انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 4 از 11:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  11  پسین »

Maman Zebel | ماجراهای مامان زبل


مرد

 
ماجراهای مامان زبل 31

بالاخره اومد اون روزی که ما همه دور هم باشیم و دوباره یک سکس دیگه رو پیاده کنیم . بازم قبل از این که اونا بیان ما چهار تا همون بر نامه شب جمعه ای روانجام دادیم . هنوز یه ساعتی مونده بود که اونا بیان . همه مون نگران بودیم از این که نکنه مسئولین آموزش ما دو تا باشن . زری : حال شما دو تا رو می گیرم اگه امشب ما رو سر کار گذاشته باشین چون اصلا دلم نمی خواد ضد حال بخورم . واسه این که من دیگه نرفتم دنبال چند تا آشنا دیگه . امشب بد جوری به خارش افتادم . به زری گفتم اگه این پسرا اهلش نباشن من خودم تا صبح نوکری و کنیزی شما دو تا رو می کنم . البته ماه منیر هم با من شریک میشه تا به شما حال بده چون اونم یه جوری شریک من بوده . اون تشخیص داده که این برادرای بسیجی از اون کوس دزدا هستند .ماه منیر : کدوم برادر بسیجی کوس دزد نیست که اینا نباشن . منتها هر چیزی راه و اصول مخصوص خودشو داره . تواگه نتونی از اون مسیر بری خب معلومه دیگه اونا هم از یه مسیر دیگه میرن و خط شما با هم نمی خونه و کار به جاهای باریک می کشه اون وقت نه شما می تونین حال کنین نه اونا در واقع هر دو گروه به هم ضربه می زنین . پری : ببین اشرف اگه اونا دو نفر باشن اول باید به من و زری حال بدن . -شما منو کشتین . چشم بذار اول برادری خواهری رو ثابت کنیم بعدا روضه بخونیم . وقتی درزدند از هیجان داشتیم می مردیم . برخلاف مجلس قبلی که دسته جمعی یه حالت نپوشیده و بد حجابی داشتیم اینجا رو مجبور بودیم پوشیده و محجبه باشیم . برادرا چند تا سرفه کردند و سلام علیکی و از این حرفا .. یه سری جزوه و کتاب و از این نوشته های دکوری دستشون بود تا یه جوری کارشونو پیش ببرن . خوشبختانه چهار نفر بودند .دو تا دیگه هم با خودشون آوردند . دانیال و داود . همه شون یه تیپ هایی مثل خودشون داشتند . یه ته ریش و قیافه ای که داد می زد این پسرا اهل ایمان و تقوی هستند و به داد زنای بی سر پرست هم می رسند از این که به گناه کشیده نشن . هم در این دنیا با کار صواب , ثواب می کنند هم در اون دنیا اجرشو می برند . خیلی خوبه هم این دنیا مال اوناست هم اون دنیا از این نظر که وقتی بیان زنایی مثل ما رو بکنن به پاداش این کارشون اون دنیا توی بهشت هم حوری نصیبشون میشه .. یواشکی از ماه منیر پرسیدم ببینم به نظرت دانیال و داود هم اهلش هستند -اووووففففف چه جور این دو تا از اون دو تا بد ترن . ببین چقدر بلبل زبون تر از اون دو تان . این جدیدیها بدتر از اون دو تا هستند . فقط باید طوری صحبت رو به مسیر اصلی هدایت می کردیم که دیگه بقیه شم معلوم .. یه سری تعارفات و از این بر نامه ها داشتیم . چهار تایی شون سرشونو پایین انداخته بودند و بهمون نگاه نمی کردند . اتفاقا هرکدومشون هم دستشون یکی از اون تسبیح های گنده گرفته بودند و مدام ذکر می گفتند . نمی خواستند وقت تلف کنند . -برادر فلسفه این ذکر گویی ها در چیه ؟/؟ -آدمو از گناه دور نگه میداره و قلب آدمو همیشه صاف و صحیفه اونو سفید نگه میداره . ماه منیر در جواب گفت البته اگه جایی باشه که شیطان درش نباشه موردی نداره . دانیال : شیطان بلاست . طوری به آدم ضربه می زنه که نمی فهمه از کجا خورده .. مراسم معارفه انجام شده بود و خیلی سریع همه با اسامی هم آشنا شدیم . زنا همون نصف و نیمه صورتشو نو که بیرون انداخته بودند بد جوری میکاپ کرده بودند هرچی به اونا گفتم حداقل این یه تیکه رو رعایت کنن به گوششون فرو نرفت که نرفت . داود : ببخشید خواهرای ارجمند آقایون و همسران شما رغبتی به شرکت در این مجالس مذهبی ندارند که دسته جمعی از این محفل فیض ببریم ؟/؟ ماه منیر : برادر ما هر چهار تا مجردیم و از این نظر مشکل خاصی نیست . اگه شوهر داشتیم باید اجازه می گرفتیم ؟/؟ قلی : در آموزش و یاد گیری احکام اسلامی نیازی نیست که آدم بخواد از همسرش اجازه بگیره . اگه همسر آدم بخواد آدمووادار به گناه بکنه اطاعت و انجام دستوراتش گناهه . -ممنونم برادر از راهنمایی شما به خاطر همین مسائله و آموزش این نکات ظریفه که ما دوست داریم از دانسته های شما بهره مند شیم . برادر قلی و مهرشاد رو که ما اطلاع داریم مجردند . قبلا هم چند جا شنیده بودم اگه یه مرد یک جوانی که به سن تکلیف رسیده باشه ازدواج نکنه زمینی که روی اون راه میره اون زمین نفرینش می کنه . -دانیال : خواهر ماه منیر شما که با مسائل دینی بیشتر از ما آشنایی دارین . -خب برادر نه در همه موارد ولی این نکاتیه که از این و اون شنیدم -حالا یک سوال .. ما خودمون می دونیم که اسلام دین عدالت و برابریه و به حقوق همه اقشار توجه داره و به نسوان یا همون بانوان هم اهمیت میده . اگر زمین مردان مجرد رو نفرین می کنه پس زنای مجردو چی البته جسارت نشه ها . این به خاطر این بود که ما مسائلو از زوایای مختلف بررسی کنیم و قضاوتی عجولانه نداشته باشیم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
ماجراهای مامان زبل 32

هشت نفرمون یواش یواش شروع کردیم به خوش و بش کردن . انگار که همه مون می دونستیم که واسه چی اونجا جمعیم . پسرا مثل این که هماهنگ کرده بودند . چون با هم دو تا از دگمه های پیرهنشونو باز کرده بودند و از اون حالت بسته آخوندی خارج شده بودند . این جوری تیپ مردونه تری پیدا کرده بودند ولی اون ته ریشی که داشتند دیگه حوصله منو سر می برد . ماه منیر : بچه ها این بحثی که در مورد صیغه شده خیلی فکرمو مشغول کرده . حالا میگیم از ما گذشته ولی شما جوونا که این همه نور ایمان و تقوی داره از سر و روتون می باره و می ریزه و این کشور و مسئولینش به وجود شما افتخار می کنن چرا باید گناه کنین و توسط زمین نفرین بشین . قلی : واسه چی از شما گذشته . یک انسان تا وقتی که جوونه نیاز و حس داره و اصلا وقتی که می بینه و توانشو داره باید احکام دینی رو انجام بده . از گناه اجتناب کنه و به دنبال کار های حلال باشه .. سکوتی محض همه جا رو فرا گرفته بود .. قلی : ماه منیر خانوم فرمایششون به جاست . ما تا وقتی ریشه رو درست نکنیم این رو بناها اون سازندگی رو که باید داشته باشن ندارن . پس بهتره بریم به اصل قضیه بچسبیم و خودمونو از فر عیات دور نگه داشته باشیم . خیلی در هم بر هم شده بود و همه چی به هم پاشیده بود . هر کدوم از پسرا اومده بودند طرف یکی از خانوما . من و مهرشاد .. قلی و ماه منیر .. داود و پری .. دانیال و زری .. صورت همه مون گل انداخته بود . من یکی چون این روزا طعم شیرین کیر رو زیاد چشیده بودم و از لذتش خبر داشتم بازم به هیجان افتاده بودم . حتی ماه منیر هم که شیر زن محفل ما بود جرات نمی کرد که قدم اولو بر داره ولی بالاخره این جراتو پیدا کرد و الحق که باید اونو به عنوان رهبر گروه خودمون قلمداد کنیم . -البته برادرا شاید گفتن این مطلب درست نباشه ولی اگه حرف و سخن و عمل بر مبنای موازین شرعی و پیشگیری از گناه باشه نه تنها ایرادی نداره بلکه ثواب هم داره . اگه موافق باشین به همین شکل که روبروی هم قرار داریم کاری کنیم که با هم محرم شیم . حداقل می تونیم موقع تعلیم و یاد گیری آزاد باشیم .. من لباسامو کم کنم و برادرا هم همین طور . تا نظر دوستان چی باشه .. صورت هر چهار تا پسر با شنیدن این حرف باز شد . گل از گلشون شکفت . از قرار معلوم انتظار یه همچه چیزی رو می کشیدند . -خواهرا ما با خودمون دستور صیغه نامه رو نیاوردیم ولی همه مون عبارات عربی رو حفظیم . بهتون یاد میدیم -ممنونیم برادرا . شما ما رو از ارتکاب گناه دور نگه می دارین .. بالاخره دو تا دو تا محرم شدیم و این برای قدم اول خیلی خوب بود . البته این به این معنا نبود که ما از همون اول به عنوان زن و شوهر بیفتیم تو بغل هم . بلکه هر کاری شیوه و راه خودشو می طلبید و ما همه می دونستیم چیکار کنیم . از نظر تر و تمیزی که خودمونو ردیف کرده بودیم . واسه این که فعلا هر زنی به یک مرد محرم بود دو تا دو تا رفتیم توی یه اتاق و من و مهرشاد هم توی پذیرایی موندیم . قبل از اون ما زنا رفتیم تو اتاق خواب ما و تا می تونستیم شکل و شمایل سکسی به خودمون دادیم . آخه با این خطبه ای که برادرا خونده بودند و ما هم به زبان عربی بله بله گفته بودیم محرم شده بودیم . همه مون دامنای کوتاهی پامون کرده بودیم . و با یه بلوز چرم چسبون دامن چرم براق و کون توپ و ورم کرده جلو شوهر صیغه ای هامون قرار گرفتیم . -برادر مهرشاد ایرادی نداره که با این شرایط اومدم تا بهم تعلیم احکام بدی .. -ایرادی که نداره فقط تنها ایرادش اینه که ما باید لفظ برادر خواهرو بندازیم و صمیمانه تر همو صدا کنیم . چون ما که حالا با خوندن صیغه محرم شدیم کراهت داره که با این لفظ همدیگه رو خطاب کنیم .. معلوم نبود چه جزوه ای رو باز کرد و چه چیزای عربی رو داشت بلغور می کرد که خودشم حالیش نبود . سرش رو بلوز و سینه های من خم شده بود . سینه های درشت من زده بود بیرون . آب دهنشو به زور قورت می داد . نفسش بند اومده بود .. -مهرشاد جان چت شده . مثل این که گرمت شده حالت خوب نیست .. نمی دونم فشارت پایین اومده یا بالا رفته -اشرف خانوم فکر کنم فشار رفته بالا . سرعت گردش خون زیاد شده -خب این که مشکلی نیست . دگمه های پیر هنشو باز کرده اونو از تنش خارج کردم . لباس زیرشو هم در آوردم .. -نه خوب نیست .. کف دستمو گذاشتم رو سینه اش و بعد رفتم طرف قلبش .. -ببینم مهرشاد جون اینجاها که درد نمی کنه .. -نه ولی حس می کنم بازم فشارم بیشتر رفته بالا .. -هیچی نمیشه مهرشاد خان باید یه خورده کمر بندتو شل کنم . این چیه بستی . کمر آدمو می گیره . چقدر سفته . کمر بند شو شل کردم . کف دستمو یه خورده منحرف کردم اوخ اوخ اوخ اوخ .. کیرش عجب شقی کرده بود . ورم خودش مشخص بود ولی دست زدن به اون از رو شلوار این ورم و ایستادگی کیر رو بیشتر نشون می داد . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
ماجراهای مامان زبل 33

چیکار می کنی اشرف خانوم .. -ببینم مهرشاد نکنه فکر کردی که چون من و تو به هم محرم شدیم فقط واسه اینه که شنیدن صدای هم واسه هم حلال باشه و یا این که چون اینجا نشستم و تو می خوای به من درس احکام بدی محرم باشیم . عزیزم الان من و تو اگه کنار هم لخت هم بشیم کاملا حلاله و کسی نمی تونه ایرادی بگیره .. نگاه کن منم الان گرمم شده . یه خورده سینه هامو از زیر دادم بالا و بیشترشو انداختم بیرون -ببین الان هوا خیلی گرمه اونو دادم بیرون تا خنک تر شم ..من که نباید از تو خجالت بکشم . من که نامحرمت نیستم . وقتی که می گن باید از بعضی چیزا چش پوشید به زمانی میگن که تو بخوای به یک نامحرم نگاه کنی که در اون صورت برای اجتناب از گناه باید روتو بر گردونی یا سرتو بندازی پایین .. مهرشاد خیس عرق شده بود . -احساس می کنم شیطان داره میره تو جلدم . -چی داری میگی . ما رو باش که اومدیم تعلیمات دینی ببینیم . ولی در این مسائل باید بیای پیش استاد اشرف . امونش ندادم و شلوارشو کشیدم پایین . داشتم به این فکر می کردم اگه کوس و کون نکرده باشه اون وقت چی ؟/؟ حوصله تعلیم دادن به اونو نداشتم . من می خواستم دست به نقد منو بگاد . هی مثل داستانهای تکراری سکسی که یک زن به یک جوان بی تجربه میگه این سوراخ کوس هست و این سوراخ کون من حوصله نداشتم بهش یاد بدم ..ولی امید وار بودم بلد باشه . دستمو گذاشتم لای شورتش .. بدک نبود . نه کلفت بود و نه نازک . نه دراز بود و نه کوتاه . بالاخره دوای درد من بود و می تونست چاره ساز و مشکل گشا باشه . تصمیم گرفتم یه خورده پررو تر شم . -ببینم مهرشاد جان اگه دوست داری صدات کنم برادر مهرشاد به من بگو . یا این که دوست داری برم با یکی دیگه صیغه بشم بگو . -اشرف جان این جوری کراهت داره صحیح نیست . این که نمیشه هر ساعتی آدم صیغه یه نفر بشه -واسه چی نمیشه -احکام دینی میگه -مهرشاد جان تو خودت رفتی دیدی جایی نوشته ؟/؟ این منابعی که میگن کجاست . اصلا تسنن که صیغه رو به این صورت قبول ندارند . وقتی که با یه خطبه چند ثانیه ای دو نفر محرم میشن چه اشکالی داره چند ثانیه بعد همه چی تغییر کنه .--اشرف خانوم شما خودتون یک پا مجتهد هستین . ظاهرا نیازی به تعلیم ندارین -چرا مهر شاد جان یک انسان در هر حال نیاز به آموزش داره ولی یه چیزی رو می دونی بچه بسیجی خجالتی ؟/؟ تو نیاز به یک سری آموزشهای مخصوص داری که من باید خودم ردیفت کنم . در جا تا بفهمه چی داره به سرش میاد سه سوته شورتشو از پاش در آوردم -نه نه نکن ..بده خوب نیست ..-آبروی هرچی بچه بسیجو بردی .. نگاه کن الان بسیجی ها به گرگ ها هم رحم نمی کنند و گوشت و خونشونو می خورن . تو حالا یه لقمه چرب و چیلی اونم محرم و از شیر مادر حلال تر گیرت افتاده ازش فرار می کنی ؟/؟ -الان میان منو می بینن . زشته زشته .. -بیا الان یه چیزی نشونت بدم .. بیا از این طرف بریم -نه من نامحرمو نگاه نمی کنم .-عیبی نداره اگه نامحرم خبر نداشته باشه مهم نیست . -ببینم خودت فتوا صادر می کنی .. -حالا یک نظر نگاه کنی سرتو بر گردونی گناه محسوب نمیشه .. می خوام فقط بهت بگم ما چقدر از بقیه عقبیم . می خواستم بهش بگم که دو ساعت دیگه یا یه ساعت بعد باید صیغه رو عوض کنیم . یعنی جابه جایی صورت بگیره .. ولی گفتم بهتره فعلا غافلگیرش نکنم . گیر عجب کوس خلی افتاده بودیم . یه نگاهی به یکی از اتاقا انداختیم . قلی و ماه منیر پشت به ما بودند . ماه منیر در یک حالت سگی و قمبلی قرار داشت و قلی هم کیر کلفتشو کرده بود تو کوس ماه منیر . عجب کیری داشت این قلی . خیلی بهتر از کیر مهر شاد بود .. سرشو فوری بر گردوند . زیر لب ورد می خوند . اشتباه کردم . کراهت داشت . حرام بود . نباید این جوری نگاه می کردم . خیلی بد شد . گناه کردم . دامنمو از پام در آوردم و بعدشم بلوزمو و با شورت و سوتین کنار مهرشاد جونم قرار گرفتم -نهههههه نهههههه .. من باید چیکار کنم -یعنی تو تا حالا کاری نکردی ؟/؟ من که فکر نمی کنم -الان اگه یکی بیاد بیرون ما رو ببینه .. نه .. دستمو گذاشتم رو کیرش و محکم اونو نگه داشته و به طرف خودم کشیدمش . بیا بریم بچه بسیجی مومن . کیرت که داره می ترکه کوس کوس می کنه . توواسه کی داری فیلم بازی می کنی . حالا اگه یه خورده خجالت می کشی من واست حلش می کنم ناراحت نباش . اشرف حلال همه چیزه .. مجبور شدم اونو به طرف حموم بکشونم . با این که داستان لیف و کیسه کشیدن توی حموم قدیمی شده بود ولی مجبور بودم از این فن استفاده کنم . -ببین مهرشاد جان الان ما فقط یه چشمه شو دیدیم . هر سه تا رفقات دارن چه جوری از این نعمتی که نصیبشون شده نهایت استفاده رو می کنن . تو داری کفر نعمت می کنی . یه خورده که مشغول شی و از این خوان نعمت تناول کنی دیگه همه چی برات عادی میشه . اول دو تایی مون رفتیم زیر دوش . بعدش کف حموم دراز کشیدم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
ماجراهای مامان زبل 34

ببینم تو منو لیف می زنی یا من این کارو برات انجام بدم . این جوری اون استرس رو دیگه نداری و خیلی راحت کناربا موضوع میای . پاهامو از عقب به کیرش می مالوندم . -ببین مهرشاد جون خوب منو صابون مالی کن . حالا با دست می خوای لیفم بزنی یا با خود لیف فکر کنم با کف دستت اگه این کارو انجام بدی خونو بیشتر و بهتر در رگها به جریان در بیاره . وقتی کف دو تا دستشو با یه صابون گذاشت پشتمو و شروع کرد به مالش من از همون اول برق منو گرفت . با اون دستای جادوییش داشت بهم حال می داد -بی سلیقه من که نباید بهت بگم . این سوتین یا همون چیزی رو که دور سینه های منه و نگه دار اونه درش بیار تا بهتر کارتو انجام بدی ولی چه خوب منو ماساژمی داد . با یه اشتیاق خاصی سوتین منو باز کرد و به کارش ادامه داد . با کرشمه گفتم مهرشاد جون پایین تر هم برو اون سینه ها از یادت نره اونا هم مالش و نر مش می خواد . خون باید به خوبی در همه جا به جریان بیفته . یه چند سانتی خودمو از رو زمین کندم تا سینه هام قالب دستش شه . دردرون کسم غوغایی بر پا بود اونو به زمین فشارش می گرفتم و با حرکت دادن کونم حالیش می کردم که اونجا رو هم نباید فراموش کنه . دلم می خواست خودش با اراده خودش بره و این چیزا رو کشف کنه . وقتی که به گودی کمر من رسید دیگه دونستم که تا لحظاتی دیگه به کونم می رسه . به نقطه حساس . به جایی که دوست داشتم زود تر روش دست و انگشت بذاره . هر چند شورتم خیلی نازک و کوتاه بود ولی دلم می خواست همونو هم از پام در آره و هیچ فاصله ای بین دستاش و بدنم و کون گوشتی ام نباشه . هیجان و هوس منو دیگه از پا انداخته بود . واسه این که بازم دلخوش شم و با این خیال حال کنم که اونم داره در آتیش هوس می سوزه یه بار دیگه پاهامو به کیرش مالوندم . به نظرم اومد از دقایقی پیش کلفت تر نشون میده . متوجه درازی اون نشدم . فرقی نمی کرد . هر کوفتی بود دوست داشتم زود تر بره تو کسم . دستمو از قسمت جلو و از لای شورت گذاشتم رو کسم . برای چند ثانیه این کارو انجام دادم و بعد دستمو کشیدم بیرون با این کارم می خواستم به این پسره بفهمونم که زود باشه من عجله دارم من تشنه امه . من زود تر می خوام .--آقا خوشگله من شورتمو می تونم بعدا بشورم . اون جایی که باید تمیز شه زیر شورته . اینو هم یادت باشه که من و تو با هم محرمیم .. می دونستم که این کس شری که اون خونده به درد صیغه حیوانات نمی خوره چه برسه به این که یه زن حشری و یه بسیجی حشری تر رو به هم صیغه کنه . اونا هم ما رو کس گیر آورده بودند ولی نمی دونستم این پسره چرا دست و پاشو گم کرده بود . شاید از اون بسیجیان خالص جان بر کف بود . -مهرشاد عزیزم من دلم می خواد تو شورتمو درش بیاری وگرنه من خودم می تونم این کارو انجام بدم و تو رو راحت کنم نمی دونی وقتی شوهر گل آدم این کارو واسه زنش انجام میده چه لذتی داره -یعنی من و تو الان زن و شوهریم ؟/؟ -هه هه .. هه .. پس زن و شوهر به کی میگن ؟/؟ اونا از کره مریخ که نیومدن . از همین خودمونن دیگه. مگه تو صیغه رو قبول نداری ؟/؟ -ولی اگه درست ادا نکرده باشیم حالا داریم گناه می کنیم -مهرشاد جان قربون اون قلب پاک و بسیجی ات برم . چقدر دلت پاکه و دلت می خواد که اصلا مرتکب گناه نشی . ایمان یعنی همین . عشق یعنی همین . اگه شکی هم داری تا چند دقیقه دیگه دو چیز دیگه که با هم تماس بگیرند اونا دیگه هر اشکالی که داشته باشه رفع می کنند و در واقع دارن به صیغه میگن بله . هر چند خودشون زبون ندارند ولی طوری ما رو به حرف در میارن که نفهمی چی به چیه .. اونا یک زبون بین المللی دارند . یعنی هر جای دنیا اونا رو در تماس با هم و طرفشون قرار بدی زبون طرفو می فهمن . اگه هنوز متوجه نشدی دستتو بیار بهت نشون بدم از همون پشت دستشو گرفته و با یه دست دیگه ام شورتمو کشیدم پایین و دستشو روی کسم قرار دادم . واییییی چقدر لذت بخش و آتیش دهنده بود . بعد با دستم کیرتیزشو گرفتم .. -عزیزم این دو تا زبونشون بین المللی هست . وقتی کارشونو شروع کنند چون خودشون زبون جسم ندارند از زبون سر ما حرفاشونو می زنند -اووووووههههه اشرف خانوم شما چقدر قشنگ حرف می زنین . مثل روحانیون و مجتهدین ما قشنگ مسائلو حلاجی می کنین . -مهرشاد گلم حلاجی و بیان مسائل کافی نیست . ایمان آدم زمانی ارزش داره که از مرحله زبونی و قلبی به مرجله عمل برسه . باید یک مراتب قوی داشته باشه . حالا دستاتو بذار رو جفت قاچای کونم . نمیگم باسن .. میگم کون تا یه حالت صمیمی تری بین ما به وجود آد .. زود باش ما از اونا عقب موندیم ..-مگه داریم مسابقه میدیم ؟/؟ .. آخ من چه جوری این زبون نفهمو حالیش کنم . نمی تونستم بهش بگم که چهار تا کس باید طعم چهار تا کیر رو بچشن . .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
ماجراهای مامان زبل 35

دستاشو به همون روشی که می خواستم گذاشت روی کونم .. واقعا اگه این طایفه کس خل ولی شیطان و زبر و زرنگ بخوان کس خل بازی هم در بیارن اصلا نمیشه با اونا طرف شد .. -آخخخخخخ مهرشاد جون حالا یواش یواش داری ردیف میشی . اگه بدونی با این کارات چه ثوابی می کنی .. آدم که نباید همش یه مدل احکام بخونه . باید از احکام زناشویی و نکاح و شرایط صیغه و زن داری هم با خبر باشه .. که اگه وقت تنگی در یک همچین جاهایی گیر کرد دیگه بدونه چیکار کنه . -ببینم اشرف جون شما این مسائلو از کجا می دونین .. -عزیز دلم مگه کتاب مجتهدین رو نمی خونی -خب ما حتی الامکان از موارد تحریک کننده اجتناب می کنیم . -ولی مهرشاد جان دونستن عیب نیست .. پس تهذیب نفس مبارزه با نفس و جهاد اکبر چی ؟/؟ اونا هم به نوبه خودشون اهمیت دارن .. باورم نمی شد این کس شرات رو موقع کس دادن به یک برادر یا پسر بسیجی سر هم بندی کرده باشم .. اونم که مدام از این سخنرانی و شر گویی من تعریف می کرد . نمی دونستم داره راست میگه یا هندونه میذاره زیر بغلم . فقط هندونه من که زیر اون قرار داشت و اونم می بایست چاقو داخلش فرو می کرد .. -بازش کن مهرشاد جون . کونمو از وسط بازشون کن .. -جوووووون اشی جون .. خیلی با حاله . عجب سوراخای گشادی داره . -مهر شاد جون با توجه به این که تقریبا دارم به میان سالی می رسم این سوراخایی رو که می بینی از حد و اندازه های طبیعی هم خیلی کوچیک ترن . این وصله ها به کس من نمی چسبه . اشرف جان من که حرف بدی عرض نکردم .. کیرشو توی دستم گرفته و به سر سوراخ کونم مالیدم .. زود باش بکن توش . بجنب . خیلی کار داریم . باید همه مون صفا کنیم -ولی اونا دارن کار خودشونو می کنن ما چه کار به کار اونا داریم . .. -مهرشاد جان بنی آدم اعضای یکدیگرند -یعنی فر ماش می کنی ما و اونا ادغام شیم .. عمرا ..حرفشم نزن .. -آخخخخخخ دیگه بسه گناه کردن . زنت حالا نیاز به کیر داره من چه جوری بهت بگم . دست بکش روش ببینم دیگه . کی می خوای یاد بگیری فردا پس فردا باید زن بگیری . حتما یکی از این محجبه های کلاغ سیاهو می خوای بگیری . آخ چه کیفی کردم من یکی از فامیلام دنبال یک زن بساز و با ایمان و با خدا می گشت که قانع هم باشه رفت یکی از اینا رو گرفت از همون روز اول پوست از سر اون آقا پسر کنده شد .. آخرشم به بهانه این که شوهره اهل مسجد و نماز جمعه و سیاست نبود ازش جدا شد . مبارزه با نفس کرد و حالا مهریه اشو قسط بست و ماهی یه سکه می گیره . تازه خیلی هم به خودش می نازه که میگه اسلامی رفتار کرده داره مهریه شو این جوری می گیره .. حالا من شده بودم وراج .. ولی یهو دیدم یه چیزی که دراز تر از شمشیر و کلفت تر از باطوم نشون میده رفت توی کوسم .. -آخخخخخخخ نهههههههه نههههههه -یواشتر اشرف جون صدای زن اگه به گوش نامحرم برسه حرامه .. هیچی معلوم نبود با این کس خل بازی یه ساعت دیگه چه جوری می خواستم به یکی دیگه کس بدم . -مهرشاد جان ما که یه ساعت پیش دسته جمعی دور هم نشسته بودیم و داشتیم صحبت می کردیم . -خب اونم درست نیست و به غلط در جامعه ما جا افتاده . ولی یک مسئله بد تر این که صدای یک زن در حین عملیات آمیزشی خیلی زننده میشه به گوش بقیه برسه به خصوص اگه یک مرد نامحرم اون صدا رو بشنوه .. می خواستم بهش بگم اونجای بابای دروغگو تو که صیغه نخوندی ما به هم محرم شیم . تازه این کس کلک بازیها مثل همون جنده بازیه .. ولی خب جهت جلو گیری از فساد خیلی موثره . زیاد گیر ندادم .. فقط سرمو گذاشته بودم پشت دستام و داشتم حال می کردم .. تند تند در حال گاییدنم بود ..-واااااییییی مهرشاد مهر شاد .. خبلی با حالی و با حال هم داری منو می کنی . فقط یه خورده تند تر مهرشاد دیگه اون مهر شاد چند دقیقه قبل نبود . ترس و خجالتش ریخته بود . دیگه رو بقیه می تونست استا بشه و اون رفتاری رو که در ابتدای کار و راه با من داشت با بقیه نداشته باشه .. یه چند دقیقه ای که منو کرد کیرشو که فوق العاده داغ شده بود از داخل کوسم کشید بیرون وبا لب و دهنش افتاد به جون کون و رونم .. وای که این پسره ذره ذره از گوشت تنمو چه با حال لیس می زد و میک می زد . کف دستشو هم گذاشته بود رو چاک کسم با فشار زیادی که رو کسم می آورد بازم صدای هوس منو بالا برده بود .. یعنی این پسره تا حالا داشته فیلم بازی می کرده یا این که این کون من اونو سر عقل آورده هر چند این بسیجی ها به جای عقل توی کله شون پهن و فضولات حیوانی کار گذاشته شده . -مهرشاد مهر شاد جون زود باش دوباره اون کیر تو بکن توی کسم خواهش می کنم . نمی دونم به کیرش فلفل زده بود چیکار کرده بود که حس کردم یهو دارم از این رو به اون رو میشم طوری هیجان زده و لرزون و حشری شده بودم که همش با جیغ و داد از مهرشاد می خواستم که تند تر منو بکنه .. اووووخخخخخخ مهرشاد آبمو داری میاری زود باش که به حسابت حسنه نوشته میشه .. چند بار اون کون گنده خودمو بالا و پایینش کردم و یهو پهن شدم .. -مهرشاد حالا دیگه وقت انزاله .. این پسره مثل این که سهمیه پنج شش تا جق رو ریخت توی کسم .. هر چی خالی می کرد تمومی نداشت .. -مهرشاد نمی دونی چقدر خوشم میاد فقط یه موقع تلف نشی .. -نههههه نههههه دارم دارم بازم دارم .. بالاخره یه جایی ترمز زد و با همون کیرش که تو سوراخم بود رو من ولو شد دو تایی مون در حال خماری بودیم که یهودر حموم باز شد و دو نفر عین گاو سرشونو گذاشتن پایین و اومدن داخل . قلی و ماه منیر بودند .. ماه منیر گفت ببخشید تقصیر من نبود . قلی جون گفت بریم غسل جنابت کنیم . اگه گردنمون باشه گناه بزرگی رو مرتکب شدیم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
ماجراهای مامان زبل 36

من و مهرشاد که ارضا شده بودیم مات و مبهوت به صحنه نگاه می کردیم . البته من یکی که ماتم نبرده بود . خودمو به دروغ شگفت زده و ترسو نشون می دادم که که مثلا همرنگ شوهر قلابی خودم مهرشاد شده باشم .. جیغی کشیدم و گفتم وااااایییییی مصیبتا .. دو تا دستامو گذاشتم جلوی کوسم و مهرشاد هم اومد جلوی من قرار گرفت -قلی این چه کاری بود که کردی مگه محرم و نامحرم حالیت نمیشه . چه گناه کبیره ای .! زیر چشمی هم در حال دید زدن ماه منیر بود . انگاری هوس یه کوس تازه رو کرده بود . وجود شیطان رو در همون حوالی حس می کردم . البته شیطان با من یکی کاری نداشت . من و اون خیلی وقت بود که با هم رفیق بودیم و مشتری خودشو دیگه به خوبی می شناخت . البته اینم می دونست که اون چهار تا بسیجی مثل بقیه بسیجی ها رفیقشن . منتها بعضی ها از اونجایی که می خوان با شیطان رقابت کنند و خودشون مستقلا شیطان بشن و نقش اونو بازی کنن میرن توی فیلم و چاخان و دین داری . دیگه نمی دونن که شیطان بد بخت شش هزار سال معلم فر شتگان بود و خیلی هم با سواد تر از این مجتهدین امروز ما که 6 روزه وا میرن . فدات بشم شیطون که به این اشی جونت کلی حال دادی میگم . -برادر مهرشاد من به ناموس تو نگاه نمی کنم . فقط ما دو تا کارمون تموم شده . اگه امکان داره دوباره خطبه بخونیم و خانوما رو عوض کنیم -چی داری میگی قلی عقل از سرت پریده . از نظر شرعی اشکال داره . گناه کبیره هست و نباید این کارو انجام داد . گناه بزرگی میفته به گردن ما . ماه منیر که خیلی حرفه ای بود اومد کنار مهرشاد نشست و یه دستی به صورت مهر شاد کشید . اون سرشو انداخته بود پایین و می خواست مبارزه با نفس و جهاد اکبر کنه . -قلی یک بسیجی همیشه باید یک بسیجی باشه . از تماشای نا محرم چشم بپوشه . از آتیش جهنم دور باشه و بترسه .. ماه منیر خیلی خیلی آروم از رو سینه ها و شکم مهر شاد شروع کرد به پایین رفتن . کیر مهرشاد رو گرفت توی دستش و در حالی که لبشو گذاشته بود رو صورت مهرشاد خیلی آروم زیر گوشش گفت ببینم برادر دین ما دین سختگیری نیست . واسه هر مشکلی راه حلی داره .. برای این مشکل ما هم راهی هست . می تونیم دوباره صیغه بخونیم -من در این مورد فتوایی نشنیدم .. -برادر مرجع تقلیدتو عوض کنی همه چی حل میشه . آقای پاک سیرت که خیلی هم زمان طاغوت مبارزه کرده تا ما امروز به یا قوت برسیم فتوی صادر کرده که زنا و مرداکه می خوان صیغه بشن مثل نخود و کیشمیش می تونن برن توی هم . نخود و کشمشو که دیدی .. یه سری تکون داد و گفتم خب صیغه مشاعی هم همینه . . دین ما همه چیزا رو خیلی آسون می گیره . حتی حاج آقا فتوا صادر کردند که یک زن می تونه موقتا از شوهرش طلاق بگیره واسه یک سرویس عملیات یا یه مدت کوتاه باید به همسر جدیدش تمکین کنه و بعد با توافق با شوهر قدیمش به اون رجوع کنه . فقط باید دخول صورت گرفته باشه و اونا ارضا شده باشن .. ماه منیر واقعا کوس شر می گفت و این مهرشاد هم عین کوس خلای کوس شر گوش کن داشت حرفاشو قبول می کرد . چاره ای هم نداشت . چون کیرش شده بود عین تیر برق .. خیلی آروم و لاک پشتی مهرشاد رو کف حموم دراز کرد -ببینم اشی طرف چه کیر با حالی داره خوب تونستی شیره شو بکشی .. مهرشاد : با منی .. -پس با کی هستم . حاج آقا متدین . قبل از این که حرف دیگه ای بزنه رفت رو کیرش نشست . منم رفتم خودمو آویزون قلی کردم .. -قلی نرو نرو نگیرش این زن منه .. -مهرشاد تو چطور داری زن منو می کنی -برادر قلی زن تو خودش اومد رو کیر من نشست .. منم واسه این که صدای مهرشاد رو خفه کنم دستمو گذاشتم رو کیر قلی و رفتم طرفش . حالا مردا بودند اون زیر و ما زنا رو . سرهای من و ماه منیر روبروی هم قرار داشت . کیر هم که حسابی با شلیک زمین به هوای خودش داشت بهمون حال می داد و حسابی ما رو سر حالمون کرده بود . من و ماه منیر یه چشمکی به هم زدیم که یعنی یه خورده بیشتر این بچه کوس خلای فیلمو اذیت کنیم و خودمون واسشون فیلم بیاییم . البته نمی شد گفت فیلم چون ما خودمون اون چیزی رو که بودیم نشون می دادیم . صادقانه و بی ریا . من و ماه منیر در حال کس دادن لبامونو به هم نزدیک کرده شروع کردیم به بوسیدن هم . یک زمان هم سینه های اون یکی رو تو چنگ خودمون داشتیم . چه حالی می داد . مهرشاد : خانوما این کار کراهت داره . -ببینم اگه یه مرد کیر یک مرد دیگه رو ببینه کراهت نداره ؟/؟ -ماه منیر جون الان خیمه کس روی دیرک کیر قرار داره و اونو استتار کرده .. -از این حرفای گنده نزن که اینا رو باید تو کتاب احکام نوشت . من این چیزا حالیم نیست . من اون چیزایی رو که الان دارم می بینم حس می کنم و چیزایی رو هم که دارم حس می کنم می بینم .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
ماجراهای مامان زبل 37

کاش داود و پری و دانیال و زری هم اینجا بودند . نمی دونی چقدر به ما خوش می گذشت . ماه منیر کرم روز گار بود . خوب می دونست چه جوری رو مسائل احکامی انگشت بذاره و بزنه به جاهای حساس . یک لحظه به فکرم رسید که منم یه چیزی بگم . -قلی جون میگن صله ارحام بد چیزی نیست . عمر آدمو طولانی می کنه . وقتی که اونایی که همدیگه رو دوست دارن در کنار هم باشند لذت بیشتری از زندگی می برن و گذشت لحظه ها رو حس نمی کنن . -اوووووففففف ماه منیر جون راست گفتی . چه می دونیم شاید اون چهار تا هم کنار هم باشن . در هر حال این حموم تو جا داره ومیشه اونا رو هم آورد این جا -عزیز بذار حالمونوبکنیم . اگه دوست داشته باشن خودشون میان . قلی بی پروا تر از مهرشاد منو می گایید و مهرشاد هم که مدام از احکام و گناه حرف می زد طوری شده بود که ماه منیر زبونشو قفل کرده بود . . اون اولش که مهرشاد به قلی می گفت که حواست باشه که نگات به تن لخت ماه منیر نیفته که حرامه -این قدر سخت نگیر داداش . اگه قرار بر سختگیری بود که ما تا به امروز این قدر پیشرفت و ترقی نداشتیم . بفرست کیرتو هر جا که دلش خواست بره که دیگه از این فر صتها گیر نمیاد . وقتی که جوانان مذهبی مثل ما آرامش داشته باشند و نیاز هاشون تامین باشه خیلی راحت می تونن برن دنبال معنویات . جامعه رو از لغزشها و گرایش به انحرافات نجات بدن . نمی دونی این کار چقدر ثواب داره . ماه منیر :قلی جون یعنی میگی شما کستو نو بکنین اون وقت برین بقیه رو ارشاد کنین که صبر انقلابی داشته باشن تا جامعه رو نجات بدن ؟/؟ یعنی اونا باید ریاضت بکشن و شما حالشو ببرین . البته من خودم لذت می برم از این که دارم ثواب می کنم تا شما در جاده معنویت قدم بردارین ولی باید به فکر کل اعضای جامعه بود . -ماه منیر جون به شرطی که همه اعضای جامعه و زنایی که دست و بالشون بازه دست و دل باز باشن و ایثار کنند و بخشنده باشن . -حالا این حرفا رو ولش ببین که من چطور رو کیرت نشستم و دارم می بخشم . ماه منیر دیده بود که بحثشون داره تبدیل به کس شر میشه و اونا رو از سکس میندازه . واسه همین مسیر صحبتو عوض کرده بود تا راحت تر بتونه رو کیر مهر شاد مانور بده . طوری با موهای سینه مهر شاد بازی می کرد که اون دیگه خیالش نبود که در کجا قرار داره . با این حال زیر لب دعا می خوند و هنوز آثاری از کس خلی درش وجود داشت . اما می دونستم این کس یه جادویی و معجونی در خودش داره که کیر پسرا و خودشونو مسخ می کنه و مهرشاد بسیجی هم جزو یکی از همونا بود که خیلی سریع ایمانشو باخته بود . من و ماه منیر دوباره لب به لب کردیم اون یواشکی یه چیزی به من گفت که خنده ام گرفت و گفتم ولش کن بدمون نیار دیگه درست نیست .. گفته بود من جیش دارم و می خوام بریزم روی ریش مهرشاد تا ایمانش قوی تر شه -نکن این کارو زشته تازه زری و پری بعدا باید کوسشونو به این ریش بمالن .. ممکنه اگه بفهمن تو این ریشو شاشیدی شاید چندششون بشه -آخه من از کوس خلی این یکی دیوونه شدم . -عیبی نداره ماه منیر همون قدر که ما اونا رو کشوندیم به طرف خودمون در حقیقت به ایمان نداشته اونا شاشیدیم . ملت دارن بد بختی می کشن اونا دارن با کس شرات خودشون از دین و ایمان و شیطان بالا منبری حرف می زنن . ول کن بذار حالمونو بکنیم کیر کیر دیگه .. در همین لحظه در باز شد و داود و پری و دانیال و زری اومده بودند . اوخ که چه محشری شده بود . اونا هم مث ما انقلاب کرده و زن به زن کرده بودند . یعنی حالا داود زری رو در اختیار داشت و دانیال هم کیرشو کرده بود توی کس پری .. داود : وای برادرا و خواهرا شما هم که گل کاشتین . وقتی مهرشاد با ایمانو آوردین توی خط دیگه کار تمومه من همش نگران اون بودم که چه جوری باهاش کنار بیاییم . آخه تا اون مجوز نده ما نمی تونیم وارد بهشت شیم . مهرشاد : حالا منو دست میندازین ؟/؟ صبر کن به خاطرش تو جهنم بسوزیم اون وقت می بینی . -ول کن بابا بیا بهشت حالو بچسب تازه ما داریم شرعی کار می کنیم گناه که نمی کنیم . صیغه لحظه ای و حال لحظه ای . دیگه اون دو تا بسیجی دلاور و غیور و جان بر کف این رزمندگان سلحشور اسلام نگاه نکردند که ما روی کیر کی قرار داریم . داود اومد کمر منو گرفت و بلندم کرد و دانیال هم به زری چسبید . ماه منیر : صبر کنین هنوز این مهر شاد جونو سر حالش نکردم .. دانیال : تا صبح وقت زیاد داریم . مهرشاد اسراف گره نمی دونه چه جوری از این هیکل ناب و آبدارت استفاده کنه . البته ماه منیر داشت ناز می کرد . دانیال کیر درازشو همچین کرد تو کوس ماه منیر که نزدیک بود سرش بخوره به دیوار . داود هم همین کارو باهام انجام داد . مهرشاد : چیکار کردی دانیال . همین جوری کردی تو کوس زنم خطبه جدیدو نخوندیم . این حرکتت باطله . . دانیال یه لحظه کیرشو از کوس ماه منیر در آورد و رویه صورت مهرشاد گرفت و گفت برادر بسیجی هم سنگر عزیزم این به من میگه که کار درسته . این دو تا خودشون در تماس باهم خطبه رو می خونن . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
ماجراهای مامان زبل 38

قلی رفت به زری چسبید و مهرشاد هم به پری . دیگه یواش یواش داشت عادت می کرد به این که از عقد و خطبه و صیغه و این چیزا چیزی نگه . پری لبه های کوسشو به دو طرف بازشون کرد و اونو به بینی مهرشاد می مالید .-آخخخخخ جوووووون کسسسسسسم چقدر دماغت کیریه . چقدر حال میده اووووووفففففف باید ازش استفاده بهینه بکنی .. بکن بکن ولی اسراف نکن .. مهرشاد نفسش بند اومده بود ولی با دهن نفس می کشید که جبران کنه . اما پری کوسشو با یه حالتی که دهن مهرشاد رو هم سرویس کنه به ناحیه چونه و لب و بینی مهرشاد چسبوند . این که کس نبود . انگاری یه وردست بود . داود به من گفت اشی جون حواست کجاست تو حال خودتو بکن . نذار که اونا حواستو پرت کنن . امشب چه ثوابی می کنیم . مهرشاد جون زود باش بجنب . یه خورده از این ثواب خودمو نثار روح امواتت می کنم که یه جوان با ایمانی مثل تو رو کاشتن .. -داود مسخره ام نکن . مثل این که خودتم مث من یه بسیجی هستی .. -آره عزیز اگه ما نبودیم که دیگه ظلم و ستم و بی عدالتی همه جا بیداد می کرد . ماه منیر که داشت حوصله اش سر میومد گفت به جای این کس شعر گویی ها بذارین حالمونو بکنیم که دیگه فرصت از این بهتر گیر نمیاد . دسته جمعی با یه حالت هارمونی خاصی کسمونو رو کیر پسرا سوار کردیم و داشتیم حال می کردیم و حال می دادیم . مهرشاد هم دیگه یواش یواش اومده بود تو خط هر چند هر وقت این احساسو می کردیم بازم یه چرتی می گفت که نشون دهنده کس خلیش بود ولی دیگه به شنیدن حرفاش عادت کرده بودیم و می دونستیم که نباید زیاد به این حرفاش توجه داشته باشیم و جز یه مشت چرندیات چیز دیگه ای نیست . دانیال : چه حالی میده آدم یه شبه چهار تا کسو با هم داشته باشه ماه منیر :آفرین به تو که خوب به احکام اسلام واردی که میشه چهار تا زن گرفت . مهرشاد در حالی که زیر قرار داشت و پری هم کسشو رو کیرش جرکت می داد گفت آره ولی نه این که هر چهار تا زنو اشتراکی دور خودت داشته باشی .. -نه این که تا حالا چند تا رو یه شبه نداشتی ؟/؟ دسته جمعی با هم می خندیدند اونم چه خنده هایی ؟/؟ با این که رو کیر داود سوار بودم و با توان یه دختر جوون خودمو کسمو رو کیرش حرکت می دادم ولی چشمم به بقیه کیر ها بود که کی جا به جا میشیم . همش در حال حرص زدن بودم که زودتر جابه جایی کیر و کس انجام شه .ماه منیر : بچه ها ضربدری رو که کم و بیش انجام دادیم . حالا اگه موافق باشین سیستم دو به یک و چند به یکو انجام بدیم .. بازم خوب بود که مهرشاد این یه تیکه رو جدی گرفت . -یعنی مثلا دو تا مرد بیفتن رو یه زن و دوتایی باهاش حال کنن ؟/؟ حالا ما میگیم دید زدنو یه جوری حلش می کنیم ندید می گیریم . جابه جایی رو هم تخفیف میاییم ولی این جوری که شما دارین پیش میرین گناه بزرگیه .. . خشم رودر چهره ماه منیر به خوبی می دیدم . از این که این بسیجی با همه ایمان شاشیده خودش بازم دم از مذهب و اعتقاد و گناه و حرام و حلال می زد . -باشه من از خودم شروع می کنم . اشی جون حاضری من که دوزاریم افتاده بود گفتم حاضرم . حاضر . -پری جون تو چطور تو هم حاضری ؟/؟ من می خوام به این مهرشاد جون نشون بدیم که دوضربدر یک چی میشه .. -خب معلومه چی میشه داری به من ریاضی درس میدی ؟/؟ -خب چی میشه مهرشاد جون -میشه دو -اییییییی داداش همین جاشو دیگه خراب کردی .. دو ضربدر یک میشه سه میگی نه نگاه کن .. حقته که ریشت یه آبیاری درست و حسابی بشه .. پری جون موافقی -هرچی ملکه ماه منیر دستور بده . --با اجازه آقا دانیال . خودشو از رو کیر بلندکرد ودانیال درجا اومد پشتم .. آخ جووون همون جوری که دوست داشتم شد . -دخترا شعار ما چیه همه با هم شعار دادیم درود بر رزمنده بسیجی .. دانیال کیرشو کرد توی کونم . ماه منیرهم رفت طرف مهرشاد .. ظاهرا خیلی از دست مهرشاد عصبی بود . کاملا مراقبش بودم . رفت یه گوشه ای چند قطره ای به قول کوچولوها جیش کرد که یه دست گرمی واسه مهرشاد داشته باشه .. می خواست کسش بوی بد بده . رفت رو سر مهرشاد . کسشو گذاشت رو سر بسیجیه . اون و پری سرهاشون روبروی هم قرار داشت و شروع کردن به بوسیدن هم .. مهرشاد از بوی کس ماه منیر داشت خفه می شد ولی زن کارشو کرده بود . ریش بسیجی رو شاشید رفت .. هر کاری کرد خودشو خلاص کنه نتونست . پری پاهاشو داشت و ماه منیر دستاشو ..آخ که چه کیفی می کردم وقتی می دیدم جیش ماه منیر رو ریش مهرشاد حرکت می کنه . از این بهتر نمی شد . ماه منیر که دید مهرشاد از دست و پا زدن خسته شده دستشو گذاشت روی ریش و صورت اون و خوب ماساژو مالشش داد . -عزیزم این جوری می مالم که این آب به همه جا و زیر پوست برسه و خوب قوت دارشه . حیف که دیگه ندارم وگرنه رو سرت هم می ریختم که عقل بسیجی ات هم به کار بیفته . .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
ماجراهای مامان زبل 39

ماه منیر طوری روی ریش مهرشادو دست مالی می کرد که مایی که از فاصله چند وجبی شاهد صحنه بودیم چندشمون می شد چه برسه به خودش . ولی خیلی حال می داد . -مهرشاد جون اگه فکر می کنی که بازم نیاز به آبیاری داری من یه لیوان دولیوان آب بخورم تا اون داخل فعل و انفعالات شیمیایی انجام شه .. مهرشاد بسیجی شاشیده صورت لال شده بود .. من که صحنه رو این جوری دیده بودم و به پشتی ماه منیر و اعمال اون کمی شجاع تر شده بودم گفتم مهرشاد جون ناراحت نباش اونایی که به مراتب بالا رسیدن ریششون خیلی زودتر از اینا شاشیده شده اتفاقا با چیزای کلفت تری تقویت شده که اسمشو نمیارم حالمو بهم می زنه .. ماه منیر از بوسیدن مهرشاد دیگه چندشش می شد ولی خوب کیف کرده بودم حقش بود .. زری و پری رفتند توی هم تا یه صحنه هایی از لز و همجنس بازی زنونه رو پیاده کنن . ماه منیر با فریاد : ببینم مهرشاد کسمو می کنی یا فرو می کنی تو کونم . زود باش که قلی منتظره .. قلی جان !تو فرو می کنی توی کس یا کون ؟/؟ -برای من فرقی نمی کنه . هر سوراخی رو که برادر بسیجی مهرشاد جان فرو کرد توش منم می کنم توی اون یکی سوراخ . یا هر چی نظر شما باشه .. ماه منیر : مهرشاد شنیدی چی گفت این قلی خان ؟/؟ درس برادری و اخلاق و تواضع و گذشت و فداکاری رو باید از این برادر یاد بگیری . به این میگن ایمان دار واقعی .. ببین شاشم دوباره داره زیاد میشه اگه دلت می خواد بازم بپاشونم به اون ریشت بگو . -نه نه .. نه.. .ماه منیر جون .. من الان می کنمت .. از اونجایی که اخلاق ماه منیرو می دونستم به خاطر این که بیشتر حالشو بگیره رفت رو کیر قلی نشست که مهرشاد از عقب فرو کنه تو کونش . -دانیال : بجنب مهرشاد آبروی هر چی بسیجی رو بردی دیگه.. این جوری می خوای دسته جمعی بریم و به اسرائیل حمله کنیم ؟/؟ ما باید وحدت کلمه رو از همین حالا نشون بدیم . ثابت کنیم که ...-ول کن دانیال . الان میرم .. میرم .. کیرمو می کنم توی کون ماه منیر -پسر نمی خواد رو ما منت بذاری . فکر نکن ما کیر نخورده ایم . کیرشم خوردیم . سیرشم خوردیم -پس من برم استراحت ؟/؟ چون الان حرامه که دو کیره یک نفرو بکنیم .. -زود باش بیا پشتم . مهرشاد !زود باش .. بسیجی هپل هپو مث از جنگ بر گشته ها کیرشو چسبوند به کون ماه منیر .. کیر شق شده مهرشاد حسابی نشون می داد که همچینا هم که نشون می داده سرد مزاج نبوده . طوری اونو یه ضرب فرو کرد توی کون گشاد ماه منیر که دو تایی شون به یه سمتی پرت شدند کیر قلی از توی کس ماه منیر اومد بیرون ..-اوهوییییییی برادر کجا با این عجله . دیر اومدی و زود می خوای بری . مث بچه آدم کیرتو فرو کن توی کون .. این جوری که تو به کون ماه منیر حمله کردی می تونستی تل آویوو یک ضرب بگیری . دیگه خسته شده بودم از بس به اون دو نفر نگاه می کردم . یه خورده هم باید به خودم توجه می کردم و می رسیدم . خیلی بی سر و صدا و بی حاشیه داشتم کس و کونمو می دادم و کاری هم به کار بقیه نداشتم باید از این لحظه ها به نحو احسن استفاده می کردم . دانیال و داود دو تایی با هم همزمان کیرشونو می کردند تا ته و می کشیدن بیرون خیلی هم با مهارت این کارو انجام می دادند .. کونمم از بس گشاد شده بود که دیگه حرکت انواع و اقسام کیر ها رو بدون درد تحمل می کرد . پری ایستاده پاهاشو به دو طرف باز کرده قمبل کرده بود و زری داشت سوراخ کون و کوسشو لیس می زد . پسرا مسیر گاییدنشونو به طرف این صحنه قرار دادند و سرشونو گرفتن طرف این دو تا لز کار تا خوب بتونن این صحنه ها رو ببینن . چه جور هم داشتند کیف می کردند . مهرشاد در حالی که با لذت کون ماه منیرو می گاییددستاشو گذاشته بود رو شونه های دوستم و چشاشو خیره به زری و پری دو خته بود و کاملا مراقب کاراشون بود . دانیال هم که در حال گاییدن کونم بود و به خوبی می دید که مهرشاد داره چیکار می کنه گفت برادر مهرشاد !به نظر تو اون دو تا خانوم دارن با هم ور میرن از نظر شرعی گناه نداره ؟/؟ -من اطلاعی ندارم .. شاید آره شاید نه .. اصل بر برائته .. سه تا بسیجی دیگه زدند زیر خنده .. داود : یک برادر بسیجی باید خوش کلام باشه . ما که الان خوش پندار و خوش رفتار هستیم ولی بچه ها منو به خاطر این گفتارم ببخشین .. مهرشاد داره کس شعر میگه . ها .. ها .. ها ... ها ... دسته جمعی همه زدیم زیر خنده . جالب اینجا بود که خود مهر شاد هم به شدت تمام می خندید وسرعت گاییدن کون ماه منیر رو زیاد تر کرده بود . به همه خوش می گذشت و دیگه گذشت زمانو احساس نمی کردیم . محیط دیگه خیلی دوستانه شده بود . .. ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
ماجراهای مامان زبل 40

مهرشاد و قلی دو تایی شون دیگه کس و کون واسه ماه منیر نذاشته بودند .. پری : بچه ها شما رفیق منو که کشتین . رزمندگان بسیجی جان بر کف این جور که شما دارین به کس و کون ماه منیر موشک می فرستید به اسرائیل حمله نمی کنن . این دیگه چه جورشه .. ماه منیر : بذار بکنن . بذار هر جور عشقشونه حال کنن . من می خوام می خوام .. ببینین کونم کسسسسسم چه داغه .. زیر کیر یک بسیجی رفتن یعنی با حوریان محشور شدن .. ما حوریان روی زمین هستیم و پاداش این برادران ثوابکار .. من یکی که فکر می کردم این مهرشاد کس خله یه جورایی داره باورش میشه . کون ماه منیر یه شکل و شمایلی پیدا کرده بود که منو هم به هوس آورده بود . شایدم علت این هوس این بود که دو تا کیر سر حال و قبراقو می دیدم که با هم میرن داخل دو تا سوراخ و با هم بر می گردن . خیلی هیجان زده ام می کرد . دانیال و داود هم که دو تایی شون یه لحظه دست از فرو کردن کیرشون به داخل سوراخ حاجت نمی کشیدن . صحنه های زیبایی بود . -اوووووفففففف قلی .. مهر شاد ولم نکنین . بچرخونین بگردونین . زود باشین .. باید کیر ها رو عوض کنیم .. زری : آهای کیر ها باید عوض شن یا کس ها .. ماه منیر : شب دراز است و قلند بیدار . یعنی وقت زیاده .. برادر بسیجی هیچوقت خسته نمیشه . قلی : صدر رحمت به جبهه های جنگ حق علیه باطل .. ماه منیر : راست میگی پسر اینجا سخت تره . چون جنگ در جبهه های حق علیه حقه .. یک کیر بر حق میره توی کس بر حق .. مهرشاد : بچه ها حالا ما داریم کنار هم سکس می کنیم آخرشم نفهمیدم این کار ما درسته یا غلطه . -... داود : تا ما بخواهیم تو رو آدم کنیم خودمون از آدم بودن خارج میشیم .. حالا حلال یا حرام حالتو بکن . اون دو تایی که داشتن منو می کردند طوری حال می دادند که دلم نمی خواست از اونجا تکون بخورم . همین جا جام خوش بود ولی باید به فکر بقیه هم می بودم . واقعا ما چهار نفر دستمون جور بود . حتی وقتی هم که مردی کنارمون نبود بازم می تونستیم با هم حال کنیم .. -داود .. دانیال یه کمی تند تر .. طوری تلاش کنین که انگاری دارین امریکا رو می گیرین .. -اشی جون ما امریکا رو با ایمانمون فتح کردیم . درسته که پول ما بی ارزش شده ولی الان در سراسر جهان برای یک مثقال ایمان بسیجی یک کیلو گرم اورانیوم غنی شده میدن .. در همین حال که دانیال داشت کونمو می گایید و این حرفو زده بود یه باد صدا داری از کونم خارج شد که درجا بهش گفتم برادر بسیجی این باد رو به ریشت ببند تا دفعه بعد 2 کیلو اورانیوم غنی شده تحویل بگیری .. در اینجا هر هشت نفرمون شروع کردیم به خندیدن .. مهرشاد : بچه ها شما شاشیدین به ایمان بسیجی دیگه رفتین .. ماه منیر :مهرشاد جون شاش رو دیگه نجس نکن .. آخ که این ماه منیر عجب حرفی زده بود . از پسرا خواستم که منو به ماه منیر نزدیک تر کنن . بدون این که کیر هاشونو بکشن بیرون به دوستم نزدیک شده و گفتم قربون اون لبات برم که ایمان یک بسیجی رو نجس تر از شاش می دونی . حرفای قشنگ رو من هم می تونم بزنم کارای به ظاهر قشنگ هم من می تونم بکنم ولی وقتی که زشتیها زنده اند آینه زیباییها رو باید شکست .. -اشرف چه قشنگ حرف می زنی هوسمو زیاد می کنه . فقط یادت باشه که ما فعلا مدیون کیر این برادران سلحشور بسیجی هستیم .. مهرشاد جون اگه یه کاری کنیم که در بهشت هم با هم باشیم خیلی جالب میشه .. زری : می تونیم با هم باشیم ولی دسته جمعی در جهنم .. حالا زود باشین ما دیگه از لز کردن خسته شدیم . زری اومد سراغ ما و پری هم رفت سر وقت اون گروه .. زری کوسشو گذاشته بود رو دهنم و ازم خواست که لیسش بزنم .. -عزیزم تو باید لیسم بزنی که من زود تر بتونم به آخر عشق و حال و هوس برسم . ولی باشه بیا .. کوس زری هم که تا حالا توسط پری داشت لیسیده می شد اومد و رو دهن من قرار گرفت . کمرم خسته شده بود . ولی چون به کیر خوری و لذت بردن از اون عادت کرده بودم تمام این خستگیها رو به جون می خریدم -داود جون کیرتو با فشار بمالون به دور و بر کسسسسسم تا به اونچه که می خواد و می خوام برسسسسم .. با ناز و لوندی دخترای جوون و تازه توی خط افتاده ها عشوه می کردم ..-اوووووخخخخخخ داود جونم .. دانیال خوشگلم فدای اون سیمای نورانی و روحانی تون بشم . زود تر ردیفم کنین که باید به اون دو تا کیر هم برسم . از اون طرف هم دانیال می گفت قربون برم اون کون تپلو .. اشی جون چی درست کردی . یادت باشه که این تازه پا گشایی بوده -پا گشایی یا کیر و کس گشایی ؟/؟ قلی هم از اون طرف فریاد زد چقدر همه چی دسته جمعیش می چسبه و حال میده . برای همینه که میگن آدم برای دست یافتن به هر چیزی باید وحدت داشته باشه . وحدت کلمه .. ماه منیر : معلومه با همین وحدت کلمه ها ی کس شری بود که خوار ملت به گاییدن رفت . .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
صفحه  صفحه 4 از 11:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  11  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Maman Zebel | ماجراهای مامان زبل


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA