انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 35 از 107:  « پیشین  1  ...  34  35  36  ...  106  107  پسین »

خاطرات بهرام و مامانش


مرد

 
azadmaneshian
سلام و درود بر شهره خانم محترم !داستان خیلی خوب داره پیش میره و جذابیتش خیلی خوب حفظ شده .با همین قدرت در نوشتن و توصیف شخصیتها و حالتها ، پیش برید . بازم ممنون از زحمات شما !ارادتمندتان -کیانمهر.

     
  

 
نه انگار خبری از شهره خانم نیست...
انتظار قلمت میکشیم...
     
  

 
شهره خانم چرا داستان ادامه نمیدین?
نکنه بیخیالش بشین...
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
سلام
شهره خانم کجائید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بقول معین ، خواننده ، این نشد کار که من نازکشم یک طرفه !!!! حمل بر بی ادبی نشه ! بقولی تو مثل مناقشه نیست ! من باب خواستن و دنبال کردن حکایت زیبای طاهره و خانواده ایشون ،عرض کردم !اگر هر مشکل یا موردی هست بفرماید !یا از دست ما کمکی برمیاد و در خدمت هستیم ! یا اینکه نمی خواهید ادامه بدید ! که این هم بلاخره در ید اختیار شماست !لطفا اطلاع رسانی بفرمائید . ممنونم .
     
  
زن

 
به محض اینکه از سینما خارج شدم و هوای تازه به ریه هام رسید حس انزجار و تنفر از سروش و حتی خودم بهم دست داد از خودم خجالت می کشیدم که چرا اسون و بدونه مقاومتی خودمو تسلیم خواسته های این پسر کرده بودم ....اخه چرا ؟.....و جواب این چرا و اما.همه اش فقط فقط شهوت زیاده از حدم بود که از لحظه طلاقم در وحودم لونه کرده بود و حس می کنم هر روز به قدرت و حجمش هم اضافه میشه و نمی دونم چه جوری این هیولای خطرناک و در عین حال لذت بخشو کنترل کنم .....تا رسیدن به خونه فکرم و حواسم به خودم و اطرافم اصلا نبود و وقتی به خودم اومدم که داشتم با کلیددرخونه مو باز می کردم ......صدای موسیقی زیبایی از یکی از اتاق ها میومد .....اوووف .....وقتی در اتاقو باز کردم با صحنه دیدنی و حشری گونه رقص اکرم و پرستو روبرو شدم .....اه خدای من ...تازه داشتم حالم عادی و نرمال میشد ......اکرم داشت به پرستو رقص ایروونی و فارسی یاد می داد و با شورت و سوتینی که فقط به تن داشتند و دستمالی های گاه و بیگاه خودشون و تکون هایی که به باسن و سینه ها شون میزدن.....باز هم فاز شهوتمو کلید زدن ......شورتم هنوز از اب کیر سروش و کوسم خیس و اوضاع و احوال خوبی نداشت دستم رو کوسم رفت و گوشه ای از اتاقو که به من دید نداشتند رو انتخاب کردم و بانگاه به این رقص نیمه سکسی و داغ این دو دختر خوش اندام به خودم ور میرفتم ......خیلی دوس داشتم برم وسط رقصشون و ابتکار عمل و همه چیو در دست بگیرم و به جون جفتشون بیفتم و بعدشم به هردوشون دستور بدم حسابی منو با هر چی که دستشون میرسه بکنن .....هر چی که در دم دست هست مثلا شونه جلو اینه که دسته اش شبیه یه یک کیره کلفته ..و یا.....خیار هایی که گوشه اتاق در کمین کوس من نشستن .......اه اه......ولی اینا همش خیاله و دارم فقط خودمو باهاش ارضا می کنم .....دو لبه شورت پرستو و خصوصا اکرم در چاک کونشون رفته بود وبه زیبایی و هوس ناکی این نمایششون اضافه کرده بود......باسن اکرمو تا حالا به این فرم و وضعیت ندیده بودم ...کون خوبی داشت و جون می داد که شوهرش همون شب زفافش تا صبح چند بار سوراخشو بکنه و اخ نگه ......خب پرستو قبلا کونشو زیارت کرده بودم و بیشتر توجهاتم به باسن دختر خودم شده بود ...اه خدای من ....من دارم حسابی منحرف و از راه درست دور میشم ......در واقع من دارم به لز با اکرم و بازی با سوراخ هاش فکر می کنم کیر مالی بهرام کم نبود اکرم هم داره بهش اضافه میشه ...خوبه خدا رو شکر که سحر خونه نیس وگرنه تا حالا باهاش عشق بازیمو کرده بودم ......واقعا زیبایی و جذابیت سحر حرف نداره و من نمی تونستم مقاومتی در قبالش داشته باشم ......من کارمو تموم کرده بودم و ارضا شده بودم و ارووم و اهسته از اتاقشون بیرون اومدم ....واقعا نمی خواستم این لحظات شیرین و زیباشونو بهم بزنم ..بزار خوش باشن ......اومدم جیاط خونه و کمی روی لبه پله نشستم و به خودم و کارام و این رفتارم فکر می کردم به این نتیجه رسیدم که باید هر چه زودتر و سریعتر ازدواج کنم .....تا جلو این همه انحراف و سکس ها و لز هامو بگیرم .....در صدد رفتن به دستشویی بودم که صدای در حیاطو شنیدم .....مهران پشت درب حیاط با چشای خمار و تشنه به من منتظر شنیدن خوش امد گویی بود ........خودش اومد منو در اغوشش گرفت و لبامو بلافاصبه مال خودش کرد و با دستاش همه انداممو نوازش و لمس می کرد وقتی دستش به کوسم خورد و اون همه خیسی و لزش به انگشتاش خورد به یک باره از کنترل خارج شد و کیرشو یه سوته از شلوارش خارج کشید و با سرعت عمل بالایی از کنار شورت خیسم به کوسم رسوند و با تکیه دادن من به دیوار کنار راه رو درب حیاط به خوبی و با قدرت تلمبه هاشو میزد صدای جالب و حشری گونه چالاپ چالاپ اب کوسم به گوشمون می خورد و هر چه بیشتر به داغی و هیجان این سکس مخفی در هوای ازاد میفزود ...واقعا از لبای همدیگه خیلی خوب و با لذت زیادی بوسه و حال می گرفتیم ...مهران با این زیبایی دختر گونه اش هر بار که منو می بوسید بهم بهترین حس و شهوتو می داد و از این بوسه هاش خیلی عشق می کردم ازش خواستم لبامو ول نکنه و تا اخر کار مون یه لجظه ازادش نکنه ......از سکس با مهران به نسبت سکسم با سروش نامرد بیشتر لذت میبردم .......مهران هر لحظه که لبامو ول می کرد بهم می گفت دوست دارم ...عاشقتم .....و جمله ای که در نهایتش به من گفت منو نگرانش کرد اون می گفت با بودن تو و نفس کشیدنات و با وجود اینکه با من ازدواج نمی کنی و مال سیامک میشی ولی من مجرد باقی می مونم و نمیزارم اسم هیچ دختری روی شناسنامه ام درج بشه .......اه خدای من..مهران واقعا و مجنون وار به من عشق میورزید ......قربونت برم مهران جووون.....متاسفم عزیزم قبلا و زودتر قلبم مال سیامک شده .....و راهی نیس که مال تو بشم .....به بهترین شکل و ریتم ممکنه از همدیگه کام گرفتیم و مهران هم کوسمو از اب کیر غلیظ و سرشار از عشق بی پایانش بی نصیب نگذاشت و من بعد از بدرقه مهران و رفتنش با شورت کاملا خیس امیخته از اب کیر سروش و مهران و اب کوس خودم به دستشویی پناه بردم و برای دقایقی باز هم به فکر فرو رفتم .......فکر به اینده ام و بچه هام و این حس شهوت خطرناکی که تازه گی با هاش گریبان گیر شده بودم ........وقتی داخل اتاق شدم که رقصشون تموم شده بود ...با کوس دادنم به مهران حالم از این بهتر نمیشد و ریلکس ریلکس شده بودم .......اکرم شامی کباب خوش مزه ای درست کرده بود و قبل از خوردنش بهرام هم برگشت و اول کار اومد سراغم گونه هام نزدیک به لبمو ماچ کرد و بعدشم سراغ اکرم و پرستو رفت و پیشونی های هر دوشونو بوسید اه خدای من چرا پیشونی منو مثل اونا نبوسید .....چرا .....بازهم شهوتم جرقه ای به خودش زد و کوسم به فعالیت افتاد .....انگار بهرام هم عین خودم به عشق بازی و سکس با من فکر می کرد ......شلوار تنگ پسرونه ای که پوشیده بود حجم کیر نیمه افراشته و اماده کارشو بخوبی برام نمایش می داد و زیر چشمی گاها به اونجاش و به چشمای من نگاه می کرد ......حالا من شرم وحیا می کردم و بهرام انگاری عین حیالش نبود ....کار برعکس شده بود ......عجب روزگاری شده .........ولی از شما چه پنهون من هم برای سکس با پسرم و تجربه کیرش در داخل کوسم و یا شاید کونم له له میزدم ....و منتظر اون لحظه بودم که بهرام پیش قدم بشه ...فعلا که فقط کارمون در حد کیر مالی پیش رفته بود .......بهرام از پیش سارا و صحرا اومده بود ومن جسته و گریخته از روابطشون خبر داشتم ....و اون لحظاتیو به خاطر اوردم که یک روز اتفاقی در پشت بوم خونه شوهرسابقم بهرامو در حال معاشقه با سارا دیده بودم ...خواستم اون لحظه برم و جلوشونو بگیرم و گوش بهرامو حسابی پیچونده و ادبش کنم ولی کاراشون در حد لاپایی و مالوندن اتدام و نقاط حساس بود و عقب نشستم تا حالشونو بکنن ....و صحرا هم همین اواخر یه بار در بازار که باهاش فیس و تو فیس شدم خیلی به من اظهار غلاقه و با ایما و کنایه و اشاره ابراز عشق می کرد و در نهایت هم با این جمله خودشو لو داد.......اون گفت .......طاهره خانم به جوون عزیزت و تنها پسرت که هنوزم بوی بدنش در درونم مزه اش مونده ...بوی شماهم همون طعم و مزه رو میده ...نمی دونم چرا نمی تونم جلو زبونمو بگیرم و اینارو بهتون نگم .......ارزوم اینه که بتونم فقط یه ساعت نقش یک مردو براتون بازی کنم می فهمین که؟....منظورم چیه؟..........
بخوبی میدونستم چه منظور و هدفی داره .......صحرا....دختر نترس و جسوری بود که هیچ ابا و ترسی از حرفاش نداشت ........و اون هم عاشق لز کردن با من بود و همچنین با سحر .........در این افکارم غوطه ور بودم که بهرام خبر از زخمی و مجروح شدن سروش بدست یه مرد ناشناس با کلاه شاپو می داد ولی این ضارب و مرد ناشناس برای من اشنا بود و میدونستم شوهر سابقم همون بلایی که سر کامبیز و حمید بوتیکی اورده بود به سر سروش هم دراورده بود..........صالح بدجوری غیرتش شعله ور شده بود و کارش داشت به جاهای باریکی می کشید ...اه صالح ...خیلی خیلی دیر به خودت اومدی و به مردی الان تبدیل شدی که اگه از اول میبودی من مسیر زندگیم و راهم چه بسا روشنتر و بهتر میشد و هیچوقت ارتباط جنسی و عشقی با فرهاد و شاهین وسیامک و احمد وصابر و این اواخر کمال و دونه دونه سکسام با کسایی که ارزش گفتنشو نداره رانداشتم و زندگی سالم و پاکیو تجربه می کردم و چه بسا این مجموعه خاطرات هم در این سایت پورن نوشته نمیشد ..........
شدت مجروحیت و زخمای سروش خیلی بالا و فقط نصف دندوناش شکسته و از بین رفته بود احتمال باز داشت و زندونی شدن صالح زیاد بود و من واقعا براش نگران شده بودم اون به خاطر عشق پاک و بی غل و غشش به من خودشو به دردسر انداخته بود ...همون لحظه از بهرام خواستم که منو به بیمارستان و عیادت سروش برسونه ...هدفم جلو گیری از شکایت سروش بود ....و با دیدن سرو صورت درب و داغون و کبود شده و دندونای ریخته و شکسته اش ...شوکه شدم........و حدسم این بود که پای شکایت از صالح میمونه ...ولی خوشبختانه اشتباه حدس میزدم چون سروش به خاطر عشق و علاقه ای شدیدی که به من داشت هیچ حرفی از ضاربش نبزده بود و اینو فقط به خاطر گل روی من می کرد ......ازش تشکر کردم و ارووم و مخفیانه باز ازش خواستم دور منو خط بکشه وهیچوقت سراغم نیاد .......سروش برای من و این رمان تموم شده بود........
به عروسی جمال و پرستو چند روز باقی مونده بود و من و بچه هام به شدت در تدارک و تهیه این مراسمش بودیم و روز بعد که اکرم و بهرام و پرستو به اتفاق به بازار رفته بودند من تنها شده بودم و باز هم وسوسه سکس و شهوت به من هجوم اورد و تمنای کیر و یا هر چیزیو می کردم یهو یاد دیلدو حمید افتادم ....و خوشحال و ذوق زده به سراغش رفتم این دیلدو که عین کیر درست شده بود از خیار و هویج و امثال این جور چیزا خیلی بهتر بود و ولی باز کیفیت یه کیر واقعی و زنده رو نداشت و ووقتی تا نصفشو در کوسم فرو کرده بودم به یاد و خاطره کیر هایی که این اواخر به زور و یا تمایل خودم به کوسم رفته بود افتادم و باهاش خود ارضایی می کردم از کیر کثیف و زشت و البته مهیج ذبیح گرفته تا کیر های سروش و مهران و عشقم سیامک و کیر کلفت کمال که شاه کار کرده و بار دارم کرده بود با ذکر اسم کمال و با وجودیکه ازش اصلا خوشم نمی اومد یه باره شهوتم دو برابر شد و ارگاسم شدم ...این کیر کمال چه قدرتی داشت که حتی اسمشم ابمو سرازیر می کرد ......در اون لحظات حشریم ارزو کردم فقط یه بار دیگه شرایطی فراهم بشه کمال به من تجاوز کنه اون هم به زور و اجبار و تهدید ...اه چه خوب میشد ...الان کمال بی فیافه و بد ترکیب از در این اتاقم وارد بشه و با خشونت تموم منو بکنه تا ارووم بشم .....با این ارگاسم من راضی بشو نیستم ...اه چیکار کنم ........بلند شدم از یخچال یه تیکه یخ رو گرفتم و از لای شورتم روی کوسم گرفتم تا شهوتم خاموش بشه یه دقیقه نشد یخ اب شد و انگار نه انگار یخی بوده .............ولی پاقدم این یخ خوب اومد چون صدای درب حیاط و بلافاصله ورود هوشنگ به خونه منو بسیار به جنب و جوش اورد و با سرعت رفتم استقبالش و خودمو بغلش پرت کردم .....ناخوداگاه لباشو می خوردم وحتی منتظر اجازه اش هم نشدم و یه دستمو روی زیپ شلوارش گرفتم و پایین کشیدم و از لای شورت گشاد و پارچه یش کیر نیمه سفتشو دستم گرفتم و بهش گفتم اینو ول نمی کنم تا با دستای خودم تو کوس تشنه ام داخلش کنم ...هوشنگ مات و مبهوت مونده بود و با وجود اون همه هیکل و زور و قدرت در برابر من زیر ۷۰کیلو تسلیم شده بود ......از چشاش عشق و شهوت و هوس می دیدم عین خودم که فقط همونا رو می خواستم ..دیگه انتظار و تانی جایی نداشت و ازش خواستم منو به اتاق خوابم ببره....ولی هوشنگ به جای اتاق خواب منو به حموم و داخل وان برد و با همون وضعیت و لباسمون...داخل وان شدیم و با باز شدن پیچ دسته شیر اب حموم عملیات عشق بازی من و هوشنگ استارت خورد ......در اغوشش و با اون بازو ها و عضله های ماهیچه ای و قشنگش احساس ارامش کامل و لذت بخشی می کردم با کمک همدیگه لخت شدیم و به حالت ۶۹ شکل گرفتیم و همزمان با خوردن چوچو له های کوسم و سوراخ کونم من هم کیرشو دهنم گرفتم و با اشتهای خیلی زیادی همه جوره می خوردم و لیس میزدم اووووف چه کیر خوش مزه ای ....اه فرانک دوست عزیز و خوبم کجایی ببینی که کیرشوهرتو دهنم گرفتم و دارم به جای تو می خورمش ...نوش جونم بشه چه بدت بیاد و چه خوشت بیاد ........به خودم می گفتم و قول دادم تا قبل از ازدواجم و رفتنم به خارج دفعه دیگه یک سکس سه نفره با هوشنگ و فرانک تر تیب بدم...از اخلاق و منش فرانک مطلع بودم و میدونستم سکس با منو حتی با شرکت شوهرش هم قبول می کرد و از خداش بود همیشه با من عشق بازی کنه ......اه هوشنگ چه خوب و با انرژِ ی کوسمو می خوری قربون اون زور و فدرتت بشم که الانه در راه ارضا و ارائه لذت و خوشی به من خرجش می کنی ......کیرش عین کمان و سفت و سخت حالت گرفته بود و اماده و مهیا بود داخل کوس تشنه ام بشه .......به حالت داگی زانو زدم و در حالیکه تا نصف پستونای اویزون و خوشکلم اب بالا اومده بود کیرشو طبق قولی که به خودم و خودش داده بودم با دست راستم داخل کوسم کردم و بهش دستور دادم به شدت روم تلمبه یزنه ..........اوووف جووونم ......چه خوب و لذت بخش داره منو می کنه ......بکن ...بکن ......اه اه ..اه ......فرانک جات خالیه ........چه شوهری برات تور کردم ....این شوهر تو همش نتیجه زحمت و تلاش منه که الان زنش شدی پس جای اونو داره یه بار از کیرش و نحوه قدرت کردنش لذتمو ببرم .......اررره فرانک جووون ....من به تو خیانت نکردم فقط ثمره تلاش و مزدمو می گیرم ......حالا هوشنگ به پشت در کف وان خوابیده بود و من روی کیر ایستاده و داغش که تا سر کلاهکش اب بالا اومده بود سوارشدم و کوسمو با کیر کلفتش پر و تا ته داخل کردم و شروع به بالا و پایین اومدنم کردم .......پستونام به شکل زیبایی موج می خورد و با جرکت و این ور و اون ور کرد ناش و گاها در دستای قوی هوشنگ جا می گرفت و مالونده میشد .....هوشنگ گاها نیم خیز میشد و منو به خودش کاملا می گرفت و لبامو به شدت می خورد و همزمان هم با قدرت زیادی کیرشو تو کوسم می کوبوند ....اه چه خوب داری منو می کنی ......حرف نداره کارت......هوشنگ ...........خنده های زیبا و مستانه اش بعد از شنیدن این حرفم بیشتر بهمون هیجان و شور شعف می داد وبلافاصله حالتشو عوض کرد و در همون فرمی که در اغوشش بودم بلند شد و ایستاده و در وضعیتی که دستامو دور گردنش خلقه کرده بودم منو می گائید ......دقایق زیادی به همین استایل منو می کرد و لبام و صورتمو اماج بوسه هاش می گرفت .......اوووووی جووونم چه قدرتی ...چه کیری .......جفت پاهام و ساقام به شونه هاش خورده بود وکیرشو می دیدم که چه قشنگ و دیدنی داخل و خارج کوسم میشد ......در گوشی بهش گفتم اجازه داری کونمو بکنی .....چون لیاقتشو داری ....تو جزو بهترین کننده های من هستی و در ردیف سه نفر اول جا گرفتی پس کونم مبارکت باشه .......با شنیدن این حرفم هوشنگ بیشتر به هیجان اومد و لبامو برای لحظات طولانی خورد و در گوشی ازم تشکر کرد ......اون می گفت ارزوم بود که خودت ازم بخای کونتو بکنم ..و حالا به ارزوم رسیدم .....بدونه معطلی و در همون حالت کیرشو از کوسم بیرون کشید و روی سوراخ کونم گرفت و به اروومی و با کمک یه دستش کلاهک کیرشو داخل مدخل کونم هدایت کرد به یک باره درد زیادی بهم دست داد و فریادی کشیدم ...هوشنگ لبامو گرفت و منو می بوسید و همزمان هم کیرشو با فشار داخل کونم می کرد ..درد زیادوادارم کرد با دستام به پشتش ضربه و مشت بزنم ولی همش فیلم بود و ادا و اطوار و خودم می خواستم بهش کون بدم .....میدونستم با چند بار تلمبه زدن کیرش در کونم دردام کمتر خواهد شد و همینم شد و اونی شد که ارزوش می کردم کون دادنم به قوی ترین مرد شهرمون و همونی که منو عاشقونه و خواهر گونه می پرستید ...اه چه لحظات زیبا و لذت بخشیو در اغوشش و در اون پوزیشن داشتم دقایق زیادی هوشنگ بدونه اینکه خستگی در کارش باشه منو از کونم می کرد و من با خنده هام و حرفای عاشقونه ام عکس العملمو بهش نشون می دادم ..و در نهایت اب کیرشو در کونم و در فرمی که تا ته داخل شده بود خالی کرد و بعد از خروج کیرش شاهد ریزش قطرات زیاد ابش از مدخل کونم روی اب وان بودیم ...لخته های ابی که سفید و غلیظ بود و روی کف وان به شکل جالبی موج میزد .......من با کمک هوشنگ و قدرت و توان بالاش و کیفیت خوب کیرش به بهترین فرم ممکنه ارضا شده بودم و برای لحظات طولانی هر دومون در اغوش هم در وان حموم ارووم گرفته بودیم ....هوشنگ به من می گفت این بهترین و لذت بخش ترین سکسی بود که تجربشو کرده بودم ...بهش جواب دادم مبارکت باشه ....نوش جونت ...قابل تو رو نداشت ..من میتونم بهتر از این هم ازت پذیرایی کنم ...نوبت بعدی بمونه با زنت که سه تایی حالشو ببریم .....هوشنگ نمی تونست و توان مخالفت با این حرف اخرمو نداشت و فقط بهت زده نگام می کرد ......
سرحال و قبراق شده بودم و بعد از رفتن هوشنگ تلفنی با سیامک هم کلام شدم ...اون در تهروون دنبال کارای پاسپورت و خروج از کشور و ویزای ژاپن بود و وعده داد که حداقل تا ده روز دیگه پروازمون اوکی بشه...و شب قبلشم در بهترین هتل تهرووون مراسم عقد و ازدواج و شب زفافمون برقرار بشه ...اه با شنیدن کلمه شب زفاف یاد دو ساعت قبلم افتادم که داشتم به هوشنگ کوس و کون می دادم .......چه جالب عجب عروسی هستم من
پس با این نتیجه من تا ده روز دیگه با بچه هام بودم و باید در این چند روزه عروسی پرستو رو برگزار می کردم تا خیالم از بابت این دختر معضوم و بی کس راحت بشه ......با بودن و حضور فیزیکی هوشنگ ...گلاب و ذبیح جرئت نمی کردند که در شهرمون بیان و خودشونو نشون بدن گلاب به شدت از هوشنگ میترسید و ازش حساب میبرد ودلیلشو بعدا از هوشنگ که شنیدم یه بار بساط قمار بازی و شرط بندی سر یه دختر یتیم رو که سرش قمار می کردند رو بهم زده بود و هوشنگ اون دختر رو نجات و به بهزیسیتی تحویل داده بود هوشنگ مردی بود واقعی و در خدمت مظلوم ها و اینکه اگه گلاب میدونست من با هوشنگ مثل خواهر و برادر هستیم هیچوقت جرئت نمی کرد منو بدزده و اون همه بلا و بدبختی سرم بیاره ........و این نقطه اطمینان خوبی بود ولی باز هم کمی نگران پرستو بودم و همیشه با اکرم و گاها بهرام همراهیش می کردم .....
یه شب قبل از عروسی ..و در حالیکه همه کارابرای انجام این جشن و مراسم در خونه خودم اماده شده بود درحالیکه سحر هم از پادگان مرخصی گرفته بود بهرام رو قبل از خواب در نزدیکای اتاق خواب سحر دیدم ...یعنی پسرم علاوه بر من به خواهرش سحر هم نظر داره؟....وای خدای من.....من میدونستم که نسبتشون خواهر برادری نیست واز دو پدر متفاوت در رحم من نطفه گرفتند و لی باز هم دلیل نمیشه که بهرام عاشقش شده باشه .....بهرام با کیرش مشغول بود و بعد از لحظاتی که از گوشه پنجره اتاق سحر نگاهاشو تموم کرد به دستشویی رفت و من بلافاصله رفتم همون نفطه و داخل اتاق سحر رو دید زدم ...اووووف ...اوووف داشتم چیو می دیدم سحر با شورتی که همش در چاک کونش رفته بود و در حالت به شکم خوابیده و روی تشک خوابش باسن خوشکلشو نمایش می داد ....اه چه محصول باکیفیت و زیبا و میزونی از من درست شده بود واقعا دست مریزاد به خودم و اب کیر فرهاد که این معجون والهه زیبایی رو با اراده و خواست الله بزرگ خلق کرده بود ..خوش به حال اون مردی که این باسن و تشکیلات نصیب کیرش میشه ......بهتون گفته بودم سخر کپی خودم بود و تنها فرقش تا حالا این بود که دست از پا خطا نکرده بود ولی با این همه خوشکلی و زیبایی بعید میدونم تا ازدواجش بتونه خودشو سالم و دست نخورده نگه داره از دست بهرام حشری و کیر کلفت حداقل نمی تونه فرار کنه ...همه این خیالتم باعث شد باز کوسم ابکی بشه و دستام روش بیفته ......بدجوری حشری شده بودم و به بستر خوابم پناه بردم و تنها کاری که تونستم دیلدو هم با خودم همراه کرده بودم که تا صبح در کوسم جولونشو بده .....چشام داشت سنگین می شد و تقریبا خواب بهم مستولی شده بود که سایه یه شخصو در پنجره اتاقم حس کردم ....اه خدای من بهرام داشت منو دید میزد ملافه رو به فرم طبیعی و نرمالی از خودم دورش کردم و مثل سحر به شکم روی تشکم ولو شدم و کونمو واسش قلمبه کردم .......و خیلی ارووم و بدونه اینکه مشکوک بشه دستمو از زیر شکمم به کوسم رسوندم و مشغول خودم شدم حالتی که به چشام و صورتم گرفته بودم جوری بود بهرام رو هم رصد می کردم و اون داشت رو کیرش کار می کرد می دونستم هیچوقت خود ارضایی نمی کنه و عادت بهش نداره و پس لابد منتظر من بود که دعوتش کنم و خودم ابشو بیارم .....
دیگه نمی تونستم دوریشو تحمل کنم نیم خیز شدم و دعوتش کردم .......بهرام بدونه معطلی بالای سرم حاضر شده بود و کیر سفت و کلفت شو به من تقدیم کرد ..برای اولین بار کیرشو دهنم گرفتم و براش ساک میزدم ......جووونم به فدات بشه عزیزم پسرم ...چه کیر خوش مزه ای ...واقعا از کیر پسر خودم کدوم کیری میتونه بیشتر خوشمزه باشه ...؟.......شور و شعف و هوس زیادم نمی تونست بهم ارامش و تنفس بده و نفس هام تند تند میزد و فقط فقط کیرشو با سرعت بالایی می خوردم .....حتی کارم کشید به خوردن تخماش و سوراخ کونش ........بهرام مثل همیشه چشاشو بسته بود و لابد از شدت شرم و حیاش منو نمی دید .....ولی این برام مهم نبود و من کارمو می کردم ........اه و ناله هاش وقتی که سوراخ کونش و کلاهک کیرشو لیس میزدم اوج می گرفت و منو بیشتر شهوتی می کرد با یه دستم روی کوسم همزمان کار می کردم و تونستم قبل از تراوش اب کیرش خودمو ارضا کنم ..ولی ابی که از کیرش بیرون اومد رو حتی یه قطره اش هم از دست ندادم و همشو نوش جوون کردم ....چه خوشمزه و خوب اونم اب کیر پسر خودم .........حالا سکس و عشق بازی با بهرام علاوه به کیر مالی به ساک زدن هم رسیده بود و مونده فقط اونی که هر دومون می خواستیم حالا کی و چه روزی اتفاق میفته اونو ما ادما نمی دونیم ......دست خودم بود و اگه شرایط فراهم میشد دوس داشتم شب عروسی پرستو منم عروسیمو با پسرم اونم بطور غیر قانونی برگزار کنم .ولی هیچوقت هیچ کاری مطابق میل و اراده ادم نمی چرخه ...فردای شب بعدش سرنوشت من طور دیگه رقم خورده بود اتفاقی که خیلی کمتر و حتی ممکنه برای هیچ کسی نیفته ولی برای من پیش اومد ....................
     
  

 
سلام
شهره خانم نگرانت بودیم
خیلی خوشحالم که برگشتی
ممنون از زحماتت
     
  
زن

 
روز عروسی پرستو فرا رسیده بود و حیاط خونه و همه اتاق ها و جلو در کوچه با تلاش و همکاری همه بچه هام و دوستام به بهترین شکل تزیین و زیبا شده بود پرستو با سحر و اکرم اول صبحی به حموم رفته بودند و با تیغ و صابون به جون موهای اضافه اندام پرستو به خصوص کوس و کونش افتاده و اونو تمیز و اماده برای جمال کیر کلفت حشری کرده بودند دقایقی از انجام این صحنه های داغ و باحالو از گوشه در حموم می دیدم و ازش لذت میبردم .......به اتاقم رفتم و باز با دیلدو کوسمو کمی نوازش دادم تا ارووم بگیرم ..این شهوت لعنتی ول کن من نبود و با کوچکترین موضوع سکسی وادارم می کرد خودمو هر جور شده ارضا کنم قبلنا اصلا اینجوری نبودم با طلاق گرفتن از صالح این بلا سرم اومده بود انگاری که شوهر سابقم منو این مدلی نفرین کرده بود ...واقعا که ...من که این چیزارو باور نمی کنم و بهش اعتقادی ندارم ولی حقیقت اینو به من میگه که من به شهوت خطرناک و نا جوری مبتلا شدم و فقط چاره کارم اونه که هر چه زودتر عروس بشم و به خونه بختم سیامک پناه ببرم ........کم کم خونه داشت جسابی شلوق پلوق میشد همه اومده بودند از شرافت و فرانک و هوشنگ و همسایه و اشناها وحتی صحرا و سارا .......بهتون گفته بودم ارزوم بود که امروز شرایطی فراهم بشه که با پسرم عشق بازی کنم و کوسمو تقدیم کیر زیبا و کلفتش کنم و من امروز با تلاش خودم و ارایشی که بلد بودم خودمو به بهترین شکل ممکنه زیباتر و قشنگتر و سکسی گونه زینت داده بودم ...بهرام اولین نفری بود که منو با این وضعیت دید و اومد بهم تبریک گفت و خدا رو شکر کرد و گفت خدایا شکرت که خوشکل ترین مامانو من دارم .......بهش گفتم فقط همینو میگی ......ارره مامان جوونم ...عاشقتم مامان.....مرسی پسرم .....دستاش روی باسنم حرکت می کرد و بالاتر رفت و به پستونام رسید و اونا رو ارووم و با تانی برام فشار داد ...چشامو بسته بودم و به لحظاتی فکر می کردم که داره منو لخت می کنه و همه جامو لمس و می بوسه.....اه پسرم ادامش بده ........در اغوش گرم و پر حرارت پسرم قرار گرفته بودم و چیزی نمونده بود که کارم به لخت شدن و ادامه عملیات شیرینش برسه که یهو مزاحم سررسید و فرانک وارد اتاقم شد.......اخ ....من چه بدشانسم ......بهرام فوری فلنگو بست و از اتاق بیرون رفت ....فرانک لبخند معنا داری روی لباش اومده بود و منتظر توضیحات من بود ...چی باید می گفتم ...خب پسرمه و بغلش کردم . و تازه بهشم بدم به کسی مربوط نیس ....همه چیش مال منه ...مگه نه فرانک .....اررره طاهره جووون......بر منکرش لعنت مال خودته....کوس تو باکیر پسرت فقط اروووم میشه من که خوب میشناسمت و همچنین بهرامو ......خودمونیم طاهره پسرت کیر خیلی خوبی داره ......دیدمش ....اوا چه جوری دیدش ......ای بابا طاهره جووون هم دیدم و هم خوردمش ......اووووف طاهره جوون باور کن دوس دارم امروز جلو چشای تو کیرشو بخورم ...هوسشو کردم
از تعجب دهنم طاق باز مونده بود باور نمی کردم فرانک برای بهرام ساک زده ........وای وای ....چه اتفاقاتی افتاده و من خبر ندارم ......داع کرده بودم و حشری...........دیگه توان کنترل خودمو نداشتم و همزمان مچ دستشو گرفتم و سرشو به طرف کوسم گرفتم و بعد از بالا دادن دامنم بهش گفتم ......فرانک جریمه ات اینه که کوسمو بخوری تا بار دیگه طمع کیر پسرمو نکنی ...بخور زود باش ......بخورش .....افرین فرانکی جووون .......سوراخ کونم یادت نره اونم باهاش بخور ..........پای راستمو روی لبه تخت خوابم گرفتم که بالاتر قرار بگیره تا خوب و با تسلط کارشو بکنه ...اه اههههههه.......افرین ...عزیزم ...خوبه ...عالیه ......اه فرانک یه چیزی بگم نه نمیگی ...بگو طاهی جووون ...تو جوون بخواه من تقدیمت می کنم همه چیم مال توه ......مایلم در اولین فرصت یک سکس توپ و باحال با خودت و شوهرت داشته باشم ...موافقی ؟......با گفتن این جمله حشری و داغ فوری ارضا شدم و اب سفید کف مانندی از لابلای چوچو له هام بیرون زد ...فرانک بلند شده بود و به چشام نگاه می کرد معطلش نکردم لباشو بوسیدم و طعم ماتیک فرمز تندشو در روی زبونم چشیدم .........یه دستم روی کوس و چاک کونش رفته بود و داشتم شهوتشو بالا میبردم ........فرانک موافقی ؟.......ارررررررررررررررررررره....اررررررررررررره ...خیلی خیلی ...چرا موافق نباشم سکسی که تو درش شرکت داشته باشی برای من بهترین لذتو داره جتی با شرکت شوهرم که با همه وجودم می پرستمش ........اوکی ..اوکی .....اوووخ جووون ..فرانک ...همین شب جمعه میام خونه تون و تا صبح باهاتون در سکستون شریک میشم ...مرسی فرانک تو بهترین دوستمی و اینو بهت قول میدم که این کارتو جبران کنم ............بعد از تعویض شورتم که خیس از اب کوسم و دهن فرانک شده بود به حیاط رفتم ...سحر با دوستای هم سربازیش و یه عده دیگه میرقصیدن........رفص سحر با میترا فراتر ازتصور و در حد حرفه ی ها شده و همه چشمارو به خودش گرفته بود...لامصب اندام سحر بیست بیست بود و کیر دوست و دشمنو راست می کرد .......من یکی باید با این دختر خوشکلم عشق و حالی بکنم .....واقعا حال و روزم و افکارم و ذهنم الوده و منحرف شده بود و دستم خودم نبود .....شرافت کنارم اومداون بخوبی منو می شناخت و ذهنمو می خوند و درگوشی حرفشو زد .....چیزی که مشکلم شده بود ........بهش گفتم شرافت اررره بیچاره شدم از روزی که مطلقه شدم مثل حنده ها دوس دارم بدم ...دوس و دشمن حالیم نیس چیکار کنم به دادم برس حتی هوس کردم با بچه هام سکس کنم ..دارم ابروی خودمو با دستای خودم میبرم ..یه کاری کن .......شرافت با وجود اینکه مدرک شش ابتدایی داشت و سوادبالای نداشت ولی یک زن روان شناس و وارد بود و بارها در هر مشکل و زمینه ای به من مشاوره خوبی می داد ......اون منو گوشه ای برد ......و گفت ...طاهره اگه میخای جلو این شهوتتو بگیری اولا زود برو خونه شوهر و با کیر شوهرت این اتیش تو کم کن و تا وقت عروسیت پیشنهاد میدم بری دکتر زنان و زایمان که با دارو و علم جدید پزشکی بتونی خودتو کنترل کنی ....اخه شرافت دکتر نمی شناسم تو سراغ داری خوبشو اگه زن باشه که عالیه و راحت ترم ...خوبشو سراغ دارم ولی عزیزم متاسفم زن نیس اون یه مرده ...ولی نگران نباش پیرمرده و جووون نیس که طمع کوس و کونتو بکنه ........واقعا راس میگی ...ارره به جوون خودم .....خودت رفتی پیشش ......نه نرفتم ولی دوستام رفتن و همه ازکارش راضین ......اسمش جیه دکتره؟......اسمش دکتر ترابیه .........؟؟؟؟؟؟؟؟.....(همون دکتری که به اکرم از کون تجاوز کرده بود).....نشنیدم اسمشو ولی میرم پیشش بشرطی که توم باهام بیای ......اوا من چرا مگه بچه ای خودت تنهایی برو ....تورو خدا شرافت باهام بیا اخه من هر چی مشکل داخلی داشتم به قابله و محلی ها رجوع کردم اول بارمه میرم دکتر واسه کوسم .......باشه میام ......بزار اگه کارت به دادن افتاد منم باهات شریک بشم ........مرسی شرافت تو چقدر ناز و خوبی .......ای بابا نازم رفته ....ناز پیش توه و سحر که همه دارن با چشاشون می خورنتون........شرافت امروزوهوامو داشته باش نزار شیطونی کنم .......طاهره جووون الان که هوست بالا نیس اگه هس تا حالتو جا بیارم ...نه شرافت جات خالی فرانک جورتو کشید و به کوسم رسید ولی میدونم کافی نیس ...عزیزم هر موقع لازمت شد بهم بگو خودم می کنمت اگه هم کافی نبود مجتبی رو باخودم میارم که با کیرش کارتو بسازه .......واه واه اسمشو نبر فقط مونده به اون پسرره دهاتی کوس بدم کیرش مبارک کون و کوس خودت باشه ......رفتم اب خنکی به سرو صورتم زدم و بازم جلو اینه ارایشمو تازه کردم خیلی زیبا و تودل برو شده بودم بیشتر از قبل و همشم به خاطر حاملگیم بود که منو بیشتر خوشکل کرده بود شکمم کمی بالا اومده بود ولی هنوز در حدی نبود که جلوه و خودشو نشون بده باید هر چه زودتر و قبل از اینکه بیشتر بالا بیاد عروسی و رفتنمو به خارج ترتیب می دادم طبق گفته های سیامک ۸ روز دیگه ما پرواز داشتیم .......در همین لحظه اکرم با هول و نگرانی وارد اتاقم شد و خبراز گریه و شیون های پرستو می زد ...داشتم قات میزدم ...تا دیشب پرستو از فرط خوشی عروسیش تو کون و کوسش مهمونی و جشن و بزن و برقص شده بود و الان در روز عروسیش به گریه و شیون افتاده بود ....واقعا این دخترره چه مرگش شده؟...برم سراغش .......وقتی که پرستو رو دیدم یهو مثل کسی که از چیزی ترسیده باشه منو گرفت و به اغوشم پناه برد و از چشاش مثل بارون اشک سرازیر شده بود و نشون از ترس و واهمه و نگرانی زیادش می داد پیش خودم فکر کردم نکنه ذبیح و یا گلاب رو دیده و یا پیغامی ازشون بهش رسیده که این همه ترس و هراس برش داشته .....نوازشش کردم و گونه هاشو ماچ کردم ......مشکل پرستو تنها گریه هاش نبود بلکه لال بود نمی تونست رک و پوست کنده حرفاشو بزنه ولی من با ایما و اشاره هاش تا حدودی اشنا شده بودم و تقریبا می فهمیدم چیا میگه .......به اکرم گفتم براش یه لیوان اب خنک و یا شربت بید مشک و نعناع بیاره ...تا ارووم بشه ........وقتی که با خوراندن شربت و نوازش هایم اروومش کردم بهش گفتم مشکلشو به من بگه تا حلش کنم .......با کلی ایما و اشاره و تکون های دستش و پانتومیم هاش بالا خره فهمیدم قضیه از چه قراره پرستو مشکلش از گلاب و ذبیح نیست بلکه از تنها رفتن به اتاق حجله میترسه ...ترس و هراسی که ریشه از اذیت ازار ها و تجاوزات ذبیح می داد و این دختر مظلوم و پاک و ساده دل از اینکه برای اولین بار با یه مرد و در یک اتاق خلوت می کرد ترسیده ودر هول هراس بود نکنه جمال هم مثل ذبیح بهش ازار واذیتی برسونه .....و پاشو در یک کفش کرده بود که یا اصلا شوهر نمی کنم و یا تنهایی به اتاق حجله پامو نمیزارم در حقیقت اون ازم می خواست باهاش در اتاق خجله باشم اونم فقط من نه کسی دیگه .........ای وای ای وای همینو کم داشتم حالا بیا درستش کن .... برای اولین بار و در طول تاریخ ازدواج ها هیچ کسی نمی تونه سابقه بودن و همراهی یک زن با عروسو در شب زفاف پیدا کنه و حالا امشب با این اتفاق منحصر به فرد و عجیب به احتمال زیاد که بووقوع خواهد پیوست و این حادثه جالب و مهیج در کتاب گینس لابد ثبت خواهد شد اونم با شرکت من و پرستو و جمال ........واقعا خوش به حال جمال که با شرکت و دیدن من زیبارو و هوس انگیز داره به کوس و کون پرستو جووونش میرسه و چه بسا هم به سوراخ های من نرسه من که جای جمال باشم و جمال جای من باشه از طاهره قشنگ و پر جذبه و شهوت انگیز نمی گذرم و ضمن گائیدن پرستو ......ترتیب همراهشو که من طاهره باشه رو هم میدم ...واقعا خدا بهم رحم کنه ....چاره ای نداشتم پرستو اصلا به هیچ صراتی مستقیم نمیشد و راضی نمیشد تنهایی وارد اتاق خجله اش بشه الی با من .........
این موضوع شاید برای من ساده و حل شدنی بود و به خاطر خوشبختیش و انجام خوب عروسیش ناچارا راضی شده بودم که باهاش در شب زفافش باشم ولی باید این اتفاق رو از همه حضار مخفی می کردم نمیشد این قضیه لو بره و مردم و حتی بچه هام بفهمن ......چون هم برای من و و پرستو خونواده م وجهه خوبی نداشت ولی چه جوری اه خدای من ...................................................................................................................................................... ...................................................
...................................................................................................................................................... ...................................................................................................................................................... .....................................................................ملاقات با نویسنده خودم ...................................................
فعلا ادامه رمانو در همین حد و اندازه متوقف می کنم و زمان رو به حال و اکنون میارم ...الان که دقیقا ده روز قبل و یعنی هفتم اگوست سال ۲۰۱۹هست و من چندین روز میشه از نویسنده داستانم و خانم شهره هیچ خبری ندارم و واقعا براشون نگران شدم ...قبلنا در هفته حداقل دو الی سه و شاید چهار بار از طریق واتس و ایمیل و تل باهم در ارتباط بودیم و بهشون کاملا عادت کرده بودم ......ولی هیچ خبری ازشون نگرفته بودم ........مدتها بود در این فکر بودم که به ملاقتشون برم و شخصا زیارتشون کنم دیدن چهره زیباشون از طریق صفحه مجازی به هیچ عنوان من و یا هیچ کسیو ارضا نمی کرد و تازه می خواستم در ازای این همه زحمت و نوشتناش بهشون کادوی مورد علاقمو تقدیم کنم ...بالاخره روز بعدش موفق شدم باهاشون تماس برقرار کنم .......تماسی که پیام اور ارامش و رفع نگرانی و تسکین قلبم بود وقتی به خانم شهره گفتم قصد دیدارشو دارم خیلی خوشحال شد و امادگیشو برای اوایل ماه سپتامبر اعلام کرد و گفت خودشون میان پیشم .....ولی من هم قصد سفر داشتم و هم عجله داشتم زودتر این دیدارمون انجام بشه و داوطلب شدم که من سراغشون برم .......لذا مقدمات سفرمو اماده و خودمو برای یک سفر خوب و دیدن یک دوست خیلی خوب کاملا مجهز کردم روز به نوه عزیزم و پسر بزرگ اکرم دخترم قرار بود همراهیم کنه ......روزبه یک ماهی میشد از ایران اومده بود دیدنم و فرصت مناسبی بود که جداقل چند کشور دیدنی اروپارو به اتفاقش ببینم ...ادرس و مقصد مشخص بود زاگرب کرواسی .......همون کشوری که مادر شهره ازش متولد شده بود در واقع نویسنده داستانم یک دختر دورگه میشد که از یک پدر ایرانی و یک مادر کروات نتیجه و زاده شده بود ..اشتباه تصور نکنید من نه در توکیو هستم و نه حتی در ایران .......در وااقع من چندین ساله در پاریس فرانسه زندگی می کنم و شروع سفرم از پاریسه ..........مترو سهل ترین وسیله ای میشد که این سفر رو مفرح تر و راحتر ش کنم وقتی که به زاگرب پایتخت کرواسی رسیدم طبق ادرسی که داشتم به هتلی که قبلا شهره خانم رزرو کرده بود رفتم ...هتل مجلل و زیبایی که از پنجره هاش نما و منظره های بسیار قشنگی از زاگرب رو نشون می داد .......روز بعدش در لابی هتل من منتظر اومدن میزبانم بودم ......داشتم فنجان قهوه مو تا نیمه می خوردم که از درب ورودی شیشه ای هتل شاهد ورود شهره خانم شدم .......لباس کاملا ست سفید برفی رنگ با دامن و بلوز شیک و با عینک دودیش به تیپ و زیبایش فوق العاده افزوده بود همون لحظه از جام بلند شدم تا بهتر اندامشو رصد کنم ....ترکیب اندامشون هیچ حرف و ایرادی نداشت عضلات سرشونه قوی و با کمر باریک و پایین ترش که بیام با دور کمر مناسب و رونای ماهیچه ای ورزش کاریش همه ایتم های اندامشو بیست بیست کرده بود ....با نگاهم به ساق های کشیده و ورزیده پاهاش یه باره شاهد شنیدن سلامش شدم ......بغلش کردم و عاشقانه و با حس اینکه سحر دخترمو در اغوش گرفتم گونه هاشو بوسیدم .......بوی ادکلن بسیار معطر و خوش بویی ازش به مشامم خورد .....همونی که مدتها بود می خواستم بخرم و ازش استفاده کنم ......شور و شعف فوق العاده ای من و شهره رو گرفته بود از موهای خرمایی و درازش که تا پایین کمرش کشیده شده و از وسط جمع شده بود غافل شده بودم ......اه خدای من همیشه من طرفدار موهای دراز دخترا و خانما بودم و این ترکیب رو دوس داشتم ......یادمه چندین بار به اکرم که موهاشو کوتاه کرده بود تذکر داده بودم که این کارو نکنه که بهش نمی اومد ولی اون گوشش بدهکار نبود و کارشو می کرد سرمیز لابی با روزبه و میزبانم نشسته بودیم و به نوبت از همدیگه حرف میزدیم ...روزبه باوجود اینکه پسر مودب و پاکی بود و سرش اغلب به درس و موسیقی بود ولی جذب قدرت زیبایی و تیپ شهره شده بود و زیر چشمی جاهای حساسشو بفهمی نفهمی نگاه می کرد .....در یک فرصت مناسب که شهره ندید بهش با دستم تذکرمو دادم که خودشو جمع کنه .....ازش مطمئن بودم که اهل دختر بازی و این جور چیزا نیس و چشای پاکی داره ولی لازمش بود ...بحثو کشش ندم ...و انچه که ار حرفای شهره جون نتیجه گرفتم این بود که ایشون به خاطر نوشتن داستانم از اهداف ورزشی و قهرمانی که می خواست تا حدودی دور شده بود وغیبت این دو هفته شون هم دلیلش شرکت در مسابقات رده بالای حرفه ای در وارنای بلغارستان بود که لازم و ضرورت داشت درش شرکت داشته باشه ......مسابقاتی که به خاطر نداشتن امادگی کاملش به مفام سوم فانع شده بود و این شهره رو راضی نکرده بود و اینو از چشاش می خوندم ....و دلیلشم فقط فقط داستان من بود ...و لی از حجب و حیا و ادبش نمی تونست بگه که من دیگه وقت و زمان ادامه نوشتن این داستان شما رو ندارم...........موافقت و جواب این خواسته قلبی شهره مستلزم فرصت و وقت و زمان بعدبود و لذا بلند شدیم و به گشتن و دیدن نفاط دیدنی و جذاب شهر زاگرب رفتیم شهره کاملا به شهر مسلط و اشنا بود ونقش راهنما رو بخوبی اجرا می کرد وقت صرف شام و دعوتی که میزبانم در اون شب در یک رستوران شیک برای ما تدارک دیده بود شهره جوون خبر از سفرش به بوداپست مجارستان می داد و رسما از من و روزبه دعوت کرد که در این سفر همراهیشون کنیم اون در واقع می خواست منو در بوداپست سوپرایز کنه ......حالا چه سوپریزی .......اونو بعدا خدمتتون عرض خواهم کرد بلافاصله پیشنهادشو قبول کردم و قرار شد فردای روز بعد عازم بوداپست بشیم ......
حالا این سوال و موضوع ممکنه در ذهن شماها خواننده و مخاطبان عزیز و گلم مطرح بشه که این ایتم ملاقات با نویسنده و ذکر این اشنایی و ملاقات چه ربطی به شماها و ادامه داستانم داره ....؟......درسته کاملا این سوال و پرسش شماها طبیعی و منطقی هست ولی غرض از طرح و نوشتن این ایتم در واقع اتفاقات جالب و مهیج و درحد خودش سکسی گونه ای بود که در بوداپست برای ماها پیش اومد و گفتنش برای شماها عزیزان و خوانند ه های گلم خالی از لطف و جذبه نمی تونه باشه ....و میتونه سوا از ادامه رمان زنگ تفریح خوبی برای همه مون باشه ..............................پس لطفا منتظر بمونید و ادامه این سفر رو در تاپ بعدی از نویسنده ام بخونید ......
...................................................................................................................................................... ......
..........................................یاد داشت نویسنده.................................................................................................
شاید این تاپ اخرین نوشته و قسمتی باشه که در این مجموعه خاطرات بهرام و مامانش براتون می نویسم و این بستگی به موافقت مدیران این سایت لوتی خواهد داشت چون از مدیران این سایت رسما درخواست کردم که یک تاپیک جدیدتحت عنوان رمان بهرام و سحر و طاهره برام ایجاد کنن ...در صورت موافقت ادامه این رمانو دراون تاپیک خواهم داد هدف از این کارم اولا این بوده که این تاپیک در حد خودش طولانی شده و باید به اخر خط خودش برسه و با وجود اینکه داستان در واقع تموم نشده ولی تصمیم گرفتم ادامشو در تاپ دیگه و بااسم و عنوان دیگری بنویسم ....و دوما ادامه داستان در تاپ جدید با تم و نوشتاری جدید تنظیم و ثبت خواهد شد البته به شرطی که مورد موافقت مدیران محترم سایت لوتی قرار بگیره ..در صورت عدم موافقت .....دو راه بیشتر نخواهم داشت یا ادامه رمانو به همون روال قبلی میدم و یا در یک تاپ خاتمه داستانو در همین تاپیک براتون خواهم نوشت و رمان رو به خط پایانش میرسونم ..هر چی خدا بخاد همون میشه .....و درخاتمه هم لازم می بینم یاد اوری کنم که من نویسنده اصلا و واقعا راضی نبودم که طاهره خانوم در موردم اون همه تعریفات ونظراتشو در این داستان عنوان کنه ایشون واقعا به من لطف داشتن که از من تمجید کردند در واقع من یه جورایی محبور شدم و قسمم دادکه اون همه تعریف و تمجید از خودم و کاریزمای اندامم بدم و بنویسم خدا منو ببخشه که از خودم تعریف کردم ونوشتم ........مرسی ..........شهره
     
  
مرد

 
azadmaneshian
درود بر شهره خانم عزیز و نویسنده محترم
من هم به شخصه دوست دارم که ادامه حکایتو ، حالا اگر شد در همین جا یا در یک تاپیک دیگه دنبال کنم و از الان پیگیری بیشتری میکنم برای ادامه داستانتون !حتما هم اندام شما اونقدرا هم خوب و زیبا هست که طاهره خانم و دوستان تصدیق بکنند !خدا از چشم بد و دل بد شما رو دور کنه !بازم ممنون از زحمات شما و این ذوق نوشتاری و جذابتون . ارادتمند- کیانمهر.
     
  
مرد

 
درود برشهره خانم ونویسنده عزیزکه قلم گیراری دارد ودرودبه تمام لوتیهای عزیز من بهش شخصه 6 سال است که درلوتی عضو هستم وازهیچ داستانی به اندازه این داستان خوشم نیامده بود واقعا صدافرین انشاالله که تمام مشکلاتتون به یاری خدواند بزرگ حل خواهد شد ومامنتظر مابقی داستان هستیم ایزد منان یارویاورتان وما دعا گویتان موفق باشید
     
  
زن

 
یادداشت نویسنده
سلام /با توجه به عدم جواب مدیران سایت و اهمیت ندادن به درخواستم و به احترام خواننده ها و طرفداران عزیز این رمان و اینکه با پیام ها و اظهار محبت و لطفشون منو شرمنده کردند اینجانب همچنان در خدمت شما برای ادامه این رمان خواهم بود مرسی .......باز هم از خدای خودم و تک و تک شما سروران محترم مراتب عذر خواهی خودمو خالصانه ابراز می کنم از اینکه ناخواسته و گاها و ناچارا در این تاپ از خودم تعریف می کنم زیرا تحت شرایط خاص و به اجبار و اصرار خیلی زیاد طاهره خانوم مجبور به این کار شدم و واقعا نمی خواستم ادامه این سفر بوداپستو بنویسم وبدم ولی نصفشواومده بودم و نمیشد کاملش نکنم و اینو بی ادبی به شما ها عزیزان گلم می دونستم ......ادامه داستان به تدریج بیشتر از بهرام بوده و سحر و طاهره نقش کمتری خواهند داشت لازم به توضیح میدونم که نقش سحر و ماجراهش رو من بالشخصه دوس دارم و اگر این رمان از ذهن و تصور خودم منشا می گرفت قطعا نقش اولشو تماما به سحر می دادم .....پس با هم بریم و حالشو ببریم............................................................................................................................................ ...................................................................
از طاهره.بشنوید..............................................................................................
شامی که اون شب در زاگرب ودر یکی از رستوران های شیک و با کلاس با میزبانی شهره جوون سرو و خورده شد برای من خیلی زیبا و رویایی و بسیار جالب شکل گرفت و شب طلایی و خوبیو در ردیف شب های قشنگم به ثبت رسوند صبح روز بعد و دقیقا بعد از طلوع خورشید شهره حی و حاضر و اماده به سراغ من و روزبه اومده بود در حالیکه من از بسترم حتی نیم خیز نشده بودم و این نشون از برنامه مدون و سالم و ورزشکاریش می داد برنامه ای که از وقت اذان صبح شروع میشد واین برام جالب توجه شده بود .....واقعا افرین و اوکی ......بعد از خوردن یک صبحونه کامل و خوشمزه به طرف بوداپست حرکت کردیم ...سفری که با شادی و حرفای شیرین و ذکر خاطرات خوب از همدیگه خیلی سریع و با نشاط سپری و در نهایت به مقصد رسیدیم با ادرسی که از شهره داشتیم یه راست باز به هتلی در کنار رود دانوب و در منظره ای بسیار زیبا رهسپار شدیم .....با مستقر شدن در دو اتاق از این هتل برای دقایقی من و روزبه تونستیم استراحت کوتاهی داشته باشیم ....شهره لباس و تیپشو عوض کرده بود و بر خلاف لباس اول صبحیش که با یک بلوز و دامن باز و گشاده اومده بود این بار لباس کت و شلوار زنونه یه دست قرمز اتشین پوشیده بود که واقعا خیلی بهش میومد و منو مجبور کرد که باز سراغش برم و در بغلم گونه هاشو ببوسم و به یاد سحر بیفتم .......در لابی هتل ما منتظر دوست شهره بودیم همون سورپرایزی که ازش می گفت .....بعد از دقایق چند از درب شیشه ای هتل شاهد ورود یه خانم و همراهش شده بودم نگاهم به این غریبه که با لبخندش به شهره نشون می داد همون کسیه که ما منتظرشیم معتوف شده بودو لحظه به لحظه با تعجب و ابهت و با نزدیک تر شدنش بیشتر . و توجهم اوج می گرفت ...موضوع این بود که این خانم به شهره خیلی خیلی شباهت داشت و انگار که دو خواهر دو قلو بودن.و به قولی سیبی بود که نصف شده بود..اه خدای من ...من دارم چیو می بینم ...نکنه شهره جون خواهرشو دعوت کرده که با من اشنا بشه ؟......شباهت بالایی که منو برای لحظاتی مات و متحیر و مبهوت کرده بود و از سلام و مراسم اشنایی افتاده بودم .....وقتی که این خانم دستاشو بسویم دراز کرده بود من به خودم اومدم ودر دستم فشردم و باهاش به گرمی رفتار کردم به زبون انگلیسی خاص کشور امریکا حرف میزد .....به شهره نگاه کردم و مراتب تعجبمو بهش رسوندم ........وای شهره ..این خانم حتما خواهرته؟.......... نه نه طاهره خانم اصلا ایشون خواهر من نیس ..درسته که من یک خواهر بزرگتر از خودم دارم و حتی مقیم امریکاس ولی من سال هاس ندیدمش ..........حب پس این خانم کین .......اجازه بدین بهمدیگه معرفیتون کنم ......ایشون طاهره قهرمان داستانم هستن . و طاهره جوون ....این خانم در واقع همون سورپرایز من هستن که بهتون گفته بودم .....بزارید از اول بگم ...مدتی قبل و سه ماه پیش بر اساس و درخواست و تقاضا های خواننده هام که ازم خواسته بودند مشابه سلبریتی شما رو بهشون معرفی کنم من در نت شروع به کاوش و حستجو کردم و بر خلاف انتظارم و به جای شبیه شما به شبیه خودم برخورد کردم و این خیلی برام تعجب برانگیز و جالب درومد این همه شباهت منو مشتاق کرد که باهاش از طریق فضای مجازی و نت ارتباط پیدا کنم . بالا خره موفق شدم و وقتی که عکسمو بهشون دادم خودشم خیلی متعجب و ذوق زده شده بودند .....مگه نه .........اوکی ........یس........خلاصه .....بهم دیگه خودمونو معرفی کردیم .....ووقتی که دونست من ورزش کارم و مربی ازم خواست بادیگاردش بشم ولی من موافقت نکردم ....خب چرا شهره جوون ........اخه طاهره خانم متاسفانه ایشون هنرپیشه فیلم های پورن هستن و این در اخلاق و باور من جای نداره که کارمو در فضای اکنده از این مسایل داشته باشم و تازه من مسلمونم.......خب پس این ملاقات شما چه معنایی داره<؟...اهان ......درسته طاهره خانوم حق باشماس این سوال بحاس ......من می خولستم باهاشون قطع رابطه کنم ولی ایشون اصرار و خواهش می کردن که همچنان در تماس باشیم ودر نهایت منو قسم داد که از نزدیک همدیگرو ببینیم ...الان هم ایشون به دو دلیل بوداپست هستن ..اولا برای دیدار با من و دوما اجرای یک فیلم پورن از نوع casting x که با کار گردانی و مجری مستر پیرر وودمن........وای وای چه جالب .....شهره جوون خیلی جالبه این همه شباهت اونم از دو نفر و از دو قاره سوا........وای خدای من ......حالا این فیلم کی اجرا میشه ......امروز و در همین هتل .......خانم ایکس که بنا به درخواست شهره از ذکر اسمشون معذورم مرتب شهره رو بغل می کرد و دستاشو می گرفت و چن بار گونه ها و لباشو هم بوسید .....اووووه خدای من این کاراش منو هیجان زده و تا حدودی و در این سن و سالم هات کرده بود ...در این فکر بودم اگه در اتاق هتل بودیم چه بسا با شهره هم لز می کرد ......روزبه هاج و واج و از من بدتر شده بود و با نگاه به من گفت ...مامان بزرگ باور نمی کنم شهره خانم با این خانمه غریبه باشن ...نه حتما نسبتی با هم دارن ...نه عزیزم روزبه شهره جووون دروغ نمیگه و تازه به چه دلیلی دروغ بگه ...وقتی که بلند شدیم و جایگاه میزمونو به علت تنگی جا عوض کردیم بیشتر به این دو خانم خیره شدم و دو نستم در نهایت تفاوت هایی کوچیکی باهم دارن ....اولا شهره جوون تر به چشم میومد و پستونای سفت و رو به بالایی داشت و کمر باریک و فرم باسنش که کاملا ورزش کاری و برجسته و ماخیچه ای بود و با عضلات رون و ساق کشیده و زیبایش نشون می داد که با سر شونه عادی و معمولی و پستونای عمل شده و باد کرده و با وجود کمرو باسن و برجسته و دست خورده اش در نهایت تفاوت هایی داره ولی این خانم هنرپیشه پورن واقعا با وجود سن حدود ۴۰سال هنوز زیبا مونده بود . همین که هنوز در دنیای پورن مطرح و. مرتب ازشون دعوت به کار می کردند نشونه کیفیت بالایش بود .....و فرق دیگه شون هم در خوردن مشروبات الکلی بود که شهره اصلا لب بهشون نمیزد چون ورزشکار بود ولی خانم ایکس در اون دقایق مرتب جرعه جرعه می نوشید و حالشو می کرد ...انگار خودشو اماده می کرد که در فیلم بهترین نقشو ادا کنه
باید روزبه رو از این معرکه و اتفاق دور می کردم اون هنوز به موضوع و اجرای فیلم پورن پی نبرده بود چون همه مکالمات در بین من و شهره با زبون انگلیسی گفته میشد و روزبه نمی فهمید .....ازش خواستم که چون مجلس زنونه س به اتاقش برگرده و به تماشای تی وی و گوش دادن به موسیقی خودشو سرگرم کنه ......
با رفتن به موقع روزبه سرو کله مستر وود من با اکیپش که فقط دونفز میشد هم پیدا شد ...مردی بلند قد و تیپ اروپایی و متولد شده از فرانسه با قدی نزدیک ۱۹۰سانت و حدودای سن ۵۶ سال و با لبخند به ظاهر شیرین ولی حشرگونه اش به مجلس سه نفره ماها نزدیک شد و دو نه دونه باهمه دست داد وطبق عادت جماعت این جور ادما وقتی خواست بعد از بوسیدن گونه های خانم ایکس شهره رو هم ببوسه با مخالفت و دوری نویسنده ام مواجه شد و با تعجب و بهت نگاش کرد و من هم به تبعیت از شهره نزاشتم منو ماچ کنه ......مستر انتظار همچین برخوردیو نداشت و بعد از لحظاتی به خودش اومد و خواست کارشو توجیه کنه و گفت ...اوکی اوکی .....من خواستم فقط با بوسه به شماها زیبایتونو تحسین کنم .......ولی .....مهم نیس .....مای گاد ..چرا شما دو ماد مازل این همه به هم شبیه هستین ..؟...اصلا کدومتون طرف قرار داد من هستین ؟
خنده های مستانه خانم ایکس جواب این مرد مسن و شهوتیو داد ......ولی مستر به فکر رفته بود و بعد از خوردن جرعه هایی از شراب قرمز روی میز در تدارک و گفتن حرفا و پیشنهاد هایی بود و من با این همه تجربه و گذر زمان اینو در چشاش فهمیده بودم ......و بالاخره به حرف اومد ........فیلم بردار در صدد بود از این صحنه ها صبط داشته باشه شهره فوری بلند شد و روی دست فیلم بردار ضربه ای وارد کرد واز مستر خواست فیلم نگیره ....من که اصلا حواسم نبود و اگه فیلم می گرفت خیلی بد میشد ........نو نو نو ..اوکی نمی گیرم ...بفرمائید ماد مازل ...بشینید ...لطفا .......خواهش می کنم ........شهره به حرف اومد ....مستر وود........ من و این بانو طرف قرار داد شما نیستیم و شما بر خلاف عرف و شخصیت ما ها داشتین فیلم می گرفتین ......شما باید از ما عذر خواهی کنین ...وگرنه ........هههههههه.....اوکی اوکی ...متاسفم ...عمدی در کارمون نبود و تازه اتفاقی نیفتاده پس لطفا خونسرد باشین و به پیشنهاد و خرفای من گوش کنین ....این پیشنهاد من یک معامله هست و کار و شغل من اینه پس قصد توهین و بی ادبی اصلا ندارم ....قرار بود امروز من با خانم ایکس برنامه کاستین ایکس کامل در تایم یک الی دو ساعت داشته باشم حال این برنامه رو شما دو بانوی زیبا اگه موافق باشین با سه نفر و در تایم سه ساعت به اجراش میزارم با قرار داد و مبلغ خوب و بالا و شرایط عالی ..........چی میگین .........موافقین ......قرارداد و امصاشم در سر میز ناهار و به میزبانی من ......اگه موافق باشین ...یک برنامه فول و عالی و پر طرفدار برای کمپانی من و معروفیت شماها و جزو سلبریتی های خوب این رشته خواهید شد ......نگاهم به شهره و واکنشش جلب شده بود .......در چهره اش اثار عصبانیت و خشمو می دیدم ...اگه بلند میشد می دونستم حساب این مرد پورنو گرافو میرسه و در توانش می دیدم که حتی مترجم همکارشو هم با دختر جووونی که کمکش بود رو بزنه .....چون یک کلیپ از مبارزاتشوبرام فرستاده بود و می دونستم هر کار و واکنشی ازش برمیاد ....یهو بلند شد و خواست سراغ مستر بره .......خانم ایکس که در کنارش نشسته بود همزمان بلند شد و ملتمسانه کمرشو گرفت و گفت ....شهره ....شهره ....لطفا ...لطفا ...خواهش می کنم به خاطر من ......خونسرد باش ...چیزی نشده که ......میدونم از پیشنهادش ناراحت شدی خب بگو نه و خلاص .....با این کارت قرار داد و کار منو ضایع می کنی من از اون ور دنیا اومدم که کارمو بکنم لطفا خرابش نکن .......اخه ..اخه ....شنیدن این جملات برای ما ها هم خیلی سخته.......چه برسه به انجامش ...وای وای .......منم به کمک خانم ایکس اومدم و شهره رو دعوت به ارامش کردم ........عزیزم راس میگه چیزی که نشده یه حرقیه زده ..خب جوابش نه هست و تموم .....شهره جووون خودتو عذاب نده.........اخه این یارو خیال می کنه میتونه به هر کی دلش میخاد این پیشنهاد کثیفشو بده ...هر کسی جای خودشو داره ...حداقل بزارید یک سیلی و یا لگد بهش بزنم دلم خنک بشه .......نه نه عزیزم ..لطفا به خاطر شان و ارزش خودت و من و خانم ایکس کوتاه بیا و خونسرد بمون ..اصلا تو ساکت بمون من جوابشو میدم .....به مستر رومو کردم و جوابشو با لحن خوبی با نه دادم .......اوکی اوکی متاسفم که این ماد مازل رو ناراحت کردم .......متاسفم ..واقعا .....شهره بلند شد و به بیرون از هتل رفت تا هوایی تازه کنه و در همین فرصت مستر باز به من گفت .....فکر کنم شما بدتون نمیاد که به من بله بگین ...اصلا شما فقط با توجه به سن و سال و شان تون فقط در برابر دوربینم لخت بشین و همین ......موافقین .......در دلم اشوب شده بود و توان نه گفتنو نداشتم بدم نمی اومد در برابر دوربینش لخت بشم و عرض اندامی بکنم هنوز هم تا حدودی اندامم میتونست خیلی از چشم هارو حیرون خودش بکنه و در این سن و سالم دوهفته یک بارحداقل با شوهرم سکس داشتم و بیشترشو هم می تونستیم داشته باشیم ولی دکتر قلبم اجازه شو به من نمی داد و هیجان زیادو ازم سلب کرده بود.......مستر یه چشمش به سینه های نیمه لخت خانم ایکس بود و یه چشمش هم به ساق های لخت من و بالا زانویی که تایه وجب لخت بود شده بود و عزمشو جزم کرده بود که حداقل منو با خودشون همراه کنن ...برای لحظاتی جادو شده بودم و سکوت من برای این مرد پورن کار اوکی به حساب اومده بود .......دراین لحظات یاد ایامی افتادم که از صالح طلاق گرفته بودم و در استانه ازدواجم با سیامک دچار یک نوع طغیان شهوت گونه عجیبی شده بودم شهوتی که بارها منو وادار کرد که قبل از ازدواج دومم سکس های متعدد و غیر قابل پیش بینی داشته باشم و این هارو قطعا در فصل و ایتم خودش خواهید خوند و شایدم تا این لحظه خونده باشین ......ولی در ذهنم به این جمله تکراریم توجه داشتم که در این سن و سال و کهولتم بازم مورد توجه پیر و جووون بودم از این افکار شیرینم وقتی بیرون اومدم که دست راستم در دستای گرم و پر حرارت مستر پیرر قرار گرفته بود ..اون برگه قرار داد شو جلوم گذاشته بود و ازم مطالعشو و امضامو می خواست .....دستاش کم کم به طرف بالا و سینه هام میرفت و من اسیر مهارت و حرکات حرفه ای این مسیو پورنو گراف شده بودم همزمان با لمس پستون سمت راستم با انگشتای دستش امضام در ورقه اش نقش خورد و میبایست بعد از مصاحبه در برابر دوربینش عریان بشم ....یهو با دیدن امضام در روی ورقه به خودم اومدم و دچار پشیمونی شدم اگه روزبه بدونه که مادر بزرگش چه علطی می کنه و یا از همه بدتر شهره بفهمه ...به من چی خواهد گفت هرچند کل اتفاقات و زیر و بم زندگیم در ذهن و اختیارشه و به قلم و نوشتن دراورده ؟...ولی ولی در این سن و سال چه تصوری در موردم خواهد داشت ..اه خدای من بازم من اسیر شهوت نا به هنگامم قرار گرفتم و حسابی گند زدم ......خانم ایکس خوشحال و سرمست از اینکه من باهاش در این نمایش پورن قرار بود شرکت نصفه ونیمه ای داشته باشم در پوست خود نمی گنجید و اومد کنارم و گونه هامو بوسید و بهم تبریک گفت واقعا که این کار ایا جای تبریک رو داره ؟....اخه چه تبریک و تهنیتی ......خواستم به قول خودمون دبه کنم و بزنم زیر امضام ولی مستر داشت بهم چشمک میزد و بهم وعده لحظات شیرینیو می داد.......اخه چه لحظات شیرینی ؟مگه لخت شدن ساده چه لذتی داره که این مرتیکه پورن کار وعدشو به من میده؟....نکنه فقط لخت شدن نیس و سکس کامل با این مرد خواهد بود .......نه نه چرا من متن قرار داد نخوندم ....چرا ...چرا ....بازم عجله و چشم بسته یک برگه رو امضا زده بودم .......و همین نبود در واقع مست و اسیر جادوی مهارت گونه این مرد قرار گرفته بودم دقیقا مثل دوران اوایل ازدواجم که اسیر حرکات رمال گونه و ساحرانه ملا حیدر شده بودم ...اه ..چه ایامی و چه دورانی یه ذره مونده بود کیر ملا حیدر به کوس و کونم برسه ....بلند شدم که سراغی از شهره بگیرم ...با کمال تعجب مردی که انگار نقش بادی گارد و همراه مستر رو داشت رو به دنبالم دیدم که سایه به سایه منو تعقیب می کرد در فکر بودم که با هماهنگی شهره و روزبه از هتل خارج بشم و خودمو خلاص کنم ..ولی با این تعقیب کننده اجرای این نقشه ام میسر نبود .....با دیدن شهره دلم قرص شد و روحیه ام باز گشته بود ......باید بهش می گفتم که بتونه راه چاره ای پیدا کنه ...مثل سگ پشیمون شده بودم ..........اه شهره تو که اومدی بیرون من حسابی گند زدم .......چیو گند زدی ؟......چطور مگه ؟......اه شهره جووون من یک برگه رو امضا کردم و مجبورم در فیلم این یارو نقش بازی کنم باور کن نفهمیدم چه جوری امضارو بهش دادم جادو شده بودم .......نه نه نه باور نمی کنم ...طاهره خانوم چرا ......کاری که شده ..حالا چیکارش کنم دخترم .........راستش اومدم که باتو و روزبه درریم و بریم ....ولی با بودن این یارو مرده که پشتمه ...نمیشه فرار کنیم .........اه خدای مهربون ......طاهره خانوم فرار فایده ای نداره و شما قرار داد امضا شده بهش دادی و میتونه خیلی راحت ازتون شکایت کنه چون بر خلاف انتظارشما این شعلش در اروپا و حتی امریکا قانونیه و راحت شمارو محکوم می کنه و حتی باعث ابروریزتون میشه باید به قرار داد ش عمل کنی و یا با گفتگو بتونیم بلکه راضیش کنیم که کاری به شما نداشته باشه این مرتیکه که پشت سرته هم برای من خیالی نیس و خیلی راحت کارشو می سازم و لی دردسر شما بیشتر میشه ...........با برگشتن به محفل مستر پیرر و خانم ایکس و سرو ناهار شهره رفتارش عوض شده بود و نرمش به خرج می داد ..اون در واقع میخواست زمینه رضایت شو فراهم کنه ......مستر هم کارشو می کرد و تلاش می کرد همین روالی که منو گرفتارش کرده بود برسر شهره هم بیاره ........اه خدای من اگه شهره هم وادار به امضا و بازی در این نمایش کثیف بشه چی؟...واقعا من پیشش سبک و بی ارزش میشم الانشم خودمو سبک احساس می کنم ...خدایا کمکم کن ........ناهار تموم شده بود و مستر از من و خانم ایکس دعوت کرد که به اتاقی که قبلا برای این نمایش رزرو کرده بود رهسپار بشیم ولی شهره منو به گوشه ای کشوند و گفت ........طاهره خانوم من خوب شما رو می شناسم هیچ کسی مثل من از روحیه ات و احساسات و زیر و بم شما اگاه و خبر دار نیس ....میدونم شما برای لحظات کوتاهی اسیر شهوت و هوس نا خوداگاه و بی موقع خودتون قرار گرفتین شما رو هیچوقت سرزنش و شماتت نمی کنم اختیار هر کسی دست خودشه و شما حق دارین که هر کاری که مطابق میلتونه بکنین هرچند اراده و خواست و نیت قلبی من اصلا با این رفتار و شغل این مرد پورنو گراف و قرار دادی که امضا کردین نمی خونه و و اونو تائیدش نمی کنم اینارو میگم که خیال نکنین که ازشما ناراحت میشم و ارزش شما درپیشم کم میشه ....نه نه ..هنوز هم برای من قابل احترام و ارزشمند هستین .الان هم ازشما رسما می پرسم اگه واقعا دوس دارین که در این فیلم شرکت داشته باشین بدونه رودروایسی به من بگین و اگه هم راضی نیستین من میخام کار ریسکی بکنم که شمارو نجات بدم . چون واقعیتو بخای با دعوت من شما به این موضوع و قضیه وارد شدین و باید خودم سرو ته شو در بیارم ولی فقط قبلش باید بدونم نیت و خواست واقعی شما چیه ؟......در بن بست عجیبی گیر کرده بودم ...باید زود جوابشو می دادم .....ولی چه جوابی ؟....اگه نه می گفتم چه بسا شهره رو به دردسر می انداختم چون کارش ریسکی و با توجه به معناش خطرناک جلوه می داد و من یکی طالب این موضوع نبودم پس ناچارم که به مفاد این قرار داد عمل کنم و قالشو بکنم ..بی خیال این نمایش و سکس ....برم حالشو ببرم ..گور پدر همه چی .....فقط نباید روزبه بفهمه و شهره هم که منو درک کرده و میدونه اجبارا انجامش میدم ........ولی دوس دارم پشت پرده این نمایش و فیلم شهره هم حضور داشته باشه چون با بودنش دلم قرصه و احساس ارامش و امنیت می کنم ولی ایا حاضره با من باشه و و یا نه ....خدا کنه درخواستمو اوکی بده .....
     
  
صفحه  صفحه 35 از 107:  « پیشین  1  ...  34  35  36  ...  106  107  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

خاطرات بهرام و مامانش


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA