انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 3 از 7:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  پسین »

لز با دختر خجالتی


مرد

 
لـــــــــــــــــــــــــــــــز با دختـــــــــــــــــــــــــــــــــــر خجــــــــــــــــــــــــــالتی 20

زلیخا : تو با خواهرم چیکار کردی زیبا . نگاه انگاری از تمام تنش داره خون می ریزه . بهاره : : این خون نیست این آب کسشه که از همه جاش راه افتاده . زلیخا : ببینم زیبا تو هم خیلی کلکی ها . کارتو خیلی واردی و حالا واسه ما ناز می کنی . کف دستشو زد روی کپلم . بهاره هم به تبعیت از اون زد به اون ور کونم . راستش از حرکات هیشکدوم از اونا خوشم نیومد . زهیدا : بچه ها چیکارش دارین زیبا رو . خسته هست . زلیخا : چیکار کرده مگه کوه کنده ؟/؟ -خواهر تو که خودت وقتی از پس من بر میای تا چند ساعت همچین نشون میدی که انگاری یه رشته کوه کندی . ما که با کسی دشمنی و لج نداریم . یه لحظه حس کردم که زلیخاخیلی ناراحت نشون میده و رفته تو هم . بهاره هم اومد طرف من و مثلا می خواست بهم حال بده . -من الان خیلی راحت حال آدمای خسته رو جا میارم . خیلی واسه ما ناز می کنی . می خواستم از اتاق بذارم برم بیرون و روشونو کم کنم و حال این دخترای پررو رو بگیرم که یه لحظه نگام به نگاه زهی افتاد که سرشو تکون می داد و انگاری ازم می خواست که آروم بگیرم ناگهان یه کف دستی رو دیدم که لای پام قرار گرفته پنج تا انگشت شروع کردن به قلقلک دادن کسم . پس از اون همه ور رفتن با من حس کردم که حالا یه جورایی نیاز دارم به این که دست خورده شم . زهی که پس از ار گاسم حس نداشت از جاش بلند شه ولی در هر حال من یکی که داشتم آروم می شدم . بهاره از پشت منو گرفته بود . نتونستم حرفی بزنم . چشام دیگه باز نمی شدند . رفته بودم توی حس . دستای بهاره رو رو سینه هام حس می کردم . زلیخا هم از روبرو اومد و شروع کرد به بوسیدن لبام . حرکت اون هوس منو زیاد تر کرد . لحظه به لحظه بدنم نرم تر می شد و در حال شل شدن بیشتر بودم . تا این که دو تایی منو طوری با خودشون بردند که نتونستم بفهمم چه جوری باهاشون رفتم . با پاهای خودم یا با دستای اونا . یه لحظه حس کردم که روی یه خوشخواب بزرگ هستم که یه حالت فنری داره و خیلی نرم وسطش قرار گرفته و دخترا دارن با هام حال می کنند و حال میدن . چشای خمارمو باز کردم تا ببینم زهی اونجاست یا نه . برام فرقی نمی کرد که کدومشون داره با کجای من ور میره .منو یه پهلو کرده بودند . یکیشون انگشتاشو می ذاشت روی کسم و از بالا تا پایین کسمو در یه حرکت سریع و قدی می مالوند . با چند حرکت سریع یه دو سانتی رو می کرد توی کسم و می کشید بیرون . به اینجا که می رسیدم ترس برم می داشت و خواب از چشام می پرید ولی راستش حکایت تشنه ای رو داشتم که حس می کردم اگه به چشمه ای برسم خودمو غرق در اون می کنم و اون قدر آب می نوشم که شکمم درد بگیره و دست از نوشیدن بکشم . وقتی که انگشتارو روی کسم و گاهی تا یه حدی داخل کس حس می کردم تشنه تر می شدم بازم آب می خواستم . از اون دست که نه ولی از کس خودم می ترسیدم . دلم می خواستم کوسمو روی اون انگشتا فشارش می گرفتم . انگار نه انگار این من بودم که چند ساعت پیش توسط زهیدا ار گاسم شده بودم . همه کاری باهام می کردند . دیگه به این فکر نمی کردم که اونا از نظر من تا چه اندازه بی ادبند و دارن حرفاشونو رک می زنن . حالا فقط به خودم فکر می کردم به این که بیشتر حال کنم و به آخرش برسم . کاش زهیدا این جا بود . اون بیشتر قلق منو داشت و می تونست بهم حال بده . . یه لحظه چشامو باز کردم و زلیخا رو بالا سر خودم دیدم . اون دهنشو گذاشت رو کسم . از دهنش یا از کسم نمی دونم از کدومشون شایدم از هر دو تاشون آتیش می بارید . زبون زلیخا روی کس من مث فرفره کار می کرد و آتیش پخش می کرد . بهاره هم اومده بود رو سینه هام کار می کرد . دو نه دونه سینه هامو میذاشت توی دهنش . انگار فکرم و هوسم بین سینه هام و کسم قسمت شده بودند . حالا دیگه لبام آزاد بود . می تونستم حرفمو بزنم و از آتیشم بگم . تا رفتم یه چیزی بگم نمی دونم چرا بهاره یه پهلو کرد تا از کناره ها سینه امو بخوره .. آخ عشق من اومده بود . زهیدای من اومده بود و در جهت عکس من اومده بود رو سرم . سرمو به عقب بر گردوندم تا اونو بهتر ببینم لبای زهیدا در جهت عکس رو لبای من قرار گرفت . لب بالا رو لب پایین و بر عکس ولی بهم لذت می داد .. کس سینه و لب . چقدر شیرین یود . شیرین و داغ . حرکت آتیش هوسو مثل یک موج در تنم احساس می کردم . داشتم می سوختم . زلیخا داشت کوسمو میک می زد . یه قسمت از چوچوله مو گذاشته بود توی دهنش و اونو خیلی آروم نزدیک به جویدن می مکید . صدای نفسهام رفته بود بالا . زهیدا یه لحظه لباشو از رو لبام بر داشت و من با همون حالت خواب و بیداریم در جستجوی لباش بودم ولی اون فقط همینو به خواهرش گفت -زلیخا .حالا باید سرعت کس لیسی رو زیاد کنی ...... ادامه دارد .. نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .



شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
لـــــــــــــــــــــــــــــــز با دختـــــــــــــــــــــــــــــــــــر خجــــــــــــــــــــــــــالتی21

دسته جمعی در این اندیشه بودند که به من حال بدن . اوخ جووووووووون . زهی فدات شم که این جا هم به فکر منی . این دختره می دونست کار خودشو چه جوری انجام بده . ولی اون دو تا ناشیانه می خواستند بهم حال بدن . چقدر اونو دوست داشتم خدا می دونه . دوباره لباش رو لبام قرار گرفت . حس کردم زلیخا دستور خواهرشو داره گوش می کنه و عین فرفره افتاده به جون کسم . . بهاره هم که می دونست سینه هامو چطور بمکه .. انگاری یه هلوی خوشمزه رو داره می خوره . منم که فقط به طرف دهن و به سمت لبای زهیدا جونم در حال نالیدن بودم و کار دیگه ای ازم بر نمیومد . زلیخا پاهامو نگه داشته بهارهم دو تا دستامو محکم به سمت پایین می فشرد و زهی هم از اونجایی که لباش رو لبام قرار داشت سرمو محکم به طرف پایین فشار می داد هر چند می دونم فشار اون عمدی نبود چون منو دوست داشت و راضی نبود که به من ناراحتی و صدمه ای برسه . یه حسی بهم می گفت که کسم در حال انفجار و پخش آبه . زهیدا هم همینو حس کرد چون مکش لباشو به روی لبام زیاد کرده بود . یه چرخش سرعتی هوس روی سینه ها و کسم و دور سینه ها و اطراف شکمم در حال گردش بود . دستم بی اختیار رفت رو سر های بهاره و زلیخا و بعدش روی شکمم . دلم می خواست این آتیش همه جا پخش شه به خوبی همه جا رو بسوزونه .. ولی دیگه نمی تونستم . داشت می ریخت داشت میومد . یه لحظه حس کردم یه چیزی تر کیده و می خواد از یه راهی بریزه بیرون .. دهن زلیخا اونجا بود . می دونم رو دهنش پاشیده و خیسش کرده . زلیخا همچنان داشت کسمو میکش می زد و از بی حسی و خماری و سستی دیگه ولو شده بودم . دستام به دو طرف افتاده و زهیدا بوسه هاشو آروم تر کرده بود . منم حس می کردم بازم رفتم به دنیایی خیلی دور تر از این دنیا . دنیایی که دلم نمی خواد از اونجا دوباره بر گردم به این دنیا . دل نداشتم که ازش دل بکنم . ولی چون حس کردم که زهی من ازم راهش جدا میشه بازم دلم خواست که بر گردم . چون می دونستم می تونه باز هم منو به این دنیا و هر دنیایی که با غمها فاصله داشته و درش لذت و هوس موج بزنه برسونه . سه تایی شون می دونستن که به خوبی کارشونو انجام دادن و منم ازشون ممنون بودم . -بچه ها دست همگی درد نکنه . یعنی لبای همگی درد نکنه . زلیخا که کننده اصلی کار بود اومد طرفم و گفت ببینم دختر جایزه مایزه هم داریم ؟/؟ -اگه دوست داری من بیام روت -اون که آره ولی حالا کمی خسته هستی . یه آب میوه ای بخوریم از نو شروع می کنیم . می دونستم این بار من و زهیدا باید بریم برای آتیش زدن بهاره و زلیخا .. با این که هنوز خودمو با اون دو تا هماهنگ نکرده بودم ولی به نسبت قبل احساس راحتی بیشتری با اونا می کردم . نمی دونم چرا شاید از طرز حرف زدن اونا خوشم نمیومد . من دوست داشتم حتی به وقت لز بینی هم طرز حرف زدنم طوری باشه که نشون دهنده یه دختر با فر هنگ و کلاس باشم و زهی هم تا حدودی اخلاق و رفتارش با من هماهنگی داشت ولی اون دو تا یه خورده بی خیال بودند و رفتاری لات منشانه داشتند که با روحیه من ساز گاری نداشت . اما می تونستم یواش یواش خودمو عادت بدم . داشتم آب میوه خودمو می خوردم که یهو بهاره که شلوغ تر از زلیخا بود یه لحظه کونشو به طرفم گرفت و طوری اونو از وسط باز کرد و زد به بینی من که یه لحظه نفهمیدم چی شده . کلی خندید و زلیخا هم با هاش همراهی کرد .. دست از باز یگوشی بر نمی داشت . نمی دونم چرا یهویی کس خلی منم گل کرد و خواستم که باهاش دمخور شم . شاید این جوری کمتر حرص می خوردم از این که اونا با این رفتارشون سوهان روح من میشن -دختر چته نکنه کست می خاره . -نمی دونم شاید ولی خارنده و خورنده نمی بینم . -می خوای هم بخورمش و هم بخارونمش . -نیکی و پرسش زیبا جون ؟/؟ ما که هر چهار تامون کاملا بر هنه بودیم و دیگه امونش ندادم . تازه نفس بودم . اون خستگی حرکتی که رو زهی جونم داشتم هم دیگه اثری ازش نبود و فقط نشاطی رو حس می کردم که کس لیسی زلیخا در من به وجود آورده لود . همونجا رو زمین زانو زده دو تا قاچ کون بهاره رو به دو طرف بازش کردم و لبمو اون وسط قرار دادم . لبام تماسکی با کس بهاره پیدا کرده بود ولی بازم باید کونشو بیشتر به پهلو ها باز می کردم تا راحت تر مرکز هوسشو میک بزنم . می ترسیدم که از قسمت سوراخ کون دردش بگیره .. -نترس زیبا خودم چاکو واست بازش می کنم . تا بهم بیشتر حال بدی . بکش روش . زبونتو بکش روش . بهم حال بده . اوووووففففففف می خاره می خاره .. همین کارو هم کرد . زبونمو تا اونجایی که پهن و دراز می شد روی کس بهاره قرار داده و دستمو از طرف جلو روی کسش گذاشته شروع کردم به خاروندنش ..... ادامه دارد .. نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
لـــــــــــــــــــــــــــــــز با دختـــــــــــــــــــــــــــــــــــر خجــــــــــــــــــــــــــالتی 22

-اووووووووخخخخخخخ زلیخا اگه بدونی چقدر با زبون زیبا حال می کنم لیس بزن لیس بزن . خوبه خوبه همین خوبه . دختره باحال بالاخره اومدی به جمع ما . بالاخره قبول کردی که با ما باشی . . بخورش .. اووووخخخخخ اوووووفففففف کسسسسسم کسسسسسسم .. سوراخ کون بهاره رو با نوک زبون و کسشو با پهنای زبونم لیس می زدم . زلیخا هم اومد کنار بهاره و گفت پس من چی . من واجب ترم که به من حال بده .. از این که دو تایی شون خودشونو متکی و وابسته به من می دیدند احساس لذت و آرامش می کردم .دوست داشتم بیشتر بهشون حال بدم . لیاقت خودمو بیشتر بهشون نشون بدم .نشون بدم که اگه این چند روزه مقاومت می کردم علتش این نبود که نمی تونم وارد باشم و یا از دستم بر نمیاد به خاطر یه سری معذورات و تابو ها و اندیشه ها بود . حالا خودمم نمی دونستم که چطور شد که اون اندیشه ها رو زیر پا گذاشته و اون سد ها رو شکسته ام .شاید هوس بیش از حد و شایدم دوستی با زهیدا این کارو واسم ساده کرده . یه طرف کون بهاره رو با دو تا دستام به طرف وسط جمع کرده دهنموتا آخر باز کرده گوشت کونشو میذاشتم توی دهنم و مزه مزه می کردم و آروم گازش می زدم . در همون حال کف دستمم رو کسش بود .. -زیبا زیبا حال بده . از اون حالای مشتی شماره یک که آدم فکر کنه یه تیر برق داره میره توی کس آدم .. . من نمی دونم این دختر ار کجا این احساسو داشت که یک تیر برق داره میره توی کسش و لذت کس دادن رو احساس می کرد . نکنه اونم مثل زهیدا دختری خودشو از دست داده باشه .. ولش کن زیبا . هنوز چیزی رو ندیدی قضاوت نکن . تازه برای تو چه فرقی می کنه .تو خودت خودتو حفظ کن که سرت پیش خونواده ات پایین نباشه . حس می کردم که لذت دادن هم تا حدودی شبیه به لذت بردن می تونه باشه . از این نظر که این احساس آرامشو در آدم به وجود میاره که داره یه کار مثبتی رو برای کسی که بهش اهمیت میده انجام میده . هر چند که من هنوزم از بهاره و زلیخا اون جور که باید خوشم نمیومد ولی در هر حال باید با هم کنار میومدیم و یعنی همزیستی مسالمت آمیز پیشه می کردیم . واسه این که به دو تایی شون برسم در حال کس لیسی بهاره کف دستمو گذاشتم روی کس زلیخا و باهاش ور می رفتم . زهیدا هم بیکار ننشست و در این میونه اومد کنارم -زیبا لب .. لب .. لبتو بیار که خیلی تشنه امه .. -اووووخخخخخخ من درسامو چیکار کنم .. . بهاره : دختر کس خل شدی ها وسط حال کردن دیگه ضد حال نزن دیگه . من جات بودم واحد کمتر می گرفتم و سالهای سال توی همین خونه و دانشگاه می موندم تا لحظه های با حال زیاد داشته باشم .. -مثل این که می خوای ما رو ترشی بندازی ها -جون من زیبا حال نمی کنی خودمون هستیم و خودمون ؟/؟ کون لق هر چی پسره . دهنشونو سرویس می کنیم . دیگه نمی تونن خودشونو واسه مون بگیرن و هر لحظه فکر کنن که محتاج اونا هستیم . به جون تو زیبا همین حالا اگه یه پسر رو اینجا ببینم که بخواد بیاد منو بکنه با چند تا اردنگی بیرونش می کنم . تا عشق و حال بی منت با دخترا رو دارم دیگه این این کله خرا چه به دردم می خورن . زهیدا برو اون دو تا کیر نرم رو بیار ببینم . یه وقتی زیبا جون فکر نکنی ما با این کیر مصنوعی ها حال می کنیم هوس کیر گوشتی رو داریم . خب دروغ چرا بعضی وقتا هم شاید هوس اونو هم بکنیم ولی زود از کله مون در میره . عوضش اگه بدونی این چقدر حال میده . قراره یکی برقی و ویبره اونو بیاره ولی میگن اگه نگیریم و استفاده نکنیم بهتره . چون اون جوری ار ضا شدن ما همش به صورت مصنوعی میشه اون وقت ممکنه لز دیگه بهمون حال نده . نمی دونی وقتی تن ما دخترا به هم می چسبه چه حالی میده . انگاری داریم دنیا رو با هم قسمت می کنیم . .نمی دونم حالا از اون بادمجونای کلفت هم خیلی باحاله . زلیخا تو با چی حال می کنی ؟/؟ -نمی دونم بهاره هر چی تو بگی . بهاره که کنار زلیخا نشسته بود با کف دستش یکی زد به روی کس زلیخا و گفت من چرا بگم هر چی این بگه .. نمی دونستم اون دو تا دارن چی با هم رد و بدل می کنن . از چی دارن حرف می زنند . هر چی این بگه یعنی هرچی کس بگه .. بازم نمی تونستم قضاوتی داشته باشم . باید صبر می کردم . بهاره با پشت دستش زد به کمر زهیدا و گفت پاشو دختر برو اون دو تا نرمو بیار و یکی برای زیبا و یکی هم به خودت ببند . بهمون یه حال درست و حسابی بده . -ببینم دوست داری من بکنمت ؟/؟ -نمی دونم تجربه تو بیشتره ولی من می خوام با این یاغی حال کنم . .. دیوونه به من می گفت یاغی . تازه منو کم تجربه هم می دونست . باید حالیش می کردم که اگه زیبا سر حال باشه زیبا تر از هر کس دیگه ای می تونه حال بده . .زهی از جاش بلند شد و رفت دو تا کیر مصنوعی رو که حالت کمربندی داشته و وسط کمربند قرار داشتند آورد . اول به کمر خودش بست و بعدش اونو با کمر منم تنظیم کرد . -خب زیبا جون حالا به این دو تا خوشگله حال میدیم . نمی دونی چقدر خوشحالم که تو هم اومدی به جمع ما . یه وقتی فکر نکن این کیر های مصنوعی اینجان ما هوس کیر گوشتی پسرا رو داریم . اون داخل و بیرونش می خاره و باید یه جورایی خارششو بگیریم .. چند ثانیه بعد بود که انگاری جملات شنیده شده رفته بود به فایل مغزی من . .. منظورش چی بود . اون دو تا که کونشون این جوری خارش نمی کنه ؟/؟ کون بهاره رو از وسط باز کرده و به سوراخ کونش فشار آوردم .-آخخخخخخخخ دیوونه چیکار داری می کنی ؟/؟ .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
لـــــــــــــــــــــز با دختــــــــــــــــــــــــــر خجـــــــــــــــــــــــــــــالتی 23

ببین بهاره خودت گفتی که کونت می خاره -من ؟/؟ ! کی همچین حرفی رو زدم . من غلط کرده باشم .. اوووووففففففف بکن منو . من کسسسسم می خاره .. کسسسسسم می خاره .دلم می خواست آرنج دستتو مثل یه کیر می فرستادی توی کسسسسم خیلی مونده تا بتونی قلق گیری کنی .. نهههههه ابن یکی هم مثل زهیدا بود . من پیش چه آدمایی گیر کرده بودم . .. تا رفتم با خودم حلاجی کنم که آیا زلیخا می تونه یک دختر باشه و حداقل با هم هم مرام و هم کس باشیم دیدم خواهرش زهی آن چنان این دیلدو یا همون آلت مصنوعی رو تا انتها کرد توی کس خواهرش زلیخا که یه لحظه دختره یه متر به طرف جلو رفت و زبونش در اومد ولی زهی همچین کمر خواهرشو داشت که اون به جلو تر پرت نشه . -دردت گرفت ؟/؟ -نههههههه عزیزم فدات بشم خواهر خوشگلم .وقتی بهم حال دادی بعدش منم می کنمت .. عشق من دو تا تیکه کون خواهرشو تو دستای خودش گرفته بود و وقتی اون کونو بازش می کرد کیر مصنوعی رو می دیدم که چه جوری با شکافتن کس میره تا انتها و دوباره بر می گرده . منو به هوسم می آورد . منو می ترسوند . نه نهههههه زیبا .. اونا حسابشون جداست . فردا پس فردا یه جای کار گیر میفتن . نباید فکر کنن که با از دست دادن بکارت به همین صورت مفت در رفتن . من به اونا اجازه نمیدم .. چی رو اجازه نمیدم . حس می کردم که گاهی دارم به اونا غبطه می خورم . چون هرچی دستمو از روی کس به قسمتهای عمیق ترش می رسوندم لذت به یه حالت مخصوصی در حال پخش شدن بود -زیبا چته دختر . تا حالا کس باز ندیدی ؟/؟ یه روزی مال خودت هم باید بازشه . بیکار نشین . من که نمی تونم تا ابد اینجا وایسم و پاهام خشک بزنه که کس دادن و حال کردن یکی دیگه رو ببینم . جاش بود که تو بری زلیخا رو بگایی و خودمم توسط زهیدای با تجربه گاییده شم . از شنیدن این حرفش ناراحت شده و بهم بر خورد . انتظار نداشتم که این جوری باهام بر خورد کنه .. کیره رو کردمش توی کس بهاره . اولش می ترسیدم . استرس داشتم نکنه دردش بگیره . نکنه جیغ بکشه و من نتونم خوب کارمو انجام بدم . هر چند در مورد زهیدا هم با این مسئله روبرو شده بودم ولی یه چیز دراز و کلفت رو که نخواسته بودم توی کسش فرو کنم و عکس العمل اونو ببینم -زیبا نترس . بکنش . تا اونجایی که جا داره فرو کن توش . می دونم تا ته میره بذار بره . نترس .. چقدر ضد حال می زنی . من این دفعه می خوام یه کلفت تر و دراز ترشو واسم بیارن . حواست باشه که وقتی اینو کردی توی کسم باید تند و تند منو بکنی تا حال کردن من به درجه اعلا برسه . .وقتی آروم آروم کیرمو کردمش توی کس بهاره و تا نزدیکای آخرش که رفت قلبم یه جوری شد . من داشتم می گاییدمش ولی حس کردم دارم حسرت اینو می خورم که ای کاش راه کس من باز بود ولی حالا باید این جوری بهش حال می دادم . سعی کردم بی خیال نشون بدم تا از این نقطه ضعفم به نفع خودشون استفاده نکنن و حال منو نگیرن . کار دنیا رو ببین به جای این که من به حالشون دل بسوزونم ممکنه کار به جایی برسه که اونا دلشون به حال من بسوزه . چقدر کس بهاره ناز و خوشگل و خواستنی به نظر می رسید وقتی که کیر رو می کردمش تا ته و می کشیدمش بیرون . شاید بیشتر کیف من به خاطر ناله های این دختر بود که می دیدم چه جوری داره حال می کنه و لذت می بره . اونم با حرفاش بیشتر دلمو می برد . -نمی دونی زیبا .. نمی دونی چقدر مزه میده . چه کیفی داره .. وقتی که بی پرده شدم دیگه انگاری هر چی عشق و حال دنیا بود ریخت توی کسم . خالی شد توی کسم .. نیمی که چه عرض کنم تمام عمرت بر فناست اگه بخوای اون پرده پوسیده لعنتی رو حفظش کنی اگه دوست داشته باشی خودم طوری برات ردیفش می کنم که اصلا نفهمی چه جوری بازش کردم .. سکوت کردم . اینا انگاری خجالت هم سرشون نمی شد . به جای این که نگران وضع خودشون باشن داشتن غصه منو می خوردند -خیلی ممنونم ..همین جوری راحت ترم . . -پس کارت رو تند تر انجام بده .. خیسی کوس بهاره از دو طرف باریدن گرفته بود . زلیخا طاقباز کرده خودشو انداخته بود روی تخت و زهیدا اونو از روبرو می کرد . دو تا خواهر چه جور داشتند با هم حال می کردند و عشق می دادند . .زهی خودشو به خواهره چسبوند سینه هاشو گرفت توی دستای خودش و آروم لباشو رو لبای زلیخا گذاشت .. حس کردم یه آشوبی دو ر و بر کس من به راه افتاده . شاید هم از تماس ته کیر که به کسم چسبیده بود و در هر ضربه به کس بهاره یه لذتی بهم می داد این آشوبو در من به پا کرده بود . پاهام سست شده بودند ولی واسه این که پیش این دختره کم نیارم همچنان به گاییدن بهاره ادامه می دادم . منم از پهلو ها سینه هاشو گرفته بودم تو دستام و باهاش بازی می کردم که حال بیشتری بهش داده باشم . با این که می دونستم خیلی داره کیف می کنه ولی کف دستشو گذاشته بود روی کسش و به سرعت داشت باهاش بازی می کرد . این جوری حال بیشتری بهش می داد ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  ویرایش شده توسط: aredadash   
مرد

 
لـــــــــــــــــــــز با دختــــــــــــــــــــــــــر خجـــــــــــــــــــــــــــــالتی 24

-زیبا .. عزیزم محکم تر محکم تر .. زودباش بهت میگم جرم بده نترس .. راست می گفت کمی استرس داشتم از این که این دختر اذیت نشه . حلقه دور کس بهاره رو می دیدم که چقدر ناز باز و بسته میشه و کیر مصنوعی میره تا ته و بر می گرده . دیگه به این فکر نمی کردم که این مسئله ممکنه واسش شر درست کنه . داشتم به این فکر می کردم که وقتی که یه چیزی با داخل کس در تماس باشه تا چه حدی میشه لذت برد . -دختر زیبا ولم نکن .. اون طرف یه خواهر افتاده بود رو خواهر خودش و از روبرو سر گرم کردنش بود . دو تایی همدیگه رو بغل زده و زهیدا صورت خواهرشو طوری لیس می زد که زلیخا فقط دو تا دستاشو گذاشته بود روی کسش و اونو به طرف بالا می کشید تا از تماس کیر با کس لذت بیشتری ببره .. کیر بیجونی رو که فرو می کردم توی کس بهاره به تنهایی هیچ احساسی رو در من به وجود نمی آورد ولی اونو داشت به اوج می رسوند . بهاره دستاشو گذاشته بود رو سینه هام .. -اووووههههههه وووووووووویییییییییی داری تنمو سست می کنی .. این حرکت اون حرکت من رو تنشو شل کرده بود ولی اون از این کارش دست بر نداشت . همچنان با سینه هام بازی می کرد -اوه نه .. بذار منم بهت حال بدم زیبا .. سعی داشتم بر خودم مسلط شم . می خواستم زود تر اونو ارضاش کنم تا حس نکنه که من بی خاصیت هستم . . این جوری هم بهم اعتماد به نفس بیشتری می داد هم هوسمو زیاد تر می کرد . چشای بهاره رو دیدم . سر شار از هوس و التماس بود . دیگه نشانی از اون گستاخی و طلبکار بودن رو درش نمی دیدم . وجودش سرا پا خواهش بود . اونو تسلیم شده حس می کردم . می تونستم احساسشو درک کنم . احساسشو وقتی که کسش داغ می کنه و پوست سر تا سر بدنشو به لرزه در میاره و از خوشی زیاد می خواد بترکونه . . سعی کردم زورمو بیشتر کنم بهاره پاهاشو به طرف بالا گرفت و منم لبامو گذاشتم رو لباش و با بوسه گرم و جسبون خودم هردم هوسشو بیشترمی کردم . هر چند سرعت گاییدن من کمتر شده بود . ولی سر دختر مدام از این سمت به اون سمت در حال لرزش و سرعت بود . و خنده دار اینجا بود که منم باید خودمو با حرکات اون هماهنگ می کردم .. بالاخره بهاره توی دهنم یه فریاد تو دهنی کشید و به زور می خواست منو از خودش دور کنه . ناخنای بلندش پدر پهلو هامو درآورده بود . من حسشو درک می کردم اگه یک قدم پا پس می ذاشتم ار گاسمش به عقب می افتاد . من حالا از دوست جون جونی و عشق خودم زهیدا جلو زده بودم . می دونستم کس بهاره در حال انفجاره و یک تلنگری لازمه تا به ار گاسم برسه . هر چی اون به طرف من فشار می آورد من با یه عکس العملی نشون می دادم که مقاومت اون فایده ای نداره . همه این دست و پا زدنها واسه لذت زیاده آدم گاهی نمی تونه کیف زیاد رو تحمل کنه .-زیبا منو کشتی . بذار خودمو خلاص کنم .. -تا من ردیفت نکردم نمیشه . من باید تمومش کنم ..-اوووووففففففف زیبا من مردم .. نمی خوام .. نمی خوام .. جیغ می کشید .. زهیدا : چیکارش کردی زیبا تا حالا این جوری نشده بود .. ازاین حرفش به خودم بالیدم و خوشحال شدم ولی دست از تلاش بر نداشتم . . دستای بهاره رو محکم فشارش می دادم و بدنمو هم که رو پاها و شکمش انداخته بودم . با این که گاییدنش خیلی آروم شده بود ولی اونم پس از چند حرکت شدید داشت رو به آرامش می رفت . ارضاش کرده بودم . از حال رفته بود . زهیدا هم زلیخا رو به ار گاسم رسوند . کمر بندمو باز کرده اونو انداختم به طرفی و بهاره رو سخت در آغوش کشیدم . می دونستم برای دقایقی دیگه بازم همون تکیه کلامو پیدا می کنه . ولی دیگه برام مهم نبود . من تونسته بودم ثابت کنم که می تونم قدرتشو دارم که بتونم در کنار اونا باشم کم نمیارم . خیلی لذت می داد در اون دقایق کسی رو که ازش حساب می بردم با نوعی قدرت خاص در آغوش بکشم . از این که حس می کردم اون به من نیاز داشته و من به خوبی از پسش بر اومدم . دقایقی بعد سه تایی شون اومدن رو من و بعد چهار تایی به هم چسبیدیم .. همه شون خیلی مهربون شده بودند . هوس و احتیاج اونا رو نرم کرده بود . ولی می دونستم زلیخا و بهاره این بد دهنی رو خواهند داشت . . این حس قشنگ این لرزش و هیجان در تمامی بدن تمومی نداشت . . لخت لخت کنار هم خوابیدن چه لذتی می داد . حسشو نداشتیم که بریم جای خودمون در همون حالت خماری و بی حسی گرفتیم خوابیدیم و صبح با دستپاچگی و عجله رفتیم کلاسامون . نمی دونم چرا دلم می خواست منم تمام کلاسامو با اونا می داشتم .. اصلا انگاری نیومده بودم درس بخونم . اون درس سنگین پزشکی رو . دوست داشتم یه جوری زمان بگذره بیام خونه و حال کردنو یه جورایی شروع کنم . دوست داشتم با سینه هام و بیشتر با کسم ور رفته شه . زهیدای عزیزم بیاد و اونو میکشون بزنه . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
لـــــــــــــــــــــز با دختــــــــــــــــــــــــــر خجـــــــــــــــــــــــــــــالتی 25

باید بر نامه هامو طوری تنظیم می کردم که بهتر به درسام برسم ولی این کارا نمی ذاشت . هر چند هفت هشت روز هم نشده بود ولی درسای رشته پزشکی از همون اولش سخته . دیگه وقت سر خاروندن نداری . تو رو همش می فرستن دنبال نخود زرد و نخود سیاه .. منم که همش امروز و فردا می کردم . یک ساعت و نیم زود تر از زهیداشون تعطیل شدم . همون محوطه دانشگاه نشستم و منتظر موندم تا اون سه تا دختر بیان و با هم بر گردیم خونه . زنگ خورد بهاره و زلیخا رو دیدم .. -ببینم دخترا زهیدا کوش .. زلیخا : نمی دونم اون الان این جا بود می گفت یه کاری با خانم نوایی داره و بر می گرده . خانم نوایی مشهور ترین و قوی ترین یعنی همون با سواد ترین و خوشگل و فانتزی ترین استاد این دانشگاه بود . هشت واحد از بیست واحد ما و هشت واحد هم از درسای اون سه تا دخترا رو اون داشت . واسه خودش وزنه ای بود . من نمی دونم هنوز هیچی نشده این زهیدا باهاش چیکار داشت . خسته شده بودم و حوصله ام سر اومده بود . نشستم و به فضای خروجی نگاه می کردم .. در همین لحظه از دور دیدم که زهیدا و خانوم نوایی که اسم کوچیکش فکر کنم نغمه بود پیداشون شد . متوجه من نشدن . چه جورم دارن میگن و می خندن . دو تایی شون رفتن طرف سرویس بهداشتی یا غیر محترمانه اگه بگم توالت ... یعنی چه استادا خودشون دستشویی جدا دارن . یه فکر مسخره ای افتاد به سرم مثل برق بود و مثل برق هم رد شد . نه بابا این دو تا یعنی می خوان با هم حال کنن ؟/؟ از این فکرا نکن زیبا . این زنه شوهر داره .. خودشم خوشگله وسفید و بلوند و فانتزیه شوهرش دست کمی از اون نداره .. کنجکاوی من گل کرده بود . تصمیم گرفتم یه سر و گوشی آب بدم و ته و توی کارو در بیارم . بیاید بفهمم که جریان از چه قراره .نمیشه همین جوری سر سری گرفت . کمی هم لجم گرفت از این نظر که انتظار نداشتم عشق من با یکی دیگه حال کنه و منو به اون بفروشه . حسودیم شده بود . استاد نوایی خیلی خوشگل بود . چشاش به رنگ آبی روشن بود . خیلی از دخترا از تماشاش لذت می بردند . تازه خیلی هم مهربون بود و زیاد سختگیری نمی کرد ولی دانشجو باید درسشو می خوند .و به همین سادگی هم نمره نمی داد . اون که نمی تونست هوایی بهمون نمره بده . یه حرکتی هم باید ما خودمون انجام می دادیم . یکی یکی در سرویس ها روآروم با ز کردم . فقط یکیشون درش بسته بود که صدای حرکاتی میومد . من خیلی مراقب بودم که صدا ندم . خیلی آروم بدون این که نفس بکشم رفتم سرویس بغلی .. یواش درو از داخل بستم . گوش وایسادم . صدای نفسشونو به خوبی می شنیدم . آه کشیدنهاشونو . برخورد بدنشون به هم . خیلی احتیاط می کردند که سر و صدا نکنن . آخه چرا این جا رو انتخاب کرده بودند . واسه چی .. نمی دونم شاید خانوم نوایی جا نداشت و زهیدا هم نمی خواست اونو بیاره خونه . یعنی اینا تا کی می خوان اینجا باشن و حال کنند . نمی ترسن ؟/؟ میشه خیلی راحت یکی یکی بیان بیرون . ظاهرا همه کلاسا تعطیل شده بود . خیلی دلم می خواست حالات و حرکاتشونو ببینم . ولی زجر هم می کشیدم . من حس می کردم که مثل یه عاشق می تونم زهیدا رو برای خودم داشته باشم . وجود بهاره و زلیخا رو تحمل می کردم ولی فکرشو نمی کردم یکی پیداش شه که از همه ما خوشگل تر باشه . استاد دانشگاه ما . کسی که روش حساب ویژه ای باز کرده بودیم . اون شوهر داشت . چه جوری ریسک کرده و راضی شده که با زهیدا این کارو بکنه . اونا تا حالا چه شناختی نسبت به هم داشتند ؟/؟! چگونه متوجه شدند که این کاره اند . این فکرا داشت دیوونه ام می کرد . صدای اوف و ایف کردن استاد نوایی رو گاهی به خوبی می شد شنید . -حواست به در باشه .. -چشم ! دلم می خواست زهیدا رو بزنم . یعنی با این کارش چی رو می خواست ثابت کنه . دختره بد . بد جنس . دیگه چه جوری دوستت داشته باشم . دیگه چه جوری خودمو در اختیارت بذارم ؟/؟ اصلا دلم نمی خواد . دیگه تن لختمو نمیدم به دستت . اگرم با بهاره و زلیخا راه اومدم به خاطر تو بود ولی تو از همه بد جنس تری . چه طورتونستی این کارو با هام انجام بدی . حس کردم که به من خیانت شده . اگه یه دوست پسر می داشتم که از ش بی وفایی می دیدم شاید این جوری خشمگین نمی شدم . من دلم می خواست اون اوج لذتشو از من ببره . با من کیف کنه و اون جوری که دوست داره بهش لذت بدم . حالا عشق منو با یکی دیگه قسمت کرده بود . شایدم اصلا دوستم نداشت . خیلی احساساتی بودم اصلا نمی تونستم خودمو کنترل کنم . بی خیال و عادی درو باز کردم و خارج شدم . می دونم اون دو تا تعجب کردند که صدای در اومده . منتظر شدم تا بر گردند . کارشون نیمساعتی طول کشید . وقتی که با چهره هایی سرخ بر گشتند رفتم نزدیکشون . -استاد سلام . زهیدا جون چطوری . خسته نباشید . ...... ادامه دارد .. نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .



شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
لـــــــــــــــــــــز با دختــــــــــــــــــــــــــر خجـــــــــــــــــــــــــــــالتی 26

خانوم نوایی به طرز خاصی بهم نگاه می کرد . شاید انتظار نداشت منو در اونجا ببینه . شروع کرد به صحبتای الکی با زهیدا و بعدش هم باهامون خدا حافظی کرد .-زهیدا دستت درد نکنه . خوب شناختمت باشه -چی شده زیبا چته . چرا ناراحتی چرا باهام سر سنگینی می کنی مگه من چیکارت کردم . مگه چه هیزم تری بهت فروختم . وقتی خانوم نوایی رو دیدی همچین باهاش بر خورد کردی که انگاری مادر شوهرت رو دیدی -ببینم من با تو حرفی ندارم اون کلی از درسا رو با هامون داره منم چند تا سوال ازش کردم . خانوم خیلی مهربونیه . ما که خلاف نکردیم . -آره من و تو هم شبا توی رختخواب خلاف نمی کنیم . خواهرت و بهاره هم خلاف نمی کنند . تو و خانوم نوایی هم داخل دستشویی خلاف نکردین . من همه چی رو متوجه شدم .. -تو بد فهمیدی .. اصلا تو چیکار به این کارا داری . خب من و اون با هم خواستیم که یه چند دقیقه ای رو حال کنیم . نمی دونی که همین بعدا چه به درد من و تو می خوره . -بد بخت اون شوهر داره اصلا این کارا مفهومی نداره براش .-اتفاقا فکر می کنی . خودش می گفت که با این که شوهر داره ولی این جوری بیشتر حال می کنه . شوهره بیشتر وقتا آبش زود میاد و اونم دیگه نمی دونه چیکار کنه . بعد که دید این کار بهش حال میده معتادش شده و میگه خیلی بیشتر از سکس با جنس مخالف می چسبه . -واقعا شرم آوره . -زیبا برام معلم اخلاق نشو . من هنوزم دوستت دارم و بهت احترام میذارم ولی نمی تونم این رفتار تو رو تحمل کنم . -فکر کردی من می تونم . آخه تو اینو از کجا پیدا کردی . داری آبروی خودت رو می بری . -اتفاقا اون آبروش بیشتر در خطره . من یک دختر مجردم و لی اون با خیلی ها روبروست . تازه ما که همه جا نمی خوایم جار بزنیم و منم اونو خونه یه بنده خدایی خیلی تصادفی دیدم . هر دومون خجالت کشیدیم ولی اون خیلی بیشتر خجالت کشید . دوست نداشت داشجوش متوجه شه . -پس تو با کله گنده ها رفت و آمد داری که تونستی استاد نوایی رو هم اونجا ببینی . ببینم بهاره وزلیخا هم این موضوع رو می دونن -آره این موضوع رو می دونن ولی هنوز با خانوم نوایی بر نامه ای نداشتن . -برو گمشو دیگه ریختتو نمی خوام ببینم . کسمو نمیدم به دست هر آلوده ای .... یه لحظه زهیدا رو دیدم که صورتش جمع شد و انتظار نداشت که از من این حرفو بشنوه . خیلی ناراحت شده بود . اون اشک ریزان و من هم گریه کنان به سویی رفتیم . دیگه نمی خواستم با هاش حرف بزنم . می دونستم کمی تند رفتم ولی این انتظار رو هم از اون نداشتم که این جور با هام بر خورد داشته باشه . وقتی رفتیم خونه بهاره و زلیخا یه جوری نگاهمون می کردند . بهاره : زیبا چیزی شده ؟/؟ -نمی دونم هر چی شده من دیگه با این زهیدا کاری ندارم . هر سه تا شون طوری لباس پوشیده بودند که انگاری جنده های خیابونی کشور های خارجن . بازم صد رحمت به اونا . هر چی داشتند ریخته بودند بیرون و انگار نه انگار که ما اومدیم وقتی رو هم برای درس خوندن بذاریم . انتظار داشتم که زهیدا بیاد ازم دلجویی کنه و عذر خواهی . تازه من اونو نمی بخشیدم . اصلا تحویلم نگرفتند . خودشون همون وسط هال شروع کردن به ور رفتن با هم . دوست داشتم ازشون فاصله بگیرم ولی می خواستم بشنوم چی دارن میگن و پشت سر من چی صفحه میذارن . یه شلوار پارچه ای نازک و آزاد پاشون بود . که هر کدوم واسه دیگری اونو می کشید پایین . می خواستم از جام پاشم برم درس بخونم که این صحنه ها رو دیدم میخکوب شدم . زهیدا : من یه شب جمعه ای رو که فرداش کلاس نداریم می خوام از خانوم نوایی دعوت کنم شام بیاد اینجا. بهاره : یعنی میگی ما بریم خونه ها مون؟/؟... زهیدا : نه لزومی نداره . البته باید استادو قانعش کنم که شما دو تا هم باشین . -پس زیبا چی .. -هر کی دوست داره هست و هر کی نمی خواد نباشه . ولی من از اون حرفی به میون نمیارم . اون خیلی لجباز شده و هیچی حالیش نیست . این حرفو که زد بغضم ترکید و رفتم اتاقمو خودمو اننداختم رو تخت و بازم گریه رو سر دارم . دیوونه احمق یادت رفت چه جوری واسه داشتن من خودت رو به آب و آتیش زده بودی حالا این قدر برات بی اهمیت شدم که بودن و نبودن من برات اهمیتی نداره ؟/؟ از گوشه در نگاهشون می کردم . سه تایی شون لخت شده بودند . نمی دونم چرا صداشونو نمی شنیدم . اصلا نه فکر درسی و نه غذایی و نه توجه به سر و وضعی .. تا اومدن خونه شروع کردن به ور رفتن با هم . رفتم سراغ کناب خودم . یکی دو صفحه ای رو که ورق زدم دیدم نه نمی تونم . کاش که اصلا این جا نمیومدم . .نباید پیش اینا کم می آوردم . باید به این دختره پررو نشون بدم که من از میدون به در نرفتم و هستم و با قدرت هم هستم . از حرص لباسامو یکی یکی در آوردم تا خودم برم کنار اونا ولی قصد حال کردن با زهیدا و حال دادن به اونونداشتم . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
لـــــــــــــــــــــز با دختــــــــــــــــــــــــــر خجـــــــــــــــــــــــــــــالتی 27‎

زهیدا داشت با زلیخا ور می رفت و منم رفتم سراغ بهاره .. می خواستم فکر مو جای دیگه ای متمرکز کنم و اصلا توجهی به اون دختره پررو که دوستش داشتم نداشتم ولی خیلی روی حرکات من تاثیر گذاشته بود . هر کدومشون به کسشون خوب رسیده بودند . کسشون برق خاصی می زد که آدم دلش می خواست درسته و یه لقمه ای اونو بذاره توی دهنش . دلم می خواست تا اونجایی که می تونم به بهاره حال بدم و زهیدا رو آدم حسابش نکنم تا بفهمه که من محتاج اون نیستم . دختره عوضی .. ولی خانوم نوایی خیلی خوشگل بود . یعنی فقط واسه این که هواشو داشته باشه این کارو کرده ؟/؟ راستش این زنه استاد خودمونو میگم هیکل توپی داشت و خیلی راحت می تونست حال بده و حال بکنه .البته توپ بودن هیکلش از این نظر که خیلی تنظیم بود وگرنه هفتاد کیلو هم نمی شد . بودن با اون یه حس قشنگی رو در آدم به وجود می آورد ولی من اگه بودم این جور آدم فروشی نمی کردم . نمی دونم شاید زیاد سختگیری می کردم و مسائلو بزرگ جلوه اش می دادم . دلم می خواست زهیدا بدونه که چقدر دوستش دارم و اونم باید بدونه که باید دوستم داشته باشه و بهم احترام بذاره حالا که ازش نفرت داشتم . سرمو گذاشتم لای کون بهاره .. -بهاره جون وایسا . پاهات رو از دو طرف بازشون کنم . با انگشت شستم روی کسشو کشیده در همین حالت بقیه انگشتامو فرو کردم توی کسش و پنج تا انگشتمو با هماهنگی خاصی داخل وروی کس بهاره حرکتش می دادم . -اووووخخخخخخ زیبا زیبا .. فدای دستت . چقدر کسم خیس کرده می بینی ؟/؟ همه واسه اون دستای قشنگته .. -بهاره جون قشنگم ! نمی دونی که چقدر دوستت دارم . خیلی ها هستند که ادعای معرفت و خواهر خواندگی دارن . اصلا خودشونو از یه خواهر هم بالا تر می دونن .. -عزیزم زهیدا جون ولش کن . الان وقت کوبیدن زهیدا نیست . اون همش همین طور بوده . سر خود یه کارایی می کنه . ولش کن کار خودت رو بکن منم بهت حال میدم . کون لق هر چی نامرده . من که یک زنم و ادعای مردونگی ندارم از هر چی زنه مرد ترم . -فدای مرامت بهاره جون که خیلی باید بیان این لاتی رو از تو یاد بگیرن . قمبل تر کرد و منم کونشو بیشتر به دو طرف باز کرده زبونمو خیلی آروم می کشیدم روی کسش و با غنچه کردن لبام لبه های کس بهاره رو میذاشتم توی دهنم و میکش می زدم .. -اوووووخخخخخخ عزیزم تو کجا بودی خیلی دیر باهات آشنا شدیم .. از دستت نمیدم خیلی با حال تر از بقیه به آدم حال میدی . . با همین چند بار ور رفتن با کس حس می کردم که کی باید فشاری نرم بهش بیارم و چه زمانی از شدت بیشتری استفاده کنم . چون خودمم یک دختر بودم و می دونستم که حداقل در نواحی بیرونی و تا اونجایی که میشه با هاش ور رفت کدوم قسمت کس من از حساسیت بیشتری بر خورداره و راحت تر و سریع تر تحریک میشه . دو تا خواهر داشتن با هم حال می کردند و لباشون رفته بود رو لبای هم . سینه هاشون رو سینه های هم قرار داشت .زلیخا رفته زیر قرار گرفته بود و زهیدا هم اومده بود روش . یه نیم نگاهی به اونا هم داشتم . -زلیخا پاهاتو باز ترش کن .. زهیدا کسشو انداخت روی کس خواهرش و خودشو رو اون حرکت می داد . حرکاتی از پایین به بالا و بر عکس . سرشو آورد بالا و دو تا کف دستاشو دور سینه های خواهرش حلقه زده اونو به طرف وسط جمعشون کرد و نوک اونو گذاشت توی دهنش و میکش می زد -نهههههههه خواهر گلم زهیدا چیکار داری می کنی . . خیلی با حالی . خیلی حال میدی . چطوری با اون همه خستگی و فشاری که روی خانوم نوایی آوردی اینجا داری به من حال میدی -اون موضوعش جداست . اون زن رو باید هواشو داشت ولی خودش هم خیلی وارد و پر زوره . فقط این شب جمعه ای باید حسابی سنگ تموم بذارین . فکر کنم زیبا از اتاقش در نیاد . اگه دستشویی داشته باشه چیکار کنه . -نمی دونم من جای اون بودم می رفتم شهر خودم تا هم ما راحت تر باشیم هم خودش .. -خفه شو زهیدا . من که کاری به کارت ندارم .. -زیبا من که حرف بدی بهت نزدم . از بعد از ظهر تا حالا همین جور داری منو می کوبی . همین طور داری حرف زشت بهم می زنی . -از بس که کارت زشته .اصلا به تو چه ربطی داره که من می خوام بمونم یا برم -درست صحبت کن .. ..بهاره : ببینم زیبا مثل این که حالت خوش نیست . بهتره من بهت حال بدم تا اعصابت آروم شه . منو خوابوند و کف دستشو گذاشت روی کسم -دختر اون دفعه هم بهت گفتم این پرده لعنتی که کست رو از دنیای ما جدا می کنه باید بر داشته شه تا تو بتونی اون جوری که در خورشی حال کنی -نه بهاره از این حرفا نزن . من تا حالاش واسه این کارا خیلی حرص خوردم ولی بهاره کف دستشو همچین گذاشت روی کسم و با دوطرف لبه های کس آن چنان ور می رفت که بی اراده مشتامو می زدم به تشک ....... ادامه دارد ... نویسنده ... ایـــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
زن

 
لــــــــزبـــــــا دختـــــــر خجـــــــالتـــــــی ۲۸

بهاره بهاره فدای دستت همین جوری فشارم بده .. کسمو داشته باش توی دستت -هر چی بگی من بازم میگم این جوری توی خماری رفتنه اگه می خوای بیشتر حال کنی باید راهتو باز کنی .. -اووووووفففففف حرفشو نزن . کارت روبکن .. -خیلی کست خیسه . یه چیزی باید بره اون داخل حسابی هر چی جرم و هوس داره بکشه بیرون و پاکسازیش کنه . هر چند بازم هوس دوباره بر می گرده ولی این جوری آتیش می خوابه دوباره روشن میشه می خوابه باز روشن میشه بالاخره خنکو میشی ولی حالا همش باید بسوزی .. -منو بسوزون . بهاره منو بسوزون . خنک شدنش با من .. زهیدا چند بار سرشو به طرف من گرفت .انگاری می خواست یه چیزی بگه ولی ازم حساب می برد .خوب خیطش کرده بودم . حقش بود . تا دیگه هست بدونه که نباید در حق رفیقش نامردی کنه . من که بهش خیانت نکرده بودم . میره نمره رو بهونه می کنه . چشمت هشت تا دندت نرم بشین درست رو بخون . کمی که فکر کردم متوجه شدم خودم دارم تنبل تر از اونا میشم ولی حالا کسم زیر دهن بهاره داشت از هم می پاشید .. -خوشم میاد لذت می برم . هر کدوم از لبه های کسمو میون دو تا لباش قرار داده بود و اون لبه تا عمقی از کسو میذاشت توی دهنش و بعد با لبه دیگه هم همین کارو انجام می داد . کمرم خیلی سست شده بود . -بهاره فدات شم . فدای اون لبات . .. یه کاری بکن . بهاره سرشو به شدت وسط کسم حرکت می داد تا سرعت لذت من زیاد تر شه . کسمو از هر طرفی میکش می زد . دهنشو از روی کسم بر داشت و با کف دستش یک بار دیگه با هام ور رفت . این بار موهای سر بهاره رو می کشیدم . زهیدا بازم بهم نگاه می کرد ولی من توجهی به اونا نداشتم . فقط می خواستم خودم حال کنم . لذت ببرم . حال فقط به حال کردن خودم فکر می کردم .. حس کردم یه آبی داره ازم می ریزه .. ولی یه لحظه حرکات بهاره شل شد .. نمی دونستم ار گاسم شدم یا نه . هم خوشم اومده بود هم جا داشتم . بهاره زود شل کرده ولم کرد . زهیدا می دونست تا آخرشو چه جوری بره . لعنتی .. نمی خواستم نگاش کنم . واسه این که لجشو در بیارم و بهش بفهمونم که محتاجش نیستم گفتم آخیش بهاره جون دستت درد نکنه . چقدر آروم شدم . هر چی هوس داشتم همه ریخت فدات شم بهاره جون حالا دیگه خاطرم آسوده شد . حالا دیگه می تونم راحت بخوابم .. چه حالی دادی بهم . خیلی هم سریع بود .. چهره زهیدا رفته بود توی هم . انتظار نداشت که من به اوج لذت برسم . دلش می خواست خودش به من حال بده ولی من ازش نمی گذشتم . اون طرف زلیخا افتاده بود روی کس خواهرش و دو تا کس رو هم می غلتیدند .. هر دو تاشو براق و نرم و لغزنده . این جوری خیلی کیف داره . اگه خوب با هم تماس داشته باشن و حرکاتشون هم از یه هار مونی خاصی بر خوردار باشه سریع میشه ار گاسم شد . خیلی دلم می خواست بهاره دوباره کسمو بخوره . باهام ور بره . سینه هامو بذاره تو دهنش . لمسم کنه . منو ببوسه . به تمام بدنم دست بکشه . ولی اون دو دقیقه ای رو داشت زهیدا و زلیخا رو دید می زد و بعدش هم نگاهشو به من انداخت -زیبا هنوز خماری ؟/؟ فهمیده بودم که حالا باید من بهش حال بدم . مثلا بهش گفته بودم که به آخر عشق و حال رسیدم . حالا باید جبران می کردم . خلاصه اون خیلی راحت تر از من می تونست ار گاسم شه .. لاپاشو به دو طرف باز کرد . زبونمو در آورده و بعدش کسشو میک زدم . کنجکاو شده بودم . دلم می خواست ببینم اون داخل چه خبره . هر کی که کس خودشونمی تونه به خوبی دید بزنه و تا اعماقش بره . دوطرف کس صورتی بهاره رو بازش کردم -زیبا ! دست قشنگتو انگشتاتو بذار توی کسم . ببین چقدر حال می داد و حال میده که ما رو مجبور کرد که از شر پرده مون راحت شیم . انگشتامو کردم توی کس بهاره . صدای شلپ شلیپ کس خیس بهاره هوس منو زیاد می کرد .. -زیبا تند تر تند تر خیلی تند .. بازوم ازکار افتاده انگشتام دیگه حس نداشتند ولی چهار تا انگشتمو کرده بودم توی کس بهاره و با شستم قسمت بالا و روی کسشو می مالوند م.. -آخخخخخخخ وااااااااااااا بکن .. بکن .. ادامه بده .. به جای چنگ انداختن به من پنجه هاشو می فشرد . شاید حس می کرد اگه به من فشار بیاره حالتم عوض میشه و کار خودشو خراب می کنه . لذت می بردم از این که می دیدم از هوس دستاشو مشت می کنه . پاهاشو آروم آروم و بعد سریع می زد به تشک .. یهو سرش به طرفی افتاد و کاملا شل و دراز کش شد . .. اون شبو به خوبی با هم سر کردیم . من و زهیدا با هم حرف نمی زدیم . ولی می دونم اون دلش واسه من پر می کشید .شب جمعه ای شد دیگه باید خانوم نوایی میومد . دخترا حسابی سنگ تموم گذاشتند . زهیدا دل تو دلش نبود . -زلیخا! بهاره !تا خانوم چیزی نگفت شما حق ندارین بیاین طرف ما زشته . شاید دوست داشته باشه فقط با من حال کنه . بهاره : زهیدا تو بهش بگو ما بچه های با حالی هستیم -می دونه خودش . اگه نمی دونست که حاضر نبود بیاد تا همه اونو ببینن . .بالاخره لحظه موعود رسید . در باز شد و استاد نغمه نوایی وارد شد .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
لـــــــــــــز بـــــــــــــا دختـــــــــــــر خجـــــــــــــالتـــــــــــــی ۲۹

خانوم نوایی با همون ظرافت و زیبایی و هیبت خودش وارد شد . خیلی خوشگل بود و خوشگل تر هم شده بود . دیگه جای حسادت واسه آدم باقی نذاشته بود . چون با این که هر کدوم از ما دخترا زیباییهای خاص خودمو نو داشتیم ولی اون یه چیز دیگه ای بود . حرف نداشت . پوست سفید تنش .. چشای آبی ابروانی کشیده وموهایی بلند و بلوند .. دیگه چی بگم .. زهیدا پیش اون دو تا دخترا کلی از اندامش هم تعریف کرده بود . می گفت همیشه حرکات و ورزشهایی انجام میده که بدنشو رو فرم داشته باشه . با ما دختر ا دست داد . نمی دونم با این که احساس صمیمیت می کردیم من یکی که حس می کردم در کلاس درسی ام و همون شرایط رو داریم . استاد نغمه : دخترا با درساتون چه طورین . نبینم تنبل شین . مخصوصا شما .. .درسته زیبا خانوم زیبا .. . الان خیلی از رشته های درسی رو اگه بعضی از واحد هاشو بدون دقت صرفا به خاطر پاس کردن بخونی موردی نداره ولی درسای رشته های پزشکی و پرستاری و زیر شاخه ها رو باید طوری عمقی بخونی و هضمش کنی که در آینده خودت گرفتار نشی . حس کردم خیلی دلم می خواد خودمو بهش نزدیک کنم و تمام نیرو و تکنیک خودمو روش پیاده کنم . بهش نشون بدم که از زهیدا بالاترم و اون دختر قابلیت هاش خیلی پایین تر از ایناست که با همون یکی دو بار لز بهش نشون داده . زهیدا رفته بود آشپز خونه تا وسایل پذیرایی عصرونه رو بیاره .. خانم نوایی زیاد به خوردنی ها دست نزد . فقط آب میوه رو خورد . -خب حالا تا شب راه زیادی داریم . نمی دونم چه اشاره ای به زهیدا زد و چه کلامی با هم رد و بدل کردند که استاد به من گفت که باهام کار داره . دلم هری ریخت پایین . حتما راجع به دو پهلو حرف زدن چند روز پیشم و کنار سرویس بهداشتی اون جور متلک پرونی من ناراحتش کرده بود . من که چیز بدی هم نگفته بودم . زهیدا : پس من میرم طرف تدارکات شام . زلیخا ..بهاره شما هم بیاین کمک . .. در این فاصله ای که ما بریم و در یکی از اتاقا رو تختش بشینیم تو ی دلم حرفایی رو که باید بزنم حلاجی می کردم . نمی دونستم باید چی بگم . میگم منظوری نداشتم . میگم من منتظر زهیدا بودم خسته شده بودم .. اصلا حتی یادم رفته بود دقیقا چی گفتم . چقدر فانتزی و سکسی پیشم نشسته بود . دلم می خواست اون گونه ها شو ببوسم . قلبم به شدت می تپید . در برابر زیبایی و وجهه اجتماعی اون حس می کردم کم آوردم و اعتماد به نفس ندارم . شونه ها و پاهای لخت و بلوز آستین حلقه ای سبز رنگش و سینه های بدون سوتینش که بیشترشو انداخته بود بیرون .. نمی دونم با این کارش چی رو می خواست نشون بده . شاید می خواست بگه سینه هام هم بهترین سینه های دنیان . -دختر حواست باشه ها . تا تو نجنبی خودت درس نخونی از نمره خبری نیست ها . -خانوم من از اون سوءاستفاده بکن ها نیستم -شوخی کردم . من با همه راه میام و با اونایی که یه حس خاصی هم نسبت بهشون دارم به نحود دیگه ای راه میام که به کسی ظلم نشه . ولی فقط خیلی هیز و چشم چرون نشون میدی . خوشم میاد یه دختر این جوری باشه . حس خودشو نشون بده . مخصوصا به هم جنس خودش . داری با اون نگات منو می خوری .. . انگاری دوست داری با من قاطی شی -استاد من همچین انتظاری ندارم . لقمه بزرگتر از دهنم ور نمی دارم . -اتفاقا باید لقمه بزرگتر از دهنت ور داری که اشتهات باز شه -اگه اون وقت غذا پیدا نشه چی .. -فدات شم چقدر استادانه حرف می زنی و پا به پای من میای .. -هیچوقت در دنیای خاکی ما غذا برای کسی کم نیست . ببینم چیکار می تونی بکنی . ساکت مونده بودم . نمی دونستم هدفش چیه . ازمن چی می خواد . -ببینم چرا معطلی . مگه اشتها نداری . گرسنه ات نیست ؟/؟ من که خیلی بد تر از تو ام .. به وجد اومده بودم . باورم نمی شد که اون منو به لز با خودش دعوت کرده باشه . باید سنگ تموم میذاشتم . ولی برای این که خیط نشم و اطمینان پیدا کنم که منظورش همین بوده گفتم ببخشید اینجا غذایی نیست ..-بیا منو بخور دختر .. منو بخور .. . هنوز یه شرم و استرس خاصی داشتم . وقتی به این فکر می کردم که داره تدریس می کنه و من به این فکر می کنم که آخر ترم چه سوالایی رو طرح می کنه آیا نمره بده هست یا نه یهو وارد دنیای دیگه ای می شدم که حس می کردم بین من و اون فاصله ها وجود داره . -ببینم ازم خوشت نمیاد ؟/؟ نمی خوای منو ببوسی ؟/؟نکنه چون هم سن تو نیستم سختته . ولی همون احساس تو رو دارم . همون نیاز و خواسته تو رو .. حرفاش بهم آرامش می داد . یه لحظه به فکرم رسید که کاش می تونستم بهش بگم ولی تو شوهر داری.. ولی نتونستم و نخواستم . صورتشو بهم نزدیک کرد . لباشو گذاشت رو لبای من . نمی دونستم حرکت بعدی من چی باشه بهتره . صبر کنم اون باهام کار کنه یا من بهش حال بدم . تر جیح دادم منم یه کاری بکنم . دستمو گذاشتم پشت سر استاد قشنگم . و سر و صورتشو به طرف صورتم بیشتر فشار داده و لبامو رولبای نغمه قشنگم قفل کردم . بوسه داغ و حرکات زبون نغمه جون توی دهن من هوسو به همه جای بدنم رسونده بود و داشت آتیشم می داد . دستمو از زیر بلوز اون به سینه هاش رسوندم .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 3 از 7:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

لز با دختر خجالتی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA