انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 48 از 107:  « پیشین  1  ...  47  48  49  ...  106  107  پسین »

خاطرات بهرام و مامانش



 
نویسندهٔ محترم ،من همچنان منتظر یک انال سکس جذاب از سحر هستم
     
  
زن

 
دست مالی ها و بوسه های دزدگی و لذت بخش مهران شهوتیم کرده بود و کوس زبون درازم کیرازم می خواست وحتی پارو از گلیمش دراز تر کرده بود و از حربه و اسلحه خارش و خاروندنم استفاده می کرد ........خیلی وقت بود با کوسم ارتباط فکری درونی در قالب صحبت تا ئتر گونه برقرار کرده بودم و با این کارم شاید به نوعی خود مو ارضا و به ارگاسمم میرسوندم و این ابداعم اغلب خوب جواب می داد و تا حدودی اروومم می کرد ولی این بار از عهده شهوت زیاد و بالایم واقعا بر نمی اومد از همین الان و قبل از ازدواجم با سیامک ...از رابطه های غیر مشروعم حس و لذت زیبایی می گرفتم ...مثلا بوسه ها و تماس های سیامک بر خلاف گذشته بهم لذت و خوشی انچنانی نمی داد ...اونم در حالیکه عاشقش بودم ....در مقابل .......کوچیک ترین تماس و یا بوسه مهران چنان حرارت و شوری بهم ارزانی میکرد که دوس داشتم بلافاصله تسلیمش بشم .......اه ...اه ..این چه مرضیه که تازه گی بهش مبتلا شدم .....واقعا از ته قلبم این رو نمی خواستم ولی کنترل امیال و هوا و هوس هر انسانی خیلی سخت و دشوار بوده و ایمان و اراده خیلی قوی و اهنین می طلبه و این رو من نداشتم و در حقیقت باید اعتراف کنم که ناخواسته تصمیم گرفته بودم که خودمو تا وقت پای امضا قرار داد ازدواجم کاملا رها کنم و به هر کسی که عشقم می کشه .. کوس و یا کونمو بدم ......این افکار زشت و زیبامو داشتم در ذهنم تجزیه و تحلیل می کردم و از نیم رخ به سیامک هم نگاه می کردم ..که از همین الان و قبل از مشروعیت به همسربودنش ...من در صدد خیانت بهش بودم ...بهم رو کرد و بوسه ای واسم حواله کرد ....قربونت برم عزیزم ......اوووه سیاه جوون ..حواست به جاده باشه ..منو بیخیال باش .....سیاه جووون ...چیه طاهره ام ...میگما.....یه سوال زیر نافی ازت می کنم ....اوووخ جووون بپرس .....خوشم میاد از این حرفا .....ایا بعد از ازدواجمون ممکنه به من خیانت بکنی ...طاهره چرا این جمله رو ازم می پرسی ......خب سیاه جوون توم میتونی همینو ازم بپرسی ........عزیزم اصلا بهش فکر نکردم و نخواهم کرد ..در وجود تو من همه کمبود ها و نیازمو اعم از جنسی و عاطفی و روحی و روانی میتونم کاملا پر کنم و نیازی نمی بینم که از دیگران بگیرم ..ولی سیاه جوون ممکنه من برات تکراری بشم .....توهمیشه برای من تازه گی داری و تا لحظه ای نفس می کشم دوستم خواهم داشت ....خب طاهره حالا همین سوالو من ازت می پرسم ......اه سیاه جووون .....من جوابتو این شکلی میدم ...اگه یه وقت بفهمی و بدونی من بهت خیانت کردم عکس العملت چیه ..اونم سیامک در حالیکه خیلی عاشقت هستم و اصلا عشقت برام کهنه گی معنی نداره ......طاهره .یه چیزی میگم به حساب بی غیرتی نزار ...اگه این اتفاق بیفته و من بدونم .....بهت هیچی نمیگم و حتی اخم و تخم هم نمی کنم چون دلم رضا نمیده که یه ذره ناراحتت کنم تو خیلی سختی و مرارت ها کشیدی و اگه قراره من باعث ادامه رنج و عذابت بشم ..عاشقت نیستم ...شادی و خوشحالی و خوشبختی تو ارزوو کعبه امال منه ....حالاممکنه تو برای لحظات کوتاه و اندکی بخواهی ارامش و خوشحالی و لذت یو از یک مرد غریبه بگیری و من مانع این خواسته ات نخواهم شد هرچند قلبم خیلی شکسته میشه و چه بسا نتونم تحملش کنم ........میدونم طاهره تو روابط نا مشروع و خلاف شرع زیادی داشتی واکثر این اتفاقات هم ناخواسته و بر خلاف میل و اراده ات بوده و چه بسا در اینده هم ممکنه پیش بیاد ..ولی من هم به خودم و تو قول دادم که خوشبختت کنم حالا به هر قیمتی هم شده این کارو خواهم کرد ........اوووف سیاه جووون.....عاشقتم .....دوست دارم .....میدونم طاهره ....حتی اینم میدونم که دها خواستگار هم داری و همشونو به خاطر من رد کردی .....من قدرو ارزش عشقمونو خوب میدونم .....قربونت برم سیاه جووونم ....میشه من رانندگی کنم ...چرا نمیشه طاهی جوون......ولی به یه شرط میام پشت فرمون ....که موقع رانندگی کوسمو بخوری ..عین یه ساعت قبل که کیرتو خوردم ......باشه قبول .....مرسی سیاه جووون ......اخ جووون ..رانندگی و کوس خوری .....چه حالی میده ......جامونودر حین حرکت ماشین و در حالیکه سرعتش کم شده بود عوض کردیم و من پشت فرمان ماشین مستقر شدم فقط وقت تعویض جامون ...انگشتای دست راستش بطرز جالب و زیبایی در چاک سوراخام رفت و تا وقت نشستنم از اونجام بخوبی پذیرایی کرد ...خنده ام بلند شده بود و با اه و اوه و اوووی هام امیخته شد و مقدمات برای یک کوس خوری جانانه و ابدار و مهیج کاملا فراهم شد .....سرعت ماشینو پایین اوردم و اماده شدم که حالشو ببرم .....سیامک کارشو بلدبود و اینو از فیلم های پورن که جدیدا در تهران باب شده بود بخوبی یاد گرفته بود و ابتدا با انگشتاش و در نهایت با لباش و در حالیکه سبیل های دوسانتی بلند شده تیغ نزده اش چوچوله های کوسمو به فرم و استایل خیلی پر حرارت و زیبایی اماج نوازش و اصطکاک بسیار خوبی قرار داده بود ...اه و ناله های کش دار و سوزناک و لذت بخشم هر لحظه بیشتر و بالاتر میشد و اوج می گرفت از شدت فشار و هیجان و حشریم دودستی روی فرمان ماشین می کوبیدم و حتی پاهام گاها از روی پدال ها دور میشد و ماشین از حرکت های نرمال و معمولیش بارها خارج میشد ولی سرعت بالا نبود و جای نگرانی نداشت ...گاها ماشین های پشت سر با بوق های ممتد و ازار دهنده خواستار سرعت دادن به ماشین بودند ولی گوش شنوا یی وجود نداشت و من در اوج لذت کوس خوریم غرق شده بودم ...و فقط به ارگاسمم فکر می کردم .....ماشین هایی که در حال سبقت ازم رد می شدند با بوق و کنایه و اشاره دستا و حواله ماچ هاشون عکس العمل نشون می دادند و منم ازشون حالشو می بردم ...اووووف ....حتی یکیشون که یک راننده سبیلو ..جاهل مشتی بود با صدای گنده و بلندش چنان عربده ای روم کشید که فکر کنم اب کوسم با فشار روی صورت سیامک پاشید ...اون مرد سبیلو و گلو دریده دقیقا وقتیکه به کنار پنجره سمت راننده در حین سبقتش رسیده بود بهم می گفت ...کیر هر چی راننده این جاده تو کوست ....کیرم تو کونت .....بزن کنار تا خودم سوارت بشم ......جانم جان چقدم خوشکل و نازی ........سیامک انگار می شنید و می خواست از روی کوسم بلند بشه و جوابشو بده ...ولی نزاشتم و دستمو روی شونه هاش گرفتم ...ولش کن عزیزم ..حیف نیس کوسمو ول کنی و با اون مرتیکه نره خر گلاویز بشی ....به خودمون برسیم بهتره ...اره طاهره ...این کوس رو نباید ول کرد ...باور کن گناه داره بهش نرسی ......اصلا تا تهروون من می خورمش تا ببینم کی میتونه جلومو بگیره ....اوکی سیامکم ....این درسته ........ولی واقعا نشدنی و غیر ممکن بود که تا تهروون زیر فشار بسیار شدید شهوت کوسم دووم بیارم ..و قطعا بیهوش ورو دست سیامک میفتادم ......وقتیکه بعد از دقایق طلایی و خوشم طاقت و انرژیم به حد صفر رسید ....کوسمو از دستا و لباش دور کردم و چهره شو در فرمی دیدم که کاملا خیس و ابکی از شیره کوسم شده بود ......ماشینو نگه داشتم و لبامون روی هم قفل شد و با همه حس و توانم کل صورتشو لیس زدم و با نوازشام و بوسه هام ازش بابت این کوس خوریم تشکر کردم در حقیقت برای اولین بار اب کوسم نوش جووونم شده بود .......
به تهروون رسیدیم و در هتل چند ستاره ای که میشل تدارک دیده بود من و سیامک مستقر شدیم ......میشل با دادن رشوه چرب و نرمی کارمند هتلو تطمیع به قبول اتاق مشترکمون کرده بود و به محض رسیدن به اتاق هتل .....از سیامک خواستم منو به حموم ببره .....دلم می خواست هیچ کاری نکنم و فقط ناظر شستنم بدست شوهر اینده ام باشم .....در حموم سیامک همه انداممو از فرق سرم تا کف پاهام لیسید و بوسید و در نهایت کیرشو با کمک کف صابون در سوراخ کونم تا ته فرو کرد و با چند پوزیشن مدرن و یاد گرفته از فیلم های پورن کونمو خیلی شیک و قشنگ گائید و حالمو خوب جا اورد........فقط خوابو کم داشتم و اونم با یه ساعت خودمو کاملا ریلکس و رو فرم..... اماده یک مراسم شام رویایی و ماه عسلی کردم وقت شام و در رستوران هتل . ..همه دوستان و خواهان و طرفدارانم جمع شده بودند ...مهران و منوچهری و دوست درباری و با نفوذ و جذابش که قبلا یک شب کامل و خوبیو باهاش گذرونده بودم ..هم اومده بود ایشون رو با اسم کامران معرفی می کنم .....واز جمله پوران و بابک نامرد که خیلی در کفم بود و شهناز جوون زنی که از کون دادن متنفر بود و کوسش جور کونشو می کشید .....کامران خان که از افراد خیلی بانفوذ دربار و امنیت رژیم محسوب میشد و یادمه شبی که در خونه مجلل و کاخ مانندش با کمک منوچهری رفته بودم حال و روز خوبی نداشتم از دست رفتار ها و بی بند و باری ها و بی غیرتی صالح ذله و درب و داغون شده بودم و می خواستم تلافیشو با سکس و روابط غیر مشروع در بیارم اون شب به حد کافی مشروب به من خورانده شده بود ولی در حدی که می تونستم خودمو کنترل و بدونم در پیرامونم چه ها می گذره ..کامران مرد بسیار شهوتی وبا طبع و خوی گرم و خوش مشرب و کمر سفتی د اشت که با یک بار و حتی دوبار گائیدنم راضی نمیشد و خصوصا خوشکلیم چشاشو بد جوری گرفته بود .......قد و قواره بلند و زور بازوش رو وقتی فهمیدم که بلافاصله و بعد از ورودم به سالن نسبتا بزرگ و باشکوه خونه اش منو به اغوشش کشید و بلافاصله امونم نداد و لباس شیک مجلسیمو در حالیکه در بغلش دست و پا میزدم با دستش جمع کرد و کیر کلفتشو از لابلای شورتم و چوچوله هام به مدخل کوسم چنان تو کرد که اشک از چشام بیرون زد .....اوووووف ..اون لجظات چی از کیفیت و حد و اندازه قطر کیر ش کشیدم فقط خودم میدونم و خدای خودم ........سر پایی و در حالیکه لنگامو کاملا بالا داده بود و قدم زنان سالنو میرفت روی کوس ناز و خوشکلم تلمبه هاشو میزد .......و من بهش گفتم این همه عجله اخه چرا ؟....نمی تونم تحمل کنم ...خیلی شهوتیم ...از روزی که عکستو و خودتو دیدم کیرم نیمه افراشته مونده....خیلی ناز و خوشکلی ......پدر سوخته این همه مدت کجا بودی که من نمی دونستم ...منوچهری رو باید یک بار حسابی چوب و فلک کنم که زودتر منو خبر نکرد که بهت برسم ......اوووا خب من که امشبو مال توم ...هول نشو کامی جووون .....نازتو برم با این کامی گفتنات ......اخ اخ کوسم ........لطفا ...لطفا چی ......هیچی همین طوری ......ضرباتم خوبه نازی ؟........کوست حسابی ابکی شده .....ارضا شدی ؟اوووه اررره کامی جوون چه جورم.....افرین ....اوووه چه کیری داری تو ......خوب منو می کنی .....حالا کجاشو دیدی بزار نوبت کونت برسه اونوقت می فهمی کامران چه هیولاییه......اه اه اه کامی ازت یه کوچولو خواهشی دارم ...بگو هر چی بخای واست فراهم می کنم ..به جقه اعلیحضرت قسم می خورم .......لطفا از کردن کونم بگذر .....نمی تونم از پشت بهت بدم ......اخه چرا ....من عاشق کون خوشکلایی مثل تو هستم .....اونم تو که سرورشون هستی .....از پشت .می کنمت حرف نباشه ......ولی قسم خوردی .....اه اره ....راست میگی باشه ...ولی تقاس کونتو سر کوست در میارم .....حالا می بینی .......اون شب و تا قبل از طلوع صبح سه بار و بطور کامل و طولانی کوس بیچاره و خسته ام زیر ضربات و تلمبه های کیر کلفت کامران حتی یک لحظه امون نداشت و در انواع و اقسام فرم و پوزیشن منو ترتیب داد ووقتی که ازم جدا میشد باز به جقه رئیس بزرگش قسم یاد کرد که کونمو در اولین فرصت بکنه ...و تهدیدم کرد که ملاقت بعدیش بامن مساوی با جرر خوردن سوراخ پشتمه ....و حالا کامران اومده که امشب قولشو ادا کنه ....وفقط کامران نبود بلکه منو چهری هم کیر کلفتشو تیز کرده بود که قبل از ازدواجم منو ترتیب بده در اخرین تماس تلفنیش که با من داشت کلی به من و خودش قول مردونه داد که چنان منو بکنه که به گریه زاری و التماس بیفتم و این ادعاش بی ربط نبود چون از چند ین نفر از معشوقه ها و خانمایی که تورش کرده بود شنیده بودم چنان زیر ش جرر خورده بودند که با گریه و اشک و خواهش و تمنا ارووم گرفته بودند و مهران هم جایگاه خودشو داشت ......سیامک به عنوان شوهر و مرد اینده ام به همه معرفی شدو وقتی که در نگاه پر حرارت و شهوتی کامران و منوچهری و مهران و حتی بابک خیره میشدم حسادت و و خطر رو به عینه احساس می کردم امشب از دستشون ایا خلاصی خواهم داشت ......به سیامک چسپیده و دستشو در دستم گرفته بودم که کمی ارامش داشته باشم ولی اجساس غریب و توام با دلهره و هیجان و اندک حشرناکی وجودمو در برگرفته بود .....نمی تونستم در جایم بند بشم و سیامکو به گوشه ای کشوندم و بهش گفتم ....لطفا .منو امشب تنها نزار ..فقط میخام با تو باشم عزیزم عاشقتم .....لباشو رو لبای لرزونم گرفتم و مکش زدم .....عزیزم قرار نیس که تنهات بزارم تو دیگه مال منی و فردا رسما همسرم میشی ...میدونم سیاه .....اضطراب دارم نمی دونم چرا اینجوری شدم ....بیا عشقم برگردیم سر میز شام و بهتره فقط به خودمون فکر کنیم ..مهمونا منتظرمون هستن ......سر میز شام منوچهری می خواست همگام با جمع و حاضرین بهم مشروب بده ولی من دستشو رد کردم .....اصرار زیادی می کرد ولی واقعا من به خاطر حاملگیم نمی تونستم درخواستشو قبول کنم وسیامک با حمایت ازمن قضیه رو خاتمه داد و گفت نامزدم امشب و شب های دیگه مشروب نخواهد خورد و این خواسته منه و لطفا در این مورد حرفی نزنین ...اه ...بعد از سال ها شوهر داری بالاخره جمایت مرد خونه ام رو به عینه می دیدم و خوشحال و مسرور از رفتار نیک و شایسته سیامک اعتماد به نفسم بهتر و بیشتر شد و تونستم راحتر شاممو بخورم .......کامران و منوچهری با چشمک ها و بوسه هاشون که برام حواله می کرد اشتیاق و شهوتشونو به رخم می کشید ند و میدونستم ارووم نمی نشینن که من راحت امشب با سیامک باشم .....و نقشه ای در ذهن منوچهری در حال شکل گرفتن بود ......و بالاخره منوچهری به حرف اومد ......دوستان وو عزیزان ..ما همه امشب جمع شدیم که پیش اپیش مراسم عقد و ازدواج اقای سیامک و طاهره جووون ...که از زمره بهترین و خوشکل ترین دوستای من محسوب میشه رو جشن بگیریم و با هم خوش بگذرونیم ......طاهره رو من خیلی دوسش دارم و ارادت خاص و اخترام زیادی براش قایلم و اگه ناراحت نمیشی عاشقشم .....سیامک خان حسودیت نشه دوس داشتن باید دو طرفه باشه و من نتونستم به خودم کاملا جذبش کنم و تو تونستی از چنگم درش بیاری ....نوش جونت طاهره تیکه و زن بی نظیریه ..ازش لذت وحالشو ببر .... خوش به حالت واقعا مرد خوشبختی هستی و همه ما بدونه استثتا بهت حسادت میبریم ....از فردا دیگه تو قاطی مرغا میشی و اختیاراتت نصف و نیمه میشه و تنها امشبو ازاد هستی .......سیامک خان میبینم چنان بهم چسپیدین که سوزن بینتون رد نمی شه .....ای بابا قراره یه عمر باهم و زیر یک سقف زندگی کنین ......یه پیشنهاد خوب واستون دارم و ازت خواهش می کنم ردش نکن ......چطوره امشب و اخرین شب مجردی تونوکاملا از هم بی خیال بشین و کنار هم نباشین ....با این کار هم شیرینی بهم رسیدنتون در فردا و روز عروسیتون بیشتر میشه و هم اخرین شب مجردی هردوتون خاطره خوبی براتون شاید نقش بگیره بیائید دوستان همه با هم ازشون خواهش کنیم که جواب اوکی رو ازشون بگیریم .....همه با کف زدناشون و شعار عروس و دوماد باید اره بگه اره بگه .....در نهایت با وجود اکراه و بی میلی خیلی زیاد سیامک و من تونستن راضیمون کنن . واین شروع همون سناریوی بود که منو چهری در ذهن ودستش گرفته بود .........نقشه اش رد خور نداشت چون همه عناصر و مهره هاشو با خودش همراه کرده بود ......شهناز و پوران که در تور کردن و جذب و جلب هر مردی مهارت زیادی داشتند به سادگی اب خوردن میتونستند از عهده سیامک بر بیان و تورش کنن و نقش بابک در دک کردن مهران بود که باید با هم میرفتن مراسم دیگه ای که با ماموریت مخفی منو چهری توام و امیخته شده بود و در این میون مونذه بود من و منوچهری و کامران که هدف اصلی این نقشه و سناریو بود .......منوچهری منو گوشه ای کشوند .....و گفت ......عزیزم طاهره جوون......اونقد بهت علاقه دارم که اگه الان به من بگی همه برنامه تو بهم بزن باور کن قبول می کنم ...ولی خودت میدونی چقدر میخامت ....امشب اخرین شب مجردیته و فردا همسر سیامک میشی ...بیا امشبو مال من باش .....و یه خواهش دیگه ...کامران دیووونه تو شده ...خیلی وقته که ازم قول گرفته که تو رو بهش برسونم ..پدر مو دراورده هرروز چند بار با تلفناش و پیغوم و هر بار که منو می دید تو رو ازم می خواست ....اونم هست ..دو نفری میتونی باما سکس کنی ......میدونم از پسش بر میای ولی دلم میخاد خودت بخای و بزبون بیاری .........طاهره چرا به فکر فرو رفتی .......اصلا بهتره فکراتو بکنی ..من میرم تا دستشویی و تا برمی گردم جوابتو اماده کن .....
منوچهری به دستشویش رفته بود و من در این لحظات تنهایی ام .....در فکر این پیشنهاد بیشرمانه اش بودم ...اه سکس با دو نفر ......اونم کامران با اون همه شهوت و حرارت و منوچهری هم با یک درجه کمتر ولی عاشق و کشته و مرده من .......اه چیکار کنم ....کوسم تکونایی به خودش داد و امادیگشو انگار بهم اعلام می کرد .....اه امون و امون از دست کوسم .....باور کنید خیلی راحت میتونستم جواب نه به منوچهری بدم ولی تا مدتها از دست این کوس تشنه و منحرف و شیطون بلایم خلاصی نداشتم ..اخه چی بهت بگم کوس ناز نازیم ......ازمن خجالت نمی کشی حداقل از کیر سیامک باید بکشی که ار فردا شب باید هرشب بهت بخوره و ازش پذیرایی کنی ........ولی این کوس حالی بشو نبود و بد جوری به خارش افتاده بود ...اه خدای من چشامو به اطرافم چرخوندم تا سیامکو ببینم ولی نبود .....در اخرین لحظات رفتن مهران سراغشو از ش پرسیدم و گفت ......سیامک با پوران و شهناز رفتند ....وای خدای من ......سیامک امشبو با دو زن همبستر میشه .......پس من چرا نکنم ..اون که قراره از پس دو زن جووون و پر حرارت بربیاد...من چرا نتونم ..مگه چلاقم و زشتم و عیبی دارم ...نه نه ...به همشون ثابت می کنم که از عهده کامران شهونی و منوچهری حشری و عاشق بخوبی بربیام و میتونم حتی اگه چهار نفر هم بشن ........با برگشتن منوچهری و جوابم ......به ذوق و شوق زیادی اومد و رفت سراغ کامران ...که این خبر خوش رو بهش برسونه .....
همه رفته بودند و من با منوچهری بعد از لحظات کوتاهی سوار یک ماشین شیک درباری به رانندگی کامران شدیم و به طرف شمال تهروون جرکت کردیم .......
     
  
مرد

 
عالی بود شهره جووووووووووووون
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
عالی بود
کفتر کاکل بسر های های
     
  
مرد

 
azadmaneshian
سلام و درود
شهره خانم عزیز و نویسنده بسیار منظم و توانا !این قسمتها رو خیلی دوست داشتم و روز بروز پختگی توی نوشتن و توصیف فضای داستان رو شاهدیم ! باز هم منتظر ادامه داستان و نوشتن زیبای شما هستیم
     
  
زن

 
سیامک خیلی اسون و راحت به دام پوران و شهناز افتاد و منو تنها گذاشت ..اون هم در شبی که بهش نیاز روجی و روانی داشتم من احتیار از کف داده بودم و قبلا با خودم تعیین تکلیف کرده بودم که نمی تونم حداقل تا لحظه غقدم به اون متعهد بمونم از سیامک انتظار داشتم کمکم کنه که در این انتخاب ناپسند و گناه الود قرار نگیرم ولی نتونست و شایدم نمی خواست ......ولی منم کم مقصر نیستم و نبودم و میشد جلوشو بگیرم ..ولی باید تا حدودی به سیامک حق بدم چون هیچ مردی نمی تونست در برابر عشوه ها و ناز و ادا و کرشمه های پوران و شهناز دووم بیاره و مقاومت نشون بده این دو زن در کارشون واقعا خبره بودند وحرفه ای عمل کردند و موفق هم شدند ....از خودم و رفتار سیامک و این موقعیتم اشکم درومده بود و به بیرون از ماشین خیره شده بودم و مردم و عابرین و وسایل نقلیه رو میدیدم که از چلو چشام رد میشدند ..اه کاشکی منم مثل یکی از این مردما یک زندگی عادی و نرمال داشتم .....ارامش و اسودگی خیا لم ارزوس ...که الان اصلا نداشتم .....یهو متوجه یک ماشین شدم که در حال سبقت گرفتن بود ...اوه خدای من ...سیامک رو با پوران دیدم که در کنار هم از همدیگه لب می گرفتند اونم چه لبی .....و شهناز هم راننده شون بود ....از شدن بغض و غصه ام هق هق گریه هام بلند شد و زدم زیر گریه ......منوچهری با دستای تپلیش موها و چهره مو به نوازش گرفت و در اون لحظات سخت و شکننده ارامش خاصیو بهم داد..و این کار خوبش با لمس پستونام هم بهتر شد و وقتی که اونا رو می مالوند و لبامو می خورد همه اتفاقات زشت وناراحتیام کم کم رخت بر بست و این رفتار زیبا و رومانتیکش با مالوندن چو چوله های کوسم که از زیر دامنم راه دستاشو گشوده بود کامل . و کامل تر شد و وقتی بغض و کینه هام از سیامک خارج شد که متوجه شدم سر و لبای منوچهری روی کوسم رفته و مشغول خوردنشه ...به شدت وسرعت تمام و لذت اوری اب از کوسم بیرون زد وبه ارگاسم مورد نظرم دست پیدا کردم .....این اب کوسم ضرورت داشت و منو از عذاب خیانت سیامک نجات داد ....خیانتی که من هم در صدد انجامش بودم و شاید بدتر از شوهر اینده ام هم بهش رنگ و بو بزنم ...وخواهم زد ..از لج سیامک هم شده امشب کاری می کنم که تا حالا شاید نکرده باشم ......هر کسی در پیرامون و راهم قرار بگیره بهش میدم ......و حالا کدوم مرد و پسر خوشبختیه که در این مسیرم قرار بگیره و مفت و مجانی منو تصاحب کنه ..فعلا که منوچهری بخوبی داره عشق و حالشو از من میگیره و به سوراخ کونم رسیده و داره خیلی خوب و قشنگ و مثل هلو اونو می لیسه و می خوره لنگام بالا رفته و در حالیکه ترانه های تاپ و اکسیژن خارجی از پخش ماشین کامران به گوشم می خوره .....یکی از دستام به کیر شق شده منوچهری خورد و بلافاصله زیپشو با کمی تلاش پیدا کردم و پایین کشیدم و کیرشو وقتی در کف دستم گرفتم که حس کردم که قطرات شهوتش قبل از اب منیش از سوراخ کیرش بیرون زده و کاملا امادس که کوس یا سوراخ کونمو مال خودش کنه ...انتخابش با من افتاد و منوچهری در گوشی بهم گفت .....عزیزم کدومشو دوسداری ؟.......ههههه..اه منوچ جووون ....قربون اون مرامت برم من .....میزارم به عهده دستم ....دستم هر جای سوراخم رفت کیر کلفتت مالکش میشه ...موافقی منوچم؟.......اوووه طاهره .....تو واقعا بی نظیری ....هیچ مردی نمی تونه در برابر این همه ناز و عشوه و قشنگیت دووم بیاره .....ازت خیلی لذت میبرم ..این لحظات شیرین ترین لحظات زندگیمه .......ممنونم ازت که منو به سیامک ترجیح دادی ..منوچ جووون بهم قول بده لطفا تا فردا صبخ هیچ اسمی از سیامک نبری ........امشب مال خودمم فقط.......من نخورده مست کردم .اهای ..می فهمی .....ارره عزیزم طاهره جوون.....می فهمم ....چتونه ها ..منوچهری داری با غشقم طاهره چیکار می کنی ....خوب ازم سبقت گرفتی ...پدر سوخته .....نترس کامران خان من سهممو قبل از رسیدن به کاخت از عشقم می گیرم و بعدش طاهره جوون مال تو واقاته .........اه در اون لحظات مهیج و حشریم که دستم در استانه انتخاب یکی از سوراخام مونده بود این جمله اخری منو چهری برام معمایی شد...یعنی چه ..مال تو اقاته....غیر از خود کامران منظورش چه کسی میتونه باشه ؟........ولی بی خیال ..بهتره فکرشو نکنم و اوقاتمو با این افکار بی خود خراب نکنم ...هر کسی باشه بهش میدم ......من که قبلا با خودم اتمام حجت کردم ......حتی حنی از ما بهترون و سگ خونگیش هم باشه ...اه خاک عالم بر سرم این چه جمله کثیفیه که من در ذهنم نقش گرفت .....یعنی من امشب تا این حد از نظر انسانیت و شخصیتم سقوط کردم.....براستی از شدت شهوتم قاطی کردم ......دستم به سوراخ کوسم رفت چون کوسم مثل دیوونه ها شده بود و خیلی نیاز داشت ...کلاهک کیرشو با ناحنم یه ذره نیشگون گرفتم و با همه زورم کیرشو تا ته کوسم داخل کردم اووووف چه لذتی داشت .....اوووخ طاهی ....این چه کار بود کردی .......چیه منوچم دردت گرفت ...اره درد داشت ولی بعدش وقتی کیرمو تو کردی خیلی خیلی لذت داشت و جبرانش کرد .......خواستم بهتر جررم بدی و کوسمو چنان ترتیب بدی که تا چند روز نتونه از کیری که از فردا ممکنه قانونی و شرعی داخل کوسم بشه ...پذیرایی کنه ...گرفتی منوچ جووون ...اره خوبم گرفتم ...چنان جررت میدم که برنامه های فردای عروسیتو کلا فراموش کنی .....در زیر ضربات خیلی وحشتناک و شدیدش که با همه قدرتش به کوسم می خورد برای دقایق طولانی و در مسیری که از خیابون ولی عصر امروزی به طرف بالای شهر میرفت من داشتم گائیده میشدم ..مطمئن بودم که سیامک تا حالا نتونسته باهاشون سکس کنه و من ازش جلو زده بودم .......هنوز منوچهری متوجه شکمم و بار داریم نشده بود چون فضای داحل ماشین خیلی واضح و خوب نبود و من ناچارا یکی از دستامو روی شکمم و برای محافظت در قبال ضرباتش از طفل معصومی گرفته بودم که خودشم حلال نبود و از کمال به ارث برده بودم .......صدای چالاپ چالاپ اب شهوت زیادی که از کوسم بیرون میومد رو بخوبی می شنیدم ......یکی از دستامو به چوچوله هام بردم و ابشو در کف دستم گرفتم ووقتی نیگاش کردم مثل سرشیر سفید و کفی مانند به چشمم خورد و به متجاوزم دادم که نوش جونش کنه .......اوووخ جووون ..طاهره میدونی تا حالا اب کوس هیچ زنیو نخوردم ..ولی مال تو خوردن داره چون خیلی خواستنی و خوردنی هستی .....قربونت برم من .....اه اه اوووه ......مرسی منوچ جوون ..خیلی کیف می کنم .....خوب منو می کنی ......غزیزم تازه این تو ماشینه و جامون مورد دلخواهم نیس اگه در اتاق خواب می بود بهتر و خوبتر می کردمت ....اه ..اه اه ...کیرت خیلی کلفته ......حتی از نامزدت ها؟....اررره منوچ حتی از اون .......نوش جوونت ......من همیشه در خدمتم ....طاهره هر وقت و هر ساعت کیرمو خواستی هر جا باشم میام و بهت تقدیم می کنم ...مرسی منوچ جوون .....تو خیلی با مرامی ......روت همیشه حساب می کنم .....
نمی دونم چند دقیقه و شاید بیشتر از یک ساعت شد که من به منوچهری بهترین کوسمو می دادم ...و لذت و خوشی که از این سکس جلو گرفتم واقعا کامل و بیشتر از اونی که بود انتظار داشتم بارها و بارها ارضا شدم و منو چهری هنرو تبحر شو در سکس و عشق بازی براستی به من نشون داد..اب کیر منوچ ....کاملا و در فرمی که تا ته در کوسم توقف کرده بود تخلیه شد و گرمی ابشو در انتهای رحمم بخوبی حس کردم ...کیرش از کوسم بیرون اومده بود و کماکان سیخ مونده بود ...واین موضوع منو یاد سال های اوایل ازدواجم انداحت که با فرهاد اولین خیانت های سکسمو انجام می دادم ..فرهاد هم بعد از اتمام سکسش کیرش شق و سیخ شده همچنان باقی میموند و باز یادمه ...دو بار منو هر بار می کرد .........اوا منوچ ..کیرت هنوز راست مونده ....اره عزیزم ....ازت سیر نشده بازم تو رو میخاد ....هههههههه..اوه چه جالب ......بهت تبریک میگم ....واقعا کیرت عالیه و خوب راضیم کردی .......خوشحالم عزیزم ...اگه وقت اجازه می داد بازم می کردمت ..ولی به مقصد رسیدیم و باید وارد اون کاخ جلویی بشیم .......اووووف ......منوچ ...دوس داشتم بازم منو بکنی ......عاشقتم طاهره ......نمیزارم اذیت بشی ..هر لحظه ناراحت و خسته شدی صدام بزن ....
در حالیکه مثل شاهزاده های داستان های تخیلی و کلاسیک و .در اغوش کامران وارد کاخ مجللش میشدیم من در خیال و فکر سیامک بودم که هم اینک در چه حالت و کاریه ..لابد در روی تخت اتاق خواب یک خونه و شاید یک هتل مابین شهناز و پوران خوابیده و چه بسا کیرش در دهنشون خورده میشه ......اوه ..بهتره به خودم و پیرامونم توجه کنم ....کاخ بزرگ و شیک و زیبای کامران خیلی چشم نواز و دیدنی بود و من همچنان در بغل کامران و در حالیکه گاها لبامو می خورد و با انگشتاش روناو باسنمو نیشگون میزد به طبقه دوم کاخ بالا میرفتیم ....ووقتیکه داخل یک اتاق خواب بزرگ و شیکش شدم و روی تشک تختش قرار گرفتم متوجه صدای یک مرد و یک زن شدم که با شر شر اب حموم کنار اتاق خوابشون توام شده بود...یاد حرفای منوچ افتادم که از یک اقا میگفت ...ولی این زن کیه ؟.......کامران رفت سراغ مشروبش و در حالیکه داشت خودشو لخت می کرد واز خودش با گیلاس شراب قرمز پذیرایی می کرد .....کیرش مثل فنر از شورتش بیرون زد و دقیقا جلو چشمام با دستاش بازیش می داد ....گیلاس دومو واسه کیرش ریخت و اونو از اب شراب خیسوند ......و اومد سراغم و خواست کیرشو بخورم ....نه نه کامران خواهش می کنم .....نمی تونم شراب بخورم ......واه بخور کیر مو می خوری وفقط فرقش اینه که طعم و مزه شراب بهش خورده ..یه ذره س جای نگرانی نداره ....نمی تونم ..اصرار نکن ..احه چرا <.......چراشو بیا خودت ببین ..فقط لختم کن تا بدونی ....اوه به فکر م نرسید لختت کنم .....اووووووه.اوووه خدای من ......جه جالب ...وای وای ..دارم از هیجان و شهوت مست و شنگول میشم ..اخه دختر چرا زودتر نگفتی که من حامله هستم ..... چند ماهه هستی ......سه ماهی میشه ......اووووه .....طاهره ...من خیلی خوش شانسم ...باور کن تا حالا با هیچ زن حامله ای عشق بازی نکردم و همیشه ارزوم بود که یک زن حامله رو ترتیب بدم و ای وای وای حالا من امشب خوشبخت ترین مرد روی کره زمینم ...اه ......حیلی خیلی خوشحالم ...اهای منوچهری ..کجایی پدر سوخته ...بیا ببین طاهره رو .....چه عجب طاهره چرا بهم نگفتی بار دار هستم ..اگه میدونستم نمیزاشتم بیای تو این نمایش .......این حرفا چیه منوچهری ....چرت و پرت نگو ..من از خدامم بود که زن بار داریو بکنم ...اونم طاهره رو....که مدتهاس در کفشم و و شب روز برای کونش نقشه می کشیدم .....و حالا کوسشم می کنم که خیلی کردنیه ....اوووخ جووون .....پدر ..پدر ....پدر بیا بیرون از حموم ..بابا کافیه به اندازه کافی زنمو گائیدی ...بیا اونی که وعده داده بودم برات اوردم ولی همونی که هر دومون می خواستیم یعنی زن حامله ........هوی هوی چته پسرره کوس کش.....صدات تا اون ور کاخ میره ...اره اگه زودتر میومدی کاری به زنت نداشتم .......به به به چه لعبتی واسه بابات اوردی ..جونم جون ......عجب تیکه ای.....اخه پسر ...اینو چرا زودتر پیدا نکردی که عروسم بشه و بهتر و بیشتر از زنت عشق و حالشو ببرم ......واقعا خوشکله ....خیلی زیباس ......اخه پسر مغز تو کله ات نیس خب قرار بود این زن خوشکلو بیاری ....زنگی میزدی تا من زنتو نکنم و همه شهوتمو واسه این زیبارو نگه دارم .....پدر جوون ..نگران نباش تا صبح مال خودمونه و تو برو به خودت برس و چیزی مقوی بخور و نیرو بگیر تا من کارمو می کنم ....کامران تحمل ندارم ....مال خوب رو باید زود وسریع تصاحب کنی .......می مونم تا ببینم کیرم با بودن این تیکه تو بلند میشه ......
فکر همه چیو می کردم الا این صجنه هاو چیزی که حتی در خواب هم تصورشو نمی کردم ...وای وای ..واقعا فاجعه بارو غیر قابل باور.....رابطه و سکس پدر با عروسش .....و اینکه کامران با بی پروا یی و با وقاحت هر چه تمام تر در کنار پدرش و در حضور همسرش با من می خواستند عشق بازی کنند ......تا حالا و با وجود این همه سکس . رابطه هایم ...چنین تجربه و اتفاق یو واقعا نداشته بودم و حتی نشنیده بودم و حالا به چشم خودم می دیدم و قرار بود منم سهم اصلیو در این رابطه خیلی زشت و کثیف داشته باشم .......ترس و هراس بهم غلبه کرده بود و بلندشدم که لباسامو بپوشم منوچهری بهم قول داده بود که از م حمایت کنه و لی منوچهری در این خونه پدر وپسر نفوذ و اختیاری نداشت و خصوصا از جهانگیر ...پدر کامران خیلی حساب میبرد ولی علیرغم موقعیت ضعیفش ازم در حد توان حمایت کرد و حتی خودش باهام همراه شد لباسامو تنم کرد .......اهای مرتیکه پدر سوخته ....داری چه غلطی می کنی .....قربان این خانم حالشون خوب نیس و بار دار هم هست ...نمی تونه امشب در خدمتتون باشه ......من و طاهره مرخص میشیم ....تو بی جا می کنی که از خودت تصمیم میگیری من میگم تو واون بمونین و یا برین ....فهمیدی و یا همین الان دستور بدم تا باز داشتت کنن .....انگار تنت میخاره .......اخه قربان می بینی که حالشون خوب نیس .....با اصرار من ایشون اومدند ..لطفا کوتاه بیاین ......خخخخخخ..اخه احمق وقتی پای کیر و شهوتم در میون باشه ممکن نیس کوتاه بیام اونم این تیکه که حامله س و خیلی دوس دارم با پسرم کامران بکنیمش .......خیلی خب حیلی خب نمی خام امشب رو به کام کسی تلخ کنم ..منوچهری ناراحت نشو نمی زارم توم بی سهم بمونی میتونی زن کامرانو ترتیب بدی امشب ....لعیا عروس خودم مال توه تا صبح اونو بکن .....کامران تو که موافقی .......بله پدر .....مشکلی ندارم .....لعیا امشب مال منوجهری باشه ...لیاقتشو داره چون طاهره رو برامون اورده .....راستی منوچهری ازادی که کونشم بکنی ......خخخخخ..........
اه خدای بزرگ ..دارم چیا می شنوم و می بینم ...اوضاع هیچی خوبتر نشد بلکه بدتر هم شد ...منوچ ناچارا کوتاه اومد و زن کامران طعمه اون شد ...لعیا زن زیبا و خوش اندام و با قد حدود ۱۷۰ وپوست سفید و با سینه های با سایز ۸۵ و تقریبا نیمه اویزون و کمر باریکش به خوشکلی و زیبایی باسنش دو چندان افزوده بود و رونای گوشتیش با دستای تپلی منوچ می تونست خوب جفت و جور بشه ......جذابیتش عالی بود و با وجود کامران شهوتی و حشری چنین لعبتی چندان دور از تصور نمی بود .......لعیا نیمه مست و شراب خورده براش فرقی نداشت که زیر کدوم مردی بخوابه و بلافاصله سراغ منوچ رفت و کیرشو در دهنش گرفت و مثل اب نبات براش می خورد ....صحنه کم کم داشت به یک گروپ سکس زشت و قبیح تبدیل میشد ........جهانگیر کیرشو با کمک دستاش و جذابیتم داشت کم کم راست می کرد ...بارهاگفته بودم و از ابتدای خاطراتم که من از هر چیزی که شانس نیاورده بودم از کیر کلفت برده بودم و به تور هر کس و ناکسی میفتادم بهره و نصیبم کیر درشت و کلفت و درازش بود و تازه ترین کیر کلفت که افتخار کوس و کونم بهش میرسید ایشون بودند .....اومد سراغم و دستمو گرفت و به کیرش رسوند و مثل جنسی که در صدد خریدنش هستی و با دستات ارزیابیش می کنی می خواست منم بررسی و درجه کیفیتشو بدست بیارم ...اه خدای من واقعا این مسخره نیس ....و این چه کاریه ........از توان و انرژی افتاده بودم و کم اورده بودم بهش نگاهی کردم و دستام که زور و توانی درش نمونده بود رو با بی حسی به کمک دستاش به کیرش گرفتم ....اوه اوه مثل یک تیکه گوشت نیمه داغ حسش کردم .گرمی که سرشار از هوس و شهوت و خواستن و رسیدن به من بود ........این گرما رو می خواستم چون بدنم سرد شده بود و به یک اغوش گرم و پر احساس نیاز داشتم ..جهانگیر با کوهی از تجربه و درک زیادش مشکلمو فهمیده بود و بلافاصله منو به اغوشش کشید و در سینه های گرم و پر مو ی سفیدش قرارم داد و لبامو مال خودش کرد ...زبونشو بخوبی در دهنم می چرخوند و ازم می خواست اونو بمکم ...دو دستش به هر جای بدنم میرسید گرماشو بهم انتقال می داد ..خصوصا پشتم . سینه هام .....و رونام و همه جام ........ازش خوشم اومده بود ....کیرش کاملا شق شده بود و با مقایسه اش با کیر کامران باید اعتراف کنم کیرش کلفت تر بود .........داشتم در اغوشش راه میفتادم ...و حس خوبی گرفته بودم ......کم کم باهام حرف های شیرینی میزد ......دخترم .....ناز نازم ....شیرین عسلم .....دیگه نمی ترسی و نمی خای بری ...ها .......ها به من بگو ...قربونت برم من .......اوووه چه خوب ...میدونی بار داری هم بهت میاد ..تا حالا شوهرت بهت گفته ....نه نگفته .....واقعا کوره شوهر بی خاصیت تو .....اون دیگه چه پدر سوخته ایه که نمی بینه چه لعبتی نصیبش شده .....اصلا به من بگو شوهرتو دوس داری .......ها ..... ...
مونده بودم بهش چه جواب هایی بدم ...راستشو بگم و یا دروغی براش جور کنم ...اصلا چه اهمیتی داره که من چیا بگم .....واقعیت و اهمیت کار اونه که هم اینک در بغلش و از کاراش و رفتاراش راحتم و بهم خوش می گذره .....اگه دوس نداری از شوهرت بگی ..خب نگو ..ولی بهم حق بده که فش و ناسزا نثارش کنم چون اگه لایق بود و واقعا با عرضه میبود تو الان اینجا نبودی که به من و پسر کس کشم کوس و کونتو بدی ...اون شوهر بی شرفت هم باید میومد و می دید که چه جوری جرر می خوری .....تف به روی شوهر بی شرفت ......تحت تاثیر این حرفاش که زیاد هم بی ربط نبود .....شهوتی شده بودم و دلم می خواست هر چی عشقش می کشه بگه و نثار شوهر خیالیم بکنه این فش هاش که جایگاهی انچنانی پیشم نداشت چون من فعلا شوهری نداشتم هرجند خودمونیم سیامک هم امشب تا اندازه ای نقش یک نامزد بی غیرت رو برام بازی کرده بود ........جهان گیر منو به پشت خوابوند و پاهامو خوب بهم جفت کرد و به نزدیک شکمم رسوند و کمی به طرف راست متمایلش کرد و کیرشو به کوسم نشونه گرفت و کلاهکشو به لابلای چو چوله های کوسم که داخل رفته و کاملا جمع شده بود کشوند و با اتکا به زورو توانش داخل و کم کم تا ته فرو کرد ..اوووووه ...جه حس خوبی به من دست داد ...خیلی خیلی بهم چسپید اصطکاک همه عضلات کوسم با کیر کلفتش و حرکت قطر کیرش به داخل کوسم .......همه وهمه این لحظات کوتاه ..ولی خیلی زیبا و لذت بخش برام دنیای شیرین و رنگی و زیبایی درست کرده بود تا حالا هیچ مردی باهام این مدلی رفتار نکرده بود ..تلمبه هاش شروع شده بود و با هر تلمبه اش من اوج می گرفتم و اه و ناله خوبمو بهش تقدیم می کردم .....جهان گیر سرعت ضرباتش زیاد نبود ولی می دونست که چیکار می کنه و بخوبی کردن کوسمو مدیریت می کرد و من می دونستم چه ابی از کوسم ترشح میشه و همه اش ناشی از کیفیت بالای کردنش داشت ......چشامو بستم ووقتی بازش کردم که لبامو می خورد ........و بلافاصله و بهم گفت ...دخترم خوشت اومده از کارم .....اررررره ..ارررره خیلی .......مرسی .......به این میگن کوس کردن ....گوش دادی کامران ..شنیدی ..چی گفت ....اررره شنیدم پدر ..نوش جونتون ....دخترم منم ازت لذت میبرم کوست عین دخترای ۱۴ساله س ..انگاری که تازه پرده تو میزنم ..فقط خون پرده ات کم داره ....تو براستی معرکه ای .....مرسی جهان گیر .....بهم بگو بابا و یا همون پدر ....فهمیدی ....چشم بابا جووون ...کیرت عالیه .....مثل شوهر بی شرفت میشه ......نه بابا جووون ..اون که کیرش داخل ادم حساب نمیشه ......خخخخخخ....قربونت برم من ..دخترم .....خوشکل خودم ......اه اه اه ..اه بابا جوون بازم منو بکن ..دوس دارم ......دخترم دارم می کنمت .....هنوز مونده ابم بیاد ....بزار پاهاتو بیشتر کج کنم تا بیشتر حالشو ببری ..اهان .....خوب شد ...ارررررررره ..خیلی خیلی خوب شد .......پاهام کاملا و در حالت جمع و بسته شده بهم وبه طرف راست متمایل شده بود و اینکه اینه تموم قدی که روبروم بود و خودمو خوب درش می دیدم که کیرش با تلمبه هاش مثل فیلم های پورن از کوسم ورود و خروج می کرد ..هم به هیجان و لذت و حشریم هر چه بیشتر افزوده بود ..جالب اینکه از بس کوسم جمع شده بود که فقط با یک خط گوشتی تشخیص داده میشد ....کامران کیرشو به دهنم رسونده بود و ازم می خواست واسش ساک بزنم ......دیگه برام مهم نبود که کیرش خیس شرابه و یا با هر چی اغشته شده و فقط من ارگاسم می خواستم ..اونی که لحظات قبل گرفته بودم ولی بازم می خواستم ..چون جهان گیر خیلی خوب منو می گائید .....کیر کامران در دهنم رفته بود ....با دستاش و یکی از دستای پدرش پستونام مالونده میشد .....و این پوزیشن پستونام وقتی کامل شد که پدر و پسر خم شده بودند و با دستاشون و لباشون کاملا پستونامو می خوردن و مالش میزدن و نیشگون می گرفتن ..و این در حالی بود که کیر پدردر کوسم بخوبی رفته بود و کیر پسر در دهنم جا گرفته بود و من .........طاهره زن زیبا و جذاب و خوشکلی که همه ارزوی تصاحبمو داشتند در بهترین لحظات ارگاسم و اوج لذت جنسی و عشقیم قرار گرفته بودم و براستی اندامم از شدت حشریم به لرزش افتاده بود و با همه احساسم چنگ به تشک تخت خواب میزدم تا به قله شهوتم برسم ...و رسیدم ..........جهان گیر هم به قله هوسش رسیده بود و همه اب کیرشو در کوسم تخلیه کرده بود ............وقتی به پستونای خوشکلم نیگاه کردم که مثل لبو تقریبا قرمز شده بود از بس که دست مالی و خورده شده بود ...........در کف تشک ولو شده بودم و چشام مست و خمار سکس فوق العاده با جهان گیر ...پیرمردی که از مرز ۶۰سالگی هم رد شده بود ولی تونسته بود بخوبی منو بکنه و ارضام کنه ...افرین ..واقعا دود از کنده بلند میشه ..این ضرب المثلو هر کسی گفته ...جدا ....شاه کار کرده و بی ربط از خودش نگفته ........نمایش سکس امشبم مونده بود و کامران داشت اماده میشد که سراغم بیاد ....ولی من ریکاوری نیاز داشتم باید بهم میرسیدند .......با دستور پدر نوشیدنی و خوردنی مورد نیاز در دسترسم قرار گرفت و ازشون استفاده بهینه رو کردم .....انرژی و نیرو گرفته بودم ..و اماده پذیرایی از ......کامران ..ولی.........
     
  
مرد

 
این داستان واقعی است یا فکر می کنیم این واقعی است
     
  
مرد

 
جووووووووووووووون عالی بود شهره جون
     
  
زن

 
ولی با اومدن لعیا و منوچهری به صحنه ....من احساس خوبی نداشتم و با وجود اینکه لعیا عین خیالش نبود ولی بجای اون من عذاب وجدان گرفته بودم در واقع جلو چشاش .....شوهرش در صدد عشق بازی با من قرار گرفته بود و چنین وضعیتیو فقط یک بار تجربه کرده بودم اونم شرایطش با الان خیلی فرق می کرد ......تجاوز کمال به من در حضور همسرش رعنا و در حالیکه کار گردان و مجریش خودم بود و به دلیل انتقام و تلافی از رعنا برنامشو ریخته بودم و اونم در نهایت زهرش بدجوری به کامم ریخته شد و باعث حاملگیم و بذر یک نطفه حرام دیگر در رحمم شده بود .........همه چیز واسه یک سکس و رابطه جنسی قبل از ازدواجم با سیامک فراهم شده بود ....جهان گیر روی یک مبل لم داده بود و در حالیکه پیپشو با یک دستش دود می کرد لبخند زنان با دست دیگه ش با کیر نیمه سفتش بازی می کرد تا بلکه بتونه سفتش کنه و باز به جونم بیفته .......و منوچهری هم انگاری در اتاق دیگه حسابی لعیا جوونو گائیده بود و عرق ریخته و خسته بر گشته بود تا تماشاچی تجاوز مسالمت امیز کامران به من باشه ...لعیاکیر شوهرشو دستش گرفته بود و با نگاه بسیار سنگین و شاکیش انگاری می خواست تا اخرین لحظات مانع سکس کامران با من بشه ...اه ..خدای من .....براستی راضی به این شرایط نبودم و دلم می خواست مثل جادو گرای فیلم های تخیلی یهو از صحنه این اتاق غیب بشم و در خونه ام و در کنار بچه هام ظاهر بشم ....کاش میشد .......حس حشریم نمونده بود و با نگاهم به منوچ .....خواستار راه نجاتی شده بودم .......اه خسته ام ..من میخام به هتلم برگردم ..لطفا منوچ منو بر گردون .......منوچهری فوری سراغم اومد و سرمو رو سینه های گرم و پر مو عرقیش نهاد و دلداریم داد .......قربونت برم طاهره ..تحمل کن ..میدونم این شزایط دیگه برات سخت شده ولی کامران کوتاه نمیاد تا ازت کام نگیره ول کنت نخواهد شد .....اصرار و خواهش و تمنا هیچ فایده ای نداره ...تازه دعا کن جهان گیر باز هوس کردنتو نداشته باشه که اونوقت اگه بشه دو تایی ترتیبتو میدن ......نه نه منوچ ....نمی تونم روجیه شو ندارم .....بمیرم برات طاهره ..به جون خودم کاری از دستم ساخته نیس ..اصلا قرار نبود شخص سوم و خصوصا پدر بی شرفش در برنامه امشبش باشه اون نامردی به خرج داد و من اطلاعی ازاین کارش نداشتم .......
افرین منوچهری طاهره جوونو خوب اماده کن تا خدمتش برسم .......عزیزم لعیا تو که مخالفتی با سکس من با طاهره نداری ؟......نه کامی ...اگه هم مخالف باشم کاری نمی تونم بکنم ......کامی فقط یه خواهش ازت دارم ..میدونم که در صدد تجاوز به این خانم هستی اونم جلو من که زنت هستم ولی میشه قبول کنی منم نفرسوم سکستون باشم .....لعیا من قبول این خواسته تو رو به عهده طاهره میزارم شاید اون دوست نداشته باشه .......
لعیا با تبسم بیروح و خشکش اومد کنارم نشست و جای منوج رو گرفت و در حالیکه نوازشم می کرد .....گفت ....طاهره تو حالت خوب نیس .......میتونم کمکت کنم ؟......اه لعیا .....میشه از شوهرت خواهش کنی منو بی حیال بشه .....به خدا نمی تونم .....منو از این اتاق ببر نفس نمی تونم بکشم ......عزیزم اینو فقط خودت بدون نمیزارن تو از این خونه بری بیرون تا کامران کارشو با توتموم نکنه غیر ممکنه ...می فهمی ...تو احتیاج به یک دوش و ابتنی با اب سرد داری ..من شرایط تو رو داشتم و خوب میدونم چه جوری سرحالت بیارم ....بیا عزیزم باهم بریم حموم ......باشه لعیا جوون ......ولی فقط من و تو باشیم .......میدونم چشم ......
اووووه لعیا چه پیشنهاد به موقع و خوبی دادی ..واقعا به دادم رسیدی حالم خوب نبود ......کاری نکردم ....قابلی نداشت ..من و تو یه جورایی هم درد و هم سنگر شدیم ........بزار لیفت بزنم طاهره ......اوووه طاهره میتونم ازت بخام جواب بدی تو که این حال و روزته و بار داربودی اخه چرا به دام کامران کس کش و بابای بی شرفش افتادی .....ها ......اه لعیا من نمی خواستم و شرایطی پیش اومد که باهاشون اومدم ......باور کن من از اون زنای هرزه و خیابونی و پولکی و فاحشه نیستم ..باور می کنی فردا روز ازدواجمه........و مادر سه فرزند هستم و همه چی دارم از خونه بگیر و پول و بچه های بزرگ و عاقل .....ولی طلاق گرفتم چون شوهر قبلیم مرد بی غیرت و نا لایقی بود و همه سختیا و مشکلاتم سرچشمه اش بی کفایتی و بی عرضه گی شوهر سابقم بود .......اه امشب هم با حقه بازی و دوز و کلک منوچهری و کامران منو از نامزدم دور کردند و به اینجا کشوندند....خب نامزدت چیکار کرد ..هیچی لعیا جووون ..... نمیگم مرد بی غیرت و بی شرفیه و خیلی هم عاشق هم هستیم و واقعا نمی خواست امشب ازم جدا بشه ولی الان که زنش نبودم و بهم دیگه در واقع تعهدی نداشتیم و تازه پوران و شهناز رو باهاش همراه کردن و کاری کردن که چشم و گوش و عقل و هوشش پر پر بشه و ازم دور بشه ......والا عجب فکر شیطونی کردند .... ولی طاهره خودمونیم خوب تیکه ای هستی و ارزش این همه زحمت رو داشت ......دلت میخاد با زبونم همه حاتو لیس بزنم .....اه لعیا یعنی میخای توم منو بکنی .....ارره نه با کیر ...چون کیر ندارم ولی با دست و زبونم مثل کیر می کنمت .....باشه قبول می کنم ولی به شرطی که توم بهم بگی چرا این همه ذلت و خواری و رو داری از کامران می کشی ..مگه غرورت کجا رفته ..اخه کدوم زن عاقلی راضی میشه با پدر شوهرش هم خواب بشه و بهش کوس بده ......هر چند کامران و پدر کثافتش هم کم مقصر نیستند تو که میتونستی مخالفت با این گناه کبیره داشته باشی ..والا امشب داشتم شاخ در میاوردم ......اه طاهره چی بگم ..بر خلاف شرایط و امکانات تو ....من دختر ی هستم که از بدو تولدم و وقتیکه چشامو به دنیا باز کردم بجز بدبختی و فلاکت و سختی و نداری هیچی ندیدم ...خونه ای پدری که در یک اتاق خلاصه میشد و بهتر بگم یک الونک که بیشتر به لونه سگ شبیه بود تا خونه ..... که پنج نفر ادم درش زندگی می کردیم پدرم از هر کاری که در توانش بود برای سیر کردن شکم من و بچه هاش و مادرم کوتاهی نمی کرد ولی وقتی روزی که لاشه نیمه جونشو به خونه اوردند که از ارتفاع ۵متری یک دیوار سقوط کرده بود اصل بدبختی هامون پرده ش کنار رفت و بیشتر در چاه بیچاره گیمون گرفتار شدیم پدرم فلج شده بود ..... و برادرم که ۱۵ سالش شده بود ناجارا درس و کلاسو ول کرد وعهده دار تامین خرج مون شد و من و خواهر کوچیکترم که ۱۱ سال و ۶ ساله بودیم از صبح طلوع افتاب تا غروب در چهار راه ها و خیابون ها اواره و سرگردان به هر کاری تن می دادیم که حداقل با چند ریال ناقابل بتونیم کمک خرجی برای خودمون و برادرم باشیم مادرم علاوه بر رسیدگی به پدر فلجم در چند خونه رختشویی و کار می کرد و خلاصه اول شب که میشد همه اعضا خونواده از شدت خستگی گوشه ای می افتادیم نه ار رخت خواب و تشگی خبری بود نه حتی از یک بالش و تا صبح روز بعد......همون داستان و همون زندگی .و زحمتا باز تکرار میشد .....ایام و ماه ها و سال های سخت همچنان به کندی می گذشت تا اینکه برادرم در اثر یک درگیری و دعوادر سر کارش که اصلا مقصر نبود باز داشت وچون سنش به ۱۸سال رسیده بود اجبارا به سربازی و پادگان اعزامش کردند و ما ها کاملا در فقر و تنگ دستی بیشتری فرو رفتیم ......ماه ها میشد از دیدن برادرم مخروم شده بودیم و نگران از اوضاع و اخوالش ..در یک روز با مادرم و خواهر کوچیکم رفتیم دم پادگان و خواهان دیدنش شدیم .....که برای اولین بار من کامران رو اون روز دیدم .....کامران رو که خودت بهتر میشناسی که چه پدر سوخته ایه و همه زندگیش کلا شده ارتباط و عشق بازی با ناموس مردم و دخترا و زن ها ....و براش هیچ فرقی نداره که هدفش در چه موقعیتی باشه اون چشم طمع ابتدا به مادرم و من داشت و از اون روز به این بهونه با ماشینش برادرمو می اورد پیشمون و دقایقو با ما می گذروند ...اومدنش برای ما از یک نظر بدنشد و هر بار با کلی مواد غذایی و کادو و حتی لباس برای مادرم می خواست به هدف کثیفش برسه و در نهایت هم رسید .....چون در یک روز غروب غم انگیز که با خواهر کوچیکم برمی گشتم ماشینشو در نزدیکای خونه در حالی دیدم که در صندلی عقب ماشینش به مادرم تجاوز می کرد ...اه اه ...برای اولین بار من ناظر سکس دو نفر بودم نزاشتم خواهر م متوجه بشه و فرستادمش پیش پدر فلج و بیمارم و خودم از گوشه پنجره ماشینش می دیدم که چگونه مادر بی گناهم چه ناله و التماس و گریه و زاری برای دفاع از شرف و غرور و جلوگیری از نابودی شرافتش نمی کنه ....کامران کارشو به پایان رسوند و از جلو بی شرمانه و در حالیکه از شدت لذت و خوشیش قه قه میزد بهش تجاوز کرد ووقتیکه بعد از دوماه مادرم متوجه حاملگیش شد .....تاب نیاورد و از ترس بی ابرویی و پسر با غیرتش و شوهر بی گناهش ...از شدت غصه دق کرد مرد و ما رو کاملا تنها و بی پناه گذاشت .....کامران می خواست سرپرستی بچه ای که در شکم مادرم کاشته بود رو به عهده بگیره ولی نتونست از مرگ مادرم جلوگیری کنه ..و حالا کامران چشم طمع به من داشت و منو نشونه گرفته بود ......چله مرگ مادرم هنوز تموم نشده بود که پدرم از شدت غصه و نبودن مادرم ایست قلبی کرد و به مادرم ملحق شد و اتفاقا ارام گاهش در کنار مادرم قرار گرفت هر دوشون از دست زندگی سخت و سرشار از بدبختی فقر خلاص شده بودند و من و خواهرم کاملا یتیم شدیم .......کامران تنها کار مثبتی که کرد این بود که شب ها به برادرم اجازه می داد که کنارمون باشه ........یک روز و طبق نقشه کثیف کامران که کشیده بود خواهر کوچیکمو با برادرم دنبال تخود سیاه داخل شهر فرستاد و بعد از اطمینان از رفتنشون سراغ من اومد .....و من که تازه ۱۵ساله شده بودم وقتیکه متوجه اومدنش شدم ترس بهم غلبه کرد و به گوشه ای از اتاق پناه بردم ......حتی توان فریاد زدن رو در خودم نمی دیدم ..باور کن طاهره در اون لحظات خودمو خیس کردم .....هیچکسی نبود به دادم برسه و منو از دستش نجات بده ......کامران با دستاش لختم کرد و شورتی که به عنوان کادو برام خریده بود رو جمع کرد و در دهنم فرو کرد تا جیغ و داد و فریاد نزنم و با بیرحمی تموم ...بهم تجاوز کرد .ووقتیکه خون پاره شدن پرده بکارتمو دیدم برای بار دوم خودمو خیس کردم و همین کارم باعث شد که عصبانی بشه و این بار از پشت بهم تجاوز کرد .....پاره شدن و خونی کردن دهانه کونم کاملا پازل تجاوز سخت و بیر حمانشو تکمیل کرد .........و بلافاصله خودش دست به کار شد و کوس و کونمو تا اونجایی که عقلش میرسید پاک کرد و لی من از عقب پاره شده بودم و درد و خونریزی کونم تداوم داشت و همین باعث شد که برادرم موقع برگشتن متوجه این قضیه بشه .....واقعا می خواست منو بکشه و برویم چاقو کشید و و در صدد بریدن سرم بود که خواهر کوچیکم روی دست و پاش افتاد و مانع کشتنم شد .....ولی همون شب برادرم تصمیمشو گرفته بود و دست خواهرمو گرفت و منو کاملا تنها و بی کس رها کردند ..برادرم تاب و تحمل دیدن منو واقعا نداشت واگه می موند قطعا دستش به خون من الوده میشد و خواهرم تنها میشد پس تنها راه نجات خودش از این وضعیت و پاس داری از خواهرم رو رفتن و فرار از خونه میدونست ...........و من کاملا تنهای تنها شده بودم ........اون شب برای اولین بار از شدت ترس و غصه و غم و همه بدبختی هایی که مثل اوار رویم افتاده و سوار شده بود حتی یک لحظه نتونستم بخوابم و نزدیکای صبح از شدت خستگی و گرسنگی و درد و رنج درونی و بیرونی و البته پاره گی کونم نیمه بیهوش گوشه ای افتادم که بعد از ساعت ها بیهوشی با دستای کامران به خودم اومدم ووقتیکه متوجه رفتن برادرم و خواهرم و تنهایم شد ...انگار خونش به جوش اومده بود و برای اولین بار حس مهر بونی و حمایت یک نفر رو نسبت به خودم دیدم .. کامران دستمو گرفت و با خودش همراه کرد ....همون لحظه منو برد یک بوتیکی و یک دست لباس شیک و در خور شان و زیبا خرید و تنم کرد به این کاخ رویایی اورد ودقیقا منو با خودش به همین حموم کاخش اورد و با دستای خودش کاملا تمیزو حمومم کرد و قبل از بیرون اومدنمون بسیار خوب و ارووم و با فرم و شکل مهربون مابانه ای کیرشو داخل کوسم کرد ودر حالیکه منو می گائید و همون لحظه بهم قول داد که منو عقد کنه ...و گفت ..ازت خوشم اومده و در حقت نامردی نمی کنم ..عقدت می کنم و تو زنم میشی فقط از من انتظار نداشته باش که به تو قانع باشم ...من مرد هوس باز و شهوت رانی هستم و خوش گذرونی در خون و ذات منه و البته قول بده هر کاری ازت خواستم ..نه بهم نگی .....از هر لحاظ تامینت می کنم واز این لحظه که اب کیرم داخل کوست میشه زن این کاخ من خواهی شد .......در های خوشبختی در اوج نامیدی و تنهایی به رویم باز شده بود و در واقع چاره ای برام نمونده بود و باید زن خاموش و بی مسئولیت و برده بی چون چراش میشدم ........یک ماهی از ازدواجمون گذشته بود و من در اوج شادی و خوشی ظاهری خودم سیر می کردم که یک شب جهان گیر رو با خودش به کاخ اورد و بهم معرفیش کرد فهمیدم پدر شوهرمه ......از دیدنش هم شوکه شده بودم و هم خوشحال ...چون یک نفر به جمع خونوادگیم اضافه شده بود ..خیلی با من مهربون و خوب رفتار می کرد ..اون شب گذشت و شب دوم ووقتیکه من و کامران در اتاق خواب ........سکسمون به اواخرش رسیده بود یک باره وارد محفل سکسمون شد و متوجه شدم که بد جوری به من نگاه می کنه ..انتظار داشتم که کامران باهاش برخورد کنه و اونو دعوت به بیرون رفتن از اتاق خواب بکنه ..ولی بر خلافش و با کمال تعجب دیدم دعوت به هماغوشی با من می کنه ...مات و مبهوت از این رفتارشوهرم مونده بودم چه عکس العملی نشون بدم خواستم بلند شم و اتاقو ترک کنم ولی وقتیکه یاد حرفای کامران افتادم که من حق هیچگونه اعتراض و حرفیو ندارم و اینکه زن بی کس و بی پناهی هستم که هر لحظه کامران میتونه منو از زندگیش خارج کنه ..خاموش و بی حرکت موندم و ناچارا تن به سکس و هم اغوشی با پدر شوهرم دادم ..اون شب ..دو تایی حسابی و دو ساعت تموم منو به انواع شکل و مدل ها گائیدند و نفسمو بریدند .....خصوصا جهان گیر کیرش جررم می داد و هر وقت به داخل کوس و یا کونم می خورد داد و فریادم بلند میشد .....جهان گیر هم ازم خوشش اومده بود و وقیحانه به من و پسرش قول داد که بیشتر از شوهرم منو بکنه ......اه چه جمله بی شرمانه ای ..داشتم حالم بهم می خورد ....چیکاری از دستم بر میومد ....باید این وضعیتمو تحمل می کردم و تا حالا هم اجبارا می کنم .......این بود سرگذشت تلخ من که کاشکی اصلا به دنیا نمی اومدم .......طاهره من ظاهرا زن خوشبختی هستم ولی در درون ...داغونم ...درکم می کنی .و از برادرم و خواهر م هم هیچ خبر و اطلاعی ندارم ......
لعیا چشاش کاملا خیس و اشکی شده بودو من هم تخت تاثیر زندگی نامه غم انگیزش گریه ام گرفته بود ..در اغوش هم رفته بودیم و کم کم لزی که طعم و بوی تلخ و غم انگیزی داشت به نقطه شروعش رسیده بود ...لعیا ابتدا ابتکار رو دستش گرفته بود و از لبام بوسه هاشو شروع کرد و کم کم به گردن و پستونام کشوند و وقتیکه با دو دست و لباش می خوردش ...احساس می کردم که سیاوش مشغولمه وبه یاد اون افتادم که امشب با دو زن دیگه عشق بازی می کنه ...حسادت زنونه به امیال و احساساتم هم اضافه شده بود و بیشتر با لعیا هم گام شدم نوک پستونامو با دندوناش می گرفت و گازش میزد و می گرفت و می کشید و ویهو ولش می کرد بارها این کارو تکرار می کرد .......دستاش گاها به کوس و سوراخ کونم می خورد و هر گاه انگشت سبابه شو داخل کونم می کرد ..در گوشی بهم می گفت ..کیر برادرم و شوهرم تو کونت ..... ...اوووه چرا برادرت .....خب دیگه ......اخه یه بار اتفاقی ووقتی که خودشو جلو الونک میشست کیرشو دیدم که چقدر کلفت بود ...اون کیر لایق کون توه .....اوووه لعیا خوب داری کیر برادرتو خرج من می کنی ...خب کیر اونی که منو حامله کرد هم تو کوس و کون تو ..تا حالیت بشه که کیر کلفت فقط مال برادر جونت نیس ......اه لعیا اون مردی که باعث حاملگیم شد ..خیلی خیلی ازش تنفر دارم ولی بهش اجازه دادم که منو حامله کنه ..تورو خدا این کارم مسخره نیس ؟.....چرا عزیزم .....خیلی بی معنی و ناجوره ...ولی خب لابد دلیل داشتی و کیرش اونقد لایق کوست بوده که تونسته شکمتو بالا بیاره .......اه طاهره تو خیلی کردنی و خوردنی هستی ...عزیزم لعیا توم برام لذت بخشی و ازت خوشم اومده ...کاش کیر داشتی و کونمو می کردی ..کونم دلش کیر میخاد ........اه عزیزم وایسا چیزی گیر بیارم تو کونت فرو کنم تا ارووم بگیری ....ولی در همین لحظه کامران وارد حموم شد و کیر بلند و شق شده شو برای فتح کونم نمایش داد ...می بینم بهتون خوش می گذره و فقط من جام خالیه ........اه کامی ...بهت تبریک میگم واقعا مال خوبیو شکار کردی ..ازش خیلی لذت میبرم بیا عزیزم ادامش با تو باشه ......راه کونشو حسابی برات باز کردم همین الان میتونی فتحش کنی .......خودشم ارزوی کیر داره که به کونش برسه ..مگه نه طاهره .........اه لعیا ......بجای حرف زدن بهتره نوازشم کنی کامرانو ولش کن اون بلده چیکارم کنه ...تو رو میخام ........راست میگه لعیا ...تو مشغول خوردن اندامش باش و من به درمون کونش میرسم .......لعیا ادامه نمایش لزشو از پستونام به شکم و نافم و در نهایت به خوردن کوسم رسوند و در همین لحظات کامران از پشت با کمک دستاش دو لنبه ماهیچه ای کونمو از هم باز کرد و کیرشو داخل کونم کرد و ضرباتشو روی باسنم شروع کرد ......کوسم و چوچو له هاش با دهن و زبون لعیا به شدت لیسیده و خورده میشد و مدخل کونم با کیر شوهرش ...یعنی کامران جرر می خورد و گائیده میشد ......اب دوش رومون میومد و پستونام با چهار دست یک زن و شوهر چلونده میشد ......از شدت و فشار هوا و هوسم فریادم بلند شده بود و دری وری می گفتم ...از سیامک بگیر و تا منوچ و مهران و کمال کیر کلفت و پدر بچه ای که در شکم داشتم و البته صالح و خیلیا .......به همشون فش و ناسزا می گفتم ...من قاطی کرده بودم اونم با مدل اونایی که باهاشون سکس و رابطه داشته بودم .........دقایق زیادی من داشتم کون و لز به کامران و زنش هدیه می دادم که بالاخره گرمی اب کیرشو در مدخل کونم حس کردم و جالب اینکه کامران تلمبه هاشو تا حدی ادامه داد که کیرش شل شده بود و خودبه خود ار سوراخم بیرون زد و اون موقع منو ول کرد ...اه طاهره ..خیلی لذت داشت ..بابا عجب کونی داری تو ....لعیا کاش کیر داشتی و کونشو می کردی اونوقت می فهمیدی چه لعبتیه ...معدن طلاس کونت ......ارره کامی ...معلومه ....من تا انگشت بهش زدم فهمیدم چه مالیه ..نوش جونتون ......لعیا حسودی نکنی سکس بعدیم با توه ..فقط من و تو ......اه مرسی کامی جوون ...ارزومه فقط من و تو عشق بازی کنیم .........کامران ؟.....جونم طاهره ...ازت یه خواهشی دارم ......جون بخواه ......لطفا به لعیا بیشتر اهمیت بده .....زن خوبیه دوست داره عاشقته ........میدونم چشم عزیزم ......ودیگه ازم چیزی نمی خای طلا و پول و جواهری ؟....... نه کامران من محتاج به اون چیزا نیستم خودت که خوب میدونی فقط دیگه کافیه ......خسته ام ....دیگه سکس باهام نکنید لطفا ....بابا حداقل رعایتم کن ..هر چی باشه فردا روز عروسیمه و سهم شوهرمو بزار که دیگه اندامم به اون تعلق داره ......خیلی سخته طاهره دل ازت بکنم .....باور کن اگه الان روی کیرم یه ذره کار کنی برات سیخ میشه ولی چشم ....نباید امشب به کامت تلخ بشه ..محض احترام خودت و لعیا که خوب باهام همکاری کرد ..دیگه باهات کاری ندارم و مرخصی هر وقت دلت خواست میتونی به هتلت برگردی ......ولی یه شرط کوچولو داره ....اون چیه کامران ....... منو فراموش نکنی وووودر اینده وقتیو به من اختصاص بدی .........تا قسمت چی بگه.........
     
  
مرد

 
عالی مثل همیشه جذاب و خواستنی
     
  
صفحه  صفحه 48 از 107:  « پیشین  1  ...  47  48  49  ...  106  107  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

خاطرات بهرام و مامانش


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA