انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 18 از 19:  « پیشین  1  ...  16  17  18  19  پسین »

خارِ تو , گلِ دیگران


زن

 
خــــــــــــــــــــارتو گل دیگــــــــــــــــــــران ۱۶۹

لیدا کاملا سست شده بود . چشاش به تاریکی عادت کرده بود . اون میلاد رو دیده بود که داره ماندا نای قمبل کرده رو از پشت می کنه . از طرز ضربه زدن شوهرش و فرو کردن کیر به بدن ماندانا متوجه شده بود که داره کس اونو می کنه . خشم شدیدی بر اون چیره شده بود ... می خواست خودشو بندازه وسط جمعیت که ناگهان میلاد به ماندانا گفت
- اووووووووخخخخخخخ ..مانی جون چه کونی داری ..
-با حال تر از کون زنته ؟لیدا جون خیلی سفیده . یه کون براق هم باید داشته باشه که در حالت لرزش ژله ای خیلی هوس انگیز نشون میده ..
میلاد : همین طوره که تو میگی .. ولی کون تو یه استیل و فرمی داره که هر چی که پات کنی بازم تحریک آمیز نشون میده . دل همه مردا رو می بره . اونا رو از راه به در می کنه ..
ماندانا : مثلا تو الان از راه به در شدی ؟ من بمیرم برات .. اوخ اگه بدونی که چقدر دوست دارم این پسرایی رو که فکر می کنن از راه به در شدن . خیلی جالبه نه ؟ میلاد: چی رو جالبه ..
ماندانا : هیچی .. داشتم به این فکر می کردم که تو داری یک زن متاهل یا همون شوهر دار رو می کنی . اگه یه وقتی لیدا مثلا بیاد این جا و تو رو از نزدیک ببینه که داری چیکار می کنی و بخواد مثلا تلافی کنه چیکار می کنی ..
-می کشمش .. ..
ماندانا : پس اونم حق داره که تو رو بکشه ..
میلاد : الان چه وقت این حرفاست بذار حالمونو بکنیم . تازه همین در جا که نمی تونه بره تلافی کنه . با هاش حرف می زنم . یه جورایی میگم که شیطون رفت توی جلدم و دیگه از این کارا نمی کنم .
ماندانا : شما مردا ما زنا رو چی گیر آوردین ؟ الان دیگه اون عصری که مردا حکومت بی چون و چرا داشتن گذشته . تو که الان منو داری می بینی ... دارم حال می کنم . شوهرم به حال خودشه . تازه قربون صدقه منم میره .. هر چی در میاره و نمیاره می ریزه به پای من . خیلی هم دلم می خواست کاری می کردم که اونم با من همراه می شد ولی دیگه فر هنگ و اون فکرش در جهتی نیست که بخواد همیاری کنه .. اما تو نباید خود خواه باشی . وقتی زنی دیگه رو به جای زن خودت می خواد باید این اجازه و فرصت رو به لیدا هم بدی که بتونه با مردای دیگه باشه و از زندگی خودش لذت ببره .مثلا این جا مهران و معین هم هستن .. که می تونن حسابی از خجالت لیدا جون در بیان .. یه فشاری هم از رو دوش ویدا بر داشته میشه . طفلک داره تنهایی به دو نفر سر ویس میده ..
ویدا : اوه نه مانی جون غصه منو نخور . من خوب می دونم چیکار کنم .این دو تا جوون اگه تا صبح هم بشینن و بخوان با من حال کنن اون حالشو دارم که بتونم از پسشون بر بیام .
لیدا یه لحظه به فکر فرو رفت . حرفای ماندانا اونو تحریک کرده بود . البته در اون لحظات تحریک جنسی نشده بود . بلکه تمام خشم و عصیانش فقط برای این بود که ضرب شستی به میلاد نشون بده ...
مهران : ولی میلاد جون یادش به خیر قبل از این که لیدا رو بگیری چند چشمه ای هم خوب رفتیم با هم ..
معین که زیر ویدا دراز کشیده بود از همون پایین یه لگدی به مهران انداخت که یعنی ادامه نده . اون نمی خواست که ماندانا و ویدا متوجه شن که اونا قبلا با هم زیاد از این کارا کرده پسرای هوسبازی هستن . ولی لیدا متوجه شد . لیدا تصمیمشو گرفت .. نسیم خنکی وزیدن گرفته بود و اونم در اون لحظات به این فکر می کرد که اگه لباساشو در بیاره بدنش سرد میشه یا نه . ولی خشم زیاد باعث داغی و حرارت بالای بدن اون شده بود و می دونست که چاره ای نداره تا این که زود تر دست به کار شه ... اون دوست داشت خیلی خونسردانه این کار رو انجام بده . اما سختش بود . احساس عذاب می کرد . حس می کرد که داره خودشو شکنجه میده . میلاد تنها مرد زندگی اون بود . دست مرد نا محرم دیگه ای بهش نخورده بود . اون حس می کرد که تا آخر عمرش می تونه نسبت به شوهرش وفادار باشه . دلو به دریا زد . یکی یکی لباساشو در آورد . اندام فانتزی او زیبا تر از بقیه اندامها بود . زیبا تر و شاید شکیل تر . شاید سینه هاش زیاد درشت نبود . یا با سنش اون بر جستگی رو نداشت . ولی تناسب و کشیدگی اندام اون خیلی توی دید بود .
برای دو سه دقیقه به این فکر می کرد که چی بگه . سکوت حاکم بر اون فضا شده بود . همه با لذت به این فکر می کردند که چه جوری لذت بیشتری ببرن . ویدا که چشاشو بسته بود و حتی دیگه به ستارگان نگاه هم نمی کرد .. لیدا کاملا بر هنه شده بود ... تصمیمشو گرفت
-بچه ها آروم تر! منم اومدم .. وای پسرا شما دو تایی با یه زن ؟ طفلک ویدا ! ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــارتو گل دیگــــــــــــــــــــران ۱۷۰

میلاد خشکش زده بود . در اوج لذت فکر نمی کرد که اسیر چنین شرایطی بشه . انتظارشو نداشت که همسرشو اون جا ببینه . هنوز متوجه نشده بود که زنش خودشو بر هنه کرده در اون لحظه به تنها چیزی که فکر می کرد این بود که چه جوری می تونه خودشو از اون فضا دور کنه ...
خشم و خجالت هر دو دست از سر لیدا بر نمی داشتند . کا ملا می دونست روحیه اش چطوره . می دونست که اگه بخواد به خاطر خجالت خشمشو کنار بذاره اسیر عقده ای میشه که اونو از درون می پا شونه . و اینو هم می دونست که مردانی که در این وضعیت به نوع خاصی از در ماندگی می رسن چرب زبون میشن عذر خواهی می کنن اونو به حساب فریب شیطان می ذارن .. و سر آخر هم با اشک و گریه و زاری و دیگه از این کارا نمی کنم قال قضیه رو می کنند و زن جماعت هم به خاطر حفظ آبرو صداشو در نمیاره . اما دوباره همون آش و همون کاسه . با این که تجربه ای در این زمینه ها نداشت اما زندگی خیلی ها رو دیده بود . خیلی از دوستاش و حتی از بستگانش ..
-میلاد کجا داری فرار می کنی . می دونم که خواب بودم دلت نیومد که بیدارم کنی . حالا من خودم اومدم . دلم می خواد وقتی که منم دارم حال می کنم تو هم این جا باشی . ما باید با هم باشیم . ببین چقدر دوستت دارم که بدون حضور تو یک قدم هم بر نمی دارم ..
لیدا صداش می لرزید . دوست داشت خیلی آروم و شمرده حرف بزنه تا بقیه متوجه استرس اون نشن . چشای میلاد تا حدودی به تاریکی عادت کرده بود . حالا متوجه شده بود که زنش هم لخت شده ...
-زود باش خودت رو بپوشون . زشته . درست نست که یک زن متاهل بخواد بیاد و این جوری خودشو بر هنه به مردای نا محرم نشون بده ...
میلاد به سمت زنش رفت و دستاشو رو شونه هاش گذاشت ..
-عزیزم آروم باش برات توضیح میدم ..
لیدا : توضیح نیازی نیست . همه چیز در این تاریکی روشنه .. این ستاره ها دارن با آدم حرف می زنن . چی رو می خوای تو ضیح بدی . تو داری با من از این حرف می زنی که برای یک زن شوهر دار زشته که در این شرایط خودشو به مردای نا محرم نشون بده ؟ شما ها خجالت نمی کشین که با این دو تا خانوم متاهل رابطه دارین ؟ تو نمی تونستی همین نصیحتو به این خانومی که با اومدن من ضد حال خورده بکنی ؟ واقعا متاسفم برات . ببینم مگه خون زنت از خون این خانومایی که این جا دارن دلاورانه و بی پروا از شما سه تا آقایون پذیرایی می کنن رنگین تره ؟ فکر نمی کنی که این بی انصافی باشه که دو تا زن جور سه تا مرد رو بکشن ؟ فکر نمی کنی این وظیفه انسانی من باشه که بیام و یه توازنی بر قرار کنم ؟
میلاد : نه لیدا .. خواهش می کنم . خواهش می کنم برو من همه چی رو ردیف می کنم . غلط کردم . اشتباه کردم .
لیدا : نه میلاد تو اشتباه نکردی . این منم که اشتباه کردم . بازم خوب شد که امشب چشم و گوشم باز شد . این که نباید در زندگی به خاطر خیلی چیزا حرص بخورم . آدما از نظر فکر و فر هنگ با هم فرق می کنن . مسائلی در جامعه ما وجود داره که خیلی سخته تغییر دادن اونا . واسه همین موش و گربه بازیها و خلاف کاریها وجود داره ... شاید آدما ی ساده دلی مثل من اون فر هنگ خودشونو تغییر بدن دیگه یه همچین روزی این حرصو نخورن .. یه جا وایسادن و حرف زدن اونم با این تن لخت کمی سردم کرده .. احساس سر ما می کنم . یکی بیاد گرمم کنه ..
میلاد : خواهش می کنم لیدا . تو شرایطت نر مال نیست . تو زن نجیب من هستی .. لیدا : به من بگو ببینم زن نا نجیبت کیه ..
میلاد : نه من اجازه نمیدم که تو دست به کار خلاف بزنی ..
لیدا : خفه شو . مگه تو که می خواستی کار خلاف کنی اومدی از من اجازه گرفتی ؟ کشمکش ادامه داشت تا این که لیدا با آخرین توانی که داشت تمام توانش در دست راستش جمع کرد و آن چنان سیلی بر گونه میلاد نواخت که اون مرد حس کرد که دیگه کار تمومه .
لیدا : حالا خفه میشی یا بیشتر و محکم تر خفه ات کنم . زود باشین یکی از شما دو تا بیاد گرمم کنه وگرنه میرم سراغ شوهرای این دو تا خانوم خوشگل و بهشون میگم تشریف بیارن این جا جمعمون جمع شه . شما دو تا آقایون یه جورایی اضافه هستین . اون وقت ما میشیم سه تا زن و سه تا مرد . این جوری حسابی با هم تصفیه حساب می کنیم .
میلاد تمام بدنش می لرزید .. دندوناشو از خشم و حرص و ناراحتی به هم می فشرد . ترس برش داشته بود . می دونست اگه لیدا حرفی رو بزنه که این جور در موردش مصمم نشون بده حتما انجامش میده و اهل شوخی با کسی نیست . اگه شوهرای ماندانا و ویدا متوجه شن که جریان از چه قراری بوده جز خود کشی راهی واسشون نمی مونه . تازه اگه فرصتشو پیدا کنن . ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــارتو گل دیگــــــــــــــــــــران ۱۷۱

لیدا همچنان حرص می خورد و داشت به این فکر می کرد که چیکار کنه . اعصابش به شدت متشنج شده خودشم نمی دونست چیکار داره می کنه . اون تا حالا دست مرد غریبه ای رو رو بدنش حس نکرده بود . ولی اینو هم می دونست که هر بار اعصابش خرد میشه و حرص می خوره باید یه جوری تلافی کنه و اگه گذشت کنه خودش بیشتر داغون میشه . ولی چه جوری تحمل کنه دست اون پسر بیگانه رو . درسته که اونا رو می شناخت ولی نمی تونست به خودش این اجازه رو بده که در اختیار اونا قرار بگیره .... یه فکری توی سرش بود .. ولی گفت فعلا بهتره عادت کنه به لمس دستا و بدن مرد بیگانه بعدا اون کارو انجامش بده ..
-یکی از شما دو تا پسرا بیاد سمت ما ...
مهران : آبجی ما نون و نمک آقا میلادو خوردیم . امکان نداره دست از پا خطا کنیم . لیدا : اون روی سگ منو بالا نیارین .. شما که داشتی لاپای این خانوما رو می خوردین در واقع داشتین نون و نمک شوهراشونو هم می خوردین . واسه من از این بازیها در نیارین . میلاد چیکاره هست که حقی در مورد من داشته باشه . کاری نکنین که حالا برم جریان رو به رامین خان و آقا وحید بگم . تازه بابا ماماناتون هم خیلی خوشحال میشن که متوجه شن نه چک زدن نه چونه عروس آوردن به خونه ...
لیدا با اشاره دست معینو به طرف خودش خوند .
معین : من یکی رو معاف کن .. همون مهران که با شما بحث می کرد برای این کار بهتره ..
مهران : واسه ما مایه نیا . خودت برو .
لیدا : این قدر توپو به زمین هم نندازین . نوبت تو هم میشه آقا مهران . ..
میلاد : نه .. من اجازه نمیدم . هر چی می خواد بشه بشه ..
لیدا : پس با اجازه همگی ..من برم ببینم بقیه چیکار می کنن . حیف فکر می کردم که تازه دست ما جور شده .
ویدا و ماندانا با این که از وضعی که پیش اومده بود راضی نبودند ولی به خوبی به این اطمینان داشتند که گندش پیش شوهراشون در نمیاد . و از طرفی اون اراده ای رو که در لیدا دیده بودند می دونستند که اونم خودشو هر طوری شده وارد جمع می کنه . معین و مهران ترجیح دادن که همون سر جای خودشون وایسن و قدمی به طرف لیدا ور ندارن . هر چند دل تو دلشون نبود و ته دلشون می خواست که با لیداحال کنن . برای اونا فرقی نمی کرد که این زن رفیقشونه یا زن کس دیگه ای . کیر که بلند شد و به هوس افتاد دیگه اینا رو نمی شناسه . رفیق , سیری چند ؟! منتها از اون جایی که میلاد ازشون انتظار داشت و رو در روی اونا بود و از طرفی می دونستند که اگه آسمون به زمین بیاد لیدا کارشو می کنه اونا هم رفته بودند به سمت تریپ جوانمردی که یه جورایی توی دل میلاد جا باز کنن .
لیدا : میلاد جان تو حالتو بکن . ببخشید سردش کردم و از دهن انداختم . تقصیر شماست که منو بیدار نکردین که با هاتون بیام . در اصل تقصیر شوهر جونمه . دستشو به سمت کیر معین گرفت و قبل از این که اونو بذاره توی دهنش و واسه اون پسر ساک بزنه گفت یکی بچشم و تستش کنم بد نیست . می خوام ببینم چه احساسی به آدم دست میده وقتی که با یکی غیر از شوهرش سکس می کنه .
میلاد : نه این کارو نکن . تو نمی تونی لیدا . تو اینکاره نیستی ...
ماندانا : آقا پسر حرف دهنت رو بفهم تو اون کاره نیستی یعنی چه ؟! مگه همه تو شکم مادرشون اون کاره هستند ؟ خب میشه یاد گرفت دیگه . لیدا جون هم حق داره . اونم آزاده که تصمیم بگیره برای زندگیش . برای تفریح و استفاده از لحظاتش . کسی نمی تونه ایرادی بگیره به این کارش .. خلاصه آقا میلاد برابری حقوق زن و مرد یعنی این که تو نمی تونی برای اون تصمیم بگیری که چیکار کنه . به قرار داد های اجتماعی کلیشه ای هم نگاه نکن . اگه این قرار داد ها ارزش و اعتباری داشت شما دیگه اونو زیر پا نمی ذاشتی ..
میلاد : شما خانوما خودتون به کی دارین میگین .
ویدا : ما مخالفتی نداریم با این که شوهرامون بخوان برن دنبال زنای دیگه . بذار اونا هم اون لذتی رو که دوست دارن از زندگی و لحظاتش ببرن . الان رامین داره با کارش عشق می کنه . پرونده های وامی و تسهیلات رو میاره خونه و اون قسمتی رو که در خونه بشه انجامش داد انجام میده .. من کاری به کارش ندارم . می ذارم لذتشو ببره .. اون خودش دنبال زن بازی نمیره .
میلاد : ولی تو می دونی اون داره چیکار می کنه ..
ویدا : مسئله همین جاست . باید این فر هنگ به نوعی به همه آدما القاء شه .. حالا از اون جایی که سخته تفهیمم اون , ما به این صورت داریم عمل می کنیم .
خود ویدا هم درست و حسابی نفهمید چی گفته .. بقیه هم به ساک زدن لیدا خیره شده بودند که چه جوری داشت کیر معین رو میکش می زد ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
زن

 
خــــــــــــــــــــارتو گل دیگــــــــــــــــــــران ۱۷۲

ماندانا : آقا میلاد حالا این قدر فکر خودت رو مشغول نکن . بیا این جا .. راحت باش .. بیا دیگه .. همه چیزای دنیا مال تو نیست . تو هیچوقت مالک این وسایلی که داری نیستی چه برسه به این که مالک انسانی باشی . من جات باشم حواسمو می ذارم رو کار خودم . اصلا به زن خودم توجه نمی کنم . آدم که این قدر خود خواه نمیشه . الان اگه وحید بخواد بره دنبال زنای دیگه من حرفی ندارم .
-اگه اون نخواد که تو بری دنبال مردای دیگه چی ..
-اولا که من دارم از حق انسانی خودم استفاده می کنم بعد این که مردای دیگه هم می تونن از حقوق انسانی خودشون استفاده کنند . من زیر بر گه از دواجو امضاء زدم . برگه بردگی رو که تایید نکردم .
میلاد : تو با این حرفایی که داری بر زبون میاری کاری نمی کنی جز تحریک لیدا .. ماندانا : تو اسمسشو هر چی می خوای بذاری بذار . اگه به دموکراسی و آزادی انسانها و برابری حقوق زن و مرد معتقدی دیگه همچین حرفی نمی زنی . حالا کارت رو ادامه بده . خیلی حرف می زنی . کاری هست که شده و نمیشه دیگه کاری کرد . پس این قدر نباید خودمونو آزار بدیم . الان زنت داره با معین حال می کنه ولی تو این جا بیکار نشستی . مهران و ویدا هم با هم مشغولن .
میلاد همچنان عصبی بود . اون هنوز باورش نمی شد که زنش , تازه عروس به همین سادگی خودشو تسلیم کرده باشه .
ماندانا : ببین اصلا حواست به اون نباشه . فکر کن مثل نیم ساعت پیشه . چه جوری داشتی حال می کردی . حالا هم که چیزی عوض نشده . همه چی سر جای خودشه . میلاد : جز زن من .
ماندانا پا هاشو به دو طرف باز کرد و گذاشت رو سر میلاد اونو خوابوند رو زمین و رو همین تیکه پارچه و موکتی که پهن کرده بودند . لذت می برد از این که می دید لیدا به جمع اونا پیوسته و حال میلاد رو حسابی گرفته . خوشش اومده بود که اون زن تونسته بود که از حق خودش دفاع کنه . معین و لیدا دستاشونو دور کمر هم حلقه زده و کف دستای معین یواش یواش رو باسن لیدا قرار می گرفت .اون با این مدل عشقبازی کردن ها آشنایی داشت . حداقل در این یکی دوروزه بر نامه هایی رو رو زنای متاهلی مثل ویدا و ماندانا پیاده کرده سختش نبود . اما بدن لیدا همچنان می لرزید . هنوزهم حس شرمساری می کرد . ولی از اون جایی که می دونست اگه نیمه کاره هم بی خیال این موضوع شه و جلوی این کارو که از نظرش زشت بود می گرفت اما فکر این که میلاد چیکار کرده واسش یه عقده ای می شد که اونو از درون خردش می کرد . معین خودشو کمی خم کرد . دستاشو از پشت رسوند به شکاف باسن لیدا و با کسش بازی کرد ... لیدا خودشو جمع کرد .. سختش بود .. اما این بار یه بند از دو تا انگشتشو کرد توی کس .. لیدا رو در آغوش کشیده و زیر گوشش طوری که میلاد نشنوه گفت دختر که نیستی ؟
لیدا سکوت کرده بود ... ولی حرکات انگشت معین روی کس لحظه به لحظه اونو حشری تر می کرد . لیدا خیلی آروم زیر گوش معین گفت هر کاری دوست داری بکن .. من خودم خواستم ..دختر هم نیستم . وقتی این حرفو زد خودشم ندونست که چرا آروم گفته ...
معین لباشو گذاشت روی کس تنگ و غنچه ای لیدا و میک زدن آرومو شروع کرد . مهران و ویدا راحت تر از بقیه و بی دغدغه مشغول بودند . چون هیشکدومشون پای قهری سکس نبودند .
دل تو دل میلاد نبود .. می خواست هر طوری که شده بفهمه که زنش در چه وضعیتیه . دوست داشت بره و معین و لیدا رو از هم جدا کنه . ولی می دونست لیدا وقتی عصبی شه طوری شلوغ می کنه که ممکنه همه چی به هم بپاشه . و ماندانا هم طوری خودشو انداخته بود روش که جلوی دید شو گرفته بود . یعنی حالا ممکنه کیر معین رفته باشه توی کس لیدا ؟ فقط می تونست گوشاشو تیز کنه که ببینه می تونه صدا ها رو حس کنه یا نه ؟ لیدا حس کرد که بی حس شده .. آروم و طاقباز دراز کشیده بود و لبای معین همچنان روی کس غنچه ای لیدا قرار داشت . لیدا لباشو به آرومی گاز می گرفت و نمی خواست سر و صدایی کنه . دوست نداشت صدای ناله های اونو کسی مخصوصا میلاد بشنوه . تا حدودی هم از این بیم داشت که شوهرش در اثر خشم و حسادت و غیرت از جاش پا شه و خون به پا کنه .ولی زن حس کرده بود که هر طوری که شده باید زهرشو خالی کنه وگرنه ادامه زندگی با این مرد از جهنم هم جهنم تر میشه . ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــارتو گل دیگــــــــــــــــــــران ۱۷۳

لیدا چشاشو بسته بود و به حرکت لبای معین فکر می کرد .. تردید اونو دیوونه کرده بود .. ولی می دونست که حالا دیگه می رسه به آخر خط به همون جایی که میلاد انتظارشو نداشت و اونم انتظارشو نداشت که تا به این جا بیاد . لیدا پا هاشو دراز کرد و اونو به آرومی به کیر معین مالوند . به این شکل خواست به اون بفهمونه که حالا می تونه کارو تموم کنه . معین خیلی آروم از جاش پا شد . اون فرمان رو از لیدا گرفته بود و حالا می دونست که باید چیکار کنه . دیگه به این فکر نمی کرد که این زن یکی از بهترین دوستاشه . هیجان دیگه به اون امون نداده بود . داغ کرده بود . یه دستی به روی کیرش کشید و یه بر جستگی خاصی رو حس می کرد . سر کیرش رو به شکاف کس لیدا چسبوند . دیگه به آرومی آماده جا گیری توی کس بود .. لیدا دیگه احساس سر ما حتی خنکی هم نمی کرد . کاملا داغ شده بود . حتی با همه خماری دوست داشت چشاش باز باشه و به ستاره های آسمون نگاه کنه .. کیر داغ آهسته آهسته راهشو پیدا کرد و به سمت جلو رفت ... اولش کمی احساس سختی می کرد . این جسم خارجی توی کسش براش آشنا نبود . ولی یواش یواش اون حرارت و گرمای هوسی که در اون به وجود آورد این حس آشنایی رو به لیدا داد .
دیگه عادت کرده بود . طوری که وقتی معین برای لحظاتی حرکتشو کند کرد تا آبش توی کس خالی نشه لیدا نتونیست تحمل کنه و با چند حرکت سریع رو به بالا و حلقه زدن دستاش دور کمر معین متوجهش کرد که خیلی خوشش اومده و باید حرکتشو سریع تر کنه ..
میلاد همچنان طاقباز دراز کشیده بود و ماندانا روش قرار داشت . چند بار سرشو این طرف و اون طرف کرد تا ببینه کار زنش به کجا کشیده ...
ماندانا : چیه این قدر ورجه وورجه می کنی؟ چیزی نشده .. همه دارن حالشونو می کنن تو هم لذت ببر دیگه ... میلاد داشت به این فکر می کرد که بعدا چه جوری می تونه با لیدا زندگی کنه . هر چه بود اون یه حقی برای خودش و این که یک مرد بوده قائل بود . با خودش می گفت خب من به زنم چیزی نمیگم . ولی عشق و علاقه من به اون محفوظ می مونه . هنوز این امیدو داشت که لیدا پشیمون شه . به اون یه فرصت دوباره ای بده ... میلاد می ترسید که همسرشو صدا کنه . می ترسید از این که این فاجعه اتفاق افتاده باشه و اون نتونه خودشو جمع کنه ... ماندانا یه لحظه سرشو که به عقب بر گردوند و حالت معین و لیدا رو دید متوجه شد که کیر معین کارشو کرده ... لیدا نتونست دیگه جلوی حس و هوس خودشو بگیره ..
لیدا : آهههههههه محکم تر محکم تر ... سوختم .. سوختم .. چقدر سنگینم .. خیلی سنگینم . محکم تر بزن .. محکم تر ... ووووووویییییییی ... باید یه چیزی ازم بریزه .. باید خالی شه ...
میلاد مشتاشو گره کرده محکم به زمین می زد . اون این حالت لیدا رو می دونست . اون تا وقتی که ار گاسم نمی شد ولش نمی کرد ... حداقل یک ربع باید با ضربات کیرش اونو سر حالش می کرد تا ار ضاش کنه .. ولی حالا خیلی زود به حالتی رسیده بود که می تونست ار گاسم شه . یعنی معین خیلی راحت تر از اون تونسته لیدا رو به این مرحله برسونه ؟ نه من دیگه نمی تونم با این زن زندگی کنم ...
میلاد سست و ناتوان به نظر می رسید . ماندانا این وارفتگی اونو به خوبی حس می کرد . چند بار کف دو تا دستشو رو شونه های میلاد قرار داده اونو محکم به زمین فشار داد تا بلند نشه ... معین با لذت سینه های لیدا رو چنگش می گرفت . ..
مهران : ویدا جون خیلی خوشم میاد ..
هم از سکسمون و هم از آتیش گرفتن میلاد . مثلا اومده بود زرنگی کنه ..
ویدا : یواش تر . خب ما هم اومده بودیم زرنگی کنیم دیگه . خلاصه چیزی که عوض نشده . ولی آدم باید جنبه داشته باشه . هر کی که خر بزه می خوره پای لرزش هم می شینه . مثلا اگه شوهرامون بخوان برن با زنای دیگه حال کنن ما حرفی نداریم . جنبه و ظر فیتشو داریم . ولی در کل حق ندارن مانع آزادیهای فردی و اجتماعی ما بشن . این از حقوق انسانی ماست . حالا اگه می بینی مخفی کاری می کنیم به این دلیله که دیگه نمیشه دیگه . بی جنبه بازی و مصلحت بینی و از این بر نامه ها اجازه نمیده که ما بتونیم کارمونو خیلی درست انجام بدیم .
در همین لحظه لیدا یه جیغ آرومی کشید و فریاد زنان گفت اوخ جون اوخ جون .. اومد .. اومد .. اوووووووففففففف اومد ... .. آخخخخخخخخخ ...
حالا دیگه شجاع شده بود ...
لیدا : میلاد عزیزم .. از این به بعد زیاد خسته ات نمی کنم .
لیدا حالا می خواست مهرانو صداش بزنه که دو تایی با هاش مشغول شن .. اما یه متلکی به شوهرش انداخت و گفت
-میلاد جون .. عشقم عزیزم . می خوام از ویدا جون هم خواهش کنم که بیاد سراغ تو ..اشتهات که خوبه . یک مرد و دو زن رو پیاده کن ... خوب حال می کنی نا قلا ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــارتو گل دیگــــــــــــــــــــران ۱۷۴

لیدا : ببین میلاد . من برابری حقوق زن و مرد رو رعایت می کنم . یعنی اصلا نمیگم که من بیشتر از تو بخوام از یه چیزی بهره ببرم . دیدی چقدر هواتو دارم . حالا تو بیا و تنهایی بخور . اصلا زن و مرد از دواج می کنن برای چی ؟ برای این که شریک غم و شادیهای هم بشن .. شریک دار و ندار هم ..
معین و مهران دو تایی شون دیگه حوصله شون سر رفته بود از پر حرفی ها و لجبازی و حرص خوردن های لیدا . برای همین تصمیم گرفتند که زود تر دست به کار شده و حسابی حالشو جا بیارن .
مهران که این بار رفته بود زیر لیدا دراز کشیده و می خواست بکنه توی کسش و معین هم می خواست فرو کنه توی کونش .. دو تایی کمر و پهلو ها شو گرفته و کیرشونو به سوراخای مورد نظر فشار دادند . کیر مهران که راحت رفت تا به انتهای کس لیدا ولی معین نتونست کیرشو فرو کنه توی کون ..
-آخخخخخخخخ وحشی چیکار می کنی آروم تر ..
داد میلاد در اومد ...
-نهههه من نمی ذارم زنمو تیکه پاره کنین ..
ولی ویدا و ماندانا دو تایی شون افتادن سر میلاد و به اون فرصت فکر کردن ندادن . ماندانا : بشین روش ویدا ..
-نه ماندانا تو بشین . من اون طرف به اندازه کافی حال کرده بودم ..
-منم همین طور .. میلاد جان این قدر جوش نیار ... دیگه کار از کار گذشته .تموم شده .... رفته .... کیر یکی دیگه از مرز کس زنت گذشته ....
در این جا ماندانا تیوب کرمی رو داد به دست ویدا و گفت :
یه دقیقه برو اینو به کون لیدا بمال ... این مهران بد کیر ممکنه کون زن میلادو جرش بده واسش درد سر شه ...
در این جا یه تیکه هم به میلاد انداخت .
-عوضش میلاد خان ! راه کونش باز میشه خونه که با هم خلوت کردین خیلی راحت تر می تونی کون زنتو بکنی . هر کاری برای بار اولش سخته . این قدر نق نزن . غر نزن . دیگه همه چی عادی میشه برات ...
ویدا مقداری کرم رو انگشتاش ریخت و اونو به آرومی توی کون لیدا فرو کرد ..
ویدا : ناراحت نباش لیدا جان . خصلت بیشتر مردا همینه که بکنن توی کون ما زنا . این یه قسمتو خیلی دوست دارن . کاریش نمیشه کرد .. چند بار که بدی راهش کمی باز تر میشه .. ولی هیچوقت بدون درد نمیشه ....
لیدا از تماس انگشتای دست ویدا با سوراخ کونش خوشش میومد . ویدا یه دستی رو کیر معین هم کشید و گفت
-پسر کمی مدارا کن . هر چی باشه شوهرش دوستته و احترام اون واجبه ...
میلاد همچنان حرص می خورد از این که همه داشتن بهش تیکه مینداختن و مهم تر از اون هم زنش زیر کیر دوستاش دست و پا می زد و حال می کرد .
لیدا که پس از دقایقی به فضای سکسی با غیر عادت کرده بود حالا خودشو راحت تر از بار قبل می تونست به این تحول جدید عادت بده . دو مرد و یک زن ... چشاشو به روبرو دوخته بود . به درختایی با سایه ها و منظره ای سیاه که انگار دل آسمان روشن تررو شکافته بودند . به ستاره ها نگاه می کرد . هر چه به دنبال ماه می گشت پیداش نکرد . رو کیر مهران نشسته بود .. طوری قفلش کرده بود که اون پسر نمی تونست تکون بخوره . کمی خودشو بالاتر کشید تا مهران بتونه کیرشو توی کس اون حرکت بده . معین هم که کون لیدا رو آماده دیده بود یه فشاری به سر مقعد لیدا آورده و خیلی آروم قسمتی از کیرشو توی کون لیدا جا داد ... لیدا احساس درد می کرد ولی نه به اندازه دفعه قبل که معین سریع می خواست کارو تموم کنه .
اون طرف دو تا زن امون میلادو بریده بودن . دیگه بهش فرصت ندادن که فکر کنه و تصمیم بگیره . ماندانا که خودشو مرتب روی کیر میلاد حرکت می داد و ویدا هم رفته بود رو سر میلاد و کسشو به سر و صورت و دهن میلاد می مالوند .
ویدا : زبونش بزن زود باش .. زود باش ... دیگه به هیچی فکر نکن .. .. خیلی اخمویی . کاش روزی ملت ها به این نتیجه برسند که از دواج با برده داری فرق می کنه . از دواج سند مالکیت کسی بر کسی نیست . اونم مالکیت یک طرفه . منتها در بیشتر جوامع از دواج طوری قلمداد میشه که انگار مرد مالک زن میشه . حتی در جوامع پیشرفته با این که از دموکراسی و برابری حقوق زن و مرد حرف می زنن باز در عمل این طور نیست و به نوعی سلطه مرد مشخصه ... ولی تازگی ها با تغییر فر هنگ در روابط زناشویی و حل بعضی مسائل این فاصله ها و تضاد از میان بر داشته شده ...
با این دو تا کوسی که روی دهن و کیر میلاد قرار داشت اون دیگه حرف بزن و جواب بده نبود . فقط می دونست که سرش داره از حرفای ویدا سوت می کشه . و اگه قرار بر این بود که فعلا بی خیال شه این پر حرفی های ویدا دوباره همه چی رو به یادش مینداخت . ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــارتو گل دیگــــــــــــــــــــران ۱۷۵

میلاد چاره ای نداشت جز این که خودشو با فضا طوری هماهنگ کنه که به زنش نشون بده داره لذت می بره .. ..
-میشه شما دو تا خانوما جا تونو عوض کنین ؟ تنوع خیلی لازمه ...
ماندانا : حالا دیگه داری میای تو خط خودمون . یواش یواش داری می دونی که باید چیکار کنی . یه نگاه به همسرت نشون میده که اون با این که دیر شروع کرده ولی خیلی زود داره به موفقیت و اون جا های بالا بالا می رسه .. آخ که چه حالی میده آدم می بینه زن و شوهرای جوون این جوری دارن از زندگی لذت می برن ..
لیدا : مانی جون تو که پیر نیستی ...
-خب منم که نگفتم پیرم ولی کاش فر هنگ وحید و رامین هم طوری بود که میومدن به این محفل خودمونی خودمون . ولی شما دو تا پسرا هم اگه زنی دوست دختری می داشتین و با خودتون می آوردین عالی می شد . اون وقت دیگه دستمون حسابی جور بود ..
ماندانا و ویدا جا شونو عوض کردند . میلاد حس کرد که تنوع هم بد چیزی نبوده و کون روغنی با پوست نرم ویدا خیلی بهش لذت میده .. البته اون کیرشو اون اول از پشت فرو کرده بود توی کس ویدا و دستاشو هم دور کمرش قفل کرده بود . حالا این ماندانا بود که جای دقایق پیش ویدا رو گرفته لای پا شو به دهن میلاد می مالوند .. واون سمت هم لیدا با اون دو تا جوون مشغول حال کردن بود ... گاه چشاشو می بست و گاه بازشون می کرد . به زندگیش فکر می کرد و این که در چه شرایطی قرار داره . نه .. نه .. تو نباختی لیدا . تو نمی تونی به خودت بگی که شکست خوردی . تو حالا خیلی راحت تر می تونی زندگی کنی و لذت ببری . اون زندگی که می رفت از همین حالا یه کلنگ یکنواختی واسش بخوره .. کلنگش هر گز به زمین نخورد و تو از همین حالا یاد گرفتی که به زندگیت سر و شکل و تنوع دیگه ای بدی . تو گربه رو دم حجله کشتی .. وقتی که تشویش و نگرانی نباشه ببین چه راحت داری با دو تا جوون دیگه حال می کنی و ازشون لذت می بری ؟ ببین اونا چه جوری دارن بهت حال میدن و تو حال می کنی ؟ این خصلت همه آدماست که تنوع طلب باشن ...
لیدا همچنان داشت خودشو قانع می کرد .. به بعضی تصوراتش اعتقاد داشت و بعضی ها رو هم برای آروم کردن خودش می بافت ...
چشاشو بسته بود .. کیر مهران همچنان از سمت پایین به بالا در حرکت بود و کیر معین هم در یه حالت افق فضای کونشو شکافته و به نرمی حرکت می کرد و اون با خودش فکر می کرد که چیزی به نام عشق خیلی بی مفهوم شده .. اصلا عشق دیگه اعتباری نداره .. این که بگیم به خاطر عشق باید وفادار بود و خود را فقط تسلیم معشوق کرد .. اصلا معشوق اعتباری نداره وقتی که عشق اعتباری نداشته باشه . شوهر یعنی کسی که با هاش یه قرار دادی بستیم که زیر یه سقف زندگی کنیم . کنار هم بخوابیم و بیدار شیم . اما زندگی فراسوی همه ایناست . زندگی فقط این نیست که بخواهیم با چیزای از پیش دیکته شده خودمونو دلخوش کنیم . این دیگران نیستن که باید بهمون دیکته بگن . ما خودمون هم می تونیم دیکته گوی خوبی واسه خودمون باشیم . همون جوری که میلاد واسه خودش بوده و به منم یاد داده ..
معین حس کرد که لیدا رفته به یه عالم خاص . عالمی که نمیشه به اون گفت خماری ناشی از سکس . دستاشو از روی باسن لیدا بر داشت و اونو گذاشت رو سینه های لیدا .. با کف دستش چند دور سینه ها شو گردوند و به آرومی با نوکشون بازی کرد . لیدا با این کار معین فکرش به سمت سکس بر گشت ..
-آخخخخخخخخخ پسرا .. پسرا .. اگه بدونین شما دو تا دارین با من چیکار می کنین ؟ از کس و کونم داره آتیش می باره . غرق لذتم . غرق غرقم . دارم می سوزم .. می سوزم و آتیش می گیرم . جوووووووون .. جووووووون .. چه حسی میده ! چه حالی می کنم ! مبلاد جونم .. عشقم تو چرا ساکتی ! تو هم نشون بده که داری حال می کنی تا منم لذت ببرم . خوشم بیاد .. می بینی که زنت داره چه حالی می کنه ؟! ولی ازت دلخورم . می خواستی تنهایی بیای .. عیبی نداره می بخشمت .. اما یکی طلب من که یه بار خودم تنهایی برم به جایی .. ولی باشه دلم می خواد وقتی که من رفتم تو بگردی و پیدام کنی ....
لیدا دیگه با حرص کمتری این حرفا رو بر زبون می آورد . می دونست دیگه عشق و دوست داشتن اون شکل و حالتشو از دست داده . باید مسیر و جهت علاقه ها شو تغییر بده ... معین بدون این که کیرشو از توی کون لیدا بیرون بکشه سرشو خم کرد و شروع کرد به مکیدن نوک سینه لیدا ..... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــارتو گل دیگــــــــــــــــــــران ۱۷۶

لیدا به اون لبا و دستا و حرکات موجی شکل و مستقیم کیر عادت کرده بود و با لذت ازمعین می خواست که به کارش ادامه بده .
-اوووووووخخخخخخ مهران .. عزیزم تو هم به کارت ادامه بده .....
و ماندانا همچنان با حرکات چرخشی کسش روی لب میلاد جلوی دید اونو واسه تماشای صحنه فرو کردنش توی کس ویدا گرفته بود ....
ویدا : چه طوری ماندانا !
ماندانا : ما هم داریم یه جوری حال می کنیم دیگه . ولی امشب شب لیدا جونه . اون دیگه از امشب متحول شده . وارد یه دنیای جدیدی شده که باید قدرشو بدونه . .. اتفاقا من میگم هر قدر این مدل روابط و تفاهم بین زن و شوهرا بیشتر باشه اونا راحت تر و خوشبخت و آروم تر زندگی می کنن . دیگه حسرت خیلی چیزا رو نمی خورن . مرتب به دنبال این نیستن که سر هم کلاه بذارن و همو فریب بدن . انرژی خودشونو می ذارن واسه چیزای مثبت . این جوری خیلی حال میده ... کاش وحید و رامین هم می تونستن بیان ...
ویدا : نههههههه از این حرفا نزن . اون دو نفر مخصوصا رامین اصلا فازش به این چیزا نمی خوره . اگه بفهمه که من چیکار می کنم دیوونه میشه .
میلاد یک بار دیگه اعصابش داشت از پر حرفی اون دو نفر خرد می شد . ولی چاره ای نبود .. اون حرکات نرم کیر و خیسی کس ویدا رو به خوبی حس می کرد . و همین براش کافی بود که فکرش آروم بگیره . فقط نیاز به سکوت داشت ... .
لیدا : آیییییییی مهران .. مهران جون .... تند تر تند تر ... خوشم میاد خیلیییییییی .. خیلی زیاد .. تند تر بکن ...
لباشو به لبای مهران چسبونده به شدت میکشون می زد . .. و در همون حالی که داشت ار گاسم می شد مهران چاره ای نداشت جز خالی کردن آبش توی کس لیدا .... لیدا با چشایی بسته خودشو در فضا می دید . وارد دنیای آرامش شده بود . لذت می برد ..و همین حسو مهران هم داشت . برای لحظاتی به این فکر کرد که این کارش تا چه اندازه می تونه خطر ناک باشه .. آیا لیدا از قرص استفاده می کنه یا نه ؟ ولی از اون جایی که می دونست لیدا در این لحظات حریف شوهرش شده و شوهرش هم حضور داره می تونه کاری کنه که در صورت بروز هر گونه مشکلی مسئله رو با خودشون حل کنن ...
لیدا : چقدر داغ بود ..چقدر خوشم اومد .. چقدر کیف کردم !
معین : منم می تونم خالی کنم آبمو ؟ دیگه نمی تونم . این عقب تو سوراخ کونت چقدر تنگ و چسبونه ..
-بریز .. تو هم بریز ..من خودم می خوام . من از تو می خوام که این کارو برام انجام بدی . و همزمان با اون معین این بار خیلی نرم و با احساس کیرشو توی کون تنگ لیدا حرکت می دا د و با پرشهای احساسی خود آبشو ریخت توی کون لیدا ..
-حالا پسرا بغلم بزنین ..می خوام از این نسیم و شب زیبا زیر ستارگان لذت ببرم ... دیگه دیرمون هم شده ممکنه مشکوک شن . هر چند دیگه واسم مهم هم نیست . اصل کاری شوهرم با منه و همه چی بین ما حل شده . مهم اینه که شوهرم همه چی رو بدونه و از اون طرف هم ماندانا به ویدا گفت اگه موافق باشه شریکی یه کاری انجام بدیم و ازش استفاده کنیم ...
ویدا دوزاریش افتاده بود ... خودشو کنار کشید و دو تا یی شون کیر میلاد رو توی دستشون گرفتن .. میلاد از این حرکت خوشش اومد و در اون لحظات به اندازه حالتی که کیر توی کس ویدا باشه به اون لذت می داد .. ویدا و ماندانا پرشهای آب کیر میلاد رو می دیدند و لذت می بردند ...
ویدا : ماندانا نوش جون کن ..
ماندانا : اول تو بخور ...
-پس با هم می خوریم . تعارف رو بذاریم کنار .. می ریزه و اون وقت توی تاریکی نمی تونیم پیداش کنیم ..
میلاد : اووووووههههههه خانوما اون جوری که خیلی بهتره .. می ریزه روی تنم و اون وقت شما مجبور میشین که همه جای بدنمو بلیسین .
ماندانا : همه جای تنتو هم لیس می زنیم ...
ویدا و ماندانا تا قطره آخر منی میلادو خورده و شروع کردند به لمس تن اون .
لیدا : عزیزم میلاد جون .. هر چند من دوست دارم توی بغل مهران جون و معین جون همین جور بخوابم تا ساعتها ولی دیگه باید بریم . فر دا رو که از دست ما نگرفتن . با این جون و انرژی که گرفتیم فکر نکنم فر دا رو بمیریم . اگه راضی باشی برای فر دا هم با هم حال کنیم .. ولی چه کیفی داره وسط دو تا جوون خوش تیپ و خوش بدن و داغ در این هوای رویایی . ووووووییییییی امشب تا صبح تصور این لحظات منو می کشه .. باید بهم حال بدی شوهر عزیزم ... ..
میلاد در حال حرص خوردن از جاش پا شد ... دسته جمعی لباس پوشیدن و به طرف خونه به راه افتادند . برای لحظاتی سکوت شب با سکوت اونا در هم آمیخته بود ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــارتو گل دیگــــــــــــــــــــران ۱۷۷

پسران مجرد و ویدا و ماندانا بی خیال به مقرشون بر گشتند و میلاد و لیدا رفتن به اتاق خلوت . لیدا حال و حوصله حرف زد ن با میلاد رو نداشت . می دونست که حالا میلاد مثلا رگ غیرتش گل می کنه و شروع می کنه به انتقاد کردن . در حالی که از نظر اون میلاد حقی نداشت که این کارو انجام بده . با این حال از اون جایی که در جامعه ایرانی مردا واسه خودشون حق و حقوق خاصی قائل میشن این انتظارو داشت که میلاد سر و صدا کنه . دست پیشو گرفت که پس نیفته . زود تر شلوغ بازی رو شروع کرد .
لیدا : از این به بعد همینه . اگه بخوای بدون اجازه من قدمی بر داری منم می دونم چیکار کنم .
میلاد : داری تهدیدم می کنی ؟
لیدا : این تهدید نیست . کاری که تو کردی یک خیانته . من می خوام کاری کنم که نشون بدم ما با هم تفاهم داریم حتی ممکنه عاشق هم باشیم . به هم عشق بدیم . از وجود هم لذت ببریم . من تا امروز اینو نمی دونستم . فر هنگ ها عوض میشه . باید تعصبات خشک و خالی رو کنار گذاشت . فرهنگهایی که ما رو از رسیدگی به خودمون باز می داره . و همون باعث میشه که خودمونو اسیر اما و اگر ها و قید و بند هایی کنیم که بعدا نمی تونیم پاره اش کنیم و کار به جایی می رسه که بر عمر و روز های از دست داده و تلف شده حسرت بخوریم .
میلاد بد جوری جا رفته بود و لیدا اینو به خوبی حس می کرد . لیدا ادامه داد ..
-من از خیانت خوشم نمیاد . خیلی نفرت انگیزه . این که یک زن و مرد به هم دروغ بگن و بخوان به دور از چشم هم خیلی کارا صورت بدن . باز خوب شد خودت دیدی که من در مقابل چشم تو این کارو انجام دادم . منم می تونستم برم مخفیانه خیلی کارا بکنم . من بهت چیزی نمیگم ولی همین حالاشم روزی چند تا طالب دارم . مخصوصا که حالا راهمو بازش کردی که خیلی راحت تر می تونم زیر آبی برم . اما همه اینا رو می بینی .. دلیل نمیشه که دوستت نداشته باشم و عاشقت نباشم . شاید تن و بدن من برای شما چند نفر یه حالت اشتراکی داشته .. اما قلبم , احساسم مال توست . من دوستت دارم . تو که ندیدی من به یکی از اون دو تا پسر بگم که عاشقشم ودوستش دارم ... من فقط تو رو می خوام . همین که ما همو درک کنیم .. پس از سکس با دیگران , یه اشتیاقی هم داریم برای این که با هم باشیم . انگار که میل و هوس دوباره بر می گرده .. آخخخخخخخخخ مثل همون احساسی که من الانم نسبت به تو دارم . حس می کنم که حسم بر گشته .. میلاد درو قفل کن .. از داخل ببند
-مشکوک میشن
-بذار بشن . مگه ما می خوایم خلاف کنیم . من دلم می خواد . می خوام جیغ بکشم و همه متوجه شن که در بغل شوهرم هستم و دارم با هاش سکس می کنم . . حالا بیا این قدر ناز نکن . من که خیلی دوستت دارم . میگن عدو شود سبب خیر .. حالا من و تو می تونیم از زندگی لذت ببریم و همین کار تو هم سبب شد که من نظر دیگه ای در مورد این سکس های گروهی و ضربدری پیدا کنم و اگه یه روزی زوج مناسب و معتمدی پید ا شن که با هم تبادلی و دو به یک هم سکس کنیم خیلی لذت بخش میشه . همون کاری که امشب انجام دادیم .آب از آب تکون نخورد . همه چی سر جاشه .
لیدا خودشو کاملا بر هنه کرده بود . میلاد حرص می خورد ... اندام بر هنه زنشو می دید و مدام این تصور رو داشت که معین و مهران دارن اونو می کنن . لیدا خیلی آروم میلاد عصبی رو بر هنه اش کرد . وقتی به طرف شوهرش قمبل کرد و از پشت دستاشو گذاشت رو دو طرف باسنش و بازشون کرد تا شوهره شکاف کسشو بهتر ببینه میلاد دو دستی می زد تو سرش ..
-عزیزم این قدر حرص نخور . بیا و نشون بده که هر وقت باشه تو رو دارم . می خوام لذت بیشتری از تو برده باشم تا از اون دو نفر . یادت باشه اینی که الان می خوای توی بدنم فرو کنی وارد وجود دو تا زن دیگه هم شده . پس منم خیلی راحت با این قضیه کنار نیومدم .
میلاد که همچنان در حال حرص خوردن بود دید چاره ای نداره جز این که قدرتشو به رخ زنش بکشه . حرکتشو به طرف کس لیدا خیلی به سرعت و ناگهانی انجام داد طوری که اونو به طرف جلو پرتش کرد ..
-واااااااییییییی چقدر حرص داری تو ...
میلاد دو دستی به کمر لیدا چسبید اونو از زمین بالاتر آورد و به سرعت شروع کرد به کردنش ... سعی کرد فقط به همون لحظات و لذت همون لحظات فکر کنه ... به وجد اومده بود از خیسی کس زنش و لکه های سفید هوسی که روی کیرش نشسته بود ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــارتو گل دیگــــــــــــــــــــران ۱۷۸

لیدا به خوبی حس می کرد که میلاد اونو با چه حص و لذتی داره می کنه . خوشش میومد از این حرکات و حرص همسرش . اون کاملا لذت می برد و از این که می دید میلاد داره این موضوع رو واسه خودش حل می کنه خیلی خوشحال بود .
-محکم تر عشق من ... بزن ... خوشم میاد ...
میلاد : می خوام ازت بشنوم . به من بگی که تو فقط مال منی .. عشق منی .. لذتت رو از من می بری . فقط من می تونم به تو عشق بدم . هوست , تمام نیازت و حست مال منه . فقط مال منه .
لیدا : من فقط مال توام .. برای تو ام .. عشق توام دوستت دارم .. آخخخخخخخخخ .. بکن .. کسسسسسسسم کسسسسسسسم .. ببین چه جوری برای تو می خاره ؟ ببین با همه بی وفایی تو بازم کیر تو رو می خواد . آخخخخخخخخخ عشق من .. عزیزم دوستت دارم . من فقط مال توام .. در اختیار توام . جون توام .. بکنش ... هر کاری می تونی با من بکنی . می تونی توی کس من خالی کنی . فقط تو می تونی این کارو بکنی . این حس خوب من مال توست .
میلاد برای ثانیه هایی به یاد آورد که معین و مهران وقتی که با لیدا سکس کردن آبشونو توی کس و کون لیدا خالی کردند . ولی اون حالا داشت اینومی دید که لیدا داره لذتشو از اون می بره و اینو با تمام احساس و وجودش نشون میده . پس بهتره که به همون لحظه ای که در اون قرار داره فکر کنه و دیگه به چیز دیگه ای فکر نکنه . همون واقعیت حاضر رو بهش توجه کنه و خودشو اسیر افکار دیگه ای نکنه .
-دوستت دارم . دوستت دارم لیدای من ...
برای لحظاتی دوست داشت بگه که بیا و همه چی رو فراموش کنیم . اون چه که بر سر ما گذشته و واسه ما اتفاق افتاده . اما لیدا پیش دستی کرده بود و گفت
-عزیزم .. خوشم میاد لذت می برم که من و تو این جوری همو درک می کنیم . چقدر با هم احساس صمیمیت می کنیم ! کاش زود تر از اینا می دونستیم که بعضی اصول و کار ها می تونه ما رو به هم نزدیک و نزدیک تر کنه . این که بدونیم خواسته های ما از زندگی چیه و چه جوری می تونیم زود تر به آرامش برسیم .
لیدا در حالی که باسنشو دور بدن شوهرش می گردوند و نهایت لذتو به کیرش می داد گفت می خوام بدونی که من بیشترین حسمو ازت می گیرم . اگه با صد تا مرد دیگه هم باشم وقتی که به تو برسم با تمام عشقم در اختیار تو قرار می گیرم . چون سکس و هوسی که بدون عشق و بدون ار تباط با نیاز روحی باشه به پشیزی نمی ارزه .... می فهمی میلاد ؟ می تونی اینو حس کنی ؟ می تونی حس کنی که چقدر دیوونه وار دوستت دارم ؟
و میلاد در حالی که به مردان دیگه ای که با زنش حال کرده بودند و در آینده هم جزیی از زندگی و روند زندگی زناشویی اونا بودند فکر می کرد گفت آره حس می کنم .. به خوبی متوجه میشم .. ولی با خودش می گفت همه اینا به یک کنار ولی ای کاش متوجه نمی شدی و من می تونستم به اون سبک لذت بیشتری ببرم . با این که خودشو آروم تر از ساعاتس قبل حس می کرد ولی هنوز متوجه خیلی از کارا نبود ... با این حال می دونست که دوست داره از افکاری که عذابش میده رها شه . اون به اندازه کافی با ماندانا و ویدایی حال کرده بود که در کنار شوهراشون بودن ولی انگار نه انگار و خیلی راحت تونستن خودشونو تسلیم کنن .
و در مسیر دیگه ماندانا و ویدا ووحید و رامین کنار هم نشسته بودند . رامین تازه به این فکر افتاده بود که دقایقی رو در کنار همسرش بگذرونه .. به این فکر کنه که اون چی می خواد و به چی فکر می کنه .. بقیه مردا و زنا و حتی پسرا تصمیم داشتن که استراحت کنن . رامین می دونست که زنش گشت و گذار در دل جنگل و زیر نور ماه و ستاره ها رو خیلی دوست داره برای همین به سه تای دیگه پیشنهاد داد که برن و یه دوری بزنن . ماندانا و ویدا با این که خسته و کوفته بودن ولی برای این که یه تنوعی به زندگی اون شبشون بدن با شوهراشون راه افتادن تا دقایقی رو با اونا باشن . دو زن در کنار هم قدم می زدند . دوست داشتن با هم درد دل کنن .
ماندانا : میگم بد نیست گاهی حس کنیم که شوهرم داریما ..
ویدا : اتفاقا منم حس تو رو دارم . خیلی عالی میشه که همچین احساسی داشته باشیم . واسه تنوع بد نیست . این رامین هم بعضی وقتا رمانتیک میشه ..
ماندانا : اصلا بهش نمیاد که این طوری باشه . اون الان دلش پیش پر ونده ها شه . اجازه میدی اذیتش کنم یعنی یه تیکه بندازم ..
-بگو عشقم .. زن داداش خوشگلم .. ماندانا : آقا رامین ..میگما الان دارین قدم می زنین یه وقتی از کارای بانکی تون عقب نمونین ؟ ... ادامه دارد ...نویسنده ... ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 18 از 19:  « پیشین  1  ...  16  17  18  19  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

خارِ تو , گلِ دیگران


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA