انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 4 از 17:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  14  15  16  17  پسین »

خانواده خوش خیال


زن

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۲۹

-عرفان جون من برای اونشم یه فکری کردم . نگاه کن .. درو از داخل قفل کردیم اگرم کسی بیاد سراغ تو رو بگیره درو باز نمی کنم و میگم که تو و سهیل رفتین با هم بگردین . اون وقت سهیل و تو کجا هستین ؟ هر دو تا تون همین جایین .
عرفان آب دهنشو به زور قورت داد . حالا به خوبی می تونست ببینه که کیرش چه جوری رفته توی سوراخ سوسن خانوم . این زن پیر که پوست لطیفی داشت و از بس به خودش رسیده بود پنجاه هم نشون نمی داد طوری وسوسه اش کرده به هیجانش آورده بود که اونو یک زن بهشتی می دید . خسته شده بود از بس منت این دوست و اون دوستشو می کشید تا یک زن و دختر بد کاره رو به اون معرفی کنه . تازه خیلی هم خجالتی بود .
-ببینم تو هم دوست داری منو شکارم کنی ؟ یه شکارچی وقتی شکارشو به دام میندازه لذت بیشتری می بره از این که اونو نوش جونش کنه . اشتهاش زیاد میشه .
عرفان می خواست بگه که من همین حالاشم اشتها دارم . ولی دیگه روش نشد .
-عرفان جون راحت باش . حالا که از هر نظر خاطرت آسوده شد می تونی کاملا راحت و آزاد بگردی .
سوسن لباسای پسره رو در آورد و شورت رو گذاشت آخر کار . کیر عرفان از پشت شورت ورمی کرده بود که پس از دوران بلوغ این نوع ورم و شق شدن سابقه نداشت . زن یه دستی رو شورت پسر کشید و مثلا ازش فاصله گرفت .. در چند قدمی اونا سهیل افتاده بود رو ستاره و تن لختشو به بدن لخت اون می مالوند .
-عزیز جون ستاره جون!
-سهیل زود باش . امروز چته . نکنه از عرفان خجالت می کشی . ببین اونم چه جوری کیرش شق شده ؟ سوسن زود باشین دیگه دارین چیکار می کنین . این سهیل جون خودش امروز یکی هم قد و قواره خودشو دیده دچار خجالت شده ..
عرفان رفت سمت سوسن .. سوسن هم دوست داشت که زود شکار شه . ولی مدام دست و پا می زد تا صحنه رو شیرین تر و هیجانی کنه .
-آههههههه نهههههه نههههههه پسر نمی ذارم . نمی ذارم تو منو لختم کنی . نمی ذارم . نه .. به من تجاوز نکن . من شوهر دارم ..
عرفان می دونست که این هم از اون بازیهاییه که می خوان هیجان سکس رو زیادش کنن . افتاد رو سوسن . کف اتاق رو قالی های نرم و کلفتی گذاشته بودن که خیلی راحت می شد روش سکس کرد بدون این که بدن آدم درد بگیره .
-جووووووووون جوووووووون .. همینه همینو عشق است .
عرفان سوتینی رو ندید که درش بیاره . اصلا یادش نمیومد که اون کی در اومده . دستشو رسوند به شورت سوسن . آروم آروم اونو پایین کشید .
-اوووووووفففففففف عجب کون سفیدی داری جوووووووووون . می تونم گازش بگیرم و بخورم و لاشو باز کنم ؟
-تو هر کاری می تونی با کون من انجام بدی . می تونی کیرت رو تو هر کدوم از این سوراخایی که دلت بخواد فرو کنی . لذت ببری . عشق کنی .
-جوووووووون جووووووون . من دوست دارم . کون دوست دارم . کس دوست دارم .. سوسن لذت می برد از این که یک جوونو تا به این حد حشری کرده که بتونه با یکی که تقریبا سه برابر و نیم اون سن داره حال کنه .
-پسر عشق کن عشق کن . منو داشته باش . من مال توام . حالا مال توام ..
عرفان ار حال رفته بود . حس کرد که اگه بعدا یه وقتی با یکی در حد و اندازه های سنی خودش ازدواج کنه نمی تونه هیجانی رو به این اندازه که حالا داره داشته باشه . واسه پسری که سختی کشیده باشه و در جامعه ای که تابو های زیادی مانع پسرای خجالتی میشه این جور لقمه چرب و چیلی و راحت گیر آوردن یه نعمتیه که باید قدر اونو دونست . دهنشو گذاشت روی کون سوسن . دو تا قاچ کونشو به دو سمت باز کرد . کاری به این نداشت که کسش گنده هست یا سوراخ کونش گشاد . اون فقط زبونشو گذاشته بود روی اون . با خودش فکر می کرد که من باید به این پیرزن خوشگل و سانتی مانتال حال بدم . اون باید از من لذت ببره . بدونه که عرفان هم می تونه . واسه خودش کسی شده . حالا دیگه از این که سوسن کیر شق شده اونه ببینه سختش نبود . در همین لحظه صدای در اومد .. یکی داشت در می زد .. در اتاقو .. صدای فیروزه بود ..
-عرفان اونجایی ؟
سحر و سپیده هم با اون بودن .. عرفان تنش مثل بید می لرزید . خیلی از مادرش حساب می برد . طوری خودشو گم کرده بود که انگاری مادر ش اومده همین حالا داره اونو می بینه . ولی اون طرف سهیل کمر ستاره رو داشت و در یه حالت قمبلی داشت اونو می کرد ...
-نترس عرفان اون وقت دیگه کیرت آب میره ها . .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
مرد

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال 30

-نترس عرفان آروم باش . آروم باش . اونا الان میرن
دهن عرفان همین جور روی کون سوسن مونده بود و حرکتی نمی کرد . سوسن با انگشت به نوه اش اشاره زد که سکوت رو رعایت کنه و فعلا دست از تلنبه زدن بر داره تا اونا برن . سپیده و سحر هم ظاهرا حدس زده بودن چیه . هر چند تا حالا شکاری به این صورت به تورشون نخورده بود و اصلا به فکر شکار نبودن ولی حس می کردن که یه کاسه ای زیر نیم کاسه هست . سارا هم تا حدودی شستش بو بر دار شده بود که چی به چیه . خلاصه ابر و باد و مه و خورشید و فلک دست به دست هم داده و مسئله به خیر گذشت ..
سوسن : رفتن .. ظاهرا مامانت رو قانع کردن که تو داری با سهیل یه دوری این طرفا می زنی . نگران نباش لذت ببر . تازه داشت خوشم میومد . چه خوب داری کونمو لیس می زنی . صبر کن بازش کنم ؟ چه خوب می شد وقتی که تو داری کونمو لیس می زنی منم کیرت رو بگیرم توی دست خودم و با هاش بازی کنم . نمی دونی که بازی کردن با کیر چقدر بهم حال میده . اونو بگیرم توی دست خودم و برات حرکتش بدم . واست جق بزنم . جووووووووون . خیلی بهم حال میده . پسر چرا این قدر ترسیدی . رفتن ..
-می ترسم مامان دنبالم بگرده
- اوخ پسر .. فردا پس فردا تو باید زن بگیری مستقل شی . نکنه می ترسی که مامان جونت هم توی رختخوابت باید باشه و نگاه کنه که تو و زنت دارین چیکار می کنین . تازه اونم یک زن مجرده . همین جوری که تو از اون حساب می بری اونم ازت می ترسه . فکر کردی اون دل نداره ؟ من که یادمه از روزی که از دواج کردم تا حالا نشده که دوروز به خودم استراحت بدم . حالا شرایط طوری شده که سر حال تر از روزای جوونی دارم فعالیت می کنم .
سوسن گرم افتاده یکریز داشت حرف می زد . عرفان هم که دیگه داشت از حال می رفت . یه نگاهی هم به سهیل مینداخت که چه جوری داره ستاره رو از این رو به اون رو می کنه و هر چند لحظه در میون سبک گایشی خودشو تغییر میده . سوسن که حشرش زده بود بالا یهو با یه پرش اومد و روبروی عرفان قرار گرفت . طوری هم به عرفان نگاه می کرد که که پسره واسه یه لحظه ترس برش داشته بود . از این می ترسید که نکنه کیرشو گاز بزنه و مثل آدامس اونو بجوه . آخه شنیده بود وقتی پیرزنا حشری میشن دیگه بی اندازه از خود بی خود میشن و ممکنه سیستم فکری اونا از کار بیفته .ولی سوسن کیر عرفانو گرفت توی دستش و اول یکی زد به زیر بیضه هاش و گفت عجب چیزیه . خوب پرورشش دادی . میگم این جون میده واسه رفتن زیر کس مامانت . اونو می فرستی زیر کونش و مثل یک جک .. مثل یک اهرم مادرت رو یه متر می فرستی هوا .. ولی اون جوری که سحر و سپیده می گفتن اون ازاون تیپ آدمایی که بعد از شوهرت کیر خورده نیست .دستشو گذاشت دور کیر پسر هاج و واج مونده .. یه فشاری بهش آورد که عرفان به زور جلو خودشو گرفت تا دادش در نیاد . در عوض کسشو به کیر اون نزدیک کرد و کیر روبه دو تا لبه های کس می مالوند و هی از این رو به اون رو می کرد .
-اووووووفففففف ... خیلی داغه .. یه جوری شدم سوسن خانم ..
-به من بگو سوسن جون .. سوسن کون .. من معشوقه توام .. زود باش یه کاری بکن . الان اخلاق سهیل رو می دونم . منو خیلی دوست داره . من مادر بزرگ پدری اون و ننه آقا شم . واسه همین دلش می خواد منو بیشتر بکنه . ببین چقدر تو رو دوست داره که با این که تازه با تو آشنا شده ولی راحت قبول کرده که مادر بزرگش با یکی دیگه سکس کنه و خودش هم شاهد قضیه باشه .
-مگه شما از هم اجازه می گیرین ؟
-خب دیگه جوونه و من توی ذوقش نمی زنم . تازه چند روزه که کیرش رو انداخته توی فعالیت ..
-اون که الان پنج شش سالی باید از سن و آغاز بلوغش گذشته باشه .
-عرفان جون در امریکا خیلی مقرراتی کار می کنن ؟ جون ننه شون تا 18 ساله نشدن حق سکس ندارن . هیجده که شدن این پسرا میرن آب کیرشونو می مالونن به دفتر خانه و ثبت اسناد اونجا و مجوز می گیرن ..
سهیل اون طرف داشت می خندید ..
-سوسن جون ستاره جونو ار گاسمش کردم .. اجازه داد بهم که آبمو توی کونت خالی کنم . عرفان جون تو که مادر بزرگمو کشتی یه خورده مایه بیا .
سوسن اومد رو کیر عرفان ..تا هم بهش لذت بده و هم مخصوصا این کار روکرد که اگه سهیل اومد و از پشت کرد توی کونش راحت باشه ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۳۱

عرفان شاهد اون بود که سهیل داره میاد طرف اونا . ستاره بهش چشمک می زد .
-آقا خوشگله تپلی . زود باش سوسن جونو سر حالش کن من این جا منتظرتم . واسه تو داغ داغم . تاکی این جا بشینم .؟
دیگه این بار حسابی به رگ غیرت عرفان بر خورده بود . مخصوصا این که می دید که سهیل غرب زده داره راحت کارشو انجام میده و اون هنوز مونده .. دستاشو دور کمرسوسن حلقه کرده و کیرشو با هیجان و فشار بیشتری می کوبوند به ته کس سوسن و می کشید عقب .. وقتی سهیل رفت پشت کون مادر بزرگش و کیرشو فرو کرد توی کونش فشار و سنگینی و حرکت رو به پایین سوسن سبب شده بود که عرفان نتونه کیرشو به سمت عقب بر گردونه . با این حال سوسن حس کرد که داره ارگاسم میشه . ..
-عرفان خوشگله من .. سوسن نازتو بخوره .. سهیل جون تو هم کارتو بکن . کونمو نوازش کن ..
سوسن خودشو روی عرفان خم کرد و لباشو چسبوند به لبای خودش .لاپاشو هم محکم به بدن عرفان چسبوند و نذاشت تکون بخوره . پسره چاره ای نداشت جز این که آب کیرش سر بالایی داخل کس سوسن خالی شه .. چقدر براش لذت بخش بود . خیلی بیش تر از جق زدن به اون کیف می داد . سوسن هم دلشو نداشت که از رو کیر و بدن عرفان پا شه . ستاره که دیگه تشنه کیر و بدن تپلی عرفان شده بود و می خواست با یه غریبه حال کنه خیلی آروم سوسن و عرفان رو از هم جدا کرد و پس از این که یه دستی روی کیر عرفان کشید و اونو گذاشت دهنش بیضه های پسر رو گرفت توی دستش و گفت به ! به ! این عجب چیزیه . یه نگاهی هم به آلتش انداخت و با یه حرکت رو به جلو گفت .. خوبه این دو تا با هم خیلی هماهنگ هستند .. کسشو گذاشت روی سر کیر عرفان و کیر شل شده عرفان رو زیر چتر خودش محو کرد .. پسر از این که می دید یه پیرزن ترگل ورگل دیگه روی کیرش نشسته از خوشحالی نمی دونست چیکار کنه ستاره هم خودشو دور کیر عرفان می گردوند .
-پسر مثل این که هرچی داشتی توی کس سوسن خالی کردی .
سهیل هم که انزال نشده رفته بود سراغ کون سوسن ..
ستاره : ببینم سوسن تو مهره مار داری که سهیلو کشوندی طرف خودت و اونم ازم خواست که بیاد و توی کون تو خالی کنه ؟
-فعلا که تو دوست پسر جدید منو تو رزدی ..
پس از چند دقیقه کیر عرفان دوباره جون گرفته بود . دستاشو رو کون ستاره گذاشته چشاشو بسته بود . این بار دیگه به خودش فشار نمی آورد که جلو گیری کنه به حدی در کس سوسن خیس کرده بود که حس کرد می تونه حداقل یک ربع تمام به همین صورت کیرشو در کس ستاره حرکت بده .. سهیل و سوسن یه نیم دوری زدند و حالا عرفان به خوبی می تونست کون سوسن رو ببینه که چه جوری مورد حملات رعد آسای نوه اش سهیل قرار گرفته .
ستاره :عرفان جون چت شده اصلا حواست به این طرفا نیست . ببینم سهیل که توی کسم آب نریخت تو هم همش اگه بخوای کون کون بکنی فایده ای نداره . اول راضیم کن توی کسم خیس کن بعدا هر کاری دوست داری با کونم انجام بده .
عرفان که قالب کون ستاره رو خیلی با حال حسش می کرد واسه وصال کون تا می تونست بر شدت فشار خودش اضافه کرد . کس ستاره رو هم مثل کس سوسن درشت می دید .
-اوووووففففف کسسسسم پسر کسسسسسم . چی می شد تو رو هم می آوردیم توی محفل خودمون اون وقت همیشه با هم حال می کردیم . این باید در کمیسیون فرهنگی اخلاقی آموزشی سکس ما مطرح شه .. آخخخخخخخ عرفان .. عرفان تو دیگه عجب اعجوبه ای هستی .. دلم .. سینه هام .. سینه هامو چنگش بگیر که لذت همین جور داره ازش می ریزه .
ستاره زود تر از سوسن ارضا شده بود . یعنی عرفان وقت کمتری رو برای ار گاسم ستاره صرف کرده بود . احتمالا برای این بود که در سکس با سوسن بیش از اندازه جلو گیری می کردو حالتشو تغییر می داد و شاید همین ار گاسم سوسن رو به عقب انداخته بود . ستاره هم ارضا شده بود . ولی اون رو زمین دراز کشید و از عرفان خواست که توی کسش خالی کنه .. عرفان خسته به نظر می رسید ولی هنوز کون مونده بود . پاهای ستاره رو گرفت انداخت رو شونه هاش . داشت به این فکر می کرد که اگه منی خودشو توی کس ستاره خالی کنه شق بودن کیرش به اندازه ای می رسه که بتونه اونو در کون ستاره جای بده یا باید به فکر چاره ای دیگه باشه .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
زن

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۳۲

ولی در هر حال چاره ای نداشت جز این که توی کس ستاره هم خالی کنه .. وقتی پاهای ستاره رو انداخت رو شونه هاش اززانو به طرف بالای پای ستاره و رون پای اونو به آرومی می مالوند و اونو غرق لذت کرده بود . انگشتشو هم کرد توی کون ستاره تا به خودش نوید اینو بده که حرکت بعدی یعنی فرو رفتن کیرش در کون ستاره جونش .. حس کرد مثل اون زمانی که ریخته توی کس سوسن آب نداره ولی با همه اینا طوری توی کس ستاره خالی کرد که اون فکر کنه یه استکان آب رفته توی کسش و خودشو هم خیلی هیجان زده نشون داد .
-آخخخخخخخخخ .. اووووووفففففف خیلی حال کردم ستاره جون ..
عرفان وقتی این حرفو زد یه لحظه به خودش اومد و تعجب کرد که آیا واقعا این اونه که داره این جور لاتی صحبت می کنه ؟ کیرشو کشید بیرون . حالا اون شجاع تر شده و بیشتر از قبل احساس قدرت می کرد . این کون حق مسلم منه . هسته این کون و در نتیجه انرژی هسته ای این کون حق مسلم منه .. دستشو گذاشت زیر کمر ستاره و اونو بر گردوند . حس کرد که عین یک شیر بچه می غره . حالا دیگه وقت اینه که نشون بدم منم یک مرد شدم و می تونم تا هر وقت که دلم خواست بکنم . ستاره هم از این حرکات عرفان لذت می برد .
-واااااااییییییی پسسسسسسسر کسسسسسسم کسسسسسم ..
-ستاره جون کار کس دیگه تموم شده و الوعده وفا . حالا نوبت گاییدن کونه ..
-درد داره . از قبل درد دارم .
-من درد و این چیزا رو نمی دونم. خودت به من گفتی که به من می رسی و فراموشم نمی کنی .
-باشه بیا .. بیا .. این روزا هر کی که از راه می رسه باید یه سیخی به این کون ما بده . -اگه بدونی چه مکان مقدسی برای دعا خونی کیر ما پسراست . اون جا یه جای امن و امانی برای کیرماست . وقتی که کیر وارد غلاف کون میشه انگار از تمام بلاهای ناگهانی و غیر ناگهانی مصونیت پیدا می کنه .
-پسر تو داری درست تعلیمات دینی و علوم میدی یا داری کون می کنی ؟
-هر طوری می خوای فرض کن ..
عرفان به این فکر می کرد که همین یکی دو ساعتی حسابی اجتماعی تر شده و تغییر روحیه پیدا کرده .. فکرش رفته بود پیش این که اگه بخواد با بقیه اعضای خونواده خوش خیال روبرو شه چه عکس العملی می تونه داشته باشه . رگه هایی از شرم و حیا همچنان در او وجود داشت و حداقل برای لحظات اول تا حدودی خجالت می کشید . کیر عرفان وقتی وارد کون ستاره شد اعتماد به نفس عجیبی بهش دست داده بود . به این می اندیشید که یه زمانی وقتی که جلق می زد تا یه چند دقیقه ای رو کیرش خیلی شل می شد و اون شق بودنش از بین می رفت . ستاره حالا کمک عرفان شده بود ..
-آقا کوچولو .. می بینم از هر مردی مرد تر شدی و می تونیم رو تو حساب باز کنیم .. .. عرفان پس از دقایقی حال کردن ترجیح داد که دیگه چیزی توی کون ستاره خالی نکنه .. چهار تایی بی خیال دنیا همدیگه رو بغل زده در آغوش هم آرام گرفتند . اون طرف هنوز فیروزه با سحر و سپیده بود .. ظاهرا حال و هوا و فضای اون جا روی فیروزه اثر گذاشته بود . زنها به نوعی خاص قصد داشتند روی اون کار کنن . مادران اونا از عرفان به عنوان یک نیروی تازه نفس خوششون اومده بود و برای این که بتونن این پسریعنی عرفان رو خیلی راحت تر به طرف خودشون بکشونن باید نظر مادرشو هم جلب می کردند . اونا گرم گرفتن و تحریک فیروزه رو با یاد آوری این که با بی شوهری چگونه سر می کنه شروع کرده بودند .
-خیلی سخته فیروزه جون ..
فیروزه دکلته های سحر و سپیده رو که می دید در حال حرکت قسمتی از کون اونا رو میندازه توی دید یه جوری می شد .
-خب باید ساخت ..
-نگو که حالا وقت دامادی عرفانه و از این حرفا
-چرا باید برای پسرم زن بگیرم .
-خودت چی؟
-یک مادر باید خودشو فدا و فنا کنه .. سحر اومد جلو تر و خودشو به فیروزه نزدیک کرد .
-ولی تو هم حق زندگی کردن داری .. سپیده هم که رگه هایی از هوس و آمادگی بدنی رو در فیروزه حس کرده بود خودشو نزدیکش رسوند و از سمت دیگه ای شروع کرد به تحریک اون .. لبای سحر به لبای فیروزه نزذیک تر بود خیلی آروم اون لبا رو بوسید و سپیده هم از پشت دستشو گذاشت رو باسن فیروزه . فیروزه حس کرد که یک مرد داره بهش دست می زنه و به اون لذت میده -آههههه نهههههه چیکار دارین می کنین . خوبیت نداره . .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۳۳

فیروزه حس کرد همون حلقه گمشده زندگیشو داره پیدا می کنه . کمی خجالتش میومد . نمی دونست که باید چه عکس العملی نشون بده .. نفسش بند اومده بود . آخه اون با این حرکات آشنایی نداشت . گاهی رگه هایی از این حرکات رو بین زنای آرایشگاه می دید . سعی می کرد از این مسائل فاصله بگیره . به تر بیت فرزند فکر کنه . ولی حالا که این دو تا زن بهش گفته بودند که درسته که باید به فکر پسرت باشی و نباید خودت رو فراموش کنی تا حدود زیادی به فکر فرو رفته بود . لبای سحر همچنان در حال بوسیدن و به هم چسبوندن لبای فیروزه بود . یه اشاره ای هم به سپیده زد که شلوار جین کشی فیروزه رو پایین بکشه .. فیروزه حس کرد که داره وارد دنیای تازه ای میشه . دل تو دلش نبود . می دونست این مسائل در زندگی امروز و بین بسیاری از هم شهریاش یه مسئله پیش پا افتاده ایه که زنی با زن دیگه رابطه جنسی داشته باشه حتی زنان و مردان هم رابطه نا مشروع زیادی دارند ..
-الان عرفان می رسه . من باید چیکار کنم .
-غصه اونو نخور . سهیل سرشو گرم می کنه . اون که نمی دونه تو اینجایی . تازه درو هم از داخل قفل کردیم .
-من برای آرایشگری این جام یا برای کارای دیگه ..
-چقدر به فکر کار هستی . مسلمه که تو آرایشگر خونوادگی ما میشی و باید هر چه زود تر عرفان رو هم آماده اش کنی که بتونه کمک حالت باشه و تو هم بیشتر استراحت کنی . استراحت نه این که بگیری بخوابی . منظورم همین لذتیه که داری از زندگی می بری .
فیروزه هر لحظه بیشتر از لحظه پیش احساس سستی می کرد . سپیده آروم آروم شلوار فیروزه رو پایین کشید .
-چه کونی داری !
-یه جوری حرف می زنی که تو یک مرد صاحب کیری هستی که هوست گل کرده که بیایی و کیرت رو توی کس من فرو کنی .
سه تا زن لحظاتی بعد فقط با یه شورت در کنار هم بودند . سحر از جلو دستشو روی شورت فیروزه گذاشته سپیده هم کف دستشو از پشت روی شکاف کون خانوم آرایشگر قرار داده بود ..
-درش بیارین . با دستای خودتون شورت منو درش بیارین .
فیروزه دیگه اون سرخی شرم رو رو گونه های خود حس نمی کرد . شورتشو پایین کشیدن . سحر از جلو و سپیده هم از پشت دو تا انگشتشونو فرو کردن توی کس فیروزه واونو آروم آروم حرکتش می دادند .
-اوووووویییییییی اوووووووویییییییی ..
فیروزه به این فکر می کرد که چه طور تا حالا این قدر خودشو از دنیای روز و لذتهای اون محروم می کرد . با این که این دو تا زن شوهر داشتند ولی بازم تنوع می خواستن . بازم به دنبال سبک و حالت های جدیدی از لذت بودند . می خواستن از لحظه های زندگی استفاده کنن .سحر و سپیده فیروزه رو اون وسط به خودشون چسبونده بودن . سینه های فیروزه در تماس با سینه های سحر قرار داشت ..
-داغ شدم . داغ داغ شدم ..
-ببینم دوست داشتی یه مرد الان این جا بود و با سه تایی مون حال می کرد ؟
-نمی دونم بهش فکر نکردم .
-ولی اگه یه مردی بیاد و بخواد با ما باشه تو چیکار می کنی ..
-نمی دونم ولی حس می کنم مخالفتی نداشته باشم .
البته سحر و سپیده برای اون ساعت همچین قصدی رو نداشتن که از وجود مرد ی برای ورود به جمع سه نفره اونا استفاده شه . می خواست همچنان فیروزه رو تشنه نگه داشته باشن و از سویی باید با خونواده اش چه مرد و چه زن صحبت می کرد که آیا می تونن یه زن دیگه ای رو هم وارد جمع بکنن یا نه . مردا که این کارو تشویق می کردند و می تونستنداز این عمل استقبال کنند چون واسشون تنوع داشت . .......
اون طرف عرفان و بر و بچه های دور و برش اومدن بیرون .. پسر خیلی دلش می خواست از ستاره و سوسن بپرسه که آیا بازم می تونه بیاد این طرفا یا نه .. بالاخره این سوالو کرد و اتفاقا اون دو تا زن خوشحال شدند و سهیل هم که خیلی خوشحال شده بود . سهیل : باید بر نامه هاتو طوری تنظیم کنی که به هر دو تا یا سه تا کارت برسی . تو خودت گفتی دانشگاه هم داری . آرایشگری هم هست و اون وقت مادر بزرگام هم هستند .
-نه برای همیشه . مثلا هفته ای یک بار خوبه .
-عرفان جون تو از الان تا یه هفته دیگه طاقتشو داری که این دو تا مادر بزرگ خوشگل منو که جاذبه جنسی فراوونی هم دارن نبینی ؟
عرفان رفت به خونه اش ولی مادرشو ندید . تعجب می کرد که چه بر سر اون اومده .. اون باید خیلی وقت پیشا به خونه رسیده باشه .... فیروزه و سحر و سپیده سه تایی شون طوری در هم پیچ خورده بودند که هر کدومشون از یکی لذت می گرفت و به یکی دیگه لذت می داد .
-آهههههههه سحر .. تند تر تند تر ..
سپیده لباشو رو لبای فیرزه گذاشته بود و سحر هم کس اونو لیس می زد .. کمر فیروزه سنگین شده بود ولی آروم آروم در حال نزدیک شدن به مقصد بود .. ... ادامه دارد .... نویسنده ..... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۳۴

فیروزه بین اون دو نفر قفل شده بود . نای حرکت نداشت . دیگه اصلا به عرفان فکر نمی کرد فقط به حالت خودش فکر می کرد که چه طور شده رضایت داده که دو تا زنی که برای اولین باری بوده که اونا رو دیده این جور دارن باهاش حال می کنن و بهش حال میدن . برای سحر و سپیده این که بتونن یک زن هم وطن رو به این راه بکشونن خیلی جالب بود . این اونا رو هیجان زده می کرد .
-فیروزه جون باید ما رو حسابی خوشگل خوشگل کنی تا بتونیم دل مردای خودمونو ببریم .
فیروزه یادش اومد که یه چیزی رو قبلا در این مورد شنیده بود که گویی این خانوما فقط به یه مرد وابسته نیستند ولی هر چه به مغزش فشار آورد نتونست عین جمله ای رو که شنیده به خاطر بیاره .
-نهههههه سحر جون .. نه... اون وقتا که شوهر داشتم و خیلی دلم می خواست اون به زور این کارو واسم انجام می داد . خواهش می کنم ..بده ..
سحر : بذار حالمو بکنم . ان کارا چیه که داری می کنی . برای من باید بد باشه که اونو بد نمی دونم . تو چرا این جوری می کنی و این قدر خودت رو حساس نشون میدی .
-آخه من بااین جور کارا آشنایی ندارم .
-مگه ما از شکم مادر یاد گرفتیم ؟ ما هم به فوت و فن کارای تو آشنایی نداریم . اصلا بشر استعداد انجام هر کاری رو داره . اراده می خواد و پشتکار ..
سپیده خنده اش گرفته بود . از این که می دید زن برادرش داره مثل فیلسوفا اونم در مورد لز و همجنس بازی زنا حرف می زنه . دیگه بینشون حسابی داغ داغ داغ شده بود .
سحر : سپیده جون جفت دستاتو بذار رو سینه هاش .. حسابی به دو سمت بگردون .. چند بار این طرف و چند بار اون طرف . منم دستامو میذارم رو باسنش ..
سپیده : باسن نگو .. مثل خودمونی های خودمون بگو کون . این جوری حالش بیشتره ..
سحر : آخ که چقدر خوشم میاد این جوری مثل آقایون حرف می زنی .
فیروزه دیگه خودشو کاملا یه گوشه ای دراز کرده بود .. سحر یه اشاره ای به سپیده کرد و اونم رفت یه کیر کمر بند دار مصنوعی رو واسه سحر آورد .. سحر اونو به کمرش بست . رو همون کیر خشک کمی کرم مالید . فیروزه : چه خبره این جا ..
سحر : خبر خیر می خواهیم عروست کنیم . فقط حیف که عرفان جون در این مراسم پر شکوه حضور نداره و از نزدیک شاهد ازدواج مامانش نیست .
-من بمیرم . اون اگه بدونه مامانش از این کارا می کنه که دیگه باید خودمو بکشم ..
سپیده : چقدر خوشم میاد این جوری ناز می کنی . الان بیا و ببین دنیا چه خبره . حالا ما این جا در ایران خودمون عقب افتادیم و از پیشرفت روز غرب دوریم ..
سحر : اتفاقا سپیده جون الان سکس با محارم همه جا داره مد میشه و دیگه تا چند وقت دیگه کشور عزیز مون هم سری توی سر ها بلند می کنه . دیگه ما رو به عنوان یک کشور عقب افتاده نگاه نمی کنن .
فیروزه حس می کرد که این کیر مثل یک کیر طبیعی و شاید خیلی بهتر از اون داره بهش حال میده . خوبی این کیر در این بود که دچار زود انزالی و شل بودن نمی شد و این دیگه بسته به هیکل سحر داشت و قدرت اون که تا چه اندازه و مدت می تونه فیروزه رو زیر کیر مصنوعی خودش داشته باشه .
-سحر جون دارم تموم می کنم .. تموم شد .. تموم شد ..
-صبر کن خانوم خوشگله تازه شروع شد .
سپیده : اوخ من قربونش بشم چه کس ناز و غنچه ای و تپلی داره فیروزه جون .
سحر : صبر می کردی اینا رو وقتی که رفت خونه می گفتی .
سپیده : اگه امشب پیشمون می موند خیلی با حال می شد .
ولی فیروزه حرفی نمی زد . اون فقط به ضربات کیری که سحر به انتهای کسش می فرستاد و بیرون می کشید و این کار رو به سرعت انجام می داد فکر می کرد . دستاش باز شده بود .. مثل دهنش که زیر لب یه چیزایی رو زمزمه می کرد . حس کرد که داره ارگاسم میشه .. چشاشو بست و دیگه نفهمید که چی شده . سحر و سپیده به نوبت بغلش زده کسشونو به کون قمبل شده اش می چسبوندن .. .. فیروزه هم سر حال سر حال به خونه بر گشت .. اصلا نفهمید که چه جوری این چند ساعت گذشته .
-عرفان تو هنوز نخوابیدی ؟
-نه مامان .. کمی نگران تو بودم .
-تو هم غیبت زده بود . من با سحرو سپیده جون بودم . یه سری در مورد کارامون حرف زدیم . وسایلی که باید آماده کنیم .
عرفان یه حالتای عجیبی رو در مادرش می دید . پوست صورتش سرخ شده به نظر می رسید . شرم خاصی رو هم در کلامش حس می کرد . انگار داشت با التماس حرف می زد . نه مثل یک مادر بلکه مثل یک دوست .. مثل کسی که هم دوست داره یه چیزی رو بیان کنه و هم از اون چیز فرار کنه . فیروزه هم عرفانو خیلی شاداب تر از چند ساعت قبل می دید .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۳۵

فیروزه رفته بود تونخ پسرش .. معلوم نیست این پسره چرا این قدر سرخ وسفید شده . هر وقت پدرش با من سکس می کرد یه همچه حالتی بهش دست می داد .ولی اون که اهل این حرفا نیست .تازه با کی می تونه سکس کنه . شهر شهر هرت که نیست .. ولی یه لحظه خودشو به یاد آورد . یعنی کار سپیده وسحر با من چه تفاوتی داره با کار یه زن و مرد ازنظر این که هردو شون گذشت از مرز های خاصی رو به دنبال داره . عرفان هم متوجه شده بود که مادرش یه جوری نگاش می کنه .. فوری خودشو از تیررس نگاهش دور کرد ..
-عرفان این چند ماه رو خوب وقت داری که بیای زیر دست من فوت و فن آرایشگری رو بهت یاد بدم .. در ضمن ما در خونه همسایه هم زنا رو آرایش می کنیم هم مردا رو . البته باید گفت آرایش و پیرایش .. پیرایش وقتیه که مثلا موی سر اصلاح شه یا ابرو .. اما فرم و حالت دادن به اون میشه آرایش..
-مامان حالا داری به من درس ادبیات میدی ؟ اصلا مدرسه که بودم حوصله خوندن این درسو نداشتم .
-ولی تو باید طوری باشی که همیشه یه چیزی برای یاد دادن به بر و بچه های همسایه داشته باشی . آخه اونا تازه ازفرنگ بر گشتن و ممکنه فارسی رو نتونن خوب تلفط کنن .
- مامان تا این حد که همیشه از اونا جلو تر باشیم شکی درش نیست .
-اینم یادت باشه در هر درسی در هر کاری وقتی که تئوری اونو یاد می گیری تا عملش نکنی و دست خودت رو با مغزت هماهنگ نکنی اون دانسته به دردت نمی خوره . یعنی به اون دیگه نمیگن علم عملی . علم عملی می تونه مفید باشه ..
ولی عرفان دیگه نمی دونست مامانش چی میگه اون فقط داشت به لحظاتی فکر می کرد که در حال کردن سوسن و ستاره بود . دو تا زنی که حسابی اونو سرحالش کرده و موتور کیرشو به راه انداخته بودند . با شناختی که ازبقیه اعضای خونه داشت می دونست بقیه هم اهل حال هستند . هوس اونایی رو کرده بود که در مراسم تولد هیجده سالگی دیده بود . شب به هنگام خواب عرفان هی از این پهلو به اون پهلو می غلتید . به این فکر می کرد که چه جوری مادر و پسر و برادر و خواهر با هم سکس می کنند و همچنین بقیه فک و فامیلا با هم . برای لحظاتی این تصور رو کرد که اون و مادرش در حال سکس با هم باشند .. مو بر تنش راست شد . نهههههه نههههههه .. من و مامان فیروزه ؟ اصلا امکان نداره .اون منو می کشه حتی اگه بفهمه با یکی از زنای همسایه رابطه دارم . روز بعد یه روز تعطیل و جمعه بود . فیروزه و عرفان دو تایی شون روز جمعه دیر از خواب پا می شدن . ولی عرفان هوس خونه همسایه به سرش افتاده بود خیلی دلش می خواست چش چرونی کنه .. از پنجره اتاقش یه قسمت از حیاط خلوت خونه خوش خیال مشخص بود ولی محلی نبود که کسی در اون جا رفت آمد کنه یه تیکه بن بست بود . مگر این که با کسی قول و قراری می داشت و طرف میومد سر وعده و همو می دیدن . هوا گرم بود همون اول صبح گرماشو نشون داده بود .. عرفان صدای پریدن چند تن و بدنو توی آب می شنید . نمی دونست چند نفر توی آبن .. حداقل دو نفر نشون می دادن .. عرفان خیلی دلش می خواست بره پایین . اعضای خونواده خوش خیال دیگه اونو می شناختن ولی هنوز به صورت حرفه ای و این که یه روز برن و اون جا دستی به سر و صورت بقیه خانوما و آقایون بکشن و به اصطلاح آرایش و پیرایششون کنن اقدامی نکرده بودن . عرفان یه سنگی به طرف انتهای استخر و قسمت بیرونی اون پرت کرد .اول می خواست طوری پرت کنه که بیفته توی استخر .. استخر دیده نمی شد ولی می تونست حدس بزنه کجاست .. قسمتی از بیرون استخرو می تونست ببینه .. خودشو پنهون کرد .. خبری نشد .دوباره سنگ اندازی کرد .. بازم خودشون پنهون کرد و این بار از گوشه پنجره دید که یه دختری زنی اومده به نقطه ای که روبروی پنجره شونه .. بدنش خیس بود . شورت و سوتین تنش بود .. تن پوش او کمتر شباهتی به مایو دو تیکه داشت . دست عرفان بی اختیار رفت روی کیرش . اون ساناز خواهر سارا بود . از اون جایی که زیاد باهاش احساس صمیمیت نمی کرد روش نمی شد که خودشو نشون بده . اگه سارا رو می دید حتما خودشو نشون می داد .. از شانس خوش او سارا هم آفتابی شد . دو تا خواهر به هم یه چیزایی رو می گفتند که عرفان متوجه اش نمی شد . ظاهرا ساناز به طرف پنجره عرفان اشاره می کرد ... لحظه سختی بود برای عرفان.. اگه من خودمو آفتابی کنم ساناز حتما میگه چه پسر بی ادبی بوده که خودشو به من نشون نداده و به خواهرم نشون داده . من که می دونم اونا چه اهل حالی هستن .درسته که من فامیلشون نیستم ولی کیر من که می تونه فامیلشون بشه .دلو زد به دریا و تصمیم گرفت که بیاد جلو پنجره .... یه دستی واسه سارا تکون داد . سارا یه مکثی کرد و یه دستی واسه عرفان تکون داد .. دست تکون دادن های اولیه که نوعی سلام کردن بود ولی بعدی هاشو عرفان طوری می دید که انگاری سارا داره بهش میگه تو هم بیا پیش ما .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۳۶

عرفان لذت می برد از این که می دید سارا توجه زیادی به اون داره و ازش می خواد که بیاد به سمت اون . ساناز رو که دید کمی خجالت کشید از این که چرا اول به اون توجهی نداشته . خیلی حرص می خورد از این که ای کاش از همون اول توجه خودشو به ساناز نشون می داد تا حالا این قدر خجالت نکشه .. با این حال سارا ول کن نبود . برای اون فرقی نمی کرد که عرفان رو به عنوان دوست پسر خودش دعوت کنه که بیاد و بپره توی آب و اول صبحی با اون و خواهرش شنا کنه . هر چند پدرش سامان خان از اون تیپ ایرونی های مثلا غیرت نما بود ولی با توجه به این که سالها در خارج تعلیم دیده بود و با فر هنگ اون جا آشنایی داشت و از طرفی دخترش به سن بلوغ رسیده بود شاید این یه تیکه رو کوتاه میومد و می تونست که با اون مدارا کنه و چیزی بهش نگه . با این حال تمام تلاششو به کار گرفت تا بتونه عرفانو به طرف خودش بکشونه . اون هنوز ازاین موضوع که یک جوان ایرانی تا چه حد می تونه معذب و اسیر قید و بند های اجتماعی و خانوادگی باشه چیزی سردر نمی آورد . عرفان از مامانش خیلی حساب می برد . همش با خودش می گفت برم نرم .. برم .. نرم .. بالاخره یکی از اون مایو های خیلی چسبون و فانتزی خودشو پاش کرد و دلو به دریا زد و بعد از این که با سارا هماهنگی کرد که اون در خونه رو باز بذاره از طریق در ورودی وارد شده با ترس و لرز از خونه خارج شد رفت به خونه خوش خیال ..
-سارا اگه خونواده ات بیدارشن ناراحت نشن ..
-میگم عرفان جون دوست منه . چه اشکال داره ! اونا که تا چند وقت پیش نمی ذاشتن دوست پسر بگیرم . یا وقتی که بودیم امریکا و دوست پسر می گرفتم همش مراقب کارام بودن که به کارایی نکنم . ولی حالا من دیگه بزرگ شدم می تونم مراقب خودم باشم .
ساناز : آقا عرفان شما شنا کردن بلد نیستی ؟
-چرا خیلی واردم .
-پس معطل چی هستی ؟ ببینم نکنه از ما دو تا دختر خوشگل خجالت می کشی .. عرفان نمی خواست بگه که من مادر بزرگاتونو گاییدم که روش نشد . یعنی فقط واسه یه لحظه تصورشو کرد که این حرف بر زبانش جاری شده . ساناز خیلی دلش می خواست سر به سر عرفان بذاره . نه این که دستش بندازه بلکه از اون جایی که می دید صورتش سرخ شده لذت می برد که یک جوون ایرانی هنوز احساس شرم می کنه . اون از مادرش سحر خیلی چیزا در مورد حجب و حیای پسرا و دخترای ایرونی شنیده بود ولی هنوز با این شرم زیبا روبرو نشده بود . پسرای ایرونی مقیم امریکا که همه شون واسه خودشون کلی دوست دختر ایرونی و امریکایی داشتند و با همه شون هم سکس می کردند و این قانون که زیر هیجده باشی و بالای هیجده باشی مثل دموکراسی یه قانونیه که فقط حاکم بر یک گروه خاصیه و برای عموم معنایی نداره . ساناز یه اشاره ای به خواهرش سارا کرد و ازش خواست که بپرن رو عرفان و یه جورایی اذیتش کنن . سانازکه کیفش کوک بود و دوست داشت هر طوری که شده یکی رو اذیت کنه و سر به سر یکی بذاره و از این کارا با مردای فامیل زیاد می کرد رفت به طرف سکوی استخر و به سمت عرفان . یه نگاهی به شورت ورم کرده عرفان و لاپاش انداخت . عرفان با این که تقریبا لخت شده بود حس کرد که خیلی داغ شده .. سارا و ساناز آب پاشی به سوی عرفانو شروع کرده بودند . عرفان دست و پاشو گم کرده بود . به فکر لحظات اولیه عشقبازی با سوسن و ستاره افتاده بود . که چقدر اون اول خجالت می کشید ولی بعدش همه چی واسش عادی شد و تازه خیلی راحت هم می تونست قدرت خودشو به اون دو زن نشون بده . ولی اونا جوون تر بودند و شور و حال خاصی داشتند . هنوز عرفان نمی دونست که تا چه حد می تونه با اونا حال کنه . اگه اون دو تا مادر بزرگا رو کرده بود در اتاقی در بسته بود که می دونست کس دیگه ای نمیاد و اگه سهیل هم اونجا بود دیگه اونم شریکش بود و تونسته بود اعتمادشو جلب کنه . ..عرفانو انداختن توی آب .. ساناز یه دستی رو مایو و کیر ورم کرده و قایم شده عرفان کشید .
-این دیگه چیه ..
سارا : خواهر .. واااااییییی نکن این کارو زشته .
-سارا من که می دونم توی دلت چی می گذره .
-چی داری میگی .. عرفان که دید دو تا خواهرا دارن سر اون بحث می کنن کمی شجاع تر شد . حالا بیشتر به مادرش فکر می کرد که ممکنه متوجه غیبت اون شه یا پیش اون لو بره تا خونواده آقای خوش خیال . .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۳۷

عرفان همچنان داشت به این فکر می کرد که بهترین عکس العمل در مورد کارای این دو نفر چی می تونه باشه . کیرش به اندازه کافی با مادر بزرگا حال کرده بود حالا اشتهای سارا و سانازو داشت . حس کرد که کسشون می خاره . یعنی این دونفر هم راضی هستند که با یکی غیر از فامیلشون سکس داشته باشند ؟ اگه این طور باشه که من باید حملات و حرکات گاز انبری خودمو شروع کنم . ساناز هم که آتیشش تند شده بود و دلش تنوع می خواست رو کرد به خواهرش و گفت خانوم مودب اگه تونمی خوای من می خوامش . ببین عرفان جون چه پسر ماهیه . حرف نداره . هیشکدوم از اون دوست پسرایی که داشتی اخلاق و نجابت این آقا رو داشتن ؟
-ببینم آقات سیاوش خان ناراحت نشن که صبح اول صبحی داری با یکی غیر فامیلت حال می کنی ..
-ریش و قیچی اون دست خودمه ..
عرفان : بریم شنا دیگه .. اگه حس می کنید که من ممکنه باعث ناراحتی شما شم و دعواتون کنن به من بگین .. سارا : ما الان هیجده سالمونه . دیگه آزادیم واسه خودمون تصمیم بگیریم . من شوهر ندارم . خواهرم داره ..
-اینوکه خودم می دونم .
این بار عرفان آروم آروم رفت طرف دو تا خواهر و دوست داشت طوری وسطشون قرار بگیره و به اونا بچسبه که یه دستشو بذاره لاپای ساناز و دست دیگه شو بذاره لاپای سارا . ظاهرا دخترا هم فکرشو خوندن . عرفان بین سارا و ساناز قرار گرفت . حالتش طوری بود که روبروی سارا و پشت به ساناز بود . یه دستشو گذاشت لاپای ساناز و یکی دیگه رو هم گذاشت رو قسمتی از بدن سارا که کس و شورتشو با هم در چنگش داشته باشه و اون دو تا خواهر هم دستشونو رسونده بودند به شورت عرفان و با کیرش خیلی آروم بازی می کردند . لحظه به لحظه کیر عرفان شق تر می شد تا این که یه جایی ایستاد . دو تا خواهر طوری با کیر عرفان بازی می کردند که پسره شل شده بود . ساناز شورت عرفان رو خیلی آروم تا زانو پایین کشید ..دستشو گذاشت روی کیر عرفان ..
سارا : کجا با این عجله ؟! صبر کن منم برسم . چه خوش اشتهایی !
سارا کف دستشو گذاشت کنار دست خواهرش و حالا دو تایی شون داشتن با کیر عرفان بازی می کردن . .. سارا داشت به این فکر می کرد که حق اونه که بیشتر با عرفان حال کنه ولی می دونست در خوونواده خوش خیال درسته که یه سری از طریق شناسنامه و قباله ازدواج زن و شوهر همن ولی چیزی به نام زن و شوهری مفهومی نداره با این حال اون دوست داشت که عرفان به عنوان دوست پسرش باشه و حالا اگه یکی دیگه خواست باهاش حال کنه موردی نداره . همین که بتونه پز اونوبده براش کافیه . سه تایی شون اومدن به جاهای کم عمق تر که کبر عرفان رو بتونن تا حدودی از آب بیرون کشیده راحت تر باهاش ور برن . پسر حس کرد که دیگه خیلی سست شده . دستاش شل شده کس ساناز و سارا رو رها کرده بود . پرشهای آب کیرشو حس می کرد که منی چه جوری داره با یه لذت آتشین از سوراخ کیرش میاد بیرون . دو تا خواهر دهنشو نو سر کیر نگه داشته و مراقب بودن که قطره ای از آب عرفان حروم نشه . عرفان واسه لحظاتی به خودش گفت نکنه این چیزایی رو که داره می بینه در خواب باشه . واقعا باورش نمی شد . خواهرا نوبتی کیرشو می ذاشتن توی دهنشون .
-اووووووففففففف اوووووففففف .
سارا : جون .. چه حالی میده .. کیرپسر ایرونی نازو خوردن . فدات شم .
ساناز : حالا اگه به من اجازه میدی من میک بزنم .. عرفان که کمی به خودش مسلط تر شد سارا و ساناز رو گرفت کنار خودش و در دو سمت .. دست راستشو گذاشت داخل شورت سارا و دست چپشوهم فرو کرد توی شورت ساناز .. حالا دیگه تمام فکر و ذکرش این بود که به اون دو تا خواهر لذت کافی بده . چند تا انگشتشو فرو کرد توی کس هر کدومشون . ساناز و سارا هیجان زده از این که یه مورد جدیدی پیدا کردن که به اونا حال بده دوست داشتن کاری کنن که عرفان بیشتر بهشون توجه کنه . در واقع شده بودن رقیب هم ولی لحظاتی بعد دوتایی شون حس کردن که اگه با هم کنار بیان و دوست باشن بهتره این جوری کمتر حرص می خورن سراشونو به هم نزدیک کرده بوسه لب به لب و داغشونو شروع کردند . عرفان مونده بود که از کدومشون شروع کنه . از کوچیک تره یا از بزرگ تره .. ترجیح داد اول از سارا شروع کنه اونو چسبوند به کناره استخر یه پاشو انداخت رو شونه اش و کیرشو از پشت گذاشته توی کس سارا و انگشتشو هم گذاشت روی سوراخ کونش و می خواست که یواش یواش یه نرمشی هم به کونش بده که واسه زیر کیر رفتنش آمادگی داشته باشه .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۳۸

حالا اون می دونست که باید با یه دختر چیکار کنه که حالشو جا بیاره . ساناز و سارا دیگه از نیم تنه لخت بودند و . اون شورت سارا رو پایین کشید . دخترو چسبوند به دیواره استخر . ساناز هم از پشت خودشو به عرفان وصل کرد . پسر حس کرد که خیلی داغ شده ..دست عرفان رفته بود رو کس سارا و ساناز هم دستشو گذاشته بود رو کیر عرفان ..
سارا : آخخخخخخخخ بمال منو ..عرفان جونم .. ساناز نمی تونی واسه چند دقیقه دست ازسر ما بر داری تا این آقا کارشو بکنه ؟
-مگه من چیکارش دارم . دارم بهش حال میدم .. این همون چیزیه که اون می خواد .. سارا هم از عقب دستشو گذاشته بود رو کیر عرفان . پسر بازم چشاشو بسته بود و فکر می کرد که نکنه همه اینا یه خواب وخیال بوده باشه . ساناز هیجان زده بود . اون از کنار شوهر خواب آلودش سیاوش پا شده و با خواهرش سارا اومده بود . یه لحظه حس کرد که باید هوای سارا رو داشته باشه و نباید تا این حد خود خواهی کنه . آخه اون شوهر داشت ولی سارا نداشت . هر چند که سهیل و سارا شبو کنار خوابیده و حکم زن و شوهر رو داشتند . برادر و خواهری که مثل زنو شوهر کنار هم می خوابیدند . با این حال کیر عرفانو گرفت و اونو به لبه های کس سارا مالید .. سارا چشاشو بسته بود . اون دست خواهرشو حس می کرد که با کونش در تماسه و کیر عرفانو که مرتب دو طرف کسشو باز می کنه و اونوتشنه تر از قبلش می کنه . از اون طرف سهیل و سیاوش همزمان از خواب پا شده و جفتشونو کنار خودشون ندیدن . تعجب می کردند که اونا کجا می تونن رفته باشن صبح این وقتی . دو تایی شون با هم رسیدن کنار استخر . اونم وقتی که عرفان کیرشو فرو کرده بود توی کس سارای قمبل کرده .. سارایی که مرتب جیغ می کشید و از عرفان می خواست که اونو بیشتر به خودش بچسبونه .
عرفان : دخترا !اومدن . اون دو تا اومدن . سارا جون ! داداشت و دامادت اومدن . من چیکار کنم حالا . حوصله کتک کاری رو ندارم .
ساناز : نترس خونسرد باش . اونا پسرای خوبی هستند لذت می برند اگه کارت رودرست انجام بدی .
عرفان با خودش فکر می کرد یعنی بی غیرتن ؟ به یادش اومد که کنار سهیل جفت مادر بزرگاشو گاییده ولی اونا پیر بودن نه مثل این دو تا یکی ازیکی خوشگل تر . دل تو دل عرفان نبود ..
سارا : نههههههه عرفان کاری نکن که من دیگه صدات نکنم بیای این طرف . پسر خوبی باش . چرا کیرت این قدر شل شده . من که بهت نگفتم شل شی ..
سهیل و سیاوش بیرون استخر در چند متری اونا تر مز زدن . سهیل یه دستی تکون داد و گفت و گفت سلام عرفان جون! صبح به خیر . سارا چطوره .. حواست باشه اون گاهی بهونه گیر میشه . آدم فکر می کنه اون جای خودش تیغ کاشته . همچین به آدم می چسبه که کیر آدم مثل یک قلاب به جایی گیر می کنه . اگه بتونی سر حالش کنی یه روز از دست نق زدنهای اون خلاصم ..
سارا : سهیل ! صبر کن کنارت بخوابم . اون وقت هر قدر زار بزنی نمیام طرفت . این حرفا چیه پیش عرفان جون می زنی آبروی منو می بری ..
سیاوش رو کرد به زنش ساناز و گفت ببینم زن خوشگلم نبینم که سرت بی کلاه مونده . خواهر بزرگتر بیکار نشسته و خواهر کوچیکتره بره عرفانو تورش کنه ؟ ..
این یکی دیگه واسه عرفان تعجب بر انگیز تر بود . انتظاراینو نداشت که سیاوش تا این حد بیاد وحرفی بزنه که اون احساس آرامش کنه و با قوت بیشتری سارا رو بکنه و در این فکر باشه که تا می تونه کاری کنه که پیش این دوتا مرد خونواده خودی نشون بده و حودشو صاحب کیر و صاحب سبک نشون بده . هر چند عملیات و تمرین زیادی لازم بود تا بتونه با انواع و اقسام تاکتیکها و تکنیکهای سکس آشنا شده ولی همین چند روزه به اندازه کافی روش ها رو دیده بود . هیجانی طبیعی رو که با فیلمهای نمایشی که بازی می کردند از زمین تا آسمون تفاوت داشت . ساناز هم که حرفای شوهرش از این نظر که بخواد قدرت خودشو به رخ مردش بکشه تحریکش کرده بود خودشو بیشتر به عرفان چسبوند و این کارش باعث شد که کیر عرفان توی کس سارا قفل شه .. ولی یه نگاه ساناز به شوهرش بود .. ساناز کسشو به کون عرفان می مالوند ..
ساناز : آخخخخخخ سیاوش .. عزیزم . می بینی زنت اول صبحی چه جوری تشنه کیر شده ؟
-اگه فکر کردی شوهرت یعنی من میام خارشتو می گیرم کور خوندی . الان حالشوندارم . داش عرفان زود تر خدمت این خواهر زن ما سارا خانوم برس و بعد یه حالی به زنمون بده که دست از سر ما ور نمی داره ..
-به همین خیال باش سیا که هر وقت تو دلت خواست من خارش کسمو با کیر تو بگیرم . وقتی عرفان کار بلد این جا هست من یکی محتاج تو نیستم . ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 4 از 17:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  14  15  16  17  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

خانواده خوش خیال


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA