردم . شما رو بگو که اگه یکی تون برنده شین تحمل سه تا کیر رو ندارین . اونم دوتا بره تو کوس و یکی بره تو کون . -مامان به دل نگیر . فکر نکنم تو همون کیر بابا رو هم تشخیص بدی .. قرار شد که سمیه آخرین نفری باشه که امتحان میده . زنا با این که چشاشون بسته بود ولی دل تو دلشون نبود و رنگشون مثل گچ سفید شده بود . هم این که می خواستن سه تا کیر بیاد سراغشون و هم این که می خواستن پیش بقیه مردا اسم در کنن و غرورشون حفظ شه .. دور و بر اون کسی رو که می خواست امتحان بده خلوت کرده بودند . همه مردا هم مجبور شدن یه عطر به خودشون بزنن . تقلب دادن هم اکیدا ممنوع بود چون اگه زنا این کارو می کردند به ضرر خودشون بود . نمی دونم چرا دلم به حال سمیه می سوخت و یه جورایی دوست داشتم اون برنده شه . نباید این جوونا فکر کنن که خیلی بالاتر از این افراد پا به سن گذاشته هستند . هرچند منم مثل اونا جوون بودم ولی یه روزی ما هم قدیمی میشیم و اگه امروز احترام بزرگترا رو حفظ نکنیم فردا از بچه هامون چه انتظاری می تونیم داشته باشیم . هرچند بهی بیچاره هم شاید داشت با مادرش شوخی می کرد ولی باید طوری باهاش حرف می زد که حالت جدی نداشته باشه و اون به دل نگیره .. چهار تای اول امتحانشونو دادند . دو تا دختر و یه عروس 3 امتیاز گرفتند و مهتاب هم 4 امتیاز .. حالا نوبت سمیه بود . من خوب با اسامی مردا آشنا شدم که اشتباه نکنم . . کیر اول رفت تو کون سمیه .. شوهرش بهادر بود .. اون اگه اینو نمی تونست جواب بده حقش نبود کمکش کنم . لبخندو تو صورتش می دیدم . هرچند چشاش بسته بود . می دونستم جوابو می دونه . بیست تا ضربه تموم شد .. -بهادرخانه -آفرین یک امتیاز .. و اما نوبت بعدیها شد .. نفر اول بهداد پسر بزرگه اش بود . با هر ضربه کیری که وارد کوس مادرش می کرد و اونو بیرون می کشید چهره مادره بر افروخته تر می شد . زنش گفت آهای به مامان تقلب ندی ها . پدرتو در میارم .. رفتم جلو درگوشش خیلی آروم طوری که حس کنه یه نیروی غیبیه گفتم بهداد . چون صدام خیلی پایین بود اونم دیگه نمی دونست کیه .. طوری هم ندا دادم که فقط خودش بشنوه .. -بهداده ..شد دو امتیاز . سومی و چهارمی رو هم همین طور بقیه هم هورا می کشیدند . در اینجا مهتاب اعتراض کرد و گفت این قبول نیست . مامان چهار تا رو درست گفت . شما حداقل رو چهارمین کیر نباید هورا می کشیدین . دیگه معلومه پنجمین نفر کیه دیگه .. راستش بردیا امتحان نداده بود .. شورا حق را به مهتاب داده بود . به مادره گفتند که قانون این بود که هر پنج تا بیست تا ضربه کیر رو وارد کوس کنند ولی در این مورد آخر به خاطر این که حق کشی نشه ما تصمیم گرفتیم از این پنج تا با رای خودمون یکی رو انتخاب کنیم . ممکنه بردیا باشه یا حتی اونایی که قبلا امتحان دادن .. ولی ناقلاها همون بردیا رو فرستادن رو مامان سمیه .. مامانه بیست ضربه رو نوش جون کرد و من زیر گوشش گفتم بردیا و مامان خونواده برنده شد . اون دخترا یا همون زنای جوون مادرو در آغوش گرفته ولی از حسادت داشتند دق می کردند و منم از کار خیری که کرده بودم خیلی خوشحال بودم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
صفحه  صفحه 3 از 36:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  33  34  35  36  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

زن نامرئی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA