انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 5 از 8:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  پسین »

مادر فداکار


مرد

 
مادر فداکار41

ادامه بده امیر . نمی خوام حتی یک کلمه از اون حرفایی رو که بین من و تو رد و بدل شده و چیزایی رو که دیدی و کارایی که کردی جا بمونه .. امیر من خوشم میومده ؟/؟ چه حالی داشتم .. -مامان سختمه حرفایی رو که می زدی بگم . آخه تو مامانمی . نمی خوام ازم ناراحت شی .. -اگه نگی ناراحت میشم . اگه باهام رو راست نباشی ناراحت میشم . المیرا کونشو بیشتر به دست امیر می چسبوند . کوسش خیس خیس شده بود . امیر هم به چاخان کردنهاش ادامه می داد .-مامان تو از حال رفته بودی . چهره ات شده بود عین چهره الان . همش می گفتی امیر کیرتو محکم تر بکوبون به ته کوسم . ارضام کن . من می خوام فقط مال تو باشم زیر کیر تو . فقط تو بهم حال بدی . نمی خوام کس دیگه ای با من باشه .. یهو خیلی به هیجان اومدی و افتادی سرم . رو کیر من نشستی هی بالا می رفتی و هی میومدی پایین تا تمامی طول کیر من بره تو کوست و برگرده .. امیر مخصوصا اصطلاح کیر و کوس رو تا می تونست تکرار می کرد تا مادرش رو به هیجان بیاره و اونو بر این باور داشته باشه که همچین خوابی بوده و طوری با اون و هوسش بازی کنه که نه تنها به فکر شوهر خاله اش نباشه بلکه خیلی راحت خودشو در اختیار پسرش قرار بده . -امیر ادامه بده نگو که خیلی زود از خواب پا شدی .-نه مامان تا می تونستم باهات بودم . -حالا بازم به حرفای من می رسیم ولی راستشو بگو تو خودت چه احساسی داشتی .. -راستش اولش سختم بود ولی توی همون خواب یاد حرفای بابا افتادم و این که از بدن تو از اندام هوس انگیز تو که دل هر مردی رو می لرزونه خوشم اومده بود .. مامان منو ببخش خواب بود شیطون گولم زد . هوسه دیگه احساسات شیطانی و غریزی آدم موقع خواب خیلی کارا می کنه که به آدم عذاب وجدان دست میده . امیر دستشو نه تنها از رو کوس مادرش بر نداشته بود بلکه انگشتاشو طوری روی کوس می غلتوند که یه بند از بعضی از انگشتاشو تو کوس مادرش فرو کرده بود . -پسرم این غریزه در هر کسی وجود داره تو نمی خوای خودتو محکوم کنی . مگه تو با خاله الهام و عمه و خواهر و زن عمو و زن دایی ات طرف نشدی ؟/؟ -ولی حساب مامان فرق می کنه . -خب شاید یه حکمتی بوده که بابا خواب نمات کرده و بهت وصیت کرده -پس مامان میگی که تو به خاطر هوس زیاد قصد داشتی بری با یه غریبه باشی .. -عزیزم همه قسمتهای خواب که نمی تونه درست باشه .. -حالا به نظر تو وصیت بابا درسته ؟/؟ میشه بهش عمل کرد ؟/؟ امیر دستشو از رو کوس مامانش بر داشت -نههههههه امیرررررررر دستتو چرا بر داشتی . تازه داشت از این مدل ماساژخوشم میومد . -حالا یه ماساژبهتری بهت میدم . اگه بخوای اگه دوست داشته باشی . امیر خودشو به مادرش چسبوند . -اوووووههههههه نههههههه -آرررررررهههههه مامان ..-می خوای خوابی رو که دیدی تعبیرش کنی ؟/؟ آره عزیزم ؟/؟-نمی دونم مامان .. یا خوابو تعبیرش کنم یا به وصیت بابا عمل کنم .-این که هردوش یکی شد -توچی دوست داری مامان -هرچی رو که تو دوست داری و می پسندی .. پسر دستشو از پهلوها رسوند رو کوس مادرش و قسمت جلو بدنشو به کون المیرا چسبوند المیرا دیگه از حال رفته بود .. -مااااااماااااان چیکار کنم تو بگو .. با بوسه هاش مادرشو مست کرده بود . پشت گردن و از پهلو صورت و لبهاشو می بوسید . حتی دستای المیرا رو بالا می برد و زیر بغلشو می لیسید .. -مامان چیکار کنم .. کیرشو در راستای چاک کون مادرش قرار داده بود . داغی کیر با داغی طول کوس تماس داشت . امیر یه خورده سر کیرشو خم کرد تا یه تماسی با سوراخ ورودی پیدا کنه . -کیرشو در راستای کوس و چاک کون از پایین به بالا حرکت می داد -چیکار کنم .. چیکار کنم .. به وصیت بابا عمل کنم ؟/؟ کیرشو بیشتر به کوس چسبوند . المیرا قسمتی از تنه کیر امیر رو داخل کوسش احساس می کرد . که به صورت عرضی و از ته وارد شده بود و بیشتر هم نمی تونست بره . مگر این که امیر کیرشو به صورت افقی و مستقیم و از سر تو کوس مادرش فرو می کرد که تا ته بره -مامان چیکار کنم .. -امیر تو که می دونی من احترام زیادی برای بابات قائلم و با این که سالهاست که از فوتش می گذره هنوزم بهش وفادار موندم . نمی خوام روح اون خدا بیامرزی تو گور بلرزه و از من ناراضی باشه . می خوام ازم راضی باشه . به وجود تو افتخار کنه . من که دلم پیش مرد دیگه ای نبود و نمی خواستم با کس دیگه ای باشم . حالا به دلش افتاده . مرده هست و آگاه شده که پس از سالها ما رو خواب نما کرده . پس باید احترامشو نگه داشته باشیم . -مامان نگی که پسرت تو رو .. -نه... نهههههه المیرا می خواست بگه که بس کن امیر . این سکس و این هماغوشی و آمیزش که دیگه نیاز به خواب نما شدن نداشت . همین جوری هم حاضر بود خودشو تسلیم کنه . امیر کیرشو به صورت صاف و در راستای افق قرار داد و سرشو به کوس مادرش چسبوند .. لبشو برد زیر گوش مادرش -چی میگی مامان .. یه تکونی به خودش داد و دوسانت از کیرشو کرد تو کوس المیرا .. -کشتی منو امیر .. چند بار بهت بگم .. با یه حرکت دیگه دو سانت دیگه هم فرستاد تو کوس مادرش .. المیرا داغ کرده بود .. یک آن المیرا یه حرکت به خودش داد طوری که همین چند سانت کیری که تو کوسش بود بیرون نیاد بعد که خوب شتاب گرفته بود این بار کونشو محکم به طرف کیر امیر حرکت داد -آخخخخخخخ ماااااامااااان -بگیر امیر اینم بقیه وصیت بابات .. کیرامیر تا ته ته رفته بود تو کوس المیرا .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
مادرفداکار42

دیگه تموم شده بود . المیرا به آرزوش رسیده بود . اون بهشتی رو که مدتها بود خوابشو می دید حالا در بیداری نصیبش شده بود . داغی کیر امیر رو توی کوسش احساس می کرد . دستشو رو سینه هاش قرار داده بود و با اون ور می رفت . داشت با خودش فکر می کرد که نکنه همه اینا یه خواب بوده باشه . نکنه یه رویایی باشه که تا ابد ادامه داره . اووووووفففففف اگه خوابه پس باید تلاش کنم ببینم بیدار میشم یا نه . اگه قراره بیدارشم باید زودتر بیدار شم . المیرا از خوشحالی نمی دونست چیکار کنه . از اون طرف امیر حس کرد که این بهترین و خالصانه ترین و عاشقانه ترین سکسیه که تا حالا داشته . کاش زمان متوقف می شد کاش این لذت براش جاودانه می شد و می تونست کیرشو به همین صورت تا ابد فرو کنه تو کوس مادرش و بکشه بیرون و با حرکتای رفت و بر گشتی کیرش آرامش و لذت و هوس رو در بدنش پخش کنه .. شیرینی سکس با المیرا رو با هیچ چیز دیگه در این دنیا عوض نمی کرد .هر بار که بایکی سکس می کرد یه احساس خاصی داشت .. اولین سکس .. سکس با بستگان .. سکس با خواهر و حالا بالاترین و شاعرانه ترین سکس .. دستاشو دور کمر المیرا حلقه زده اونو بیشتر به خودش می فشرد . مادر از این کار پسرش فوق العاده لذت می برد .. دوتایی شون سکوت کرده بودند . نمی دونستند با چه کلامی این سکوتو بشکنند ولی با خاموشی خودشون هم دنیایی از کلامو به سوی هم می فرستادند . دنیایی از عشق همراه با خواسته ها و کلام قلبی .. المیرا هنوزهم یه جوری بود . هنوزم یه شرم خاصی رو احساس می کرد از این که امیر فکر نکنه مادر هوسبازی داشته که راحت خودشو در اختیار پسرش قرار داشته . واسه همین در حالی که کیر امیر همچنان بهش لذت می داد ترجیح داد با این کلام سکوتو بشکنه . -فکر می کنی بابات حالا راضی باشه ؟/؟ -خب بسته به اینه که ما تا کجا ادامه اش بدیم و چقدر از این کار لذت ببریم . راستی مامان اگه پدر و روح بزرگش این تقاضارو نمی کرد بازم راضی بودی خودتو در اختیار من بذاری .. واسه یه لحظه المیرا به خودش لرزید . امیر متوجه این تغییر خاص شد ولی ضربات کیرشو طوری سریعتر کرد که مادرش همون گر ما رو حس کنه .. -المیرا مامان خوشگلم بگو هر چی رو حس می کنی .. دوستت دارم . تو رو که معنای عشقی . تو رو که حالا با یه هوس عاشقانه و با عشقی سرشار از هوس تو بغلم و زیر کیرم دارم .. -امیر دوستت دارم . امیر راستش من خیلی وقته که می خوام و منتظر این لحظه هستم .. نمی دونم آیا می تونی حس یه زنو درک کنی ؟/؟ نیازشو ؟/؟ وقتی به جایی می رسه که حس می کنه از همه جا مونده ؟/؟ وقتی که می بینه بقیه نیاز های خودشونو با راههای گوناگون رفع می کنن . امکانات زیادی دارن که بتونن خودشونو ارضا کنن . مثلا خاله الهام تو .. شوهرم داشت ولی با تو هم سکس می کرد ..-وتو مامان فداکار من بااین که نیاز داشتی یه جورایی با خودت کنار میومدی تا بتونی خودتو حفظ کنی تا من و الناز به وجودت افتخار کنیم . امیر وقتی این حرفارو می زد کف دستاشو با هیجان بیشتری رو کمر مادرش می کشید . .کونشو به دو طرف باز می کرد و یه انگشتشو به لبه کوس مادرش رسونده و از بغل اونو فرو می کرد توی کوس مامانش . وقتی انگشتش با کیری که توی کوس در حرکت بود تماس می گرفت این کارداغی کیرشو به حدی زیاد می کرد که اگه امیر در اون لحظه انگشتشو از تو کوس بیرون نمی کشید آب کیرش توی کوس المیرا فوران می کرد . المیرا حس می کرد که تا حدود زیادی سبک شده . حرف دلشو زده بود . آروم گرفته بود . ولی بازم دوست داشت بگه . بازم دلش می خواست حرف بزنه . دیگه ترس و خجالتش ریخته بود . این جوری احساس صمیمیت بیشتری با پسرش می کرد . -پس مامان این سکسهایی که با فامیلا داشتم باید خیلی روت اثر گذاشته باشه .. بمیرم برات این قدر سختی کشیدی . ..-امیر ازم لذت ببر . به من لذت بده .. بمیرم و اشک چشاتو حس نکنم . خودت چی امیر دلت نمی خواست باهام سکس داشته باشی ؟/؟ دلت نمی خواست مثل حالا مامانتو لخت تو بغلت داشته باشی و هر کاری که دوست داری باهاش انجام بدی ؟/؟ امیر سکوت کرده بود . نمی دونست چی بگه . دلش می خواست با یه احساس صمیمیت خاصی حرفاشو بزنه . -مامان تو چی دوست داری بشنوی ؟/؟ نمیگی پسرم چه افکار منفی داشته که تو فانتزی های سکسی خودش با مادرش عشقبازی می کرده ؟/؟ -عزیزم .. پسر ساده و دوست داشتنی من . تو که خیلی زبل بودی . حالا که داری اصلشو رو من پیاده می کنی . -مامان چی دوست داری بشنوی -هرچند جوابمو گرفتم ولی دوست دارم دقیق تر و کامل تر و بیشتر بشنوم . همین جوری که همون کیرت تو کوسم داره یه دنیا عشق و حال بهم میده دوست دارم با کلام عاشقانه و هوس انگیزت اوج بگیرم . بال و پری که بهم دادی همچنان منو تو آسمون هوس داشته باشه و بره بالا و بالاتر اون بالاها همراه تو .. جایی که دست هیشکی به من و تو نرسه .. .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
مادرفداکار43

راز و نیاز عاشقونه مادرو پسر ادامه داشت . التهاب و هیجانی که در المیرا وجود داشت خیلی بیشتر از امیر بود . پس از سالها اون یه بار دیگه بدنشو زیر کیری می دید که می تونست اونو به اوج لذت جنسی برسونه . اونم کیر کسی که در واقع از وجود خودش بود و شوهری که اونو با تمام وجودش دوست داشت . در واقع همون جسم حاصل از نطفه شوهر و تخمک خودش داشت بهش لذت می داد . به هیجان اومده بود . داغ و ملتهب تر از همیشه . شاید حکمتی بود که پس از سالها در چنین لحظاتی متوجه بشه که چقدر به این لحظات و به این لذت بردنها نیاز داره . کف دستشو بالای کوسش قرار داده باهاش ور می رفت . قدر این لحظاتو به خوبی می دونست . در اون لحظه به همه چیز فکر می کرد . با خودش می گفت امیر تو دیگه مال منی . من نمی ذارم به هیچ وجه نمی ذارم که دیگه با هیشکی دیگه باشی . همان طور که من مال توام تو هم باید مال من باشی . چشاشو بست تا با احساس لمسی قوی از کیر امیر بره به یه حالت خلسه ای که سالها ازش دور بود . دستشو رسوند به بیضه های پسرش و باهاشون بازی می کرد . هر چند کتفش درد گرفته بود ولی از این کارش لذت می برد .. -آخخخخ امیر امیر .. دلم می خواد اصلا خودت درسته بری تو کوسم . فکر نمی کنم سیر شم . دلم می خواد خودتو بیشتر رو من بخوابونی بهم فشار بیاری تا اون خایه هات بیضه هاتم بره تو کوسسسسم تو تنم .. آههههههه بترکون .. با کییییییررررررت کوسسسسمو بترکون . منو بکن .. بکن .. بکن ... خیلی خوشم میاد خیلی .. خیلی .. آخخخخخخ نهههههه نههههههه ..... اوخ جووووون .. جووووووون .. چقدر کیرت با حاله .. چرا این قدر به خودم عذاب دادم .. چرا .. چرا باید این قدر سختی می کشیدم .. -قربون اون شکل ماهت برم مامان .. فدات شم .. دیگه نمی ذارم عذاب بکشی .. تو دیگه فقط مال منی .. مال خودمی بیمه منی .. دوستت دارم . عشق منی هوس منی هستی منی .. -آخخخخخ امیر امیر این حرفات کوسسسسمو داغ ترش می کنه .. دلم می خواد جیغ بکشم و برم وسط خیابون .. به عالم و آدم همه بگم که زیر کیر پسرم دارم حال می کنم -مامان این کارو نکنی ها .. اون وقت باید با بقیه شریک شم -دیوونه باورت شد ؟/؟ -می دونم شوخی کردی . المیرا از پشت خودشو به کیر امیر می زد و امیر هم در حرکت رو به جلو وسط بدنشو به کون مادرش می زد . دیگه هیچ فاصله ای بین اونا نبود .. در همین لحظه زنگ موبایل المیرا به صدا در اومد ..-لعنتی این دیگه کیه .. حواس آدمو پرت می کنه . خروس بی محل موقع خوشی هم امونمون نیست .. می خواست موبایلشو که نزدیکیش قرار داشت پرتش کنه یه طرفی و بی خیالش شه که یه لحظه چشش خورد به شماره تماس گیرنده .. -الهام چیکارم داره .. رنگش مثل گچ سفید شده بود .. مثل این که یادش اومده بود که الان باید زیر کیر شوهر خواهرش جمشید باشه و به تعهدش عمل نکرده . می خواست جواب نده نمی تونست . چون می دونست اگه جواب نده الهام پا میشه میاد اینجا و شاید یه حرفایی ردل و بدل شه که خوشایند ش نباشه که امیر اونا رو بشنوه . صدای خاله الهام طوری بلند بود و گوشی هم تیز که امیر تا حدودی متوجه حرفاش می شد .. -ببینم کی می خوای بیای .. جمشیدو اینجا کاشتیش .. تو که فکر خودت نبودی و عادت نداشتی که باشی . حداقل فکر این پسره امیر باش .. المیرا مونده بود که چی بگه . نمی خواست که امیر از طرز بر خورد و صحبتش متوجه شه که اون قصد داشته خودشو در اختیار شوهر خاله اش بذاره .. المیرا هم واسه این که صدای الهام نپیچه بلند صحبت می کرد وسعی می کرد که کمتر بهش فرصت حرف زدن بده . -الهام جون اتفاقا من هم به فکر امیر هستم و هم به فکر خودم . الان هم زیر کیر امیر دارم دست و پا می زنم . الهام جون الان دنیا زیر پر و بال منه .. نمی دونی چه حسی دارم . بالاخره تونستم خودمو در اختیار امیر بذارم . -المیرا بد قول نباش جمشید منتظره -خواهر جان من دیگه منصرف شدم و اون دعوتی رو که قرار بود برم نمیرم . کجا بهتر از زیر کیر امیر .. -آخخخخخخ بززززززن امیررررررر کوسسسسسمو بکن .. منو بکن .. نمی دونی چه حالی داره .. ببین چقدر حال میده .. چقدر مزه داره که من بی خیال پیش تو از این که دارم با پسرم حال می کنم حرفشو می زنم .. فقط الهام جون یه وقتی به خونواده و شوهرت چیزی از این بابت نگوکه خیال بد می کنه -چی از این بد تر که یه مادر بره زیر کیر پسرش .. -ویه خاله بره زیر کیر خواهر زاده اش .. الهام مگه زوره . مگه هدفت این نبود که در مانم کنی .. شفام بدی . من حالا دارم درمان میشم .. اصلا درمان شدم . به جای این که خوشحال شم داری مریضم می کنی ؟/؟ -گوشی رو بده امیر بینم .. -نه واسه چی .. اگه .. اگه .. دیگه اون وقت نه من نه تو .. الهام متوجه شد که المیرا ازش انتظار نداره که موضوع به تحقق نپیوسته اون و جمشید رو به امیر بگه هرچند همچین قصدی نداشت ولی لجش گرفته بود از این که تمام بر نامه های امشبش خراب شده . المیرا گوشی رو داد به امیر -امیر همینه ؟/؟ حالا خاله اتو قال میذاری ؟/؟ آدم با مامانش ؟/؟ -چیکار کنم مامان داره پسردرمانی می کنه . منم دارم مامان درمانی می کنم .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
مادرفداکار 44

الهام که نمی تونست بگه من قصد درمان مادرتو از راه دیگه ای داشتم چون می دونست این جوری امیر خیلی باهاش بد میشه و اون وقت برای روز مبادا دیگه به دردش نمی خوره . مجبور شد یه جوری با این وضع کنار بیاد . المیرا خیلی ترسیده بود ولی لحظاتی بعد که اونا خطر الهام را دور شده می دیدند دوباره به هم وصل شدند . تمام لامپ های اضافه رو خاموش کرده و چراغ خوابی روشن کردند که بدن المیرا به ویژه کونشو خیلی برجسته و هوس انگیز نشون می داد . امیر از تماشای این کون در زیر نور نارنجی حشری تر از هر زمانی شده بود . هر چند این نور روی سوراخ کوس و به خصوص کون مادرش سایه مینداخت ولی واسش خیلی هیجان انگیز شده بود . رفت جلوتر دستشو گذاشت رو دو تا قاچ کون مامانش .. المیرا دوباره بی حس شده بود -امیررررررر عزیزم .. بازم منو ببر به اوج آسمون عشق و هوس .. -مامان می خوای با بال من بپری ؟/؟ من که زیر سایه تو و با بال تو دارم اوج می گیرم . المیرا دستشو از پشت به کیر امیر رسوند و اونو به کوسش مالوند . -ببین چقدر آماده آماده هست . موتور کیرتو بکن تو کوسم تا پروانه کونم بچرخه و دو تایی با هم بریم توی آسمون لذت و هوس .. بفرست امیر کوسسسسم داغه کییییییررررر می خواد . می خوام منو بسوزونی طوری که خودم و تو و دنیا بوی سوختنشو حس کنن .. -اوووووههههه المیرا مامان من دلشو ندارم .. -اگه دلشو نداری پس چرا منو سوزوندی . چرا این همه مدت داشتی منو می سوزوندی . -مامان منم داشتم می سوختم -آره خوب دیدم .. درحالی که دستش از پشت رو کیر امیر بود گفت خوب دیدم که این چه جوری توکوس بقیه داشت می سوخت .. و منم داشتم طور دیگه ای می سوختم .. دلمم داشت می سوخت .. گریه امونش نداد و امیر هم متاثر شد از این که چرا نیاز مامانشو این قدر دیر درک کرده .. با این که عاشق کون قمبل شده مامانش بود و تا سیر باهاش حال نمی کرد سکس بهش نمی چسبید ولی اونو بر گردوند تا روبروش قرار بگیره -مامان حالا که وقت این کارا نیست . حالا وقتشه که اون روزا رو فراموش کنیم . با هم خوش باشیم . بابا رو خوشحال کنیم . دستشو دور کمر المیرا حلقه کرد و اونو سخت در آغوش هیکل مردونه اش گرفت . امیر جوان شده بود مثل یک مرد بالای بیست سال با هیکلی درشت و کیری کارخورده که می دونست زنا رو چه جوری سر حال بیاره و به آخر هوس برسونه . اون حاضر بود واسه مادر فداکارش هر نوع فداکاری انجام بده . دهنشو گذاشت زیر گوش مادرش خیلی آروم گفت مامان دوستم داری ؟/؟ المیرا که هنوز بغض حسرت و خوشحالی گلوشو گرفته بود و نمی تونست چیزی بگه فقط سرشو تکون داد که امیر متوجه نشد -مامان ساکتی ؟/؟ دوستم نداری ؟/؟ باهام قهری ؟/؟ اذیتت کردم ؟/؟ در همین حال که حرف می زد دستشم گذاشته بود رو کوس مامانش و خیلی آروم روشو می مالید کوس المیرا جونشو ناز می داد . تری کوس المیرا رو کف دست امیر نشسته بود . -مامان مامان دوستم داری ؟/؟ اگه پشیمونی و واسه این ناراحتی که چرا کیرمو کردم توی کوست بگو . اگه سختته و عذاب می کشی بگو .. امیر فشار دستشو روی کوس زیاد تر کرده و می دید که لغزندگی و خیسی کوس المیرا لحظه به لحظه داره بیشتر میشه . هوس یک زن تنها رو بیشتر حس می کرد . زنی که سالهای سال کوسشو به خاطر بچه هاش بی نصیب از کیر گذاشته بود . -امیر ررررر پسرم .. فدای کیرت .. مگه نمی بینی لرزه ها و گریه های کوسمو که از دوری کیرتو داره اشک می ریزه .. من خوشحالم .. واسه اون روزای غم و اندوه و به خاطر اون چه که نداشتم و به دست آوردم دارم اشک می ریزم . -مامان المیرا جونم پس می تونم ؟/؟ -مگه تو یه بار این کارو نکردی /؟/؟ -امیر مادرشو دوست داره واسش هر کاری می کنه . -امیر .. دستت منو آتیشم زده .. من تشنه کیرتم . می خوام کوس بدم .. کوس بدم .. کوس بدم .. دلم می خواد کوس بدم .. یه لحظه یادش اومد که با این لحن که داره از کوس دادن صحبت می کنه شاید پیش پسرش خوبیت نداشته باشه و اون این برداشت بدو کنه که المیرا حاضر به غریبه ها هم کوس بده .. -پسرم چقدر داری منو زجر کش می کنی . حالا که به چشمه آب حیاتم رسیدم بده اونو .. بده که مامان تشنه نوش از چشمه توست .. -مامان بگیر .. یه دستشو گذاشت دور گردن المیرا و سرشو به طرف خودش نزدیک کرد و لباشو بوسید . المیرا چقدر از این حالت که مرد بغلش بزنه و بذاره تو کوسش خوشش میومد . امیر اونو به یاد شوهرش انداخته بود . دردستای پسرش احساس امنیت می کرد . یه دست امیر دور گردنش بود و یه دست داشت با کوسش بازی می کرد . اون دستو از رو کوس بر داشت و گذاشت دور کمر مادرش و کیرشو به کوس المیرا چسبوند . -امیر بکن بکن .. بکن منو .. منم کیر میخوام .. زودباش .. دیگه سوختم .. سر کیرتو بچسبون به کوسم . تو که خودت خوب می دونی راهشو خوب وارده .. دوستت دارم امیر عاشقتم . زیر کیر توام . فقط تو .. امیر که دقایقی قبل از پشت کیرشو کرده بود توی کوس المیرا این بار از جلو این کارو انجام داد -آههههههه پسرم .. پسرم .. کوسسسسسم .. کوسسسسم .. جوووووون حس می کنم دارم آروم می گیرم -مامان من که فکر نکنم با این هیاهوی هوس می ترسم همسایه ها بریزن خونه مون فکر کنم دارم کتکت می زنم -اونم چه کتک شیرینی کیر کتک ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
مادر فداکار 45

کیر امیر حالا تمام و کمال توی کوس مادرش قرار داشت . -مامان همش رفت . -من فکرکردم کمش رفت -مامان چقدر بامزه شدی . نمی دونی همین قدرشم خیلی کلفته .. -عزیزم نمی دونی که زیر این کیر چقدر دارم حال می کنم و می دونم خیلی کلفته . خاله الهام که خیلی تعریفشو می کرد . می خواستی همینو بهت بگم ؟/؟ -مامان . هنوز هیچی نشده از امیرت دلخور شدی ؟/؟ پهلوهای المیرا رو در دستای خودش داشت و کیرشو بدون این که به صحنه عملیات نگاه کنه محکم می کردش تو کوس المیرا و اونو بیرون می کشید . در همین حالت بازم نگاهشو به نگاه مامانش دوخته بود و دوتایی با چشاشون به هم لبخند زده لذت می بردند . -امیرررررر -جوووووون -خیلی دارم حال می کنم -مامان .. مامان .. امیر وقتی کیرشو به ته کوس مادرش می زد لذتو در لبخند و نگاهش می دید . اون محیط تاریک درون کوس المیرا رو تصور می کرد که چطور با حرکتای کیرش غرق لذت شده و المیرا هم همین حسو داشت . یک حس زندگی بخش . المیرا هم تصور کیر درشت پسرشو داشت که کوسش خیلی راحت اونو در آغوش خودش جا داده بود . یک هوس داغ مثل یک احساس عاطفی قوی . با نگاهشون عشقبازی می کردند . -امیر بغلم بزن . بغلم بزن . تند تر تند تر .. جیغمو در بیار می خوام داد بزنم صدام به گوش فلک برسه . -مامان بازم بهت بگم که دوستت دارم ؟/؟ تنتو کوستو همه جاتو با تمام وجود م می خوام و دارم کیف می کنم . بگم فقط تو رو می خوام ؟/؟ -آره عزیزم هر چی دلت می خواد بگو بگو .. فقط دارم یه جوری میشم از اون حالتایی که سالهاست آرزو شو داشتم و بالاخره تو بودی که دوباره منو به اون حالت و کیف و لحظه های ار گاسم رسونده و می رسونی . . -مامان تو چشام نگاه کن . نگاه کن . دیوار فاصله ها بین من و تو شکسته . بین کیر من و کوس تو هیچ فاصله ای نیست . من و تو یکی بودیم . یه روح در دو بدن . حالا یکی تر شدیم . جسممون .. بین جسم ما هم دیگه فاصله ای نیست . ببین هر دو مون داغ داغیم . وجود ما داغه .. سر شار از هوس -آههههه امیر بززززن کوسسسسمو بزن .. بگو سرشار از عشق و هوس -آره المیرا عشق و هوس .. امیر یه روزنه ای بالای کوس مامانش گیر آورد وانگشت وسطی دست راستشو گذاشت توی اون روزنه و همون جوری که کوسشو می کرد انگشتو داخل اون روزنه می گردوند .. -مامان به من نگاه کن .. -امیر از لذت زیاد چشام باز نمیشه هوس دارم هوس هوس .. منو بکن . داغونم کن .. من داغونم داغون ترم کن . دوستت دارم پسرم .. اووووووهههه امیر دارم آتیش می گیرم . آتیش گرفتم . خاکستر شدم . کوسسسسسم کوسسسسسم داره می پره .. داره بال بال می زنه کشتیشششش امیر کشتیشششش .. نمی دونم چی دارم میگم امیر تو کشتیش و بهش زندگی دادی .. کف دست امیر رو سینه های مادرش بود . التهاب المیرا هوس اونو تا حد این احساس که دیگه نمی تونه جلوریزش آب کیرشو بگیره بالابرد . با نگاهی ثابت عاشقانه و پر هوس امیر خودشو به مادرش نزدیک ترکرد و ویه بار دیگه لباشو به لبهای پر هوس مامانش چسبوند . . کیرشو هم با شیبی از پایین به بالا به ته کوس المیرا می کوبوند . فریاد هوس المیرا در میان بوسه داغ محو شده بود . لباشو کنار داد تا یه چیزی به امیر بگه -عزیز قربون اون شکل ماهت و کیر داغت بشه مامان .. من دارم می سوزم نمی تونم .. نمی تونم فریاد نزنم .. توی کوسم روی کوس تمام تنم یه جوریه .. انگاری یه غده پرآب تو کوسسسمه می خواد بترکه .. منتظر یه نیش کیرته .. یه گاز به جای حساس بخوره می ترکه .. عین یه فشفشه . امیر! امیر! آبمو بیار خواهش می کنم . یه کاری بکن . همه چی نزدیکه . -بگو چیکارت کنم . چیکارت کنم که بترکه . داغت کنه . آتیشت بزنه .-خوبه خوبه همین خوبه کیرتو همین جور محکم بکن توش انگشتتم از بالای کیرت بفرست تو کوسم . بچسب بهم لبامو ببوس سینه خودتو رو سینه هام بگردون . مثل یه موج نبض هوس من میره بالا و میاد پایین . چقدر از ازاین حرکت موجی خوشم میاد . ولی نمی دونم چرا این غده این حباب پر از آب من نمی ترکه . -مامان المیرا جونم عوضش کیر من می خواد رویه شیب حرکت کنه .. آبش می خواد بیاد ... -نه .. نههههه امیر می خوام تو با عطش و هوست منو حال بیاری . می خوام اول آبمو بیاری .. المیرا پنجه هاشو به شونه های امیر فرو برده بود و گاهی لباشو به لباش می چسبوند و گاه با یه فرار از بوسه با فریاد های بی امانش خودشو خالی می کرد . امیر طوری رو کوس المیرا سوار بود که واسه دور گرفتن میدون زیادی در اختیار نداشت یعنی نمی تونست زیاد بره عقب و با سرعت زیاد مادرشو بکنه ولی با همه اینا به خودش فشار می آورد که تند تر این کارو انجام بده . -مامان چی داری میگی این قدر آروم حرف می زنی -دیگه داره میاد امیر .. منو ببوس نذار تکون بخورم . اگه دارم حرکت می کنم سنگینی خودتو بنداز رومن .. من داغم . پر از هوس هوس کیرتو عزیزم . نمی دونم چیکار کنم . یه جوریم که می خوام از این دایره فرار کنم خودمو پرت کنم .. دارم می میرم .. امیر هوس دارم .. وقتی خودمو ول می کنم دوباره می خوام بیام تو میدون .. -پس من چیکار کنم -آبمو بیار آبمو بیار ارضام کن تا نکنی همینه .. نذار من بپرم و از زیر حرکتت در رم خواهش می کنم ..امیر .. اگه مامانتودوست داری .اگه می خوای به کوسش حال بدی .. ولم نکن .. نذار جنب بخورم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
مادر فداکار 46

امیر عزیزم داره میاد .. هر وقت ساکت شدم تو خودت می دونی و کیرت و آبت .. دیگه نمی تونم و نمی خوام حرف بزنم ولم نکن .. فقط بکن بکن بکن . دارم حال می کنم . داره می ریزه جووووووووون بازم یه طلسم دیگه داره می شکنه .. المیرا به پهلوهای امیر چنگ انداخته بود . رفته بود تو حسی که سالهای سال جزیی از رویاهاش شده بود . رویاهایی که هیچوقت فکر نمی کرد به واقعیت بپیونده . دلش می خواست آب کوسش با یه فشاری بریزه بیرون و خالی شه و اون خالی شدن یه چیز داغی رو اطراف کوسش حس می کرد . آروم گرفته بود . دلش می خواست اون لذت همه جا پخش شه و اونم برای دقایقی آروم بگیره .. امیر به اندازه کافی کوس کرده بود و سفارش مامانشو هم می دونست . المیرا حالا طاقباز بود . دستا و پاهاشو به دو طرف باز کرده بود تا امیر راحت تر بتونه کیرشو توی کوس مامانش فروکنه .. -اوووووههههه ماااااماااااان کوسسسست چقدر داغ و سنگینه .. -آخخخخخخ عزیزم سنگین ترش کن . سنگین ترش کن .. کیرتو سبکش کن . از این به بعد فقط باید با کوس مامانت حال کنی کوسسسسسم آب می خواد امیررررررررر-جووووووون ماااااماااااان خیلی سنگینه .. کوسسسست کیرمو خورده .. -بخواب روم بخواب .. بذار سینه هامو به سینه هات بچسبونم . لباتو بذار رو لبام روم دراز بکش بخواب .. با تمام وجود و تنت بیفت روم . بذار یه دنیا حال کنم . لذت ببرم . امیر این کارو انجام داد ولی برای بوسیدن مادر دستشو گذاشت پشت سرش و لباشو به لبای خودش چسبوند . کیرش به ته کوس المیرا چسبیده بود . مادر داغ شده با حس هوسهای از نو آغاز شده خودشو به زیر کیر پسرش سپرده بود . امیر هم سینه شو به سینه مامانش چسبونده و لبشو سخت به لباش فشرده بود . فقط با یه حرکت خفیف توی کوس المیرا مانور می داد . چشاشو بست و همراه با فوران نرم و روان کیرش اون لحظه ای رو تصور می کرد که آب از سوراخ کیرش در حال خالی شدن به سوراخ و فضای تاریک کوس مامانشه . نه اون از خالی کردن آب کیرش سیر می شد و نه مامان از جذب اون . -امیر من می خوام دوباره منو بکن . می خوام حال کنم . تازه اشتهام باز شده .. این ناز کردنای المیرا امیر رو به یاد الناز انداخته بود که همین جور براش عشوه می کرد . . فدای مامانم میشم . المیرا یه حالت سگی به خودش گرفت و زانو هاشو گذاشت رو تخت . امیر با جفت کف دستاش کون مامانو ارزیابی کرد و بعد از این که کیرشو کرد تو کوس مامان یک آن کشیدش بالا و حس کرد که با وجود تنگ بودن سوراخ کون عضله اش طوریه که ممکنه راحت تر باز شه . یه فشار به کونش داد و جیغ المیرا رفت آسمون .. امیر مجبور شد کون مامانه رو کرم مالی کنه .. این جوری راحت تر تونست کونشو بکنه .. -عزیزم فرصت زیاد بود کاش کیرتو توی همون کوس نگه می داشتی .. -مامان وقت زیاده تا هر وقت دوست داشته باشی من در خدمتتم . -باباتم مث تو از سوراخ تنگ خوشش میومد یادش به خیر بهترین وصیتو کرد . -خوب موقعی هم بود . -آره امیر حالا کارتو بکن .. اوووووفففففف چقدر خوشم میاد کیرتو داره به کونم حال میده . هم از این طرف حال می کنم هم هوس کوسم داره زیاد میشه .. وای سینه هام . جفت دستاشو رو سینه هاش داشت و باهاشون ور می رفت . در همین لحظه زنگ در خونه به صدا در اومد .. -نه امیر این کی می تونه باشه .. خدا مرگم بده -مامان مگه چی شده . ما که درو باز نکردیم . کسی جز من و تو و الناز کلید نداره -اوههههه امیر از این حرفا نزن . اگه الناز بدونه من دیوونه میشم . دیگه نمی تونم سرمو بالا بگیرم . -المیرا جون مگه تو خودت ندیدی که جلو چشات داشتم النازو می گاییدم و اونم عین عیالش نبود که مامانش داره نگاش می کنه ؟/؟ خب هر کاری اولش سخته و بعدا یواش یواش عادی میشه . -آره من فرق می کنم . من مامانشم . من بزرگترم -مامان جون از این فکرا نکن . برادر و خواهر با پسر و مادر هر دو یکیه .. -ولی امیر جان اونو که دیگه بابات وصیت نکرده .. امیر به زور جلو خنده اشو گرفته بود-راست میگی -نکنه الناز باشه .. -نه بابا نصفه شبی اون چیکار داره شاید اشتباهی باشه .. المیرا پاشد و به آیفون جواب داد . وای این دیگه کی بود . الهام بود . پاشده بود اومده بود .. -امیر خاله اته . اون اینجا چیکار می کنه . من می دونم واسه چی اومده . عمرا اگه بذارم به هدفش برسه . امیر تو دیگه مال منی . گذشت اون زمان که من راحت میذاشتم هر کی بیاد تو رو از من بقاپه . من پسر بزرگ کردم و خودم باید فیضشو ببرم . امیر دیگه حتی شورتشم پاش نکرد .. المیرا و الهام قبل از این که وارد اتاق خواب شن دقابقی رو سرگرم صحبت بودند . -چی شده المیرا حالا تنهایی می خوری ؟/؟ فراموش کردی یه خواهری هم داری ؟/؟ همین تو نبودی که داشتی خودتو می کشتی که پسرم داره منحرف میشه و جوونه و نمی دونم از این حرفا اون وقت اومدی از من کمک خواستی و این من بودم که امیر رو امیرش کردم تا امروز خیلی راحت و استادانه می تونه با هر کسی که دلش خواست کنار بیاد و بهش حال بده ؟/؟ -تموم شد الهام . تازه مگه خودت دوست نداشتی منم حال کنم و مشکل روحی و جنسی من حل شه ؟/؟ حالا باید خوشحال باشی . الهام با یه لوندی خاصی دستشو رسوند به کوس خواهرش و گفت یادت رفت قبل از امیر یه حالی هم به تو دادم . اوخ بشکنه دستی که نمک نداره و شلوار و شورتشم با هم کشید پایین و دستشو گذاشت رو کوسش و گفت جرهم بخوره اون کوسی که آب و نمک نداره .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
مادر فداکار 47

تازه از طرفی یادت رفت که چه جوری داشتی خودتو می کشتی که پسرم داره از بین میره و بیا یه کاری کن که اون منحرف نشه و از این حرفا ؟/؟ در هر حال من نمی دونم المیرا اگه نخوای باهام راه بیای و امیر اگه بفهمه که تو می خواستی زیر کیر جمشید بخوابی اون وقت چه حالی پیدا می کنه ؟/؟ .. المیرا خیلی ترسیده بود و با توجه به خوابی که امیر براش تعریف کرده بود و اونم باورش شده بود و این که مادره باید از یک کاری که اونو به بیراهه هدایت می کنه نجات داده بشه حتما امیر یقین می کنه که هر چی الهام گفته درسته . برای همین یه خورده کوتاه اومد -الهام همین یک باره .. تو خودت می تونی بری با هر مرد دیگه ای که خوشت اومد بلاسی . دست از سر پسرم بر دار فقط همین یک بار .. اونم چون سر زده به این صورت اومدی -المیرا فراموش نکن که من هواتو داشتم و دارم ولی طوری بر خورد نکن که انگاری امیر دوست پسرته . فردا پس فردا باید براش زن درست کنی . می خوای با عروس خودتم این بر خوردو داشته باشی . ؟/؟ هنوز هیچی نشده چرا تا این حد حسودی می کنی ؟/؟ .. -خب چاره چیه حالا تا اینجا رو که اومدی بقیه شو بیا . زود باش تا امیر بیشتر از این مشکوک نشده . میگه چه خبر باشه . المیرا این دلخوشی رو داشت که ارگاسم شده ولی از این که نمی تونه دربست امیر رو در اختیار داشته باشه و احتمال داره که الناز فردا بر گرده حالش گرفته بود . هر چند می دونست بعدا برای بودن با امیر فرصت زیاد داره ولی این واسش یه حالت نوبری رو داشت و دلش می خواست واسه کوس دادن سر خری نداشته باشه . الهام با سه سوت خودشو لخت کرد .. -فدای امیر خوشگله ام بشم . خواهر زاده خوشگل و کاکل زری خودم . یه دستی هم به سر کیرش کشید و اونو در مشتش گرفت و گفت کاکل زری گل به سری .. جووووون .. زبونشو دراز کرد و دهنشو باز . پس از این که چند لیسی به کیر امیر زد کیر خواهر زاده شو تا وسطا فرو برد توی دهنش .. امیر واقعا داشت حال می کرد . دو تا زن . خاله و مادرش . دو هم خون . چه تنوعی . حالا با توجه به این که آبشو واسه مادرش خالی کرده بود می تونست الهام حشری رو با هیجان بیشتری بکنه . المیرا وقتی این صحنه ها رو می دید از حرص نمی دونست چیکار کنه . الهام هم زرنگی کرد و قمبل کرد و کونشو گرفت طرف کیر شق شده امیر و در یک حالت سگی و زانو زده قرار گرفت . این جوری دیگه چشش تو چش خواهرش نمیفتاد مگر این که خود المیرا خودشو از روبرو نشون خواهرش می داد . امیر یه دستی رو کیر کلفتش کشید و به نگاهی هم به سوراخ کوس خاله اش انداخت . با چرخشایی که الهام به کونش می داد دل امیرو بیشتر برده بود . پسر زیر چشمی یه نگاهی به مادرش انداخت و از این که اونو ناراحت می دید یه خورده دلش گرفته بود . دلش می سوخت از این که پس از سالها مادرش حس می کرد که در هر حال می تونه با یه مردی هر چند پسرش شبو تا صبح سر کنه و یه مزاحم از راه رسیده و همه چی رو خراب کرده -امیر چته تو خاله اتو دوست نداری ؟/؟ بهت حال نمیده ؟/؟ یادت باشه من و المیرا از یه گوشت و پوست و استخون هستیم و منو کردی انگار مامانتو کردی و بالعکس .. من و مامانت این حرفا رو با هم نداریم خواهر باید هوای خواهرو داشته باشه .. اون حس کرده بود که شاید امیر تحت تاثیر احساسات مادرش قرار گرفته باشه . امیر خیلی آروم به مادرش گفت -المیرا جون اگه شما اجازه می فر مایید احترام مهمون رو نگه داشته باشم . -امیر جون تو خودت حالا واسه خودت مردی شدی و من دیگه برات تعیین تکلیف نمی کنم . هر جوری دوست داری همین طور عمل کن . البته الهام جون گفته امشب استثناست و چون از این به بعد من می خوام زحمتشو کم کنم اونم بهم گفته که دیگه سراغت نمیاد و امشب برای بار آخرشه .. . امیر لبای مادرشو بوسید و از اون طرف هم الهام که از حرفای المیرا عصبی شده بود به شدت حرص می خورد . این بار پسر خیلی آروم زیر گوش مادرش گفت مامان این قدر حرص نخور من با هیشکی به اندازه تو حال نمی کنم . اگه دلشو نداری برو یه اتاق دیگه .. المیرا دلش می خواست بمونه و به نوعی همگامی کنه و خودی نشون بده . با این که حرصش می گرفت ولی اگه غیبش می زد بیشتر حرص می خورد . -امیر چقدر خاله اتو منتظر میذاری . یادت رفت دفعه قبل چه هیجانی داشتی ؟/؟ ببینم نکنه دوست دختر زیاد داری که بهت میرسن . آخه اون ظاهرا از بقیه کارای امیر و سکسهاش خبری نداشت و فکر می کرد هنوز همون تشنه روز اوله که رو هوا کوس خاله خودشو بزنه .. . امیر کیرشو در یه خط مستقیم رو کوس الهام نگه داشته بود . الهام رفت دستشو از پشت بذاره رو کیر واونو خودش به داخل کوس هدایت کنه که نتونست دستشو تنظیم کنه . المیرا این کارو انجام داد . دلش نمیومد از کیر امیر دل بکنه . کیرپسرشو گرفت تو دستش و اونو با سوراخ کوس الهام تنظیم کرد . هر چند خود امیر می تونست این کارو انجام بده ولی مشارکت این دو نفر یه لذت خاصی بهش می داد . مخصوصا وقتی که با دستای مادرش بوده باشه . هرچند المیرا کیر امیرو گرفته و اونو به طرف کوس الهام می فرستاد ولی امیرم با حرکت خفیفی که به خودش می داد کیرو بیشتر توی کوس خاله اش جا می داد . در یه حد فاصلی المیرا دستشو گرفت تا کیر امیر تا ته بره توی کوس الهام .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
مادر فداکار 48

پس از یک دور قمری دوباره کوس الهام به امیر رسیده بود و اونو به یاد خاطرات اولین سکس کاملش مینداخت . خیلی وقت بود خاله اشو نگاییده بود و همین هیجان خاصی رو درش ایجاد می کرد . می خواست یه ابراز احساساتی بکنه ولی چهره مظلومانه مامان المیراشو که دید بهتر دید که ساکت باشه .. -امیر جون به نظرت از اون دفعه که منو کردی کونم خوش استیل تر نشده ؟/؟ یادته چقدر ازش تعریف می کردی ؟/؟ واست خوب نگهش داشتم و سعی کردم بیشتر باب میل تو درش بیارم .. مامان به حرف اومدو گفت الهام تو که خودت شوهر داری دیگه چرا امیرو بهونه می کنی .. -اووووووو المیرا چقدر کوس خلی تو .. شوهر همون چند ماه اول به درد لاسیدن می خوره .. تا این گوشت تنت تازه هست کیف کن . لذت ببر .. چه به درد می خوره می خوای وقتی رفت زیر خاک و می خواد طعمه مار و سوسمار شه حسرتشو بخوری .. اززیر دستی به کیر امیر که در حال رفت و برگشت گایشی به کوس بود زد و گفت از این مار ها باید کوسو بخوره که تازه ترش کنه به اونا حال بده . دوای درد همینه .. آرامش اعصاب همینه . از هر بوته ای گلی بچین و برو . -المیرا رفت زیر گوش امیر و گفت اینم از خاله ات طوری حرف می زنه و آبروی خودشو می بره که انگاری یه عمره هرزه هست .. امیر دوباره لباشو گذاشت رو لبای مامانش و دستشم گذاشت رو کوسش و فشار روی کوسشو ول نمی کرد . دو تا زن همزمان با هم ناله می کردند .. -امیر تند تر کوسمو تند ترآتیشش کن . بزن .. بزن سوختم .. -امیر جون پسرم ! خاله ات راست میگه این بار آخری یه جوری بهش حال بده که تا آخر عمر زیر زبونش بمونه و مزه اش یادش نره . جفت سینه های الهام در دستای امیر در حال حرکت از این ور به اون ور و گشتن بودند . همه جای الهام رشد کرده بود . گونه های خاله شو غرق بوسه کرده بود .. الهام زیر گوش امیر گفت عزیزم خاله قربونت من جز جمشید فقط با توام . به حرف مامانت توجهی نکن . اون واسه خودش میگه . اون فقط میگه من خودم بخورم . هیشکی استفاده نکنه . یادش رفت .. -الهام چی داری با پسرم پچ پچ می کنی -المیرا من دارم از حق خالگی خودم حرف می زنم .. -مامان یادت رفت تازه چی می گفتی ؟/؟ می گفتی که باید به خاله جون حال بدم که این آخرین بارشه ؟/؟ -المیرا این بسته به نظر امیر داره که آخرین بارش باشه یا اولین بارش .. المیرا داغون شده بود . اگه می دونست که الناز گوش وایساده و تمام نقشه های اجرا نشده اون و الهام و جمشید رو برای امیر توضیح داده شاید تا این حد الهام رو آزاد نمی ذاشت ولی حالا از پسرش خجالت می کشید .. از این که الهام همه چی رو به امیر بگه .. نمی دونست که امیر خودش از همه چی با خبره و با مادرش موش و گربه بازی کرده و نمی خواسته اونو خیطش کنه و باعث رنجش اون بشه . خاله الهام خودشو بر گردوند تا امیر از روبرو کیرشو فرو کنه تو کوس . این جوری دیگه بوسیدن مامانش دشوار تر می شد . الهام زیاد براش مسئله ای نبود که المیرا در کنارش باشه و به این مسئله حسادت هم نمی کرد ولی المیرا از خشم و حسادت داشت منفجر می شد اون دوست داشت که امیر فقط مال خودش باشه . -امیر حالا از روبرو در حال گاییدن خاله الهامش بود . الهام سرشو عین جنده هایی که ادای حال کردنو در میارن از این طرف به اون طرف می کرد و به چشاش یه خماری خاصی داده بود ولی اون ادا در نمی آورد خیلی لذت می برد یه خورده که تونست خودشو بیشتر کنترل کنه یه نگاهی به المیرا انداخت و گفت خواهر بیا تو هم یه خورده خودتو مشغول کن . انگشتتو بکن تو کونم . این جوری خیلی بهم حال میده .. منم بهت حال میدم خواهر گلم .. می دونم ازدستم عصبی هستی ولی آبجی این کوس که به خارش افتاد باید خارونده شه دیگه خواهر و دختر و مادر و از این بند و بساطها حالیش نمیشه .. المیرا از پهلو کنار الهام دراز کشید و انگشتشو کرد توی کون الهام و الهام هم دستشو گذاشت رو کوس المیرا امیر هم در حالی که با سر کوس الهام بازی می کرد و کیرشو مرتب می کرد توکوس خاله اش و می کشید بیرون یه بار مادرشو می بوسید و یه بار هم لباشو به لبای خاله الهامش می چسبوند . -الهام امشب چته چرا زودتر ار گاسم نمیشی . تو که خیلی داری عشق می کنی خواهر .. -واسه همینه المیرا . نمی دونی کیر پسرت چقدر بهم حال میده . واسه همین دوست دارم لذتم طول بکشه کیف کنم .. -الهام اگه الناز تو رو این جا ببینه ناراحت میشه و تو رو پیش زمین و زمان رسوا می کنه . -المیرا دوباره شروع نکن . من صبح زود میرم . تازه تا صبح هم کلی راهه . تو چرا الکی حرص و جوش می خوری . المیرا دلش برای سکس تنها با امیر لک زده بود ولی از تماس دستای الهام با کوسش هم لذت می برد . اون فقط به هوس و گذر لحظه ها فکر می کرد و سخت نمی گرفت . واسش مهم هم نبود اون کیری که اونو میگاد در جا بره سراغ یه کوس دیگه . واسه اون غذای کوس خودش مهم بود ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
مادر فداکار 49

هر ثانیه واسه المیرا مثل یک سال می گذشت . نمی تونست شاهد این لحظه ها باشه . -امیر مثل اون دفعه نشون بده که چطور با خاله ات حال می کردی . المیرا این پسرت مگه دوست دختر گرفته . فقط تازه امشب تو رو گاییده . حقش بود که زود تر از مادرت بهت کوس می دادم . الهام دو تا کف دستاشو رو کوسش قرار داده بود و با هیجان اونارو رو به بالا می داد تا به خواهر زاده اش بهتر حال بده و حال بکنه . اون خیلی از این کار لذت می برد . المیرا فقط از حسرت و حسادت و هوس خیلی آروم ناله می کرد و لباشو به هم فشار می داد . اون کیر امیرو فقط برای خودش می خواست . خودش .. -امیر سینه هامو بخور . ببین سینه هام چقدر تازه ان . با این که شوهرم دارم بازم سینه هام مثل سینه های دخترای دست نخورده می مونه .. مال مامانتو ؟/؟ -الهام چرا حرف الکی می زنی . سینه های من که خیلی یک دست تر و سفت تره .. امیر یه چشمکی به مامانش زد که یعنی خب حالا این خاله جون یه چیزی گفته تو کارش نداشته باش همین المیرا رو آروم کرد . کار به جایی رسیده بود که مادر داشت پشیمون می شد از این که ای کاش حقیقتو به پسرش می گفت شاید این جوری از همون اول می تونست عذر الهامو بخواد . می رفت تا واسش تحمل این مسئله که پسرشو روی کوس خواهرش ببینه سخت تر شه تا این که امیر بفهمه که اون می خواسته با شوهر خاله اش سکس کنه . المیرا انگشتشو کرد تو کوس الهام و یه خورده با پاهاش ور رفت .. الهام هم مدام خودشو لوس می کرد-المیرا کیف کن . تن خواهرتو ببین کیف کن . مثل یه ماهی می مونه . امیر می دونه و خوب می دونه که بیشتر باکی حال کنه . -ولی این بار آخریه که مزاحم خاله اش میشه . -هیچ زحمتی برام نیست . من خودم اونو دوستش دارم و با تمام وجودم می خوامش و بهش اجازه میدم که هر وقت دوست داره بیاد سراغ من . -بس کن الهام .. -امیر بازم به مامانش چشمک زد . راستش اون دیگه نمی خواست مادرش اذیت شه . هر چی امیر بیشتر الهامو می گایید اون حشری تر می شد و دوست داشت مدت بیشتری رو زیر کیر امیر باشه . از این حرص خوردنهای المیرا هم عصبی شده بود واسه همینم دوست داشت که یه خورده طولش بده و به نوعی حال خواهرشو بگیره تا دیگه هست هر موقع که احتیاج داره سراغش نیاد . خیلی بهش بر خورده بود با این که خودشو خیلی بی خیال نشون می داد ولی انتظارش از المیرا بیشتر بود . ولی امیر جوان طوری خودشو رو خاله اش انداخته بود که الهام چاره ای نداشت که از لحظه هاش استفاده کنه. -اووووخخخخخ کوسسسسم کوسسسسم پسسسر داری با خاله ات چیکار می کنی تو که منو کشتی . من دیگه سوختم . المیرا بیا بیا جلوتر نذار من در رم . میخوام حال کنم . نزدیکه . می خوام سبک شم . نمی تونم نگه داشته باشم . یه چیزی می خواد توی کوسسسم زیر نافم بریزه . از رو سینه هام حرکت کنه . دارم آتیش می گیرم . دارم می سوزم . المیرا رفت رو لبهای الهام . اونو بوسید و همونجا نگهش داشت . حس کرد که خودشم داره یه جورایی حشری میشه و حال می کنه . موقتا حسادتو کنار گذاشت . اون باید با این مسئله کنار میومد . الهام هم این حسو کرد که خواهرش داره با تمام وجودش اونو می بوسه واسه همین لذت بیشتری می برد از این که امیر داره اونو می کنه و از طرفی خواهرش بهش حال میده . یه دستشو گذاشته بود دور کمر المیرا و دست دیگه شو هم گذاشته بود رو کوس خودش و گاهی هم یه ناخنکی به کیر امیر که در حال ورود و خروج به کیرش بود می زد . کیر امیر رو کلفت تر از دفعه قبلی که اونو گاییده بود احساس می کرد واسه همین خوشش میومد که امیر بازم با حرکات خودش بهش حال بده ولی دیگه تمام بدنش به لرزه در اومده و داغی و حرکت آب کوسشو حس می کرد .. هرچی هم تو دهنی فریاد می زد المیرا لباشو قفل کرده بود و نمی ذاشت که خودشو خالی کنه . فقط جفت دستاشو دور کمر امیر حلقه زده و اونو به خودش فشار می داد . امیر هم تعجب کرده بود از این همه نیروی خاله هوسبازش . دیگه نتونست کیرشو از تو کوس خاله اش بیرون بکشه . چاره ای نداشت تا آبشو توی کوس خاله جونش خالی کنه . همون چیزی که الهامم می خواست .. وقتی امیر کیرشو از توی کوس خاله اش بیرون کشید آب فوران کرده و سریع دور و بر کوس الهامو سفید کرد . المیرا طوری هیجان زده شده بود که انگاری امیر توی کوی اون خیس کرده . واسه همین دستشو گذاشته بود زیر کوس خواهرش تا آب کیر پسرشو تو دستاش جمع کنه . یه تعلق خاطری نسبت به اون حس می کرد . درسته که این کیر رفته بود توی کوس الهام ولی میوه اون حالا توی دست اون قرار داشت . قبل از این که الهام حرفی بزنه و بخواد آب کیر پسرشو از اون بگیره اونو به شکم و سینه هاش مالید و یه مقدار از تری آب که رو دستاش مونده بود اونا با انگشتاش لیسید . بازم هوس اینو داشت که امیر بیفته روش و کون و کوسشو بکنه . امیر کمی خسته شده بود ولی می دونست که المیرا بازم بهش نیاز داره . ... ادامه دارد .. نویسنده . . ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
میهمان
 
مادرفداکار50
الهام دست بر دار نبود ولی امیر فوری خودشو انداخت پشت مامانش . -حالا خاله جون نوبتی هم باشه نوبت مامان منه . -امیر ببین من صبح زود می خوام برم . یه حرکتی به کون خودش داد و پاهاشو از وسط باز کرد و گفت ببین از این مدل کوس خوشت نمیاد ؟/؟ -به اندازه کافی خوردمش حالا وقتشه که با مال مامان جونم ور برم .. -المیرا با چشاش می خندید . فقط ثانیه شماری می کرد برای لحظاتی که اون و پسرش تنها باشن ولی خواهرش دست بر دار نبود . اون اصلا از سکس سه نفره خوشش نمیومد ولی بر عکس الهام خیلی ریلکس و بی خیال از این کار لذت می برد . المیرا در یه حالت سگی قرار داشت و امیر کیرشو که دیگه یه خورده شل به نظر می رسید فرو کرده بود توی کوس المیرا ولی همون هم برای مادرش کافی بود الهام خودشو انداخت رو پشت امیر و دستاشو دور کمر پسر حلقه زده بود .. -آخخخخخ امیر امیر بازم می خوام هنوز خاله جونتو سیر نکردی .. -خاله فکر منم باش دیگه . الان سر سفره دو مدل غذا هست باید هر دو تا شو خورد . -الهام چه خبرته حرص می زنی . تو الان میری خونه و پیش جمشید می تونی بقیه حالتو اونجا بکنی .. -اوووووهههههه نههههه من به اندازه کافی باهاش حال کردم . اگه اونو می خواستم چرا این جا پیدام می شد . -بنازم به این رو نمی دونم چرا دست از سرم بر نمی داری .. زیر گوش المیرا جونم گفتم . -مامان خونتو کثیف نکن . تو که می دونی من فقط تن تو رو قبول دارم . این چند ساعته رو هم تحمل کن . چسبندگی کوس المیرا کیر امیرو دوباره شقش کرد . -اووووخخخخخ ماااامااااان مااااماااان کوسسسسس ناززززتو خوردن داره .. -می خوام حالا بکنیش . فقط اونو بکنیش .. دستای امیر رو کمر سرخ شده از هوس مادرش قرار داشت . صورت المیرا داغ کرده بود . هیجان اونو با خودش برده بود به یه دنیای دیگه . سدهایی که بین اون و پسرش بود دیگه شکسته شده بود . داشت به این فکر می کرد که الهام هم رفته و اون با دنیایی از عشق و هوس خودشو به آغوش امیر سپرده به آغوش پسرش و خودشو متعلق به اون می دونه . ساعتی بعد اونا سه نفره رفتن تو رختخواب . -خاله جون صبح الناز بر می گرده من نمی خوام شرایطو به این صورت ببینه اگه ناراحت نمیشی من ساعت هشت صدات کنم . -باشه من خودم می دونم . باید دختر حرف شنوی باشم تا پسر حرف شنو نصیبم شه . المیرا از حرص نمی دونست چیکار کنه . ولی امیر می دونست چیکار کنه که مادرش حرص نخوره . می تونست یه جورایی از الناز و سیاست اون کمک بگیره بدون این که به خواهرش بگه که خاله اش هم با اونا سکس گروهی داشته . وقتی سه تایی رفتن تو رختخواب امیر وسط اونا قرار گرفت و هر کدوم از این زنا سرشونو گذاشته بودند یک طرف سینه امیر تا باهاش ور برن . با موهای سینه اش بازی می کردند . زنا به چشای هم خیره شده بودند تا ببینن که آیا طرف خواب میره یا نه . که یه خورده راحت تر با امیر ور برن . هر دو تشنه بودند اما اونچه که اونا رو تشنه تر می کرد رقابت در میدانی بود که حسادت حرف اولو می زد . البته این حسادت در الهام نمای کمتری داشت . ولی در بستر سه نفره این حس در او تقویت شده بود . ظاهرا المیرا زودتر خوابش گرفت و الهام افتاد به جون کیر امیر . پسر حس می کرد سرش درد گرفته ولی چاره ای نبود . ادب حکم می کرد که جلوی لذت بردن خاله شو نگیره . مخصوصا که با اشتهای خاصی کیرشو ساک می زد تا هم بهش لذت بده و هم ازش لذت ببره . در همین حال المیرا هم چشاشو باز کرد و لبای امیرو مال خودش کرد . امیر هم سینه های مادرشو در میان دستاش می گردوند . نفهمید کی خوابش برد . ولی وقتی که چشاشو باز کرد دید اون و مادرش تو بغل همند و خاله الهامش رفته .. باورش نمی شد . خیلی آروم از مادرش فاصله گرفت همه جا رو ور انداز کرد و دید که نه راستی راستی رفته .. در همین لحظه دید موبایلش زنگ می خوره . ساعن 9 صبح بود -داداش چی شد . تونستی ردیفش کنی ؟/؟ تونستی مامانو به زندگی و خودش بر گردونی . ؟/؟ این حسو درش به وجود بیاری که هنوزم جوونه هنوزم می تونه از زندگی لذ ت ببره ؟/؟ -آره قربون تو خواهر خوشگل و خوبم برم . -امیر دوستت دارم دوستت دارم داداش . دلم واست تنگ شده . واسه بغل زدن تو و این که یه بار دیگه لبای قشنگ و داغتو رو کوس داغ خودم ببینم . ببینم کیرتو فرو کردی تو کونم و عادتم دادی فکر می کنی مامان بازم اجازه بده که خودمو در اختیارت بذارم ؟/؟ -عزیزم تو پیش از مامان در اختیارم بودی . یعنی باهات سکس داشتم . تو هم جزوی از وجود منی . همه مال هم در کنار هم . -داداش من کی بیام خونه .. امیر و الناز یه جور خاصی بر نامه ریزی کردند و بعد پسر خیلی آروم رفت کنار مادری که پس ازمدتها اونم پس از چند سکس داغ و جانانه به خوابی آرام فرورفته بود .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 5 از 8:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

مادر فداکار


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA