انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 11 از 12:  « پیشین  1  ...  9  10  11  12  پسین »

مردان مجرد زنان متاهل


زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۱۰۰

فریده : این قدر حواست به اون طرف نباشه عشقم . یواش یواش دارم شک می کنم به یه چیزایی .!
افشین : به چی شک می کنی فریده جون ؟
-به این که نکنه بنفشه دوست دخترت باشه و تو و اون همدیگه رو دوست دارین . یعنی این که اصلا بنفشه شوهر نداشته باشه ..
-از اون حرفای عجیب و غریبه . اگه بنفشه دوست دحتر من بود دیگه اونووارد این جا نمی کردم .
-اینم یه حرفی . راست میگی باید کمی منطقی باشم . نمی دونم چرا این روزا منطق من تحت تاثیر افکار الکی قرار گرفته ..
-باز خوبه که تو از همه اینا با خبری ..
فریده : به نظرت بر قراری این محافل تا چه حد می تونه لذت آفرین باشه . این آدما رو به هم نزدیک کنه .
افشین : راستش این که آدما همه شون یه هیجان مشترکی دارن . لذتی که اونا رو به هم پیوند میده . به خاطر این لذت مجبور به رعایت و حفظ تا بو هایی هستند که ازش به عنوان فرهنگ و احترام یاد میشه . فر هنگهایی به عنوان یک اصل پذیرفته شده .. مثلا یک مرد و یک زن غریبه یا حتی فامیل که زن و شوهر نباشند یا رابطه خاصی نداشته باشند وقتی که کنار هم قرار می گیرن دیگه نمیان از این با هم حرف بزنن که هر کدومشون با همسرشون یا زوجشون چیکار کرده .. یا از احساسات و تمایلات جنسی خودشون بگن .. اما این روز ها این کار رفته رفته داره جا میفته . خیلی ها این کارو انجام میدن .. این رفتار داره به عنوان یک اصل خودشو جا میندازه . مثلا من می تونم خیلی راحت از لذتها و سختی های زندگی زنا شویی ام بگم برای تو .. و این که از بودن با تو خیلی خوشم میاد .. و یا یک زن و مرد دیگه از التهاب و هیجانی که واسه رسیدن به هم و داشتن هم دارند . بدون این که رابطه ای رسمی و قرار دادی بین اونا باشه . وگرنه خود سکس و این که این جور با هم باشند و یه سری حرکات تکراری و کلیشه ای انجام بدن دیگه چیزی نداره ... حتی افشین جان این روزا اگه بری توی سایتها ی مختلف ببینی یه سری داستانهای کلیشه ای تکراری نوشته میشه که هیجان انگیز ترین اونا به نوعی تکرار می رسه .. اما این ما خود آدما هستیم که باید برای تنوع بخشیدن به زندگی خودمون تلاش کنیم .. الان از دیروز تا حالا کدوم حرکت جدیدی از این همه آدم دیدیم ؟ اصلا چه حرکت جدیدی وجود داره در این راه مشخص !..
افشین : فریده جان هر چی که تو میگی کاملا درست و منطقیه .. درسته که سکس چیز جدیدی واسه گفتن و نوشتن نداره .. ولی همین که با شخص جدیدی این رابطه رو بر قرار می کنی این یه نوع حس تازگی و طراوت در تو به وجود میاره .. شخصی که تصور بودن با اونو نمی داشتی .
و این از اون طرف هم صدق می کنه فریده خودشو انداخته بود رو افشین .. رو چمنهای نرم .... کیر افشین از پایین به سمت بالا و توی بدن فریده قرار داشت . فریده لباشو رو لبای افشین قرار داده بود و در همین حال با خودش فکر می کرد که من عاشق همین تکرار ها هستم .. درسته که اگه بخوام از قصه سکس خودم بگم همش تکرار و تکراره .. اما هیجان هر لحظه با اون بودن می تونه برام یه تنوع باشه .. یه لذت .. لذتی که زندگی منو از یکنواختی به در میاره ..
و بنفشه مدام از این سمت به اون سمت در حال غلتیدن بود .. و به اصطلاح دست به دست می گشت . پی در پی حرکات کیر جدید و تازه رو در بدنش احساس می کرد .. دیگه کار به جایی رسیده بود که عده ای مسابقه دو به راه انداخته زمانی که به هم می رسیدند میفتادن رو همدیگه . گلوریا با اون هیکلش سر به سر بقیه می ذاشت میفتاد رو سرشون .
فینگلی مدام از درختا می رفت بالا .. و به ناگهان از یه درختی میفتاد پایین و اون زن و مردی رو که زیرش در حال سکس بودند می ترسوند ..
در گوشه ای یکی در حال اسپنک یکی دیگه بود .. یه گوشه ای دیگه زنی مردی رو به درختی بسته شده بود میسترس اون .. دیگه سکس رو حسابی کلیشه ایش کرده بودند . و افشین همچنان به یاد بنفشه ای بود که حالا دیگه واسش چند تیکه شده بود نمی دونست چطور می تونه با هاش زندگی کنه . هر چند این راهی بود که خودش انتخاب کرده بود . و حالا که بنفشه قدم به این راه گذاشته بود نمی دونست که آیا می تونه اون لذت قبل رو از زندگی زناشوییش ببره یا نه ؟ . افشین .. اقشین خودت خواستی .. این لذت و تنوع با زنان دیگه بودنو خودت خواستی . اصلا تو زن نمی خواستی و اگه با بنفشه از دواج کردی به خاطر قدرت و مقامم و پولش بود . .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۱۰۱

افشین حس می کرد که دیگه از این فضا داره خسته میشه . چون غرق این همه زن شدن و حال کردن با همه اونا در مدتی کوتاه امکان نداشت . اون خودش خیلی راحت می تونست با زنای زیادی در خارج از این فضا حال کنه . با این حال در این فضا زنای زیادی بودند که شماره تلفنشونو با پسرای مجرد رد و بدل می کردند . افشین هم با حدود بیست زن شماره رد و بدل کرده بود . خیلی مراقب بود که بنفشه از این موضوع چیزی نفهمه .. اون وقت واسه اون دردسر می شد و باید هر روز شاهد این می بود که پسران مجردی میان به خونه شون تا زنشو بکنن . ولی اون که نمی تونست بره به دنبال دختران مجرد .. یا اگه این کارو می کرد و سکس از راه واژنی در کار نبود اون لذتی رو که باید به اون نمی داد . حالا هم که فریده دست از سر اون بر نمی داشت . وقتی که فریده از اون پرسید که کجا زندگی می کنی . افشین بهش گفت که با پدر و مادرم زندگی می کنم و دیگه از دادن نشونی طفره رفت . ولی شماره موبایلشو بهش داد . دیگه کارش در اومده بود . به اندازه کافی در همین مجلس تونسته بود با زنان زیادی آشنا شه که بعد ا بتونه با ها شون حال کنه . زنایی که دور و بر هم بودند با چند تا از این پسرا قرار گذاشتن که بعدا با هم سکس ضربدری داشته باشن . یعنی دو تا پسر مجرد با دو زن متاهل . زنان متاهل دیگه کار رو از محفل به خارج از اون کشونده بودند و با نوعی بی خیالی نسبت به شوهر و زندگی خا نوادگی شون خیلی راحت ازدوست پسر گرفتن و با اونا حال کردن حرف می زدند .. برای همین وقتی که مجلس در حال تموم شدن بود کسی احساس دلتنگی خاصی نمی کرد . همه به نوعی راضی بودند . و هیجان ناشی از روزای بعد هم اونا رو کمی بی خیال کرده بود .واز طرفی قرار شده بود که حدود یک ماه و نیم بعد هم این محفل بر گزار شه . حالا ممکن بود همین افراد باشند بعضی ها نیان و یا عده ای اضافه شن .
افشین بیش از همه خوشحال بود که این محفل داره تموم میشه . چون خسته شده بود از بس زنشو زیر کیر این و اون دیده بود .
و فریده باعث و بانی این مجلس از همه ناراحت تر بود . چون دوست نداشت به این زودی ها از افشین خدا حافظی کنه .
آخر مجلس هم با سخنرانی فریده همراه بود . یه سری صحبتای کلی و عمومی هم کرد در مورد این که عصر حاضر عصر تحول زندگی زنانه . اونا دیگه باید از پوسته خودشون در بیان و تار های عنکبوتی رو که جامعه صد ها ساله به دور قشر زنان کشیده پاره اش کنند . اون ها هم مثل مردان می تونن به دنبال تفریح باشند و از زندگی خودشون لذت ببرند . و گفت که ما باید طوری به تلاشهای خودمون ادامه بدیم و اراده محکمی د اشته باشیم که حتی نیاز به مجوز از همسرانمون نباشه . اون روزه که یک زن یک زن ایرانی می تونه فریاد زنه که پیروز شده حتی یک قدم از جامعه جهانی پیش افتاده . ..
این سخنان فریده همراه بود با کف زدن و هورا کشیدن زنان و حتی تمام مردان مجردی که اون جا بودند و البته افشین که متاهل بود و قاچاقی خودشو وارد کرده بود . افشین نمی خواست دست بزنه و هورا بکشه ولی دید همه دارن این کارو انجام میدن .. توی دلش گفت مردان خایه مال زن ذلیل .. واسه خود شیرینی پیش زنا چه کارا که نمی کنن !
همه به خونه ها شون بر گشتند . پسران مجرد و زنان متاهل هر دو شون نیاز شدیدی رو حس می کردند . عادت کرده بودند . دوست داشتند که برنامه این چند روزه به صورت تکرار حالا در شعاع کمتری براشون پیاده شه . افشین فقط دوست داشت که چند روز استراحت کنه . همه به وقت بر گشتن عین موقع رفتن کنار هم نشسته بودند یعنی هر کی پیش زوج خودش . با این تفاوت که دیگه کسی حالت سکس و نیمه بر هنه نداشت و دیگه می خواستند تا حالا که به خیر گذشته از این به بعدش هم به خیر و خوشی تموم شه و بتونن برای دفعه بعد هم این مجلس رو بر پا کنن . ولی اونایی که پیش هم بودن با هم ور می رفتند و می خواستند که از این لحظات آخر هم به خوبی استفاده کنند . دست فرزین لای پای بنفشه قرار داشته و در حال فشار گرفتن کسش بود .. افشین توجه خاصی به مهناز نداشت . همین باعث ناراحتی مهناز شد
-چی شده افشین حال و حوصله نداری ..
- خسته ام
-ولی بقیه که کنار همن دارن حال می کنن .
افشین حس کرد که حق با مهنازه و نباید تا این حد سردی نشون بده .
افشین : سرت رو بذار رو سینه ام و زیپ شلوارت رو بکش پایین ..
مهناز : باشه من زیپ شلوار تو رو می کشم پایین تا کیرت رو ساک بزنم .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۱۰۲

چشای بنفشه به مهناز افتاد که چه جوری داره کیر شوهرشو ساک می زنه . همین اونو خیلی ناراحت کرد . نمی دونست چرا .. با این که دست فرزین رفته بود لای پاش و کسشو چنگ می گرفت ولی اون حسادت خاصی درش به وجود اومده بود شاید انتظار نداشت که شوهرش در این آخرین لحظات هم به فکر حال کردن باشه ... افشین پا هاشو دراز کرده بود و مهناز هم طوری کیرشو ساک زد که تا قطره آخر آبشو خورد . -جووووووون خیلی حال دادی . تو اگه زنم بودی چی می شد . بیشتر زنا از این کارا واسه شوهراشون نمی کنن .
بنفشه : افشین خان من تا حالا چند بار واسه شوهرم از این کارا کردم .
-ببینم تو حواست به این جاست بنفشه خانوم ؟ بهتر نیست با دوست پسرت حال کنی ؟ فرزین : میگم شما دو تا با هم کار و حرف دارین چطوره خانوما مونو با هم عوض کنیم ..
افشین : بد فکری نیست . به شرطی که بنفشه خانوم رضایت داشته باشن . ..
بنفشه : اون جوری که مهناز جون بهت حال میده فکر نکنم دل داشته باشی از جات تکون بخوری .
افشین : قرار نیست که من از جام تکون بخورم . اگه شما افتخار میدین به ما بفر مایید با مهناز جون جاتونو عوض کنین .
بنفشه کنار شوهرش افشین نشست و سرشو گذاشت رو سینه اش .. و خیلی آروم توی گوشش زمزمه کرد . می بینم که خیلی حسودیت می شه . توقع نداری که من با مردای دیگه باشم .
افشین : کی میگه من همچین تو قعی ندارم . من اگه تو قع نمی داشتم که رضایت نمی دادم پات به همچین مجالسی باز شه .
-بس کن . فکر کردی من تو رو نمی شناسم ؟ تو تا به فکر خودت نمی بودی واسه من رضایت نمی دادی ؟
-اصلا تو می دونستی همچین جایی هست .
-نمی دونم به تو چی بگم افشین . حیف که خیلی دوستت دارم وگرنه ..
افشین : وگرنه چی وقتی که بر گشتی خونه میری دنبال خواسته های دلت و تفریح ؟
-نیست که تو نمیری ؟
-من یک مردم . ایرادی نداره . ..
افشین مخصوصا این حرفو بر زبون آورد که زنشو عصبی کنه . می دونست که اون ناراحت میشه از این که بین زنان و مردان فرق گذاشته شه . هر چند می دونست بنفشه اون قدر شکیبایی به خرج داده بود که با بیشتر نا بسامانی های اون ساخته بود و اگه دوست پسر گرفت و پاش به این محافل باز شد در ابتدا خواسته خود افشین بود .
بنفشه : نمی خوای منو ببوسی ؟ دلت نمی خواد؟
حالا اون بود که زیپ شوهرشو پایین کشید ...
-همه شو خورد ؟
افشین : دوست داشتی یه خورده هم واسه تو بذاره ؟ خب نوش جونش دیگه .
بنفشه دهنشو گذاشت روی کیر شوهرش و ساک زدنو شروع کرد . از این که کیر, اون جور که باید و شاید ایستادگی پیدا نمی کنه به شدت عصبی و دلگیر بود اون دوست داشت شق بودن کیر به حدی برسه که به وقت ساک زدن مهناز بود . می دونست با توجه به انزال شدن شوهرش این به زودی امکان نداره . افشین هم فوق العاده لذت می برد . با توجه به این که آبشو توی دهن مهناز خالی کرده سبک شده بود از ساک زدن زنش فقط لذتش نصیبش می شد و می تونست مقاومت داشته باشه در برابر این که آبش نیاد ..
-آخخخخخخخخ بنفشه .. بخورش بخورش جوووووون چه حالی میده .. چه لذتی می برم .
بنفشه دوست داشت که می تونست به چشای افشین نگاه کنه و خماری اونو از هوس ببینه .. . خلاصه خدا حافظی ها و رد و بدل کردن شماره تلفن ها ادامه داشت تا دیگه هر کی به خونه اش رسید ...
افشین : خیلی خسته ام ...
بنفشه : اون فعالیتی که تو داشتی معلوم بود که باید خسته باشی . یک جوون مجردش تا این حد فعالیت نداشت که تو از خودت شور و حال نشون می دادی . در ضمن شب جمعه این هفته عروسی دختر خاله مون دعوتیم .
-انوشه رو میگی ؟ همون تپله ؟ میگم کدوم دیوونه حاضر شد اونو بگیره ..
-حالا این قدر واسه ما فیلم نیا . تو که خودت خیلی زاغ سیاهشو چوب می زدی ..
-منظورت چیه ...
-خودت رو نزن به اون راه . می دونم که اگه دست خودت بود با اونم رابطه بر قرار می کردی ..
افشین با خودش گفت خبر نداری که تا اون جایی که می تونستم از کون کردمش .
-فعلا این چند روزه رو استراحت کنیم .. خیلی خسته ام بنفشه . فقط دلم می خواد تا ساعتها بخوابم و کسی کاری به کارم نداشته باشه .
افشین چشاشو بست .. انگار داشت کابوس می دید . بدنهای لخت .. کیر و کوس و سینه ... سر به سر هم گذاشتن ...
بنفشه دستشو گذاشت دور گردن شوهرش و در حالی که به این فکر می کرد برای شب جمعه در تالار عروسی دختر خاله اش چی بپوشه به خواب رفت ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۱۰۳

شب جمعه هم از راه رسید . افشین کمی رسمی تر و با یه کت و شلوار سر مه ای و کراواتی قرمر و یک پیراهن آسمانی خیلی شیک شده بود . بنفشه هم یه پیراهن شیک و ساده قرمز که از کناره های پا شکاف داشت تنش کرده بود ... انوشه در لباس عروس خیلی خوشگل تر به نظر میومد . اینو افشین به بنفشه گفت .
بنفشه : بازم جای شکرش باقیه که اون داره شوهر می کنه .
- چه فرقی برای تو می کنه عزیزم . مگه یک مرد حق نداره از زیبایی های زن دیگه تعریف کنه ؟ تو چرا این قدر بهت بر می خوره . باز خوبه که جلو رو تو با خیلی ها بودم .
بنفشه : بس کن افشین . حرفای الکی نزن ..
افشین خودشو به دختر خاله بنفشه , همون عروس خانوم رسوند و گفت
-انوشه جون تبریک میگم .. شادوماد کجاست .. کارش چیه ؟ ..
انوشه یه نگاهی به اطراف انداخت و وقتی که مطمئن شد کسی جز خود اون و افشین حر فاشونو نمی شنوه و بنفشه هم رفته به سمتی ... فوری خودشو به افشین نزدیک کرد و گفت دارم به آرزوم می رسم .
-آره داری عروس میشی ..
-آخخخخخخخخخ نگو افشین از فردا دیگه مال تو میشم .
- کاش از امشب مال من می شدی .
-بد جنس چند بار بهت گفتم ولی تو خودت قبول نکردی .
-دارم اذیتت می کنم . همین دختر خاله ات واسه هفت پشت ما بسه . هر چند تو هم دست کمی از اون نداری . ولی بنفشه باسنش خیلی تپله ..
-افشین بازم که با من از این حرفا زدئی ؟ چند بار باید بهت بگم که وقتی داری با من حرف می زنی از بدن زنای دیگه نگی .
-عروس خانومو باش . داره میره خونه بخت و امشب شب زفافشه داره نسبت به کارای من حسادت می کنه . من نمی دونم این شا دوماد ما کجاست که عروس استثنایی خودشو ببینه .
-افشین دوستت دارم . خوشم میاد که تو با من از این کارا بکنی . به من حال بدی . دختری منو بگیری .
افشین : منم خیلی دلم می خواد . ولی حالا به جایی رسیدی که شر درست میشه . انوشه : پس باید به من قول بدی که بیشتر بهم سر بزنی و راحت می تونی با من سکس کنی . منو به آرزوم برسونی و دیگه این بهونه رو نیاری که من دختر نیستم و تو باید مراعات کنی و اگه کار از کار بگذره درد سر میشه . من صد بار بهت گفتم نمی خوام یک دختر باشم . من نمی خوام لذت بردنمو از زندگی فقط وقت نگه داری و محافظت از بکارتم بکنم . اصلا این چه معنا داره ! که زن بکارت داشته باشه یا نه . من به جای مسئولین جامعه بودم داشتن بکارت رو برای دخترا ممنوع می کردم و اصلا به طور مصنوعی همون اول بر می داشتم تا اونا با خیالی راحت تر بتونن به تفریح و عشق و حالشون برسن .
افشین با تعجب به انوشه نگاه می کرد . سعی داشت از اون جا دور شه . ولی از اون جایی که انوشه در لباس عروس خیلی خوشگل شده بود و گل سر سبد مجلس بود افشین خوشش میومد از این که عروس توجه خاصی به اون داره . و بنفشه هم خیلی آروم رفته بود به میون بستگان و دوستان قدیمش ... چه لباسای سکسی و هوس انگیزی پوشیده بودند این خانوما . انگار افت و خیز و جلب توجه کردن اونا خیلی بیشتر از دختران و دوشیزگان بود . اونا عطش خاصی داشتند برای این که پسران جوان به اونا توجه کنن . از هر طرف صدایی به گوش می رسید که بنفشه رو صدا می زد تا بیاد سمت اون . یعنی از دوستان قدیمش .
-وای سلام هایده جون .. این جا چیکار می کنی ...
-من از طرف داماد دعوتم . تو چیکار می کنی دختر خانوم رئیس . می بینم حالا دیگه خیلی خاکی نشون میدی .
-ببینم مگه اون وقتا خیلی آبی بودم که حالا خاکی شدم ؟
-نه به نظرم میومد که یه غرور خاصی داشته باشی ..
-وااااااا عزیز دلم . حالا پس از این همه سال که همدیگه رو ندیدیم چه وقت این حرفاست . تو که می دونی من چقدر خوشم میومد از این که دوستای خوبی مثل شما ها داشته باشم .
ولی هایده با خودش می گفت آره می دونم ولی یه غرور خاصی داشتی که همش می خواستی نشون بدی که یه بر تری خاصی نسبت به بقیه داری .
-خیلی خوشگل شدی بنفشه جون . انگار چهره ات نسبت به اون وقتا خیلی فرق کرده . به اصطلاح آب رفته زیر پوستت . انگار که از دواج با هات ساخته .
-نمی دونم شاید همین طور باشه که تو میگی . شاید هم شوهر خوب داشتن همین مزایا رو هم داشته باشه . ببینم تو هم با همون دوست پسرت که خیلی عاشقش بودی از دواج کردی ؟
هایده : نه راستش ولی از اون خیلی چیزا یاد گرفتم . این که خودمو پای بند چیزی نکنم و در زندگی فقط به فکر تفریح خودم باشم و دلم واسه کسی نسوزه . .... ادامه دارد ... نویسنده ..ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۱۰۴

بنفشه : یعنی هایده جون نکنه می خوای بگی که زیر آبی یه کارایی انجام میدی و مثلا دوست پسر می گیری ؟
هایده : حالا چرا زیر آبی ؟ ! ما رو آبیش هم خیلی کارا صورت میدیم . دیگه باید زندگی کرد . با اعصابی راحت . نمیشه که این قدر به خودم سخت بگیرم . می تونم ؟ تو چیکار می کنی بنفشه ؟ اون وقتا اصلا یه حالتی داشتی که دلمون واست می سوخت ولی شوهرت خیلی خوش تیپه . فکر کنم تو یکی دیگه مثل ما از آب در نیومده باشی . یه زن مومن مسجد ندیده ..
-هنوز همون جور شوخ و شیطون هستی ..
-چیکار کنم . شوهرم اهل حاله و نمی ذاره بهم سخت بگذره . من که به کارش کاری ندارم . اونم بهم اعتماد داره . هر چند می دونم شاید بدونه که من دارم چیکار می کنم . ولی معمولا به روش نمیاره . یعنی دو تایی مون با هم خوب کنار مییاییم . الان همین جا رو نگاه کن .. می تونم با یه اشاره چند تا پسر خوش تیپو بکشونم طرف خودم .. بنفشه : به منم یاد بده باید چیکار کنم ..
هایده : خودمونیم تو هم خیلی معرکه شدی . اصلا نشون نمیده که یک زن متاهل باشی . خیلی تو دل برو شدی . این قرمز بهت خیلی میاد . حالا به خاطر فرم باسنته یا چه علتی داره خیلی کیپ نشون میده . داره می ترکه . منو که یک زن هستم به هوس آورده وای به حال پسرا . یادمه اون وقتا هم باسنت خیلی بر جسته و تو چش بود . راستش یکی از دوست پسرام خیلی طالبش بود . همش چش چرونی می کرد . پدر سوخته تو رو واسه خودش می خواست و می گفت که دوستش گلوش پیشت گیر کرده . بگذریم چه دورانی داشتیم و اون موقع چه زود گذشت !
بنفشه : نمی دونم شاید تو هم راست بگی . من الان مدتیه که حس می کنم افشین با خیلی از دخترا و زنا راه داره . حتی به زنای شوهر دار هم رحم نمی کنه .
هایده : چی داری میگی عزیزم . در واقع باید گفت که این زنای متاهل هستند که به افشین تو رحم نمی کنند . هوس که فقط مال مردا نیست . راستشو بخوای اگه پای تو در میون نبود خیلی دلم می خواست شوهرت رو تور می کردم .
-ولی اون خیلی های دیگه رو زیر سرش داره
-باشه بنفشه . تو تجربه ات زیاد نیست . مرد هر چند تا دوست زن یا دختر داشته باشه و با همه هم حال کنه همین که چشمش به یک تیکه جدید میفته دلش می خواد اونو تصاحب کنه . آب از لب و لوچه اش آویزون میشه . خوشم میاد لذت می برم وقتی می بینم یه مرد به این حالت می رسه و من می تونم به اون حال بدم . خیلی کیف داره و حال میده ..
بنفشه : اگه دوست داری من حرفی ندارم . می تونی شوهر منو تور کنی . فقط یک شرط داره . منو با یکی از این پسرای اهل و حال و با کلاس آشنا کنی . البته من که مثل تو قصد کارای اون جوری رو ندارم . فقط می خوام گپ بزنم .
هایده : مثل این که تو هم اون جات می خاره ها . گپ زدن دیگه چیه . اون جوری که حالتت نشون میده تو خودت داری غش و ضعف میری .. ولی گیریم تو بخوای گپ بزنی اون طرفی که باهات دوست میشه نمی خواد همچین کاری بکنه . ببین نگاه کن حالا یکی از اون با حالاش داره میاد طرف من . تو نخ منه . ولی باشه مال تو . شما رو با هم آشنا می کنم خودم میرم دنبال شوهرت و کاری هم می کنم که اون این ورا پیداش نشه و تو و اون بتونین با هم بیشتر آشنا شین یا به قول خودت بیشتر گپ بزنین . اینو که گفت یه لبخند ملیح و نیشداری رو تحویل بنفشه داد و رفت .. اون طرف انوشه و افشین همچنان در حال اختلاط بو دند و عروس خانوم اصلا در این فکر نبود که چشای زیادی در حال پائیدن اونان .. انوشه دلش می خواست یه کاری انجام می داد که این افشین باشه که دختری اونو بگیره و بکارتشو بزنه ...
-عزیزم افشین جون می تونم یه جوری ردیفش کنم یه جوری خوابش کنم . میای ؟ اون وقت همش دلم می مونه که چرا قبل از از دواجم خودمو به طور کامل در اختیارت نذاشتم ..
افشین : بذار باشه بعدا در موردش حرف می زنیم . الان شوهرت هم داره میاد این طرف درست نیست که زیاده از حد با هم بپلکیم .
هایده خودشو به افشین رسوند . انوشه عصبانی شد .. چون در همین مدت کوتاه به خوبی متوجه شده بود که هایده چه روحیه ای داره و چطور دوست داره که مردای دیگه رو تور کنه .. هایده برای لحظاتی به این فکر کرد که قرار بود بنفشه بیاد و اونو به شوهرش معرفی کنه ولی حالا خودش مجبوره یه جوری سر صحبتو باز کنه .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهـــــــــل ۱۰۵

هایده : افشین خان چطورین من و بنفشه جون از دوستان قدیمیم . ار مدرسه راهنمایی تا حالا . خاطرات زیادی رو با هم داریم ..
از اون جایی که هایده با لبخند و با لباسی سکسی اومده بود جلو, افشین دیگه به خودش این اجازه رو داده بود که سر صحبتو با اون داغ کنه و صمیمی نشون بده .. افشین : از آشنایی با شما خوشوقتم . فقط می خوام بدونم اون دختر شیطونی که نبوده ؟ می گفته که اصلا اهل صحبت با پسرا نبوده . حتی تلفنی و چتی ..
-هر چی اون میگه درست میگه . اون مثل ما که شیطون نبوده ...
افشین : جدی می فر مایید ؟
-شوخیم کجا بود . چیه یکه خوردین ؟
-حالا بنفشه کجاست .
-هیچی داره با دوست پسرش حال می کنه ...
-چی ؟ نمی فهمم ؟
-شوخی کردم . تو به کارش کاری نداشته باش . مگه تو زنت رو بهتر از هر کسی نمی شناسی ؟ من تعریف تو رو زیاد شنیدم .
-یعنی چه به همین زودی ؟
-تو که زنا رو خوب می شناسی . بنفشه جون همون اول گفته که تو چه مرد شیطونی هستی ..
-زنیکه دهن لق ..
-واااااا آدم در مورد زنش این طور حرف می زنه . نگو عاشقش شدی ..
-شما خیلی رک گو هستید
-و تیز .. من با کسی رو در بایستی ندارم .
-ولی بعضی وقتا باید ملاحظه کرد
-شما آقایون ملاحظه ما خانوما رو می فر مایید ؟ داری با چشات منو می خوری .. انوشه هر چی گوششو تیز کرد تا ببینه اونا چی دارن به هم میگن چیزی نفهمید . فقط از این حرص می خورد که نمی تونه از شر هایده خلاص شه . دیگه چاره ای نبود . باید با این وضع کنار میومد .. بازم ملتمسانه یه نگاهی به افشین انداخت و مجبور شد صداش بزنه ..
هایده : برو ببین عروس خانوم چیکارت داره ؟ می خواد شوهر کنه یه امشبو هم دست بر دار نیست ..
افشین : یه عده ای هستند که سالها شوهر دارن ول کن نیستن ..
هایده : تو خودت داری جواب خودت رو میدی . میگی سالها ؟ خب معلومه یک زن تنوع می خواد . چقدر بخواد از یه غذا استفاده کنه . شما مردا همون شش ماه اول جا می زنین . بازم خوبه که خیلی از زنا شش سال هم صبر می کنن .
-این تو هستی که بنفشه رو هم مثل خودت بار میاری ..
هایده : واااااااا مرد این قدر رگ گو ؟!
افشین هم عصبی شده بود هم خنده اش گرفته بود .. دیگه تصمیم گرفت که با اون مثل خودش بر خورد کنه ..
-کاری نکن که نشونت بدما ...
هایده : اول برو به اون عروس خانوم نشون بده که زل زده داره من و تو رو می پاد و قیافه اش مشخصه که چیزی از حرفای ما رو نشنیده .
افشین : چی شده انوشه جون ..
انوشه : میای ؟ اگه من جور کنم و یه جوری شوهرمو خوابش کنم تو میای سر وقت من که من و تو با هم حال کنیم ؟
-امان از دست تو . من که نمی تونم حریف تو یکی بشم
-یعنی دلت نمی خواد ؟ مگه خودت نبودی که همیشه می گفتی که دوست داری یه روزی سیختو بکنی توی نازم ...
-آره ..ولی این جوری می ترسم برات خطر داشته باشه به درد سر بیفتی . دلم نمی خواد تو عذاب بکشی . گندش در بیاد
-وقتی بهت میگم هیچی پیش نمیاد بگو چشم . رگ خواب شوهرم دست منه . یه چیزی می ریزم تو نوشیدنیش . همین حالا شم به اندازه کافی مست کرده . لاپای خونی منو هم که ببینه میگم کار خودت بوده . دیگه جن که نیومده با من از این کارا کرده باشه ...
-بنفشه رو چیکارش کنم .
-تو که همش اونو دور می زنی . حالا یه امشبو هم می تونی بهونه بیاری که مثلا با یه سری از دوستات می خوای بری یه حالی بکنی .
-از دست تو دختر من چیکار کنم ..
انوشه : دختری که می خواد توسط عشقش زن شه ..
افشین خنده اش گرفته بود .. از این که انوشه به اون گفته عشق ... ولی می دونست که اون خیلی دوستش داره که اگه نمی داشت نمی پذیرفت که این کارو انجام بده .
و در اون سمت پسر جوانی به نام مستعان در حال مخ زنی بنفشه بود ... بنفشه نیاز به مخ زنی نداشت . ولی با این حال سعی کرده بود سیاستشو حفظ کنه که یه وقتی اون پسر فکر نکنه که اون از اوناست . نگاه مستعان یک ریز به پشت و باسن بنفشه بود و شکاف پیراهن قرمزش ...
مستعان : میای برقصیم ؟
بنفشه یه نگاهی به دور و برش انداخت و کمی هم واهمه داشت از این که افشین سر برسه . با این که می دونست اون و هایده با همن .
-الان خسته ام . گرمم شده . حالم یه جوریه . بیشتر دوست دارم برم در هوای بیرون قدم بزنم .
-با هم بریم ؟
بنفشه حرفی نزد .. مستعان که هنوز بیست و پنج سالش نشده بود ولی کمی بیشتر از سنش نشون می داد همراه بنفشه به فضای سبز پشت پارکینگ رفتند . و رویکی از نیمکت ها نشستند . مستعان خودشو به بنفشه مماس کرد . زن حس کرد که بیش از این تحملشو نداره ولی منتظر حرکاتی سریع از طرف پسر بود . .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۱۰۶

مستعان به آرومی نفس می کشید و لذت خودشو از استشمام عطر و بوی بنفشه نشون می داد ..
-چی شده پسر ..
بنفشه این جمله رو با طنازی خاصی بیان کرد ..
-هیچی حس می کنم یه بویی از بهشت میاد ..
-خب ..دیگه
-واسه اینه که یه حوری بهشتی رو کنار خودم می بینم .
-بعد .. دیگه چی ؟
-وقتی اینا رو می بینم این نشون میده که اون برای منه ..
-آههههههه نگو .. نگو .. دیگه این حرفو نزن .. آخه این حوری که تو میگی شوهر داره . تو باید حساب اونو هم بکنی .
-همین خواستن اونو بیشتر و دلچسب تر می کنه . یعنی خواستن تو رو ...
بنفشه دستشو کمی جلو تر برد . دستش رسیده بود به کمی بالای زانوی مستعان ..
-ووووووییییییی این دیگه چیه . چقدر کلفته ...
پسر چشاشو بسته بود و در رویای خودش می دید که همون کیر کلفتو واردکس بنفشه کرده . اون لذت می برد خوشش میومد از این که با یک زن شوهر دار سکس می کرد . دور زدن شوهر اون زنان بهش حال می داد . دو تایی یه نگاهی به دور وبرشون انداختنند .. پسر دستشو از چاک پیراهن بنفشه به قسمت بالای پا و رونش رسوند . زن بی حس شده بود . مستعان خیسی کس بنفشه رو به خوبی حس می کرد . برای لحظه ای کوتاه لبای اونا رو هم قرار گرفت . به شنیدن صدای چند نفر از سمتی دیگه به شرایط عادی بر گشتند ..
مستعان : میای بریم تو ماشین من ؟ فقط چند لحظه ای صبر کن تا این لعنتی بخوابه . . خیلی تابلوست .
مستعان ماشینو رو شن کرد ...
-کجا داری میری ...
-اگه دوست داشته باشی میریم به یه جایی که تا این جا ده دقیقه بیشتر فاصله نداره .. یه ذه دقیقه هم با همیم ... زود بر می گردیم ..
-شوهرم چی ؟
-نگرانت نمیشه . اتفاقا مردا هم دوست دارن که از دست زناشون خلاص باشن . اونم الان داره حال می کنه ... میای دیگه ...
بنفشه در حالی که شیطنت می کرد و دستشو رو کیر جلو آمده و زیر شلوار مستعان قرار داده بود گفت ..
-ده دقیقه خیلی کمه من دوست دارم بیشتر از اینا با هم باشیم .
دقایقی بعد وارد یه خونه ویلایی در همون نزدیکی شدند ...
-این جا خونه یکی از دوستامه . مجردیه . کلیدشو هم داده به من .. خودش شهرستانه . -چه جالب ! به محض این که پا شون به هال و پذیرایی باز شد مستعان امونش نداد .
-اوووووهههههههه پسر آروم تر آروم تر جه خبرته ! صبر کن پا مون به این جا باز شه بعدا ...
-باز شده .. باز شده .. حالا باید یه چیز دیگه باز شه .
-هر کی ندونه فکر می کنه که تو در چه سختی و عذابی قرار داری .
-به نظرت من پسر شیطونی هستم ؟
-آهههههههه نمی دونم اینو باید از حرکات بعدی تو بفهمم . فقط طوری لباسامو درش بیار که برای بر گشتن اتو نخواد ..
دو تایی شون خیلی سریع و ضر بتی خودشونو لخت کردند ... و خیلی زود خودشونو روی تخت اتاق خواب می دیدند . بنفشه خوشش میومد که سرشو رو سینه پسر جوون بذاره . اون دیگه عادت کرده بود .. عادت کرده بود و طوری هم لذت می برد که حس می کرد اونی که حالا خودشو سپرده بهش تنها مرد زندگیشه . راستش اصلا هم به این فکر نمی کرد که افشین داره چیکار می کنه . بدون هیچ دغدغه ای . یک آن تصمیم گرفته بود که یک زنگ برای هایده بزنه . ولی با خودش گفت اگه افشین کنارش باشه که هست همین تماس اون ممکنه به یادش بیاره که بنفشه داره چیکار می کنه و اون حس و غیرت مردونه اش به جوش بیاد .. از نظر اون مردان موجودات خود خواهی بودند که حاضر بودند به هر شکلی که شده زنشونو فریب بدن و به د نبال عشق و حال خودشون برن ولی زنشون دست از پا خطا نکنه و اگرم در این مجلس قبلی حاضر شد که بنفشه رو آزاد بذاره به این خاطر بود که خودشم ذینفع بود و قاچاقی خودشو به اون محفل کشونده بود .
-بیا بچسب بهم پسر! نمی خوام هیچ فاصله ای بین ما باشه . من غرق هوسم . منو در آتیش خودت بسوزون .. پنجره رو باز کن .. بذار دلمون به سوی ستاره ها پر بکشه ... دستای مستعان دور کمر بنفشه قرار داشت . و از اون جا اومد پایین تر و روی باسنش قرار گرفت . از بر جستگی باسن زن خوشش میومد ... از همون پشت انگشتشو به آرومی فرو کرد توی سوراخ کون و کسش ..
-آخخخخخخخخ اصلشو .. اونو بفرست . می خوامش .. ولی مستعان سرشو گذاشت لای پای بنفشه و به آرومی و بعد تند تر شروع کرد به میک زدن کس اون .
بنفشه : وووووووووویییییی یواش تر سوختم .. سوختم ... چه با حال می خوری .. بخور .. میکش بزن .. بالاشو بمال .. فشارش بگیر .. آخخخخخخخخخ .. عزیزم ..... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۱۰۷

بنفشه همچنان سوختن و آه کشیدن خودشو نشون می داد . اون غرق هوس شده بود و دیگه به این فکر نمی کرد که برای چی اومده این جا و چه کاری داره . اون دیگه این فضا رو جای امنی برای خودش احساس می کرد .
-اووووووههههههه خیلی خوبه .. عالیه .. دارم می سوزم . یه حس داغی دارم . یه حس قشنگ .
با حرکاتی رو به جلو کسشو به لب و دهن مستعان می مالوند ...
-خوشم میاد .. تند تر .. این کارو تند تر انجام بده .. فشارش بگیر .. میکش بزن ... دوست دارم .. دوست دارم ... لذت می برم ...
تمام تن بنفشه لرزش خاصی پیدا کرده و یک لحظه حس کرد که دیگه کاملا بی حس شده و فقط داره به لذت فکر می کنه .. نمی دونست که رو هوا قرار داره یا رو زمین .. فقط حس می کرد که جز نفر رو برویی تا به حال هیچ مرد دیگه ای در زندگیش وجود نداشته . همون حسی که یکی بهش می گفت هر وقت داری با مردی سکس می کنی به همین فکر کن تا از اون لذت ببری . فقط به این فکر نکن که جسمت رو در اختیار اون قرار دادی . اونو با تمام وجودت بخواه .. اگر هم نمی تونی در مدتی کوتاه این حست رو قوی کنی حداقل این حس رو در خودت به وجود بیار که اون تنها مرد زندگیته یا تنها کسیه که تونسته تو رو به سمت خودش بکشونه و حالا بنفشه از اون جایی که خودشو غرق این احساس کرده بود داشت به اوج لذت می رسید . پنجه هاشو به پهلو های پسر فرو کرده بود و در اوج خوشی به ار گاسم رسید .. ولی حس می کرد که نیاز داره که بدن اون پسرو کیرشو در وجودش حس کنه . پا ها شوبه آرومی به دو طرف باز ترش کرد .. مستعان خودشو بالا کشید و کیرشو به نرمی گذاشت وسط کس بنفشه -بکن .. بکن .. داغه .. داره آتیش میده .. قلبم داره می زنه بیرون ...
زن حس می کرد که بازم اسیر یه حس و هوس دیگه ای شده . وقتی که کیر به این جای کار می رسه و خیلی آروم راهشو به سمت داخل کس پیدا می کنه ... حرکت شروع شده بود ..
بنفشه : آخخخخخخخخخ .. محکم بزن .. می خوام وقتی بر گشتیم همه بدونن که من آروم آرومم . دیگه چشم و دلم سیر باشه از خواستن تو ...
مستعان دستاشو گذاشت دور کمر بنفشه و لباشو وقتی روی لباش قرار داد زن حس کرد که یک بار دیگه هوس به سمتش بر گشته و با تمام وجود می خواد که ار گاسم شه ..... و هایده و افشین در حال رقصیدن بودند ...
هایده : بیا بریم از این جا بیرون .. بریم به یه سمتی .. دلم هوای آزاد می خواد ...
-فقط همینو می خواد ؟
هایده منظورشو گرفته بود ..
-اون بستگی به این داره که دل بقیه چی بخواد ..
-آدم اگه دلش چیزی بخواد که به خاطر دل دیگران نیست . دل آدم برای خودشه .
هایده : چی می خوای بگی چرا با این حرفات داری با من بازی می کنی ..
افشین : من بازی می کنم ؟ من بازی نمی کنم .. قصد یه بازی رو دارم .
-چه بازی !
-بازی عشق
-منظورت عشقبازیه ؟
-آره بازی عشق و هوس ..
هایده : آخخخخخخخخ جوووووووون .. خوشم میاد که این جور خواسته ات رو رک میگی ؟
-آره . من آدمای رک رو می بینم و میگم .
-من کی بهت چیزی گفتم ..
-من می تونم صدای دل آدما رو بخونم . می تونم حس تو رو درک کنم و بدونم که در وجودت چی می گذره و داری چی رو فریاد می زنی .
-اوخ جوووووون . .. هر چی تو میگی درسته .. بیا بریم .. بریم از این سمت .. پشت ماشین شاسی بلند ما خیلی جا داره .. شیشه هاشم طوریه که کسی نمی تونه ما رو ببینه . یه جای دنج و اختصاصی هم پارکه ..
و لحظاتی بعد هایده و افشین پشت ماشین بودن .
افشین : راست گفتی . این خیلی جا داره . لختم کن .. لختم کن ..
-شوهرت نیاد ..
-نه اون الان این جا چیکار داره . تازه سوئیچ دست منه . اون اول باید منو پیدا کنه و بعد بیاد این جا . الان داره یه گوشه ای حال می کنه . شاید اونم یه دوست زنی پیدا کرده که اونو برده توی ماشین خودش که امید وارم این طور باشه .
-چقدر بدنت داغه هایده ...
-از خودت بپرس .. ببینم چه حسی داری ..
-نمی دونم .. که حس بودن با زنی غیر از همسر چه حسی می تونه باشه .
-یعنی می خوای بگی برای بار اولته که با زنی به غیر از بنفشه می خوای سکس کنی ؟ کاری به قبل از از دواجت ندارم .. دیگه از این خالی بندی ها با من نکن .. فقط منو بخور .
هایده و افشین لباسای روشونو در آوردند .
-چه سینه های تپلی داری !
-همش مال تو .. می تونی حتی بیای خونه مون و همه این چیزا رو بهتر ببینی ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۱۰۸

افشین : باشه باشه . به موقعش به خونه شما هم میام . حتما این کارو می کنم .. اووووووووخخخخخخ نوک سینه هات خیلی تازه و ندوشیده نشون میده ...
-آره عشقم من اونو به دست هر کی نمیدم . هر کی که چه عرض کنم منظورم شوهرمه . نمی ذارم اونو از ریخت و فرم بندازه . ولی تو آزادی .. میکش بزن .. گازش بگیر و هر جوری که دوست داری با هاش تا کن .. عاشقتم ... چه کیفی داره .. پشت ماشین یه جای دنج و آروم ..
و افشین به این فکر می کرد که زیاد نمی تونه تحرک داشته باشه .. شاید سر و صدایی در بیاد که جلب توجه کنه ... ولی هایده خودشو غرق اون فضا کرده بود .. می دونست شوهرش جای دیگه ای مشغوله و اون لحظه هم افشین به بنفشه فکر نمی کرد . هایده پا هاشو به زحمت به دو طرف باز کرده افشین خودشو به سمت جلو کشید و کیرشو آروم فرستاد بره به انتهای کس هایده ..
-اوووووووووههههه تند تر بزن دیگه ... اون جوری بیشتر حال می کنم .. بیشتر به من مزه میده ...
-خطر ناکه .. حالا اینو با هاش بساز بعدا میام خونه تون ..
افشین به یادش اومد که عروس خانوم .. یعنی انوشه ازش خواسته بود که بیاد و یه جورایی با هاش حال کنه و پرده شو بزنه ... تا به خواسته اش برسه ...
هایده خودشو بالاتر کشید تا افشین بتونه لباشو راحت تر ببوسه ..
-اوخ جونم , عمرم , نفسم . بده اون لباتو ... داغم کن ..منو بخور .. بهم فشار بیار ..من می خوام می خوام که با تو باشم .. فقط با تو ... دارم می سوزم .. در تب عشق و هوست دارم می سوزم ... ولم نکن .. ولم نکن .... خواهش می کنم ...
افشین می دونست که خیلی سخته در این فضا هایده رو به ار گاسم رسوندن ولی دیگه زد به سیم آخر و با سرعت هر چه تمام تر شروع کرد به تلنبه زدن توی کسش .
هایده : همین خوبه .. عالیه عشقم ولم نکن .
هایده سست و یه پهلو شده بود ولی افشین دیگه امونش نداد . اون دیگه بی خیال شده بود و این تصور رو می کرد که دیگه توی خونه هستند و کسی نمی دونه که دارن چیکار می کنن .
-آخخخخخخ آخ .. ادامه بده ... ولم نکنی ها .. می کشمت ... جون .. جون داره میاد .... تموم کردم .. اگه دوست داری تو هم تمومش کن .. زود باش زود باش ...
و افشین که دیگه حسابی سنگین شده بود تا می تونست آبشو ریخت توی کس هایده دو تایی توی بغل هم آروم گرفتن . لباساشونو پوشیدند و کمی درآغوش هم بودند ... ناگهان افشین زنش بنفشه رو دید که دست توی کمر مردیه و دو تایی شون دارن رد میشن و میرن به سالن مراسم .. قبلش هم از ماشین پیاده شده بودن ... ..
-هایده ! اون بنفشه هست ببین ظاهرا از ماشین پیاده شدند . حتما اونا هم یه کارایی کردن ؟ ..
-نه توی اون ماشین به این فسقلی .. تازه هم کرده باشن .. تو هم رفتی زن یکی دیگه رو چسبیدی .. شوهر منم عاشق زنای دیگه هست . شوهر دار و بی شوهر براش فرقی نمی کنه . این روزا اینا مسائلی نیست که سرمونو واسش درد بیاریم .
-اون زن منو کجا برده بود؟
-همون جایی که تو زن دیگرانو بردی .. بیا عزیزم این قدر سخت گیر نباش ... فراموش نکن که من و تو هم از هم لذت بردیم . باور کن این سکس و این روابطه که موندگار می مونه و هیجان داره ...
افشین و هایده به میون جمع بر گشتند . عروس به دنبال افشین می گشت . هایده هم که دید اون خیلی عصبانیه دست از سرش بر داشت و رفت سمت بنفشه ...
هایده : خوش گذشت خانومی ؟
بنفشه : به تو چطور .. این طور که معلومه افشین بهت خیلی حال داده . قیافه اش نشون میده که انزال شده ...
-یعنی شناخت تو راجع به شوهرت این قدر قویه ؟
-خب دیگه تیپ سرخ شده و اون حالتش همه نشون میده که اون یه کاری کرده ...
-ولی شوهر خیلی با حالی داری . شیطون تو و مستعان هم با هم حال کردینا .. اتفاقا وقتی که از ماشین پیاده شدین شما رو دید .. برج زهر مار شده بود ولی من نذاشتم که بیاد شلوغش کنه ..
بنفشه : واقعا که .. امان از دست این مردا که واسه خودشون حق اضافه قائلن . گاه به خودم میگم کاش من هم یک مرد آفریده میشم ..
هایده : از این آرزو ها نکن . زنا با سکس بیشتر حال می کنن تا مردا .. مردا همین که آبشون می ریزه وا میرن .. ولی زنا اگه به هیجان بیان هیچی جلو دارشون نیست ... .. و اون طرف انوشه افشینو ول نمی کرد ..
-ببینم چیکار می کنی .. بنفشه رو بفرست بره .. من بهت آدرس میدم که کجا بیای ... -ببینم تو و شوهرت تنهایین ...
-مگه قرار بود چند نفر بیان .. فکر کردی مث قدیمه که شب زفاف صد نفر پشت در وای می ایستادن ؟ ..
-باشه میام ..
-خوشم اومد که حالا خیلی راحت هم می تونی زنت رو هم دور بزنی ... میگم بنفشه هم خوب داره حال می کنه ها ...
انوشه وقتی دید که افشین با این حرفش حرص خورده ادامه نداد .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۱۰۹

انوشه : میای ؟ من بر نامه رو ردیفش کنم ؟ طوری شوهرمو خوابش می کنم که نفهمه از کجا خورده . ..
-باشه من بنفشه رو برسونمش خونه و بر گردم بیام پیش تو .
-ولی اگه می تونستی اونو با یکی دیگه بفرستی و خودت از این جا تکون نخوری خیلی خوب بود .
-دوست داری زنمو بسپرم دست گرگ ؟
-می تونی اونو با هایده و شوهرش بفرستی . مسیرشون با هم می خونه . ..
-ببینم چیکار می تونم بکنم . به شرطی که اونا زود تر راه بیفتن برن .
وقتی که افشین به بنفشه گفت که با یه سری از دوستاش دور هم نشینی داره بنفشه دستشو خوند و گفت باشه نگران من نباش من خودمو یه جوری می رسونم خونه . و از طرفی اونم زنگ زد برای اولین دوست پسر دوران متاهلی خودش فرزین . تا در غیاب شوهرش بتونه با اون حال کنه . فقط نمی دونست افشین کی میاد و از این که ازش بپرسه خجالت می کشید .. ولی همین که فرزین دو ساعت هم پیشش بمونه کفایت می کرد . ..
افشین گام به گام در تعقیب عروس و دوماد بود .. انوشه حرصش می گرفت از این که می دید تا آخرین لحظه یه عده می خوان که اونا رو مشایعت کنن . دلش می خواست زود تر شوهرشو بخوابونه و خودشو در اختیار افشین بذاره ... ..
بالاخره عروس و دوماد تنها شدند . دل تودل انوشه نبود . .. برای هر کاری مجبور بود کلکی سوار کنه . از باز کردن در خونه گرفته تا توی شربت شوهرش ماده ای رو ریختن و اونو به مدت طولانی خواب کردن .. البته قبلش اون وشوهرش مسعود کاملا لخت شده بودند . تا اون بتونه جریان رو کاملا طبیعی جلوه بده . واسه این که افشین نسبت به این صحنه حساسیت نشون نده از این فضا بیرون اومد و رفت به اتاق بغلی افشین : عروس خانوم .. چه ناز و خوشبو شدی ! مطمئنی که مسعود خان این نسناس بیدار نمیشه ؟
-همچین خوابوندمش که دیگه تا صبح هم می تونی منو بکنی ... فقط در این جا رو از داخل قفل می کنیم . اگه مشکلی هم پیش بیاد می تونی از این فضای پشت بری به حیاط خلوت و از در پشتی بری بیرون . یا از دیوار بپری ...
افشین : وای چه کیفی داره این بالاتر از خطر بازی . ببینم نکنه طوری شوهرت رو خواب کرده باشی که اون دیگه بیدار نشه
-خب نشه من اون وقت میشم زن تو ...
-تو حالاشم زن منی .
انوشه : فدات شم ... تو نمی خوای لباساتو در آری ؟ وااااایییییی چقدر این جوری حال میده که آدم شوهر داشته باشه با یه مرد دیگه سکس کنه .
افشین : خیلی جالبه تو که هنوز مزه شوهرو حس و تست نکردی .
-ولی اسم این نسناس رو من که هست .. تو حالا عشق منی .. معشوق منی و من لذت می برم از بودن با تو .
انوشه : بیا .. بیا .. افشین زود تر بیا . می خوام کارو یکسره کنی . کلک منو بکنی . تمومش کنی . زود باش . زود باش . می خوام زود تر تر تیب منو بدی .. می خوام خاطرم جمع شه ..
افشین : همین جوری ؟ نمی خوای حال کنی ؟
-استرس د ارم عشقم . می خوام زود تر کلکم کنده شه . خاطرم جمع شه . دیگه هیچ مانعی وجود نداشته باشه بین ما .
-پس بیا .. بگیر .. لای پاتو باز کن ... افشین پرده پاره می کنه . کارش همینه ..
یاد مجلس زنان متاهل و پسران مجرد افتاده بوئد که پرده یکی رو پاره کرده و کاری رو که شوهرش انجام نداده بود اون انجام داد . ..
-آخخخخخخخخخ افشین عزیزم ... بذار بره ... چقدر دلم می خواست . اصلا باید همون وقتا که می ذاشتی توی کونم می کردی توی کسم .
-ماهی رو هر وقت که از آب بگیری تازه هست .. جووووووون ..
-بکش بیرون می خوام رنگ خونو ببینم چه حالی میده ....
ناگهان یه چیزی به یاد انوشه رسید که باید سریع انجامش می داد ...
-افشین جون یه چند لحظه به همین حال باش فقط کیرت رو پاک نکن من الان بر می گردم .
افشین نمی دونست که اون داره کجا میره ... انوشه آروم آروم خودشو به اتاق خواب رسوند و ملافه رو خونی کرد و آثار خونو روی تخت و قسمتی از بدن شوهرش جا گذاشت و بر گشت . این جوری بیشتر احساس آرامش می کرد و این که وقتی که اون بیدار شد تمام این جریانات رو به اون نسبت بده ...
-عزیزم ..می بینم که همین جور کیر خونی ات رو گرفتی توی دستت . چه حالی هم میده میک زدن اون کیر .. یه بارد یگه بکنش توی کسم . می خوام خون بیشتری از اونو میکش بزنم . جوووووووون ..... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 11 از 12:  « پیشین  1  ...  9  10  11  12  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

مردان مجرد زنان متاهل


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA