انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 88 از 107:  « پیشین  1  ...  87  88  89  ...  106  107  پسین »

خاطرات بهرام و مامانش


مرد

 
azadmaneshian
ممنون دمت گرم ایوالله داری
     
  
مرد

 
azadmaneshian
     
  
مرد

 
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت شهره خانم
همچنان امروز منتظر ادامه داستان با قسمت جدید
و با قلم طلایتون هستیم
امروز هم افتخار بدید با گزاشتن داستان و قسمت جدید و زیبا

از فعالیت شما و نوشتن داستان واقعا ممنونیم
همچنان دوستداران و عاشقان داستان زیباتون منتظر هستن امشب برا قسمت جدید

تو قسمتهای جدید شب زفاف 3 تا عروس زودتر نوشته بشه عالی میشه
مخصوصا بلاخره سکس سحر شروع و نوشته بشه این قسمت جدید که مطمعنم خیلی‌ها منتظرشن
با تشکر
     
  ویرایش شده توسط: Azadealirza   
↓ Advertisement ↓
مرد

 
منتظریم عزیز دل شهره خانم
جون داداش امروز بزار
شب جمعمون رو بساز
     
  ویرایش شده توسط: Azadealirza   
مرد

 
تا آخر امشب پنجشنبه منتظریم
     
  
زن

 
پرده برداری از اولین بکارت درخونه باغ ولی با طعم و بوی غیر رسمی و نامشروع با تجاوزخونین و مسالمت امیز بهرام به هما برگزار شد و هردو از پشت عمارت و بصورت جداگونه وارد محوطه باغ شدند گشاده راه رفتن هما خیلی تابلو بود و از دردی که از جفت سوراخاش می کشید در درونش می نالید ولی از کاری که کرده بود اصلا پشیمون نبود و اما اولین موضوعی که توجه بهرام رو در بدو ورود به مجلس به خودش جلب کرد تیپ عوض کردن مامانش بود ...در واقع طاهره لباس دومشو تنش کرده بود و این بار با یک تاپ سفید رنگ چسپ کوتا هی که تا زیر پستوناش میومد و حالت رکابی داشت و یک شلوار هم ست با تاپش که خیلی تنگ و خوشکل به اندامش افتاده بود در وسط مجلس و با اهنگ زیبایی هنر رقصشو ارائه و نمایش میداد ...بهرام مجذوب زیبایی و تناسب اندام فوق العاده مامانش شده بود و نزدیک تر رفت و ریز تر و دقیقتر به رقص و هنرش نگاه کرد و متوجه شد که زیر تاپش سوتین نداره ولی شورت به پاش بود چون خط شورتش در حین تکون دادناش به کمر و باسنش بخوبی معلوم بود و فقط کافی بود با چشاش چرخی به تماشا چیان بندازه تا متوجه بشه که چه حریصانه و شهوت انگیز به این رقص و اندام مامانش نگاه می کنند ..بهرام حشری شده بود و با ورود اکرم و نازنین و سحر با لباس سفید عروسیشون ...نمایش رقص کامل و تقریبا عمومی شد و اکثریت قریب به اتفاق ..همگام و با ریتم موسیقی که پخش میشد به ارائه هنری که در کمر و اندام خودشون داشتند .....رقصشونو نمایش می دادند .....بهرام هوس رقص کرد و فقط به عشق مامانش و سحر قصد رفتن به وسط مجلس رو داشت که دستی به شونه اش خورد وبه پشت سرش که نگاه کرد متوجه صحرا شد .....خسته نباشی پهلوون
اوه صحرا تو هستی .....برای چن لحظه شوکه شدم ....چرا نمی رقصی ...بیا با هم بریم تو مجلس رقص ....ولی نه شوهرت می بینه خوبیت نداره ......راستی منظورت چیه صحرا ....خسته از چی؟
هههههههه.....خودت بهتر میدونی ..بهرام خان مکار ......هههه.....ولی خوبه از یه نظر خوشحالم که زرنگ تشریف داری چون دست پرورده خودم هستی .....باید یاد اوری کنم که زیر دست خودم پرو بال گرفتی و ....پس باید اول به خودم افرین بگم ..خوشم اومد پهلون....واقعا شیرین کاشتی ...بابا دمت گرم .....رقص چی ..من رقص میخام چیکار ....بیا باهات کار دارم ..از این سرو صدا ی موسیقی دوربشیم تا بهتر حرفامون بهم برسه ....

من منظورتو نمی فهمم صحرا کنایه نزن ..رک و راست حرفاتو بزن .....
من همه چیو میدونم ..از ابتدای لحظاتی که می خواستی کون مهسا رو بکنی و تا لحظاتی که هما رو وارد اتاق حجله سحر جوونم کردی و اونجا بهش تجاوز کردی و حتی دیدم بیچاره هما رو که چه جوری گشاده راه میرفت ... چرا اتاق سحر جوونمو برای تجاوزت انتخاب کردی ...لامصب ...با این کارت اتیش به احساسم زدی اوووف سحر ....قربون اون کوسش برم که خیلی تو کفشم ...چرا ...چرا بی مروت .....خودت بهتر میدونی من چه احساس شدید و خطرناکی به مامان و خواهرت سحر دارم ....میدونی چیه رک و پوست کنده بهت بگم من قبل از اینکه یک زن باشم یک هم جنس گرا خاص هستم ولی نه برای هر دختر و یا خانمی فقط واسه طاهره و سحر ....دوس دارم نگاشون کنم و با اندام لختشون عشق بازی کنم و اگه دو جنسه می بودم با کیرم بهشون تجاوز می کردم ..ولی بازم با وسایلی شبیه به کیر هم میتونم خودمو باهاشون راضی کنم ....و قبلا که به بابات صالح و اینک به سیامک حسادت می کردم الان شهریار هم بهشون اضافه شده و از شدت حسادت داشتم تو باغ خود خوری می کردم خودمو ارووم می کردم که تو رو دیدم که داشتی مهسا رو تور می کردی و دنبالت افتادم وباقیشو که خودت میدونی
اه پس اینطور ....حالا که چی .میخای لوم بدی .....
ببین بهرام فعلا لودادنی در کار نیس من از اولشم به خاطر احساسی که به مامان و خواهرت داشتم با تو رابطه عشقی برقرار کردم کل ارتباطم و حتی ارتباطت با سارا رو ......ووقتیکه بهم گفتی به خاطر سارا باهات قطع رابطه می کنم بازم قبول کردم ولی الان می بینم با این و اون میپری و نامزدو عقد کرده مردمو بلند می کنی و می کنی .....حالا اینا به کنار ....من داشتم خودمو راضی می کردم که با احساسم نسبت به سحر کنار بیام و قبول کنم که اون شوهر کرده و یک مرد صاحبشه ..ولی تو با سکسی که در اتاق حجله اش انجام دادی ...حالمو از گذشته بدتر کردی .....خلاصه اش کنم ..من یک پیشنهاد توپ واسه جفتمون دارم و ....این فکر رو قبل از اینکه بزنم رو شونه ات و همین چن دقیقه قبل به ذهنم خطور کرد ................................چیه پیشنهادت ات؟
من کاملا خمیره تو می شناسم و میدونم چه احساسی به سحر و حتی مامانت داری پس هردومون با احساس جدا گانه ولی در یک مسیر هستیم و ازت میخام به همون شکل که با هما وارد اتاقشون شدی و در ساعاتی که سحر و شهریار عشق بازیشونو می کنن من و تو هم حضور داشته باشیم و بعدشم اگه جفت و جور بشه به یک شکل و نقشه ای شهریار رو برای دقایقی بفرستیم پی نخود سیاه و برم سراغ خواهر ت و خودم نقش دوماد دومو واسه سحر بازی کنم ......و توم اگه خواستی دووماد سوم شو و حسابی کوس خواهرتو بکن .....
صحرا دیوونه شدی واقعا قات زدی ...غیر ممکنه مگه خل شدی تو چه جوری میخای شهریاررو دک کنی اون که بچه نیست شهریار دوره دیده س و افسر گارد شاه هنشاهیه و ادم عادی نیس . به فرض هم شهریار رو دک کردی ...ایا میتونی حریف سحر بشی اون خودش منو هم حریفه چه برسه به تو و تازه من عذاب وجدان می گیرم ...من نیستم ....اصلا هر کاری دلت میخاد بکن ..منو لو بده .....تو درس میگی من به خواهرم و مامانم حس خاصی دارم ولی دلیل نمیشه باعث خوشبختی و بهم زدن عروسی خواهرم بشم .....سحر حق انتخاب و زندگی خودشو داره و من قصد ندارم خرابش کنم فکر می کنی نمی فهمن که چه بلایی سرشون اومده ..خصوصا سحر داغون میشه .....نه نه
اخه دیووونه عاشق از کجا می فهمن ...من و تو فقط نیم ساعت وقت میخایم ...تو به ارزوی کوس و کون خواهرت میرسی و منم اتیشی که یه عمره در درونم شعله می گیره رو برای همیشه خاموش می کنم .....اهای بهرام مجبوری باهام همکاری کنی وگرنه همه چیو به مامانت میگم ....و اگه بدونه پیشش بی ارزش و خراب میشی ..تو که نمی خای اینجوری بشه ...دارم جدی میگم

بزار فکر کنم ....نباید مامانم بدونه ...اخ صحرا ی مکار...چیکار کنم از دست تو ..منو بد جوری گرفتار کردی ....باشه همکاری می کنم ولی فقط اونجا باشیم و نگاشون کنیم ....ای بابا اون خواهرمه ....مام ادمیم و غیرت داریم .....قبوله صحرا ؟..اگه موافقی باهاتم وگرنه نیستم
حالا منو با خودت ببر تو اتاقشون و برای بقیه اش یه کاریش می کنیم ....یا با نقشه من پیش میریم و یا نقشه تو .....فعلا اماده بشیم واسه رفتن به اتاق سحر جوون......
صحرا با کوله باری از احساسات انباشته شده از دوران بچه گی و دیدزدنای مخفیانه به طاهره و سپس به سحر رو که به یدک می کشید و امروز به این نتیجه رسیده بود که واقعا توانایی کنترل و نگه داری عشق و شهوتی که به این دو هم جنس خودشو در درونش ذخیره کرده رو نداره و باید به شکلی تخلیه بشه خصوصا صدای اه و ناله و فریادی که از جرر خوردن هما به گوشش میرسید ...با به فرض کشیدن جرر خوردن سحر ..بیشتر از گذشته شهوتیش کرده بود و با مطرح کردن چنین پیشنهادی ریسک و خطر بالایی رو به جونش می خرید چنانچه با بهرام لو میرفت ابرو و حیثیتی براش نمی موند و چه بسا با شکایت و باز داشت و زندونی شدن هم مواجه میشد و شایدم جونش به خطر میفتاد شهریار شخصیت و پسر متعصب و سالمی به نظر میرسید و رفتاری که در این چند روز نشون می داد شاهد خوبی برای این ادعا میشدو بر خلاف ش شاه رخ این چنین نبود و چنانچه این دو نفر چابجا میشدند چه بسا کار برای صحرا سهل و اسون میشد و با یک پیشنهاد وسوسه کننده به شاه رخ سکس ضربداری توپی با شرکت شاه رخ و سحر و صحرا و بهرام شکل می گرفت ..ولی این فقط در حد یک فرضیه بود و بس و صحرا با هیجان و کمی نگرانی ولی با انباری از حشریت منتظر غروب شده بود که با بهرام مخفیانه راهی اتاق حجله سحر بشن و بهرام هم با اندک نگرانی که گرفته بود باز هم به مجلس رقص و پایکوبی برگشت و سعی کرد هیجان و اضطرابشو با دعوت به رقصی که از سارا کرده بود رهایی ببخشه و سارا بی خبر از این اتفاقات و در حین رقص در رویاهای شیرین و زیبای خودش فرو رفته بود و ارزو می کرد که اولین ازدواج بعدی مال خودش و بهرام باشه و اگر چنانچه این رقص رو با بهرام و در مکان خلوتی داشت به بهرام مجوز باز شدن کون و حتی کوسشو می داد...حرفای طاهره تاثیرات خوبی براش به ارمغان اورده بود ...و حتی بر خلاف گذشته به نیگاه های پسرا و مردای خوش تیپ و خوش قیافه گاها انتن و پالس های خوبی می داد و دلش می خواست بیشتر جلب توجه کنه ...و از اینکه شاه رخ بهش چشمک میزد به خودش میبالید ...و فکر می کرد که چون مورد توجه یکی از دوماد های امشب قرار گرفته ...پس تیکه و مال خوبیه .....جمله ای که گاها در خیابون ها به گوشش می خورد و بی تفاوت ازش می گذشت و امروز شرافت هم با معشوقه همیشه همراهش یعنی مجتبی و شوهر بی خبر و ساده اش جمیل و بچه هاش هم اومده بودند و شرافت حسابی تپل مپل و گوشتی شده بود ولی جذابیت و خودشو همچنان حفظ کرده بود اولین دوست خوب طاهره امروز هم ول کنش نبود و در حین رقص اومد و پشت طاهره قرار گرفت و به شکل و فرم و مدل رقص مکزیکی و لاتینی شکم و کوسشو به باسنش می مالوند و گاها پستوناشو چنگ میزد و به یاد لز هایی میفتاد که با طاهره انجام می دادو وقتیکه زیرکانه انگشتشو و بزعم خودش دور از دیدگان حضار به کونش زد به یاد سکس های سه نفره شون با فرهاد افتاد...و حشری شد و به کلام اومد

اوه طاهی جوون ....حال کردی با این انگشتم خیلی وقته لمست نکردم ....کیر محتبی معشوقه ام تو کونت ....

اووه شرافت تویی پشتم اومدی بوتو حس کردم ارره منم خیلی وقته لمست نکردم ....کیر معشوقه تو خرجم نکن ....شرافت جنده

چرا خرج نکنم طاهی کون تنگه ...بازم میگم کیرش تو کونت ..اون هنوز تو کفته و ارزوشه به تو برسه ...بیا امروز و عروس مجتبی شو ..والا ثواب داره ....اون بیچاره سال هاس مثل سگ برات له له میزنه ....خودمم به یاد مغازه فرهاد و سکس های سه نفره مون ...باهاتون همراه میشم ....موافقی طاهی جوون ....چه خوب و جالب میشه امروز خودت هم عروس بشی ....به جوون خودم هنوز تکی و در خوشکلی بجز سحر نباشه حریف نداری ...
شرافت ..وقتی اندامت بهم میخوره اتیش میگیرم ..محض رضای خدا زیاد بهم نچسپ....اگه ادامش بدی خامت میشم و عروس مجتبی جونت میشم و کافیه فقط لمسم کنه اونوقت از نون و ابش میفتی گفته باشم ....وای وای شرافت نکن ...زشته ...مردم نیگامون می کنن ....
شرافت با طاهره خیلی اخت و راحت رفتار میکرد وهمیشه شریک غم ها و شادی ها یش بود و یک دوست به تموم معنا براش حساب میشد با شخصیت خاصی که داشت و اهمیتی که به رفقاتش با طاهره می داد واقعا از ته قلبش همه خوبی ها و امتیازات و حتی دوس پسرایی که می گرفت رو حاضر بود از صمیم قلب و خالصانه به طاهره تقدیم کنه پس در نتیجه حرفاش ادعا نبود و فقط کافی بود طاهره اوکی بده بلافاصله در نقش یک دلال قرار می گرفت و مجتبی رو به طاهره میرسوند ولی طاهره کسی نبود که برای هر مردی لخت بشه و فقط در این اوضاع و احوال و در این چنین روز گران بهایی ..قصد داشت باخودش و اطرافیانش بازی شیرین هوس و شهوت و عشق راه بندازه و با کارایی که شرافت باهاش کرد...شهوتی شده بود ودر این لحظات با نگاهش به اطراف در جستجوی شوهرش می گشت .....طاهره کیر می خواست وکیر سیامک انتخاب اصلح و اولویت رو براش داشت ..... و فرانک در غیاب هوشنگ که به امورات و رسیدگی به خونه باغ و پذیرایی میرسید فرصت رو غنیمت شمرده بود وبعد از نوشیدن چند پیک شراب قرمز خودشو در رقص با مهران و نازنین شریک کرده بود تا بلکه مهران رو قاپ بزنه ......و نازنین هم غرق در رقص و قر کمر دادناش و توجهی که ناخواسته به شهریار می کرد...اصلا حواسش به فرانک و پالس های مهران بهم دیگه نبود و کار به اونجا کشیده شد که مهران در یک فرصت مناسب و در گوشی به فرانک پیشنهاد سکس داد.....و فرانک همینو می خواست و بهش اوکی داد و بهش فهموند که دنبالش کنه و فرانک بعد از لحظاتی چند از دایره رقص بیرون اومد و به طرف انتهای باغ راهی شد ...بلافاصله مهران به بهونه دستشویی نازنین رو قال گذاشت و بدنبال فرانک رفت .....فرانک در پشت اتاقک فرسوده ای که بیشتر به اتاق نگهبانی شبیه بود وایساد و منتظر معشوقه اش مهران شد ....و مهران که مست و شنگول و سراپاشهوت شده بود به محض اینکه دستاش به کمر فرانک خورد ..اونو به خودش چسپوند و لباشو مال خودش کرد و با ضربات کف دستی که به باسنش میزد حشریت بی حد و اندازه شو به نمایش میزاشت
اه اه اه مهران ......منو کشتی .....اگه نمی اومدی نمی دونستم چیکار کنم .....خیلی وابسته خودت و کیرت شدم ....منو بکن لطفا ...زود باش ..وایییییی.....اخ کوسم .....
عزیزم .....فرانکم .....سکس باتو برام بوی طاهره و سحر رو میده میدونی چرا ..چون با هم دوست و رفیق هستین و اکثرا باهم بودین و جس زیبایی بهت دارم .....
اه کیرت برای من شق شده مهران جوون ...واییییی بکنش تو کوسم ..نه نه کونم ....اصلا هردوش .....نوبتی دو شو بکن ..شهوتیم واییییی
عزیزم لباسات خیلی خوشکله ایستاده باید بکنمت فقط بر گرد وکمی خم شو و باقیشو بزار واسه فاعلت ......اخ جون چه شورت خوشکلی تنت کردی پایین نمی کشم و بهتره به طرفی جمعش کنم و با شورت بکنمت که کلاسیک و به یاد موندنی برای جفتمون دربیاد پس موافقی فرانک ؟..........................................اررره مهران ..کاملا موافقتم ..بزن توش ....
جونم جون ....اومد اماده باش فرانک ....اول با کوست شروع می کنم
اوووه ....چه لذتی داره کیرت ..مهران ..قربون کیرت....اه مهران خوشکلیت خیلی هوسیم می کنه
قربونت برم فرانک .....خوبه والا از روزی که خودمو شناختم متلک ها می خوردم مثل ..تو عین دختری و یا حتی دو جنسه ای و کونی کونی بهم می گفتن و بارها ارزو می کردم خوشکل خلق نمیشدم تا این حرفا به گوشم بخوره ولی الان انگار این امتیاز بدردم خورده و تو در واقع تورم کردی ...خیلی نازی فرانک .....اه فرانک کمتر پیش اومده توام کوس و کون یک زنیو کرده باشم تو سومین نفر این پوزیشنم هستی ....
اه مهران برام بگو ولی خلاصه چون جامون خیلی مطمئن نیس دوس دارم بشنوم
نفر اول یک زن 31 ساله بود که متهم به دزدی از طلای مادر شوهرش شده بود و در دفترم کوس و کونشو باهم گائیدم ..جالب اینکه تا اون لحظه کون نداده بود و بزور و با لذت حیلی زیادی کونشو کردم ..و مورد دوم هم یک زن 53 ساله ولی خوش اندام بود که اونم شوهرش سفته برگشتی داشت و به خاطر ازادیش حاضر شد کوس و کونشو به جای دادن به شاکی پرونده اش به من بده ..و لامصب کوسش خیلی تنگ و لذت بخش بود و ترجیح دادم ابمو تو کوسش بریزم .....و حالا عزیزم توم کونت تنگ تره و ترجیح میدم ابم اونجا تخلیه بشه ..اه فرانک دارم ارضا میشم ...اوووف پستوناتو میخام با دستام بگیرم ....اوووف چه درشت و نرمه .....قربونت برم .....اخ اومد ........وای وای هوشنگ لطفا و خواهشا دوست عزیزتو ببخش که واقعانمی تونستم مانع شهوتم بشم و همسرتو گائیدم ......اه فرانک هوشنگ پسر خوبیه و از خودم خجالت می کشم که به همسرش تعرض کردم .....بالاخره خدا کنه روزی برسه منو ببخشه و حلالم کنه .....و نازنین از توام معذرت میخام ...میدونی فرانک ..راستش نازنین برای من باارزشه و هر روز بهش بیشتر وابسته میشم .....اون بهترین گزینه بعد از طاهره و سحر برای همسری من هست ..

اه مهران ..باور کن منم عذاب وجدان دارم ..هوشنگ برام خیلی ارزشمنده و واقعا دوسش دارم ولی هوسیم چیکار کنم ...هوس با عشق از دیدگاه من فرق می کنه ..منم باید از شوهرم طلب مغفرت و گذشت و حلالیت بکنم ..ایا منو می بخشه ..بعید میدونم

و مهران و فرانک هم سوا از هم به داخل مجلس برگشتند و طاهره هنوز دنبال سیامک می گشت ولی سیامک در واقع باید دو ساعتی میرفت شرکت مهندسی و این رفتنشو به هوشنگ گفته بود و طاهره وقتیکه شنید کلافه و کمی عصبی شد ...شهوتش ول کنش نبود و برای دقایقی بدونه هدف خاصی در بین جمعیت اواره می گشت که شاه دخت و شیرین رو متوجه خودش کرد ....و.....اوووه مامان دو عروس خوشکلمون رو که می بینم براستی کلمه تحسین و برازنده گی و تناسب اندام و قشنگیشون به کلمات و جملات نمیاد ..داداشم شاهرخ خیلی به خودش می نازه که مادر زنش شما هستین ..مرتب اسم شما رو زبونشه ...خیلی بهتون ارادت داره ..می بینم کمی نگرانین ..چرا ..خدای نکرده چیزی شده

قربون شما شاه دخت خانم ....لطف دارین ....نه چیزی نشده ..راستش دنبال کسی ...بی خیال مهم نیس .....
طاهره ترجیح داد اسمی از غیبت شوهرش پیش نکشه ..چون به زعم خودش ناجور در میومد ....

طاهره جوون من اتلیه عکاسی دارم خوشحال میشم تشریف بیارید که از زیبایتون و خوشکلیتون در هنر عکاسیم استفاده کنم ......مرسی عزیزم خدمت میرسم ....اتفاقا عکس خوب ندارم میام پیشت شاه دخت جوون
اووه چه خوب ...منتظرتون خواهم بود ....
شاه دخت از شبی که شاهرخ بهش نظر سو کرده و بهش پیشنهاد حموم مشترک در زیر دوش داده بود علیرغم تعصب و اخلاقیات
سنتی و خوبش ..حس غریب و ناشناخته و شیرینی گرفته بود و هر شب خواب های نیمه سکسی و کامل عشقی می دید ودر نهایت با خود ارضایی اتو ماتیک در خواب مواجه میشد و هر روز صبح که در دستشویی شورت و کوسشو باز دید می کرد با خیسی و اب شهوت سفید غلیظی برخورد می کرد وعلیرغم لذتی که از ارگاسم در خوابش میبرد ولی اکثرا از خودش متنفر میشد و از این اتفاق در حالت نرمال استقبال نمی کرد ....و کل این اتفاقاتوبه پای شاه رخ می دونست ...و تلاش می کرد به اون شب لعنتی فکر نکنه و فراموشش کنه و حتی از شاه رخ خواسته بود به ملاقاتش و مغازه نیاد ولی مگه ممکن میشد چون کماکان هرشب شورتش خیس میشد و شاهرخ هم کماکان به اتلیه میرفت و خودشو به خواهرش نشون می داد شاهرخ شاید یه جورایی حالیش شده بود که شرایط و اوضاع و احوال شاه دخت نسبت به گذشته فرق کرده و و نباید کوتاه میومد .....و اینک با دیدن زیبایی طاهره کوسش کمی تحریک شده بود یعنی شاه دخت داشت احساساتش به سمت و سوی لز پیش میرفت و یا تمایل داشت به شاه رخ تغییر مسیر بده ؟؟؟؟؟؟؟
..........
شاهرخ در کنار همسر ش اکرم و روی صندلی لم داده بود و دورادور ملاقات مادر زنش طاهره و شاه دخت رو نظاره گر بود و خیلی دوس داشت که بدونه چیا بهم میگن و در فاصله دومتریشون شهریار و سحر هم نشسته بودند و غرق در ادای جملات عشقی خودشون سیر و گردش می کردند که اکرم هوس کرد با سحر حرفای خصوصی بزنه و این دلیلی شد که شهریار و شاه رخ هم باهم به صحبت بشینند .و این در حالی بود که ساعت غروب کم کم نزدیک شده بود...
اوووه سحر جوون ....در چه حالی ....

عالی اکی جوونم ...از این عالی تر مگه میشه ..هر دومون داریم عروس میشیم ....هههه.و بیا درگوشی بگم ...داریم سوراخ میشیم ....
هههههه..اوووف ..سحر جوونم ...توو خیلی خوبی توووو بهترین خواهر دنیا هستی حالیم شد که ارایشم بیشتر زده شد پیشنهاد تو بود..ازت ممنونم ...میخام بوست کنم ولی ارایشتو بهم میزنم ...این بوسارو باید بزارم واسه اقا شهریار که بهت بزنه

قربون توووو . اکی جوون ...میدونی چیه خوشبختی توو واسم اونقد مهمه که حاضرم ازدواجمو بهم بزنم که فقط تو سرو سامون بگیری....خیلی خوشکل شدی ....اقا شاهرخ امشب باید خیلی کیف کنه ...خصوصا از باسنت ..هههههه...ما که حسود نیستیم ..کونم بهش دادی ..بده ...کوست که همون ضربه اول باید پاره بشه ....فقط وقتی که ارضا شدی یادم کن اکی جوون

چشم سحر جوون ابجی خوبم ...حتما یادت می کنم اصلا به زبون میارم و در دلم نمیگم ..خوبه ؟

وایی اکی در درونت یادم کن زشته به خدا ....
نوچ نوچ بلند دادمیزنم و میگم ...سجر جوون ...گوش بده و بدون ...شوهرم شاهرخ منو سوراخ و کوسمو خونی کرد ....من دیگه زن شدم و بکارتم گرفته شد ....ههههههه ...و دنبالشم میگم ایشاله توم مثل من و بدتر کوست پاره و خونی بشه
واییی خدا جووون ...اینو نگی ..دیگه رووم نمیشه نیگاه اقا شاهرخ کنم .....
...................................و چند متر دورتر
شاهرخ و شهریار باهم گرم صحبت شدند ............................
میدونی چیه اقا شهریار ..خیلی خوب شد که کل مراسم جفتمون باهم و همزمان بر گزار شد
اره شاه رخ اتفاقا واسه خانمامون هم خوب درومد و باهم مراسم گرفتند ...و خیلی خوشحالن و این نشونه خیلی خوبیه
قربون تو ..اره از این بهتر نمیشد از مراسم خواستگاری گرفته تا عقد و مراسم ازدواجمون ..با هم و در کنار هم اتفاق افتاد من که برام موندگار میمونه فقط یک کارمون جدا گونه انجام میشه اگه گفتی چیه ...دوست و باجناق خوب من .....
نه نمیدونم شاهرخ
خوب فکر کن
نمی دونم چیزی به فکرم نمیرسه
شهریار ..اگه اونم با هم انجام می دادیم موندگار تر و شیرین تر و بهترین خاطره ممکنه برای هر دومون و همسرامون میشد
..اون چیه شاهرخ ؟.....
ای بابا خیلی اسونه ...
چی چی اسونه پسر خوب ..نمی دونم چیزی به فکرم نمیرسه بگو دیگه شاهرخ اون کار انجام نداده چیه؟
خخخخخخ...راستش منظورم شب زفاف هر دومون بود و اگه میشد در یک اتاق و در کنار هم بر گزار می گردید ...میشد یک خاطره طلایی و بسیار شیرین و مهیج و به یاد موندنی .....

شاهرخ ..شاهرخ ..می فهمی چه حرفی به زبون میاری ..ازت اصلا انتظار نداشتم ..یعنی تو منظورت اینه که من و سحر و خودت با اکرم خانم و در یک اتاق عشق بازی کنیم .....چه خبره بابا ....این حرفات خیلی بی معنی و بویی از راستی و مردونگی و غیرت و پاکی نداره ....حرفاتو شوخی حساب می کنم ....و جدی نمی گیرم اصلا انگار نشنیدم ...

خخخخخخ بابا شوخی کردم .....روز روز عروسی و شادیه ..حالا نمیشه کمی شوخی کرد .....اخم تخم نکن شهریار ....معذرت میخام ....
بی خیال شاه رخ گفتم که اصلا نشنیدم چی گفتی .......بهتره اماده بشیم واسه شام و بعدشم
بقیشو من میگم شهریار ...میدونم گفتنش واست شاید سخت باشه ...بهتره اماده بشیم برای مراسم شب حجله وزفاف جدا گانه مون و ترتیب دادن همسرامون ......ببخش شهریار ..من ادم رکیم و هردومون دیگه مرد شدیم و این حرفا ..رو باید زد .....
     
  
مرد

 
azadmaneshian
ممنون از اینکه گزاشتید ادامه داستان رو شهره خانم
با تشکر و سپاس فراوان واقعا زحمت می‌کشید برای نوشتن این داستان زیبا با اون قلم طلایی و زیباتون

عالی بود داستان حرف نداره
مخصوصا اون قسمتی که قراره صحرا و بهرام وارد اتاق زفاف سحر بشن و ناظر سکسشون باشن ایده جالبی بود و چالشی چطور میخاد صحرا با سحر لز کنه چطور میخاد شهریار رو دک کنه اصلا امکان داره یا نه
خیلی جذاب شده داستان قسمت بعد واقعا خوندی تر میشه شب زفاف شون دیگه وقتشه
بازم با تشکر از شهره خانم
     
  
مرد

 
شهره خانم عزیز و گل
امروز هم بیقرارانه منتظر قسمت جدید داستان هستیم قسمت‌هایی که به اوج خودش داره میرسه داستان شب زفاف سه عروس امروز دیگه وقتشه داستان شب زفاف رو داشته باشیم قسمت‌های فرعی به اندازه بود این قسمت جدید شب زفاف باشه ادامش

کماکان از زحماتتون برای داستان و قلمت زیباتون تشکر میکنم واقعا وجود شما هم یه نعمته با ادامه دادن داستان ما رو خوشحال تر از دیروز میکنید

پس امشب منتظر ادامه داستان با قلم زیباتون هستیم
     
  
مرد

 
منتظریم منتظر قسمت جدید شهره خانم گل
لطفا قسمت جدید رو امشب بزارید
     
  
مرد

 
همچنان تا آخر شب منتظریم شهره خانم برای قسمت جدید
     
  
صفحه  صفحه 88 از 107:  « پیشین  1  ...  87  88  89  ...  106  107  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

خاطرات بهرام و مامانش


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA