انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 48 از 59:  « پیشین  1  ...  47  48  49  ...  58  59  پسین »

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده


مرد

 
حس جدید

من و الناز دردانشگاه با هم آشنا شدیم و واقعا عاشق هم بودیم و جز عشق پاک چیزی بین ما نبود اما مانند بسیاری از مردم نیازهایی داشتیم و چه بهتر که این نیازها را با عشق و معشوقت برطرف بشه ما هر از چندگاهی شیطنت هایی تو ماشین و پارک جنگلی در حد مالیدن و خوردن با هم داشتیم و ازش لذت میبردیم. تا اینکه یک روز الناز به من پی ام داد که از این کارها احساس عذاب وجدان داشته و همیشه بعد از سکس نصفه نیمه مان احساس بدی داشته و فقط برای خوشحالیه من تحمل میکرده و ازم خواهش کرد دیگر این کار را تکرار نکنیم؛ منم علی رغم میل باطنیم و اینکه از این صحبتش ناراحت شده بودم و حس بدی نسبت به حرفش پیدا کرده بودم فقط و فقط به عشقی که به الناز داشتم پذیرفتم ماه ها گذشت تا تقریبا یک هفته مانده به سالگرد دوستیمان توی کافه ای نزدیک ولیعصر بودیم و صحبت میکردیم : الناز: فرداد رو که میشناسی
- دوست پسر نازی ؟
- آره
- خب؟
- اومده تهران
- خب پس خوش به حال نازی
- آره خیلی کلی دارن کیف میکنن فرداد یه خونه رو یه هفته اجاره کردن کلی دارن با هم کیف میکنن با خنده و شیطنت ادامه داد
- دیروز دیدمش نمیتونست درست راه بره به مامانش گفته بود از پله افتاده شما هم باور کن
- ای ای دیوث فرداد چه کرده با دختره مردم
- آرههههه خوش به حالشون کاش ماهم میتونستیم یه خونه واسه خودمون داشتیم واست آشپزی میکرم دست پختمو بخوری با هم فیفا بازی میکردیم که اینقد دوست داری با هم بودیم بدون اینکه کسی مزاحممون بشه
- راستی مگه خونه واسه یه هفته هم اجاره میدن؟
- آره روزانه هم اجاره میدن ولی خیلی گرون میگیرن نازی میگقت روزی 150 تومن میگیرن بی انصاقا حرف های الناز منو به فکر برد که با اینکه چند ماه از آخرین شیطنت هایمان گذشته بود اما به نظرم رسید شاید منظور الناز از "با هم بودن بدون اینکه کسی مزاحممون بشه" فقط صحبت و عشق بازی سطحی نباشه کمی هم بوی شهوت بدهد. اما به دلیل اینکه بعد از قرارمون چندباری تلاش کرده بودم نامحسوس عهد شکنی کنم و با بازخورد بدی روبرو شده بودم ترجیح دادم تمیز فکر کنم و خیال باطل نداشته باشم. شب با هم چت میکردیم =امشب من شام پختم =باریکلا خوشگل خانوم با سلیقه ولی به من چه نامرد واسه ما که درست نمیکنی = خب یه خونه اجاره کن بیام واست درست کنم تقصیر منه تو خونه نداری؟ برای آنکه فکرم مطمین شود با کنایه پرسیدم = من خونه اجاره کنم شام و دسر با تو؟ = هوی پسر بد نشو ما قول دادیم به هم فقط شام =باشه باو منم منظورم همون بود ولی منکه خونه اجاره ای نمیشناسم = صبر کن بعد چند دقیقه یک شماره برایم فرستاد = این چیه ؟ دسر میده؟ = بیتربیت ، نخیرم شماره اون آقاهه است که به فرداد خونه داده =چه منتظر بودی خانوما = معلومه چندوقته دارم تمرین میکنم واسه شما غذا درست کنما = الناز جدی ای؟؟ = آره دیگه دوست دارم سه شنبه اولین بار دستپختمو بخوری به تلافی ضدحالش گفتم = سه شنبه چه خبره مگه؟ = بیشرفففففففففف = باو شوخی کردم میدونم عزیزم چه کادو سالگردی بهتر از دستپخت شما =میدونستی دوست دارم؟ = من عاشقتم فردای آن روز با شماره تماس گرفتم و با اصرار و اینکه فقط از صبح تا عصر اجاره میکردم و شب نبود توانستم با 120هزار تومن برای سه شنبه قرار بگذارم. شب دوشنبه الناز ازم خواست تا فردا او را به جایی ببرم دوشنبه که نگین پیاده شد متوجه شدم به آرایشگاه میرود از من خواست تا منتظرش بمانم =چه خوشگل شدی خانوم = چرا دروغ میگی منکه تو صورتم تغییری ندادم =اا؟؟ جدی؟ = حالا این حرفا رو ول کن زود راه بیفت تا مامانم نیومده برگردیم ببخشید تورم کشوندم تا اینجا اگه خودم میخواستم برم و بیام دیر میشد ولی لازم بود برای فردا حاضر میشدم یک چشمک زد دیگر با خودم گفتم فردا احتمالا خبرایی داریم. شب دوش گرفتم و شیو کردم به امید خبرای خوش فردا. فردا قبل از رفتن به خانه یک روزه امان با هم به خرید رفتیم و وسایل ناهار را خریدیم تا وارد خانه شدیم شروع کردیم به بوسیدن ؛ بوسه هی داغ که کم کم تبدیل شده بودن به لب گرفتن شهوتناک یک دستم روی کمر الناز بود دست دیگرمو بالا آوردم و روی سنه اش گذاشتم که ناگهان الناز زد روی دستم و با اخم و جدی گفت قول دادیم به هم ناهار سرد میشه باید منتظر این بازخورد میبودم اما دیگر دیر شده بود و حالم شهوتی بود اما الناز برای من بیشتر ارزش داشت خرید ها را تو آشپزخانه گذاشتم وگفتم تا تو آماده میشی من برم دستشویی که یه عالمه کار دارم توی دستشویی هیچ راهی نداشتم تا جلوی جنون دیوانه وار خودمو بگیرم مخصوصا که با یک فرشته توی یه خونه تنها بودم جز خود ارضایی که خب البته که کار سختی هم نبود در آن زمان با آماده سازیی ای که الناز انجام داده بود. از دستشویی که برگشتم الناز لباس عوض کرده بود و تی شرت شلوارک معمولی پوشیده بود و با خنده گفت چقد دستشوییت طول کشید من هم بدون اینکه چیزی بگم رفتم تا لباس عوض کنم حالم بهتر شده بود و شهوتم خیلی کم شده بود . مایع ماکارونی رو با خنده شوخی و عشق درست کردیم و گذاشتیم دم بکشه که الناز گفت برو دست صورتتو بشور که برم دستشویی و به سمت اتاق که توش دستشویی هم بود رفت و کنترل ضبط که داشت میخوند را با خود برد. از موقعی که الناز به اتاق رفته بود خیلی طول کشید سرگرم گوشیم بودم که صداشو از تو اتاق بلند کرد زیر غذارو خاموش کن نسوزه رفتم تو آشپزخونه و گاز و خاموش کردم که ناگهان موزیک عوض شد برگشتم دیدم الناز تو راهروا اتاق ایستاده و چقد زیبا و هوسناک شده بود موهایش همه رو بالالاترین نقطه از سرش مانند توپ بسته بود تا گردن و صورتش کاملا به نظر بیاد آرایشش کم بود اما رژ لب خیلی جیغ قرمز زده و گوشواره های تو دلی قرمز انداخته بود یک پیراهن سفید شبیه پیراهن های مردونه پوشیده بود که دکمه نداشت وپایین پیراهن نزدیک نافش گره میخورد و سوتین مشکی اش که سینه های مرمرین سفیدش در آنها خودنمایی میکردن را نشان میداد با یک دامن مشکی کوتاه و آزاد که با راه رفتنش کاملا بالا و پایین میشد و کاملا باسنش نمایان میشد و یک پاشنه بلند مشکی که بالا لاک قرمز جیغش و پوست روشن پاهای الناز کنتراست رنگی بسیااار زیبایی به وجود آورده بود. الناز تمام این هارا کاملا سوپرایز انجام داده بود حتی لاک هم زده بود لاک های قرمز و جیغی که قبلا نداشت. واقعا مبهوطش شده بودم و نمی توانستم از او چشم بردارم که با اخم و عشوه زیاد به سمتم آمد و لبش را نزدیک آورد و آروم و خیلی سکسی گفت = آقای محترم بنده دوست پسر دارم اینقد هیزی نکن تا خواستم لبهایش را ببوسم خودش را عقب کشید و دست مرا گرفت و به حال کوچک خانه برد و روی تنها مبل خانه انداخت و با اخم گفت جم بخوری کشتمت و با موزیک شروع به رقصیدن کرد مگر میشد آن صحنه را دید و کاری نکرد انگار تمام خون وجودم در یک نقطه جمع شده بود. و چشم هایم فقط رقصیدن الناز را دنبال میکرد. رقصیدنش دیوانه وار بود با اینکه من رقص های حرفه ای تری را در فیلم ها دیده بودم اما اینبار اولین بار بود که اینقدر به هیجان افتاده بودم و الناز با علم به این موضوع لوندی میکرد پاهایش را از هم باز میکرد دستش را بین پایش میبرد و بر مبگرداند و همرمان لبش را گاز میگرفت نزدیکتر می آمد دستانش را روی زانوهایم میگذاشت و همانطور ایستاده پاهایش را کمی باز میکرد و سرش پایین می آورد ؛ انحنایی که از ساق پاهایش شروع میشد و به باسنش که در این حالت بزرگتر به نظر می آمد میرسید و در امتداد کمرش به سمت گردن و سرش می آمد اغوا کننده ترین انحنای جهان بود در همین حالت بود که سینه های متناسب با هیکل ظریفانه اش بیش از پیش به چشم می آمد هنوز لذت کافی از این صحنه نبرده بودم که الناز با طمأنینه خاصی روی پا نشست و سرش رو نزدیک به کیرم که در این حال بزرگترین حالتش را داشت برد و عقب برد هنگام ایستادن خیلی آروم دستی رویش کشید در همین حد اما واقعا دیوانه کننده بود. پشتش را به من و پاهایش را جفت کرده بود و با موزیک لپ های باسنش را تکان میداد و آن دامن کوته مسلما نمیتوانست باسنشو از نگاه های من حفظ کند و خب شرت مشکی اش هم که عملا از بالای لپ ها و از کمر شروع میشد کمی به سمت من آمد و کاملا بین پاهای باز من قرار گرفته بود و خم شد و لرزاندن را ادامه داد. و هرچندگاهی روی پاهایش مینشست و هنگام نشستن کونش را به کیرم میمالید دیگر طاقتم تمام شد و دست هایم را رو کونش مالیدم که گفت
- به هدیه آقا مهدی ما دست نزن و روی کیرم نشست و با موزیک کونش رو روی کیرم تکون میاد بهترین حس دنیا بود پاشد و برعکس نشست و گفت
- تو بهترین منی ، ممنون از اینکه به خواسته های من توجه داشتی حالا نوبت اینه که اجر صبرتو بگیری شروع به لب گرفتن کردیم لب های هم را با عشق و شهوت مخوردیم و لب بالایم را بین لبهایش گرفته بود و میمکید زبانم را روی لبهایش میکشد و شیرین ترین طعم دنیا رو میچشیدم ،زبانم را داخل دهانش بردم و با زبانش بازی دادم الناز هم زبانم رو به لب گرفت شروع به مکید کرد و تیشرت منو در آورد بعد دوباره سراغ لب های هم رفتیم لب هایش را غرق بوسه های ریز کردم کم کم صورتشو کم کم پایین آورد و شروع به بوسیدن قفسه سینم کرد همیشه عاشق سفقتی قفسه سینم بود دستمو پایین بردم تا گره پیرا هنشو باز کنم که پاشد ایستاد و با عشوه گره رو باز کرد و پشتشو به من کرد و دکمه ی دامنشو باز کرد و با آرامش و خیلی آروم دامنشو هل داد پایین و با تکون دادن کونش اونو از پاش در آورد ؛ میخکوب دیدن این صحنه شده بودم بعد یقهی پیراهنشو از رو کتفش پایین انداخت و با صاف کردن دستش پیراهنش هم افتاد حالا الناز با آن بدن سفید و مرمرین با فقط شرت و سوتین جلو ام ایستاده بود هیچوفت توی شیطنت های توی ماشینمان هم حتی اینقدر هیجان زده نشده بودم تمام حس های امروز جدید بود الناز یه چرخ سریع زد و دوباره پشتش رو به من کرد دستشو پشت کمرش برد و سگک سوتینشو باز کرد و اونم انداخت زمین دستشو روی صورتش جوری گذاشته بود که ساعدش جاوی سینه هاشو گرفته بود و برگشت با اینکه قبلا سینه های الناز دیده بودم ولی الآن واسه دیدنشو طاقت نداشتم الناز هم که انگار اینو میدونست عجله ای برای انداختن دست هاش نداست کم کم دست هاشو انداخت و من دوباره سینهای زیبای خانوممو دیدم انگار که از جنس کریستال باشن و تو نور درخشان باشن زیبا ترین نرمهی عالم با نوک زیبا که کمی تیره تر از پوستش بود. الناز جلو تر اومد دیگر طاقت نداشتم ایستادم که ببوسمش کمی که بوسیدیم دست های رو روی سینه های نرم الناز گذاشتم الناز با ملایمت و سکسی ترین لحن ممکن گفت بشین با بوسیدن سینه هاش نشتسم الناز هم دو زانو جلویم نشست و بند شلوارکم که گره زده بودم رو باز کرد و دستشو توی شرتم برد و با کیرم بازی کرد و خیلی آروم شلوار و شرتمو پایین کشید و سرکیرم را بوسید بعد تخمام را با یک دست و بدنه ی کیرم را که واقعا برای اولین بار اینقدر بزرگ شده بود و توی دستش جا نمیشد را گرفت سرش را توی دهنش کرد و شروع به مکیدن کرد و تا اونجا که میتونست قسمت های بیشتری از کیرم را توی دهنش جا داد دهنش را همونجا نگه داشت و تخمام را بالا آورد و با دستش میمالیدشان و بعد ریتم خاصی شروع به عقل جلو کردن دهنش کرد بعد چنند بار کیرمو از دهنش در آورد و تخمامو تو دهنش کرد و با دستش محکم کیرمو عقب جلو میکرد الآ نا بود که آبم بیاد که دستش را گرفتم و گفتم بریم رو تخت؟ با لحن لوسی گفت
- منکه هنوز سیر نشدم میخواااام یه لیس گنده روی کیرم زد من واقعا طاقتم تمام شده بود گفتم انصاف نیست من گشنمه باید ممه بخورم و بلندش کردم باشه ای گفت و کیرم را گرفت تو دستش به سمت اتاق رفتیم تو راه یک دستمال کاغذی برداشت و لبهاشو پاک کرد. به اتاق که رسیدیم رو تخت دراز کشیدیم من خودمو رویش انداختم شروع به لب گرفتن کردیم دوباره ماراتون لب هایمان شروع شد انگار که هیچ کدام نمیخواستیم از لب های هم دل بکنیم. کم کم به سمت سینه هاش رفتم با یک دست یک سینه اش رو میمالیدم سینه ی دیگر رو به دهن گرفتم و با زبون به نوکش ضربه میزدم نوکش را میلیسیدم و مک میزدم دور هاله ی تیره ی سینه اش میلیسیدم و با دستم میمالیدم به سراغ سینه ی دیگر رفتم و کارهایم را تکرار میکردم الی از شدت لذت کمرشو بالا میگرفت و هن هن میکرد اما من دست بردار نبود به قول خودش سیر نمیشدم بین سینه هاش را لیس میزدم زیر سینه ها دور تا دورشون نوکشان مک میزدم سعی میکردن تا اونجا که میشه سطح بیشتری از سینه های النازم تو دهنم باشه همینجور که سینه اش توی دهنم بود زبانم رو عقب بردم و نوک سینه اش بازی کردم فکر میکنم خیلی لذت میبرد این رو از مهدی مهدی گفتنش میشد فهمید کم کم سراغ ناف کوچشک رفتم و حتی آن رو هم لیسیدم انگار که میخواستم تمام طعم های این بدن رو بچشم پایین تر رفتم و بوی خوش لوسیون گل مریم که با بوی ترشحات واژن الناز مخلوط شده بود رو از بین پاهاش احساس کردم از روی شرت کمی کس النازمو بوسیدم و کشاله ی رونش و نزدیک لبه ی شرتش رو شروع به لیسیدن کردم دیگه رسما صدا های الناز به آه تبدیل شده بود همینطور که توی رانش را لیس میزدم دستم را روی کس النازم گذاشتم و داغی اش را احساس میکردم خیلی آرام شرتش را که خیس از ترشحاتش شده بود رو از پاهاش درآوردم و باورم نمیشد چی میدیدم اولین بار بود که کس بی موی الی را میدیدم که خیس از ترشحاتش برق میزد واقعا بهت زده بودم که الناز با خنده گفت چیه خوشت نیومد؟؟ با تعجب نگاهش کردم و با دستم روی کسشو پاک کردم و یکهو به سمتش حمله ور شدم و زبونم را محکم روی دهانه ی کسش میزدم الی جیغی کشید و افتاد با دستم لبه های کسش را باز کردم و زبونمو روی چوچواه اش میزدم لبه های کسش را بین لبم میگرفتم و با دستم بالای کسشو میمالیدم با ریتم خاصی زبونمو رو چوچوله ی الی میکشیدم که صداش بلند شد که معلوم بود الان هاست که بیاید و با ادامه مالیدن و لیسیدن من النازمم اومد و بی حال شد منم دهنم رو با ملحفه پاک کردم و رفتم بالا نگین با خنده گفت حالا فهمیدی واسه چی اصرار داشتم ملحفه بگیریم؟ تو آغوش کشیدمشو بوسیدمش الناز دستشو به کیرم رسوند گفت حواسم هست این آقا هنوز حرفشو نزده ها واسش برنامه ها دارم گفتم چی فدات شم گفت صبر کن الآن میام رفت و از توی کوله اش یه شیشه تیره کوچک آورد گفتم چیه این؟
- بهش میگن لوبریکانت از نازی گرفتم میخوام امروز این آقا کوچولو بره سفر
- مطمینی الی میگن خیلی درد داره ها
- نه نازی میگفت دردش آروم میشه
- فدات بشم من همچین با این به قول شما کوچولو چنان جرت بدم که بگی غلط کردم بهش گفتم کوچولو
- ببینیم و تعریف کنیم پیرمرد شروع کردیم همو بوسیدن و این بار ابتکار عمل دست نگین بود من را خواباند و روی کیرم چمباتمه زد حسابی بدون دست کیرم را لیسید بعدش پشتش را به سمت من کرد و حال سجده گرفت من هم شروع کردم به زبان زدن به سوراخ بدون مو کون النازم حساابی که زبان زدم و ژل رو به من داد و ریختم روی سوراخ کونش و خوب سوراخش را ماساژ دادم النازم گفت حالا آروم انگشتتو بکن توش منم ژل را بیشتر کردم
- آماده ای؟
- نه ولی آره بکن آرام انگشت شستمو فشار دادم به سختی تو رفت الناز از ته دل آی بسیار بلندی گفت خواستم دستمو در بیارم که گفت نه نگهش دار بعد با دستاش دو لپ کونشو باز کرد منم شستم را آرام عقب و جلو کردم کمی که عقب و جلو کردم بعد انگشتمو در آوردم و اینبار انگشت اشاره دست دیگه امو کردم تو تا بتوادم با شستش کس ال را هم بمالم الناز که حواسش نبود دستمو بو کردم باورم نمیشد که فقط بوی لوسیون میداد نه بوی نا خوشایندی که الناز گفت = کلی خودمو تخیله کردم نگران نباش بهش لبخندی زدم = تو بهترینی عزیزم به انگشت کردن ادامه داده دونه دونه انگشتام را میکردم تو و در می آوردم کم کم دیگه راه باز شده بود اینبار دوتا انگشت کردم تو از هر دست یک انگشت و ادامه دادم انقد کارمو تکرار کردم که راه رفت آمد آزاد شده بود الی گفت دیگه الآن وقتش رسیده پاشد و لب هم بوسیدیم و یک کاندوم که آن را هم از نازی گرفته بود روی کیرم کشید و تاق باز خوابید و پاهاش را داد بالا و گفت به لامصب بگو بیاد تو بوسیدمشو سرکیرمو گذاشتم روی سوراخ کونش یکم از ژل روی کیرم و سوراخش ریختم و با فشار نسبتا زیادی سر کیرمو فرستادم تو ناگهان چهره نگین تغییر کرد انگار نفس کم بیاره گفت همونجا نگه دار نه تو تر نه بکش بیرون بلند بلند نفس میکشید و این اصلا برای من خوشایند نبود چند ثانیه طول کشید که حالش بهتر شد به من لبخندی زد و گفت فدات بشم من عجب کیری داری ها جوننننن ولی تو صداش درد معلوم بود و این من را دست پاچه گرده بود که الی به دادم رسید و گفت مهدی چوچولمو بمالللل کم کم که مالیدن من گذشت رنگش برگشت و شروع به ناله های سکسی کرد گفت جوووون وای مهدی نمیدونی چه حالی میده یه چی داغ کردن تو کونم بخورممشششششش د تکون بده لامصب رو منم با احتیاط عقب جلو میکردم فکر میکنم هنوزم درد داشت ولی چیزی که معلوم بود این بود که شدتش کم شده کم کم کل کیرم دیگه تو کون ای بود و تقریبا فکر میکنم دردشم تموم شده بود چون ناله های سکسی اش داشت منو دیوونه میکرد من هم شدت عقب جلو رو زیاد کردم و الی هم داشت ناله میکرد بعد چند تا تلنبه احساس کردم دارم کم کم میام پس نگین رو بلند کردم و گفتم حالت داگی بگیر تا از پشت بکنم قبل از کردن یکم از پشت کسشو لیس زدم و دوباره آروم کیرمو تو کونش فرو کردم اینبار راحت رفت تو واقعا صحنه ی زیبایی بود کون گوشتی النازم کیر منو میبلعید وزنمو بیشتر کردم و سرعت تلمبه هامو بیشتر و از زیر دستمو یه سینه هاش رسوندم و همزمان که تلنبه میزدم و سینه اشو میمالیدم لبهام کمرشو نوازش میکر نگین هم خودش داشت کسشو میمالید وصداهامون زیاد شده بمو که با زیاد شدن صدای الی که نشونه نزدیک شدن به ارگاسم بود من هم واقعا به لحظه ی انفجار نزدیک میشدم نگین آه بلندی کشید و به نظر رسید که ارگاسم شده و منم با چندتا تلمبه آبمو تو کاندوم و تو کون الی خالی کردم. بعدش با هم یه دوش سرسری گرفتیم و چون هردو گرسنه بودیم سراغ ماکارونی ها رفتیم
- النازم
- جونم
- خیلی عاشقتم تو بهترینی
- چون تو خوبی عزیزم، خیلی دوست دارم
- بهترین پیش غذای عمرم بود
- حیف که پیرمردی وگرنه بهت دسر هم میدادم ...

نوشته: metti
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
     
  
مرد

 
سكس روز اول ازدواجمون

من پريسا هستم ٣٢ ساله اين خاطره مربوط به ٩ سال پيشه زماني كه با شوهرم(عليرضا)ازدواج كردم و البته طبيعيه كه همه جزئيات دقيق يادم نباشه و مجبورم كه حدساي چنين و چنان بزنم من و شوهرم ٣٢ ساله كه همديگرو ميشناسيم در واقع خوانواده هاي ما روز تولد من توي بيمارستان با هم آشنا شدن كه اون موقع عليرضا ٣ سالش بود و مريض شده بود و اورده بودنش بيمارستان من قيافه و هيكلم بد نيست ولي عليرضا يه موجود سكسي به تمام معناست كه تمام دختراي دانشكده اشون براش ميمردن آخه با هم يه دانشگاه رفتيم اون پزشكي ميخوند و من دندونپزشكي خانواده ي عليرضا اينا كلا خيلي خوشتيپن بگذريم بريم سراغ داستان

ما قبل از ازدواج و حتي قبل از نامزدي و اينا هم با هم سكس داشتيم و پرده ام رو هم عليرضا زده بود ولي نميدونم چرا سكس روز اول ازدواجمون رويايي ترين و قشنگ ترين بود بعد از اتمام عروسي وقتي تو خونمون تنها بوديم نشستيم روي كاناپه و همزمان كه يه ليوان آب ميوه تو دستامون بود شروع كرديم به نوازش همديگه و بوسه از لبامون بعدش از روي لباس همديگه رو ميمالونديم منم نشستم روي پاش تا ديگه كامل گرم شديم بعد من نشستم رو زمين و شروع كردم از روي لباس با كير عليرضا ور رفتن متر نكردم ولي فكر كنم ٢٠ سانت رو داشته باشه بعدش شلوار و شورتش رو در اورد و من شروع كردم به آروم آروم خوردن كيرش من واقعا كير خوردن رو خيلي دوست دارم براي همين خيلي طولش دادم و آروم آروم براش ميخوردم تو همين فاصله بود كه عليرضا ديگه كامل لخت شد و منو از رو زمين بلند كرد وشروع كرد به ور رفتن با من همه جامو ماليد بعدش ازم خواست كه جلوش لباسمو در بيارم ولي سوتين و شورتم بمونه بعدش منو مالوند و شروع به ليس زدن جا هاي حساس بدنم كرد الباقي جاها رم با نوك انگشتاش نوازش ميكرد بعدش سوتينم رو دراورد و همزمان كه سينه هام رو ميخورد با كسم هم ور ميرفت تا ديگه كسم خيس شد بعد شرتم رو هم دراورد و شروع كرد به ليس زدن كس و كونم بعدش من يه ذره براش خوردم كه كيرش خيس بشه بعد من لم دادم روي كاناپه آروم شروع كرد به كردن كيرش توي كسم خيلي آروم جلو عقب ميبرد و من كاملا داشتم لذت ميبردم كه زنگ ايفون و رو زدن خيلي ضد حال بدي بود عليرضا رفت كه ببينه كيه و طرف زنگ رو اشتباه زده بود نصف حالمون رفت ولي زود دوباره شروع كرديم دوباره يه ذره براش خوردم كه خيس بشه بعد همونجوري ايستاده عليرضا بلندم كرد و كيرش رو كرد توي كسم من داشتم لذت ميبردم ولي مثل اينكه اون خيلي حال نكرد چون سريع گذاشتتم زمين و دوباره من رفتم لم دادم روي همون كاناپه و عليرضا كسم رو برام درست و حسابي ليس زد و باهام ور رفت كه دوباره به اوج برسم بعدش شروع كرد كردن كسم هيچكدوممون عادت نداريم موقع سكس حرف بزنيم و با فشار هايي كه بهش ميووردم بهش فهموندم كه ذره بيشتر فشار بده گفتم كه كيرش گندس ولي چون در طي مدت طولاني يه ذره يه ذره پيش رفتيم كسم قشنگ ميتونست كه اونو تو خودش جا بده يه ذره كه گذشت ديگه كم كم داشت آبش ميومد و من اون كاري رو كه هميشه دوس داشتم امتحانش كنم رو انجام دادم البته خيلي خوشم نيومد اونم اين بود كه تو صورت و دهنم جق بزنه همين كارو كرد ولي سعي كرد كه روي گونه هام بريزه يعني توي دهن و چشام نپاشه خلاصه صورتمو كه تميز كرديم رفتيم روي رخت خواب و واقعا بهترين خواب زندگيمو تجربه كردم ممنون از اينكه داستان منو خوندين و البته ببخشيد از اينكه جزئيات زيادي يادم نبود تازه تا همينجاشم بعضي چيزا با شك گفتم.

نوشته: پریسا
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
     
  
مرد

 
جنده شدن زنم به خاطر بي پولی

سلام من شهروزم و 35 سالمه و يه زن خيلي خشگل دارم به اسم نسیم كه 30 سالشه. وضع مالي من خوب بود ولي دو سال پيش دچار يك تصادف شدم كه به خاطرش تمام زندگيمو فروختم. حدود 2 ساله كه تو يه شركت كار مي كردم كه به علت ورشكستگي هفته پيش اخراجم كردن و سه ماه حقوقمون رو هم ندادن و ريس شركت فرار كرده. من ماهي 1.5 ميليون تومان بايد قسط پرداخت مي كردم. حدود يه هفته قبل يكي از بانكها اجراييه براي قسطام زد و نزديك بود و بردنمون دادگاه و مجبور شدم چند تيكه از وسايل خونه رو بفروشم تا پولشونو بدم. ديگه حتي يه ريالم نداشتم. سه شب پيش يكي از طلب كارا اومد در خونه و داشت آبروريزي مي كرد كشيدمش تو و باهاش حرف زدم كه مهلت بده و گفت نميشه كه نميشه. فرداش دوباره اومده بود در خونه و نسیمو ديده بود. ديدم شب اومد در خونه و مهربون شده بود. گفت مي خوام بندازمت زندان گفتم بابا مهلت بده گفت يه شرط داره گفتم چي گفت زنتو يه ساعت بده بغلم يه ماه بهت فرصت مي دم. خواستم بزنم تو گوشش كه گفت مرتيكه زن به اين خشگلي داري اگه تو راه خوب استفادش نكني با اين بي پولي خودش ميري مي ده. بعدش رفت.
شب هي تو اين فكر بودم و بالاخره فشار زندگي بهم غلبه كرد و موضوع طلبكاره كه اصغر اسمش بود رو به نسیم گفتم. اولش دو روز باهام حرف نزد ولي بهش گفتم يا باسد به اونايي كه من مي گم كس بدي يا من ميرم زندان و اون موقعه به زور و مفتي جرت مي دن. بالاخره نسیم ديروز قبول كرد و من سريع با اصغر براي شب هماهنگ كردم. ساعت 9 اصغر اومد . من اصغر و نسیمو فرستادم تو اتاق خواب و خودم تو حال نشستم. اصغر مثل ديوانه ها افتاد به جان نسیم و در عرض 2 3 دقيقه كيرشو تا ته كرد تو كس نسیم و شروع كرد مثل خر تلمبه زدن. نسیم واقعا داشت جر مي خورد بعد 15 دقيقه اصغر آبش اومد و همشو ريخت تو كس نسیم و بلند شد لباساشو پويشد و اومد تو حال و به من گفت پولو تا سه ماه ديگه نمي خواد بدي. ولي زنت رو براي مشتري پيدا مي كنم. كه قراره امشب دو نفرو بياره و هر نفر 300 هزار تومان و از جلو و عقب خودشم مجاني. بعدش رفتم تو اتاق و نسیمو ديدم كه آب كير اصغر داشت از كسش مي ريخت بهم نگاه كرد و لبخند زد و گفت پاكش كن كوني......

نوشته: شهروز
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
هفت صبح

عاشقتم عزیزم...دوست دارم تا ابد...برای همیشه تو قلبمی...هیچوقت تنهات نمیذارم...دوست دارم...تاابد مال همیم... أههههههههه.... کی فکرشو میکرد که صدای آرامبخش و لطیفی ک یه زمونی آرامشبخش زندگیم بود،الآن تبدیل شده به کابوس های شبانه ی من...؟وقتی چشامو میبندم ناگهان صدای عشقم تو گوشم میپیچه، زمزمه هایی که شبا شروع میشن و منو از خواب میندازن... دیگه متنفرم از شب زنده داری های لعنتی،از شبای تکراری... ساعت هفت صبح،تفففففف کار ماها دیگه از پنج گذشت...عاشق این آهنگ صادقم الانم ک ساعت هفته...شاید احمقانه باشه ولی عادتمه که وقتی ک شب نمیخوابم ساعت هفت این آهنگو پلی کنم. یه کم از خودم بگم:اسمم امیده،۲۱سالمه،۱۸۰قدمه و ۸۲وزنم،متولد و ساکن تهرانم و توی یکی از استان های همجوار تهران دانشجوام. نمیدونم تجربه داشتین که ی نفرو دوس داشته باشین از ته دل،اونم به همون شدت عاشق شما باشه ولی شرایط محیطی به اجبار باعث جداییتون بشه.نمیدونم که میتونید اینو درک کنید یا نه؟ولی این برای من اتفاق افتاده... بسیار سخت تر از اینه که طرف بهت بگه دیگه نمیخوامت...امیدوارم تجربه نکنید ولی اونایی که تجربه کردن میدونن چی میگم...

خب بگذریم.از رخت خواب لعنتیم بیرون اومدم.همه هم خونه ایام رفته بودنو بازم طبق روال هر هفته تو واحد آپارتمانی کهنمون تنها بودم. رفتم حموم خودمو با آب سرد شستم و اومدم بیرون لباسامو پوشیدمو زدم بیرون...یه پارک نزدیک مجتمعمون بود که آخر هفته هایی که مثل امروز بیکار میشم میرم اونجا. نشستم روی یه نیمکتی و یه نخ از بهمن آبیام روشن کردم.طعم تلخو دود سنگینش صبحا حال آدمو جا میاره اونم ناشتا... توجهم به ی دختری جلب شد که داشت میومد طرفم. آره خودش بود همسایه پایینیمون.اونام مثل ما یه اکیپ دانشجو بودن که تو طبقه پایین ما زندگی میکردن. چند بار دیده بودم که دوستاش نازی صداش میزنن.رسید به منو سلام داد. _سلام نازی خانوم... _شما منو میشناسین!؟ _من همسایه بالایی شما هستم. _اونو که میدونم،اسممو صدا کردین تعجب کردم _آهان.بله چند بار دیدم ک دوستاتون نازی صداتون میکنن.منم اسمم امیده. _منم نازنین هستم.اهل کجایید؟ _تهران.شما چی؟ _منم تهران.اومدم اگه میشه ی نخ سیگار باهم بکشیم. _بفرمایید با کمال میل. ...(گفتن کل مکالمه نیاز نیست فقط خواستم که طریقه آشناییم با نازیو بفهمید) سیگارم تموم شد.نخ بعدیو باهم روشن کردیمو قدم زنان به سمت خونه رفتیم.نزدیکای خونه شماره ردو بدل کردیمو این شد شروع رابطه ی من با نازنین.یه سالو نیم از من بزرگتر بود ولی به چهرش میخورد کم سن تر باشه. چهره ی جذابی داشت.زیبا بود(از نظر من کسی زیباست که چهرش حس خوبی به آدم بده نه حس شهوت.ولی متاسفانه زیبایی تو جامعمون یه جور دیگه جا افتاده.این همه عمل های زیبایی همش حاکی از حرف منه.بیخیال بگذریم) نازنین زیبا بود نسبت به خانوما قد بلند حساب میشد(۱۷۲قدش بودو ۵۷ وزنش)اندامشو دوس داشتم.ولی دلیلی که منو به سمتش جذب میکرد اخلاق خاصش بود(بعد آشنایی بیشتر با این اخلاقش آشنا شدم)مثل من بود.شوخ بود ولی از داخل داغون بود.خشک نبود.همون اوایل رابطه سر شوخیو باز کردیم.

یه چند وقتی از رابطمون گذشت دیگه هم خونه ایای من و نازی از رابطمون باخبر شده بودن.ما میرفتیم خونه اونا اونا میومدن خونه ما خلاصه یه اکیپ شده بودیم که هفته ای یه شب باهم بودیم.ولی تو این دورهمیا بحثمون به جاهای باریک(سکس)کشیده نمیشد.(تو مجتمعی که ما بودیم اکثر واحدا به خاطر کهنه بودن ساختمونا و تاسیسات خالی بودن واحدای پر هم دست دانشجوها بود چون ارزون بود دانشجو هارو جذب میکرد.پس این دور همیا بایدم عادی باشه.خواهشا فکر نکنید که دروغ میگم) روزا و هفته ها میگذشت و من روز به روز بیشتر جذب و وابسته نازی میشدم.ولی هنوز تجربه تلخ رابطه قبلی آزارم میداد.مثل آتشفشانی بودم ک خاموش شده بودم و یه آتیش کنارم روشن شده بودو گرمم کرده بود ولی هرگز به گرمای روشن بودن نمیرسیدم.از رابطمون دو ماه میگذشت تا اینکه ترم تموم شد و رفتیم به شهرامون. خیلی سختمون بود مایی ک هرروز همو میدیدیم حالا باید هفته ای یا دو هفته ای یه بار همو میدیدیم(من اهل شهرستانای تهرانم ولی نازی بچه پیروزی بود و راهمون نسبتا دور بود در ضمن من سرکار میرفتم.کلا همه چیز دست به دست هم داده بود که منو عشق جدیدم کمتر همو ببینیم) خییییلی دلمون برا هم تنگ میشد به همین دلیل وقتی هموم میدیدیم سفت همو بغل میکردیمو مثل قحطی زده ها لبای همو میبوسیدیم(تو کافی شاپی که میرفتیم همیشه خلوت بود بقیم از اینکارا میکردن) یه شب که خیلی دلتنگ بودیم وسط چتای شبونمون تو واتساپ قرار گذاشتیم که به محض شروع شدن ترم در اولین فرصت خودمونو دراختیار هم بذاریمو با تمام وجود سکس کنیم...

خب بالاخره ترم شروع شد و من وسایلامو جم کردم که برم به همون شهری که بدترین خاطرات و بهترین خاطرات عمرمو اونجا گذروندم و با عشقم نازی اونجا آشنا شدم.به همین دلیل به اون شهر احترام میذاشتم. من رسیدم به خونمون.همه رفیقام اومده بودن بعد اینکه خوشو بش کردیمو ی چند نخ سیگار کشیدیم بلند شدیم و رفتیم کلاس. دلم براش ی ذره شده بود.نازیمو میگم.قرار بود فردا بیاد عشقم.چون امروز کلاس نداشت.اون شب خوابم نمیبرد چون قرار بود فردا عشقمو بغل بگیرمو ببوسمش.چون قرار بود صبح زود از تهران راه بیفته شب ساعت ۱۲ خوابید.من تنها مونده بودم.تفریحم شده بود کسچرخ زدن تو واتساپو تلگرامو اینستاگرامو کیکو(قبل فیلترینگ) فیسبوکو هزااااارتا کوفتو زهرمار.دیگه خسته شدم و گوشیمو گذاشتم کنار.سیگار پشت سیگار.هی نگاه به عکس روی سیگار بهمنم میکردمو یه پوزخند(از اون تلخا)میزدم.خوابم نمیبرد.بودن تو اون اتاق لعنتیو بی خوابیو طعم تلخ بهمن منو یاد اون روزا مینداخت.بازم اون صدا های لعنتی تو گوشم میپیچیدن.دیگه عصبی شده بودم.از دست نازنین ناراحت بودم چون تنهام گذاشته بود. به مرز روانی شدن رسیده بودم که ناخودآگاه فکرم رفت به سمت گوشه کمدم.اونجا حشیش قایم کرده بودم.بعضی وقتا با بچه ها بار میزدیم ولی خیلی وقت بود نکشیده بودم.رفتم سراغ بهمنام أهههههه لعنتی سیگار ندارم...یه ضدحال بزرگ خوردم بی اختیار گریه کردم.رفتم دوش آب سرد گرفتم اومدم تو رخت خوابمو ی کم آهنگ گوش دادم. ساعت هفت صبح،تففففف کار ماها از پنج گذشته... ساعت هفت شدو طبق عادت مسخرم آهنگ صادقو پلی کردم...پرتو های نور از اطراف پرده زشت و ضخیم اتاق حمله میکردن داخل.دیگه اتاق روشن شده بود. همه بیدار شدنو رفتیم ک بریم کلاس...تو راه یه بسته بهمن خریدمو تو ۲۰دقیقه راه که تا دانشگاه داشتیم(پیاده)نسخی دیشبو جبران کردم. بعد کلاسا(۵:۲۰)زنگ زدم به نازی اومده بود خونشون.آخ جون داشتم میرفتم سمت عشق.تصمیم گرفته بودم وقتی میببنمش بی محلی کنم بابت دیشب. بالاخره رسیدم.مسیر ۲۰ دقیقه ای ی عمر برام طول کشید.در واحدشونو زدم.مریم(دوستش)درو باز کرد.بعد سلام احول پرسی گفتم منتظر چی هستی نفله؟صداش کن حالم خرابه.،(شوخی داشتیم با دوستای هم).مریم صداش کرد.نازی اومد... واااااای چقد خوشگل شده بود بی پدر...همین که دیدمش سریع پریدمو بغلش کردمو مثل وحشیا لباشو به لب گرفتمو تو بغلم فشارش میدادم.به خودم که اومدم دیدم همه دوستاش ماتو مبهوت دارن نگامون میکنن...من به خودم اومدمو گفتم:راستی سلااااام.یهو همگی زدیم زیر خنده.رفتم تو چایی خوردیم.نازی با مریم سیگار میکشیدن ولی بقیششون نه(هم ما هم اونا هرکدوم پنج نفر بودیم).با مریمو عشقم شروع به سیگار کشیدن کردیمو بعدش رفتم خونه خودمون.شب تو چتامون طبق وعدمون قرار شد آخر هفته نریم تهرانو ۴شنبه ۵ شنبه و جمعه باهم باشیم. بالاخره کلاسا تموم شد عشقم موندو مریم.منم تنها بودم.مریمم قرار بود بی افشو بیاره خونشون.پس نازی اومد خونه ما مریم با بی افشم خونه خودشون.ساعت حدود ۱۰ شب چهار شنبه بود که نازی وسایلاشو آورد بالا پیش من. قرار بود باعشقم خلوت کنیم شما بودین چه حسی بهتون دست میداد؟من ک تو ماتحتم عروسی بود... عشقم با ی آرایش ملایم بود.چادرو ک کنار زد(از طبقه پایین تا بالا دیگه لباس عوض نکرده بود و رو همون لباس خونگیاش ی چادر پوشیده بود) دیگه رفتم تو آسمونا.یه تاپ بندی با یه شلوارک جذب پوشیده بود.جفتشم یاسی رنگ... کنار زدن چادرش مثل یه جرقه فندک بود داخل ی تانکر بنزین.شهوتمو منفجر کرد...بی اختیار پریدمو گرفتمش تو بغلم. احساس میکردم بعد از فتح لباش دیگه هیچ چیز از خدا نمیخوام ولی وقتی لبام به لباش خورد حریص تر شدم.مثل وحشیا افتادم به جون لباش و تن گرمشو تو بغلم فشار میدادم.بردمش تو اتاق خواب(من چون زیاد سیگار میکشیدم تنها تو اتاق میخوابیدم)کنار رخت خوابم ک چند تا پتو رو زمین انداخته بودم(دانشجوییه دیگه...)میخواستم بندازمش رو زمین و برم روش. میخواست برام عشوه بیاد.لباشو جدا کردو گفت:چته وحشی؟بذار برسم حالااا... _بخواب بابا ایکبیری... _باااشه دیوونه نشی صلوات... _زنده بمونی صلوات... اینو گفتمو جفتمون با هم زدیم زیر خنده.توله همچین میخندید که بدن آدم سر میشد...با صدای لطیییفش ریز ریز قهقهه میزد.گفتم بسه کثافت پدرمو دراوردی با خنده هات...ولی بازم خندید...محکم لباشو گرفتم ب لبام ک خندش قطع شد.لبامو کندمو رفتم سمت گردنش ی کم عرق کرده بود گردنش.بوی فوق العاده ای داشت.کسی ک دوسش دارم بوی عرقش مستم میکنه...مست شده بودم.داشتم گردنشو میخوردم...زبون میزدم، گاز گاز میکردم،نفس داااااااااغمو میدادم سمت گردنش.به آه آه کردن افتاده بود.وقتی زبونم به گردنش میخورد طعم ترش عرقشو حس میکردم و شهوتم بیشتر میشد.تاپشو در آوردم.جوووون تضاد رنگ مشکی سوتینش با رنگ سفید پوستش آدمو روااااانی میکرد.سوتینشو کنار زدمو رسیدم به دوتا میوه بهشتی ممه هاش سایز هفتاد بود ولی حالت داشت و سفت و گرد بود. جفت ممه هاشو گرفتم به دستام.چسبوندمشون به همو نوکاشو به هم نزدیک کردم.با یه حرکت زبون جفت نوکای ممه هاشو لیس زدم.ی آههههههه از ته دل کشید...بهش گفتم:کثافت ی دونه دیگه از این آها بکشی ارضا شدمااااااا.گفت:ب تو چ پررووووو.گفتم الان بهت میگم.یهو ممه سمت راستشو گاااااز گرفتمو یکی دیگه از اون آها کشید.دیگه کیرم داشت منفجر میشد میخواستم هرچه سریع تر ببرمش تو کسش(تو رابطه های قبلیش از باکرگی در اومده بود)به خاطر همین بعد از یه کم ممه بازی شلوارو شرتشو با هم دراوردم.کس صورتیشو تازه شیو کرده بود تمییییزه تمیز.آب دهنم راه افتاد...منم پیش پاش موبر کاری کرده بودم.اون لخت لخت جلوم بود ولی من لباسام تنم بود.تو ی چشم به هم زدن منم لخت شدمو فقط شورت پام موند.یه نگاه به کسش انداختمو آرووووم آروووووم رفتم جلو.جلو جلو.اونقدر نزدیک شدم ک بوشو حس میکردم.خیییییس بود.بوش بی نظیر بود.منی ک با بوی عرق گردن عشقم مست شده بودم حالا با این بو دیگه تو خودم نبودم.بین آسمون پنجم و شیشم بودم...شرع کردم به لیس زدن کسش آروم آروم لیسش میزدمو با انگشتم چوچولشو بازی میدادم.به صورت ملایم و آروم کسشو براش میخوردم.دیگه تو خودش نبود.من داشتم لذت میبردم از این ک عشقم داره لذت میبره...بعد یه کم ملایم کار کردن سرعت حرکات ضربدری زبونم و سرعت انگشتم تو مالیدن چوچولشو بیشتر کردم.تو یه لحظه بلندش کردمو به حالت داگی نشوندمش...با همون سرعت و با قدرت بیشتر از پشت شروع ب خوردن کسش کردم .سرعت و قدرت حرکت انگشتشمو زیاد کردم دیگه رسما داشت جیییغ میکشید....تا اینکه دیگه وحشیانه چوچولشو داشتم میمالیدمو یه لییییس آبدار به سوراخ کونش کشیدمو با یه لرزش شدید ارگاسم شد. نمیدونم چرا ولی حال کردم که عشقمو حال آوردم.دوباره خوابوندمش زمین و لبامو گذاشتم رو لباشو دراز کشیدم کنارش.بلند شدو کیرمو گرفت دستشو شروع کرد مالیدن.بعد ی لب طولانی از هم گرفتیمو رفت که برام ساک بزنه.رفت پایینو اول شرتمو با دندون کنار زد که خیلی حال کردم با این حرکتش.حریص بودنشو نشون میداد انگار چند ساله تو کف کیره...بعد یه کم سرشو لیس زد بعد یهو کل کیر ۱۷سانتیمو کرد تو دهنش.(کیرم ۱۷ سانته و زیادم کلفت نیست ولی نازکم نیست،کلا سایزش معمولیه)خیلی حرفه ای ساک میزد برام.میک میزد درمیورد بیرون سرشو لیس میزد دوباره میبرد تو تا اینکه گفتم بسه،حالا شرو کن به هنر نمایی...بلند شد یه پاشو انداخت اینورم یکیشم اونور نوک کیرم دقیقا زیر سوراخ کسش بود.اون رو من رو زانو نشسته بود منم آروم آروم بردمش داخل.یه آه آروم ولی طولانی کشید که خیلی تحریکم کرد.بعد اینکه کیرم کامل رفت تو کسش شرو کردم تلمبه زدن.تن تن تلمبه میزدمو آه آه میکردم اونم با آهای شهوت انگیزش همراهیم میکرد...دیگه تو آسمون هفتم بودم...قبلا چند بار سکس داشتم ولی امروز مثل پسرای باکره حریص شده بودم.همونجوری که رو به من زانو زده بودو من وسط پاهاش بودم خم شد طرفمو شرو کرد خوردن گردنم.من تن تن تو کسش تلمبه میزدم اونم گردنمو برا میخوردو دست به سینهام میکشیدو موهای کمی که سینم داشتو میکشید...حس خیلی خوبی بود.عاشق این پوزیشن شده بودم دلم نمیخواست تموم شه... تا اینکه از روم بلند شدو گفت:عشقم بیا حالتمونو عوض کنیم.گفتم رو تخمم عشقم(منظور تخم چشممه) بعدش اونو خوابوندم روزمین وخودمم خوابیدم روش...کیرمو کردم داخلو خودم شروع کردم به خوردن لبو گردنش.هر چند وقت ی بار میرفتم یه گاز کوچیک از ممه هاش میگرفتم.آه آهاش طولانی و بلند شده بود.صداش میلرزید. لرزش صداش منتقل شد به بدنش،فهمیدم دوبا ره میخواد ارگاسم شه.یه دستمو گذاشتم اینور،دست دیگمم اونورشو وزنمو انداختم رو دستامو با سرعت نور شروع به تلمبه زدن کردم اونم دستاشو گذاشته بود رو سینهام.چنتا که تلمبه زدم اون یه آهههههههه بلند و لرزه دار کشیدو با لرزش بدنش ارگاسم شد.وقتی لرزش اونو زیرم حس کردم خیلی تحریک شدمو زمان ارضا شدنم رسید.کیرمو در آوردمو گذاشتم لای سینهاش،سینهاشو به هم چسبوندمو شرو کردم عقب جلو کردن تا اینکه ی آهههههههه بلند کشیدمو ارضا شدم کل آبم ریخت رو گردنش.تعجب کردم تاحالا اینقد آب ازم خارج نشده بود...به خودم که اومدم دیدم جفتمون خیس عرقیم و اتاقو بوی شهوت انگیز عرق برداشته.کنارش دراز کشیدمو در گوشش گفتم که هیچوقت تنها نمیمونی پس هیچوقت تنهام نذار...اونم گفت:تا آخرش بیخ ریشتم...بعدش ی نخ سیگار روشن کردیم.بعد رفتیم حمومو خودمونو شستیمو اومدیم بیرون.(خیلیا مینویسن تو حمومم سکس کردیم ولی ما اینجور نبودیم و فقط دوش گرفتیم) اون خوابش برد.منم رفتم سراغ حشیش کنج کمدم.شروع کردم بار زدن،بعدش چند تا سه کام سنگین گرفتم.چته چت شده بودم.نشستم پیششو زانو هامو بغل گرفتم.به خودم اومدم دیدم ساعت 6/55 شده.قفلی زده بودم روش... رفتم دست صورتمو آب زدم اومدم خوابیدم پیشش.ساعتو دیدم... ساعت هفت صبح بود...

این اولین داستانم بود ببخشید بخاطر ایراداتش.

نوشته: ماه پرست
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
     
  
مرد

 
آشنایی در مغازه

چند سال پیش یه مغازه مواد غذایی داشتم . راستشو بخواید همش سرو کارم با زنها بود . از همون اول با مشتریها احساس راحتی داشتم و متقابلا اونها هم با من همینطور بودن . ارتباطم با مشتریام خیلی دوستانه بود و به من خیلی اعتماد داشتن و من هیچ وقت نگاه بدی یا منظور خاصی به هیچ کدومشون نداشتم ولی یه حقیقتی را باید اعتراف کنم همشون پا بده و ردیف بودند . من صبح اول وقت برام بار میومد (بار یعنی گوشتهای بسته بندی ) و اگر در میانه روز بارم فروش میرفت دوباره سفارش می دادم و شرکت برام میوورد .گذشت تا یه روز یکی از مشتریهام که خانمی سی و چهارپنچ ساله بود گوشت میخواست و خیلی عجله داشت خلاصه شماره تماسشو به من داد وگفت اگه امروز بار گرفتی حتما خبرم کن . اون روز بار نگرفتم بش زنگ زدم گفتم . راستی اینو بگم من انقدر مشتریهامو دوست داشتم که هر چی می خاستن اگه نداشتم براشون سریع تهیه می کردم . دو سه روزی گذشت به اون خانم که شماره تماسشو پیشم گذاشته بود زنگ زدم اول صبح جمعه بود آخه من جمعه ها تا ظهر درمغازه بودم ، زنگ اول که خورد جواب داد انگار از قبل آماده بود سلام کردم و جواب سلام داد و گفت الان نمی تونم صحبت کنم چند ساعت دیگه تماس بگیر . بعد از چند ساعت خودش یه تک زنگ زدو قطع کرد تماس گرفتم کلی حال واحوال پرسی کردیم و گفت که من به دردت نمی خورم واز این حرفها ولی از صداش معلوم بود پر از نیاز بود اسمش نرگس بود و دوتا دختر داشت و با شوهرش رابطه خوبی نداشت حتی شبها پیش هم نمی خابیدن . فردای اون روز دوباره تماس گرفت و کم کم با هم رفیق شدیم .هرچی می خاست من براش تهیه می کردم تا دو سه هفته تلفن بازی و اسمس بازی بود تا اینکه برای اولین بار بردمش بیرون برای شام .و چون ماه رمضان بود برای افطاری رفتیم به خونه گفته بود که با دوست های خانمش بیرون می ره آخه دوتا دوست داشت که همش با اونا بود و من هم وقتی کاری داشتم یکی از همسایه های کنار مغازه رو که آدم جا افتاده ومورد اطمینانی بود میزاشتم که مغازه رو نبندم . برای افطار رفتیم یه جای خوش آب و هوا ،خوش گذشت ودر مسیر برگشت به خونه اولین بوسه رو ازش گرفتم .دیگه روز به روز با هم جور شدیم و علاقه نرگس به من بیشتر و بیشتر می شد ونیاز به منو توی تمام وجودش حس می کردم ومتوجه شدم که درون زندگیش مشکلات زیادی داره و هر چقدر جلو تر می رفتیم با هم رفیق تر می شدیم و وابستگی نرگس به بیشتر و بیشتر می شد . متاسفانه چون جای مناسبی نداشتم بیشتر اوقات تو ماشین بودیم یا پارک می رفتیم . هم من هم اون محدودیت داشتیم من مغازه روداشتم و اون هم که دیگه معلومه با دو تا دختر زیاد نمی تونست از خونه دور بشه . با هم خیلی جور شدیم و کم کم نزدیکی به هم شروع شد و هوا که تاریک می شد با هم می رفتیم بیرون . هر دومون ماشین داشتیم بعضی وقتها با ماشین من می رفتیم وبعضی وقتها با ماشین اون می رفتیم . یه شب با ماشین اون بودیم همینطور که داشت رانندگی می کرد من دستمو بردم روی رون پاش بعد آروم آروم لای پاش روی کسش یه تکونی خورد گفت اینطوری فایده نداره بعد کم کم دستمو بردم بالا روی پستوناش و شروع کردم به مالیدن یه حالی شد زد کنار من هم ادامه دادم بعد دکمه مانتو رو باز کردم و دستمو بردم تو و خود پستونا رو لمس کردم بعد خودش سینه هاشو از کرستش بیرون آورد تا کار من راحت بشه من هم می مالیدم ونوکشو چنان فشار می دادم که از جا می پرید رو سینه هاش خیلی حساس بود فقط می گفت نوک پستوناشو یواش تر فشار بدم بعد شروع کردم به خوردن پستونش و نوکشو میک می زدم خیلی با حال بود . با دست چپم یکی از پستوناشو گرفته بودم و می خوردم و با دست راستم رو کسش می مالیدم دیگه از حال رفته بود نیم ساعتی اونجا بودیم بعد گفت دیرم شدم و ماشینو روشن کردو راه افتاد ولی من همچنان به مالیدن پستوناش ادامه می دادم تا رسیدیم . بعد از اون شب هروقت می رفتیم بیرون دست من روی سینه هاشو کسو کونش بود . یه شب با ماشین من رفتیم هی دستمو میبردم لای پاش و انگشتش می کردم گفتم اگه منو دوست داری با ید شرتو شلوارتو بکشی پایین اونم آرزوی قلبیش بود سریع در آورد منهم یه دستم روی فرمون بود یه دستم لای پاش با کسش بازی می کردم بعد دستمو می بردم زیر کونش و انگشتمو می ذاشتم لای چاک کونش و با سوراخ کونش بازی می کردم خیلی خوشش می اومد . یه شب تو همین حالت بود که یه جای خلوت پیدا کردم و اومدم روش آروم صندلی رو خابوندم وکیرمو یه خورده مالیدم به کسش بعد تا جا داشت فرو کردم تو یه چند باری جلو عقب کردم گفتم چطوره گفت خیلی با حاله منم با تمام وجود میکردم تو کسش دیگه داشت آبم میومد که گفت نریزی تو منم درآوردم ریختم تو دستم بعد از ماشین پیاده شدم و دستمو شستم و رفتیم .همیشه وقتی میرسوندمش دو سه کوچه پایین تر از خونشون نگه می داشتم که تابلو نشه اومد پیاده بشه گفت باید یه چیزی بهت بگم گفتم چیه گفت تو همه چیز منی تو زندگیه منی .یکم جا خوردم یه سری تکون دادم و رفتم .کاری که نباید میشد شده بود نرگس عاشقم شده بود .مشکل این قضیه اینجا بود که شوهر داشت و دو تا بچه .اصلا نباید این ارتباط انقدر عمیق می شد و اشکال دوم این بود که همون قدر که اون منو دوست داشت من اونو دوست نداشتم . بگذریم یه شب دیگه رفتیم همونجا ساکت بود و پشه پر نمی زد از ماشین پیاده شدیم از پشت بغلش کردم وچسبیدم بش و انداختمش روی کاپوت جلوی ماشین و کیرمو با فشار می مالیدم به کونش وای چه کون نرمی داشت بعد دستمو بردم تا شلوارشو در بیارم که ترسید گفت اینجا نه می ترسم یه موقع یکی بیاد گفتم بریم تو ماشین ولی این دفعه برو روی صندلی عقب رفت تو ماشین شرت و شلوارشو در آورد منم شرتو شلوارو تا پایین زانو کشیدم پایین بعد لنگاشو دادم بالا کیرمو مثل دفعه قبل یه خورده به کسش مالیدم و تا ته جا کردم همه جور بش مسلط بودم تا جون داشتم کردمش دیگه بریده بود گفت چرا ارضا نمیشی گفتم عجله نکن منم تا جون داشتم فرو می کردم تو کسش هی می گفت ابتو نریزی تو منم یه دستمال آماده کرده بودم در اوردم ریختم تو دستمال و لباسا رو پوشیدیم و رفتیم . یه بار دیگه هم همینجوری کردمش . هربار می رفتیم بیرون تو ماشین مجبورش می کردم شرتو شلوارشو در بیاره منم با کسش بازی می کردم وانگشتمو می بردم لای چاک کونش با سوراخ کونش بازی می کردم خیلی حال میداد . گذشت و گذشت تا قرارداد اجاره مغازه تمام شد چون آخریها کاسبی زیاد خوب نبود تمدید نکردم خلاصه مغازه رو خالی کردم تا یه چند ماهی با نرگس در ارتباط بودم ولی چون راهمون دور شده بود کمتر همدیگرو می دیدیم . تا اینکه ارتباط تلفنی هم کمتر شد ولی متاسفانه نرگس با تمام وجودش منو می خاست و به همان دلایل قبلی که گفتم با ید جدا می شدیم انقدر گریه کرد و التماس کرد که این کارو نکن منهم که نمی خاستم تحت فشار قرار بگیره کم کم رابطمونو کمرنگ کردم تا به یه اسمس تو هفته رسید . دوران خوشی باش داشتم . وقتی باش بودم غم وغصه هامو فراموش می کردم و امیدوارم هر جا باشه خوش باشه .
پایان

نوشته: سعید
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
     
  
مرد

 
سکس زنم با یکی از خاطر خواهاش

سلام می خواستم ماجرای سکس زنم رو با یکی از خاطر خواهاش رو براتون تعریف کنم ...
***
ماجرا از اونجا شروع شد که قرار شد بریم خرید کنیم و برای رسیدن به محل مورد نظر باید با تاکسی می رفتیم اومدیم سر خیابون اما خبری از تاکسی نبود کمی معطل شدیم و یه سواری شخصی اومد و سوار شدیم حرکت که کرد مقصد دوم رو به راننده گفتم و جواب داد اتفاقا میرم همونجا و ما هم با خیال راحت مشغول صحبت بودیم تا رسیدیم به مقصد و پیاده شدیم و بعد از خرید برگشتیم و به زنم گفتم میرم دوش بگیرم خیلی گرم بود دارم کلافه میشم و رفتم توی حمام و زنم هم رفت توی آشپزخونه تا مقدمات شام رو فراهم کنه . آشپزخونه ما یه پنجره به سمت کوچه داشت و تقریبا همیشه باز بود اما یه تیکه ام دی اف پشتش میذاشتیم تا از داخل کوچه دید نداشته باشه اما اون شب یادم رفته بود این کار رو بکنم بعد از شام تا حدود سه صبح فیلم نگاه کردیم و بعدش برای اینکه سکس کنیم رفتیم خوابدیم و طبق معمول توی اتاق خواب یه لامپ خواب روشن بود این هم بگم از پنجره آشپز خونه دقیقا میشد اتاق خواب رو دید .

زنم رو لخت کردم و خودم رو کشوندم روی بدنش و شروع کردم به خوردن سینه هاش و لب گرفتن و مالوندن بدنش و حسابی حشری شد رفتم سراغ فانتزی همیشگی سکس زنم با یکی دیگه و باز هم ناز کردن و مخالفت زنم و در نهایت رضایتش به سکس با یکی دیگه اما همیشه بعد از سکس کلا منکر این قضیه میشد . اون شب هم شروع کردم و تحریکش کردم و حسابی کردمش . وقتی تموم شد و از روی بدن نازش پا شدم بی اختیار به پنجره آشپزخونه نگاه کردم و توی تاریکی حس کردم یکی داره نگاه میکنه رفتم سمت پنجره که شنیدنم یکی با قدم های سریع از کوچه خارج شد برگشتم سراغ زنم وگفتم ببین تو نمیری بدی خودشون میان سراغت و دید می زنند گفت خوب دید بزنه چی بهش میرسه ؟ گفتم معلومه دیگه یه کس تپل خندید و گفت نه بابا این خبرها نیست و رفتم پنجره رو بستم و خوابیدم . صبح یه کم خواب موندم و عجله ای زدم بیرون و وقتی از کوچه رفتم بیرون اولین ماشینی که رسید سوار شدم و دیدم همون راننده دیروز هست چیزی نگفتیم و به مسیرش ادامه داد و دیدم فقط میخواد مسافر برای بین راه سوار کنه و دوتا رو سوار کرد و کمی بعد پیاده شدند و ما موندیم و بقیه مسیر و بهش گفتم می صرفه بین راهی سوار کردی؟ بقیه مسیر مسافر نداره گفت من شغلم مسافرکشی نیست به همین خاطر فقط گاهی اون هم اگر دلم بخواد سوار میکنم . شیطنتم گل کرده بود گفتم آره مثل اون دوتایی که بین راه پیداه شدند و خیلی هم خوشگل بودند ؟
گفت اااااااااییییییییییی ولی همیشه خانم های جذاب به پستم نمی خوره پرسیدم جذاب یعنی چی ؟ از چه نظر ؟ گفت مثلا قد حدود 170 وزن 70 با سینه های 80 از نظر من خیلی جذابند و کردنشون کلی حال میده . وقتی داشت این ها رو میگفت متوجه شدم دقیقا داره مشخصات زن خودم رو میده و کیرم آروم و قرار نداشت یا خودم گفتم این که دیشب پشت پنجره بوده همین آدم هست گفتم روزی چند تا به پستت میخوره ؟ پا میدن یا نه ؟ گفت همیشه که نیست اما دیروز یکی به پستم خورد ولی جور نشد . یه جورهای داشتم مطمئن میشدم منظورش زن خودمه و پرسیدم چرا جور نشد ؟ گفت زنه توی باغ نبود هرچی از توی آینه بهش آمار دادم متوجه نشد اصلا حواسش به من نبود . دیگه اطمینان پیدا کرده بودم و برای اینکه قانع بشم پرسیدم حالا چرا آمار دادی خب بهش میگفتی و کار رو تموم می کردی ... گفت آخه نمیشد شوهرش همراهش بود گفتم پس اینطور ... دیگه صد در صد مطمئن بودم منظورش به زن خودمه داشتم دیونه میشدم کیرم حسابی به شلوار فشار می آورد و داشتم به فانتزی هرشبم فکر می کردم و با خودم گفتم یعنی کیرش چقدره ؟ چقدر میتونه روی زنم بمونه و سیرش کنه ؟ از همه مهمتر زنم رو چطور راضی کنم که شنیدم میگه انگار تو هم از همچین زنایی خوشت میاد . تا این رو گفت معطلش نکردم و گفتم آره خوشم میاد خودم یکیشون رو دارم این رو گفتم و حس کردم کمی جسارتش بیشتر شده و گفت آره دیروز دیدمش نوش جونت خیلی بدن ردیفی داره مطمئنم وقی باهاش سکس میکنی حسابی بهت حال میده دیگه مثل روز روشن بود دنبال زنمه اما نمی دونستم چرا سراغ خودش نرفته و به من داره میگه و برای اینکه جوابش رو پیدا کنم پرسیدم خب تو که چشمت این زن رو گرفته فقط یه بار دیدیش ؟
گفت نه یه هفته هست توی کفش هستم اما همیشه یکی همراهش هست و تنها گیرش نمیارم که باهاش حرف بزنم گفتم خب پس توی این یک هفته هیچ کاری از پیش نبردی ؟ حسابی شیطنتم گل کرده بود و می خواستم جون به لبش کنم که جواب داد آره خب نشده کاری کنم فقط رفتم دنبالش و شب ها میرم توی کوچه ای که هستند از پنجره دید میزنم و سه بار سکسش رو با شوهرش دیدم و بدنش حسابی فکرم رو مشغول کرده و نمیدونم چیکارکنم . گفتم من اگر جای تو بودم یه راهی پیدا می کردم و دست روی دست نمیذاشتم تا یکی دیگه از دستم درش بیاره گفت به نظرت باید چیکار کنم ؟ گفتم اگر خودش رو تنها گیر نمیاری ببین شوهرش اهل حال هست یا نه با اون حرف بزن . یهو ساکت شد و بعد از چند لحظه گفت میشه راحتتر حرف بزنیم گفتم بزنیم مشکلی نیست گفت فکر کن میخوام زن خودت رو بکنم اگر این رو بهت بگم قبول میکنی ؟ داشتم دیونه میشدم تصور اینکه زنم زیرش باشه حال عجیبی بهم داده بود گفتم خب باید همه شرایط جور باشه والا قبول نمیکنم . گفت مثلا چی ؟ گفتم اول اینکه کیرت باید در حد کس زنم باشه تا بتونی سیرش کنی گفت کیرم باید چطوری باشه ؟ گفتم ببینمش تا جوابت رو بدم . قبول کرد و کنار جاده نگه داشت و زیب شلوارش رو باز کرد و کیر کلفت و درازش رو در آورد و گفت این خوبه ؟ واقعا عالی بود گفتم انصافا حرف نداره . برق شادی توی چشماش بود و پرسید خب کی میتونم بکنمش خسته شدم از بس پشت پنجره کیرم رو مالیدم . گفتم نمیدونم . با تعجب پرسید چرا ؟ گفتم برای اینکه زنم راضی نمیشه خودمم بهش گفتم اما هنوز رضایت نداده . پرسید میتونم باهاش صحبت کنم ؟ گفتم نه جوابت رو نمیده فقط موقع سکس باید بهش بگم . حالش گرفته شده بود بهش گفتم یه کاریش میکنم چون خودمم دوست دارم یکی باهاش حال کنه . دیگه رسیده بودیم به مقصد و گفت ساعت چند بیام گفتم چهار .

اومد و برگشتیم خونه شماره اش رو گرفتم و بهش گفتم شب این اطراف باش تا خبرت کنم . رفتم خونه و هیچی نگفتم و وقتی رفتیم توی رختخواب و مشغول شدیم به زنم گفتم دیشب نظرت این بود که اگر یگی فقط نگاه کنه برات مشکلی نیست ؟ در حالی که نفس نفس میزد گفت نه هر چی دوست داره نگاه کنه از پشت پنجره . گفتم اگر از پشت پنجره مشکل داشت چی بالاخره کوچه محل رفت و آمد هست گفت اون دیگه مشکل من نیست مشکل اون هست گفتم حالا فکر کن بخوام بیارمش اینطرف پنچره ولی از جلوی اون تکون نخوره و جایی نره چی ؟ همزمان هم داشتم با تمام توانم توی کوسش تلمبه میزدم و آه و ناله آش بالا بود گفت اصلا بیاد توی اتاق اما حق نداره بهم دست بزنه نمیذارم بکنه . گفتم باشه پس بگم بیاد ؟ گفت میل خودت من باید لذتم رو ببرم . معطل نکردم و بهش زنگ زدم گفتم بیا در رد باز میکنم ولی فقط یه گوشه باش و بهس دست هم نمیزنی قبول کرد و با کله اومد . در رو باز کردم و اومد نزدیک اتاق خواب منم برگشتم و باز مشغول شدم . کیرش رو در آرده بود و با حرص و ولع تمام نگاهش می کرد تا زنم رو کردم و تموم شد و همونطور که حرف زده بودیم برگشت و رفتش .
فرداش تعطیل بود و موندم خونه و یکسره داشتیم در موردش صحبت می کردیم و حس کردم یه کم بیشتر تمایل نشون میده و گفتم میخوام بگم بیاد و قبول کرد اما با همون شرط . تماس گرفتم اومد و منم شروع کردم به خوردن لب و سینه های زنم اما گاهی به کیر ناز اون هم توجه داشت و کمی که کذشت اشاره کرد بیا جوتر و اون هم از خدا خواسته و تا رسید زنم شروع کرد براش ساک زدن باورم نمیشد یه کیر دیگه توی دهن زنم هست و طرف با علاقه تمام داره به تنش دست میزنه یواش یواش خودم رو کشیدم کنار تا راحت باشه و منم بهتر ببینم چیکار میکنه دیگه کاملا بین پاهای بکنش بود و حسابی مشغول ساک زدن بود یه کم گذشت کیر رو در آورد و بهش گفت کوسم رو بگا اون هم گفت چششششششششششششم جنده خانم . دیگه تن سکسی زنم کاملا توی دستاش بود و هنوز داشت با کیر کلفت و درازش رو توی دهنش تلمبه میزد و خوابوندش و پاهاش رو برد بالا تا حدی که رون های تپل و خوش فرم زنم کاملا روی شونه هاش بود و کیرش رو مالید روی کوس زنم . دیگه زنم به اوج شهوت رسده بود فقط نمیدونستم اون کیر رو کجا میخواد جا بده . آه و ناله های زنم حسابی سوزناک بود و خیلی آروم کیرش رو کرد توی کوس تپل زنم و هنوز نیمی از کیرش یبرون بود و آروم آروم اون کیر 24 یا 25 سانتی رو تا ته فرستاد توی کوس زنم و شروع کرد به تلمبه زدن حدود 5 دقیقه طول کشید و کیرش رو در آورد و زنم رو به رو شکم برگردند و شروع کرد ریختن آب دهنش روی سوراخ کون زنم و کیر و گذاشت جلوی سوراخش و خیلی آروم کرد توی کونش که زنم صداش در اومد که آروم چه خبرته گفت جنده خانم هنوز که فشار ندادم حالا صبر کن بره تو بعد یه کاریش میکنم زنم ناله می کرد و میگفت من جنده کیرتوام بگا منو دیگه...
کیر تا ته توی کون زنم بود و داشت تلمبه میزد و پرسید آبش رو کجا بریزم زنم جواب داد توی کوسم و کیر رو در آورد و زنم به پشت چرخید و کیر رو کرد توس کوس زنم و چند تا تلمبه شدید زد و آبش رو تمام و کمال خالی کرد توس کوس نازش و از روش بلند نشد و رفت سر وقت خوردن سینه هاش و چند دقیقه بعد باز هم مشغول گاییدن زنم شد و دیونه وار تنش رو لیس میزد بهش گفت این بار میخوام بریزم روی سینه هات و کیرش رو در آورد گذاشت لای سینه های درشت و خوشدست زنم که دیگه نا نداشت از شدت گاییده شدن سینه های خودش رو به هم فشار بده و خودم رفتم بالای سر زنم و سینه هاش رو چسبوندم به هم و اون کیر کلفت رو لای سینه های زنم تلمبه میزد و آه و ناله هاش بیشتر شد اما وقتی آبش اومد کیرش رو کامل به سمت جلو نگه داشت و آبش رو با فشار تمام پاشید توی دهن زنم و بعد با کیرش هرچی آب روی لبها و گونه هاش بود کشید و ریخت توی دهنش و زنم با ولع تمام آبش رو خورد و کیرش رو اونقدر لیسد تا تمیز تمیز شد و به زنم گفت بریم دوش بگیریم ؟
زنم خودش رو انداخت توی بغلش و گفت من جنده توام هر کاری بخوای میکنم . یه کم توی بغل هم خوابیدند و بعد رفتند دوش بگیرند چند دقیقه ای که گذشت رفتم پشت در تا ببینم چه خبره دیدم زنم رو سگی نشونده و از پشت مشغول گاییدن کوسش هست و داره بهش میگه دیدی جنده خانم حالا دیدی توی خونه خودت جلوی شوهرت گاییدمت ؟ دیدی به قولم عمل کردم ؟ حالا باید به تعداد دفعاتی که زمان دختر بودنت بهم کون دادی کوس بدی و بازم آبم رو بخوری زنم گفت نه آبت رو برای کوسم میخوام حالا که شوهرم راضیه تو من رو بگایی باید درست و حسابی این کار رو بکنی اون هم گفت حتما . از این به بعد دیگه هر وقت بخوام میام سراغت و یه آه بلند کشید و آبش رو توی کوس زنم خالی کرد و پاشدند رفتند زیر دوش منم اومدم کنار که متوجه نشند پشت در بودم وشنیدم چی میگن و زنم با دوست پسر سابقش نقشه کشیده بودند تا بی دردسر با هم هر وقت خواستند سکس کنند .
از حمام که اومدند نیم ساعت دیگه با هم خوابیدند و دوست پسر زنم خداحافظی کرد و رفت . رفتیم بخوابیم بهش گفتم خب چطور بود ؟ راضی هستی ؟ در حالی که بغلم می کرد گفت اگر بذاری باز هم من رو بگائه خیلی لذت می برم . گفتم چرا از اولش نگفتی دوست پسرته و قبلا هم با هم سکس داشتید ؟ تا حالا چند بار اومده تو رو کرده ؟ گفت نه دوست پسرم نبوده گفتم همه حرفهات رو شنیدم توی حمام که بودی گفت آخه مطمئن نبودم راضی بشی بخاطر همین نگفتم و بجز امشب یکبار دیگه هم اومده و با هم حال کردیم . گفتم زنگ بزن برگرده پرسید برای چی ؟ گفتم میخوام امشب بین ما دوتا بخوابی و به هر دوتامون حال بدی . زنگ زد و برگشت و خوابیدن پیش هم و تا صبح سه بار دیگه گاییدش .

نوشته: سعید
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
     
  

 
اولین سکس مهدی و طناز
سلام دوستان ... این اولین داستان منه مطمعنم که خوشتون میاد چون واقعیه و من دروردی نیست... بریم سره اصل مطلب . من مهدیم 20 سالمه 2 سال پیش توی فیسبوک با یه دختر اشنا شدم که واقعن از لحاظ اخلاق قیافه و هیکل بهش 100 از 100 میدادم عالی بود. ما باهم دگ دوست شده بودیم و ماجرا از ی شب شروع شد که قرار بود فرداش بریم بریم .. خب ما قبلش سکس چت زیاد داشتیم ولی درباره سکس حضوری هیچ حرفی نزده بودیم ... شب بعد از شبخیر به شوخی بهش گفتم که فردا که بیای بریم بیرون لبای نازتو ماچ میکنم اونم سری قبول کرد ... صبح شد مادر من خونه نبود بابامم گف میره سره کارو شب میاد .. من به طناز اس ام اس دادم خونمون کسی نیست میای اینجا بیرون هوا گرمه گفتش باشه . ساعت 9 صبح بود که اومد خونه باهم دگ یکم شوخی کردیم و کناره من رو منبل نشسته بود که ی دفه گف دیشب یادته چه اسی دادی منم تا گف بدون هیچ مکثی سری صورتمو بردم سمتشو لبای خوشمزشو با دندونام گرفتم خب راستشو بخواید اولین باری بود که همچین کاری میکردم همونجوری که بودیم اروم دستمو گزوشتم رو سینه هاش که دیدم خیلی سقت شدنو کامل معلوم بود اونم حشری شده بهش خیلی اروم گفتم دوس داری؟ اونم اروم تر از من سرشو به نشونه تایید اورد پایینو زیر لب گفتش اوهووم.. من خیلی اروم لباساشو دروردمو اونم اسرار داشت منم سری لباسامو در بیارم اینکارو کردم .. خیلی اروم لبمو گزوشتم رو نوک سینه های خوش فرمش و میک زدم که شل شل شد بدنشو ی اه بلندی کشید من با شنیدن صداش بدجوری عرق کردمو و خیلی حشری شدم یعنی راستشو بخواید وحشی شده بودم لبمو چسبوندم به کسشو تن تن براش میخوردم صدای ناله هاش بدتر و بدتر دیوونم میکردو سرمو محکم چسبونده بود به کسش که ی دفه گفت مهدی بسه سری خودشو جمو جور کردو اومد سمتم به کیره سفتم نگا میکرد که ی دفه گفت میخوام بوخورمش ... کرد تو دهنش .. واااای انقد خوب میخورد که هیچیو نمیخواستمممم از دنیا فقد میخواستم ادامه پیدا کنه بعد ده دیقه خوردن کیرمو چسبوندم به کسش و یکم مالیدم به چوولش داشت عرق میریخت و ناله میکرد انگشتمو کردم تو کونش و چرخوندم و با ی دسته دگمم سینه هاشو میمالیدم چند دیقه ای گذشت که سوراخ کونش باز شده بودو دگ چنتا انگشتم راحت میرفت توش کیرمو گزوشتم تو کونش تا این کارو کردم ی اه بلتد کشید و گفت عاشقتم دارم میمیرمم ... منم شرو کردم به تلمبه زدن دیوونه شده بودیم هر جفتمون بعد چند دیقه بدنش ی لرزش شدید کردو ابش اومد خیلی زیاد تموم تخت من خیس شده بود برش گردوندم و ی پاشو گزوشتم رو شونمو شرو کردم به تلمبه زدن چشم هیجارو نمیدید همه چیو سیاه میدیدم فقد صدای ناله هاش تو گوشم بود که یه دفه بدم داغ داغ شد داشت ابم میومد سری کیرمو دروردمو همه ابمو ریختم روی کسش سری پاشودو کیرمو کرد تو دهنش و یه لیس حسابی بهش زد .. بعد ازون قضیه ما تقریبا هفته ای یبار سکس داشتیم که هر بار از قبل بهتر بود و روز بروز دیوونه ترم میکرد تا وقتی که دیگه سرد شد و فهمیدم با یکی دیگه هم هست و 2 سال سره ما بی کلاه بوده.....
امید وارم خوشتون اومده باشه چون همش طبق واقعیت بود اگه نظرتون خوب باشه ادامه داستان و دفعه بعدش که نزدیک بود لو بریمو میزارم ... موفق باشید
     
  
مرد


 
bamazeh: ولین سکس مهدی و طناز
عجب سکسی داشتن خوب حال کردن
     
  
زن

 
دستمالی مامانم تو بازار


سلام. اسم من وحید و بیست سال دارم و یه کافی نت تو جنوب شهر تهران دارم.این اولین باری هستش که من داستان می نویسم ولی حدود یک سال هست که سایت شهوانی رو می خونم و لازم دیدم که خودمم داستانای سکسیم رو براتون تعریف کنم. بابای من کارگر هستش و یه شب در میون شب کاره.مامانمم که شخصیت اصلی این داستانه 40 سالشه و قدش 160 ، ،مذهبی و چادریه. چون یکم گرمایی هستش همیشه موقع بیرون رفتن زیر چادر شلوار نازک یا ساپورت می پوشه و کم پیش می اد که مانتو زیر چادر بپوشه. از بدن مامانم بگم که خیلی نازه البته من تا قبل از اینکه بدنشو ببینم این موضوع برام اهمیتی نداشت تا اینکه یه روز که حوصله نداشتم و خیلی خوابم میومد زودتر از روزای قبل ازکافی نت اومدم خونه، در زدم مامان درو باز نکرد مجبور شدم زنگ طبقه دوم که مستاجرمون هستش رو بزنم ، وقتی دیدم کفشهای مامان جلو ورودی هست فهمیدم حتما خوابیده. خلاصه تا در اتاقو باز کردم اومدم تو با یه صحنه ای روبرو شدم که خواب از چشمام رفت.مامانم پاهای راستشو خم کرده بود سمت شکمش و دمر خوابیده بود و غیر از یه چادر تو خونگی که از روی اون هم همه بدنش معلوم بود دیگه هیچی روش نبود.همون چادر هم از روی پای سمت چپش کنار رفته بود و پاهای سفید و گوشتیش تا بالای رون چپش معلوم بود.معلوم بود تازه از حموم اومده و خسته بوده خوابش برده. خلاصه من که تا حالا حتی پاهای مامانمو تا بالای ساق ندیده بودم با دیدن یه بدن گوشتی و سفید که حتی یه دونه مو هم نداشت ناخوداگاه کیرم سیخ شد. شهوت تمام وجودمو گرفته بود اما کاری جز نگاه کردن و مالوندن کیرم نمیتونستم بکنم. حتی با گذشت زمان چادر کامل از روش کنار رفت و من تونستم لبه های کسشو که از پشت قلمبه زده بود بیرون ببینم. فقط تنها کاری که تونستم بکنم این بود که بدون اینکه مامانم بفهمه برا روز مبادا چند تا عکس از کسش و فرمت بدنش بگیرم. اما اینم بگم که اگه اونروز کسی دیگه غیر من(علی آقا مستاجرمون که بعدا داستان اونو با مامانم براتون تعریف میکنم) میومد و اون صحنه رو میدید حتما حسابی کس مامانمو آبیاری می کرد. ببخشید سرتونو درد آوردم ولی لازم بود شخصیت اصلی داستانم رو بشناسید، اما داستان اصلی برمی گرده به دو سال پیش که قرار شد من با مامانم برا خرید لباس عید نوروز بریم بازار تهران. اون روز مامانم طبق روال یه ساپورت مشکی با لباس تونیک پوشیده بود و راه افتادیم. چون خیابونا شلوغ بود قرار شد با مترو بریم. تو مترو برا اینکه مامانم راحت باشه و تو شلوغی اذیت نشه گفتم بره داخل واگن زنا. چون چند بار دیده بودم که زنای داخل واگن مردا مورد مالش قرار میگیرن ،از طرفی هم با توجه به جوون بودن و خوش استیل بودن مامانم احتمال دادم برا اون این اتفاق بیفته و اینکه میدونستم که تو این شرایط نه مامانم اعتراض می کنه نه من روشو دارم دعوا کنم نخواستم مشکلی پیش بیاد. البته اینم بگم که اعتراض نکردن مامانم به خاطر خواستن نیستنش و علت اینه که از دعوا می ترسه، چون بعدا برام تعریف کرد یدفعه که با بابام رفته بودن خرید ظاهرا یه پسره باسن مامانمو تو شلوغی میماله و وقتی به بابام موضوع رو میگه دعوا بدی رخ میده و این ترس از اون موقع تو دلش مونده. وقتی رسیدیم مترو پانزده خرداد هوا آفتابی بود ولی باد ملایمی میومد. همین باعث شده بود که چادر کن کن مامانم بچسبه به بدنش و تمام برجستگی باسن و گودی کمرش معلوم بشه. وقتی راه میرفت لپای باسنش لرزش خاصی داشت و من که پسرش بودم یجوری میشدم چه برسه به مردای دیگه منتظر فرصت بودن برا مالوندن. چون آخر سال بود وسط خیابون ناصر خسرو دستفروشا یه کوچه دراز درست کرده بساط کرده بودن و تنها راه برا رفت و آمد پیاده رو بود. پیاده رو جای سوزن انداختن نبود. یادمه وقتی خواستم از یه دستفروش چیزی قیمت کنم از مامانم فاصله بگیرم. همین کافی بود که مامانم گیر یه مرد حدود 30 ساله با قد حدودا 180 و هیکلی بیفته. من اصلا حواسم به این موضوع نبود و تو حال و هوای خودم نبودم که متوجه اعتراض یه زن به مرد پشت سرش شدم که ظاهرا از پشت دسمالیش کرده بود، یهو یاد مامان خودم افتادم و خواستم برم پشتش قرار بگیرم که کسی اذیتش نکنه که دیدم یه مرده پشت مامانم داره پابه پای مامانم میره و تو شلوغی باسن مامانمو میماله چون هیکلش بزرگ بود اجازه نمی داد بینشون قرار بگیرم و به دلایلی هم که بالا گفتم نمی تونستم اعتراض کنم. ناچارا پشت سرشون راه افتادم تا سر یه فرصت پشت مامانم قرار بگیرم. جلو پاساژ رضا بعلت شلوغی بیش از حد جمعیت تردد امکان پذیر نبود. چون از پشت سر جمعیت هل میدادن همه به هم چسبیده بودن.منم سعی میکردم هل ندم که مرده با مامانم تماس نداشته باشه ولی شدنی نبود. دستای مرده رو کمر مامانم قرار گرفته بود و پهلوهاشو نوازش می کرد کم کم دستای مرده احساس کردم از جلو به هم قفل شدن و مامانمو تو آغوش گرفته بود و از پشت کیرشو که از رو شلوار برجستگیش معلوم بود گذاشته بود رو باسن مامانم . این صحنه هم منو ناراحت کرده بود که نمی تونم کاری برا مامانم که مثل یه آهو تو چنگال گرگ گیر افتاده انجام بدم و هم دیدن اینکه مامانم تو بغل یه مرده هیکلی قرار گرفته شهوتیم کرده بود. مامانم هم که جرات اعتراض نداشت و خجالت میکشید خودشو سپرده بود به مرده و منتظر بود از اون شلوغی رد بشن تا زودترآزاد بشه.حدود یک ربع طول کشید از اونجا رد شدیم و تو این فاصله مامانم حسابی مالیده شد تا جایی که بعدا با توجه به بوجود آمدن شرایط سکس خودم با مامانم وقتی راجع به این موضوع از مامانم سوال کردم گفتش : اونروز وقتی تو مسیر احساس کردم یکی باسنمو لمس کرد خیال کردم که اتفاقی بوده و دست تو بوده که خورده به باسنم ولی وقتی دوباره تکرار شد ، پشت سرم رو نگاه کردم دیدم تو نیستی و یه مرده هیکلیه که سرش رو برگردونده بود به سمت دیگه تا من فکر کنم اتفاقی بوده. چند بار تو شلوغی دستشو کشید به چاک باسنم، منم جرات نداشتم چیزی بگم. یدفعه احساس کردم دستشو گذاشته رو پهلوهام و یه چیزی رو هم رو باسنم حس کردم که فهمیدم کیرش بوده.مرتب پهلوهام رو میمالید و دستش کم کم اومده بود رو دلم . از پشت هم کیرشو گذاشته بود لای لپای باسنم و فشار میداد.جلو پاساژ که شلوغ شد دیگه دستاش از جلو به هم قفل شد.منم چون تو شلوغی نمی تونستم چادرمو بگیرم جلو چادرم باز مونده بوده و چهارتا انگشت دست راستشو از زیر چادر گذاشت رو کسم و میمالوندش. حتی در گوشم هم گفت اگه راضی باشی لبه های کستو بخورم که مامانم بعد شنیدن این جمله از مرده ارضاء میشه. وقتی مامانم تعریف می کرد خیلی دوست داشتم یه بار این داستان برا من اتفاق بی افته که البته زیاد افتاد و اون داستان رو هم تعریف میکنم ذ آینده. خلاصه بعد از اینکه از جلو پاساژ رد شدیم یدفعه مرده راشو کج کرد رفت سمت دیگه و مامانم رو ول کرد. خیلی برام تعجب آور بود این اتفاق و دنبال جواب این سوال چرا یه دفعه بیخیال مامانم شد بودم . البته بعدا علت رو فهمیدم ولی میدونم شما هم که دارید الان میخونید فهمیده باشید علت چی بود. خلاصه اونروز تا عصر ما تو بازار بودیم و تو اون فاصله خیلی ها از مامان من فیض برده بودن که اگه فرصت شد تو داستانهای بعدی می گم.
     
  
مرد

 
-ماجراي جالبه من و زنداداشم:

سلام ميخام ماجراي خودمو زنداداشمو بگم براتون
اسم من محمدرضاس و 19سالمه خوشگل و خوشتيپم و اندامم هم بد نيس خوبه.يه زنداداش دارم كه 24،25سال سن داره قدش تقريبا 165سانته و وزنشم 55كيلو كه قربونش برم تازگيا يه چن كيلو كم كرده
ازنظره من زنداداشم خيلي خوشگل و خوش اندامه و من خيلي وقته تو كفشم كه باهاش سكس كنم و مسعله فقط تو كف بودن نيس خيليم دوسش دارم چون خيلي جيگره.همه جوره هم هواشو دارم هميشه.
زنداداشم يه 5سالي هس فك كنم كه اومده به خونواده ي ما و منه بدبختم يه دو سه سالي ميشه تو كفشم و تقريبا دو سه ساله كه به روشاي مختلف با فك كردن به زنداداشم خودارضايي ميكنم.
اينم بگم كه با زنداداشم خيلي جوريم باهم و زياد شوخي ميكنيم باهم.
من يه شب خونه داداشم اينا بودم كه زنگ زدن گفتن عمه حالش خوب نيس و تو بيمارستانه.ازونجايي كه شوهرعمم نبود يه نفر بايد ميرف به عنوانه همراه به بيمارستان.كه قرارشد داداشه ما بره.
تقريبا ساعتاي 8:30اينا بود كه داداشم رفت.من و زنداداشمم و دخترشم كه 2،3سالشه تصميم گرفتيم شام بريم بيرون.ساعتاي 9:30اينا بود كه رفتيم بيرون شام خورديم و يه دوري زديم و تا رسيديم به خونه نزديكه 12:30بود.بچه چون خسته شده بود زود خابيد و من موندم و زنداداشم.
معلوم بود كه زنداداشم هم يكم كونش ميخاره.بعد من بحث فيلم سكسي رو انداختم وسط گفتم فك كنم تو هروز تو اين سايتاي سكسي ميگردي و كلي فيلم دانلود ميكني كه گف نه اتفاقا فيلم هركاري ميكنم نميتونم دانلود كنم بيشتر داستان ميخونم.منم از خدا خاسته گفتم بيا تا بهت ياد بدم چجوري دانلود كني.خلاصه اومد كنارم نشست و منم شرو كردم به گشتن تو سايتا.تا اينكه سايته لوتي رو باز كردم.اول دوتا فيلمه كم حجم دانلود كردم تا يكم گرم شه بعد كه اونارو ديديم باهم و يكم حشره دوتامون زده بود بالا يه فيلم پيدا كردم كه حرف نداش و عالي بود و زنداداشمم خيلي رف تو كف فيلمه و گف حتما بايد دانلودش كني.منم كه ديدم حسابي شهوتي شده فيلمو گذاشتم رو دانلود و چون حجمش زياد بود و يكم طول ميكشيد رفتيم پايين و دراز كشيديم و شرو كرديم به زدنه حرفاي سكسي تا فيلمه دانلود شه.دوتامون حسابي منتظر بوديم.فيلم دانلود شد.خودمونو چفت هم كرديم تا باهم بتونيم ببينيم فيلمو.فيلمو اجرا كردم و گوشي رو دادم به زنداداشم تا اون نگه داره من دستمو از زير سرش رد كردمو رو شكمش گذاشتم.ده ديقه از فيلم كه رد شد زنه لخت شد واقعا كس و كون و سينه ي معركه اي داش.پنج ديقه بعدشم مرده اومد تو كار.ديگه كيرم داش ميتركيد تو شرتم.كم كم شرو كردم به تكون دادنه دستم رو ممه هاي زنداداشم.ديدم هيچي نگف.پاهاشم انداختم رو پاهام و قشنگ تو بغلم بود ديگه.جرعتم بيشتر شد با دستم شرو كردن به مالوندنه ممه هاش.رو ابرا بودم ديگه.محكم ممه هاشو فشار ميدادم.يكم به همين روال گذش تا اينكه ديگه طاقتش تموم شد و صورتشو اورد سمتم و منم بلافاصله شرو كردم به خوردنه لباش.با يه دستم ممه هاشو ميماليدم اون دستمم بردن رو كسش.خيلي داغ بود.يهو صورتشو كشيد عقب.منم يكي از ممه هاشو از بالاي لباسش دراوردم شرو كردم به خوردن.باورم نميشد دارم ممه هاي زنداداش جونمو ميخورم.رو ابرا بودم.يكم ميك زدم كه گف نه محمدرضا كارمون درس نيس منم چون نميخاستم ازدستم ناراحت شه و بزور كاري بكنم دست كشيدم و دوتامون رفتيم نشستيم رو مبل.يكم حرفيديم بعد قرارشد بقيه ي فيلمو ببينيم و بعدش بريم بخابيم.فيلمش خيلي تحريك كننده بود.همونجوري كه فيلمو نگاه ميكرديم درمورده سكس باهم ديگه صحبت ميكرديم كه ميگف مشكلش فقط اينه كه خجالت ميكشه.باز دوباره رفتيم دراز كشيديم.بهش گفتم حداقل كسشو بهم نشون بده.اولش ميگف نه و خجالت ميكشم بعد كه يكم اصرار كردم با علامته سر تاييد كرد و اجازه داد.رفتم پايينو شلوارشو كشيدم پايين.وااااي چي ميديدم كس زنداداشم جلوم بود يه دونه مو هم نداش.واااااي چه چيزي بود.واقعا حرف نداره زنداداشم.بهش گفتم ميشه بوسش كنم بازم با سر تاييد كرد.داش ميمرد از شدته شهوت.صورتمو بردم جلو يه بوس ابدارگرفتم از كس زنداداشم.واااااي چه بوي خوبي ميداد.كاملن اماده بود كه كيره نازنينم بره توش.ولي ديدم هم الان وقتش نيس هم خودم اماده نيستم.واسه همون پاشدم و بوسش كردم و گفتم من ميرم دستشويي خودمو خالي كنم.يه ليتر اب از كيرم اومد خخخخ.واقعا زنداداشم ازهمه نظر حرف نداره حيف كه داداشم قدرشو نميدونه و تازگيا گندش درومده كه داره خيانت مينكه به زنداداش جونم
نميخام فك كنه ادمه كثيفيم و ميخام ازش سواسفاده كنم.
ميخام بدونه با همه ي وجودم ميخام و دوس دارم باهاش سكس كنم نه فقط واسه ارضا كردنه خودم.
خيلي دوست دارم زنداداش جونم و مطمعن باش هميشه هواتو دارم و ميخام توام فك كني و اهميت بدي به خاستم.مطمعنم حس خوبي بهت ميده و حالتو بهترميكنه عزيزدلم
اينم ماجراي من و زنداداشه يكي يدونم
Storm
     
  
صفحه  صفحه 48 از 59:  « پیشین  1  ...  47  48  49  ...  58  59  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA