انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 81 از 107:  « پیشین  1  ...  80  81  82  ...  106  107  پسین »

خاطرات بهرام و مامانش



 
خدا وکیلی فعال ترین نویسنده سایت لوتی هستی یه روز در میان داستان گزاشتن کار هر کسی نیست خدا وکیلی باید دست همچین نویسنده ای رو بوسید
     
  
مرد

 
آه اه عزت خان باز که دوباره سیک خوردی زسحر
ناقلا بودی و سوراخی درست کردی زدید زدنش
دید زدن کس کون پستون و باسنش
آه باسنش عزت خان چنان بکنیش روزی
با کیر کلفت که سحر ناله زند عزت خان تورو خدا بس است
ولی تو چنان کنی باسنش پاره که یادش نرود عزت خان زسرش
     
  
مرد

 
درباره شام دادن در روستا و اینها رو با توجه به توضیحی که دادی گرفتم

تو داستان عزت خان و سحر هم پیشرفت خوبی بود که راه دادن سحر به عزت هم داره خوب پیش میره چاشنیش رو در اینده بیشترش کنی عالیه اتفاق روستا هم قانع شدم با سحر و عزت خان گرفتم

برخورد سحر و بهرام چجور میشه خوندنیه اون دیگه هنر شماست که امید دارم هیجان انگیز تر از قبل بشه

لز صحرا با سحر با آوردن نوشین به داستان جدید تر باشه با اسباب بازی‌های جنسی مثل دیلدو و غیره لز خشک خالی تکراری نباشه

دید زدن‌های سیامک از سحر و اکرم و شهوتی شدنش تو داستان باشه سکسهای شبانه طاهره و سیامک و فالگوش وایستادن سحر اکرم بهرام اینا هم باشه در داستان
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
شهره خانم پس چوب خدا صدا نداره در مورد مهران که زن ملتو می‌کرد حالا نازنین تقاص پس میده باید در مورد بهرام هم اجرا بشه چون بهرام ننه امیر مارچوبه شایسته خانم هم میکنه باید امیر مارچوبه هم بتونه ننه بهرام طاهره خانم رو بکنه بی شوخی امیر مارچوبه باید طاهره رو به تلافی کردن کس ننش توسط بهرام بکنه طاهره رو این حق مسلم امیر هست با تشکر انجمن حمایت از امیر مارچوبه
     
  
مرد

 
شهره جووووون این سحر بلا رو زودتر شهریار رو برسون که سکسهاش شروع بشه پس چه وقت آخه
     
  
مرد

 
راستی یادم رفت شهره خانم
با توجه با اشاره طاهره خانم به سارا
پیشنهادم این هست که پای سارا منع بعد به خونه طاهره برا دیدن بهرام باز بشه و سارا بیشتر با بهرام باشه تا از این راه حسادت سحر رو بتونه برانگیخته کنه
بهرام هم با سارا کاری کنه که سحر بیشتر حسادت کنه
بهرام هم پیشنهاد میکنم شهره خانم کمتر به سحر محل بزاره و توجه کنه تا از این بی محلی بهرام سحر هم حسادتش گل کنه مثل عزت خان کم کم شروع به راه دادن بکنه به بهرام

البته میشه با اومدن طاهره و دونستن اینکه سحر از رابطه مادرش با بهرام خبر داره میشه طوری داستانو پیش برد که بهرام با اومدن مادرش به خونه کمتر به سحر محل بزاره یا با طرز برخوردش با مادرش حسادت سحر رو برانگیخته کنه
     
  ویرایش شده توسط: Papayoga   
مرد

 
عالیییییییییییییی بود شهره جون
     
  
مرد

 
شهره خانم این تیکه داستانت عمدی و متلک به خوانندها بود
ولی سحر همچنان ترجیح می داد به بازی موش و گربه و دوندن دوستداران و عشاق سینه چاکش و از جمله عزت خان ادامه بده و و یه جورایی جون به لبش کنه ..و
همون کاری که شهره خانم داره با خوانندها میکنه تا ما رو جون به لب کنه با ننوشتن و وارد نکردن سحر به سکس با دیگران
خیلی نامردی
     
  
زن

 

اسم طاهره که به گوش نازنین خورد تردید و شکی که در داشتن خیانتش به مهران رو در ذهنش داشت تبدیل به این کرد که تسلیم فرهاد بشه و لذت لاپایی چند هفته پیش در مغازه اش رو باز هم تجدید و اینبار در کوسش تجربه کنه ...شخصیت نازنین وطنی بعد از اومدن به این شهر و اشنایی با بهرام و سحر واقعا فرق کرده بود و تمایلات جنسی و عشقی و شهوتی که سال ها ناخواسته در درونش انبار و خفته شده بود اینک نمایان و افراط گونه به رفتار می کشید و گاها قبل از خواب و در بسترش وقتی که به عملکرد جنسی و سکسی گونه خودش در این مدت باز نگری می کرد از خودش متنفر میشد و ارزو می کرد کاش پاش به این شهر و دبیرستان نمی خورد ...ولی لذت هایی که از لز ها و عشق بازیاش در این اواخر و در نهایت از ازدواجی که با مهران کرده بود ... جواب های قانع کننده و محکمی از دیدگاه خودش تلقی میشد که جایگاهی برای افسوس و پشیمونی باقی نمی گذاشت ...فرهاد لخت مادر زاد کیر کلفتشو به گونه هاش میزد و به لباش می مالوند ولی هنوز نازنین راضی به خوردن کیرش نشده بود و فقط به فرهاد خیره شده بود .نازنین شوهرشو واقعا دوست داشت و به مهران عشق میورزید و در ته مانده قلبش هنوز وجدانش بهش تلنگر میزد که دست رد به سینه فرهاد بزنه ولی واقعا دیر شده بود چون فرهاد در این لحظات اخرین تیکه لباسی که شورت توریش محسوب میشد رو از پاهاش بیرون می کشید و بوش می کرد و به کیرش می مالوند فرهاد هم اینک 56 سال سن داشت ولی مثل دوران جوونیش بکن مونده بود و خوب به خودش میرسید و کیرش علیرغم سنش کم نمی اورد و اینو همیشه برای خودش یک افتخار حساب می کرد نازنین نیم خیز و در حالیکه باسنشو کج گرفته بودفرهاد رو مجبور کرد که به زانو روبروش بشینه و لباش رو مال خودش کنه و یک دست فرهاد روی کوسش و چوچوله هاش رفته بود و دست دیگه اش سینه هاشو گرفته بود ......با این وضعیت و ادامه نوازشی که به اندامش کشیده میشد...


نازنین مست و شل و شنگول وسرخوش کم کم از خود بیخود شد و طاق باز به تشک اتاق خوابش افتاد و رسما فرهاد گائیدنشو شروع کرد و بدونه معطلی کیرشو به ناحیه چوچوله هاش رسوند و به شکل لاپایی و مالش گونه و در حالیکه روش ولو شده و با فدرت گرفتن از کمرش شور و حال زاید الوصفی به این عروس طناز می داد ... ولی هنوز کیرش تو نرفته بود و خوابیده از سینه هاش و تا ناحیه روناشو روی اندام نازنین می مالوند و بهش حس ریبایی می داد ...فرهاد خبره و استاد در سکس ..هم اینک نازنین رو همین ابتدای خیانتش به ارگاسم خیلی خوبی رسونده بود و عروس خائن زیر هیکل درشت و شکمی فرهاد دست و پا میزد و اه و ناله و فریاد هوس گونه شو به در و دیوار و فضای خونه شوهرش میرسوند ...و دقیقا در این لحظاتی که نازنین خیانت به مهران رو استارت زده بود ..مهران هم در سالن پذیرایی خونه طاهره دقیقا روبروی رقیب عشقیش نشسته بود و با حسرت و اه و افسوس زیادی طاهره و سیامک رو نگاه می کرد و ارزو می کرد کاش سیامک با طاهره اشنا نمیشد و کاش طاهره عاشق سیامک نمیشد و کاش سیامک کیر نداشت و اغا تشریف داشت و کاش حداقل صالح بی بخار و بی عرضه شوهر طاهره باقی میموند و در این صورت میتونست مرتب طاهره رو مثل گذشته ترتیب بده ..و کاش های متعدد که مثل خنجر به قلبش می خورد و واقعا نمی تونست ساکت بشینه و و کاری نکنه باید عقده شو به شکلی خالی می کرد و تصمیم گرفت با استفاده از حربه حسادت زنو نگی قشر خانما ....طاهره رو به چالش بکشه و اراده کرد که تلفنی با نازنین تماس بگیره .به طرف گوشی تلفن خیز برداشت و شماره منزل رو گرفت و در همین لحظات هم سحر وارد سالن شد و نزدیک مامانش نشست...


و در لحظاتی که نازنین اولین ارضا رو از فرهاد تحویل گرفته بود و کیر فرهاد تا نصفه و برای اولین بار کوسشو داشت طی می کرد که به ته دیگ رحمش برسه زنگ تلفن به صدا درومد و برای لحظات کوتاهی فرهاد و نازنین میخکوب شدند ....و به همدیگه خیره شده بودند ..
اه ..اه باید مهران باشه لابد باهام کار ضروری داره ....وای خدای من ..منو ببخش ...چیکار کنم جواب بدم ..ندم ...
نازنین مانعت نمیشم دوس داری جواب شوهر تو بده ....من که گائیدنتو تحت هیچ شرایطی ول نمی کنم ..جالا شایدم شوهرجونت نباشه ....کسی دیگه باشه ....
فرهاد در حالیکه نازنین رو هم چنان طاق باز نگه داشته بود جایگاهشو به طرف گوشی تلفن تغییر داد و تلمبه هاشو روی کوسش شروع کرد و با صدای هر زنگی که می خورد همزمان ضربه کیرشو وارد می کرد ..
اه فرهاد لطفا ساکت بمون فعلا منو نکن تا جواب تلفنو بدم ....
الوووو......اه مهران خودتی ....سلام ....
سلام برروی ماهت ...همسر خوشکلم ....تحمل دوریتو نداشتم و به خودم گفتم که باهات تماس بگیرم و صدای لطیف و قشنگتو بشنوم ..حدس بزن کجا هستم
هیس ..هیس فرها دددد تو رو خدا ساکت بمون ....مهرانه ..شوهرم ...خیلی تیزه می فهمه ..لطفا
اهان مهران جوون ....منم دلم واست تنگ شده ...نمی دونم لابد از پشت میز کارت باهام حرف میزنی
نه نه اصلا در اداره نیستم ...خونه یکی از عزیزان هستم .....میدونی منظورم کیه >؟
نه مهران ..از کجا بدونم ........اخیش ..فرهاد تو رو خدا بسه .....اخ ..اوووی .....
چیه عزیزم چرا اخ گفتی .....نازنین .....نازنین ...
اه نگران نشو مهران جوون داشتم خیار پوست می کندم نوک چاقو یه ذره دستمو زخمی کرد
قربونت برم نازنین میزاشتی شب خودم برات پوست می کندم و به خوردت می دادم ..خخخخ.. ....


در این لحظه حساس فرهاد از فرصت طلایی که براش فراهم اومده بود استفاده کرد و نازنین که کل حواسش به تلفن شوهرش بود تمرکزی نداشت وبا سو استفاده از این موقعیت تصمیم گرفت زیر قولش بزنه و کون نازنین رو بکنه و یک باره کیرشو از کوسش بیرون کشید و به سرعت و و با کمک انگشتای دستش و بزور در سوراخ کونش فرو کرد ..واین قولی بود که تا قبل از ورودشون به خونه بهم داده بودند که نازنین ازفرهاد خواسته بود فقط از جلو باهاش سکس کنه و حتی مجوز تخلیه اب کیرشو هم برای جایزه این کار بهش داده بود و در اصل می خواست هر چه زود تر حامله بشه و شرطی که مهران با سحر داشته بود رو برای شوهرش عملی کنه جالا براش تفاوتی نمی کرد بچه اش از فرهاد باشه و یا مهران ..... با ورود کیر کلفت فرهاد ..به سوراخ کونش نازنین واقعا جرر خورده بود و جلو دهنشو به سختی گرفته بود و تلاش می کرد صدای اخ و اوخ و نفس های تند ش به گوش مهران نرسه .....ولی مگه شدنی بود و میتونست عادی نمایش تلفن برای کسی که رئیس اداره اگاهی بود و به قول خلاف کارا ختم روز گار حساب میشد....رو بده و فرهاد متوجه هول و هراس و یاس و ناامیدی نازنین شد و تلفنو فوری و بموقع قطع کرد و خیال معشوقه و مفعولشو موقتا راحت کرد و با خیال اسوده تر به سوراخ کون نازنین ضربه های شدید و خوبشو میزد ...نازنین به گریه و التماس افتاده بود ..درد گائیدن کونش و ترس و اضطراب و نگرانی از اینکه مهران متوجه خیانتش از پشت گوشی تلفن نشده باشه ..وار فرهاد عصبانی شده بود که احساس می کرد ازش سواستفاده کرده و زیر قول و قرارش زده ...و دست و پا زنان و زیر هیکل فرهاد تلاش می کرد خودشو از سکس انال زوری و متجاوزانه ای که بهش روا داشته بود رهایی بخشه و فرهاد از چنین فرصتی باید بهترین استفاده ممکنه می کرد و غیر ممکن میشد که دستش به نازنین برسه و لذا به هر حالتی که دوس داشت ..تجاوزشو ادامه داد و در اخرین پوزیشنی که با اعمال زور ..نازنین رو به شکم و دراز کش به کف تشک چسپونده بود اب کیرشو تا قطره اخر در سوراخ کونش خالی کرد و برای دقایقی روش ولو شد و این دقایق انالی در حالی می گذشت که دو بارتلفن زنگاشو میزد و همزمان با هر زنگی یک ضربه به سوراخ کون نازنین مثل پتک وارد میشد .....


مهران با وجود اینکه تماس تلفن در نیم راه صحبتش با همسرش قطع شده بود ... پای گوشی یک طرفه همچنان قربون و صدقه نازنین میرفت و قصدش فقط این بود که حسادت و لج طاهره رو زنده و برانگیخته کنه و تا اندازه ای هم در این کارش موفق شد چون طاهره بر مبنای حس و حال حسادت زنانه اش به فکر و خیال رفته بود .....ولی سحر کلک و فیلم بازی مهران رو فهمید.


اقا مهران حالا نمیشد این جووون جوون ها وقربونت برم هارو شب در اتاق خوابتون میزدید
نه سحر خانمم.....تو عشق واقعی رو لمس نکردی و در ک نمی کنی ...من عاشق نازنینم ....
نه بابا ....اگه عاشقشی خب میرفتی دنبالش و با هم میومدین اینجا ..
نشد مسیرم نمی خورد ...میدونی چیه سحر ..بالای ده بار از اداره به نازنین زنگ میزنم و قربون و صدقه اش میرم حالا مبخاد تو ویا هر کسی دیگه بدتتون بیاد دلم میخاد عالم و ادم بدونن من عاشق همسرم هستم ....حالا تو چرا حسودی میبری
واه واه مهران فقط خواستم بهت بگم و متوجهت کنم که تلفنت همون سر دقیقه دوم از اون ور قطع شده بود و جنابعالی یک طرفه هوایی و فضایی قربون صدقه اش میرفتین ...هههههه
طاهره یه چیزی به این دخترت بگو ..دوس ندارم باهاش دهن به دهن بشم ..اخه تو مگه غیب گویی دختر ...
شاید هم باشم ......بهتره به جای بلبل زبونی و جون جون هات و قربون هات به همسرت تلاش کنی که شرطو نبازی ..یادته که با من شرط کردی ...
اره خوب یادمه سحر خانم ..برو دعا کن فقط برنده نشم ...
چه شرطی باهم بستین دخترم
چیزی نیس مامانی ..نگران نشید مهران برای همه و این شهر شده یه هیولا ولی واسه من فقط این کلمه س...بیا مامانی در گوشی بهتون بگم تا اقا سیامک نشنون.......من بخام صداش بزنم بهش میگم مهران خانم ...ههههه
اوا سحر جوون..زشته ..این حرفو نزن .مهران یک مرد کامله و میتونه پدر بشه ....
خدا از دهن شما بشنوه ..ههههه
دخترم از مهران معذرت خواهی کن ....
اوا مامانی چیز بدی نگفتم که و تازه بجای عذر خواهی میرم دنبال همسرشون و مبارمش اینجا که دیگه مجبور نشن هوایی قربون و صدقه اش برن و فیس و تو فیس بهشون بگن ....
دمت گرم سحر راستش خسته بودم و حوصله نداشتم برم تو خیالمو راحت کردی ..کنایه و توپ و تشرتو با این کارت جبران کردی ...ممنون سحر خوشکله ....
مرسی مهران خوشکله ...ههههه ما رفتیم دنبال نازنین جونتون ....بای فعلا
سحر اماده رفتن شد و در خونه امیر که رد میشد با بهرام فیس تو فیس شد و جلوش رفت و بدونه و مقدمه بوسه ای به گونه اش زد و گفت
قربون اون غیرت داداش خودم بشم خیلی کیف کردم عاشق این کاراتم .خوب حساب امیر رو رسیدی
کجا این وقت روز سحر ؟
میرم دنبال نازنین شاید روش نشه خودش بیاد شوهر جوونش تو خونه لم داده و حالشو نداره بره دنبالش
نمی خاد ابجی توبری ..خودم میرم ...
نه داداش جوون ..من میرم یه زنگی هم باید بزنم که تو خونه خودمون که شلوقه نمیشه راحت حرف زد اخه میخام با شهریار حرف بزنم.


سحر وقتی به حونه سازمانی مهران رسید و خواست دکمه زنگ ایفون رو فشار بده که درب خونه باز شد و با فرهاد روبرو شد ..از اینکه پیرمردی رو می دید از خونه ای که یک زن جوون و تازه عروس در ش ساکن هست ابتدا تعجب کرد و ناخوداگاه جلوش میخکوب شد و مانع رفتنش شد ....هردوشون بهم دیگه خیره شده بودند در واقع باید گفته شود هیچ کدومشون نمی دونستند که بهم دیگه نسبت دختر و پدری دارند ..ولی حس غریب ونامفهوم و مجهولی بهم دیگه داشتند سحر حدس هایی میزد و فقط ارزو می کرد اونی نشه که فکر شو می کرد ..یعنی خیانت ....وعلیرغم کل کل هاش با مهران ....دوس نداشت نازنین باهاش چنین کاریو کرده باشه ..ولی هنوز بهش ثابت نشده بود و لذا ..


اوووا شما؟؟؟؟.....اقا فرهاد اینجا و در این خونه دوستم چیکار می کنین ؟
سلام سحر خانم ..جای خوشبختی داره که امروز با خانمای خوشکل ملاقات می کنم اومده بودم ....اوه چه جوری بگم .....
هههه...لابد میخای بگی لباسشونو اوردم و با اینجا پروش کردم و یا......
لطفا من باید برم عجله دارم ...
اوووه بله باید هم عجله داشته باشین بهتون حق میدم ...واقعا که ....خجالت اوره برای شما و سن و سالتون...برو ....سریع ..راستش انتظار دیدن تووو یکیو اونم در این جا اصلا نداشتم


فرهاد تا حالا تا این حد خجالت زده نشده بود و این حسو فقط برای سحر داشت و حرفی برای گفتن و توجیهات نداشت و سرشو پایین گرفت و سریعا دور شد و سحر فوری داخل خونه شد و وقتیکه سر روی اشفته و بهم ریختگی اتاق خواب نازنین رو دید ...یقین کرد که نازنین خیانت کرده ...ولی بهش اعتراضی نکرد چون دلش به حالش میسوخت ..نازنین گریه می کرد و شرمنده و پشیمون از این کار زشت و کثیفش شده بود و از همه بدتر هم میترسید مهران از گوشی تلفن متوجه شده باشه اونوقت هم ابروش میرفت و زندگیشو هم می باخت ..سحر بهش نزدیک شد و بغلش کرد و سرشو به سینه های نرم و گرمش گرفت و موهاشو نوازش کرد و بهش دلداری می داد.
اوووه نازی جوون ....لطفا گریه نکن هر اتفاقی که افتاده فدای سرت ..قربونت برم عروس خوشکله مهران..امروز روز خاصیه و اصلا نمی خام شاهد گریه های هیچ کسی خصوصا توو باشم اخه مامان جوونم برگشته و باید همه شاد و خوشحال باشیم ...اومدم سراغت ببرمت خونه خودمون تا با مامانم اشنات کنم و ببینی که چه مامان خوب و قشنگ و نازی دارم.....


اه سحر خوب شد اومدی به خداداشتم از همه چی نامید میشدم و چه بسا خودمو هم می کشتم تو فرشته نجات من شدی و من کثافت و فاحشه یک هفته از عقدم نگذشته ..به شوهرم خیانت کردم اونم با پاهای خودم یک مرد غریبه رو به حریم خصوصیم و اتاق خوابم کشوندم و بهش اجازه دادم که ...
اه نازی بسه دیگه نمی خام برام نبش قبر کنی ...کاریه که شده ...ودیگه فکرشو نکن ..پاشو برو یه دوش بگیر و بهترین لباستو تنت کن و با ارایش خوب ..تا برگردیم خونه مامانم ..
اه سحر خیلی خسته و کوفته ام توان حتی یک دوش ساده رو ندارم اون نامرد عوضی سوراخ کونمو جرر داد دردش هنوز ولم نمی کنه حتی به کمرم هم زده بیا نیگاه سوراخم کن ببین خونی نشده
اووه نازی جوون حسابی گشاد ش کرده پیداس کیرش از اون کلفتای روزگاره که دخترا باید زیرش رم کنن...پیرمرده ولی خیلی مرتیکه تشریف داره .....
کمکم کن برم حموم .....مرسی سحر ....تو عین خواهرم میمونی ..اه سحر بهت خیلی مدیونم ..لطفا بین خودمون باشه وبه کسی نگو ...
اوووه ...واییییییی نازی چیکار کردی یهو شیر ابو باز کردی و لباسمو خیس کردی ..حالا چیکار کنم ...
هیچی سحر جوون کاری نمی خاد بکنی غیر از اینکه توم بامن دوش بگیری و دو تایی در اغوش هم حموم سرپایی داشته باشیم
ای نازی ناقلا ..منو مجبور کردی که هم لیفت بزنم و هم ترو خشکت کنم ....خیلی بلایی تووووو
اوووه سحر جوون باور کن تنها تو میتونستی منو سرحال و میزون کنی ....حالم بهتر شده و هوس کردم کوس و مه مه هاتو بخورم ..من که کونمو دادم و گائیده شدم پس اجازه بده بجاش تو رو ایستاده بگام ....


اه اه نازی کونی ....فقط اجازه داری ارضام کنی و نمی خاد وسیله ای داخل کنی و حتی انگشتیم کنی ...حالیته عروس کونی .....هههه
اررره سحر خوشکل و ناز نازی ..توووم تا چند روز دیگه توسط کیر کلفت شهریار جوونت کونی و جنده میشی و اونوقت دیگه مجوزشو دارم که بکنمت
اه خدا از دهنت بشنوه ...اه یادم افتاد که باید بهش زنگ میزدم تا ببینم فردا میادش اخه منتظرشم
اوووف اوووف اوووف سحر ..چی بگم از این کوس خوشکلت که هر چی می خورمش و می لیسم ازش سیر نمیشم ....ارزو می کنم کیر شهریار اونقد کلفت و دراز باشه که شب اول کردن کوس و کونت روانه اتاق عملت کنه
اه نازی بلا گرفته و شیطون ...اررره دوس دارم به خاطر کیر شهریار صد دونه بقیه از کوس و کونم بخورم دردش به جوونم ...با همه وجودم انتظار کیر کلفتشو می کشم که در درونم هضمش کنم
سحر جووون لطفا با انگشتت با سوراخ کونم کار کن و سعی کن گوشتاشو تو ببری ..
اوکی نازی تو ول کن پستونام و کوسم نشو منم سراغ سوراخ کونت میرم تا ببینم دکتر کون گشادت میشم اخه در روستا علاوه بر خانم مدیر ..خانم دکتر هم شدم ....هههههه....
لیاقت شو داری سحر جوون ....هم خوشکلی و هم مهربون و هم زرنگ و جسور و نترس ...
اه نازی پستونامو خیلی نه چلون ...واسه شهریار میخام ...
غلط زیادی نکن ...خودت گفتی باهاش بازی کن .....والا کم کم به مهران حق میدم عاشقت شده عجب لعبتی هستی تووووووو..حالا مونده مامان جوونتم هم ببینم اونم طبق گفته مهران جفت خودته
....اه اه اوووووووی نازی بهت پیشنهاد می کنم تا مدتی به مهران کون نده ..این سوراخ باید حالا حالاها استراحت کنه ..
خب اگه بخاد چیکار کنم تازه خدا خدا می کنم متوجه نشده باشه که پای جواب دادن تلفنش داشتم کون به غریبه می دادم ...
فکر نکنم متوجه شده باشه چون کنارش نشسته بودم و حواسش فقط پیش من و مامانم بود / ...........


بعد از خاتمه لز سحر و نازنین ..و تماسی که سحر با شهریار گرفت متوجه شد که فرداشب با اومدن والدین شهریار رسما ازش خواستگاری خواهد شد و دقیقا همین اتفاق برای اکرم رخ داد و فرداشب هم شاهرخ به اتفاق بزرگان فامیلشون قصد خواستگاری از اکرم رو در برنامه داشتند و شاه دخت در این لحظات در اتاق خصوصیش کلید گاو صندقشو باز کرده بود و به عکسای سحر و دخترش شیرین نیگاه می کرد و برای چندمین بار در تلاش بود چند دونه از با کیفیت ترین و شیک ترین عکساشو نو به نمایندگی دفتر پلی بوی در تهران به صورت پست سفارشی بفرسته ....عکسای منتخب نیم nude بود و طبق قولش به سحر عمل می کرد و این خوش قولیشو کماکان فعلا نگه داشته بود چون چندین بار شاهرخ ازش خواسته بود که چند دونه از عکسای سحر رو بهش داده و یا حداقل نشونش بده ولی شاه دخت تا این لحظه جواب منفی به برادر عزیزش داده بود و بهترین دلیلش هم بودن دخترش شیرین در عکسا بود ولی ایا همچنان خواهد تونست به تعهدات و قول و قرار خودش پایبند بمونه و یا نه .....


در منزل فرانک و بعد از مطلع شدن از باز گشت طاهره..... هوشنگ وفرانک به تکاپو افتاده بودند که سریعا به ملاقات طاهره بیان و درقبل غروب همان روز طاهره رودر حالتی دیدند ......که با بهرام خلوت کرده بود وظاهرا در حالات مشکوکی قرار گرفته بودندوهوشنگ از خجالت سرشو پایین گرفت و عقب عقب برگشت تا طاهره معذب و شرمنده قرار نگیره ولی فرانک جلو رفت و بساط لب خوری و بزم سرپایشونو بهم زد تا قبل از ایجاد مزاحمت فرانک .....بهرام وقتیکه از خونه شایسته برگشت و سحر رو بدرقه کرد سراغ اکرم رفت که خوشحال و خندان شده بود و ازاینکه فرداشب ازش خواستگاری میشد روی دست و پاش بند نبود و ناخواسته خودشو در اغوش بهرام پرت کرد و گونه هاشو اماج بوسه هاش قرار داد ..در حالیکه دقیقا چند دقیقه قبل سحر هم همین نقاطو بوسیده بود و بهرام چه عشق و کیف حالی از این ماچ های خواهری ولی با طعم و بوی لذت بخش و حشر ناک برای خودش می کرد ....براستی غیر از دعوایی که با امیر داشت و اونم ختم به خیر و منجر به سکس خوبی براش شده بود ...همه اتفاقات امروز تا حال براش خوب و شیرین نقش گرفته بود و خوش خوشانش شده بود و فقط مونده بود که اغوش گرم و شیرین و خیال انگیز مامانش طاهره رو تجربه کنه و برای رسیدن به این اتفاق خوب ..لحظه شماری می کرد و وقتیکه سیامک مشغول رسیدگی به دفتر یادداشت و اطلاعات کاریش بود و مهران هم با بیسیمش در تماس با همکاراش کاملا مشغول شده بود و طاهره به اتاقش رفت که کادو هاشو اماده بکنه که این فرصت فراهم شد و بهرام وارد اتاقش شد و برای بار دوم سلامش کرد.


سلام مامان جوون ..قربونتون بشم .....
سلاممم عزیزم پسر خوب و جذابم ..بیا بغلم تا گرمای بدنتو حس کنم .....اه پسرم ...


بهرام با انبوهی احساس و عشق و علاقه ای که خیلی وقت بود در درونش انباشته شده بود دعوت مامانشو لبیک گفت و بسویش بال گشود و در اغوشش قرار گرفت با همه وجود به خودش فشرد و برای لحظات زیبا و رویا یی بوش کرد و با نفس های طولانی قلب و ریه هاش رو از بوی کسی که عزیزترین براش محسوب میشد ....پر و لبریزکرد و لی منتظر واکنش بعدی از مامانش شد و طاهره هم با احساسی سرشار و از عشق و علاقه مادرانه وبا اندکی چاشنی هوس به تنها پسری که براش مونده بود و تحقق ارزوهای نرسیده و دست نیافتنی شو در اون میدید ...ابتدا خوب و دقیق نیگاه کرد و گونه هاشو باتانی بوسید و این بار به چشاش خیره شد و ووو..هردو انگار در انتظار بودند که .....دعوت شوند به بوسه های اتشین و شروع و حرکت دست هابه نواحی ممنوعه و هوس انگیز و بهرام تحملش به نقطه صفر رسید و این استارت رو عهده دار شد و دستای تشنه و چسپ ناکش به حرکت درومد وپشت شو نوازش کردو به قوس کمر و بالای باسنش کشوند و بارها لمسش کرد و به پایین تر رسوند و باسن مامانشو در دستای پهن و مردونه اش کاملا تصرف کرد و با فشار مضاعفی که به انگشتاش میاورد نرمی و لطافتشو بخوبی در اعماق وجودش لمس و هضم می کرد و در این لجظاتی که طاهره باسنش بدست پسر محرمش مالونده میشد لباش هم اسیر و گرفتار لب های تشنه و شهوت الود بهرام قرار گرفته بود و بوسه و لب خوری مادر و پسر کاملا نقش خودشو گرفت و دست چپ بهرام اندکی پایین تر رفت و به چاک کونش رسید و دست دیگه اش به ناحیه جلو و زیر شکمش هدایت شد و در جستجوی زیپ شلوارش می گشت که بااندکی تلاش و کاوش بدست اورد و به پایینش کشوند و به شورتش رسید و در این لحظه طاهره واکنشی از خود نشون دادو در حالیکه لباش همچنان خورده میشد تلاش کرد دستاشو به ناحیه شورتش برسونه و مانع این کار بشه و لی انجامش به این سادگی میسر نبود چون هم شهوتی شده بود و تا حدودی سست و بی اراده و هم از عهده دست راست پرزور بهرام واقعا بر نمی اومد.... و در درونش از خداوند درخواست کرد که ابرو و حیثتشو حفظ کنه..چون نمی خواست شرمنده سیامک و دختراش و مهموناش قرار بگیره ..در موقعیت مناسب تر و بهتر شاید چنین ارزو و خواسته ای نمی کرد ولی الان واقعا از نگرانی پس میفتاد ....لحظه به لحظه شرایط سخت تر و شهوتی تر برای هر دوشون خصوصا طاهره میشد و که فرشته نجات طاهره ....یعنی فرانک وارد اتاق شد ولی هوشنگ هم صحنه رو دیده بود ......


بهرام فوری و با زرنگی زیپ شلوار مامانشو بالا کشید و ازش جدا شد فقط خوب شده بود که تاپشو بالا نداده بود و فرانک لبخند زنان چشمکی به طاهره زد و نزدیکش شد و بغلش کرد و سپس بوسه هاشو روش پیاده کرد و بهش گفت:
اوووف طاهی شیطون بلای خارج رفته خودم داشتی با پسر شهوتی و کیر کلفتت بازی بازی می کرد خوب مچتو گرفتم به وقتش خدمت این ناحیه ات میرسم ....
قربونت برم فرانکی جوون ..دلم واسط یک ذره شده بود اووه خوب پروار و چاق و چله شدی پیداس که هوشی جوونم خوب سرویست می کنه ..درست نمیگم هوش هوشکم ....بیا جلو تا تورو هم بغل کنم
سلام خواهر ......طاهره خوشحالم که سالم برگشتی ..
اوووه هوشی خوب منو فشار بده به یاد اون ایامی که کولم می کردی و سوارت میشدم الان هم جلو چشای همسر خوشکلت منو به حال بیار .....بیا درگوشی برات بگم.....از کون فرانک که حال می کنی ....ها
اره طاهره ارووم تر وقت این حرفا نیس ..پسرت وایساده ..می شنوه ...
نمی شنوه ...اه هوشی ...در اغوشت احساس امنیت می کنم .....بموقع اومدی ...


     
  
مرد

 
به این قسمت از 10 امتیاز بالاترین امتیاز یعنی 10 رو میدم
     
  
صفحه  صفحه 81 از 107:  « پیشین  1  ...  80  81  82  ...  106  107  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

خاطرات بهرام و مامانش


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA