یک تابستان رویایی قسمت هفدهم
یهو در اتاقم باز شد و فرشته نجاتم اومد توی اتاق ، سولماز خوشگل توپولم با لباس یه دست سفید اومد تو ، یه بلوز سفید که تا روی کونش پایین اومده بود و جورابهای شیشه ای سفید ، نه شلوار پاش بود و نه دامن ، واییییی ، دوباره اشاره کرد که صدام در نیاد ، آروم در اتاقمو روی هم انداخت و کلید رو توی قفل چرخوند شلوار منو از چوب لباسی برداشت و انداخت روی زمین جلوی در که نور بیرون نره و بعد چراغو روشن کرد و چشمم به جمالش روشن شد ! ، واقعا نمیفهمیدم اینهمه احتیاط وقتی که هم بابام و هم رویا میدونستن چه خبره معنیش چیه ! ؛، اومد و بغلم کرد ، دستم رفت لای پاهاش از یقه باز بلوزش سینه هاشو بوسیدم و با دست مالیدم ، سوتین تنش نبود ، بلوزشو بالا دادم و با سینه های درشت و خوش فرمش بازی کردم ، لباسامو در آورد و اشاره کرد که شورتمو در بیارم بلند شدم جلوش وایسادم با دو تادستش دو طرف شورتمو گرفت و پایین کشید ، کیرمو با دست مالید و با لبای قرمز و گوشتالوش بوسید ، مهلت ندادم که برام ساک بزنه ، مطمئن بودم اگه کیرمو بکنه تو دهنش قبل از اینکه بخوام باهاش سکس کنم آبم میاد ! ، از صبح تا حالا صد بار بیشتر راست شده بود و یه ساعت هم رویا واسم ساک زده بود ، الانم با این لباس سکسی اومده بود توی اتاقم و حسابی تحریکم کرده بود ، خم شدم و لبمو گذاشتم روی لبای داغش ، هلش دادم روی تخت و اونم مقاومتی نکرد بلوزشو کامل در آوردم و دست کشیدم به تن گوشتالو و سکسیش ، دو طرف شورت سفیدشو گرفتمو کشیدم پایین ، پاهاشو داد بالا و کمکم کرد که شورتشو در بیارم ، کس خوشگل وسفیدش معلوم شد ، پاهاشو باز کردم ، جورابای سکسیشو در آوردم و لخت مادرزادش کردم بعد با دهن شیرجه زدم لای پاهاش ، حالا لیس نزن و کی لیس بزن ، با دست و زبون با کس و چوچولش بازی میکردم و آب کسشو میخوردم ، با دو تا انگشت فرو کردم توی کسش ، آهش در اومد و شروع کرد ناله کردن ، با دست جلوی دهن خودشو میگرفت و گاهی دست خودشو گاز میگرفت که صداش در نیاد ، بیشتر ذوق میکردمو بیشتر باهاش بازی میکردم پاهای گوشتالوشو حلقه میکرد دور سرو گردنم و سرمو بیشتر به کسش فشار میداد ، دو سه دفعه اشاره کرد که پاشو بکن ، اما من که از حال خودم بهتر خبر داشتم به کار خودم ادامه میدادم ، یهو نفسهاش تند شد و فهمیدم با دو تا تکون دیگه ارضا میشه ، گفتم الان دیگه موقعشه ، انگشتامو از تو کسش در اوردم و پاشدم کیر راستمو با آب کسش خیس کردمو آروم فرو کردم توی کسش ، دوباره آه و ناله هاش بلند شد و منو به خودش میچسبوند ، موقع سکس لبامو چسبوندم به لباش و مکیدم ، با دستام سینه های درشتشو فشار میدادم و با کیرم محکم تر و محکم تر فرو میکردم توی کسش ، از صدای تپ و تپ برخورد شکمم با شکمش ذوق میکردم کیرمو تا مفرق توی کسش فرو میکردم و حال میکردم ، اوضاع اون از منم بدتر بود ، دادش در اومد و یادش رفت که میخواد ساکت باشه بلند بلند آه میکشید و نفساش صدا دار شده بود وقتی که ارضا شد همچین با اون پاهای گوشتالوش دور کمرم حلقه کرد و فشار داد که دردم اومد ، دو تا تکون دیگه دادم و کیرمو کشیدم بیرون و با دست تکونش دادم ، پرش اول آبم تا موهاش پاشید و صورتشو خیس کرد و بقیه آبمو روی کسش ریختم ، بعد از دو سه دقیقه هنوز از نوک کیرم آب میومد ، طوری ارضا شدم که الان که اینارو مینویسم بعد از گذشت این همه سال دوباره لذتش زیر دندونمه و کیرم راست میشه ، خوابیدم روش ، با دو تا دست بغلم کرد و منو چسبوند به خودش ، به خودمون زحمت ندادیم که تمیز کنیم ، تمام سینه من و شکم اون با آب منی من خیس شده بود و بهم چسبیده بود ، فقط آبهای منو از صورت خودش با دست تمیز کرد و مالید به پاهاش ، گفت بهترین کرم واسه پوست من همین آب پر ملات تو هستش ، چند دقیقه همینطور روی هم افتاده بودیم تا نفسهامون به حالت عادی برگشت ، وقتی میخواستم از زندایی جدا بشم صدای جرجر موهای تنم که با منی خشک شده به سولماز چسبیده بود شنیده میشد و جفتمونو به خنده انداخت ، با دستمال کاغذی خودمو تمیز کردم ، ولی وقتی میخواستم تن سولماز رو هم خشک کنم اشاره کرد که نمیخواد ، بجاش آب منو با دستش به تمام تن خودش و سینه های خوشگلش مالید بعد ازم خواست که کسشو با دستمال تمیز کنم ، کس خوشگلشو تمیز کردم و بوسیدم ، هیچکدوم دیگه رمق نداشتیم تن لختشو بغل کردم و کیر خوابیده ام روی تنش و کس خوشگلش مالیده میشد ، چند دقیقه بعد سولماز آروم گفت حمید بیداری ؟ گفتم آره زندایی ، گفت میدونی که قراره پس فردا بریم ویلای کارخونه ؟ خوشحال شدم که بالاخره دهنش وا شد که بهم بگه چه خبره ، گفتم هوم ، گفت فرهاد و عاطفه هم هستن ، دوباره گفتم هوم ..! ، گفت ممکنه یه اتفاق هایی بیفته ، چشمامو وا کردم و ابروهامو بالا انداختم و گفتم چه اتفاقی ؟ یکم من و من کرد و گفت مثلا ممکنه یهو ببینی بابات و زن عموت خیلی بهم نزدیک میشن و شوخی دستی میکنن ، خنده ام گرفت ، گفت جدی میگم ، چرا میخندی ؟ گفتم آخه بعد از ظهر که از خواب بیدار شدم در اتاقو که باز کردم حرفایی که با بابام میزدین شنیدم ، میدونم بابام با زن عمو سکس دارن ، اخماشو کرد تو همدیگه و با دست زد تو کله ام ، گفت کی تا حالا گوش وایمیستی ؟ بوسیدمش و گفتم بخدا نمیخواستم گوش وایسم به گوشم خورد ، تعجب کردم ، دست خودم نبود ، یکم فکر کرد گفت همشو گوش دادی ؟ گفتم نه زیاد ، بابام کدوم شورت قرمزو میگفت ؟ ، خندید و گفت زهر مار ، مرتیکه بی حیا ، گفتم زندایی تو میخوای با عمو فرهاد سکس کنی ؟ گفت نه ..,واسه چی میگی؟.! ، ولی این از اون نه ها بود که حدس زدم یعنی آره ، حرفو عوض کرد و گفت مثل اینکه دلت میخواد پیش عاطفه بخوابی ؟ ساکت شدم ، گفت ذوق کردی پدر سگ ؟ ، دلم غنج میزد ، ذوق کرده بودم ، ولی قیافه امو متعجب نشون دادم و گفتم : نه..! من فقط با تو دوست دارم بخوابم ، لپمو بوسید و گفت به هر حال اگه دوست داشتی پیشش بخوابی شاید اونجا شرایطش پیش بیاد ، خواب از کله ام پریده بود ، به این فکر میکردم چه چیزایی ممکنه پیش بیاد ، سرمو بین سینه های خوشگل و خوش فرم زنداییم فرو کردم و با دستم کون و کپل خوش فرمشو میمالیدم ، دوباره خواب اومد سراغم ، لباشو بوسیدم و تو بغلش از حال رفتم ! ، تا صبح چند بار از ترس از خواب پریدم ، میترسیدم همه اینا خواب بوده باشه ، اما وقتی بیدار میشدم و سولماز خوشگل رو لخت لخت کنارم میدیدم خیالم راحت میشد و دوباره میخوابیدم ، برای اولین بار تو زندگیم کنار یه زن تا صبح خوابیدم ، اونم چه زنی ، ملکه تمام رویاهام ، زندایی خوشگل و توپولم .