انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 34 از 59:  « پیشین  1  ...  33  34  35  ...  58  59  پسین »

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده


مرد

 
سکس با مسافرای خوشگل

سلام من شروین هستم بچه شمال این خاطره ای که براتون میگم مربوط میشه به 1392 منم کارم اینه که چندتا ویلا و سوئیت در تابستون وزمستون ها اجاره میدم به مسافرها... قضیه از اونجا شروع شد که من طبق هر شبم میرفتم سر خیابان اصلی و مسافر گیر می آوردم تا اینکه چند روزی قبل از عید نوروز آخر شب کنار خیابون ایستاده بودم که دیدم یه ماشین 206 کنارم وایستاد و داخل ماشین سه تا دختر خشگل و مست بودن،شیشه رو آوردن پایین و بهم گفتن ویلا داری منم گفتم بله دارم ولی به مجردها نمیدم...اونی که پشت سر نشسته بود گفت حالا امشب رو بیخیال قانونتون شین منم گفتم باشه ولی قیمتش بالاست گفت مثلا چقدر؟ گفتم 150 گفت 100 کن قیمتو تا صبح هم پیش ما باش... منم یه مکثی کردم و گفتم باشه....سوار ماشینم شدم و بهشون گفتم پشت سر من بیاین...



وقتی رسیدیم دم در ویلا دروازه ویلا رو باز کردم و گفتم که ماشینتونو ببرین داخل بعد دروازه رو بستم ...همینکه در ویلا رو باز کردم هر سه تاشون لباسهشونو در آوردن و با لباس راحتی نشستن رو مبا و یکیشون اومد و پیشم وایستاد ،منم اتاق هارو بهش نشون دادم و برگشتم تو حال دیدم که دوتاشون دارن از داخل کیفشون قلیون و بطری شراب در میارن و یکیشون که داخل آشپزخانه بود گفت گاز قطعه گفتم پایین شیر داره باز کن ..بعد یکی از اون دوتا گفت بیا پیش ما بشین منم رفتم رو مبل نشستم دیدم که یکیشون بهم گفت بیا کارت دارم منم دنبالش رفتم تو اتاق خواب بعد میخواست حرف بزنه که...یهو دیدم دوستش صدا زد گفت ببخشید آقا این گاز هنوز وصل نشده منم گفتم الان میام....بیچاره شیره آب رو باز کرده بود..... رفتم شیر گازو بازکردم و اومدم داخل اتاق و دیدم که اون دختره داره لباسشو عوض میکنه من همینجور بهش نگاه میکردم و اونم بهم گفت بیا مگه ما قرار نذاشتیم که شب تا صبح پیش ما باشی گفتم چرا ولی...



.گفت درو ببند و بیا منم درو بستم و رفتم پیشش و اونم سریع بغلم کرد و بوسیدتم منم همینجور که بغلش کرده بودم و میبوسیدمش انداختمش رو تخت حدود 5 دقیقه ای فقط از هم لب گرفتیم و بعد من گردنشو بوسیدمو بلوزشو در آوردمو تاپ قرمزشو باز کردم و شروع کردم به خوردن سینه هاش بعد چند دقیقه شلوارشو کشیدم پایین دیدم یه شورت قرمز تور توری که کسش معلوم بود پاش بود منم از روی شورت شروع کردم به لیس زدن کسش شورتش حسابی خیس شده بود همینطور داشتم لیس میزدم که خودش دستشو آوردو شورتو کشید پایین....بعد من وایستادمو اونم رو لبه مبل نشست،،،، منم پیراهنمو در آوردمو رفتم پیشش اونم کمربند منو باز کردو شلوارمو آورد پایین شروع کرد به خوردن جوووون عجب ساکی میزد نذاشتم زیاد بخوره...



خوابوندمش رو تخت و کیرمو کردم تو کونش حدود 5_6 دقیقه تلمبه زدن آبم داشت میامد بهش گفتم آبم داره میاد چیکار کنم؟گفت بریز توش منم تا ته فشار دادم و آبمو ریختم تو کونش بعد اونو بر عکس کردمشو کیرمو گذاشتم داخل کسش بعد چندتا تلمبه زدن دیدم داره میلرزه منم کیرمو در آوردمو شروع کردم به خوردن کسش هنوز آبش حسابی نیامده بود بعد 4_5 بار که زبونم خورد به کسش آبش اومدو همشو ریخت رو صورتم دیدم داره میخنده منم صورتمو بردم لای سینه هاش و با سینه هاش تمیز کردم صورتمو بعدش یه ماچ آبدار ازش گرفتمو بلند شدم لباسمو پوشیدم و صورتمو با دستمال خشک کردم بعد رفتم تو حال میخواستم اون دوتا رو بکونم که دیدم هر دوتاشون خوابیدن منم چراغ های حال رو خاموش کردم و برگشتم تو اتاق خواب و دوباره لباس هامو در آوردمو رفتم بقلش دراز کشیدم و بقلش کردم و تا صبح 2 بار گاییدمش صبح بلند شدم هواسم اصلا به او دوتا نبود که داخل حال بودن



منم لخت راه افتادم تو حال وسط های حال که رسیدم رومو برگردوندم دیدم اون دوتا رو مبل نشسته ان و دارن منو نگاه میکنند اصلا سرشونو تکون نمیدادند منم خیلی راحت رفتم صورتمو شستم و لباسمو پوشیدم و رفتم که چندتایی نون بخرم وقتی برگشتم دیدم اونی که من باهاش سکس داشتم به او دوتا گفته که من دیشب باهاش بودم خیلی بهم حال داد خلاصه صبحانه رو خوردیمو کل روز با هر سه تاشون نوبتی سکس کردم پاره شده بودم غروب که شد اونا داشتن وسایلشونو جمع میکردن که برن وبعدش یکیشون پول آورده بود که بهم بده من گفتم نمیخواد پول نمیخواد... با هزار درد و بد بختی (کمر درد) بلندشدمو همشونو بوسیدم و فرستادم برن از اون موقع تا حالا یه 7_8 باری اومدن منم هر دفعه باهاشون سکس میکردم و هر موقع که میان شمال میان پیش من منم باهاشون یه سکس میکنم...
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
حس قشنگ ماساژ و سکس

15 ساله که توی آلمان زندگی می کنم.یادم میاد اون موقع که 25 سالم بود یک بار به حرف دوستم گوش دادم که بهم گفت : سارا کارت خیلی سنگین شده یه مدت مرخصی بگیر و استراحت کن، من یه جای خوب میشناسم واسه ماساژ، ماساژشون عالیه، اگه وقت کردی یه روز برو اونجا.


ظهر روز دوشنبه به آدرسی که دوستم داده بود رفتم. وارد موسسه شدم. رفتم تو اتاق لباسا و لباسام رو اونجا درآوردم و آویزون کردم. لخت لخت بودم و فقط یه حوله دوره خودم پیچیدم و منتظر شدم تا نوبتم بشه. از تو آیینه سالن یه پسر درشت اندام و مو مشکی و چشم مشکی دیدم که داشت زیر چشمی نگام می کرد وتا چشم بهش افتاد به سرعت نگاهشو ازم برگردوند. با خودم گفتم شاید وقتی داشتم لباسم رو در میاوردم منو از تو همون آیینه دیده باشه...


بالاخره نوبتم شد و فکر می کردم کسی که من رو ماساژ میده یه زن باشه. رفتم توی اتاق و کسی اونجا نبود، دمر روی تخت دراز کشیدم وحوله رو روی باسنم قرار دادم. زنگ کوچکی کنار تختم بود که آن را به صدا درآوردم و ماساژور اومد. از گردنم شروع کرد، از دستاش فهمیدم که این دست سفت یه مرده،اومد روی کتفم و بعد روی کمرم رو ماساژ داد. دیدم مکث کرد، برگشتم ببینم چی شد که دیدم تقریبا پشتشه و داره روغن داغ رو میریزه تو مشتش که بریزه قطره قطره روی تنم و متوجه شدم همون لحظه که این همون پسر درشتس. تحریک شدم.. اومد طرفم و من سرم رو برگردوندم تا نبینه نگاش می کردم. روغن داغ رو قطره قطره از گردنم ریخت تا کمرم،کل پشتم رو ماساژ داد و رسید به پایین کمرم...یک دفعه حوله رو از روم برداشت،شوک شدم ولی به روم نیاوردم گفتم شاید جزوی از ماساژشه چون من سکس ماساژ انتخاب نکرده بودم...


با دو تا دستش مچ پام رو گرفت و تا باسنم آورد بالا و زیر خط باسنمو ماساژ میداد،دو تا شصتش رو گذاشت بین چوچولام.همونجا ازم ترشح اومد و ریخت رو دستش..خیلی خجالت کشیدم..یک دفعه بعد از این اتفاق حس کردم زبونش رو داره می ماله به سوراخ کونم. دیگه خیلی تحریک شده بودم، منو برگردوند و لباشو گذاشت رو لبام، هیکل خوش فرمش و سینه و بازوهای درشتش دیوونم کرد.. روم دولا شده بود..سینه هاش می خورد به سینه هام.. لبش روی لبام و دستش روی کسم. منو بلن کرد گذاشت روی مبل تو اتاق، افتاد روم طوری که نمی تونستم نفس بکشم و کیرش رو مالید روی کسم و آروم آروم کرد توم.. صورتش کنار گردنم بود..نفساشو میشنیدم ..انگار توی فضا بودم..همزمان هر از چند گاهی لبمو میکشید و می بوسید یا سینه هامو لیس میزد و..



.بعد از یک ربع تند تند کردن ارضا شد و بعدش لبمو بوسید و بلند شد و رفت. رفتم تو رختکن، لباسم رو پوشیدم و از اونجا اومد بیرون. حتی تمام اون مدت ما یک کلمه هم با هم حرف نزدیم ولی مطمئن بودم که اون از قبل از تو همون آیینه نقشش رو چیده بود و به جای ماساژور دیگه ای تو اتاق ماساژ من اومده بود.. از اون موقع سه روز گذشت و من تمام این مدت به یادش بودم، روز چهارم دوباره رفتم به اون موسسه، ولی هرچی نگاه کردم و سراقش رو گرفتم گفتند دو روزه از اونجا رفته و دیگه اونجا کار نمی کنه، از اینکه دیگه ندیدمش خیلی ناراحت بودم کاش حد اقل اسمش رو می پرسیدم، من اون روز خیلی مستش شده بودم، الان 15 سال از اون زمان می گذره و اون روز آخرین روزی بود که اون حس قشنگ رو تجربه کردم... و دیگه هرگز ندیدمش..
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
کس مامانم و کیر حسن آقا

سلام من "سجادم" 23 ساله از تهران داستانی که میخوام براتون بگم اولین و آخرین داستانمه و مربوط به مادرم میشه از خودم بگم که دانشجو هستم و یه مغازه وسط بازاردارم که توش وسایل زنانه میفروشم ولی در کل تو خط سکس و این چیزا نیستم و همینطور با این جور افراد نمی پلکم حالا بریم سر داستان من مادرم تنها زندگی میکنیم بعضی وقتا که برای خرید از بیرون میرفتیم متوجه نگاه مرد میوه فروش به مامانم میشدم ولی با نگاه من برمیگشت که مثلا منظورم مامان شما نبوده از نگاه مامانم معلوم بود ناراحته گذشت واسفند ماه شد از طرف دیگه دانشگاه کلاس فوق العاده گذاشته بود و تعطیل نمیکرد از یه طرف بازارعید شلوغ بود وشاگردم نمیتونست یه نفره کار کنه 6 صبح میرفتم بیرون 12 شب میومدم خونه پدرم دراومده بود و دیگه با این حساب نمیتونستم خریدای مامانو انجام بدم که بعدا فهمیدم که موقعی تنها میره خرید مرد میوه فروش (حسن) دنبالشه و میخواد صیغش کنه و مخشو بعد یه عالمه تلاش میزنه
مامانم هر روز صبح میرم بیرون میپرسه کی میای میری دانشگاه یا نه. منم که 6-12 شب بودم و خونه واسم یه خوابگاه بود و کلا دانشگاه و خودم تعطیل کرده بودم نمیرفتم زد و 10 اسفند شاگردم سکته کرد از بس که ناراحت بودم داشتم خودمم سکته میکردم رسوندمش بیمارستان فرم ها و دفترچه بیمه که خودم بیمش کرده بودم خونه ما بود ساعت 2 بود رسیدم خونه واسه اینکه فکر کردم مامانم خوابه بی سر و صدا رفتم تو کفش مردونه دم خونه بود کنجکاو رفتم تو کسی تو حال نبود رفتم در اتاق مامانمو باز کنم که صدای یه مرده میومد که بازش نکردم اعصابم داشت منفجر میشد دیگه از روی صندلی کنار در اتاق اومدم بالای دردیدم بله حسن آقای کس کش کیرشو تا دسته کرده بود تو کس مامانم و تلمبه میزد و با دستش سینه گندشو گرفته بود هنوز خودم حتی با شورت و سوتین مامانمو ندیده بودم ینی نمیخواستم ببینم کسش یه هم نداشت خلاصه فضای دید کاملی نداشتم و حسن کیرشو که در میوورد دو برابر کیر خودم کلفت و دراز بود تو سایت سکسی هم اینقدی کم بود میکرد تو کس مامانم .

یه قمه داشتم از اتاقم دراوردم که برم تو که گفتم یه بار دیگه ببینم که یهو شنیدم مامانم توی اه و نالش میگفت صیغه کردی و دیگه بسه حالا گمشووبرو از این کس شعرا و حسنم تهدید میکرد به گوش من میرسونه اعصابم داغون بود و از طرفی میرفتم تو دیگه تا ابد نمیتونستم تو چش مامانم نیگا کنم و باهاش زندگی کنم حس گهی داشتم مثل این دیوثا چشمم رو کس و پستون مامان بود که حسن ابش اومد و بلند شد وایساد پایین کس مامان و همشو پاشید رو کس و شکم و پستون مامان و همونطوری دراز شد کنار مامان و ازش لب میگرفت و قرار و مدار کس کردنای دیگشو میذاشت و تهدید میکرد که من بی سر و صدا دفترچه بیمه ومدارکو پول ورداشتم زدم بیرون تو راه نمیتونستم رانندگی کنم

به زور رسیدم بیمارستان خوش بختانه حال داش علی ما رو به بهبود بود فرداش کارم در اومده بود یکی از همکلاسیامو اوردم کمک دستم و چند نفر از بچه های لات بازار رو که میشناختم خبر کردم آدرس میوه فروشو عکسشو دادم بدون اینکه کسی بفهمه یا چیزی کار تموم شد،اون مرد دیگه تهران نیست ینی دیگه نمیتونست باشه مغازه و زندگیشو داد دست یکی واسش آب کنه و بعد از بیمارستان از این شهر رفت...هزینه این کارم یه کم شیشه و 350 هزار تومن آب خورد نمیدونم کارم درست بود یا نه ولی از اون موقع که اون آشغال واسه مامان غیب شد اون راحت و خوشحاله و روح منم از این کار راحته پس ینی درست بود حالا دیگه مواظبم اتفاقی نیوفته و کسی مزاحم نشه که اینجوری بشه هر روز مراقبم ... الان حال داش علی ما هم خوبه و سر کارشه خدا ب خیر کرد...
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
نامزد تنوع طلب


23 سال داشتم و براي ادامه تحصيل به دانشگاه علمي كاربردي در شهر قزوين رفتم و اونجا بود كه بادختري به اسم پردیس (مستعار) آشنا شدم .كه بعد ها متوجه شدم نامزد داره.خيلي دختر راحتي بود و خوش خنده و سر هر موضوعي از ته دل مي خنديد . با پسرا خيلي گرم ميگرفت و خيلي بهشون نزديك ميشد.طوري كه براي خيلي ها جاي سوال داشت مگه اين نامزد نداره پس چرا اين طوري با پسرها راحته.جواب اين سوال ها خيلي طول نكشيد،يك روز نامزدش رو آورد به دانشگاه و به دوستاش معرفي كرد بله همه جواب سوالشون رو گرفتند.جريان اين بود نامزد پردیس خانوم قيافه جالبي نداشت با اون صورتي كه در حين كم سالي پير به نظر ميرسيد و دندونايي كه با فاصله از هم قرار داشت و موهايي كه بلند كرده بود تا بتونه كچلي سرش رو مخفي كنه با خنده هاي زشتش و ... خب اين دختر كه زيبا بود حق داشت براي نياز انسانيش با پسرهاي خوش تيپ و خوشگل دانشگاه بچرخه.
از قديم گفتند كه چيزه خوب هميشه نصيب شغال ميشه
كم كم تو دانشگاه زمزمه هايي به گوش ميرسيد كه پردیس بين ساعتهايي كه دانشگاه نيست با بچه هاي دانشگاه ميره بيرون . آخه ميدونيد برنامه درسي طوري بود كه صبح يك كلاس داشتيم و بعد از ظهر كلاس ديگه داشتيم بعضي دانشجو ها اين فاصله رو خونه نميرفتند و دانشگاه ميموندند.خب پردیس هم از اين بهونه استفاده كرده بود و خونه نميرفت و با بچه ها بود.تا اين كه از مهرداد دوست صميميم شنيدم كه پردیس ديروز با يكي از بچه ها رفته خونشون و حتي لخت شده و براش رقصيده من باورم نشد گفتم اون نامزد داره و از اين حرفا.
مهرداد گفت بهت ثابت ميكنم كه دخترا رو نميشناسي.دو روز بعد زنگ زد و گفت ساعت 2 خونه ما باش من با پردیس ميام .مهرداد چون از تهران اومده بود براي دانشگاه قزوين خونه مجردي داشت . طبق قرار رفتم خونه مهرداد و منتظر موندم در همين حين تلويزيون رو روشن كردم و يكي از كانال هاي ماهواره اي رو تماشا ميكردم كه زنگ در به صدا در اومد رفتم در رو باز كردم مهرداد با پردیس اومدند بالا ،به مهرداد گفتم كه مگه كليد نداري كه زنگ زدي گفت ترسيدم لباس تنت نباشه گفتم زنگ بزنم .من و مهرداد خيلي شوخي داريم.بعد از كلي تعارف و احوالپرسي پردیس اومد داخل و رو كاناپه نشست. كه مهرداد گفت من يكي دو ساعت جايي كار دارم بايد برم خيلي واجبه.گفتم مهمون دعوت كردي و خودت ميري؟گفت مهمون چيه صاحب خونست كه پردیس زد زير خنده از اون خنده هاي شيطوني،مهرداد رفت و من موندم و پردیس.اون روز هوا خيلي گرم بود و چون از صبح سر كلاس بوديم پردیس گفت راستي ميتونم دوش بگيرم اينقدر هوا گرم بود كلي بدنم عرق كرده از خودم بدم مياد.گفتم بفرما حموم.نميدونم چرا نميتونستم قبول كنم كه پردیس اين جوري كه مهرداد ميگه نيست اصلا نميتونستم بهش احساسي داشته باشم چون ميدونستم نامزد داره، رفته بود حموم و منم داشتم تلويزيون تماشا ميكردم كه يهو ديدم صداي آواز مياد ،به سرم زد از سوراخ كليد در نگاهي بندازم ببينم چي ميكنه با كلي زحمت و ترس به داخل حموم نگاه كردم ولي چيزه زيادي معلوم نبود بي خيال شدم ولي يك چيزي مثل خوره افتاد به جونم كه بايد ببينم مهرداد راست ميگخ يا سر كارم.رفتم و از آشپز خونه صندلي برداشتم و گذاشتم زير پام از بالاي در كه شيشه بود كاما و به صورت واضح داخل حموم رو ديدم ولي يخورده بخار روي شيشه نشسته بود.چيزي رو كه ميديدم تصورش براي كسي كه پردیس رو تو اون مانتو و لباس ديده بود مهال بود.چه اندامي داشت ران هاش كلفت و كونش گوشتي و سينه هاي بزرگي داشت مونده بودم اين سينه هاي بزرگ و چه طوري زير مانتو مخفي ميكرد و سفيدي بدنشم كه هر چي بگم كم گفتم روي برف رو كم كرده بود . بخاطر اين كه شورت و سوتينش خيش نشه كامل لخت شده بود من كيرم داشت منفجر ميشد داشت شلوارم رو پاره ميكرد خدا بگم چيكارت نكنه مهرداد اين چي بود آوردي تو خونه اصلا يادم رفت اين نامزد داره و گناه داره ،كامل داشت بدنش رو مي شست حتي لاي كوسش رو من داشتم ديوونه ميشدم نميتونستم واقعا خودم رو كنترل كنم بايد بوديد و ميفهميديد چي ميگم .ديدم شير آب رو بست زود از صندلي اومدم پايين و صندلي رو گذاشتم تو آشپز خونه. رفتم جلوي تلويزيون نشستم.كه ديدم زنگ حموم رو داره ميزنه داد زدم چيه كه گفت حوله ميخوام اينجا حوله نيست.رفتم جولوي در حموم كه ديدم سرش رو از لاي در آورده بيرون و ميخنده و ميگه حوله بدو حوله رو بيار ميگم اينجا خونه مهرداده حوله رو از كجا پيدا كنم. از روي عمد رفتم تو اتاق خواب و يك مدت ديگه اومدم بهش گفتم پيدا نكردم گفت اينم شد حرف تنم رو چطوري خشك كنم منم شوخي كردم گفتم بيا خودم خشكش ميكنم و رفتم رو كاناپه نشستم و تو فكر اون لحظه اي كه تو حموم ديدم بودم گفت چي شدي كجا رفتي ؟ گفتم جلوي تلويزيون نشستم چيه.گفت من چي كنم رفتم جلوي حموم ديگه حال خودم رو نميدونستم دست زدم به صورتش گفتم اين كه خشك شده دست زدم به دستش كه در رو گرفته بود گفتم اين كه خشك شده در رو يخورده فشار دادم و بيشتر باز شد اونم مقاومتي نكرد گردنش رو هم دست زدم گفتم اذيت ميكني بدنت خشكه كه گفت تنم خيسه كه من در رو كامل باز كردم اون يك دستش رو جلوي كوسش گرفت و يكي رو هم جلوي پـستـــوناش ،يهو خندم گرفت گفت مرگ به چي ميخندي گفتم پردیسه تو دانشگاه رو ببين و پردیسه تو حموم رو چقدر جيگر شدي .بدش نيومد و عشوه اومد گفتم بيا بريم بشين رو كاناپه تلويزيون ببين خشك ميشي.زدم يك كانال *** .خودمم كنارش نشستم اونم سوتين و شورتش رو پوشيد اومد نشست جلوي تلويزيون باورم نميشد پردیس با اين وضعيت جلوي من نشسته.چند دقيقه كه از تماشاي تلويزيون گذشت زير چشمي نگاه كردم ديدم داره من رو نگاه ميكنه گفتم خشك نشدي گفت نه گفتم ميخواي خشكت كنم؟گفت از خدامه كه من يهو بغلش كردم اونم از خدا خواسته دستش رو باز كرد و بغلم كرد كه صورت هامون مقابل هم قرار گرفت و لبهامون تو هم گره خورد پردیس چنان لبي از من ميگرفت كه گفتم تا دو روز جاش كبود ميمونه و تابلو ميشه ، دست راستم رو بردم سمت پـستـــونش و ماليدمش خيلي سفت و برجسته بود گفت بزار سوتين رو در بيارم راحت تر باشي برگشت و من باز كردم بند سوتين رو، دو تا پـستـــون عين هلو كه نه عين هندونه افتاد بيرون تو دستام جا نمي شدند فكر كنم 5 دقيقه اي داشتم ميخوردمشون كه ديدم پردیس به سر و صدا افتاده و آخ و اوخش رفته بالا اومدم پايينتر و شكمش رو خوردم و با دستام سينه هاش رو ميماليدم گفت برو پايين ديوونه دارم ميميرم، اومدم پايين تر و از روي شورت كوسش رو ماليدم كه ديدم پردیس داره ميلرزه فهميدم ارضاء شده بعد خنديد و بهم چشمك زد و تشكر كرد. شورتش رو در آوردم و خودمم كامل لخت شدم و به صورت 69 شروع كرديم به خوردن كير و كوس هم واقعا تو كارش اوستا بود خيلي حرفه اي اين كار رو ميكرد. متوجه شدم داره ابم مياد بهش گفتم ديگه بسه اونم خنديد و گفت ترسيدي خيس كني.اولش كه بهتون گفتم كه خيلي دختر راحتيه اصلا جلوش فحش و اين چيزا بدي براش فرق نميكنه .فقط ميخنده، برشگردوندم و ميخواستم بزارم تو كوسش كه گفت هنوز دخترم و پرده دارم گفت از كون حال ميكنم منم از خدا خواسته قبول كردم چون كمتر پيدا ميشه زني كه بخواد از كون *** كنه ميگه هيكلم بهم ميريزه از اين كس شرا ، اين خودش داوطلب بود رفتم تو اتاق خواب مهرداد و كرمش رو برداشتم اوردم بيشترش رو زدم به كيرم و دو انگشت هم كامل دور سوراخ كون پردیس و با نگشت فرو كردم تو سوراخش تا چرب و ليز بشه بعد به حالت سگي وايستاد و من هم با اجازه كيرم رو گذاشتم در سوراخ كونش و آروم سرش رو بردم تو سوراخ كونش كه اخش رفت بالا نميدونيد اين آخي كه گفت چطوري جيگرم رو اتيش زد با يك فشار نصف بيشترش رفت داخل كونش كه ديدم ميخواد در بره كيرم رو در بياره كه با دست گرفتمش و چند دقيقه تو همون حالت روش موندم بعد آروم شروع كردم عقب جلو كردن چند بار عقب جلو كردم كه ديدم اخ و اوخش از روي حال كردن هست تا ته كيرم رو بردم تو كه با عشوه گفت اوووف پاره شده مثل اين فيلمهاي *** با سرعت بالا 80 كيلو متردر ساعت تلمبه ميزدم و پردیسم فقط آخ و اوخ ميكرد كه ديدم داد و بيدادش خيلي زياد شد و بعد لرزيد و بي حال دراز كشيد روي زمين ،گفتم ميخواي ادامه ندم؟گفت مگه ارضاء شدي گفتم نه ولي آخراشه ديگه كه گفت نه ادامه بده تا ارضاء بشي گفتم اين معرفتت من رو كشته.منم بعد از حدود يك دقيقه احساس كردم داره آبم مياد بهش گفتم گفت بريز تو كونم اينجا رو به گند نكش منم نامردي نكردم و هر چي آب داشتم ريختم اون تو گفت آتيشم زد خيلي داغ بود گفتم تابستونه دماش رفته بالا ديدم خنديد و ازم تشكر كرد و ازم يك لب گرفت گفت خيلي بهم حال دادي ممنونم واقعا احساس خوبي بهم دست داد منم گفتم قابلي نداشت ، خندم گرفت گفت چرا ميخندي گفتم آخه قرار بود خشكت كنم حالا خودمم بايد برم دوش بگيرم هر دومون خيس ميشيم اونم خنديد با هم پا شديم و رفتيم حموم ،تو حموم اينقدر با كيرم ور رفت و كونش رو به كيرم ماليد بازم كيرم بزرگ شد بهش گفتم اين بزرگ بشه بايد جوابش رو بديا پردیسم از خدا خواسته گفت جواب اون با من يك بارم تو حموم زير دوش اب سرد با هم حال اساسي كرديم و دوش گرفتيم اومديم بيرون و مونديم تا خشك بشيم تا لباس بپوشيم يك ربع بيشتر طول نكشيد تا خشك بشيم كل اين يك ربع رو تو بغل من مثل اين بچه هاي كوچولو لالا كرده بود بهش آروم گفتم چرا اين كار رو با نامزدت ميكني مگه دوستش نداري؟ گفت قبل از اين كه نامزدم باشه فاميلمونه و يك توليدي كت و شلوار تو تهران داره و تو قزوين هم يك مغازه توی تهران داره و بچه خوب و ساده اي هستش ولي از بس دوستام گفتند تو كجا اون كجا خيلي بهتر از اون ميتونه گيرت بياد يجورايي روي من تاثير داشت ازش بدم نمياد خيلي دستش دارم ولي ميگم خب من نبايد به پاي همين يكي بسوزم وقتي اين همه پسر هستند كه به من ابراز علاقه ميكنند ميتونم با اونا هم باشم.از اين حرفش خيلي بدم اومد به خودشم گفتم اين عينه نامرديه يا نامزديتون رو بهم بزن يا اين كارا رو در حقش نكن درسته زشته و روت نميشه باهاش تو جمع باشي درسته ظاهرش از سنش بيشتر نشون ميده ولي قبول كردي كه شريك زندگيت باشه اين چيزي كه ميگي بهونست . اونم فقط خنديد نميتونست ديگه مزه *** هاي مختلفي رو كه با پسرهاي مختلف داشته فراموش كنه.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
دوست برادرم

این چیزی كه مینویسمش خیلی برام اهمیت داره.و شاید برای خیلیهای دیگه هم مهم باشه.فكر میكنم خوندنش لازم باشه كه نتیجشو ببینید و خودتون بگید خوبه یا نه.
یكبار یكی از دوستان برادرم با من سكس كرد. همیشه برادر من یا خونه دوستاش بود تا ازدواج كنه یا با دوستاش میومدن خونه خودمون.و برای اینكه من پسر بچه بودم روش برخورد با بزرگترا رو یاد بگیرم و هم اینكه برادرم بگه ببینید چه داداش خوشگلی دارم بمن میگفت بیا و بشین پیش ما. چطوری سلام بده چطوری تعارف كن و این چیزا رو یادم میداد.
یكی از دوستاش كه اسم سعید میذارم روی اون اینجا خیلی منو دوست داشت و من حدس زدم كه نگاهش سكسی هم هست.تا یك روز كه رفته بودم خونه یكی از دوستام و دیدم اونم اومده اونجا كه اون دوستمو بكنه. منم لخت اونجا بودم و خلاصه این شد كه سعید یعنی دوست برادرم با من سكس حسابی كرد. اون بمن میگفت بكسی نگی من به اون میگفتم برادرم ندونه. و از اون به بعد چند بار با من سكس میكرد.
تا یكروز كه منو برده بود خونه یكی از دوستاش. خونشون خالی بود و منو برد اونجا. وقتی داشتیم همونطور لخت سكس میكردیم خیلی زود ارضا شد.منم این آخرا یك حالتی پیدا كردم كه برعكس قبلا كه زود ارضا میشدم دیگه دیر ابم میومد و میگفتم زیاد باید بكنی تا ابم بیاد. و اگه چند روز یك یا چند نفر منو بكنن ابم نیاد مثل اینه كه سكس نكردم.
اون روز به سعید گفتم منو سه چهار روزه داری میكنی ولی یكبار هم ارضا نشدم.و گفت میخوای به یكی از دوستام بگم بیاد؟ گفتم كیه؟ گفت تو نمیشناسیش و خلاصه زنگ زد بهش و گفت بیا خونه فلانی. یه پسریه نمیشناسیش ولی خیلی خوشگله و اسم و سن منو هم بهش گفت و گفت كه بیا اینجا بكن. خودش قبول كرده بیای.
من كاملا لخت توی هال خوتبیده بودم كه دیدیم در میزنن. سعید رفت درو باز كرد. صاحب خونه هم اصلا خونه نبود.ولی یهو برگشت و بمن گفت بدبخت شدیم. بدو برو توی یكی از ایت اتاقا. منم بلند شدم و دویدم توی یكی ازون اتاقا. اون پسری كه قرار بود بیاد محسن داشته میومده برادرمو میبینه. باهاش حال و احوالی میكنه و میگه برادرت چطوره و مثلا حالش خوبه؟ بعد میگه كه یكی از دوستام اسمش سعید هست بمن گفته بیا خونه فلانی یه پسر خیلی خوشگلی اونجاست و خودش قبول كرده كه سعید بكنتش و منم دارم میرم اونجا. ولی اسمش و سنش اینه. یعنی اسم منو میگه.
برادرم میگه نه برادر من ازین كارا نمیكنه ولی با محسن میاد. سعید خبر نداشته كه این دو نفر باهم دوستن. وقتی درب بازكن برقی رو فشار میده میبینه محسن با برادرم دارن میاین بالا از پله های آپارتمان.
واحد چهارم بود.
منم فقط دویدم توی یكی از اتاقا. وقتی وارد شدن و حال و احوالی میكنن سعید به برادرم میگه تو از كجا اومدی؟ مگه با این محسن دوستی؟ و اخرش اینطور میشه كه لباسای منو كه هر كدوم توی اتاق پخش شده بودن رو میبینه. و موبایل منم اونجاست. به سعید میگه سهیل كجاست؟ اونم میگه كیو میگی؟ محسن میگه همونی كه گفتی كردیش و بمن گفتی بیا تو هم بكنش دیگه. اخه اسمش و سنش مثل برادر ایشون هست حالا شك داره دیگه.
منم پشت در بودم و خبر نداشتم چون صداشون نمیومد. تا یهو برادرم داد زد سر سعید گفت سهیلو چكارش كردی؟ كجا قایمش كردی؟ من میدونم اینا لباسای اونه. و میره توی یكی از اتاقا كه كسی نبوده و میخواسته بیاد توی اتاقی كه من بودم سعید جلوشو میگیره. میگه این پسره داداش تو نیست. اسمش مثل اونه. و لباسا رو برداشت و اورد انداخت توی اتاقی كه من بودم. محسن و برادرم دیگه میفمند كه من اونجام . چون دلیلی نداشت سعید نذاره منو ببینن. من لباسمو پوشیدم و داشتم از ترس سكته میكردم.
خلاصه میگمش. برادرم با صدای بلند میگفت من میدونم اونی كه توی اون اتاقه برادرمه. سعید چرا با برادر من این كارو كردی و ازین چیزا میگفت.
و با محسن از خونه میرن بیرون. من میخواستم از پنجره بپرم بیرون ولی خیلی زیاد بود. منم نادونی كردم پنجره رو باز كردم ببینم رفتن یا نه كه همون لحظه كه پنجره باز میكنم برادرم نگاهش میفته به همون پنجره كه داشت باز میشد و منو دید.
سعید بهم گفت خیلی بد شد. فقط زودتری قبل از برادرت برو خونه بگو تو نبودی اینجا. یك ماشین دربست برام گرفت و منم رسیدم خونه. اخرای شب بود كه برادرم اومد خونه. منم چیزای پیش مادرم گفتم كه مثلا سعید بهم گفته داداش منو با یكی دیگه اشتباه گرفته و ازم ناراحته. مادرمم گفت چی شده كه نگفتم.
از ساعت سه و چهار بعد ازظهر تا ده و سازده شب نیومد خونه. وقتی كه اومد من لباسامو عوض كرده بودم و نشسته بودم پیش مادرم تلویزیون میدیدم. وقتی داداش اومد خونه واقعا ترسیدم.
ولی اومد و مثل همیشه سلام به مادرم داد و نشست پیشم و بوسم كرد و حالمو پرسید و اصلا ناراحت نبود.
روزای بعد هم اصلا چیزی نگفت. تا اینكه به سعید تلفن زدم گفتم هیچی نشده. گفت خب بهتر. پس حرفام اثر كرده. سعید برام تعریف كرد كه وقتی من رفتم بیرون برای برادرم تلفن زده و كمی تلفنی و بیشتر حضوری بهش گفته چه فرقی میكنه برادرت باشه یا نباشه. اگه نباشه كه هیچی. اگر باشه كسی بزور نكردش . خودش دوست داشته اومده اینجا و سكس اولشم نیست. قبلا خیلی سكس كرده و چندین نفر اونو كردنش. حالا با برادرت دعوا بكنی فكر میكنی دیگه سكسو میذاره كنار؟
فكر نمیكنی این برای یك نیاز روانیه و باید سكس كنه. خصوصا كه در سن خیلی كم بهش چند بار تجاوز شده و اصلا روانش و روحش درب و داغونه. و حالا بعد از چند سال كه كردنش دیگه چه فرقی میكنه ؟ تو كه بزرگتری و برادرشی و دوستش داری باید زودتر از اینا مواظبش بودی .حالا كه نزدیكای صد بار كردنش. كون داده لای داده و خودشم لذت میبره و بمن هم میگه باید كون بده چون تفریح تنها نیست براش. و كسی كه اینطوری نیاز داره و سكس كرده و بازم خودش میل داره بكننش. خیال كن برادر تو باشه چكار میخوای كنی؟ اصلا نباید به روی اون بچه بیاری كه میدونی كردنش. اصلا نباید بهش بگی خبر داری كه كونی هست و بجای اینكه بزنیش و دعواش بكنی و اونم اخرش برگرده بگه خوشگلم مثلا میكنن نو. دوست دارم. یا مجبورم چی كنم؟ چرا بچه بودم مواظبم نبودی؟ و اینطوری روی هر دوتون به روی هم باز بشه بهتر نیست اصلا نذاری بدونه. تو الان باید بذاری از فكر كردن به اینكه نكنه تو بدونی میترسه .
وگرنه هر كاری كنی سهیل بازم كونشو میده و میخواد بكننش. منم بكنمش چون برادرته ارومتر میكنمش. بجای كسای كه شاید با اذیت كردن بكننش.
اون كه میخواد كون بده . و خیلیم داده و كردنش . پس بذار یك اشنا بكنتش كه مواظبشه و تو هم اصلا بروی برادرت نیار.
و دیگه اینكه خلاصه من دیدم برادرم هیچی بهم نگفت ولی دیگه طوری شده كه یا میدونه من بودم یا شاید شك داره. چون سعید بهش نگفته بود حتما كه منم. گفته بود اگر برادرت باشه بازم نباید بهش چیزی بگی و همین. از اون روز تا وقتی برادرم ازدواج كرد زمان زیادی نگذشت ولی هیچوقت بهم چیزی نگفت و هنوزم یا نمیدونه من بودم یا شك داره یا میدونه و چیزی نگفته بهم. خیلی هم دوستم داره و مثل همیشه با من رفتار میكنن.
اینو برای این گفتمش كه حالا شما بدونید برادر كوچكتون كون داده یا میده یا كردنش. شاید با دخترا فرق كنن پسرا. ولی یكی برادر شما رو كرده و مثلا میدونید. شك هم اصلا نداشته باشید. بهتر این نیست كه بهش چیزی نگید؟ گفتنش چه نتیجه ای داره؟ اگه بار اول یا دومشه كه میكننش شاید خوب باشه ولی كسی كه كم كمش یك سال یا چند ساله دارن میكننش یا سكس داره دیگه باید بدونیم گفتنش بی نتیجست. و فقط احترام بزرگترا كمتر میشه.
از اون به بعد سعید شاید ده بار دیگه با من سكس كرده ولی خیلی برامون لذت بخش بوده و با خیال راحت میرم پیشش. میدونم اون چیزی بكسی نمیگه. حالا امیدوارم این چیزی كه نوشتم بكار كسی اومده باشه.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکس با شوهر

سلام
میخوام خاطره یکی از سکسهای خودم و شوهرم رو براتون تعریف کنم البته شاید چیز خاصی نباشه ولی برای من خیلی لذت بخش بود چون اولین و یا بهتر بگم شروع دوره جدید زندگی سکسی من و همسرم بود تا قبل از این اتفاق همه سکسهای ما به رختخواب اونم فقط شبها ختم میشد ولی بعد از این سکس اینقدر با هم راحت شدیم که هر جا و تو هرموقعیتی که احساس میکنیم نیاز داریم کار خودمون رو میکنیم
قضیه برمیگرده به اواخر سال 79 یعنی حدود 2.5 سال بعد از ازدواجمون اون شب قرار بود بریم میهمانی بعد از ظهر یه دوش مختصر گرفتم و حاضر شدم حدود ساعت 6 بود که امیر اومد و خیلی سریع آماده شد که بریم منم کیفم به همراه یه ساک کوچیک که قرار بود ببریم رو با خودم بردم تو پارکینگ که خیلی معطل نشیم خواستم ساک بزارم عقب که دیدم تو صندوق ماشین خیلی شلوغه مشغول مرتب کردن بودم که دیدم از پشت خودشو بمن چسبوند و گفت: چیکار میکنی ولش کن خودم درستش میکنم . با وجود اینکه هواسرد بود و منم شلوار جین و روی مانتو هم پالتو نسبتا ضخیمی پوشیده بودم فشار کیر نیمه راست شدش رو باسنم حس میکردم بروی خودم نیاوردم اونم همونجری خودش به من فشار میداد با وجو اینکه ما تو سکس راحت بودیم ولی احساس کردم روش نشده از من سکس بخواد و از طرفی چون ما قرار نبود شب برگردیم تصمیم گرفتم یه جوری بهش حال بدم یادم اومد که کلید انباری خونه تو کیفم سریع بهش گفتم راستی یادم رفت یه دقیقه بریم انباری چند تا وسیله برای مامان گذاشتم کنار بریم بیاریم و بدون اینکه منتظر جواب بشم درب انباری باز کردم و رفتم تو هوای تو انباری با وجود سرما گرم تر از بیرون بود وقتی اومد تو سریع درب پشت سرش قفل کردم با خنده گفت چیار میکنی زود باش بریم دیر شده گفتم عجله نکن میریم همزمان دستم بردم و از رو شلوار کیرش گرفتم کیرش هنوز همونجوری بود منم شروع کردم به مالوندن و همزمان دست انداختم پشت گردنش و شروع کردم به لب گرفتن اول فقط نگاه میکرد ولی بعد از چن لحظه دیگه چیزی نگفت و با ولع تمام لبم میخورد و همزمان با دستش کونم میمالید منم سریع اومدم پایین و کمربند و زیپش باز کردم و شلوار و شورتش کشیدم پایین کیر کلفتش کاملا راست شده بود و جلوی صورتم بود منم شروع کردم به ساک زدن خیلی وقت نداشتیم با سرعت کیرش میخوردم همرمان خودمم داغ میشدم احساس کردم کسم داره خیس میشه چون درب بسته بود و فقط یه دریچه کوچیک تو انباری بود عرق کرده بودم و تمام صورتم خیس شده بود بعد از چند دقیقه بلند شدم و چند تا دگمه پایین پالتو و دگمه و زیپ شلوارمو باز کردم و شلوار و شورتم همزمان تا زانوم کشیدم پایین و چادر و پاتمو با هم دادم بالا و دستم گذاشتم رو یکی از قفسها تا جی که تونستم دولا شدم و خودمودادم عقب انباری کوچیک بود وسایل هم دور اطرافمون پر بود خیلی موقعیت خوب نبود ولی جفتمون داغ شده بودیم فقط به سکس فکر میکردیم چون شلوار جین پوشیده بودم نمیتونستم پاهام خیلی باز کنم همین باعث شده بود که لبهای کسم رو هم فشرده بشه و کسم جمع تر و تنگ تر بشه اونم سریع سر کیرش با یه تف خیس کرد و رو سوراخ کسم گذاشت. خیسی کیر اون و کسم من باعث شد با اولین فشار کیر کلفتش تا ته بره تو و من فقط از شدت لذت همراه با یک درد خفیف دوست داشتنی یه آه بلند کشیدم اونم بدون اینکه چیزی بگه شروع کرد به تلمبه زدن با وجود کمی جا تمام کیرش میکشید بیرون دوباره فرو میکرد وضعیت من هم باعث میشد که کلفتی کیرش بیشتر تو خودم احساس کنم تمام بدنمون خیس عرق شده بود چنان لذتی رو تجربه میکردم که بعد از چند بار جلوعقب شدن کیرش ارگاسم شدم دیگه ایستادن برام سخت بود تمام وجودم میلرزید و بزور خودمو سرپا نگه داشته بودم و لی اون همچنان داشت میکرد از بس کسم خیس بود که صدای شلپ شلپ انباری رو پر کرده بود انگار تو آب سکس میکردیم سرم گذاشته بودم رو دستم و اونم با دستاش دو طرف کونم گرفته بود و میکرد و هر لحظه سرعتش بیشتر میشد دوباره داشتم به ارگاسم میرسیدم دیگه نفس کشیدنم سخت شده بود هوا تو انباری گرم و دم کرده بود بعد از چند لحظه دوباره ارگاسم شدم احساس کردم تمام وجودم داره همراه با آبم از کسم خارج میشه زانوام دیگه تحمل وزنم نداشت دوست داشتم همونجا کف انباری ولوشم که دیدم سرعت تلمبه زدنش بیشتر کرد و همزمان بلوزم بادست گرفت بالا و کیرش کشید بیرون و گذاشت رو چاک کونم و آبش با فشار پاشید رو پشتم جوری که تا بند سوتینم ریخت داغ داغ بود. آبش که اومد سر کیرش با کونم تمیز کرد همونجوری به دیوار تکیه داد . دنبال یه دستمال برای تمیز کردن میگشتم چون کیفم همراهم نبو د چیزی پیدا نکردم وقتی بلند شدم آبش از یشتم حرکت کرد و دقیقا رفت تو چاک کونم خیلی دیر شده بود باید سریع میرفتیم بیخال لباس شدم شورت و شلوارم کشیدم بالا و همونجوری هم بلوزم انداختم روش سریع خودمون مرتب کردیم اومدیم بیرون از شانس خوب ما کسی تو پارکینگ نبود سریع سوار ماشین شدیم و رفتیم وقتی ساعت نگاه کردم دیدم ازموقعی که از خونه اومدیم بیرون تقریبا نیم ساعت گذشته بود و این یعنی اینکه ما حدود 20 دقیق تو انباری مشغول بودیم وقتی تو ماشین نشستم هنو خیسی آبش رو پشت و لای کونم حس میکرم وقتی رسدیدیم سریع رفتم دستشویی شورت و بلوزم به تنم چسبیده بود البته تمام کثافت کاری ها به لذت بی اندازش میارزید و همین سکس باعث شد که از اون به بعد ما توسکس با هم راحت تر باشیم و تقریبا هرجا که احساس کردیم به هم نیاز داریم به هم نه نگیم
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
کون ناز بهناز

چندماهی میشد با یه دختر تو یاهو اشنا شده بودم ولی ندیده بودمش حرفایی که تو چت میزدیم اصلا سکسی نبود ویسری حرفای معمولی بود بخاطر یه سری کارام تقریبا سه چهار ماهی از یاهو دور بودم تا اینکه یروز اتفاقی واسه یکاری رفتم کافی نت مسنجر رو که باز کردم تو ادد لیستم ایکون وبکم همون دختره روشن بود کلیکش کردم واسه اولین بار چهره بهنازو دیدم واسش پیغام فرستادم معلوم بود حواسش به وبکمش نیست نمیدونست دارم میبینمش روسری ابی سرش بود بهش گفتم نمیدونستم اینقد خوشگلی بهناز که بلافاصله وبکمشو خاموش کرد کفت تو هم باید وبکم بدی گفتم ندارم کافی نتم در صورتی که داشتم ولی نخواستم خودمو نشون بدم خلاصه راضیش کردم و بازم روشنش کرد.



فردای اونروزم چت کردیم بهناز گفت میخوام ببینمت یه قرار گذاشتیم پیش هتل فجرکنار رود کارون قرارمون ساعت پنج بود یکم زودتر رفتم ولی یکم اونورتر ایستادم اون از من انگار زرنگتر بود زودتر اومده بود ازدور که دیدمش پشیمون شدم که برم یا نرم راستش اونقدر خوشتیپو خوشگل بود که گفتم اگه برم سراغش الانه که ضایم کنه بالاخره گفتم برم مگه چمه فوقش یا میشه یا نمیشه رفتم سراغش گفتم ببخشید ساعت چنده؟گفت پنج .خودتی؟ اره بیا بریم اون پایین زیر درختا و رفتیم هوا سرد بود و باد میومد نشستیم رو صندلی گفت سردمه کاپشنمو در اوردم بهش دادم خیلی خوشش اومد رو نیمگت پارک چسبید بهم و گفت اینجوری گرمتر میشیم یخورده حرف زدیم گفت بریم کافی شاپ هتل؟اینجا شاید یه اشنا ببینمون .رفتیمو نشستیم هتل فجر یه هتل بین المللیه و مهمونای خارجی زیادی اونجا میان.گوشیشو در اورد و شروع کرد عکسای خودشو نشونم میداد که همه عکساش لختی بودن و اب از لبو لوچه من راه افتاد جفت هم نشسته بودیم کاپشنمو از تنش دراوردانداخت رو پاهامون میدونم باور نمیکنید ولی میل خودتونه من عین حقیقتو دارم میگم همینطور که عکساشو نشون میداد یه دستشو رو پام گذاشت منم همینکارو کردم قهوه سفارش داده بودیم .





دستش شرو به پیشروی کرد رو زیپ شلوارم منو بگو باورم نمیشد همون بار اول این دختره...زیپمو کشوند پایین سرشو که گرفت تو دستش راستش میخواست ابم بیاد منم دستم از رو شلوار رو کسش بود گفتم بهناز الانه که بفهمن بیا بریم بیرون شهوت از تو نفسا و چشماش میبارید گفت بیا بریم تو دستشوییا گفتم اصلا حرفشو نزن حراست میگیرتمون گفت فقط یه دقیقه و پاشد رفت طرف دستشوییامنم پشت سرش رفتم اونجا که رسیدم از دم در گفتم من نمیام بریم بیرون و از هتل بیرون رفتم اونم اومد خیلی از دستم ناراحت بودهوا تقریباتاریک شده بود بین درختا یخورده دستمالیولب خوردنو منم که عاشق کون دخترم با دستام از رو شلوار میمالیدم کونشو لامصب کون قلمبه و سفتی داشت جند دقیقه بعد گفت من باید برم دیرم شده و رفت قرار چت فردا رو گذاشته بودیم فردای اون روز لحظه شماری میکردم واسه چت چون قرار نبود تماس تلفنی داشته باشیم9صبح بود خونه تاساعت سه بعد ازظهرخالی بود به محض اینکه چراغش روشن شد گفتم کجایی گفت فلکه ساعت تو کافی نت گفتم من خونه ام کسی نیست بیام سراغت گفت بیا ولی زیاد نمیتونم وایسم یه اژانس گرفتمو ده دقیقه بعد اونجا بودم سوار شدتازه خونمون رفته بود ملی راه وتو اپارتمان کسی مارو نمیشناخت خیلی راحت رفتیم تو از قبل رسیور روکانال فشن تی وی بود بو بهناز به محض ورود مانتوشو در اورد یه تی شرت صورتی پوشیده بود که از زیرش اون سینه های کوچولوش معلوم بود رو کاناپه نشست منم میخواستم بشینم که گفت تو هم بیا اینجا بشین دوتامون جا میشیم رفتم .





کنارش که نشستم دستمو گذاشتم دور کمرش دستمو که گذاشتم رو سینش از هم وا رفت خیلی داغ بود با دستم سینشو میمالیدم و لباشو میخوردم گفت کسی نمیاد ؟گفتم خیالت راحت تا سه عصر.پا شد و لباساشو دراورد هیچ باورم نمیشد الان یه دختر ناز لخت با یه مایو جلوم بود لباسامو خودش دراورد کیرم بد جور شق شده بود.دست برد زیر شورتم و یه اه کشید ... سینه هاش گوچولو بود درست اندازه یه انار کوچولو که درست تو دهن جامیشد همونجور سرپا یدستم رو سینش دست دیگم زیر شورتش لای کونش بود ولباشو میخوردم .هولم داد رو کاناپه نشستم و زانو زد شورتمو دراورد و کیرمو با حرص ولع میخورد لیسش میزد میک میزد تخمامو میخورد قبل از اون تا حالا کسی واسم ساک نزده بود توی یه دنیای دیگه بودم چشمم از بالا که به اون موهاش اون کمرباریکش و بخصوص اون کون توپش که میفتاد واون حرکت نرم سرش که روی کیرم درحال خوردن پایین بالا میشد یه دنیای دیگه در اوج لذت بود بیقرار اون کون بودم ولی نمیخواستم ندید بدید بازی در بیارم .پاشد گفت بریم سر تختخواب رفتیم تو اتاق رو لبه تخت زانو زدسینهاشرو تخت بودن ولو شد یه کون ناز عین هلو اماده جلوم بود رفتم پشتش و کونشو بوسیدم حیفم اومد زود بکنم توش شرو کردم به خوردنو لیس زدن سوراخش کیرم داشت میترکید زبونمو دور سوراخش میچرخوندم و زبون میکردم توش ناله های بهناز بیشتر حشریم میکرد اونقدر محو این کون شده بودم که انگار یادم رفته بود باید بکنمش انگشتام حالا دیگه کم کم راه سوراخشو باز کردن بهناز فقط مینالید و التماس میکرد جرم بده فحشم بده کونمو بگا و ناله میکرد سر کیرمو که گذاشتم رو سوراخش با کمی فشار رفت تو و صدای اخخخخ مااامان گفتن بهناز منو بیشتر حشری کرد
چند لحضه مکــث کردم بعد دوباره فشار دادم کیرم تا نصفه تو کونش بود حلقه سوراخ کونش حالا دور کیرمو فشار میداد داغ داغ بود وقتی یه نگاه به کونش کردم و تصویر کیرم که تا نصفه داخلش بود دیدم از خود بیخود شدمو تا اخر زدمش تو ناله ای کرد که هنوز تو ذهنمه و اروم شروع کردم به تلمبه زدن کیرم حدودا هیجده سانته کلفتیشم متوسط رو به بالاست حالا دیگه راحت تا ته میکردم تو در میاوردم بهناز از کسش میترسید نکنه کیرم دربیاد یهو بره تو کسش رو همین حساب دستشو از زیر رو کسش اورده بود لاک ناخناشم صورتی بود در حال تلنبه زدن بودم که حس کردم داره ابم میاد گفتم چکار کنم گفت هرچی دوس داری .ضرباتمو تند کردم وبا شدت هرچی تمومتر میکردمش که ابم اومد و باضربه اخر شروع به ریختنش تو کونش کردم تو چند ضربه اخر دیگه سست شده بودم اون کونی که اونروز کردم شد اولین و اخرین سکسی که با بهناز داشتم خیلی ازش لذت بردم امیدوارم شمام از این خاطره لذت برده باشین اگه نوع نگارشی که داشتم خوب نیست شرمنده
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
شوهری ک وحشی شد

شوهر من اولها مرد ملايم و عادي اي بود.اگه ميخواست تو كسم بذاره ،عين توي فيلمها با ماچ و بوسه و حرفهاي قشنگ شروع ميكرد و به آخرش كه كير تو كس بود ميرسيد و بعد ريختن آبش هم ازم تشكر ميكرد.ولي تقصير خودم بود كه عوض شد.مدام ازش خواستم كه يك كمي خشن تر باشه.يك كمي قوي تر برخورد كنه.اصلا بلد نبود حرفهاي كيري بزنه.انقدر ازش تمنا كردم كه ياد گرفت در مدت سكس حرفهاي داغ هم بزنه.دوست داشتم كه مدام دم گوشم ويز ويز كنه و هن و هن كنه.بدم ميومد كه خيلي رمانتيك و شيك رفتار كنه.دلم ميخواست كه موهاي كير و خايه اش رو نزنه و پشمالو باشه.دلم ميخواست كه بيفته روم و بلند نشه.ولي خيلي با ادب و نزاكت منو ميكرد.دلم ميخواست كه محكم تلمبه بزنه و يك كم دردم بياد.دلم ميخواست يواش يواش تو كونم بذاره.دلم ميخواست كه اجازه بده كيرش رو بمكم.ولي ميگفت اين كارها بهداشتي نيست. بده.عيبه.خلاصه يه ده سالي از عروسيمون گذشت و من آروم آروم ،رامش كردم.ريز ريز براش كيرش و ليس زدم و ياد گرفت كه چه جوري با دهنم حال كنه.ياد گرفت پشمالو و مردونه تر باشه.ياد گرفت حرفهاي به به بزنه. ولي.... ولي... نميدونستم كه آخر و عاقبت اين برنامه چيه.خودم كردم كه لعنت بر خودم باد.حالا ما 25 ساله عروسي كرديم.هنوز از آه و واه نيافتاديم و كير و كسمون كار ميكنه.ولي چه جوري ؟ گوش كنين كه بگم.حالا ديگه پشماشو كه نميزنه هيچ ، ديگه بعد شاشيدن هم كيرش رو نميشوره.واسه همين هر با كه كير دهنم ميذاره ، كيرش بو و مزه شاش مونده ميده. خشتك شورتش هم هميشه خدا خيسه. بهتون بگم كه اختلاف هيكلمون هم تماشائيه.اون 2-3 برابر منه.اصلا زورم بهش نميرسه. تازه به خاطر اينكه پسرم نفهمه مجبورم هر كاري ميكنه خفه خون بگيرم و صدام در نياد. اون هم نامرد وقتي بچه ها بيرونن كه سراغ من نمياد.ميذاره شبها كه بچه ها تو خونه هستن. منم مجبوري خفه ميشم. خفه هم نشم ، همچين كير شاشي رو تو حلقم فرو ميكنه كه نفس هم يادم ميره چه برسه به سر و صدا.ديشب تا بچه ها رفتن تو اتاقاشون اومد تو اتاق خواب و جلوي من شروع كرد كيرشو خاروندن. من وانمود كردم كه نميبينم.يه دفعه آتيشي شد و اومد كنار دراور و يكي زد پس كله ام ( تازگيها كتك هم ميزنه ) و گفت الاغي يا خودتو به خري ميزني ؟ بعد پاهاشو باز كرد و كله ام رو برد لاي لنگاش و شروع كرد به فشار دادن گردنم با رونش. گفت ايندفعه به يه اشاره ميپري جلو پاي اربابت و مثه سگ له له ميزني كه بهت كير بدم. حالا له له بزن ماچه سگ. منم از ترس اينكه بچه ها صداشو نشنون زود شروع كردم به له له زدن. زبونمو در اوردم و عين سگ له له زدم. گفت حالا چي ميخواي كه زبونت تا كست اومده پائين بدبخت ؟ گشنه اي يا تشنه ؟ من هنوز خفه بودم كه همون لاي پاش يه توسري ديگه خوردم. زود گفتم هر چي شما بفرمائين. گفت خوب همه اول غذا ميخورن بعد نوشابه. بيا غذاتو بدم كس گشنه. بعد منو از لاي پاش در اورد و دستور داد كه روي تخت دراز بكشم. وقتي دراز كشيدم و با ترس منتظر موندم ، شورتش رو پايين كشيد و اومد بالاي سر من. تاپم رو تا زير پستونام برد و نشست روي پستونام. كونش رو خوب جابه جا كرد كه قشنگ ممه هام زير كونش باشه. بعد شروع كرد روي پستونام قر دادن. هي كونش رو عقب و جلو ميكرد و حال ميكرد. بوي گند كير و كونش داشت حالم رو بهم ميزد. بوي شاش و گه و عرق تنش و آب كيرش و..... چنان تند بود كه داشتم خفه ميشدم. بعد چند دقيقه كونش رو بلند كرد و گذاشت روي صورتم. اين كار هميشه باعث وحشتم ميشه. معمولا هر چند ثانيه يك بار كونش رو بلند ميكنه كه نفس بكشم ولي هميشه ميترسم كه همچين تو حال كردن غرق بشه كه دست و پازدن منو نفهمه و زير كونش خفه بشم. به هر حال سوراخ كونش رو هي روي صورتم ميماليد و سعي ميكردكه دماغم رو فرو كنه تو كونش. بالاخره دماغم يه ريزه تو سوراخ كونش فرو رفت. كيف كرد و گفت حال ميكني ؟ بوي كونمو دوست داري. ماچه سگ كون خور. بو كن. حال كن. فقط يه سانت دماغت رفته تو كونم. ولي غصه نخور. يه روز به آرزوت ميرسي و همه كله ات رو ميچپونم تو كونم كه عين گه نصفه از كونم آويزون بشي. فعلا حال كن. هي هم قر ميداد. من زير كونش داشتم با بدبختي سعي ميكردم جلوي استفراغم رو بگيرم كه خدا به دادم رسيد و بلند شد. خودشو داد عقب و كيرشو ماليد به لبام. كيرش انقدر بزرگ بود كه از پشتش نميتونستم ديگه هيچي ببينم. گفت دهنتو باز كن كثافت. باز كن كه كيرم داره از بي دهني گريه ميكنه. ببين چه اشكي ميريزه. از نوك كيرش چند قطره آب مني اومده بود كه ماليد به لبام. بعد دوباره روي پستونام قر داد. اونوقت ديدم كه يه جوري داره به خودش ميپيچه و ريز ريز ميخنده. داشتم فكر ميكردم كه چه مرگشه كه يه دفعه چسيد. يه چس كشدار و قوي. ديگه از بو داشتم ميمردم. كه با يه ضربه محكم تو سرم به خودم اومدم و تابگم آخ كيرش رو تپوند تا ته حلقم. شروع كردم به دست و پا زدن كه گفت آخ جووووووووووون ميميرم واسه دست و پا زدنت. خوشم ميا د كه زير تخمم وول بخوري. حال ميكنم كه زير كونم جون بدي. من ياد گرفتم كه واسه اينكه زودتر از دستش خلاص شم ، بيشتر دست و پا بزنم و محكم تر براش كيرشو بمكم كه زودتر آبش بياد. همين كارم كردم. خودمو هي تند تند تكون دادم و ناله كردم كه يعني دارم له ميشم. دارم خفه ميشم و با شدت كيرشو مكيدم. اونم الهي شكر زود آبش اومد و همه اش رو تو حلقم خالي كرد. اب كير با طعم شاش. بعد از رو ممه هام بلند شد و كيرشو تو صورتم زدو گفت امشب بهت رحم كردم و زود تمومش كردم. فردا بيشتر حال ميكنم. بعد رفت و منو روي تخت با دهن آب كيري و دماغ گهي باقي گذاشت.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
فریبا

با اسم من اشنا هستید من ایدین هستم 30 ساله ساکن تهران اتفاقی که در سال 84 در مغازه من افتاد میخواو براتون تعریف کنم .
من مغازه کامپیوتر فروشی دارم و سیستم به علاوه آهنگ های مجاز و غیر مجاز توی مغازه رایت میکنم و میدم به مشترهایی مخصوص خودم توی محله ما خانواده ای می نشستن که دختری حدودا 18 یا 19 ساله بسیار خوشگلی داشتن که به هیچ یک از بچه ها رو نمی داد و همیشه بیرون محله هر کاری داشت انجام می داد از گذر روزگار این دختر خانم راهش درون مغازه ما وا شد و بنده شدم متعمد یان خانم و هر کاری داشت از قبیل آهنگ های جدید و کامپیوتر به من میگفت و بنده هم مثل بچه ادم انجام می دادم و خانم به چشم مشتری خوب نگاه می کردم یک روز که حدودا ساعت های 2 بعدازظهر که سگ تو محله پرسه نمی زد و کاملا خلوت بود و من هم توی مغازه خوابم گرفته بود دیدم این دختر خانم وارد مغازه شد من سریع دست و پام جمع کردم و گفتم بفرمایید که با خنده بسیار زیبا به من گفت راحت باشید ایدین خان من گفتم یادم نمی یاد من اسم خودمو به تو گفته باشم گفت باهوش همه دخترهای محل ایدین خان خوب می شناسن منم گفتم خوبه ، گفتم ببخشید شما کی باشید گفت اسم من ازیتاست گفتم خوشبختم ازیتا خانم میشه بگید چه اری دارید گفت آهنگ جدید میخوام جشن تولد داریم گفتم چشم میزنم شروع کردم انتخاب آهنگ جدید و شاد برای رقص فارسی آذری کردی عربی ازیتا داشت وسایل مغازه رو نگاه میکرد و من به ازیتا بعد از 20 دقیقه سی دی شادی اماده کردم و دادم به آزیتا خوشحال بود و می گفت امروز روز خوبی می شه گفتم چطور مگه خبری است گفت اره میخوام دو سه نفره بسوزنم تو کمکم کردی از تو ممنون هستم من چیزی نگفتم برگشت گفت راستی امشب وقت دارید منم گفتم تا چی باشه ازیتا گفت جشن تولد می یایی منم گفتم شاید تا شب وقت بسیاره و ازیتا رفت حدودا ساعت 8 شب بود تلفن زنگ زد برداشتم دیدم صدای از پشت تلفن میگه ببخشید اقا ایدین هست گفتم بفرمایید خودم هستم من دختر خاله ازیتا هستم میشه یک لطفی به من بکنی منم سریع خواهش میکنم امر بفرمایید خانم ؟ گفت من فریبا هستم فریبا خانم گفت میشه 7 8 سی دی اهنگ برای من بیاری ازیتا گفت قرار شما هم به مهمانی امشب بیایی لطف میکنی من گفتم : ایشون گفت بیا ولی من هنوز تصمیم نگرفتم در ثانی از قدیم میگن در دیزی باز حیای گربه کجاست من به چه مناسبتی بیام اونجا بگم کی هستم گفت تو بیا اون با من گفتم حلا ببینم چی میشه بعد خداحافظی کرد و گوشی رو گذاشت تو دلم گفتم چیکار کنم برم نرم اخر تصمیم گرفتم برم سی دی های فریبا رو رایت کردم رفتم خونه ازیتا وارد شدم دیدم مهمانی کجاست جشن تولد کیلوئی چنده مثل پارتی می مونه وارد که شدم اقایی امد جلو و گفت شما من گفتیم ایدین ... هستم نمیدونستم چی دیگه بگم که دیدم زنی تقریبا 36 ساله خیلی خوشگل امد جلو و گفت ایدین خان گفتم بله بفرمایید شما گفت من فریبا هستم دیدم واقعا خوشگله با فریبا رفتم تو همه تقریبا یک جواری با پایه امده بودم به غیر از من رفتیم جلو با چند نفر که فریبا با اونها اشنا بود معرفی کرد یخ من تقریبا باز شده بود ولی باز گوشه ی ایستاده بودم و ناظر کارها و رفت و امد ها بودم در این حین ازیتا رو دیدم که خیلی با یک لباس تقریبا سکسی که خیلی هم بهش می امد طرف من امد و دو سه نفر هم باهاش هستن گفت ایدین خان خوش امدید بفرمایید با دوستام اشنا بشید مونا دختر ناز و نی قلمی بود سونیا دختر چاق و قل کوتاه و پریسا دختر خوشگل و تو دل برو همگی سلام دادن و من جواب محبت آنها رو دادم و رفتن من موندم با ازیتا من گیج شده بودم تا حالا در چنین محیطی قرار نگرفته بودم تقریبا بدون امادگی قبلی در چنین موضعی گیر کرده بودم آزیتا گفت فریبا رو دیدی گفتم بله اون منو اورد تو و ناپدید شد گفت مواظبش باش خیلی عوضی و ازیتا هم رفت من رفتم طرف مبل نشستم همه مشغول کاری بودن یکی در حال رقص دیگری در حال مشروب خوردن یکی در حال صحبت کردن مثل اینکه من واقعا اونجا اضافه بودم اخه هیچکس به من کاری نداشت رفتم برای خودم کمی مشروب ریختم و به سلامتی مهمون بدون یار خوردم دومی رو به سلامتی مهمون بدون ملاقاتی خوردم سومی به سلامتی کیرم که اینقدر خوشگل اینجا بودن اون بدون نصیب مونده بود خوردم کم کم گرم شدم فریبا رو دیدم امد پیش من و گفت خوب سی دی های من کجاست منم دیگه داغ کرده بودم و زیر چشمی گفتم مگه منو فقط به خاطر سی دی ها خواسته بودید فریبا گفت من اره ولی ازیتا نمیدونم گفتم باشه سی دی تو مغازه اینجا سی دی ندارم البته اورده بودم ولی نمیخواستم بدم دید ناراحت هستم گفت چی دمق هستی گفتم به خودم رابط داره باشه هر جور که راحت هستی منم گفتم تنهایی فکر میکنی ادم راحت باشه اینجا خندید و گفت اخ بمیرم تو تنها بودی اینجا امد پیش من گفت کی رو در نظر گرفتی بگم بیات پیش تو تنها نباشی من با پروی هر چه تمامتر گفتم کی از خودت بهتر گفت واقعا چشات منو گرفته گفتم بله دوست دارم با تو باشم گفت کمی صبر کن الان می یام رفت تو دلم گفتم الان که بریزن روم و کتکم بزنن ولی چند دقیقه دیگه با ازیتا امد و گفت اقا ایدین تو چشاش منو گرفته چرا ؟ ازیتا ارم امد گفت ایدین از اینجا برو برات دردسر درست میکنه منم که مست بودم گفتم غلط میکنه فریبا امد جلو گفت حالتو می گیرم گفتم حال من تو کمر چطوری میخواهی بگیری گفت معلوم می شه دیگه واقعا حوصله نداشتم میخواستم برم طرف در دیدم یکی به من اشاره میکنه برو توی اون اطاق من واقعا برای اولین بار بود که سیاه مست شده بودم رفتم داخل اتاق دیدم بله فریبا خانم داره با تلفن صحبت میکنه مثل اینکه به کسی می گفت بیا اینحا باهات کار دارم میخوام حال یکی رو بگیری (فریبا مطلقه بود) من گوشی رو ازش گرفتم و قطع کردم با دیدن من توی اونجا جا خورده بود بهش گفتم خوب کی به کی منو کی قراره بزنه چند تا هستن فریبا که فهمیده بود چه گافی داده به من گفت کی گفته با تو کار دارن منم گفتم خدا می دونه میخواست از در بره بیرون من از پشت چسبیدم بهش فریبا دختری تقریبا 178 متر قد و وزن حدودا 60 کیلوئی و تن و بدن کاملا پری داشت وقتی که از پشت چسبیدم دیدم داره تقلا میکنه خودشو ازاد کنه گفتم فریبا جون داد بزن بیان کمکت چون راست کردم بکنم تو کست فریبا گفت خفه شو با این حرف جری تر شدم هولش دادم طرف میز دستاش روی میز بود من سریع دامن کوتاهی که داشت دادم بالا با یک شورت خوشگل قرمز رنگ که همه جای کس و کونش معلوم میکرد نمایان شد به ارومی داد زد عوضی الان یکی میاد من گفتم بذار کارم تمام بشه من برم وگرنه بدتر هم می کنم دستمم انداختم توی شورتش دیدم خیسه خیسه گفتم پس تا حالا زیر کی بودی الان غیریتی شدی مادر جنده گفت خفه شو من دیگه حرفی نزدم فقط شورتشو دادم پایین و کیرمو ازاد کردم گفت نه تو رو خدا نکن این کارو همه می فهمن ن گفتم عیبی نداره تا الان داشتی می دادی به من که رسید همه می فهمن دیگه هیچی نگفتم سر کیرمو گذاشتم دم کس فریبا با یک هل نسبتا قوی کیر 21 سانتی و گلفت خودمو کردم تو کس فریبا ، فذیبا دستشو کرد تو دهنش و جوری فریاد زد اگه دستش نبود هفت خونه اینور و هفت خونه انورتر می فهمیدن اینجا چه خبر منم که خیلی ریلکس تلمبه می زدم دستشو از دهنش بیرون اورد و با ماله خیلی خفیف می گفت یواش گوساله پاره شدم من گفتم زیاد حرف بزنی میکنم تو کونت تا خونتون فریاد بزنی وقتی دید من خیلی جدی این حرف زدم لال شد منم به کار خودم می رسیدم دیدم خیلی حال می ده دستم اوردم بالاتر و سینه هاشو گرفتم و فشار می دادم فریبا که دیگه داشت یواش یواش حال می کرد به قول معروف اخ اوخش بلند شده بود و به حالت شهوتی می گفت بکن چه حالی میده بکن ایدینیییییییییییییییی واییییییییییییییییییییییییییییییی چه کیریییییییییییییییییی داریییییییییییییییی بکنننننننننننن خوبه بکننننننننننننننن ازیتاااااااااااااااااااااااااااااا کجاییییییییییییییییییییییییی ایدینننننننننننننننننننن داره منو میکننننننه هیمنجوری با صدای شهوتی حرف میزد منم تلمبه رو با فشار می زدم خیلی حال میداد من حالا حالا کار داشتم با فریبا اونم یک بار به ارگاسم رسیده بود و فریاد این عمل اعلام کرده بود برگدوندمش گفتم خسته شدم گفت چیار کنم جون چه کیرییییییییییییییییی داری حیف فقط یخورده عوضی تشریف داری منم گفتم بیا بپر روش همین کار رو. کرد کیرررر منو تنظیم کرد و فرستاد تو کسش خودش هم بالا پایین می کرد این کارو با مهارت خاصی انجام میداد ولی چه کنیم کمر من خیلی طول می کشه تا خالی بشه گفتم ایدین خسته شدم گفتم خوب من چی باید اب منو بیاری بد گفت الان یکی می یاد گفتم هماهنگ شده نترس شروع کرد به ساک زدن خیلی وارد بود مادر جنده طوری اب منو اورد که من باورم نمی شد همه اب منو خورد تا ردی باقی نمونه بعد بلند شد لباسشو مرتب کرد و گفت تو بمون من برم بعدا بیا از اتاق خارج شد منم روی صندلی نشسته بودم که دیدم ازیتا امد و گفت چرا این کارو کردی را با فریبا این کارو کردی گفتم چه کاری گفت همه فهمیدن بیرون نیا به خونت تشنه هستن از پنجره بپر تو حیاط فرار کن گفتم چرا موقع کردن فربا کسی نیومد گفت حالا بعدا بهت میگم فقط برو من یک بوس خوشگل ازش گرفتم و از خونه در رفتم حدودا دو یا سه هفته مغازه خودم نمی رفتم تا اب ها از اسیاب بی افته
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکس من و پسرخاله با دو خواهر دوقلو

.سلام من امید هستم 21 ساله از شیراز. خاطره من از اون جایی شروع میشه که من تو سال 89 خیلی حشری شده بودم یه روز داشتم دم در خونمون دید میزدم که یه دو تا دوختر گوشتی وسفید که 25 سال دیدم که خیلی مال و به نظرم اونها هم مثل من حشری بودند. چون یه طوری به من نگاه کردند که انگار دلشون سکس میخواد.

خلاصه زنگ زدم به پسر خالم و موضوع رو بهش گفتم.فرداش دوباره اونارو دیدم و به خودم جرات دادم ورفتم جلو و شماره خودم و پسر خالمو دادم اوناهم از خدا خواسته شماره رو گرفتند و بعد نیم ساعت زنگ زدند و جای قرارو مشخص کردند. منم سریع به پسر خالم زنگ زدم و اونم سریع با تویوتا کوپه ی باباش پاشد اومد دنبال من وسریع رفتیم سر قرار.جای قرار دم خونشون بود یکی از دخترا زنگ زد و گفت بیاین بالا طبقه دوم ما از ماشین پیاده شدیم و رفتیم بالا به نظرم دخترا جنده بودن چون معلوم بود خودشون دلشون حوس سکس کرده ما هم وقتی رفتیم بالا یکی ار دخترا دم در منتظر ما وایساده بود. ها کاکو جونم برات بگه که این دختره ما رو با ناز و افاده دعوت کرد تو.من که کیرم حسابی شق کرده بود از رو شلوار مشخص بود پسر خالم حسابی ازم خندید و گفت: بیو اذیتشون کنیم وقتی وارد اتاق شدیم دو تا دخترا با شرت و کرست مشکی روی تخت آماده گایش بودند. یک دفعه پسر خالم گفت بیا کرم ریزی کنیم. گفتم مثلا چی کار گفت بیا بگیم آمادگی این کار رو نداریم. من بهشون همین حرفو زدم که با شکم خالی نمیشه سکس انجام بدی. اونا بعد از چند دقیقه فکر کردن قبول کردن و سوار ماشین شدیم و رفتیم که نهار بخوریم. توی رستوران بیشتر با هم آشنا شدیم. من اسم یکی از دخترا رو پرسیدم اون اسمش رو به من گفت اسمش صبا بود و اسم یکی دیگشون ندا بود. خلاصه وقتی نهار خوردیم رفتیم تا عصر یکم تو عفیف آباد گشتیم و بعدش رفتیم فست فود و پیتزا خوردیم. محسن پسرخالم به دخترا گفت که امشب خونه ی دوستام پارتیه و من و امید دعوت شدیم اگه شما هم دلتون خواست میتونین بیاین اونا هم از خدا خواسته همرامون اومدن پارتی.

خلاصه تا ساعت 4 صبح کس چرخ میزدیم بعدش رفتیم خونه دخترا و اونا رو رسوندیم به نظر دخترای جنده خشتشون بود و دلشون نمیخواست که امشب سکس کنن.فرداش ساعت 8 شب زنگ زدن به محسن که پاشین بیاین اون اومد دنبالم و ما رفتیم خونشون یکی از دخترا ما رو به اتاقشون دعوت کرد اونا تو اتاق جلوی ما شرت وکرست مشکی وتوری پوشیده بودن. من با شوق وذوق لباسامو در آوردم و محسن هم داشت ازم میخندید.محسن وصبا رفتن توی سالن و من و ندا شروع کردیم به سکس. اول من اونو رو تخت خوابوندم بعدش از لباش شروع کردم و یک لب حسابی و آبدار ازش گرفتم بعش رفتم سراغ سینه های گوشتی و سفید وای جاتون سبز عجب سینه هایی که داشت گوشتی گوشتی بعدش شورتشو در آوردم و حسابی کسشو خوردم داشت حشری میشد که یک دفعه گفت بیا بکن تو کسم منم شورتمو در آوردم و با کیر حسابی شق کردم توی کسش از ته یک آهی بلند کشید و منم با ٌصداش حسابی حشری شدم و تند تند تلمبه میزدم یه دفعه دیدم داره آبم میاد سریع کیرمو اوردم بیرون و همه ی آبمو ریختم تو کونش وای چه حالی داد که وقتی ارضا شد وداشت آبش میریخت روی تخت حسابی حشری بودم ورفتم کیرمو گذاشتم لای سینه های بلوریش و هی براش با کیرم رو سینه هاش میمالوندم خلاصه جاتون سبز خیلی به من حال داد . و اما داستان آقا محسن ایشون هم مثل من حسابی از یک سکس مجانی لذت بردن ولی بصورتی صبا جون گاییده شد ولی به هر دو ما خیلی حال داد ولی به محسن بیشتر این بود داستان سکس من و محسن با صبا و ندا.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
صفحه  صفحه 34 از 59:  « پیشین  1  ...  33  34  35  ...  58  59  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA